> نما

چه آسان است مرگى كه در راه رسیدن به عزت و احیاى حق باشد ، مرگ عزتمندانه جز زندگى جاوید و زندگى ذلیلانه جز مرگ همیشگى نیست . 220

ایمان بنده مومن کامل نمیشود، مگر اینکه در او چهار خصلت باشد :

1 - اخلاقش نیکو باشد . 2- بخشنده باشد . 3- از گفتن حرف های غیر ضرور خودداری کند . 4 - زیادی مالش را انفاق کند . 78

کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد میکند و کسی که با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید میکند.189

نیاز مردم به شما از نعمتهای خدا بر شما است ، از این نعمت خسته و بیزار نباشید . 12

بـرحذر بـاشیـد از ستـم کـردن به کسـى که یـاورى جز خـداوند عزوجل ندارد،14

در بسیارى جاها، خاموشى یاورى نیكو است، هرچند سخنور باشى . 216

شكر تو بر نعمت گذشته ، زمینه ساز نعمت آینده است . 209

هیچ‌امری‌را نپذیر ، مگر آنكه‌خودت‌را شایسته آن بدانی.218

چیزى را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد .16

از نشانه هاى نادانى،جدل با بى فکران است.194

بخیل کسی است که از سلام کردن بخل ورزد.40

مرگ با عزّت، بهتر از زندگی ذلیلانه است.193


خوش اخلاقى عبادت است . 247

http://s8.picofile.com/file/8364662292/zibatarin.gif
            
برای ملاحظه ماخذ و متن عربی احادیث، با عنایت به شماره های مذکور، اینجا مراجعه فرمایید .      

سلام بر حسین (ع)







https://s16.picofile.com/file/8418071700/hadis_.JPG





🔶 اول هر کار با نام خداست
   بهترین کارها یاد خداست

🔷 رسول اکرم (ص) :

اگر کسی دو حدیث را بخواند و خودش به آن دو حدیث عمل نماید و آن را به دیگران نیز تعلیم دهد تا آنان نیز از آن دو حدیث بهره مند شوند، چنین کوشش و فعالیتی از جانب او بهتر و بالاتر از ثواب عبادت و بندگی حق تعالی به مدت 60 سال است .

📚 مآخذ: منیة المرید صفحه 182



🔶 امام صادق (ع) :

کسی که احادیث ما را روایت کند و دلهای شیعیان مان را استوار سازد ،از هزار عابد بهتر است.

🔷 الرَّاوِیَةُ لِحَدِیثِنَا یَشُدُّ بِهِ قُلُوبَ شِیعَتِنَا، أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِد

📚 اصول کافی، ج ۱، ص ۴۰



🔷 امام صادق (ع) :

🔸منزلت مردم را، بقدر روایتشان از ما بدانید .

🔸 اعرفوا منازل الناس علی قدر روایتهم عنا

📚 اصول کافی ج1 ، ص 50  

http://s9.picofile.com/file/8341980550/ch1.jpg

کانال باغ حدیث :

🔷 باغ حدیث ، کانال تخصصی نشر احادیث، شامل روایاتی نورانی و گهربار، از چهارده معصوم علیهم السلام.

تاسیس : ۱۴٠۱/۷/۱۳

👇👇👇👇

http://eitaa.com/baghehadis







 
نامه 53 نهج البلاغه
 
 نامه به مالك اشتر، در سال 38 هجری هنگامی كه او را به فرمانداری مصر برگزید، آن هنگام كه اوضاع محمد بن ابی بكر متزلزل شد. این نامه از طولانی‏ ترین نامه‏ هاست كه زیبایی‏های تمام نامه‏ ها را دارد .
 
این فرمانى است از بنده خدا، على امیرالمؤمنین ، به مالك بن الحارث الاشتر. در پیمانى كه با او مى نهد، هنگامى كه او را فرمانروایى مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پیكار كند و كار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد..
 
ضرورت خود سازی
او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر كارها و پیروى از هر چه در كتاب خود بدان فرمان داده ، از واجبات و سنتهایى كه كس به سعادت نرسد مگر به پیروى از آنها، و به شقاوت نیفتد، مگر به انكار آنها و ضایع گذاشتن آنها. و باید كه خداى سبحان را یارى نماید به دل و دست و زبان خود، كه خداى جلّ اسمه ، یارى كردن هر كس را كه یاریش كند و عزیز داشتن هر كس را كه عزیزش ‍ دارد بر عهده گرفته است . و او را فرمان مى دهد كه زمام نفس خویش در برابر شهوتها به دست گیرد و از سركشیهایش باز دارد، زیرا نفس همواره به بدى فرمان دهد، مگر آنكه خداوند رحمت آورد.
اى مالك ، بدان كه تو را به بلادى فرستاده ام كه پیش از تو دولتها دیده ، برخى دادگر و برخى ستمگر. و مردم در كارهاى تو به همان چشم مى نگرند كه تو در كارهاى والیان پیش از خود مى نگرى و درباره تو همان گویند كه تو درباره آنها مى گویى و نیكوكاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جارى ساخته ، توان شناخت .
باید بهترین اندوخته ها در نزد تو، اندوخته كار نیك باشد. پس زمام هواهاى نفس خویش فروگیر و بر نفس خود، در آنچه براى او روا نیست ، بخل بورز كه بخل ورزیدن بر نفس ، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوش مى شمارد.
 
اخلاق رهبری - روش برخورد با مردم 
مهربانى به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز. چونان حیوانى درنده مباش كه خوردنشان را غنیمت شمارى ، زیرا آنان دو گروهند یا همكیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش . از آنها خطاها سر خواهد زد و علتهایى عارضشان خواهد شد و، بعمد یا خطا، لغزشهایى كنند، پس ، از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده ، همانگونه كه دوست دارى كه خداوند نیز از عفو و بخشایش خود تو را نصیب دهد. زیرا تو برتر از آنها هستى و، آنكه تو را بر آن سرزمین ولایت داده ، برتر از توست و خداوند برتر از كسى است كه تو را ولایت داده است . ساختن كارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزموده است .
اى مالك ، خود را براى جنگ با خدا بسیج مكن كه تو را در برابر خشم او توانى نیست و از عفو و بخشایش او هرگز بى نیاز نخواهى بود. هرگاه كسى را بخشودى ، از كرده خود پشیمان مشو و هرگاه كسى را عقوبت نمودى ، از كرده خود شادمان مباش .هرگز به خشمى ، كه از آنت امكان رهایى هست ، مشتاب و مگوى كه مرا بر شما امیر ساخته اند و باید فرمان من اطاعت شود. زیرا، چنین پندارى سبب فساد دل و سستى دین و نزدیك شدن دگرگونیها در نعمتهاست . هرگاه ، از سلطه و قدرتى كه در آن هستى در تو نخوتى یا غرورى پدید آمد به عظمت ملك خداوند بنگر كه برتر از توست و بر كارهایى تواناست كه تو را بر آنها توانایى نیست . این نگریستن سركشى تو را تسكین مى دهد و تندى و سرافرازى را فرو مى كاهد و خردى را كه از تو گریخته است به تو باز مى گرداند.
 
پرهیز از غرور و خود پسندی
بپرهیز از اینكه خود را در عظمت با خدا برابر دارى یا در كبریا و جبروت ، خود را به او همانند سازى كه خدا هر جبارى را خوار كند و هر خودكامه اى را پست و بیمقدار سازد. هر چه خدا بر تو فریضه كرده است ، ادا كن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد رعیت ، هركس را كه دوستش مى دارى ، انصاف را رعایت نماى . كه اگر نه چنین كنى ، ستم كرده اى و هر كه بر بندگان خدا ستم كند، افزون بر بندگان ، خدا نیز خصم او بود. و خدا با هر كه خصومت كند، حجتش را نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا از این كار باز ایستد و توبه كند. هیچ چیز چون تمكارى ، نعمت خدا را دیگرگون نكند و خشم خدا را برنینگیزد، زیرا خدا دعاى ستمدیدگان را مى شنود و در كمین ستمكاران است .
 
مردم گرایی، حق گرایی
باید كه محبوبترین كارها در نزد تو، كارهایى باشد كه با میانه روى سازگارتر بود و با عدالت دمسازتر و خشنودى رعیت را در پى داشته باشد زیرا خشم توده هاى مردم ، خشنودى نزدیكان را زیر پاى بسپرد و حال آنكه ، خشم نزدیكان اگر توده هاى مردم از تو خشنود باشند، ناچیز گردد. خواص و نزدیكان كسانى هستند كه به هنگام فراخى و آسایش بر دوش والى بارى گران اند و چون حادثه اى پیش ‍ آید كمتر از هر كس به یاریش برخیزند و خوش ندارند كه به انصاف درباره آنان قضاوت شود. اینان همه چیز را به اصرار از والى مى طلبند و اگر عطایى یابند، كمتر از همه سپاس مى گویند و اگر به آنان ندهند، دیرتر از دیگران پوزش مى پذیرند. در برابر سختیهاى روزگار، شكیباییشان بس اندك است . اما ستون دین و انبوهى مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان ، عامه مردم هستند، پس ، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد..
 
ضرورت راز داری
و باید كه دورترین افراد رعیت از تو و دشمنترین آنان در نزد تو، كسى باشد كه بیش از دیگران عیبجوى مردم است . زیرا در مردم عیبهایى است و والى از هر كس دیگر به پوشیدن آنها سزاوارتر است . از عیبهاى مردم آنچه از نظرت پنهان است ، مخواه كه آشكار شود، زیرا آنچه بر عهده توست ، پاكیزه ساختن چیزهایى است كه بر تو آشكار است و خداست كه بر آنچه از نظرت پوشیده است ، داورى كند. تا توانى عیبهاى دیگران را بپوشان ، تا خداوند عیبهاى تو را كه خواهى از رعیت مستور بماند، بپوشاند. و از مردم گره هر كینه اى را بگشاى و از دل بیرون كن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشیده داشته اند، به تغافل زن و گفته سخن چین را تصدیق مكن . زیرا سخن چین ، خیانتكار است ، هر چند، خود را چون نیكخواهان وانماید.
 
جایگاه صحیح مشورت
با بخیلان راءى مزن كه تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حریصان ، زیرا حرص و طمع را در چشم تو مى آرایند كه بخل و ترس ‍ و آزمندى ، خصلتهایى گوناگون هستند كه سوء ظن به خدا همه را دربر دارد. بدترین وزیران تو، وزیرى است كه وزیر بدكاران پیش از تو بوده است و شریك گناهان ایشان . مبادا كه اینان همراز و همدم تو شوند، زیرا یاور گناهكاران و مددكار ستم پیشگان بوده اند. در حالى كه ، تو مى توانى بهترین جانشین را برایشان بیابى از كسانى كه در راءى و اندیشه و كاردانى همانند ایشان باشند ولى بار گناهى چون بار گناه آنان بر دوش ندارند، از كسانى كه ستمگرى را در ستمش و بزهكارى را در بزهش یارى نكرده باشند. رنج اینان بر تو كمتر است و یاریشان بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستیشان با غیر تو كمتر است .اینان را در خلوت و جلوت به دوستى برگزین . و باید كه برگزیده ترین وزیران تو كسانى باشند كه سخن حق بر زبان آرند، هر چند، حق تلخ باشد و در كارهایى كه خداوند بر دوستانش ‍ نمى پسندد كمتر تو را یارى كنند، هر چند، كه این سخنان و كارها تو را ناخوش آید
 
اصول روابط اجتماعی رهبران
با پرهیزگاران و راست گویان بپیوند، سپس ، از آنان بخواه كه تو را فراوان نستایند و به باطلى كه مرتكب آن نشده اى ، شادمانت ندارند، زیرا ستایش آمیخته به تملق ، سبب خودپسندى شود و آدمى را به سركشى وادارد.
و نباید كه نیكوكار و بدكار در نزد تو برابر باشند، زیرا این كار سبب شود كه نیكوكاران را به نیكوكارى رغبتى نماند، ولى بدكاران را به بدكارى رغبت بیفزاید. با هر یك چنان رفتار كن كه او خود را بدان ملزم ساخته است . و بدان ، بهترین چیزى كه حسن ظن والى را نسبت به رعیتش سبب مى شود، نیكى كردن والى است در حق رعیت و كاستن است از بار رنج آنان و به اكراه وادار نكردنشان به انجام دادن كارهایى كه بدان ملزم نیستند. و تو باید در این باره چنان باشى كه حسن ظن رعیت براى تو فراهم آید. زیرا حسن ظن آنان ، رنج بسیارى را از تو دور مى سازد. به حسن ظن تو، كسى سزاوارتر است كه در حق او بیشتر احسان كرده باشى و به بدگمانى ، آن سزاوارتر كه در حق او بدى كرده باشى .
سنت نیكویى را كه بزرگان این امت به آن عمل كرده اند و رعیت بر آن سنت به نظام آمده و حالش نیكو شده است ، مشكن و سنتى میاور كه به سنتهاى نیكوى گذشته زیان رساند، آنگاه پاداش نیك بهره كسانى شود كه آن سنتهاى نیكو نهاده اند و گناه بر تو ماند كه آنها را شكسته اى . تا كار كشورت به سامان آید و نظامهاى نیكویى ، كه پیش از تو مردم برپاى داشته بودند برقرار بماند، با دانشمندان و حكیمان ، فراوان ، گفتگو كن در تثبیت آنچه امور بلاد تو را به صلاح مى آورد و آن نظم و آیین كه مردم پیش از تو بر پاى داشته اند.
 
 شناخت اقشار گوناگون اجتماعی :
بدان ، كه رعیت را صنفهایى است كه كارشان جز به یكدیگر اصلاح نشود و از یكدیگر بى نیاز نباشند. صنفى از ایشان لشكرهاى خداى اند و صنفى ، دبیران خاص یا عام و صنفى قاضیان عدالت گسترند و صنفى ، كارگزاران اند كه باید در كار خود انصاف و مدارا را به كار دارند و صنفى جزیه دهندگان و خراجگزارانند، چه ذمى و چه مسلمان و صنفى بازرگانان اند و صنعتگران و صنفى فرودین كه حاجتمندان و مستمندان باشند. هر یك را خداوند سهمى معین كرده و میزان آن را در كتاب خود و سنت پیامبرش (صلى الله علیه و آله ) بیان فرموده و دستورى داده كه در نزد ما نگهدارى مى شود.
اما لشكرها، به فرمان خدا دژهاى استوار رعیت اند و زینت والیان . دین به آنها عزّت یابد و راهها به آنها امن گردد و كار رعیت جز به آنها استقامت نپذیرد. و كار لشكر سامان نیابد، جز به خراجى كه خداوند براى ایشان مقرر داشته تا در جهاد با دشمنانشان نیرو گیرند و به آن در به سامان آوردن كارهاى خویش اعتماد كنند و نیازهایشان را برآورد. این دو صنف ، برپاى نمانند مگر به صنف سوم كه قاضیان و كارگزاران و دبیران اند، اینان عقدها و معاهده ها را مى بندند و منافع حكومت را گرد مى آورند و در هر كار، چه خصوصى و چه عمومى ، به آنها متكى توان بود. و اینها كه برشمردم ، استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران كه گردهم مى آیند و تا سودى حاصل كنند، بازارها را برپاى مى دارند و به كارهایى كه دیگران در انجام دادن آنها ناتوان اند امور رعیت را سامان مى دهند. آنگاه ، صنف فرودین ، یعنى نیازمندان و مسكینان اند و سزاوار است كه والى آنان را به بخشش خود بنوازد و یاریشان كند. در نزد خداوند، براى هر یك از این اصناف ، گشایشى است . و هر یك را بر والى حقى است ، آن قدر كه حال او نیكو دارد و كارش را به صلاح آورد. و والى از عهده آنچه خدا بر او مقرر داشته ، بر نیاید مگر، به كوشش و یارى خواستن از خداى و ملزم ساختن خویش به اجراى حق و شكیبایى ورزیدن در كارها، خواه بر او دشوار آید یا آسان نماید.
 
اوّل - سیمای نظامیان

آنگاه از لشكریان خود آن را كه در نظرت نیكخواه ترین آنها به خدا و پیامبر او و امام توست ، به كار برگمار. اینان باید پاكدامن ترین و شكیباترین افراد سپاه باشند، دیر خشمناك شوند و چون از آنها پوزش خواهند، آرامش یابند. به ناتوانان ، مهربان و بر زورمندان ، سختگیر باشند. درشتیشان به ستم بر نینگیرد و نرمیشان برجاى ننشاند. آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپیوند، از خاندانهاى صالح كه سابقه اى نیكو دارند و نیز پیوند خود با سلحشوران و دلیران و سخاوتمندان و جوانمردان استوار نماى ، زیرا اینان مجموعه هاى كرم اند و شاخه هاى احسان و خوبى . آنگاه به كارهایشان آنچنان بپرداز كه پدر و مادر به كار فرزند خویش مى پردازند. اگر كارى كرده اى كه سبب نیرومندى آنها شده است ، نباید در نظرت بزرگ آید و نیز نباید لطف و احسان تو در حق آنان هر چند خرد باشد، در نظرت اندك جلوه كند. زیرا لطف و احسان تو سبب مى شود كه نصیحت خود از تو دریغ ندارند و به تو حسن ظن یابند. نباید بدین بهانه ، كه به كارهاى بزرگ مى پردازى ، از كارهاى كوچكشان غافل مانى ، زیرا الطاف كوچك را جایى است كه از آن بهره مند مى شوند و توجه به كارهاى بزرگ را هم جایى است كه از آن بى نیاز نخواهند بود.
باید برگزیده ترین سران سپاه تو، در نزد تو، كسى باشد كه در بخشش به افراد سپاه قصور نورزد و به آنان یارى رساند و از مال خویش ‍ چندان بهره مندشان سازد كه هزینه خود و خانواده شان را، كه بر جاى نهاده اند، كفایت كند، تا یكدل و یك راءى روى به جهاد دشمن آورند، زیرا مهربانى تو به آنها دلهایشان را به تو مهربان سازد. و باید كه بهترین مایه شادمانى والیان برپاى داشتن عدالت در بلاد باشد و پدید آمدن دوستى در میان افراد رعیت . و این دوستى پدید نیاید، مگر به سلامت دلهاشان . و نیكخواهیشان درست نبود، مگر آنگاه كه براى كارهاى خود بر گرد والیان خود باشند و بار دولت ایشان را بر دوش خویش سنگین نشمارند و از دیر كشیدن فرمانرواییشان ملول نشوند. پس امیدهایشان را نیك برآور و پیوسته به نیكیشان بستاى و رنجهایى را كه تحمل كرده اند، همواره بر زبان آر، زیرا یاد كردن از كارهاى نیكشان ، دلیران را برمى انگیزد و از كارماندگان را به كار ترغیب مى كند. ان شاء الله . و همواره در نظر دار كه هر یك در چه كارى تحمل رنجى كرده اند، تا رنجى را كه یكى تحمل كرده به حساب دیگرى نگذارى و كمتر از رنج و محنتى كه تحمل كرده ، پاداشش مده . شرف و بزرگى كسى تو را واندارد كه رنج اندكش را بزرگ شمرى و فرودستى كسى تو را واندارد كه رنج بزرگش را خرد به حساب آورى .
چون كارى بر تو دشوار گردد و شبهه آمیز شود در آن كار به خدا و رسولش رجوع كن . زیرا خداى تعالى به قومى كه دوستدار هدایتشان بود، گفته است ((اى كسانى كه ایمان آورده اید از خدا اطاعت كنید و از رسول و الوالامر خویش فرمان برید و چون در امرى اختلاف كردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید به خدا و پیامبر رجوع كنید.))رجوع به خدا، گرفتن محكمات كتاب اوست و رجوع به رسول ، گرفتن سنت جامع اوست ، سنتى كه مسلمانان را گرد مى آورد و پراكنده نمى سازد.
 
دوّم - سیمای قضات و داوران
و براى داورى در میان مردم ، یكى از افراد رعیت را بگزین كه در نزد تو برتر از دیگران بود. از آن كسان ، كه كارها بر او دشوار نمى آید و از عهده كار قضا برمى آید. مردى كه مدعیان با ستیزه و لجاج ، راءى خود را بر او تحمیل نتوانند كرد و اگر مرتكب خطایى شد، بر آن اصرار نورزد و چون حقیقت را شناخت در گرایش به آن درنگ ننماید و نفسش به آزمندى متمایل نگردد و به اندك فهم ، بى آنكه به عمق حقیقت رسد، بسنده نكند.قاضى تو باید، از هر كس دیگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بیش از همه به دلیل متكى باشد و از مراجعه صاحبان دعوا كمتر از دیگران ملول شود و در كشف حقیقت ، شكیباتر از همه باشد و چون حكم آشكار شد، قاطع راءى دهد.چرب زبانى و ستایش به خودپسندیش نكشاند. از تشویق و ترغیب دیگران به یكى از دو طرف دعوا متمایل نشود. چنین كسان اندك به دست آیند، پس داورى مردى چون او را نیكو تعهد كن و نیكو نگهدار. و در بذل مال به او، گشاده دستى به خرج ده تا گرفتاریش برطرف شود و نیازش به مردم نیفتد. و او را در نزد خود چنان منزلتى ده كه نزدیكانت درباره او طمع نكنند و در نزد تو از آسیب دیگران در امان ماند.
در این كار، نیكو نظر كن كه این دین در دست بدكاران اسیر است . از روى هوا و هوس در آن عمل مى كنند و آن را وسیله طلب دنیا قرار داده اند.
 
سوّم - سیمای كارگزاران دولتی

در كار كارگزارانت بنگر و پس از آزمایش به كارشان برگمار، نه به سبب دوستى با آنها. و بى مشورت دیگران به كارشان مگمار، زیرا به راءى خود كار كردن و از دیگران مشورت نخواستن ، گونه اى از ستم و خیانت است . كارگزاران شایسته را در میان گروهى بجوى كه اهل تجربت و حیا هستند و از خاندانهاى صالح ، آنها كه در اسلام سابقه اى دیرین دارند. اینان به اخلاق شایسته ترند و آبرویشان محفوظتر است و از طمعكارى بیشتر رویگردان اند و در عواقب كارها بیشتر مى نگرند.
در ارزاقشان بیفزاى ، زیرا فراوانى ارزاق ، آنان را بر اصلاح خود نیرو دهد و از دست اندازى به مالى كه در تصرف دارند، باز مى دارد. و نیز براى آنها حجت است ، اگر فرمانت را مخالفت كنند یا در امانتت خللى پدید آورند. پس در كارهایشان تفقد كن و كاوش نماى و جاسوسانى از مردم راستگوى و وفادار به خود بر آنان بگمار.زیرا مراقبت نهانى تو در كارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیت وامى دارد. و بنگر تا یاران كارگزارانت تو را به خیانت نیالایند. هر گاه یكى از ایشان دست به خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدان گواهى دادند، همین خبرها تو را بس بود. باید به سبب خیانتى كه كرده تنش را به تنبیه بیازارى و از كارى كه كرده است ، بازخواست نمایى . سپس ، خوار و ذلیلش سازى و مهر خیانت بر او زنى و ننك تهمت را بر گردنش آویزى .
 
چهارم - سیمای مالیات دهندگان
در كار خراج نیكو نظر كن ، به گونه اى كه به صلاح خراجگزاران باشد. زیرا صلاح كار خراج و خراجگزاران ، صلاح كار دیگران است و دیگران حالشان نیكو نشود، مگر به نیكوشدن حال خراجگزاران ، زیرا همه مردم روزیخوار خراج و خراجگزاران اند.ولى باید بیش از تحصیل خراج در اندیشه زمین باشى ، زیرا خراج حاصل نشود، مگر به آبادانى زمین و هر كه خراج طلبد و زمین را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاك كرده است و كارش استقامت نیابد، مگر اندكى . هرگاه از سنگینى خراج یا آفت محصول یا بریدن آب یا نیامدن باران یا دگرگون شدن زمین ، چون در آب فرو رفتن آن یا بى آبى ، شكایت نزد تو آوردند، از هزینه و رنجشان بكاه ، آنقدر كه امید مى دارى كه كارشان را سامان دهد. و كاستن از خراج بر تو گران نیاید، زیرا اندوخته اى شود براى آبادانى بلاد تو و زیور حكومت تو باشد، كه ستایش آنها را به خود جلب كرده اى و سبب شادمانى دل تو گردد، كه عدالت را در میانشان گسترده اى و به افزودن ارزاقشان و به آنچه در نزد ایشان اندوخته اى از آسایش خاطرشان و اعتمادشان به دادگرى خود و مدارا در حق ایشان ، براى خود تكیه گاهى استوار ساخته اى . چه بسا كارها پیش آید كه اگر رفع مشكل را بر عهده آنها گذارى ، به خوشدلى به انجامش رسانند. زیرا چون بلاد آباد گردد، هر چه بر عهده مردمش نهى ، انجام دهند كه ویرانى زمین را تنگدستى مردم آن سبب شود و مردم زمانى تنگدست گردند كه همت والیان ، همه گرد آوردن مال بود و به ماندن خود بر سر كار اطمینان نداشته باشند و از آنچه مایه عبرت است ، سود برنگیرند.
 
پنجم - سیمای نویسندگان و منشیان

سپس ، به دبیرانت نظر كن و بهترین آنان را بر كارهاى خود بگمار و نامه هایى را كه در آن تدبیرها و اسرار حكومتت آمده است ، از جمع دبیران ، به كسى اختصاص ده كه به اخلاق از دیگران شایسته تر باشد. از آن گروه كه اكرام تو سرمستش نسازد یا چنان دلیرش ‍ نكند كه در مخالفت با تو، بر سر جمع سخن گوید و غفلتش سبب نشود كه نامه هاى عاملانت را به تو نرساند یا در نوشتن پاسخ درست تو به آنها درنگ روا دارد، یا در آنچه براى تو مى ستاند یا از سوى تو مى دهد، سهل انگارى كند، یا پیمانى را كه به سود تو بسته ، سست گرداند و از فسخ پیمانى كه به زیان توست ، ناتوان باشد. دبیر باید به پایگاه و مقام خویش در كارها آگاه باشد زیرا كسى كه مقدار خویش را نداند، به طریق اولى ، مقدار دیگران را نتواند شناخت . مباد كه در گزینش آنها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تكیه كنى . زیرا مردان با ظاهر آرایى و نیكو خدمتى ، خویشتن را در چشم والیان عزیز گردانند. ولى ، در پس این ظاهر آراسته و خدمت نیكو، نه نشانى از نیكخواهى است و نه امانت .
دبیرانت را به كارهایى كه براى حكام پیش از تو بر عهده داشته اند، بیازماى و از آن میان ، بهترین آنها را كه در میان مردم اثرى نیكوتر نهاده اند و به امانت چهره اى شناخته اند، اختیار كن . كه اگر چنین كنى این كار دلیل نیكخواهى تو براى خداوند است و هم به آن كس ‍ كه كار خود را بر عهده تو نهاده . بر سر هر كارى از كارهاى خود از میان ایشان ، رئیسى برگمار. كسى كه بزرگى كار مقهورش نسازد و بسیارى آنها سبب پراكندگى خاطرش نشود. اگر در دبیران تو عیبى یافته شود و تو از آن غفلت كرده باشى ، تو را به آن بازخواست كنند.
.
ششم - سیمای بازرگانان و صاحبان صنایع
اینك سفارش مرا در حق بازرگانان و پیشه وران بپذیر و درباره آنها به كارگزارانت نیكو سفارش كن . خواه آنها كه بر یك جاى مقیم اند و خواه آنها كه با سرمایه خویش این سو و آن سو سفر كنند و با دسترنج خود زندگى نمایند. زیرا این گروه ، خود مایه هاى منافع اند و اسباب رفاه و آسودگى و به دست آورندگان آن از راههاى دشوار و دور و خشكى و دریا و دشتها و كوهساران و جایهایى كه مردم در آن جایها گرد نیایند و جرئت رفتن به آن جایها ننمایند. اینان مردمى مسالمت جوى اند كه نه از فتنه گریهایشان بیمى است و نه از شر و فسادشان وحشتى . در كارشان نظر كن ، خواه در حضرت تو باشند یا در شهرهاى تو. با اینهمه بدان كه بسیارى از ایشان را روشى ناشایسته است و حریص اند و بخیل . احتكار مى كنند و به میل خود براى كالاى خود بها مى گذارند، با این كار به مردم زیان مى رسانند و براى والیان هم مایه ننگ و عیب هستند.
پس از احتكار منع كن كه رسول الله (صلى الله علیه و آله ) از آن منع كرده است و باید خرید و فروش به آسانى صورت گیرد و بر موازین عدل ، به گونه اى كه در بها، نه فروشنده زیان بیند و نه بر خریدار اجحاف شود. پس از آنكه احتكار را ممنوع داشتى ، اگر كسى باز هم دست به احتكار كالا زد، كیفرش ده و عقوبتش كن تا سبب عبرت دیگران گردد ولى كار به اسراف نكشد.
 
هفتم - سیمای محرومان و مستضعفان

خدا را، خدا را، در باب طبقه فرودین كسانى كه بیچارگان اند از مساكین و نیازمندان و بینوایان و زمینگیران . در این طبقه ، مردمى هستند سائل و مردمى هستند، كه در عین نیاز روى سؤال ندارند. خداوند حقى براى ایشان مقرر داشته و از تو خواسته است كه آن را رعایت كنى ، پس ، در نگهداشت آن بكوش . براى اینان در بیت المال خود حقى مقرر دار و نیز بخشى از غلات اراضى خالصه اسلام را، در هر شهرى ، به آنان اختصاص ده . زیرا براى دورترینشان همان حقى است كه نزدیكترینشان از آن برخوردارند. و از تو خواسته اند كه حق همه را، اعم از دور و نزدیك ، نیكو رعایت كنى . سرمستى و غرور، تو را از ایشان غافل نسازد، زیرا این بهانه كه كارهاى خرد را به سبب پرداختن به كارهاى مهم و بزرگ از دست هشتن ، هرگز پذیرفته نخواهد شد.
پس همت خود را از پرداختن به نیازهایشان دریغ مدار و به تكبر بر آنان چهره دژم منماى و كارهاى كسانى را كه به تو دست نتوانند یافت ، خود، تفقد و بازجست نماى . اینان مردمى هستند كه در نظر دیگران بیمقدارند و مورد تحقیر رجال حكومت . كسانى از امینان خود را كه خداى ترس و فروتن باشند، براى نگریستن در كارهایشان برگمار تا نیازهایشان را به تو گزارش كنند.
با مردم چنان باش ، كه در روز حساب كه خدا را دیدار مى كنى ، عذرت پذیرفته آید كه گروه ناتوانان و بینوایان به عدالت تو نیازمندتر از دیگران اند و چنان باش كه براى یك یك آنان در پیشگاه خداوندى ، در اداى حق ایشان ، عذرى توانى داشت .
تیماردار یتیمان باش و غمخوار پیران از كار افتاده كه بیچاره اند و دست سؤال پیش كس دراز نكنند و این كار بر والیان دشوار و گران است و هرگونه حقى دشوار و گران آید. و گاه باشد كه خداوند این دشواریها را براى كسانى كه خواستار عاقبت نیك هستند، آسان مى سازد. آنان خود را به شكیبایى وامى دارند و به وعده راست خداوند، درباره خود اطمینان دارند
براى كسانى كه به تو نیاز دارند، زمانى معین كن كه در آن فارغ از هر كارى به آنان پردازى . براى دیدار با ایشان به مجلس عام بنشین ، مجلسى كه همگان در آن حاضر توانند شد و، براى خدایى كه آفریدگار توست ، در برابرشان فروتنى نمایى و بفرماى تا سپاهیان و یاران و نگهبانان و پاسپانان به یك سو شوند، تا سخنگویشان بى هراس و بى لكنت زبان سخن خویش بگوید. كه من از رسول الله (صلى الله علیه و آله ) بارها شنیدم كه مى گفت پاك و آراسته نیست امتى كه در آن امت ، زیردست نتواند بدون لكنت زبان حق خود را از قوى دست بستاند. پس تحمل نماى ، درشتگویى یا عجز آنها را در سخن گفتن . و تنگ حوصلگى و خودپسندى را از خود دور ساز تا خداوند درهاى رحمتش را به روى تو بگشاید و ثواب طاعتش را به تو عنایت فرماید. اگر چیزى مى بخشى ، چنان بخش كه گویى تو را گوارا افتاده است و اگر منع مى كنى ، باید كه منع تو با مهربانى و پوزشخواهى همراه بود.
 
اخلاق اختصاصی رهبری
سپس كارهایى است كه باید خود به انجام دادنشان پردازى . از آن جمله ، پاسخ دادن است به كارگزاران در جایى كه دبیرانت درمانده شوند. دیگر برآوردن نیازهاى مردم است در روزى كه بر تو عرضه مى شوند، ولى دستیارانت در اداى آنها درنگ و گرانى مى كنند. كار هر روز را در همان روز به انجام رسان ، زیرا هر روز را كارى است خاص خود.
بهترین وقتها و بیشترین ساعات عمرت را براى آنچه میان تو و خداست ، قرار ده اگر چه در همه وقتها، كار تو براى خداست ، هرگاه نیتت صادق باشد و رعیت را در آن آسایش رسد.
باید در اقامه فرایضى ، كه خاص خداوند است ، نیت خویش خالص گردانى و در اوقاتى باشد كه بدان اختصاص دارد. پس در بخشى از شبانه روز، تن خود را در طاعت خداى بگمار و اعمالى را كه سبب نزدیكى تو به خداى مى شود به انجام رسان و بكوش تا اعمالت بى هیچ عیب و نقصى گزارده آید، هر چند، سبب فرسودن جسم تو گردد. چون با مردم نماز مى گزارى ، چنان مكن كه آنان را رنجیده سازى یا نمازت را ضایع گردانى ، زیرا برخى از نمازگزاران بیمارند و برخى نیازمند. از رسول الله (صلى الله علیه و آله ) هنگامى كه مرا به یمن مى فرستاد، پرسیدم كه چگونه با مردم نمازگزارم ؟ فرمود: به قدر توان ناتوانترین آنها و بر مؤمنان مهربان باش .
به هر حال ، روى پوشیدنت از مردم به دراز نكشد، زیرا روى پوشیدن والیان از رعیت خود، گونه اى نامهربانى است به آنها و سبب مى شود كه از امور ملك آگاهى اندكى داشته باشند. اگر والى از مردم رخ بپوشد، چگونه تواند از شوربختیها و رنجهاى آنان آگاه شود. آن وقت ، بسا بزرگا، كه در نظر مردم خرد آید و بسا خردا، كه بزرگ جلوه كند و زیبا، زشت و زشت ، زیبا نماید و حق و باطل به هم بیامیزند. زیرا والى انسان است و نمى تواند به كارهاى مردم كه از نظر او پنهان مانده ، آگاه گردد.
و حق را هم نشانه هایى نیست كه به آنها انواع راست از دروغ شناخته شود. و تو یكى از این دو تن هستى یا مردى هستى در اجراى حق گشاده دست و سخاوتمند، پس چرا باید روى پنهان دارى و از اداى حق واجبى كه بر عهده توست دریغ فرمایى و در كار نیكى ، كه باید به انجام رسانى ، درنگ روا دارى . یا مردى هستى كه هیچ خواهشى را و نیازى را برنمى آورى ، در این حال ، مردم ، دیگر از تو چیزى نخواهند و از یارى تو نومید شوند، با اینكه نیازمندیهاى مردم براى تو رنجى پدید نیاورد، زیرا آنچه از تو مى خواهند یا شكایت از ستمى است یا درخواست عدالت در معاملات .
 
اخلاق رهبری با خویشاوندان

و بدان ، كه والى را خویشاوندان و نزدیكان است و در ایشان خوى برترى جویى و گردنكشى است و در معاملت با مردم رعایت انصاف نكنند. ریشه ایشان را با قطع موجبات آن صفات قطع كن . به هیچیك از اطرافیان و خویشاوندانت زمینى را به اقطاع مده ، مبادا به سبب نزدیكى به تو، پیمانى بندند كه صاحبان زمینهاى مجاورشان را در سهمى كه از آب دارند یا كارى كه باید به اشتراك انجام دهند، زیان برسانند و بخواهند بار زحمت خود بر دوش آنان نهند. پس لذت و گوارایى ، نصیب ایشان شود و ننگ آن در دنیا و آخرت بهره تو گردد. اجراى حق را درباره هر كه باشد، چه خویشاوند و چه بیگانه ، لازم بدار و در این كار شكیبایى به خرج ده كه خداوند پاداش شكیبایى تو را خواهد داد. هر چند، در اجراى عدالت ، خویشاوندان و نزدیكان تو را زیان رسد. پس چشم به عاقبت دار، هر چند، تحمل آن بر تو سنگین آید كه عاقبتى نیك و پسندیده است .
اگر رعیت بر تو به ستمگرى گمان برد، عذر خود را به آشكارا با آنان در میانه نه و با این كار از بدگمانیشان بكاه ، كه چون چنین كنى ، خود را به عدالت پروده اى و با رعیت مدارا نموده اى . عذرى كه مى آورى سبب مى شود كه تو به مقصود خود رسى و آنان نیز به حق راه یابند.
 
روش برخورد با دشمن

اگر دشمنت تو را به صلح فراخواند، از آن روى برمتاب كه خشنودى خداى در آن نهفته است . صلح سبب بر آسودن سپاهیانت شود و تو را از غم و رنج برهاند و كشورت را امنیت بخشد. ولى ، پس از پیمان صلح ، از دشمن برحذر باش و نیك برحذر باش . زیرا دشمن ، چه بسا نزدیكى كند تا تو را به غفلت فرو گیرد. پس دوراندیشى را از دست منه و حسن ظن را به یك سو نه و اگر میان خود و دشمنت پیمان دوستى بستى و امانش دادى به عهد خویش وفا كن و امانى را كه داده اى ، نیك ، رعایت نماى .
در برابر پیمانى كه بسته اى و امانى كه داده اى خود را سپر ساز، زیرا هیچ یك از واجبات خداوندى كه مردم با وجود اختلاف در آرا و عقاید، در آن همداستان و همراءى هستند، بزرگتر از وفاى به عهد و پیمان نیست . حتى مشركان هم وفاى به عهد را در میان خود لازم مى شمردند، زیرا عواقب ناگوار غدر و پیمان شكنى را دریافته بودند. پس در آنچه بر عهده گرفته اى ، خیانت مكن و پیمانت را مشكن و خصمت را به پیمان مفریب . زیرا تنها نادانان شقى در برابر خداى تعالى ، دلیرى كنند.
خداوند پیمان و زینهار خود را به سبب رحمت و محبتى ، كه بر بندگان خود دارد، امان قرار داده و آن را چون حریمى ساخته كه در سایه سار استوار آن زندگى كنند و به جوار آن پناه آورند. پس نه خیانت را جایى براى خودنمایى است و نه فریب را و نه حیله گرى را. پیمانى مبند كه در آن تاءویل را راه تواند بود و پس از بستن و استوار كردن پیمان براى بر هم زدنش به عبارتهاى دو پهلو كه در آنها ایهامى باشد، تكیه منماى . و مبادا كه سختى اجراى پیمانى كه بر گردن گرفته اى و باید عهد خدا را در آن رعایت كنى ، تو را به شكستن و فسخ آن وادارد، بى آنكه در آن حقى داشته باشى .
زیرا پایدارى تو در برابر كار دشوارى كه امید به گشایش آن بسته اى و عاقبت خوشش را چشم مى دارى ، از غدرى كه از سرانجامش ‍ بیمناك هستى بسى بهتر است . و نیز به از آن است كه خداوندت بازخواست كند و راه طلب بخشایش در دنیا و آخرت بر تو بسته شود.
 
هشدارها :
اوّل - هشدار از خون ناحق

بپرهیز از خونها و خونریزیهاى بناحق . زیرا هیچ چیز، بیش از خونریزى بناحق ، موجب كیفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نكشد و رشته عمر را نبرد. خداوند سبحان ، چون در روز حساب به داورى در میان مردم پردازد، نخستین داورى او درباره خونهایى است كه مردم از یكدیگر ریخته اند. پس مباد كه حكومت خود را با ریختن خون حرام تقویت كنى ، زیرا ریختن چنان خونى نه تنها حكومت را ناتوان و سست سازد، بلكه آن را از میان برمى دارد یا به دیگران مى سپارد. اگر مرتكب قتل عمدى شوى ، نه در برابر خدا معذورى ، نه در برابر من ، زیرا قتل عمد موجب قصاص مى شود. اگر به خطایى دچار گشتى و كسى را كشتى یا تازیانه ات ، یا شمشیرت ، یا دستت در عقوبت از حد درگذرانید یا به مشت زدن و یا بالاتر از آن ، به ناخواسته ، مرتكب قتلى شدى ، نباید گردنكشى و غرور قدرت تو مانع آید كه خونبهاى مقتول را به خانواده اش بپردازى .
 
دوّم - هشدار از خود پسندی
از خودپسندى و از اعتماد به آنچه موجب اعجابت شده و نیز از دلبستگى به ستایش و چرب زبانیهاى دیگران ، پرهیز كن ، زیرا یكى از بهترین فرصتهاى شیطان است براى تاختن تا كردارهاى نیكوى نیكوكاران را نابود سازد.
سوّم - هشدار از منّت گذاری
 زنهار از اینكه به احسان خود بر رعیت منت گذارى یا آنچه براى آنها كرده اى ، بزرگش شمارى یا وعده دهى و خلاف آن كنى . زیرا منت نهادن احسان را باطل كند و بزرگ شمردن كار، نور حق را خاموش گرداند و خلف وعده ، سبب برانگیختن خشم خدا و مردم شود.
خداى تعالى فرماید : خداوند سخت به خشم مى آید كه چیزى بگویید و به جاى نیاورید.
چهارم - هشدار از شتابزدگی
از شتاب كردن در كارها پیش از رسیدن زمان آنها بپرهیز و نیز، از سستى در انجام دادن كارى كه زمان آن فرا رسیده است و از لجاج و اصرار در كارى كه سررشته اش ناپیدا بود و از سستى كردن در كارها، هنگامى كه راه رسیدن به هدف باز و روشن است ، حذر نماى . پس هر چیز را به جاى خود بنه و هر كار را به هنگامش به انجام رسان .
پنجم - هشدار از امتیاز خواهی

و بپرهیز از اینكه به خود اختصاص دهى ، چیزى را كه همگان را در آن حقى است یا خود را به نادانى زنى در آنچه توجه تو به آن ضرورى است و همه از آن آگاه اند. زیرا بزودى آن را از تو مى ستانند و به دیگرى مى دهند. زودا كه حجاب از برابر دیدگانت برداشته خواهد شد و بینى كه داد مظلومان را از تو مى ستانند. به هنگام خشم خویشتندار باش و از شدت تندى و تیزى خود بكاه و دست به روى كس بر مدار و سخن زشت بر زبان میاور و از اینهمه ، خود را در امان دار باز ایستادن از دشنامگویى و به تاخیر افكندن قهر خصم ، تا خشمت فرو نشیند و زمام اختیارت به دستت آید. و تو بر خود مسلط نشوى مگر آنگاه كه بیشتر همّت یاد بازگشت به سوى پروردگارت شود.
بر تو واجب آمد كه همواره به یاد داشته باشى ، آنچه كه بر والیان پیش از تو رفته است ، از حكومت عادلانه اى كه داشته اند یا سنت نیكویى كه نهاده اند یا چیزى از پیامبر، (صلى الله علیه و آله ) كه آورده اند یا فریضه اى كه در كتاب خداست و آن را برپاى داشته اند. پس ‍ اقتدا كنى به آنچه ما بدان عمل مى كرده ایم و بكوشى تا از هر چه در این عهد نامه بر عهده تو نهاده ام و حجت خود در آن بر تو استوار كرده ام ، پیروى كنى ، تا هنگامى كه نفست به هوا و هوس شتاب آرد، بهانه اى نداشته باشى . و جز خداى كس نیست كه از بدى نگهدارد و به نیكى توفیق دهد.
از وصایا و عهود رسول الله (صلى الله علیه و آله ) با من ترغیب به نماز بود و دادن زكات و مهربانى با غلامانتان . و من این عهدنامه را كه براى تو نوشته ام به وصیت او پایان مى دهم و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم .
و از این عهد نامه (كه پایان آن است ):
از خداى مى طلبم كه به رحمت واسعه خود و قدرت عظیمش در برآوردن هر مطلوبى مرا و تو را توفیق دهد به چیزى كه خشنودیش در آن است ، از داشتن عذرى آشكار در برابر او و آفریدگانش و آوازه نیك در میان بندگانش و نشانه هاى نیك در بلادش و كمال نعمت او و فراوانى كرمش . و اینكه كار من و تو را به سعادت و شهادت به پایان رساند، به آنچه در نزد اوست مشتاقیم
و السلام على رسول الله صلى الله علیه و آله الطیبین الطاهرین .

با استفاده از :
http://www.ghadeer.org/Book/2548/387246






  https://s17.picofile.com/file/8430012518/emamsadegh.jpg

بیست و پنج دستورالعمل ازحضرت امام جعفرصادق(ع) برای ﭘﻮﻳﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﺳﻌﺎﺩﺕ :

۱. طلَبْتُ الْجَنَّةَ فَوَجَدْتُهَا فِي السَّخَاءِ
🍀 بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگى و جوانمردى يافتم.

۲. وَ طَلَبْتُ الْعَافِيَةَ فَوَجَدْتُهَا فِي الْعُزْلَةِ
🍀 و تندرستى و رستگارى را جستجو نمودم، پس آن را در گوشه گيرى (مثبت و سازنده) يافتم.

۳. و طَلَبْتُ ثِقْلَ الْمِيزَانِ فَوَجَدْتُهُ فِي شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ
🍀 و سنگينى ترازوى اعمال را جستجو نمودم، پس آن را در گواهى به يگانگى خداوند متعال و رسالت حضرت محمد (ص) يافتم

 ۴. وَ طَلَبْتُ السُّرْعَةَ فِي الدُّخُولِ إِلَى الْجَنَّةِ فَوَجَدْتُهَا فِي الْعَمَلِ لِلَّهِ تَعَالَى
🍀 سرعت در ورود به بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در كار خالصانه براى خداى تعالى يافتم

۵. و طَلَبْتُ حُبَّ الْمَوْتِ فَوَجَدْتُهُ فِي تَقْدِيمِ الْمَالِ لِوَجْهِ اللَّهِ
🍀 و دوست داشتن مرگ را جستجو نمودم، پس آن را در پيش فرستادن ثروت (انفاق) براى خشنودى خداى تعالى يافتم

۶. وَ طَلَبْتُ حَلَاوَةَ الْعِبَادَةِ فَوَجَدْتُهَا فِي تَرْكِ الْمَعْصِيَةِ
🍀 و شيرينى عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در ترك گناه يافتم

 ۷. وَ طَلَبْتُ رِقَّةَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهَا فِي الْجُوعِ وَ الْعَطَشِ
 🍀 و رقت (نرمى) قلب را جستجو نمودم، پس آن را در گرسنگى و تشنگى (روزه) يافتم.

۸. و طَلَبْتُ نُورَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهُ فِي التَّفَكُّرِ وَ الْبُكَاءِ
🍀 و روشنى قلب را جستجو نمودم، پس آن را در انديشيدن و گريستن يافتم

۹. و طَلَبْتُ الْجَوَازَ عَلَى الصِّرَاطِ فَوَجَدْتُهُ فِي الصَّدَقَة
🍀 و (آسانى) عبور بر صراط را جستجو نمودم، پس آن را در صدقه يافتم.

۱۰. وَ طَلَبْتُ نُورَ الْوَجْهِ فَوَجَدْتُهُ فِي صَلَاةِ اللَّيْلِ
🍀 و روشنى رخسار را جستجو نمودم، پس آن را در نماز شب يافتم

 ۱۱. و طَلَبْتُ فَضْلَ الْجِهَادِ فَوَجَدْتُهُ فِي الْكَسْبِ لِلْعِيَالِ
🍀 و فضيلت جهاد را جستجو نمودم، پس آن را در به دست آوردن هزينه زندگى زن و فرزند يافتم

 ۱۲. و طَلَبْتُ حُبَّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَجَدْتُهُ فِي بُغْضِ أَهْلِ الْمَعَاصِي
🍀 و دوستى خداى تعالى را جستجو كردم، پس آن را در دشمنى با گنهكاران يافتم.

 ۱۳. و طَلَبْتُ الرِّئَاسَةَ فَوَجَدْتُهَا فِي النَّصِيحَةِ لِعِبَادِ اللَّهِ
🍀 و سرورى و بزرگى را جستجو نمودم، پس آن را در خيرخواهى براى بندگان خدا يافتم.

 ۱۴. و طَلَبْتُ فَرَاغَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهُ فِي قِلَّةِ الْمَالِ
🍀 و آسايش قلب را جستجو نمودم، پس آن را در كمى ثروت يافتم.

 ۱۵. وَ طَلَبْتُ عَزَائِمَ الْأُمُورِ فَوَجَدْتُهَا فِي الصَّبْرِ
🍀 و كارهاى پر ارزش را جستجو نمودم، پس آن را در شكيبايى يافتم.

۱۶. وَ طَلَبْتُ الشَّرَفَ فَوَجَدْتُهُ فِي الْعِلْمِ
 🍀 و بلندی قدر و حسب را جستجو نمودم، پس آن را در دانش يافتم

۱۷. وَ طَلَبْتُ الْعِبَادَةَ فَوَجَدْتُهَا فِي الْوَرَعِ
🍀 و عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در پرهيزكاری يافتم

 ۱۸. و طَلَبْتُ الرَّاحَةَ فَوَجَدْتُهَا فِي الزُّهْدِ
🍀 و آسايش را جستجو نمودم، پس آن را در پارسايى يافتم

۱۹. وَ طَلَبْتُ الرِّفْعَةَ فَوَجَدْتُهَا فِي التَّوَاضُعِ
🍀 و برترى و بزرگوارى را جستجو نمودم، پس آن را در فروتنى يافتم

۲۰. وَ طَلَبْتُ الْعِزَّ فَوَجَدْتُهُ فِي الصِّدْقِ
 🍀 و عزت (ارجمندى) را جستجو نمودم، پس آن را در راستى و درستى يافتم

۲۱ . وَ طَلَبْتُ الذِّلَّةَ فَوَجَدْتُهَا فِي الصَّوْمِ
🍀 و نرمى و فروتنى را جستجو نمودم، پس آن را در روزه يافتم

۲۲. وَ طَلَبْتُ الْغِنَى فَوَجَدْتُهُ فِي الْقَنَاعَة
🍀 و توانگرى را جستجو نمودم، پس آن را در قناعت يافتم

۲۳. وَ طَلَبْتُ الْأُنْسَ فَوَجَدْتُهُ فِي قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ
🍀 و آرامش و همدمى را جستجو نمودم، پس آن را در خواندن قرآن يافتم.

۲۴ . و طَلَبْتُ صُحْبَةَ النَّاسِ فَوَجَدْتُهَا فِي حُسْنِ الْخُلُقِ
 🍀 و همراهى و گفتگوى با مردم را جستجو نمودم، پس آن را در خوشخويى يافتم

۲۵ . وَ طَلَبْتُ رِضَى اللَّهِ فَوَجَدْتُهُ فِي بِرِّ الْوَالِدَيْن
🍀 و خوشنودى خدای تعالى را جستجو نمودم، پس آن را در نيكى به پدر و مادر يافتم

📚 مستدرك الوسائل ج12 ص 174


احادیثی از حضرت امام جعفرصادق (ع)







      https://s19.picofile.com/file/8433864184/salate.jpg     
   پيامبر اکرم (ص)

نماز نور مؤ من است .
الصلوه نور المؤ من . نهج الفصاحه ، ص 396

نماز، معراج مؤمن است .
الصلوة ، معراج المؤمن . کشف الاسرار، ج 2، ص676

نماز، پایه و ستون دین شما است .
الصلوه عماد دینكم . میزان الحكمه ، ج 5، ص 370

نماز، پرچم اسلام است .
علم الاسلام الصلاه . كنزالعمال ، ج 7، ص 279، حدیث 1887

علامت و نشانه ایمان، نماز است . 
علم الایمان الصلوه . شهاب الاخبار، ص 59  

نماز، موجب اجابت دعا و قبولی اعمال است .
الصلاة اجابة للدعاء و قبول للاعمال . بحار الانوار، ج 82 ، ص 1
 

بر خیز نماز به جای آور! پس همانا در نماز، شفا است .
قم فصل فان فی الصلوة شفاء . جامع احادیث الشیعه ، ج 4، ص 28

به خانه هایتان با خواندن نماز و قرائت قرآن ، نورانیت ببخشید .
نوروا منازلکم بالصلاة و قرائة القران . کنز العمال ، ج 15 ، ص 392 ، حدیث 41518
 


امام علی (ع)


نماز، رحمت الهی را نازل می کند .
الصلوة تنزل الرحمة . میزان الحکمة، ج 5، ص 367

بدان که تمام اعمالت، تابع نمازت خواهند بود .
و اعلم ان کل شی ء من عملک تبع لصلاتک . نهج البلاغه ، نامه 27

نماز، وسیله تقرب هر پرهیزكاری به خدا است .
الصلوه قربان كل تقی . نهج البلاغه, كلمات قصار, جمله 136
 

نماز، قلعه و دژ محکمی است که نمازگزار را از حملات شیطان محفوظ می دارد .
الصلوة حصن من سطوات الشیطان . غررالحکم ، ص 56

اگر نمازگزار میدانست تا چه حد مشمول رحمت الهى است، هرگز سر خود را از سجده بر نمیداشت.
لَو یعلَمُ المُصَلّى ما یغشاهُ مِنَ الرَّحمَةِ لَما رَفَعَ رَأسَهُ مِنَ السُّجودِ . غررالحکم، ح 7592

 

امام صادق (ع)

 

همانا بهترین عمل در روز قیامت نزد خداوند، نماز است .
ان افضل الاعمال عند الله یوم القیامة ، الصلوة . مستدرک الوسائل ، ج 3، ص 7
 

اوّلین محاسبه انسان در پیشگاه خداوند پیرامون نماز است، پس اگر نمازش قبول شود بقیه عبادات و اعمالش نیز پذیرفته مى گردد وگر نه، مردود خواهد شد .
اوَّلُ ما یُحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُالصَّلاةُ، فَإ نْ قُبِلَتْ قُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ، وَ إ ذا رُدَّتْ، رُدَّ عَلَیْهِ سائِرُ عَمَلِهِ . وسائل الشیعه : ج 4 ص 34 ح 4442


شیوه امام علی (ع)، چنان بود که چون مشکل مهمی برای او پیش می آمد، به نماز می ایستاد و این آیه را می خواند . "... واستعینوا بالصبر و الصلاة ".
کان علی علیه السّلام - اذااماله امر فزع قام الی الصلاة ثم تلا هذه الایة "واستعینوا بالصبر والصلاة " . تفسیر درالمنثور، ج 1، ص 67

https://s18.picofile.com/file/8433864768/namaaz.jpg
امام مهدی (عج)

هيچ چيز مانند نماز، بينى شيطان را به خاك نمى مالد .

 ما اُرغِمَ أنفُ الشَّيطانِ بِشَى مِثلِ الصَّلاةِ . وسائل الشيعة، ج 4، ص 236، ح 5023







http://s8.picofile.com/file/8323343034/vafa.jpg


قرآن کریم :

به عهد و پیمان خود وفادار باشید، زیرا از پیمان ها سؤال خواهد شد .

أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلا . سوره اسراء ، آیه 34


نیکوکاران کسانی هستند که به عهد خود، هنگامی که عهد بستند وفا میکنند .

الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا . سوره بقره . بخشی از  آیه 177

 


پیامبر اکرم (ص) :

 كسی كه پایبند به  عهد و پیمان خود نباشد، دین ندارد .

لا دینَ لِمَن لا عَهدَ لَهُ. نهج الفصاحه . ص 676



حضرت علی (ع) :

بپرهيز از اينكه به مردم وعده دهی و تخلّف كنی... زيرا تخلف از وعده، موجب خشم خدا و مردم خواهد شد.

ایاك... ان تعدهم فتتبع موعدك بخلفك... و الخلف یوجب المقت عندالله و الناس

 بخشی از فرمان حضرت علی (ع)، به مالك اشتر . نهج البلاغه . نامه 53

 

وعده ای كه از وفا كردن به آن عاجزی، مده .

لا تَعِدْ بِما تَعْجِزُ عَنْ الْوَفَاءِ بِه . غررالحكم . ص 252


 يكى از نشانه هاى ايمان، وفاى به عهد است.

مِن دَلائلِ الإيمانِ الوَفاءُ بِالعَهدِ .  غرر الحكم . ۹۴۱۴


بهترين صداقت، وفاى به عهد است .

 أحسَنُ الصِّدقِ الوَفاءُ بِالعَهدِ .  غرر الحكم . ۳۳۲۷ 
 

 امام حسن (ع) :

انسان تا وعده نداده ، آزاد است . اما وقتی وعده میدهد زیر بار مسؤولیت میرود، و تا به وعده اش عمل نکند رها نخواهد شد.

المَسؤولُ حُرّ حَتی یَعِد ، وَ مُستَرِقُ المَسئولِ حَتی یَنجَز .
بحار الانوار ج75، ص 113 







          http://s11.picofile.com/file/8407292926/emem4.jpg     
🔻السلام بر تو علی بن الحسین(ع)
ای که هستی عابدان را نور عین

🔻او که از راه دعاهایش به ما
علم و دین و معرفت کرده عطا

🔻 با دعاهای صحیفه خو کنیم
روح خود در بحر آن طاهر کنیم

🔻تسلیت بر خدمت مهدی(عج) دهید
حضرت سجاد(ع) گردیده شهید

سروده : حسن

متن کامل شعر







https://s18.picofile.com/file/8433862134/shokre.jpg
معنای شکر :

شکر، اصطلاحی قرآنی و اخلاقی به معنای سپاسگزاری زبانی ، قلبی و عملی از نعمت‌های خداوند است .
 شکر، همراه با نوعی تعظیم، اعتراف و نیز یادآوری نعمت و اظهار آن میباشد .
شکر زبانی اعتراف گفتاری به نعمت، شکر قلبی دانستنِ نعمت از خدا، و شکر عملی اطاعت در رفتار و کردار از منعم یعنی خداوند است.
بنابر آیات قرآن، شکر به نفع خود انسان است و شکر یا ناسپاسی، هیچ نفع یا ضرری برای خداوند ندارد، زیرا خدا از انسان و افعال او  بی‌نیاز است.
بر همین اساس، شکر نعمت، باعث برکت و  زیاد شدن آن میشود.

مطالب بیشتر :
http://fa.wikishia.net/view/%D8%B4%DA%A9%D8%B1


قرآن کریم :

شکر نعمت خداوند را بجا آورید، اگر حقیقاً او را می‌پرستید .

 وَاشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ .
 سوره نحل . آیه 114

اگر شکرگزار و مؤمن باشید، چرا خداوند شما را عذاب کند، خداوند شکر پذیر داناست .

ما يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللَّهُ شاکِراً عَليماً
سوره نساء . آیه 147



رسول اکرم (ص) :

سريع ترين گناهان در عقوبت، كفران نعمت است.

أَسرَعُ الذُّنوبِ عُقوَبةً كُفرانُ النِّعمَةِ. وسائل الشيعه. ج 11 ص 541
معنای کفران نعمت :
کفران نعمت آن است که شخص در مقابل نعمات الهی ،یا نعمت را در قلب خود بی اهمیت بشمارد . یا با زبان، سخنی بگوید که نشانه بی اعتنایی نسبت به نعمت و بی ارزش نمودن آن باشد . و یا گاهی در عمل به آن اهمیت ندهد و بجای استفاده درست و بجا از نعمت، آن را در مسیر غلط و نابجا استفاده کند .

توضیحات بیشتر :
http://wiki.ahlolbait.com/%DA%A9%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D9%86%D8%B9%D9%85%D8%AA.

رسول اکرم (ص) :

انسان شكرگزار چهار علامت دارد :
در وقت نعمت، شاكر
هنگام بلا، صابر
 به قسمت خدا، قانع
و تنها خدا را ستايش و بزرگداشت مي‌دارد.

علامةُ الشّاكِرِ اَربَعَةٌ: الشُّكرُ في‌النَّعماءِ وَ الصَّبرُ في‌البَلاءِ وَ القُنوعُ بِقِسَمِ اللهِ وَ لايَحمَدُ و لايُعظِّمُ الاّ اللهَ.
تحف‌العقول، ص 21



امام جواد (ع) :

تا زماني كه بندگان از شكرگزاری به درگاه خدا دريغ نمي کنند، ازدياد نعمت و تفضلات خداوند نيز از آنها دريغ نخواهد شد .

لايَنقطِعُ المزيدُ مِن اللهِ حَتّي يَنقَطِعَ الشُّكْرُ مِنَ العِبادِ. تحف‌العقول، ص ۴۸۰

روزى حضرت عیسى در مناجاتش با خداوند عرضه داشت:
پروردگارا دوستى از دوستارانت رابه من بنما .
خطاب رسید به فلان محل برو که ما را در آنجا دوستى است، مسیح به محل موعود رفت . زنى را دید که نه چشم دارد و نه دست و نه پا، روى زمین افتاده و زبانش مشغول به این ذکر است:
 الحمدلله على نعمائه و الشکر على آلائه
خدا را بر نعمتهاى ظاهریش سپاس و بر نعمتهاى باطنیش شکر.
آن حضرت از حالت آن زن شگفت زده شد . پیش رفته و به او سلام کرد .
زن گفت: علیک السلام یا روح الله! فرمود، اى زن تو که هرگز مرا ندیده اى، از کجا شناختى من عیسى هستم، زن گفت: آن دوستى که تو را به سوى من دلالت کرد برایم معلوم نمود که تو روح الله هستى . حضرت عیسی گفت:
 اى زن تو از چشم و دست و پا محرومى و اندامت تباه شده است . زن گفت: خدا را ثنا میگویم که دلى ذاکر و زبانى شاکر و تنى صابر دارم، خدا را به وحدانیت و یگانگى یاد میکنم که هرچه را میتوان با آن معصیت کرد، از من گرفت است . اگر چشم داشتم به نامحرم نظر میکردم، اگر دست داشتم به حرام آلوده میشدم و اگر پا داشتم دنبال لذات نامشروع میرفتم و معلوم نبود چه عاقبتى داشته باشم .

این نعمتى که خدا به من داده به احدى از بندگانش نداده است.

منبع:خزینه الجواهر ،صفحه ۳۱۸



شکر بر عافیت

نداند کسی قدر روز خوشی                  مگر روزی افتد، به سختی کشی

زمستان درویش، در تنگ سال             چه سهل است، پیش خداوند مال

سلیمی که یک چند نالان نخفت                   خداوند را شکر صحت نگفت

چو مردانه ‌رو باشی و تیز پای                      به شکرانه، با کند پایان بپای

به پیر کهن، بر ببخشد جوان                               توانا کند رحم بر ناتوان

چه دانند جیحونیان قدر آب                            ز واماندگان پرس، در آفتاب

عرب را که در دجله باشد قعود                     چه غم دارد از تشنگان زرود

کسی قیمت تندرستی شناخت          که یک چند بیچاره، در تب گداخت

تو را تیره شب، کی نماید دراز                که غلطی ز پهلو به پهلوی ناز؟

براندیش از افتان و خیزان تب                     که رنجور داند ، درازای شب

به بانگ دهل خواجه بیدار گشت     چه داند شب پاسبان، چون گذشت؟

 سعدی
کتاب بوستان، باب هشتم







http://s9.picofile.com/file/8322348718/valedain.jpg


و خدای تو حکم فرموده که، هیچ کس را جز او نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید، اگر هر دو یا یکی از آنها به پیری برسند، زنهار کلمه ای که رنجیده خاطر شوند مگو و کمترین آزار به آنان مرسان و با ایشان با احترام و بزرگوارانه سخن بگو، و همیشه پر و بال تواضع و تکریم را با کمال مهربانی نزدشان بگستران و بگو  :
پروردگارا، به پدر و مادرم رحمت و مهربانی فرما، آنگونه که آنان مرا در کوچکی تربیت کردند

وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمً .وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا .

قرآن مجید، سوره اسراء. آیات 23 و  24


پیامبر اکرم (ص) :

 نگاه محبت آميز فرزند به پدر و مادر عبادت است .

نَظَرُ الوَلَدِ إلى والِدَيهِ حُبّا لَهُما عِبادَةٌ .تحف العقول، 46 



پیامبر خدا (ص) فرمودند :

هر فرزند نیکو کاری که با مهربانی به پدر و مادرش نگاه کند، در مقابل هر نگاه، ثواب یک حج کامل مقبول به او داده میشود. سؤال کردند، حتی اگر روزی صد مرتبه به آنها نگاه کند؟
فرمودند : آری خداوند بزرگتر و پاکتر است.

قال رسول الله(ص) :
ما ولد بار نظر الی ابویه برحمة الا کان له بکل نظرة حجة مبرورة. فقالوا: یا رسول الله و ان نظر فی کل یوم مائة نظرة؟ قال: نعم، الله اکبر و اطیب.

بحار الانوار، ج 74، ص 73



پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
دو كار است كه خداوند در همين دنيا كيفرش را مى دهد : تعدّى كردن و نافرمانى والدين.
اِثنَتانِ يُعَجِّلُهُما اللّه ُ في الدُّنيا : البَغيُ و عُقوقُ الوالِدَينِ .  كنز العمّال : ۴۵۴۵۸



امام على ( ع ) :
بزرگترين و مهمترين تكليف الهى، نيكى به پدر و مادر است .
 بِرُّ الوالِدَينِ أكبَرُ فَريضَةٍ . غرر الحكم : ۴۴۲۳



امام باقر (ع) :

در سه چیز خداوند متعال به احدی اجازه ترک آنها را نداده است :

1 - ادای امانت، به نیکوکار و فاسق.

2 - وفای به عهد و پیمان، نسبت به نیکوکار و فاسق.

3 - نیکی به پدر و مادر، نیکو کار باشند یا فاسق و لا ابالی.

ثلاث لم یجعل الله (عز و جل) لاحد فیهن رخصة، اداء الامانة الی البر و الفاجر و الوفاء بالعهد للبر و الفاجر و بر الوالدین برین کانا او فاجرین.

بحار الانوار، ج 74، ص 56

امام صادق (ع) فرمودند :
برترين كارها عبارتست از:
1 ـ نماز در وقت 2 ـ نيكى به پدر و مادر 3 ـ جهاد در راه خدا.

 قَالَ الصّادِقُ عليه السلام: اَفْضَلُ الْأَعْمالِ اَلصَّلاةُ لِوَقْتِها، وَبِرُّ الْوالِدَيْنِ وَالْجِهادُ فِى سَبيلِ اللّهِ.
بحارالأنوار، ج 74، ص 85



امام هادى عليه السلام :  
نافرمانى والدين، تنگدستى مى آورد و به ذلّت مى كشاند.
العُقوقُ يُعقِبُ القِلَّةَ ، و يُؤَدّي إلَى الذِّلَّةِ . بحار الأنوار : ۷۴/۸۴/۹۵

مرحوم آیت اللّه مرعشى نجفى (ره)، از مراجع بزرگ تقلید که در طول حیات، توفیقات بزرگی نصیب ایشان شد، یكى از مهمترین عوامل توفیقات خود را از بركت محبت و سپاس از پدر و دعاى والدین دانسته، و در خاطرات خود می‏گویند :

زمانى كه در نجف بودیم، یك روز مادرم فرمودند:
 پدرت را صدا بزن، تا براى صرف ناهار تشریف بیاورند. حقیر به طبقه بالا رفتم و دیدم پدرم در حال مطالعه خوابشان برده است.
مانده بودم چه كنم، از طرفى می‏خواستم امر مادرم را اطاعت كنم و از سوى دیگر می‏ترسیدم با بیدار كردن پدر، باعث رنجش خاطر او گردم، خم شدم و لبهایم را كف پاى پدر گذاشتم و چندین بوسه برداشتم، تا اینكه در اثر قلقلك پا، پدرم از خواب بیدار شدند و وقتى این علاقه و ادب و كمال احترام را از من دیدند فرمودند :
شهاب الدین تو هستى؟ عرض كردم بله آقا؛ دو دستشان را به سوى آسمان بالا برده و فرمودند :
خداوند عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمین اهل بیت (ع) قرار دهد.
حضرت آیة اللّه مرعشى نجفى مى‏فرمودند، من هرچه دارم از بركت آن دعاى پدرم مىباشد.

کتاب شهاب شریعت، ص 134



معروف است که اویس قرنی از اهالی یمن ، فوق العاده به رسول اللَّه (ص) علاقه مند بود و  دلش میخواست توفیق زیارت آن حضرت را پیدا کند، ولی مادر پیری داشت که به او اجازه سفر نمی داد.
به هر حال، مادر خود را راضی کرد تا به او اجازه دهد برای زیارت پیغمبر(ص) از یمن به مدینه بیاید. منتها مادرش با او شرط کرده بود که بیش از نصف روز، در مدینه نماند .
به مدینه که رسید، موفق به زیارت پیامبر (ص) نشد، ولی با همه اشتیاقی که به زیارت ایشان داشت به خاطر اطاعت از فرمان مادر، به یمن بازگشت.
وقتی رسول اکرم (ص)، به مدینه تشریف آوردند فرمودند :
اين نور كيست كه در اين خانه تابيده؟ گفتند شتربانى كه اويس نام داشت به اينجا آمد و بازگشت. فرمودند :
 آرى اويس در خانه ما اين نور را به هديه گذاشت و رفت . من از اینجا بوی اویس قرنی را که بوی بهشت است استشمام می کنم .
منتهی الامال، ج 1







                                                          https://s18.picofile.com/file/8431564776/kazem.jpg

          داستان كربلايى كاظم و حافظ قرآن شدنِ او در يك لحظه 

 بخش های منتخب                

داستان كربلايى كاظم از زبان خودش   :

سالها قبل، در ايام مُحَرّم واعظى به قريه ما آمد. شبها منبر مى رفت. من هم در آن روزها جوان بودم و بر خود لازم مى دانستم مسائل شرعى كه به آن نياز دارم ياد بگيرم.

يك شب بر منبر گفت: «كسانى كه گندمشان به حَدّ نِصاب برسد و زكات و حق فقرا را ندهند، مالشان با حرام مخلوط مى شود و اگر با عينِ پولِ آن گندمهاى زكات نداده خانه يا لباس تهيه كنند، با آن لباس و در آن خانه نمازشان باطل است و همين طور اگر كسى خُمس ندهد، نمازش درست نيست. چون يك پنجم مال خُمس نداده، متعلّق به سادات و امام زمان(عليه السلام) است. ممكن است شما لباس و يا مَسكنتان را از اموال خمس نداده خريده باشيد. چون يك پنجم آن متعلق به شما نيست شما آنها را غصب كرده ايد... .» خلاصه مطالبى از اين قبيل را بر منبر گفت. اين حرف در من اثر كرد، من تصميم داشتم پاى منبر هرچه مى شنوم يا ياد مى گيرم، به آن عمل كنم.

چون مى دانستم مالك دِه اهل خُمس و زكات نيست، به پدرم گفتم: من كه رعيت اين مالك هستم، ديگر نمى توانم در اين زمين بمانم. من نماز مى خوانم. بنابراين از اين ده مى روم. پدرم اصرار كرد كه بمانم و گفت: تو از كجا مى دانى كه او زكات نمى دهد؟ من كه به مالك دِه درباره خمس و زكات تذكر داده بودم و او اعتنا نكرده بود، ديگر اصرار پدرم را قبول نكردم و شبانه از ده بيرون آمدم.

براى گذران زندگى خود بين راه قم ـ اراك عَمَلِگى مى كردم، در كار جاده سازى. مدتى هم در دهات اطراف مشغول خاركنى بودم. روزى سى شاهى به من مُزد مى دادند و من با اين مبلغ ناچيز زندگى را مى گذراندم.

سه سال به اين ترتيب گذشت. روزى مالك ده، كسى را نزد من فرستاد و پيغام داد: من توبه كرده ام و اكنون خمس و زكات مى دهم. بيا و در همان ملك مشغول كار باش. اگر نمى خواهى براى من كار كنى، به تو زمين و بذر مى دهم و براى خودت كشت كن. دوست دارم به ده برگردى و نزد ما بمانى.

من به ده برگشتم. مالك به من زمين و يك «بار» گندم داد. من دَه «من» گندم براى بذر برداشتم و بقيه گندم ها را دو نيم كردم. نيمى را براى معاش خود و نيمى ديگر را براى ارحام و فقيران ده كنار گذاشتم. در نتيجه خداوند به زراعت من بركت داد.

پنجاه و پنج «بارِ» گندم از زراعت عايدم شد. باز مثل سابق عمل كردم. يعنى دَه «مَن» را براى بذر كنار گذاشتم و بقيه را به دو قسمت كردم. نيمى براى خود و نيمى براى انفاق به فقرا. اين شيوه هميشه ادامه داشت.

يكى از روزهايى كه حاصل مزرعه را برداشته و خرمن كرده بودم، منتظر شدم نسيمى بيايد تا گندم ها را باد بدهم و گندم را از كاه جدا كنم، از قضا در آن روز اصلا از باد خبرى نبود. به ناچار با دست خالى به سوى خانه برگشتم.

در بين راه يكى از فقرا را ديدم. جلو آمد و گفت: امسال ما را فراموش كردى؟

گفتم: خدا نكند كه من فقرا را فراموش كنم. مطمئن باش حق تو محفوظ است.

گفت : من و زن و بچه ام امشب چيزى براى خوردن نداريم.

من ديگر نتوانستم داستان آن روز خود را برايش تعريف كنم. به او گفتم كه همانجا منتظرم بماند. دوباره به خرمن برگشتم. ولى چه فايده، باد كه نمى وزيد. براى آنكه نان شب آن خانواده فقير فراهم شود به زحمت زياد با دست مقدارى از گندم ها را از كاه جدا كردم. مقدارى هم علوفه براى گوسفندانم برداشتم. برگشتم و گندم ها را به آن مرد دادم و بعد به طرف ده راه افتادم. قبل از اينكه وارد ده بشوم به باغ امامزاده «هفتاد و دو تن» رسيدم. داخل باغ، مرقد مطهر امامزاده جعفر و امامزاده صالح و چند امامزاده ديگر بود، به يك قسمت هم چهل دختران مى گفتند. هر سال براى زيارت، افراد زيادى به آنجا مى آمدند.

خيلى خسته بودم; براى رفع خستگى روى سكّوى كنار در امامزاده نشستم و علوفه را به كنارى گذاشتم.

در همين حال ديدم دو جوان زيبا به طرفم مى آيند هر كدام عَمّامه سبزى به سر داشتند. گمان كردم زوّار هستند. وقتى به من رسيدند يكى از آنها گفت: محمدكاظم نمى آيى برويم داخل امامزاده فاتحه اى بخوانيم؟

گفتم: مى خواهم به منزل بروم و اين علوفه را برسانم.

اصلا نمى دانستم اسم مرا از كجا مى داند؟! قبل از اينكه بخواهم چيزى بپرسم يكى از آنها گفت: خيلى خوب، حالا تو با ما بيا.

آنها از جلو راه افتادند و من هم به دنبالشان روانه امامزاده شدم. وقتى آن دو سيد جوان وارد امامزاده جعفر شدند مؤدبانه جلو در ايستادم و مشغول خواندن فاتحه شدم. آن دو بزرگوار مُرتّب صلوات مى فرستادند. كمى كه گذشت ديدم كتيبه اى دور تا دور حرم ظاهر شد كه بر روى زمينه اى سبز، خطوط درشت طلايى نقش بسته بود. اين كتيبه را قبلا نديده بودم. حالا هم چنين كتيبه اى نيست. فقط در آن لحظه من آن كتيبه را ديدم!

آن دو سيد جلو آمدند. يكى سمت راست و ديگرى سمت چپم ايستاد. يكى از آنها به من گفت: اين كتيبه را بخوان.

گفتم: من سواد ندارم.

گفت: بخوان و نترس.

گفتم: عرض كردم كه خواندن بلد نيستم.

در اين وقت سيدى كه طرف راستم ايستاده بود هفت مرتبه سوره حمد و هفت مرتبه سوره قل هوالله احد را خواند.

سيد ديگر كه سمت چپم ايستاده بود هفت مرتبه صلوات فرستاد و ديگرى دست بر سينه ام نهاد و محكم فشار داد. طورى كه سينه ام درد گرفت. بعد گفت: حالا بخوان.

نگاهم كه به كتيبه افتاد ناگهان متوجه شدم كه مى توانم آن را بخوانم. شروع به خواندم كردم:

ان ربكم الله الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام ثم استوى على العرش يغشى الليل النهار يطلبه حثيثا والشمس و القمر والنجوم مسخرات بامره الا له الخلق والامر تبارك الله رب العالمين * ادعو ربكم تضرعا و خفية انه لا يحب المعتدين * و لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها و ادعوه خوفا و طمعا ان رحمت الله قريب من المحسنين * و هوالذى يرسل الرياح بشرا بين يدى رحمته حتى اذا اقلت سحابا ثقالا سقناه لبلدميت فانزلنا به الماء فاخرجنا به من كل الثمرات كذلك نخرج الموتى لعلكم تذكرون * والبلد الطيب يخرج نباته بإذن ربه والذى خبث لا يخرج الانكدا كذلك نصرف الايات لقوم يشكرون * لقد ارسلنا نوحا الى قومه فقال يا قوم اعبدوالله مالكم من اله غيره انى اخاف عليكم عذاب يوم عظيم * قال الملأ من قومه انا لنريك فى ضلال مبين * قال يا قوم ليس بى ضلالة ولكنى رسول من رب العالمين*[38]

مشغول تلاوت اين آيات بودم كه از هوش رفتم. وقتى به هوش آمدم گمان كردم از خواب بيدار شده ام. همه جا تاريك بود و من در يك اتاق تاريك افتاده بودم روى زمين.

تعجب كردم، با خود گفتم: من اينجا چه كار مى كنم؟ به كف اتاق دست كشيدم. متوجه شدم كف اتاق حصير پهن شده. تازه فهميدم كه آنجا امامزاده است. هيچ چراغى روشن نبود. با خودم فكر مى كردم: «چطور شده من به اينجا آمده ام؟» ناگهان همه چيز يادم آمد. نمى دانستم روز است يا شب. درست يادم نيست چطور شد ولى حس كردم علاوه بر آن هشت آيه كه خواندم، همه قرآن را از بَر هستم. بلند شدم به حياط امامزاده آمدم. روز بود و هوا روشن.

از صحن امامزاده بيرون آمدم. علوفه را از جلوى در امامزاده برداشتم و روانه ده شدم. شديداً احساس گرسنگى مى كردم. وقتى به ده رسيدم، ديدم اهالى مرا به يكديگر نشان مى دهند. به يك نفر از اهالى گفتم: چرا همه به من اشاره مى كنند؟

گفت: تو گُم شده بودى، الان سه ـ چهار روز است كه از تو بى خبريم. خويشانت هم به دنبالت مى گردند تا شايد تو را پيدا كنند.

تازه متوجه شدم كه بى هوشى من چند روز طول كشيده. گفتم: والله! من الان به واسطه حادثه اى كه برايم اتفاق افتاده مى توانم تمام قرآن را بخوانم.

اهالى كه همه مى دانستند من اصلا سواد ندارم براى امتحانِ من، مُلاّى ده ـ حاج مُلاّ صابر اراكى ـ را آوردند.

ملاّ صابر ماجرا را كه شنيد گفت: شايد خواب ديده اى. گناه دارد، از اين حرف ها نزن. تو خيال مى كنى!

گفتم: خير. بيدار بودم و با پاى خودم به امامزاده رفتم، همراه آن دو سيّد بزرگوار. حالا هم قرآن را از حفظ دارم.

مُلاّ صابر قرآن آورد و آيات مختلف قرآن و چند سوره بزرگ را از من پرسيد. همه را از بَر خواندم. ملا صابر بعد از امتحانهاى فراوان گفت: كارش درست شده. مسأله مهمى برايش پيش آمده و نظر كرده شده.

اهالى همگى در حضور ملا صابر شهادت دادند كه من هيچ وقت به مكتب نرفته ام و كاملا بى سواد هستم.

فرداى آن روز به اراك رفتم. پس از چند روز دومرتبه به ساروق برگشتم تا بعد از رسيدگى به وضع خانه براى انجام كارى به تويسركان بروم. دو روز در دِه ماندم. در همين دو روز كه در ساروق بودم يك شب بالاى بام خانه خوابيده بودم كه در خواب ديدم، اطاق تازه اى از خشت بالاى بام ساخته شده. دو نفر داخل آن اتاق نشسته بودند و با هم صحبت مى كردند. من تعجب كردم. با خودم گفتم: «اين دو نفر كه هستند و با هم چه مى گويند؟» نزديك شدم. يكى از آنها كه لباسى نو بر تن داشت و عمّامه سبزى بر سر پيچيده بود به نفر دوم كه لباسش كمى كهنه بود، درس مى داد. وقتى من نزديك شدم همان آقاى عمامه سبز مرا صدا زد و گفت: «محمدكاظم ايشان كه اينجا نشسته، حواسِ درس خواندن ندارد، انگار هيچ چيز نمى فهمد; اما تو لياقت دارى. مرحبا به تو. نزديك بيا و اين درس هايى كه مى دهم ياد بگير.» نزديك رفتم و در حضور آقا نشستم. با انگشتش به سقف اشاره كرد طورى كه انگار مى خواست مرا متوجه سقف كند. من هم به سقف نگاه كردم. ديدم در هر گوشه سقف خطهايى كشيده شده. آقا، من را متوجه يك گوشه سقف كرد و گفت: من هر طورى مى خوانم تو هم همانطور بخوان.

آقا مى خواند و من هم تكرار مى كردم. 

در آن گوشه سقف ـ كه درس را از آنجا شروع كرديم ـ اين معانى نقش بسته  بود:

سر قرآن ; بسم الله الرحمن الرحيم.

مادر قرآن ; سوره فاتحة الكتاب.

سيّد قرآن ; سوره بقره.

حصار قرآن ; آية الكرسى.

دل قرآن ; سوره يس.

چراغ قرآن ; سوره تبارك.

عروس قرآن ; سوره الرحمن.

نُقل قرآن ; سوره قل هوالله احد.

بار قرآن ; تشديد.

جان قرآن ; آدم.

...

آقا مى خواند; من هم تكرار مى كردم. بعد آقا به گوشه هاى ديگر سقف اشاره كرد و گفت: «اينها را هم با من بخوان.» در آن قسمت هم دعاها و معانى ديگرى برايم خواند. من هم آنها را خواندم.

از خواب كه بيدار شدم متوجه شدم روى بام هستم و همه آنها را خواب ديده ام. سعى كردم مطالبى كه يادم دادند به خاطر بياورم اما هرچه به ذهنم فشار آوردم فايده اى نداشت و چيزى به خاطر نياوردم. وضو گرفتم، نماز صبح را خواندم. خيلى غمگين بودم. افسوس مى خوردم كه چرا آن «معانى» را فراموش كرده ام. با همان حالت افسردگى در حالى كه نشسته بودم، سرم را روى زانو گذاشتم و به فكر فرو رفتم. ساعتى همانطور نشستم. خيلى پريشان بودم. آفتاب طلوع كرد. ميلى به صبحانه نداشتم. خانواده ام وقتى مرا آن طور مُضطرب و پريشان ديدند، علت را جويا شدند. من هم خواب را تعريف كردم.

تا حدود دو ساعت به ظهر همانطور پريشان روى بام نشسته بودم; ناگهان قسمت اول آن خطوط كه آقا در عالم خواب مى گفت يادم آمد : بسم الله الرحمن الرحيم، سر قرآن... . همينطور تمام درس اول بخاطرم آمد. خوشحالى فوق العاده اى به من دست داد. همان خطوط را در ذهنم دنبال كردم تا اينكه قسمت هاى بعدى هم به تدريج در نظرم مُجسّم شد.[39]

             https://s19.picofile.com/file/8431564784/kazem2.jpg

 گروهى از مراجع تقليد و علما و اساتيد که در باره كربلايى كاظم اظهار نظر کرده اند:

آيت الله العظمى حاج سيد محمدهادى ميلانى(قدس سره)
آيت الله العظمى بروجردى(قدس سره)
آية الله العظمى صدر(قدس سره)
آية الله العظمى حجّت كوهكمرى(قدس سره)
آية الله العظمى حاج سيد محمد تقى خوانسارى(قدس سره)
آية الله العظمى حاج ميرزا مهدى شيرازى(قدس سره)
آية الله علامه طباطبائى(قدس سره)
آية الله العظمى مرعشى نجفى(قدس سره)
آية الله العظمى حاج سيد احمد زنجانى(قدس سره)
آية الله العظمى سيد عبدالله شيرازى(قدس سره)
آية الله حاج سيد هبة الدين شهرستانى(قدس سره)
آية الله كاشانى(قدس سره)
آية الله خالصى زاده(قدس سره)
شهيد نواب صفوى(قدس سره)
آية الله صدرالدين حائرى شيرازى
شهيد حجة الاسلام سيد عبدالحسين واحدى(قدس سره)
شهيد خليل طهماسبى(قدس سره)
حجة الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمد رازى(قدس سره)
حجة الاسلام والمسلمين ميرابوالفتح دعوتى
حجة الاسلام شيخ صدرالدين محلاتى
شهيد محراب آية الله دستغيب(قدس سره)
حجة الاسلام والمسلمين حاج ميرزا حسن مصطفوى
آية الله العظمى مكارم شيرازى
آية الله سبحانى
حجة الاسلام حاج صابر اراكى
....
....
.....
34...
برخى از خصوصيات كربلايى كاظم :
https://s3.picofile.com/file/7383362575/90131215192234749005.gifسادگى و بى آلايشى، به طورى كه تا پايان عمر همان قيافه دهاتى و روستايى ساده را داشت.

https://s3.picofile.com/file/7383362575/90131215192234749005.gifكم حافضگى و كم استعدادى، با وجود حفظ قرآن راجع به مسائل ديگر حافظه اش كم بود و اگر بيست بار هم فردى را مى ديد، اظهار نا آشنايى مى كرد.

مثلاً راه مدرسه حجتيه، در قم، را هر روز گم مى كرد و به ندرت ميزبان خود را مى شناخت. اين از آن جهت بود كه خداوند متعال مى خواست روشن سازد كه حفظ قرآن ايشان امرى موهبتى است و عادى نيست.

https://s3.picofile.com/file/7383362575/90131215192234749005.gifاو به كسى توجه نداشت و مقام، رياست و شخصيت ديگران اثرى در او نمى گذاشت. با بزرگان مى رفت، با مراجع مى نشست; ولى اين نشست و برخاست تأثيرى در ايشان نداشت و همه را به يك چشم نگاه مى كرد.

https://s3.picofile.com/file/7383362575/90131215192234749005.gifاينكه آن اعجاز درباره او انجام شده بود، كوچكترين ادعايى نداشت و خود را هيچ مى ديد و خود را برتر نمى انگاشت و امتيازى براى خود قائل نبود. متواضع بود و غالباً روى زمين و يا روى زيلو مى نشست

https://s3.picofile.com/file/7383362575/90131215192234749005.gifاو بيشتر مهمان طلبه ها مى شد و هر غذايى جلويش مى گذاشتند مى خورد و مى گفت: خانه غير اهل علم نمى روم; چون هر وقت غذاى شبهه ناك بخورم يك پرده اى روى سينه ام و قرآن حفظى ام مى افتد و آنقدر بايد انگشت در حَلقَم فرو بَرَم تا آن غذا بيرون بيايد و دوباره صفحه دلم پاك گردد.
.....
.....

https://s3.picofile.com/file/7383362575/90131215192234749005.gifاز خصوصيات او مداومت در تلاوت قرآن بود:
   از زمانى كه موهبت حفظ قرآن به كربلايى رسيد، در هر شبانه روز حداقل يك بار قرآن را ختم مى كرد و نه تنها كارهاى بدنى، بلكه كارهاى فكرى نيز مانع قرآن خواندن او نمى شد. يعنى حتى وقتى كه مشغول انجام كار فكرى بود و توجه و دقت در آن كار ضرورى مى بود، زبان كربلايى به تلاوت قرآن مجيد ـ آن هم بدون لكنت و ترديد و حتى بدون يك اشتباه كوچك در عبارات، كلمات، حروف و يا حركات ـ مشغول بود. مسلماً اين امتياز با تحصيل و تلاش علمى به دست نمى آيد و هيچ يك از كسانى كه از طريق درس خواندن حافظ قرآن مى شدند، نمى توانند چنين خصوصياتى را دارا شوند.

https://s3.picofile.com/file/7383362575/90131215192234749005.gifبه گونه اى ايشان بر ختم قرآن مواظبت داشت، كه اگر او را با سخنان متنوع سرگرم مى كردند، تا آن ساعتى كه فرصت براى ختم قرآن باقى مى ماند با كمال ميل جواب مى داد; همين كه فرصت مى خواست از دست برود كربلايى بى اختيار مضطرب و پريشان مى شد. وقتى از او مى پرسيدند كه چه مى شود يك روز قرآن را ختم نكنى؟ مى گفت: ما را وادارمان مى كنند و اضافه مى كرد كه همان دو سيد كه در امامزاده جعفر، در ظرف چند لحظه به طور خارق العاده، موهبت حفظ قرآن را به او رساندند، گاهى بر او ظاهر مى شوند و به او سفارش مى كنند كه بر ختم روزانه قرآن مواظبت داشته باشد.
https://s3.picofile.com/file/7383362575/90131215192234749005.gifكربلايى كاظم فكر مى كرد كه اگر از ناحيه حفظ قرآن استفاده مالى ببرد از ثوابش كم مى شود و مى گفت: من نمى خواهم اين معجزه خدايى را به هيچ چيز ديگر بفروشم. اين بود كه افراد اندكى از آن معجزه باخبر شدند، تا اينكه مرحوم آية اللّه خالصى زاده او را در دهكده سيد شهاب، از توابع ملاير، و نزديك تويسركان ديد و مدت زيادى او را نزد خود نگاه داشت و آقاى سيد اسماعيل علوى بروجردى او را با اصرار فراوان و با اجازه آقاى خالصى زاده به ملاير و از آنجا به كرمانشاه و از آنجا به نجف اشرف و از آنجا به قم و مشهد برد تا همه از اين معجزه الهى بهره مند شوند.

 برخى از خصوصيات ایشان در حفظ قرآن

جا دارد كه به برخى از خصوصيات حفظ قرآن، كه در كربلايى كاظم وجود داشت و از طريق تحصيل و درس خواندن و حفظ كردن عادى قرآن نمى توان به آنها دست يافت، اشاره كنيم:

 1ـ هرگاه يك كلمه عربى يا غير عربى براى او خوانده مى شد، بى درنگ مى گفت كه در قرآن هست يا نيست.

2ـ اگر يك كلمه قرآنى از او پرسيده مى شد، بى معطلى مى گفت كه آن كلمه در چه سوره و چه جزوى از قرآن آمده است و چند بار تكرار شده است.

3ـ اگر كلمه اى در چند جاى قرآن ذكر شده بود، همه آن موارد را بدون وقفه بر مى شمرد و دنباله هر كدام را مى خواند.

4ـ هرگاه در يك آيه يك كلمه، يا يك حرف و يا يك حركت غلط خوانده مى شد يا زياد و كم مى شد، بى درنگ متوجه مى شد و خبر مى داد.

5ـ هرگاه چند كلمه از چند سوره به دنبال هم خوانده مى شد، محل هر كلمه را بدون اشتباه بيان مى كرد.

6ـ هرگاه يك كلمه قرآنى را از هر قرآنى مى خواستند پيدا كند، بى درنگ بخشى از صفحات را برمى گرفت و صفحه مورد نظر را مى گشود و كلمه را نشان مى داد. يا اگر از او مى خواستند آيه اى را از قرآن نشان دهد، فوراً آيه را نشان مى داد.

7ـ هر گاه در يك صفحه نوشتار عربى و يا غير عربى يك آيه مطابق با ساير كلمات نوشته مى شد، آيه را تميز مى داد كه تشخيص آن براى اهل فضل نيز دشوار بود.

8ـ احاطه او به قرآن تا به حدى بود كه مرحوم آية اللّه سيد احمد زنجانى وى را كشف الآيات متحرك ناميدند.

9ـ گاهى برخى از طلاب چند جمله از آيات گوناگون قرآن را بر مى گرفتند و با هم تلفيق مى كردند ـ البته تلفيقى مناسب نه زننده و معلوم البطلان ـ و مى گفتند كل كاظم! اين آيه در كدام سوره است؟ او خنده مليحى مى كرد و مى فرمود: ناقلاگرى مى كنى! جمله اول در فلان سوره و قبل و بعدش اين است و جمله دوم در فلان سوره است و همچنين جمله هاى ديگر.

10ـ وقتى از كربلايى مى پرسيدند كه چطور شما بدون معطلى در بين يك صفحه از عبارت مفصل، آيه اى را فوراً تشخيص مى دهى؟ در جواب مى گفت: آيه قرآن براى من روشنايى و برجستگى مخصوصى دارد كه بقيه كلمات آن روشنى را ندارد. در جواب از اينكه چطور مى توانى قرآن را بخوانى، مى گفت: قرآن به خط سبز در سينه من نوشته شده است.

ايشان گله مند بود كه چرا طلبه ها از وى سؤالات ريشه اى نمى كنند. از شأن نزول و بواطن و خواص آيات و سوره هاى قرآن سؤال نمى كنند و فقط از تعداد حروف سؤال مى كنند. مى فرمود آنها از مسائل ابتدايى مى پرسند.

                https://s18.picofile.com/file/8431564976/kazem3.jpg

كربلايى كاظم را هزاران نفر از مردم ايران و غير ايران ديدند و امتحان كردند و صدها نفر از علما و دانشمندان و فرهنگيان نيز با دقت او را مورد آزمايش و امتحان دقيق قرار دادند كه گزارش قسمتى از آنها در روزنامه ها و مجلات سالهاى بين 1332 ـ 1335 هجرى شمسى ياد شده است.

مطالعه کامل مطالب در لینک زیر:

http://www.darrahehaq.com/index.php/2016-06-02-03-07-42/1140-2013-07-11-08-17-41?showall=1&limitstart







http://s8.picofile.com/file/8319828676/ekhlas.jpg


اخلاص، به معنای پاک کردن نیّت از غیر خدا و انجام دادن عمل، تنها برای خدا می‌باشد

قرآن کریم

بگو من خدای را می پرستم و دینم را خاص و خالص برای او می گردانم

قُلِ اللّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ دینی
سوره زمر آیه 14


خداوند را از روی اخلاص بخوانید و در هر عبادتی به سوی او  رو بیاورید. .                       

وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ .
 سوره اعراف . قسمتی از آیه 29

بگو همانا نماز من، عبادات من، زندگى من و مرگ من براى خداوند، پروردگار جهانيان است.

قُلْ إِنَّ صَلاتي‏ وَ نُسُکي‏ وَ مَحْيايَ وَ مَماتي‏ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ .
 سوره انعام . آیه 162

حدیث

پيامبر اکرم (ص) :

خداوند عملي را که در آن  ذره ای از ريا باشد نمی پذیرد

إنَّ الله لايَقبَلُ عَمَلاً فيهِ مِثقالُ ذَرَّةٍ مِن رياءٍ،

هر حقّى را حقيقتى است و بنده به حقيقت اخلاص نرسد، مگر آنگاه كه دوست نداشته باشد در برابر كارى كه براى خدا مى كند، تمجيد و ستايش شود .

إنَّ لِكُلِّ حَقٍّ حَقيقةً ، و ما بَلغَ عَبدٌ حقيقةَ الإخْلاصِ حتّى لا يُحِبَّ أنْ يُحْمَدَ على شيءٍ مِن عَمَلٍ للّه ِ .


امام علی (ع) :

کاری که برای خدا باشد، رشد و نمو پیدا میکند .

مَآ كَانَ لِلّهِ يَنْمُوا .
نهج البلاغه فیض الاسلام : خطبه 89

همه اعمال انسان بر باد فنا می‌رود، جز آن عمل خالصی که برای خدا باشد .

اَلْعَمَلُ کُلُه هَباءٌ الّا ما اُخْلِصَ فيه . فهرست غرر . ص 92



اخلاص، عاليترين هدف است
الإخْلاصُ أشْرَفُ نِهايَةٍ .


 خوشا به حال آنكه عبادت و دعايش را براى خدا خالص گرداند و آنچه مى بيند، دلش را به خود مشغول نسازد و آنچه مى شنود، او را از ياد خدا غافل نكند و به سبب آنچه به ديگران داده شده، سينه اش را غم و اندوه نگيرد

طُوبى لِمَن أخْلَصَ للّه ِ العِبادَةَ و الدُّعاءَ ، و لَم يَشْغَلْ قَلْبَهُ بما تَرى عَيْناهُ ، و لَم يَنْسَ ذِكْرَ اللّه ِ بما تَسْمَعُ اُذُناهُ ، و لَم يَحْزَنْ صَدرُهُ بما اُعْطِيَ غَيرُهُ

موفقيت كارها به خالص كردن نيّت هاست .
في إخلاصُ النِّيّاتِ نَجاحُ الاُمورِ

اخلاص داشته باش ، تا كامروا شوى
أخْلِصْ تَنَلْ .

https://s19.picofile.com/file/8433865700/ekhlass.jpg
از علی آموز اخلاص عمل

از علی آموز اخلاص عمل                   شیر حق را دان منزه از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت            زود شمشیری برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روی علی                      افتخار هر نبی و هر ولی
او خدو زد بر رخی که روی ماه         سجده آرد پیش او در سجده گاه
در زمان انداخت شمشیر، آن علی            کرد او اندر غزایش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل     وز نمودن عفو و رحمت، بی محل
گفت: بر من تیغ تیز افراشتی              از چه افکندی مرا بگذاشتی؟
گفت: من تیغ از پی حق می زنم               بنده حقم نه مأمور تنم
شیر حقم، نیستم شیر هوا                فعل من بر دین من باشد گوا
خشم بر شاهان، شه و ما را غلام    خشم را هم، بسته ام زیر لگام
چون در آمد در میان غیر خدا                   تیغ را اندر میان کردم سزا

مثنوی معنوی، دفتراول، ص 229.







بسم الله ...                          
بسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيْمِ

In the name of God, the Most Gracious, the Most Merciful

Look at what is being said, not who is saying it

                                        تصاویر و سخنان منتخب

بمنظور بهره مندی غیر فارسی زبانان، از احادیث، حکمت ها و سخنان منتخب، کانال   selected شامل 70سخن و تصویر منتخب، راه اندازی شده است
تاریخ تاسیس : 
1396/2/19
5/9/2017
                               آدرس کانال : https://t.me/selectedpic







حکیم جهانگیرخان قشقایی
 

علامه بزرگوار و حکیم عارف و نامدار، آیت الله جهانگیر خان قشقایی، الگوی بلند همتی و عزم و اراده آهنینی است که این همت بلند و اراده محکم، او را بعد از سن چهل سالگی، از بی هدفی و نوعی بی مبالاتی در زندگی به سوی کسب دانش و معرفت و سیر و سلوک عرفانی، رهنمون ساخت به گونه ای که نه تنها، از بیشتر بزرگان حکمت و معرفت زمان خود درس آموخت، بلکه استاد بیشتر بزرگان حکمت و اخلاق، و فقهای بزرگ صد ساله اخیر گشت.
حکما و فقهای بزرگی چون آیات عظام آقا ضیاء عراقی، حاج آقا رحیم ارباب، آسید ابوالحسن اصفهانی، سید حسن مدرس، و آقا سید حسین بروجردی، آشیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی، آشیخ محمد علی شاه آبادی، فاضل تونی، سید جمال الدین گلپایگانی و میرزا محمد حسین نائینی اعلی الله مقاماتهم، بعضی از شاگردان مرحوم جهانگیر خان قشقایی در علوم و فنون مختلف بودند و بیشتر این بزرگان در حکمت و معارف اخلاقی و عرفانی نیز از او بهره بردند.
جهانگیر خان قشقاقی از ایل قشقائی از ساکنین وردشت از سمیرم اصفهان بود او، تا قبل از چهل سالگی، فردی عادی بود که تحصیلاتی اندک داشت و در ایل خود زندگی می کرد، در عین حال به سه تار زنی علاقه وافر داشت روزی از ایام، برای رفع حوائج شخصی یا برای تکمیل فن سه تار زنی و یا برای تعمیر سه تارش به اصفهان سفر کرد این سفر، زمینه سفری دیگر و هجرتی به سوی حق و عالم ملکوت را برایش فراهم آورد و زندگی او را دگرگون ساخت. جریان این تحول را به گونه ای مختلفی بیان کرده اند، یکی از این نقل ها چنین است:
در ایام جوانی به موسیقی شائق بود، چندی مشق تار کرد و برای تکمیل آن فن به اصفهان آمده، از مدرسه صدر و او را خوش آمده، همه روزه صبح و عصر می رفت آنجا، چنانکه از وی حکایت کنند؛ در هنگام رفتن به مدرسه در دکان جنب مدرسه، درویشی وی را می خواند و از وطن مألوف و حرفت و نسب او جویا می شود، جهانگیر خان شرح حال خود کماکان با درویش در میان می گذارد، می گفت: چون گفتار من به پایان رسید، درویش خیره در من نگریست، گفت: گرفتم در این فن (تارزنی)، فارابی وقت شدی، مطربی بیش نخواهی بود، گفتم: نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار کردی هان بگو: چه باید کرد که خیر دنیا و آخرت در آن باشد گفت: چنین می آید که ترا فضا و هوای این مدرسه پسند افتاده، در همین جا حجره گرفته، به تحصیل علم مشغول باش، گویند: جهانگیر خان می گفت: من بدین مقام از همت، به یمن نفس آن و دیگری در این باره نوشته است:
می گویند که در یکی از تابستان ها که ایل قشقائی به ییلاق سمیرم آمده بود، جهانگیر خان نیز مانند سایر افراد ایل که برای خرید و فروش و رفع حوائج شخصی خود به اصفهان می آمدند، او هم به اصفهان آمد و در ضمن، تارش هم که خراب شده بود، می خواست آن را تعمیر نماید و از شخصی سراغ تار ساز را گرفت و او، یحیی ارمنی، تارساز معروف مقیم جلفا را به او نشان داد و ضمنا به وی گفت: برو پی کار بهتری و علم بیاموز، از تار زدن خیلی بهتر است. گفته آن شخص به جهانگیر خان خیلی اثر کرد و در مدرسه صدر حجره ای برای خود گرفت و با یک عشق و علاقه مفرطی پای تحصیل رفت و رتبه اش به جائی رسید که یکی از بزرگان حکماء و فقهاء و مدرسین اصفهان شد

جهانگیر خان که آتش گیره جانش در انتظار جرقه ای بود، از آن پس، ایل را ترک گفت و در حجره ای در مدرسه صدر اصفهان ساکن شد و به تحصیل علم پرداخت و با استعداد فطری و عشقی که به تحصیل پیدا کرده بود و اساتید بزرگی که تربیت او را به عهده گرفتند، خیلی زود به مقامات عالی علمی و عملی رسید.
برترین استاد حکمت و عرفان او، مرحوم آقا محمد رضا قمشه ای (قدس سره) بود.
آقا محمد رضا قمشه ای، استاد شرح اشارات، اسفار، مصباح الانس و شرح فصوص ابن عربی بود مرحوم جهانگیر خان که سالها شاگرد او بود، خود می گوید:
به شوق استفاده از محضر حکیم قمشه ای به تهران رفتم، همان شب اول خود را به محضر او رساندم، وضع لباس های او علمائی نبود، به کرباس فروش های سده می ماند، حاجت خود را بدو گفتم، گفت: میعاد من و تو در خرابات. خرابات محلی بود در خارج خندق (قدیم) تهران، در آنجا قهوه خانه ای بود که درویشی آن را در خلوتگاهی دیدم که بر حصیری نشسته بود، اسفار را گشودم، او آن را از بر می خواند سپس به تحقیق می پرداخت، مرا آن چنان به وجد آورد که از خود بی خود شدم، می خواستم دیوانه شوم، حالت مرا دریافت، گفت: آری قوت می، بشکند ابریق را.
یکی دیگر از استادان قشقائی، مرحوم حاج ملا حسینعلی تویسرگانی بوده است حاج ملا حسینعلی از فقها و مراجع به نام آن زمان بود و استاد دیگر او حاج محمد باقر نجفی است که مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمةالله) او را از علمای اعلام و فقیه کامل، متبحر و ربانی دانسته است و ملا حیدر صباغ لنجانی، میرزا محمد حسن نجفی، میرزا عبدالجواد حکیم و ملا اسماعیل درب کوشکی نیز از استادان او در علوم عقلی یا نقلی بودند و مرحوم آخوند کاشی که خود از عرفای صاحب مکاشفات و کرامات بوده است، از معاصران، دوستان و هم مباحثه های جهانگیر خان بوده و هر دو شاگرد آقا محمد رضا قمشه ای بودند.
جهانگیر خان، هیچگاه لباس روحانیت نپوشید، بلکه با همان لباس ایل قشقائی، زندگی می کرد. قبایی راسته دربر داشت، بیرجامه ای گشاد می پوشید و کلاهی قشقاقی بر سر می گذاشت و محل تدریس او همان مدرسه صدر بود.
سر انجام این حکیم عارف و فقیه بزرگ در شب 13ماه رمضان سال 1328 قمری در اصفهان در سن 85 سالگی در گذشت و در تخت فولاد اصفهان دفن شد. آری:

چنین بود اقبال و فرجام او       چه نیک آمد آخر سرانجام او
چو لطف خدا با جهانگیر شد       جهانگیر نامش جهانگیر شد
بنازم به آن ساقی مه لقا          که با جام می بخشد عمر بقا
چو سحر رخش دلربائی کند         یکی تارزن را خدائی کند

و چنین است سرانجام پاکانی که با همت بلند، آسایش و آرامش را رها می کنند و در راه معشوق پا می گذارند و جهان جاودانه و لایتناهی را به ملعبه های کودکانه دنیا نمی دهنند و حیات واقعی را که در جهان آخرت است بر می گزینند و خود را ارزان نمی فروشند.

همت بلند دار که مردان روزگار     از همت بلند به جایی رسیده اند

از زهد مرحوم جهانگیر خان این گفته بس، که با آن شهرت و عزت و آبرو که داشت، در هنگام مرگ چیزی جز چند کتاب نداشت، در حالی که در احوال او نوشته اند: او در جوانی ثروت زیادی داشت اما، همه آن ها را در رفع محرومیت از نیازمندان مصرف نمود

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود    ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
منبع:
اسرار حسن عاقبت و سوء عاقبت جلد 2
http://www.ghadeer.org/Book/1663/260355
 

http://s9.picofile.com/file/8341980550/ch1.jpg

تارزنی که تار بندگی اش را به خوبی نواخت
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/114/4686/38117

شاگردان‌ فراوانی‌ نزد او درس‌ خواندند که‌ شماری‌ از آنان‌ خود از فقها و علما و فلاسفه‌ بزرگ‌ شدند، از جمله‌ :
حاج‌ آقا رحیم‌ ارباب‌،
حاج‌ آقاحسین‌ طباطبایی‌ بروجردی‌
محمدحسین‌ فاضل‌ تونی‌،

سیدجمال‌الدین‌ گلپایگانی‌،

سیدحسن‌ مدرس‌،

شیخ‌ حسن‌علی‌ اصفهانی‌ نخودکی‌،

آقا نجفی‌ قوچانی‌،

میرزا حسین‌ نائینی‌،

شیخ‌ مرتضی‌ طالقانی‌،

http://wikifeqh.ir/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86_%D9%82%D8%B4%D9%82%D8%A7%DB%8C%DB%8C

http://s9.picofile.com/file/8341980550/ch1.jpg

جهانگیرخان قشقایی

https://s19.picofile.com/file/8433656984/jahangirkhan.jpg

اصحاب ، علماء ، مشاهیر و فرزانگان :
http://noornameh.ir/post/2

http://s9.picofile.com/file/8341980550/ch1.jpg
مقبره ایشان در قبرستان تخته فولاد اصفهان در تکیه ای به همین نام قرار دارد.

https://s19.picofile.com/file/8433581118/ghashghaey.jpg







http://s9.picofile.com/file/8365232642/yadekhodaa.jpg

                                              قرآن کریم                                       

 
اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، خدا را بسيار ياد كنيد.
 
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا

قرآن کریم : سوره احزاب . آیه 41

http://s8.picofile.com/file/8364642842/splt.png

آگاه باشید، با یاد خدا، دل ها آرامش مى یابد.

أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ

قرآن کریم : سوره رعد . آیه 28
http://s8.picofile.com/file/8364642842/splt.png
نماز را برای یاد من بپا دار .

و أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْري

قرآن کریم : سوره طه .  آیه 14

http://s8.picofile.com/file/8364642842/splt.png

 ای کسانیکه ایمان آورده اید، اموال و فرزندانتان، شما را از یاد خدا غافل نکند و کسانیکه چنین کنند، زیان کارند .

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ

 قرآن کریم  :  سوره منافقون . آیه 9
http://s8.picofile.com/file/8364642842/splt.png

و هر کس از یاد من اعراض کند همانا (در دنیا) معیشتش تنگ شود و روز قیامت او را نابینا محشور میکنیم.

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ
 قرآن کریم  : سوره طه، آیه 124
http://s8.picofile.com/file/8364642842/splt.png

پس به یاد من باشید، تا به یاد شما باشم! و شکر مرا گویید و (در برابر نعمتهایم) کفران نکنید!

فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ . قرآن کریم : سوره بقره ، آیه 152

http://s8.picofile.com/file/8364642842/splt.png
       پیامبر اكرم (ص)

هر لحظه ای که بر فرزند آدم بگذرد و  او به یاد خدا نباشد، روز قیامت حسرتش را خواهد خورد .

ما مِن ساعَةٍ تَمُرُّ بِابن آدَمَ لَم یُذکَر اللهُ فیها إلّا حَسِرَ عَلَیها یَومَ القیامَةِ .نهج الفصاحه : ص 707 ، ح 2677


شخصی خدمت پیامبر اکرم (ص) عرض كرد :
دوست دارم كه خاص ترين بنده خداوند متعال باشم ـ
فرمودند :
خدا را فراوان ياد كن تا خاص ترين بنده خداوند متعال باشى .

قد سُئِلَ : اُحِبُّ أن أكونَ أخَصَّ الناسِ إلى اللّه ِ تعالى ؟  أكثِرْ ذِكرَ اللّه ِ تَكُن أخَصَّ العِبادِ إلى اللّه ِ تعالى . میزان الحکمه : ج4 . حدیث شماره  21006564
http://s8.picofile.com/file/8364642842/splt.png

                                                 امام علی (ع)

کسی كه دل خویش را با دائم الذكر بودن آباد گرداند، خداوند افعال او را در نهان و آشکار، نيكو میگرداند .

مَنْ عَمَّرَ قَلبَهُ بِدَاوم الذِّكرِ حَسُنَتْ اَفْعالُهُ في السّرِّ و الجَهرِ. تصنيف غرر الحكم -ج 365


ياد خدا عقل را آرامش مىدهد، دل را روشن میكند و رحمت او را فرود مىآورد .

اَلذِّكرُ يونِسُ اللُّبَّ وَ يُنيرُ القَلبَ و َيَستَنزِلُ الرَّحمَةَ . تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 189 ، ح
3633

ياد خدا نور عقول و زندگى بخش جان ها و موجب روشنى سينه ها است .

الذكر نور العقول وحياة النفوس و جلاء الصدور. منتخب الغرر، ص 20



سروده ای پیرامون یاد خدا







        https://s18.picofile.com/file/8433865126/emamereza.jpg
               أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ و رحمت الله و برکاته
                                    

آن غریب آشنا مدفون در مشهد رضاست            ساکن دل های ما باشد علی موسی الرضا(ع)

افتخار خاک ما قبر امام هشتمین                       آبروی کشور ما آن علی موسی الرضا (ع)ست

ای خدا توفیقمان ده جملگی در بندگی                 تا ز ما گردد رضا آن حضرت موسی الرضا (ع)

بعد از آن ما را طلب چون زاِیری با معرفت            با خلوص و با صفا ای حضرت موسی الرضا (ع)

سروده : حسن
                                                  متن کامل شعر







                                  https://s19.picofile.com/file/8433952276/emamezaman.jpg
یکی از دانشمندان، آرزوی زیارت آن حضرت را داشت و از عدم موفقیت خود، رنج میبرد. مدتها ریاضت کشید و آنچنانکه در میان طلاب حوزه نجف مشهور است، شبهای چهارشنبه به مسجد سهله میرفت و به عبادت میپرداخت، تا شاید توفیق دیدار نصیبش گردد.

مدتها تلاش کرد، ولی به نتیجه نرسید. سپس به علوم غریبه متوسل شد، چله ها نشست و ریاضتها کشید، اما باز هم نتیجه نگرفت .
ولی شب زنده داری ها و مناجات سحرگاهان، صفای باطنی در او ایجاد کرده، گاهی نوری بر دلش میتابید و حقایقی را میدید.
روزی در یکی از این حالات معنوی، به او گفته شد :
دیدن امام زمان (ع)، برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر سفر کنی . به عشق دیدار، رنج این مسافرت توان فرسا را بر خود هموار کرد و پس از چند روز به آن شهر رسید. در آنجا نیز چله گرفت و به ریاضت مشغول شد .

روز سی و هفتم و یا سی و هشتم به او گفتند :
الان امام زمان (عج)، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند، هم اکنون برخیز و به خدمت حضرت شرفیاب شو .
با اشتیاق ازجا برخاست و به دکان پیرمرد رفت. وقتی رسید، دید حضرت آنجا نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته، سخنان محبت آمیز میگویند. همینکه سلام کرد، حضرت پاسخ فرمودند و اشاره به سکوت کردند.
در اینحال، دید پیرزنی ناتوان و قد خمیده، عصا زنان آمد و با دستی لرزان، قفلی را نشان داد و گفت :
 اگر ممکن است برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی از من بخرید که به پول آن نیاز دارم. پیرمرد قفل را گرفت. نگاه کرد و دید بی عیب و سالم است، گفت : خواهرم این قفل دو عباسی (هشت شاهی) ارزش دارد. پول کلید آن، بیش از ده دینار نیست، شما اگر ده دینار (دو شاهی) به من بدهید، من کلید این قفل را میسازم و ده شاهی، قیمت آن خواهد بود!
پیرزن گفت : نه، به آن نیازی ندارم، اگر شما این قفل را سه شاهی از من بخرید، شما را دعا  میکنم.
پیرمرد با کمال سادگی گفت :
 خواهرم تو مسلمانی، من هم مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم منفعت ببرم، به هفت شاهی میخرم، چون من کاسب هستم و باید نفعی ببرم، یک شاهی ارزانتر میخرم . سپس پیرمرد هفت شاهی به آن زن داد و قفل را خرید.

همین که پیرزن رفت، امام زمان (عج) به من فرمودند :
آقای عزیز، این منظره را تماشا کردی ؟ اینطور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم.
چله نشینی لازم نیست، به جفر متوسل شدن سودی ندارد. عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم. از همه این شهر، این پیرمرد را انتخاب کرده ام، زیرا این مرد، دیندار است و خدا را میشناسد، این هم امتحانی که داد.
از اول بازار، این پیرزن عرض حاجت کرد و چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه میخواستند ارزان بخرند و هیچ کس حتی سه شاهی خریداری نکرد، اما این پیرمرد آنرا به هفت شاهی خرید.

هفته ای بر او نمیگذرد، مگر آنکه به سراغ او میآیم و از وی دلجوئی و احوالپرسی میکنم.

برگرفته از : پایگاه اطلاع رسانی حوزه

http://s9.picofile.com/file/8341980550/ch1.jpg

سروده ها :
کلامی با امام زمان (عج)
سلام بر مهدی (عج)
نیمه شعبان
http://s9.picofile.com/file/8341980550/ch1.jpg

آشنایی  با زندگانی امام زمان (عج) :







شیخ صدوق (ره) روایت می کنند :
حضرت امیر المومنین (ع) به مردی از قبیله بنی سعد فرمودند:  دوست داری از خودم و فاطمه برایت بگویم ؟
او گرامیترین و محبوبترین شخص نزد من و اهل بیت خود بود . آنقدر با مشک آب کشید که جای آن بر بدنش باقی ماند. آنقدر برای درست کردن آرد ، دست به آسیاب سایید که دستانش تاول زد . آنقدر آتش به زیر دیگ افروخت که جامه اش رنگ سیاهی و دود به خود گرفت.
این رنج ها به او آسیب رساند ، چنانچه به او گفتم :
اگر نزد پدرت می رفتی و از او خدمتکار طلب می کردی ، تو را از سختی این کار آسوده می ساخت .
لذا ، فاطمه (س) به محضر پیامبر (ص) رفت . جوانانی را گرد آن حضرت دید . حیا کرد و خواسته خود را نگفت و بازگشت . حضرت پیامبر (ص) فهمیدند که او به دنبال کاری آمده است.
فردای آن روز رسول خدا (ص) به سرای ما قدم نهادند، در حالیکه من و فاطمه در خانه بودیم. حضرت سه بار فرمودند: السلام علیکم. چون پیوسته رفتار و خوی پیامبر چنین بود که سه مرتبه سلام می فرمودند. اگر به ایشان اجازه می دادند، وارد می شدند وگر نه باز می گشتند.
جواب آن حضرت را دادم و گفتم علیکم السلام یا رسول الله بفرمایید.
حضرت آمدند و بالای سر ما نشستند. فرمودند:
فاطمه ، دیروز از محمد چه می خواستی؟
ترسیدم اگر پاسخ حضرت را ندهیم برمی خیزند، لذا گفتم: یا رسول الله به خدا سوگند فاطمه در خانه خیلی زحمت می کشد ، به همین خاطر آسیب دیده است. به او گفتم اگر نزد پدرت می رفتی و از او خدمتکار طلب می کردی تو را از سختی این کارها آسوده می ساختند.
پیامبر پاسخ دادند: می خواهید چیزی را به شما بیاموزم که از خدمتکار برای شما بهتر باشد؟
هرگاه به خوابگاه خود رفتید و خواستید بخوابید، سی و چهار مرتبه الله اکبر  ، سی و سه مرتبه الحمدلله و سی و سه مرتبه سبحان الله بگویید.

در این هنگام فاطمه (س) سه مرتبه فرمود: رضیت عن الله و رسوله ، من به آنچه خدا و رسولش بخواهند، خرسندم.


من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص ۲۱۱، ح ۳۲،









 

http://noornameh.ir

نورنامه

http://s8.picofile.com/file/8364642842/splt.png

http://cheraghhaa.ir

چراغ ها 


http://s8.picofile.com/file/8364642842/splt.png

http://selected.ir

selected

http://s8.picofile.com/file/8364642842/splt.png

http://golgoe.ir

سخن گو


http://s8.picofile.com/file/8364642842/splt.png

http://bnesh.ir

بینش

http://s8.picofile.com/file/8364642842/splt.png

http://has9.ir

کشکول

http://s8.picofile.com/file/8364642842/splt.png

http://welinks.ir
 

رسا
 

برای آشنایی بیشتر اینجا کلیک بفرمایید
+
اشعار

http://www.ashare.ir







حضرت رسول (ص)

بزرگ ترین  و سرسخت‌ ترين دشمنان تو ،

نفس تو

است كه ميان دو پهلويت قرار دارد


بحارالانوار،‌ج67، ص  64



حضرت رسول (ص)

مجاهد کسى است که به خاطر خدا با نفْس خود مبارزه کند.


المُجاهِدُ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ فی اللهِ ،.کنز العمّال، ح 11261



حضرت امام صادق (ع)

 فرمودند: پيامبر(ص) گروهی را به جنگ فرستادند که خودشان در آن جنگ حضور نداشتند . وقتی سپاه برگشت ، پيامبر(ص) به آنها خوش آمد گفتند و فرمودند: خوش آمدند گروهی که جهاد اصغر را به پايان رساندند، اما جهاد اکبر هنوز بر عهده آنهاست. سوال شد ، جهاد اکبر چيست؟ حضرت فرمودند. جهاد با نفس

امام صادق(ع) می‌فرمايند: «أَنَّ النَّبِيَّ (ص) بَعَثَ بِسَرِيَّةٍ فَلَمَّا رَجَعُوا قَالَ مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قَالَ جِهَادُ النَّفْسِ» (بحارالانوار، ج‏19، ص 182)







                                                    http://s8.picofile.com/file/8365233192/raiabali.jpg     
 کتاب كيمياي محبت، در مورد احوالات مرحوم شيخ رجبعلي خیاط (ره) می باشد.

توفیقات آن عارف جلیل القدر را میتوان با عنایت به محورهای ذیل خلاصه نمود :

1 - شناخت ، محبت و عشق به خدا
2 - شناخت ، محبت و پیروی از اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین
3 - مراقبت و مبارزه مستمر با نفس
4 - اخلاص در عمل و کسب رضای خدا
5 - قناعت ، ساده زیستی و فریب دنیا را نخوردن
6 - احسان و خدمت بی منت و متواضعانه به خلق خدا
7- دعا و عبادت عالمانه و عارفانه
  
                                              
                            مطالب بیشتر        







 امام صادق علیه السلام فرمودند:
معنای آیه‌ی «اهداناالصراط المستقیم» (خدایا ما را به راه راست هدایت فرما) این است که خدایا ما را به صراط مستقیم آشنا فرما؛ ما را به راهی هدایت کن که به دوستی‌ و محبتت منتهی می‌شود و به بهشتت می‌رساند. ما را هدایت فرما که از هواهای نفس خود پیروی نکنیم تا به هلاکت نیفتیم. هر کس از هوای نفس خود پیروی کند، شبیه مردی است که مدتی بود در میان مردم مشهور به دیانت و تقوی شده بود تا اینکه به فکر افتادم او را ببینم.
یک روز به طور ناشناس نزد او رفتم. دیدم ارادتمندان او دورش را گرفته‌اند و غلغله‌ای برپاست. اولین چیزی که نظرم را جلب کرد، اطوارها و حرکات عوام‌فریبانه‌ی او بود. او عاقبت از مردم جدا شد و به تنهایی به راه افتاد و من آهسته به دنبالش حرکت کردم.
طولی نکشید که جلوی دکان نانوایی ایستاد و همین که چشم صاحب دکان را دور دید، دو قرص نان برداشت و زیر لباسش مخفی کرد و راه افتاد. با خودم گفتم شاید پول نان را قبلاً داده یا بعداً خواهد داد.
بعد دیدم جلوی بساط انار فروشی ایستاد و تا چشم فروشنده را دور دید، دو دانه انار برداشت و باز زیر لباسش پنهان کرد.
با خود گفتم آخر این مرد چه نیازی به دزدی دارد. به هر حال دنبالش رفتم تا نزد شخص مفلوک و بیماری رسید و نان‌ها و انارها را به او داد و رفت.
وقتی راه افتاد، خودم را به او رساندم و پرسیدم:«آوازه‌ات را شنیده بودم و دوست داشتم تو را ببینم، ولی کارهای عجیبی از تو دیدم که فکرم را مشغول کرده است. برایم توضیح ده تا آسوده شوم.»
به من گفت:«قبل از هر چیز به من بگو کیستی؟»
گفتم:«از فرزندان آدم هستم؛ از امت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم.»
به من گفت:«خودت را بیشتر معرفی کن.»
گفتم:«از اهل بیت رسول خدا هستم.»
پرسید:«از کدام شهری؟»
گفتم:«مدینه »
گفت:«نکند تو جعفر بن محمد هستی. »
گفتم:«بله.»
گفت:«البته تو فرزند رسول خدایی و دارای شرافت نسب هستی، اما افسوس که این قدر جاهل و نادانی!»
گفتم:«چه جهالتی از من دیدی؟!»
گفت: «همین سوالی که می‌کنی، دلالت بر نادانی تو دارد و معلوم می‌شود یک حساب ساده دینی را نمی‌توانی درک کنی. مگر نمی‌دانی که خداوند در قرآن می‌فرماید:«من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» (هر کار نیکی، ده برابر پاداش دارد.) و از آن طرف می‌فرماید: «مَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا» (هرکار بد فقط یک برابر کیفر دارد.) مجموع کارهای بد من چهارتاست:دزدیدن دو قرص نان و دو انار، ولی همین‌ها را در راه خدا دادم که چهار برابر می‌شود. پس کارهای خوبم می‌شود چهل تا و اگر کارهای بدم را از آن کم کنی، سی و شش کار خوب باقی می‌ماند.»
به او گفتم:« مادرت به عزایت بنشیند! تو به کتاب خدا جاهل هستی نه من! مگر این آیه را نشنیده‌ای که:« انما یتقبل الله من المتقین» (خدا فقط عمل پرهیزکاران را می‌پذیرد.) تو چهار عمل بد داشتی: دزدیدن دو نان و دو انار؛ و آنها را بدون اجازه صاحبش بخشیدی و با این کار، چهار گناه دیگر مرتکب شدی که مجموعاً می‌شود هشت گناه. هیچ کار خوبی هم نداشته‌ای.»
همان طور که هاج و واج نگاهم می‌کرد، از او جدا شدم.»
آن گاه امام صادق فرمود:«این گونه تفسیرها و توجیه‌های جاهلانه در امور دینی سبب می‌شود عده‌ای گمراه شوند و دیگران را هم گمراه نمایند.»

مآخذ : دانشنامه رشد
برخی اصلاحات : نما

 







      http://s8.picofile.com/file/8364775818/safar2.jpg

مرد تاجری تصمیم داشت برای تجارت به سفر برود . به همین منظور خدمت امام صادق (ع) رسید و درخواست استخاره ای کرد، استخاره بد آمد . آن را نادیده گرفت و به سفر رفت . اتفاقا به او خوش گذشت و سود فراوانی هم برد ، اما از آن استخاره در تعجب بود.
 
پس از مسافرت خدمت امام (ع) رسید و عرض کرد: یابن رسول الله! یادتان هست چندی پیش خدمت شما رسیدم، برایم استخاره کردید و بد آمد، استخاره ام برای سفر تجارت بود، به سفر رفتم، سود فراوانی بردم و به من خوش گذشت.

امام صادق (ع) تبسمی کردند و به او فرمودند:
در سفری که رفتی یادت هست در فلان منزل خسته بودی، نماز مغرب و عشایت را خواندی، شام خوردی و خوابیدی و زمانی بیدار شدی که آفتاب طلوع کرده و نماز صبح تو قضا شده بود؟
عرض کرد: آری، ای فرزند رسول خدا. حضرت فرمودند: اگر خدا دنیا و آنچه را که در دنیاست به تو داده بود جبران آن خسارت (قضا شدن نماز) نمیشد.

کتاب هزار و یک نکته درباره نماز







        سلام و زیارت معصومين عليهم السلام در روزهاى هفته

                                               
  شنبه:               حضرت رسول صلى الله عليه و آله‏
 يكشنبه:           حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام‏ و حضرت  فاطمه زهراعَليهَاالسَّلام
 دوشنبه:     حضرت امام حسن و  امام حسين عليهما السلام‏
 سه شنبه:    حضرت امام سجاد و امام باقر و امام صادق عليهم السلام‏
 چهارشنبه:  حضرت امام موسى بن جعفر،امام رضا،امام جواد و امام  هادى عليهم السلام
 پنج شنبه:      حضرت
امام حسن عسكرى عليه السلام
 جمعه:               حضرت حجة بن الحسن، امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف

در پایان سلام هر روز ، عرض می کنیم :
امروز ، روز شما و به نام شما است و  در اين روز مهمان شمايم ، پس مرا بنوازيد و نيكو مهمان نوازى كنيد ، كه چه خوب شما مهمان نوازيد و من در اين روز در پناه شمايم ، پس مرا پناه دهيد كه همانا شما به مهمان نوازى و پناه دادن ماموريد ، درود خدا بر شما و بر خاندان پاكتان باد.



آشنائی اجمالی و تفصیلی با زندگانی معصومين عليهم السلام







رسول خدا (ص):

 برترین جهاد، بیان حق نزد پادشاه ستمكار است

 أفضلُ الجِهادِ كَلمةُ حقّ عِندَ سُلطان جائِر،كنز العمال، 15/923


http://s9.picofile.com/file/8341980550/ch1.jpg
امام على (ع) :

 اى مردم! اگر در يارى حق كوتاهى نمى كرديد و در خوار ساختن باطل سستى نمى نموديد، كسانى كه همپايه شما نيستند، در شما طمع نمى كردند و هيچ قدرتى بر
شما مسلط نمى شد.


اَيُّهَا النّاسُ لَوْ لَمْ تَـتَخاذَلوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنوا عَنْ تَوْهينِ الْباطِلِ، لَمْ يَطْمَعْ فيكُمْ مَنْ لَيْسَ مِثْلَكُمْ وَ لَمْ يَقْوَ مَنْ قَوىَ عَلَيْكُمْ. نهج البلاغه(صبحی صالح) ص241

هیچ همراه و همنشینی عزیزتر از حق نیست .

لَا صَاحِبَ أَعَزُّ مِنَ الْحَق ، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم‏، ص 68، ح 938


 هر كس با تكيه به غير حقّ جويای عزّت شود به ذلّت در افتد، و هر كه با حقّ عناد ورزد خوار گردد .

مَن يَطلُبِ العِزَّ بغَيرِ حقٍّ يَذِلَّ و مَن عانَدَ الحقَّ لَزِمَهُ الوَهْنُ. تحف العقول،ص 95


 حقّ و حقیقت در تمام حالات جدید و تازه است گر چه مدتی بر آن گذشته باشد و باطل همیشه پست و بى أساس است گر چه افراد بسیارى از آن حمایت کنند.

 اَلـْحَقُّ جَدیدٌ وَ إنْ طالَتِ الاْیّامُ، وَ الْباطِلُ مَخْذُولٌ وَ إنْ نَصَرَهُ أقْوامٌ.) وسائل الشّیعة: ج 25، ص 434، ح 32292


 هيچ راهنمايى صادق تر از گوش سپردن به حقّ نيست .

لا دَليلَ أنْصَحُ مِنِ اسْتِماعِ الحقِّ . بحار الأنوار: ج78،ص93،ح 104


 تلخى حق را تحمل كن، و مبادا كه فريب شيرينى باطل را بخورى.

اِصْبِرْ عَلى مَرارَةِ الْحَقِّ وَ ايّاكَ اَنْ تَنْخَدِعَ لِحَلاوَةِ الباطِلِ؛غررالحكم، ح ۲۴۷۲                      
http://s9.picofile.com/file/8341980550/ch1.jpg
 امام صادق (ع ) :

 پایمال كردن حقوق ، سبب خوارى است .

 تَرْكُ الْحُقُوقِ مَذَلَّةٌ ، تحف العقول ج 2، ص 360

http://s9.picofile.com/file/8341980550/ch1.jpg
امام حسین (ع) :

 عقل کامل نمی شود مگر با پیروی از حق.

لا یکمل العقل إلا باتباع الحق؛ بحار الانوار ج 75، ص 127

احادیث بیشتر :
http://golgoe.ir/post/17








Powered By Rasekhoon.net