نمي بخشمت .... بخاطر تمام خنده هايي كه از صورتم گرفتي .... بخاطر تمام
غمهايي كه بر صورتم نشاندي .... نمي بخشمت .... بخاطر دلي كه برايم شكستي
.... .. بخاطر احساسي كه برايم پرپر كردي ..... نمي بخشمت .... بخاطر زخمي
كه بر وجودم نشاندي ..... بخاطر نمكي كه بر زخمم گذاردي .... و مي بخشمت
بخاطر عشقي كه بر قلبم حك كردي
دل عشق پر از رنگ و ريا دوست نداشت
يک لحظه تو را زمن جدا دوست نداشت
اي آيينه دار خلوتم باور کن
اندازه ي من کسي تو را دوست نداشت
گفتي نفرين ميکني ؟
گفتم نه ...فقط از خدا مي خواهم که هيچ کس اندازه من دوستت نداشته باشه....
هنوزم از خدا مي خواهم که هيچ کس اندازه من دوستت نداشته باشه.....
ما ز ياران چشم ياري داشتيم ، خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم
با خيالِ تو هنوزم مثه هر روز و هميشه هر شبِ حافظه ي من پرِ تصوير تو ميشه...
سكوت دردناكترين پاسخ من به بيرحمي هاي توست!
دلم شكسته تر از شيشه هاي شهر شماست
شكسته باد آن كه دلش اين چنين مي خواست...
اي آنکه به تقريرو بيان دم زني از عشق...
ما با تو نداريم سخن خيرو سلامت.
دلمو شکستي بازم دوبـــاره ه
اما بدون چوبه خدا صدا ندااره ه
تنها آرزوم اينه که يه روزم برسه
چشماي تو مثه ابرااااااا ببــــاره
من منتظرت شدم ولي در نزدي
بر زخم دلم گل معطر نزدي
گفتي كه اگر شود مي آيم اما
مرد اين دل و آخرش به او سر نزدي