تاريخ : سه شنبه 4 اسفند 1394 | 8:23 AM | نويسنده : سعیدی-بحرینی
![]() |
||
مرد ثروتمندي مباشر خود را براي سرکشي اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسيد: - جرج ازخانه چه خبر ؟ - خبر خوشي ندارم قربان سگ شما مرد . - سگ بيچاره پس او مرد. چه چير باعث مرگ او شد ؟ - پرخوري قربان ! - پرخوري؟ مگه چه غذايي به او داديد که تا اين اندازه دوست داشت ؟ - گوشت اسب قربان و همين باعث مرگ او شد. - اين همه گوشت اسب از کجا آورديد ؟ - همه اسب هاي پدرتان مردند قربان ! - چه گفتي؟ همه آنها مردند؟ - بله قربان همه آنها از کار زيادي مردند . - براي چه اينقدر کار کردند؟ - براي اينکه آب بياورند قربان ! - گفتي آب؛ آب براي چه ؟ - براي انکه آتش را خاموش کنند قربان ! - کدام آتش را ؟ - آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد . - پس خانه پدرم سوخت! علت آتش سوزي چه بود ؟ - فکرمي کنم که شعله شمع باعث اين کار شد قربان ! - گفتي شمع؟ کدام شمع ؟ - شمع هايي که براي تشيع جنازه مادرتان استفاده شد قربان ! - مادرم هم مرد ؟ - بله قربان. زن بيچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمين گذاشت و ديگر بلند نشد قربان ! - کدام حادثه ؟ - حادثه مرگ پدرتان قربان ! - پدرم هم مرد ؟ - بله قربان مرد. بيچاره همين که آن خبر را شنيد زندگي را بدرود گفت . - کدام خبر را ؟ - خبرهاي بدي قربان. بانک شما ورشکست شد. اعتبار شما از بين رفت و حالا بيش از يک سنت تو اين دنيا ارزش نداريد. من جسارت کردم قربان خواستم خبرها را هرچه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!!! |