مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه
درآمد فقدان
امنيت و ثبات در جامعهي ايران يک
سير تاريخي دورهي صفوي دورهي
پهلوي مدرنيسم و مشکل جديد وقف محترم شمردن
مالکيت پي نوشت : 1- تاريخ يميني،
(به اهتمام دکتر جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1357)، ص 475. . منبع: ميراث جاويدان
وجود اين قبيل انگيزهها، سبب
توسعهي وقف در ايران شده است. طبيعي است که وقف در جامعهاي پديد خواهد
آمد که از رشد اقتصادي قابل ملاحضهاي برخوردار بوده و کساني از متدينان و
مؤمنان آن، آن اندازه ثروت داشته باشند که مالي را وقف کنند. دوران رشد
اقتصادي ايران در طول هزار و چهارصد ساله، تابعي از وضعيت تمدني ما بوده
است. قرن پنجم تا هفتم هجري از يک جهت دوران باشکوهي است و ايران همانند
بسياري از کشورهاي ديگر، شاهد يک دوران قابل ستايش از نظر علمي، اجتماعي و
اقتصادي و فرهنگي است. و رشد مدارس نظاميه تنها يک نمونه از رشد علمي و
فرهنگي در اين دوران است. پسي از آن، اندکي اختلال در وضعيت اقتصادي و
تمدني پيش آمد تا آن که بار ديگر در دوران صفوي، اوضاع بهبود يافت. همانطور
که خواهيم ديد، در اين دو
دوره، بيشترين وقفها انجام شده است، هر چند
از دورههاي ديگر هم موارد وقفي فراواني داريم.
اکنون آنچه مورد پرسش
ماست اين که، چرا با وجود انگيزههاي قوي وقف و با توجه به موارد متعدد وقف
در دورههاي مزبور، رقبات موقوفه از ميان رفته و تنها معدودي انگشت شمار
از موقوفات کهن بر جاي مانده است؟
به عنوان مثال ميتوان گفت: در کنار
يک منارهي پنجاه متري - در منطقهي زيار راران اصفهان - مسجد بزرگي بوده
که در کنار آن مسجد، زمينها يا مغازههاي وقفي وجود داشته است؛ اما اکنون
تا بيست متري مناره کشت و زرع شده و يا وسط يک کوچه واقع شده است! بايد
عواملي در کار باشد که موقوفات بدان جهت، لگدمال شده باشد. تنها از دورهي
صفوي به اين سو، بخشي از موقوفات برجاي مانده است؛ اين در حالي است که در
طول يک هزار و چهار صد سال، اکثريت قريب به اتفاق مردم ايران مسلمان بوده و
تحول عمدهاي حاصل نشده است. با اين حال، موقوفات کهن از ميان رفته است.
چنين مسألهاي بايد عاملي خاص خود را داشته باشد. البته از بين رفتن
موقوفات آتشکدهها به دليل تغيير آيين، و امري طبيعي است، اما چرا بايد
موقوفات مدارس و مساجد دورهي اسلامي با وجود ثبات اعتقاد مردم از بين رفته
باشد؟
بخشي از اين عوامل کلي و از اساس مربوط به ساختار سياسي و قومي
ايران است. بخشي ديگر، عوامل جزيي و در عين حال مهمي است که در محدودهي
خود مسألهي وقف و سابقهي تاريخي آن از گذشته تا حال بوده است. در اينجا
ابتدا بخشي از اين عوامل کلي و سپس از عواملي که مربوط به محدودهي خود وقف
است، خواهيم پرداخت. طبيعي است که اين متن، نگاه سريعي به اين مسأله دارد و
بايد با دقت و وسعتي بيش از اين به اين مبحث پرداخت.
عراق
يا ايران، هر ده - بيست سال، کشور در تب و تاب يک تحول قرار ميگيرد، از
لحاظ رواني وضعيت ناپايداري را در همه بخشها بوجود ميآورد.
يکي از
دلايل آن، تهاجم اقوام مختلف به ايران است که هر کدام به زور، حکومت و
سلسلهاي تأسيس ميکردند و براي مدتي که هنوز روح ايراني در آن حلول نکرده
بود، به همه چيز تجاوز کرده و ايران در يک وضعيت ناپايدار بسر ميبرد. آنان
اموال مردم را تصاحب ميکردند و به تخريب بنيادهاي فرهنگي و اجتماعي و
سنتهايي که حافظ يکپارچگي کشور بود، ميپرداختند. به طور معمول، مدتي طول
ميکشيد تا تحت تأثير فرهنگ ايران اسلامي، قرار گرفته و ايراني شوند. زماني
که ايراني ميشدند، قدري بهتر رفتار ميکردند و با تأثيرپذيري از
ايرانيها و استخدام آنان در ادارهي امور به ثبات نزديک ميشدند. بسياري
از مهاجمان بدوي بودند و اساسا نظام دفتري و اداري نميشناختند و اوائل سعي
ميکردند کشور را ايلي اداره کنند؛ بدين ترتيب همهي اسناد مکتوب اداري از
ميان ميرفت و خود اين مسأله سبب حيف و ميل شدن اموال دولتي و وقفي ميشد.
طبيعي بود که ايران در چنين شرايطي نميتوانست آرامش داشته و چند دهه طول
ميکشبد که آرامش به آن بازگردد.
يکي از آسيبپذيرترين مسائل در دوران
آشوب مسائل اقتصادي بويژه اموال عمومي و از جمله وقف است. طبعا هر زمان که
نوعي ثبات و امنيت دست کم براي يک دوره، در يک قرن يا دو قرن پديد آمد، وقف
رواجي مييافت. اما در دورانهاي پرآشوب نه تنها صحبت از وقف جديدي نبود،
بلکه بيشتر موقوفات پيشين هم دستخوش زوال ميشد.
دليل ديگر بيثباتي
انقلابهاي داخلي بود. ايران، سرزمين پهناوري است که اقوام مختلفي در آن
زندگي کرده و هر زمان يکي از اينان فرصت حکومت بر ديگران را به دست
ميآوردند. اگر بر اساس ديدگاههاي ابنخلدون سخن بگوييم، بايد اظهار کنيم
که در چنين شرايطي، گروهي که پشتوانهي قومي و عصبي نيرومندي دارند، اما بر
سرکار نيستند و در عين حال از انرژي فراواني برخوردارند، يک دولت در ظاهر
مقتدر، اما بيمحتوا را سرنگون ميکنند و خود بر سر کار ميآيند. پس از آن،
دهها سال طول ميکشد تا حاکمان جديد به مرحلهي داشتن يک دولت به معناي
نوين آن برسند و در کشور ثباتي
برقرار کنند.
به هر روي انقلاب جديد
عامل بيثباتي است. يکي از مظاهر اين بيثباتي تغيير وضع مالکيت است. در
چنين شرايطي اموال عمومي به دليل از دست دادن پشتوانهي دولتي، و به دليل
تغيير رژيم، براي مدتي صدمه ميبيند.
به سخن ديگر، نظام سياسي حاکم بر
ايران در گذشته، در طي دورههاي تاريخي تحت تأثير عوامل مختلف مذهبي يا
نژادي تغيير ميکرده، و هر بار که تغييري ايجاد ميشده، دولت جديد براي
قانع کردن فرماندهان و اميران جديد، لازم ميدانسته تا زمينهايي را به
تيول به آنها واگذار کند. در بسياري از موارد، زمينها و روستاهاي وقفي به
مالکيت اين افراد داده ميشده است. در واقع اين قبيل اموال، از حالت موقوفه
به حالت خالصه در ميآمده است. البته بايد در نظر داشت که شرايط تاريخي يک
تحول، گاه اين قبيل اقدامات را الزامآور ميکند. وقتي نادر بخواهد کار
نظامي با آن گستردگي بکند، لازم است تا فرماندهان خويش را راضي کند. بهترين
راه جلب رضايت آن، تقسيم روستاهاي وقفي ميان آنهاست.
در دوراني که
دولتهاي مستعجل سرکار آمده و هنوز خود را تثبيت نکرده سرنگون ميشدند،
نخستين آسيب به اموال وقفي وارد ميشود. آنها يا ميکوشيدند تا از اين
اموال در راه تثبيت منافع خود استفاده کنند يا آن که با عدم حمايت قانوني
از آنها، مستأجران زمينهاي وقفي را تصاحب ميکردند.
نايبي
از آن او رفيعهاي در حضرت عرضه کرد و من که عتبيام آنجايگه حاضر بودم و
به صادر و وارد احوال نظر اعتبار ميکردم که قرب صدهزار دينار مال اوقاف
نزد او انتزاع کردند از محصولات اوقافي که سمت تملک بر آن بود و آن مال
دهان از باب مستحقان بسته بود از تظلم به وعدي چون سراب تشنه فريب و وعيدي و
تهديدي که در پيشش سوار سرها از بارگير اعناق جدا خواست شد و روزگار بر آن
برآمده بود و چند طوايف در آن فروشده و طمع ايشان از لمعات انوار انصاف و
معدلت منقطع گشته و قومي بجاي قومي ديگر از مستحقان بايستاده و به کفافي از
آن قناعت نموده و اين حکم عدل امانت و استقصا بجاي آورد و مالي بسيار از
بن دندان اين محتال مستحيل بيرون آورد به تهديد و تخويف» (1)
دورهي
سلجوقي يکي از دورانهاي با شکوه در تاريخ وقف در ايران، دوران سلجوقي در
قرون پنجم و ششم، تا پيش از حملات مغولان است. در اين فاصله، هزاران روستا و
قنات و جزاينها، وقف مدارس، رباطها، کاروانسرها و بيمارستانها شده است.
تنها نگاهي به موقوفات مدارس نظاميه در شهرهاي مختلف، انسان را شگفت زده
ميکند. بسياري از سلاطين و اميران سلجوقي در شهرهاي مختلف، انسان را شگفت
زده ميکند. بسياري از سلاطين و اميران سلجوقي در شهرهاي مختلف مدرسه
ساختند و براي تأمين مخارج آنها، موقوفاتي براي آنها معين کردند. اما همان
روزگار سلجوقي نيز سخن از پايمال شدن اوقاف در ميان است. زماني که راوندي
از مدرسهي سلطان طغرل بن محمد بن ملکشاه در همدان سخن ميگويد، بلافاصله
پس از آن از استيلاي ظلمهي عراق عجم ياد ميکند که به واسطهي آنها در
اوقاف خللي پيش آمد (2)
با حملهي مغول، در وهلهي نخست اين موقوفات از
ميان رفت و گر چه تا اندازهاي حرکتي براي احياي موقوفات صورت گرفت، اما به
دليل ناپايداري وضع سياسي ايران در طول چندين قرن، وقف به صورت جدي پا
نگرفت. گفتهاند که خواجه نصير از طرف هولاکو مأمور اوقاف شده است. اين
اقدام بايد ناشي از تدبير خود خواجه براي حفظ اين موقوفات باشد که البته در
آن دورهي پرآشوب نميتوانسته چندان دوامي داشته باشد.
آنچه در اين
دوره اظهار ميشود آن است که اموال وقفي حيف و ميل ميشود
و اين حيف و
ميل خود بنياد وقف را سست ميکند. هم در تاريخ وصاف (ص 625 - 624) و هم در
نزهة القلوب (116) آمده است که اغلب اموال موقوفه دست مستأکله است.
دربارهي ولايت پشکل دره قزوين که وقف جامع قزوين بوده، گفته شده که اکنون
به تغلب، مغول متصرف شدهاند (3)
در ميان ايلخانان مغول، غازان خان سخت
مراقب اوقاف بود و خود املاک وقفي زيادي را ايجاد کرد که سرپرست آن
رشيدالدين فضل الله بود. حرکت ديگر غازان خان ايجاد دارالسياده بود که
دستور داد موقوفاتي براي آنها معين کنند تا سادات از آنها بهرهمند باشند.
اولجايتو هم در کار وقف از غازان خان پيروي کرد (4)
در طول دوران
ايلخانان کمابيش وقف مطرح است، اما بيشتر اين وقفها براي خانقاههاي
صوفيان انجام ميگيرد. مواردي را در اردبيل ميشناسيم که وقف خاندان شيخ
صفي شده است. اين وضعيت در مناطق ديگر هم رواج دارد. در اين دوره، البته
مدارس ضعيفند و اصولا صورت تمدني اين دوره تحت تأثير نهضت خانقاه، سست شده
است. طبعا در اين دوره نيز موقوفاني بوده و مثل هميشه افراد مفت خوار
ميکوشيدهاند تا از درآمد مفت اوقاف به نفع خود بهرهگيرند. قاضي ميبدي (م
909 يا 911) در يکي از منشآت خود مينويسد: اوقاف به ضبط است و اکثر
موقوفات به تصرف متغلبه است يا به ملکيت يا به اجارهي طويل... و اگر قاضي
با فرق ثلاثه متفق است، ميگويند مرد نيک است و او را هم از اوقاف زهرماري
ميدهند و اگر مخالف است، به هر طريق ميتوانند، رفع او ميکنند (5).
وارث، اموالشان
را وقف ميکردند؛ اما بخش عمده همان نکتهي اول و دوم بود. تصرف مال وقف در
اين دوره بسيار ناممکن بود و شاه صفوي خود نظارت خاصي بر اين امور داشت و
دستگاه عريض و طويل اداري براي اين کار در ساختار دولت صفوي براي موقوفات
خاصه و عامه پيش بيني شده بود.
خود شاه، در کار وقف و حفظ موقوفات
پيشگام بود. زماني که ازبکها قطعهي الماسي را براي شاه عباس فرستادند و
شاه دريافت که الماس ياد شده از موقوفات امام رضا (ع) بوده است، هيچ دخالتي
در آن نکرد. علما گفتند بهتر است آن را بفروشند و ملک مرغوبي بخرند. شاه
در اين باره هم دخالتي نکرد و توصيه کرد تا الماس را در استانبول با نظارت
طلافروشان بفروشند و در ازاي آن زميني براي آستان قدس رضوي تهيه کنند. (6)
از شاه عباس نقل شده که حتي انگشتري که در دستان خود دارم وقف است. همچنين
نوشتهاند که وي، کل املاک خاصه خود را از رساتيق و خانات و قيصريه و
چهاربازار و حمامات - حتي خواتيم اصابع مبارکه را - به چهارده تقسيم مقسوم و
بر چهارده معصوم وقف نمود. وقفنامه به خط جناب شيخ المشايخ عالم عامل راسخ
شيخ بهاء الدين العاملي نگاشته شد.» (7)
اسکندر بيک نوشته است: به نوعي
در اين باب مبالغه فرمودند که مکرر از زبان الهام بيان آن حضرت شنوده شد
که ميفرمودند: جميع اشياء سر کار من و آنچه اطلاق ماليت بر آن بتوان کرد،
حتي اين دو انگشتري که در دست دارم وقف است... در کتابخانهي شريفه آنچه
مصاحف و کتب عربي و علمي بود... از فقه و تفسير و حديث و امثال ذلک، وقف
سرکار حضرت امام ثامن ضامن، ابوالحسن علي بن موسي الرضا عليه الصلوات
والسلام فرموده به آستانهي مقدسه فرستادند... حتي ظرف چيني خانه و جواهر
نفيسه....(8)
يک نمونهي مهم دربارهي ناپايداري وقف در ارتباط با رواج
آشوب و بلوا، سقوط دولت صفوي است. تا قبل از آن بيشتر زمينهاي اطراف
اصفهان وقفي بود و واقفان جديد براي يافتن زمينهاي وقفي، به سراغ زمينهاي
دوردست در سميرم، يزد و کاشان ميرفتند. با سقوط دولت صفوي، افاغنه که
شيعهها را مشرک ميدانستند، اعلام کردند که
اصفهان مفتوح العنوة بوده و
بدنبال آن شروع به تصاحب املاک مردم کردند، چه رسد به املاک موقوفه بويژه
که اموال غالبا براي ائمه يا مدارس طلبگي يا روضه خواني وقف شده و اين
نميتوانست مورد رضايت افاغنه سني مسلک باشد.
ميرزا حسن خان انصاري
نوشته است: رقبات دفتري صفويه را که تشخيص قراء را از دولتي و موقوفه و ملي
به درستي ربط ميداد و در چهلستون ضبط بود به زايندهرود افکندند (9).
يک
نمونه از اين موقوفات که دهها از آنها را ميتوان نشان داد، وقفنامهي
مدرسهي سلطان حسينيه است که دهها روستا و مغازه با تمام لواحق وقف آنها
بوده و امروز نه از مدرسه مزبور در اصفهان خبري هست و نه از رقبات وقفي آن
(10)
البته در همين دوره هم، مثل هميشه و بيشتر جاها، حيف و ميل وقف به
صورت موردي فراوان بوده است. شفيعاي شيرازي در هجو ميرزا نجف خان صدر که
مسؤول امور اوقاف اين دوره بوده ميسرايد:
اکنون که خان وقف به تاراج
ميرود
اي خادمان سفرهي مولا مدد کنيد...
صدي که در خرابي اوقاف
عازم است
استاد کي به کشتن او وقف لازم است
و در بندي ديگر
ميسرايد:
شبهاي تار همچو گدايان به عهد آن
مسجد چراغ ميطلبد دايم
از خدا
گرديد خرج سرمه و شد صرف در حرم
وقفي که روشنايي از آن بود
مدعا (11)
شاعر ديگري هم از اواخر دورهي صفوي بر از بين رفتن موقوفات
چنين سروده است:
وجوهي که ميبود وقف نجف
تمامي به اتلاف شد برطرف
بکردند
سادات و اهل دعا
ز واحسرتا شور در کربلا
ز مشهد نذورات شد منقطع
شد
از سينهها نالهها مرتفع
ز اوقاف نواب گيتي ستان
ندادند فلسي به
بيچارگان (12)
نادرشاه افشار، افاغنه را از کشور بيرون راند و با
عثمانيها و روسها درگير شد. تازه هوس فتح هند را نيز کرد. براي رفع اين
تجاوزات و تأمين مخارج اين تهاجمات، نياز به پول داشت. موقوفات ثروت
آمادهاي براي اين کار بود. نادر به علما گفت: چندين مال بيکران را که شما
يعني اهل علم و طلاب گرفته و ميبريد سبب چيست و بکدام استحقاق صرف
ميکنيد. صدر جواب داد: به جهت آن که ما دعاگوي دولت پادشاه ميباشيم و
بقاي دين و دولت بسته به دعاي ماست. نادر گفت: دعاي شما اصلا مستجاب نيست،
چه اگر دعاي شما را اثري بود، رفع غائله اعداي دين را از دولت و ملت ميکرد
و افاغنه و غير ايشان بر شما مسلط نميگشته بلکه رفع اعادي منوط به ضرب
شمشير غازيان است و از ايشان امور دين و دولت به نظام ميباشد. پس اين وجوه
را بکار ايشان بردن و خرج ترتيب و تربيت لشگريان کردن اولي است (13)
براي
از ميان بردن موقوفات توسط نادر، به دلايل مذهبي نيز بايد توجه داشت.
اصولا نادرشاه نميتوانست اين همه موقوفاتي را که براي روضه خواني درست شده
بود بپذيرد، زيرا او تمايلي به اين قبيل کارها نداشت. بيشتر اطلاعات مربوط
به ويراني موقوفات و اصولا وقف ستيزي در دورهي نادري را، ميرزا حسن خان
جابري انصاري در تاريخ ري و اصفهان به دست داده است (14) از جمله نوشته
است: دفتري ابتر، از رقبهي افغاني و وقفي به نام رقبهي نادري نوشتند. صدر
الممالک و متولي موفوفات و برادر امام جمعه را که به فلک سرفرود
نميآوردند، پا بر فلک نهاده از ضرب چوب بکشتند و در اين باب به حدي به جد
بود که روزي در مسجد شاه به پا ايستاده و فرمود کتيبهي موقوفاتش را حک
نمودند(15)
پس از آن، سالها به درازا کشيد تا دولت قاجاري تثبيت شد. در
اواخر دورهي نادري و تا روي کار آمدن قاجاريه وضعيت ايران به شدت
آسيبپذير و بيثبات بود. علي قلي پس از نادر دستور ضبط موقوفات را که نادر
صادر کرده بود لغو کرد و قرار شد تا به شکل سابق عمل شود؛ اما متأسفانه
بسياري از موقوفات پايمال شده و تصاحب شده بود.
در دورهي قاجاري به
دليل ثبات نسبي و تقليد عمومي از دورهي صفوي و قوت سنتهاي برجاي مانده از
آن دوران، وقف رواج بيشتري يافت. در اين دوره، بخش عمدهي مخارج مدارس،
مساجد، حسينيهها، کاروانسرها، آب انبارها و غسالخانهها از اموال وقفي
تأمين ميشد.
در تمام اين دوره، دستهاي زور، از کدخداي محل بگير با
بيگلربيگي و غيره، وقفنامه را از بين برده و زمينها را تصاحب ميکردند. در
مواردي، خود متوليان يا فرزندان آنها نيز در اين کار شريک بودند. دو حکايت
و نقل قابل توجه است.
آقاي مهريار ميگفت: با پدرم که روحاني بود به
روستايي در ناحيهي لنجان رفتيم. شخصي از اعيان آن ناحيه، زميني وقفي را
خريده بود. پدرم از روي نصيحت به وي گفت که اين کار صلاح نيست و عواقب بدي
دارد. آن شخص تصور کرد که مقصود پدرم اين است که ممکن است دولت يا شخص
ديگري مزاحم شود. به همين دليل جواب داد: نه خير، هيچ مشکلي ندارد. اصل
وقفنامه را هم از طرف خريدم و گرفتم!
نقل ديگر دربارهي يک وقفنامهي
بسيار زيبا از شاه سلطان حسين صفوي است که عبدالحسين سپنتا در کتاب
تاريخچهي اوقاف اصفهان چاپ کرده است. تمام وقفنامه سالم است مگر اسم
روستاي وقفي که از متن وقفنامه قيچي شده است (16)
نقل ديگر آن که ادعا
شده که روي سنگي در مسجد شاه اصفهان که تنها بسم الله الرحمن الرحيم آن
باقي مانده، نام رقبات وقفي بوده که از بين رفته است (17)
دست آورد. البته
اين مصوبات، مشکلاتي هم داشته که در مقالهاي مورد بحث قرار گرفته است.
(18) به هر روي اصل مصوبه که در ابطال اسناد مالکيت زمينهاي وقفي غير موات
بود، سبب شد تا با پشتکار ادارهي اوقاف بسياري از اين زمينها به حالت
وقفي خود برگردد.
از سوي ديگر، يکي از مشکلات جديد در کشوري مانند کشور ما، قوت
گرفتن دولت و جايگزيني آن بجاي بسياري از نهادهاي عام المنفعه عومي است که
در دوران پيش از اين، به دست خود مردم و متوليان اداره ميشد. اين مسأله،
کار وقف را گرفتار مشکل کرده است. در اصل، مثل همهي موارد ديگر، عوض آن که
دولت نظارت کند، خود به صورت مستقيم وارد عمل شده، درآمدها رابه جيب خود
وارد و همهي مخارج را خود متقبل ميشود. کمترين نتيجهي آن اين است که در
چنين شرايطي، احساس مردم آن است که انجام اين قبيل کارها بر عهدهي دولت
است و آنان به طور مستقل نبايد تلاشي در اين باره داشته باشند.
مشکل
ديگر دربارهي مدارس ديني و هزينهي زندگي طالبان اين علوم بود. از اواخر
دورهي قاجاري به اين سو، شهريههاي طلبگي - به تناسب دولتي شدن آموزش و
دانشگاهها - از پول سهم امام پرداخت ميشد. اين مسأله نيز تا اندازهاي به
کار وقف آسيب زد. توضيح آن که، مردم احساس ميکردند که از طريقي غير وقف،
زندگي طلبهها تأمين ميشود و نيازي به وقف اموالي براي مدارس که بخش
عمدهي آنها براي تأمين
هزينههاي جاري زندگي آنها بود وجود ندارد.
بايد
توجه داشت که اساسا پديدهي وقف در حفظ سنن اهميت دارد و نظامهايي که
مدعي تغييرات مهم مذهبي و سياسي هستند به طور طبيعي با موقوفات برخورد
ميکنند. زماني که در يک جامعه، وقف بر پايه حفظ برخي سنتها و آداب و رسوم
بنا شده، حفظ موقوفات، به حفظ سنتها ميانجامد. اين امر به ويژه از لحاظ
حفظ آداب و رسوم مذهبي و حتي نوع آموزشهايي که در مدارس علمي مراد بوده
بسيار حائز اهميت است. آنان که در دورهي تجدد مخالف آن آداب و رسوم مذهبي
مانند تعزيه و زيارت و روضهخواني و غيره بودهاند، بهترين راه را براي از
بين بردن اين آداب، ضربه زدن به منابع مالي آنها، يعني وقف ميدانستند.
چند
يادآوري دربارهي زمينههاي پايداري وقف
نياز جامعهي ما و نياز
تاريخ ما به تقدس مالکيت در همهي موارد مهم است. هم بايد از حيث ديني به
اين مسأله توجه کرد و هم از حيث قانوني. انقلاب و دگرگوني نبايد به معناي
تقدس زدائي از ارزشها و احکام اصيل ديني باشد، بويژه انقلاب اسلامي که
اساسا مدعي حفظ حدود حلال و حرام است. به هر روي يکي از اصول مهم فقه
اسلامي، محترم شمردن مالکيت افراد است. بايد ضوابط را در جامعه به گونهاي
ترتيب داد که مفاهيمي که حيات اجتماعي يکي جامعه بر روي آن استوار است ثابت
بماند. ممکن است به طور موقت يک تغيير در وضع مالکيت بخشي از مردم را راضي
کند، اما وقتي مالکيت به طور عمومي لگدمال شد، مخصوصا مالکيت اموال عمومي
که از روي مصالح غير واقعي به اشخاص واگذار ميشود، ترديدي فراگير در جامعه
ايجاد ميکند.
معمولا در وقف نامه شرايطي براي حفظ وقف پيش بيني شده
است
معمولا در وقف نامه شرايطي براي حفظ وقف پيش بيني شده است.گاه اين
شرايط قوي و پايدار و گاه شرايطي است که في حد نفسه نميتواند استمرار
داشته باشد. بايد توجه داشت که در گذشته، موقوفات مهم از اين جهت، شرايط
پايداري داشته، اما به هر دليل، از آنجا که برخي از متوليان سلطهي تام
داشته و ناظري بر کار آنها در کار نبوده، به تدريج وقف را به ملکيت خود
درميآوردند. اينجا نياز به کنترل يک نيروي دولتي مانند سازمان اوقاف است.
همه کساني که وقف ميکنند، بايد به نوعي پاي حکومت را هم در آن بکشانند تا
دست کم، وقف از اين سو محفوظ باشد، گرچه در شرايطي، گاه همين مسأله مشکل
آفرين ميشود.
بايد توجه داشت که در دورهي صفوي ترکيبي از يک قدرت ديني
و سياسي به نام صدر کار نظارت بر اوقاف را داشته است. بعدها که در نيمهي
دوم دولت قاجاري، ميان مجتهد و حکومت اختلاف ايجاد شد، هنوز نظارت از آن
فقها بود، فقهايي که روابطشان با دولت حسنه بود. با حذف نظارت علما و
مجتهدان که به نوعي در سيستم دولتي بايد فعاليت کنند، دشواريهايي در
ادامهي حفظ موقوفات، پس از مرگ آنان پديد ميآمد. اگر آن مجتهد، فرزند
لايق مجتهدي داشت اوضاع تا اندازهاي حفظ ميشد، اما در صورتي که نسل
روحاني در آن خاندان قطع ميشد، مشکل نظارت و حتي سرپرستي جدي ميشد و کار
به آنجا ميرسيد که رقبات وقفي، حتي به ملکيت برخي از آقازادههاي متجدد
درميآمد. بسا شده که زمينهاي وقفي که سرپرستي آن را مجتهدي در اختيار
داشته، به بهانههاي واهي ميان وارثان وي تقسيم شده است. اين مشکل به طور
عمده در دورهي رضاخان پديد آمد که نسل روحاني در بسياري از خاندانهاي اصيل
روحاني تحت فشار رژيم منقطع گرديد.
از مسائلي که خاص وقف است
بياحترامي
به موقوفات است که به شکلهاي مختلف صورت ميگيرد. اولا از بين رفتن
موقوفات به دليل بياعتنايي متوليان به اموال وقفي، سبب ناپايداري بيشتر
وقف ميشود. ثانيا بر هم زدن شرايط موقوفه به بهانههاي واهي، دليل ديگري
است بر بياعتباري مال وقف شده. زماني که متولي يا حاکم به بهانهاي مورد
مصرف وقف را عوض کرد، بهانه به دست ديگران ميافتد تا شرايط را بر هم
ميزنند و به طور طبيعي وضع اوقاف گرفتار انحراف و زوال ميشود.
از امام
خميني - قدس سره - دربارهي موقوفاتي که براي حرم امام حسين و امام علي و
مثلا ايجاد روشنايي بر آنجا بوده، سؤال کردند که در حال حاضر که راه بسته
است، آيا ميتوانيم درآمد آنها را براي جنگ مصرف کنيم؟ ايشان فرمودند:بايد
در حساب خاصي نگهداري شود تا بعدها در جاي خود مصرف شود.
اصولا گذاشتن
شرايط در داخل وقفنامه براي حفظ وقف، از مسائل تخصصي است و لازم است تا
واقف از مراجع حقوقي و متخصصان کاملا پرسش کند که در چه صورتي مال وقف به
بهترين صورت باقي ميماند.
يکي از وظائف سازمان اوقاف، آگاه کردن کساني
است که قصد وقف اموالي را دارند. انتشار قوانين و مسائل حقوقي و نشان دادن
راههاي جلوگيري از تصاحب اين اموال و حفظ آنها ميتواند کمک شايستهاي به
حفظ موقوفات باشد. با دقت در شرايطي که در متن وقفنامههاي بزرگ قديمي
رعايت ميشده، ميتوان انواع بهانههايي که براي نابودي وقف و به ملکيت
درآوردن آن بکار ميرفته را شناخت. به عنوان مثال، قيد ميشده که زمينها
يا مغازههاي وقفي، با اجارهنامههاي بلند مدت به کسي واگذار نشود. يا آن
که حق قابل توجهي براي توليت آن در نظر گرفته ميشده تا براي حفظ منافع خود
هم شده و به آبادي وقف بپردازد. به نظر ميرسد که فهرستي از اين شرايط و
مسائل بايد تهيه شده و در اختيار واقفان جديد قرار داده شود. تنظيم متنهاي
از پيش آمده شده براي وقف با ذکر شرايط ضروري و لازم قدم مهمي براي رفتن
به سوي پايداري وقف و حفظ موقوفات از زوال است.
مهمترين استناد قرآني
براي جلوگيري از بر هم زدن شرايط وقف که در بيشتر وقفنامهها آمده آيهي
فمن بدله من بعد ما سمعه، فانما اثمه علي الذين يبدلونه است.
2-
راحة الصدور، ص 210.
3- نزهة القلوب، ص 67.
4- در اين باره به
کتاب تدوام و تحول در تاريخ ميانهي ايران از لمبتون ص 162 به بعد مراجعه
کنيد.. .
5- منشآت ميبدي، تهران، 1376، ص 173
6- عالم آراي سفوي، ج 2
ص 610.
7- سياست و اقتصاد عصر صفوي، ص 74. .
8- عالم آراي عباسي، ج
2، ص 762.
9- تاريخ اصفهان و ري، ص 35.
10- متن اين وقفنامه در
دفتر نخست ميراث اسلامي ايران به کوشش اينجانب منتشر شده است.
11-
ديوان شفيعاي شيرازي، ص 180 - 179 تهران، برگ، 1372.
12- علل برافتادن
صفويان، ص 123.
دورهي نادري
13- نصف جهان في تعريف الاصفهان، محمد
مهدي اصفهاني، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، اميرکبير، 1368، ص 257.
14-
صص 39 - 38.
15- همان. .
16- تاريخچه اوقاف اصفهان، ص 125.
17-
همان، ص 50.
18- اراضي وقفي در قوانين زمين، محمد ثابتي، ش 6 ميراث
جاويدان، ص 35 - 30