مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه
مقدمه
در دورهي قاجار نيز آرشيوي براي نگهداري اسناد شرعي از قبيل وقفنامهها وجود نداشت، اما برخي عالمان راهکاري نه چندان فراگير براي حفظ بخشي از اسناد شرعي داشتند که پيش از اين با نام «نسخههاي همسنگ» از آن ياد شد. (1) البته مسلما رعايت اين قاعده و تهيهي همزمان چند نسخه از يک سند در همان مجلس فقط به وقفنامهها منحصر نبود، بلکه، چنانکه پيش از اين کريستف ورنر (2) نشان داد، اين شيوه در زمان نگارش برخي مبايعه نامهها رعايت ميشد. امروز، با توجه به انتشار تصوير مجموعهاي کوچک از اسناد دورهي قاجار، شکي باقي نميماند که اين شيوه در برخي مصالحه نامهها، اجارهنامهها (3)اقرار نامهها، تقسيم نامهها، وصيت - وقفنامهها (4)و احکام (5) نيز اعمال ميشد.
اينک پرسش اين است که آيا برخي عالمان دورهي قاجار همانند شيخ فضلالله نوري و ملاعلي کني بنا به تجربه شخصي از سند شرعي نسخهي همسنگ تهيه ميکردهاند يا مقلد سنت پيش از قاجار بودهاند؟ پرسش ديگر اين است که آيا از وقفنامهي موقوفات خاص هم نسخههاي همسنگ تهيه ميشده است؟
اخيرا تصوير سندي به دفتر اسناد و شناسايي موقوفات، موسوم به «آرشيو سازمان اوقاف و امور خيريه»، اهدا شد (6) که
از حيث سندشناسي و وضعيت نگهداري اسناد شرعي توسط خانوادهاي فرهيخته، که در سالهاي انتقال قدرت و هرج و مرج کشور در خراسان ميزيسته، بسيار جالب توجه است.
در اين سند، ميرزا جلالالدين محمد حکيم جنابدي (مساوي گناباد(7) ي)، اموالي را که در تربت حيدريه و ترشيز (کاشمر امروزي) داشته در غرهي ذيقعده 980 بر اولادش وقف کرده است. اين سند با شمارهي ثبت 22 استان خراسان در آرشيو سازمان اوقاف و امور خيريه نگهداري ميشود. اندازهي اين تصوير، که احتمالا از سند اصلي کوچکتر شده است، 30 ضربدر 145 سانتيمتر است. اين تصوير رونوشتي است که در سال 1278 قمري در خطهي خراسان تهيه شده و در 1279 قمري مجددا با اصل سند مطابقت داده شده، عالمان وقت صحت آن را تأکيد کردهاند. گفتني است در سال 1305 قمري هم همين روال تکرار شده است است ؛ به عبارت ديگر اصل سند تا سال 1305 وجود داشته است، اما امروز کسي نميداند اصل سند کجاست.
حکيم جنابدي پس از ختم سند و تاريخ نوشتن ومهر زدن، از باب تکمله و توضيح، پاراگرافي به اين شرح افزوده و مهر زده است:
«توضيحا آنکه سجل وقفنامچهي املاک مزبوره پنج عدد نوشته شده يکي در دست اولاد و متولي آنها سپرده شده و يکي در کتابخانهي سرکار فيض آثار و يکي در نزد حضرت علامة العلمائي ملا قوامالدين امام جمعه ترشيز و يکي در نزد حضرت سيادت و نجابت منقبت ميرزا سيد علاءالدين توني سپرده شده و يکي در عمارت شاهزاده فيروز در سمت شرقي آن در لولهي مسي وديعه گذاشته شده مدفون است. با مفقود شدن نسخه به ساير نسخ رجوع نمايند.»
چنانکه ملاحظه ميشود اين وقفنامه داراي پنج نسخه بوده است.
وجه اشتراک اين سند با نسخههاي همسنگ در تهران در يکي از مهمترين علل تهيهي اين نسخههاست ؛ بدين معني که در هر دو دوره، نسخهاي از سند را براي متولي تهيه ميکردهاند تا مطابق آن عمل کند.
وجه اشتراک ديگر محل نگهداري سند است هم چنانکه در اسناد تهران هم مطرح شده است، کتابخانه حرم مقدس رضوي از ديرباز شأن والا داشته است ؛ از اين رو چه واقفان موقوفات عام و چه واقفان موقوفات امام رضا (ع) جايي مطمئنتر از آنجا سراغ نداشتهاند. اما احتمالا چون کشور کمتر روي آرامش به خود ميديده و از آن جا که گاه اماکن متبرکه هم در امان نبودهاند، حکيم جنابدي نسخهاي از سند را نه در عمارت شاهزاده بلکه در لولهي مسي در دل زمين حياط عمارت شاهزاده به امانت گذاشته است.
همچنين همانند اسناد تهران، نسخهاي از سند براي امام جمعه و حاکم شرع پيشبيني ميشده است تا بر عملکرد متولي موقوفه نظارت کنند و از او حساب بخواهند.
در سالهاي انتقال قدرت و زمان وقوع هرج و مرج در کشور، همانند دورهي قاجار، رجال محلي، و به عبارت امروزي نخبگان، هم مهم بودهاند ؛ چنانکه در نزد واقف تهراني، «سادات اخوي» و در نزد حکيم جنابدي «ميرزا سيد علاءالدين توني» مورد وثوق بودهاند.
با توجه به اين مقدمات ميتوان دو نتيجهي مستقل گرفت: نخست اين که سند ميرزا جلالالدين محمد حکيم جنابدي را، ميتوان به عنوان سابقهاي از سنت تهيهي «نسخههاي همسنگ»، حتي براي وقفنامههاي مربوط به موقوفات خاص، در پيش از دورهي قاجار معرفي کرد ؛ دوم اينکه وقف در روزهاي بحراني، ابزاري براي حفظ و بقاي خانوادهها محسوب ميشده است.
متن و حاشيهي گواههاي وقف نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله الذي هدينا بالدلائل و الايات البينات الباهرات الي سبيل الخيرات و ارشدنا بارسال الرسل و اقامة الحجج و البينات / الي مناهج المبرات و طرق النجاة و اصطفينا من بين المخلوقات بکرامة الطاعات و معرفة بکرامة الطاعات و معرفة العبادات ؛ اللهم اجعلنا / من عبادک الصالحين المؤمنين القائمين بالحسنات المعرضين المبعدين عن السيئات و الزلات و افضل الصلوات / و اکمل التحيات علي اشرف الکائنات و خير الموجودات و اول الممکنات الذي اوجب الله تعالي البريات عند ذکره / الصلوات محمد المبعوث علي الارضين و السموات بالمعجزات الباهرات و الايات البينات و الحج الزاهرات و الصلواة / و السلام علي آله و عترته الطيبين المعصومين ائمة الهداة و سادة الولاة سيما علي ابن عمه و وصيه و خليفته / و المخلوق من طينته وعلي الائمة الطاهرات المکرمات من ذريته صلوات زاکيات متواليات و تحيات ناميات / متواترات و بعد فقد قال الله تبارک و تعالي في محکم الايات و معظم الخطابات: سابقوا الي مغفرة / من ربکم و جنة عرضها السموات و بشر بالطافه العاليات عباده بتضاعف الحسنات فقال جل جلاله و عم نواله: من جاء بالحسنة فله عشر امثالها، و اکد الابشار و الاستظهار بالعفو عن السيئات عند اتيانه / الحسنات فقال عز من قائل: ان الحسنات يذهبن السيئات ذالک للذاکرين و في موضع: مثل الذين ينفقون / اموالهم في سبيل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل في کل سنبلة مأة حبة و الله يضاعف لمن يشاء و الله واسع / عليم و في موضع اخر: من ذا الذي يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له و له اجر کريم و قال النبي صلي الله عليه / و آله ينفعکم في الاخرة ثلاثة ولد صالح و کتاب کريم و صدقة جارية علي هذا گرانبهاتر گوهري که / غواص فکرت پيروان شريعت غراي مصطفوي از درياي بيمنتهاي روزگار ناپايدار جهت ذخيرهي گير / و دار يوم لا ينفع مال و لا بنون درآورده و عوض
نمودهاند استسعاء در طرق خيرات و [...] بذري که / دهقانان نکتهدان اعني سالکان طريقت بيضاء مرتضوي در مزرع دهر غدار نابکار و براي دستگيري / روز اليوم لا يؤخذ منکم فدية به دستياري عقل قويم و خيال مستقيم فکر نمودهاند کاشتن تخم صدقات / و انباشتن بذر مبرات در جويبار حسنات است و چون انفع خيرات و ابقاء مبرات و اقرب المناهج الي / سبل النجاة بذل مال و منال در مصرف صدقات و موقوفات است بخصوص نسبت به اقربا و ذوي الارحام / که رعايت و جانبداري ايشان در فرقان واجبالاذعان و احاديث ساطع البرهان ائمهي نام / عليهمالسلام تالي مرتبهي اطاعت حضرت ربالعزه و اول مرتبهي طاعات در فضيلت و آخر مرتبهي کمال در مقام عبادت است / بناء عليه توفيقات حضرت سبحاني و تأييدات جناب رباني شامل حال و کافل اقبال حضرت سيادت و نجابت / و رفعت و معالي و اقبال پناه فطانت و فضيلت وحذاقت و جلالت دستگاه شمسا لفلک السيادة و النجابة / و النقاوة فلاطون الزمان جالينوس الدوران مسيح الانفاسي ميرزا جلالالدين محمد حکيم جنابدي گشته / قربة الي الله و طلبا لمرضاته در حال صحه نفس و ثبات عقل و قوام جميع مشاعر نفسانيه و اعتدال تمام جوارح بشريه / به طيب نفس و رضاي خواطر وقف صحيح مؤبد شرعي و حبس مخلد دائمي ملي نمود تمامي و جملگي / منبع و محل زراعت کل ششدانگ قريهي موسومه به خيرآباد من توابع محولات تربت حيدريه را مع / يتعلق بها از صحاري و براري، آبزار و ديمجه، منازل و بيوتات و قلعه و حصار و غيرها آنچه در / عرف عام از آن دانند و شمرند من القليل و الکثير و النقير و القمطر و ايضا تمامي و جملگي محل زراعت / و منبع کل ششدانگ قريهي موسومه به شادغل (8)من توابع محولات واقعه در حدود شهر سلطانيه شهير به ترشيز (9) / را مع کل ما يتعلق بها من الصحاري و البراري آبيزار و ديمجهزار، انهار و آبار، جداول و چشمهسار صغيرة و کبيرة / برية و جبلية و من المنازل و البيوتات و الحيطان و الجنات مشجرا و غير مشجر و القلاع و الحصون و الحصار و / الطواحين و غيرها کائنا من کان جزوا و کلا و کل مايعد منها عرفا بر اولاد ذکور خود بطنا بعد بطن / نسلا بعد نسل و همچنين بر اولاد اولاد
ذکور الي ان يرث الله الارض و من عليها و توليت / املاک مزبوره را قرارداد نمود مادام الحيوة جهت خود و بعد ازايشان مفوض است به ولد الصدق / و هو حضرت سيادت و نجابت و معالي پناه فخامت و مناعت دستگاه ميرزائي ميرزا بديع الزمان / و بعد از ايشان با اعلم و ارشد اولاد ذکور واقف موفق معظم اليه من کل منهم جامعا للوصفين / و با افتراق وصفين في اثنين منهم خواهد بود بينهم نصفين و مع التساوي في الجميع للجميع و مع عدم / الوصفين في الکل کان للاسن و الاکبر منهم و هکذا قوما قعد قوم و رهطا بعد رهط. مقرر آنکه متولي / در هر عصري از اعصار منافع املاک مرقومه را کما هو حقه جمعآوري نموده بعد از وضع جميع اخراجات / ضروريه املاک مزبوره کائنا ما کان دو عشر جهت حق التوليه خود بردارد و تتمه را بر موجودين از اولاد / علي سبيل التسوية و التعديل قسمت نمايد. مقرر آنکه دو عمارت عالي که واقعه در قريهي خيرآباد و خاصه واقف / موفق معزي اليه است و باغ بزرگ شهير به چهارباغ ملکي و همچنين عمارت خاصه واقف واقعه در قريهي / شادغول شهير به عمارت سر ميدان و باغ شهير به شقايق آباد واقعه در اسفل خيابان قريهي مزبوره / متعلق به متولي در هر عصري از اعصار و در تصرف او بوده باشد زياد بر حصه و رسد او در املاک / مزبوره و چنانچه خداي نخواسته اولاد ذکور واقف منقرض و منقطع شوند املاک مرقومهي فوق / وقف خواهد بود بر شمع و چراغ مرقد مطهر و روضهي منورهي حضرت ثامن الائمة الطاهرين، امام / الهدي علي ابنموسي الرضا عليه و علي آبائه الطاهرين و ابنائه المعصومين الف الاف التحية و الثناء / و متولي آنها در آن حال خواهد بود متولي خاصهي سرکار فيض آثار. مقرر آن که متولي آستانهي مقدسه / منافع املاک مرقومه را چنانچه بايد جمع آوري نموده بعد از وضع اخراجات ضروريه عشري / جهت حق التوليهي خود برداشته تتمه را خرج و صرف شمع، و چراغ و سوخت روضهي متبرکه سازد وقفا صحيحا لازما جازما شرعيا و حبسا مؤبدا مخلدا دائميا بحيث لا يباع و لا يملک / و لا يوهب و لا يورث و لا يصالح و لا يتصرف فيها في غير مصرفها (فمن بدله بعد ما سمعه فانما / اثمه علي الذين يبدلونه) تغيير دهنده و تبديل کننده به لعنت خدا و ملائکه و
نفرين رسول و ائمهي / هدي سلام الله عليهم اجمعين گرفتار باد و کان ذالک تحريرا بتاريخ غرة شهر ذيقعدة الحرام / من شهور سنة ثمانين و تسعمائة من سنين مضين من الهجرة النبوية المصطفوية الاحمدية علي هاجرها / الاف الثناء و التحية سنة 980. (محل مهر مرحوم مبرور ميرزا جلالالدين محمد طاب ثراه و جعل الجنة مثواه ).
توضيحا آنکه سجل وقفنامچهي املاک / مزبوره پنج عدد نوشته شده يکي در دست اولاد و متولي آنها سپرده شده و يکي در کتابخانهي / سرکار فيض آثار و يکي در نزد حضرت علامة العلمائي ملا قوامالدين امام جمعه ترشيز و يکي در نزد حضرت سيادت و نجابت منقبت ميرزا سيد علاءالدين توني سپرده شده و يکي در / عمارت شاهزاده فيروز در سمت شرقي آن در لولهي مسي وديعه گذاشته شده مدفون است / با مفقود شدن نسخه به ساير نسخ رجوع نمايند. (محل مهر مرحوم مبرور ميرزا جلالالدين محمد طاب ثراه و جعل الجنة مثواه هذا شکله [مدور] و سجعه:) «لا اله الا الله محمد رسول الله، علي ولي الله حقا / جلالالدين محمد الحسيني»
حاشيهي
گواهها
متن ذا و [...] المعتبر طباق و [...] حرره احقر [...] المسلمين المطباق [کذا] في 24 ج 1305،1
2. بسم الله تعالي
قد قوبل ذا مع اصله و کان مطابقا له حرره. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «المتوکل علي الله الغني جعفر الحسيني».
3. بسم الله تعالي
ذا و اصله الاصيل سيان حرره. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «عبده ابو [کذا] محمد بن محمد حسين شريف»
4. ذا و اصله الاصيل سيان حرره. [مهر چهارگوش / نستعليق:] «الراجي علياکبر الحسيني»
5. بسم الله تعالي شأنه
قد قوبل مع اصله الذي يقال انه اصل اصيل [........] و هما سيان. [مهر بيضي شکل / ثلث:] «عبده محمدرحيم »
6. بسم الله تعالي شأنه
قابلنا و مع الاصل و هما سيان حرره الداعي احمد [......]. [مهر بيضي شکل] «ناخوانا»
7. بسم الله تعالي
ذا و اصله سيان حرره. [مهر چهارگوش / نستعليق:] «........ ذبيحالله الحسيني»
8. بسم الله تعالي شأنه
قد قوبل ذا مع الاصل مطابقا و حرره محمد ابنالمرحوم حاجي ملا محسن [.......] في سنة 1279. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «ناخوانا»
9. بسم الله تعالي
قوبل مع اصله مطابقا حرره [......]. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «لا اله الا الله الملک الحق المبين عبده عنايتالله»
10. ذا اصله سيان. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «عبده الراجي عبدالرحيم الحسيني»
11. ذا و اصله سيان حرره. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «ناخوانا»
12. قد قوبل ذا مع اصله مطابقا حرره في سادس شوال 1278 حرره. [مهر چهارگوش / ثلث:] «ناخوانا»
13. قد قوبلت هذه السواد مع اصله و وجدته مطابقا لا [.....] زيادة و لا نقصية حرره الاقل عبدالجواد الکاخکي الجنابدي. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «عبدالجواد»
14. هذا السواد مطابق مع اصل حرره الجاني. [مهر بيضي شکل / ثلث:] «محمد ابراهيم»
15. قد قابلت مع اصله و هما سيان حرره علي بن ملا عبدالله سراياني [کذا]. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «عبده الراجي علي»
16. قد قوبل ذا مع اصله فکان مطابقا له حرره. [مهر چهارگوش / ثلث:] «العبد المذنب محمد بن عبدالخالق»
17. ذا و اصله سيان حرره ابن مرحوم امير محمدحسن خان طبسي طاب ثراه. [مهر بيضي شکل / ثلث:] «محمد ابراهيم»
18. قد قوبل ذا و اصله سيان: [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «[........] شرف بر انبيا محمد»
19. [....] بعض مراثق [کذا] به بمطابقة لاصله حرره. [مهر چهارگوش / ثلث:] «ابراهيم الشريف»
20. قد قابلت مع اصله الصحيح و کان مطابقا له حرره العبد الجاني اقل الساداة حسن الحسيني. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «عبده حسن الحسيني»
21. هذا مع اصله سيان حرره العبد. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «محمدمهدي»
22. بسم الله تعالي
قد قوبل [...] اصله سيان حرره العبد [ کذا]. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «اللهم صل علي محمد و آل محمد »
23. ذا مع اصله سيان حرره. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «يا امام جعفر صادق»
24. مطابقه با اصل شد. العبد سلطان محمد
25. ذا و اصله سيان حرره. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «العبد عبدالرحيم»
26. ذا و اصله سيان حرره. [مهر بيضي شکل / نستعيلق:] «...... محمد»
27. قد قابلت هذه النسخة مع اصله [.... ] مساويا. و انا احقر السادات مهدي ابنميرزا سيد محمد التوني. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «عبده مهدي الموسوي»
28. قد قوبلت هذه النسخة مع الاصل عندي و کان معه سيان و انا ابنمحمد الحسيني الجنابادي الجومندي. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «عبده سيد علي الحسيني»
29. قد قوبلت هذه النسخة مع الاصل عندي و کان معه سيان و انا ابنالمرحوم محمد الحسيني الجنابادي الجومندي حرره. [مهر چهارگوش / نستعليق:] «عبده [.....] الحسيني»
30. ذا مع اصله سيان حرره. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «محمدحسن» [مهر بيضي شکل /
نستعليق:] «محمدباقر»
31. السواد مطابق الاصل حرره. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «حسين ابنحسن الحسيني»
32. ان ذا و اصله سيان حرره. اقل الطلاب و الخدام عبدالرحمن.
33. قد قابلت مع اصله و هما سيان.
34. ذا و اصله سيان حرره. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «الداعي الي الله محمد حسن»
35. قد قوبل ذا و اصله سيان حرره. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «عبدهالراجي محمدرضا»
36. بسم الله تعالي
قد قوبل ذا مع اصله الاصيل المهمور بسبع و اربعين امهار متطابقا حرره [.....] الجانيه. [مهر چهارگوش / ثلث :] «العبد المذنب محمد الرضوي [کذا]».
38. بسم الله تعالي
39. قد قوبل ذا مع اصله الاصله متطابقا حرره. [مهر چهارگوش / ثلث:] «العبد عليرضا بن حسين الرضوي »
پي نوشت :
1- براي توضيحات
بيشتر ر. ک: رضايي، اميد: «نسخههاي همسنگ يک سند»، فصلنامهي ميراث
جاويدان، ش 46، تابستان 1383، صص 83 -76.
2- Christoph WERNER Formal
aspects of Qajar deeds PERSIAN DOCUMENTS ED Nobouaki KONDO Routledge
Curzon 2003, p:36.
ورنر در اين مقاله به کتاب خود به نام An Iranian
Town in Trasition استناد کرده است. با مراجعه به کتاب در مييابيم که يک
مبايعه نامه (ص 321 - 318) و يک حکم شرعي (ص 375 - 372) از مجموعه اسناد
ارائه شده «چند نسخه»اي است. در حالي که ورنر چه در هنگام بازخواني و چه در
وقت تحليل علامت سند «چند نسخهاي» در کتاب و مقالهي مذکور، فقط به نشان
«چند نسخه»اي روي مبايعه نامه توجه کرده است. در هر دو اثر «الکتاب علي ثلث
نسخ» را سهوا «اکتاب علي ثلث نسخ» گزارش کردهاند.
3- براي ديدن
نمونههايي از اين نوع اسناد نک: حسيني اشکوري، جعفر: مجموعه اسناد
کتابخانهي ميرزا محمد کاظميني، نشر مجمع ذخاير اسلامي با همکاري بنياد
پژوهشي فرهنگي ريحانةالرسول، چ 1383،1: سند 31 ، سند 61، سند 83، سند 84،
سند 88، سند 111، سند 113، سند 122، سند 126، سند 127، سند 129 ، سند 132،
سند 133، سند 134، سند 144، سند 148، سند 151، سند 163، سند 181.
4-
کشاورز، اردشير، زندگان عرصهي عشق ؛ انتشارات طاق بستان، ج 2، چ 1382،1.
در اين کتاب تصوير بخشي از اسناد ارائه شده است. از آن جا که اوراق مورد
نظر بدون شمارهي صفحه بودند، شمارهي صفحاتي که در اين بخش ارائه ميشود،
دستي شماره گذاري شدهاند: اسناد صفحات [ 1355 ] (مصالحه نامه)، [ 1356 ]
(مصالحه نامه)، [1363] (وصيت - وقفنامه )، [1364 ] (مصالحه نامه)، [1409]
(حکم شرعي)، [1410] (تقسيم نامه)، [1412] (اقرارنامه)، [1415] (وقفنامه)،
[1419] (وقفنامه)، [1427] (مصالحه نامه).
5- رضائي، اميد: پنجاه و يک
عريضه و حکم شرعي، تهران: معاونت فرهنگي سازمان اوقاف و امور خيريه، چ
1383،1، ص 127 - 126 (حکم شرعي).
6- با تشکر از آقاي مهندس سيد
جلالالدين گنابادي که تصوير اين سند را اهدا کردند.
7- منطقهاي بسيار
استراتژيک براي حمله به هرات از طرف خواف محسوب ميشده است. براي توضيحات
بيشتر ر. ک: فرهنگ جغرافيايي ايران - خراسان، ترجمهي کاظم خادميان، مشهد:
بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، چ 1380،1، ص 897.
8- واقع در
35 درجه و 11 دقيقهي عرض جغرافيايي، و 58 درجه و 33 دقيقهي طول جغرافيايي
و در ارتفاع 1045 از سطح دريا واقع در کاشمر. ر. ک: پاپلي يزدي، محمد
حسين: فرهنگ آباديها و مکانهاي مذهبي کشور، مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي
آستان قدس رضوي ، 1367، ص 334.
9- با آن که به نظر ميرسد نام ترشيز
از اوايل قرن دهم کمکم جانشين سلطانيه شده است، اما جالب توجه است که هنوز
روستايي در جنب آن با نام «سلطانيه» وجود دارد. نک: فرهنگ جغرافيايي ايران
- خراسان، ص 222.