• English / العربیة / French  
  •  

     


     

     


     

     


     

     


     

     


       

      صفحه خانگي خود كنید !   ایمیل به مدیر !   اضافه کردن به علاقه مندیها !   سال89،کـــار و همت مضــاعف

       



    شهوت‏پرستى و عفاف

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    شهوت‏پرستى و عفاف

    "شهوت‏" در لغت داراى مفهوم عامى است كه به هرگونه خواهش نفس و ميل و رغبت‏به لذات مادى اطلاق مى‏شود; گاهى علاقه شديد به يك امر مادى را نيز شهوت مى‏گويند. مفهوم شهوت، علاوه بر مفهوم عام، در خصوص "شهوت جنسى‏" نيز به كار رفته است. واژه "شهوت‏" در قرآن كريم هم به معنى عام كلمه آمده است و هم به معنى خاص آن. در اين بحث، نظر ما بيشتر به معناى خاص آن است، زيرا آثار مخرب و زيانبار آن بيش از ساير كشش‏هاى مادى است. "شهوت‏" نقطه مقابل "عفت‏" است. "عفت‏" نيز داراى مفهوم عام و خاص است.
    "شهوت‏" در لغت داراى مفهوم عامى است كه به هرگونه خواهش نفس و ميل و رغبت‏به لذات مادى اطلاق مى‏شود; گاهى علاقه شديد به يك امر مادى را نيز شهوت مى‏گويند. مفهوم شهوت، علاوه بر مفهوم عام، در خصوص "شهوت جنسى‏" نيز به كار رفته است. واژه "شهوت‏" در قرآن كريم هم به معنى عام كلمه آمده است و هم به معنى خاص آن. در اين بحث، نظر ما بيشتر به معناى خاص آن است، زيرا آثار مخرب و زيانبار آن بيش از ساير كشش‏هاى مادى است.
    "شهوت‏" نقطه مقابل "عفت‏" است. "عفت‏" نيز داراى مفهوم عام و خاص است. مفهوم عام آن، خويشتن دارى در برابر هر گونه تمايل افراطى نفسانى است و مفهوم خاص آن، خويشتن دارى در برابر تمايلات بى بند و بار جنسى است.
    "عفت‏" يكى از فضايل مهم اخلاقى در رشد و پيشرفت و تكامل جوامع انسانى است; اما شهوت كه مقابل عفت قرار دارد، موجب سقوط فرد و جامعه مى‏شود.
    مطالعات تاريخى نشان مى‏دهد كه اشخاص يا جوامعى كه بهره كافى از عفت داشته‏اند، از نيروهاى خداداد خود، بالاترين استفاده را در راه پيشرفت‏خود و جامعه خويش برده و در سطح بالايى از آرامش و امنيت زيسته‏اند، اما افراد يا جوامعى كه در "شهوت‏پرستى‏" غرق شده‏اند، نيروهاى خود را از دست داده و در معرض سقوط قرار گرفته‏اند.
    طبق نظر كارشناسان حقوقى، "شهوت جنسى‏" در ايجاد جرم و جنايت نقش عمده را دارد تا جايى كه گفته شده است: "در هر جنايتى، شهوت جنسى نيز دخيل بوده است‏". شايد اين تعبير، مبالغه‏آميز باشد، ولى به يقين منشا بسيارى از جنايات و انحرافات، طغيان "غريزه جنسى‏" و شهوت‏پرستى است. خون‏هاى بسيارى در اين راه ريخته شده و اموال فراوانى برباد رفته، اسرار مهم كشورها به وسيله زنان جاسوسى كه سرمايه و ترفند كارشان استفاده از زيبايى و آلودگى‏يشان بوده، افشا شده و آبروى بسيارى از آبرومندان در اين راه ريخته شده است.
    طبق بيان آيات و روايات در مى‏يابيم كه يكى از ابزارهاى مهم شيطان همين "شهوت جنسى‏" است. در قرآن كريم در موارد مختلف به "عفت‏" و "شهوت‏پرستى‏" اشاره شده است كه ما در ذيل به بررسى آنها مى‏پردازيم:
    1 - فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوت فسوف يلقون غيا × الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون شيئا(سوره‏مريم،آيه‏59و60)
    2 - والله يريد ان يتوب عليكم و يريد الذين يتبعون الشهوات ان تميلوا ميلا عظيما(سوره نساء،آيه‏27)
    3 - و لوطا اذ قال لقومه انكم لتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين× ائنكم لتاتون الرجال و تقطعون السبيل و تاتون فى ناديكم المنكر فما كان جواب قومه الا ان قالوا ائتنا بعذاب الله ان كنت من الصادقين(سوره‏عنكبوت، آيه‏28و29)
    4 - و لما جاءت رسلنا لوطا سى‏ء بهم و ضاق بهم ذرعا و قال هذا يوم عصيب × و جآءه قومه يهرعون اليه و من قبل كانوا يعملون السيئات قال يا قوم هؤلاء بناتى هن اطهرلكم فاتقوا الله و لاتخزون فى ضيفى اليس منكم رجل رشيد × قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتك من حق و انك لتعلم ما نريد × قال لو ان لى بكم قوة او ءاوى الى ركن شديد × قالوا يا لوط انا رسل ربك لن يصلوا اليك فاسر باهلك بقطع من اليل و لايلتفت منكم احد الا امراتك انه مصيبها مآ اصابهم ان موعدهم الصبح اليس الصبح بقريب × فلما جآء امرنا جعلنا عليها سافلها و امطرنا عليها حجارة من سجيل منضود × مسومة عند ربك و ما هى من الظالمين ببعيد (سوره‏هود،آيه‏77و83)
    5 - كذبت قوم لوط بالنذر × انا ارسلنا عليهم حاصبا الا ءال لوط نجينا هم بسحر(سوره‏قمر،آيه‏33و34)
    6 - و لوطا اذقال لقومه اتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العلمين × انكم لتاتون الرجال شهوة من دون النسآء بل انتم قوم مسرفون × و ما كان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم من قريتكم انهم اناس يتطهرون × فانجيناه و اهله الا امراته كانت من الغابرين - و امطرنا عليهم مطرا فانظر كيف كان عاقبة المجرمين(سوره‏اعراف،آيه‏80و84)
    ترجمه
    1 - اما پس از آنان، فرزندان ناشايسته‏اى روى كار آمدند كه نماز را تباه كردند و از شهوات پيروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد!
    مگر آنان كه توبه كنند و ايمان بياورند و كار شايسته انجام دهند; چنين كسانى داخل بهشت مى‏شوند و كمترين ستمى به آنان نخواهد شد.
    2 - خدا مى‏خواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاك نمايد)، اما آنها كه پيرو شهواتند، مى‏خواهند شما به كلى منحرف شويد.
    3 - و لوط را فرستاديم، هنگامى كه به قوم خود گفت: "شما عمل بسيار زشتى انجام مى‏دهيد كه هيچ يك از مردم جهان پيش از شما آن را انجام نداده است.
    آيا شما به سراغ مردان مى‏رويد و راه (تداوم نسل انسان) را قطع مى‏كنيد و در مجلستان اعمال ناپسند انجام مى‏دهيد؟! " اما پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مى‏گويى، عذاب الهى را براى ما بياور!"
    4 - و هنگامى كه رسولان ما (فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت‏شد و قلبش پريشان گشت و گفت: "امروز روز سختى است!" (زيرا آنها را نشناخت و ترسيد، قوم تبهكار مزاحم آنها شوند.)
    قوم او (به قصد مزاحمت ميهمانان) به سرعت‏سراغ او آمدند - و قبلا كارهاى بد انجام مى‏دادند - گفت:"اى قوم من! اين‏ها دختران منند، براى شما پاكيزه ترند (با آنها ازدواج كنيد و از زشتكارى چشم بپوشيد!)، از خدا بترسيد و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد. آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟!" گفتند: "تو مى‏دانى ما تمايلى به دختران تو نداريم و خوب مى‏دانى ما چه مى‏خواهيم!"
    گفت: "(افسوس!) اى كاش در برابر شما قدرتى داشتم، يا تكيه گاه و پشتيبان محكمى در اختيار من بود! (آن گاه مى‏دانستم با با شما زشت‏سيرتان ددمنش چه كنم!)"
    (فرشتگان عذاب)گفتند:"اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توييم ; آنها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد! در دل شب، خانواده‏ات را (از اين شهر) حركت ده! و هيچ يك از شما پشت‏سرش را نگاه نكند، مگر همسرت كه او هم به همان بلايى كه آنها گرفتار مى‏شوند، گرفتار خواهد شد! موعد آنها صبح است، آيا صبح نزديك نيست؟!
    و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، آن (شهر و ديار) را زير و رو كرديم و بارانى از سنگ (گلهاى متحجر) متراكم بر روى هم، بر آنها نازل نموديم. (سنگ هايى كه) نزد پروردگارت نشاندار بود و آن از (ساير) ستمگران دور نيست!
    5 - قوم لوط انذارها (و هشدارهاى پى در پى پيامبرشان) را تكذيب كردند.ما بر آنها تند بادى كه ريگ‏ها را به حركت در مى‏آورد فرستاديم (و همه را هلاك كرديم)، جز خاندان لوط را كه سحرگاهان نجاتشان داديم!
    6 - (و به خاطر آوريد) لوط را، هنگامى كه به قوم خود گفت: "آيا عمل بسيار زشتى را انجام مى‏دهيد كه هيچ يك از جهانيان، پيش از شما انجام نداده است؟!
    آيا شما از روى شهوت به سراغ مردان مى‏رويد، نه زنان؟! شما گروه اسرافكار (و منحرفى) هستيد"
    ولى پاسخ قومش چيزى جز اين نبود كه گفتند: "اين‏ها را از شهرتان بيرون كنيد كه اين‏ها مردمى هستند كه پاكدامنى را مى‏طلبند (و با ما هم صدا نيستند!)
    (چون كار به اين‏جا رسيد) ما او و خاندانش را رهايى بخشيديم، جز همسرش كه از بازماندگان (در شهر) بود. و (سپس چنان) بارانى (از سنگ) بر آنها فرستاديم (كه آنها را در هم كوبيد و نابود ساخت.) پس بنگر كه سرانجام كار مجرمان چه شد!
    تفسير و جمع بندى بلاى شهوت‏پرستى در طول تاريخ در نخستين آيه، بعد از ذكر نام گروهى از پيامبران الهى و صفات برجسته و والاى آن بزرگواران، مى‏فرمايد: "ولى بعد از آنها، فرزندان ناشايسته‏اى روى كار آمدند كه نماز را ضايع كردند و از شهوات پيروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد; فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا" (1) و بلافاصله بعد از آن - به عنوان يك استثناء - مى‏فرمايد: "مگر آنها كه توبه كردند و ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، چنين كسانى داخل بهشت مى‏شوند و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد; الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون شيئا" (2) شايان توجه اين كه بعد از مساله ضايع كردن نماز، سخن از پيروى "شهوات‏" و به دنبال آن، گمراهى به ميان آمده است. اين تعبير حساب شده از يك سو اشاره به آن است كه نماز، عامل مهمى براى شكستن "شهوات‏" و خود كامگى‏ها و هواپرستى‏هاست ; همان طور كه در آيه 45 سوره عنكبوت آمده: "...ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر" و از سوى ديگر نشان مى‏دهد كه سرانجام "شهوت‏پرستى‏"، گمراهى و ضلالت است، همان گونه كه در آيه 10 سوره روم آمده است: "ثم كان عاقبة الذين اسائوا السوء ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزئون; سپس سرانجام كار كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به اين‏جا رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را به مسخره گرفتند!"
    آرى! آنها گمراه مى‏شوند و به كيفر گمراهى خود ; يعنى، آتش قهر و غضب الهى گرفتار خواهند شد.
    روشن است كه "شهوات‏" در اين‏جا مفهوم وسيعى دارد و منحصر به "شهوت‏جنسى‏"نيست، بلكه هر گونه تمايل افراطى نفسانى و هواپرستى را شامل مى‏شود. البته كسانى كه توبه كنند و ايمان خود را كه به خاطر گناه ضربه ديده است تجديد نموده و به سراغ اعمال صالح بروند، اهل بهشت‏خواهند بود و آثار تضييع نماز و پيروى شهوات از وجودشان برچيده خواهد شد. در دومين آيه، ضمن بيان مقابله آشكار ميان "بازگشت‏به سوى خدا" و "پيروى از شهوات‏"، و اشاره به اين كه اين دو موضوع در دو جهت مخالف، حركت مى‏كنند، مى‏فرمايد:"خدا مى‏خواهد توبه شما را بپذيرد و شما را ببخشد و از آلودگى پاك سازد ; اما آنها كه پيرو شهواتند، مى‏خواهند شما به كلى (از راه حق) منحرف شود ; و الله يريد ان يتوب عليكم و يريد الذين يتبعون الشهوات ان تميلوا ميلا عظيما" (3) آرى! آنها كه غرق گناه و شهوتند، مى‏خواهند ديگران را نيز هم‏رنگ خود سازند و از سر تا پا آلوده گناه كنند ; در حالى كه خداوند مى‏خواهد مردم با ترك شهوات به سوى او بازگردند و غرق معرفت و نور و صفاى تقوا و قرين سعادت و خوشبختى شوند.
    به گفته مفسران بزرگ، منظور از "ميل عظيم‏"، هتك حدود الهى و آلوده شدن به انواع گناهان است. بعضى نيز آن را به معنى ازدواج با محارم و مانند آن - كه در آيات قبل، از آن نهى شده است - تفسير كرده‏اند كه در واقع يكى از مصاديق مفهوم بالاست. لازم به يادآورى است كه پيروى از شهوات در اين آيه، ممكن است داراى همان مفهوم عام باشد و نيز ممكن است اشاره به "شهوت جنسى‏" باشد ; زيرا اين آيه بعد از آياتى قرار گرفته كه حرمت ازدواج با محارم و زنان شوهردار و كنيزان (آلوده به اعمال منافى عفت) را بيان كرده است. به هر حال اين آيه، گواه روشنى است‏به اين كه راه "شهوت‏پرستى‏" از راه "خداپرستى‏" جدا بوده و اين دو در مقابل هم قرار دارند.
    آيات سوم، چهارم، پنجم و ششم، از آيات مورد بحث، ناظر به داستان قوم لوط و "شهوت‏پرستى‏" آنهاست ; شهوتى آميخته با انحرافات جنسى كه در تمام تاريخ آمده است. هر بخش از اين آيات، نكته خاصى را تعقيب مى‏كند كه ما به طور اجمال به آنها اشاره مى‏كنيم: سومين آيه، گفتار حضرت لوط(ع) را بيان مى‏كند كه قوم خود را مورد سرزنش شديد قرار داد: "لوط را فرستاديم، در آن هنگام كه به قوم خود گفت: شما كار بسيار شنيعى انجام مى‏دهيد كه هيچ كس از جهانيان، قبل از شما آن را انجام نداده است ; و لوطا اذ قال لقومه انكم لتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين‏" (4)
    "فاحشه‏" واژه‏ايست كه به هر كار بسيار زشت اطلاق مى‏شود، هر چند در تعبيرات متعارف بيشتر به "فحشاء جنسى‏" اطلاق مى‏گردد. تعبير آيه فوق، نشان مى‏دهد كه در جامعه بشرى "هم جنس گرايى‏" از قوم لوط(ع) شروع شد و تا آن زمان سابقه نداشت. در ادامه آمده است: "آيا شما به سراغ مردان مى‏رويد و راه تداوم نسل انسان را قطع مى‏كنيد و در مجلس خود، اعمال زشت (ديگر نيز) انجام مى‏دهيد؟! ; ائنكم لتاتون الرجال و تقطعون السبيل و تاتون فى ناديكم المنكر..." (5)
    در اين تعبير يكى از علت‏هاى مهم تحريم "هم جنس گرايى‏" را قطع نسل بشر مى‏داند; زيرا هنگامى كه اين عمل زشت اخلاقى به شكل فراگير درآيد، خطر انقطاع نسل بشر، جامعه بشرى را تهديد مى‏كند.
    بعضى از مفسران، جمله "و تقطعون السبيل‏" آيه فوق را، اشاره به راهزنى و دزدى قوم لوط دانسته‏اند و بعضى اشاره به مزاحمت‏هاى جنسى مى‏دانند كه به عمد براى راهگذران به وجود مى‏آوردند!
    "نادى‏" از ماده "ندا" به معنى مجلس عمومى يا مجلس تفريح است ; زيرا در آن‏جا افراد يكديگر را "ندا" مى‏كنند. گرچه قرآن كريم، در اين‏جا شرح نداده كه آنها در جلسات تفريحى خود، چه منكرات ديگرى را انجام مى‏دادند، ولى پيداست كه اعمالى متناسب با همان عمل شنيعشان بوده است. در روايات آمده است، آنها در حضور جمع بدن‏هاى خود را برهنه مى‏كردند، فحش‏هاى ركيك مى‏دادند و كلمات زشت و بسيار زننده رد و بدل مى‏نمودند و حركات ناشايست ديگرى داشتند كه قلم از ذكر آنها شرم دارد. آنها چنان، غرق در شهوت بودند كه خدا و همه ارزش‏هاى اخلاقى و انسانى را به باد مسخره مى‏گرفتند ; به همين دليل، هنگامى كه پيامبرشان حضرت لوط(ع) از روى تعجب و انكار سؤالى از عمل شنيعشان نمود، "پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مى‏گويى، عذاب الهى را براى ما بياور! ;...فما كان جواب قومه الا ان قالوا ائتنا بعذاب الله ان كنت من الصادقين. (6)
    و به اين ترتيب عذاب الهى را نيز به سخريه گرفتند. در چهارمين بخش از اين آيات به گوشه ديگرى از داستان قوم لوط اشاره مى‏كند:"وآن زمانى است كه فرشتگان الهى(كه مامور عذاب قوم لوط بودند در چهره جوانان زيبايى)به‏سراغ حضرت لوط عليه السلام آمدند و او(كه آنها را نمى‏شناخت) از مشاهده آنان سخت ناراحت‏شد وقلبش پريشان گشت و(پيش خود گفت:)امروز روز سختى است،زيرا ممكن است،اين قوم‏زشت‏سيرت،حرمت ميهمان‏هاى مرا نشناسند و قصد تجاوز به آنان را داشته باشند!، و لماجاءت رسلنا لوطا سى‏ء بهم و ضاق بهم ذرعا و قال هذا يوم عصيب " (7) (و در اين هنگام،اشرار قوم با خبر شدند"و به سرعت‏به سراغ او آمدند(و قصد سويى‏نسبت‏به ميهمان او داشتند)و پيش از آن نيز اعمال بدى انجام مى‏دادند(و اين كار،يعنى،تجاوز به ميهمانان از آنها بعيد نبود!، و جاءه قومه يهرعون اليه و من قبل كانوا يعملون‏السيئات... " (8) "حضرت لوط عليه السلام(بسيار ناراحت‏شد و با ايثار و فداكارى عجيب و يا به خاطر اتمام‏حجت)به آنها گفت:اين دختران منند كه براى شما پاكيزه‏ترند(بياييد با آنها ازدواج كنيد و ازاعمال شنيع خود دست‏برداريد.از خدا بترسيد و مرا در برابر ميهمانانم رسوا نسازيد،آيا يك‏انسان رشيد(و عاقل و با غيرت)در ميان شما نيست؟، قال يا قوم هؤلاء بناتى هن اطهرلكم فاتقوا الله و لا تخزون فى ضيفى ا ليس منكم رجل رشيد " (9) ولى آن قوم كثيف و زشت‏سيرت،نه تنها در برابر اين همه بزرگوارى حضرت‏لوط عليه السلام حياء نكردند،بلكه بى‏شرمانه پاسخ گفتند:"تو خود مى‏دانى،ما را به دختران توحقى نيست(و به جنس زن علاقه‏اى نداريم!)تو به خوبى مى‏دانى كه ما چه چيز مى‏خواهيم!، قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتك من حق و انك لتعلم و ما نريد " (10) هنگامى كه قوم لوط،وقاحت را به آخرين درجه رساندند،حضرت لوط عليه السلام فريادزد و گفت:"اى كاش!قوت و قدرتى داشتم(تا شما خيره‏سران را مجازات مى‏كردم)و اى‏كاش!تكيه‏گاه محكمى از قوم و عشيره و پيروان نيرومندى در اختيار من بود(تا به كمك آنهاشما منحرفان را سخت كيفر مى‏دادم، قال لو ان لى بكم قوة او ءاوى الى ركن شديد " (11) همان گونه كه در ادامه اين آيات آمده است‏حضرت لوط عليه السلام متوجه شد كه آنهافرستادگان پروردگارند،هيچ كس نمى‏تواند كمترين آسيبى به آنها برساند.فرشتگان به‏حضرت لوط عليه السلام خبر دادند كه فردا صبح عذاب هولناكى به سراغ اين قوم مى‏آيد وشهرهاى آنها به كلى زير و رو مى‏شود و بارانى از سنگ‏هاى آسمانى بر آنها فرومى‏ريزد،به حضرت لوط عليه السلام دستور دادند كه شبانه به اتفاق خانواده‏اش-به استثناى‏همسرش كه از تقوا بى‏بهره بود-آن شهرها را ترك كنند كه صبحگاهان عذاب الهى فرامى‏رسد.
    در پنجمين بخش از آيات،ضمن اشاره به مجازات شديد اين قوم ننگين زشت‏سيرت‏مى‏فرمايد:"قوم لوط،انذارها و هشدارهاى مكرر(پيامبرشان)را تكذيب كردند.ما بر آنها تندبادى كه ريگ‏ها را به حركت در مى‏آورد،فرستاديم(و همه را زير آن مدفون ساختيم)،جزخاندان لوط كه آنها را سحرگاهان نجات داديم،(به استثناى همسرش كه مشمول مجازات‏قوم گنه‏كار شد)، كذبت قوم لوط بالنذر×انا ارسلنا عليهم حاصبا الا آل لوط نجيناهم‏بسحر " (12) ). البته اين بخشى از مجازات دردناك آنها بود،زيرا در قرآن آمده است كه:"نخست‏زلزله‏اى-به امر ما-آمد و سرزمين آنها را زير و رو كرد،آن چنان كه قسمت‏هاى بالا در پايين‏و قسمت‏هاى پايين در بالا قرار گرفت، فلما جاء امرنا جعلنا عاليها سافلها. .. (13) )" "و بارانى از سنگ بر آنها فرو فرستاديم، ...و امطرنا عاليها حجارة من سجيل منضود " (14)
    اين باران سنگ،ممكن است‏بخشى از سنگ‏هاى سرگردان آسمانى بوده كه به‏فرمان پروردگار الهى بر فراز آسمان شهر آنها ظاهر گشته و بر ويرانه‏ها و اجساد بى‏جان آنان باريده است.
    احتمال ديگر اين است كه‏"حاصب‏"به معناى‏"طوفان شن‏"باشد.اين طوفان گاهى‏تپه‏هايى را از يك گوشه بيابان برداشته و به آسمان مى‏برد،سپس در نقطه‏اى ديگر،مانندبارانى فرو مى‏ريزاند،به طورى كه گاهى قافله‏ها،زير انبوهى از شن و ماسه مدفون‏مى‏گشت!
    حال اين نكته قابل تامل است كه هر چند،گاهى طوفان‏هاى شن يا باران‏هاى سنگ‏در جهان طبيعت روى مى‏دهد،ولى خداوند متعال فرمان داده بود كه اين حوادث درآن ساعت مخصوص و معين-كه فرشتگان حضرت لوط عليه السلام را خبر داده بودند-واقع‏گردد.
    احتمال ديگرى نيز وجود دارد كه ممكن است،نخست زلزله‏اى سهمگين،شهرهاى‏آنها را زير و رو كرده و سپس بارانى از سنگ‏هاى آسمانى بر سرشان فرو ريخته و آنگاه‏طوفانى از شن،آثار آنها را محو و نابود كرده باشد كه اين عذاب‏هاى سه گانه،بيانگرشدت خشم الهى،نسبت‏به اين قوم رو سياه است.
    در ششمين و آخرين بخش از آيات،ضمن اشاره فشرده و مختصر به تمام ماجراى‏قوم لوط-از آغاز تا پايان-مى‏فرمايد:"به خاطر آوريد"لوط‏"را،هنگامى كه به قوم خودگفت:آيا عمل شنيعى انجام مى‏دهيد كه هيچ كس از جهانيان پيش از شما آن را انجام نداده‏بود؟!، و لوطا اذ قال لقومه ا تاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين " (15)
    آرى!شما از روى شهوت به سراغ مردان مى‏رويد،نه زنان،شما جمعيت‏تجاوزكارى هستيد،زيرا قوانين و سنت‏هاى الهى را رها كرده و راه انحراف را پيش‏گرفته‏ايد،راهى كه سبب نابودى نسل و شيوع انواع بيمارى‏هاى و مفاسد ديگر اجتماعى‏مى‏شود.
    گر چه بيمارى وحشتناك‏"ايدز"يكى از هولناكترين بيمارى‏هاى عصر ما شناخته‏شده،ولى بعيد نيست كه اين بيمارى در آن زمان نيز وجود داشته و گروهى از قوم لوط به‏آن گرفتار شده بودند.به همين علت‏خداوند حكيم و رحيم،اجساد آنها را زير خروارها سنگ و شن دفن كرد تا اين امر،هم درس عبرتى براى ديگران بوده و هم مايه نعمتى كه‏همان جلوگيرى از انتشار و سرايت اين بيمارى به ديگران بوده است.
    به هر حال،آن قوم آلوده،به قدرى بى‏شرم بودند كه نه تنها به سخن حضرت‏لوط عليه السلام گوش ندادند،بلكه خواستار اخراج او و خاندانش-به جرم پاكى از آلودگى‏هاى‏شايع در ميانشان-از آبادى‏ها شدند.قرآن كريم در ادامه اين آيات به آن اشاره دارد: وما كان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم من قريتكم انهم اناث يتطهرون ". (16)
    خداوند در ادامه اين آيات مى‏فرمايد: "ما لوط و خاندانش را-به جز همسرش كه از بازماندگان(در شهر)بود،نجات بخشيديم،سپس بارانى(از سنگ)بر آنها فرو فرستاديم(و همه را نابود كرديم و مدفون ساختيم).اكنون‏بنگر،سرانجام كار مجرمان چگونه بود، فانجيناه و اهله الا امراته كانت من الغابرين-وامطرنا عليهم مطرا فانظر كيف كان عاقبة المجرمين " (17) آرى!آنها چنان آلوده بودند كه بى‏گناهى و پاكدامنى را گناه مى‏دانستند!و پاكان رابه جرم پاكى محكوم به تبعيد و راندن از خانه و زندگيشان مى‏كردند.هر چند قبل ازانجام اين كار،به غضب الهى گرفتار و نابود شدند.
    بخش مهمى از اين آيات،ضمن بيان عواقب هوسبازى و هوا پرستى و شهوترانى-به‏مفهوم عام و خاصش-،اين عمل ناشايسته و پست اخلاقى را كه سرچشمه گناهان واثرات مخرب اجتماعى بى‏شمارى است،سخت نكوهش مى‏نمايد.
    شهوت پرستى در روايات اسلامى اين مساله در منابع روايى اسلام،مورد توجه فراوان قرار گرفته است كه بيشتر آنهابيانگر هشدار،درباره پيامدهاى خطرناك آن است.اين احاديث تكان دهنده،هرخواننده‏اى را تحت تاثير عميق قرار داده و روشن مى‏سازد كه آلودگى به‏"شهوت‏"-خواه‏به مفهوم عام و خواه به مفهوم خاص آن-از موانع اصلى سعادت و كمال انسان‏ها و از اسباب مهم گسترش گناه و جنايت در جامعه بشرى است كه در ذيل،به بعضى از آن‏احاديث اشاره مى‏شود:
    1-پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‏فرمايند:"ما تحت ظل السماء من اله يعيد من دون الله اعظم‏عند الله من هوى متبع،در زير آسمان معبودى جز خدا پرستيده نشده است كه در پيشگاه‏خدا،بدتر از هوا و هوسى باشد كه انسان را به دنبال خود مى‏كشاند." (18)
    به اين ترتيب،روشن مى‏شود كه‏"شهوت‏"و هواى نفس از خطرناكترين عوامل‏انحراف انسان به سوى زشتى‏هاست.
    2-امام امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام مى‏فرمايند:"الشهوات سموم قاتلات،شهوت‏ها،زهرهاى كشنده است‏" (19) (كه شخصيت و ايمان و مروت و اعتبار انسان را نابودمى‏سازد).
    3-در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار عليه السلام آمده است:"الشهوات مصائدالشيطان،شهوات دام‏هاى شيطان است." (20) (كه انسان‏ها را به وسيله آن در هر سن و سال‏و در هر زمان و مكان صيد مى‏كند.)
    4-همان حضرت عليه السلام در جاى ديگر مى‏فرمايند:"امنع نفسك من الشهوات تسلم‏من الآفات،اگر مى‏خواهيد از آفات در امان باشيد،خويشتن را از تسليم شدن در برابر شهوات‏بازداريد." (21)
    5-در حديث ديگرى نيز از همان پيشواى پرهيزكاران جهان آمده است:"ترك‏الشهوات افضل عبادة و اجمل عادة،ترك شهوت‏ها،برترين عبادت و زيباترين عادت‏است." (22)
    6-امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:"من ملك نفسه اذا غضب و اذا رغب و اذا رهب و اذااشتهى،حرم الله جسده على النار، كسى كه به هنگام غضب و تمايل و ترس و شهوت،ملك نفس خويش باشد،خداوند جسد او را بر آتش دوزخ حرام مى‏كند. " (23)
    7-امير مؤمنان على عليه السلام در حديث ديگرى مى‏فرمايند:"ضادوا الشهوة مضادة‏الضد ضده و حاربوها محاربة العدو العدو،با خواهش‏هاى نفسانى در تضاد باشيد،همچون تضاد دو ضد با يكديگر و با آن به پيكار برخيزيد(مانند)پيكار دشمن با دشمن." (24)
    اين سخن با صراحت،اين حقيقت را بازگو مى‏كند كه‏"شهوت پرستى‏"درست مقابل‏"سعادت‏"و خوشبختى انسان قرار گرفته است. پيامدهاى شهوت‏پرستى در كلام امير مؤمنان على عليه السلام
    درباره پيامدهاى شهوت پرستى و پيروى از هواى نفس،تعبيرات دقيق،حساب شده‏و تكان دهنده‏اى در احاديث اسلامى ديده مى‏شود كه در اين بحث تنها به كلام پيشواى‏متقيان حضرت على عليه السلام اشاره مى‏شود:
    1-امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند:"اهجروا الشهوات فانها تقودكم الى ركوب‏الذنوب و التهجم على السيئات،از شهوات سركش بپرهيزيد كه شما را به ارتكاب انواع‏گناهان و هجوم بر معاصى مى‏كشاند." (25)
    2-اين مساله گاهى به قدرى شديد مى‏شود كه به كلى دين انسان را بر باد مى‏دهد،چنان كه در حديث ديگرى مى‏فرمايند:"طاعة الشهوة تفسد الدين،فرمانبردارى ازشهوات نفسانى،دين انسان را فاسد مى‏كند." (26)
    3-آن حضرت در تعبير ديگرى مى‏فرمايند:"طاعة الهوى تفسد العقل،هوا پرستى عقل انسان را فاسد مى‏كند." (27)
    4-در جاى ديگر مى‏فرمايند:"الجاهل عبد شهوته،انسان نادان بنده شهوت خويش‏است‏" (28)
    يعنى،انسان جاهل مثل برده خوار و ذليلى است كه در برابر شهوت خويش،هيچ اختيارى از خود ندارد.
    5-در تعبير ديگر مى‏فرمايند:"عبد الشهوة اسير لا ينفك اسره،برده شهوت چنان اسير است كه هرگز روى آزادى را نخواهد ديد." (29)
    6-آن حضرت عليه السلام در اين كه سرانجام‏"شهوت پرستى‏"،رسوايى است،مى‏فرمايند:"حلاوة الشهوة ينغصها عار الفضيحة،شيرينى شهوت را ننگ رسوايى از ميان‏مى‏برد." (30)
    7-در تعبير ديگرى،شهوت پرستى را كليد انواع شرها مى‏دانند:"سبب الشر غلبة‏الشهوة (31) سبب شر،غلبه شهوت است."
    با توجه به اين كه‏"الشر"با الف و لام جنس و به صورت مطلق ذكر شده است،معناى‏عموم را مى‏رساند كه اين امر بيانگر آن است كه‏"شهوت پرستى‏"،سرچشمه تمام شرها وبدبختى‏هاست.
    8-در جاى ديگر ضمن اشاره به اين نكته كه غلبه هوا و هوس،سبب بسته شدن‏راه‏هاى سعادت بشرى شده و او را در گمراهى نگاه مى‏دارد،مى‏فرمايند:"كيف يستطيع‏الهدى من يغلبها الهوى،چگونه مى‏تواند انسان به هدايت‏برسد،در حالى كه هواى نفس براو غالب گرديده است." (32)
    9-آن حضرت در سخن ديگرى،غلبه شهوات را باعث تضعيف شخصيت انسان‏مى‏دانند:"من زادت شهوته قلت مروته، كسى كه شهوات او فزونى يابد،شخصيت انسانى‏او كم مى‏شود." (33)
    10-در بيان ديگرى به اين حقيقت اشاره مى‏كند كه راه بهشت،راه‏"شهوت پرستان‏"
    نيست:"من اشتاق الى الجنة سلا عن الشهوات،كسى كه مشتاق بهشت‏باشد بايدشهوت پرستى را فراموش كند" (34)
    11-در جاى ديگر اين نكته را گوشزد مى‏كند كه حكمت و آگاهى با شهوت پرستى‏سازگار نيست:"لا تسكن الحكمة قلبا مع شهوة،حكمت و دانش در قلبى كه جاى‏شهوت پرستى است،ساكن نمى‏شود." (35)
    آثار زيانبار شهوت پرستى از بحث‏هاى قبل روشن شد كه‏"شهوت‏"داراى مفهوم عام و وسيعى بوده و شامل‏هر گونه دوست داشتن،تمايل و رغبت‏به درك لذت و خواهش نفس مى‏شود.بدون اين‏كه اختصاص به شهوت جنسى داشته باشد،گرچه گاهى در خصوص شهوت جنسى نيز به‏كار رفته است.
    در قرآن مجيد نيز اين مفهوم در يازده مورد به صورت عام استفاده شده است و تنهادر دو مورد در معنى خاص آن به كار رفته است.در روايات اسلامى و كلمات علماى‏اخلاق نيز اغلب در مفهوم عام به كار رفته كه در مقابل آن واژه‏"عفت‏"به معنى خويشتن‏دارى و چشم پوشى از لذايذ گناه آلوده مادى به كار مى‏رود.
    اين مفهوم بيشتر در موارد منفى به كار مى‏رود،اما گاهى در موارد مثبت نيز به كاررفته است،مانند،آن جايى كه خداوند خطاب به بهشتيان مى‏فرمايد:"... و لكم فيها ماتشتهى انفسكم ...،هر چه را دوست‏بداريد و به آن تمايل داشته باشيد،در بهشت‏براى شمافراهم است‏" (36) يا آن جايى كه مى‏فرمايند:"... فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين ...،دربهشت آنچه دل‏ها مى‏خواهد و چشم از آن لذت مى‏برد،موجود است." (37)
    به هر حال اين واژه،بيشتر داراى بار منفى بوده و در مواردى كه هوا و هوس افراطى‏بر انسان چيره گشته و تمايلات ويرانگر و گناه آلود بر تمام وجودش مستولى گردد به‏كار مى‏رود.
    اين واژه و مشتقات آن،در قرآن مجيد،سيزده مورد به كار رفته كه شش مورد آن‏داراى مفهوم مثبت و هفت مورد آن داراى مفهوم منفى است.
    به هر حال‏"شهوت‏"به هر معنى كه باشد،هرگاه مفهوم خاص آن كه همان‏خواست‏هاى افراطى و شهوانى است مورد نظر باشد،آثار زيانبارى به دنبال خواهدداشت كه به وضوح قابل مشاهده است كه ضمن توجه به رواياتى كه در فصل قبل‏آورديم،بايد اذعان داشت كه سر تا سر تاريخ نيز مملو از پيامدهاى نامطلوب‏شهوت پرستى‏هاست كه به طور خلاصه مى‏توان به عناوين زير،اشاره كرد:
    1-آلودگى به گناه
    شهوت پرستى انسان را به سوى انواع گناهان مى‏كشاند و در واقع يكى ازسرچشمه‏هاى اصلى گناه و معصيت و نافرمانى خدا محسوب مى‏گردد،زيرا چشم وگوش انسان را بسته و به مصداق حديث نبوى‏"حبك للشى‏ء يعمى و يصم (38) "آدمى راكور و كر كرده و قدرت درك واقعيت‏ها را از او مى‏گيرد و در چنين حال،زشتى‏ها درنظر او زيبا و زيبايى‏ها در نظر او زشت و بى‏رنگ مى‏شود.
    به همين دليل،در روايات سابق(روايت هشتم)خوانديم كه امير مؤمنان عليه السلام درباره‏پيروى از شهوات هشدار داده و مى‏فرمايد:"از شهوات سركش بپرهيزيد كه شما را به‏ارتكاب انواع گناهان مى‏كشاند."
    در حديث دهم،از همان حضرت نيز به اين نكته اشاره شد كه:"هواپرستى عقل‏انسان را فاسد مى‏كند"و در حديث نهم نيز فرمودند(اگر شهوت پرستى تشديد شود):"دين‏انسان را بر باد مى‏دهد و حتى انسان را به بت پرستى مى‏كشاند."در اين رابطه مفسران وارباب حديث،در ذيل آيات 16 و 17 سوره حشر،داستانى درباره عابدى از قوم‏بنى اسرائيل به نام‏"برصيصا"آورده‏اند كه شاهد زنده‏اى براى اين مدعاست،داستان‏گر چه معروف است،اما تكرارش خالى از صواب نيست: ...مرد عابد بنى اسرائيلى به خاطر سال‏ها عبادتش،به آن حد از مقام قرب الهى‏رسيده بود كه بيماران با دعاى او لامت‏خود را باز مى‏يافتند و به اصطلاح مستجاب‏الدعوة شده بود.
    روزى،زن جوان زيبايى را كه بيمار بود،نزد او آوردند و به اميد شفاء در عبادتگاه‏او گذاردند و رفتند.
    شيطان به وسوسه آن عابد مشغول شد و آن قدر صحنه گناه را در نظرش زينت داد كه‏عنان اختيار را از كف او ربود،آن چنان كه گويا عابد كر و كور گشته و همه چيز را به‏دست فراموشى سپرده است.ديرى نپاييد كه آن عابد دامان‏"عفت‏"خويش را به گناه‏بيالود.پس ارتكاب گناه به خاطر اين كه احتمال داشت آن زن باردار شود و موجب رسوايى او گردد،باز شيطان و هواى نفس به او پيشنهاد كرد كه زن را به قتل رسانده و درگوشه‏اى از آن بيابان وسيع دفن كند. هنگامى كه برادران دختر،به سراغ خواهر بيمار خويش آمدند و عابد اظهاربى‏اطلاعى كرد،آنان نسبت‏به عابد مشكوك گشته و به جستجو برخاستند و پس ازمدتى،سرانجام جسد خونين خواهر خويش را در گوشه بيابان از زير خاك بيرون ‏كشيدند.
    اين خبر در شهر پيچيد و به گوش امير رسيد.او با گروه زيادى از مردم به سوى‏عبادتگاه آن عابد حركت كرد تا علت اين قتل را بيابد.هنگامى كه جنايات آن عابدروشن شد،او را از عبادتگاهش فرو كشيدند تا بر دار بياويزند.
    در ادامه اين حكايت آمده است:هنگامى كه عابد در كنار چوبه دار قرار گرفت،شيطان در نظرش مجسم شد و گفت:من بودم كه با وسوسه‏هاى خويش تو را به اين روزانداختم،حال اگر آنچه را كه من مى‏گويم،اطاعت كنى،تو را نجات خواهم داد.
    عابد گفت:چه كنم؟
    شيطان گفت:تنها يك سجده براى من كافى است.
    عابد گفت:مى‏بينى كه طناب دار را بر گردن من افكنده‏اند و من در اين حال توانايى‏سجده بر تو را ندارم.
    شيطان گفت:اشاره‏اى هم كفايت مى‏كند.
    عابد بيچاره نادان،پس از اين كه با اشاره،سجده‏اى بر شيطان كرد،طناب دار گلويش‏را فشرد و او در دم جان سپرد.
    آرى!شهوت پرستى باعث‏شد تا آن عابد،ابتدا به زنا آلوده شود و سپس قتل نفس‏انجام دهد و بعد دروغ بگويد و سرانجام مشرك گردد و بدين ترتيب محصول سال‏هاعبادت او بر باد رفته و نزد خاص و عام رسوا شود.
    همه رنج جهان از شهوت آيد كه آدم زان برون از جنت آيد (39)

    آيت الله مكارم شيرازى

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    انسان، شيطان و حربه برهنگى

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد



    انسان، شيطان و حربه برهنگى

    اعلاميه خداوند

    خالق عرش، فرشتگان، آسمان، زمين، جانوران، گياهان و جمادات تا آن روز بيشمارى موجود در مراتب مختلف كمالى آفريده بود ولى براى آفريدن هيچ كدام قبل از اقدام، بيانيه و اعلاميه صادر نكرده بود اما به ناگاه اين بار بيانيه‏اى از بارگاه حق تعالى آن هم خطاب به مقربان درگاه، يعنى ملائكه صادر شد:
    «انى جاعل فى الارض خليفه؛(1)
    من خليفه‏ام را در زمين خواهم آفريد.»

    اعتراض و سؤال ملائكه‏

    ملائكه با آگاه شدن از مفاد بيانيه حق تعالى در مقابل دو مطلب و سؤال اساسى قرار گرفتند كه توجيه اساسى مى‏طلبيد؛ از اين‏رو با وجود اطاعت و تسليمى كه از آنان در برابر اوامر و اراده حق تعالى هميشه آشكار شده بود، اين بار هم تسليم بودند ولى با نهايت ادب و احترام از محضر حق تعالى سؤال كردند و بيان و روشنگرى طلبيدند و خداوند هم با تقبيح نكردن آنان در سؤال كردن و جواب دادن اجمالى و تفصيلى، عملاً اعلام كرد كه هر كس حق دارد طلب آگاهى كند و سؤال بپرسد و سؤالى كه براى آگاه شدن باشد نه تنها قبيح نيست بلكه ارزشمند است و اصولاً هر گاه آگاهى قبلى وجود نداشته باشد به طور طبيعى سؤال پيدا مى‏شود و جلوگيرى از پرسش و عدم اقدام به جوابگويى سدّ كردن راه كمال است.
    وقتى ملائكه مقرب از كنه مطلب و اقدام آگاهى نداشته باشند، طبيعى است كه برايشان سؤال ايجاد شود و قداست و طهارت آنان؛ و علو درجه و مرتبه اقدام كننده (حق تعالى) نيز مانع نمى‏شود كه سؤال در ذهن آنان ايجاد نشود يا سؤال ايجاد شده را نپرسند همچنان كه سؤال شونده نيز با همه علو درجه و مقام يكتايى كه دارد، پيدا شدن سؤال در ذهن آنان و پرسيدن را تقبيح نمى‏كند و از جواب دادن و آگاه كردن نيز سر باز نمى‏زند و اين اولين صحنه‏اى بود كه حق سؤال امضا شد و به رسميت شناخته گرديد.

    و اما سؤال ملائكه از دو جهت بود:

    اول - خداوند اعلام كرده كه خليفه موجودى زمينى و مادى است و دنيا و ماده به خاطر محدوديت، خانه تزاحم و نزاع است. موجود زمينى داراى قوه‏هاى شهوت، غضب، حرص و جاه است و منابع مادى محدودند از اين‏رو به طور طبيعى تزاحم و نزاع پيش مى‏آيد و اين نزاع و تزاحم به فساد و خونريزى منجر مى‏شود و موجودى كه اصل نزاع و خونريزى باشد، سزاوار مقام خلافت و مظهريت حق تعالى نيست:
    «أ تجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء؛(2)
    آيا موجود در زمينى مى‏آفرينى كه در آن فساد كند و خون‏ها بريزد؟»
    دوم - خليفه بايد مظهر و آيت جمال و جلال خداوندى باشد. خداوند سبّوح و منزه از هر عيب و نقص و قدّوس و واجد همه جمال‏ها و كمال‏هاست و خليفه او نيز بايد در اين
    سبوحيت و قدوسيت مظهر و آيت او باشد و آنان خود را در اين صفات، آيات و مظاهر حق مى‏ديدند:
    «و نحن نسبّح بحمدك و نقدس لك؛(3)
    و ما به ستايش تو را تسبيح مى‏گوييم و تقديس مى‏نماييم.»
    خداى تعالى هر دو ادعاى ملائكه را اجمالاً تصديق كرد و در جواب اجمالاً فرمود:
    «انى اعلم ما لا تعلمون؛(4)
    من چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.»
    و با اين جواب اجمالى اعلام كرد كه آنچه شما مى‏دانيد و مى‏گوييد صحيح است و من هم مى‏دانم اما اين همه حقيقت نيست. مطالب ديگرى هم هست كه من مى‏دانم و شما نمى‏دانيد؛ آنگاه با تعليم اسماء به آدم، عملاً نشان داد كه ظرفيت علمى آدم بسى بالاتر و والاتر از ملائكه است و با توجه به اين ظرفيت علمى فوق‏العاده، حق است كه او مظهر و خليفه حق تعالى باشد و مقامى كه ملائكه با همه نزاهت و قداست شايستگى‏اش را نداشتند، به او عطا گردد.

    شيطان، استكبار و دشمنى با بنى‏آدم‏

    ابليس جنّ كه تا آن زمان در صف ملائكه بود، وقتى مانند ملائكه مورد خطاب قرار گرفت كه بر آدم(ع) سجده كند، سجده بر آدم را تحقير خود و ناپسند شمرد و از اجابت فرمان خداوند اجتناب كرد:
    «و اذا قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ابى‏ و استكبر و كان من الكافرين؛(5)
    و هنگامى كه به ملائكه گفتيم: به آدم سجده كنيد پس سجده كردند جز ابليس كه سرپيچى كرد و گردن‏فرازى نمود و از كافران گشت.»
    شيطان به ربوبيت خداوند توجه نكرد كه او جل و علا مالك است و حق دارد هر دستورى بدهد و بر خلايق جز اطاعت دستور او سزاوار نيست با اينكه حق تعالى به صراحت و مستقيم آنان را مأمور به سجده بر ايشان ساخته بود، ولى او به شخصيت يگانه و متعالى دستوردهنده و دستور صريح او (جل و علا) توجه نكرد و در مقابل، آدم را پست‏تر از خود شمرد و سجده بر آدم را متناسب شأن و جايگاه خود نساخت و در جواب توبيخ خداوند هم جسورانه از برداشت غلط خود دفاع كرد:
    «ما منعك ان تسجد اذا امرتك قال انا خير منه خلقتنى من نار و خلقته من طينٍ؛(6)
    چه چيز تو را مانع از سجده كردن شد آنگاه كه تو را دستور دادم؟ گفت: من از او بهترم مرا از آتش و او را از خاك آفريده‏اى.
    «لم اكن لاسجد لبشرٍ خلقته من صلصالٍ من حمأ مسنونٍ؛(7)
    هيچ گاه براى بشرى كه او را از كلوخى از لجن متعفن آفريده‏اى، سجده نخواهم كرد.
    «يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت بيدىّ استكبرت ام كنت من العالين قال انا خير منه خلقتنى من نار و خلقته من طين؛(8)
    اى ابليس، چه چيز مانع شد تو را كه به مخلوقى كه با دو دست خود او را آفريدم، سجده كنى؟ استكبار ورزيدى يا از موجودهاى متعالى بودى؟ گفت: من از او بهترم. مرا از آتش و او را از خاك آفريدى.»
    در حالى كه اولاً مسجود مهم نبود، خداوند ممكن است دستور دهد به چند سنگ كه بر روى هم چيده شده و هيچ زيبايى و جلال ظاهرى ندارد، سجده شود (همچنان كه امر كرده رو به كعبه سجده كنند) و دور آنها طواف گردد. كسى نبايد بگويد مگر اين سنگ‏ها چه ارزشى دارند كه بايد دورشان طواف كنيم و رو به آنها سجده نماييم. مهم اين است كه خداوند دستور داده است.
    ثانياً گرچه خلقت آدم از خاك و خلقت شيطان از آتش بوده ولى آتش هيچ فضيلت ذاتى بر خاك ندارد. هر دو مخلوق خداوند هستند كه به هر كدام خواص و ويژگى‏هايى داده شده و هر چه دارند عطاى خداوند و فضل او (جل و علا) است و از خود هيچ ندارند تا بر ديگرى افضل باشند.
    ثالثاً آدم گرچه خميرمايه مادى‏اش خاك است ولى حق تعالى از روح خودش در آن دميده است پس انسان رنگ خدايى دارد و حاق وجود او رشحه خدايى است (فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين)(9) و همين روح خدايى دميده شده در وجود آدمى است كه او را شايسته خلافت ساخته و بر ملائك فضيلت داده است.
    با سرپيچى شيطان و استكبار او در مقابل يگانه شايسته جباريت و كبريايى، قهر خدا دامنگير وى شد و فرمان رانده شدن وى از بساط قرب الهى صادر گشت. شيطان كه آدميان را باعث رانده شدن خود از درگاه خدا مى‏دانست، كين آنان به دل گرفت و از خداوند براى گمراه كردن و فريب دادن بنى‏آدم مهلت خواست تا عملاً نشان دهد كه كثيرى از بنى‏آدم شايستگى مسجود واقع شدن و كرامت خدايى را ندارند و خداوند نيز او را مهلت داد تا نشان دهد كه بندگان خدا به حق متوسل و متمسّك هستند و او با همه سواره نظام و پياده نظامش قادر به لغزاندن آنان و دور كردن‏شان از خداوند نيست زيرا آنان سر به آستان دوست ساييده و ملازم درگاه گشته و دل بدو سپرده‏اند:
    «فَبما اغويتنى لاقعدن لهم صراطك المستقيم ثم لاتينَّهُم مِن بينِ ايديهِم و مِن خَلفِهِم و عن ايمانهم و عن شمائلهِم و لا تَجِدُ اكثرَهُم شاكرين؛(10)
    به خاطر آنكه مرا گمراه كردى، بر سر راه مستقيم تو مى‏نشينم و از پيش رو و پشت سر و طرف راست و طرف چپ بر آنان هجوم مى‏برم و بيشتر آنان را شاكر نخواهى يافت.»
    «ربّ بما اغويتنى لازينن لهم فى الارض و لاغوينّهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين؛(11)
    پروردگارا در قبال گمراه كردنم در زمين همه چيز را برايشان زينت مى‏دهم و جز بندگان مخلصت، همه را گمراه مى‏كنم.»
    «ارأيتك هذا الذى كرّمت علىّ لئن اخرتن الى يوم القيامة لاحتنكنّ ذريته الا قليلا؛(12)
    آيا اين موجودى را كه بر من برترى دادى مى‏بينى؟! اگر تا قيامت مرا مهلت دهى نسل او را جز عده كمى افسار مى‏زنم (و به سوى آنچه مى‏خواهم مى‏برم).»
    و بدين گونه اين رانده شده درگاه خداوند و دشمن قسم خورده انسان بر گمراهى او كمر همت بست و خداوند را تهديد كرد كه بيشتر انسان‏ها را به پيروى از خود و گردن‏فرازى در مقابل خدا وا خواهد داشت.

    برهنه ساختن انسان و توجه دادن او به شهوات‏

    خداوند در خلقت انسان غريزه و شهوت جنسى را قرار داده و عورت زن و مرد، اسباب ارضاى اين غريزه بود اما عفت و ايمان و غيرت حكم مى‏كرد كه عورت‏ها پوشيده باشد و شهوت جنسى در خلوت امن خانه زناشويى ارضا گردد و محيط اجتماع از شائبه شهوت جنسى پاك گردد تا زن و مرد در كنار هم به ساختن جامعه بپردازند و زمين را آباد كنند. هر چه ارضاى شهوت جنسى پنهان‏تر، پسنديده‏تر و هر چه اندام جنسى پوشيده‏تر، اجتماع پاك‏تر و عفيف‏تر.
    آدم و حوا عليهماالسلام اين دو انسان نخستين نيز از اين قاعده مستثنا نبودند و خداوند در بهشت آنان را با لباس‏هاى نور پوشانده و عورت‏هايشان را پوشيده بود. شيطان راه مؤثر ساختن وسوسه‏هاى خود را در برهنه ساختن آدميان و توجه
    دادن آنان به اندام جنسى و خواهش شهوانى مى‏ديد پس به دنبال تدبيرى براى رسيدن به مقصود بود. بايد آنان را به خوردن از درخت ممنوع حريص مى‏كرد. با حيله، توسل به قسم و وارد شدن از باب نصيحت و خيرخواهى، آن دو بزرگوار را لغزاند و به خوردن ميوه ممنوعه وا داشت. همين كه آدم و حوّا از آن ميوه خبيث خوردند، لباس‏ها و پوشش‏هاى نورانى‏شان فرو ريخت و برهنه گرديدند و اندام جنسى‏شان نمايان شد. آن دو بزرگوار بدون عزم بر گناه و سركشى، لغزيده بودند و هنوز ايمان و عفاف و حيا بر وجودشان حاكم بود پس تا پوشش‏هاى نورانى‏شان فرو ريخت، بدون درنگ به پوشش‏هايى از برگ درختان متوسل شدند و اندام جنسى خود را پوشاندند:
    «فوسوس لهما الشيطان ليبدى لهما ما وُرى عنهما من سوأتهما و قال ما نهكما ربكما عن هذه الشجرة الا ان تكونا ملكين او تكونا من الخالدين و قاسمهما انى لكما لمن الناصحين فدليهما بغرور فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سوأتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة؛(13)
    پس شيطان آن دو را وسوسه كرد تا آن چيزهايى كه پوشيده و عريان شدن‏شان ناپسند است، را بر آنان آشكار سازد و گفت: خدا شما را از اين درخت منع نكرده مگر براى اينكه مبادا از جاويدانان شويد يا از ملائكه گرديد و براى آن دو قسم خورد كه من خيرخواه شمايم و آنان را به تدريج مغرور كرد و پايين كشيد و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، زشتى‏هاى پنهان‏شان آشكار شد، پس به پوشاندن آن با برگ درختان اقدام كردند.»
    آدم و حوّا عليهماالسلام خيلى زود به خود آمدند و از دام برهنگى خود را رهانيدند و پوشش اختيار كردند و خداوند نيز وقتى آن دو را به زمين فرستاد، پوشش را براى زينت و عفت آنان و نسل‏شان نازل كرد:
    «يا بنى‏آدم قد انزلنا عليكم لباساً يوارى سوأتكم و ريشا؛(14)
    اى فرزندان آدم لباس را بر شما فرستاديم تا زشتى‏هاى شما را بپوشاند و زينت و آرايش شما باشد.»
    ولى شيطان مأيوس از آن دو بزرگوار و اميدوار به فريب نسل‏شان، همچنان در پى رواج برهنگى و كندن لباس انسان‏هاست تا آنان را به شهوت و اندام جنسى متوجه كند و شهوترانى را وجهه همت آنان سازد و خداى تبارك و تعالى نسل بشر را از اين دام شيطانى حذر داده و فرياد هشدار دهنده قرآن همچنان در گوش‏ها مى‏پيچد كه:
    «يا بنى‏آدم لا يفتننكم الشيطان كما اخرج ابويكم من الجنة ينزع عنهما لباسهما ليريهما سوأتهما انه يراكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم؛(15)
    اى فرزندان آدم شيطان شما را مانند پدر و مادرتان به فتنه نيندازد. آن دو را از بهشت خارج كرد و لباس آن دو را كند تا به آنچه پوشانده و شايسته پوشانده شدن بود، سوق‏شان دهد و متوجه گرداند. او و لشكريانش شما را مى‏بينند و شما آنان را نمى‏بينيد.
    و امروز و در اين عصر مى‏بينيم كه هم در جهان اسلام و هم در جهان بشريت همه همت شيطان‏هاى بزرگ و كوچك بر ترويج برهنگى و از بين بردن پوشش عفيفانه است. در كشورهاى غربى پيش از يك قرن است لباس‏هاى بلند و زيبا و پوشاننده زنان به لباس‏هاى كوتاه و تنگ تبديل شده و روز به روز به سوى برهنگى كامل پيش مى‏روند و در كشورهاى اسلامى هم از حدود يك قرن پيش مبارزه با پوشش و ترويج برهنگى به صورت رسمى و علنى با قانون كشف حجاب
    رضاخانى و قيچى كردن چادرها شروع شد و امروز نيز مظاهر برهنگى بخصوص بى‏بند و بارى اينترنتى غوغا مى‏كند و همه فكر و ذكر بشر را متوجه پايين‏تنه مى‏سازد و از پرداختن به امور عقلى و قلبى باز مى‏دارد و انسان‏ها را به حيوانيت و شهوترانى خوك‏صفتانه سوق مى‏دهد.
    امروز وظيفه دولت‏هاى اسلامى و افراد متعهد و ديندار، ترويج پوشش صحيح از راههاى معقول و منطقى است. از سويى بايد ارزش پوشش و كرامت‏بخشى، حرمت‏آفرينى و حريت‏زايى آن تبيين شود و از سويى بايد پوشش‏هاى متناسب، جوان‏پسند و به روز به وفور توليد و با قيمت مناسب در اختيار همگان قرار گيرد و از سوى ديگر بايد به غافلان و فريب‏خوردگان با متانت و محبت هشدار داده شده و متنبّه گردند و توطئه‏گران و برنامه‏ريزان شيطانى شناسايى شده و كيفر گردند تا بتوانيم رايحه خوش عفت و حيا و پوشش صحيح را در جامعه به مشام همه برسانيم و زمينه‏هاى صعود به قله‏هاى كمال و بندگى را فراهم سازيم. به اميد حاكميت عفت، حيا، پاكدامنى و پوشش مناسب اسلامى و انسانى در جوامع اسلامى و انسانى.

    پى‏نوشتها:

    1) بقره (2) آيه 30.
    2) بقره (2)، آيه 30.
    3) همان.
    4) همان.
    5) همان، آيه 34.
    6) اعراف (7)، آيه 12.
    7) حجر (15)، آيه 33.
    8) ص (38)، آيه 75.
    9) هر گاه او را آراستم و از روح خود در آن دميدم براى وى به سجده در آييد. حجر (15)، آيه 29.
    10) اعراف (7)، آيه 16 - 17.
    11) حجر (15)، آيه 39 - 40.
    12) اسراء، آيه 62.
    13) اعراف (7)، آيه 20 - 22.
    14) همان، آيه 26.
    15) همان، آيه 27.

    احمد حيدرى‏
    پیام زن

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    عفاف حضرت زینب علیها السلام

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    عفاف حضرت زینب علیها السلام

    زينب عليهاالسلام در عفاف و حجاب به حدى بود كه همسايه‏ها هيچ‏گاه صداى او را نشنيدند و اصلاً او را نديدند. آن مخدره، در نيمه‏هاى شب براى زيارت قبر جدش از خانه خارج مى‏شد؛ در حالى كه امام حسن عليه‏السلام در يك جانب و امام حسين عليه‏السلام ، در جانب ديگرش بودند. و امام على عليه‏السلام پيشاپيش او حركت مى‏كرد و وقتى به نزديك قبر مى‏رسيدند، اميرالمؤمنين على عليه‏السلام پيش مى‏رفت و نور چراغ‏ها را كم مى‏كرد. تا اينكه حادثه عاشورا پيش مى‏آيد. طرز پوشش اسيران در نزد مورخان متفاوت است. صاحب «طراز المذاهب» مى‏گويد: «نهايت مطلبى كه مى‏توان در مورد زنان اسير گفت اين است كه زنان و نسوانى مانند زينب عليهاالسلام كه بالغه بوده‏اند، حجاب و پوشش داشته‏اند و اينكه مى‏بينيم در برخى از روايات آمده كه زنان، مكشفات الوجوه بوده‏اند، منظور دختران نابالغ و كنيزان آنهاست و اصلاً نبايد زنان و دختران خاندان رسالت را با ديگر زنان قياس كرد؛ زيرا كه چشم‏هاى خائن را توانايى آن نيست كه به ايشان نگاه كنند؛ مانند آنكه بخواهند در شعاع خورشيد بنگرند».

    /www.hawzah.net

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    روانشناسان و پوشش برتر

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد





    روانشناسان و پوشش برتر

    در روان‏شناسی رنگ‏ها می‏خوانیم كه رنگ سیاه نمایان‏گر مرز مطلق است . (1) لذا كسی كه رنگ سیاه می‏پوشد، می‏خواهد نشان دهد كه مرزی را ایجاد كرده است . اما این كه این مرز برای چیست، در موقعیت‏های مختلف ممكن، است متفاوت باشد . گاه لباس سیاه را در ماتم و عزا می‏پوشند، برای آن كه نشان دهند بین آن‏ها و عزیزشان فاصله افتاده و مرز زندگی آن‏ها را از هم جداكرده است و یا برای آن كه نشان دهند كه در حریم خانه و خانواده‏ی آن‏ها حادثه‏ای رخ داده است كه انجام برخی از كارهای معمولی كه سایر خانواده‏ها انجام می‏دهند، برای آنان میسر نیست .
    اما گاهی هم سیاه می‏پوشند، نه برای عزا و ماتم بلكه برای مشخص كردن مرزها و حریم‏های اجتماعی و حجاب یك خانم مسلمان با چادر سیاه از این دسته است .
    وقتی كه خانمی چادر مشكی به سر می‏كند و با وقار و متانت تمام قدم به عرصه‏ی اجتماع می‏گذارد، با این نحوه‏ی پوشش می‏خواهد نشان دهد كه هركسی حق ندارد به این حریم پاك، مقدس و خصوصی وارد شود . این حریم، حریم حرمت، حیا و احترام است، نه جای هرزگی، آلودگی و هوس بازی . در واقع او با حجاب مشكی و چادر سیاه، بین خود و مردان نامحرم موزی عاقلانه ایجاد می‏كند، او با این سیاهی ظاهری اما ریشه دار در درون خود می‏خواهد نگاه تیز و برنده‏ی هرزگی و ابتذال را بشكند و نگذارد در حریم عفاف، پاكی و نجابت اونامحرمی وارد شود و حرمت او را از بین ببرد . لذا چادر مشكی به منزله‏ی حرمت و احترام است . مرز ادب، كرامت، حیا و عفت است . مرز آداب است و نشان می‏دهد كه در این محدوده باید حریم را نگه داشت و به صاحب حرم بادیده‏ی احترام و ادب نگریست .
    از نظر روانی نیز وقتی انسان پارچه‏ی سیاهی را می‏بیند، دیگر چندان رغبتی به نگاه كردن پیدا نمی‏كند و خود به خود نظر را بر می‏گرداند . نگاه به رنگ‏های روشن چشم ار باز و رغبت مشاهده و تمركز بردیدن را دوچندان می‏كند، به عبارت دیگر از دیدگاه روان‏شناسی رنگ‏ها، نگاه به رنگ‏های تیره، به ویژه رنگ سیاه كه بی رنگی مطلق است، تقریبا تمام رغبت‏ها را از بین می‏برد .
    روان شناسان امروز می‏گوید: «سیاه به معنای «نه‏» بوده و نقطه‏ی مقابل «بله‏» یعنی سفید است‏» (2) با این نگاه باید گفت: آن كس كه در مقابل نامحرم سیاه می‏پوشد، در واقع می‏خواهد به او «نه‏» بگوید و آن كسی كه رنگ جذاب می‏پوشد، در واقع خواسته یا ناخواسته خود را در معرض نگاه‏های هرزه و آلوده قرار می‏دهد و وسیله‏ی آلودگی و انحراف خود و جامعه را فراهم می‏كند .
    در روان‏شناسی رنگ‏ها می‏خوانیم كه «سفید به صفحه‏ی خالی می‏ماند كه داستان را باید روی آن نوشت، ولی سیاه نقطه پایانی است كه در فراسوی آن هیچ چیز وجود ندارد» (3) بنابراین زنی كه در برابر نامحرم و در بیرون از خانه لباس سفید و رنگارنگ می‏پوشد، از ایمنی كم‏تری برخوردار است، ولی زنی كه چادر سیاه می‏پوشد، حداكثر ایمنی را برای خود ایجاد كرده است و نشان می‏دهد كه این‏جا نقطه‏ی پایان نگاه‏های نامحرمان است و در فراسوی این حجاب، جایی برای نفوذ نگاه‏ها و نیت‏های ناپاك نیست .
    در جای دیگری در بحث روان‏شناسی رنگ‏ها می‏خوانیم كه: «سیاه، نشان‏گر ترك علاقه یا انصراف نهایی بوده ... و از تاثیر قوی برهر رنگی كه در همان گروه (دركنارآن) قرار گرفته باشد، برخوردار است و خصلت آن رنگ را مورد تاكید و اهمیت قرار می‏دهد . . » (4)
    از این رو كسی كه چادر مشكی می‏پوشد، می‏خواهد با رنگ سیاه چادر دائما جلوه و نمای خود را نفی كند و خود را از نگاه‏های دیگران دورنگه دارد . آن كس كه چادر مشكی می‏پوشد، رنگ مشكی چادر او نشان گر ترك علاقه یا انصراف نهایی است، یعنی چادر مشكی به نگاه‏های نامحرم می‏گوید هیچ جایگاهی برای نگاه شما در من وجود ندارد .
    بنابراین باید به روان‏شناسی و جامع نگری زن ایرانی آفرین گفت كه برای حفظ حرمت، عفت و پاكی خود و هم‏چنین پاسداری از مرزهای خویش و جامعه‏ی خویش و برای سالم سازی محیط اجتماعی خود، بهترین حجاب، یعنی چادر و مناسب‏ترین رنگ یعنی مشكی را انتخاب كرده است .
    زنان و دختران نجیب ایرانی برای حفظ حرمت و احترام خود و برای سالم سازی محیط اجتماعی خویش و برای دورماندن خود و جامعه از آلودگی‏ها، وقتی كه از خانه بیرون می‏آیند، چادر مشكی برسر می‏كنند و پس از انجام كارهای روزمره و ضروری خود با قلبی آرام و فكری آزاد و سالم وقتی كه به خانه بر می‏گردند، یا در محیطی كه از نگاه‏های مشكوك و آلوده به دور است قرار می‏گیرند، چادر مشكی را از سر بر می‏دارند و در حدود مرزها و مملكت‏خویش با پوشیدن بهترین لباس‏ها و با جذاب‏ترین رنگ‏ها، طراوت، زیبایی، گرمی و شادابی خود را برای اهل خانه، برای همسر و همدم و مونس خویش به نمایش می‏گذارند و به محیط خانه صمیمیت، صفا و آرامش می‏بخشند و به شریك زندگی خود و یا به والدین خود با كمال سرافرازی و صداقت اعلام می‏دارند كه امانت وجودم را در صیانت صدف محكم چادر مشكی بدون دستبرد نگاه‏های آلوده به خانه برگردانده‏ام و منتظر دریافت نگاه‏های گرم و محبت‏آمیز صاحبان حرم خود هستم .
    بنابراین بهترین حجاب زنان در بیرون از خانه و در محیط اجتماع به طور كل در برابر نامحرمان، چادر مشكی است كه علم تجربی روان شناسان روز نیز آن را تایید می‏كند . باید صمیمانه از مادران و والدین تشكر و سپاس‏گزاری كنیم كه به بركت تقوای الهی و نورانیت تعالیم دین مبین اسلام، این گونه زیبا، به جا و دقیق، چادر مشكی را برای حجاب خود و دختران عفیفشان برگزیده‏اند و در آن زمان كه هنوز علم روان‏شناسی به شكل امروزی خود از مادر علم متولد نشده بود، با دیدی كارشناسانه و به عبارت دقیق‏تر با دیدی الهی، روان شناختی و جامعه شناسانه با ما رفتار كرده و رفتار كردن را به ما آموخته‏اند .

    پی‏نوشت‏ها:

    1 . ماكس بوشهر - روان‏شناسی رنگ‏ها - ترجمه ویدا ایزاده .
    4 و 3 و 2 . همان

    تهیه و تنظیم :پایگاه اینترنتی پرشین وی

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    اين كه مى‏گويند چادر حجاب برتر است ...

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد




    اين كه مى‏گويند چادر حجاب برتر است ...

    حجاب منحصر در چادر و حتى مانتو نيست، بلكه هر لباسى كه غير از وجه و كفين (دست‏ها تا مچ) را بپوشاند و موجب تحريك و جلب توجه نامحرم نگردد كافى است ولى بايد توجه داشت كه همان طور كه بقيه واجبات داراى مراتب مختلفى مى‏باشند حجاب نيز داراى مراتب خوب، متوسط و خوب‏تر است و چادر حجاب برتر بانوان محسوب مى‏گردد.
    حجاب با چنين نقش و كاركرد مهم و اساسى پيامى قاطع و كوبنده با خود دارد، و آن اين است كه در برابر همه مردان اجنبى نوعى هشدار و اعلام «دور باش» مى‏دهد، اكنون بايد ديد چه عواملى در رساندن اين پيام و اثرگذارى آن مؤثر است: 1) حدود و ميزان پوشش: بدون شك هر اندازه بدن زن پوشيده‏تر باشد نقش نيرومندترى در دورسازى ديدگان نظاره‏گر ايفا مى‏كند. اگر نگاه‏هاى آلوده را همچنان كه در روايات آمده است «تيرهاى زهرآلود شيطان» بدانيم، پوشش زن همانند قوسى است كه تير از آن كمانه مى‏كند و منحرف مى‏شود و از اصابت و نفوذ در هدف باز مى‏ماند. بر عكس هر اندازه بدن زن برهنه‏تر باشد تيرهاى شيطانى را بيشتر متوجه خود ساخته و از آن آسيب خواهد ديد. از همين روست كه چادر را حجاب برتر شناخته‏اند، زيرا با وجود شرايط ديگر، بيشترين پوشش و مطمئن‏ترين مصونيت را فراچنگ مى‏آورد.
    2) كيفيت پوشش: ميزان ضخامت و حتى كيفيت دوخت لباس خود بخش مهمى از حجاب را تشكيل مى‏دهد بدون شك لباس‏هاى نازك و تنگ و بدن‏نما فرودگاه پيكان مسموم شيطان و موجب خيره شدن چشم‏هاى هرزه و آلوده و به فساد كشاننده جامعه است. در مقابل لباس‏هاى غيربدن‏نما، ديده‏ها را از خود دور مى‏سازد، و سلامت معنوى نفوس را تأمين مى‏كند.
    3) رنگ‏ها: ترديدى نيست كه برخى از رنگ‏ها ديده‏ها را خيره مى‏سازد، و پاره‏اى ديگر نگاه‏ها را از خود مى‏راند و دور مى‏سازد. اكنون سؤال مى‏شود كداميك از اين دو براى تأمين حجاب واقعى و مصونيت معنوى جامعه و خيره نكردن چشم‏ها و بر نيفروختن آتش شهوت مفيدتر است؟ مگر ما در جامعه‏اى زندگى نمى‏كنيم كه ميليونها جوان در اوج غريزه جنسى به سر مى‏برند و در سخت‏ترين شرايط جوانى از امكان ازدواج محرومند و كافى است با اندك جرقه‏اى شعله‏هاى غريزه در وجودشان برافروخته شود و به انواع گناهان و ناراحتى‏ها مبتلا گردند؟ پس چرا به هر وسيله ممكن- حتى با گزينش رنگ مناسب لباس در جامعه- به سلامت دينى و روحى و روانى آنان كمك نكنيم و موجب جلب توجه آنان و قرارگرفتن‏شان در دام مفاسد نشويم؟ در عين حال علماى دين نسبت به خصوص رنگ‏ها تأكيد چندانى نكرده، ولى بر اين مسأله پاى مى‏فشارند كه لباس نبايد موجب جلب توجه و عواقب سوء ناشى از آن باشد. ازاين‏رو است كه در طول تاريخ زنان مسلمان به ميل خود لباس مشكى را براى حجاب برگزيدند و اين سنت حسنه مورد تقرير و پذيرش پيامبر (ص) و امامان (ع) قرار گرفت، زيرا آنان به اين وسيله احساس امنيت و مصونيت بيشترى مى‏كردند،(1).
    4) شيوه‏هاى رفتارى: طرز صحبت و چگونگى راه رفتن و. نيز بخشى از حجاب به معناى وسيع كلمه است. حفظ وقار و متانت هم همان نقشى را دارد كه پوشش زن دارد و عدم رعايت آن نيز برآيندى چون برهنگى در پى دارد. ازاين‏رو قرآن مجيد يكى از صفات خوب زنان مؤمن را كه در رفتار دختران شعيب بيان مى‏كند همان «حيا» و وقار است.

    (ر. ك: حجاب در اديان الهى، محمدى آشنانى)

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    نهادینه کردن حجاب

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد



    نهادینه کردن حجاب

    مسجد گوهرشاد، محل اجتماع و سخنراني بر ضد لباس بيگانه و اسلام زدايي شده بود. گردهمايي مردم در مسجد گوهرشاد براي شنيدن سخنان واعظان و روحانيان، بيشتر شد. علما و مجتهدان در منزل يكي از مراجع جمع شدند و تصميم گرفتند تلگرافي به شاه مخابره كنند و او را از اقدامات ضدديني اش منصرف كنند.
    صبح جمعه 20 تير 1314، قزاقان رضاخان براي متفرق ساختن مردم وارد عمل شدند و به سوي مردم تيراندازي كردند. در اين ماجرا حدود صد نفر كشته و زخمي شدند. شعارهاي ضدسلطنت و ضد حجاب زدايي داده مي شد و سرانجام رضاخان دستور داد همه را دستگير و مجازات كنند.
    محاكمه عده اي از علما و محكوم كردن جمعي در دادگاههاي نظامي، صدور مجازاتهاي سنگين و حكم اعدام براي عده اي، موجب نارضايتي مردم و ترديد آنها در خصوص ديانت رضاخان شد. همه قساوت و خونريزي در حرم مطهر امام رضا(ع) را تقبيح كردند.
    قيام مسجد گوهرشاد و كشته شدن هزاران نفر از مردم و روحانيت و تبعيد و زنداني شدن بسياري، نقطه اوج مبارزات بر ضد رضاخان بود.
    حالا از آن روزها سالها گذشته، دولت پهلوي برچيده شده و نظام جمهوري اسلامي به روي كار آمده است. سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي گذشته ، ديگر نيازي به كشته شدن و جان دادن نيست، زنان آزادانه مي توانند، چادر بر سر بگذارند و مردان با پوششي برازنده، در جامعه حاضر شوند.
    اما متأسفانه با وجود همه مبارزات و گفته ها هنوز پوشش اسلامي در يك كشور اسلامي ديده نمي شود. گاه همه ما از خودمان مي پرسيم زماني مردم اين سرزمين براي حفظ حجاب، خودشان را مقابل گلوله هاي رژيم گذشته قرار مي دادند، چرا حالا كه به راحتي مي توانند حريم شخصي و فردي خود را حفظ كنند، در حفظ آن كوشا نيستند.
    به هر حال براي پاسخ به اين سؤال تا به حال حرفهاي زيادي زده شده، حرفهايي كه هنوز به مرحله عمل نرسيده است!
    به قول دكتر ثريا مكنون محجبه بودن هميشه به شكل موعظه و نصيحت مطرح شده، هميشه از «بايدها»و «نبايدها»صحبت شده و كمتر به «چگونگي»انجام اين بايدها پرداخته مي شود.
    در صورتي كه در غرب بدون طرح اگرها و بايدها، چگونگي ها را مطرح مي كنند كه البته در جهت هنجارها و مقاصد خودشان است.
    وي كه مشغول تحقيق و پژوهش طراحي مدل جامع زنان است، در مصاحبه با يكي از سايتها و پرسش خبرنگاري مبني بر اينكه چطور مي توان جوان امروز را به مسأله حفظ حجاب علاقه مند كرد، پاسخ داده بود: «ما هنوز نتوانسته ايم مدل كاربردي ارائه دهيم. همه فعلاَ به دنبال يك دستورالعمل فوري هستند كه اگر كسي حجاب خوبي ندارد به چه دليل است؟ من هم پاسخ مي دهم شايد يك علت آن، اين باشد كه گاهي با زن محجبه در جامعه خوب برخورد نمي شود و او مجبور است ظاهر خود را طوري بسازد كه او را تحويل بگيرند. اين مسأله حكايت از وضع ناهنجار و ظاهرگرايي در جامعه ما مي كند. بايد اين برخورد نادرست در جامعه اصلاح شود.
    دكتر مكنون گفته بود: فرهنگ جامعه بايد دوباره به جايي بازگردد كه خود خانمها به حجاب باوري عميق پيدا كنند. اوايل انقلاب كه با چادر به سفرهاي خارجي مي رفتم، به چادر به عنوان يك پوشش سياه نگاه مي شد. يك بار يك خانم ايراني بي حجاب پرسيد كه با اين چادر چگونه در محافل علمي شركت مي كني؟ بعد از اينكه معناي حجاب را برايش شرح دادم تأكيد كرد كه من هم وقتي با روسري در خارج از ايران هستم راحتترم. به نظر مي رسد اين احساس در حال حاضر خيلي كمرنگ شده است!

    حجاب، مسأله اي فردي

    هر روز در خبرها راهپيمايي و واكنش منفي مردم كشورهايي را مي بينيم كه مي خواهند با حجاب و حفظ حريم هاي شخصي در جامعه شان ظاهر شوند، اما مقاصد سياسي دولتها مانع از اين نوع پوشش است.
    چندي پيش معاون گروه سوسياليست پارلمان اروپا ضمن سياسي خواندن حكم دادگاه قانون اساسي تركيه مبني بر لغو مصوبه آزادي حجاب اسلامي در تركيه گفته بود: «من نمي فهمم محجبه بودن دختر دانشجو چه ربطي به نقض نظام لائيك دارد؟!»در حالي كه محجبه بودن تأكيدي بر اسلام گرايي ندارد.
    صحبتهاي آقاي «هانس سو بودا»هم تأكيد مي كند حفظ حجاب ربطي به زندگي در يك جامعه اسلامي ندارد، بلكه بيشتر يك مسأله فردي است كه مصونيت ايجاد مي كند. غير از تركيه تظاهرات مردم مصر و فرانسه را هم مبني بر آزادي حجاب و حجاب اسلامي كه يادتان هست؟!
    همه اين اتفاقات در جهان را مي توانيم با وضعيت حجاب در جامعه مان مقايسه كنيم.

    كار زيربنايي انجام نشده!

    تا به حال براي نهادينه شدن حجاب در جامعه به طوري كه همه افراد آن را به صورت يك ضرورت فردي و اجتماعي بشناسند نه يك اجبار دولتي، چه كرده ايم؟
    يكي از نمايندگان مجلس سؤال مرا با يك مثال پاسخ مي دهد. فاطمه آليا مي گويد: «سؤال تو مثل اين است كه بگويي كي مي توانيم ميوه درخت را ببينيم و من مي گويم: وقتي بذر كاشته شود، از بذر نگهداري شود، رشد كند تا ميوه بدهد.»
    وي ادامه مي دهد: «بعد از پيروزي انقلاب به عنوان جامعه اسلامي حساسيت و دغدغه حفظ حجاب و پوشش اسلامي را داشتيم. اما كار زيربنايي انجام نداديم، بلكه شيوه هاي مقطعي اتخاذ شد، اگر چه شيوه هاي مقطعي براي رسيدن به يك هدف لازم است، اما به موازاتش بايد كار فرهنگي و تربيتي صورت گيرد. يعني همه نهادها اعم از خانواده، رسانه ها، مساجد، مدارس و... بايد در اين مسأله شريك شوند.
    همين طور كه يك كودك از كودكي اسامي ائمه(ع) را با شعار و ريتم و شعر ياد مي گيرد، در خصوص فرهنگ حجاب هم بايد شعر ياد بگيرد، داستان بخواند و فيلم ببيند.
    آليا مي افزايد: حفظ حجاب، نهادينه شدن اين فرهنگ و ايجاد علاقه به حفظ آن در مردم ربطي به دولت و حكومت ندارد. مردم بايد بدانند حجاب براي آرامش خودشان و جامعه شان است و ربطي به اهداف سياسي ندارد.
    از آليا مي پرسم، معتقديد كه برنامه ريزي در خصوص نهادينه شدن فرهنگ حجاب در كشور ما صورت گرفته، مي گويد: «فعاليتهايي شروع شده اما همه دستگاههاي دولتي براي تحقق اهداف و برنامه ها، هماهنگ با هم حركت نكردند. منظورم اين است كه نهادينه كردن فرهنگ حجاب همراه با عزم ملي نبوده است، بلكه با آن به صورت سليقه اي برخورد شده است.»
    اين نماينده به يك نكته جالب اشاره مي كند. وي مي گويد: اگر چه حجاب يك مسأله كاملاً فردي است اما از آنجا كه حفظ آن به سلامت فضاي جامعه كمك مي كند، پس يك تكليف اجتماعي نيز هست و همه را ملزم به رعايت آن كرده است نه فقط زنان. در سوره نور خداوند اول مردان را ملزم به حفظ حجاب كرده است و بعد زنان را و همه مي دانيم حجاب فقط مخصوص لباس نيست، بلكه طرز رفتار هم مهم است كه در اين حالت عنوان جامع عفاف را به خود مي گيرد!

    چهار تصميم رضاخاني!

    مهري سويزي؛ مشاور وزير آموزش و پرورش در پاسخ به اين سؤال كه چه كنيم حجاب در جامعه نهادينه شود، تاريخچه كوتاهي از مسأله حجاب را مطرح مي كند. وي مي گويد: «وقتي رضاخان به تركيه رفت قرار بود فقط چهار روز آنجا بماند اما سفر چهار روزه او به سفري يك ماهه تبديل شد. اين شيدايي او نسبت به آتاتورك و زير پا گذاشتن قواعد مربوط به سفر باعث تحقير كشورمان شد.
    رضاخان پس از اينكه از سفر برگشت مي خواست 4 تصميم را در ايران عملي كند. تغيير خط فارسي به لاتين، تغيير تعطيلي روز جمعه به يكشنبه، تغيير تاريخ هجري شمسي به تاريخ ميلادي و برداشتن حجاب، چهار تصميم او بودند. هر چند به خاطر اعتقادات محكم مردم سه تصميم اول عملي نشد اما با شركت خانواده پهلوي در مراسم افتتاحيه دانشسراي تربيت معلم در تاريخ 17 دي ماه 1314 كه بدون حجاب حاضر شده بودند تلاش كرد تصميم چهارم خود را عملي كند.»
    سويزي ادامه داد: «در زمان حكومت رژيم پهلوي دوم، اين نگرش همچنان ادامه داشت اما عنصر زور جايش را به عنصر تزوير داد. به طوري كه زن ايراني به نقطه اي رسيد كه سعي كرد همه عرضه خودش را در عرضه خودش نشان بدهد.»
    از سويزي مي پرسم پس چرا بعد از انقلاب با توجه به سياستهاي دولت مبني بر حفظ حجاب، هنوز اين مسأله به تحقق نپيوسته است، مي گويد: چون پيامي كه نسل اول انقلاب مبني بر نياز به حفظ حجاب درك كرده بودند، به نسلهاي بعدي منتقل نشد و از طرفي آمريكا از جوان 57 سيلي خورده بود و قسم خورده بود كه پاسخ اين سيلي را با برنامه ريزيهاي فرهنگي اسلام زدايي و دوري مردم از اسلام، پاسخ دهد.
    سويزي ادامه مي دهد: گاه به درستي برنامه ريزي نكرديم در حالي كه مي دانستيم در نسل جوان سه گروه وجود دارد؛ گروهي معتقد به اسلام و ارزشهاي انقلاب بودند. گروه دوم با اين ارزشها آشنا نبودند و گروه سوم با اين ارزشها قهر بودند، ما بايد روي گروه دوم و سوم سرمايه گذاري مي كرديم كه اين اتفاق نيفتد!»

    حالا چه بايد كرد؟

    اين مسؤول در پاسخ به اين سؤال كه «حالا بايد چه كرد؟»، مي گويد: «بايد از چهار مكانيزم شناختي، هنجاري، نظارتي و انتظامي بهره بگيريم. در مكانيزم شناختي بايد همه نهادهايي كه با جوانان در ارتباطند به جوان آگاهي دهند. ما نمي توانيم از جوانان انتظار داشته باشيم، احساسات ما را داشته باشند، در حالي كه اطلاعات ما را ندارند يا اقدامات ما را انجام دهند در حالي كه احساسات ما را ندارند.»
    وي در خصوص مكانيزم هنجاري مي افزايد: «همه نهادها و سازمانهايي كه قدرت هنجارسازي دارند بايد با ارائه درست مقررات و نظارت بر اجراي درست مقررات در هنجارسازي سهيم باشند.»سويزي براي حجاب يك اصطلاح جالب به كار برد: او به حجاب گفت: «مذكور مهجور»و بعد ادامه داد: «در جامعه ما از حجاب، بسيار ياد مي شود در اكثر مكانها مي بينيم نوشته اند: ورود افراد بدحجاب ممنوع! اما مي بينيم با همه اين تأكيدها حجاب باز هم در معرض فراموشي است. پس مطمئناً نظارت بر اين امر بايستي همراه باشد.دشمن حجاب را هدف خودش قرار داده و سعي مي كند با هدف قرار دادن آن بر ما مسلط شود، حالا در چنين شرايطي ما چه كرده ايم؟! حالا نبايد به دنبال «مقصر كيست؟»باشيم بايد به دنبال «راه حل چيست؟ باشيم.»

    نهادها برنامه هاي يكديگر را خنثي مي كنند

    وي هماهنگي نهادهاي فرهنگي را مهمترين ابزار رسيدن به نهادينه كردن حجاب در جامعه مان مي داند. سويزي مي گويد: «متأسفانه مي بينيم آموزش و پرورش قانوني در خصوص پوشش اسلامي ارائه مي كند، اما نهادي مثل صدا و سيما با پخش برنامه هايي، اين قانون را خنثي مي كند.مشاور وزير آموزش و پرورش، عنصر اقتصاد را در نهادينه كردن حجاب و تسري آن در جامعه عنصري سازنده مي داند و مي گويد: «وقتي لباسهايي مثل مانتوهاي تنگ، چسبان، كوتاه و مبتذل ارزانتر از ساير لباسها در جامعه عرضه مي شود، افراد به تناسب وضعيت اقتصادي آنها را مي خرند اما پس از مدتي اين انتخاب جزء ذائقه و رفتار فرهنگي فرد مي شود و اين نوع پوشش، انتخاب دائمي اش مي شود.بنابراين نهادهاي اقتصادي موظفند كالاهاي تأمين كننده حجاب را ارزان، آسان و فراوان در اختيار مردم قرار دهند.»سويزي خاطرنشان مي كند: «از طرفي بايد مراكز سازماندهي شده اي كه با هدف هنجارشكني و مبارزه با ارزشهاي يك جامعه ايجاد شده اند شناسايي شوند تا با سرچشمه هاي توليد ابتذال برخورد شود.»

    فاطمه زمانی - روزنامه کیهان

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    حجاب مصونیت است

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    حجاب مصونیت است

    وضعيت حجاب قبل از اسلام چگونه بود؟ كيفيت حجاب همسران پيامبر و امامان عليهم‏السلام چگونه بود و آيا آنها از چادر استفاده مى‏كردند و بر فرض لزوم حجاب و چادر، چرا از چادر مشكى استفاده مى‏شود و از رنگ‏هاى ديگر استفاده نمى‏شود؟ چادر به صورتى كه در ميان ايرانيان معمول است - چادر بلند كه تا پايين پا مى‏رسد - در ميان عرب‏ها معمول نبوده، ولى چيزى شبيه نيمه چادر، رايج بود و ظاهراً منظور از «جلباب» هم - كه در آيات قرآن آمده - اشاره به همين است؛ چيزى كه نه مثل مقنعه و روسرى كوتاه بوده، نه مثل چادر خيلى بلند؛ اين حجاب، شايد تا كمر و كمى پايين‏تر مى‏رسيده است و آن بزرگواران از آن استفاده مى‏كردند. عرب‏ها از پوششى به نام «درع» كه پيراهن بلندى بوده و «ملحفه» كه همان چادر بوده است و مقنعه، استفاده مى‏كردند. از روايات استفاده مى‏شود كه اين بزرگواران، هر سه پوشش فوق را داشتند. مقنعه را سر مى‏كردند و درع هم پيراهن بلندى بوده كه تا پشت پا مى‏رسيد و آستين‏هايش بلند و گشاد بوده و ملحفه هم چادرى بوده كه به خودشان مى‏پيچند. در آداب نمازگزار هم آمده كه زن در موقع نماز، اگر بخواهد حجاب كاملى داشته باشد، بايد از مقنعه، درع و ملحفه استفاده كند.1 لازم است توجه داشته باشيم كه پوشش و لباس، همواره با انسان بوده، زنان بيش از مردان در همه تمدن‏ها، داراى پوشش بوده‏اند. در تمدن فينيقى‏ها كه چهار هزار سال پيش از ميلاد مى‏زيستند، زنان آنها داراى حجاب بودند و براى پوشش خويش از پارچه‏هاى سرخ رنگ استفاده مى‏كردند.2 زنان آريايى نيز داراى حجاب بودند؛ به ويژه زنان طبقات بالاى اجتماعى آنان كه برايشان حجاب داراى ارزش ويژه‏اى بود.3 در بين يونانيان رسم بود كه زنان حتى صورت‏هاى خويش را با قسمتى از روپوش بسيار ظريف بپوشانند و زنان مجبور به نشستن در حرم‏سراها بودند و حتى تعليم و تعلم، توسط مادران و دايگان انجام مى‏شد. 4 آشوريان و كلدانيان نيز داراى حجاب بودند، يكى از نويسندگان مى‏گويد: «زنان بابل و آشور، تنها آنان كه عفيف بودند و شوهر داشتند، داراى حجاب بودند». 5 همچنين زنان اسپارتى، محجبه بودند. دختران اسپارتى، پس از شوهر كردن، حجاب مى‏گرفتند. نقش‏ها و تصويرهايى كه از زنان اسپارتى باقى مانده است، حكايت از اين دارد كه زنان اسپارتى، سر را مى‏پوشاندند و صورت را باز مى‏گذاشتند و هنگامى كه به كوچه و بازار مى‏رفتند، داراى حجاب بودند.6 همين طور روميان، كارتاژى‏ها، چينى‏ها، هندى‏ها، ايرانيان باستان، ايرانيان اشكانى و ساسانيانى، همه داراى حجاب بوده‏اند.7 در تورات و كتاب‏هاى مقدس نيز سفارش به حجاب شده و عذاب بى‏حجابى، بيان شده است.8 با اين حال، موج فساد، برهنگى و بدحجابى، در غرب جديد آغاز شد و كم كم به جوامع ديگر سرايت كرد. ويل دورانت مى‏گويد: «فساد اخلاقى [در جامعه آن روز غرب‏]، نشانه آزادگى و خردمندى بود و هرزه‏گى، به صورت نوعى‏آداب رايج در آمده بود. در فرانسه قرن 18، زنى كه تنها به شوهر خود دل بسته بود، يادگار دوران‏هاى گذشته به شمار مى‏آمد و زناشويى، فقط وسيله اى براى حفظ نام خانوادگى و انتقال ثروت بود».9 مونتسكيو مى‏نويسد: «مردم پاريس، هر مردى را كه زنش را تنها از آن خود بداند، مخل آسايش اجتماعى مى‏دانند و هر زن، عاشقى داشت و هر شوهرى، معشوقه‏اى».10 اين فساد و بى‏بندوبارى، با رنسانس علمى در اروپا شروع شد و توسط روشنفكران غرب زده، به جهان سوم راه يافت؛ ابتدا در دولت عثمانى و كم كم به كشورهاى ديگر نفوذ كرد. در ايران، اولين بار، بى‏بندوبارى و بدحجابى، توسط شاه عباس كبير با پذيرفتن برادران «شرلى» شروع شد و مى‏توان شروع جريان غرب زدگى مستمر را از دوران فتحعلى شاه دانست.11 بعد از اين دوره، رضاخان در ايران و آتاترك (مصطفى كمال) در تركيه و امان‏الله خان در افغانستان، مأمور كشف حجاب شدند. بنابراين، آغاز بى‏حجابى و بدحجابى را مى‏توان دوران تحول و رنسانس در اروپا دانست.12 برترى چادر مشكى‏ در بين رنگ‏ها، رنگ‏هاى تيره و مشكى، در تأمين حجاب حداكثرى بانوان در بيرون منزل، مؤثر هستند. علاوه بر اين، رنگ مشكى پوشاننده رنگ‏هاى ديگر است و زير آن، هر لباس رنگى ديگرى را كه باشد، مى‏پوشاند. ضرب المثل معروف «بالاتر از سياهى رنگى نيست»، اشاره به همين واقعيت است كه رنگ سياه، برترين رنگ‏هاست و تمام رنگ‏هاى ديگر، در مقابل آن، رنگ مى‏بازند. آرامش بيشتر قرآن مجيد مى‏فرمايد: «پرده سياه و تاريك شب، روز را مى‏پوشاند».13 در برخى از تفاسير آمده است: ساكنان زمين، پس از تحمل چند ساعت گرما و رنج و كار و فعاليت روزانه، طالب سكون و آرامش شب مى‏شوند و شب، ساكنان زمين را در چادر سياه و مشكى خود مى‏پوشاند. «پرده سياه و تاريك شب را به منزله لباس و پوشش قرار داديم». در اين آيه، تاريكى شب، به پرده و پوشش گسترده، تشبيه شده است كه همه اجسام را مى‏پوشاند؛ همان گونه كه جلباب و چادر مشكى، تمام بدن و لباس بانوان را در مقابل نامحرم مى‏پوشاند. برخى جلباب را به چادر شب معنا كرده‏اند. به نظر مى‏رسد به دليل دو ويژگى گستردگى در پوشش و رنگ مشكى كه در جلباب، چادر مشكى و پرده تاريك شب موجود مى‏باشند، به چادر شب معنا شده است. نگاه‏شكنى و آسايش بيشتر در روان‏شناسى رنگ‏ها، چنين آمده است: سياه به معناى «نه» است. رنگ مشكى، اثر كاهش تحريك‏هاى روحى و روانى دارد؛ چون رنگى صامت و غيرمحرك است و واكنش مهمى در بيننده ايجاد نمى‏كند، از اين رو، يكى از بهترين ابزارهاى كاهش واكنش‏هاى روانى است و نه تنها موجب جلب توجه ديگران نمى‏شود، بلكه به عدم توجه كمك مى‏كند. به همين دليل، در هنگام برخورد با جنس مخالف و غيرمحارم، استفاده از چادر مشكى، اثرات مطلوبى از نظر كاهش حالات و اميال جنسى دارد. خداوند در سوره نور، ضمن آموزش حدود مراقبت‏هاى اوليه در شيوه رويارويى با غيرمحارم در آخر آيه، خطاب به زنان مى‏فرمايد: «نبايد زنان پاى خود را چنان به زمين بكوبند كه صداى زينت‏آلاتشان شنيده شود (و سبب تحريك نامحرم گردد)». بنابراين، مى‏توان گفت كه چون لباس‏هاى رنگارنگ، سبب جلب توجه نامحرم و تحريك جنسى مى‏شوند، مطلوب نمى‏باشند؛ اما چون حجاب و چادر مشكى، باعث جلب توجه نمى‏گردد، رنگى مطلوب است. معمولاً بانوانى كه اعتقاد راسخ به لزوم پوشيدگى بيشتر در برخورد با نامحرم دارند، چادر مشكى را مى‏پسندند؛ زيرا اين رنگ، بدن را بيشتر و بهتر مى‏پوشاند. از سوى ديگر، وقتى رنگ مشكى در كنار رنگ ديگرى قرار مى‏گيرد، تأثير آن را تقويت مى‏كند و خصلت آن رنگ را مورد تأييد قرار مى‏دهد. اگر يك پنجره رنگين، در كنار ميز سياهى قرار بگيرد، هر بيننده‏اى كه به آن سو بنگرد نگاه او ناخودآگاه به طرف پنجره جلب خواهد شد و اصلاً به صفحه سياه ميز توجهى نخواهد كرد. رنگ سياهِ ميز، خاصيت جلوه‏نمايى خود را نفى كرده، در عوض، خاصيت رنگ پنجره را تقويت مى‏كند. به همين علت، وقتى خانمى چادر مشكى به سر مى‏كند و در خيابان راه مى‏رود، ناظرى كه از دور به او و اشياى رنگى اطراف او، مثل ماشين‏ها و مغازه‏ها نگاه مى‏كند، بى‏اختيار، اشياى رنگى نظر او را به خود جلب مى‏كنند. بسيارى از اوقات، بيننده به رنگ مشكى اصلاً توجهى نمى‏كند. بنابراين، بانوانى كه مى‏خواهند به بهترين شيوه، عفت و پاكدامنى خود را حفظ كنند و از نگاه‏هاى آلوده در امان باشند، از حجاب و چادر مشكى استفاده مى‏كنند. چادر مشكى، بدن بانوان را در مواجهه با نامحرمان به طور يكنواخت و در عين حال به روش ساده و معمولى و به دور از تجمل، مى‏پوشاند. وقار و هيبت معنوى بيشتر در برخى كتاب‏هاى مربوط به روان‏شناسى رنگ‏ها، چنين آمده است: رنگ سياه در بعضى موارد دليل بر وقار و سنگينى و شيك‏پوشى است. رنگ مشكى نمايانگر قدرت و اقتدار است. خصوصيت ديگر رنگ مشكى آن است كه باعث هيبت و ابهت بيشترى مى‏شود و به دليل همين خصوصيت، غالباً حاكمان و بزرگان براى اظهار شكوه و جبروت خويش، از لباس‏هاى مشكى استفاده مى‏كنند. به نظر مى‏رسد كه انتخاب رنگ مشكى براى عمامه سادات و فرزندان پيامبر نيز به اعتبار ويژگى احتشام و هيبت معنوى است. به همين جهت، در برخى روايات گفته شده كه رنگ مشكى، كراهت دارد؛ مگر در عبا (چادر)، عمامه و كفش.14 امروزه نيز لباس رسمى برخى شخصيت‏ها، مثل قضات و وكيل‏ها، به ويژه در مراسم ويژه و رسمى، غالباً مشكى و يا سرمه‏اى است و ورزشكاران نيز زمانى كه در رژه رسمى شركت مى‏كنند، غالباً كت و شلوار مشكى يا سرمه‏اى مى‏پوشند. با توجه به همين ويژگى، استفاده بانوان از حجاب و چادر مشكى، باعث نوعى والايى و هيبت معنوى مى‏گردد و سبب مى‏شود كه مردان نامحرم، در برخورد با آنان، حريم گيرند. با وجود بهره‏ها و آثار متعدد ذكر شده براى حجاب مشكى، متأسفانه برخى مطبوعات در سال‏هاى اخير، به طور غيرمنطقى و با تمسك به شبهاتى، در جهت سست كردن پايه‏هاى حجاب اسلامى در ذهن بانوان و گسترش بدحجابى و بى‏حجابى، گام برداشته‏اند. نشاط و اعتماد بيشتر حضرت على عليه‏السلام مى‏فرمايد: «پوشيدگى زن، برايش، بهتر است و زيبايى‏اش را پايدارتر مى‏سازد».15 از اين رو، احكام الهى بيش از آن‏كه به محدوديت لذت‏ها منجر شوند، به ماندگارى لذت‏ها و پايدارى نشاط و خوشى‏ها مى‏انجامند. از اين رو، اگر چه حجاب از يك سو براى خانم‏ها محدوديت است و موجب خستگى و زحمت مى‏باشد، اما از سوى ديگر، اوج احساسات را سالم نگه مى‏دارد و عاطفه‏ها و محبت‏ها را در كانون گرم خانواده، متمركز مى‏سازد و زن و مرد را از بى‏تفاوتى نسبت به همديگر، در نظام خانواده، نجات مى‏دهد و اين بحرانى است كه هم اكنون دامن‏گير جوامع غربى شده است؛ به طورى كه در هنگام برپايى كانون خانواده كه بايد بر اساس عشق و محبت تحكيم شود و مهم‏ترين ابزار آن، ميل جنسى نسبت به يكديگر است، اين ميل، رو به افول گذاشته و بنيان خانواده‏ها را متزلزل ساخته است. همچنين عشق و عاطفه همسران نسبت به يكديگر قبل و بعد از ازدواج - به دليل روابط متعدد - كاهش مى‏يابد؛ در حالى كه با رعايت حجاب برتر، نشاط كانون خانواده و اعتماد آنان نسبت به يكديگر، بيشتر خواهد شد. 1. مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، سوره نور، آيه 31. 2. دائره المعارف القرآن العشرين، ج 3، ص 335. 3. سيد محمود مدنى، فساد، سلاح تهاجم فرهنگى، ص‏245. 4. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 2، ص 235. 5. سيد رضا پاك‏نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 3، ص 183. 6. فساد، سلاح تهاجم فرهنگى، ص 259. 7. همان، ص 267-260. 8. تورات يا عهد قديم، ص 1011 - 1002. 9. تاريخ تمدن، ج 19، ص 4. 10. همان، ج 9، ص 328. 11. فساد سلاح تهاجم فرهنگى، ص 79-78. 12. همان، ص 77-76 13. اعراف، آيه 3. 14. مستدرك، بحارالانوار، ج 5، ص 279. 15. همان، ج 14، باب 70
           نورپورتال



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    اسلام و پوشش زن

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    اسلام و پوشش زن

    پوشش زن در جامعه اسلامي يکي از مسائل مهم زنان به شمار مي رود زيرا زنان علاوه بر آنکه نياز دارند در جامعه نقشي داشته باشند بايد از نوعي پوشش بر خوردار باشند که آنان را از گزند آفات مصون بدارد و به آنان جامه عفت و وقار بپوشاند البته اسلام براي رسيدن به اين اهداف آداب و مشخصه هايي را در نظر گرفته است .
    لازم است که در لباس زن ، اين خصوصيات رعايت شود تا هدف اسلامي تامين شود.
    همه اعضاي بدن غير از چهره و دست ها تا مچ را بپوشاند. بدن نما و نازک نباشد.
    تنگ نباشد به طوري که حجم بدن را نشان دهد.
    از لباسهاي مخصوص مرد نباشد ، چنانکه پيغمبر(صل الله وعليه وسلم ) همان طور که مرداني خود را شبيه به زنان مي کنند و مورد لعنت قرار دارد ، زناني که خود را شبيه به مردان مي نمايند مورد لعنت قرار داده است .حجاب در اسلام پوششي است که کرامت ووقار زن را حفظ مي کند به هر رنگ باشد مهم نيست ولي استفاده از رنگهاي روشن و چشمگير که مورد توجه ونگاه ديگران واقع مي شود نه تنها هدفي را که اسلام دارد تامين نمي کند بلکه نقض غرض نيز هست ولازم است توجه شود که يکي از کارهاي منکر که قرآن کريم به شدت ازآن نهي مي کند وآن را جزء اعمال جاهليت معرفي مي کند“تبرج زنان ”است . تبرج يعني خود نمايي و جلوه گري . بنابراين ظاهر شدن زن در اجتماع به طوري که انگشت نما باشد و چشم ها را به دنبال خود بکشد ” تبرج ” و حرام است .1

    سماع صداي زن

    از نگاه اسلام پوشش زنان منحصر به جلوه هاي ظاهري نيست بلکه شيوه سخن گويي آنان نيز مي تواند حصار عفاف آنان را به خطر بياندازد
    از آنجا که صداي زن از نوعي ظرافت و لطافت بر خوردار است اسلام در اين زمينه نيز دستوراتي داه است تا زنان ومردان بارعايت اين حريم از سلامت رواني بيشتري برخوردار گردند و آنان که در دل مرضي دارند به گناه و فساد تحريک نشوند .حال نکته اول آن که آيا شنيدن صداي زن جايز است يا نه ؟ و دوم اينکه آيا براي زن جائز است صداي خود را به ديگران برساند يا نه ؟ پس يک بحث مربوط به سماع است و بحث ديگري مربوط به اسماع . در اين دو مطلب يک جهت مشترکي وجود دارد که در آن جهت مشترک هر دو ممنوعند و يک جهت مختص دارد که در آن جهت مختص، هر دو مجازند .
    اگر مرد بخواهد صداي زن را به قصد تلذذ و ريبه گوش بدهد معصيت کرده است و لکن زن چون با اين قصد حرف نمي زند و براي انجام کار عادي صحبت مي کند لذا اسماع براي او حرمتي ندارد. پس آنچه حرام است سماع با ريبه و تلذذ است و اسماع حرام نيست ، مگر اين که زن بفهمد که مردي دارد با قصد تلذذ ، حرف او را گوش مي دهد که اينجا از باب تعاون بر اثم زن بايد پرهيز کند .2
    مرحوم آيت الله سيد محمد کاظم طباطبايي يزدي مي فرمايد :” شنيدن صداي زن در صورتي که تلذذ و ريبه نباشد جايز است ولي در عين حال مادامي که ضرورتي نيست، ترک آن بهتر است . و بر زن حرام است که بخواهد صوت خود را نازک کند و نيکو سازد به طوري که تحريک آميز باشد،چنانکه خداوند در قرآن خطاب به زنان پيغمبر (ص) مي فرمايد : ” در حرف زدن صدا را نازک و مهيج نکنيد که موجب طمع بيمار دلان گردد. 3

    واما ....

    جهان امروز به نام آزادي زن ،آزادي روابط جنسي و...روح جوانان را سخت فاسد کرده است به جاي اينکه اين آزادي به شکفتن آزادي ها کمک کند به شکل ديگر وبه صورت ديگر غير آنچه در قديم وجود داشت نيروها واستعدادها ي انساني را هدر داده است و مي دهد . زن از کنج خانه بيرون آمده ، اما به کجا روي آورده است . به سينما ها ،کنار درياها ، خيابانها و ...
    در اثر اين بي بند وباري و دور افکندن قيد انساني ،از راندمان تحصيلي جوانان کاسته مي شود ،جوانان از تحصيل و مدرسه فراري شده جنايتهاي عشقي فراوان شده ، بازار سينماها و ... داغ تر .جيب اين افراد ،صد برابر دانشمندان و متفکران مصلحان اجتماعي پرشده است .

    مطلب ديگر اينکه :

    اسلام با همه توجهي که به خاطر شکسته شدن حصار عفاف دارد . همانطور که روش اين آيين پاک خدايي است که يک آيين معتدل و متعادل است و از هر افراط و تفريطي به دور است و امتش را امت وسط مي خواند . از جنبه هاي ديگر غافل نمي شود . زنان را تا حدودي که منجر به فساد نشود از شرکت در اجتماع نهي نمي کند. در بعضي موارد شرکت آنها را واجب مي داند ، مانند حج بر زن و مرد به طور مساوي واجب است و حتي شوهر حق ممانعت ندارد و در بعضي موارد به ترخيص اکتفا مي کند .4 اسلام دين کاملي است که از هر جهت به انتفاع مردمان وضع شده است و خداوند هيچ حلالي را حلال و هيچ حرامي را حرام نفرموده مگرآنکه در آن منفعتهايي براي مرم باشد که بسياري از ما از آن غافليم وبه ديده جاهلانه خود بدان مي نگريم .

    پي نوشت ها :

    1. جايگاه بانوان در اسلام نويسنده نوري همداني صفحه 357 نوبت چاپ دوم پاييز 83
    2. زن در آيينه ي جلال و جمال ، عبدالله جوادي آملي ، صفحه 435
    3. مستمسک العروه حضرت آيت الله حکيم جلد 5 صفحه 191 باب نکاح فصل اول مساله 39
    4. مسئله حجاب صفحه 258

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    پوشش، امري غريزي و فطري براي بشر است

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    پوشش، امري غريزي و فطري براي بشر است

    اولا: چون ما درعقايد خويش براي وحي جايگاهي ويژه قائل هستيم آنچه را که از اين طريق به ما برسد با منت ميپذيريم؛ زيرا ميدانيم که خداوند جز به مصلحت بندگان خويش فرمان نميراند.
    ثانيا: بسياري از حکمت‏ها و فلسفه‏هاي حجاب امروزه روشن شده است:
    الف) پوشش، امري غريزي و فطري براي بشر است؛ کاوش‏هاي باستان شناسي نشان ميدهد که از دير زمان بشر در حد امکان نسبت به مساله پوشش اهتمام ورزيده است و همه صاحبان اديان نيز آن را سرلوحه عمل قرار داده‏اند.
    ب ) مستور بودن زيباييها و جذبه‏هاي جنسي زن و مرد آنها را از معرض ديد و طمع ورزي شهوت پرستان هرزه محافظت ميکند و امنيت و بهداشت رواني جسمي آنان را تامين مينمايد.

    ج ) برهنگي، راهبر به سوي بيبند و باري و لجام گسيختگي جنسي است که عواقب شوم و زيانباري دارد؛ از جمله:

    1- گسترش فساد و ناهنجاريهاي اجتماعي،
    2- شيوع بيماريهايي چون سفليس، سوزاک، ايدز و...،
    3- سست شدن پيمان مقدس خانواده، گسترش آمار طلاق و بالا گرفتن عقده‏هاي روحي در کودکان،
    4- زياد شدن فرزندان نامشروع.
    اينها و ده‏ها مشکل اجتماعي ديگر عواقب شومي است که جهان غرب را سخت برآشفته و ستاره تمدنش را به افول ميکشاند تا آن جا که حتي فرياد متفکرين ماترياليستي چون راسل را برآورده و جهان را سخت بر آنان تنگ کرده است. ولي مکتب گرانقدر اسلام در پرتو هدايت هاي نورانياش همچون حجاب از اساس با اين جريان ويرانگر به مبارزه برخاسته و حجاب را دژي استوار براي صيانت فرد و جامعه از آسيب‏هاي بيشمار قرار داده است. از همين روست که استعمارگران براي تخدير جوانان، در بند کشيدن آنان و گسترش اهداف ظالمانه خويش از بي حجابي و برهنگي به عنوان ابزاري قوي سود مي جويند.

    پايگاه تخصصي حجاب

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    حجاب و حریص شدن بر بی حجابی

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    حجاب و حریص شدن بر بی حجابی

    طرفداران اخلاق جنسي معتقدند: آتش ميل و رغبت بشر در اثر منع و محدوديت فزوني مي گيرد و مشتعل تر مي گردد اما در اثر ارضا و اشباع، کاهش مي يابد و آرام مي گيرد. براي اين که بشر را از توجه دائم به امور جنسي و عوارض ناشي از آن منصرف کنيم، يگانه راه صحيح آن است که هر گونه قيد و ممنوعيتي را از جلوي پايش برداريم و به او آزادي بدهيم.(1) فرويد و پيروان وي بر اين اساس معتقد به آزادي غريزة جنسي شده اند اما استاد مطهري مي گويد: "اشتباه فرويد و امثال او در اين است که پنداشته اند تنها راه آرام کردن غرايز، ارضا و اشباع بي حد و حصر آن ها است. اين ها فقط متوجه محدوديت ها و ممنوعيت ها و عواقب سوء آن ها شده اند. طرحشان اين است که براي ايجاد آرامش اين غريزه بايد به آن آزادي مطلق داد. اين ها چون يک طرف قضيه را خوانده اند، توجه نکرده اند همان طور که محدوديت و ممنوعيت، غريزه را سرکوب و توليد عقده مي کند، رها کردن و تسليم شدن و در معرض تحريکات و تهييجات در آوردن، آن را ديوانه مي سازد و چون اين امکان وجود ندارد که هر خواسته اي براي هر فردي برآورده شود، بلکه امکان ندارد همة خواسته هاي بي پايان يک فرد برآورده شود، غريزه بدتر سرکوب مي شود و عقدة روحي به وجود مي آيد".(2) به نظر استاد مطهري براي آرامش غريزه دو چيز لازم است: ارضاي غريزه در حد نياز طبيعي و ديگري جلوگيري از تهييج و تحريک آن.(3) اما اين که مي گويند: انسان نسبت به چيزي که از آن منع شود حريص است، مطلب صحيحي است، ولي نيازمند به توضيح است. انسان به چيزي حرص مي ورزد که هم از آن ممنوع شود و هم به سوي آن تحريک شود. به اصطلاح تمناي چيزي را در وجود شخصي بيدار کنند اما او را ممنوع سازند. اگر امري اصلاً عرضه نشود يا کم تر عرضه شود، حرص و ولع هم نسبت بدان کم تر خواهد بود.(4)
    "فرويد" که طرفدار سرسخت آزادي غريزة جنسي بود، متوجه شد خطا رفته است، از اين رو پيشنهاد کرد بايد آن را از راه خاص خودش به مسير ديگري منحرف کرد. "راسل" نيز که به آزادي جنسي معتقد است، اعتراف کرده که عطش روحي در مسائل جنسي غير از حرارت جسمي است. آن چه با ارضا تسکين مي يابد، حرارت جسمي است، نه عطش روحي. يعني روح انسان سيري ناپذير است و اگر چه شايد از نظر حرارت جسمي در زماني ارضا شود، اما چون انسان روح سيري ناپذير دارد، به آن حد قناعت نمي کند و مي خواهد از آن هم بالاتر رود. پس بايد گفت: آزادي در روابط زن و مرد و يا بي توجهي به حجاب، از حرص و ولع نسبت به شهوت، پيشگيري نمي کند، بلکه سبب شعله ور شدن شهوات مي گردد. آمار موجود در جهان گوياي اين واقعيت است. ره آورد آزادي جنسي در عصر حاضر، رفتارهاي خشونت آميز در روابط جنسي و استفاده قهر آميز از زنان و آزار جنسي در محل کار و بيماري هاي مقاربتي از جمله ايدز است. در انگلستان از هر ده زن، هفت زن در دورة زندگي شغلي خود به مدت طولاني دچار آزار جنسي مي گردند. در مورد تجاوز جنسي نيز بررسي ها در لندن آشکار ساخت که از هر شش تن يک تن مورد تجاوز قرار گرفته بود.(6) بر اين اطلاعات بايد آمار همجنس بازي ها و کشانده شدن به راه هاي ديگر را اضافه کنيم که همه نشان از آن دارد که عطش روحي هيچ گاه سيري پذيري نيست. اگر آزادي جنسي و روابط آزاد زن و مرد، حرص و ولع را کاهش مي دهد، پس اتفاقات در غرب ناشي از چيست؟ بهتر است بگوييم آن قدر پيامدهاي بد زياد است که نسبت به آن بي اهميت شده اند، نه آن که ديگر تجاوزات و راه هاي انحراف مانند همجنس بازي ديگر وجود ندارد. مانند اين که کسي به خانه اي وارد مي شود و مي بيند بچه هاي خانه ديوار را خراب کرده، فرش ها را پاره کرده و ظرف ها را شکسته، آن وقت مي بيند مادر خانه اصلاً ناراحت نيست يا توجه نمي کند. عدم توجه مادر، نشان آن نيست که وضع خانه به هم ريخته و خراب نيست، بلکه ناشي از بي توجهي مادر به وضعيت است. اسلام نه به صورت مطلق، غريزة جنسي را محدود و سرکوب کرده و نه آن را به طور مطلق آزاد گذارده است. به نظر مي رسد راه ميانه اي را مطرح کرده است و آن عبارت است از: ارضاي غريزة جنسي به صورت طبيعي و قانونمند با حفظ کرامت انساني و امنيت رواني جامعه؛ پرهيز از تحريک و تهييج غريزة جنسي و تأکيد بر آسان گيري در ازدواج.
    فلسفة اصلي پوشش، حيا و عفت است که خصلت بشري است و تمامي انسان ها آن را پذيرفته اند. البته نتايج ديگري نيز بر پوشش مترتّب است، مانند سلامت جامعه و حفظ اصالت خانواده.

    پی نوشتها :

    1. استاد مطهري، اخلاق جنسي در اسلام و غرب، ص 26.
    2. همان، مسئلة حجاب، ص 130 ـ 140.
    3. همان، ص 104.
    4. همان، ص 105.
    5. همان، ص 98.
    6. مجلّه کتاب نقد، ش 17، ص 275.

    پايگاه تخصصي حجاب

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    حجاب؛ حق شخصی- اجتماعی

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد





    حجاب؛ حق شخصی- اجتماعی

    چکیده: حجاب، آن گونه که بعضی ها پنداشته اند، صرفا یک تکلیف شخصی نیست؛ بلکه افزون بر آن یک مسئله عاطفی، روانی، خانوادگی، اجتماعی است.

    در این نوشتار عناوین زیر مورد ارزیابی قرار می گیرند:

    گرچه اجتماعی بودن حجاب، از منظرهای گوناگون قابل اثبات است، اما در این نوشتار از منظر ارتباط موضوعی آیات در سوره نور بررسی می شود.
    كلید واژه‏ها: حجاب، تکلیف شخصی، تکلیف اجتماعی، سوره نور
    تردیدی نیست که درگستره تاریخ اسلام، مسلمانان ازعالم وعامی، شیعه و سنی و پیروان مذهب های مختلف فقهی و نحله های گوناگون کلامی و اعتقادی به صورت اجماع حجاب را واجب و رعایت آنرا بر زن مسلمان الزامی می شمارند و بی حجابی و بدحجابی را مساوی با مخالفت با قرآن و زیر پا نهادن حکم واجب الهی تلقی می کنند. فتواهای فقیهان شیعه و سنی بر وجوب حجاب و چگونگی آن در لحظه های مختلف زندگی از جمله در هنگام نماز، بیانگر اهمیت حجاب در اسلام می باشد که نیازی به یاد کرد آن فتواها نیست.
    اکنون این پرسش رخ می نمایاند که آیا حکم حجاب تکلیف شخصی محض است؟ یعنی خداوند فقط حجاب را بخاطر اظهار عبودیت از زن مسلمان خواسته و بس؟ که در این صورت اگر زن مسلمان این حکم الهی را نادیده انگارد فقط ترک واجب کرده نه بیش از آن و تنها کیفر اخروی دارد و در برابر جامعه هیچ مسؤلیتی ندارد.
    یا افزون بر اینکه این حکم، تکلیف شخصی هر زن مسلمان است، جامعه اسلا می در این حکم نیزسهیم است؟ بگونه ای که اگر زن مسلمان این دستورالعمل اجتماعی را به صورت علنی زیر پا نهد جامعه حق داشته باشد علیه او اعلام جرم کند و حکومت اسلامی نیز مسؤلیت داشته باشد تا او را در برابر این تکلیف اجتماعی وادار به امتثال نماید.
    نوشته حاضر پژوهشی است راجع به این مطلب و کوشیده است که دیدگاههای مطرح شده در این زمینه را تا آنجا كه به قرآن ارتباط پیدا می كند مورد بررسی قرار دهد.

    حجاب، تکلیف شخصی محض

    تحول فکری که در رویکرد «نوگرایی» برای تنی چند از صاحب نظران عرب، در اواخر قرن 19میلادی رخ داد، در رابطه با مسأله حجاب از جهات گوناگون دغدغه های زیادی پیش آورد، ازجمله این دغدغه ها شخصی محض بودن حکم حجاب است.
    نکته قابل توجه این است که پایه گذار این رویکرد، درجهان اسلام و عرب، کسانی بوده اند که گرچه از متفکران و نو اندیشان اسلامی شمرده می شوند ولی هر یک اندیشه و افکارخود را از دنیای غرب و«فمینیسم» بر گرفته اند.
    نخستین فرد نوگرا و نواندیش در این زمینه شخصی بنام « الطهطاوی» (1801-1873م) بود که در پاریس منصب امامت جماعت یک گروه «نظامی» را به عهده داشت و هم مرجع دینی آنان بود. او تحت تأثیر به ظاهر متمدنانه زنان پاریس قرار گرفته بود، به حال زنان مسلمان رقّت می کرد و در دفاع از حقوق زن کتابی بنام «التلخیص الابریز فی تخلیص باریز» به رشته تحریر در آورد. او در قسمتی از کتاب خود می نویسد:
    « اگر بپذیریم که از نظر اسلام، حجاب بر زن مسلمان واجب است هرگز نمی توانیم قبول کنیم که این حکم، اجتماعی هم است، زیرا: بین حجاب و پویایی جا معه و بین بی حجابی و انحطاط جا معه هیچ ارتباطی نیست.» (الطهطاوی،/ 75 به نقل از امین،/20)
    «قاسم امین» (1908) نویسنده مصری، یکی دیگر از نظریه پردازان مسلمان عرب است که در زمینه حقوق زن، و از جمله مسأله حجاب، اهتمام فراوان به خرج داده است، او از دو زاویه دینی و اجتماعی به مسأله حجاب پرداخته است.
    از دیدگاه نخست، پیشاپیش تأکید می کند که اگر در حوزه دینی مطلبی باشد، که به صورت مستقیم به الزامی بودن حجاب یا اجتماعی بودن آن، دلا لت کند، مانع هر بحث و تشکیک می شود، از این رو که دستورهای الهی را بدون چون وچرا باید انجام داد.
    اما از منظر دوم، اعتقاد وی این است که پوشش زن در اثر برخورد مسلمانان با دیگر ملت ها، بر مسلمانان عارض شد.
    قاسم امین می گوید:
    « اگر نهی در متون دینی باشد که بر وجوب حجاب، دلا لت کند، قطعاً دلیل بر اجتماعی بودن آن نیست، چون نه در قرآن و نه در روایت، مطلبی نیست که بر اجتماعی بودن حجاب دلالت کند، پس اگر واجب بودن آن ثا بت می شد، قطعاً اجتماعی بودن آن به دست نمی آمد زیرا آن حکم، تنها بر وجوب آن دلالت می کرد نه بر اجتماعی بودن آن.»(همان)
    ظاهرحداد (ت:1930م) یکی دیگر از صاحب نظران عرب بود که به حجاب به عنوان یک امر شخصی می نگریست.
    دکتر محمد شحرور صاحب نظر معاصر عرب پس از نگرش مفهومی به واژگان مربوط به حجاب می گوید:
    «حد ادنی درحجاب زن پوشاندن(جیوب – و شرمگاه) است و در عین حال این یک حکم خشن نیست و هیچ زنی به آن ملزم نشده است و این، یک حکم اجتماعی هم نیست بلکه یک مسأله اختیاری و کاملاً شخصی است.»(همان)
    در این اواخر، تفکر شخصی پنداری حجاب از مرزهای فکری عربها عبور کرده و بر بعضی از ایرانیان نیز، تأثیر نموده است.
    یک نویسنده می نویسد:
    «احکام مربوط به حجاب، هم مثل نماز و روزه و نه مثل احکام حقوقی فاقد ضمانت اجرایی، اجتماعی است.»(صدر،/116)
    دیگری می نویسد:
    «حجاب امر خواستنی و انتخابی است و هیچ مجازاتی، برای غیر عامل به حجاب تعیین نشده است و صرفاً گناهی است که فقط توسط خداوند قابل بازخواست است.» (روزنامه نشاط،/3)
    نویسنده دیگر می گوید:
    « در مورد حجاب نه تنها شواهدی مبنی بر حکومتی بودن آن وجود ندارد، بلکه مواردی در تاریخ شیعه وجود ندارد که زنی به دلیل رعایت نکردن حجاب، مجازات شده باشد. هرجا امری، مجازاتی داشته، در کتب روایی، جزء جزء آن ذکر شده است، اما در مورد حجاب، نه تنها روایتی در این زمینه نداریم، بلکه احادیث زیادی وجود دارد، که الزام زنان به رعایت حجاب و [همچنین] تقصیر آنان را [در ترک حجاب ] به گردن شوهرانشان می گذارد نه حکومت. حتی مجازات بی حجابی به عنوان تعزیر هم سابقه ندارد. احکام مربوط به حجاب هم مثل نماز و روزه و نه مثل احکام حقوقی، فاقد ضمانت اجرای اجتماعی است.» (صدر،/116)

    دلایل شخصی نگری حجاب و نقد آنها

    نو اندیشان عرب، به این مسأله از منظرهای متفاوتی نگریسته اند. بعضی بدون استناد یا اشاره به هیچ دلیل، از شخصی بودن مسأله حجاب سخن گفته اند؛ بعض دیگر، حجاب را از دستاوردهای فرهنگ یهود در اسلام خوانده است؛ و تکلیفی را به نام حجاب نه بصورت تکلیف شخصی محض و به گونه تکلیف شخصی، اجتماعی، از آموزه های اسلامی نمی دانسته اند. این دیدگاهها چون استنادی به قرآن نداشته اند، در این نوشتار مورد بحث قرار نمی گیرد.
    اما بعض دیگر شخصی بودن حجاب را به قرآن مستند می کند. و با توجه به برداشت جدیدی که از قرآن ارائه می کنند، حجاب را به عنوان یک حق اجتماعی نمی دانند. دکتر محمد شحرور، قرآن پژوه معاصر یكی از آنان است که با ادعای نو اندیشی در قرآن، دیدگاه های متفاوت در برابر حجاب ابراز کرده است. گاهی حجاب را نفی، و گاهی هم به عنوان تکلیف شخصی معرفی می كند. او در ضمن بررسی مفهوم واژگان حجاب، پس از ریشه یابی واژه «جیوب» می گوید:
    « جیوب در زن، عبارت است از دو سینه و زیر دو سینه، زیر بغل، شرمگاه و سرین، بنابر این زن تنها همین نوع از جیوب را باید بپوشاند.»(شحرور،/606)
    وی با استناد با جمله «وَلا یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» (نور/31 ) می گوید :
    « زن دو گونه زینت دارد: زینت ظاهری و زینت باطنی آنچه خداوند در خلقت زن، آشکار ساخت، زینت ظاهری است، مانند: سر، شکم، پشت، دستها و پاها و پوشانیدن آنها واجب نیست و آنچه خداوند، در ساختار خلقت زن محقق نموده است زینت باطنی است مانند !!!»(همان،/617)
    سپس در مقام جمع بندی می گوید:
    « حد ادنی در حجاب زن پوشانیدن « جیوب پنهان » است.(همان،/572)
    کا ملاً روشن است که از نگاه شحرور، فقط پوشانیدن قسمتی از «جیوب» كه طبق معنای او مربوط به باطن ساختار وجود زن است واجب می باشد. سپس در معنای جیوب اظهار می کند و می گو ید:
    « این مقدار از پوشش هم، حکم شخصی و در عین حال، تر بیتی است واین حکم شخصی، در جهت تر بیت زن و باز دارندگی او از رفتار منافی عفّت، صادر شده و نه جز غیر آن و نه یک حکم خشن و نه حکمی در قلمروی قانون و قابل پیگرد.»(همان)
    گرچه وی معتقد است که تمام گفته های خود در این زمینه را در فرایند بازخوانی از قرآن، استنباط می کند؛ اما تأمل در سخنان وی و انطباق گفته های او با قرآن و نیز درک تعارض گفتار او، بی ارتباطی دیدگاههای او را با قرآن کاملاً آشكار می كند.
    آنچه در نقد آن به صورت مختصر می توان گفت این است كه واژه «جیب» در مورد انسان به معنای مطلق شكاف به كار نرفته است تا منظور از آیه قسمتهای باطنی بدن زن باشد. چنانكه شحرور می پندارد؛ بلكه هرگاه در مورد انسان به كار رفته به معنای شكاف پیراهن یا زره اوست.
    لسان العرب می گوید:
    « الجیب جیب القمیص و الدرع و الجمع الجیوب فی تنزیل العزیز « وَلْیضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیوبِهِنَّ »(نور/31)( ابن منظور،1/288)
    تنها یك مورد درباره خود انسان به كار رفته وآن هم به معنای قلب و سینه اوست:
    « فلان ناصح الجیب یعنی بذالك قلبه ای صدره.» (همان)
    نویسنده دیگری برای اثبات شخصی بودن حجاب به، استدلال قرآنی متفاوتی تمسك كرده است. وی می گوید:
    « در امر حجاب مطلقا، دین با دموکراسی سازگار است؛ زیرا خطاب حکم حجاب در قرآن با مؤمنان و مؤمنات است؛ یعنی رعایت حکم، به ایمان افراد واگذار شده که امر انتخابی و خواستنی است و هیچ مجازاتی برای زنان غیر عامل به حجاب، تعیین نشده است و صرفاً گناهی است که فقط توسط خداوند قابل بازخواست است.» (روزنامه نشاط،/3)
    در نقد این استدلال باید گفت جستجو و تتبع در آیات اجتماعی قرآن، به روشنی می نمایاند که بیشترین آیات اجتماعی این کتاب الهی نیز مؤمنان را مورد خطاب قرار داده است مانند :
    « یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَیكُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأنْثَى بِالأنْثَى... » (بقره/ 178)
    « ای کسانی که ایمان آورده اید، در کشتن یکدیگر، قصاص بر شما واجب شده؛ آزاد در برابر آزاد و بنده در برابر بنده و زن در برابر زن ... »
    آیا حکم قصاص که مخا طب آن، اهل ایمان می باشد، از احکام اجتماعی اسلام نیست؟
    و ما نند آیة کریمة:
    « یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَاینْتُمْ بِدَینٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْیكْتُبْ بَینَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ... » (بقره/282)
    « ای کسانی که ایمان آورده اید! هر گاه در نتیجه داد وستد و معامله دو سویه، دین بر ذمه شما تعلق گرفت، آن را بنویسید و یک نویسنده به شیوه عادلانه در بین شما «دو طرف معا مله » بنویسد »
    این آیه کریمه كه بزرگترین آیه در قرآن است جوانب گو ناگون داد و ستد به صورت دین را مطرح كرده است و مخاطب آن هم اهل ایمان است، آیا این از آیات اجتماعی قرآن نیست؟ بنابراین خطاب به مؤمنان به معنای شخصی بودن تكلیف نیست.
    برعکس پندار نویسنده، در پاره ای از موارد، عامه مردم اعم از مؤمن و غیر مؤمن، مأمور به تقوا شده با اینکه تقوا کاملاً یک امری شخصی است.
    « یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ...» (نساء/1)
    «ای مردم ! بپر هیزید ،پروردگارتان را که آفرید،شما را از یک نفس ...»
    وگاهی همه مردم با تعبیر « یا أَیهَا النَّاسُ » درجهت سود جستن از طبیعت ،مخاطب قرار می گیرد ،مانند :
    « یا أَیهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِی الأرْضِ حَلالا طَیبًا... » (بقره/168)
    « ای مردم از نعمتهای حلال و پاکیزه ای که از زمین می روید بهره مند شوید. »
    وگاهی هم برای این سود جستن، با جمله « یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا » مخاطب قرار می گیرد.
    « یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَیبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ...» (بقره /172)
    « ای کسانی که ایمان آورده اید! از پاکیزه ترین چیزهایی که به شما روزی دادیم بهره مند شوید. »

    حجاب، تکلیف شخصی و حق جامعه

    آن گونه که بعضی ها پنداشته اند، پوشش زن تنها تکلیف شخصی نیست، بلکه یک مسأله عاطفی، روانی، خانوادگی، اجتماعی است كه ریشه در فطرت انسانها دارد. از روزی که خدا انسان را آفرید ، همراه با نیاز فطری به پوشش آفرید و آن را جزء غریزه او قرار داد .
    از لحظه ای که آدم و همسرش حوا در پی اغوای شیطان نافرمانی خدا را کردند و از درخت ممنوعه تناول نمودند، مهمترین و نخستین کیفر آنان از سوی خداوند این شد که لباسهای آنان از تن آنان فرو ریخت و بدن و عورت آنان اشکار گردید و خود آنان نیز به دلیل غریزی بودن حجاب، در پی این کشف حجاب، بی تفاوت نماندند، بلکه با اصرار می کوشیدند تا بدن و عورت خود را با برگهای گلها و درختان بپوشانند.
    « فَأَكَلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یخْصِفَانِ عَلَیهِمَا ...» (طه/121)مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ
    «آدم و همسر او از آن درخت تناول کردند پس لباس آنان بر تن آنان ریخت و بدنشان برهنه شد و می کوشیدند تا با برگهای درخت خود را بپوشانند».
    نگرش عمیق و بی غرضانه به آیه های حجاب و سوره هایی که این آیه ها در آنجا آمده است، به روشنی می نمایاند که حجاب، افزون بر این که تکلیف شخصی بانوان مسلمان است حق جامعة دینی نیز می باشند .
    مفسران و قرآن پژوهان نامدار مسلمان، از شیعه و سنی، چون ابوحامد غزالی و علامه طباطبایی از مفسران شیعه، به وحدت موضوعی، هماهنگی آیات یک سوره و رابطة منطقی بین آیات معتقدند.
    از منظر این صاحب نظران، گرچه در بسیاری از سوره های بزرگ قرآن کریم، آیات متنوع و به ظاهر متناقضی وجود دارد؛ ولی همه آیات یک سوره هماهنگی خاص و پیوستگی منطقی با یکدیگر دارند.
    غزالی در بیان این نکته که غرض« از نبودن اختلافات در قرآن » چیست؟ می نویسد:
    «مراد از نبودن اختلافات در قرآن، این نیست که مردم در فهم و تفسیر آن هرگز اختلاف نخواهند کرد، بلکه مقصود نفی اختلاف و ناهمخوانی از ذات قرآن است. گستره کلام الهی، منزه از اختلافات و ناهمگونی های سخن عادی بشر است که ابتدای آن به انتهای آن شباهت نداشته و روایات مختلفی از درجات فصاحت و سخنوری است ؛ قرآن بر یک شیوه و اسلوب و بر یک مرام و گونه از نظر نظم و ارتباط در ماده و صورت نازل شده است؛ در حالی که کلام آدمیان، در بردارنده اختلافات بسیارند. و در بردارنده فراز و نشیب های فراوان و تب و تابها و تحولات گوناگون است» ( العك،/196)
    از سخنان غزالی، هماهنگی بین آیات و وحدت موضوعی سوره ها به روشنی فهمیده می شود.
    مرحوم علامه طباطبایی، در زمینه ارتباط بین آیات و هماهنگی آیه ها با یکدیگر می نویسد:
    «در قرآن مردمان رابه تدبر در آیات، ترغیب کرده است، تا ببینند که اختلافی بین آیات نیست. آیات بعدی، آیات پیشین را تصدیق کرده بی آنکه هیچ گونه اختلافی بین یکدیگر فرض شود، شاهد بر یکدیگرند.
    در قرآن هیچ گونه اختلافی نیست، نه بصورت تناقض و نه به عنوان این که بعض آیات، آیات دیگر را نفی کند و نه به صورت تفاوت که آیاتی از نظر تشابه بیان و یا متانت معانی و مقاصد با آیات دیگر، اختلاف داشته باشد که برخی به لحاظ بنیان و ریشه و اساس، استوار و محکم تر از بعضی دیگر باشد.
    بر همین اساس که قرآن، بشر را به تدبر در خویشتن دعوت کرده است و بدین امر رهنمون کرده که قرآن، کتابی است که از سوی خداوند نازل شده است.»(طباطبایی،5/2)
    بعضی از قرآن پژوهان معاصر، در نتیجه تحقیقاتشان در رابطه با مجموعه آیه های گردآوری شده در داخل یک سوره، از وحدت موضوعی، تمام آیه های یک سوره خبر داده و گفته است که همة آیه های یک سوره گرچه مطالب متنوعی را بیان می کنند، ولی در نهایت در صدد بیان مطلب یگانه ای هستند که آن مطلب غرض اصلی سوره و معیار گردآوری آیه ها در یک سوره می باشد.(جاسبی، 1/338)
    با توجه به مطالبی که بیان شد، آیاتی که پوشش را بر زن مسلمان واجب کرده در دو سوره قرآن قرار دارد؛ سورة مبارکة نور و سورة مبارکة احزاب.
    در این نوشتار از آن دو سوره تنها به سورة مبارکة نور نظری می افکنیم و بررسی آیه های سوره احزاب را به وقت دیگر واگذار می كنیم.
    بر فرض اینکه وحدت موضوعی آیه ها را در همه سوره ها نپذیریم، باز هم سورة مبارکة نور در صدد بیان یک مطلب است و آن احکام اجتماعی زنان و مردان می باشد؛ احکامی که شخصیت والا و کرامت انسانی هر یک از مرد و زن در گرو آن احکام می باشد؛
    مناسب است به دستورالعمل های بعضی از آیات این سوره اشاره شود. نخستین آیة این سوره، از نزول سوره و واجب بودن احکام آن خبر می دهد.
    « سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِیهَا آیاتٍ بَینَاتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» (نور/1)
    « سوره ای است که ما آن را نازل کردیم و ( احکام آن را ) واجب کردیم و در آن سوره آیه های روشن نازل کردیم تا شاید شما پند بگیرید»
    آیه دوم سوره دستوری است به اجرای «حد» بر مرد و زنی که مرتکب عمل شنیع زنا شده باشند و در ادامه آیه می فرمایند:
    «... وَلا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ وَلْیشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (نور/2)
    « ودر مورد آن دو در جهت اجرای حکم خدا، رأفت و مهربانی به کار نبرید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید و باید عذاب آن دو را طایفه ای از مؤمنان مشاهده کنند».
    آیة سوم، ویژگیهای همسر گزینی مردان و زنان فاجر و زنا کار را بیان می کند و می فرماید:
    « مرد زناکار جز با زن زناکار و مشرک، ازدواج نمی کنند و زن زنا کار جز با مرد زناکار یا مشرک ازدواج نمی کنند.»
    آیه های چهارم و پنجم، کیفر کسانی را اعلام می کند که به زنان «محصنه» نسبت ناروا می دهد و برای اثبات مدعای خود، نمی تواند چهار شاهد تهیه کند چنانکه می فرماید:
    «کسانی که به زنان «محصنه» نسبت ناروا می دهند و نمی توانند چهار شاهد ارائه کنند، به هر یک از آنان هشتاد تازیانه بزنید».
    سپس از پایین آمدن موقعیت اجتماعی آنان خبر داده و می فرماید:
    «... وَلا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا» (نور/4)
    « و گواهی آنان را هرگز نپذیرید»
    آیه های 6-10حکم شرعی کسانی را بیان می کند که به همسرانشان نسبت ناروا می دهند و نمی توانند چهار شاهد برای اثبات مدعای خودحاضر کنند.
    آیات 11- 18 داستان «افک» ومسائل مربوط به آن و سخن گفتن بدون علم در مورد اشخاص و بر حذر داشتن انسانها از برداشتهای باطل و ناروا را باز گو کرده است .
    آیات 19-21 از عاقبت سوء و پیامد ناگوار، گسترش و شایعه سازی عمل خلاف خبر داده و کیفرهای سخت دنیوی و اخروی برای گسترش دهندگان عمل های ناروا و خلاف بیان کرده و این کار را از وسوسه های شیطان یاد کرده است.
    آیة 22 توصیه ای است بر ثروتمندان و توانگران مبنی بر حمایت های مالی از نزدیکان ، خویشاوندان و مسکینان.
    آیه های 23-25 باز هم ، کیفر اخروی سخت برای کسانی بیان می کند که به زنان «محصنه» بی خبر و غافل ، نسبت ناروا می دهند .
    آیه26، ویژگی های همسر گزینی مردان و زنان را بیان می کند و می فرماید:
    « زنان خبیث از آنان مردان خبیث و مردان خبیث از آن زنان خبیث و زنان پاکیزه از آن مردان پاکیزه و مردان پاکیزه از آن زنان پاکیزه اند...»
    آیه های 27-28-29 مسلمانان را از وارد شدن به خانه دیگران ، بدون اجازه ، نهی می کند . و در صورت اجازه گرفتن از صاحب خانه، شرایط وارد شدن را بیان می کند. با توجه به اینکه احکام این سوره ، در نخستین آیة آن، واجب اعلام شده است ، این پرسش مطرح است که آیا مجموعه 28 آیه بیان شده در این سوره ، در صدد بیان احکام اجتماعی مسلمانان است یا احکام واجب شخصی ؟
    اگر بگوییم احکام یاد شده ، شخصی است ، باید گفت در قرآن کریم ، هیچ احکام اجتماعی وجود ندارد، و بلکه تمام شیوه های رفتاری جوامع انسانی، شخصی محض است. بی گمان ، این سخن بیهوده و باطل است ، پس نتیجه این که، همه احکام یاد شده که در 28 آیه پیشین با پیوستگی تمام، بیان شده، احکام اجتماعی مسلمانان از زنان و مردان است.
    در آیة 30 سورة مبارکة نور، نگاه به نامحرم بر مردها تحریم شده و دستور داده است که بدنشان را در برابر زن نامحرم بپوشانند.
    آیه 31 که آیه نسبتاً طولانی است حکم و چگونگی پوشش زنان و موارد استثنایی آن را به تفصیل و گستردگی تمام اعلام کرده است.
    « وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیوبِهِنَّ وَلا یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَیمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیرِ أُولِی الإرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلا یضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیعْلَمَ مَا یخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (نور/31)
    « و به زنان با ایمان بگو: دیدگان خود را [از هر نامحرمی] فرو بندند و پاکدامنی ورزند و زیورهای خود را آشکار نگردانند؛ مگر آنچه طبعاً از آن پیداست، و باید روسری خود را بر گردن خویش [فرو] اندازند و زیورهایشان را جز برای شوهرانشان یا زنان [همکیش] خود یا کنیزانشان یا خدمت کاران مرد که [از زن] بی نیازند یا کودکانی که بر عورتهای زنان وقوف حاصل نکرده اند، آشکار نکنند و پاهای خود را [به گونه ای به زمین] نکوبند تا آنچه از زینت هایشان نهفته می دارند معلوم گردد. ای مؤمنان! همگی [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه کنید امید است که رستگار شوید.»
    آیه های 33-32 با اتصال و پیوستگی به آیات پیشین و بدون قطع ارتباط بین آنها و آیه های قبل، حکم ازدواج و شرایط آن را به تفصیل، بیان می کند.
    نگرش در این سوره می نمایاند که همة آیه های آن از نخستین تا آخرین آیة این سوره احکام واجب و اجتماعی مسلمانان را در رابطة بین زن و مرد بیان کرده است و ما فقط از باب نمونه از اول سوره تا اینجا را به صورت مختصر بررسی نمودیم.
    آیا ممکن است تمام احکام این سوره، احکام شخصی- اجتماعی زن و مرد مسلمان باشد و تنها یک آیة آن یعنی آیة حجاب با همة اهمیتی که در ثبات، استحکام، سلامت ساختار و حفظ بهداشت روان جامعه اسلامی دارد؛ اجتماعی نباشد وتنها شخصی محض باشد؟ ارتباط و پیوستگی موضوعی آیات بهترین گواه بر این واقعیت است كه حجاب و پوشش زن، همچون سایر احكام قبل و بعد در سوره، حکم شخصی- اجتماعی است و نمی تواند استثنای از آنها باشد.

    منابع و مآخذ
    1- نخست دیدگاهها و دلایل نظریه پردازانی که معتقدند حجاب تکلیف شخصی محض است و نقد آنها 2- اجتماعی بودن حجاب زن از منظر قرآن کریم 1. ابن منظور، محمد بن مكرم؛ لسان العرب، نشر ادب الحوزه، قم، 1405هـ 2. العک، خالد عبدالرحمن؛ اصول التفسیر وقواعده، دارالكتب الاسلامیة، بیروت. 3. امین، مهدی؛ « مسئلة الحجاب فی القرآن»، ( درنگی در نظریات دكتر محمد شحرور ) ترجمه علی مازاریان؛ ماهنامه المنهاج، شماره9 بیروت. 4. جاسبی، محمد بهرام؛ فرهنگ علوم سیاسی ، انتشارات گوتنبرگ. 5. روزنامه نشاط ،17/3/1387 6. شحرور، محمد؛ الکتاب والقرآن قراءة معاصرة، دمشق، 1999م. 7. صدر، شادی؛ « آیا حكومت مسئول بی حجابی است؟ »، ماهنامه زنان، شماره 103، 1382ش. 8. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن،انتشارات اعلمی، بیروت.
    http://maroofyaran.net سید محمد حسین موسوی مبلغ

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    معرفی رسائل حجابی

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد



    معرفی رسائل حجابی

    محقق: منصوره وثيق، کتابدار و سکه‌شناس، محقق و مؤلف کتاب فهرست نسخه‌هاي چاپ سنگي کتابخانه‌ي مرکزي تبريز و کتاب و مقاومت متعدد
    مسأله‌ي حجاب، در تاريخ معاصر ايران يکي از موضوعات مهمّ سياسي، ديني، اجتماعي، فرهنگي و... شمرده مي‌شود به خصوص زماني که صحبت در دفاع از حقوق، آزادي و فعاليت‌هاي زنان از نظر اجتماعي مطرح است.
    تاريخ بحث حجاب در ايران، به پيش از انقلاب مشروطه مي‌رسد، چنان که انتشار سفرنامه‌ها، اعزام محصل به اروپا، آمدن کارشناسان و مستشاران اروپايي به ايران به همراه همسرانشان و... مردم ايران را با پديده‌ي بي‌حجابي آشنا نمود.
    در دوره‌ي انقلاب مشروطه (14 جمادي‌الاخر 1324 هـ ق/ 5 اوت 1906 م)، مبارزه‌ي مردم ايران، هر چند براي رهائي از ظلم و ستم استبداد داخلي و استثمار خارجي بوده است، امّا زمزمه‌هايي که براي اعتلاي حقوق زنان، از قبل آغاز شده بود پررنگ‌تر گرديد.
    بعد از انقلاب مشروطه، برابري حقوق زنان با مردان و نيز به حساب آوردن قدرت و توانايي‌هاي آنان و تأثيرگذاري‌شان در مسائل مختلف، در محافل روشنفکري و مطبوعات مورد توجه قرار گرفت. در اين مباحث، مسأله‌ي حجاب، بيشتر توسط متجددان و منور الفکرها ادامه داشت: تا اينکه در دوره‌ي سلطنت رضاخان پهلوي (1305- 1320/ 1926- 1941 م) با زور سرنيزه و امنيّه حجاب از سر زنان برداشته شد- کشف حجاب- (17 دي 1314- 6 ژانويه 1935)، و بي‌حجابي، نماد و نشانه‌ي تجدد، روشنفکري و فرهيختگي زن عصر پهلوي گرديد.
    با انقلاب اسلامي مردم ايران (22 بهمن 1357- 10 فوريه 1988 م)، ارزش‌هاي دوره‌ي شاهنشاهي پهلوي به هم خورد و مسأله‌ي حجاب بار ديگر سخت مورد نظر شد چنان که امروزه نه تنها در خارج از مرزهاي ايران و در حوزه‌ي کشورهاي اسلامي، بلکه در کشورهاي اروپايي و امريکا، شاهد استقبال زنان مسلمان از حجاب هستيم که گاهي نيز به صورت يک معضل اجتماعي و سياسي براي اين کشورها درآمده است.
    البته هدف از اين مقاله نگارش تاريخچه‌ي بدعت کشف حجاب، دفاع و يا ردّ يک جريان فکري نيست، بلکه ارائه و معرفي آثاري چند از رسائل حجابيّه‌ي بعد از انقلاب مشروطه مي‌باشد که علماي دين در آن شرايط زماني خاص، احساس خطر و وظيفه نموده، در دفاع از حجاب و ردّ بي‌حجابي، نوشته‌هاي خود را از زواياي مختلف تخصصي و فني در فقه و اصول اسلامي، در قالب رساله‌نويسي ارائه نموده‌اند. همچنين برخي از مؤلفان براي استدلال و دفاع از عقايد خود به کتب مقدس- تورات و انجيل- و نوشته‌هاي اروپاييان استناد کرده‌اند.

    1- رساله‌ي وجوب نقاب و حرمت شراب، محمدصادق ارومي فخرالاسلام.

    کاتب: ابن محمد تقي محمد مهدي اصفهاني. دارالخلافه طهران: مطبعه استاد الماهر ميرزا علي اصغر، 1329 هـ ق، 96 ص (چاپ سنگي).
    مؤلف در نيمه‌ي نخست رساله درباره‌ي وجوب حجاب، و در نيمه‌ي ديگر به بحث درباره‌ي حرمت شراب مي‌پردازد.
    نيمه‌ي نخست که مدّ نظر اين مقاله مي‌باشد در قالب ردّيه‌نويسي و پاسخ به شبهاتي است که در مورد حجاب، بعد از مشروطيت در ايران به رواج انديشه‌هاي جديد و نو، در ميان مردم رواج داشته است. اين نيمه خود مشتمل بر دو فصل مي‌باشد:
    فصل اوّل با طرح سؤالي در مورد حجاب از طرف «چند نفر ترک» شروع مي‌شود، سپس مؤلف درباره‌ي «حجاب زنان در جميع شرايع» با شواهدي (6 شاهد) از کتب مقدسه يهود و نصاري و احاديث ايشان به مبسوط و مشروح در مقام پاسخ‌گويي به مخالفان حجاب برآمده است. بدين ترتيب:
    شاهد اوّل- رساله‌ي اوّل پولس به قرناتيان /11/3- 17. همچنين مؤلف از اقول مفسرين قديم و جديد انجيل از اروپايي، امريکايي، آسيايي و... در شرح آيات سود جسته است.
    شاهد دوم- رساله‌ي اوّل پولس به قربانيان /14/34/35.
    شاهد سيم- انجيل متي /5/27/28.
    شاهد چهارم- رساله‌ي پولس به تيمو تاؤس در حق زنان /2/9- 15. با شرحي از مفسرين انجيل. نيز مؤلف براي مفهوم بهتر، از آيات قرآني: نساء/4/34 و احزاب /33/33 سود جسته است.
    شاهد پنجم- سفر تکوين تورات (برا شت) /20/16. با شرحي از فرانکلس مفسر امريکايي مي‌باشد.
    شاهد ششم- سفر تکوين تورات (بر اشت)/24/65، 64.
    مؤلف در پايان شواهد نتيجه مي‌گيرد: «که عادت حجاب و نقاب از زمان قديم در ميان زنان بوده، حتي در ميان بت‌پرستان».
    فصل دوم رساله، شامل احکام حجاب و نقاب از منظر قرآن مجيد از سوره‌ي مبارکه‌ي نور/24/20، 21 و با ترجمه‌ي آيات از کتاب «خلاصه المنهج» مي‌باشد.
    مؤلف «خلاصه المنهج» در ترجمه‌ي اين آيات، به احاديث و روايات ائمه (ع) و نيز از کتب معتبر تفسير مانند مجمع‌البيان، کنزا لعرفان، التبيان في تفسيرالقرآن و... استناد مي‌کند.
    آنگاه مؤلف رساله- پس از پايان ترجمه- خلاصه‌ي مقصود را در شش مرحله، بيان و نتيجه‌گيري مي‌کند.
    «کشف نقاب، راه اهل ضلالت و طريقه‌ي اهل جهالت و منکرين الوهيت و نبوت و رسالت و راه اصحاب ماده و طبيعت مي‌باشد و برخلاف سبيل جميع مؤمنين است...».

    2- سُدُوّلُ في وجوب الْحِجاب. سيد عبدالله بلادي بوشهري بهبهاني.

    شيراز: مطبع سپهر مطلع محمدي، 1330 هـ ق)، 53 ص (چاپ سنگي).
    رساله‌ي فوق از دو بخش تشکيل شده است بدون آنکه مؤلف آنها را از هم جدا کند.
    بخش نخست ترجمه و شرح آيات قرآني، شامل:
    نساء/4/94؛ نور/24/31، 30، 28، 27، 58- 60؛ قصص/28/25؛ احزاب/33/32، 53، 59، 55؛ حجرات/49/14؛ نباء/78/10؛ مي‌باشد.
    بخش دوم رساله، ترجمه و شرح احاديث نبوي و روايات ائمه (ع) در مورد: حجاب، استيذان، حرمت نگاه مرد به زن و بالعکس، چگونگي بيعت اسلام با زنان مسلمان، رفتار حضرت علي (ع) با زنان و... است.
    مؤلف در انتهاي رساله با دو حکايت، از يکي از علماي جبل عامل که ميهمان وي در بوشهر بوده است سخن را پايان مي‌دهد. اوّل در مورد يکي از رجال ژاپن است. «وقتي جمعي به او اصرار کردند که دخترهاي خود را بفرست در مدرسه آنکه تعلم رقص نمايند، که اگر علم رقص نداشته باشند... نقص بر آنها خواهند گرفت. جواب داد که، نفس من ابا دارد از اين عمل شنيع و نخواهم گذاشت که در مجلس بال حاضر شوند، و اگر اين معنا نقص من و آنهاست، من اين نقص را بر خود مي‌پسندم». حکايت ديگر، از يکي از اطبا مي‌باشد، آنچه که در هنگام تجديد عمارت يکي از معابد فرنگستان، در مورد «استخوان سر اطفال کوچک»، مشاهده شده است و معلوم گرديده است که زنان و مردان تارک دنيا، در نتيجه‌ي خلطه و آميزش، «تناسل کرده، بعد از توالد از خوف افتضاح آنها را زير خاک کرده‌اند».

    3- رساله‌ي شريفه لزوم حجاب، چند نفر از مسلمين مشروطه‌خواه،

    خراسان: [بي‌نا]، 1332 هـ ق، 36 ص (چاپ سنگي).
    توجه به نام نويسنده، نشان از آن است که رساله، توسط دو نفر يا بيشتر نوشته شده است.
    پس از حمد خدا و درود و سلام بر پيامبر اسلام و ائمه‌ي معصومين، مؤلفان آغاز متن را چنين شروع مي‌کنند: «در فلسفه‌ي تاريخي ترقي و تنزل اقوام و ملل، مُبرْهن و مدلّل است که هر قوم مغلوبي به عادات و اخلاق غالبين متخلّق مي‌شود». نمونه‌ي بارز اين گفتار را خود ايرانيان برشمرده‌اند، «در هر دوري، طوري، به حکم مغلوبيت، پيروي ديانات و عادات و اخلاق ممدوحه يا مذمومه‌ي غالبين خود را مي‌نمودند. و از آنجايي که دست تطاول مغربيان بر مشرقيان امروزي دراز گرديده و همهمه‌ي مغلوبيت و زمزمه‌ي مرعوبيت بر مستغربين (يعني متخلّقين به اخلاق مغربيان) پيچيده، به واسطه‌ي ضعف نفس و عدم اطلاع به فلسفه‌ي ديانات، بدبختانه به ترويج اخلاق نکوهيده‌ي آنان مي‌کوشند. و از آن جمله امر حجاب است».
    مؤلفان مسأله‌ي حجاب را در چهار موضوع، از هم تفکيک کرده‌اند:
    موضوع اوّل: حجاب ظواهر است که امروزه معمول قسمتي از زنان مسلمانان است.
    موضوع دوم: تبرج و زيور نمايي زنان است براي مردان نامحرم.
    موضوع سوم: آميزش و مخالطه‌ي زنان است با مردان بيگانه.
    موضوع چهارم: امر تعليم و تعلّم زنان مي‌باشد.
    موضوع اوّل، پس از بيان معني و مقدمه‌اي کوتاه درباره‌ي حجاب، به شرح و تفسير حجاب از ديدگاه قرآن، با استناد به آيات: نور/24/31، 30؛ احزاب/33/59، پرداخته شده است. آنگاه موضوع با چند حديث از کتاب- نکاح- وسائل‌الشيعه و... جريان مي‌يابد و با روايتي از حضرت اميرمؤمنان (ع) که فرمود از پيغمبر (ص) شنيدم که مي‌فرمود: «در آخر زمان که بدترين زمان‌هاست، زنان آن دوره بي‌حجاب مي‌شوند». اين موضوع تمام مي‌شود.
    در موضع تبرج، پس از بيان معني تبرج و معمول بودن آن در ميان زنان اروپايي، به بيان ديدگاه قرآن- احزاب/33/33- در اين مورد اشاره مي‌شود. پايان بخش اين موضوع نيز احاديثي درباره‌ي زنان آخرالزمان است.
    منظور از آميزش و مخالطه در موضوع سوم، آميزش و معاشرت زنان و مردان بيگانه با هم ديگر است. براي روشن شدن مطلب، به ترسيم جامعه‌ي اروپا پرداخته شده است. به ترسيم جامعه‌ي اروپا پرداخته شده است. البته اين‌گونه معاشرت‌ها را «قانون اسلام بر زنان مسلمان تضييق نموده» است. اين قسمت نيز با احاديث پايان مي‌يابد.
    موضوع آخر، تعليم و تعلم زنان است که با حديث مشهور «طلبُ العلم فريضه علي کُلّ مُسْلم و مُسْلمه» شروع مي‌شود. مؤلفان رساله، کساني را که «بدون تأمّل و رويه، حجاب را مانع از علم، و تحصيل علم را ملازم با بي‌حجابي مي‌دانند»، راه آنان را خطا ذکر نموده‌اند.
    مبحث ديگر اين رساله، «فلسفه‌ي حجاب و منع تبرج جاهليت» مي‌باشد که در سه مقدمه به بيان موضوع پرداخته مي‌شود.
    در مقدمه‌ي اوّل، حجاب از رسوم «عاديّه» شمرده شده که «حکم ديانتي» را پيدا نموده است و رد و قبولش غالباً از روي عادت است. آنگاه رعايت حجاب را از لحاظ افراط و تفريط و از منظر اخلاق مورد بحث قرار داده‌اند و ميزان حجاب «اخلاق حقيقي» ناميده شده است.
    مقدمه‌ي دوم، درباره‌ي جذب و انجذاب مرد و زن، به خصوص «با پيرايه‌هاي سياله‌ي طبايع انساني به فرض تصادف اين دو قوه، خاصه با انس و آميزش و اختلاط قهري... البته اين دو قوه مشغول امورات قهري مي‌شوند؛ مقهور به آن مي‌باشند».
    در مقدمه‌ي سوم، دايره التذاذ و تمتع مردان از زنان، در مقايسه با حيوانات، خيلي وسيع و متمايز شمرده شده است با اشاره به فلسفه‌ي حجاب، بي‌حجابي- آنچه که دين و اخلاق نمي‌پسندد- با عصر جاهليت مورد مقايسه قرار گرفته است. و بي‌حجابي، «مقدمه‌ي فساد» عنوان گرديده است: «دختر خود را ملوّث مساز تا آنکه زانيه شود، مبادا که ولايت مشغول زنا شود و زمين از فجور پر شود». (سفرِلوِيان/19/29).
    «قانون حجاب و منع تبرج» را اساس و «بنيان آباداني و مدنيات شمرده‌اند»، و نيز آن را «حافظ حقوق و از احکام اخلاقي» دانسته‌اند. و با اعتقاد به اينکه: «مسلماً نه حجاب مانع علم و تربيت است و نه بي‌حجابي منحصر و مقتضي علم و تربيت مي‌باشد، و نه علم و تربيت هاتک حجاب و مهذّب اخلاق است».
    سپس بي‌حجابي به دو قسم بسيط و مرکب تقسيم شده است. «بي‌حجابي بسيط، همان بي‌حجابي ساده ايلياتي عصر فطرت است» و بي‌حجابي مرکب که «توليد از بي‌حجابي بسيط شده و به تو ارث از عالم بربريت و عادات بدويّت اروپاييان امروزي رسيده است». براي روشن شدن مقصود، عصر لوئي چهاردهم را مورد تأمل قرار داده و براي استدلال از: انجيل (متي/5/17، 28) و تورات (مثني/28/26) بهره برده و با حديث شريف «فزنا العيْنيْن النظر» مطلب را تکميل نموده‌اند.
    مؤلفان پس از يادآوري اين نکته که مضرات بي‌حجابي مرکب، از «مفاسد لايتناهي» است؛ به طور کلي تقليد ملل آسيايي و افريقايي و به خصوص مسلمانان را از اروپايي‌ها، خطرناک و مهلک توصيف مي‌نمايند. همچنان اضافه مي‌نمايند که در کشورهاي اروپايي، «مال‌هاي لاوارث و اوقاف و خيرات عمومي و خزاين سوسيته و ذخاير ملي به انواع و اقسام، و عايدات بلديه، به مصرف کفالت اطفال بي‌پدر و مادر مي‌رسد، و آنها را از اين مهلکه‌ي بي‌پرستاري که از نتايج بي‌حجابي است، نجات مي‌دهد». امّا تصور اينکه اگر اين مفاسد در کشورهاي فقير آسيايي و افريقايي رخ دهد چه محشري برپا خواهد شد، سخن را ادامه داده و راهي آسان‌تر از حجاب و احکام اسلامي تصور نمي‌کنند.
    هوالله تعالي
    رساله‌ي شريفه‌ي لزوم حجاب
    اثر خامه‌ي چند نفر از مسلمين مشروطه‌خواه
    به اطلاع اداره‌ي معارف مرکزي خراسان
    نگارش يافته
    قابل توجه عموم است
    في هفتم جمادي‌الاخره سنه‌ي 1332
    96 ص

    4- حجاب يا پرده‌ي دوشيزگان: مجموعه‌ايست فلسفي، اجتماعي، اقتصادي، عمراني، محمدحسن ابن فضل‌الله حائري مازندراني،

    تهران: کتابخانه‌ي شرق، 1343 هـ ق، 28 ص (چاپ سربي).
    رساله با آيه‌اي از قرآن (غافر/40/44)، شروع مي‌شود. آنگاه مؤلف با «کمال تأدب» به بيان افکار خود مي‌پردازد و «تربيت» را در سعادت و شقاوت بشر دخيل مي‌داند. «نخستين مرتبه‌ي تربيت و دبستان هر مولودي پس از ولادت دامان مادر است. آيا ممکن است مادر تربيت نديده، مولود خود را تربيت کند»؟ پس از اين فراز، مولف با طرح اين پرسش «که آيا قيام به اين فرائض، با حجاب و پرده‌پوشي و عفت مفْرشي با مدرسه و معارف و ملکات فاضله آشنا شد»؟ وارد بحث حجاب شده و با بيان باور «مردمان فرزانه‌ي شرق»، که «نبايد رخسار دوشيزگان پرده‌پوش باشد و عالم نسوان شرق از جمعيت زنان اروپا بايد پيروي نمايند». بحث را ادامه داده و علل عقب‌ماندگي اروپايي‌ها را تا اواخر سده‌ي شانزدهم ميلادي، در هشت عامل بيان مي‌کند:
    1- رواج دين رهباني.
    2- مالکيت مطلقه‌ي ملکو اروپاي آن عصر حتي مالکيت بر نواميس و نفوس.
    3- تسلط جابرانه‌ي ملاکين بر فلاحان رنجبر.
    4- اِقْتدار اشراف بر اموال و نواميس مردم.
    5- انحطاط معارف.
    6- شيوع خرافات و اباطيل.
    7- اهميت ندادن به کشتار.
    8- رقيت و کنيزي زنان و محروم بودنشان از ارث و مالکيت. که اين سد، ابتدا در فرانسه و انگلستان و سپس در روسيه، به نام «آزادي زنان» برداشته شد.
    مؤلف عقيده دارد بر اينکه چون محروميت زنان اروپايي در قرون وسطي به طور «افراط» بوده است و آزادي که براي آنان داده شده به طور «تفريط» مي‌باشد، لذا جمعه‌ي زنان اروپا را دچار مشکل و زيان نموده است. و از اين آزادي نتيجه‌ي عکس گرفته‌اند.
    مؤلف در تشريح وضع اجتماعي زنان اروپايي و امريکايي، به مطالب نويسندگان اروپايي مانند: اگوست کنت، پرودون، ژول سيمون که در اين باره اظهار نموده‌اند، استناد مي‌کند.
    سپس مؤلف به حقوق زنان در اسلام پرداخته و عواملي را که ممکن است برخي اذهان ساده‌لوح را گرفتار اشتباه نمايد و گمان شود که حقوق زنان مراعات نشده است، توضيح مي‌دهد:
    اوّل- مسأله‌ي ارثيه‌ي زنان است که با ادّله‌ي اقتصادي به آن پاسخ مي‌دهد.
    دوم- مسأله‌ي اختيار طلاق است در دست مردان، چون شرع هدفش محدود بودن امر طلاق است، به علت عاطفي بودن زن، اين حکم، در اختيار مرد گذاشته شده است.
    سوم- مسأله‌ي حجاب، که مخالفين آن بر اين باورند که: 1- حجاب يک ظلم و اجحاف بر زنان است. 2- به علت حجاب، زنان از تربيت و معارف محروم مي‌مانند. 3- حجاب، موجب فساد اخلاق است. به نظر مؤلف اين شبهه از شبهات قبلي بي‌اساس‌تر است؛ «چه آنکه ماده‌ي فساد اخلاق از اختلاط مرد و زن بر خاسته مي‌شود؛ و حجاب اگر يگانه علت قطع ماده‌ي فساد نباشد... از بزرگترين موانع فساد اخلاق به شمار است».
    چهار- حجاب شيوع طلاق است. معترضين به اين عذر که چون مرد پيش از ازدواج زن آينده‌ي خود را نمي‌بيند و در واقع. «ثمن را در ازاء مُثْمن نديده مي‌دهند»، اين است که به جدايي مي‌انجامد. مؤلف اين اشکال را با دلايل زير نمي‌پذيرد: 1- در شرع مطهر اسلام، مردي که خواستار زني است، حق دارد پيش از عقد او را ببيند. 2- بي‌حجابي خود، موجب شيوع فحشاء و فجور است و آن يکي از عوامل طلاق مي‌باشد؛ چه مي‌بايست که در آمريکا و اروپا مسأله‌ي به نام طلاق وجود نداشته باشد. آنگاه مؤلف با اشاره به آمارهاي منتشر شده در امريکا و اروپا، و با درس گرفتن از وضعيت آنان، گمان نمي‌کند هيچ شخص منصفي راضي شود که «خامه‌ي خود را در اطراف بي‌پردگي دوشيزگان ايران حرکت دهد، و به مصايبي که ملل قويه، از عالم بي‌حجابي دچار شده‌اند» جامعه‌ي ايراني نيز بدان مبتلا شود.
    در خاتمه، عقيده‌ي شخصي مؤلف آن است که «عفت و پرهيزکاري از فحشاء و محترم داشتن ناموس از خصايص زنان است، ولي آنچه اين پرده را مي‌درد، شهوت بي‌پايان مردان است».
    حجاب، نگهبان عصمت و بهترين حاجب بي‌خانماني، خودکشي، امراض بي‌علاج اخلاق پست، شقاوت ابدي و سقوط مي‌باشد.

    5- صواب الخطاب في اتقان الحجاب، مير محمد هاشم مجتهد مرندي خويي،

    خوي: مطبعه ادب، 1343، 34 ص (چاپ سربي).
    مؤلف پس از استعانت و توفيق از خدا و حمد او؛ و صلوات و سلام بر سيد مرسلين و...؛ بعد از معرفي خود، با نقل حديثي در مورد بدعت‌ها اينکه: «هرگاه بدعت‌ها در ميان شما ظاهر گردد، بايد اظهار کند عالم از شما، علم خود را، و اگر نه بر آن عالم است لعنت خدا و رسول و ملائکه و همه‌ي مردمان».
    سپس نويسنده‌ي رساله، در مورد مقالات چاپ شده در جريده «نامه‌ي فرنگستان »، درباره‌ي زن و مسأله‌ي حجاب در مقام پاسخ‌گويي بر آمده است «تا به واسطه‌ي آن بر عموم مسلمين حجت تمام شود».
    مبحث اصلي رساله، با آيات قرآني (اسرا/17/32؛ نور/24/30، 31، 60؛ احزاب/33/33، 53، 59)، و ترجمه‌ي تحت‌اللفظ و شرح آنها همراه با روايات مربوطه با استناد به منابع معتبر مانند: منهج‌الصادقين، مجمع‌البيان، تفسير صافي و... تشکيل شده است.
    در خاتمه، از ديدگاه مؤلف، انکار حکم حجاب، مخالفت با خدا و رسول او و ائمه‌ي هدي مي‌باشد.

    6- رساله رد کشف حجاب و وجوب به حکم عقل و تصريحات کتاب‌الله و سنت نبوي. آقا سيد اسدالله مجتهد ميرسلامي الخارقاني [خرقاني].

    تهران: [بي‌نا]، 1351 هـ ق، 55 ص (چاپ سربي).
    رساله‌ي فوق در سال 1335 هـ ق نوشته شده است و در شعبان 1351 هـ ق/ آذر 1312 هـ ش، دو سال قبل از کشف حجاب (17 دي 1314)، طبع گرديده است.
    مؤلف پس از حمد ذات اقدس يگانه و صلوات بر سيد انبياء و اولاد طاهرين و اصحاب راسخين او، مسأله‌ي حجاب را از «جهات شرعيه و عقليه و سياسيه»، به قدر مقدور، در چند فصل تبيين نموده است.
    فصل اوّل در ادله‌ي شرعيه در خصوص احتجاب و استتار زن‌ها، که شامل دو باب مي‌باشد.
    باب اوّل، شامل آيات مبارکه‌ي قرآن (احزاب/33/53، 57- 61؛ نور/24/30، 31، 60)، که معني لغات، ترجمه و شرح آيات و شأن نزول آنها بيان شده است.
    باب دوم در بيان اخباري گه دلالت بر تحجّب زن مي‌کند، در اين باب روايات حجاب به نقل از حضرت اميرالمؤمنين و حضرت امام صادق (ع) مورد بحث قرار گرفته است.
    فصل دوم سيره‌ي عمليه‌ي قطعيه، در اين فصل از طوايف مسلمانان مثل: هندي‌ها، ترکستاني‌ها و... نام برده شده است و اينکه در «امور عاديه» و نيز در «امور عِرْقيه» با هم ديگر اختلاف دارند «ولي در نماز پنج‌گانه و صوم رمضان و حج، با هم اتفاق دارند. اتفاق در اين احکام دليل قطعي است که اينها تلقي از يک مبدأ شده که شرع باشد». در ادامه مؤلف مي‌افزايد: «همچنين همه‌ي فِرق اتفاق دارند در احتجاب مخدرات و محترمات؛ لکن به اشکال مختلفه. اين تطابق، انحصار به عصر ما ندارد». سپس به زنان مشهور و حکمران تاريخ اسلام و ايران اشاره شده است. و نيز اينکه تمام زنان انصار و مهاجر، پس از نزول آيات حجاب، متفقاً محتجب گشته‌اند.
    فصل سوم در حکمت [حجاب]، اينکه غرض انبياء سدّ باب دهريت و وثنيت وصون طرق فساد بوده؛ ولي در قوانين دولت‌ها، تحت عنوان حريّت نوع بشر، عقايد دهريه و طبيعه‌ي آزاد گرديده است (حريّت حيوانيه).
    در بخش ديگري از رساله، مؤلف به اعتراض سياسي کساني که وضع ايران را با بعضي از دول غيراسلامي از لحاظ تمدن و تعالي در رشته‌ي صنايع و تمدن و ثروت مورد مقايسه قرار مي‌دهند، در مقام پاسخ‌گويي برآمده است: «نه آنکه بي‌حجابي زن‌ها اسباب ترقي و تکامل آن دولت شد. مثلاً اسباب ترقي دولت، استخراج معادن و توسعه‌ي فلاحت و بسط سک الحديد و ايجاد کارخانجات است».
    مؤلف کشف حجاب زنان را بهانه‌اي مي‌داند که عده‌اي مي‌خواهند به اسلام حمله نمايند. «هزار سال متجاوز است که ملل ديگر در تخريب اسلام کوشش بليغ کردند و نايل نشدند؛ ولي در اين پانزده سال دوره‌ي تجدد، همان غرض هزار ساله‌ي عادي اسلام به دست مسلمان نماهاي عصر ما جاري شده و مي‌شود». مؤلف به دو نوع عقيده‌ي ثابت در ميان انسان‌ها اشاره مي‌کند:
    1- عقايد ديانت (الهي).
    2- عقايد دهريّه.
    که به طور مشروح به بيان آنها پرداخته و عواقب عقايد دهريّه را در جوامع غربي يادآور شده، در ضمن مقايسه‌اي نيز با حيوانات در اين مورد داشته است.
    مؤلف آزادي را به دو نوع تقسيم مي‌کند: 1- حريّت حقوقي. 2- حريّت ديني.
    وي مراد و مقصود حاميان آزادي زنان را در يکي از چند امر زير مي‌داند:
    اوّل- بي‌حجابي زنان مسلمان مانند زنان ساير ملل.
    دويم- کار کردن زنان آنان مانند زنان ساير ملل.
    سيوم- تربيت زنان مسلمان.
    چهارم- حريّت تامّه‌ي زنان، همانند بعضي از ملل متمدّنه.
    مؤلف رساله پس از جواب‌گويي به موارد اوّل و دوم، ضمن تأمل در مورد سوم، آن را «حلاّ و نقصا»، ايراد جالب شمرده است. «حلا» از اين جهت که در ميان زنان مسلمان، زنان شاعره، اديبه و کاتبه خيلي بوده است که شرح حال بسياري از آنان در کتاب «خيرات حسان» آورده شده است. امّا اگر «تعميم تعليمات» باشد، مطلوب بلکه لازم است و هيچ‌گونه منافاتي با رفع حجاب ندارد. و اگر منظور اعتراض‌کنندگان حمله بر ديانت و قوميّت نبود، مي‌بايست که «تعليمات عمومي نسوان را عنوان نمايند نه کلمه‌ي حريّت را».
    و امّا «نقضا»، هر چند ماديون اهميت شرکت زنان را در اجتماع روشن نمايند و مورد قبول هم واقع شود باز «مقدم بودن آنها را بر مردها احدي نمي‌تواند ادعا و ثابت کند». هر ايراني خود مي‌داند که تربيت رجال عموماً مقدم بر تربيت زنان آنهاست «بالضروره» اگر مرد هر خانواده تربيت شد، به تبع زن آن خانواده نيز تربيت خواهد شد.
    غرض از آزادي زنان بهانه‌اي است براي:
    1- هتک ناموس اسلام.
    2- نشر دين جديد اسلامي.
    3- التذاذ حيواني و تمتّع از عفايف مسلمانان.
    4- توليد و تکثير ولدا لزنا در مملکت اسلامي.

    7- رساله حجابيّه. شيخ فياض الدين زنجاني، به کوشش رضا استادي،

    چاپ شده در: بيست مقاله، قم: انتشارات اسلامي، 1374، صص 60- 78 (پيش از آن به سال 1357 هـ ق، چاپ سنگي شده بود).
    مؤلف در مقدمه‌ي رساله براي «حصول بصيرت» مطالعه‌کنندگان، به مقوله‌ي معجزه مي‌پردازد و آن را به عامه و خاصه تقسيم مي‌نمايد.
    معجزه‌ي عامه، آن است که معجزه از سحر و شعبده، براي عامه‌ي مردم، قابل تمييز باشد. مثل: زنده نمودن مردگان، شق‌القمر، يد بيضا و...، که اينها «از قوه‌ي بشريه‌ي صرفه خارج، و مستند به اعجاز بوده است. و صاحبان آنها هم نبي بوده‌اند». و همه‌ي انبيا را شامل مي‌شده است.

    پی نوشتها :

    1- ارومي فخرالاسلام، محمدصادق. وجوب نقاب و حرمت. تهران: ميرزا علي اصغر، 1329 هـ ق. (چاپ سنگي).
    2- بلاذي بوشهري بهبهاني، عبدالله. سُدول الجلباب في وجوب الحجاب. شيراز: سپهر مطلع محمدي، 1330 هـ ق. (چاپ سنگي).
    3- حائري مازندراني، محمدحسن بن فضل‌الله. حجاب يا پرده‌ي دوشيزگان: مجموعه‌ايست فسلفي، اجتماعي، اقتصادي، عمراني. تهران: کتابخانه‌ي شرق، 1343 هـ ق.
    4- رساله‌ي شريفه‌ي لزوم حجاب. خراسان: [بي‌تا]، 1332 هـ ق. (چاپ سنگي).
    5- زنجاني، فياض‌الدين. رساله‌ي حجابيه. به کوشش رضا استادي در بيست مقاله، قم: انتشارات اسلامي، 1374.
    6- مدرس طهراني، محمدعلي. تأکيد حجاب نسوان به حکم آيات قرآن. تهران: مطبعه‌ي مروي، [بي‌تا].
    7- مرندي خويي، محمدهاشم. صواب الخطاب في اتقان الحجاب. خوي: مطبعه ادب، 1343.
    8- مير سلامي خارقاني [خرقاني]، اسدالله. ردّ کشف حجاب و وجوب حجاب به حکم عقل و تصريحات کتاب‌الله و سنت نبوي. تهران: [بي‌نا]، 1341 هـ ق.

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    پيامدهاي اقتصادي و اجتماعي کشف حجاب در دوره رضاشاه

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    پيامدهاي اقتصادي و اجتماعي کشف حجاب در دوره رضاشاه

    چکيده: آغاز رسمي کشف حجاب در 17 دي ماه 1314 شمسي به عنوان يک واقعه مهم در تاريخ معاصر کشور محسوب مي¬شود. تاکنون در اندک پژوهش¬هاي انجام شده، برخي ابعاد و زواياي اين واقعه مورد بررسي قرار گرفته است، ولي درباره پيامدهاي اجتماعي و به خصوص اقتصادي آن پژوهش مستقلي صورت نگرفته است. اين نوشتار بر آن است که با استناد به حجم انبوه اسناد منتشر شده، اين ابعاد از واقعه کشف حجاب را مورد بازکاوي قرار دهد.
    چنين به نظر مي¬رسد که لباس مردمان هر کشور معرف هويت و فرهنگ آن کشور است. در کشوري مثل ايران که دين در تمام ابعاد زندگي مردم حضور و نمود دارد و جانمايه فرهنگ را نيز تشکيل مي¬دهد، لباس و نوع پوشش نيز از اين مؤلفه تأثير عميقي مي¬پذيرد. از اين رو صيانت از اين ارزش و هنجار اجتماعي داراي بعد ملي و ديني است. مقاومت توده¬ها در قبال تغيير پوشش در دوره رضا شاه بيانگر تعميق اين هنجار در جامعه و تقيدات مردم به سنن ملي و مذهبي مي¬باشد.
    رضاشاه در جريان مدرن سازي کشور، در صدد برآمد اين حوزه از فرهنگ و سنت جامعه را نيز متحول سازد. او تصور مي¬کرد که با تغيير پوشش مي¬تواند گامي اساسي در راه تجددگرايي مردم ايران بردارد و در همين راستا به موازات برخي اقدامات ديگر نظير تأسيس نهادها و مراکز نوين و مقابله با سنت¬ها، دستور داد که تغييراتي نيز در پوشش مردم صورت گيرد.
    در مرحله اول قانون اجباري شدن لباس متحدالشکل به تاريخ ششم دي ماه 1307 در مجلس شوراي ملي ه تصويب رسيد. بر اساس اين قانون پوشيدن لباس¬هاي يکدست براي کارکنان دولتي و به خصوص کلاه پهلوي (لبه دار) اجباري و همچنين استفاده عبا و عمامه از سوي روحانيون – به جز برخي موارد استثنايي – ممنوع اعلام شد. البته برخي گزارش¬ها از اجراي رسمي اين قانون در ميان مستخدمين ادارات از يک سال پيش از آن نيز خبر مي¬دهد، ولي تعميم اين برنامه در مباني مردم در پي سفر چهل روزه شاه به ترکيه در خرداد و تيرماه 1313 و ديدن کشف حجاب در آن کشور در دستور کار هيأت حاکمه قرار گرفت.
    دستورالعمل مربوطه حاکي است که در اين مرحله مردان موظف به پوشيدن يک دست کت و شلوار يکدست و گذاشتن کلاه شاپو (مشهور به اسامي ديگر نظير کلاه کلني، کلاه تمام لبه، بين المللي) بر سر و زنان نيز کشف حجاب نموده و به جاي چارقد، با کلاه زنانه در انظار عمومي ظاهر شوند.
    پرواضح است که چنين تغييراتي در پوشش، در گام نخست تناسبي با توليدات داخلي البسه وطني نداشت و لازم مي¬نمود که خارج از کشور وارد شود. از همين منظر مي¬توان به پيامدهاي اقتصادي و اجتماعي کشف حجاب نگريست. بررسي اسناد نشان مي¬دهد که متوليان اين برنامه در آغاز راه، از بسياري از ابعاد و پيامدهاي آن غافل بودند. صدور دستورالعمل¬هاي متناقض براي حل برخي معضلات مبتلا به مؤيد اين نظر است.
    با اين مقدمه دو پيامد اقتصادي و اجتماعي کشف حجاب به شرح ذيل مورد بازکاوي قرار مي¬گيرد:

    1 – پيامدهاي اقتصادي:

    مهمترين پيامد کشف حجاب، تعطيلي بسياري از مشاغل مرتبط با تهيه و توليد کالاهاي وطني بود. اين خطر يک بار ديگر نيز پيش از آن در سال 1305 شمسي، اقتصاد کشور را تهديد کرده بود. در آن سال در پي واردات حجم عظيمي از کالاهاي روسي از شوروي، سران اصناف به تکاپو افتاده، با صدور اعلاميه¬ها و ايجاد تشکلهايي در شهرستان¬ها، در صدد مقابله با اين بحران برآمدند.
    آنان در قالب تشکل¬هايي نظير: «نهضت اقتصاد خراساني» ، «نهضت اقتصاد رشت»، «نهضت اقتصاد قزوين» وعناوين ديگر به روحانيون که متحد سنتي آنها در اين زمينه بودند روي آورند؛ چنان¬چه در پي پخش قطعنامه يکي از جلسات «اتحاديه اصناف اصفهان» تحت عنوان «وطن در خطر است» که راجع به امتعه وطني و مضرات ورود امتعه خارجي، در 22 آذرماه 1305 صادر گرديد، بلافاصله از سوي آيت الله حاج آقا نورالله اصفهاني، لايحه¬اي به عنوان اتحاديه اصناف شرف صدور يافت که حاوي نکات عاليه و حقايق اسلاميه بود. ايشان با صدور بيانيه¬اي تحت عنوان «اسلام در خطر است» بر نهضت ملي اقتصادي اصناف مشروعيت ديني بخشيدند و عموم را به حمايت از آنان فراخوانده و در پايان آن ابراز اميدواري کردند:
    « امتعه داخله رواج و احتياجات از خارجه بالمره مقطوع و ثروت مملکت زياد و شوکت و اقتدار و عزت اسلام و مسلمين فوق العاده بشود و توازن صادرات و واردات ايران کاملاً بشود...».(1)
    ايجاد تشکل¬هاي صنفي و انجام تبليغات و اعتراضات مذکور، بيانگر رشد آگاهي سياسي و اهتمام صنفي به دفاع از موضع اقتصادي و اجتماعي مي¬باشد؛ چنان¬چه در يکي دو سال بعد از آن نيز در پي رسميت کلاه پهلوي، چنين اعتراضاتي صورت گرفت. به طور مثال پس از انحصار بازار کلاه کرمانشاه به دست چهار تن از تجار بزرگ و کسادي کار کلا¬دوزان، آنان در 29 شهريور 1306 در بيانيه¬اي با عنوان «بدبختان جماعت کلاه¬مال¬هاي دارالدوله» اعتراض خود را به مقام رئيس الوزراء چنين ابراز داشتند:
    «مقام منيع رفيع رياست محترم کابينه وزراء (دامت عظمته)
    تضرعاً به عرض مي¬رساند: قريب صد نفر ما بدبختان اصناف کلاه¬مال از ميان رفته و به شام شب محتاج گرديده، به واسطه ضديت سه چهار نفر که کلاه از خارج وارد مي¬کنند و ما بيچارگان در فشار و پريشاني گرفتار گرديده؛ اولاً در کرمانشاه کارخانه دارند و به علاوه از خارج هم کلاه وارد مي¬کنند و چاکران با نهايت سختي و ضعف و پريشاني از نظاميان و غيره و ادارجات، لقمه ناني تحصيل مي¬نموديم و الحال که از طرف دولت حکم شده که ادارجات و عموم مستضعفين کلاه پارچه¬اي بگذارند، چاکران مأيوس ونااميد و کسب ديگر هم بلد نيستيم و راه چاره مسدود، سواي آستان مقدس استدعا داريم که حکمي صادر شود، حضراتي که کلاه وارد
    مي¬کنند يا کارخانه داشته باشند – کلاه وارد نکنند – يا کلاه وارد کنند، کارخانه نداشته باشند. آنقدر باشد که ما بيچارگان عيادت خود نگذاريم و فرار به دولت خارجه هم شويم.
    آدرس: دکان استاد صفرخان، نماينده کلاه¬مال¬هاي دارالدوله» (2)
    در همين راستا مخبرالسلطنه هدايت، يکي از کارگزاران نظام حاکم و از منتقدان کشف حجاب در خاطرات خود به نکته¬اي اشاره کرده است که از تسهيلات ارائه شده از سوي دولت براي واردات کلاه حکايت مي¬کند. او مي¬نويسد:
    «در اواخر دوره رياست الوزرايي¬اش ]16/3/1306 الي 22/6/1312[ در يکي از جلسات هيأت دولت که بحث پيرامون محدوديت اقلام صادراتي و وارداتي بود. تيمورتاش ]وزير مقتدر دربار رضاشاه[ کلاه زنانه را داخل امتعه مجاز ]واردات[ کرد و گفت لازم مي¬شود». (3)
    يکي از مفاد اصلي قانون متحدالشکل کردن لباس، ماده مربوط به ممنوعيت استفاده از عبا و عمامه از سوي روحانيون بود. بر اساس ماده دوم اين قانون، فقط طبقات هشتگانه ]علما[ ذيل از مقررات اين قانون مستثني بودند:
    1- از مجتهدين مجاز از مراجع تقليد مسلم که اشتغال به امور روحاني داشته باشند.
    2- مراجع امور شرعيه دهاتو قصبات پس از برآمدن از عهده امتحان معينه.
    3 – مفتيان اهل سنت و جماعت که از طرف دو نفر از مفتيان مسلم اهل سنت اجازه فتوا داشته باشند.
    4 – پيشنمازان داراي محراب.
    5 – محدثين که از طرف دو نفر مجتهدين مجاز اجازه روايت داشته باشند.
    6 – طلاب و مشتغلين به فقه و اصول که در درجه خود از عهده امتحان برآيند.
    7 – مدرسين فقه و اصول و قسمت الهي.
    8 – روحانيون ايرانيان غيرمسلم(4)
    از جمله پيامدهاي اين قانون؛ کاهش کمي روحانيون و از رونق افتادن زي ¬طلبگي بود؛ به گونه¬اي که بنا بر گزارشي در پايان اين دوره، تعداد روحانيون از 5984 نفر به 784 نفر کاهش يافت.(5)
    ناگفته پيداست که اين امر، تهديدي جدي براي شاغلان صنايع تهيه و توليد عبابافي بود. يکي از گزارشات اسنادي حاکي است که صنف عباباف اصفهان در تقاضانامه¬اي به رضاشاه با اعلام اينکه: «.... اين جان نثاران صنف بافنده و ريسنده و کسبه.... در حدود عراق عجم از شهري و بيروني قريب يک کرور خرد و بزرگ از شغل بافندگي و تجارت و کسب عبا زندگاني مي¬کرديم» به اعتراض برآمده و خاطرنشان کرده¬اند: «حال در اين قانون اتحاد شکل؛ اگرچه رسماً عبابافي را منع نکرده¬اند، اما اجازات صريحه نيز در استثناي عبا نداده¬اند» سپس در ادامه پيشنهاد کرده¬اند: « پوشيدن عبا روي لباس متحدالشکل نيز منافي با کلاه و لباس نيست و حافظ و جلوه دهنده آن لباس هم هست که از آلودگي و کهنگي آن البسه را محفوظ مي¬دارد و عموم را هم که محتاج به ستر در نقل حوايج خود هستند، بهتر راغب به پوشيدن لباس متحدالشکل مي¬نمايد» و در پايان درخواست نموده¬اند: «اميد داريم امر اکيد فرماييد به اولياي مجلس تا نظري جديد نموده و ترتيبي بدهند که عبا ممنوع نباشد و با لباس متحدالشکل پوشيده شود» در غير اين صورت: «اگر عبابافي موقوف گردد، تمام اين جماعت کسبه، پريشان و گدا و ارازلشان از شدت فقر به فساد اخلاق مورد توجه و خود و نژادشان ننگ ايراني خواهد شد».
    در جواب اين بيانيه چنين آمده است: «.... براي اعاده مرغوبي امتعه خود پارچه ببافيد که به کار لباس معمول بخورد، وانگهي عبا براي زمستان و حفظ از سرما ممنوع نيست».(6)
    ترديدي نيست که همين اشارات مختص در اين عريضه¬ها، نشان از ايجاد بحراني گسترده دربرخي مشاغل مرتبط با توليد البسه وطني بود. اصناف و مشاغل مربوط به اين نوع توليدات، طي سده¬ها در اين مرز و بوم شکل گرفته و تکامل يافته بود و نسل¬ها از اين خانواده¬ها از طريق اين کسب امرار معاش مي¬کردند که همه آنها به يکباره در معرض نابودي قرار گرفته بود.
    جوابيه عريضه صنف عباباف اصفهان بيانگر بي¬اعتنايي هيأت حاکمه به دغدغه و بحران شغلي اين صنف است. قطعاً بحران¬هايي از اين نوع در ساير نقاط و شهرهاي کشور نيز رخ داد.
    در بررسي توزيع مکاني برخي مشاغل و اصناف به توليد نوع خاصي از لباس، پارچه، کفش و يا کالاهاي ديگر در شهرهاي مختلف بر مي¬خوريم که اين امر بيانگر عموميت يافتن آن توليدي در آن شهر بوده و بالطبع اهالي آن شهر از همين طريق گذران زندگي مي¬کردند. حال در مواجهه با چنين بحران¬هايي، حيات اقتصادي چنين شهرهايي دچار خطر و تهديد جدي مي¬شد. به عنوان نمونه در گزارشات متعددي که در خصوص مقاومت اهالي قائنات در قبال کشف حجاب آمده، به اين نکته درخور توجه اشاره شده است که:
    در شهرهاي عمده اين منطقه از قبيل: قائن، گناباد و بيرجند، شغل اصلي زنان و مردان کرباس¬بافي بوده که از اين راه، نه تنها البسه موردنياز خود را تهيه مي¬کنند، بلکه به مناطق اطراف نيز صادر مي¬نمايند. از اين رو در پي کشف حجاب در اين منطقه و ورود هزاران لباس و پارچه¬هاي خارجي، آنان رونق شغلي خود را از دست داده و حتي بعدها به کلي اين شغل را کنار گذاشتند.(7) که در نيتجه مي¬توان گفت: از جمله علل اصلي مخالفت اهالي آن منطقه، جنبه اقتصادي آن بوده است.
    در پايان اين نکته نيز ناگفته نماند که متعاقب ورود لباس¬هاي خارجي و استفاده از آن به جاي البسه وطني، مي¬بايست بسياري از ملزومات متناسب با آن پوشش از جمله زيورآلات و لوازم آرايش نيز وارد مي¬شد و صد البته که اگر خلق و خوي زنانه و مدپرستي¬هاي معمول را نيز اضافه کنيم، مي¬توان زواياي پنهان ديگري از رواج بازار مصنوعات رنگارنگ خارجي در کشور سخن گفت.
    مخبرالسلطنه اين جنبه از مساله را مورد توجه قرار داده و در خاطراتش مي¬نويسد: «تکلف در لباس به جايي کشيده که عايدات مشروع و حلال هشتاد درصد، وفا به ايفاي مد نمي¬کند. لباس صبح، لباس ظهر، لباس عصر، لباس شب، کفش و جوراب و کلاه همرنگ، دامن... سابق وسمه مي¬کشيدند. سر انگشتان را حنا مي¬بستند و چون پول به خارج نمي¬رفت، وحشيگري بود. حال که مبلغي گزاف به بهاي ماتيک مي¬رود، نشانه ترقي و تمدن است. بگوييم مد هم وسيله انتشار ثروت است؛ در صورتي خواهد بود که از متاع داخله باشد، نه از جنس خارجه و منحصر به ثروتمندان..».(8)

    2 – پيامدهاي اجتماعي:

    اگر پيامدهاي اقتصادي کشف حجاب را امري مقطعي و گذرا تلقي کنيم، بدون ترديد پيامدهاي اجتماعي آن پايدار و گسترده بود. اصولا تحقق کشف حجاب به عنوان پديده به تنهايي نمي¬توانست صورت بگيرد، مگر آنکه با دهها عامل ديگر ملازمت يابد.
    در جامعه¬اي که زنان آن غالباً خانه¬نشين بوده و به ندرت در خيابانها – به جز موارد ضروري – حاضر مي¬شدند، چگونه انتظار مي¬رفت که کشف حجاب به سرعت تعميم يابد؛ مگر اينکه براي حضور اجتماعي آن تدابيري اتخاذ مي¬شد و با ايجاد گردشگاهها، تفريحگاه¬ها، برگزاري جشنها، تاسيس سينماها و مراکز اجراي تئاتر و مواردي از اين قبيل، زمينه¬سازي براي خروج آنان فراهم مي¬شد وحال آنکه چنين امکاناتي به ندرت و آن هم در شهرهاي بزرگ وجود داشت.
    در گزارشي از حاکم بجنورد به والي ايالت خراسان به تاريخ 18/2/1315 ضمن اشاره به اين نکته که: «... چون در اين قبيل نقاط ]شهرها [بازار و خيابان يا محل تفريحگاه معيني نيست که نسوان خودشان مجبور شوند که به عنوان خريد و غيره از منزل خارج شوند، خاطرنشان گرديده: « آنان به ناچار شبانه روز در خانه کما في السابق هستند، و نتيجه گرفته شده است که: «خارج نشدن نسوان از منزل مثل اين است که کشف حجاب نکرده¬اند».(9)
    در تاييد اين مطلب بخشنامه وزارت داخله به کليه وزارتخانه¬ها به تاريخ 15/12/1316 حاکي است: «... در بعضي شهرستانها موضوع رفع حجاب پيشرفت کامل ننموده و اغلب نسوان از خانه¬ها بيرون نمي¬آيند. حتي مامورين دولتي از بيرون آوردن بانوان خودشان خودداري مي¬نمايند». (10)
    عدم خروج زنان از منازل، کسادي بازار پارچه¬فروشي، بزازي و غيره را در پي داشت. زيرا مشتري اصلي اينگونه مغازه¬ها را غالباً زنان تشکيل مي¬دهند. در چنين شرايطي برخي از افراد - به خصوص کليميان – در برخي شهرها در صدد برآمدند با دور¬گردي و فروش پارچه در درب منازل، از اين فرصت بهره¬برداري نمايند. اين اقدام يهوديان موجب اعتراض کسبه سمسار و بزاز اصفهان شد و آنان در نامه اعتراضيه خود به حکومت اصفهان در 26/1/1315 با اعلام اينکه: « اينک اجناس¬ ماها منحصر به چند جور اجناس پشمي و ريسماني شده» خاطر نشان ساختند: « آن را هم حضرات کليمي به وسيله بقچه گردي درب منزلها برده و به قيمت گزاف به فروش مي رسانند و ]از اين طريق[ مانع بيرون آمدن بانوان محترمه شده» سپس يادآوري نمودند: «حال آنکه ماليات و مخارجات فوق العاده به عهده ما بيچارگان خواهد بود». در پايان از حاکم اصفهان درخواست کردند: «مقرر فرمايند که کليمي¬ها و غيره از بقچه¬گرداني در درب منازل و گذرها خودداري نمايند».
    جوابيه حکومت اصفهان حاکي است که چون کسب دورگردي آزاد است نمي¬توان مانع فعاليت کليميان شد، ولي از آنان نيز همچون کسبه ماليات بر عايدات اخذ مي¬شود».(11)
    ساز و کارهاي حل و فصل اين معضلات نشان مي¬دهد که کارگزاران نظام در مواجهه با پيامدهاي غيرقابل پيش¬بيني کشف حجاب، سر در گم شده و از اين راه نيز به سوداگري پرداخته¬اند.
    اما يکي ديگر از پيامدهاي اجتماعي کشف حجاب، افزايش قيمت کالاها و البسه مربوطه بود. اين اصل در علم اقتصاد پذيرفته شده است که هرگاه تقاضا براي کالايي زياد و عرضه آن کم باشد، بلافاصله نرخ آن افزايش مي¬يابد. اين عدم تعادل زماني حل مي¬شود که ميزان عرضه و تقاضا يکسان باشد.
    در ماجراي کشف حجاب نيز که قرار شد در فاصله زماني اندکي لباس و نوع پوشش زنان و مردان تغيير کند، با چنين بحراني مواجه شد. البته برخي صاحبان اين مشاغل نيز که بازار را پررونق ديدند، از عرضه کالاهاي خود اجتناب کرده و با احتکار آنها، درصدد برآمدند تا در آينده آن کالاها را با سود بيشتري به فروش برسانند. دهها گزارش از ايالات و ولايات حاکي از گراني اين لباس¬ها مي¬باشد. از اين رو حکام ايالات، اين امر را يکي از علل تعويق و تاخير در کشف حجاب اهالي شهرها قلمداد مي¬کردند. براي تاييد اين نکته فقط به ارائه دو سه گزارش مربوط به اوايل و اواخر اين دوره اکتفا مي¬شود تا معلوم شود که اين معضل در تمام اين دوره وجود داشت.
    در گزارشي از ايالت خراسان به رياست وزراء در تاريخ 16/10/1314 آمده است: «.... پيدا شدن ]نشدن[ لباسي و پالتو و کلاه به قيمت مناسب موجب تعويق امر ]از طرف[ شرکت کالا مقداري کافي پارچه و پالتوي دوخته و کلاه ارزان قيمت فورا ]به خراسان[ حمل گردد».(12)
    در گزارشي مشابه در فاصله زماني يک ماه بعد، از ايالت کردستان نيز با اعلام اينکه: « در بدو جريان نهضت بانوان کردستان و حاضر نبودن کلاه و لباس زنان به حد کفايت براي عده¬اي از بانوان طبقه سوم» کشف حجاب به تاخير افتاده، پيشنهاد مي¬نمايد: «اجازه داده شود بانوان آنجا با لباس محلي (کردي) ترک چادر نمايند تا به تدريج تهيه کلاه و لباس نموده، هم صورت ساير بانوان شوند» که در جواب عنوان شده: «اگر آنها همان لباس و کلاه کردي محلي خود را نگه دارند، تغيير آن مشکل خواهد شد».(13)
    بررسي اسناد کشف حجاب نشان از وجود چنين گزارش¬هايي از ايالات مختلف در تمام طول دوره حکايت مي¬کند، از جمله در گزارش ديگري مربوط به اواخر مقطع زماني کشف حجاب که به تاريخ 15/1/1322 از فرمانداري سبزوار به شهرباني آن شهر ارسال شده با اعلام اينکه: « اولياي امور در مرکز... از اوضاع اسف¬آوري که در شهرستان¬ها چون: شيرازه اوراق، نيروي استعداد مالي هر فردي از افراد رو به انحطاط گذاشته است بي¬اطلاع مي¬باشند» به افزايش سرسام¬آور قيمت¬ها اشاره کرده و مي¬افزايد: « آيا ]مردم[ با فاقد بودن تمام وسايل صوري و معنوي که چيت متري از سي شاهي به چهل ريال و جوراب متوسط جفتي از دو ريال به بيست و پنج ريال و کفش از سي ريال به ششصد ريال و بلکه خيلي بالاتر ترقي يافته است، خواهند توانست بدون پيچيدن چادر نماز به خود... ستر عورت نموده¬، بيرون بيايند».(14) صراحت بيان گفتار اين سند به خوبي هم بيانگر فاجعه¬آميز بودن بحران گراني قيمتي بوده و هم فضاي آزادي بيان و قلم بعد از سقوط ديکتاتوري شاه را نشان مي¬دهد. شايد اگر چنين فضايي در دوره کشف حجاب هم وجود داشت، گزارش¬هاي بيشماري از ايالات در خصوص عمق اين معضل نوشته و ارسال مي¬شد.
    اما چه تدابيري براي حل اين بحران اتخاذ گرديد؟ اسناد متعددي حاکي از تلاشهاي ناکام کارگزاران نظام براي تثبيت قيمتها مي¬باشد. درگزارشي از اداره کل شهرباني به رياست وزرا خاطرنشان گرديده: « در اين موقع که عموم اهالي براي رفع حجاب به خريداري پارچه و کفش و کلاه احتياج دارند، طبق راپورت¬هاي واصله فروشندگان اجناس از موقع استفاده نموده و در فروش پارچه به قيمت عادله قناعت نمي¬کنند واز اين طريق يک تحميل فوق العاده به مردم مي¬شود» سپس درخواست نموده: « مستدعي است براي جلوگيري از اين گونه اجحافات و تسهيل اساس رفع حجاب، نسبت به قيمت پارچه و اشياء مورد احتياج عمومي امر به اقدام فرمايند». (15)
    از اقدامات صورت گرفته در ادامه اين گزارش چنين برمي¬آيد که: کميسيوني به عضويت نمايندگان اداره تجارت و اداره شهرباني در بلديه ]شهرداري[ تشکيل و تصميماتي به اين شرح اخذ نموده¬اند: « بزازها و کلاه ¬فروش¬ها بيش از يک ده منفعت نبرند...]و کسبه[ روي اجناس خودشان اتيکت چسبانيد که قيمت ثابت و معين نمايند».(16) که در اعلاني اين تصميم به شرح ذيل به اطلاع عموم رسيده است:
    « .... کليه فروشندگان پارچه فاستوني، کفش، دستکش زنانه و انواع پوست وغيره موظفند که براي تمام اجناس و اشياء فوق که به مصرف فروش مي¬رسانند، طبق قيمتي که با حضور نماينده شهرباني و بلديه.... تعيين و امضاء نموده¬اند اتيکت (ورقه مشخص) روي آنها الصاق نمايند».(17)
    گزارشهاي بعدي نشان مي¬دهد اتخاذ اين تدابير سودي نبخشيده و دو سال بعد در 14/1/1316 تصميم گرفته شد که در گمرک¬خانه با حضور نمايندگان ادارات تجارت و شهرداري و گمرک کميسيوني داير و کليه اجناس وارده به منظور تجارت و فروش را پس از انجام تشريفات گمرکي و قبل از خروج از گمرک به قيمت تمام شده با رعايت منافعي که براي هر جنس منظور مي¬شود، اتيکت نمايند که در هر نقطه و محل، از آن قرار به مصرف فروش برسد» اما اداره کل تجارت با تشکيل کميسيون مذکور به دليل هزينه¬هاي زياد اعزام نمايندگان به گمرک¬خانه¬ها در سرحدات مخالفت ورزيده و خاطرنشان کرده: «... بهترين طريق جلوگيري از گران¬فروشي، تجسس علل آن است و مسلم است پس از معلوم شدن علت، همين که به رفع آنها مبادرت شد، گرانفروشي به خودي خود موقوف مي¬شود».(18)
    در ادامه از بررسي ساير اسناد و گزارش¬ها در اين خصوص چنين برمي¬آيد که تنها نرخ اجناس و کالاهاي وارداتي کاهش نيافت، بلکه با شروع جنگ جهاني دوم، قيمتها بيش از پيش افزايش يافت؛ به طوري که شهرداري تهران با صدور اعلانيه¬اي در 14/6/1318 اعلام کرد: « نظريه آنکه بعضي از دوافروشان و آهن فروشان و پارچه فروشان و به طور کلي اغلب فروشندگان کالاهاي خارجي در اين دو سه روز که نايره جنگ در اروپا مشتعل شده، در مقام سوء استفاده برآمده و علاوه بر آنکه قسمت مهم اجناس خود را در انبارها و منازل خود احتکار کرده» هشدار مي¬دهد: « اگر يک هفته بدين منوال ]افزايش روز به روز قيمتها[ بگذرد به کلي وضعيت زندگاني مردم مختل و براي مردم و اولياي امور... زحمت توليد خواهد کرد» سپس در ادامه با اعلام اتخاذ چهار تصميم: منع احتکار اجناس، بازگشت قيمتها به پيش از آغاز جنگ، تعيين قيمتها بر اساس راي کميسيون نرخ و اعزام بازرس براي نظارت بر نرخها و مجازات متخلفين، در صدد حل بحران برآمده است. (19)
    گفتني است که راه حل نهايي براي حل اين معضل - بر اساس دهها سند - يکي پرداخت مساعده به کارکنان دولت و ديگري واگذاري رايگان لباس و به خصوص کلاه به قشر مستضعف بود؛ چنانچه در يک اعلان از حکومت بسطام و شاهرود آمده است: « براي اطلاع عموم: يکصد عدد کلاه از جرايم، خريداري شده در بلديه حاضر است، اشخاص بي¬بضاعت که قادر به تهيه لباس نيستند به اداره نظميه يا بلديه مراجعه نمايند، به آنها کلاه مجاني داده شود».(20)
    به اين ترتيب به نظر مي¬رسد که اين تنها قشر مستضعف دوره رضاشاه بود که از کشف حجاب به نوايي رسيده است.
    نکته در خور توجه ديگر، عدم آشنايي خياط¬هاي شهرستان¬ها با مد و طرح و بعضاً نوع پوشش¬هاي مربوط به کشف حجاب بود. به تعبير ديگر آنان هيچگونه آموزشي جهت فراگيري طرح¬ها و دوخت اين نوع البسه فرانگرفتند؛ چنانچه در گزارش از حکومت ساوه و زرند با اشاره به اينکه: « ساوه به واسطه کنار بودن، فاقد خيلي چيزها است من جمله کلاه¬دوزمعمولي هم ندارد و کلاه اهالي نمدي است» خاطر نشان مي¬کند: « به علاوه خياطي که متناسب ]طرح[ بتواند بدوزد نيست».(21)
    گزارش¬هاي مشابه و عجيب ديگري از شيراز حاکي است: « در شهر شيراز، سلماني و کلاه¬دوز زنانه ابداً يافت نمي¬شود». سپس درخواست شده: « از تهران عده¬اي از صنف¬هاي مزبور را براي اعزام به شيراز معين و انتخاب کنند».(22)
    اما حکومت کاشمر براي حل اين معضل در گزارشي با اعلام اينکه: «چون در محل، کلاه ارزان قيمت يافت نمي¬شود و زنان ناگزير از استعمال چارقد مي¬باشند» خاطرنشان نموده: « براي رفع اين بهانه، کلاه¬مال¬ها را احضار و دستور و نمونه داده شد که از نمد، کلاه تهيه کنند و همين طور به خياط¬ها دستور داده شد که از نمد کلاه تهيه کنند... و در کلاه، تاي ساده (لبه) بدوزند.(23)
    يک بعد ديگر اجتماعي کشف حجاب - بر اساس اسناد - ترفند مذبوحانه¬اي بود که کارگزاران نظام با توسل به آن در صدد برآمدند زنان چادري را در محذورات اخلاقي و اجتماعي قرار دهند. بر اساس اين توطئه طي صدور بخشنامه¬اي به حکام ايالات و ولايات دستور داده شده که اجازه دهند تنها زنان بدکاره و فاحشه حق استفاده از چادر را داشته باشند تا در جامعه عامل تميز زنان فاحشه از ديگران، چادري بودن آنان باشد. چنانچه در دستور العملي از سرپاس مختاري – کفيل اداره کل شهرباني – در 8/11/1314 آمده است: « در ضمن، دستورات و تعليمات صادره راجع به رفع حجاب، زن¬هاي معروفه حق ندارند خود را در داخل در مجامع نسوان و خانواده¬هاي نجيب نموده و در صورت رفع حجاب ]از کشف حجاب آنان[ جلوگيري به عمل مي¬آيد». (24)
    چنين به نظر مي¬رسد اين اقدام در پي بخشنامه وزارت داخله در 27/9/1314 به عمل آمد؛ چنانکه در بخشي از آن اشاره شده است: «... از دخول بعضي عناصر بد و زن¬هاي بدسابقه در اين قبيل مجامع ]جشن کشف حجاب[ بايد ممانعت شود و حتي اگر فواحش به کشف حجاب اقدام نمايند، بايد قوياً جلوگيري شود که صدمه به اين مقصود نزند».(25)
    اما عليرغم اعمال همه اين راهکارها، اسناد بيشماري حاکي از ناکامي هيأت حاکمه از نيل به مقصود خود موجود مي¬باشد. صرف نظر از مخالفت¬هاي روحانيون و از جمله قيام مسجد گوهرشاد – که در آثار متعددي مورد اشاره قرار گرفته است – در اينجا به زواياي اجتماعي اين ناکامي پرداخته مي¬شود.

    پی نوشتها :

    1 – اسنادي از انجمن¬هاي بلدي، تجار و اصناف (1320 – 1300 هـ ش) جلد اول، تهيه و تنظيم: معاونت خدمات و اطلاع رساني دفتر رئيس جمهور، به کوشش رضا مختاري اصفهاني، تهران، وزرات فرهنگ و ارشاداسلامي، سازمان چاپ و انتشارات، 1380، سند شماره 39، 1/39، 2/39 و 40 صص 158 – 163.
    2 – همان، سند شماره 56، ص 233.
    3 – مهديقلي خان (مخبر السلطنه) هدايت، خاطرات و خطرات: گوشه¬اي از تاريخ شش پادشاه و گوشه¬اي از دوره زندگي من، چاپ دوم، انتشارات زوار، تهران، 1344 ، ص 5192.
    4 – تغيير لباس و کشف حجاب به روايت اسناد، مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، تهران، 1378، سند شماره 2، صص 10 – 11.
    5 – م.س. ايوانف، تاريخ نوين ايران، با مقدمه احسان طبري (فاقد ساير مشخصات)، ص 87.
    6 – اسنادي از انجمن¬هاي بلدي تجار و اصناف، ج1، پيشين، سند شماره 95 و 1/95، صص 359 – 361.
    7 – تغيير لباس و کشف حجاب به روايت اسناد، پيشين، سند شماره 64 و 190 – 192، صص 167 و 384 – 386.
    8 – خاطرات و خطرات، پيشين، ص 383.
    9 – خشونت و فرهنگ: اسناد محرمانه کشف حجاب (1322 – 1313): به کوشش مديريت پژوهش و انتشارات و آموزش سازمان اسناد ملي ايران، تهران، 1371، سند شماره 168، ص 97.
    10 – تغيير لباس و کشف حجاب به روايت اسناد، پيشين، ص 408 ، همچنين خشونت و فرهنگ: اسناد محرمانه کشف حجاب، پيشين، صص 25 – 26.
    11 – اسنادي از انجمن¬هاي بلدي تجار و اصناف، ج 2، پيشين، سند شماره 220 و 2/220 و 228 ، صص 722 – 740.
    12 – علي صالحي، چگونگي پيدايش کشف حجاب در عصر رضاخان (مقاله)، از مجموعه مقالات همايش اسناد و تاريخ معاصر ايران، مرکز بررسي اسناد تاريخي، آذر 1381، ص 91 (ضمناً اسناد اين مقاله¬ها فاقد شماره مي¬باشند).
    13 – همان، ص 92.و
    14 – خشونت و فرهنگ: اسناد محرمانه کشف حجاب، پيشين، سند شماره 197، ص 113.
    15 – اسنادي از انجمن¬هاي بلدي تجار و اصناف، ج 2، پيشين، سند شماره 5/214، صص 702 – 703.
    16 - همان، اسناد شماره 5/214و 6/214، صص 703 – 704.
    17 – براي عين متن اعلان توزيع شده مذکور در گرگان رک: تغيير لباس و کشف حجاب به روايت اسناد، پيشين، ص 528.
    18 – اسنادي از انجمن¬هاي بلدي تجار و اصناف، ج 2، پيشين، اسناد شماره 238 – 3/238، صص 766 – 769.
    19 – همان، سند شماره 253، صص 819- 820.
    20 – تغيير لباس و کشف حجاب به روايت اسناد، پيشين، سند شماره 6، ص 36.
    21 – حکايت کشف حجاب، تدوين:مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، تهران، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، 1380، سند شماره 2، ص 114.
    22 – خشونت و فرهنگ: اسناد محرمانه کشف حجاب، پيشين، اسناد شماره 369 – 366، صص 207 – 208.
    23 – مهين نوري، مروري بر کودتاي سپاه و تاريخچه کشف حجاب، تهران، مهين نوري، 1378، سند شماره 124، صص 118 – 119. (گفتني است که شماره¬گذاري اسناد اين کتاب به ترتيب نبوده، بلکه بر اساس تصويربرداري از اسناد ساير کتب و به طور پراکنده در لابلاي صفحات آمده است).
    24 – تغيير لباس و کشف حجاب به روايت اسناد، پيشين، سند شماره 89، ص 221.
    25 – چگونگي پيدايش کشف حجاب در عصر رضاخان (مقاله 1، پيشين، ص 98. (ضمنا عين متن بخشنامه در اين صفحه درج شده است).
    26 – همان، ص 95.
    27 – خشونت و فرهنگ: اسناد محرمانه کشف حجاب، پيشين، سند شماره 27، ص 18.
    28 – تغيير لباس و کشف حجاب به روايت اسناد، پيشين، سند شماره 183، ص 367.
    29 – خشونت و فرهنگ: اسناد محرمانه کشف حجاب، پيشين، سند شماره 164، ص 95.
    30 – همان، سند شماره 357، ص 201.
    31 – حاصل چهل سال خدمت، خاطرات سپهبد بازنشسته فريدون سنجر، صص 42 – 43، به نقل از: تغيير لباس و کشف حجاب به روايت اسناد، پيشين، ص 229.
    32 – تغيير لباس و کشف حجاب به روايت اسناد، پيشين، سند شماره 359، ص 202.
    33 – همان، سند شماره 161، صص 337 – 338.

    پژوهشگر: رحيم روحبخش
    منبع: کتابخانه تخصصي تاريخ اسلام و ايران

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    آینده وضعیت حجاب به روایت پناهیان

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    آینده وضعیت حجاب به روایت پناهیان

    اولا حجاب پيچيدگي ها و ظرافت هايي دارد که بيشتر از کلام بايد از هنر براي تبيين آن استفاده کرد. فيلم هاي خارجي اي وجود دارد که حجاب را خيلي بهتر از ما به تصوير کشيده اند. و امروزه ما ابزار فرهنگي خوبي داريم و بايد از آن ها استفاده کنيم و بار را به دوش کلام و خطابه نياندازيم که تقسيم کاري غير منطقي است. ثانيا بسياري از اوقات پرداختن مستقيم به بحث حجاب مانند اين است که از وسط بحث شروع کرده باشيم و انسان عاقل هيچگاه از وسط بحث شروع نمي کند. حجاب به سهولت قابل توسعه است ولي بايد از خانواده و بحث هاي مربوط به روابط و عواطف و ضوابط خانواده‌گي شروع کنيم.
    حجةالاسلام عليرضا پناهيان يکي از وعاظي است که توانسته با تکيه بر ادبيات و نگاه متفاوتش، ارتباط خوبي با جوانان برقرار کند و در مدت نزديک به 15 سال فعاليت تبليغي جوانان زيادي را به مجالس وعظ و خطابه بکشاند. پناهيان با حضور مؤثر خود در دانشگاه ها توانسته به جوانان زيادي جنبش و جوش تعمق ديني را منتقل کند که اين امر او را به يک روحاني مشهور در تبليغ مفاهيم ديني تبديل کرده است. با او درباره طرح امنيت اجتماعي، مسأله حجاب و مسأله ارتباط جوانان و روحانيت و ... به گفت و گو نشسته ايم که مي خوانيد:

    اگر شما مسئول نيروي انتظامي بوديد چگونه طرح امنيت اجتماعي به خصوص در بخش مبارزه با بد حجابي را اجرا مي کرديد؟

    به طور مطلق نمي توان در مورد اين شيوه از عملکرد نيروي انتظامي در برخورد با مسائل اجتماعي صحبت کرد. معتقدم که وجود قوه قهريه در جامعه لازم است و فلسفه وجود آن هم بکار گرفته شدن آن در برخي موارد است اما اينکه آيا حرکت نيروي انتظامي بعد از کار فرهنگي صورت گرفته است يا خير مسأله ديگري است. بسيار روشن است که چنين اتفاقي رخ نداده و کار فرهنگي مناسبي در اين زمينه انجام نشده است. بسياري از سازمان ها و نهادهاي فرهنگي که در اين باره مسئوليت دارند بايد پاسخگو باشند. بنده معتقدم بايد يک بررسي اجتماعي دقيق از ريشه اين بزه هاي اجتماعي صورت بگيرد و حداقل به ريشه ها هم، هم عرض سرشاخه ها پرداخته شود.

    به نظر مي رسد در بسياري از موارد جواناني که توسط نيروي انتظامي در طرح امنيت اجتماعي به خاطر حجاب مورد بازخواست قرار مي گيرند. رفتارهاي غلط و نادرست برخي از پرسنل نيروي انتظامي را که به خشونت متوسل مي شوند به حساب اسلام مي گذارند و در ناخودآگاه نسبت به اسلام موضع مي گيرند و دچار شريعت گريزي مي شوند. اين حقيقت را چگونه ارزيابي مي کنيد؟

    بنده از يک جوان دانشجويي خبردارم که به تازگي درسش را در خارج از کشور تمام کرده بود و به کشور برگشته بود. اين جوان با خواهرش براي تفريح به يکي از پارکهاي تهران رفته بودند و احتمالا خواهرش وضع حجاب درستي نداشته است. اين جوان، جوان فعال و خوبي بود اما نه به گونه اي که از دور معلوم باشد که مذهبي است. در اين جريان افرادي که ظاهرا از نيروهاي انتظامي نبوده‌اند با ايشان برخوردي داشته اند و از اينها سوال کردند که شما با هم چه نسبتي داريد و چند سوال مشابه ديگر و بالاخره بحث و جدل بالا کشيده بود و رفتار هاي تندي با اين جوان شده بود. اين جوان پيش بنده آمد و قضيه را براي من تعريف کرد و بنده هم با توجه به روحيه انصافي که در او سراغ داشتم سعي کردم توضيحاتي بدهم و چند نکته را براي او بازگو کردم اما در ذهن اين جوان به خاطر اين گونه برخوردها يک نگاه منفي نسبت به دين شکل گرفته بود که بسيار باعث تاسف شد و با خودم آرزو کردم اي کاش حتي يک مورد از اينگونه اشتباهات هم رخ نميداد تا ما حتي يک مورد از امثال اين بازتابهاي منفي را نداشتيم.
    اما بالاخره اين برخوردهاي نيروي انتظامي فوايدي هم دارد مثل اين که جلوي برخي هوس راني ها در جامعه گرفته مي شود و اين نکته مثبتي است. در هر حال هر دو گزينه در ذهنم مي آيد يعني کار فرهنگي و برخورد جدي و انتظامي اما اگر مي توانستم به مسئولين نيروي انتظامي دسترسي داشته باشم دوست داشتم که به آنها بگويم براي کاهش بار منفي اقدامات اينچنيني بايد هزينه هاي بسياري پرداخت از آموزش دان نيروها تا برنامه ريزي هاي متعدد براي کار فرهنگي؛ اما چند پيشنهاد اساسي به ذهنم مي رسد که شايد بتواند آثار منفي را کاهش دهد يکي اينکه با جريان هاي اصلي که فساد را در جامعه ترويج مي کنند برخورد شود و ديگر اينکه به کار فرهنگي متناسب نيز پرداخته شود. به عنوان مثال نيروي انتظامي قبل از اينکه بخواهد در معابرعمومي با بعضي از مردم برخورد کند حداقل يک سال کار فرهنگي انجام دهد و در اين مدت چند سريال خوب بسازند که در اين ها به شيوه هنرمندانه نيروي انتظامي را محبوب و منطقي جلوه بدهند و نجات بخش بودن برخي از عملکردهايشان را براي مردم نمايش بدهند و بعد با يک موقعيت اجتماعي بهتري حرکت خود را انجام دهند . ما بايد به افکار عمومي احترام بگذاريم و حتي اگر کار درستي انجام مي دهيم با يد به فکر اقناع افکار عمومي باشيم ما نبايد تمام بار فهم فعاليت هايمان را به دوش افکار عمومي بياندازيم. يکي ديگر از مسائلي که در مورد طرح اخير نيروي انتظامي به نظر مي آيد نام "گشت ارشاد" است که به نظر نامناسب مي آيد. ارشاد اساسا يک کار پليسي نيست و اين اجراي قانون و ايجاد نظم است اصالتا يک کار ارشادي نيست. در ماشين "گشت ارشاد" بايد چند کارگردان نشسته باشند و ببينند چگونه بايد مردم را به وسيله هنر ارشاد کرد. ضمن اينکه نمي‌توان فعاليت هاي نيروي انتظامي را به صورت مطلق نفي کرد چون حرکت نيروي انتظامي مي‌تواند جلوي برخي مفسدان و سوء استفاده‌چي‌هاي حرفه‌اي را بگيرد. ولي بايد اذعان داشت که برنامه‌ريزي‌هاي مقدماتي فرهنگي، اقدامات فرهنگي پيش گيرانه و برخورد با ريشه‌ها و علل براي انجام اين اقدامات بسيار مهم است و مردم همه بايد در جريان اين مجموعه باشند طبيعتا مردم وقتي فعاليت در يک شاخه را ببينند برايشان بازتاب منفي خواهد داشت.

    به نظر شما روشهاي انتظامي که فقط مي تواند به اصلاح وضع ظاهري در کوتاه مدت منجر شود تا چه ميزان کارآمد است و آيا برنامه ريزي هاي بلند مدت که شايد نتوانند در کوتاه مدت اثر ظاهري داشته باشند تأثير بيشتري ندارند؟

    بنده در امر حجاب حتي با برنامه هايي که در کوتاه مدت جواب مي دهد به شرايطي موافقم به دليل اين که در همين کوتاه مدت فرصتي براي بازگشت به فطرت پديد مي آيد و در اين فضاي به ظاهر سالم فرصتي براي ارتقاي انديشه پديد مي آيد که انگيزه هاي فطري در مورد حجاب برانگيخته شود و نبايد اصالت فطري را فراموش کنيم. اين اجبار با هر اجبار ديگري فرق مي کند. اگر اجبار خلاف طبيعت باشد پتانسيلي را عليه خودش مخفي مي کند و بعد از جاي ديگر سر باز خواهد کرد. اما چگونه عمل کردن مهم است و هر نوع اجباري معلوم است که جواب نميدهد.

    منظور شما فطرت است يا طبيعت، به نظر مي رسد که طبيعت زن اقتضاي خود نمايي دارد؟

    بنده طبيعت و فطرت را در اينجا به يک معنا ميگيرم نميخواهم فعلا به تفاوت آنها نگاه کنم. طبيعت و فطرت زن در مجموع اقتضاي خودنمايي به معناي بي بندو باري ندارد. خودنمايي زن بسيار حساب شده و هدفمند است و با ديگر روحيات مثبت او هماهنگ عمل مي‌کند که معمولا منجر به بي‌بندوباري نميشود. اصل وجود خودنمايي در زن هم نبايد به فساد و هرزه‌گي تفسير شود. بايد جهت پيدا کند و معمولا هم جهت پيدا مي‌کند.
    در هر حال اجبار در برخي از موضوعات ارزشي که جنبه حقوق عمومي دارند تحت شرايطي جايز است. به عنوان مثل اگر راننده اي به صورت مدام و نابجا از بوق استفاده کند و باعث سلب آسايش ديگران شود نيروي انتظامي حق دارد با آن برخورد کند. اين مسئله سلب آسايش عمومي را در برخي از موضوعات ارزشي هم مي توان مشاهده کرد مانند مي گساري علني در جامعه. با مي گساري علني به دليل اين که صرفا يک حکم ديني است برخورد نمي شود بلکه به اين دليل با اين رفتار مقابله مي شود که يک نوع تعدي به حقوق اجتماعي از نظر فرهنگي و رواني است.

    آيا اين امر را با احکام غير تعزيري اسلام مانند حجاب برابر مي دانيد؟

    بحث بنده در مورد احکام تعزيري و غير تعزيري نيست سوال بنده اين است که آيا قوه قهريه مي تواند در جايي که حقوق ديگران ضايع مي شود وارد عمل شود و بازدارنده باشد يا خير؟ اگر قوه قهريه حق ورود در چنين مسائلي داشته باشد و به همين دليل مي‌تواند با مردم آزاري يک وسيله نقليه مقابله کند آنگاه مي تواند در برخي عرصه هاي فرهنگي و ارزشي نيز به همين مجوز وارد عمل شود. نمونه هاي اين کار را در کشورهاي ديگر دنيا هم مي بينيم. مثلا قانوني در برخي از کشورهاي غربي وجود دارد که تا چند صد متري مسجد، کنيسه يا کليسا حق احداث انواع عياشخانه وجود ندارد چون دولت مي داند که براي ايجاد آرامش در فضا بايد مانع اخلال فضاي خوش گذاراني غير معنوي در فضاهاي معنوي شود تا آرامش از بين نرود. حتي در برخي ممالک شراب خوري علني ممنوع است در جامعه ما هم همينطور است اگر ما برخي مسائل را مي خواهيم کنترل کنيم به خاطر بعد تعدي حقوقي است که دارد نه صرف ارزش هاي ديني. بنده به دليل صيانت از دين نيست که با بخشي از کارهاي نيروي انتظامي موافقم بلکه به دليل برخي از امور که مربوط به حوزه حقوق عمومي است قائل به اين فعاليت ها هستم. لزوما نبايد اين کارها را به نام ارزش‌هاي اسلامي انجام داد.
    بارها خدمت مسئولين محترم آموزش عالي هم عرض کردم که مثلا اگر در کميته انضباطي در دانشگاه ها به کسي به خاطر بد حجابي حکمي داده مي شود نبايد در حکم بنويسند به خاطر عدم رعايت شئونات اسلامي بلکه بايد بگويند به خاطر عدم رعايت شئونات دانشگاهي و الا نماز از حجاب بالاتر است اما به چه دليل است که ما نماز را يا مثلا نماز جمعه را اجباري نمي کنيم و اگر کسي مخفيانه مرتکب گناه شود حتي حق تجسس و افشا نداريم. پس ما به خاطر حفظ مطلق ارزش ها نيست که از شيوع برخي رفتارها جلوگيري مي کنيم بلکه به خاطر مسئله حقوق عمومي است. بنده بر اساس مبناي خودم دخالت قوه قهريه را در برخي از امور فرهنگي که ظاهر ارزشي دارند مجاز، بلکه لازم مي دانم اما نه به خاطر حفظ و صيانت ا زدين بلکه به خاطر صيانت از حقوق عمومي و تبعا روشن است که دين با زور حفظ نمي شود.
    با اين رويکرد مي توان محدوديت هايي که دولت هايي مثل فرانسه و ترکيه براي استفاده از حجاب در دانشگاه ها طرح کرده اند را توجيه کرد. آن ها نيز براي حفظ نظم عمومي و عدم تعدي به حقوق ديگران اين قوانين را وضع مي کنند.
    آن ها دارند مبناي غلطي را تعريف مي کنند و غلط هم اجرا مي کنند. مثلا اگر کسي يک عمامه هندي بر سرداشته باشد و مظهر دين هندو باشد با او مخالفتي نمي کنند و بسياري از مظاهر ديني ديگر را آزاد گذاشته اند و در قانون اساسي هم نوشته اند مسئله پوشش آزاد است اما همين که اين پوشش رنگ اسلام را مي گيرد با آن مخالفت مي کنند و با تبعيض عمل مي کنند ضمن اين که ما در جامعه خودمان نگفته ايم که جلوي مظاهر اديان ديگر را مي گيريم.

    آيا انتهاي اين مسير به حجابي که مد نظر اسلام است منتهي مي شود يا خير؟

    اگر نشود هم مهم نيست به خاطر اين که حجابي را که اسلام مي خواهد با نيروي انتظامي نمي تواند تامين شود. او مي تواند مقابل برخي از بي‌بند و باري‌ها در حجاب را بگيرد. همانطور که عرض کردم احتياج به نگاه درست و کار فرهنگي مناسب است بعضي از اوقات نگاه غلط عملکرد خوب را هم زير سول مي برد وقتي در کنار اين فعاليت حداقل کارفرهنگي انجام نشده است طبيعتاً بازتاب منفي در پي خواهد داشت اما بنده اصل اين حرکت را در شرايط و موقعيت خود و با نگاه درست نمي‌توانم به طور مطلق نفي کنم.

    آينده مسئله حجاب به کجا خواهد رسيد؟

    اگر مقدمات فرهنگي را پيش بيني نکنيم و اقدامات شايسته را انجام ندهيم و خودمان با برنامه هاي فرهنگي که به جامعه وارد مي کنيم هميشه نقش مخرب در زير ساخت هاي فرهنگي داشته باشيم در نتيجه موقتا در امر حجاب شکست خواهيم خورد. چون بعدا کساني مي‌آيند و عاقلانه‌تر از اين ارزش دفاع مي‌کنند و مردم هم استقبال خواهند کرد. چون حجاب يک ارزش فطري عقلاني است يعني يک ارزش ديني. و اگر حجاب يک حکم اسلامي و يک ارزش فطري نبود همين الان همين حداقل را هم نداشتيم.
    همين الان هم اگر شکست نخورده ايم نه به دليل اين است که اقدامات حساب شده اي داشته ايم بلکه به اين دليل است که مردم وقتي به فطرت اسلامي و فرهنگ بومي خود رجوع مي کنند حجاب را مي يابند به نظر بنده اين مقدار حجابي که در جامعه ما وجود دارد معجزه است و علامت اوج رشد فرهنگي جامعه ماست مگر ما چه خدمتي براي حجاب کرده ايم ، ما چه خدمت شايسته‌اي به بيان فلسفه، آثار و فوايد رواني اين حکم انجام داده ايم کدام بيان زيبا را داشته ايم و اين مقدار حجابي که در جامعه ما وجود دارد بيشتر ناشي از فطرت پاک زن ها و ارتباط معنوي آن ها با مسئله حجاب است و الا ما خدمت چنداني نکرده ايم.
    امروزه حتي نسبت به اول انقلاب هم وضعيت حجاب ما وزين‌تر است براي اينکه در آن زمان جو اول انقلاب اقتضاي حجاب مي‌کرد ولي الان آن جو نيست بلکه کمي جو ضد حجاب هم هست، پس اين مقدار حجاب موجود چيزي جز يک معجزه معنوي نيست ما حتي يک فيلم خوب در خدمت حجاب و بنياد خانواده نداريم. بله اگر اقدامات ريشه‌اي‌تر صورت نگيرد کم‌کم چهره حجاب که به سهولت مي‌تواند در جامعه محبوب باشد مخدوش خواهد شد.

    چگونه فکر مي کنيد حل معضل حجاب مسئله اي سهل است با اينکه 30 سال از انقلاب مي‌گذرد و تلاش‌هاي بسياري براي ساماندهي اين امر شده است هنوز با مشکل مواجهيم آيا شما راه حل ساده‌اي براي اين کار سراغ داريد؟

    اولا حجاب پيچيدگي ها و ظرافت هايي دارد که بيشتر از کلام بايد از هنر براي تبيين آن استفاده کرد. فيلم هاي خارجي اي وجود دارد که حجاب را خيلي بهتر از ما به تصوير کشيده اند. و امروزه ما ابزار فرهنگي خوبي داريم و بايد از آن ها استفاده کنيم و بار را به دوش کلام و خطابه نياندازيم که تقسيم کاري غير منطقي است. ثانيا بسياري از اوقات پرداختن مستقيم به بحث حجاب مانند اين است که از وسط بحث شروع کرده باشيم و انسان عاقل هيچگاه از وسط بحث شروع نمي کند. حجاب به سهولت قابل توسعه است ولي بايد از خانواده و بحث هاي مربوط به روابط و عواطف و ضوابط خانواده‌گي شروع کنيم. بحث هاي خانواده و رابطه زن و مرد در جامعه ما به خوبي مطرح نمي شود و ما مي خواهيم از سرشاخه ها ايراد بگيريم وقتي که در جامعه ما يک نوع فرهنگ غربي در برخي از شئون خانواده نفوذ کرده باشد و هيچکس جرأت نزديک شدن به آن ها را نداشته باشد نتيجه اي غير از اين نخواهيم ديد. بايد اول از خانواده شروع کرد و مناسبات خانوادگي را درست کرد. بايد محبت پدر به دختر ، پدر به همسر و احترام مادر به پدر و اطاعت فرزند از پدر در خانواده ديده شود تا خودبخود بي حجابي رفع شود. اما وقتي که ريشه درست نشده است و ما توقع درست شدن سرشاخه ها را داريم طبيعي است که به نتيجه نمي رسيم بايد دانست که برخورد مستقيم با مسئله حجاب نه تنها از طريق قوه قهريه راه حل اصيلي نيست و بر اساس ضرورت ها لازم مي شود بلکه برخورد تبليغاتي مستقيم با حجاب هم اصيل نيست ما بايد مقدمات حجاب در جامعه را ترويج دهيم و آن وقت حجاب به عنوان يک نتيجه سهل خود را نشان خواهد داد.
    ترويج مدگرايي و" فشن" در زمينه حجاب که اخيرا در کشور وسعت گرفته است را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
    ضمن اين که بنده مدگرايي را براي حجاب با فلسفه آن تا حدودي مغاير مي دانم ولي معتقدم نبايد از احکام اسلامي پا را فراتر گذاشت حجاب اگر حجاب باشد اصلش تامين شده است و اگر درخودش مدهايي داشته باشد که صرفا مغاير با برخي از آداب حکم حجاب باشد ولي با خود حکم مغاير نباشد اشکال چنداني نخواهد داشت يعني نيازي به برخورد قانوني ندارد. و شايد بتواند در مقطعي به جا انداختن مسئله حجاب کمک کند و بحران بدحجاب را کاهش دهد. مگر همين چارد ملي محصول يک مد در حجاب نيست که امروزه به عنوان يک الگو در آمده است ضمن اين که مدگرايي در زمينه حجاب با حفظ فلسفه حجاب تنوع چنداني نمي تواند داشته باشد و برخي از اين تنوع ها هم لطمه نمي زنند. اما به هر صورت معتقدم که مدگرايي‌هاي رايج تا حدودي با فلسفه حجاب مغاير است. مدگرايي ممکن است به فرهنگ اخلاق و آداب حجاب لطمه بزند اما به عنوان يک راهبرد کارآمد در سطح جهاني است.

    اقبال نسبت به منبرهاي شما بر اساس ادبيات متفاوتي بود که حضرتعالي در منبرها به کار مي‌برديد آيا شما مواظب هستيد که منبرهاي شما به تکرار نيفتد؟ ارزيابي خودتان چيست؟ آيا به روش‌هاي تازه‌اي براي ارتباط با مخاطب فکر کرده‌ايد؟

    اگر چه فعاليت در فضاي افکار عمومي با توجه به وضعيت پويا و متحرکي که در زمينه ادبيات و سطح افکار نياز به تسلط بر شيوه‌ها و روش هاي گوناگون دارد اما بايد به چند نکته بسيار مهم توجه کرد. در زماني که بنده ارتباط تبليغي خود را با مخاطبان آغاز کردم دنبال روش خاصي که براي آنها نقش بازي کنم نبودم شايد اين اقتضا مي‌کرد از هيچ روش خاصي تبعيت نکنم و به زبان خودم . به زبان مردم با مردم حرف بزنم و اگر ارزشمند ترين قشر جامعه براي تبليغ دين جوانان هستند با آنان صحبت کنم. نتيجه آن اين سبک حرف زدن شد.
    اما معتقدم آنچه باعث اقبال شد فقط زبان و ادبيات نبود. امروزه ديگر رواج دارد و زيادند کساني که با ادبيات محاوره اي با مردم صحبت مي کنند و جوان ها هم حرف آن ها را خوب مي فهمند و اتفاق فوق‌العاده‌اي هم نمي‌افتد. چون بايد به معاني هم توجه داشت. هر کسي که از اصطلاحات محاوره اي مانند "عزيز دلم" و يا "حالشو گرفت" استفاده کند سخنش نمي گيرد. بنده توجه کردم که جوانان به مغز کلام بيشتر توجه دارند اينکه در کلام لطيفه بگويي يا نه کمتر مورد توجه آنان است. فکر مي کنم اگر صحبت هاي بنده مورد توجه واقع شده دردهاي جوانان بوده است که در اندازه‌هاي درکشان براي آن‌ها بيان شده است. جوانها مايلند براي پرسش‌هاي معلوم و نامعلوم خود پاسخ‌هاي دقيقي بيابند آنهم به گونه‌اي نظام مند که ساختار فکري آنها را شکل دهد. و معمولا بسيار هوشمندانه هم قضاوت مي‌کنند نبايد عامل اقبال آنها را در حد زبان و ادبيات پايين آورد.
    البته بنده براي اينکه ادبيات خود را به روز نگه دارم هميشه در فضاهايي با جوانان به گفت و گو و گعده دوستانه پرداختم و در رفقاي من بعضي ها بوده اند که اينقدر به شيوه" لاتي" صحبت مي کردند که من در سراسر گفتگو غرق جريان چگونگي تفاهم و انتقال معاني در بين آن ها مي شوم که اگر بنده بخواهم بالاي منبر کمي آسوده تر صحبت کنم و خودم را رها کنم خيلي بيشتر از اينها بايد" لاتي" حرف بزنم و قدرت اين کار را دارم که با ادبيات عامه حرف هاي دين را بزنم ولي يک سلسله عوامل اجازه اين کار را نمي دهد. قبلا بنده فرصت و فراغت بيشتري داشتم و راحت يک گوشه اي براي خودم حرف مي زدم بعدا که کار گرفت نقادي هاي منصفانه و اکثرا غير منصفانه شروع شد که مجبور شدم يک سري از آداب را رعايت کنم. چون خود اين شهرت موقعيتي را ايجاد کرده است که بايد رسمي‌تر صحبت کنم. و وقتي که رسمي‌تر صحبت کنم جواني که مي خواهد راحت‌تر مطالب را بشنود فاصله مي گيرد. بنده بالاي منبر آن جوان را مي بينم و مي فهمم که بايد با او ارتباط برقرار کنم اما نمي توانم چون آناً تبديل به تکه کلام مي‌شود و يا با استفاده از "بلوتوث" ها پخش مي شود و اعتراضات ديگران را بر مي انگيزد. به من صريحا مي گويند ديگر براي تو بد است که اينگونه صحبت کني، محاسنت دارد سفيد مي‌شود و يا ... .
    مسئله بعدي که وجود دارد اين است که گروهي از مخاطبان بنده که آن زمان براي آغاز توجه به برخي از ادبيات و طرح برخي از مسائل داشتند امروز فشار مي آورند که ما براي ادامه راه چه کار کنيم؟ و آن ها ديگر امروز به هيچ وجه به ادبيات جوان پسند بنده احتياج ندارند و به مغز کلام صرفا توجه دارند. اين افراد ده پانزده سال با پناهيان بوده اند و الان انتظاراتشان تغيير کرده است و آن وقت اين افراد وقتي کنار افرادي مي نشينند که تازه آمده اند انتخاب براي بنده سخت مي شود و بنده ميان اينکه با شيوه 15 سال پيش صحبت کنم يا براي افرادي که 15 سال با آن ها بوده ام حرف بزنم مردد مي شوم.
    نکته بعدي اين است که خواص جامعه را با مسائلي مواجه مي بينم که بايد خود خواص را بيشتر مخاطب قرار دهم زماني ضرورت دارد که با عموم جامعه صحبت کنم ولي گاهي لازم است با خواص صحبت کنم و نمي توانم از اين کار منصرف شوم. مثلا مجبور مي شوم چند روز کاري را صرف صحبت با طلبه هايي کنم که مي خواهند مبلغ شوند و وقتي که مي خواهم با اين طلبه ها صحبت کنم طبيعي است که عامه با من ارتباط برقرار نکنند. وقتي به بنده گفته مي شود که اگر 20 نفر مبلغ قوي تربيت کني بهتر از اين است که اين طرف و آن طرف بروي بنده مجبورم مبنرهاي خود را کم کنم و به بحث‌هاي ديگر بپردازم و يا به طراحي راهبردهاي فرهنگي براي توسعه معنويت در جامعه بپردازم. همه پيز که با سخنراني درست نميشود. اگر بنده بتوانم يک نظام فکري را به برخي مسئولين فرهنگي پيشنهاد بدهم اين کار را در جاي خود ترجيح مي دهم تا اينکه منبر بروم.
    در مجموع بنده روش و محتواي منابر را تقسيم مي کنم بعضي وقت ها صحبتي مي کنم که به درد جوانهاي قديمي بخورد و بعضي اوقات صحبتي که مناسب جوانان تازه وارد باشد.در ضمن بنده اشتقالاتي در زمينه نويسندگي هم پيداکرده ام که انشاالله ماحصل آن به زودي درمعرض ديد افکار عمومي قرار مي گيرد. هر چند عموم فعاليت‌هاي بنده از سر علاقه‌مندي است و الا لياقت کافي براي خدمت به دين را ندارم و بايد خدا توفيق و اثر بدهد.

    دفتر هنر و ادبيات دانشجو چيست و به چه قصدي اين دفتر را راه اندازي کرده ايد؟

    معتقدم در عرصه هنر نياز به برخي تجربه هاي موفق ديني داريم و برخي از افراد مي توانند با خلاقيت هاي خود دايره اين تجربه هاي خوب را توسعه ببخشند. ما مي خواهيم در عرصه هنر زمينه‌اي را ايجاد نماييم که اثر گذار باشد. اگر بتوانيم برخي از نمونه هاي خوب را توليد کنيم وضع بهتري ايجاد خواهد شد.
    هدف ديگر اين است که بتوانيم تا حدي انديشه اي را که بتواند از هنر ديني پشتيباني کند تقويت کنيم و بحث هاي نظري درباب هنرديني را تئوريزه کنيم. و تا حدي کار نقد محتوايي را رونق بخشيم. البته ادعايي هم نداريم و در حد توان خود و دوستاني که با هم مشغول هستيم تلاش خواهيم کرد.

    ارزيابي شما از ارتباط روحانيت و جوانان چيست؟

    حوزه از نظر قدرت تبليغي به حد نيازهاي جامعه نرسيده است ولي در اين سال هاي اخير حرکت هاي بسيارخوبي صورت گرفته است و اگر ما يک نظام آماري داشتيم ميزان سخنراني هاي موفق طلبه هاي جوان در دبيرستان ها، هيئت ها، شهرستان ها و روستاها رو به افزايش است و اين ميزان با 10 سال قبل اصلا قابل مقايسه نيست. اما از آنجا که اين اتفاقات در محيط هاي کوچکي صورت مي گيرد خيلي رسانه اي نشده است اما اثر خود را مي گذارد و در دراز مدت آثار آن را خواهيم ديد.
    فعاليت‌هاي ارزشمندي هم در زمينه تربيت نيروهاي متخصص در امر تبليغ انجام گرفته است که نتيجه آن افزايش حضور طلاب در آموزش‌هاي مرکز تخصصي تبليغ بوده است که نويد آينده بسيار بهتري را مي‌دهد. معاونت تبليغ حوزه فعاليت‌هاي بسيار خوبي در اعزام حساب شده طلاب مبلغ انجام داده است که در کنار نهادهاي ديگر تبليغي تأثيرگذاري‌هاي فراواني به چشم مي‌خورد اما نيازها بسيار بيشتر از اينهاست و کارهاي انجام نشده فراوان.

    سایت شیعه آنلاین

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    نكاتى پيرامون حجاب

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    نكاتى پيرامون حجاب

    حجاب در قرآن بسم الله الرحمن الرحيم و صلى الله على محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنةالله على أعدائهم أجمعين. در قرآن كريم آيه هاى متعددى پيرامون حجاب آمده از جمله آيه: (و اذا سألتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب) اگر چيزى از زنان خواستيد از پشت پرده با آنان صحبت كنيد بدون حجاب روبروى هم قرار نگيريد . و آيه: (وليضربن بخمرهن على جيوبهن) بايستى كه زنان مسلمان خمارهاى خود را روى سينه هايشان بيندازند خمار همان پوششى است كه روى سر قرار گرفته وگوش و سينه و گردن را مى پوشاند . و همچنين آيه: (وقرن فى بيوتكن ولا تبرجن تبرج الجاهلية الأولى) اى زنان مسلمان: در خانه هاى خود قرار بگيريد و هنگام بيرون آمدن بى حجاب و بى عفت مانند زنان دوره جاهليت نباشيد. علت وجوب حجاب سؤال: چرا حجاب بر زنان واجب شده؟ پرسشى است كه عده زيادى از برادران و خواهران مى كنند (چرا حجاب بر زنان واجب شده)؟ آيا اين آزادى زن را محدود نمى كند؟ و اساسا عواملى كه واداشت تا اسلام قانون حجاب را تشريع كند چيست؟ پاسخ اين سؤال درچند مطلب خلاصه مى شود: اول: براى بقاى دوستى زوجين: علم (روانشناسى) ثابت كرده كه زن با حجاب محبت شوهر و اهتمامش را بيش از ديگران جلب مى كند اما چگونه؟ چون انسان بر دانستن آنچه منعش كرده اند كنجكاو مى شود و هميشه سعى دارد كه زنجير ممنوعيت را پاره كرده و از همه چيز آگاهى يابد و زن باحجاب به محبت قلبى شوهر نزديكتر است تا زن بىحجاب و مردى كه زنش بىحجاب است از موى سر انگشتان پا روزانه دهها بار مى بيند بدين وسيله زن آن صورت زيبا و دلربايش را براى مرد بطور كلى از دست مى دهد بخلاف زن با حجاب كه هميشه با پوشاندن بدنش محبت و اشتياق شوهرش را نسبت به خود جلب مى كند. و به همين علت مى بينم كه معمولا زن دهاتى به محبت قلبى شوهر از زن معمولى شهرى نزديكتر است. زن دهاتى و شوهرش را كمك مى كند براى زراعت صبحگاهان به مزرعه مى رود و با يك دنيا تفاهم و عشق با دستان لطيفش گندم را آرد كرده و نان مى پزد سپس كنار قنات به شستشوى لباس و غيره مى پردازد و بالأخرة تمام اعمال و مسئوليتهائى را كه به عهده دارد با كمال عفت و با حفظ حجاب انجام مى دهد و هنگامى كه تاريكى از راه مى رسد سر حال و شاداب به گوشه كوخ يا خانه كاهگليش باز مى گردد آنگاه شوهر او كه سفر خسته كننده روز را پشت سر نهاده او را مانند يك ملكه زيبا و حوريه با آغوش باز مى پذيرد و به وى اظهار عشق و محبت مى كند و با هم رازيهاى دوست داشتنى و آرزوهاى اميدبخش و نغمه هاى لطيف زندگى پيروز بر مشكلات و ناملايمات هردو در آغوش سعادت و يكدلى به خواب ناز مى روند. و لذا يكى از مكروهات دين مبين اسلام اين است كه زوجين با حالت عريان به اطاق خواب بروند زيرا در اين حالت در بدن هيچ موضع هوس انگيز و دلپذيرى پنهان نخواهد بود تا غريزه و عشق طرف ديگر را برانگيخته و به خود جلب كند. و به همين علت مى بينيم كه پدران و نياكان ما در ايام جوانى ازدواج مى كردند بدون اينكه كلمه (طلاق) بر زبانشان جارى شود سالهاى طولانى و شيرينى را پشت سر مى گذاشتند زيرا در همسران خود كه با حجاب كامل بودند جاذبيت و زيبائى دل انگيزى يافته و هميشه علاقمند به آنان بودند. عامل ثبات در زندگى زناشوئى دوم: براى نگهدارى زندگى زناشوئى: هنگامى كه زن با عفت و حجاب باشد زندگى زناشوئى دوام پيدا مى كند چون در اين صورت شوهر جز همسر خود را نمى بيند و لذا با مشاهده او قانع است و زن هم غير از شوهر خود را نمى بيند و به او قانع است. اما هنگامى كه زنان بى حجاب باشند و ميان زن و مرد اختلاط باشد طبيعى است كه مرد زنهائى زيباتر از همسر خود و زن مردهائى زيباتر از همسر خود را مشاهده نموده و اين مشاهده به گسستن روابط خانوادگى و سرانجامش طلاق و يا راههاى انحرافى مى باشد. و همين امر نسبت طلاق را در كشورهاى غربى بالا برده و باصطلاح زن آزادى خود را در آنجا كسب كرده و بى حجاب و نيمه عريان به خيابان رفته است بعنوان مثال چنانچه پاره اى از مطبوعات نوشته اند: در آمريكا تنها هفت ميليون درخواست طلاق تسليم دادگاهها شده و يك گزارشى در نشريه (پراودا) اتحاد جماهير شوروى حاكيست بطور نسبى در هر نه ازدواج در روسيه يكى به طلاق مى انجامد! و حال چرا نسبت طلاق به اين حد سرسام آور رسيده؟ به آسانى بايد گفت: چون مثلا مردى زنى زيباتر از همسر خود را در سينما دانشگاه خيابان و يا هرجاى ديگر مى بيند به منزل باز مى گردد و به دنبال بهانه هائى با همسر خود اختلاف كرده و سرانجام او را طلاق مى دهد تا به معشوق خيالى خويش دسترسى پيدا كند! پيشگيرى از انحرافات جنسى سوم: حجاب از انحرافات جنسى جلوگيرى مى كند: در حال حاضر چه اندازه انحرافات و پيوندهاى نامشروع جنسى در جامعه رخ مى دهد؟ آيا بى حجابى و بى عفتى در آن نقش اساسى ندارد؟ آيا زن بى حجاب و بى عفت بند حيا را در مردها پاره نمى كند؟ و آيا مردهاى شهوت پرست را براى اشباع نامشروع غرائزشان به دنبال خود جلب نمى كند؟ اين صحيح نيست كه جواهر فروشى طلا و جواهراتش را كنار جاده رها سازد تا دستخوش رندان و قلدران شود و زن بى حجاب اينچنين است چه بسا ممكن است دستخوش (دزدان ناموس) قرار بگيرد! بد نيست در اين زمينه بر واقعيتهائى چند از جوامع غربى نظر بيفكنيم: يك قاضى آمريكائى به نام (لندسى) اظهار مى دارد كه: 45% از دوشيزگان دبيرستانهاى مختلف پيش از فارغ التحصيل شدن بى عفت مى شوند و اين نسبت در مرحله هاى آموزش عالى بالاتر هم مى رود. چنانكه آمارهائى كه از كيفهاى دختران مدارس در انگلستان گرفته شده نشان مى دهد كه 80% آنان قرص منع حاملگى به همراه خود دارند و اين گوياى اين واقعيت است كه آنها به خودى خود براى انجام اعمال منافى عفت و فسادهاى اخلاقى در همان لحظات نخستين آمادگى داشته و حاضرند به اولين درخواست نامشروع پاسخ مثبت بدهند و براى فرار از مشكلات سنگينى كه بى عفتى برايشان بوجود مى آورد اين قرصها را با خود حمل مى كنند. و بالأخره كشف حجاب در حوادث تجاوز بعنف كشتن و جناياتى از اين قبيل نقش مهمى را ايفا كرده و مى كند. روزنامه انگليسى (گاردين) اظهار مى دارد: (گزارشهاى پليس آمريكا به بالا رفتن جنايات و تجاوز بعنف اشاره مى كند مثلا در واشنگتن به تنهائى بطور نسبى هر پانزده دقيقه يك تجاوز به عنف به وقوع مى پيوندد و در حقيقت مظاهر بى عفتى كه در آمريكا پخش مى شود اثر زيادى در ازدياد تجاوزات نامشروع جنسى داشته و خيلى اوقات به علت عدم آمادگى دختر و ممانعت از تسليم خود جنايت قتل رخ مى دهد)!

    چند داستان مختصر

    در اينجا بايستى چند مثال واقعى پيرامون مسئله حجاب به منظور اكمال مقصود و بيان فوائد آن ذكر كنيم: 1 در تفاسير آمده: جوانى از انصار(1) با زنى خوش سيما و زيبا كه حجاب كاملى نداشت و زيبائيهاى خود را بروز داده بود روبرو شد و در يك لحظه عشق وى در دلش جاى گرفت لذا چشم از آن زن برنداشت و با حالتى مست مانند كه شعورش را از دست داده بود او را دنبال كرد هر راهى را كه زن پيش مى گرفت جوان هم به دنبالش گام برمى داشت تا آنكه زن وارد كوچه اى شد و او هم پشت سرش در آن هنگام صورت جوان به شيشه اى برخورد و مجروح شد ولى او كه فاقد شعور خود بود متوجه نشد قطرات خون از زخم صورت به سينه اش مى لغزيد ولى باز متوجه خون نشد مگر پس از اينكه زن وارد خانه خويش گرديد جوان با همان حالت خون آلود با سرعت به سوى پيغمبر اسلام (ص) شتافت و با تقديم شكايتى جريان خود و زن را براى پيغمبر حكايت كرد در همان هنگام آيه شريفه نازل شد: (قل للمؤمنين يغضوا من أبصارهم و يحفظوا فروجهم) يعنى: بگو به مؤمنين كه هنگام ديدن زن نامحرمى چشمهاى خود را بسته و شهوتشان را كنترل نمايند. 2 نقل مى كنند كه روزى دخترى حامله شد خانواده اش فكر كردند كه گاز معده و يا روده علت بالا آمدن شكم دختر شان شده لذا او را نزد پزشك بردند تا آزمايشش كند پزشك پس از آزمايش اظهار داشت كه دختر حامله است. خانواده دختر يكه اى خورده و از وى پرسيدند: چگونه حامله شدى؟! فرشته خدا ميكائيل مرا حامله كرد! اين ديگر چه حرفى است مگر مى شود فرشته دخترى را حامله كند؟ بله آيا اين عجيب است مگر نشينده ايد كه مريم دختر عمران را يك فرشته حامله كرد؟ خلاصه بعد از جستجو و تحقيق معلوم شد صاحب مغازه اى كه ساكن آن محله بود از ديدن دختر و زيبائيش خوشش آمده و پس از فريب دختر با وى همبستر گشته است شاعر مى گويد: (با نگاهى و سپس لبخند بعد از آن سلامى و كلامى و سپس وعده ديدار و لقاء است)(2). 3 در يكى از خانواده هاى محترم زنى زيبا و خوش اخلاق زندگى مى كرد او با شوهر و چهار فرزندش با وجودى كه شوهرش چندين سال از او بزرگتر بود در يك جو پر مهر و محبت و با تفاهم كامل روزگار را سپرى مى كردند. نزديك خانه ايشان كاسب خبيثى بود كه هميشه به زيبائى آن زن (كه بى حجاب بود) چشم دوخته و در او طمع مى كرد كم كم با كلمات و نغمه هاى عاشقانه اى او را فريب داد و بدو گفت: تو زنى زيبا و كم سن هستى و چگونه به زندگى با اين مرد بزرگسال تن مى دهى؟! و پيوسته در گوش او زمزمه مى كرد تا اينكه شوهر آن زن تحت فشار همسر فريب خورده اش مجبور شد طلاقش دهد تا با آن مرد جوان كاسب ازدواج كند و به اين ترتيب (بى حجابى) كانون گرم خانواده اى را منهدم ميان دو همسر جدائى و بالأخره فرزندان آنها را ضايع ساخت. 4 در قوم بنى اسرائيل عابدى بود كه از كثرت عبادت مستجاب الدعوه شد و براى هركس كه دعا مى كرد خداوند متعال استجابت مى نمود يكى از روزها چهار برادر نزدش آمدند و خواهر خود را كه لال و بسيار زيبا بود نزدش نهادند تا دعا كند كه خداوند زبان دختر را از بند لالى برهاند. چون عابد از داخل صومعه خود درب را بسته و مشغول عبادت بود چهار برادر خواهر لال خود را در مقابل درب صومعه رها ساخته و رفتند تا عابد هنگام باز كردن درب او را ببيند. هنگام صبح عابد در صومعه را باز كرد و با آن دختر زيباى خوش سيما روبرو شد زيبائى بيش از حد دختر چشمان او را خيره كرد و پس از مبارزه اى سرسخت ميان شهوت و عقل متأسفانه در لحظه سرنوشت اسير شهوت خويش گرديد و طرحى را در نهاد خود آماده ساخت. دست دختر را گرفت و با نوازش فريبكارانه اى او را داخل صومعه كرد و همانجا با دختر والعياذ بالله زنا كرد پس از انجام عمل شنيع زنا به فكر رسوائى ناشى از اين كار افتاد نفس اماره اش او را وسوسه كرد تا دختر را بكشد و بالفعل دختر را كشت و به خاك سپرد! پس از چندى چهار برادر آمدند تا خواهر بهبود يافته خود را به خانه باز گردانند ولى پيدايش نكردند از عابد پرسيدند؟ او انكار كرد و اظهار داشت كه چنان دخترى را نديده است برادران ناچار به جستجوى خواهرشان پرداختند تا بالأخره به قسمتى از زمين رسيدند كه خاكش جديد و وضعى غير طبيعى داشت همانجا زمين را حفر كردند و با جنازه خواهرشان مواجه شدند. آنان كه در آن منطقه كسى جز عابد را سراغ نداشتند عابد را دستگير نموده و به شهر بردند پس از بازجوئى عابد به جنايت زشت خود اقرار كرد و محكوم به اعدامش كردند و سپس نزديك چوبه دار هنگامى كه طناب دار را بر گردنش انداختند شيطان مقابلش مجسم شد و به او گفت: من تو را به اين روز انداختم و هم اكنون مى توانم با يك شرط نجاتت بدهم! عابد ناآگاه با كمال اشتياق پرسيد: با چه شرطى؟ اينكه برايم سجده كنى. منكه با اين حالت نمى توانم سجده كنم. به اشاره دو چشمت به نيت سجده در برابر من كافيست و همينطور هم شد عابد با بستن دو چشم به عنوان سجود براى شيطان اشاره كرد و همان لحظه به دار آويخته شد در حالى كه زناكار قاتل و كافر به خدا بود به سوى آتش جهنم روانه گشت. اين داستانها (خيلى اندك از بسيار است) دلايل آشكار از عواقب وخيمى است كه بى حجابى به بار مى آورد حال آياكسى هست كه از آنها پند و عبرت گيرد؟ 1 انصار: كسانى بودند كه پس از هجرت پيغمبر اسلام از مكه به سوى مدينه او را در مدينه يارى كردند (مترجم). 2 نظرة فابتسامة فسلام فكلام فموعد فلقاء.
           نورپورتال



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    تعداد صفحات :17   1   2   3   4   5   6   7   8   9   10   >