آقای خوبم
از کدامین قبیله بودی که تو را نشناختند؟
از کدامین دیار آمده بودی که بوی غربت می دادی؟
از کدامین حنجر فریاد کردی که نشنیدند؟

چشم هایشان کور بود و گوش هایشان کر و زبانهایشان لال
که تورا ندیدند و نشنیدند و پاسخ نگفتند
خاک بر چشم هایشان و آتش بر دل هایشان
که چشم تو را گریاندند و دل تو را سوزاندند

عزیز دل های سوخته
هزاران سال هم که بگذرد آتش غم  تو در دل هایمان سرد نمی شود 
تو  قامت عاشقی به پیشگاه حضرت عشق بودی
و ما صدها سال است که  گرد عاشقی می گردیم که ابراهیم وار اسماعیل به قربانگاه برد

سرور عاشقان عالم
بعد از تو
تمام دل ها  ترک برداشت
تمام نفس ها عطشان شد

آقاجان
 غربت تو در تاریخ تکرار نشد
هنوز هم آب شرمنده گلوی شش ماه تو 
و خارهای بیابان سیاه روی زخم های پای سه ساله توست 
 
و ما هنوز در تب انتظار منتقم خون تو می سوزیم...



 نگاشته شده توسط حسین ترکی در پنج شنبه 7 بهمن 1389  ساعت 6:55 PM نظرات 1 | لينک مطلب


Powered By Rasekhoon.net