حسین افتخاری
حسین افتخاری
نام پدر: - | تاریخ تولد: 1340/11/11 |
محل تولد: ایران - گیلان - رشت - خمیران شریفیه | تاریخ شهادت: 1360/05/25 |
محل شهادت: خیابان امام خمینی (ره) رشت | طول مدت حیات: 20 سال |
مزار شهید: - |
زندگینامه
احساس می کنم غم غربت تمام وجودم را فرا گرفته است. احساس می کنم هزار سال است که ندیده امت. راستی چه شد که من از تو دور شدم و تو رفتی و به ملکوت رسیدی؟ چه شد که من در تارهای پوسیده ی دنیا جا ماندم و تو تا عرش پرواز کردی؟
مگر نه این که تو 11 بهمن ماه 1340 متولّد شده بودی؛ پدرت کتاب فروشی مذهبی داشت. هر دویمان در « خمیران شریفیه ی رشت » زندگی می کردیم اما تو برگزیده شدی تا در 20 سالگی با خدا ملاقات کنی. اولین جرقه های انقلاب که افروخته شد، تو هم فعالیتت را آغاز کردی.
در تظاهرات شرکت می کردی؛ اعلامیه می چسباندی. پوستر پخش می کردی. وقتی نیروهای شهربانی دستگیرت کردند، آن قدر اعتراض کردیم که باید حسین را آزاد کنید تا بالاخره نیمه شب از زندان شهربانی آزادتان کردند.
انقلاب که پیروز شد، به عضویت کمیته ی انقلاب اسلامی رشت درآمدی و فعالیت شبانه روزی ات را در آن جا آغاز کردی. آن قدر فعال بودی که نگذاشتی کمی از تأسیس سپاه پاسداران بگذرد و در دومین روز تأسیس این نهاد به جمع سبزپوشان اش پیوستی و پس از مدتی برای یک دوره ی 3 ماهه ی آموزشی به تهران عزیمت کردی. وقتی از تهران بازگشتی، در دومین روز از فروردین ماه به کردستان رفتی و یک ماه در پاوه ماندی. پاوه برای همه مان یادآور آن حادثه ی تلخ بود؛ ماشین با مین برخورد کرد و تو دچار ضربه ی مغزی، شکستگی فک و خرد شدن استخوان کف پا شدی.
20 روز در کما بودن تو برایمان کافی بود تا مرگ را تجربه کنیم. چه کسی باور می کرد خوب شوی؟ از بیمارستان که مرخص شدی، دیگر آرام و قرار نداشتی؛ می رفتی سپاه، می آمدی پیش بچه ها؛ آرامش نداشتی، بی قرار بودی که بروی و چه زود خدا صدایت کرد.
25/5/1360 در خیابان امام خمینی (ره) رشت، وقتی که فقط 20 سال داشتی، به دست منافقین آمریکایی به دیدار خدا نایل شدی. یکی از بچه ها می گفت شب قبل از شهادتت گفته ای که فردا با هم به عیادت دو پیرزن بیمار و محتاج برویم و من هنوز در حسرتم که چرا مثل تو نشدم؟
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از
ماهنامه ستارگان درخشان، شماره مجله:36، تاریخ: |