مقدمه:
قرآن، تجلّي خداوند و معجزه جاويد پيامبر اكريم (ص) ميباشد كه به سان اقيانوسي ناپيدا كرانه در عالم هستي، تشنگان وادي معرفت و معنويت را سيراب ميسازد و هركس به قدر ادراكش جرعهاي برميگيرد. اين گنج شايگان كه اوهام و عقول از تصوّر جايگاه و مرتبتش عاجزند و بيان و بنان از توصيف منزلتش قاصر، از ابعاد گوناگون معجزه ميباشد و انديشه و خرد را مبهوت خود ميسازد. فحول علما و دانشوران در محضور پيامبر اكرم و قرآن «امّي» اند و ميبايست به پاي درس اين كتاب نشينند، قرآن از لحاظ علمي، ادبي، شيوايي، چيدمان الفاظ و عبارات، تعداد حروف و واژگان، مساوي بودن واژگان و مفاهيم قرينه و مقابل و ... معجزه مي باشد از وجوه اعجاز قرآن، اعجاز علمي اين كتاب است و از شئون و شقوق اعجاز علمي، اعجاز پزشكي قرآن است كه قرنها پيش در سرزمين جزيرة العرب و شهر مكّه كه تعداد كساني كه در حدّ خواندن و نوشتن از سواد برخوردار بودند محدود بود به مطالبي اشاره ميكند كه قرنها بعد دانشمندان علوم طبيعي به آن دست يافتند و يقيناً درآينده نيز به يافتههاي علمي مندرج در آيات وحياني افزوده خواهد شد هرچند كه قرآن كتاب هدايت است و انسانسازي ولي در هر حال اين يافتهها شاهدي بر فرابشري بودن مبدأ وحي بوده و بر الهي و وحياني بودن آن دلالت دارد.
چكيده:
نوشتار ذيل پيرامون آياتي از مصحف شريف تدوين شده كه حاوي نكات درماني يا مفاهيم طبّي ميباشند و به قطع و يقين مخاطبان عصر نزول قرآن از آنها بياطلاع بودند. مباحثي نظير مراحل آفرينش انسان- رابطة بين فرا رفتن از زمين و تنگي نفس، رابطه بين استحكام استخوان و قابليت زاد و ولد، اعضا و حواس بينايي و شنوايي، شفابخشي عسل،تحريم گوشت خوك و شراب، آرامش با ياد خداوند و ... به چهارده مورد اشاره شده است كه مجملي از مفصّل است.
واژگان كليدي:
قرآن مجيد، اعجاز، علم، پزشكي، شفا
قـرآن و طبّ:
حمد و ستايش صانع ازلي را كه با رحمت و اسعه خود و به امر «كن»، (يس، 82) عالميان را آفريد به بندگي كه فخر است و عزّت، و هدايت فرمود به رشد و معرفت كه هدف خلقت است و برترين نعمت. عطابخش خطاپوشي كه ارباب معرفت به نامهاي گرامياش خوانند و ياد و نامش را موجب طراوت دل و آرامبخش جان دادند خالقي كه مراتب هستي را «لامن شييء»، (طليعه خطبة حضرت زهرا سلام الله عليها) از كتم عدم پديد آورد و آفرينش را در نظام اَحسن به اتقان سامان داد كه خود «احسن الخالقين» است (مومنون، 14) و آفرينش جلوه اي از جمال بيمثالش «احسن كلّ شيي خلقه»،(رعد، 16)
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست
اگـــر يك ذره را بـــرگيــري از جاي خلل يــــابد همه عـــالم ســراپاي
گلشنراز، شيخ محمود شبستري
كمال صنع خود را در خلقت انسان به ظهور رساند و خَلعت كرامت را در جلوهاي تام با رسول خاتم و نگين آفرينش پيامبر اكرم (ص) كامل نمود كه فراگيرترين رحمت است: «و ما ارسلناك الاّ رحمة للعالمين»، (انبيا، 107) و حضرت را به رتبت «اوّل المسلمين»، (انعام، 163) ممتاز ساخت.
فيض مطلق، نفس كامل، عقل كل هـادي خلق جهـــان، ختم رسل
و
آسمـــانها بنـده مـــاه وياند شــرق و مغرب جمله تنخواه وياند
زآنك لــولاك است بر توقيع او جملـــه در اِنعـــام و در توزيع او
گـــر نبودي او نيـائيدي فلك گـــردش و نــور و مكانّي و ملك
گـــر نبودي او نيـائيدي بحـار هيبت و مـــاهي و دُر شــــاهوار
گــر نبودي او نيــائيدي زمين در درونـــه گنج و بيـرون ياسمين
رزقهـــا هم رزق خواران وياند ميـــوهها لب خشك بـاران وياند
مثنوي معنوي، دفتر ششم، ابيات: 2102-2107
«احسن الحديث» قرآن را كه تجلي الهويت خود بود در مكاشفهاي تام به صورت «نور» و «كتاب مبين» بر زبان شايستهترين سخنور و پيامآور جاري و آن جان گرامي (ص) را به «اوتيتُ جوامعالكلم» آراسته و مباهي فرمود و كلام خويش را صورت كتيبه آن حضرت (ص) و ذرّية پاكش قرار داد همانگونه كه آن بزرگ(ص) قرآن مجسم بود و : «كان خُلقه القرآن»
كتــاب ســـرّ لاريبي است قرآن ظهـــور شــاهد غيبي است قرآن
شهود غيبي و غيب شهودي است صعود قوسي و قوس صعودي است
فــــزايد مستياش هشياري دل زُدايـــد دارويش بيمـــاري دل
قرآن مجيد اين خوانايي و نيوشايي متعالي و تعاليبخش كه براي خواندن است: (اسراء، 106) و شنيدن: (اعراف،204) به عنوان امانتي بس عظيم كه كوهها از تصور رفعتش قاصرند و تحمّل محتوايش عاجز كه «قول ثقيل» (مزمل، 5) است و «ثقل اكبر» و «افضل شِي دونالله»، (بحارالانوار، ج 89، ص 80) اين كتاب و كلام شريف و گهربار آنگونه كه خود ميفرمايد: «موعظه»، «شفا»، «هدايت» و «رحمت» ميباشد و مأدبهاي است روحاني كه مائده آن عائد نفوس شيفته و شائق به كمال خواهد بود، سفرهايست گسترده كه خود كامل است و مستغني از تدارك ديدن و آراستن به غير.
مأكولش نور است، (تغابن، 8) و رهاوردش نورانيت باطن اگر قابليت باشد و «مذاق» براي درك حلاوتش از اهليت لازم برخوردار.
قوُت اصلي بشـــر نور خـــداست قـوت حيواني مر او را ناسزاست
چون خوري يك لقمه زآن مأكول نور خــاك ريزي بر سر خاك تنور
مثنوي معنوي، دفتر دوم، بيت 1089 و دفتر چهارم، بيت: 1959
و به تعبير امام خميني (ره) سفرة گستردهايست كه از ازل تا ابد همه اصناف آدمي از آن استفاده ميكنند و ميتوانند استفاده كنند و رهنمودهايش مطمئنترين و كاربستيترين راهبردها را خواهد داشت كه: «انّ هذا القرآن يهدي للّتي هي اقوَم»، (اسراء، 9) و از آن جهت كه وحي الهي هم از مبدأ فاعلي حق ميباشد و هم به لحاظ مقصد قابلي همراه با حقيقت است و هم از منظر وسائط كه حاملش امين وحي و فرشته «شديد القوي»، (نجم، 5)ميباشد قرين حقّ و حقيقت گرديده است در تمام اطوار وجودياش حق محور بوده و باطل را در آن راهي نيست: «لا يأتيه الباطل من بين يديه و لامن خلفه»، (فصّلت، 42) و با برخورداري از حكمت نظري و حكمت عملي در «ممّا اوحي اليك ربّك من الحكمة»، (اسراء، 39) «خيركثير» را به همراه دارد كه: «من يوتَ الحكمة فقد اوتي خيراً كثيراً»، (بقره، 269) و همراه و هماهنگ با عترت اسباب مباركي براي جلاي جان و تزكيه و تعليم آدمي خواهد بود و خاليترين خانه، دلي است كه از قرآن بيبهره باشد و ظلمانيترين سرا، قلبي كه از تابش انوار وحي بينصيب باشد محرومترين چشم، ديدهاي كه با آيات قرآني مأنوس نباشد و بينواترين گوش، گوشي كه از نوازش ترنّم روحبخش قرآن محروم باشد.
ديده را فايده آن است كه دلبر بيند گر نبيند چه بوَد فايده بينائي را؟!
اگر كسي با التزام به آموزههاي وحياني از مراتب نازله به مراتب عاليه كمال و تعالي صعود كند و مخاطب: «اقرأ و ارق»، (بحارالانوار، ج8، ص 133) واقع شود با فرشتگان كريم و حاملان وحي (تكوير، 19 و عبس، 16) مشهور خواهد شد كه مراد از حفظ، حفظ قلبي توأم با معرفت و عمل ميباشد و چنين كسي از شريفترين افراد خواهد بود كه پيامبر گرامي (ص) ميفرمايد: «اشراف امّتي حملة القرآن و اصحاب الّليل» انس و ارتباط با قرآن بارقة اميد به زندگي اصيل و معنادار را در دلها ميافكند و نور قرآن، انسان گرفتار در ظلمت وهم و پندار را به سمت و سوي نور، هدايت (ابراهيم، 1) و آرامش در چشم اندازهاي امن و امان رهنمون مي سازد كه: «قد جاءَ كم من الله نورٌ و كتاب مبين. يهدي به الله من اتّبع رضوانه سبلالسلام و يُخرجهم منالظلمات الي النّور باذنه»، (مائده، 15-16) و اين مستلزم درد طلب و عطش ميباشد كه:
هـركجـــا دردي دوا آنجا رود هر كجـــا فقري، نوا آنجا رود
هر كجا مشكل جواب آن جا رود هركجا كشتيست آب آنجا رود
آب كم جو تشنگي آور به دست تا بجــوشد آبت از بالا و پست
مثنوي معنوي، دفتر سوم، ابيات: 3210-3212
به وضوح مشهود است كه نياز آدمي به قرآن روز به روز بيشتر مي شود و كاربردش براي انساني كه از خويشتن واقعي خود فاصله گرفته ضروري ميباشد. براي پاسخ به سوالات پنجگانة از كجا آمدهام، كجا قرار دارم، به كجا ميروم، چه كار بايد بكنم، چگونه بايد انجام بدهم هيچ متن و منبعي مانند قرآن پاسخگو نيست.
امام سجاد (ع) در دعای ختم قرآن از خداوند میخواهد: «واجعل القرآن وسیلةً لنا الی اشرف منازل الکرامة» قرآن حاوی آموزههای حیاتبخشی است که با فروغ بیزوال و درونمایه بس زلال «هدیً للناس» (بقره، 185) بوده و همگان را به هدایتپذیری دعوت فرموده هر چند که نیل به هدایت نه برای همه بل برای اهل تقوا مقدور و میسور است: «ذلک الکتاب لاریب فیه هدیً للمتقین» (بقره، 2) و در جاری اعصار و گسترة امصار همچنان جهانیان را به استنطاق و نکتهیابی فرا میخواند آب گوارایی است که هرکس جرعهای از آن برگیرد برایش زندگی واقعی خواهد بخشید و جانش را شکوفا خواهد ساخت.
ای بهار جان وای جان بهار ز ابر رحمت بر زمین جان ببار
فیض کاشانی
امید که حجابهای افکنده بر قرآن را کنار زنیم و با بهرهگیری از آموزههایش زمینه را برای «حیات طیّبه»، (نحل،97) و زندگی سرشار فراهم آوریم. دَریابیم و دُریابیم که فوزی است عظیم و فیضی است کبیر. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید: «فانّه نادي مناد یوم القیامة: الا انّ کلّ ٍ حارث مبتلی فی حرثه و عاقبة عمله غیر حرثة القرآن فکونوا من حرثته و اتباعه»، (همانا روز رستاخیر منادی بانگ برآورد که: هر کسی حساب هر چه را اندوخته است برعهده دارد و پایان کار خود را پایبندان بوَد غیر از اندوزندگان قرآن که حسابی نبوَد بر آنان، پس در شمار گردآورندگان قرآن باشید و پیروان آن)، (نهجالبلاغه، خ 176). در تنگنای زبان و زمان، لسان عطشناک جان را در طراوت و شکوفایی این کوثر ناپیدا کرانة معنوی گردانیم و جرعهای از این «شراب طهور» برگیریم که «للارض من کاس الکرام نصیب»، (مختصرالمعانی، ص 6) زمین به آب سرسبز میشود و زمینة وجودی انسان به وحی:
چون که در جان رفت، جان دیگرشود جان چو دیگر شد جهان دیگر شود
اقبال لاهوری
قرآن، آنگونه که خود فرموده، داروی مؤثر امراض و به واقع شفاست. علاج بیماریهای علمی و عملی، روحی و جسمی. آنگونه که خداوند میفرماید: «و ننزّل من القرآن ما هو شفاءٌ و رحمة للمؤمنین»، (و از قرآن، آنچه برای مؤمنان شفابخش و رحمت است نازل میکنیم)، (اسراء، 82) و: «قد جائتکم موعظةٌ من ربکم و شفاءٌ لما فی الصدور»، (از سوی پروردگارتان پندی برای شما و شفابخش دلها و رهنمود و رحمتی برای مؤمنان است)، (یونس، 57)
علی (ع) نیز که به گفتة ابن ابی الحدید معتزلی شارح معروف نهجالبلاغه بهترین و کار بستیترین توصیهها را در ارتباط با قرآن و نحوة مواجهة با این کتاب عظیم و شریف بیان فرموده، قرآن را «دوای دردها» میداند: (نهجالبلاغه، خ: 158) و در ارتباط با شفابخشی مصحف شریف و شفا طلبیدن از این مادبة الهی میفرماید: «واستشفوا بنوره فانّه شفاء الصّدور»، (نهجالبلاغه، خ 110) و: «فانّه الحبل المتین و نور المبین و شفاء النافع»، (نهجالبلاغه، خ 156). قرآن معجزة جاوید خاتم رسولان از وجوه گوناگون اعجاز است و هر انسان منصف و جویای حق و حقیقت را به تسلیم و تصدیق وا میدارد. از وجوه و جنبههای اعجاز قرآن میتوان به اعجاز بلاغی، علمی، عددی، ادبی و ... اشاره داشت.
یکی از وجوه بارز و قابل تأمل اعجاز قرآن، آیات مربوط به طبّ و پزشکی میباشد. «طبّ» به معنی درمان امراض جسم و جان و در اصل به معنی علم به شی و مهارت در آن میباشد: «لسان العرب، ابن منظور، 1/554) پزشکی نیز به معنی: دانش مداوای بیماران میباشد. اعجاز پزشکی قرآن به این مفهوم دلالت میکند که آیاتی در قرآن مطالبي در ارتباط با پزشکی بيان فرموده که مردم عصر نزول و صدر اسلام از آن بیخبر بودند و سالها بل سدهها بعد این حقایق علمی کشف و تبیین شدهاند.
واژگان هم افق با مفاهیم و موضوعات مربوط به علم پزشکی در قرآن اجمالاً عبارتند از:
«شفاء» که شش مرتبه در قرآن مطرح شده و به معنی برطرف شدن بیماریهای جسمی: (نحل، 69) و (شعراء، 80) و دفع و رفع بیماریهای روحی: (یونس، 57) و (فصلت، 44) ميباشد.
«مرض» به معنی بیماری و خروج از حالت اعتدال مزاج که همانند شفاء برای بیماریهای جسمی (فتح، 17) و روحی (بقره، 10) ذکر شده است.
«الم» به معنی درد که در ارتباط با عذاب کافران آمده: (بقره، 104) و امروزه [در سالهای اخیر] ثابت شده که شنیدن تلاوت قرآن در تسکین آلام و تخفیف درد بیماران تأثیر مثبتی دارد.
از اشارات و شواهد مربوط به علم پزشکی در قرآن میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
1- آفرینش از آب:
قرآن منشأ و عامل ضروری آفرینش را «آب» میداند. در آیهای بالقول المطلق آب عامل زندگی توصیف شده: «وجعلنا من الماء کلّ شی حیّ»، (انبیاء، 30) و در آیه ای آفرینش انسان از آب: «خلق من الماء بشراً فجعله نسباً و صهراً»، (از آب بشری آفرید و او را نَسَبي و سببي قرار داد)، (فرقان، 54) و در آیاتی خلقت انسان از گونهای ویژه از آب ذکر شده است: «خُلق من ماءٍ دافق»، (از آبی جهنده آفریده شده است)، (طارق، 6) آب حدود دو ثلث از بدن انسان را تشکیل میدهد که در اثر کمبود آن ارگانیسم بدن آدمی دچار اختلال و نهایتاً ضعف و ناکارآمدی میگردد. علّت محدثه و مبقیه حیات انسان و موجودات زنده آب میباشد و قرآن نیز آب را موجب حیات و زندگی معرفی فرموده است.
2- آفرینش انسان از خاک:
در قرآن آفرینش انسان با خاک نیز مرتبط شمرده شده و میفرماید: «انّا خلقناکم من تراب»، (حج، 5) و در آیاتی با مضامینی قریب به خاک به صورت: «وبدأ خلق الانسان من طین»، (آفرینش انسان را از گل آغاز کرد)، (سجده، 6) یا «ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طین»، (به تحقیق انسان را از چکیدهای از گل آفریدیم)، (مؤمنون، 12). خاک نیز مانند آب، نقش محوری و اساسی در آفرینش انسان دارد و بعضی از محققان، بدن انسان را به نمونة کوچکی از زمین تشبیه میکنند و حیات و زندگی از خاک نشأت میگیرد. همچنین گفته میشود: اگر جسم انسان به اصل خود تجزیه و عودت داده شود شباهت زیادی به یک معدن خواهد داشت که از حدود 22 عنصر تشکیل و ترکیب یافته است. علمای اخلاق نیز آدمی را به زمینی تشبیه میکنند که صفات اخلاقی در وی مانند کوههای آتشفشان، تندبادهای وحشتناک و دریاهای عمیق و گردابهای خطرناک میباشد.
3- نطفه، نخستین مرحلة آفرینش انسان:
نطفه از «نطف» به معنی چکیدن همراه با صاف شدن و كم گشتن میباشد، (راغب اصفهانی، مفردات، ذیل مدخل نطف) در کتاب ارزشمند «العین» تأليف خليلبن احمد نطفه را به قطره آب تشبیه نموده است:
«تشبیهاً بقطرة الماء» و در زبان و فرهنگ عربی برای شبی که در آن قطره قطره باران ببارد «لیلة نطوف» گفته میشود. طبرسی در تفسیر مجمعالبیان مینویسد: نطفه به معنی آب کم از مذکّر یا مؤنث است و هر آب صاف را نطفه میگویند و گاه به آب زیاد نیز اطلاق میشود، (طبرسی، مجمعالبیان، ذیل آیة 5 سورة حج) شاید مراد از خلقت انسان از نطفه به معنی آب صاف، چکیده و صاف شده وجود انسان باشد، نطفه انسان ترکیب سلول جنسی مرد (اسپرم) و زن (اوول) شامل ۴۶ کروموزوم میباشد که از ذرات متعددی به نام ژن ترکیب یافتهاند. ژنها نقش اساسی و تعیینکنندهای در ساختمان سلول زنده دارند و موجب انتقال صفات وراثتی میگردند.
واژة نطفه 12 را در قرآن ذکر شده که در مواردی با عبارت «امشاج» توصیف شده. مفسران، امشاج را به معنی مخلوط شده و آمیخته معنی میکنند در مواردی نیز آفرینش انسان از نطفه به صورت: «من نطفة اذا تُمنی»، (نجم، 46) بیان شده که تُمنی به معنی فرو ریخته و از ریشه «مَنی» بر وزن قلب به معنی تقدیر و اندازهگیری میباشد. مرحلة بعدی آفرینش انسان از نظر قرآن، تبدیل شدن به «علقه» میباشد که در قرآن 6 مورد ذکر شده: (علق، 2، حج، 5، مومنون، 14، غافر، 67 و قیامت 38) بنابر مشهور 5 آیة اول سورة علق، نخستین آیاتی است که در طلیعه رسالت بر پیامبر اکرم (ص) نازل شدهاند و شاید اشاره به چگونگی آفرینش انسان، ناظر به اهمیت آفرینش و جایگاه والای انسان در نظام هستی باشد. «علق» جمع «علقه» و به آنچه که بر موضع بالاتر آویزان میشود گفته میشود. مواردی از کاربرد آن در خون بسته، زالو، خون منعقد و چسبیده شده و ... میباشد. (قریشی، سیدعلیاکبر، قاموس قرآن، ذیل مدخل «علق») اگر علق را به معنی خون بسته در نظر بگیریم، تناسب و وجوه تشبیه آن با موارد کاربردش را میتوان از لحاظ چسبیدگی، آویخته شدن به جدار رحم و شباهت به زالو در چسبیدن به دیواره رحم و تغذیه از خون تطبیق داد.
قرآن کریم پس از ذکر مراحل نطفه و علقه بودن انسان، مرحلة «مضغه» را مطرح میفرماید که در سورههای حج، 5 و مؤمنون، 14 از آن یاد شده است. «مضغه» در لغت به معنی غذا یا گوشت جویده شده می باشد یا به قطعهای از گوشت گفته میشود که گویا جویده شده است: (مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 11، ج 124) نوعاً جنین انسان از هنگام لقاح تا زمان جای گرفتن در رحم 6 روز در راه است، سپس 14 روز به صورت علق یا آویزک به رشد خود ادامه میدهد و از هفته سوم بارداری به صورت گوشت جویده شده در میآید که در این مرحله، با چشم غیرمسلّح نیز قابل رویت میباشد. سپری ساختن دوره تمایز لایههای زاینده [مضغه] تا ماه سوم بارداری تداوم پیدا میکند. (لانگمن، رویان شناسی پزشکی، ص 138).
اما این «مضغه» همیشه در یک حالت قرار ندارد و حالات و مراحل گوناگونی را طی میکند که قرآن از این تحوّل، عبارت: «مخلّقه» یاد میکند که با یافتههای نوین پزشکی نیز قابل تطبیق میباشد که شاید اشاراتی به تمایز لایههای سهگانه: اکتودرم= لایه خارجی. مزودرم= لایه میانی و آندودرم= لایة داخلی باشد. پس از این مرحله، «مضغه» به استخوان تبدیل میشود: «فخلقنا المضغة عِظاماً فکسونا العظام لحماً»، (مؤمنون، 14) که بیانگر پیدایش استخوان و قرار گرفتن گوشت بر آن است. در هفته سوم رشد جنین، لایههای سهگانه اکتودرم، مزودرم و اندودرم که پیشتر اشاره شد تشکیل می شود از لایة اکتودرم اعضای مرتبط با دنیای خارج مانند دستگاه عصبی، پوشش حسی، اعضا و حواس بینایی، شنوایی و ... پدید میآیند. از لایة مزودرم اعضای «اسکلروتوم»(Sclerotome)[غضروف و استخوان] دستگاه ادراری و تناسلی پدیدار میشوند و لایة اندودرم هم موجب ساخته شدن دستگاه گوارش، مجاری تنفسی و ... میگردد. با عنایت به مطالب فوق غضروف و استخوان از لایة میانی [مزودرم] ، تشکیل میشود که به وسیلة دو لایة دیگر اکتودرم و اندودرم پوشیده شدهاند و سلولهایی که باعث پیدایش این قسمت از بدن میشوند از هفته چهارم ساخته می شوند و سلولهای ماهیچهای و پوستی روی آنها را میپوشانند (لانگمن، رویانشناسی پزشکی، ص 57)
4- اعضا و حواس شنوایی و بینایی:
گوش و چشم دو ابزار مهم معرفت و شناخت میباشند که اهمیت و جایگاه خاصی در سیستم ارگانیسم انسان دارند. در قرآن، 19 مرتبه به شنیدن و دیدن اشاره شده است که در آیة دوم از سورة انسان این اشاره پس از یاد کرد مراحل آغازین خلقت انسان میباشد: «انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعاً بصیراً»، (ما انسان را از آب اندک سیّال مخلوط آفریدیم در حالی که او را میآزماییم و او را شنوا و بینا قرار دادیم)، (انسان، 2) و در موردی پس از تولد انسان بیان میفرماید: «والله اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیئاً و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده لعلکم تشکرون»، (نحل، 78) در مواردی نیز به صورت مطلق و بدون قرینه بیان شدهاند. قرآن از حواس و قابلیتهای انسان بیش از همه به گوش، چشم و «فؤاد» به معنی عقل و خرد اشاره دارد. چشم و گوش همانگونه که اشاره شده جایگاه ممتازی در ارتباط انسان با محیط خارج دارند و خردورزی نیز رکن و فصل مقدّم انسانیت انسان میباشد آنگونه که امام صادق (ع) میفرماید: «دعامة الانسان العقل»، (کلینی، اصول کافی، کتاب العقل و الجهل) آنگونه که در علم جنین شناسی مطرح است نخستین نشانة رشد گوش یک رویان تقریباً در بیست و دو روزگی پیدا میشود و حس شنوایی در جنین بیش از بینایی فعال میشود یعنی انسان در حالت جنینی میتواند فرکانسهای صوتی را درک و عکسالعمل نشان دهد ولی پیش از تولد توان دیدن ندارد و طبیعتاً نخستین صدایی که جنین میشنود صدای قلب مادر میباشد. شاید تقدّم شنیدن بر دیدن در قرآن نیز از این رو باشد که حس شنوایی قبل از بینایی فعال میشود و فراگیری تکلّم نیز از راه شنوایی میباشد درحالیکه حسّ بینایی پیشنیاز فعال شدن حسّ دیگری نمیباشد و جنین حدوداً دو هفته پس از تولد تاریکی و روشنایی را تشخیص میدهد. همچنين در ارتباط با حسّ بينائي در سورة يوسف و در ارتباط با اندوه يعقوب از فراق يوسف عليهما السلام ميفرمايد: «و تولّي عنهم و قال يا اَسفي علي يوسف و ابيضّت عيناه مِن الحزن و هو كظيم»، (و از آنان [پسران خود] روي برگرداند و [با اشك و اندوه] گفت: بر [فراق] يوسف اسف ميخورم و چشمانش از [اشك و] اندوه، سپيد [و نابينا] شد و اندوه خود را فرو خورد)، (يوسف، 84) سفيدي مردمك چشم كه به كوري آن منتهي ميشود به معني كبودي [Glaucoma] ميباشد زيرا قرنيه در حالت طبيعي بدون رنگ است اما وقتي به كبودي مبتلا شد، بزرگ شده و به رنگ تيره مايل به سفيد درميآيد اعراب به كساني كه مبتلاي اين بيماري ميشوند، ميگويند: «انّ في عينه بياضاً» چشم او سفيدي و لك دارد امروزه در علم پزشكي ثابت شده مهمترين عامل گلوکوم يا آب سیاه، تغيير در مويرگهاي خوني ميباشد كه يكي از عوامل پيدايش آن ناراحتيهاي روحي و رواني و بالا رفتن فشار خون در اثر غم و اندوه ميباشد. (الاسلام و الطب الحديث، دكتر اسماعيل عزيزپاشا).
5- احساس درد و پوست:
پوست جنين از هفته سوّم، تشكيل و در هفته بيست و ششم كامل ميشود. قرآن به سوختن پوست دوزخيان و رويش دوباره آن اشاره نموده ميفرمايد: « إن الذين كفروا بآياتنا سوف نصليهم ناراً كلما نضجت جلودهم بدلناهم جلوداً غيرها ليذوقوا العذاب انّ الله كان عزيزاً حكيماً»، (به تحقيق كساني كه به آيات ما كفر ورزيدند، آنان را در آينده به آتشي وارد مي كنيم [و ميسوزانيم] كه هرگاه پوستهايشان [در آن آتش] بسوزد پوستهايي غير از آن برجايش نهيم تا عذاب را بچسند، به درستي خداوند، شكستناپذير فرزانه است)، (نساء، 56). پوست انسان، عضوي پوشيه از بافتهاي عصبي ميباشد كه اطلاعات حسي را توسط پايانههاي آزاد عصبي به مغز ميفرستد، از اين رو اوج احساس درد، گرما و سرما در پوست مي باشد نه در گوشت يا استخوان. قرآن نيز پوست را به نوعي مُدرِك يا ناقل درد معرفي و سوختگي را مهمترين تحريك كننده اعصاب گرماگير بدن كه در پوست قرار دارند، ميداند.همچنين از نكات جالب توجه قرآن در ارتباط با خوابيدن آنها ميفرمايد: «و نقلّبهم ذات اليمين و ذات الشِّمال»، (آنان را به سمت راست و سمت چپ بر ميگردانديم)، (كهف، 18) يكي از عوارض بستري شدن به مدت طولاني، زخم بستر براثر بيتحركي برخي از بيماران ميباشد كه خوابيدن به مدت طولاني، موجب مرگ سلولهاي پوستي يا ايجاد زخم در پوست آنها ميگردد كه براي ممانعت از اين عارضه بيماران را چند ساعت يكبار به سمت ديگر برميگردانند تا تنفس پوستي و جذب اكسيژن و حيات سلولها كه از جملة اعمال پوست در كنار تنظيم درجة حرارت بدن، سنتز ويتامين در اثر تابش نور خورشيد و ... ميباشد انجام پذيرد. شايد يكي از حكمتهاي گرداندن اصحاب كهف به سمت راست و چپ همين باشد هرچند كه خواب طولاني آنان از خوارق عادات و برگرفته از اراده و قدرت بيپايان خداوند ميباشد و در هر حال با فرض محال عادي بودن، محال عقلي نميباشد.
6- تنگي نفس براثر كمبود اكسيژن:
از نكات علمي قابل توجّه قرآن، اشاره به كمبود اكسيژن در ارتفاعات بالاي زمين ميباشد خداوند در قرآن، ضمن تشبيهي افراد گمراه را اينگونه توصيف ميفرمايد كه: «... و من يُرد اَن يُضلّه يجعل صدره ضيّقاً حرجاً كانّما يصّعَدُ فيالسماء»، (... و هركس را بخواهد [به خاطر عملكرد ناصوابش] در گمراهي وانهد، سينهاش را تنگ ميكند چنانكه گويي ميخواهد در آسمان بالا رود)، (انعام، 125)
«حرج» به معني تنگي ميباشد و آية فوق گمراهان را به كساني تشبيه ميكند كه در آسمان بالا ميروند و به تنگي سينه دچار ميشوند. براي تعطيل و تبيين آية فوق، ميتوان گفت: بافتهاي زنده بدن براي تداوم حيات به انرژي نياز دارند كه نوعاً محصول قند و نشاسته و آميخته شدن سوخت با اكسيژن ميباشد و به طور معمول اين نياز در شبانه روز معادل يازده متر مكعب يا 14 كيلوگرم هوا ميباشد، سوختن چربي در آتش و بدن گرما ايجاد ميكند فرو بردن نفس به وسيله انقباض عضلات تنفسي ميباشد كه قفسه سينه را گشاد ميكنند. بيرون دادن نَفس نيز نتيجه برگشت اين عضلات به حال استراحت و تنگ شدن قفسه سينه ميباشد اكسيژن كه 21% هواي سطح زمين را تشكيل ميدهد با فراتر رفتن از سطح زمين كمتر ميشود به گونهاي كه فضا در ارتفاع 67 مايلي فاقد اكسيژن بوده و در ارتفاع 4000 متري انسان به تنگي نفس، سستي، سردرد و تهوع دچار ميشود و اگر ارتفاع به 6000 متر و بالاتر برسد تدريجاً نرسيدن اكسيژن لازم به سلولهاي مغزي موجب بيهوشي ميگردد. «توريچلي» اولين كسي بود كه فشار جوّ را كشف كرد وي اين فشار را معادل فشار عمود هواي دور كره زمين بر يك سانتيمترمربع از آن تخمين زد كه معادل فشار عمودي از جيوه به طول 76 سانتيمتر ميباشد، هرچه از سطح زمين بالاتر ميرويم از ميزان ايمني فشار كاسته ميشود و اين موجب اختلال در رسيدن هوا از راه ريهها به خون ميگردد. از طرف ديگر كاهش فشار هوا موجب انبساط گازهاي موجود در معده و در پي آن حركت ديافراگم به سمت بالا ميشود كه موجب نارسايي در انبساط ريهها و تنفس ميگردد قرآن قرنها پيش از پي بردن دانشمندان وعلوم بشري به اين نكته اشاره فرموده است.
۷- ارتباط بين توان توليد مثل و استحكام استخوان
قرآن در ابتداي سورة مباركه مريم از زبان حضرت زكريا خطاب به خداوند ميفرمايد: «قال ربّ انّي وهن العظمُ منّي و اشتعل الرأس شيباً و لم اَكُن بدعائك ربّ شقّيا. و انّي خفتُ الموالي من ورائي و كانت امرأتي عاقراً فهب لي من لدنك وليّا»، (گفت: پروردگارا! به راستي استخوان من سست شده است و از حيث پيري، [موي] سر شعلهور [و سفيد] شده است. و من به سبب خواندن تو در [زحمت و] و بدبختي نبودهام. و در حقيقت، من بعد از خودم از بستگانم ترسانم در حاليكه زنم نازاست، پس از جانب خودت سرپرستي فرزندي را به من ببخش)، (مريم، 4-5) خداوند دعاي حضرت زكريا (ع) را اجابت و به دنيا آمدن پسري بنام يحيي را به وي بشارت داد: «يا زكريا إنا نبشرك بغلام اسمه يحيى لم نجعل له من قبل سميّا»، (اي زكريا! همانا ما تو را به فرزندي كه نامش يحيي است و از اين پيش همنام و همانندي برايش در تقوا نيافريديم، بشارت ميدهيم)، (مريم، 7) در آية چهارم حضرت يحيي به خداوند عرض ميكند «قال ربّ اني وهن العظم ...» خدايا! استخوان من سست شد. زكريا ضعف خود را به استخوان نسبت ميدهد چون استخوان موجب قوام و ايستايي انسان ميباشد و آدمي در حركت و سكون خود به آن تكيه دارد همچنين در دوران ميان سالي و پيري، فعاليت بخش تخريبي استخوان بيشتر و قدرت بازسازي آن كم ميشود در نتيجه توليد مثل كه استخوان در آن دخالت دارد كم ميشود درنتيجه توليد مثل كه استخوان در آن دخالت دارد كم ميشود اين عارضه در زنان يائسه به علت عدم ترشح هورمونهاي جنسي بيشتر ميگردد و قرآن قرنها پيش ارتباط بين استخوان و توان توالد و تداوم نسل را بيان فرموده است.
8- شفابخشي عسل
قرآن در آيات 68 و 69 سورة مباركه نحل ميفرمايد: «و اوحي ربّك الي النحل ان اتّخذي من الجبال بيوتاً و من الشجر و مما يعرشون. ثمّ كلي من كل الثمراتِ فاسلُكي سبل ربّك ذُللا يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فيه شفاءٌ للناس ان في ذلك لايه لقوم يتفكّرون» ،(و خداوند به زنبور عسل وحي كرد كه از كوهها و درختان و سقفهاي رفيع منزل گيريد. سپس از ميوههاي شيرين تغذيه كنيد و راه پروردگارتان را با طاعت بپوئيد آنگاه از دورن آنها شربت شيريني به رنگهاي مختلف بيرون آيد كه در آن شفاء مردمانست در اين كار نيز آيت قدرت خداوند براي اهل تفكر پيدا است) مولانا جلالالدين گويد:
چون كه اوحي الرب الي النّحل آمده است خانه وحيش پر از حلوا شده است
او به نـــور وحـــي حــق عـــزّ و جـلّ كرد عالم را پـــر از شمع و عسل
ايـــن كه كـــرّمنــاست و بـالا ميرود وحيش از زنبــــور كمتر كي بود
نه تـــو اعطيناك كـــوثر خـــواندهاي پس چــرا خشكي و تشنه ماندهاي
مثنوي معنوي، دفتر پنجم، ابيات: 1239-1232
در سورة چهل و هفتم قرآن نيز كه به نام مبارك پيامبر (ص) ناميده شده، خداوند در توصيف رودهاي بهشتي وعده داده شده به پارسايان ميفرمايد: «مثل الجنّة التي و عد المتقون فيها انهارٌ من ماءٍ غير اسن و انهارٌ من لبن لم يتغيّر طعمه و انهارٌ من خمر لذة للشاربين و انهارٌ من عسل مصفّي»، (وصف بهشتي كه به پرهيزگاران وعده داده شده است [اينگونه است كه] در آن رودهايي از آبي [زلال و خاص] هست كه بدبو و گنديده نشده و رودهايي از شيري كه طعم و مزه آن تغيير نكرده و رودهايي از شرابي است كه لذت براي نوشندگان است و رودهايي است از عسلي كه خالص ميباشد)، (محمد، 15) عسل مهمترين منع براي قند طبيعي و حاوي آنزيمهاي گوناگون براي سوخت و ساز و هضم غذاها ميباشد همچنين حاوي انواع پروتئينها، اسيدهاي آمينه، املاح معدني و مواد تامين كننده نيازهاي بدن ميباشد همچنين عسل حاوي مواد ضد ميكروبي ميباشد كه مانع از رشد و تكثر ميكروبها ميگردد. مواد و خواص موجود در عسل در هيچ مادة غذايي ديگري اينگونه يافت نميشود. ميكروبهاي بيماري زا نميتوانند در عسل زنده بمانند چون عسل داراي اسيدفورميك ميباشد كه از مواد ضدعفوني كننده است همچنين داراي آب اكسيژنه است كه اثر زيادي در از بين بردن ميكروبها دارد. عسل در بهبود بيماريهاي گوارشي نقش موثري دارد و ترشي زائد معده را نيز كاهش ميدهد. ترشحات اسيدي معدي را تعديل و عفونتهاي رودهاي را بهبود ميبخشد همچنين به دليل داشتن اسيدفورميك مانع تخمير ميگردد. در برطرف ساختن بيماريهاي كبد و كيسه صفرا نيز مفيد بوده و موجب تسريع در ترميم زخمهاي پوستي ميگردد. همچنين مصرف مرتب عسل موجب كاهش ابتلا به سرطان ميگردد. از خواص مهمّ عسل كه از روزگاران گذشته به آن توجه ميشد تاثير مثبت آن در درمان بيماريهاي چشم از جمله: التهاب پلكها، التهاب قرنيه، آلودگي و زخم قرنيه، سوزشهاي چشم و ... ميگردد. همچنين مصرف عسل خالص با آب ليمو موجب كوتاه شدن دوره سرماخوردگي كه نوعاً يك هفته طول ميكشد گرديده و آن را كاهش ميدهد. از ديگر خواص طبّي عسل اين است كه عملكرد عضلة قلب را روان و فعال ميسازد و با مواد قندي موجود در خود توان آن را افزايش ميدهد همچنين موجب انبساط شريانهاي اكليلي شده و در تنظيم ضربان قلب نيز موثر ميباشد از بيماريهايي كه عسل در درمان آن موثر است عبارتند از: التهاب ديفتريايي قلب يا ضربانهاي ناموزون آن، تقويت كننده پس از انجام عمل جراحي، خناق سينه يا سوزش و ناتواني قلب.
عسل در بهبود عملكرد سيستم عصبي نيز نقش مهم و مثبتي دارد و موجب برطرف شدن گرفتگي مويرگهاي مغزي، درمان داءالرقص، آرامش بخش براي سيستم عصبي و التهاب عصب سياتيك موثر واقع ميگردد.
9- توصيه و تأكيد به خواب شبانه
خداوند در سورة نبأ ميفرمايد: «و جعلنا الّيل لباسا. و جعلنا النهار معاشا»، ([آيا] شب را جامه و پوشش ننمودهايم و روز را وقت تلاش براي معاش قرار ندادهايم)، (نبأ، 11-10)
در قرآن خواب شبانه مورد اشاره و تأكيد واقع شده است. خواب در شب و روز با هم تفاوتهاي زيادي دارند و خواب شبانه از فوايد بيشتري برخوردار است. اخيراً محققان پي بردهاند كه ترشح ملاتونين از غدّه صنوبري در شب افزايش مييابد و اين ماده تأثير محسوسي بر خواب مطلوب دارد. آرامش و سكون شب نيز موجب فراهم آمدن فضا و موقعيت بهتر براي خواب ميگردد. از رهاوردهاي زيانبار مدرنيسم، برهم زدن ساعت بيولوژيك بدن و تغيير يافتن زمان خواب ميباشد. در قرآن توالي شب و روز از مصاديق رحمت الهي محسوب ميشود و خداوند در سورة قصص ميفرمايد: «و من رحمته جعل لكم اليل و النهار لستكنوا فيه و لتبتغوا من فضله ولعلكم تشكرون»، (از مصاديق لطف و رحمت الهي، قرار دادن شب و روز براي شما ميباشد تا در [شب] بياراميد و [در روز به تحصيل معاش پردازيد و] فضل خداوند را طلب كنيد و سپاسگزار [الطاف و مراحم خداوند] باشيد)، (قصص، 73) همچنين توصيه به سحرخيزي در متون ديني نيز قابل تأمّل و مطابق با يافتههاي علمي ميباشد. هنگام سحرگاهان گاز اُزن (O3)به نسبت بيشتري در فضا وجود دارد كه با طلوع خورشيد از بين ميرود. اين گاز تاثير مطلوبي بر سيستم عصبي داشته و بازده عملكرد قواي جسمي و فكري را افزايش ميدهد.
10- تحريم گوشت خوك
قرآن در سورة مائده ميفرمايد: «حُرّمت عليكم الميتةُ و الدّمُ و لحم الخنزير ...»، (حرام است بر شما مردار، خون جاري، گوشت خوك ...)، (مائده، 3) و به حرمت و ضرورت اجتناب از خوردن گوشت خوك اشاره ميفرمايد. خوك به لحاظ تغذيه و اخلاق جزو بيمبالاتترين حيوانات ميباشد و بيماريهاي متعدي از اين حيوان به انسان منتقل ميشود كه از جملة آنها عبارتند از: اسهال خوني، يرقان عفوني، باد سرخ و ... همچنين گوشت خوك موجب اختلالات گوارشي، يبوست و ... ميگردد. كرم كدوي خوك و كرمهاي حلزوني يا تريشين موجب عوارض عمدهاي در انسان ميگردند و از جمله بيماريهايي كه با لانه گرفتن كرم حلزوني در عضلات انسان پديد ميآيد، درد شديد عضلاني، تنگي نفس، نارسائي در جويدن و سخن گفتن ميباشد.
11- تحريم نوشيدن شراب
خداوند در آيات 90 و 91 سورةمباركة مائده ميفرمايد:
«يا ايها الذين امنوا انما الخمر و الميسرو الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون. انما يريد الشيطان اَن يوقع بينكم العداوة و البغضاء في الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكرالله و عن الصلاة فهل انتم منتهون»، (اي مؤمنان! نوشيدن مشروب و قمار و بتان و تيرها پليدند و عمل شيطان ميباشند. پس از پليدي دوري گزينيد تا اينكه رستگار شويد. شيطان ميخواهد از طريق ميخواري و قماربازي بين شما دشمني و كينهتوزي ايجاد كند و شما را از ياد خدا و نماز باز دارد پس آيا دست ميكشيد؟)، (مائده، 90-91)
«خمر» در زبان عربي بر هر مُسكري كه موجب زوال عقل و پوشانده شدن آن ميگردد اطلاق ميشود. به لحاظ تركيبات ساختاري نيز حاوي مواد شيميايي زيادي ميباشد كه از جمله الكل اتيليك ميباشد با فرمول: و ماده اصلي خمر در آن قرار دارد. اين ماده از تخمير قند انگور حاصل ميشود. الكل پس از مصرف به سرعت از طريق مخاط دهان، معده و ريهها جذب بدن ميشود و موجب مضارّ و تبعات منفي متعددي ميگردد كه از آن جمله مسموميت حادّ الكلي [مستي] ميباشد كه بعضاً آثار تخريبي جبران ناپذيري با خود دارد همچنين زخم معده، التهاب حادّ لوزالمعده و ... از مضرات مصرف الكل ميباشد. الكل موجب اختلال در عملكرد سيستم عصبي و افت و اختلال در عصب بينائي ميگردد همچنين بيماريهاي كبدي، قلبي و عفوني را نيز بيشتر ميكند. قرآن در چهار مرحله در آيات: نحل، 67- بقره، 219- نساء، 43 و مائده 90-92 در ارتباط با الكل و مشروبات الكلي سخن گفته و نهايتاً در سورة مائده آن را تحريم فرموده است.
12- تسهيل وضع حمل حضرت مريم (س) و درخت خرما
خداوند در سورة مباركه مريم ميفرمايد: «فاجاءَها المخاض الي جذع النخله قالت يا ليتني متُّ قبل هذا و كنتُ منسياً منيّا. فناديها من تحتها اَلّا تحزني قد جعل ربّك تحتك سرّيا. و هزّي اليك بجذع النخله تُساقط عليك رطباً جنيّا. فكلي و شربي و قرّي عينا ...»، (درد زايمان او را به كنار درخت خرمايي كشاند، گفت: كاش پيش از اين مرده بودم، [از اذهان] فراموش شده بودم. از سمت پائين وي، او را صدا زد. غمگين مباش. پروردگارت پائين تو چشمهاي پديد آورده است. تنة درخت خرما را ابتكان تا خرماي نوري دستچيني بر تو فرو افكند. پس مخور و بياشام و چشم روشندار ...)، (مريم، 23-26) با آزمايشهايي كه صورت گرفته، معلوم ميشود خرما حاوي مادهاي است كه به انقباض رحِم ميانجامد و عضلات رحم را نيز در ماههاي آخر بارداري تقويت ميكند به گونهاي كه زمينه زايمان مساعد شده خونريزي بعد از آن نيز كاهش مييابد. از خواصّ ديگر خرما اين است كه فشار خون زنان حامله را به مدت كوتاهي پائين ميآورد و بعد به حالت اوّل بازميگرداند و اين موجب ميشود كه هنگام زايمان خونريزي كمتري روي دهد. همچنين خرما روده بزرگ را تميز ميكند و پاكسازي رودهها به ويژه روده بزرگ موجب تسهيل زايمان ميشود و در مواردي قبل از عمل زايمان، رودهها را به وسيله حقنه تميز و خالي ميكنند. (الاسلام و الطب الجديد، دكتر عبدالعزيز پاشا اسماعيل). مولانا جلالالدين نيز گويد:
گفتـــم ای دل آينه کلــی بجو رو به دریا کار بر ناید بجو
زین طلب بنده به کوی تو رسید درد مریم را به خــرمابن
مثنوي معنوي، دفتر دوم
در آيه يازدهم سوره نحل و آية 29 سورة عبس نيز هب خرما دركنار ميوههاي ديگر به عنوان نعمت خداوند اشاره شده است.
13- اشاره به رنگها و آرامبخش و نشاطآور بودن آنها
در قرآن به بعضي از رنگها اشاره شده است مثلاً در توصيف بهشت و آرامش و آسايش بهشتيان ميفرمايد: «متّكين علي رفرف خضر و عبقريّ حسان»، (بهشتيان بر بالشهاي سبز رنگ تكيه ميكنند و بر فرشهاي منقّش و زيبا مينشينند)، (رحمان، 76) يا در سورة انسان ميفرمايد: «عاليهم ثبات سندس خضر و استبرق و حُلّوا اساور من فضّة و سقاهم ربهم شرابا طهوراً»، (بر تن آنان لباسهاي ابريشم سبز نازك و ديباي ضخيم است و با دستبندها و النگوهاي سيمين آراستهاند و خدايشان به آنان شراب پاك مينوشاند)، (انسان، 21) و در سورة كهف نيز ميفرمايد: «يلبسون ثياباً خُضراً من سندس و استبرق»، (و جامههاي سبز حرير نازك و ضخيم ميپوشند)، (كهف، 21) يا در سورة بقره وقتي ويژگيهاي گاو انتخاب شده براي ذبح را توصيف ميكند ميفرمايد: «انها بقرةٌ صفراءُ فاقع لونها تسرّ الناظرين»، (گاوي است به رنگ زرد يكدست خالصي كه بينندگان را شادمان ميكند)، (بقره، 69) امروزه در روانشناسي تأثير رنگها در انسان ثابت شده و آزمايشهاي متعدد مشخص ساخته كه انسان تحت تاثير رنگها قرار ميگيرد از جمله به خاطر اثر رنگهاست كه رنگ ديوارهاي بيمارستانها يا لباس پرستاران به گونهاي كه بر روحيه بيماران تاثير مثبت داشته باشد استفاده ميشود. علم فيزيك، پزشكي و روانشناسي ثابت كرده كه طول موج رنگ سبز يا زرد روشن خوشايند و آرامبخش يا زرد روشن نشاطآور است.
14- آرامش يافتن با ذكر خداوند
ذكر را اقسام و مراتب چندگانه اي است، از جمله ذكر زباني، قلبي و عملي. در قرآن به ياد حق توصيه شده و فرموده: خدا را بسيار ياد كنيد يا ذكر گوئيد: «يا ايها الذين امنوا ذكروا الله ذكراً كثيراً. و سبّحوه بكرة و اصيلاً»، (احزاب، 41) از جمله آثار و رهاوردهاي ياد خداوند آرامش باطني انسان ميباشد كه قرآن ميفرمايد: «الّذين امَنوا و تطمئنّ قلوبهم بذكر الله الا بذكرالله تطمئنّ القلوب»، (رعد،28) ياد خداوند موجب آرامش انسان است و كساني كه از ياد خداوند اعراض نمايند به تنگي معاش مبتلا ميشوند: «و من اعرض عن ذكري فانّ لا معيشةً ضنكاً و نحشره يوم القيامة اعمي»، (طه، 124) انسان در اين دنيا دنبال ثبات و آرامش است ولي هرچه خود را گرفتار ماديات و اعتباريات ميكند اگرچه از آسايش ظاهري برخوردار ميشود ولي آرامشش كم ميشود و اضطراب، ناآرامي، دلواپسي، افسردگي، نااميدي و ... او را به خود مبتلا ميسازند. قرآن ميفرمايد راه آرامش ذكر خداوند است.
اين همه بيقراريت در طلب قرار توست طالب بيقرار شو تا كه قرار آيدت
ديوان شمس
اخيراً يك محقق هلندي در تحقيق جالبي به اين نتيجه رسيده كه تلفظ و بر زبان جاري ساختن لفظ جلاله «الله» آرامبخش است و چنين حروف اين اسم مبارك به گونهاي است كه انسان را آرام ميسازد.
نتیجه:
قرآن كتاب هدايت، استعلا و استكمال ميباشد و در ضمن بيان آموزههاي زندگيساز، شواهد و مواردي از اعجاز در عرصههاي گوناگون ادبي، علمي، پيشگويي در اين وحينامة مندرج ميباشد كه شاهدي بر نزول اين كتاب از «كتاب مكنون» الهي ميباشد. تاكنون دانشوران محقق در عرصة علم و دين وجوه و قرائن بيّن الثبوتي بر اين انگاره يافتهاند و به قطع و يقين در آتيه نيز گوهرهاي درخشان و خيرهكنندهاي از اين اقيانوس ژرف و ناپيدا كرانه كشف خواهد شد. بمنّه و رحمته انه وليّ النعم
فهرست منابع و مآخذ
1- قرآن مجيد
2- نهجالبلاغه
3- صحيفه سجاديه
4- اصول كافي، كليني
5- مثنوي معنوي، جلالالدين محمد بلخي
6- ديوان شمس
7- گلشنراز، شيخ محمود شبستري
8- بحارالانوار، محمدباقر مجلسي
۹- مختصر المعاني
۱۰- ديوان اقبال لاهوري
۱۱- شرح نهجالبلاغه ابن ابيالحديد
۱۲- لسانالعرب، ابن منظور
1۳- مفردات، راغب اصفهاني
۱۴- مجمعالبيان، طبرسي
۱۵- رويان شناسي، لانگمن
۱۶- الاسلام و الطبالحديث، اسماعيل عزيزپاشا
الحمدلله رب العالمين