سیده هاجر حایری عراقی
![]() |
زندگینامه |
سیده هاجر حایری عراقی
نام پدر: سیدعبدالعلی | تاریخ تولد: 1321/07/10 |
محل تولد: ایران - خراسان - مشهد | تاریخ شهادت: 1366/05/09 |
محل شهادت: مکه | طول مدت حیات: 45 سال |
مزار شهید: حرم مطهرامام رضا(ع)-خراسان |
زندگینامه
هاجر در یک خانواده متدین در تاریخ 10 مهرماه سال 1321 در مشهد چشم به جهان گشود. پدرش از مبارزین دوران انقلاب و همسنگر شهید مدرس بود. هاجر 17 ساله بود که ازدواج کرد و صاحب 6 فرزند شد. یار و یاور همسر در مشکلات بود و از سختی ها و ناملایمات زندگی هیچ گاه شکایتی نکرد و راضی به رضای الهی بود. 4 روز در هفته در منزلش جلسه قرآن برگزار می کرد. به فرزندانش قرآن می آموخت. همراه آنها در جلسات مذهبی شرکت می کرد، تا آنان را با سیره معصومین آشنا کند. در اوقات دیگر کاموا می خرید و برای رزمندگان جبهه، پلیور و کلاه و... می بافت. دوست نداشت به مرگ عادی از این دنیا برود برای همین همیشه در قنوت با تمام وجودش زمزمه می کرد:"اللهم الرزقنا شهادة فی سبیل ا..."
او، پسرانش اکبر و صادق را برای شرکت در جبهه های حق علیه باطل فرستاد و به دیگران نیز سفارش می کرد:اگر فرزندان ما نروند، دفاع نکنند، پس چه کسی از اسلام و انقلاب و کشور دفاع کند؟ و در این راه دو پسرش را تقدیم آرمان های نظام اسلامی و انقلاب کرد.
پسرش شهید شده بود و هنگامی که سر بریده پسرش را دید، گفت: مگر بچه های ما از علی اصغر امام حسین عزیزترند، خم شد بر گلوی بریده فرزند خود بوسه زد و گفت:"السلام علیک یا ابا عبدالله" خبر دومین فرزندش هم رسید، اما او برای مراسمش مانند پسر اولش با خوشحالی پذیرای مهمانانش بود. او از آنکه اینگونه سرنوشت را برای خود رقم زده بودند، آنان را تحسین می کرد و دلش آرام و راضی بود و خدا را هزاران بار در دل شکر می کرد.
برای زیارت خانه خدا به مکه مکرمه مشرف شد که همزمان با آن، برائت از مشرکین اعلام گردید. ساعتی دیگر راهپیمایی شروع می شد. هاجر یاد خوابش افتاد، تبسمی کرد، خواب دیده بود که 2 پسر شهیدش(اکبر و صادق) به سوی او می آیند و او را همراه خودشان به سوی آسمان ها می برند. خوابش را تعبیر کرده بود و شوق دیدار فرزندانش، بارقه های امید را در دل او به وجود آورده بود، در تصمیمش مصمم تر گردید. غسل شهادت کرد. به سمت راهپیمایی رهسپار شد. در بین تظاهرات کنندگان ایستاد. مزدوران آل سعود وحشیانه به سمت مردم بی گناه هجوم می بردند.
بچه ها، خونه خاله دور هم جمع شده بودند، با نگرانی به اخبار رادیو گوش می کردند، پسر خاله شان رادیو را خاموش کرد که صدای دخترها به اعتراض بلند شد که رادیو را دوباره روشن کردند، یک بار نام مجروحین رامی خواندند بار دیگر اسامی مفقودین را می خواندند، نوبت به اسامی شهدا رسید، دل توی دلشان نبود که "شماره 29 شهید هاجر حائری عراقی" صدا در خانه طنین انداز شد. چه می شنیدند؟ یعنی دیگر مادرشان را نمی دیدند؟ مادر از میان آنها رفته بود، اشک در چشمانشان حلقه زده بود که بغض شان ترکید و صدای گریه وشیون بلند شد. صورت، بازو و پهلوهایش کبود و زخمی شده بود. هاجر بر اثر اصابت ضربات باتوم در تاریخ 9 مردادماه سال 1366 در سن 45 سالگی جان به جان آفرین تسلیم کرده بود و به فیض شهادت نائل گردیده بود.
مزارش در حرم امام رضا(ع) قرار دارد.
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از
پایگاه اطلاع رسانی ایثار، تاریخ: - / - / - |
پایگاه اطلاع رسانی شهدای زن، تاریخ: - / - / - |
لوح فشرده کنگره ملی شهدای زن، تاریخ: - / - / - |