آقای خوبم
از کدامین قبیله بودی که تو را نشناختند؟
از کدامین دیار آمده بودی که بوی غربت می دادی؟
از کدامین حنجر فریاد کردی که نشنیدند؟

چشم هایشان کور بود و گوش هایشان کر و زبانهایشان لال
که تورا ندیدند و نشنیدند و پاسخ نگفتند
خاک بر چشم هایشان و آتش بر دل هایشان
که چشم تو را گریاندند و دل تو را سوزاندند

عزیز دل های سوخته
هزاران سال هم که بگذرد آتش غم  تو در دل هایمان سرد نمی شود 
تو  قامت عاشقی به پیشگاه حضرت عشق بودی
و ما صدها سال است که  گرد عاشقی می گردیم که ابراهیم وار اسماعیل به قربانگاه برد

سرور عاشقان عالم
بعد از تو
تمام دل ها  ترک برداشت
تمام نفس ها عطشان شد

آقاجان
 غربت تو در تاریخ تکرار نشد
هنوز هم آب شرمنده گلوی شش ماه تو 
و خارهای بیابان سیاه روی زخم های پای سه ساله توست 
 
و ما هنوز در تب انتظار منتقم خون تو می سوزیم...



 نگاشته شده توسط حسین ترکی در پنج شنبه 7 بهمن 1389  ساعت 6:55 PM نظرات 1 | لينک مطلب



به یاد کربلا افتاده ام باز

عنان طاقت ازکف داده ام باز

به من ماهی نشان دادند آنجا
که تا امروز مستم ازتماشا

دلم پر می زند هرشب به بامش
سلامم می کند دارالسلامش

دلعاشق ز معشوقش جدا نیست
برایم هیچ جایی کربلا نیست

چه میفهمید از حالدل من
شنیدن کی بود مانند دیدن

من مجنون جز این لیلاندارم
خدایا تاب تا فردا ندارم

سر عاشق نوازی داشت یارم
دوروزی پرده را برداشت یارم

قرق کرد او حرم را تا بمانم
کنار تربتششعری بخوانم

نشانم داد مزد نوکری چیست
خریدار دل شیدای منکیست

تهیدستم ولی گنجینه دارم
حسین تازه ای در سینه دارم


 نگاشته شده توسط حسین ترکی در دوشنبه 4 بهمن 1389  ساعت 10:58 PM نظرات 0 | لينک مطلب


سلام من به محرم

سلام من به محرم محرم گل زهرا


به لطمه های ملائك به ماتم گل زهرا

سلام من به محرم به تشنگی عجیبش

به بوی سیب زمین و غم حسین غریبش

سلام من به محرم به غصه و غم مهدی

به چشم كاسه خون و به شال ماتم مهدی

سلام من به محرم به كربلا و جلالش

به لحظه های پر از حزن و غرق درد و ملالش

سلام من به محرم به حال خسته زینب

به بینهایت داغ دل شكسته زینب

سلام من به محرم به دست و مشك ابوالفضل

به ناامیدی سقا به سوز و اشك ابوالفضل

سلام من به محرم به قد و قامت اكبر

به خشك اذان گوی زیر نیزه و خنجر

سلام من به محرم به دست و بازوی قاسم

به شوق شهد شهادت حنای گیسوی قاسم

سلام من به محرم به گهواره اصغر

به اشك خجلت شاه و گلوی پاره اصغر

سلام من به محرم به احترام سكینه

به آن ملیكه كه رویش ندیده چشم مدینه

سلام من به محرم به عاشقی زهیرش

به بازگشتن حر خروج ختم به خیرش

سلام من به محرم به مسلم و به حبیبش

به رو سپیدی عون و بوی عطر عجیبش

سلام من به محرم به زنگ محمل زینب

به پاره پاره تن بی سر مقابل زینب

سلام من به محرم به انتظار رقیه

به پای آبله بسته به چشم تار رقیه

سلام من به محرم به شور و حال عیانش

سلام من به حسین و به اشك سینه زنانش

سلام من به محرم به حزن نغمه هایش

به پرچم و به سیاهی به خیمه های عزایش



 نگاشته شده توسط حسین ترکی در جمعه 19 آذر 1389  ساعت 8:18 PM نظرات 0 | لينک مطلب
False2.gif اتل متل راحله 
اخموی بی حوصله 
مامان چرا گفت : بگیر 
از پدرت فاصله ؟

  دلش هزار تا راه رفت 
  بابا خسته کاره ؟
  مامان چرا اینو گفت ؟
  بابا دوستش نداره


  بابا اینو بپرسه 
  اگه خسته کاره 
  پس چرا بعضی وقتا 
  تا نیمه شب بیداره ؟

  نشونه بیداریش 
  سرفه های بلنده 
  شش ماه پیش تا حالا 
  بغض می کنه می خنده 

شاید اونو نمی خواد 
اگه دوستش نداره 
پس چرا روی تختش 
عکس اونو میذاره ؟

  با چشمای مریضش
  عکسو نگاه میکنه 
  قربون قدش میره
  بابا بابا میکنه 

  با دست پر تاولش 
  البومی رو که داره 
  از کنار پنجره 
  ور میداره میاره 

  با دیده پر از اشک 
  البومی وا میکنه 
  رفیقای جبهه رو 
  همه ش صدا میکنه 

آلبوم عکس بابا 
پر از عکس دوستاشه 
عکسی هم از راحله ست 
تو بغل باباشه 
  با دیدن اون عکسا 
  زنده میشه می میره 
  با یاد اون قدیما 
  بابا زبون میگیره 

  قربون اون موقع ها 
  قربون اون صفاتون 
  دست منم بگیرین 
  دلم تنگه براتون 

  ازاون وقتی که بابا 
  دچار این مرض شد 
  مامان چقدر پیر شده 
  بابا چقدر عوض شد 

مامان گفته تو نماز 
برا بابات دعا کن 
دستاتو بالا ببر 
تقاضای شفا کن 

  دیشب توی نمازش 
  واسه باباش دعا کرد 
  دستاشو بالا بردو 
  تقاضای شفا کرد 

  نماز چون تموم شد 
  دعا به آخر رسید 
  صدای گریه های 
  مامان تو خونه پیچید !

  دخترکم کجایی؟
  عمر بابا سر اومد 
  وقت یتیم داری و 
  غربت مادر اومد 

دخترکم کجایی؟
بابات شفا گرفته 
رفیقاشو دیده و 
ما رو گذاشته رفته 


 
  آی قصه قصه قصه 
  یه دستمال نشسه 
  خون سرفه بابا
  رو این پارچه نشسته 

  بعد شهادت او 
  پارچه مال راحله است 
  دختری که در پی 
  شکست یک فاصله است 


 

  کنار اسم بابا 
  زائر کربلایی 
  یه چیز دیگه م نوشتن 
  شهید شیمیایی



 نگاشته شده توسط حسین ترکی در شنبه 10 مهر 1389  ساعت 8:14 AM نظرات 0 | لينک مطلب


خداوندا من چیزی نمی بینم آینده پنهان است
ولی آسوده ام چون تو را می بینم و تو همه چیز را!!!



 نگاشته شده توسط حسین ترکی در پنج شنبه 21 مرداد 1389  ساعت 7:28 AM نظرات 0 | لينک مطلب

 

اى معبود من ترا   مى‏ستايم و تو شايان ستايشى، در برابر احسان کاملت نسبت بمن، و فراوانى نعمتهايت بر   من، و بسيارى عطايت در باره من، و بر رحمتى که مرا به آن برترى داده‏اى، و نعمتى که   بر من سرشار ساخته‏اى. زيرا چندان در باره‏ام احسان کرده‏اى که شکر من از آن قاصر   است. و اگر احسان تو نسبت بمن و سرشارى نعمتهايت بر من نمى‏بود، به احراز بهره خود   و به اصلاح نفس خود نمى‏رسيدم. ولى تو در باره‏ام احسان آغاز کردى، و از رنج کوشش   در کفايت امورم بى‏نيازم ساختى، و مشقت بلا را از من برگرداندى، و قضاى خوفناک را   از من باز داشتى - اى معبود من - پس چه بسا بلاى مشقت بارى که آن را از من   برگرداندى! و چه بسا نعمت سرشارى، که چشمم را به آن روشن ساختى و چه بسا احسان   بزرگى که از آن تو نزد من است !
توئى که هنگام بيچارگى دعايم را اجابت کردى. و   هنگام در افتادن به گناه از لغزشم در گذشتى، و حقم را از ستمکاران باز ستاندى. اى   معبود من - من آنگاه که از تو مسئلت کردم ترا بخيل نديدم. و چون آهنگ تو کردم ترا   گرفته نيافتم. بلکه ترا نسبت به دعايم شنونده و در باره خواهشهايم عطا کننده يافتم : نعمتهايت را در هر حال از حالاتم و در هر زمان از زمانهايم بر خود سرشار يافتم، از   اين رو تو نزد من ستوده‏اى، و احسانت پيش من مشکور است. جان و زبان و عقل من ترا   همى سايند: چنان ستايش که به پايگاه کمال و به کنه شکر رسد، چنان ستايش که در حد   خشنودى تو از من فراز آيد. پس در آن وقت که تعدد راهها مرا خسته سازد، و اى در   گذرنده از لغزش من، که اگر عيب پوشى تو در باره من نمى‏بود هر آينه از رسوا شدگان   مى‏بودم، و اى دستگير من از سر يارى، که اگر ياريت نسبت به من نمى‏بود هر آينه از   مغلوبان مى‏بودم. و اى کسى که پادشان در پيشگاهش يوغ مذلت را به گردنهاشان   نهاده‏اند، و از اين رو از حمله‏هايش ترسانند. و اى سزاوار پرهيزگارى. و اى کسى که   نامهاى نيکو مخصوص او است. از تو مسئلت مى‏کنم که از من در گذرى و مرا بيامرزى زيرا   من بى‏گناه نيستم که در برابر مؤاخذه تو حجت آورم، و نيرومند نيستم که غلبه کنم و   گريز گاهى ندارم که بگريزم، و از تو مى‏خواهم که از لغزشهايم در گذرى، و پوزش و   بيزارى مى‏جويم از آن گناهانم که مرا گرفتار ساخته، و بر من احاطه کرده، چندانکه   نابودم ساخته .

از شر آن گناهان - اى پروردگار من - به حال توبه بسوى تو   گريخته‏ام، پس توبه‏ام را بپذير و به حال پناه جستن، پس پناهم ده، و به حال زينهار   خواستن، پس خوارم مگذار، و به حال سؤال، پس محرومم مگردان، و به حال دست به دامن   شدن، پس به دشمن تسليمم مکن، و به حال خواهش، پس نااميدم باز مگردان.ترا خواندم - اى پروردگار من - در حالى که مسکين و زار و ترسنده و هراسان و نگران و فقير و   بيچاره آستان توئم. بتو شکايت مى‏کنم - اى معبود من - از ناتوانى خود در شتاب کردن   بسوى آنچه به دوستانت وعده دادى، و در دورى گزيدن از آنچه دشمنانت را از آن بيم   داده‏اى، شکايت مى‏کنم از بسيارى عمهايم، و از وسوسه نفسم - اى معبود من - تو مرا   به نيت بدم رسوا نکردى، و به گناهم هلاک نساختى. ترا مى‏خوانم، پس مرا اجابت   مى‏کنى، اگر چه چون تو مرا مى‏خوانى در اجابتت کند باشم و هر حاجتى که دارم از تو   مى‏خواهم، و هر کجا باشم راز خود را پيش تو مى‏سپارم. پس جز ترا نمى‏خوانم و به غير   تو اميد ندارم. لبيک لبيک: تو مى‏شنوى شکايت کسى را که شکايت نزد تو آورد، و رو   مى‏آورى به کسى که بر تو توکل کند، و مى‏رهانى هر که را به پناه لطف تو در آيد و   بلا را بر طرف مى‏کنى از هر که بتو پناه مى‏آورد .

 اى معبود من - پس مرا به علت ناسپاسيم از خير جهان و اين جهان محروم مکن، و آن گناهانم را که مى‏دانى بيامرز. اگر عذاب فرمائى پس به علت آن است که من آن ستمکار سهل انگار اهمال پيشه گناهکار کوتاهى کننده فرو گذارنده به غفلت گزارنده بهره خويشم. و اگر بيامرزى، پس به سبب آن است که تو مهربان‏ترين مهربانانى.

صحيفه سجاديه



 نگاشته شده توسط حسین ترکی در پنج شنبه 30 اردیبهشت 1389  ساعت 8:46 AM نظرات 0 | لينک مطلب


  • تعداد صفحات :2
  •    
  • 1  
  • 2  
Powered By Rasekhoon.net