مرتبه
تاريخ : سه شنبه 19 اردیبهشت 1396 

مهری زارع عباس آبادی

 
زندگینامه

مهری زارع عباس آبادی

 

نام پدر: محمدعلی تاریخ تولد: 1344/01/01
محل تولد: ایران - خراسان - مشهد تاریخ شهادت: 1358/01/16
محل شهادت: مشهد طول مدت حیات: 14 سال
مزار شهید: بهشت رضا(ع)-قطعه79-شماره11-مشهد-خراسان


 

زندگینامه

مهری زارع عباس آبادی در یکم فروردین ماه سال 1344 در مشهد مقدس متولد شد و در همان شهر رشد یافت تا اخذ مدرک ابتدایی درس خواند. 
با شروع نهضت اسلامی در اجتماعات مردمی حضوری فعال داشت. در سن 13 سالگی در راهپیمایی نهم بهمن ماه سال 1357 شرکت کرد و براثر برخورد با تانک از ناحیه سر مجروح شد و پس از 3 ماه در تاریخ 16 فروردین ماه سال 1358 در سن 14 سالگی به شهادت رسید. 
از لحاظ اخلاقی دختری خوب و مهربان بود و همه اطرافیان از او راضی بودند. دورغ نمی گفت و با صداقت و راستی با مسائل برخورد می کرد. دارای روحیه نوع دوستی بود و از کمک به دیگران مضایقه نمی کرد. در کارهای منزل به مادر خود کمک می کرد. با اینکه سن کمی داشت اما فردی وقت شناس و مرتب بود و از اوقاتش به درستی استفاده می کرد و کارهایش را در زمان مشخصی انجام می داد. 
وی از آغاز بلوغ به تکلیف دینی خود به خوبی عمل می کرد، به نماز و قرآن اهمیت می داد و برای فراگیری قرآن به مکتب می رفت. نمازش را در اول وقت به جا می آورد و نسبت به ائمه اطهار(ع) اظهار مودت می کرد و حجابش را نیز به خوبی رعایت می کرد و از وقتی روزه بر او واجب شد روزه هایش را به طور مرتب می گرفت. 
همواره آرزوی شهادت داشت و می گفت: من دوست دارم شهید بشوم. به دوستانش سفارش می کرد که باهم دعوا نکنند و با مادرشان درست صحبت کنند و به مادرش سفارش می کرد غذا را به مقداری بپزد تا اسراف نشود. 
دخترعمه اش می گوید: در راهپیمایی روز نهم دی، دوستش فاطمه امیری هدف تیر مزدوران شاه قرار گرفت. وقتی به زمین افتاد و تانک به طرفش در حرکت بود مهری رفت تا فاطمه را به کناری بکشد اما تانک با سرش برخورد کرد و ضربه مغزی شد. او را به بیمارستان منتقل کردند. 
و همچنین عمویش می گوید: روز دوازدهم بهمن که امام تشرف آوردند رفتم به ملاقات مهرِی، دیدم هوشیار است ولی نمی تواند صحبت کند چشمهایش هم بسته بود به او گفتم: مهری جان امام تشریف آوردند. با اشاره انگشتان، علامت پیروزی را نشان داد. 
همیشه می گفت: امام را تنها نگذارید، انقلاب همه دنیا را فرا می گیرد. این جرقه ای است که درایران زده شده است، کاری کنیم که همه بیایند زیر پرچم انقلاب. به نماز اهمیت می داد. پدر و برادرانش را برای نماز صبح بیدار می کرد و می گفت: نماز صبح را بخوانید تا روزی تان زیاد شده پول حلال کسب کنید. 
همیشه آرزو داشت زندگی اش مانند حضرت زهرا (ع) ساده باشد و می گفت: من راهی جزء راه حضرت زهرا نمی خواهم، می خواهم تحت نظارت و هدایت خدا، پیامبر و معصومین (ع) باشم. پدر شهید می گوید: به علت بیماری از ناحیه پا فلج بودم پس از 4 ماه شبی دخترم را خواب دیدم که می گفت: بابا، بلند شو برای شفا واسطه پذیرفته می شود. پس از بیداری متوجه شدم که می توانم به راحتی حرکت کرده و راه بروم.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

پایگاه اطلاع رسانی ایثار، تاریخ: - / - / -
پایگاه اطلاع رسانی شهدای زن، تاریخ: - / - / -
لوح فشرده کنگره ملی شهدای زن، تاریخ: - / - / -



 

ارسال توسط مهدی گلشنی
آرشيو مطالب
پیوندها
طراح قالب

ابزار وبلاگ

قالب وبلاگ