روز تاسوعا
روز نهم ماه محرم که معروف به تاسوعا است، آخرين روزي بود که امام حسين عليه السلام و يارانش شبانگاه آن را درک کرده بودند و اين روز به شب عاشورا پيوند خورد. بدين جهت در نزد مسلمانان و محبان اهل بيت عليه السلام از اهميت بالايي برخوردار است. حکومت جمهوري اسلامي و مسلمانان تاريخ ساز ايران اسلامي، اين روز را بسان روز عاشورا گرامي داشته و با اعلان تعطيل رسمي به سوگواري مي پردازند.
در اين روز مهم، چند رويداد سرنوشت ساز در سرزمين کربلا واقع گرديد که به آن ها اشاره مي کنيم:

>ورود شمر به کربلا
>نامه امام براي ابوالفضل العباس
>فرمان حمله عمومي

*****  *****   *****

ورود شمر به کربلا
شمر بن ذي الجوشن که در دشمني به اهل بيت عليه السلام پيش قدم تر از ديگران بود و با حرارت ويژه اي در واقعه کربلا حضور بهم رسانيد، نامه شديد اللحن عبيدالله را در روز نهم ماه محرم به دست عمر بن سعد رسانيد و او را از منظور عبيدالله باخبر گردانيد.[1] .
پسر سعد که نسبت به صلح با امام حسين عليه السلام خوشبين بود و در اين راه تلاش زيادي به عمل آورده بود، يک باره در برابر نامه عبيدالله قرار گرفت و راه گريزي براي خود نيافت. او علي رغم ميلش يا با امام حسين عليه السلام مي بايست نبرد مي کرد و يا فرماندهي را از دست مي داد و براي هميشه از دست يابي به حکومت ري محروم مي شد.
پذيرفتن هري يک از اين دو راه براي او دشوار بود، ولي حب رياست و هواي نفس، چنان بر وي غلبه يافته بود که بدون در نظر گرفتن قيامت و موقعيت ديني و اجتماعي امام حسين عليه السلام و قرابت وي با پيامبر صلي الله عليه و آله، راه نخست را انتخاب کرد و با اين نيت که مي توان امام حسين عليه السلام را به شهادت رسانيد ولي پس از آن، توبه کرد و در پيش ‍ گاه جدش محمد مصطفي صلي الله عليه و آله درخواست بخشش نمود؛ ولي اگر حکومت ري را از دست بدهد، هرگز به آن نخواهد رسيد، تصميم گرفت که فرمان عبيدالله را اجرا کند و با امام حسين عليه السلام به نبرد بپردازد. به همين جهت سپاهيانش را آرايش داد و آنان را آماده حمله نمود.


*****  *****   *****
نامه امام براي ابوالفضل العباس
شمر، که فرمانده پيادگان قشون عمر بن سعد و از عناصر کليدي و پليد واقعه کربلا بود، در عصر روز تاسوعا، امان نامه اي از عمر بن سعد براي چهار فرزند رشيد و دلاور ام البنين عليهاالسلام يعني عباس، عبدالله، جعفر و عثمان از برادران پدري امام حسين عليه السلام آورد تا آنان را از سپاه خداجوي و حقيقت طلب امام حسين عليه السلام جدا سازد.
ام البنين، همسر حضرت علي عليه السلام داراي چهار فرزند دلاور و فداکار بود که همگي در رکاب برادر و امامشان حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام در کربلا حاضر بودند.
حضرت عباس عليه السلام که بزرگترين آنان است، از شهرت به سزايي برخوردار بود. وي به خاطر جمال زيبا، قامت موزون، دلاوري، غيرت و شجاعت بي مانندش، به «قمر بني هاشم» معروف شده بود.
ام البنين از قبيله بني کلاب بود که شمر بن ذي الجوشن نيز به همين تبار انتساب پيدا مي کرد. بدين جهت در عصر تاسوعا به نزديکي خيمه گاه امام حسين عليه السلام آمد و با صداي بلند فرياد زد: خواهرزادگانم کجايند؟
امام حسين عليه السلام که منظور شمر را دانسته بود، به برادران خود فرمود: پاسخ شمر را بدهيد. اگر چه او فاسق است و ليکن با شما قرابت و خويشي دارد.
حضرت عباس عليه السلام به همراه سه برادر خود، در نزد شمر حاضر شدند و از او پرسيدند: حاجت تو چيست؟ شمر گفت: شما خواهرزادگان منيد.
بدانيد تا ساعتي ديگر شعله هاي جنگ برافروخته مي گردد و از ياران حسين بن علي عليه السلام زنده نمي ماند. من براي شما امان نامه اي از عمر بن سعد آوردم. شما از اين ساعت در امان هستيد، مشروط بر اين که دست از ياري برادرتان حسين عليه السلام برداريد تو سپاهيانش را ترک کنيد.
حضرت عباس عليه السلام که کانون وفاداري و معدن غيرت بود، بر او بانگ زد: بريده باد دست هاي تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه ات. اي دشمن خدا، ما را دستور مي دهي که از ياران برادر و مولايمان حسين عليه السلام دست برداريم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ناپاک آنان درآوريم. آيا ما را امان مي دهي ولي براي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله اماني نيست؟
شمر از پاسخ دندان شکن فرزندان ام البنين، خشمناک شد و به خيمه گاه خويش برگشت. [1] .
هم چنين روايت شده است: در ميان سپاه عمر بن سعد، فردي بود به نام «عبدالله بن ابي محل بن حزام» که برادرزاده ام البنين عليهاالسلام بود. وي هنگامي که با خبر شد عمه زادگانش (عباس، عبدالله، جعفر، عثمان) در ميان سپاهيان امام حسين عليه السلام حضور دارند، امان نامه اي از عمر بن سعد براي آنان گرفت و به واسطه غلامش «کزمان» براي آنان ارسال کرد. کزمان، فرزندان ام البنين عليهاالسلام را صدا زد و آنان را امان نامه پسر دايي شان باخبر گردانيد. حضرت عباس عليه السلام و برادرانشان به وي گفتند: به پسر دايي ما سلام برسان و بگو که ما نيازي به امان نامه شما نيست. امان خدا، بهتر است از امان پسر سميه [2] .


*****  *****   *****

فرمان حمله عمومي
عمر بن سعد، پس از دريافت نامه عبيدالله بن زياد، احساس کرد، اگر در مبارزه با امام حسين عليه السلام تعلل بورزد، موقعيت خويش را از دست خواهد داد و شمر به جاي او به فرماندهي سپاه خواهد رسيد. بدين جهت در عصر تاسوعا بدون هيچ گونه اخطار قبلي و با دست پاچگي تمام فرمان حمله عمومي به سوي خيمه هاي امام حسين عليه السلام را صادر کرد.
وي با گفتن «يا خيل الله ارکبي و بالجنة ابشري» [1]  تلاش ‍ نمود تا کردار خويش را بايسته جلوه دهد و روحيات متزلزل سپاهيان خويش را تقويت کند، تا مبادا در نبرد با فرزندزاده رسول خدا صلي الله عليه و آله دچار سردرگمي و سستي و پراکندگي گردند. سپاه کفر پيشه عمر بن سعد، يک پارچه به حرکت درآمده و به سوي خيمه هاي امام حسين عليه السلام هجوم آوردند.
امام حسين عليه السلام در اين هنگام که در پيش گاه خيمه خويش، به شمشير تکيه داده و به استراحت مختصر پرداخته بود، با صداي خواهرش ‍ زينب کبري عليهاالسلام بيدار گرديد و خيل عظيم سپاهيان دشمن را در روبروي خيمه هاي خود مشاهده نمود.
آن حضرت، بلادرنگ برادرش عباس ين علي عليه السلام را طلبيد و وي را به همراه بيست تن از ياران فداکارش چون زهير بن قين و حبيب بن مظاهر به سوي سپاه دشمن فرستاد، تا عمر بن سعد را ملاقات کرده و علت آتش افروزي هاي بي حاصل آنان را جويا گردند. حضرت عباس عليه السلام به همراه ياران امام حسين عليه السلام به سپاهيان دشمن نزديک شد و از سرکردگان آنان پرسيد: منظور شما از اين حرکت بي جا و غوغاها چيست؟ آنان پاسخ دادند: از امير عبيدالله بن زياد فرمان آمده است که بايد بر شما عرضه کنيم و آن اين است که يا در طاعت او درآييد و با وي بيعت کنيد و يا آماده نبرد سرنوشت ساز باشيد!
حضرت عباس عليه السلام فرمود: پس قدري تامل کنيد تا من اين گزارش را به سرورم حسين عليه السلام برسانم.
حضرت عباس عليه السلام، پيام دشمن را به امام عليه السلام رسانيد. امام حسين عليه السلام به وي فرمود: به سوي ايشان برو و از آنان مهلت بخواه که امشب را صبر کنند و کار نبرد را به فردا واگذار کنند. چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقداري بيشتر به نماز و عبادت بپردازم و خدا مي داند که من به راز و نياز با وي و نيايش در درگاهش چه قدر علاقمندم.
حضرت علي عليه السلام مجددا پيام امام حسين عليه السلام را به دشمن رسانيد. عمر بن سعد که مظنون به مسامحه کاري شده بود و شمر را رقيب خود مي ديد، از درخواست امام حسين عليه السلام سرباز زد و گفت: براي حسين، ديگر مهلتي نيست!
ليکن برخي از فرماندهان سپاه، از جمله قيس بن اشعث و عمر بن حجاج بر او اعتراض کرده و گفتند: اگر سپاهيان کفر و شرک از ما مهلت مي خواستند، ما دريغ نمي کرديم ولي مهلت دادن به فرزندزاده رسول خدا صلي الله عليه و آله دريغ مي ورزيم؟ لازم است او را مهلت دهيد. عمر بن سعد، ناگزير درخواست امام حسين عليه السلام را پذيرفت و پيام داد که يک شب را به شما مهلت دادم ولي بامدادان فردا اگر بر فرمان امير، سر طاعت فرود نياوريد، فيصله کار را به شمشير مي سپاريم. در اين هنگام، آرامش نسبي حاکم گرديد و هر دو سپاه به خيمه گاه خويش برگشته و منتظر فرا رسيدن روز بعد شدند.[2] .

*****  *****   *****

 
 نگاشته شده توسط حسین ترکی در دوشنبه 30 آذر 1388  ساعت 7:47 PM نظرات 0 | لينک مطلب


Powered By Rasekhoon.net