مرتبه
تاريخ : شنبه 9 تیر 1397 

غلام رضا یوسفیان

غلام رضا یوسفیان

 

نام پدر: محمد تاریخ تولد: 1336/09/01
محل تولد: ایران - سمنان - دامغان تاریخ شهادت: 1360/06/29
محل شهادت: تهران تقاطع خیابان استادمطهری وسهروردی طول مدت حیات: 24 سال
مزار شهید: بهشت زهرا(س)-قطعه24-ردیف95-شماره46-تهران


 

زندگینامه

اول آذر ماه سال 1336 در یکی از روستاهای دامغان در خانواده ای مذهبی و کشاورز به دنیا آمد. 
در یک سالگی به همراه خانواده به تهران آمد و تحصیلات خود را تا پایان دوره متوسطه و اخذ مدرک دیپلم فنی در رشته الکترونیک ادامه داد. از نوجوانی با تعالیم اسلام در مساجد مذهبی-سیاسی آشنا شد و در اجرای مراسم و شعایر مذهبی کوشا بود. 
از آغاز شکوفایی نهضت اسلامی فعالانه در آن شرکت داشت و علاوه بر حضور در اکثر تظاهرات و راهپیمایی ها، اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی امام بزرگوار را تکثیر و پخش می نمود و با اهدای خون خود به یاری مجروحین می شتافت. 
در یوم الله 17 شهریور حضور داشت و از نزدیک شاهدی بر حماسه امت شهیدپرور اسلام بود و پس از آن دیگر شب ها کمتر به منزل بازمی گشت و تا صبح در خیابان ها و مساجد به مبارزه علیه نیروهای مزدور گارد شاهنشاهی مشغول بود. 
به هنگام بازگشت پیروزمندانه حضرت امام، جزو انتظامات این مراسم پرشکوه بود و در 22 بهمن در فتح پادگان ها و رادیو- تلویزیون فعالانه شرکت داشت. 
پس از پیروزی انقلاب و به دنبال تشکیل سپاه پاسداران، از اولین کسانی بود که به عضویت آن درآمد و لباس مقدس پاسداری را برتن کرد. 
عشق زایدالوصفی به پاسداری از ثمرات انقلاب داشت و به همین سبب پس از شروع غائله ی گروهک های ضدانقلابی در کردستان به آن منطقه رفت. در کربلای پاوه در کنار شهید چمران در محاصره خود فروختگان وابسته به شرق و غرب قرار گرفت و با شجاعت و ایمان از سنگر خویش حفاظت نمود و محاصره دشمنان اسلام را در هم شکست. 
با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه های نبرد نور علیه ظلمت شد و در آن جا نیز فداکارانه به مبارزه پرداخت و به همراه برادرانش در تهیه طرح درهم شکستن حصر آبادان شرکت جست. 
او انسانی مومن، وارسته و مقید به شعایر اسلامی بود، هیچ گاه ارزش های معنوی را فدای مادیات نمی کرد. آرزویش شهادت در راه خدا بود و در همه جا به دنبال این گمگشته اش می گشت. 
روز بیست نهم شهریور ماه سال 1360 غلام رضا به منزل نمی رود و ناهار را با جمعی از دوستانش صرف می کند. پس از نهار غسل شهادت به جا می آورد و به دوستانش می گوید:«ان شاءالله این دفعه قبول می شود.» به نماز می ایستد، در نمازش آن روز عشق و حلاوتی دیگر بود و حالت عاشقی را داشت که وصال یار را نزدیک می بیند. 
پس از مدتی صدای تیراندازی در خیابان استاد مطهری، آن جا که نمایشگاهی در بزرگداشت رزمندگان اسلام برپا شده بود به گوشش می رسد. غلام رضا بر می خیزد و حرکت می کند، دوستانش می کوشند جلویش را بگیرند اما او می گوید:«من پاسدارم و مسئول» و با شتاب خود را به محل حادثه می رساند. پیکرهای غرقه به خون سه نوجوان بسیجی را بر خاک می بیند و با عجله به کوچه بن بستی که هنوز صدای تیراندازی از آن جا به گوش می رسد می رود و با یکی از منافقین که لباس پاسداری به تن کرده بود مواجه می شود و به این خیال که وی از همرزمانش است می رسد. "برادر چه کاری از دست من ساخته است" تروریست مزدور آمریکا به سویش شلیک می کند. 
و غلام رضا یوسفیان در روز بیست و نهم شهریور ماه سال 1360 در سن 24 سالگی به شهادت رسید. 
مزارش در بهشت زهرا(س) قرار دارد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از 

پایگاه اطلاع رسانی ایثار، تاریخ: - / - / -
کتاب پیروان حق و باطل، صفحه:76، تاریخ: - / - / -





 

ارسال توسط مهدی گلشنی
آرشيو مطالب
پیوندها
طراح قالب

ابزار وبلاگ

قالب وبلاگ