نامه 53 نهج البلاغه
نامه به مالك اشتر، در سال 38 هجری هنگامی كه او را به فرمانداری مصر برگزید، آن هنگام كه اوضاع محمد بن ابی بكر متزلزل شد. این نامه از طولانی ترین نامه هاست كه زیباییهای تمام نامه ها را دارد .
این فرمانى است از بنده خدا، على امیرالمؤمنین ، به مالك بن الحارث الاشتر. در پیمانى كه با او مى نهد، هنگامى كه او را فرمانروایى مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پیكار كند و كار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد..
ضرورت خود سازی
او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر كارها و پیروى از هر چه در كتاب خود بدان فرمان داده ، از واجبات و سنتهایى كه كس به سعادت نرسد مگر به پیروى از آنها، و به شقاوت نیفتد، مگر به انكار آنها و ضایع گذاشتن آنها. و باید كه خداى سبحان را یارى نماید به دل و دست و زبان خود، كه خداى جلّ اسمه ، یارى كردن هر كس را كه یاریش كند و عزیز داشتن هر كس را كه عزیزش دارد بر عهده گرفته است . و او را فرمان مى دهد كه زمام نفس خویش در برابر شهوتها به دست گیرد و از سركشیهایش باز دارد، زیرا نفس همواره به بدى فرمان دهد، مگر آنكه خداوند رحمت آورد.
اى مالك ، بدان كه تو را به بلادى فرستاده ام كه پیش از تو دولتها دیده ، برخى دادگر و برخى ستمگر. و مردم در كارهاى تو به همان چشم مى نگرند كه تو در كارهاى والیان پیش از خود مى نگرى و درباره تو همان گویند كه تو درباره آنها مى گویى و نیكوكاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جارى ساخته ، توان شناخت .
باید بهترین اندوخته ها در نزد تو، اندوخته كار نیك باشد. پس زمام هواهاى نفس خویش فروگیر و بر نفس خود، در آنچه براى او روا نیست ، بخل بورز كه بخل ورزیدن بر نفس ، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوش مى شمارد.
اى مالك ، بدان كه تو را به بلادى فرستاده ام كه پیش از تو دولتها دیده ، برخى دادگر و برخى ستمگر. و مردم در كارهاى تو به همان چشم مى نگرند كه تو در كارهاى والیان پیش از خود مى نگرى و درباره تو همان گویند كه تو درباره آنها مى گویى و نیكوكاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جارى ساخته ، توان شناخت .
باید بهترین اندوخته ها در نزد تو، اندوخته كار نیك باشد. پس زمام هواهاى نفس خویش فروگیر و بر نفس خود، در آنچه براى او روا نیست ، بخل بورز كه بخل ورزیدن بر نفس ، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوش مى شمارد.
اخلاق رهبری - روش برخورد با مردم
مهربانى به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز. چونان حیوانى درنده مباش كه خوردنشان را غنیمت شمارى ، زیرا آنان دو گروهند یا همكیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش . از آنها خطاها سر خواهد زد و علتهایى عارضشان خواهد شد و، بعمد یا خطا، لغزشهایى كنند، پس ، از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده ، همانگونه كه دوست دارى كه خداوند نیز از عفو و بخشایش خود تو را نصیب دهد. زیرا تو برتر از آنها هستى و، آنكه تو را بر آن سرزمین ولایت داده ، برتر از توست و خداوند برتر از كسى است كه تو را ولایت داده است . ساختن كارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزموده است .
اى مالك ، خود را براى جنگ با خدا بسیج مكن كه تو را در برابر خشم او توانى نیست و از عفو و بخشایش او هرگز بى نیاز نخواهى بود. هرگاه كسى را بخشودى ، از كرده خود پشیمان مشو و هرگاه كسى را عقوبت نمودى ، از كرده خود شادمان مباش .هرگز به خشمى ، كه از آنت امكان رهایى هست ، مشتاب و مگوى كه مرا بر شما امیر ساخته اند و باید فرمان من اطاعت شود. زیرا، چنین پندارى سبب فساد دل و سستى دین و نزدیك شدن دگرگونیها در نعمتهاست . هرگاه ، از سلطه و قدرتى كه در آن هستى در تو نخوتى یا غرورى پدید آمد به عظمت ملك خداوند بنگر كه برتر از توست و بر كارهایى تواناست كه تو را بر آنها توانایى نیست . این نگریستن سركشى تو را تسكین مى دهد و تندى و سرافرازى را فرو مى كاهد و خردى را كه از تو گریخته است به تو باز مى گرداند.
اى مالك ، خود را براى جنگ با خدا بسیج مكن كه تو را در برابر خشم او توانى نیست و از عفو و بخشایش او هرگز بى نیاز نخواهى بود. هرگاه كسى را بخشودى ، از كرده خود پشیمان مشو و هرگاه كسى را عقوبت نمودى ، از كرده خود شادمان مباش .هرگز به خشمى ، كه از آنت امكان رهایى هست ، مشتاب و مگوى كه مرا بر شما امیر ساخته اند و باید فرمان من اطاعت شود. زیرا، چنین پندارى سبب فساد دل و سستى دین و نزدیك شدن دگرگونیها در نعمتهاست . هرگاه ، از سلطه و قدرتى كه در آن هستى در تو نخوتى یا غرورى پدید آمد به عظمت ملك خداوند بنگر كه برتر از توست و بر كارهایى تواناست كه تو را بر آنها توانایى نیست . این نگریستن سركشى تو را تسكین مى دهد و تندى و سرافرازى را فرو مى كاهد و خردى را كه از تو گریخته است به تو باز مى گرداند.
پرهیز از غرور و خود پسندی
بپرهیز از اینكه خود را در عظمت با خدا برابر دارى یا در كبریا و جبروت ، خود را به او همانند سازى كه خدا هر جبارى را خوار كند و هر خودكامه اى را پست و بیمقدار سازد. هر چه خدا بر تو فریضه كرده است ، ادا كن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد رعیت ، هركس را كه دوستش مى دارى ، انصاف را رعایت نماى . كه اگر نه چنین كنى ، ستم كرده اى و هر كه بر بندگان خدا ستم كند، افزون بر بندگان ، خدا نیز خصم او بود. و خدا با هر كه خصومت كند، حجتش را نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا از این كار باز ایستد و توبه كند. هیچ چیز چون تمكارى ، نعمت خدا را دیگرگون نكند و خشم خدا را برنینگیزد، زیرا خدا دعاى ستمدیدگان را مى شنود و در كمین ستمكاران است .
مردم گرایی، حق گرایی
باید كه محبوبترین كارها در نزد تو، كارهایى باشد كه با میانه روى سازگارتر بود و با عدالت دمسازتر و خشنودى رعیت را در پى داشته باشد زیرا خشم توده هاى مردم ، خشنودى نزدیكان را زیر پاى بسپرد و حال آنكه ، خشم نزدیكان اگر توده هاى مردم از تو خشنود باشند، ناچیز گردد. خواص و نزدیكان كسانى هستند كه به هنگام فراخى و آسایش بر دوش والى بارى گران اند و چون حادثه اى پیش آید كمتر از هر كس به یاریش برخیزند و خوش ندارند كه به انصاف درباره آنان قضاوت شود. اینان همه چیز را به اصرار از والى مى طلبند و اگر عطایى یابند، كمتر از همه سپاس مى گویند و اگر به آنان ندهند، دیرتر از دیگران پوزش مى پذیرند. در برابر سختیهاى روزگار، شكیباییشان بس اندك است . اما ستون دین و انبوهى مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان ، عامه مردم هستند، پس ، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد..
ضرورت راز داری
و باید كه دورترین افراد رعیت از تو و دشمنترین آنان در نزد تو، كسى باشد كه بیش از دیگران عیبجوى مردم است . زیرا در مردم عیبهایى است و والى از هر كس دیگر به پوشیدن آنها سزاوارتر است . از عیبهاى مردم آنچه از نظرت پنهان است ، مخواه كه آشكار شود، زیرا آنچه بر عهده توست ، پاكیزه ساختن چیزهایى است كه بر تو آشكار است و خداست كه بر آنچه از نظرت پوشیده است ، داورى كند. تا توانى عیبهاى دیگران را بپوشان ، تا خداوند عیبهاى تو را كه خواهى از رعیت مستور بماند، بپوشاند. و از مردم گره هر كینه اى را بگشاى و از دل بیرون كن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشیده داشته اند، به تغافل زن و گفته سخن چین را تصدیق مكن . زیرا سخن چین ، خیانتكار است ، هر چند، خود را چون نیكخواهان وانماید.
جایگاه صحیح مشورت
با بخیلان راءى مزن كه تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حریصان ، زیرا حرص و طمع را در چشم تو مى آرایند كه بخل و ترس و آزمندى ، خصلتهایى گوناگون هستند كه سوء ظن به خدا همه را دربر دارد. بدترین وزیران تو، وزیرى است كه وزیر بدكاران پیش از تو بوده است و شریك گناهان ایشان . مبادا كه اینان همراز و همدم تو شوند، زیرا یاور گناهكاران و مددكار ستم پیشگان بوده اند. در حالى كه ، تو مى توانى بهترین جانشین را برایشان بیابى از كسانى كه در راءى و اندیشه و كاردانى همانند ایشان باشند ولى بار گناهى چون بار گناه آنان بر دوش ندارند، از كسانى كه ستمگرى را در ستمش و بزهكارى را در بزهش یارى نكرده باشند. رنج اینان بر تو كمتر است و یاریشان بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستیشان با غیر تو كمتر است .اینان را در خلوت و جلوت به دوستى برگزین . و باید كه برگزیده ترین وزیران تو كسانى باشند كه سخن حق بر زبان آرند، هر چند، حق تلخ باشد و در كارهایى كه خداوند بر دوستانش نمى پسندد كمتر تو را یارى كنند، هر چند، كه این سخنان و كارها تو را ناخوش آید
اصول روابط اجتماعی رهبران
با پرهیزگاران و راست گویان بپیوند، سپس ، از آنان بخواه كه تو را فراوان نستایند و به باطلى كه مرتكب آن نشده اى ، شادمانت ندارند، زیرا ستایش آمیخته به تملق ، سبب خودپسندى شود و آدمى را به سركشى وادارد.
و نباید كه نیكوكار و بدكار در نزد تو برابر باشند، زیرا این كار سبب شود كه نیكوكاران را به نیكوكارى رغبتى نماند، ولى بدكاران را به بدكارى رغبت بیفزاید. با هر یك چنان رفتار كن كه او خود را بدان ملزم ساخته است . و بدان ، بهترین چیزى كه حسن ظن والى را نسبت به رعیتش سبب مى شود، نیكى كردن والى است در حق رعیت و كاستن است از بار رنج آنان و به اكراه وادار نكردنشان به انجام دادن كارهایى كه بدان ملزم نیستند. و تو باید در این باره چنان باشى كه حسن ظن رعیت براى تو فراهم آید. زیرا حسن ظن آنان ، رنج بسیارى را از تو دور مى سازد. به حسن ظن تو، كسى سزاوارتر است كه در حق او بیشتر احسان كرده باشى و به بدگمانى ، آن سزاوارتر كه در حق او بدى كرده باشى .
سنت نیكویى را كه بزرگان این امت به آن عمل كرده اند و رعیت بر آن سنت به نظام آمده و حالش نیكو شده است ، مشكن و سنتى میاور كه به سنتهاى نیكوى گذشته زیان رساند، آنگاه پاداش نیك بهره كسانى شود كه آن سنتهاى نیكو نهاده اند و گناه بر تو ماند كه آنها را شكسته اى . تا كار كشورت به سامان آید و نظامهاى نیكویى ، كه پیش از تو مردم برپاى داشته بودند برقرار بماند، با دانشمندان و حكیمان ، فراوان ، گفتگو كن در تثبیت آنچه امور بلاد تو را به صلاح مى آورد و آن نظم و آیین كه مردم پیش از تو بر پاى داشته اند.
و نباید كه نیكوكار و بدكار در نزد تو برابر باشند، زیرا این كار سبب شود كه نیكوكاران را به نیكوكارى رغبتى نماند، ولى بدكاران را به بدكارى رغبت بیفزاید. با هر یك چنان رفتار كن كه او خود را بدان ملزم ساخته است . و بدان ، بهترین چیزى كه حسن ظن والى را نسبت به رعیتش سبب مى شود، نیكى كردن والى است در حق رعیت و كاستن است از بار رنج آنان و به اكراه وادار نكردنشان به انجام دادن كارهایى كه بدان ملزم نیستند. و تو باید در این باره چنان باشى كه حسن ظن رعیت براى تو فراهم آید. زیرا حسن ظن آنان ، رنج بسیارى را از تو دور مى سازد. به حسن ظن تو، كسى سزاوارتر است كه در حق او بیشتر احسان كرده باشى و به بدگمانى ، آن سزاوارتر كه در حق او بدى كرده باشى .
سنت نیكویى را كه بزرگان این امت به آن عمل كرده اند و رعیت بر آن سنت به نظام آمده و حالش نیكو شده است ، مشكن و سنتى میاور كه به سنتهاى نیكوى گذشته زیان رساند، آنگاه پاداش نیك بهره كسانى شود كه آن سنتهاى نیكو نهاده اند و گناه بر تو ماند كه آنها را شكسته اى . تا كار كشورت به سامان آید و نظامهاى نیكویى ، كه پیش از تو مردم برپاى داشته بودند برقرار بماند، با دانشمندان و حكیمان ، فراوان ، گفتگو كن در تثبیت آنچه امور بلاد تو را به صلاح مى آورد و آن نظم و آیین كه مردم پیش از تو بر پاى داشته اند.
شناخت اقشار گوناگون اجتماعی :
بدان ، كه رعیت را صنفهایى است كه كارشان جز به یكدیگر اصلاح نشود و از یكدیگر بى نیاز نباشند. صنفى از ایشان لشكرهاى خداى اند و صنفى ، دبیران خاص یا عام و صنفى قاضیان عدالت گسترند و صنفى ، كارگزاران اند كه باید در كار خود انصاف و مدارا را به كار دارند و صنفى جزیه دهندگان و خراجگزارانند، چه ذمى و چه مسلمان و صنفى بازرگانان اند و صنعتگران و صنفى فرودین كه حاجتمندان و مستمندان باشند. هر یك را خداوند سهمى معین كرده و میزان آن را در كتاب خود و سنت پیامبرش (صلى الله علیه و آله ) بیان فرموده و دستورى داده كه در نزد ما نگهدارى مى شود.
اما لشكرها، به فرمان خدا دژهاى استوار رعیت اند و زینت والیان . دین به آنها عزّت یابد و راهها به آنها امن گردد و كار رعیت جز به آنها استقامت نپذیرد. و كار لشكر سامان نیابد، جز به خراجى كه خداوند براى ایشان مقرر داشته تا در جهاد با دشمنانشان نیرو گیرند و به آن در به سامان آوردن كارهاى خویش اعتماد كنند و نیازهایشان را برآورد. این دو صنف ، برپاى نمانند مگر به صنف سوم كه قاضیان و كارگزاران و دبیران اند، اینان عقدها و معاهده ها را مى بندند و منافع حكومت را گرد مى آورند و در هر كار، چه خصوصى و چه عمومى ، به آنها متكى توان بود. و اینها كه برشمردم ، استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران كه گردهم مى آیند و تا سودى حاصل كنند، بازارها را برپاى مى دارند و به كارهایى كه دیگران در انجام دادن آنها ناتوان اند امور رعیت را سامان مى دهند. آنگاه ، صنف فرودین ، یعنى نیازمندان و مسكینان اند و سزاوار است كه والى آنان را به بخشش خود بنوازد و یاریشان كند. در نزد خداوند، براى هر یك از این اصناف ، گشایشى است . و هر یك را بر والى حقى است ، آن قدر كه حال او نیكو دارد و كارش را به صلاح آورد. و والى از عهده آنچه خدا بر او مقرر داشته ، بر نیاید مگر، به كوشش و یارى خواستن از خداى و ملزم ساختن خویش به اجراى حق و شكیبایى ورزیدن در كارها، خواه بر او دشوار آید یا آسان نماید.
اما لشكرها، به فرمان خدا دژهاى استوار رعیت اند و زینت والیان . دین به آنها عزّت یابد و راهها به آنها امن گردد و كار رعیت جز به آنها استقامت نپذیرد. و كار لشكر سامان نیابد، جز به خراجى كه خداوند براى ایشان مقرر داشته تا در جهاد با دشمنانشان نیرو گیرند و به آن در به سامان آوردن كارهاى خویش اعتماد كنند و نیازهایشان را برآورد. این دو صنف ، برپاى نمانند مگر به صنف سوم كه قاضیان و كارگزاران و دبیران اند، اینان عقدها و معاهده ها را مى بندند و منافع حكومت را گرد مى آورند و در هر كار، چه خصوصى و چه عمومى ، به آنها متكى توان بود. و اینها كه برشمردم ، استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران كه گردهم مى آیند و تا سودى حاصل كنند، بازارها را برپاى مى دارند و به كارهایى كه دیگران در انجام دادن آنها ناتوان اند امور رعیت را سامان مى دهند. آنگاه ، صنف فرودین ، یعنى نیازمندان و مسكینان اند و سزاوار است كه والى آنان را به بخشش خود بنوازد و یاریشان كند. در نزد خداوند، براى هر یك از این اصناف ، گشایشى است . و هر یك را بر والى حقى است ، آن قدر كه حال او نیكو دارد و كارش را به صلاح آورد. و والى از عهده آنچه خدا بر او مقرر داشته ، بر نیاید مگر، به كوشش و یارى خواستن از خداى و ملزم ساختن خویش به اجراى حق و شكیبایى ورزیدن در كارها، خواه بر او دشوار آید یا آسان نماید.
اوّل - سیمای نظامیان
آنگاه از لشكریان خود آن را كه در نظرت نیكخواه ترین آنها به خدا و پیامبر او و امام توست ، به كار برگمار. اینان باید پاكدامن ترین و شكیباترین افراد سپاه باشند، دیر خشمناك شوند و چون از آنها پوزش خواهند، آرامش یابند. به ناتوانان ، مهربان و بر زورمندان ، سختگیر باشند. درشتیشان به ستم بر نینگیرد و نرمیشان برجاى ننشاند. آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپیوند، از خاندانهاى صالح كه سابقه اى نیكو دارند و نیز پیوند خود با سلحشوران و دلیران و سخاوتمندان و جوانمردان استوار نماى ، زیرا اینان مجموعه هاى كرم اند و شاخه هاى احسان و خوبى . آنگاه به كارهایشان آنچنان بپرداز كه پدر و مادر به كار فرزند خویش مى پردازند. اگر كارى كرده اى كه سبب نیرومندى آنها شده است ، نباید در نظرت بزرگ آید و نیز نباید لطف و احسان تو در حق آنان هر چند خرد باشد، در نظرت اندك جلوه كند. زیرا لطف و احسان تو سبب مى شود كه نصیحت خود از تو دریغ ندارند و به تو حسن ظن یابند. نباید بدین بهانه ، كه به كارهاى بزرگ مى پردازى ، از كارهاى كوچكشان غافل مانى ، زیرا الطاف كوچك را جایى است كه از آن بهره مند مى شوند و توجه به كارهاى بزرگ را هم جایى است كه از آن بى نیاز نخواهند بود.
باید برگزیده ترین سران سپاه تو، در نزد تو، كسى باشد كه در بخشش به افراد سپاه قصور نورزد و به آنان یارى رساند و از مال خویش چندان بهره مندشان سازد كه هزینه خود و خانواده شان را، كه بر جاى نهاده اند، كفایت كند، تا یكدل و یك راءى روى به جهاد دشمن آورند، زیرا مهربانى تو به آنها دلهایشان را به تو مهربان سازد. و باید كه بهترین مایه شادمانى والیان برپاى داشتن عدالت در بلاد باشد و پدید آمدن دوستى در میان افراد رعیت . و این دوستى پدید نیاید، مگر به سلامت دلهاشان . و نیكخواهیشان درست نبود، مگر آنگاه كه براى كارهاى خود بر گرد والیان خود باشند و بار دولت ایشان را بر دوش خویش سنگین نشمارند و از دیر كشیدن فرمانرواییشان ملول نشوند. پس امیدهایشان را نیك برآور و پیوسته به نیكیشان بستاى و رنجهایى را كه تحمل كرده اند، همواره بر زبان آر، زیرا یاد كردن از كارهاى نیكشان ، دلیران را برمى انگیزد و از كارماندگان را به كار ترغیب مى كند. ان شاء الله . و همواره در نظر دار كه هر یك در چه كارى تحمل رنجى كرده اند، تا رنجى را كه یكى تحمل كرده به حساب دیگرى نگذارى و كمتر از رنج و محنتى كه تحمل كرده ، پاداشش مده . شرف و بزرگى كسى تو را واندارد كه رنج اندكش را بزرگ شمرى و فرودستى كسى تو را واندارد كه رنج بزرگش را خرد به حساب آورى .
چون كارى بر تو دشوار گردد و شبهه آمیز شود در آن كار به خدا و رسولش رجوع كن . زیرا خداى تعالى به قومى كه دوستدار هدایتشان بود، گفته است ((اى كسانى كه ایمان آورده اید از خدا اطاعت كنید و از رسول و الوالامر خویش فرمان برید و چون در امرى اختلاف كردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید به خدا و پیامبر رجوع كنید.))رجوع به خدا، گرفتن محكمات كتاب اوست و رجوع به رسول ، گرفتن سنت جامع اوست ، سنتى كه مسلمانان را گرد مى آورد و پراكنده نمى سازد.
دوّم - سیمای قضات و داوران
و براى داورى در میان مردم ، یكى از افراد رعیت را بگزین كه در نزد تو برتر از دیگران بود. از آن كسان ، كه كارها بر او دشوار نمى آید و از عهده كار قضا برمى آید. مردى كه مدعیان با ستیزه و لجاج ، راءى خود را بر او تحمیل نتوانند كرد و اگر مرتكب خطایى شد، بر آن اصرار نورزد و چون حقیقت را شناخت در گرایش به آن درنگ ننماید و نفسش به آزمندى متمایل نگردد و به اندك فهم ، بى آنكه به عمق حقیقت رسد، بسنده نكند.قاضى تو باید، از هر كس دیگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بیش از همه به دلیل متكى باشد و از مراجعه صاحبان دعوا كمتر از دیگران ملول شود و در كشف حقیقت ، شكیباتر از همه باشد و چون حكم آشكار شد، قاطع راءى دهد.چرب زبانى و ستایش به خودپسندیش نكشاند. از تشویق و ترغیب دیگران به یكى از دو طرف دعوا متمایل نشود. چنین كسان اندك به دست آیند، پس داورى مردى چون او را نیكو تعهد كن و نیكو نگهدار. و در بذل مال به او، گشاده دستى به خرج ده تا گرفتاریش برطرف شود و نیازش به مردم نیفتد. و او را در نزد خود چنان منزلتى ده كه نزدیكانت درباره او طمع نكنند و در نزد تو از آسیب دیگران در امان ماند.
در این كار، نیكو نظر كن كه این دین در دست بدكاران اسیر است . از روى هوا و هوس در آن عمل مى كنند و آن را وسیله طلب دنیا قرار داده اند.
در این كار، نیكو نظر كن كه این دین در دست بدكاران اسیر است . از روى هوا و هوس در آن عمل مى كنند و آن را وسیله طلب دنیا قرار داده اند.
سوّم - سیمای كارگزاران دولتی
در كار كارگزارانت بنگر و پس از آزمایش به كارشان برگمار، نه به سبب دوستى با آنها. و بى مشورت دیگران به كارشان مگمار، زیرا به راءى خود كار كردن و از دیگران مشورت نخواستن ، گونه اى از ستم و خیانت است . كارگزاران شایسته را در میان گروهى بجوى كه اهل تجربت و حیا هستند و از خاندانهاى صالح ، آنها كه در اسلام سابقه اى دیرین دارند. اینان به اخلاق شایسته ترند و آبرویشان محفوظتر است و از طمعكارى بیشتر رویگردان اند و در عواقب كارها بیشتر مى نگرند.
در ارزاقشان بیفزاى ، زیرا فراوانى ارزاق ، آنان را بر اصلاح خود نیرو دهد و از دست اندازى به مالى كه در تصرف دارند، باز مى دارد. و نیز براى آنها حجت است ، اگر فرمانت را مخالفت كنند یا در امانتت خللى پدید آورند. پس در كارهایشان تفقد كن و كاوش نماى و جاسوسانى از مردم راستگوى و وفادار به خود بر آنان بگمار.زیرا مراقبت نهانى تو در كارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیت وامى دارد. و بنگر تا یاران كارگزارانت تو را به خیانت نیالایند. هر گاه یكى از ایشان دست به خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدان گواهى دادند، همین خبرها تو را بس بود. باید به سبب خیانتى كه كرده تنش را به تنبیه بیازارى و از كارى كه كرده است ، بازخواست نمایى . سپس ، خوار و ذلیلش سازى و مهر خیانت بر او زنى و ننك تهمت را بر گردنش آویزى .
چهارم - سیمای مالیات دهندگان
در كار خراج نیكو نظر كن ، به گونه اى كه به صلاح خراجگزاران باشد. زیرا صلاح كار خراج و خراجگزاران ، صلاح كار دیگران است و دیگران حالشان نیكو نشود، مگر به نیكوشدن حال خراجگزاران ، زیرا همه مردم روزیخوار خراج و خراجگزاران اند.ولى باید بیش از تحصیل خراج در اندیشه زمین باشى ، زیرا خراج حاصل نشود، مگر به آبادانى زمین و هر كه خراج طلبد و زمین را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاك كرده است و كارش استقامت نیابد، مگر اندكى . هرگاه از سنگینى خراج یا آفت محصول یا بریدن آب یا نیامدن باران یا دگرگون شدن زمین ، چون در آب فرو رفتن آن یا بى آبى ، شكایت نزد تو آوردند، از هزینه و رنجشان بكاه ، آنقدر كه امید مى دارى كه كارشان را سامان دهد. و كاستن از خراج بر تو گران نیاید، زیرا اندوخته اى شود براى آبادانى بلاد تو و زیور حكومت تو باشد، كه ستایش آنها را به خود جلب كرده اى و سبب شادمانى دل تو گردد، كه عدالت را در میانشان گسترده اى و به افزودن ارزاقشان و به آنچه در نزد ایشان اندوخته اى از آسایش خاطرشان و اعتمادشان به دادگرى خود و مدارا در حق ایشان ، براى خود تكیه گاهى استوار ساخته اى . چه بسا كارها پیش آید كه اگر رفع مشكل را بر عهده آنها گذارى ، به خوشدلى به انجامش رسانند. زیرا چون بلاد آباد گردد، هر چه بر عهده مردمش نهى ، انجام دهند كه ویرانى زمین را تنگدستى مردم آن سبب شود و مردم زمانى تنگدست گردند كه همت والیان ، همه گرد آوردن مال بود و به ماندن خود بر سر كار اطمینان نداشته باشند و از آنچه مایه عبرت است ، سود برنگیرند.
پنجم - سیمای نویسندگان و منشیان
سپس ، به دبیرانت نظر كن و بهترین آنان را بر كارهاى خود بگمار و نامه هایى را كه در آن تدبیرها و اسرار حكومتت آمده است ، از جمع دبیران ، به كسى اختصاص ده كه به اخلاق از دیگران شایسته تر باشد. از آن گروه كه اكرام تو سرمستش نسازد یا چنان دلیرش نكند كه در مخالفت با تو، بر سر جمع سخن گوید و غفلتش سبب نشود كه نامه هاى عاملانت را به تو نرساند یا در نوشتن پاسخ درست تو به آنها درنگ روا دارد، یا در آنچه براى تو مى ستاند یا از سوى تو مى دهد، سهل انگارى كند، یا پیمانى را كه به سود تو بسته ، سست گرداند و از فسخ پیمانى كه به زیان توست ، ناتوان باشد. دبیر باید به پایگاه و مقام خویش در كارها آگاه باشد زیرا كسى كه مقدار خویش را نداند، به طریق اولى ، مقدار دیگران را نتواند شناخت . مباد كه در گزینش آنها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تكیه كنى . زیرا مردان با ظاهر آرایى و نیكو خدمتى ، خویشتن را در چشم والیان عزیز گردانند. ولى ، در پس این ظاهر آراسته و خدمت نیكو، نه نشانى از نیكخواهى است و نه امانت .
دبیرانت را به كارهایى كه براى حكام پیش از تو بر عهده داشته اند، بیازماى و از آن میان ، بهترین آنها را كه در میان مردم اثرى نیكوتر نهاده اند و به امانت چهره اى شناخته اند، اختیار كن . كه اگر چنین كنى این كار دلیل نیكخواهى تو براى خداوند است و هم به آن كس كه كار خود را بر عهده تو نهاده . بر سر هر كارى از كارهاى خود از میان ایشان ، رئیسى برگمار. كسى كه بزرگى كار مقهورش نسازد و بسیارى آنها سبب پراكندگى خاطرش نشود. اگر در دبیران تو عیبى یافته شود و تو از آن غفلت كرده باشى ، تو را به آن بازخواست كنند.
.
ششم - سیمای بازرگانان و صاحبان صنایع
پس از احتكار منع كن كه رسول الله (صلى الله علیه و آله ) از آن منع كرده است و باید خرید و فروش به آسانى صورت گیرد و بر موازین عدل ، به گونه اى كه در بها، نه فروشنده زیان بیند و نه بر خریدار اجحاف شود. پس از آنكه احتكار را ممنوع داشتى ، اگر كسى باز هم دست به احتكار كالا زد، كیفرش ده و عقوبتش كن تا سبب عبرت دیگران گردد ولى كار به اسراف نكشد.
هفتم - سیمای محرومان و مستضعفان
خدا را، خدا را، در باب طبقه فرودین كسانى كه بیچارگان اند از مساكین و نیازمندان و بینوایان و زمینگیران . در این طبقه ، مردمى هستند سائل و مردمى هستند، كه در عین نیاز روى سؤال ندارند. خداوند حقى براى ایشان مقرر داشته و از تو خواسته است كه آن را رعایت كنى ، پس ، در نگهداشت آن بكوش . براى اینان در بیت المال خود حقى مقرر دار و نیز بخشى از غلات اراضى خالصه اسلام را، در هر شهرى ، به آنان اختصاص ده . زیرا براى دورترینشان همان حقى است كه نزدیكترینشان از آن برخوردارند. و از تو خواسته اند كه حق همه را، اعم از دور و نزدیك ، نیكو رعایت كنى . سرمستى و غرور، تو را از ایشان غافل نسازد، زیرا این بهانه كه كارهاى خرد را به سبب پرداختن به كارهاى مهم و بزرگ از دست هشتن ، هرگز پذیرفته نخواهد شد.
پس همت خود را از پرداختن به نیازهایشان دریغ مدار و به تكبر بر آنان چهره دژم منماى و كارهاى كسانى را كه به تو دست نتوانند یافت ، خود، تفقد و بازجست نماى . اینان مردمى هستند كه در نظر دیگران بیمقدارند و مورد تحقیر رجال حكومت . كسانى از امینان خود را كه خداى ترس و فروتن باشند، براى نگریستن در كارهایشان برگمار تا نیازهایشان را به تو گزارش كنند.
با مردم چنان باش ، كه در روز حساب كه خدا را دیدار مى كنى ، عذرت پذیرفته آید كه گروه ناتوانان و بینوایان به عدالت تو نیازمندتر از دیگران اند و چنان باش كه براى یك یك آنان در پیشگاه خداوندى ، در اداى حق ایشان ، عذرى توانى داشت .
تیماردار یتیمان باش و غمخوار پیران از كار افتاده كه بیچاره اند و دست سؤال پیش كس دراز نكنند و این كار بر والیان دشوار و گران است و هرگونه حقى دشوار و گران آید. و گاه باشد كه خداوند این دشواریها را براى كسانى كه خواستار عاقبت نیك هستند، آسان مى سازد. آنان خود را به شكیبایى وامى دارند و به وعده راست خداوند، درباره خود اطمینان دارند
براى كسانى كه به تو نیاز دارند، زمانى معین كن كه در آن فارغ از هر كارى به آنان پردازى . براى دیدار با ایشان به مجلس عام بنشین ، مجلسى كه همگان در آن حاضر توانند شد و، براى خدایى كه آفریدگار توست ، در برابرشان فروتنى نمایى و بفرماى تا سپاهیان و یاران و نگهبانان و پاسپانان به یك سو شوند، تا سخنگویشان بى هراس و بى لكنت زبان سخن خویش بگوید. كه من از رسول الله (صلى الله علیه و آله ) بارها شنیدم كه مى گفت پاك و آراسته نیست امتى كه در آن امت ، زیردست نتواند بدون لكنت زبان حق خود را از قوى دست بستاند. پس تحمل نماى ، درشتگویى یا عجز آنها را در سخن گفتن . و تنگ حوصلگى و خودپسندى را از خود دور ساز تا خداوند درهاى رحمتش را به روى تو بگشاید و ثواب طاعتش را به تو عنایت فرماید. اگر چیزى مى بخشى ، چنان بخش كه گویى تو را گوارا افتاده است و اگر منع مى كنى ، باید كه منع تو با مهربانى و پوزشخواهى همراه بود.
اخلاق اختصاصی رهبری
سپس كارهایى است كه باید خود به انجام دادنشان پردازى . از آن جمله ، پاسخ دادن است به كارگزاران در جایى كه دبیرانت درمانده شوند. دیگر برآوردن نیازهاى مردم است در روزى كه بر تو عرضه مى شوند، ولى دستیارانت در اداى آنها درنگ و گرانى مى كنند. كار هر روز را در همان روز به انجام رسان ، زیرا هر روز را كارى است خاص خود.
بهترین وقتها و بیشترین ساعات عمرت را براى آنچه میان تو و خداست ، قرار ده اگر چه در همه وقتها، كار تو براى خداست ، هرگاه نیتت صادق باشد و رعیت را در آن آسایش رسد.
باید در اقامه فرایضى ، كه خاص خداوند است ، نیت خویش خالص گردانى و در اوقاتى باشد كه بدان اختصاص دارد. پس در بخشى از شبانه روز، تن خود را در طاعت خداى بگمار و اعمالى را كه سبب نزدیكى تو به خداى مى شود به انجام رسان و بكوش تا اعمالت بى هیچ عیب و نقصى گزارده آید، هر چند، سبب فرسودن جسم تو گردد. چون با مردم نماز مى گزارى ، چنان مكن كه آنان را رنجیده سازى یا نمازت را ضایع گردانى ، زیرا برخى از نمازگزاران بیمارند و برخى نیازمند. از رسول الله (صلى الله علیه و آله ) هنگامى كه مرا به یمن مى فرستاد، پرسیدم كه چگونه با مردم نمازگزارم ؟ فرمود: به قدر توان ناتوانترین آنها و بر مؤمنان مهربان باش .
به هر حال ، روى پوشیدنت از مردم به دراز نكشد، زیرا روى پوشیدن والیان از رعیت خود، گونه اى نامهربانى است به آنها و سبب مى شود كه از امور ملك آگاهى اندكى داشته باشند. اگر والى از مردم رخ بپوشد، چگونه تواند از شوربختیها و رنجهاى آنان آگاه شود. آن وقت ، بسا بزرگا، كه در نظر مردم خرد آید و بسا خردا، كه بزرگ جلوه كند و زیبا، زشت و زشت ، زیبا نماید و حق و باطل به هم بیامیزند. زیرا والى انسان است و نمى تواند به كارهاى مردم كه از نظر او پنهان مانده ، آگاه گردد.
و حق را هم نشانه هایى نیست كه به آنها انواع راست از دروغ شناخته شود. و تو یكى از این دو تن هستى یا مردى هستى در اجراى حق گشاده دست و سخاوتمند، پس چرا باید روى پنهان دارى و از اداى حق واجبى كه بر عهده توست دریغ فرمایى و در كار نیكى ، كه باید به انجام رسانى ، درنگ روا دارى . یا مردى هستى كه هیچ خواهشى را و نیازى را برنمى آورى ، در این حال ، مردم ، دیگر از تو چیزى نخواهند و از یارى تو نومید شوند، با اینكه نیازمندیهاى مردم براى تو رنجى پدید نیاورد، زیرا آنچه از تو مى خواهند یا شكایت از ستمى است یا درخواست عدالت در معاملات .
بهترین وقتها و بیشترین ساعات عمرت را براى آنچه میان تو و خداست ، قرار ده اگر چه در همه وقتها، كار تو براى خداست ، هرگاه نیتت صادق باشد و رعیت را در آن آسایش رسد.
باید در اقامه فرایضى ، كه خاص خداوند است ، نیت خویش خالص گردانى و در اوقاتى باشد كه بدان اختصاص دارد. پس در بخشى از شبانه روز، تن خود را در طاعت خداى بگمار و اعمالى را كه سبب نزدیكى تو به خداى مى شود به انجام رسان و بكوش تا اعمالت بى هیچ عیب و نقصى گزارده آید، هر چند، سبب فرسودن جسم تو گردد. چون با مردم نماز مى گزارى ، چنان مكن كه آنان را رنجیده سازى یا نمازت را ضایع گردانى ، زیرا برخى از نمازگزاران بیمارند و برخى نیازمند. از رسول الله (صلى الله علیه و آله ) هنگامى كه مرا به یمن مى فرستاد، پرسیدم كه چگونه با مردم نمازگزارم ؟ فرمود: به قدر توان ناتوانترین آنها و بر مؤمنان مهربان باش .
به هر حال ، روى پوشیدنت از مردم به دراز نكشد، زیرا روى پوشیدن والیان از رعیت خود، گونه اى نامهربانى است به آنها و سبب مى شود كه از امور ملك آگاهى اندكى داشته باشند. اگر والى از مردم رخ بپوشد، چگونه تواند از شوربختیها و رنجهاى آنان آگاه شود. آن وقت ، بسا بزرگا، كه در نظر مردم خرد آید و بسا خردا، كه بزرگ جلوه كند و زیبا، زشت و زشت ، زیبا نماید و حق و باطل به هم بیامیزند. زیرا والى انسان است و نمى تواند به كارهاى مردم كه از نظر او پنهان مانده ، آگاه گردد.
و حق را هم نشانه هایى نیست كه به آنها انواع راست از دروغ شناخته شود. و تو یكى از این دو تن هستى یا مردى هستى در اجراى حق گشاده دست و سخاوتمند، پس چرا باید روى پنهان دارى و از اداى حق واجبى كه بر عهده توست دریغ فرمایى و در كار نیكى ، كه باید به انجام رسانى ، درنگ روا دارى . یا مردى هستى كه هیچ خواهشى را و نیازى را برنمى آورى ، در این حال ، مردم ، دیگر از تو چیزى نخواهند و از یارى تو نومید شوند، با اینكه نیازمندیهاى مردم براى تو رنجى پدید نیاورد، زیرا آنچه از تو مى خواهند یا شكایت از ستمى است یا درخواست عدالت در معاملات .
اخلاق رهبری با خویشاوندان
و بدان ، كه والى را خویشاوندان و نزدیكان است و در ایشان خوى برترى جویى و گردنكشى است و در معاملت با مردم رعایت انصاف نكنند. ریشه ایشان را با قطع موجبات آن صفات قطع كن . به هیچیك از اطرافیان و خویشاوندانت زمینى را به اقطاع مده ، مبادا به سبب نزدیكى به تو، پیمانى بندند كه صاحبان زمینهاى مجاورشان را در سهمى كه از آب دارند یا كارى كه باید به اشتراك انجام دهند، زیان برسانند و بخواهند بار زحمت خود بر دوش آنان نهند. پس لذت و گوارایى ، نصیب ایشان شود و ننگ آن در دنیا و آخرت بهره تو گردد. اجراى حق را درباره هر كه باشد، چه خویشاوند و چه بیگانه ، لازم بدار و در این كار شكیبایى به خرج ده كه خداوند پاداش شكیبایى تو را خواهد داد. هر چند، در اجراى عدالت ، خویشاوندان و نزدیكان تو را زیان رسد. پس چشم به عاقبت دار، هر چند، تحمل آن بر تو سنگین آید كه عاقبتى نیك و پسندیده است .
اگر رعیت بر تو به ستمگرى گمان برد، عذر خود را به آشكارا با آنان در میانه نه و با این كار از بدگمانیشان بكاه ، كه چون چنین كنى ، خود را به عدالت پروده اى و با رعیت مدارا نموده اى . عذرى كه مى آورى سبب مى شود كه تو به مقصود خود رسى و آنان نیز به حق راه یابند.
روش برخورد با دشمن
اگر دشمنت تو را به صلح فراخواند، از آن روى برمتاب كه خشنودى خداى در آن نهفته است . صلح سبب بر آسودن سپاهیانت شود و تو را از غم و رنج برهاند و كشورت را امنیت بخشد. ولى ، پس از پیمان صلح ، از دشمن برحذر باش و نیك برحذر باش . زیرا دشمن ، چه بسا نزدیكى كند تا تو را به غفلت فرو گیرد. پس دوراندیشى را از دست منه و حسن ظن را به یك سو نه و اگر میان خود و دشمنت پیمان دوستى بستى و امانش دادى به عهد خویش وفا كن و امانى را كه داده اى ، نیك ، رعایت نماى .
در برابر پیمانى كه بسته اى و امانى كه داده اى خود را سپر ساز، زیرا هیچ یك از واجبات خداوندى كه مردم با وجود اختلاف در آرا و عقاید، در آن همداستان و همراءى هستند، بزرگتر از وفاى به عهد و پیمان نیست . حتى مشركان هم وفاى به عهد را در میان خود لازم مى شمردند، زیرا عواقب ناگوار غدر و پیمان شكنى را دریافته بودند. پس در آنچه بر عهده گرفته اى ، خیانت مكن و پیمانت را مشكن و خصمت را به پیمان مفریب . زیرا تنها نادانان شقى در برابر خداى تعالى ، دلیرى كنند.
خداوند پیمان و زینهار خود را به سبب رحمت و محبتى ، كه بر بندگان خود دارد، امان قرار داده و آن را چون حریمى ساخته كه در سایه سار استوار آن زندگى كنند و به جوار آن پناه آورند. پس نه خیانت را جایى براى خودنمایى است و نه فریب را و نه حیله گرى را. پیمانى مبند كه در آن تاءویل را راه تواند بود و پس از بستن و استوار كردن پیمان براى بر هم زدنش به عبارتهاى دو پهلو كه در آنها ایهامى باشد، تكیه منماى . و مبادا كه سختى اجراى پیمانى كه بر گردن گرفته اى و باید عهد خدا را در آن رعایت كنى ، تو را به شكستن و فسخ آن وادارد، بى آنكه در آن حقى داشته باشى .
زیرا پایدارى تو در برابر كار دشوارى كه امید به گشایش آن بسته اى و عاقبت خوشش را چشم مى دارى ، از غدرى كه از سرانجامش بیمناك هستى بسى بهتر است . و نیز به از آن است كه خداوندت بازخواست كند و راه طلب بخشایش در دنیا و آخرت بر تو بسته شود.
هشدارها :
اوّل - هشدار از خون ناحق
بپرهیز از خونها و خونریزیهاى بناحق . زیرا هیچ چیز، بیش از خونریزى بناحق ، موجب كیفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نكشد و رشته عمر را نبرد. خداوند سبحان ، چون در روز حساب به داورى در میان مردم پردازد، نخستین داورى او درباره خونهایى است كه مردم از یكدیگر ریخته اند. پس مباد كه حكومت خود را با ریختن خون حرام تقویت كنى ، زیرا ریختن چنان خونى نه تنها حكومت را ناتوان و سست سازد، بلكه آن را از میان برمى دارد یا به دیگران مى سپارد. اگر مرتكب قتل عمدى شوى ، نه در برابر خدا معذورى ، نه در برابر من ، زیرا قتل عمد موجب قصاص مى شود. اگر به خطایى دچار گشتى و كسى را كشتى یا تازیانه ات ، یا شمشیرت ، یا دستت در عقوبت از حد درگذرانید یا به مشت زدن و یا بالاتر از آن ، به ناخواسته ، مرتكب قتلى شدى ، نباید گردنكشى و غرور قدرت تو مانع آید كه خونبهاى مقتول را به خانواده اش بپردازى .
دوّم - هشدار از خود پسندی
از خودپسندى و از اعتماد به آنچه موجب اعجابت شده و نیز از دلبستگى به ستایش و چرب زبانیهاى دیگران ، پرهیز كن ، زیرا یكى از بهترین فرصتهاى شیطان است براى تاختن تا كردارهاى نیكوى نیكوكاران را نابود سازد.
سوّم - هشدار از منّت گذاری
زنهار از اینكه به احسان خود بر رعیت منت گذارى یا آنچه براى آنها كرده اى ، بزرگش شمارى یا وعده دهى و خلاف آن كنى . زیرا منت نهادن احسان را باطل كند و بزرگ شمردن كار، نور حق را خاموش گرداند و خلف وعده ، سبب برانگیختن خشم خدا و مردم شود.
خداى تعالى فرماید : خداوند سخت به خشم مى آید كه چیزى بگویید و به جاى نیاورید.
خداى تعالى فرماید : خداوند سخت به خشم مى آید كه چیزى بگویید و به جاى نیاورید.
چهارم - هشدار از شتابزدگی
از شتاب كردن در كارها پیش از رسیدن زمان آنها بپرهیز و نیز، از سستى در انجام دادن كارى كه زمان آن فرا رسیده است و از لجاج و اصرار در كارى كه سررشته اش ناپیدا بود و از سستى كردن در كارها، هنگامى كه راه رسیدن به هدف باز و روشن است ، حذر نماى . پس هر چیز را به جاى خود بنه و هر كار را به هنگامش به انجام رسان .
پنجم - هشدار از امتیاز خواهی
و بپرهیز از اینكه به خود اختصاص دهى ، چیزى را كه همگان را در آن حقى است یا خود را به نادانى زنى در آنچه توجه تو به آن ضرورى است و همه از آن آگاه اند. زیرا بزودى آن را از تو مى ستانند و به دیگرى مى دهند. زودا كه حجاب از برابر دیدگانت برداشته خواهد شد و بینى كه داد مظلومان را از تو مى ستانند. به هنگام خشم خویشتندار باش و از شدت تندى و تیزى خود بكاه و دست به روى كس بر مدار و سخن زشت بر زبان میاور و از اینهمه ، خود را در امان دار باز ایستادن از دشنامگویى و به تاخیر افكندن قهر خصم ، تا خشمت فرو نشیند و زمام اختیارت به دستت آید. و تو بر خود مسلط نشوى مگر آنگاه كه بیشتر همّت یاد بازگشت به سوى پروردگارت شود.
بر تو واجب آمد كه همواره به یاد داشته باشى ، آنچه كه بر والیان پیش از تو رفته است ، از حكومت عادلانه اى كه داشته اند یا سنت نیكویى كه نهاده اند یا چیزى از پیامبر، (صلى الله علیه و آله ) كه آورده اند یا فریضه اى كه در كتاب خداست و آن را برپاى داشته اند. پس اقتدا كنى به آنچه ما بدان عمل مى كرده ایم و بكوشى تا از هر چه در این عهد نامه بر عهده تو نهاده ام و حجت خود در آن بر تو استوار كرده ام ، پیروى كنى ، تا هنگامى كه نفست به هوا و هوس شتاب آرد، بهانه اى نداشته باشى . و جز خداى كس نیست كه از بدى نگهدارد و به نیكى توفیق دهد.
از وصایا و عهود رسول الله (صلى الله علیه و آله ) با من ترغیب به نماز بود و دادن زكات و مهربانى با غلامانتان . و من این عهدنامه را كه براى تو نوشته ام به وصیت او پایان مى دهم و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم .
و از این عهد نامه (كه پایان آن است ):
از خداى مى طلبم كه به رحمت واسعه خود و قدرت عظیمش در برآوردن هر مطلوبى مرا و تو را توفیق دهد به چیزى كه خشنودیش در آن است ، از داشتن عذرى آشكار در برابر او و آفریدگانش و آوازه نیك در میان بندگانش و نشانه هاى نیك در بلادش و كمال نعمت او و فراوانى كرمش . و اینكه كار من و تو را به سعادت و شهادت به پایان رساند، به آنچه در نزد اوست مشتاقیم
و السلام على رسول الله صلى الله علیه و آله الطیبین الطاهرین .
با استفاده از :
http://www.ghadeer.org/Book/2548/387246