نگاهي به تاريخ و نحوه ساخت حرم امام حسين (ع)‌
كربلا، نماد آزادگي و حقيقت
جام جم آنلاين: پيدايش سرزمين كربلا به دوران بابلي‌ها بازمي‌گردد. در آن زمان اين سرزمين مجموعه‌اي از روستاها بوده است كه براي بابلي‌ها تقدس خاصي داشته است و آنها مردگانشان را در اين سرزمين دفن مي‌كردند. نام «كربلا» در آن عصر، «كرب ايلا» بود كه در زبان بابلي به معني «خانه خدا» است.

يكي ديگر از نام‌هاي كربلا «كور بابل» بوده است و معناي آن به زبان عربي يعني مجموعه‌اي از روستاهاي بابلي. بسياري از پژوهشگران معتقدند كه كربلا به سان مادر بسياري از روستاهايي بود كه در حد فاصل شام و فرات قرار داشته‌اند و نيز مادر تمدن‌هاي بين‌النهرين بوده كه مركز عبادت در آن زمان نيز تلقي مي‌شد.

اين سرزمين به دليل موقعيت آب و هوايي و حاصلخيز بودن خاكش شاهد بسياري از اقوام مختلف در طول تاريخ بوده است كه ازجمله آنان مي توان به كلداني‌ها، تنوخيين و لخميين و مناذره اشاره كرد.



 نگاشته شده توسط حسین ترکی در دوشنبه 4 بهمن 1389  ساعت 11:18 PM نظرات 0 | لينک مطلب

  آيا از بدن پاره پاره حسين  علیه السلام بگوييم كه عريان در گودال قتلگاه افتاده است؟ يا از بدن عباس علمدار كه نه سر در بدن دارد و نه دست؟


آيا از علي اكبر بگوييم كه صورت پيامبرگونش را بر نيزه برافراشته اند؟ يا از علي اصغر شش ماهه كه اينك در گهواره خاكي خويش به خواب ابدي رفته؟


آیا از ياران حسين  علیه السلام بگوييم كه غريبانه در گوشه گوشه ميدان جان باخته اند؟ يا از كودكان حسين  علیه السلام كه غم يتيمي و اسيري، يكجا بر آنان وارد شده است؟


از غريبي بگوييم يا از مظلوميت؟ از وفا بگوييم يا از پيمان‌شكنی ؟ از عطش بگوييم يا از آتش ؟ از عشق بگوييم يا از زينب ؟


خوب نامي بر قلم گذشت.. زينب...


آري! بگذار از زينب بگوييم ؛ كه كربلا، از اينجا به بعد، از‌ آنِ زينب است و پيام كربلا، مرهون زينب.


بگذار از زينب بگوييم و از رنج‌هاي زينب. از زينب و از غصه‌هاي زينب. از زينب و از قصه‌هاي زينب. از زينب و از حماسه‌هاي زينب؛ و از زينب و از دل زينب ... و امان از دل زينب ...


اما از كدامين غم زينب بگوييم ؟ از برادراني كه از دست داد؟ يا از برادرزادگانش كه يك به يك به ميدان رفتند و باز نگشتند؟ يا از پسرانش كه جلوي چشمان گریانش ذبح شدند؟



 نگاشته شده توسط حسین ترکی در یک شنبه 3 بهمن 1389  ساعت 8:13 AM نظرات 0 | لينک مطلب

به نام خدا

قبل از خلقت حضرت آدم ( عليه السلام ) مصيبت امام حسين ( عليه السلام ) بارها و بارها ذكرشده كه ازآن جمله مي توان به آن هنگام كه خداوند امر فرمود به قلم كه بر لوح امر شهادت و اكرام آن را ثبت كند كه هر دو محزون شدند و دردمند مصائب حضرت سيد الشهدا گشتند و يا آن زمان كه خداوند به ملائك فرمود من خلق مي كنم در زمين خليفه خود را ، ملائك در پاسخ گفتند : آيا مي آفريني كسي را كه خون ريزي كند ؟ كه در بعضي از تفاسير بزرگان ما آمده است كه مقصود ملائك قضيه كربلا بوده است و از طرف خداوند ندا مي آيد : من چيزي ميدانم كه شما نمي دانيد ؟!

گریه حضرت آدم(ع) در صحرای عرفات:
در عرفات وقتي كه حضرت آدم ( عليه السلام ) به سوي عرش نگاه كرد و اسماء خمسه و نورآنها را ديد از جبرئيل خواست تا اين اسماء را بدو ياد دهد پس آدم ( عليه السلام ) خدا را با اين اسماء خواند :
يا حميد بحق محمد ( صلي الله عليه وآله ) يا عالي بحق علي ( عليه السلام ) يا فاطر بحق فاطمه ( سلام الله عليها) يا محسن بحق الحسن و الحسين ( عليهما السلام ) و منك الاحسان .
او يكي يكي اين اسماء طيبه را ميگفت تا رسيد به اسم امام حسين ( عليه السلام ) تا اين نام را برلبش جاري ساخت حزن و اندوه بيشماري بر قلبش مستولي گشت و اشك از هر دو ديده اش جاري شد. حضرت آدم ( عليه السلام ) از جبرئيل علت اين امر را جوياشد پس جبرئيل نيز براي او مصيبت امام حسين ( عليه السلام ) را نقل كرد :
اي آدم اين حسين فرزند توست كه مبتلي به مصيبت بزرگي مي شود مصيبتي كه تمام مصائب درمقابل آن اندك و كوچك است .
حضرت آدم ( عليه السلام ) پرسيد : كه آن چه مصبيتي است كه همه مصائب درمقابل آن اندك است؟
جبرئيل گفت : اي آدم اين حسين در حاليكه غريب و بي كس و تنهاست و هيچ يار و ياوري ندارد و فرياد مي زند واعطشاه واقلة ناصراه (داد از تشنگي، فرياد ازكمي يار) بالب تشنه كشته ميشود عطش وتشنگي او بحدي است كه آسمان درديد او تيره و تار گشته و هيچ كس او را اجابتي نميكند مگر به ضرب شمشير . اي آدم : اورا از قفا مانند گوسفند ذبح مي كنند و سرهاي بريده او و يارانش را برروي ني زده و به همراه حرم او كه به اسارت گرفته اند شهر به شهر مي گردانند.


بحار، ج 44، ص245



 نگاشته شده توسط حسین ترکی در یک شنبه 3 بهمن 1389  ساعت 8:12 AM نظرات 0 | لينک مطلب

به نام خدا

در این چند وقته بعد محرم بعضی جا ها که می ری مثل دانشگاه بین دانشجوها این بحث پیش اومده که اقا دیگه گریه و عزادری بسه! باید به فلسفه عاشورا پرداخت حتی بعضی از طلاب هم در این وادی افتادند! جالب اونجاست که نقل قول هایی هم که می کنند از فلان استاد دانشگاه و... است که همه احادیث و روایات رو نقد می کنند جعلی می دونند در صورتی که هیچ تخصوصی در این زمینه ندارند

آیا ارتباط روحی و انسانی با امام حسین(ع) و اهل بیت و اصحاب پاک اون حضرت علاوه بر بعد عقلی و ایمانی، نباید در بعد احساسی هم وجود داشته باشه؟ چرا؟ چون معنای دوست داشتن یک انقلاب بزرگه که علاوه بر پذیرش اندیشه، روح انقلاب رو هم درون انسان ریشه دار می کنه ، بزرگان ما هم در آغاز به همین منظور دستور به تشکیل مجالس عزا و مرثیه خوانی جهت تحریک عواطف و ایجاد ارتباط عاطفی به عاشورا می داده اند. گریه یکی از عناصر اساسی بیان عاطفه است درسته بدونه تدبر و تعمق به حادثه عاشورا نباید باشه ولی نه این که کاملا این موضوع گریه که از ادم تا خاتم بوده رو حذف کنیم

در اینجا افاضات چندی از علمای بزرگ در مورد عزای سیدالشهدا را برای شما گذاشتم
ببینید چطور این بزرگان ارادت خودشان را نسبت به اباعبدالله الحسین نشان می دهند.
اونوقت چهار تا ادم روشن فکر غرب زده می آیند و خیلی راحت همه چیزو زیر سوال می برند.



 نگاشته شده توسط حسین ترکی در یک شنبه 3 بهمن 1389  ساعت 8:10 AM نظرات 0 | لينک مطلب

پرسش :

عاشوراي سال 61 هجري شهادت امام حسين ـ عليه‎ السلام ـ در چه موقعي از سال واقع شده؟ دقيقاً چه زماني بوده و چه فصلي؟

پاسخ :

بر طبق روشي كه دكتر ابوالفضل نبئي بيان نموده اند (يعني روش تبديل سال هجري قمري به هجري شمسي) وقتي دهم محرم سال 61 هجري را به شمسي تبديل كنيم از حاصل تبديل چنين بر مي آيد كه در فصل پائيز يعني 21/8/51 امام به شهادت رسيده اند.[1]
اما آنچه را كه آيت الله سبحاني و مكارم شيرازي محاسبه كرده اند در اينجا مي آوريم «از تقويمها معلوم مي شود كه روز عاشوراي سال 1390 هجري قمري مطابق 27 اسفند 1348 شمسي بوده است و مي دانيم كه واقعه جانسوز كربلا در سال 61 هجري قمري بوده است بنابراين مي گوئيم: 1329 61-1390
از طرفي مقدار يك سال شمسي به حسب عدد اعشاري 2422/365 روز است و يكسال قمري به حسب عدد اعشاري 3670/354 روز است پس تفاوت ايام اين دو 8752/10 خواهد بود بنابراين تفاوت ايام تمام اين سالها (1329 سال) چنين مي شود:
1408/14453 1329*8752/10
يعني در مدت 1329 سال مبداء سال قمري باندازه 1408/14453 روز نسبت به سال شمسي جلو مي افتد كه براي تطبيق آندو بايد به عقب برگرديم با اين ترتيب: روز 208+39 سال 2422/365: 1408/14453
بنابراين بايد همين 208 روز را بر عاشوراي سال 1390 بيفزائيم تا منظور حاصل شود و چون ماههاي شمسي بعد از اسفند تا شهريور مطابق تعديل قانون همه 31 روز است پس 22 روز + 6 ماه 31: 208 و چون 6 ماه و 22 روز بر 27 اسفند بيفزائيم به بيستم مهر خواهيم رسيد.
بنابراين با تقريب جزئي مي توان گفت كه «عاشوراي سال 61 مطابق با بيستم مهرماه» بوده است.[2]
علاوه بر محاسبات نجومي از متن نامه ها نيز چنين استفاده مي شود كه واقعه عاشورا در اواخر تابستان و اوايل پاييز بوده است نويسندگان نامه هاي دعوت به امام نوشته اند كه «باغها سرسبز و ميوه ها رسيده است...»[3]
با توجه به اينكه دعوت كنندگان از كوفه بودند و عزيمت امام نيز به سوي كوفه (عراق فعلي) بوده است فصل رسيدن ميوه هاي اين منطقه كه خرما از جمله مهمترين ميوه هاي منطقه عراق است در همين فصل است و برداشت آن آغاز مي شود بنابراين وقوع حادثه عاشورا در فصل پائيز بوده و اختلاف جزئي بين دو روش وجود دارد كه اول پائيز بوده يا وسط پائيز، و ترجيح با اول پائيز و بيستم مهرماه است.
براي مطالعه بيشتر به كتاب هاي: 1. تقويم و تقويم نگاري آقاي نبئي و پاسخ به پرسشهاي آيات عظام مكارم و سبحاني مراجعه كنيد.
رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود:
«هر كس حسين را زيارت كند پس از شهادتش بهشت بر او واجب است»[4][1] . ابوالفضل نبئي، تقويم وتقويم نگاري، چاپ دوم، مشهد، چاپ و نشر آستان قدس، 1366، ص 201.
[2] . جعفر سبحاني و ناصر مكارم شيرازي، پرسشها و پاسخها، چاپ اول، قم، حكمت 1353، ج 2، ص 155.
[3] . شيخ مفيد، الارشاد، چاپ اول، قم، آل البيت، 1413، ج 2، ص 38.
[4] . همان، ج 2، ص 134.
 



 نگاشته شده توسط حسین ترکی در یک شنبه 3 بهمن 1389  ساعت 8:02 AM نظرات 1 | لينک مطلب

پرسش :

در حالات و وقايع كربلا وارد شده كه عده‌اي از سپاه يزيد مي‌گفتند كه به امام ـ عليه السّلام ـ سنگ بزنيد و... كه ثواب بيشتري دارد و براي كشتن امام ـ عليه السّلام ـ قصد قربت هم كرده بودند. آيا واقعاً آنها امام را نمي‌شناختند و فكر مي‌كردند كه امام بر يزيد طغيان نموده است؟ اگراين طور است آيا بر عمل آنها در كشتن حضرت ثواب هم مترتب است؟ به خاطر اين كه قصد آنها خير بوده؟ آيا آنها جاهل قاصر نبودند؟ توضيح دهيد.

 

پاسخ :

با توجه به كتب تاريخي كه در قضاياي كربلا نوشته شده است، و با مراجعه به منابع و مطالعة دقيق آنها، مطالب و حقايقي را كشف مي‌كنيم كه انسان با شنيدن از ديگران و يا شركت در مجالس روضه خواني غير معتبر نمي‌تواند به عمق مطلب برسد و چه بسا خبري و قضيه‌اي را معكوس و يا مدح و قول شخصي را، از فرد ديگري بشنود و يا دشمني را دوست انگارد، به هر حال بايد سراغ اصل را گرفت و حقيقت را جويا شد. بنابراين در واقعة كربلا، آن چيزي كه از طرف سران لشكر دشمن القاء مي‌شد، حيله و نيرنگ و آلوده سازي افكار مردم و معكوس جلوه‌دادن حقايق بود كه از جمله اين ترفند‌ها، سخنان فريب كارانه و وسوسه انگيز عمر بن سعد بود كه در كربلا بعد از نماز عصر به ياران خودش، اين جمله را گفت: «يا خَيل الله إركبي و أبشري»،[1] كه تودة لشكر را براي حملة به لشكر امام حسين ـ عليه السّلام ـ تحريك و تشجيع نمود. و خود اولين تير را پرتاب كرد و هر كدام از لشكريان تيري به كمان گذاشته و به تبعيت از عمر بن سعد، تعدادي از اصحاب امام حسين ـ عليه السّلام ـ را به شهادت رساندند. و اين شيوة حيلة جنگي و تخدير افكار بر عليه حق، از طرف سپاه دشمن به خاطر متاع قليل دنيا و شهرت و مقام دنيوي كار ساده و معمولي بود، چرا كه اينان در اثر حرام خواري و طغيان و سركشي در برابر امام زمان خودشان، پشت به حقيقت كردند، و در عين اعتقاد ظاهري به فرزند فاطمه ـ سلام الله عليها ـ به روي او شمشير كشيدند و همگان را بر عليه او شوراندند. و البته آنان كه در سپاه كفر جمع شده بودند به خوبي مي‌دانستند كه جنگ با امام حسين ـ عليه السّلام ـ، در حكم جنگ با خدا و پيامبر اوست، و به همين جهت كه امام را مي‌شناختند، تعدادي در اثناي راه از لشكر دشمن جدا شده و فرار كردند. نوشته‌اند كه: فرمانده‌اي كه از كوفه با هزار رزمنده حركت كرده بود، چون به كربلا مي‌رسيد فقط سيصد يا چهار صد نفر و يا كمتر از اين تعداد همراه او بودند و بقيه به علت اعتقادي كه به اين جنگ نداشتند، اقدام به فرار كرده بودند.[2] پس معلوم مي‌شود كه تا زمان جنگ و قيام عاشورا، كسي نمانده بود كه حقيقت بر او پوشيده باشد و طرفين جنگ را نشناسد و يا اين كه جاهل به مسأله باشد. بلكه همگي آنان كه در جبهة مقابل امام صف كشيده بودند و به پيكار خود با امام خودشان كمر بسته بودند و قصد كشتار او و اصحابش را داشتند، كاملاً آگاه بودند.
و از جمله دلايلي كه شناخت و آگاهي لشكر كفر نسبت به امام ـ عليه السّلام ـ را مي‌رساند، محتواي سخنان و خطبه‌هايي است كه امام حسين ـ عليه السّلام ـ خود را معرفي فرموده و آنان را از جنگ و خونريزي و هتك حرمت آل الله و انتخاب راه شقاوت نهي فرمودند.[3]
در اين جا ترجمة بعضي از فرمايش و خطبة آن حضرت را كه در برابر سپاه دشمن ايستاده و در مقابل آن سيل خروشان كفر كه عمر بن سعد نيز در ميان اشراف كوفه بود، مي‌آوريم: شما را مي‌بينم كه براي انجام كاري در اين جا اجتماع كرده‌ايد كه خدا را به خشم آورده‌ايد، و خدا روي از شما برتافته و عقابش را بر شما نازل كرده و از رحمت خود شما را دور ساخته است. نيكو پروردگاري است خداي ما، و شما بد بندگاني هستيد كه به طاعت او اقرار كرده و به رسولش ايمان آورده ولي بر سر ذريه و عترت او تاختيد و تصميم بر قتل آنها گرفتيد، شيطان بر شما غالب گرديد و خداي بزرگ را از ياد برديد، هلاك باد شما و آن چه مي‌خواهيد. انا لله و انا اليه راجعون. اينان جماعتي هستند كه پس از ايمان كافر شدند، دور باد رحمت پروردگار از ستمگران... .[4]
و نيز هنگامي كه اصحاب امام ـ عليه السّلام ـ با سپاه عمر به سعد درگير شدند و آتش جنگ برافروخته شد، در آن هنگام نيز امام ـ عليه السّلام ـ فرياد برآورد كه: أما مُغيثٍ يُغيثُنا لوجه الله؟ أما من ذابّ يَذُبُّ عن حَرم رسولِ الله؟
ترجمه: آيا فرياد رسي است كه ما را به خاطر خدا ياري دهد؟ آيا مدافعي هست كه از حرم رسول خدا دفاع نمايد؟![5]
و از جملة‌ دليل بر اين كه، آگاهانه با آن حضرت جنگيدند، در خواست جايزه از يزيد و سران سپاه و انتظار تشويق آنان مي‌باشد، پس با آن همه خطبه‌هايي كه آن حضرت در مقابل سپاه كفر و يزيديان ايراد فرمودند و همگي صداي حضرت را مي‌شنيدند، و با آن اشخاص سرشناس و معروف كه در هر دو صف ـ حق و باطل ـ حضور داشتند و دائماً از جنگ با فرزند زهرا ـ سلام الله عليها ـ و امام معصوم سخن مي‌راندند و اصلاً صحنه و وضع ظاهري و حركات هر دو سپاه كاملا براي هر شخصي كه در آن جا بود، حاكي از افكار و نيات آنان داشت، و كسي نمي‌تواند دليلي بر جهل داشته باشد و يا اين كه بگويد، چون عده‌اي جاهل بودند، قصدشان از جنگ، خير بوده! چرا كه قبل از واقعة كربلا و حتي در خود صحنة كربلا و جنگ، چندين بار، دوست از دشمن و حق از باطل ممتاز مي‌گشت و خودشان و نيت و هدف‌شان را مشخص مي‌كردند و حتي بعضي‌ها قصد پليدشان را بر زبان مي‌آوردند، چنان كه در تاريخ آمده سنان بن انس نخعي هنگامي كه پيكر پاك أبا عبدالله الحسين ـ عليه السّلام ـ در گودال قتلگاه افتاده بود، فرود آمد و شمشير بر حلق شريف او زد و مي‌گفت: من سر ترا از جدا مي‌كنم و مي‌دانم پسر پيغمبري، و مادر و پدرت از همه بهترند، آن گاه آن سر مقدس را جدا كرد.[6]
بنابراين در جريان كربلا، جاهل قاصري نبود و همگان، امام و هدف او را مي‌شناختند، و هم اينان شريك در قتل آن حضرت و اسير گشتن آل الله ـ عليهم السّلام ـ و شريك جناياتي كه در اثر تقصير و اهمال كاري آن نامردان شده مي‌باشند.
براي مطالعه بيشتر به كتاب نفس المهموم شيخ عباس قمي و قصه كربلا علي نظري منفرد مراجعه نماييد.[1] . ابو مخنف، الأزدي وقعة الطفّ، تحقيق الشيخ محمد هادي اليوسفي الغروي، موسسه النشر الاسلامي لجماعة المدرسين بقم، چاپ اول 1367، ص 193.
[2] . علي نظري منفرد، قصة كربلا، انتشارات سرور، چ چهارم، 1377 ش، ص 228، به نقل از حياة الامام الحسين، 3/118.
[3] . علي نظري منفرد، قصة كربلا، انتشارات سرور، چ چهارم، ج 2، ص 259، به نقل از حياة الامام الحسين، 3/184.
[4] . علامة مجلسي، بحار الانوار، ج 45، چاپ دار الكتب الاسلاميه، ص 45، و علي نظري منفرد، قصة كربلا، چاپ چهارم، ص 273.
[5] . علي نظري منفرد، قصة كربلا، انتشارات سرور، چ چهارم، ج 2، ص 290.
[6] . ابوالحسن شعراني، دمع السّجوم ترجمه نفس المهموم، شيخ عباس قمي، چاپ انتشارات علميه اسلاميه، 1374، ص 195.



 نگاشته شده توسط حسین ترکی در یک شنبه 3 بهمن 1389  ساعت 8:01 AM نظرات 0 | لينک مطلب

پرسش :

وقتي كه سر امام حسين ـ عليه السّلام ـ بالاي نيزه بود چه آياتي از قرآن را تلاوت مي‎كردند؟

پاسخ :

زماني كه سر امام حسين ـ عليه السّلام ـ بالاي نيزه حمل مي‌شد، شيخ مفيد به نقل از زيد بن أرقم آورده است، روز دوّم كه عبيدالله دستور داد تا سرهاي شهدا را در كوفه بگردانند «من سر امام حسين را ديدم كه آيه‎اي از سوره كهف را كه ـ ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا ـ را تلاوت مي‎كرد.
آنچه مورّخين و علماء و بزرگان علوم اسلامي پيرامون مسأله شهادت امام حسين ـ عليه السّلام ـ و حمل سر مبارك ايشان به مجلس ابن زياد در كوفه و از آنجا به شام نقل كرده‎اند عبارت از اين است: كه در آخرين لحظات كه سپاه دشمن بر امام حسين ـ عليه السّلام ـ يورش بردند، توسط سنان بن أنس سر امام از تن ايشان جدا شد و سر حضرت توسط خولي به نزد ابن زياد در كوفه برده شد. بعد از چند روزي كه سرهاي شهداء كربلاء به همراه كاروان اسراء در كوفه بود عبيد الله دستور داد كه اسراء و سرهاي شهدا را به همراهي 500 نفر نيرو به شام به نزد يزيد بن معاويه بفرستند و در حاليكه سرهاي شهدا بر روي نيزه‎ها حمل مي‎شد وارد شام شدند و از آنجا به نزد يزيد برده شد.
شيخ مفيد مي‎فرمايند: بامداد روز بعد كه عبيد الله بن زياد سر از بالش ستم برداشت دستور داد سر مبارك حضرت امام حسين را با ديگر سرها در ميان تمام كوچه‎ها و قبيله‎هاي كوفه بگردانند.
زيد بن أرقم روايت كرده است كه من در آن روزي كه سرهاي شهداء كربلا را در ميان كوچه‎هاي كوفه بر روي نيزه‎ها حمل مي‎كردند، در ميان يك غرفه‎اي نشسته بودم كه سر بريدة امام حسين ـ عليه السّلام ـ را كه بر فراز يك نيزه جا داشت از برابرم گذشت و در آن هنگام شنيدم كه سر امام حسين آيه‎اي از سورة كهف را تلاوت مي‎فرمود: «آيا خيال مي كني كه پيش آمد ياران كهف و رقيم از اين همه آيات بزرگ ما شگفت آورتر است» و زمانيكه من اين آيه را شنيدم گفتم: «به خدا سوگند سر بريدة شما اي فرزند رسول خدا شگفت آورتر از پيش‎آمد اصحاب كهف است.[1]
علامة مجلسي هم در بحار به ذكر اين مطلب اشاره كرده است و مي‎گويد: از زيد بن ارقم روايت شده است كه مي‎گويد من شنيدم كه سر امام حسين اين آيه را تلاوت مي‎كرد[2]«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً»[3]
امّا روضة الشهداء ملا حسين كاشفي به اين مطلب اشاره مي‎كند و مي‎نويسد: وقتي كاروان اسراء به همراه سرها در حاليكه بر روي نيزه‎ها حمل مي‎شدند و به طرف شام برده مي‎شدند، در بين راه يك مردي يهودي بنام يحيي حرّاني به استقبال اين كاروان آمد، ناگاه چشمش به سري افتاد كه لبهاي وي به هم مي‎خورد. مي‎گويد راوي كه اين يهودي گفت من نزديكتر رفتم و گوش فرا داشتم كه اين كلمات را شنيدم «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»[4]
يحيي از مشاهدة اين جريان متعجّب شد و پرسيد اين سر كيست؟ گفتند: آن سر حسين بن علي كه مادرش فاطمه دختر پيامبر محمد مصطفي مي‎باشد و در اين زمان كه يحيي اين جريان را ديد مسلمان شد.[5]
بنابر آنچه كه نقل شده اختلاف در منابع مي‎باشد امّا روايت صحيح‎تر همان روايتي است كه شيخ مفيد در ارشاد آورده است. و روايتي را كه در روضة الشهداء آورده شده صحّت و سقم آن خيلي روشن نيست زيرا نه نام راوي آن مشخّص است و نه شخص يهودي كه اين واقعه را ديده خيلي ثقه و مطمئن نيت و خود مؤلّف روضة الشهداء! هم چندان توجّهي به صحّت روايات نداشته و هر آنچه را كه شنيده در كتابش جمع‎آوري كرده است. و به فرض صحت آن، امام هر دو آيه را در دو جاي مختلف خوانده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. الارشاد، شيخ مفيد، ترجمه محمدباقر خوانساري.
2. لهوفل، سيدبن طاووس.
3. نفس المهموم، شيخ عباس قمي.[1] . مفيد، ارشاد، قم، نشر مؤسسه آل البيت ـ عليه السّلام ـ ، چاپ اوّل،1413، ج2، ص117.
[2] . مجلسي، بحار الانوار، نشر بيروت، چاپ سوّم،1403 هجري، ج 45، ص 121.
[3] . كهف/9.
[4] . شعراء/227.
[5] . كاشفي سبزواري، حسين، روضه الشهداء، قم، نشر نويد آلام، چاپ اوّل، 1379، ص 458.



 نگاشته شده توسط حسین ترکی در یک شنبه 3 بهمن 1389  ساعت 7:59 AM نظرات 0 | لينک مطلب

 پرسش :

ماجراي بريدن سر امام حسين ـ عليه السّلام ـ از پشت چيست و چرا؟

 

پاسخ :

 

اين گفته اگر چه بر سر زبان ها افتاده است و در مجالس عزاداري هم در ذکر مصيبت ها گفته مي شود ، امّا آنچه که در واقع مورّخين و نويسندگان حادثة عاشورا پيرامون آخرين لحظات شهادت امام حسين ـ عليه السّلام ـ گفته اند غير اين است.

 

و اين نقل را که نتوانستند سر امام ـ عليه السّلام ـ را از جلو ببرند چون پيامبر حلقوم مبارک ايشان را بارها بوسيده بوده است، لذا ناچاراً از پشت، سر مبارک امام را جدا کردند، هيچ نويسنده اي ذکر نکرده است.

 

بنابراين ماجراي بريدن سر امام حسين ـ عليه السّلام ـ از پشت نقلاً و عقلاً پذيرفته نيست.

 

در آخرين لحظات شهادت امام ـ عليه السّلام ـ زرعة بن شريک ضربه اي به کف دست چپ و ضربه اي نيز بر شانة حضرت وارد آورد و امام ديگر توان نشستن را از دست دادند و بر چهرة مبارک به روي زمين افتادند در اين زمان بود که سنان بن أنس به امام حمله کرد و نيزه اي بر پيکر امام وارد آورد و در آن لحظات هر کس به امام نزديک مي شد سنان به او حمله مي کرد و اجازه نمي داد چرا که مي ترسيد سر نازنين امام حسين ـ عليه السّلام ـ را ديگري از پيکر مبارکش جدا کند و نزد اميرش ببرد و بدينسان خودش بر شهادت گاه امام فرود آمد و سر آن حضرت را جدا کرد و آن را به خولي بن يزيد(لعنهم الله) سپرد.[1]

 

صاحب لهوف سيد ابن طاووس مي نويسد: عمر بن سعد به خولي بن يزيد گفت که سر امام را جدا کند ولي دستانش لرزيد و نتوانست و پس از خولي، سنان بن أنس نخعي از اسبش به زير آمد فضربه بالسيف في حلقه الشريف و هو يقول: «والله انيّ لاحترُّ رأسک و أعلم أنّک إبن رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ و خير الناس أباً و أمّاً» ثمّ احترَّ رأسه المقدس المعظَّم: سيد ابن طاووس به صراحت مي گويد: سنان بن أنس (لعنه الله) شمشير خويش را بر گلوي حسين ـ عليه السّلام ـ نهاده و گفت: به خدا سوگند، سر تو را از بدن جدا مي کنم در حالي که مي دانم تو پسر رسول خدا هستي و پدر و مادرت بهترين مردم اند و پس از گفتن اين کلام، سر مقدس آن بزرگوار را از تن جدا کرد.[2]

 

امّا شيخ مفيد و طبرسي گفته اند: چون خولي بن يزيد اصبحي پيش جست و از اسب به زير آمد تا سر امام حسين ـ عليه السّلام ـ را ببرد لرزه اش گرفت و شمر گفت: خدا بازويت را بگسلاند، چرا مي لرزي! و از اسب پياده شد و سر امام ـ عليه السّلام ـ را خود شمر بريد و تحويل خولي داد.[3]

 

حتّي صاحب روضة الشهدا مي نويسد: که چون شمر بر روي سينة امام حسين ـ عليه السّلام ـ نشست امام نشانه هاي قاتل خويش را در او ديد و گفت: جايي که تو نشسته اي و جايي که تو قصد بريدن آن را داري جايي است که پيامبر خدا بارها بوسه زده است و امام اجازة نماز خواندن خواست و شمر از روي سينة حضرت بلند شد ولي هنوز امام نماز را تمام نکرده بود که در سجده گاه امام را شهيد کرد و سر ايشان را از بدن جدا کرد.[4] پس به اين گونه تمامي مورخين و نويسندگان، شهادت امام حسين و جدا شدن سر مبارک از تن ايشان را نقل مي کنند و عدّه اي مي گويند آخرين نفر که سر امام را بريد سنان بن أنس بوده و عدّه اي ديگر مي گويند: شمر سر امام حسين ـ عليه السّلام ـ را از تن جدا کرد ولي هيچ اشاره اي به ماجراي بريدن سر از پشت سر نمي کنند.

 

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

 

1ـ مقاتل الطالبين، ابوالفرج اصفهاني.

 

2ـ در کربلا چه گذشت؟ (ترجمه نفس المهموم)، شيخ عباس قمي.

 

3ـ زندگاني امام حسين(ع)، سيد هاشم رسولي محلاتي.[1] . ابومخنف، مقتل الحسين، ترجمه علي کرمي، قم، مؤسسة مطبوعاتي دارالکتاب جزايري، 1377ش، ص388.

 

[2] . سيد بن طاووس، لهوف، ترجمه عباس عزيزي، انتشارات صلاة، چاپ اول، 1380ش، ص173.

 

[3] . شيخ عباس قمي، نفس المهموم، ترجمه آيت الله باقر کمره اي، قم، انتشارات مسجد جمکران، چاپ پنجم، 1374ش، ص458.

 

[4] . ملاحسين واعظ کاشفي، روضة الشهدا، تهران، 1334ش، ص280.



 نگاشته شده توسط حسین ترکی در یک شنبه 3 بهمن 1389  ساعت 7:56 AM نظرات 1 | لينک مطلب

 چه خواهد کرد با ما عشق.....



             ای که مرا خوانده ای، راه نشانم بده .



ما ســـــــــــخن می گوییم تا تنها ذاتمان را مخاطب قرار دهیم ولی چه بسیار که صدایمان را



آنچه لازم است بالا می بریم تا دیگران  بشنوند !!!!



     کربلا تلاقی خوف و رجاست ................به کجا چنین شتابان؟



از کربلا که آمدی خواهی دانست فراق بهشت با آدم چه کرد...



. ألا و إنّ الاجابة تحت قبته، و الشفاء فى تربته، و الأئمة (علیهم السلام) من وُلده


. من لم یأت قبر الحسین علیه السلام و هو یزعم انه لنا شیعة حتى یموت فلیس هو لنا شیعة (1)



آدم بزرگها مسلماً حرف شما را باور نخواهند کرد. ایشان خیال می کنند جای زیادی اشغال کرده اند، و خود را به عظمت درختان بائــــــــــــــــــــــوباب می بینند... 




 نگاشته شده توسط حسین ترکی در یک شنبه 3 بهمن 1389  ساعت 7:55 AM نظرات 0 | لينک مطلب


  • تعداد صفحات :2
  •    
  • 1  
  • 2  
Powered By Rasekhoon.net