
مي خواهم به همه اتفاقاتي كه در اين روز افتاده است سوگندت دهم مولا جان.
عزيز دل ها! مي خواهم تو را به جان حسين (ع) سوگند دهم كه بيايي.
مي خواهم به روز عاشورا و خاك پاك كربلا سوگند دهم كه ظهور كني.
مهدي جان! مولاي جان ها و دل هاي عاشق ، مي توانم به خون حسين (ع) سوگند دهم، خوني كه خورشيد را سرخگون كرد.تو را به خون ثارلله بيا.
باز عاشورا شد و ياد كربلا؛
معشوق قلب هاي شكسته ! مي توانم به سر مبارك حسين (ع) ، آن دلاور مرد عاشق ، ملتمسانه بخواهم كه بيايي؟!
علمدار كربلا، آن يل كار زار نينوا مانده است. به او هم مي خواهم سوگندت دهم.
به دست هاي بريده از تن او ؛ به مشك هايي كه براي شقايق هاي عاشق در كربلا از علقمه آب پر كرده بود. به تن پاره پاره عباس (ع) كه زير «سم» اسبان اشقيا فتاده بود ، بيا!
اي علي اصغر! دردانه پدر ، مگر مي شود تو را از ياد برد. به تو شش ماهه نازنين ، به گلوي پاره شده غرق در خون ، تشنه لب ، سوگند مي دهم جان جانان را كه بيايد.
مولا جان! مهر ما ، سرور ما ، علي اكبر را بگويم. آن نخستين شهيد كربلا را؟
همان علي اكبر كه رجز خواند ؛ «من علي ، پسر حسين فرزند علي هستم.»
به گلوي تشنه علي اكبر ، به بوسه حسين (ع) بر گونه او سوگند كه بيا.
مي دانم كه دلت خون است هنگام عاشورا ، مي دانم كه ياد نينوا غم جانكاه پدر را به دلت مي نشاند. مي دانم محرم كه مي شود ، اشك مي ريزي ، سينه مي زني در غم پدر ؛ اما مي خواهم بازهم سوگندت دهم. چند عزيز ديگر ماندهاند.
اين بار به قاسم بن الحسن (ع) ، فرزند كريم اهل بيت ، همان نازنيني كه اباعبدالله هنگام پركشيدنش به او گفت:«فرزند برادر! چقدر بر عموي تو اين حال ناگوار است كه فرياد ككني و عموجان بگويي و نتوانم به حال تو فايدهاي برسانم.نتوانم به بالين تو بيايم و وقتي كه به بالين تو ميآيم كاري از دستم بر نيايد.چقدر بر عموي تو اين حال ناگوار است.»
اكنون عاشوراست. همه رفته اند عاشقانه. زينب (س) و سجاد الائمه با اهل بيت تنها ماندهاند. به تنهايي زينب (س)،به يتيمي سجاد (ع) ، به غريبي آن دو عزيز در ميان دژخيمان خصم ، به دل شكسته آن ها سوگند ، بيا.
... و شقايق شد گل گلگون عاشقان و ما مانديم و اين نشان عشق و شيدايي عاشورايي.
حد عاشقي جان باختن است و حسين (ع) اين عاشقي را جانانه در عاشورا به جا آورد.
محمد صفري
جام جم