مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه
نويسنده: سيد محمد تقي ميرزا ابوالقاسمي
کيائيه يا آل کيا
سيد علي کيا مردي بود شجاع و کاردان و دانا. از صورت کتابت امير تيمور بوي و جوابي که از طرف سيد علي کيا بآن داده شده است معلوم ميگردد که او (سيد علي کيا) مردي اديب و دانشمند نيز بوده است، در اينجا درج نامهي امير تيمور و جواب آن لزومي ندارد ولي براي روشن شدن علو همت و مراتب فضل و بزرگواري بزرگ سلسلهي کيائيه خلاصهاي از جواب نامهي امير تيمور را نقل مينمائيم.
پس از ذکر مقدمه چنين مينويسد:
»اين مقدمات مبني است بر جواب مکتوبي که امير تيمور نوشته و آن مبني است بر سفاهت بسيار و نخوت بيشمار و کلمات ناپسنديده و عبارات نا انديشيده مطلقا دعوي ربوبيت کرده دعوتي که ميفرمائيد و امر باطاعت و انقياد که مينمائيد از دو وجه خالي نتواند بود يا از جهت دين باشد يا فوائد دنيوي افعالي که با مسلمانان اطراف روا داشته و صورتي که با بندگان خداي تعالي يظهور آورده است از قتل و غارت و سوخت و تاخت و غيرها معلوم شده که اين معني علامت دين و ديانت نسبت چه بر کفار که غير ملت باشند مثل اين حرکات جايز نيست انبياء و اولياء رخصت ندادند که با کفار اينرا بعمل آورند بتخصيص با مسلمانان که اله قبله باشند و اگر غرض فوائد دنيوي است قصهي عادل خطائي که با او بعد از خدمت و ملازمت و مطاوعت و متابعت رفته است همگنان را براي اعتبار کافي است پس تکليف مالايطاق نمودن و سادات را ملامت فرمودن از علامات وهن دين است از عنفوان شباب الي يومنا هذا
محکوم هيچ حاکمي نگشته بقيه که از عمر فاني مانده است خود را در مقام مذلت داشتن و امتثال اوامر ظلمه و فسقه نمودن ا زمستحيلات دانند و بحکم نص کم من فئة قليلة غلبت فئة کثيرة باذن الله و الله مع الصابرين از کثرت و ازدحام ايشان باک نداريم که کثره الننم لا يهول القصاب و اکنون هاتف غيبي در باب توجه مخالفان و معاندان که بدين جانب متوجهاند و بي استحقاق قصد آزار و ايذاء صلحاء و اتقياء و علماء و فقها و فقراي اين ديار دارند در گوش جان ميگويد که قاتلوهم يعذبهم الله بايديکم مؤمنين بدين سروش خرم مدهوش گشته و مدلول و من يتوکل علي الله فهو حسبه کار بسته معد و آمادهايم تا جان در بدن و سر در گردن باشد خواهيم کوشيد و حق جاهد وافي الله حق جهاده که ميراث آباء و اجداد ماست بجاي خواهيم آورد (مجالس المؤمنين صفحات 411 - 410 - 409 چاپ تهران).
سيد هادي کيا برادر و جانشين سيد علي کيا در اندک زماني شکستهاي گذشته را جبران نمود و لاهيجان را تصرف کرد، ولي در سال 797 فرزندان سيد کيا بمخالفت با عموي خود همآهنگ گرديدند و بسپهسالاري برادر ارشد خود سيد حسين کيا در ملاط (چهار کيلومتري جنوب لنگرود و سه کيلومتري ليلا کوه) بجنگ اقدام نمودند، اگرچه سپاهيان سيد هادي کيا پيروز شدند اما مخالفت مردم لاهيجان با حکومت سيد هادي کيا وي را وادار بفرار نمود. دوران سلطنت سيد حسين کيا نيز بيش از يکسال دوام ننمود زيرا در کار مملکتداري شايستگي نداشت و چون مردم لاهيجان از وي ناراضي بودند ناچار حکمراني آن ناحيه را ببرادرش سيد رضي کيا برگزار نمود تا اينکه در سال 829 که سال وفات سيد رضي کيا ميباشد دوباره حاکم لاهيجان گرديد و اين بار بدستور مخالف زور مندش امير سيد محمد در قلعهي الموت زنداني شد. پس از امير سيد محمد پسرش ناصر کيا بحکومت رسيد و او پس از شانزده سال حکمراني در سال 851 وفات يافت و پسرش سلطان محمد بجاي او نشست. بطوريکه مير ظهيرالدين مرعشي مينويسد سلطان محمد بعد از مرگ پدر و عمش که يکسال بعد اتفاق افتاده بود املاکي را جهت مخارج عمومي وقف مينمايد (تاريخ گيلان و ديلمستان مير ظهيرالدين مرعشي چاپ رشت صفحهي 261) ولي هيچگونه توضيحي حتي آن اندازه که عبدالفتاح فومني يادآور شده است در اين باره داده نشده است.
کار کيا سلطان محمد در سال 883 وفات يافت. پسرش ميرزا علي که مردي کاردان و خيرانديش بود بسلطنت رسيد. او داراي پنج برادر بنام سلطان حسن و سلطان حسين و سلطان هاشم و سلطان حمزه و سلطان عباس بود . سلطان حسن در سال 908 از طرف برادرش بحکمراني طالقان انتخاب گرديد (تاريخ خاني چاپ لنينگراد صفحه ي 249 ). يکسال بعد چون خبردار شد ميرزا علي در نظر دارد سلطان هاشم را وليعهد خود گرداند بکمک سران سپاه بلاهيجان حمله کرد و برادرش را از سلطنت خلع نمود ولي هيجده ماه بعد کشته شد و در همان زمان ميرزا علي نيز بقتل رسيد و احمد فرزند سلطان حسن بتخت نشست.
خان احمد
از خان احمد موقوفات زيادي بجاي مانده که هنوز بعضي از آنها بصورت وقف در دست اعقاب و فرزندان موقوف عليهم باقي است، اگرچه اصل و متن وقفنامهي آنها در دست نيست. مانند قراء گليرد و اورازان طالقان که ميگويند واقف همه يا قسمتي از اين دو دهکده خان احمد بوده و در يک نسخهي رونويسي شده واقف قسمتي از قريهي گليرد خان احمد معرفي شده است.
خوشبختانه متن وقفنامهي دهکدهي سوهان طالقان در دست است که در سال 914 براي علاءالدين فرزند امير نجمالدين محمود طالقاني و اولاد ذکور او توسط خان احمد وقف و تنظيم گرديده است و از آن زمان تا کنون نيز بطريق مذکور در وقفنامه عمل ميگردد. اينک درين صفحات متن وقف نامهي مذکور چاپ ميشود.
متن وقفنامهي سوهان
خان خورشيد مکان خسرو گردون مسند
مفخر آل عبا حامي دين خان احمد
تيمنا بذکرالله الواقف علي الخفيات
شرائف حمد و سپاس سلطان علي الثاني را سزد که انسان را بکمال عقل و ايمان و اسلام و ايقان بر جملهي موجودات معزز و مکرم و مشرف گردانيد و لطائف شکر بيقياس سبحاني را زيبد که محبت و مودت حضرات (در اصل سفيد مانده است) صلوات الله عليهم اجمعين در جان و روانشان متمکن ساخت و ثناء و درود بيپايان کريمي را که هشت باب جنت را با چهار حد آن به دوازده امام مطهر حواله فرمود، حکيمي که صحن عرصهي سراپردهي خاک را بشجرهي طيبين و طاهرين چون خلد برين کرد.
آنجا که کمال کبرياي تو بود
عالم نمي از بحر عطاي تو بود
ما را چه حد حمد و ثناي تو بود
هم حمد و ثناي تو سزاي تو بود
و صلوات ببغايات و تسليمات بينهايات بر مقصود کاينات و خلاصهي موجودات و واسطهي کون مخلوقات، جيب حضرت الله و طبيب علت گناه.
احمد مرسل شفيع مذنبين
آخر آمد بود فخر اولين
بگو محمد و بس کن که دين و دنيا را
تفاخر است ثنايش چه جاي تعريف است
و بر آل و اولاد آن حضرت که راهنمايان اهل تحقيق و پيشوايان ارباب توفيقند سيما الوصي و البتول و السبطين و السجاد و الباقر و الصادق و الکاظم و الرضي و التقي و النقي و العسکري و المهدي صاحب الزمان عليهم صلوات الله المالک المستعان.
اما بعد بر ضماير خورشيد مظاهر و خواطر بدر نظاير مهر مظاهر ارباب بصاير و اصحاب سرائر ظاهر و باهر است که خدام سپهر منزلت خورشيد مرتبت کيوان رفعت بهرام صولت، نقس بند گلبن سلطنت، نافه گشاي گلشن مملکت، ثمرهي شجرهي حقيقت، نور نهار دولت، نور بهار ملت، صباء باغ نزهت، ضياء چراغ خلافت، شمع شبستان ايالت
شهريار عالم و عادل که در دنيا و دين
چشم گيتي زان مبارکتر نديده شهريار
مجمع علم و حيا و منبع جود و سخا
خسرو دولت نشين و پادشاه کامکار
هر چه باشد اختيار او در اقصاي زمين
هست بر گردون گردان اختران را اختيار
نامداران را بخاک درگه او احتشام
تاجداران را ز نعل مرکب او افتخار
تا جهان را خاک و باد و آتش و آبست طبع
تا فساد و کون باشد در جهان زين هر چهار
خاک بر فرق عدو باشد ز نعل بادپاي
در دل اعداء زند آتش بتيغ آبدار
در مسلماني به اقبالش خلافت را پناه
در جهانداري با نصافش شريعت را شعار
رايتش منصور و تيغش تيز و ملکش مستقيم
دولتش پيروز و بختش نيک و تختش استوار
يعني، ديباچهي مجموعهي شهرياري زيبندهي تاج خسرواني،
بهاري فارغ از باد خزاني
گل نورسته در باغ جواني
خط او سبزه زار عالم جان
لب لعلش حيات آب حيوان
الموفق بتوفيقات الملک المنان
يا رب اين پادشاه عادل را
تاج بخش سرير منزل را
که فروغ چراغ مصطفويست
تازه رس نخل باغ مرتضويست
سال عمرش فزونتر از صد باد
سايهي دولتش مخلد باد
که چون از اشراقات اشعهي خورشيد رباني و تلألؤ شموس معرفت الهي رونق دين محمدي و رواج مذهب احق اثني عشري مشاطهي جلال عکس انوار جمال در مزاياي زواياي ايشان افروخته همگي همت و تمامي نهمت بر آن گماشته کمر جد بر ميان بسته بر هنموني قايد توفيق و هادي طريق تحقيق آثار فضل و کمال و استحقاق و استيهال از ناصيهي عاليجناب سيادت و نقابت پناه افادت و افاضت انتباه عمدهي ارباب الجد و الاهتداء مرشد اصحاب الزهد و الاتقاء، فهرست ابواب الذين جاهد وافينا، مجموعهي لطائف لنهدينهم سبلنا، مسند نشين ايوان قضا، گل گلشن ملک وفا، علا لسماء الشريعة و الحکومة و السيادة و العدالة و النصفة و الافادة و الافاضة و الدنيا و الدين ابن عاليجناب مرحومي مبروري مغفوري امير نجمالدين محمود الطالقاني الشهير بجلال، خلد الله تعالي رشحات ارشاده و افضاله و کماله و علمه و يقينه مخضرةا پيدا و هويدا بود و اهتمام تمام و سعي و مبالغة مالا کلام درباب ترويج و ترتيب مذهب حق احق و دين و اسلام تعليم و تعلم مسائل شرعيه و قواعد و شرائط و ضوابط فروعيهي حضرات (در اصل سفيد مانده است) بحيز ظهور و حوزهي حصول ميرساند و در اسواق يوم لا ينفع مال و لا بنون الا من اتي الله بقلب سليم غير
اعمال رضيه و افعال حسنة مرضيه موجب ادخار ارباح و احتکار لذايذ ارواح نيست و دنيا را بقائي و ثباتي نه و ملکي است باقي سواء ملک فاني و سلطنتي است دائمي و راي سلطنت دنياوي تعالي عز شأنه و سلطانه بلکه اين نمود بي بود چند روزه بواسطهي آنست که از او زاد و راحلهي آخرت بردارند که »الدنيا مزرعة الاخرة« پس بمقتضاي »من جاء بالحسنة فله عشر امثالها و بر فحواي و ان ليس للانسان الي ما سعي« نواب ايشان در حال صحت و کمال عقل و حواس و جواز تصرفات شرعيه و تملکات ملکيه کل ششدانک از قريهي سوهان من اعمال طالقان که عبارت از مجموع تمام کامل شايع است از قريهي مزبوره که ملک موروثي خدام ايشان است المحاذة برود خانهي شاهرود قبلتا و با ملاک قريهي دنبلي شرقيا و بسرجبل ملخافي بحريا و باراضي تکيهي کرود غربيا بل مستغنيا عن التحديد لغات الشهرة و نهاية التوضيح في محلها نيلا لثواب الجزيل و ذخرا لاجر الجميل و روما لبقاء الاسم بعد فناء الجسم وقف خاص و حبس تام بر عاليجناب سيادت پناهي و اولاد ذکور و اولاد و اولاد ذکور ايشان الي ان يتناسلوا و يتعاقبوا نسلا بعد نسل و فرعا بعد اصل نمودند و مفوض و مسلم بر ايشان داشته و از دايرهي ملکيه و حوزهي حقيقت خويش اخراج کردند و مأذون و مرخص بتصرف و قبض گردانيدند و ايشان قبول نمودند قبولا شرعيا فوريا وقفا خاصا مبرما مرعيا و حبسا تاما محتويا علي جميع الشرايط الشرعية و مسقطا عن قاطبة المفاسد المخلة وقفا موبدا مخلدا الي ان يرث الله الارض و من عليها و هو خير الوارثين بحيث لا يباع و لا يوجر و لا يملک بوجه التملک و التمليک و قد حرم حضرة الواقف المعظم المشار اليه تحريما اشد التحريمات
موکدا بجميع المؤکدات ان يغير هذه الوقفية الصحيحة الشرعية او يرتکبها يؤدي الي ابطالها فمن يقف علي تلک التصدقات و يعلم شروطها و يعرف مصادرها و يتعرض بالنقض و الابطال لا يحل التبديل و التغيير و الانتقال و من سعي في تغيير ما او غير شرطا من شروطها فعليه لعنة الله و غضبه و مقت الله و سخطه و لعنه اللاعنون من الملائکة و الناس اجمعين و عجل الله في الدنيا عقوبته و في العقبي فضيحته فم بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه و سيعلم الذين ظلمو اي منقلب ينقلبون تقبل الله تعالي هذا الخير من السلطان العادل العادل الفاضل الکامل العامل بفضله و کرمه و لطفه و احسانه ان الله لا يضيع اجر المحسنين و قد حکم بصحة جميع ما تضمنه الکتاب الوقفية هذه من المطلع الي المقطع حاکم من حکام المسلمين وقاض من قضاة الموحدين بعدان تبين له کيفية تلک الوقفية من الواقف و امعن في معانيها حاکم جايز الحکم و اشهد علي ذلک الوقفية من المؤمنين و الاصول و طايفة من المتقين ذو العقول و الحمد لله اولاد آخرا و ظاهرا و باطنا و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين وقع هذا هکذا في غرة ربيع الاولي ختم بالخير و العلي من شهور اربع عشر و تسعمائة من الهجرة النبوية عليه افضل الصلواة و التحية المسرود في فحلويها و المشرود في مطاويها من مباديها الي خوافيها فاحت لدي و باحت بين يدي و اني بعد انکشف عن وجوه خرايد هذه الصحيفة الدينية قناع الاختفاء و ارتفع عن و جنات فرايد تلک المجلة الملية خفاء الاختباء و ضربت عليها قماب القضاء و اسلکها في سلک الاعادي و الامضاء من (ماغي) ذلک مقتضي الشريعة الشريفة الغراء و مرتضي الملة الحنيفة المنيفه الزهراء
کتبه الفقير الحقير الي الله الغني قاضي فخرالدين علي بن قاضي يحيي الديلماني عفي عنهما و غفر ذنوبهما بحق محمد و آله.
در اطراف وقفنامه سجل و سجع مهر عدهاي ديده ميشود که بترتيب نقل ميشود و سجعها در بين الهلالين قرار ميگيرد
1 - هو الواقف بالضماير جميع ما اضيف الي فيه صدر عني کتبه (احمد بن الحسن الحسيني).
2 - يا واقف بالخيرات صدر الوقف عن حضرت الواقف الواقف علي المواقف بعد رعايت ما يجب رعايته في الشرع الشريف و الدين الحنيف نيلا لثواب الله تعالي و طلبا لمرضاته علي النهج المسطور بالشروط و القيود المعتبرة المزبورة فيه قاطبة لدي و انا الفقير الي الله الحبيب يحيي الطبيب صدرا في الجيلان و ما فيه من البلدان حامدا و مصليا علي النبي و آله (يا يحيي خذ الکتاب بقوة).
3 - هو الواقف علي الضماير اعترف حضرت الواقف الواقف علي المواقف وفقه الله تعالي في الدارين بجميع ما اضيف اليه و اسند اليه في الشرع علي النهج المزبور بالشروط المعتبرة المسطور لدي نيلا ثواب الله تعالي و طلبا لمرضاه، حرره الفقير الي الله القوي (مهر لا يقرء است).
4 - هو الواقف ما نمي الي الحضرت الواقف الواقف في المواقف طي الشرايط واقع صحيح لا ريب فيه و اني غب رعاية وظايف الشرعة المرعية و مراسم قواعد الملة الاسلامية نفذت بالمسئلة المعتبرة تقبل الله في الحسنات و وفقه الله بجميع الخيرات بحق محمد و آله الطاهرين، حرره العبد الراجي الي غفور به الغني (مهر لا يقرء است ).
5 - قد صدر الوقف عن الواقف الواقف علي المواقف علي النهج المزبور فيه، حرره العبد الفقير الي الله علي سپهسالار لاهيجان (انا العبد علي بن جهانگير).
6 - وقف علي هذا الوقف (مهر لا يقرء است).
7 - هذا کتاب مساقه صحيح و خطاب سياقه في ظهور المدعي صريح الفاظه مصرحه بالمطلوب و المرام و عباراته صالحة بما هو المقصود المشهود بين الخواص و العوام تعاونوا علي البر و التقوي و لا تعاونوا علي الاثم و العدوان و السلام و الاکرام، حرره العبد الحقير الفقير الواثق بالله الملک الصمد الغني بقيت الله احمد بن الحسني (مهر لا يقرء است).
8 - وقفت علي وقف الواقف الواقف علي المواقف و اني علي ذلک من الشاهدين الشاکرين اللهم تقبل منه سلمه الله هذا الخير و صانه عن جميع الآفات بحق محمد و علي و فاطمة و الحسن و الحسين، حرره العبد الفقير قاضي احمد گيلاني لنگرودي (مهر لا يقرء است).
9 - هو. صدر ما صدر عن حضرت العتبة العليا خلد ضلال جلاله السامي في اهله و محله تقبل الله تعالي منه هذا و يضاهيها بحرمة محمد و آله المعصومين، حرره حسن بن محمد (الموفق بالله المجد حسن ابن محمد)
10 - هو الحق نظرت علي الدفتر فعلمت انه مطابق الاصل الوقفية فحکمت بصحته و نفذت بالمسئلة، حرره الفقير الي الله تعالي (العبد المحمود).
موقوفات خاندان کيائيه پس از برچيده شدن حکومت آل کيا
دربارهي سوهان نيز بايد گفت اگر تأييد نامهاي که بامضاء شيخ بهائي و ميرداماد
فراهم آمده است نبود به انجام رسيدن نيات مخالفين وي در اين باره کاري سهل و ساده بشمار نميآمد. اين مکتوب تاريخي را که در هفتمين سال سلطنت شاه عباس تنظيم گرديده است ذيلا ميآوريم.
الي الله حسبي و کفي
الي الله و کفي و سلام علي عباده الذين اصطفي محمد المصطفي و آله المعصومين الاتقياء الانقياء و بعد بر ضماير منيره ارباب دين و دولت و خواطر خطيره اصحاب ملک و ملت مخفي و محجوب نماند که چون حکم جهانمطاع آفتاب شعاع لا زال باقيا في جميع الارباع و الاقطاع شرف صدور يافته بود که حضرات عاليات با برکات صدور عظام و علماء اعلام و و فقهمم الله الي قيام - القيام تحقيق و پيروي فرمايند که قريهي سوهان طالقان الي الان بچه نحو در تصرف سيادت پناهان و فضيلت دستگاهان نجما للسيادة مير محمود اوتسا محمدا برادر او بوده امتثالا للحکم المسع المسع الاعلي و اتباعا للامي الجليل الرفيع الاسني حضرات... مشار اليهم نفتيش امر مذکور فرمودند سيادت پناهان مزبوران ابراز فبالچه و وقف نامچه معتبره شرعيه مجله مسجله بسجلات علماء گرام و قضات اسلام و صدور رفيع مقام و حکام عظام و سلاطين سابق گيلان نمودند دال بر آنکه حکام و سلاطين فخام سابق گيلان بوجه معتبر شرعي تمامي قريهي مزبوره رامع الملحقات الشرعية بر اجداد گرام سيادت پناهان مزبوران و اولاد ذکور ايشان و اولاد اولاد ذکور ايشان هکذا ماتو الدوا و تناسلوا وقف مؤبد و حبس مخلد شرعي نمودند و جمع کثيري نيز از.... با برکات و صلحاء اخبار و متورعين ابرار از طلبه علوم دينيه و غيره حاضر گردانيده بعد از امعان نظر و تحقيق تام و ملاحظه و تدقيق تمام اخبار نمودند که قريهي مزبوره بوقفيت بر هيئت مذکوره وقف مؤبد معتبر شرعيست بر نهج مقرر و طرز محرر و نوبه تصرف در آن حسب الشرع الاقدس
بسيادت پناهان مزبوران منتهي شده و اليوم در تصرف شرعي ايشان است فعليهذا وقفيت بوضع مسطور حسبما هو المقرر في الدين الاطهر بوضوح و ثبوت و معلوم شد و محقق گشت که قريهي مذکوره باتوابعها حسب ما هو - المسطور وقف مؤبد شرعيست و نوبه تصرفي شرعي در او شرعا تعلق بسيادت پناهان مزبوران دارد که بهر نحو که خواهد تصرف کند چون صورت حال بدين منوال بوده است اين چند کلمه در سلک انتظام التيام يافت في العشر الاخر من شهر شواليه اثني والف.
1 - هو... الوقفيه المحکيه عنها بالفاظ الکتاب ذاقدا تضحت لدي باخبار جم ممن اثق بهم حرره احوج الخلق الي الرب الغني محمد بن محمد المدعو بباقر داماد الحسيني
2 - اخبرني جمع بالغون مرتبة الشياع بوقفيه القرية المزبوره حرره الفقير الي الله يا (بهي لک البهاء)
3 - هو... ما اندمجت عليه الحجة الواضحة المحجة سحلي سحلي الحجه و تحلي بحلي الصحة (المتوکل الي الله عبده قاضي خان علي)
در پايان لازم است باين نکته که مبين و دليل تأثير اين نوع کشمکشها و خصومتهاي سياسي در خصوصيات تاريخي منطقهاي در سيره و اعمال حکمرانان محلي است اشاره شود که بفرمان شاه عباس سيورسات سوهان را که در آن زمان مبلغ بيست و هشت هزار و پنجاه دينار تبريزي بوده است و قبلا جهت امير کمالالدين محمود طالقاني مقرر گرديده بود بيکي از غلامان خاصه اغور لوبيک نام داده شد ولي امير کمالالدين توانست با وساطت اطرافيان شاه عباس دوباره آنرا از تيول اغور لوبيک تغيير داده و با فرمان مجددي در تيول خويش در آورد و شاه دستور داد اين حکم را در دفاتر خلود (که تغيير و تبديل در قواعد آن غيرممکن است) ثبت نمايند.
منبع:راسخون