علی و جنگ بنی قریضه

 

چرا حضرت علي عليه السلام در واقعه جنگ با يهوديان بني قریظه سر چند تا از يهودياني كه به مسلمانان شبيخون زده بودند را از بدنشان جدا كردند واكتفا به كشتن آنها نكردند؟

پاسخ: در رابطه با قضيه قبيله بني قريظه اقوال متفاوتي نقل شده كه آنقدر در خود اين ماجرا و تعداد كشته ها و نحوه كشتن آنها اختلاف است كه رسيدن به يك نتيجه قطعي را بسيار سخت مي كند، اما در اين زمينه يك مقاله اي است كه به طور جالبي اين مطلب را كلا رد مي كند كه ما به جهت نقد زيبا از طرف نويسنده آن را نقل مي كنيم، البته اين نظريه را علماي معاصر زيادي تاييد كرده اند:
نقد و بررسي گزارش اعدام مردان بني قريظه بعد از جنگ خندق--نويسنده: وليد عرفات-ترجمه: مصطفي صادقي:

ماجراي بني قريظه و كشتار صدها نفر از يهوديان مدينه به دست مسلمانان، يكي از حوادث جنجالي و قابل بررسي در سيره نبوي است كه تا دوران معاصر نقدي جدي متوجه آن نبوده و مورخان آن را نقل و نويسندگان آن را تفسير و توجيه كرده اند. به نظر مي رسد در پي ايرادات مستشرقان و بويژه يهوديان به اين رويداد، برخي محققان در صدد رد جزئيات آن از جمله تعداد كشتگان برآمده اند. وليد عرفات نويسنده معاصر از اين جمله است كه با رد گزارش ابن اسحاق و اشكال به راويان وي، معتقد است داستان آبشخوري ديگر دارد كه به قرن ها پيش از اسلام ....

برمي گردد. نوشتار حاضر شرح و تفصيل گفتاري از اوست كه توسط تركي بن فهد آل سعود در مجلة الجمعية التاريخية السعودية (سال سوم، ش 5) به چاپ رسيده است. پيش از اين، خلاصه اين مطلب به صورت سخنراني در مجموعه بحوث المؤتمر الدولي للتاريخ طرح شده و در مجموعه مقالات آن كنفرانس به صورت خلاصه چاپ شده بود.

فهد بن تركي در مقدمه اين مقاله مي نويسد:

حادثه بني قريظه از جمله حوادثي است كه مستشرقان روي آن حساسيت زيادي دارند. از آن جمله ويليام مولر در كتاب حياة محمد (The Life Muhammad) اين داستان را به صورت فوق العاده دراماتيك وصف كرده است.

در اين زمينه، اساس روايت ابن اسحاق است كه نياز به تأمل جدي دارد. براي مثال وقتي ابن اسحاق مي گويد: رسول خدا (ص) بني قريظه را در مدينه در خانه دختر حارث زني از بني النجار زنداني كرد، سپس چندين خندق كنده دستور داد آنان را آوردند و در حالي كه گروه گروه آنان را مي آوردند سرهايشان را قطع كرد و در ميانشان دشمن خدا حيي بن اخطب و كعب بن اسد بودند، و اينها ششصد يا هفت صد و برخي تا هشتصد و نهصد نفر گفته اند .

وي سپس در باره چگونگي كشتن آنان ادامه مي دهد كه همچنان ادامه داشت تا رسول خدا (ص) از اين كار فراغت يافت (ابن هشام، تحقيق طه عبدالرؤف سعد، دارالجيل، 1411، 4/200 – 201).

بركات احمد در جزئيات اين روايت مناقشاتي كرده و گفته است كه مگر نمي شد پيامبر (ص) اينها را به مدينه نياورد و همچنان كنار قلعه خودشان آنان را گردن بزند. و نكته ديگر اين كه مگر خندق از قبل در نزديك مدينه نكنده بودند. چه لزومي داشت تا دوباره خندق بكنند؟ahmad,) Barakat: Muhammad and the Jews, New Delhi, p.84-5)

اين پرسشها ومانند آنها مسائلي است كه بايد طرح شود.

هنگام ظهور اسلام سه قبيله يهودي در يثرب سكونت داشتند و علاوه بر آنان گروه هايي از جمله در خيبر و فدك ( شمال مدينه) مي زيستند. رسول خدا (ص) در ابتدا اميد داشت كه يهوديان يثرب با اسلام كه دين توحيدي بود از در دوستي و تفاهم در آيند زيرا آنها هم پيروان دين آسماني بودند، اما يهوديان وقتي پيشرفت اسلام را ديدند موضع مخالف گرفته و از در دشمني با آن در آمدند. نتيجه اين نزاع ، بيرون راندن آنان از جزيره العرب بود. مورخان گويند بني قينقاع (ابن هشام، تحقيق السقاء و ديگران، 2/47 – 49) و سپس بني نضير (السيرة النبويه ابن كثير، تحقيق مصطفي عبدالواحد، 3/145) مسلمانان را به زحمت انداختند . از اين رو بوسيله ايشان محاصره شده و پس از تسليم شدن از مدينه اخراج و اموال منقولشان تصرف شد. در فرصت ديگري، آنان از خيبر و فدك هم اخراج شدند. بنا به گزارش ابن اسحاق بني قريظه- سومين قبيله يهودي – با قريش وهم پيمانان او كه براي نابودي اسلام به مدينه حمله كردند همراه شد . اين حركت در تهديد اسلام خطري بزرگ بود. پس از شكست آنان، پيامبر خدا (ص) يهوديان را محاصره كرد همانگونه كه بني نضير را محاصره كرده بود. بني قريظه با طولاني شدن محاصره تسليم شدند اما برخلاف بني نضير به حكم سعد بن معاذ كه از قبيله اوس و هم پيمان بني قريظه بود، تن دادند. سعد حكم كرد كه مردان بالغ كشته و زنان و اطفال آنان به اسارت درآيند . بنابراين گودالهايي در بازار مدينه حفر شد و مردان بني قريظه دسته دسته احضار و گردن زده شدند. شمار كشته شدگان را از چهارصد تا نهصد نفر گفته اند .

با دقت در اين داستان، اشكالاتي برآن امكان پذير خواهد بود و مي توان گفت استدلال بر اينكه ششصد يا هشتصد يا نهصد نفر از بني قريظه اعدام شده اند صحيح نيست و اين گزارش به منابع اسلامي افزوده شده است و در فرهنگ يهود اصل و نمونه اي براي آن هست. در حقيقت مي توان بر گشت اين گفته ها را در تاريخ قديم يهود جستجو كرد.

در اينجا ابتدا به منابع عربي پرداخته و روايات يهودي را در آنها نقد و بررسي مي كنيم . آنگاه به نمونه اصلي آن در تاريخ يهود اشاره خواهيم كرد.

قديمي ترين تأليفي كه در دست ماست و بيشترين جزئيات حادثه بني قريظه را در بردارد سيره ابن اسحاق است كه مورخان بعدي در بيان رويدادهاي متعدد برآن تكيه كرده و از آن اخذ كرده اند، اما ابن اسحاق در سال 151 ، يعني 145سال پس از واقعه بني قريظه از دنيا رفته است.

مورخان پس از او گزارش او از واقعه را نقل كرده و به منابع مبهم او توجه نكرده اند.

البته برخي به عدم اقناع خود از اين واقعه اشاره كرده اند، اما زحمت نقد و بررسي آن را به خود نداده اند . ابن حجر عسقلاني اين واقعه و گزارش هاي مربوط به آن را انكار مي كند و از آن به « حكايات غريب» تعبير مي كند (تهذيب التهذيب:4/45). معاصر ابن اسحاق يعني مالك بن انس هم ابن اسحاق را به دروغگويي متهم كرده و او را به جهت نقل چنين رواياتي، دجَال ( آنكه راست و دروغ را به هم مي آميزد) مي شمارد . مورخان و سيره نويسان، قوانين سختگيرانه محدثان را رعايت نكرده اند و اينكه تمام راويان ثقه باشند و از فرد پيش از خود بدون واسطه روايت كرده باشند را رعايت نكرده اند. اينها در روايات سيره نبوي بسيار سهل گيرانه تر از برخوردي كه با احاديث نبوي دارند برخورد كرده اند.

نكته مهم آن است كه منبع و مواد گزارش ابن اسحاق درباره محاصره مدينه و برخورد با بني قريظه از يهوديان تازه مسلمان شده است.

در مقابل اين منابع متأخر غير معتبر، قرآن – تنها منبع اصيل و معاصر حادثه – به گونه اي بسيار كوتاه به حادثه اشاره مي كند : و انزل الذين ظاهروهم من أهل الكتاب من صياصيهم و قذف في قلوبهم الرعب فريقا تقتلون و تأسرون فريقا ( 26 احزاب ) و هيچ اشاره اي به تعداد كشتگان نمي كند.

ابن اسحاق در آغاز گزارش مربوط به نبرد احزاب مصادر خود را اينگونه ذكر مي كند: يكي از موالي آل زبير و ديگراني كه متهم به كذب نيستند بخش هايي از اين گزارش را از عبد الله بن كعب بن مالك زهري و عاصم بن عمر بن قتاده و عبد الله بن ابي بكر و محمد بن كعب قرظي و ديگر عالمان مسلمان آورده اند. بنا بر اين روايت ابن اسحاق مجموعه اي است مركب از اين روايات. در جاي ديگر ابن اسحاق از عطيه نيز نقل كرده است و او فردي از بني قريظه است كه عفو شامل حالش شد. قابل توجه اينكه عطيه از خاندان زبير بن باطا عضو بارز بني قريظه و كسي است كه در جريان بني قريظه نقش داشت.

اين روايت با توصيف تلاش هاي سران يهود براي انعقاد پيمان با نيروهاي دشمن عليه مسلمانان آغاز مي شود و در آن فهرستي از اسامي اين سران آمده است: 3 نفر از بني نضير 2 نفر از قبيله وائل – كه قبيله اي ديگر از يهود است – و افراد ديگري از اين دو قبيله كه نامشان ذكر نشده است .اين افراد پس از آنكه قبايل اطراف مدينه يعني غطفان و مره و فزاره و سليم و اشجع را براي مبارزه عليه مدينه تحريك كردند به مكه رفتند و در آنجا نيز موفق شدند قريش را به سوي يثرب به حركت درآورند. هنگامي كه نيروهاي محاصره كننده مدينه جمع شدند حيي بن اخطب يكي از رهبران بني نضير نزد بني قريظه - كه هنوز در مدينه سكونت داشتند - رفت و به رغم نظر كعب بن اسد رهبر بني نضير، آنان را قانع كرد كه پيمان خود را با رسول خدا (ص) نقض كنند. حيي چنين تصور مي كرد كه مسلمانان قدرت مقابله با نيروهاي مهاجم را ندارند و سيادت و آقايي بني قريظه و ديگر يهوديان به زودي باز خواهد گشت . ليكن محاصره مدينه به شكست انجاميد و قبايل يهود طعم همدستي با دشمن را چشيدند.

موضع علما و مورخان نسبت به روايت ابن اسحاق همراه است با قبول آميخته به ترديد در برخي قسمتها و ردّ و انكار در برخي بخشهاي ديگر. اما آنچه پذيرفته اند همانند پذيرش گزارش هاي سيره و داستان نبردهاست كه به نسل هاي بعدي منتقل شده اما معيارهاي نقد و بررسي كه در فقه و حديث به آن توجه مي شود در اينجا اعمال نشده است. به همين جهت، تحقيق و بررسي درباره راويان گزارشهاي سيره را ضروري ندانسته اند و به بيان سلسله روات به صورت متصل و غير متصل اهميت نداده اند. چنانكه اين موضوع در سيره ابن اسحاق مشهود است؛ بر خلاف فقه كه راوي ثقه و اتصال راويان، موضوعي مهم در آن به شمار مي رود و به همين دليل مالك كه از فقهاست به ابن اسحاق توجه چنداني ندارد و مورخان بعدي و مفسران هم يا سخن ابن اسحاق را تكرار كرده يا به بخش هايي از آن اشاره كرده اند. علاوه بر آنكه مورخان با اين روايت به سردي برخورد كرده اند . مثلاً طبري كه حدود 150 سال پس از ابن اسحاق آمده‘ بر خلاف شيوه خود كه روايات گوناگون از يك حادثه را نقل مي كند در موضوع بني قريظه رعايت نكرده است بلكه عبارتي آورده كه ترديد برانگيز است. او مي گويد: واقدي گمان كرده كه رسول خدا (ص) دستور داد گودال هايي براي بني قريظه بكَنند.

ابن قيم در زاد المعاد ضمن اشاره اي بسيار گذرا به اين داستان درباره رقم كشتگان حرفي نزده اما گويا ابن كثير درباره آن ترديد جدي داشته كه تاكيد مي كند: داستان را گزارشگري مورد اعتماد همچون عايشه نقل كرده است!

آنچه هست خود روايت نمي تواند سهل گيرانه يا با ترديد مورد قبول قرار گيرد.

ابن اسحاق به عنوان يك مولف در دو مورد در معرض هجوم تند محققان معاصر و بعدي قرار گرفته است:

مورد اول آن است كه كتاب مشتمل بر روايات يا قصه هاي ساختگي و نادرست و غير مطابق با قواعد نقد است؛ و مورد دوم پذيرش قطعي او نسبت به كشتار بني قريظه است.

مالك از محدثان و فقهاي نخستين، آشكارا از وي به دروغگو و دجال و كسي كه رواياتش را از يهوديان مي گيرد تعبير مي كند . مالك با به كارگيري معيار مخصوص به خود روش ابن اسحاق را رد مي كند و منابع و روش وي را داراي اشكال مي داند. طبيعي است كه مالك ، منابع و روش كار ابن اسحاق را در جمع آوري اخبار امثال اين ماجرا نپذيرد.

ابن حجر، از نسل هاي بعدي، ديدگاه مالك را چنين شرح مي دهد كه ردّ مالك نسبت به ابن اسحاق به دليل رواياتي است كه او در موضوعات نبردهاي صدر اسلام از يهوديان نقل مي كند كه آنان هم از پدران خود روايت كرده اند. ابن حجر روايات محل ترديد را با عبارات استواري مانند اين عبارت «مثل هذه الروايات العجيبة، كقصة قريظة و النضير» وصف مي كند. به نظر نمي رسد كه صريح تر از اين تعبير براي رد آن اخبار به دست آورد.

لازم است قرآن كريم را به عنوان تنها منبع معتبر و معاصر در برابر مصادر متأخر و مشكوك و راويان متروك قرار دهيم . چنان كه پيش تر گفته شد قرآن به گونه اي بسيار مختصر در آيه 26سوره احزاب به اين حادثه اشاره كرده و فقط از كساني كه مستقيماً در نبرد شركت داشته اند سخن مي گويد . اگر كشته شدگان در اين حادثه 600 تا900 نفر بودند رويدادي مهم تلقي و در قرآن به صورت روشن به آن اشاره مي شد كه از آن درس و عبرت گرفته شود. اما با اعدام سران خطاكار بني قريظه، فقط طبيعي است كه بيش از اين مقدار در قرآن اشاره نشود.

علاوه بر آنچه گفته شد كه گزارش هاي مربوط به واقعه، بسيار متاخر از اصل واقعه و همچنين غير قابل اعتماد است و بررسي درباره آنها صورت نگرفته و علاوه بر آنكه قرآن اشاره اي به كشتار جمعي نكرده است، دلايل ديگري در ردّ اين موضوع مي توان به شرح زير بيان نمود:

الف: حكم اسلام در چنين واقعه اي آن است كه تنها مسئولين فتنه مجازات شوند، چنان كه تعداد و اسامي آنان در متن واقعه ذكر شده است . كشتن چنين رقم بالايي از افراد با عدل اسلامي و مباني اساسي قرآن بخصوص آيه «لا تزر وازره وزر اخري» سازگار نيست .

ب: داستان كشتار بني قريظه با حكم قرآن در خصوص اسيران جنگي مخالف است كه مي فرمايد: يا منت گذاشته آزادشان كنيد يا از آنان فديه بگيريد ( سوره محمد آيه 4)

ج: بسيار بعيد است بني قريظه كشته شوند در حالي كه با مجموعه هاي قبلي يهود كه پيش يا پس از آنان تسليم شدند با رفق و مدارا برخورد شده و اجازه كوچ به آنها داده شود. ابوعبيد بن سلام در كتاب الاموال (ص 247) چنين نقل مي كند كه وقتي خيبر به دست مسلمانان فتح شد برخي گروه ها يا خاندان ها بودند كه در دشمني با رسول الله افراط مي كردند با اين حال پيامبر فقط با اين كلمات آنان را خطاب كرد كه چيزي بيش از توبيخ نبود: اي خاندان ابوحقيق، دشمني تان را با خدا و رسولش مي دانم اما اين باعث نمي شود بيش از آنچه با دوستانتان رفتار كردم با شما هم رفتار كنم .... آن حضرت اين سخن را پس از غائله بني قريظه فرموده است.

اگر اين مطلب درست باشد كه صدها نفر در بازار كشته شده و گودال هايي براي اين امر حفر كرده باشند پس چرا آثاري از آن يا كمترين علامتي كه بر اين واقعه اشاره كند وجود ندارد. اگر چنين كشتار عظيمي رخ داده بود فقها آن را به عنوان يك مبنا مورد استناد قرار مي دادند، در حالي كه برعكس، مبناي آنان بر اساس آيه «لا تزر وازره وزر اخري» است. نمونه آن گزارشي است كه ابو عبيد در الاموال – كه كتابي فقهي و نه تاريخي است – چنين نقل مي كند: زماني كه عبد الله بن علي، حاكم شام، گروهي از اهل كتاب را قلع و قمع كرد دستور داد به محل ديگري كوچ كنند؛ اوزاعي فقيه معاصر ابن اسحاق زبان به اعتراض گشود كه آشوب از سوي همه آن افراد نبوده است تا همه مجازات شوند، و حكم الهي آن است كه گروه زيادي به خطاي چند نفر مجازات نمي شوند بلكه بالعكس است.

اگر اوزاعي داستان بني قريظه را پذيرفته بود بر اساس آن حكم مي كرد.

آنچه در اين جريان ديده مي شود اينكه از اشخاص معيني نام برده شده و سپس همانها كشته شده اند، بخصوص كه برخي از ايشان به دشمني شديد عليه مسلمانان وصف شده اند. نتيجه منطقي آن است كه اين چند نفر كه رهبري ماجرا را بر عهده داشته اند مجازات شده باشند نه همه قبيله.

مطالعه جزئيات رويداد بني قريظه نشان مي دهد كه موضوع قتل و كشتار در ميان خود يهوديان مطرح شده و سپس به عنوان كار پيامبر (ص) تلقي شده است. موضوعاتي چون مشورت سران قبيله هنگام محاصره و سخن كعب بن اسد و پيشنهاد كشتن زنان و كودكان براي جنگيدن جدّي با مسلمانان، مطالبي است كه نسل بني قريظه براي تمجيد اسلاف خود نقل كرده باشند. همانگونه كه بازماندگان مسلمانان مدينه هم در صدد تجليل بزرگان خود بوده و موضوع قضاوت سعد بن معاذ عليه بني قريظه و حمايت رسول خدا (ص) از او كه فرمود «حكم الهي را در مورد آنان بيان كردي» از فرزندان سعد نقل شده و طبيعي است كه براي بزرگداشت پدران و تبرئه ايشان قصه هايي توسط نسل بعدي ساخته و پرداخته شود و ابن اسحاق هم آنها را نقل كند.

مطالب ديگري نيز دراين گزارش هست كه پذيرش آن را مشكل مي نمايد: مانند اينكه گفته مي شود صدها نفر از بني قريظه پيش از اعدام در خانه زني از بني نجار زنداني شدند.

به هر حال منبع واقعي داستان نادرست كشتار بني قريظه، فرزندان يهود مدينه اند كه ابن اسحاق از ايشان اخذ كرده و مورد اعتراض شديد علما و مورخان قرارگرفته و مالك او را دجال دانسته است.

بنابراين مصادر قصه بسيار مشكوك و جزئيات آن با روح اسلام و احكام قرآن ناسازگار است به گونه اي كه نمي توان آن را تصديق كرد. چون راويان مورد اعتماد بر آن خرده گرفته اند و قرآن هم آن را تاييد نمي كند. به نظر مي رسد اساسا تأييد آن ناممكن باشد. نه راويان موثقي آن را نقل كرده اند و نه ادله آن را تأييد مي كند و اين نشان از آن دارد كه اين داستان واقعا مشكوك است.

از سوي ديگر بايد توجه داشت كه اين، داستاني مشابه و نمونه اي در تاريخ قديمي يهود دارد كه مي توان اين گزارش را نسخه اي از همان نقل كهن دانست. در آن حادثه گفته مي شود انقلابيون يهود عليه روميان قيام كردند، اما پس از تخريب معبد آنان در سال 73 ميلادي و فرار متعصبان (الغيوريين = Zealots) و افراطي هاي (السكاري = Masada) آنان از آنان به قلعه صخره در ماسادا (masada ) ماجرا به قتل عام ايشان پس از محاصره شان انجاميد .

آنگاه برخي از آنان از واقعه جان سالم به در بردند و به جنوب گريختند و بنا به يك نظريه همان ها به يثرب آمدند و در آنجا ساكن شدند و آنان كه ماندند گزارش آن را به نسل هاي بعدي منتقل كردند.

كسي كه در واقعه ماسادا حضور داشته و آن را ثبت كرده است فلافيوس جوسيفوس(flavius josephus) است كه سمتي در روم داشته اما يهودي بودن خود را پنهان مي كرده است. جزئيات اين واقعه شباهت زيادي به داستان بني قريظه و مقاومت آنان در جنگ دارد. مثلاً اسكندر، هشتصد يهودي را دستگير و در مقابل زن و فرزندشان كشت. چنانكه عده فراوان ديگري از يهوديان، در ماجراهاي ديگر كشته شدند. آنچه جلب توجه مي كند تشابه شمار كشتگان است در ماسادا كشته شدگان را 960 نفر گفته اند كه 600 نفرشان انقلابيون يهود بودند.

تشابه ديگر اينكه وقتي از محاصره به تنگ آمدند، بزرگ آنان اليعازر مانند آنچه كعب بن اسد در ميان بني قريظه پيشنهاد كرد، از دوستان خود خواست كه زنان و كودكان خود را بكشند تا بدون دغدغه آنان، به سختي مبارزه كنند يا حتي پيشنهاد شد به كشتن همديگر دست زنند.

تشابه ميان اين دو گزارش آن هم در جزئيات، جلب توجه مي كند. مشابهت تنها در خودكشي دسته جمعي نيست بلكه در اعداد و ارقام نيز هست. اينها تقريبا برابر است. برجستگي نام اشخاص و تشابه نام هايي هم كه در آن داستان ها آمده محل توجه است.

به نظر مي رسد اصل داستان بني قريظه از اين واقعه گرفته شده و فرزندان يهود كه به يثرب آمدند، آن را حفظ كرده و آن را با داستان بني قريظه آميخته اند . بسا كسي كه تاريخ قديم و جديد يهود در اين واقعه را به هم آميخته، همان كسي است كه ابن اسحاق از او نقل كرده و مورخان مسلمان بدون توجه و بررسي آن را آورده اند.

توجه به اين مطالب وقتي جالبتر مي شود كه مشابه اين داستانها را در قرون معاصر و ماجراي هولوكاست و مظلوم نماييهاي يهوديان روي اين مسئله را مشاهده كنيم.

 





[ یک شنبه 13 مهر 1393  ] [ 12:31 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]