مرتبه
تاريخ : دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 

بتول عسگری

بتول عسگری

 

نام پدر: احمد تاریخ تولد: 1321/00/00
محل تولد: ایران - اصفهان - اصفهان تاریخ شهادت: 1361/02/22
محل شهادت: جاده باختران-اصفهان طول مدت حیات: 40 سال
مزار شهید: گلزارشهدای اصفهان


 

زندگینامه

بتول عسگری در سال 1321 در یک خانواده مذهبی در محله مدرس اصفهان دیده به جهان گشود. نامش را بتول گذاشتند ولی ملیحه صدایش می کردند. ملیحه دوران کودکی اش را در محیط سالم همراه با 4 برادر سپری کرد. در سن 4 سالگی جهت فراگیری قرآن راهی مکتب شد و در سن7سالگی در دبستان دخترانه(دانش) ثبت نام کرد. پس از آن مقطع دبیرستان را پشت سرگذاشت و در پایان موفق به اخذ دیپلم خانه داری شد. 
در سال 1344 وارد مرکز تربیت معلم اصفهان شد. اولین تدریسش در دبستان سوران بود. بعد در دبیرستان های خواجه عمید، گلستانیان و پروین اعتصامی به عنوان دبیر دینی و عربی مشغول تدریس شد. رفتار، گفتار و اعمال او چه در دوران دانشسرا و چه در دوران تدریس تاثیر به سزایی در علاقه مند کردن جوانان به اسلام داشت. بسیاری از دانش آموزان و دانشجویان که احتمالا با دیدن مسلمان نماها و به علت تاثیر تبلیغات همه جانبه شیطانی رژیم از گرایش به سوی اسلام محروم مانده بودند، به واسطه برخورد با او علاقه ای تازه در دلشان شکوفا گشت و به دنبال تحقیق و مطالعه پیرامون اسلام رفتند. 
او با شناختی که از ارزش و اثر تعلیم و تربیت در اسلام و نیز با شناختی که از نیاز جامعه داشت. در تداوم فعالیت و جهادش خود را محدود به مکانی خاص نکرد و جهت تدریس به نقاط و روستاهای دورافتاده می رفت. جلسات روضه خوانی همیشه در خانه شان برپا بود و شور و عشق او به اسلام را تقویت و تشدید می کرد و بر تشنگی و تمایلش به سیراب شدن از دریای بیکران اسلام می افزود. 
تا آن که روزی از همان روضه خوان درخواست کرد به او عربی بیاموزد و به این ترتیب تعلم و علم آموزی و هم چنین حکمت و بهره وری از فرهنگ غنی اسلام از همین جا شروع شد و هر روز بر موفقیت و پیشرفت هایش افزوه می شد. دیری نگذشت که با حاجیه خانم امین آشنا شد و با درک جلسات آن بزرگوار نسبت به اسلام معرفت بیشتری پیدا کرد. 
از جلسات حجت الاسلام سالک، حجت الاسلام اژه ای و استاد علی اکبر پرورش نیز بهره های فراوان برد. حضور در این جلسات باعث شد که او بیاموزد سیاست ما عین دیانت ماست و از این پس فعالیت های مذهبی او آهنگ سیاسی نیز پیدا کرد. برایش مشهود بود که تا طاغوت بر جامعه حکومت می کند امیدی به اصلاح، رشد و نجات جامعه نیست. مبارزه مکتبی و بی امانش با رژیم پهلوی، باعث شد تا دژخیمان ساواک، که هر ندای حقی را در حلقوم خفه می کردند، او را نشان کرده و مدام مراقبش باشند. 
یک روز برای دستگیریش به منزلش ریختند. اما از آن جا که خدا می خوست و او نیز با زیرکی از این توطئه شوم با خبر شد و قبل از رسیدن آن ها اسناد، کتب و نوارها را مخفی کرده و خود نیز به محل دیگر رفت و مکر آن ها را خنثی کرد. این بانوی بزرگوار با نقد الگوهای غربی و شرقی در تمامی ابعاد، افشای توطئه های امپریالیستی، صهیونیستی و کمونیستی با نقاب برداری از چهره کریه و دژخیمان شاه معدوم، بیان خیانت های رژیم حاکم و نمایاندن جو خفقان و شکنجه های ساواک، جامعه زنان را روز به روز آگاه تر می کرد و موجب حرکت شان در مسیر انقلاب اسلامی و خط امام می گشت. 
آن روزها، بیانیه ها، پیام ها و اخبار رسیده از امام(ره) سرفصل هر کلاس جلسه و سخنرانی این معلم شهید شده بود. هر روز بر تعداد جلسات او افزوده می شد. تا آن جا که در شبانه روز 3 الی 4 ساعت می خوابید و می گفت: هر قدر انسان بیشتر فعالیت کند بیشتر احساس می کند که کار نکرده و باید فعالیتش را وسیع تر نماید. 
ازدواج او نیز مانند مابقی فرازهای زندگی اش با دیگران تفاوت داشت. حبیب خلیفه سلطانی و بتول عسگری یکدیگر را از لحاظ فعالیت های عقیدتی و سیاسی می شناختند. در آن مدتی که حبیب خلیفه سلطانی به دست ساواک زندانی بود بتول عسگری در جلسات دعایی که در منزل ایشان برقرار بود شرکت می کرد و بعد از دعا برنامه سخنرانی و پاسخ به سوالات داشت. پس از آزادی حبیب از زندان، سوالات عقیدتی، سیاسی و اجتماعی او از حبیب باعث شده بود تا بیشتر با خصوصیات و روحیات خانم عسگری آشنا شود. 
بالاتر بودن سن بتول را بهانه می کردند ولی حبیب در جواب می گفت: ما برای هدف دیگری ازدواج می کنیم. مگر حضرت خدیجه(س) از پیامبر(ص) بزرگتر نبودند؟! مراسم عقد در سحرگاه آغاز شد. زیرا معتقد بودند بهترین زمان است. به خاطر نبودن آلودگی گناه در فضا. پس از عقد عروس به خانه همسرش رفت. مادرش می گفت: هر چه کردم، نتوانستم دخترم را راضی کنم جهیزیه اش را با خود ببرد تنها موفق شدم راضی اش کنم مقداری از لباس ها و کتاب ها و اثاثیه جزئی اش را به خانه جدید ببرد. 
با وجود داشتن دو فرزند به نام های محمدکاظم و روح الله، فعالیت های خانم عسگری و آقا حبیب پس از پیروزی هم شدت یافت. تا آن که در زمان فرماندهی حجت الاسلام سالک و قائم مقامی همسر شهیدش، در سپاه پاسداران او موفق شد سپاه خواهران را در اصفهان تشکیل دهد و با برنامه ریزی های متعدد و ایجاد کلاس های عقیدتی-سیاسی در سازماندهی و رشد کیفی خواهران نقش به سزایی را ایفا نماید. 
سال آخر زندگیشان، باز هم هجرت کردند و راهی باختران شدند و در آن جا نیزدر سنگر مقدس تعلیم به ارشاد و روشنگری مردم پرداخت. وارد دبیرستانی شد و در میدان عمل، قبل از سخن و بیان شیوای خود فرزندان اسلام را با معارف اسلامی بیش تر از پیش آشنا نمود. جاذبه الهی او شاگردان را بسیار مجذوب می ساخت. مسئول دبیرستان می گفت: وقتی توانمندی و اخلاصش در کلاس های بینش اسلامی را دیدم از او درخواست کردم تا برای همه کارکنان دبیرستان کلاسی دائر نماید. 
عروج ملکوتی این بانوی مبارز، همراه همسر و دو فرزندش در روز پنج شنبه مورخ 22 اردیبهشت ماه سال 1361 جهت انجام ماموریت از شهر باختران و نیز حضور در نماز دشمن شکن جمعه عازم شهر اصفهان می شود. در طول راه در یک حادثه تصادف ولی در واقع تروریستی او و همسرش حبیب خلیفه سلطانی و یکی از فرزندانش به نام روح الله به شهادت رسیدند. منافقین قبلاً با تهدیدهایشان به آن ها گوشزد کرده بودند که ترورشان می کنند. 
بتول در سن 40 سالگی به آسمان دست یافت ولی نام و یادش همیشه در خاطره ها جاودان است. 
مزارش در گلزار شهدای اصفهان قرار دارد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

پایگاه اطلاع رسانی شهدای زن، تاریخ: - / - / -
کتاب همسفران عشق، صفحه:241، تاریخ: - / - / -
لوح فشرده کنگره ملی شهدای زن، تاریخ: - / - / -




ادامه مطلب
 

ارسال توسط مهدی گلشنی
مرتبه
تاريخ : دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 

عباس علی عسگری رشتیانی

عباس علی عسگری رشتیانی

 

نام پدر: امام علی تاریخ تولد: 1336/05/10
محل تولد: ایران - کرمانشاه تاریخ شهادت: 1364/09/01
محل شهادت: - طول مدت حیات: 28 سال
مزار شهید: بهشت فاطمه(س)-کرمانشاه


 

زندگینامه

عباس علی در 10 مرداد ماه سال 1336 در کرمانشاه به دنیا آمد و با قدوم مبارکش چشم و چراغ خانه شد. 
علاقه پدر و مادرش به وی بر آن شد تا الفبای کودکی را با محبت به ائمه اطهار (ع) آموخته و درس مردانگی را پیشه راه خویش سازد. با شروع حرکت‌هاي انقلابي مردم غيور ايران به جرگه یاران امام خمینی (ره) پیوست و در پیروزی انقلاب اسلامی نقش بسزایی داشت. 
پس از مدتی جنگ از سوی عراق به کشور عزیزمان تحمیل شد؛ او نیز به منظور پاسداری از کیان ایران اسلامی به عنوان پاسدار از مرزهای کشور عزیزمان دفاع کرد. 
در این میان گروهک‌های تروریستی منافقین که طی اعمال جنایتکارانه خود هیچ برگی از تقویم انقلاب اسلامی را از کشتار مردم بی گناه خالی نگذاشته بودند در تاریخ 1 آذر ماه سال 1364 طی عملیات مسلحانه وی را در سن 28 سالگی به شهادت رساندند. 
پیکر پاکش پس از تشییع باشکوه در بهشت فاطمه(س) واقع در کرمانشاه به خاک سپرده شد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

پایگاه اطلاع رسانی ایثار، تاریخ: - / - / -
پایگاه اطلاع رسانی دفاع مقدس، تاریخ: - / - / -




ادامه مطلب
 

ارسال توسط مهدی گلشنی
مرتبه
تاريخ : دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 

حسن عسکری

حسن عسکری

 

نام پدر: - تاریخ تولد: 1322/00/00
محل تولد: ایران - گیلان - رشت تاریخ شهادت: 1360/04/05
محل شهادت: کوچصفهان طول مدت حیات: 38 سال
مزار شهید: -


 

زندگینامه

شیخ حسن عسکری در سال 1322 در خانواده ای مسلمان و مذهبی و دلباخته خاندان نبوت و امامت در لشت نشاء چشم به جهان گشود. ایشان تحصیلات خود را تا مقطع ششم ابتدایی(قدیم) در زادگاهش ادامه داد و سپس به سبب علاقه به دروس حوزوی و تبلیغ علوم دینی وارد حوزه علمیه شهرستان آستانه اشرفیه شد و زیر نظر اساتید آن حوزه دوره مقدمات حوزوی را به پایان رساند و سپس راهی شهر خون و قیام، قم گردید و در جوار بارگاه متبرک حضرت معصومه(س) وارد حوزه علمیه قم گردید و سالها به تلمذ دروس حوزوی پرداخت و از اساتید بزرگوار حوزه کسب علم نمود و با افکار و عقاید حضرت امام خمینی(ره) آشنا و مجذوب شخصیت معنوی و الهی آن بزرگوار گردید و فعالیت سیاسی ایشان از آنجا آغاز و از جمله سربازان حضرت امام بود که در حمله دلخراش رژیم ستمشاهی به مدرسه فیضیه قم حضور داشت و از روحانیون مبارزی که در روشنگری اذهان عمومی از وضعیت جامعه، مردم را آگاه و در پیشبرد اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی به رهبری حضرت امام(ره) فعالیت های مذهبی و فرهنگی و سیاسی چشمگیری داشت و زحمات زیادی را جهت نابودی نظام فسق و فجور، حکومت طاغوت پهلوی بنا به تکلیف اسلامی خود متحمل شد و بارها توسط افراد ساواک مورد آزار و اذیت قرار گرفت. با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، ابتدا کمیته انقلاب اسلامی کوچصفهان و سپس بسیج سپاه پاسداران آنجا را پایه گذاری نمود و در روستاهای مختلف انجمن اسلامی و پایگاه بسیج درمساجد را به راه انداخت و نیز بنیاد مسکن کوچصفهان را راه اندازی نمود و بعنوان نماینده امام در جهادسازندگی و سرپرستی کمیته امداد امام خمینی(ره) را در شهر کوچصفهان به عهده داشت و در پاسداری و حراست از نظام مقدس جمهوری اسلامی و رسیدگی از محرومان و مستضعفان جامعه خالصانه و با ایثار جان تلاش و فعالیت می نمود و با شروع جنگ تحمیلی دشمن از نخستین روحانیونی بود که لباس رزم پوشید و از طرف جامعه روحانیت رشت به صورت داوطلبانه راهی مناطق جنگی شد و دوشادوش رزمندگان اسلام از حریم قرآن، اسلام، نظام و ایران دفاع کرد و اینچنین فعالیت و تلاش و زحمات مخلصانه به مزاج ضد انقلاب و منافقین کور دل خوش آیند نبود، سرانجام در شامگاه 5 تیر ماه سال 1360 توسط منافقین در سن 38 سالگی در منزل خود در کوچصفهان مورد حمله ناجوانمردانه آنان قرار می گیرد و مظلومانه به فیض شهادت که هنر مردان خداست نائل می گردد و سعادتمند و سبکبال به خیل کاروان شهادت و شهیدان پیوست و ننگ ابدی دنیا و آخرت آن بر منافقین در تاریخ ثبت گردید. 

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

پایگاه اطلاع رسانی هابیلیان، تاریخ: - / - / -
لوح فشرده هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور)، تاریخ: - / - / -




ادامه مطلب
 

ارسال توسط مهدی گلشنی
مرتبه
تاريخ : دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 

خالد عزیزی

خالد عزیزی

 

نام پدر: علی تاریخ تولد: 1328/08/04
محل تولد: - تاریخ شهادت: 1362/08/16
محل شهادت: مهاباد طول مدت حیات: 34 سال
مزار شهید: گلزارشهدای مهاباد-آذربایجان غربی


 

زندگینامه

خالد عزیزی در روز چهارم آبان ماه سال 1328 چشم به جهان گشود. او به تحصیلات حوزوی در حوزه علمیه اهل سنت پرداخته و در لباس مقدس روحانیت به عنوان امام جماعت مشغول خدمت بود. وی متاهل و صاحب سه فرزند بود. در روز شانزدهم آبان ماه سال 1362 خالد عزیزی با توجه به عملکرد انقلابی خود و افشای چهره پلید گروهک ها در مهاباد مورد کینه تروریست ها قرار گرفته و به بهانه ای او را از منزل خارج کرده و در کنار روستای یاس مهاباد او را در سن 34 سالگی به شهادت رساندند. 
مزار پاک و مطهرش در گلزار شهدای مهاباد قرار دارد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

پایگاه اطلاع رسانی ایثار، تاریخ: - / - / -
پایگاه اطلاع رسانی هابیلیان، تاریخ: - / - / -
لوح فشرده هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور)، تاریخ: - / - / -




ادامه مطلب
 

ارسال توسط مهدی گلشنی
مرتبه
تاريخ : دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 

مرتضی عزتی

مرتضی عزتی

 

نام پدر: حجت الله تاریخ تولد: 1338/05/01
محل تولد: ایران - زنجان - زنجان تاریخ شهادت: 1360/05/15
محل شهادت: زنجان طول مدت حیات: 22 سال
مزار شهید: گلزارشهدای بالا-زنجان


 

زندگینامه

مرتضی عزتی در تاریخ اول مرداد ماه سال ۱۳۳۸ در منطقه سعدی جنوبی و کوچه مسجد یری پایین در خانواده‌ای مذهبی و سنتی در زنجان دیده به جهان گشود، و تحت تربیت و کفالت خانواده‌اش به سن هفت سالگی رسید و در طی این زمان، وضع اجتماعی و خانوادگی و مذهبی در روح لطیفش موثر واقع شد و وجودش با خوبیها و بدیها و شادیهای محیط زندگی خود آشنا گردید.
مقطع ابتدایی‌ را در مدرسه هنر زنجان به پایان رسانده و بعد از اتمام این دوره و مقطع راهنمایی در دبیرستان محمد منتظری ثبت نام کرد و دروس متوسطه نظام قدیم را در این مدرسه با شور و علاقه فراوان فراگرفت. بعد از اخذ مدرک سال چهارم دبیرستان، عشق زیاد به معلمی، او را به دانش سرا تربیت معلم زنجان کشیده، و با ثبت نام در این مرکز آموزشی، دوره دو ساله دانش سرا را طی کرده و فارغ التحصیل شد. مرتضی از اوایل دانش آموزی فردی کنجکاو و فعال بود و این بود که نسبت به حوادثی که پیرامونش می‌گذشت تابع محض نبود، بلکه فکر می‌کرد و می‌پرسید و اهل چون و چرا بود. آری او جوانی سربه زیر و مطیع و چشم و گوش بسته نبود ،در عین حال آدمی بود پذیرای حق، و نسبت به خویشان و دوستان بسیار با گذشت و مهربان و خوش‌رو. عزتی بعد از فارغ التحصیلی از دانش سرا ازدواج نمود و حاصل این وصلت یک پسر و یک دختر است. بعد از چندی برای گذراندن دوره سربازی به گرگان رفت. دوره سربازی وی مقارن بود با بحبوحه انقلاب اسلامی ملت طاغوت زده ایران، و این زمان فرصتی بود برای شکوفایی آرمانهای انسانی و شخصیت مذهبی اش، که از بدو طفولیت به همت پدری آگاه، بذر عشق به قرآن و عترت پیامبر در دلش پاشیده شده بود. 
مرتضی از جمله سربازان و نظامیان آگاهی بود که فعالیت انقلابی و سیاسی خود را در پادگان به طور مخفیانه آغاز نمود و به دنبال پیام امام امت مبنی بر فرار سربازان از پادگانها و تخلیه مراکز نظامی و پیوستن به صف انقلابیون مسلمان، از پادگان فرار کرده و مخفیانه به زنجان برگشت. وی در رابطه با تظاهرات خیابانی و بیدارسازی توده مردم شروع به فعالیت کرد و چندین بار تحت تعقیب ساواک قرار گرفت. آری او در درگیریهای خیابانی و تظاهرات عمومی مردم بر علیه رژیم محمدرضا پهلوی نقش هماهنگ کننده، و در بعضی راهپیمایی ها با دادن شعارهای بیدارگر علیه رژیم، زبان رسای مردم انقلابی بود. 
بعد از فروریختن پایه‌های کاخ سلطنت شیطانی رژیم پهلوی، عزتی به عضویت کمیته انقلاب اسلامی در زنجان درآمده و در تعقیب و دستگیری عناصر ضد انقلاب که در فکر توطئه علیه انقلاب نوپای اسلامی بودند، کوشش همه جانبه‌ای نمود. او به علت لیاقت و شایستگی و روحیه شجاعتش بعد از چندی در مقام یکی از مسئولین کمیته انقلاب اسلامی قرار گرفت. پس از انحلال کمیته‌ها در زنجان و تشکیل سپاه پاسداران و پیدایش ثبات نسبی در کشور، با توجه به تناسب شغلی‌اش، به آموزش و پرورش برگشته و در یکی از روستاهای زنجان به تدریس مشغول شد، او در این مدت از نزدیک با فقر مادی و فرهنگی روستاییان میهنش، که میراث نظام پوسیده شاهنشاهی بود، آشنایی پیدا کرد. و سراسر وجودش با زندگی این صادقان زحمت‌کش مانوس گردید. وی خود را در قبال این افراد همچون خادمی متواضع پنداشته و با خدماتی که در این روستا کرد چنان قلوب اهل ده را بخود جلب کرد که همواره او را یاور و درد آشنای خویش می‌پنداشتند و به او مهر می‌ورزیدند. عزتی بعد از چندی به روستای دیگری انتقال یافت و در این روستا نیز مشغول خدمت به مردم محروم شد و در همین وقت به بسیج مستضعفین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی راه‌آهن رفت و با شور و علاقه‌ای فراوان به خدمات انقلابی ادامه داد. 
آمدن مرتضی به بسیج راه‌آهن مصادف بود با اوج‌گیری توطئه‌های بنی صدر ملعون و منافقین کوردل در کشور، و نابسامانی جو سیاسی کشور. در کنار ناهماهنگیهای زیاد در جبهه جنگ علیه صدامیان کافر، وی در این هنگامه حساس همچون شمعی، با اخلاق و روحیه بی‌نظیرش کانون پروانه صفتانی شد، که عاشقان نور انقلاب بودند، و عاشق مردم و استقرار عدلت و ثبات کشور، و نابودی خفاشان شب پرست و حدیث گویان خواب. 
آری چندی نکشید که بسیج راه‌آهن کانون خیزش قهر انقلابی حزب الله علیه نفاق و کابوس وحشت برای ضد انقلاب گردید. بعد از اعلان جنگ مسلحانه منافقین علیه خط امام و امت مسلمان و شروع درگیریهای خونین خیابانی در تمام نقاط کشور، در شهر زنجان نیز بین منافقان و حزب‌الله در خیابان سعدی و چهارراه انقلاب درگیری به وجود آمد و در این میان ب چماقداران و هفت‌تیر کشان مجاهد نما و در حقیقت منافق پراکنده شدند و همه چماقداران به لانه های خود خزیدند .بعد از این حادثه بسیج راه‌آهن نیروهایش را به خانه‌های تیمی منافقین گسیل داشت و در مدت کم‌تر از یک هفته، دهها خانه تیمی تسخیر و وسایل نظامی و تشکیلات زیادی از این تارهای عنکبوتی کشف و ضبط، و در اختیار مقامات قرار گرفت. شهید عزتی در بسیج چنان ایثارگرانه کار می‌کرد به طوری که خود یک ماشین جیپی داشت که ۲۴ ساعته در خدمت بسیج بود و حتی پول بنزین ماشینش را غالبا از خودش می‌پرداخت و همین رفتارها وخوش خلقی و لیاقت و شجاعت و گذشت و هوشیاری او و کار بدون توقع پاداش مالی و تنها برای رضای خدا و خدمت به انقلاب باعث شد که بسیج راه‌آهن و شخص عزتی که نقش حادی در جریانات مردمی داشت مورد توجه دوست و دشمن و عامل ایجاد بغضها و حبها گردد و همین امر برای تنگ چشمان کوته بین به ظاهر انقلابی و دشمنان کوردل غیر قابل تحمل بود. بالاخره پس از چندین بار تهدید به ترورتوسط منافقین کوردل و عناصر خود فروخته، در مورخ 15 مرداد ماه سال 1360 در خیابان توسط ۲ نفر موتور سوار مورد اصابت گلوله های پی در پی قرار گرفته و در سن 22 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر پاکش را در گلزار شهدای بالازنجان به خاک سپردند. 

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

پایگاه اطلاع رسانی ایثار، تاریخ: - / - / -
پایگاه اطلاع رسانی هابیلیان، تاریخ: - / - / -
لوح فشرده هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور)، تاریخ: - / - / -




ادامه مطلب
 

ارسال توسط مهدی گلشنی
مرتبه
تاريخ : دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 

 محمدمهدی عراقی



محمدمهدی عراقی

 

نام پدر: - تاریخ تولد: 1309/00/00
محل تولد: ایران - تهران - تهران تاریخ شهادت: 1358/06/04
محل شهادت: خیابان زمرد - تهران طول مدت حیات: 49 سال
مزار شهید: قم


 

زندگینامه

محله ی پاچنار تهران در سال 1309 میزبان قدوم مهدی بود، کودکی از تبار پیروان سیدالشهدا (ع) که نمی توانست در مقابل ظلم سکوت کند. هنوز کودکی بیش نبود، که به علت فقر مالی خانواده به کار در بازار تهران روی آورد و همانند دیگر کودکان محله به مدرسه رفت و چندی بعد به عنوان سردسته جوانان مذهبی محله پاچنار شناخته شد. تا آن جا که یکی از کشتی گیران جوان محله را که دین اسلام را محترم نمی داشت در صحنه مسابقه به زمین زد، تا درس عبرتی باشد برای معاندین دین پاک نبی اکرم (ص).
سال 1324 مهدی 15 ساله به عضویت شورای مرکزی فداییان اسلام درآمد و تا زمان شهادت سید مجتبی نواب صفوی (رهبر فداییان) در این گروه ماند و در تمام فعالیت ها مشارکت مستقیم و غیرمستقیم داشت. عراقی در دوره دبیرستان از تحصیل انصراف داد و مبارزاتش را به شکل گسترده ای از پی گرفت.
عراقی به همراه 353 نفر دیگر در محل زندان قصر متحصّن شد و به دستگیری شهید نواب صفوی اعتراض کرد. بعد از این جریان عراقی ازدواج کرد و تا سال 1341 و آشنایی با اندیشه های والای امام (ره) سکوت نمود. در سال 1342 هیئت های مؤتلفه را بنیان نهاد و در جریان 15 خرداد و مقابله با کاپیتولاسیون آمریکایی، پخش اعلامیه های امام و اعدام انقلابی حسن علی منصور نقش به سزایی ایفا کرد.
تشکیل هیئت های مؤتلفه با نظر امام (ره) تحت نظارت شورای روحانیت مورد تأیید امام (ره) و با عضویت آیت الله مطهری، آیت الله بهشتی، آیت الله انواری و حجت الاسلام مولائی مبارزات خود را آغاز کرد. در عاشورای سال 1342 مهدی به منظور بزرگداشت مقام شامخ امام حسین (ع) تظاهراتی را سازماندهی نمود و در همین مراسم دستگیر شد. اما خودش را با نام معمار معرفی کرد و پس از 2 ماه آزاد شد. بعد از به هلاکت رساندن منصور عراقی به حبس ابد محکوم گردید و به عنوان نماینده ی زندانیان در آشپزخانه زندان قصر فعالیت سیاسی خود را از سر گرفت و چندی بعد دولت او را به بهانه پول دادن به یکی از زندانیان به برازجان تبعید کرد. اما بعد از اندک مدتی به زندان قصر انتقال یافت.
توان بالای حاج مهدی در سازماندهی و روحیه بخشیدن به مبارزین مسلمان و مقاومت در برابر شکنجه های ساواک زبانزد همه بود. او در سال 1355 از زندان آزاد شد و مبارزه ی خویش را در خارج از زندان از سر گرفت. با هجرت امام (ره) به پاریس، او مسئولیت تدارکات اقامتگاه امام در نوفل لوشاتو را پذیرفت.
پس از بازگشت امام خمینی به ایران مسئولیت انتظامات بخشی از مدرسه ی علوی و رفاه، سرپرستی زندان قصر، ریاست واحد اجرایی بنیاد مستضعفان، مدیریت مالی مؤسسه کیهان، عضویت در هیئت تحریریه ی کیهان و عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی را عهده دار شد.
سرانجام در ساعت 7:15 روز یکشنبه چهارم شهریورماه سال 1358 در حالی که همراه فرزندش حسام عازم محل کار بود به وسیله 3 موتور سوار از اعضای گروه فرقان در خیابان زمرد (پشت حسینیه ارشاد) مورد حمله قرار گرفت و در سن 48 سالگی جان به جان آفرین تسلیم کرد.
پیکر مطهر این دو شهید بزرگوار به شهر قم انتقال یافت و با حضور حضرت امام (ره) که شخصاً از میدان سعیدی قم تا نزدیک صحن حضرت معصومه (ع) پیکر این شهید را تشییع فرمودند، به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

روزنامه کثیرالانتشار، تاریخ:
کتاب ناگفته ها، تاریخ:
کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک جلد16، تاریخ:
یادنامه شهید، تاریخ: - / -




ادامه مطلب
 

ارسال توسط مهدی گلشنی
مرتبه
تاريخ : دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 

علی عبدلی زاده

علی عبدلی زاده

 

نام پدر: غلام تاریخ تولد: 1335/04/27
محل تولد: ایران - هرمزگان - بندرعباس - خورگوی تاریخ شهادت: 1361/10/18
محل شهادت: - طول مدت حیات: 26 سال
مزار شهید: -


 

زندگینامه

علی عبدلی زاده در تاریخ 27/4/1335 مصادف با روز میلاد حضرت علی (ع) در روستای خورگوی بندرعباس در خانواده ای ساده و صمیمی و سرشار از معنویت پا به عرصه هستی نهاد. دوران کودکی را در کنار تربیت دینی و اسلامی پدر و مادر باشعور و نشاط سپری کرد و با فرا رسیدن هفتمین بهار زندگی جهت آموختن علم و دانش راهی مدرسه گردید و دوره دبستان و راهنمایی را با موفقیت به اتمام رساند. علی در کنار تحصیل از اوضاع و امور اجتماعی و سیاسی روز آن زمان غافل نبود و با راهنمایی برادر بزرگترش به مطالعه کتاب های اسلامی و سیاسی به شرکت در مبارزات انقلابی علاقه مند گردید و با پخش اعلامیه های حضرت امام (ره)، تخریب و آتش زدن اماکن فساد نقش بسزایی در پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایفا نمود. تحصیلات خود را تا اخذ مدرک دیپلم ادامه داد و جهت طی کردن مدارج عالی علمی در کنکور دانشگاه ثبت نام نمود. او دانشجویی معلم و سازنده و مبتکر بود. تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته راه و ساختمان در شهر زاهدان به پایان رساند و دوباره به بندرعباس بازگشت.
علاقه شدید او به فعالیت های دینی وفرهنگی نقطه عطفی در زندگی این بزرگ مرد بود به گونه ای که در بازگشت به بندرعباس به ایجاد نمایشگاه کتاب، نوار، عکس و ... پرداخت. و حتی پس از مدتی از طرف آموزش و پرورش به همکاری دعوت شد. او که در نهاد وجودش عشق به آموزگاری داشت این پیشنهاد را با کمال میل پذیرفت و به روستای سرخون رفت و با درایت و هوشمندی محیط خاموش آن جا را به مأمنی گرم و دوستانه تبدیل کرد. این فعالیت ها و دلسوزی ها موجب شد تا بارها و بارها از طرف منافقین کوردل مورد تهدید و تعقیب قرار بگیرد، تا این که سرانجام در سن 31 سالگی در تاریخ 18 دی ماه سال 1361 در دومین روز از هفته وحدت، شب جمعه به دست منافقین شرور به شهادت رسید.
روحش شاد و یادش پررهرو باد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

کتاب پرستوهای عاشق، تاریخ:




ادامه مطلب
 

ارسال توسط مهدی گلشنی
مرتبه
تاريخ : دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 

سیف الله عبدالکریمی

سیف الله عبدالکریمی

 

نام پدر: - تاریخ تولد: 1312/00/00
محل تولد: ایران - گیلان - لنگرود - کومله تاریخ شهادت: 1360/04/07
محل شهادت: ساختمان حزب جمهوری اسلامی طول مدت حیات: 48 سال
مزار شهید: -


 

زندگینامه

سیف الله در سال 1312 در روستای کومله شهرستان لنگرود استان گیلان متولد شد. روزهای کودکی او در هاله ای از مشکلات و سختی سپری گشت و در سن 7 سالگی به مدرسه رفت و تا پایان دوره ی ابتدایی تحصیل نمود. او ضمن آموختن علم از کار و فعالیت در کنار پدر غافل نشد و هر از گاهی پدر را در کار کشاورزی یاری رساند. بعد از اخذ مدرک ابتدایی جهت تحصیل علوم دینی به حوزه ی علمیه ی قم رفت و 7 سال در این شهر تحصیل نمود. سپس در محضر آیت الله محمدی گیلانی، آیت الله حسین علی منتظری و آیت الله انصاری شیرازی به کسب معارف اسلامی پرداخت. سیف الله از تحصیل علوم جدید غافل نشد و بعد از اخذ مدرک دیپلم در سال 1342 به دانشکده ی الهیات (دانشگاه تهران) راه یافت. در این دوران جهت تأمین هزینه ی تحصیل خود به یک مدرسه ی خصوصی رفت و توانست مدرک خود را با نمرات عالی دریافت کند و به عنوان دانشجوی ممتاز معرفی گردد. معدل بالای او باعث شد دانشگاه پیشنهاد بورس تحصیلی به او بدهد اما عبدالکریمی نپذیرفت و دستگاه حاکم برای تنبیه او، در زمان انجام خدمت نظام وظیفه او را به منطقه نوسود تبعید نمود. وی چندی بعد تحصیلاتش را در دوره ی کارشناسی ارشد در رشته ی فلسفه آغاز کرد و در سال 1350 بعد از فراغت از تحصیل در آموزش و پرورش لاهیجان استخدام شد.
در همین سال ها با تشکیل جلسات مذهبی به آگاه نمودن مردم روی آورد و پس از تأسیس و افتتاح مدرسه عالی مدیریت گیلان به مدت 2 سال در کار علمی و آموزشی با آنان همکاری کرد و درس های معارف اسلامی و تاریخ فرهنگ و تمدن ایران را تدریس نمود. در سال 1354 در دانشگاه مشهد به تدریس پرداخت، اما یک سال بعد او را اخراج کردند و سیف الله دوباره به لاهیجان بازگشت. در زمان مبارزات ملت غیور ایران برنامه ی تظاهرات شهر لنگرود را تنظیم نمود. بعد از پیروزی انقلاب نیز سلاح های ژاندارمری و مراکز دیگر را با عده ای از افراد مؤمن جمع آوری کردو به مسئولان تحویل داد. خود نیز مسئولیت کمیته ی انقلاب اسلامی شهرستان لنگرود را پذیرفت. آن گاه به عنوان استاد گروه مبانی و تشیع و ادیان دانشکده ی الهیات دانشگاه مشهد به تدریس پرداخت. چندی بعد به اصرار مردم در انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کرد و از طرف مردم لنگرود به مجلس راه یافت. این خادم ملت ایران سرانجام در هفتم تیرماه سال 1360 در سن 48 سالگی در جریان بمب گذاری ساختمان حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.
از او دو فرزند به یادگار ماند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

روزنامه کثیرالانتشار، تاریخ:
کتاب با امیران دلها، تاریخ:
کتاب پیشتازان شهادت در انقلاب سوم، صفحه:133، تاریخ:
ماهنامه ستارگان درخشان، شماره مجله:4، تاریخ:




ادامه مطلب
 

ارسال توسط مهدی گلشنی
مرتبه
تاريخ : دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 

 اکبر عباسی مورچه خورتی

اکبر عباسی مورچه خورتی

 

نام پدر: محمد تاریخ تولد: 1315/07/04
محل تولد: ایران - اصفهان - اصفهان تاریخ شهادت: 1360/06/10
محل شهادت: - طول مدت حیات: 45 سال
مزار شهید: بهشت زهرا(س)-قطعه24-ردیف92-شماره8-تهران


 

زندگینامه

«اکبر عباسی» در چهارم مهر ماه سال ۱۳۱۵ در یکی از روستاهای مورچه خورت اصفهان در خانواده‌ای شریف و مستضعف به دنیا آمد و در دامان مهربان آنان از همان کودکی طعم استضعاف و مظالم ستم‌شاهی را چشید.
وی به سبب تنگ دستی خانواده نتوانست به مدرسه راه یابد و علی‌رغم علاقه‌ای که به تحصیل داشت، جهت کمک به خانواده به کار کشاورزی روی آورد و با زحمت و عرق جبین زندگی شرافتمندانه‌ای را ادامه داد و پس از مدتی به تهران مهاجرت کرد و به کارگری مشغول شد. 
نزدیک به ۲۵ سال را با رنج و مشقت و تحمل مصائب فراوان گذراند و زندگی خانواده‌اش را تأمین کرد. 
«اکبر عباسی» که شیفته اسلام و مرید امام خمینی(ره) بود، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی،‌ در راهپیمایی‌ و تظاهرات‌ها فعالانه حضور داشت و شب‌ها اهالی محل با صدای «الله اکبر» وی به پشت بام‌های می‌آمدند و با این فریاد الهی پایه‌های سست رژیم طاغوت را می‌لرزاندند. 
پس از پیروزی انقلاب اسلامی وی با به کار گرفتن محصول یک عمر تلاش و زحمت مغازه لبنیاتی کوچکی تأسیس کرد و از همان ابتدا مغازه‌اش را به سنگری مستحکم در دفاع از انقلاب و نظام نوپای جمهوری اسلامی تبدیل کرد و هیچ‌گاه از افشای ماهیت گروهک‌های ضدانقلابی و لیبرال‌های غرب‌زده باز نایستاد. 
زندگی‌اش محقر بود، اما با صفا، صمیمیت و اخلاص و تعهدش غنی و همین خصوصیت او بود که دشمنی منافقین کوردل را برانگیخت. 
منافقین برای از میان بردن این مدافع راستین انقلاب اسلامی از هر حربه‌ای استفاده کردند از جمله بارها به وسیله نامه تهدیدش کردند و گمان بردند که با این تهدیدات پیروان راه امام حسین(ع) صحنه را خالی خواهند کرد. آنگاه که تهدیدات‌شان بی‌اثر ماند، این ایادی خودفروخته استکبار جهانی ساعت ۲۰:۴۵ در تاریخ 10 شهریور ماه سال ۱۳۶۰ یک بمب دستی (سه‌راهی) به درون مغازه محقر شهید عباسی پرتاب کردند؛ سه‌راهی منفجر شد و عباس در حالی که فریاد تکبیرش قطع نمی‌شد در سن 45 سالگی در خون خود غلطید. 
پیکر پاکش را در بهشت زهرا(س)- قطعه24- ردیف92- شماره 8 به خاک سپردند. 

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

پایگاه اطلاع رسانی ایثار، تاریخ: - / - / -
پایگاه اطلاع رسانی هابیلیان، تاریخ: - / - / -
لوح فشرده هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور)، تاریخ: - / - / -




ادامه مطلب
 

ارسال توسط مهدی گلشنی
مرتبه
تاريخ : دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 

جلیل عباسی

جلیل عباسی

 

نام پدر: محمود تاریخ تولد: 1338/01/01
محل تولد: ایران - گیلان - رودبار تاریخ شهادت: 1360/05/02
محل شهادت: تهران طول مدت حیات: 22 سال
مزار شهید: بهشت زهرا(س)-قطعه24-ردیف87-شماره8-تهران


 

زندگینامه

روز اول فروردین ماه سال ۱۳۳۸ در یکی از توابع رودبار نوزادی پا به عرصه زندگی گذاشت که نامش را جلیل نهادند. او تا سن ۸ سالگی به دور از خانواده تحت سرپرستی مادربزرگ خود پرورش یافت و آنگاه پس از مدتی به تهران مهاجرت نمود و با تحمل سختی و مشقت بسیار در گذران زندگی، تحصیلات خودش را تا اخذ مدرک دیپلم به پایان رساند. هنوز ۵ ماه بیشتر دوره آموزشی را در پایگاه نیروی دریایی حسن رود در بندرانزلی نگذرانده بود که امواج پر تلاطم نهضت، او را به صفوف مبارزان کشاند و او به دنبال ترک محل کار خود در نیروی دریایی به تهران مراجعت نمود و فعالیت های گسترده ای را همراه با سایر دوستانش در جهت تبلیغ و ترویج اسلام و پیام های آگاهی بخش امام خمینی آغاز نمود.
او در کلاس های آموزش قرآن و ایدیولوژی اسلامی که در مجالس مختلف برگزار می شد فعالانه شرکت کرد و با تشکیل کتابخانه در شبستان مسجد محل در جهت رونق بخشیدن به این سنگر مقدس برآمد. با اوج گیری حرکت های مبارزاتی مردم علیه رژیم خائن و وابسته شاه، شهید عباسی به همراه سایر همسنگرانش به پخش و تکثیر اعلامیه و نوارهای امام امت پرداخت و به این وسیله بذر" استقلال، آزادی ،جمهوری اسلامی" را در اذهان مردم افشاند و با شور و ایمان در صحنه راهپیمایی ها و تظاهرات پر شکوه امت شهید پرور حضور یافت . 
وی بلافاصله پس از پیروزی در کمیته محل به پاسداری مشغول شد و با تأسیس انجمن اسلامی در مسجد، زمینه را برای گسترش ابعاد فعالیت های خود و سایر برادران و خواهران آماده نمود که نمایش فیلم در مدارس و مساجد، بسیج نیروها برای شرکت در جهاد سازندگی، تشکیل شرکت تعاونی، رسیدگی و کمک به محرومین و مستضعفین، ورزش، کوهنوردی و شنا را می توان به عنوان زمینه های مختلف فعالیت این مرکز به شمار آورد . 
عباسی پس از چندی به عضویت کمیته انقلاب اسلامی منطقه ۴ در آمد و تلاش بی وقفه خود را در چارچوب وظایف و مسئولیت های این نهاد مردمی استمرار بخشید. 
خصوصیات اخلاقی او برای سایرین همچون الگو و نمونه ای ممتاز به شمار می رفت. وی فردی مهربان، هوشیار و دلسوز بود. حالت توسلش در نماز و دعا هیچگاه قطع نمی شد و از گیرایی عجیبی برخوردار بود. او با احساس مسئولیت و خلوص نیت کار می کرد و پاداشی جز شهادت در راه خدا را انتظار نمی کشید لذا با کم کردن میزان وابستگی افراد خانواده به خود و ساده زیستی همواره خویشتن را برای این سفر الهی آماده می نمود . 
بعدازظهر روز انتخابات دومین دوره ریاست جمهوری اسلامی (شهید محمد علی رجایی) برادر جلیل عباسی با ۴ تن دیگر از برادران به منظور حفاظت از انتظامات و صندوق های رأی گیری به گشت اعزام می شود و در جریان توطئه به رگبار بسته شدن خودروی واحد گشت از پشت مورد اصابت گلوله منافقین تروریست قرار می گیرد . و به این ترتیب جلیل عباسی به همراه روح الله(فریبرز) کرمی و امیر عباس بخشی مؤخر، رأی های خود را که ساعاتی پیش از شهادت به نام محمد علی رجایی به صندوق ریخته بودند ، با نثار خون خویش تضمین نمودند و با زبان روزه در ماه مبارک رمضان در تاریخ دوم مرداد ماه 1360 به میهمانی خدا شتافتند تا در کنار یکدیگر و دوشادوش سایر شهدای انقلاب اسلامی به افطار بنشینند و از فضل و رحمت جاویدان الهی برخوردار گردند. 
بی تردید حماسه زندگی این رزمندگان و سایر دلاوران اسلام همچون سندی پر افتخار و راهگشا برای امت حزب الله در تاریخ باقی خواهد ماند و شهادت مظلومانه آنان ننگ و نفرین ابدی را برای تمامی کافران معاند و منافقین سیه دل به دنبال خواهد داشت. مزار شهید 28 ساله در بهشت زهرا ، قطعه ۲۴- ردیف -۸۷ شماره ۸ قرار دارد. 

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

پایگاه اطلاع رسانی ایثار، تاریخ: - / - / -
پایگاه اطلاع رسانی هابیلیان، تاریخ: - / - / -
لوح فشرده هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور)، تاریخ: - / - / -




ادامه مطلب
 

ارسال توسط مهدی گلشنی
(تعداد کل صفحات:81)      [<>   [20]   [21]   [22]   [23]   [24]   [25]   [26]   [27]   [28]   [29]   [>]  

آرشيو مطالب
پیوندها
طراح قالب

ابزار وبلاگ

قالب وبلاگ