تاريخ : یک شنبه 20 تیر 1395  | 1:57 PM | نويسنده : سعیدی-بحرینی

غزل شمارهٔ ۳۰۵

 
حافظ
 

به وقت گل شدم از توبهٔ شراب خجل

که کس مباد ز کردار ناصواب خجل

صلاح ما همه دام ره است و من زین بحث

نیم ز شاهد و ساقی به هیچ باب خجل

بود که یار نرنجد ز ما به خلق کریم

که از سؤال ملولیم و از جواب خجل

ز خون که رفت شب دوش از سراچهٔ چشم

شدیم در نظر رهروان خواب خجل

رواست نرگس مست ار فکند سر در پیش

که شد ز شیوهٔ آن چشم پر عتاب خجل

تویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا

که نیستم ز تو در روی آفتاب خجل

حجاب ظلمت از آن بست آب خضر که گشت

ز شعر حافظ و آن طبع همچو آب خجل



نظرات 0