مرتبه
تاريخ : شنبه 18 آذر 1396 

اسماعیل سلیمی

اسماعیل سلیمی

 

نام پدر: علی محمد تاریخ تولد: 1330/00/00
محل تولد: - تاریخ شهادت: 1360/09/01
محل شهادت: خیابان پیروزی-تهران طول مدت حیات: 30 سال
مزار شهید: بهشت زهرا(س)-قطعه24-ردیف111-شماره1-تهران


 

زندگینامه

در سال ۱۳۳۰ در خانواده‌ای متوسط و مذهبی دیده به جهان گشود. فرزند جنوب شهر بود و بر اثر تربیت صحیح اسلامی از کودکی علاقه شدیدی به خاندان سیدالشهداء داشت و در خانه‌ای چشم به جهان گشود و رشد کرد که بر سر درش درفش خونین حسین (ع) نصب بود و همه ساله در ماه مبارک رمضان جلسات قرآن در آن برگزار می‌شد. در همین جلسات بود که با دستورات انسان ساز اسلام بیشتر آشنا شد و به محض بلوغ از مقلدین امام خمینی گردید و رساله ایشان را به هر زحمتی که بود فراهم کرد. 
فعالیت‌های مبارزاتی‌اش را از سال‌های آخر دبیرستان آغاز کرد و طی جلساتی به اتفاق دوستانش به بحث و بررسی مسائل مذهبی می‌پرداخت. دوران سربازی را در محروم‌ترین مناطق کشور سپری کرد و سپس به تحصیلات خود در دانشکده مکانیک دانشگاه کار ادامه داد و به فعالیت‌های مبارزاتی‌اش از طریق تشکیل انجمن اسلامی ادامه داد. در این دوران چندین بار توسط ساواک دستگیر و تحت بازجویی قرار گرفت، اما هر بار بی‌آنکه مدرکی به دست آن‌ها بدهد، خلاص شد. 
با اوج گیری مبارزات مردم مسلمان ایران نقش مهمی در راه اندازی تظاهرات دانشگاهی بر عهده گرفت و مسئول تکثیر نوارهای حضرت امام و پخش اعلامیه‌های ایشان بین دانشجویان بود و در شب‌های ماه مبارک رمضان سال ۱۳۵۶ جوانان را به مسجد قبا می‌برد و در مراسم پرشکوه قیطریه مأمور آب رسانی به صفوف تظاهر کنندگان بود. 
پس از پیروزی انقلاب اسلامی فصل جدیدی از زندگی پر بارش آغاز گردید. شب‌ها به پاسداری می‌پرداخت و روز‌ها را در نهادهای انقلابی فعالیت می‌کرد. در دوره دولت موقت حاضر به قبول شغلی دولتی نگشت، اما با انتخاب شهید رجایی به جهادسازندگی مرکز پیوست و مسئولیت گروه آب رسانی جهاد سازندگی را بر عهده گرفت. 
در جهاد فعالیت‌هایش به وظایف محوله‌اش محدود نمی‌شد و به بسیاری دیگر از کار‌ها نیز رسیدگی می‌نمود و به خصوص بیش از هر کس به روستاییان ستمدیده توجه داشت. در همین رابطه پس از مدتی به مأموریت خارج کشور اعزام گردید و به عنوان مأمور خرید وسایل مورد نیاز جهاد به کشورهای کره شمالی، ژاپن و هند سفر کرد. 
در زندگی سادگی را پیشه خود ساخته بود و اکثر روزهای پنجشنبه را روزه می‌گرفت و با آنکه می‌توانست در شرکت‌های خصوصی مبالغ کلانی دستمزد دریافت کند، لیکن علیرغم نیاز مالی شدید به حقوق کم جهادسازندگی راضی بود و کار برای خدا را به هر چیز ترجیح می‌داد. پسری سه ساله به نام احسان داشت و فرزند دیگرش ۵ ماه پس از شهادت به دنیا آمد که به سفارش پدر او را ایمان نامیدند. 
عصر روز یکشنبه اول آذر ماه ۱۳۶۰، اسماعیل سلیمی به اتفاق برادرش و یکی دیگر از اعضاء جهادسازندگی با اتومبیل جهادسازندگی در حال عبور از خیابان پیروزی بودند که دو نفر از منافقین تروریست پس از شناسایی اتومبیل جهاد به آن نزدیک شده و نارنجکی را به درون ماشین پرتاب می‌کنند. اسماعیل در اولین نگاه متوجه خطر می‌شود و در کمال خونسردی به برادرش می‌گوید: «مهدی اشهدت را بگو که نارنجکه». نارنجک را به سرعت بر می‌دارد و می‌خواهد به بیرون پرتاب کند، اما احساس می‌کند که اگر چنین کند ممکن است عابرین بیگناه صدمه ببینند. تصمیم خود را می‌گیرد و خود را روی نارنجک خم می‌کند و در انتظار شهادت اشهدش را می‌گوید. لحظاتی بعد نارنجک منفجر می‌شود و او با مرگی شکوهمند، با پیکری قطعه قطعه شده در سن 30 سالگی به دیدار معبودش می‌شتابد. 
پیکر پاکش را در بهشت زهرا(س) به خاک سپردند.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

کتاب پیروان حق و باطل، صفحه:144، تاریخ: - / - / -





 

ارسال توسط مهدی گلشنی
آرشيو مطالب
پیوندها
طراح قالب

ابزار وبلاگ

قالب وبلاگ