یدالله آب یار
یدالله آب یار
نام پدر: - | تاریخ تولد: 0000/00/00 |
محل تولد: ایران - کرمان - بم | تاریخ شهادت: 1367/04/21 |
محل شهادت: - | طول مدت حیات: - |
مزار شهید: گلزارشهدای بم |
زندگینامه
می نویسم من از تو رعناقامتم.از تو که عصاره ی سال های جوانی ام بودی و من تمام زندگی ام را نثار خنده های کودکانه ات کردم. مگر چند سال از آن روز گذشته است؛ آن روز که دل به خطر سپردی و در میان خیل یلان عصر خمینی راهی دیار خون و آتش شدی. می نویسم من از تو، از تو جوان پرشورم که روزهای شیرین و پرالتهاب کودکی ات در بم سپری شد و تو خیلی زود در چشمانم قد کشیدی و من به نظاره نشستم بالیدنت را.
روزها می گذشت و من سرمست می شدم از لحظه لحظه های بزرگ شدنت؛ چه قدر دلم می خواست کمی بیشتر، یک روز، دو روز اصلاً نمی دانم فقط کمی بیشتر پیشم می ماندی و من با لذّت به قامت سروسان تو نگاه می کردم ولی تو رفتی و هزارات حسرت بر دلم ماند؛ یادش بخیر کِی بود که سرباز شدی؟ راستی تاریخش را به یاد داری؟
من که خوب یادم است 22 تیرماه سال 1365 بود چند شنبه بود؟ نمی دانم دوباره یادم رفت؛ دوباره همه چیز را فراموش کردم؛ دوباره تو در ذهنم تداعی شدی و همه چیز در مقابل تو رنگ باخت.
نه دلم نمی خواهد به آخرین روزها برسم تمام وجودم تیر می کشد. اصلاً چرا باید به یاد بیاورم که تو نیستی؟ چرا باید به یاد بیاورم که دو سال بعد از پوشیدن لباس سربازی، لباس شهادت بر تن کردی؟ اصلاً چرا دوباره همه چیز برایم زنده شد؟ چند سال است که این چراها رهایم نمی کند؛ این که چرا تو باید بیست و یکم تیرماه سال 1367 شهید بشوی؟
چرا چند سال دیرتر، نه؟ دوباره رسیدم به آخر به آخری که تو رفتی. عیبی ندارد. "یدالله" جان مهم این است که تو این جایی پیش خودم؛ مهم این است که در گلزار شهدای بم به خاک سپرده شده ای و من همین که در کنار مزار تو می نیشنم و درد دلم را زمزمه می کنم، خدا را شکر می کنم.
شب شده است و من باید بروم، اما دوباره برمی گردم هنوز تمام دردهایم را با تو نگفته ام. مادرجان هنوز نگفته ام خوشحالم از این که آن دنیا شفاعتم می کنی؛ از این که خون تو و دوستانت حافظ ایران است و من خوشحالم از تو و انتخاب راهت!
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از
مطالب ارسالي از ايثارگران ارتش، تاریخ: - / - / - |