مرتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه
نويسنده:عليرضا ميرزا محمد
وقف نامهي مسجد و مدرسهي محموديهي تهران
مقدمه
وقفنامهي مسجد و مدرسهي محموديه از معدود وقفنامههاي جامع و مانعي است که در عهد سلطنت مظفرالدين شاه قاجار با خط نستعليق به سلک کتابت درآمده و در نهايت دقت و رزانت تدوين يافته است. اين وقفنامه در 1324 هق، همراه با کتاب جواهرالاخلاق، نوشتهي واقف، به قطع رحلي و درصد نسخه چاپ سنگي شده است. محل کنوني مسجد و مدرسهي محموديه که اين وقفنامه مختص بدان است، در خيابان چراغ برق بين چهارراه سرچشمه و سهراه امين حضور واقع است که به گذر ميرزا محمود وزير نيز شهرت دارد.
بنابر وقفنامه، اين مسجد و مدرسه از نظر موقعيت جغرافيايي «در راستهي خيابان دولتي، قرب گذر سرچشمه، محلهي عودلاجان من محلات دارالخلافهي طهران که در آن مجراي آب روان قنات مرحوم خلدمکان حاج عليرضا، طاب ثراه، ميباشد» قرار دارد و محدود بدين حدود است: حد شرقي به خانهي والدهي حاجي محمد خان، معروف به باجي اصفهاني. حد غربي به خانهي علي نقي خان. حد شمالي به خيابان دولتي که عبور ترامواه ميشود. حد
جنوبي به خانهها.
از نام و نسب مؤلف وقفنامه ذکري نرفته است. اما واقف موقوفات مزبور، آقا سيد محمود طهراني معروف به جواهري است که از ادبا و فضلاي سدهي سيزدهم هجري قمري بوده است؛ چنان که شيخ آقا بزرگ طهراني پس از ياد کرد کتاب جواهر الاخلاق وي، او را چنين معرفي کرده است:
و هو الباني والواقف للمدرسة المحمودية و ما يتعلق بهامن الموقوفات الواقعة في طهران في محلة سرچشمه (1)در اهميت مدرسهي محمديه همين بس که بزرگاني چون شيخ عبدالنبي نوري از فقيهان برجسته و سرشناس تهران در اين مدرسه به تدريس اشتغال داشت، و در همين مدرسه بود که فقيه بزرگوار، آيتالله مرعشي در 1342 ه ق پس از بازگشت از نجف و سکونت در تهران به جلسات درس فقه و اصول شيخ ميشتافت و بهره ميگرفت (2)
ميرزا کوچک خان هم پيش از آنکه زعامت انقلابيون جنگل را بر عهده گيرد، در اين مدرسه که گويا به کلبهي علوم قديم شهرت داشت، کسب دانش ميکرد. (3)اين وقفنامه از جهاتي حايز اهميت است که به طور اجمال اين موارد را دربر ميگيرد:
الف.ترغيب و تأکيد بر کارهاي نيک و احداث مراکز تعليم و تربيت و ايجاد آثار و ابنيهي عامالمنفعه به عنوان باقيات و ذخيرهي روز رستخيز و معاد؛
ب.روش صحيح بهرهبرداري از موقوفات و مصرف مناسب و بجاي آنها براساس ضابطهاي استوار، آنسان که امکان بروز هرگونه خلاف و سوءاستفاده از دستاندرکاران سلب شود و تصور خطا و خيانت در ادارهي امور نرود.
ج.کيفيت سکونت طلاب علوم ديني در مدارس علميه و شيوهي تدريس و تحصيل و معيشت، به انضمام برنامهي تحصيلي خاص و انواع کتب مورد استفاده در اين گونه مدارس که مشتمل است بر: قرآن کريم، کتب ادعيه، تفاسير مختلف، صرف و نحو عربي، فرهنگهاي لغت عربي و فارسي، کتابهاي حديث و اخلاق، فقه و اصول، رجال و تاريخ، و متون نظم و نثر فارسي؛
د.تبيين تکاليف متصديان و کارکنان شامل کتابدار، مدرس، امام جماعت، معلم، مشاق، قاري، مؤذن، خادم، متولي، ناظر و نيز حوزهي فعاليت و ميزان حقوق هر يک از آنان؛
ه.دستورالعمل برگزاري روضهخواني در ماههاي رجب و شعبان و رمضان، عزاداري در ايام ماههاي محرم و صفر، مصارف روز عيد غدير، اطعام فقرا و مساکين و نيز موارد مشابه ديگر؛
و.شناخت محدودهي تهران در عهد قاجاريه و آشنايي با محلات و مناطق آن، که گذرها، بازارها، مساجد، قنوات، کاروانسراها، خيابانها، و ديگر اماکن را دربر ميگيرد (رک: فصل پنجم وقفنامه).
ز.اطلاع يافتن از وسايل و اشيا و تعبيراتي که در آن روزگار معمول بوده و امروزه نام يا کاربرد برخي از آنها تقريبا منسوخ شده است و اسامي برخي از آنها را ميتوان تنها از زبان سالخوردگان اصيل تهراني شنيد. اين واژگان غالبا مختص به اسباب و لوازمي است که معمولا در منازل و مساجد مورد استفاده قرار ميگرفته و بعضا به اماکن و ابنيه و اشياي يگر تعلق داشته و از ديدگاه مردمشناسي درخور توجه و مطالعه است (رک: فصل هشتم يا يازدهم وقفنامه).
ح.آگاه شدن از برنامهريزي فرهنگي و شيوهي اجرا و نظارت تا حصول نتيجه؛ بر اين اساس، محصلان علوم ملزم بودهاند که در کسب دانش نهايت جديت را روا دارند و به موازات پيشرفت علمي به تهذيب نفس بپردازند تا در علم و عمل مقامي شايسته يابند. در اين راستا، تدوين مقررات مربوط به استفاهي طلاب از حجرههاي مدرسه و نحوهي پيشرفت تحصيلي و تشويق محصلان برجسته قابل ملاحظه است. تعيين ضوابط خاص براي کتابداران و روش معمول کتابداري و امانت گرفتن کتاب در آن زمان، از جمله مسائل فرهنگي چشمگير در اين وقفنامه است. ارتباط استاد و شاگرد از نظر رفتاري و نيز دقت در نگهداري از اموال و چگونگي استعمال ظروف و اسباب و وسايل موقوفه از اهميتي بسزا برخوردار است. عنايت به آموزش و پرورش و تأکيد بر رعايت اصول اخلاقي در تمام مباحث وقفنامه از دانش و بينش کافي واقف و تعهد الهي وي در احياي ارزشهاي فرهنگي اسلام حکايت دارد که با مطالعهي آن ميتوان بدين امر وقوف يافت.
در مجموع ميتوان گفت که اين وقفنامه، نظامنامهي جامعي است که فرهنگ تعليم و تربيت اسلامي را در حوزههاي علميه به شيوهي سنتي تبيين ميکند و چه بسا اين وجه، گذشته از سنت وقف و ارزشهاي مترتب بر آن، از مميزات برجستهي چنين وقفنامهاي به شمار آيد.
فصول و شعب وقف نامه
اين وقفنامه مشتمل بر يک مقدمه و بيست و هشت فصل است که فصل ششم خود بيست و سه شعبه دارد. مقدمه با حمد الهي ونعت رسول اکرم (ص) وائمهي اطهار آغاز شده وسپس از مباحثي بدين شرح سخن به ميان
آمده است: «فضيلت انسان و ترغيب او به تأسيس آثار خيريه»؛ «همت و توفيق واقف و بنيانگذار مسجد و مدرسهي محموديه»؛ «مکان و کيفيت ساخت مسجد و مدرسهي محموديه و معلم خانهي اطفال» و «موقوفات مسجد و مدرسهي محموديه و وجوه مصارف آنها».
خصايص رسمالخطي
در رسمالخط اين وقفنامه گاهي نشانههايي از شيوهي کتابت قديم به چشم ميخورد؛ چنان که فيالمثل کاتب در سراسر متن «گ» را به صورت «ک» و کلمات «حيات» و «صلاة» را به شکل «حيوة» و «صلوة» تحرير کرده است. در برخي موارد رسمالخط واژهها به دو گونه ضبط شده است، مانند: هيأت و هيئت، ششماه و شش ماه، از اين و ازين، در اين و درين، شمايل و شمائل، شعائر و شعاير، جهت و جهة و جز آنها که به منظور هماهنگي، و شيوهي متداول کنوني انتخاب شد.
همچنين کلمات مختم به هاي غير ملفوظ، هنگام الحاق به «ي» نکره به صورت «ه» نگارش يافته است. الحاق «به» حرف اضافه به اسما، و الحاق حرف تأکيد يا زينت به افعال، و اتصال حرف ربط «که» و فعل ربطي «است» به اسم ماقبل آنها از ديگر اختصاصات رسمالخط اين وقفنامه است. کلمات مختوم به «اء» غالبا با علامت مد و حرف «آ» در بسياري از واژگان بدون مد آورده شده است.
روش مختار ما در کتابت و استنساخ کلمات و حروف ياد شده، حتيالامکان رعايت قواعد رسمالخط رايج امروزين است تا قرائت متن براي خوانندگان به سهولت انجام پذيرد. در تصحيح متن وقفنامهي حاضر، بدون توسل به هرگونه حدس و گمان يا ذوق و سليقه در حفظ امانت کوشيدهايم و در نهايت سعي و دقت به ضبط متن پرداختهايم. منتها در پارهاي موارد، به منظور رفع نقايص جزئي دستوري، الزاما کلمهاي به متن افزوده شده که ميان دو قلاب[]قرار گرفته است.
شيوهي نثر وقف نامه
قبل از آنکه از موضوعات مهم و متعدد دربارهي شيوهي نگارش اين اثر سخن به ميان آيد و مطالب دستوري و زبانشناسي با ذکر مثال مورد امعان نظر قرار گيرد، ياد کرد کلياتي در اين باب لازم به نظر ميرسد.
1.مقدمهي وقفنامه با نثري متين و غالبا موزون و مسجع تحرير شده است، مانند:
پس لازم است کسي را که دست قدرت ايزد به قامت وجودش خلعت حيات انسانيت پوشانيد و فرقش را به تاج کرامت (و لقد کرمنا) مزين گردانيد، مانند حيوانات حاصل زندگاني خود را خوردن و خفتن نداند و روزگار خويش را به تنآسايي و غفلت و کاهلي و کسالت نگذراند....
2.استشهاد به آيات شريفهي قرآني و استناد به احاديث و روايات؛
3.جز در چند مورد معدود، در اين متن از شعر فارسي اثري نميتوان ديد.
4.کلمات، ترکيبات، نعتها و عبارات عربي در متن، فراوان به کار رفته است.
5.کاربرد مترادفات، تتابع اضافات، تکرار الفاظ از ديگر ويژگيهاي اين وقفنامه است.
مشروح خصايص نثر اين اثر بدين قرار است:
روش جمع بستن کلمات
جمع کلمات فارسي و عربي به گونههاي مختلف، در اين متن چشمگير و قابل ملاحظه است که به نمونههايي از هر کدام اشاره ميشود:
1.جمعهاي مکسر:
مساکن، جاهر، زواهر، علوم، حقايق، اشيا، ابواب، قواعد، فوايد، مراتب، نفايس، فنون، اوصيا، اصفيا، اولاد، شموع، قوا، مدارک، نتايج، اصوات، وظايف، تجار، امنا، دراويش، عجزه، عميان، مدارس، اهالي، اصناف، تکاليف، اوراق، خدام، مدارج، مصايب، متاعب، حوادث، نوايب، آثار، فقرا، ايتام، مساجد، اسباب، جلايل، اعمال، شمايل، اطهار، انبيا، اطفال، ازمنه، شوايب، فتن، شعاير، شرايع، توابع، لواحق، حدود، مجالس، طلبه، اجلا، علما، اعلام، فصول، شرايط، دکاکين، قنوات، مصارف، سهام، اشعار، امثال، احوال، رؤسا، اوصاف، ايام، اعيان، همم، حوايج، طلاب، ارحام، کتب، خطوط، اساتيد، تواريخ، حکما، شعرا، ظروف، مرافق، صفوف، اوقات، اطعمه، املاک، منافع، ليالي، عطايا، ادعيه، اقربا، اشخاص، اوقاف؛
2.جمع با «ات»:
مقامات، تحيات، تسليمات، زاکيات، حيوانات، ترقيات، درجات، خيرات، مبرات، مأکولات، ملبوسات، توفيقات، جاريات، طاعات، عبادات، برکات، محلات، حجرات، ساعات، متعلقات، رقبات، مستغلات، آلات، مضافات، محذورات، قطعات، سادات، تعميرات، تقلبات، تصرفات، سعادات، ثقات، خدمات، شعبات، سنوات، اتفاقات، حضرات، ترتيبات، مسطورات؛
3.جمع با «ين»:
متعلمين، واصلين، عارفين
محصلين، طالبين، مهندسين، واعظين، مصلين، مدعوين، مأمومين، مجانين، ساکنين؛
4.جمع بستن کلمات عربي با «ان»: واقفان، ساکنان، جاهلان، غافلان، معماران؛
5.جمع بستن کلمات عربي با «ها»: خاطرها، طرحها، قرآنها، کتابها، اعميها، متوليها؛
6.جمع بستن کلمات جمع عربي با «ات»: لوازمات، امورات، شروطات، مصارفات، مخارجات؛
7.جمع بستن کلمات جمع عربي با «ان» و «ها»: اولادان، خدامها؛
8.جمع بستن کلمات مرکب عربي - فارسي با «ان» و «ها»: وظيفهخواران، پستفطرتان، عروسيخانهها، مريضخانهها.
9.جمع بستن کلمات فارسي با «ان»: راهنمايان، پيشوايان، خردمندان، مردمان، همگنان، پيغمبران، نمازگزاران، ديگران، آقايان؛
10.جمع بستن کلمات فارسي با «ها»: راهها، پلها، زبانها، زيلوها، قاليچهها، خانهها، يخچاوانها، ايوانها، دالانها، خنچهها، چيزها، دهليزها، بامها، شبها، چراغها، کارها، مهمانيخانهها.
11.جمع بستن کلمات مختوم به هاي غيرملفوظ با «ان»: فرزانگان، از پاي افتادگان، خليفگان.
استعمال کلمهي تثنيهي عربي
کلمات مثناي عربي ندرتا در پارهاي از عبارات اين اثر ديده ميشود که گاهي کلمهي «دو» پيش از آنها به کار رفته است مانند: از هر يک از دو دکهي جنبين درب دالان بزرگ سراي خدايي که در سمت شمال راسته بازار واقع است... (فصل پنجم)؛ از هر يک از دو باب دکانهايي که جنبين دکههاي مزبورهي درب دالان کوچک سراي خدايي است... (فصل پنجم)؛ سيد اسدالله و آقا سيد جواد ولدان واقف... (فصل بيست و هشتم).
مطابقهي صفت و موصوف
غالبا صفت و موصوف در عبارات عربي ز جهت افراد و جمع يا تذکير و تأنيث با هم مطابقت دارند مانند: حکومت کامله، نفس ناطقه، قدرت شامله، سعادت دنيويه، نعمت اخرويه، نقطهي منوره، رحمت ربوبيه، مدرسهي ميمونه، مدرسهي مبارکه، همت عليا، عزيمت عظمي، سلسلهي جليله، مسجد مبارک، مکان شريف، توفيق رباني، تأييد سبحاني، سعي کامل، اهتمام بليغ، سهم مزبور، فوايد جليله، مراتب جميله، قواي عاليه، مدارک ساميه، نتايج عظيمه، حدود اربعه، علوم دينيه، فصول مسطوره، مصارف معينه، ليالي متبرکه، کتب علميه، زواياي مزبوره، اعمال لغويه، اوصاف مذکوره، همم عاليه، حوايج لازمه، املاک موقوفه، ترقيات کامله، درجات عاليه، خيرات اجاريه، مقامات عاليه، مستغلات مشروحه، تعميرات لازمه، ترتيبات مذکوره، سنوات عديده، تسليمات زاکيات، خيرات جاريات، جواهر زواهر، طلاب ساکنين.
البته گاهي نيز کلمات عربي به شيوهي زبان فارسي، يعني عدم انطباق صفت و موصوف در متن وقفنامه به کار رفته است مانند: روضهي مقدس، همت عالي، سعادت کامل، علوم رباني، امورات جزئي، شروطات مخصوص، سعادات اخروي، اولاد اطهر.
لغات و ترکيبات و عبارات عربي
کاربرد کلمات و جملات و نعتهاي عربي از جمله خصايص آشکار و چشمگير اين اثر است. البته گاهي بخشي از عبارت را جملهاي عربي تشکيل ميدهد و نيز بعضا واژههايي تنويندار در اين متن ديده ميشود که اين موارد در اين باره قابل توجه است:
ترکيبات عربي
صراط المستقيم، قرةالعين، دارخلافه، رب العالمين، رفيع البنيان، خاتم النبيين، مالالاجاره، بعبارة اخري، بالفعل، اطعام المساکين، عينالحياة، حقالتوليه، حقالنظاره، حقالمباشر، حقالتدريس، فوقالعاه، محتاج اليه، من غير حق، عندالله، عندالرسول، بلاامساک، خيرالبشر، کلامالله، سليم النفس، ذويالحقوق، ظاهر الصلاح، مغشوش الحال، موقوف عليهم، بنفسه، قليل البضاعه، حتيالمقدور، نفسالامر، بلامالک، فيالجمله، حسبالشرط، في صحة سکونه، مرجع الانام، ابوالارامل والايتام، حجةالاسلام، بالمشاورة والمشارکة، الي آخر، حسب المقرر، بالمناصفه، هکذا.
جملههاي نعتي
جلت عظمته، دام اقباله العالي، عليهالسلام، طاب ثراه، صلي الله عليه و آله و سلم، عليه
آلاف التحية والثناء، معزي اليه، ادام الله ظلهم العالي، عزو علا؛
جملات و عبارات عربي
جملات عربي که گاهي مختصر است و گاه مطول، به صورت مستقل يا مکمل عبارات فارسي متن به کار رفته است مانند:
الحمدلله الواقف علي ضماير العباد الموفق للخيرات الجاريات ليوم المعاد المفيض للبرکات التامات الباقيات الي يوم الميعاد؛ والصلاة والسلام علي خير خلقه محمد و آله شفعاء الخلق يوم يناد المناد (مقدمه) / و صلوات بلا انتها و تحيات لاتعد و لا تحصي نثار مرقد اقدس و روضهي مقدس بسط نور شهود... محمد مصطفي عليه من الصلوات ازکاها و من التحيات انماها مادام البحر محيطا والارض بسيطا. (مقدمه) /... وقف مؤبد و حبس مخلد نمود قربة الي الله و طلبا لمرضاته يک باب مسجد مبارک و مدرسهي ميمونهي مسماة بمحموديه و معلمخانهي اطفال فقرا و ايتام را... (مقدمه) / ان شاء الله. (فصل دوازدهم) / مهما امکن. (فصل شانزدهم) / مادام الحياة. (فصل بيست و هشتم) / اولا متولي را ميبايد مناف املاک را صرف در آبادي آن کند، ولو به سنوات عديده، حتي يکمل البناء و يتم العمارة. (فصل بيست و چهارم) / و همچنين در شروطات مخصوص ديگر در حق امام جماعت و مدرس و غير ذلک من الشروط الاخر که عدم آنها صلاح باشد يا اصلح، متولي مأذون است. (فصل بيست و پنجم) / و صيغهي وقف بالعربية و الفارسية جامعة لجميع الشرايط والارکان به نحو خلود و دوام جاري و واقع گرديد. (فصل بيست و هشتم)؛
کلمات تنويندار
مستمرا، تخمينا، منفردا، مشروحا، مفصلا، معجلا، غاصبا، اقلا، تبرعا، ابدا، توضيحا، مقررا، اشتباها؛
استعمال لغات عربي
احصا، تحفه، مدرس، تعليم، استعداد، تحصيل، تمهيد، مرقد، اقدس، بسط، اعجاز، شهود، حکمت، حضرت، خليفه، وجود، ذوالجلال، هيکل، مظهر، کرامت، غفلت، موجد، مورث، امتياز، مفهوم، تشريف، سفينه، شراع، جود، مشرع، شريعت، منبع، حقيقت، غره، مقدم،اطهر، خبير، بصير، مضمون، خلعت، حيات، فسق، فجور، مستعار، مؤبد، مخلد فوز، محمدت، مغفرت، فيض، کافل، مستطاب، مفاد، اختتام، سبحان، نحوست، توسيع، تسهيم، تفويض، مشاق، مکبر، مؤذن، مسطور، کم و کيف، موقوف، اطعام، حصه، منسهم، متعه، عاق، مشتغل، حزب، وظيفه، منوط، مناجات، احيا، فهيم، ازاله، جهول، ظلوم، تقريب، تفتيش، تعظيم، تفخيم، اقتفا، امتثال، انعقاد، اعانت، مجلس، مشوق، حراست، نهج، مباحثه، جهر، تحکم، فريضه، مأذون، توليت، خلود، ميمنت، مأثور، تفريغ، فخامت؛
افعال مرکب از کلمات عربي و مصادر فارسي
عاجز آمدن، قرار دادن، خلق فرمودن، مزين گردانيدن، احداث نمودن، تأسيس فرمودن، مفروش کردن، مجتمع بودن، متوجه داشتن، مذکور گرديدن، به عمل آمدن، وقف نمودن، بيتوته کردن، توسط نمودن، مضايقه کردن، مناجات کردن، اخراج کردن، موقوف شدن، قرائت کردن، عايد گرديدن، باقي ماندن، موضوع نمودن، منظور داشتن، تکبير گفتن، محافظت نمودن، وکالت کردن، مقرر شدن، سکني دادن، مراجعت کردن، معطل گذاردن، خرج کردن، ضبط شدن، تخلف نمودن، تشکيل دادن، تفريط شدن، معين شدن، جمع کردن، متهم بودن، انتخاب نمودن، عطا کردن، تسهيم نمودن، منقسم گشتن، مطالبه نمودن، اصلاح نمودن، تفصيل دادن، شرح دادن، تعلق يافتن؛
استعمال مصادر مرکب از کلمات عربي با پسوند «يت»
شرعيت، مسجديت، صلاحيت، قابليت، انسانيت، مرغوبيت، اکبريت، وقفيت؛
ديگر کلمات مرکب عربي - فارسي
حقشناسي، پستفطرت، وظيفهخوار، هواپرستي، مريضخانه، معلمخانه، تعليمخانه، روضهخواني، مفسدهجويي، لغوگويي، تکبيرگويي، کتابخانه، کتابدار، کتابداري، کتابچه، رضامندي، صوابديد، صلاحديد، وقفنامه، قسط بندي، قدردان، محکم کاري.
تکرار کلمات و جملات
يکي از خصايص نثر اين وقفنامه، تکرار کلمات در عبارات و عدم حذف آنها به قرينه است. ما اين تکرارها را با توجه به نوع کلمات مکرر به اين شرح دستهبندي کردهايم:
تکرار اسم
...و همچنين جاي تجير مسجد و جاي چادري که براي صحن مدرسه درست ميشود ان شاء الله، و جاي چراغ و فانوسهاي مسجد و جاي از اين قبيل چيزهاست. (فصل سيم) /... من جمله، روضهي ليلهي نيمهي
شهر رجب و ليلهي نيمهي شهر شعبان و... (مقدمه) / و دالاني که... درب آبانبار و راه شير آبانبار در آن است. (فصل سيم) /... و بعد در غرهي شهر شوال غرهي شهر صفر به طلاب بدهد. (فصل شانزدهم) / مدرسي را که متولي و ناظر تعيين مينمايد، بايد... همه روزه... دو درس و سه درس بدهد. (فصل هفدهم) / و شرط است که شخص مدرس... ياد خيري از واقف و والدين واقف و ذويالحقوق او بکند. (فصل هفدهم) /... و هر قدر با زهد و تقوي باشند و هر قدر طرف قبولي عامه را داشته باشند، امامت جماعت مسجد محموديه را حق ندارند. (فصل هيجدهم) / و مقرر است که هميشگي عدد تا به سي و شش نفر رسد از اطفال فقرا و اطفال ايتام بيباعث و بيباني. (فصل نوزدهم) / و سهامي را که براي نيمهي شهر رجب و نيمهي شهر شعبان و... معين گرديده... (فصل بيست و سيم) / هرگاه از اشياي متعلق به مسجد و مدرسه و از اسباب و ظروف مسينهي طلاب و ظروف مسينهي روضهخواني و اسباب عاشورا و اسباب و اثاث روضهي شهر صفر و کتب و زيلو و قاليچه و غيره و غيره چيزي معيوب و مفقود شده باشد، اصلاح يا تحصيل آن را متولي بنمايد. (فصل بيست و پنجم)؛
تکرار فعل
...براي هرچه باشد و هر که باشد. (فصل يازدهم) / و تعيين واعظ ماه مبارک رمضان موقوفه به ميل امام جماعت است، مشروط بر آنکه بايد واعظي را اختيار نمايد که معروفترين واعظين باشد و راستگو و متدين و طرف قبول عامه باشد و خوشبين باشدو متهم نباشد. (فصل هيجدهم) / بايد آن معلم ظاهرالصلاح و متدين و متقي و پرهيزکار باشد، و به يک درجه صاحب خط باشد. (فصل نوزدهم) / وليکن هرگاه به واسطهي کثرت نمازگزاران صفوف جماعت برود در صحن و بام و در هر کجاي مدرسه - که بخواهند نمازگزارند - خاصه در ماه مبارک رمضان، که در تمام حجرات و مدرس هم جايز است نمازگزارند. (فصل دويم)؛
تکرار حرف
الف.حرف «از»: از معبر از ابتداي دالان بزرگ تا به صحن سراي خدايي و از دو راهپلهي بالاخانهها و بام واقعهي زير طاق بزرگ واقع در دالان بزرگ سراي خدايي و از دکهي زير طاق بزرگ که جاي دالاندار است، از هر يک دو دانگ و يک ربع سهم از چهل و شش سهم از يک دانگ. (فصل پنجم) / و هرگاه از مدت زيارت اماکن و از مدت معين حج بگذرد... (فصل هفدهم).
ب.حرف «بر»:... بر طلبهي علوم دينيه و بر اطفال فقرا و ايتام. (مقدمه)؛
ج.حرف «ياء»: هيچ کس را در سهم ديگري در هيچ حال و زماني حقي و بهره و نصيبي نيست. (فصل ششم) /... ديگر هيچ کس را حقي و سهمي و بهرهاي نميباشد. (فصل بيست و چهارم)؛
د.حرف «نزد»: کتابدار کتبي را که در مدرسه نزد طلاب يا نزد هر کس هست جمع کرده در کتابخانه نگاه دارد. (فصل شانزدهم)؛
تکرار جمله و اجزاي آن
...و ديگر عندالله و عندالرسول حرام است بر ايشان زيست در مدرسه و مسجد محموديه؛ و حرام است بر ايشان از منافع املاک موقوفه اگرچه حبه و ديناري باشد؛ و حرام است بر ايشان دخالت در اموراتي که دخالت به عمل مسجد و مدرسهي محموديه دارد. (فصل ششم) / سهم و حق قاري که در شبهاي جمعه و ليالي متبرکه در اطاق مدرس يا در مسجد تلاوت قرآن ميکند و در شهر رمضان قرائت قرآن ميکند. يک سهم و نصف يک سهم است. (فصل ششم)
تکرار پيشوند «بي»
...اطفال ايتام بيباعث و بيباني. (فصل نوزدهم)؛
تکرار حاصل مصدر
صورت اشيا و اسبابي که براي روضهخواني دههي عاشورا و روضهخواني دههي آخر صفر و روضهخواني رجب و شعبان و رمضان و تهيهي روز غدير وقف شده[است](فصل يازدهم).
حذف
خصوصيت ديگر نثر اين اثر حذف انواع کلمات به قرينه است که در ابعاد گوناگون بدين شرح قابل بررسي است:
حذف رابطه و فعل
زيرا که بيشک آدمي از اين ديار مستعار و دو روزه عمري که در گذر است و ناپايدار، به اندک مدتي مانند برق و باد روي به وادي عدم خواهد نهاد. (مقدمه)[به جاي: ناپايدار است]/ دو دست حياط که يکي اندروني و ديگري بيروني و محل سکناي خود واقف است. (فصل پنجم)[به جاي:يکي اندروني است و ديگري بيروني است]/ از يک باب حجرهاي که واقعهي در سمت
جنوبي صحن سراي خدايي است و وصل به راه بام و راه بالاخانههاي دالان کوچک. (فصل پنجم)[به جاي: کوچک است]/ زير موقوفه حق محصلين علوم است، نه طعمهي هر جهول ظلوم. (فصل پانزدهم)[به جاي: ظلوم است]/... ولو خرد باشد يا بزرگ. (فصل بيست و سيم)[به جاي: بزرگ باشد]. يکي از وظيفه خواران که مدرس باشد يا امام مسجد يا مؤذن و غيره... (فصل ششم)[به جاي: يا امام مسجد باشد...]/... يا طبابت يا روضهخواني يا وکالت ميکنند. (فصل دوازدهم)[به جاي: يا طبابت ميکنند...]/ هرگاه چيزي مفقود يا معيوب يا اسقاط شده باشد.. (فصل بيست و پنجم)[به جاي: مفقود شده باشد...]/ بايد... در صحن مدرسه نيز در تمام شبهاي ماه رمضان چهار چراغ دالان و جلوخان و بالوعه روشن نمايند و شش عدد چراغ گل دسته تا قريب سحر. (فصل بيست و دويم)[به جاي: چراغ گل دسته روشن نمايند]/ کتابدار بايد زاهد و متقي و سليمالنفس و عالم و خبير و بصير در کار کتب علميه و فقهيه باشد. (فصل شانزدهم)[به جاي: زاهد باشد...]/ در ساعتي سعيدترين ساعات و زماني شريفترين ازمنهي با برکات که سعادت کامل حاصل و نحوست زايل و شوايب فتن مرتفع واسباب رفاهيت مجتمع بود... (مقدمه)[به جاي: حاصل بود...]/ و هرگاه از مدت زيارت اماکن و از مدت معين حج بگذرد... (فصل هفدهم)[به جاي: اماکن بگذرد].
حذف اسم
...من جمله، روضهي ليلهي نيمهي شهر رجب و ليلهي نيمهي شهر شعبان... (مقدمه)[به جاي: روضهي ليلهي نيمه شهر شعبان]/ معلمخانهاي براي اطفال فقرا و ايتام تأسيس فرمود. (مقدمه) [به جاي: و اطفال ايتام]/.. و ديگر مصارف بريه از روضهي نيمهي شهر رجب و نيمه شهر شعبان و يک شب از ليالي متبرکه شهر رمضان... (فصل پنجم) به جاي: روضه نيمهي شهر شعبان... / و مدت توقف هر طلبه در حجرات مدرسهي محموديه، دوازده سال است و علاوه از اين حق زيست در اين مدرسه ندارد. (فصل چهاردهم)[به جاي: علاوه از اين، طلبه...]/ و بر عهدهي کتابدار است که نگذارد کتب موقوفه را، خواه از اهل مدرسه و خواه از خارج، احدي بياذن متولي و ناظر و اطلاع مدرس و چند نفر از ثقات طلبه بيرون ببرد. (فصل شانزدهم)[به جاي: خارج مدرسه]/ و تعيين واعظ ماه مبارک رمضان موقوفه به ميل امام جماعت است، مشروط بر آنکه بايد واعظي را اختيار نمايد که معروفترين واعظين باشد. (فصل هيجدهم)[به جاي: بايد امام جماعت ]؛
حذف حرف
الف.حرف «از»:... ياد خيري از واقف و پدر و مادر و ذويحقوق او بنمايند. (فصل چهاردهم)[به جاي: از پدر...]؛
ب.حرف «به»: همت عليا و عزيمت عظمي را به احاطهي مراسم خيرات و نشر جلايل مبرات متوجه داشته. (مقدمه)[به جاي: به نشر]؛
ج.حرف «در»: و هرگاه در مسجد و مدرسه و متعلقات آنها و معلمخانهي اطفال نقصي واقع شود... (فصل بيست و چهارم)[به جاي: در مدرسه...]؛
د.حرف «با»: با عزمي راسخ و همتي عالي آن مکان شريف را تالي روضهي رضوان نمود. (مقدمه)[به جاي: با همتي عالي]؛
ه.حرف «را»: و مقرر شد که در هر حجرهاي زياده از يک شاگرد نگاه ندارند. (فصل دوازدهم)[به جاي: شاگرد را]/ و متولي در آخر هر شش ماه بعد از تفريغ حسابهاي مذکور، سهمي که براي اين سه نفر طلبه معين شده به شرح فصل ششم بايد به ايشان برساند. (فصل بيست و ششم)[به جاي: سهمي را]/ چنين کس حق سکون در اين مدرسه ندارد. (فصل دوازدهم)[به جاي: مدرسه را]؛
و.حرف «براي»: رقبات مستغلات مشروحه را... وقف نمودند براي مصارف لازمهي اين بناي شريف و طلاب و امام جماعت و مدرس و معلمخانهي اطفال و قاري و خادم و مؤذن و چراغ و از جهت خيرات بريه. (مقدمه)[به جاي: براي طلاب...]؛
ز.حرف «جهت»: و آثار و بناي خيريهاي بر پاي کند از اجراي خيرات جهت تربيت و تعليم اطفال فقرا و ايتام و ساختن راهها و پلها و مريضخانهها و مساجد و مدارس و احداث کارخانجات مأکولات و ملبوسات که اسباب فايدهي عمومي نوع او بود. (مقدمه)[به جاي: جهت ساختن...]؛
ح.حرف «جز به»: و بديهي است که تحصيل اين مراتب نشود جز به کوشش نفس و مشقت بدن و کشيدن بار مصايب و متاعب بسيار و تحمل حوادث و نوايب روزگار. (مقدمه)[به جاي: جز به مشقت بدن...]؛
ط.بايد متذکر شد که در پارهاي موارد، حرف اضافه حذف و کسره جايگزين آن شده است مانند: در طلب امري برآيد که منتج نتايج عظيمه باشد. (مقدمه)[به جاي: منتج به]/ متولي بايد حساب خود را جمع و خرج کرده و ثبت دفتر نموده و ضبط کتابخانه شود. (فصل بيست و ششم)[به جاي: ثبت در دفتر و ضبط در کتابخانه]؛
حذف اجزاي جمله
امامت جماعت... بايد در تمام فصول در صورت امکان و دسترس، سه وقت را در شبانهروز، وگرنه براي نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا، در مسجد حاضر باشد. (فصل هيجدهم)[به جاي: در شبانه روز در مسجد حاضر باشد]/ چنانچه فصل تابستان باشد، کلاه و پيراهن و شلواري؛ و هرگاه هنگام زمستان باشد، لبادهي ماهوتي به آن اشخاص عطا کنند. (فصل نوزدهم)[به جاي: شلواري به آن اشخاص عطا کنند]؛
در موارد معدود ديگري نيز ندرتا حذف کلمهاي به قرينه وجود دارد که به بيان نمونهاي از هر کدام اکتفا ميشود:
حذف پيشوند «بي»
اطفال بيباعث و باني. (مقدمه) [به جاي: بيباني]/ و تربيت و تعليم دربارهي او بيسود و ثمر است (فصل نوزدهم)[به جاي: بيثمر]؛
حذف «مصدر»
ساختن راهها و پلها و مريضخانهها و مساجد و مدارس... (مقدمه)[به جاي: ساختن پلها...]؛
حذف «قيد»
امثال اين اشخاص حق دارند هر وقت بخواهند در حجرهي جلو کتابخانه به قدر رفع حاجت و رفع خستگي توقف نمايند. (فصل شانزدهم)[به جاي: به قدر رفع خستگي]؛
حذف و اثبات
گاهي مشاهده ميشود که در جمله يا عبارتي حذف و اثبات کلمه توأما صورت گرفته است مانند: و بعد، به ترتيبي که مرقوم ميگردد، رقبات مستغلات مشروحه را نيز از کاروانسراي خدايي.
حرف
مابين چهارسوق بزرگ و کوچک و يخچال و يخچاوانها و دکاکين و خانهها و از قنوات و غيره بر وجه صحيح شرعي، قربة الي الله، وقف نمودند. (مقدمه)[به جاي: از يخچال، از يخچاوانها، از دکاکين، از خانهها، از غيره]؛
اسم
و شرط است هرکس امامت مسجد محموديه را مينمايد، بر اولاد او حرام است امامت جماعت اين مسجد را کنند، هرچند اولاد او عالم و عادل باشند و هر قدر با زهد و تقوي باشند و هرقدر طرف قبولي عامه را داشته باشند، امامت جماعت مسجد محموديه را حق ندارند. (فصل هيجدهم)[به جاي: و هر قدر اولاد او با زهد و تقوي باشند و هر قدر اولاد او طرف قبولي عامه را داشته باشند]؛
فعل ربطي
...بايد واعظي را اختيار نمايد که معروفترين واعظين باشد و راستگو و متدين و طرف قبول عامه باشد و خوشبيان باشد. (فصل هيجدهم)[به جاي: و راستگو باشد و متدين باشد].
استعمال مترادفات
علاوه بر تکرار کلمات که قبلا از آن سخن رفت، واژههاي مترادف نيز در متن اين وقفنامه کاربردي نسبتا وسيع و قابل توجه دارد که بدين شرح بيان ميشود:
دو لفظ مترادف عربي مفرد
و فسق و فجور و هواپرستي را پيشهي خويشتن قرار ندهد. (مقدمه) / گوي مسابقت و مسارعت از همگنان ربوده... (مقدمه) / تا برکات آن جاري و ساري بوه (مقدمه) / الحق از بذل مال به هيچوجه مضايقه و امساک ننمود. (مقدمه) / وقف مؤبد و حبس مخلد نمود. (مقدمه) / در صورتي که... محل رأفت و مرحمت شوند. (فصل پانزدهم) / و شرط است کتابدار... بنفسه مواظب و مراقب در کار کتابداري باشد. (فصل شانزدهم) / شرط است که کتب کتابخانه را حفظ و حراست نمايد. (فصل شانزدهم) / و بايد در حفظ و ضبط کتب اهتمام بليغ نمايد. (فصل شانزدهم) / و قدر تقسيم مابين فقراي ارحام يا نتايج وقف، موقوف به مقدار فقر و فاقهي هريک است (فصل بيست و پنجم)
€دو لفظ مترادف عربي جمع
و بديهي است که تحصيل اين مراتب نشود جز به کوشش نفس و مشقت بدن و کشيدن بار مصايب و متاعب بسيار و تحمل حوادث و نوايب روزگار. (مقدمه) / وقف مؤبد نمود... يک باب مسجد مبارک و مدرسه... را با توابع و لواحق و متعلقات آنها... براي کليهي طاعات و عبادات و نماز گزاردن و مجالس روضه و ديگر خيرات و مبرات. (مقدمه)؛
€دو لفظ مترادف عربي و فارسي
...لب به محمدت و ستايش او برگشايند و برايش از خداوند طلب مغفرت و
بخشايش نمايند و سالها ذکر او به خير و خوبي بر زبانها جاري گرد. (مقدمه) / بايد آن معلم ظاهرالصلاح و متدين و متقي و پرهيزکار باشد. (فصل نوزدهم) / بايد پيوسته مواظب نظافت و پاکيزگي مسجد و مدرسه باشند. (فصل بيست و دويم) / و براي ارحام واقف نيز حصه و رسدي بدهند. (فصل بيست و پنجم)؛
€دو لفظ مترادف فارسي
هر دو متولي بايد همپا و همراه و همپشت بالمشاورة و المشارکة... امورات را انجام دهند. (فصل بيست و هشتم).
€تتابع اضافات
استعمال اضافات متتابع از جمله خصايص نگارشي است که در اين متن به خوبي مشهود است. نمونههايي از اين گونه اضافات بدين قرار است:
واقفان ملأ اعلي؛ ساکنان مساکن بالا؛ کتاب علوم شناسايي حقايق اشيا؛ زبان گوياي نفس ناطقه؛ استعداد تحصيل حقشناسي؛ تمهيد قواعد بندگي؛ روضهي مقدس بسط نور شهود؛ نفايس فنون تسليمات زاکيات؛ عنوان ديوان بينش؛ فهرست کتاب آفرينش؛ اقصي مدارج ترقيات کامله؛ تحصيل مقامات عالي حقشناسي؛ احاطهي مراسم خيرات؛ نشر جلايل مبرات. (مقمه) / تهيهي اوقات شريف تعزيهداري حضرت سيدالشهدا؛ جاي خنچههاي زير اطعمهي زمان تعزيهداري حضرت سيدالشهدا. (فصل سيم).
€عدم تطابق فعل و فاعل
ويژگي ديگر نثر اين وقفنامه، رعايت نشدن مطابقت فعل و فاعل از حيث مفرد و جمع بودن در پارهاي از موارد است. اين موارد در متن حاضر اصلاح شده است.
در متن حاضر واژههاي مستقلات، چاپ، دکاکين و مشتقات مصدر گذاردن در مواردي که به اشتباه به کار رفته به مستغلات، چاپي، دکاکين و گزاردن تبديل شده است.
€متن وقف نامه
صورت وقفنامهي مسجد و مدرسهي مبارکهي محموديه و موقوفاتي که براي آن و مصارف معينه است؛ از املاک و کتب فقهيه و قرآنها و کتابهاي فارسي و ظروف و اسباب و اثاث براي مسجد و مدرسه و مصارف روضه و غيره به شرح مفصل مسطور در ذيل:
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله الواقف علي ضماير العباد الموفق للخيرات الجاريات ليوم المعاد المفيض للبرکات التامات الباقيات الي يوم الميعاد؛ والصلاة والسلام علي خير خلقه محمد و آله شفعاء (4) الخلق (يوم يناد المناد) (5) جواهر زواهر حمد و ستايش بيحد و عد که واقفان ملأ اعلي و ساکنان مساکن بالا از احصاي آن عجز آيند، تحفهي بارگاه حضرت حکيمي است، جلت عظمته، که به حکمت کاملهاش در مدرس تعليم (و علم آدم الأسماء کلها) (6) نوع بنيآدم را کتاب علوم شناسايي حقايق اشيا بر دامن نهاد و زبان گوياي نفس ناطقه را مفتاح ابواب دانش و هوش قرار داد تا متعلمين علوم رباني به مقصد واصلين و مقامات عارفين شتابند و به توسط استعداد تحصيل حقشناسي و تمهيد قواعد بندگي، فوايد جليله و مراتب جميلهي علم و عمل را دريابند و صلوات بلا انتها و تحيات لاتعد و لا تحصي نثار مرقد اقدس و روضهي مقدس بسط نور شهود، غايت نمايش وجود، معني اعجاز، مفهوم امتياز، سرور راهنمايان دين، مهتر پيشوايان اهل يقين، ميوهي نورس باغ «کنت نبيا و آدم بين الماء والطين (7)
«اورنگ آراي (و ما أرسلناک الا رحمة للعالمين) (8)، زيبندهي تشريف (ولکن رسول الله و خاتم النبيين) (9) محمد مصطفي عليه من الصلوات أزکاها و من التحيات أنماها مادام البحر محيطا والأرض بسيطا. و نفايس فنون تسلمات زاکيات بر صراط المستقيم(10) مطلق و خليفهي بر حق، شراع سفينهي جود، کشتي درياي جود، مشرع شريعت، منبع حقيقت، غرهي اوصيا، قرةالعين اصفيا، عنوان ديوان بينش، فهرست کتاب آفرينش، معلم آدم، مقوم عالم، معماي ايزد ذوالجلال، مسماي اسماي جلال و جمال، علي بن ابيطالب عليهالسلام.
علي بندهي خاص جانآفرين
ولي در حقيقت جهان آفرين
جهانآفرين را مهين بنده اوست
وليکن جهان آفريننده اوست
و سلام و صلاة بيش از عد و حد و بيمر بر يازده تن اولاد اطهر آن سرور که خليفگان و شموع خاندان
خيرالبشرند باد. و بعد، بر فرزانگان بينشور و خردمندان صاحبنظر خبير و بصير به مضمون آيهي وافي هدايهي (و لقد خلقنا الانسان في أحسن تقويم) (11)ظاهر و روشن و آشکار و معين است که خداي تعالي به مقتضاي حکمت کامله و قدرت شامله، هيکل قابليت جنس بشر را مظهري اتم و اکمل و از ساير موجودات ممتاز و افضلش خلق فرمود. پس لازم است کسي را که دست قدرت ايزد به قامت وجودش خلعت حيات انسانيت پوشانيد و فرقش را به تاج کرامت (و لقد کرمنا) (12)مزين گردانيد، مانند حيوانات حاصل زندگاني خود را خوردن و خفتن نداند و روزگار خويش را به تنآسايي و غفلت و کاهلي و کسالت نگذراند و خوي جاهلان و روش پستفطرتان پيش نگيرد و فسق و فجور و هواپرستي را پيشهي خويشتن قرار ندهد تا زمانش در دنيا سرآيد و بميرد؛ زيرا که بيشک آدمي از اين ديار مستعار و دو روزه عمري که درگذر است و ناپايدار، به اندک مدتي مانند برق و باد روي به وادي عدم خواهد نهاد و کسي که فکر زرين و چشم پيشبين دارد بايد قواي عاليه و مدارک ساميه را که در طبيعت او وديعت موجد کل (13)است؛ بهترين مدد و قويترين مساعد داند و در طلب امري برآيد که منتج نتايج عظيمه باشد و او را به اقصي مدارج ترقيات کامله و اعلي مقامات بزرگواري و شرف که موجب مزيد رتبت و سعادت دنيويه و مورث فوز به درجات عاليه و نيل راحت و نعمت اخرويه است، رساند. و بديهي است که تحصيل اين مراتب نشود جز به کوشش نفس و مشقت بدن و کشيدن بار مصايب و متاعب بسيار و تحمل حوادث و نوايب روزگار. پس کسي که طالب شرف خود باشد، بايد به هر نوع که بتواند و به هر قدر که در حوصلهي امکان خود داند، يادگاري از خويش در اين رهگذر ليل و نهار به جاي نهد؛ يعني مؤسس اساس حسنهاي شود و آثار و بناي خيريهاي برپاي کند از اجراي خيرات جاريه، جهت تربيت و تعليم اطفال فقرا و ايتام و ساختن راهها و پلها و مريضخانهها و مساجد و مدارس و احداث کارخانجات مأکولات و ملبوسات که اسباب فايدهي عمومي نوع او بود و در صدد دستگيري از پاي افتادگان برآيد و براي غافلان، تصنيف و تأليف کتب نمايد و از خدمت به خلق که عين طاعت و عبادت خالق است، کوتاهي نفرمايد و آنچه در وسع طاقت اوست، در جلايل اعمال بکوشد تا خود را به نقطهي منورهاي رساند که در حيات و ممات به نزد مردمان کامل و قدردان، آن رتبه و قابليت به هم رساند (14) که چون هيکل و شمايل او را ببينند، لب به محمدت و ستايش او برگشايند و برايش از خداوند طلب مغفرت و بخشايش نمايند و سالها ذکر او به خير و خوبي بر زبانها جاري گردد؛ چنان که مضمون آيهي شريفه است: (واجعل لي لسان صدق في الاخرين) (15) يعني حضرت خليل به رب جليل عرض نمود: بگردان زبان مردمان را پس از من ثناگوي و نيکوگوي من. البته، چنين کس تا نام و آثارش از لوحهي خاطرها محو و سترده نگردد، زنده است نه مرده.
کي ميرد آن که زنده به نيکي است نام او
ثبت است بر جريدهي عالم دوام او (16)
زين گلستان کسي ببرد آستين گل
کو ميکند تحمل خار[ي]از کام او (17)
چون فيض ازليهي ايزد متعال و رحمت ربوبيهي خداي لايزال تعلق بر آن يافته بود که توفيق و سعادت سرمدي شامل حال و کافل احوال خجسته مآل، جناب مستطاب فخامت نصاب، آقاي آقا سيد محمود، دام اقباله العالي، گردد از آنجا که به توسط استعداد ذاتي تحصيل مقامات عاليهي حقشناسي نموده و عيش ابدي «مالا عين رأت و لا أذن سمعت (18)«را نصبالعين فرموده و به مفاد آيهي کريمه (و سارعوا الي مغفرة من ربکم) (19) گوي مسابقت و مسارعت از همگنان ربوده و همواره به واسطهي توسل به اهلبيت اطهار مؤيد به تأييدات و موفق به توفيقات پروردگار گرديده و در مقام خيرات جاريات والباقيات الصالحات (20)که افضل طاعات و عبادات است، برآمده تا برکات آن مستمرا جاري و ساري بوده و در (يوم لاينفع مال و لابنون) (21) ذخيرهي روز درماندگي وي باشد؛ لذا پس از اختتام کتاب جواهرالاخلاق بنا به خبري که رسيده از بهترين انبيا و سفير پادشاه علي الاطلاق «من بني مسجدا في الدنيا أعطاه الله بکل ذراع منه مسيرة أربعين ألف عام مدينة في الجنة من ذهب و فضة و در و ياقوت و زمرد و زبرجد و لؤلؤ (22)«و نيز حديثي که از حضرت ابوعبدالله جعفر الصادق، عليهالسلام، مأثور است «من بنيمسجدا کمفحص قطاة (23) بني الله له بيتا في الجنة (24) «، محض رضاي خداي سبحان و اطمينان به وعدهي خاتم پيغمبران مکاني را در راستهي خيابان دولتي، قرب گذر سرچشمه، محلهي عودلاجان (25)من محلات دارالخلافه (26) طهران که در آن مجراي آب روان قنات مرحوم خلدمکان حاج عليرضا، طاب ثراه، ميباشد انتخاب و ابتياع نمودند براي بناي مسجدي که محل ستايش و نيايش حضرت ربالعالمين باشد، و احداث مدرسهاي که خدمت به دين مبين بود و اقامت محصلين و طالبين علوم شريعت خاتمالنبيين، صلي الله عليه و آله و سلم، در آن شود، و برپا ساختن دبستان تربيت و معلمخانهاي از جهت اطفال بيباعث و باني فقرا و ايتام. و از آن پس، از روي نقشه و رسم و طرحهاي مهندسين کامل عيار و معماران
شيده آثار (27) سنمار کردار(28)بناي آن به شکلي خوب و بسيار خوش و در نهايت امتياز و مرغوبيت به هيأت درآورده و مبلغي خطير از مال خويش صرف نموده بنا و بنيان آن را در نهايت محکم کاري، و به قدري که بايد و شايد سعي و اهتمام در استحکام آن نموده تا انجام يافت. الحق از بذل مال به هيچ وجه مضايقه و امساک ننمود. مسجدي رفيعالبنيان برافراشت و همت عالي بر توسيع آن گماشت و مدرسهاي در کمال صفا و وسعت فضا احداث نمود و معلمخانهاي براي اطفال فقرا و ايتام تأسيس فرمود و به توفيق رباني و تأييد سبحاني با عزمي راسخ و همتي عالي آن مکان شريف را تالي روضهي رضوان نمود. و بعد از اتمام آن بناي فردوس مکان و مفروش کردن تمام مسجد و حجرات و معلمخانهاي براي اطفال فقرا وايتام تأسيس فرمود و به توفيق رباني و تأييد سبحاني با عزمي راسخ و همتي عالي آن مکان شريف را تالي روضهي رضوان نمود. و بعد از اتمام آن بناي فردوس مکان و مفروش کردن تمام مسجد و حجرات و معلمخانهي اطفال به زيلوهاي يزدي و قاليچههاي عراقي در ساعتي سعيدترين ساعات و زماني شريفترين ازمنه با برکات که سعادت کامل حاصل و نحوست زايل و شوايب فتن مرتفع و اسباب رفاهيت مجتمع بود، همت عليا و عزيمت عظمي را به احاطهي مراسم خيرات و نشر جلايل مبرات متوجه داشته به تقريب وسيلهي رضا و تمهيد قاعدهي رجا و تفتيش طريق قرب و جلب نعمت قبول و تعظيم شعاير و تفخيم شرايع و اقتفاي به شرع هدي و امتثال اوامر خدا، حيث قال عزوعلا (والباقيات الصالحات خير عند ربک ثوابا و خير أملا) (29) و چنان که رسول خدا، محمد مصطفي، صلي الله عليه و آله و سلم، ميفرمايد: «من أعان طالب العلم ولو بالقلم المکسور فکأنما زار الکعبة سبعين مرة (30)» و علي مرتضي، عليهالسلام ميفرمايد: «خير المال ما أنفق في سبيل الله (31)«، وقف مؤبد و حبس مخلد نمود، قربة الي الله و طلبا لمرضاته، يک باب مسجد مبارک و مدرسهي ميمونهي مسماة بمحموديه و معلمخانهي اطفال فقرا و ايتام را با توابع و لواحق و متعلقات آنها - که محدود به حدود اربعه است: حد شرقي به خانهي والدهي حاجي محمدخان، معروفه به باجي اصفهاني؛ حد غربي به خانهي علينقي خان؛ حد شمالي به خيابان دولتي که عبور ترامواه (32)ميشود؛ حد جنوبي به خانهها - براي کليهي طاعات و عبادات و نمازگراردن و مجالس روضه و ديگر خيرات و مبرات، و بر طلبهي علوم دينيه و بر اطفال فقرا و ايتام. و پس از اجراي صيغهي وقف جمعي از اجلاء علماي اعلام را مقرر داشتند که در آن محوطهي مينونشان دعوت نماند براي تحيل و تکاليف ايشان به شرحي که در فصول مسطوره مذکور گرديده؛ با تحقق کافهي شرايط صحت و شرعيت، اجراي صيغهي وقف به عمل آمد. و بعد، به ترتيبي که مرقوم ميگردد، رقبات (33) مستغلات مشروحه را نيز از کاروانسراي خدايي مابين چهارسوق بزرگ و کوچک و يخچال(34) و يخچاوانها (35) و دکاکين و خانهها و از قنوات و غيره بر وجه صحيح شرعي، قربة الي الله، وقف نمودند براي مصارف لازمهي اين بناي شريف و طلاب و امام جماعت و مدرس و معلمخانهي اطفال و قاري و خادم و مؤذن و چراغ و از جهت خيرات بريه (36)من جمله، روضهي ليلهي نيمهي شهر رجب و ليلهي نيمه شهر شعبان و يک شب از سه ليالي متبرکهي شهر رمضان و مصارف يوم غدير و روضهي دههي عاشورا و روضه و اطعام دههي آخر شهر صفر مخصوص فقرا و سهم ارحام و غيرها. و نيز وقف صحيح شرعي نمودند کتب علميه و قرآنهاي خطي خطوط اساتيد و قرآنهاي چاپي کتابهاي خطي خطوط اساتيد و کتب چاپي تواريخ و حکماي شعرا و غيرها را به شرحي که در فصل هفتم ذکر گرديده براي کتابخانهي مدرسهي محموديه. و نيز وقف نمودهاند بيست و هفت فرد زيلوي يزدي و ظروف مسينهآلات جهت استعمال مجالس روضهخواني به شرح فصل يازدهم و قاليچههاي عراقي مخصوص مدرس و کتابخانه و ساير اسباب واثاث مسجد و مدرسه و معلمخانهي اطفال و غيره را به ترتيبي که در بيست و هشت فصل مسطور و مزبور است. به تاريخ شهر رجب قويئيل (37) يکهزار و سيصد و بيست و پنج هجري (1325) (38) به مبارکي و ميمنت، علماي اعلام، أدام الله ظلهم العالي، به وکالت شفاهيه از جانب جناب مستطاب آقا سيد محمود واقف، دام اقباله العالي، اجراي صيغهي وقف را به شرحي که ذگر گرديد، نمودند.
فصل اول: در تعيين مسجد است که احکام مسجديت بر آن جاري است و آن از جايي است که سنگ نصب شده و تخمينا به فاصلهي يک ذرع و نيم از نهر آب جاري - که در صحن مدرسه ميباشد - به طرف جنوب برود، وقف شده است براي مسجد به نحو صحيح شرعي، به انضمام پشت بام مسجد که مخصوصا مسطح ساخته شده براي نماز گزاردن.
فصل دويم: مدرسه مشتمل است بر هشت حجره که سمت مشرق و مغرب اوست و اطاق بزرگ سمت شمال که محل تدريس مدرس است و فضاي صحن و دهليز (39) و نهر جاري و حوض و آبانبار و ايوانهاي جلو حجرات و دالانها و مطبخ و راهپلهي بام که در زاويهي شرقي مدرسه است و دالاني که درب آبانبار راه شير آبانبار در اوست و به حياط مبال (40) ميرود و بالوعه (41)که در زاويهي غربي مدرسه ميباشد و بالاخانهي روي دالان مزبور و دو انبار که يکي در مسجد است و ديگر جنب راه شير آبانبار و درب آن در حياط بالوعه ميباشد و ساير مضافات (42) و مرافق(43) مدرسه که تمام آنها وقف شده بر وجه صحيح شرعي به عنوان مدرسه که هر نوع در آنها مداخله بشود، محذورات
مسجدي در آنها نميرود، وليکن هرگاه به واسطهي کثرت نمازگزاران صفوف جماعت برود در صحن و بام و در هر کجاي مدرسه - که بخواهند نماز گزارند - خاصه در ماه مبارک رمضان؛ که در تمام حجرات و مدرس هم جايز است نماز گزارند. و طلاب در يک ماههي رمضان در صورت ضيق مکان مصلي، حق ممانعت نمازگزاران را ندارند.
فصل سيم: صورت تقسيم هشت حجره و اطاق بزرگ مدرس است و بنابر توابع و لواحق مدرسهي مبارکهي محموديه که از قرار تفصيل معين شده، سه حجره واقع در سمت مشرق مدسه و چهار حجره از سمت مغرب متعلق به طلاب است که بايد در اين هفت حجره به تعيين متولي و ناظر چهاره نفر طلبه سکني داشته با شند، مقررا هر حجرهاي دو نفر و يک حجرهي ديگر از سمت مشرق مدرسه که جنب مسجد واقع شده و عقب آن اطاق کتابخانهي مدرسه ميباشد، مخصوص است به يک شخص کتابدار و يک اطاق بزرگ که طرف شمال صحن مدرسه واقع است و جنب مطبخ ميباشد، محل تدريس طلاب است و آن اطاق، مخصوص است به مدرس و اختيارش با خود اوست. و مطبخ واقع در زاويهي شرقي مدرسه، جهت طبخ طلبه و جهت طباخي و تهيهي اوقات شريفهي تعزيهداري حضرت سيدالشهدا، عليه آلاف التحية والثنا، و کساني که بخواهند لبه را در مدرسه اطعام نمايند و مصارف بريه و خيرات عمومي که به هم رسد، معين شده. و دالاني که در زاويهي غربي مدرسه ميباشد و به حياط بالوعه يعني مبال ميرود که درب آب انبار راه شير آبانبار در آن است و بالاخانهي روي آن دالان که مخصوص منزل خدامهاي مسجد و مدرسهي محموديه و محل سکون ايشان است. و دو انبار که يکي واقع در مسجد است، فقط جاي زيلويي[است]که در غير شهر رمضان در مسجد زياده از کفاف مصلي است و بايد جمع کنند ودر آن انبار بگذارند و همچنين جاي مسينهآلات موقوفهي حضرت سيدالشهدا، عليهالسلام، همچنين جاي تجير (44) مسجد و جاي چادري که براي صحن مدرسه درست ميشود ان شاء الله، و جاي چراغ و فانوسهاي مسجد و جاي از اين قبيل چيزها[ست]؛ و يک انبار ديگر که جنب راه شري آبانبار است، جاي خنچه(45)هاي زير اطعمهي زمان تعزيهداري حضرت سيدالشهدا، عليهالسلام، و همچنين جاي غليانهاي زمان تعزيهداري و از اين قبيل چيزها[ست]. و فضاي صحن و حوض و نهر آب جاري و آبانبار و بالوعه و دهليزها و راه شير آبانبار و غيره وقف بر عموم مردم است، وليکن به اندازهاي که اسباب پريشاني حواس طلاب و بازماندن ايشان از کار و تحصيل نشود و به اين اندازه حق جلوگيري، سواي از مردمان مصلي، از ديگران را دارند.
فصل چهارم: اطاق بزرگ سمت شمالي مدرسه که مخصوص دبستان و تعليمخانهي اطفال فقرا و ايتام است، آن را از هيأت حاليه، کسي نبايد به هيچ وجه تغيير و تبديلي بدهد، حتي درهاي آن را از وضع حاليه هيچ کس حق ندارد بخواهد به وضع ديگر قرار بدهد؛ و اطاق، مخصوص است از براي سي و شش نفر اطفال که هميشه بايد در آن تحصيل کنند به شرحي که در فصل نوزدهم مسطور است.
فصل پنجم: در تعيين مستغلات و املاک موقوفه است که منافع و مالالاجارهي آن بر[اي]مسجد و مدرسهي ميمونهي محموديه و معلمخانهي اطفال فقرا و ايتام و ديگر مصارف بريه از روضهي نيمهي شهر رجب و نيمهي شهر شعبان و يک شب از ليالي متبرکهي شهر رمضان و مصارف يوم غدير و روضهي دههي عاشورا و روضهي اطعام المساکين ده شبهي آخر شهر صفر و ديگر فقرات به شرحي که در فصل ششم ذکر گرديده بايد صرف شود: از يک باب محوطهي دستگاه حصيربافي و تيرفروشي و از هر يک سه باب دکاکين متصل به آن در سمت شمالي خيابان دولتي واقعه در جنب کارخانهي چراغ گاز، دو سهم از هفت سهم از کل شش دانگ. / هفت باب دکاکين متصل به مدرسهي محموديه، هر يک شش دانگ. / از خانهي سرچشمهي مقابل حمام معروف به حاجي عبدالکريم، سه دانگ از کل شش دانگ. / شش باب دکاکين و يک باب دکهي متصل به يکديگر واقعه در طرف غربي بازار سرچشمه محاذي کوچهي مسجد مرحوم حاجي ميرزا عباس قلي به انضمام هر يک فوقاني و تحتاني آنها، هر يک شش دانگ.
از يک بابخانه در سمت غربي شش باب دکاکين و يک دکهي واقع در بازار سرچشمهي مرقوم در متن که خانه وصل است به دکاکين مزبوره و دکه، يک دانگ و نيم از شش دانگ و حدود اربعهي دکاکين و خانه از قرار ذيل است: شرقي به شارع عام بازار سرچشمه؛ غربي به خانهي عيال حاجي منظم الملک؛ جنوبي به دکان سمساري سر کوچه مرحوم حاجي ميرزا عباس قلي و به کوچهي مزبور؛ شمالي به خانهي حاجي سيد محمدعلي. / از هر يک از پنج باب دکاکين متصل به يکديگر واقعه در طرف شرقي بازار سرچشمه سرکوچهي مسجد مرحوم حاجي ميرزا عباس قلي، يک دانگ و نيم. / چهار باب دکاکين متل به يکديگر و دو بالاخانهي فوقاني دکاکين سمت غربي بازار سرچشمه مقابل دکاکين وقفي پشت تکيهي سرچشمه، هر يک شش دانگ / يک باب زورخانهي محل رياضت (46) واقعه در جنب کاروان سراي محلهي دانگي، شش دانگ. / دو دست حياط که يکي اندروني و ديگري بيروني و محل سکناي خود واقف
است، محدود به حدود اربعه، هر يک شش دانگ: حد شرقي به کوچهي خاص؛ غربي به خانهي حاجي ميرزا حبيبالله مجدالاطبا؛ شمال به قراول خانهي (47)دولتي؛ جنوب به خانههاي ملکي خود جناب واقف. / يک دکه و دو باب دکان متصل به يکديگر، وصل به جلوخان (48) خانهي مزبور وقفي واقف، هر يک شش دانگ. / چهار باب دکاکين متصل به يکديگر به انضمام حق پاچوب قصابي واقعه در سر سهراه پايمنار محدود به حدود اربعه، هر يک شش دانگ: حد شرقي به قراول خانهي دولتي؛ غربي به خانه و دکاکين حاجي ميرزا حبيبالله مجدالاطبا؛ جنوبي به خانهي وقفي واقف، شمالي به سهراه بازار محلهي پايمنار. / از سه باب دکاکين واقعه در قرب سهراه محلهي حياط شاهي (49)، از هر يک سه دانگ از شش دانگ. / از يک باب دکان کوچک گذر محلهي يهوديها، دو سهم از پنج سهم از شش دانگ. / از يک باب دکان بقالي عودلاجان واقع سر کوچهي معروف به حاجيها، سه دانگ از شش دانگ. / از يک باب دکان که مقابل دکان بقالي مزبور است در راستهي عودلاجان سر کوچهي معروف به حاجيها، يک دانگ و نيم. / از يک باب دکان نجاري بزرگ واقع در سمت شمال سر سهراه بازار آهنگران در راسته بازاري (50) که به طرف چهارسوق ميرود، يک دانگ و نيم از شش دانگ. / از يک باب دکان لوافي (51) که متصل است به دکان مزبور سر سه راه آهنگران، سه دانگ از شش دانگ. / از يک باب دکان رزازي (52) بزرگ واقع در سمت جنوب راسته بازاري که به طرف چهارسوق ميرود؛ قرب سه راه آهنگران، سه دانگ از شش دانگ./ از يک باب دکان واقع در راسته بازار پشت کاروان سراي حاجي نادعلي، سه ربع از يک دانگ از شش دانگ که يک سهم از هشت سهم از يک باب دکان باشد. / از يک باب دکان وصل به درب کارون سراي نو، معروف به کاروان سراي قزوينيها، دو سهم از پنج سهم از شش دانگ. / از يک باب دکان قنادي واقع در سمت جنوبي راسته بازار پشت کاروان سراي حاجي عبدالوهاب، قرب سهراه کوچهي غريبان، يک دانگ و نيم از سه دانگ.
صورت سهمي و حق موقوفهي مسجد و مدرسهي محموديه و غيرها از دالان بزرگ سراي خدايي و متعلقات آن که واقع در سمت شمال بازاري است که از چهارسوق بزرگ به طرف سوق کوچک ميرود: از هر يک از دو دو دکهي جنبين درب دالان بزرگ سراي خدايي که در سمت شمال راسته بازار واقع است، دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر که بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ باشد. / از هر يک از چهار باب حجرات سمت مشرقي واقعه در دالان بزرگ سراي خدايي از حجرهي اول دالان متصل به يکديگر تا چهار باب به انضمام فوقاني از هر يک از آنها که فوقاني دارد، دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر که بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ باشد. / از هر يک از سه باب حجرات و يک دکهي متصل به يکديگر در سمت شرقي دالان بزرگ سراي خدايي از حجرهي زير طاق بزرگ سراي خدايي از اول دالان الي آخر دالان به انضمام فوقاني از هر يک از آنها که فوقاني دارد، دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر؛ بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ. / از يک باب انبار بزرگ آخر دالان بزرگ مقابل درب دالان که دو سه حجره بوده و بالفعل يک انبار است، به انضمام از هر يک از فوقاني آنها، دو دانگ و يک ربع و يک سهم از چهل و شش سهم از يک دانگ./از هر يک از دو باب حجرهي سمت شمال دالان کوچکي که از دالان بزرگ به صحن سراي خدايي ميرود، که يکي از آن دو حجره دو روي است به صحن مزبور، و از هر يک فوقاني آن، يک دانگ و نيم از شش دانگ. /از هر يک از دو باب حجرهي سمت جنوب دالان کوچکي که از دالان بزرگ به صحن سراي خدايي ميرود، که يکي از آن دو حجره دوروي است به صحن مزبور، و از هر يک فوقاني آن دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيک از يک دانگ ديگر، بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ. / از معبر از ابتداي دالان بزرگ تا به صحن سراي خدايي و از دو راهپلهي بالاخانهها و بام واقعهي زير طاق بزرگ واقع در دالان بزرگ سراي خدايي و از دکهي زير طاق بزرگ که جاي دالاندار است، از هريک دو دانگ و يک ربع و يک سهم از چهل و شش سهم از يک دانگ.
صورت سهمي و حق موقوفهي مسجد و مدرسهي محموديه و غيرها از صحن سراي خدايي و متعلقات آن؛ از هر يک از سه باب انبار زاويه که مابين سمت شرقي و شمالي صحن سراي خدايي است و متصل است به يکديگر دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم دانگ ديگر؛ بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ / از هر يک از نه باب حجرهي متصل به يکديگر واقعه در سمت شمال صحن سراي خدايي و از آبانبار و راه شير زير آنها، دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر؛ بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ./از هر يک از سه باب انبار زاويه که ما بين سمت شمالي و غربي صحن سراي خدايي است و متصل است به يکديگر، دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر؛
بعبارة اخير چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ./ از يک باب حجرهي واقعه در سمت غربي صحن سراي خدايي وصل به زواياي مزبوره، دو دانگ و ربع دانگ و يک سهم از چهل و شش سهم از يک دانگ. / از هر يک از دو باب حجرهي واقعه در سمت غربي صحن سراي خدايي، يک دانگ و نيم از شش دانگ. / از هر يک از سه باب حجرهي بزرگ و يک باب حجرهي کوچک متصل به يکديگر الي راه بام واقعه در سمت جنوبي صحن سراي خدايي و از هر يک فوقاني آنها، يک دانگ و نيم از شش دانگ / از يک باب حجرهاي که واقعه در سمت جنوبي صحن سراي خدايي است و وصل به راه بام و راه بالاخانههاي دالان کوچک؛ و اين حجره جزو دالان کوچک است و مانند حجرات سمت شرقي دالان کوچک منقسم ميشود، سه دانگ و شش سهم و نيم از يازده سهم و نيم از يک دانگ سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر؛ بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ. /از هر يک از يک باب انبار زاويه و از يک باب حجرهي واقعه در زاويهي مابين سمت جنوبي و شرقي صحن سراي خداي، دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر؛ بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ./ از حياط صحن و راهرو بامها از دو طرف دالان کوچک و حوض و بالوعهي واقعه در پشت حجرات سمت غربي صحن و بهاربند (53) و غيره، دو دانگ و نيم.
صورت سهمي و حق موقوفهي مسجد و مدرسهي محموديه و غيرها از حجرات دالان کوچک و متعلقات آن: از هر يک از دو دکهي جنبين درب دالان کوچک سراي خدايي واقعه در راسته بازار، سه دانگ و شش سهم و نيم از يازدهم سهم و نيم از يک دانگ ديگر. / از هر يک از سه باب حجرهي متصل به يکديگر واقعه در سمت مشرقي دالان کوچک و از هر يک از فوقاني آنها، سه دانگ و شش سهم و نيم از يازدهم سهم و نيم از يک دانگ ديگر. / از يک باب حجرهي اول دالان کوچک واقعه در سمت غربي و از فوقاني آن، يعني از هر يک، سه دانگ و شش سهم و نيم از يازده سهم و نيم از يک دانگ ديگر. / از هر يک از دو باب حجرهي واقعه در سمت غربي دالان کوچک سراي خدايي و از هر يک از فوقاني آنها، يک دانگ و نيم از شش دانگ. / از دکهي آخر دالان کوچک نزديک صحن سمت غربي، يک دانگ و نيم از شش دانگ. / از دکهي آخر دالان کوچک نزديک صحن سمت شرقي، سه دانگ و شش سهم و نيم از يازده سهم و نيم از يک دانگ ديگر. / از هر يک از دو باب دکانهايي که جنبين دکههاي مزبورهي درب دالان کوچک سراي خدايي است واقعه در راسته بازار، سه دانگ و شش سهم و نيم از يازده سهم و نيم از يک دانگ ديگر. / يک باب دکان بزرگ قرب دالان کوچک سراي خدايي و مقابل درب دالان اول سراي حاجي حسن، شش دانگ. / از يک باب دکان راسته بازار واقع در پشت حمام حاجي سيد محسن، دو دانگ و ربع يک دانگ از شش دانگ، ليکن بالفعل آن را از باقي يک باب دکان مجزا کردهاند و دکه شده که بزاز در آن سکني دارد، شش دانگ تمام است. / از يک باب دکان رسته بازار قرب چهارسوق کوچک، پشت کاروانسراي حاجي سيد محسن که دو دانگ از شش دانگ است، ليکن بالفعل آن را از باقي يک باب دکان مجزا کردهاند و بزاز در آن سکني دارد، شش دانگ تمام است. / از مجراي قنات عينالحياة که دو رشته است موسوم به عين الحياة و کريمخاني، شش ساعت و نيم از بيست و چار ساعت يک شبانهروز در گردش شش شبانهروز؛ بعبارة اخري شش سهم و نيم از يک صد و چهل و چهار سهم (54)از کل مجراي قنات. / از مجراي قنات سردار که آن نيز دو رشته است، چهار ساعت و نيم دقيقه از بيست و چهار ساعت يک شبانهروز در گردش شش شبانهروز؛ و بعبارة اخري چهار سهم و نيم دقيقه علاوه از يک صد و چهل و چهار سهم از کل مجراي قنات. / از هر يک از دو يخچاوان و دو آبچاوان (55)و از يک گود يخچال معروف به سنگي و از هر يک از دو فقره اراضي متعلقهي به آن که تخمينا دو قطعه اراضي بياض (56) و يخچال و يخچاوانها قريب هيجده هزار ذراع (57) ميشود، سه دانگ و محدود به حدود اربعهي ذيل: حد شرقي به ديوارخانهي جناب مجدالملک؛ غربي به کوچهاي که بالفعل درب يخچال در آن است؛ شمالي به نهر آب قنات مرحوم سردار و خيابان دولتي؛ جنوبي به باغ قديم سادات اخوي.
فصل ششم: صورت منافع و مالالاجارهي کل املاک موقوفه است که بعد از وضع (58)دو عشر حقالتوليه و حقالنظاره و حق مباشر املاک، به يک صد و بيست سهم مساوي تقسيم و تسهيم ميگردد بر بيست و سه شعبه به شرح ذيل، که تقسيم و تسهيم گرديده:
شعبهي اول: سهام چهارده نفر طلبه که در هفت حجرهي شرقي و غربي مدرسه سکني دارند، سي و يک سهم و نصف يک سهم، که سهم هر نفر طلبه دو سهم و ربع يک سهم ميشود.
شعبهي دويم: سهم و حقالتدريس مدرس مدرسهي مبارکهي محموديه، هفت سهم و نصف يک سهم است.
شعبهي سيم: سهم و حق امامت جماعت مسجد مبارک محموديه، هفت سهم و نصف يک سهم است.
شعبه چهارم: سهم و حق کتابدار که منفردا حجرهي کتابخانه تفويض بدوست، سه سهم و سه ربع يک سهم است.
شعبهي پنجم: سهم و حق معلم و مشاق که تعليم دهندهي اطفال فقرا و ايتام در مدرسهي محموديه است، شش سهم.
شعبهي ششم: سهم و حق قاري که در شبهاي جمعه و ليالي متبرکه در اطاق مدرس يا در مسجد تلاوت قرآن ميکند و در شهر رمضان قرائت قرآن ميکند، يک سهم و نصف يک سهم است. اصلح آن است که معلم و مشاق اطفال و قاري يک نفر باشد، والا متعدد، موقوف به نظر متولي است.
شعبهي هفتم: حق و سهم مؤذن گلدستهي سر درب مدرسه و اذان و اقامهگوي و مکبر مسجد محموديه، سه سهم.
شعبهي هشتم: حق و سهم دو نفر خادم مسجد و مدرسهي محموديه، شش سهم.
شعبهي نهم: سهم و حق چراغ که هر ماهه (59) بعد از مصرف نفت چراغهاي مسجد و مدرسه و جلوخان و بالوعه و گلدسته به شرط تا سه ساعتي شب سوختن آنها؛ و در ماه رمضان تا نزديک سحر؛ و به شرحي که در فصل بيست و دويم مسطور و معين گرديده؛ و اجرت تعمير چراغهاي فانوس و خود فانوس؛ و بعد هرچه اضافه آيد، بايد نفت خريده و به هفت حجرهي طلاب و يک حجرهي کتابدار به نحو تساوي قسمت نمايند، هار سهم و نصف يک سهم است.
شعبهي دهم: سهم و حق عطاياي متولي و ناظر به طلابي که قابل و محصلند و در وقت امتحان کامل و درست عيار باشند؛ چنان که در فصل پانزدهم شرح آن مشروحا مسطور است؛ و هرگاه طلبهاي از طلاب اين مدرسه مريض شود و مرض او به طول انجامد وبيمدد معاش ماند، متولي و ناظر را رسد که از اين سهم به او اعانتي کنند تا ان شاء الله صحت يابد، و شرطا عطا و اعانت به هر کس به مقدار شايستگي پايهي علم و فقر اوست و به اختيار متولي و ناظر در کم و کيف، سه سهم.
شعبهي يازدهم: سهم و حق سه نفر طلبهاي که در آخر هر شش ماه به حساب متولي و مباشر به حکم قرعه رسيدگي مينمايند؛ چنان که شرح آن در فصل بيست و پنجم ذکر شده، يک سهم.
شعبهي دوازدهم: سهم و حق عطاياي متولي و ناظر به اطفالي که در معلمخانهي مدرسهي محموديه تحصيل ميکنند؛ چنان که در فصل نوزدهم شرح آن مفصلا مسطور است، و ترقي فوقالعاده در تحصيل کردهاند و نيز هر طفلي که از اطفال اين معلمخانه مريض شود و مرض او به طول انجامد و بيباعث و باني باشد که بيمدد معاش ماند، متولي و ناظر را سد که از اين سهم به او اعانتي کنند تا ان شاء الله صحت يابد، و شرطا اعطا و اعانت به هر که باشد، موقوف به شايستگي اوست و اختيار متولي و ناظر در کم و کيف، دو سهم.
شعبهي سيزدهم: سهم و حق از براي خريد کتب جهت اطفال و کاغذ و قلم و مرکب و يخ تابستاني ايشان و زغالسنگ زمستاني و تعمير پرده و حصير معلمخانه، يک سهم و نصف يک سهم.
شعبهي چهاردهم: سهم و حق از براي خريد کتب علميه که محتاجاليه طلاب ساکن مدرسهي محموديه باشد، يا کتب ادعيه و قرآن که شرط و مقرر است هر شش ماه به کتابخانهي مدرسهي محموديه تحويل دهند؛ چنان که شرح آن در فصل هفتم مسطور است، دو سهم و نصف يک سهم.
شعبهي پانزدهم: سهم و حق به جهت حصير مسجد و اطاقهاي مدرسه به شرط لزوم، و جارو و پاروي مدرسه، يک سهم و نصف يک سهم.
شعبهي شانزدهم: سهم و حق واعظ ماه مبارک رمضان؛ چنان که در فصل هيجدهم ذکر اوصاف او شده، سه سهم.
شعبهي هفدهم: سهم و حق روضه و ختم قرآن و اطعام به طلاب در شب نيمهي رجب، يک سهم و نصف يک سهم.
شعبهي هيجدهم: سهم و حق روضه و ختم قرآن و اطعام به طلاب در شب نيمهي شعبان، يک سهم و نصف يک سهم.
شعبهي نوزدهم: سهم و حق روضه و ختم قرآن به طلاب در يک شب قدر از سه ليالي رمضان هر يک که ممکن باشد، يک سهم و نصف يک سهم.
شعبهي بيستم: سهم و حق از براي يوم غدير که بايد نصف از اين سهم را جنس ناشور(60) و امثال آن خريداري کرد و به اندازهي پيراهن وشلوار قطعات کرده (61) و نصف ديگرش را پول نقد موجود آورده در مسجد و مدرسهي محموديه يوم غدير به سادات فقير مستحق يا فقير مستحق غير سادات (62) بدهند و حصه و رسدي (63)براي ارحام فقير واقف
بفرستند، و به هرکس هرچه دهند، به مقدار شايستگي او و به اختيار و نظر متولي و ناظر است در کم و کيف، و هرگاه طلبهاي از طلاب مدرسه فقير و مستحق باشد به او هم چيزي بدهند، شش سهم.
شعبهي بيست و يکم: سهم و حق از براي روضهخواني دههي عاشورا که چاي و غليان و اجرت درويش مداح و روضهخوان است، و ساير لوازمات آن که بايد در مسجد و يا مدرسهي محموديه اقامهي اين تعزيهداري شود، شش سهم و ربع يک سهم است.
شعبهي بيست و دويم: سهم و حق از جهت ده شب روضهخواني در دههي آخر ماه صفر، از ذکر روضهخواني و اطعام و چاي و غليان و قهوه و غيره به فقرا و طلاب مدارس و عملهجات و اعميها و سادات فقير و اصناف از اهل کسبه که بيبضاعتند، پانزدهم سهم.
شعبهي بيست و سيم: سهم و حق ارحام فقير و اقرباي مستحق واقف، و خداي نخواسته هرگاه نتايج (64) واقف فقير شوند، احسان به هر يک موقوفه به شايستگي او و به نظر مولي و ناظر است، وليکن خداي نخواسته[هرگاه]نتايج واقف فقير باشند، حق و اولي بر ساير ارحامند، دو سهم ونصف يک سهم.
توضيحا آنکه منافع و مالالاجارهي املاک موقوفه به شرحي که به يک صد و بيست سهم به نحو تساوي منسهم (65) و منقسم گشته در هيچ وقت و هيچ حال سهم هر يک از وظيفهخواران (66) و غيره بر نهجي که مذکور شده[قابل تغيير و تصرف نباشد و]هيچ کس را در سهم ديگري در هيچ حال و زماني حقي و بهره و نصيبي نيست، خواه کلي و خواه جزئي، خواه غايب باشد و خواه حاضر، خواه سهم غديري باشد[و]بخواهند به مصرف روضهي عاشورا يا خرج آخر صفر رسانند؛ يا به عکس، از مخارج دههي عاشورا و مخارج دههي آخر صفر را بخواهند يوم غدير بدهند؛ يا زماني باشد که در املاک خرابي و تعميرات کلي به هم رسيده باشد (67)و به طلاب يا غير طلاب چيز مختصر برسد[و]بخواند دستاندازي به سهم ديگر نمايند. خداوند لعنت کند آن کساني را که اين نوع طمع و تقلبات و تصرفات من غير حق را بخواهند بنمايند. و البته، آن کساني که اين نوع طمع و تقلبات را داشته باشند عاق واقف هستند، و ديگر عندالله و عندالرسول حرام است بر ايشان زيست در مدرسه و مسجد محموديه؛ و حرام است بر ايشان از منافع املاک موقوفه اگرچه حبه و ديناري باشد؛ و حرام است بر ايشان دخالت در اموراتي که دخالت به عمل مسجد و مدرسهي محموديه دارد؛ يعني حرام است منافع موقوفهي مسطوره بر اشخاصي که بخواهند حق ديگران را ببرند. و اجراي صيغهي وقف نيز به همين طريق گرديده مگر آنکه از افول يکي از وظيفهخواران که مدرس باشد يا امام مسجد يا مؤذن و غيره تا طلوع ديگري، وظيفهي او (68)بلامالک مانده باشد،[که]به عهدهي متولي است که به اطلاع ناظر آن را جزء سهام اقرباي واقف کرده و به آنها برساند و يا به نتايج واقف که خداي نخواسته فقير باشند بدهند.
فصل هفتم: صورت کتب کتابخانهي مدرسهي مبارکهي محموديه از قرآنهاي خطي و کتابهاي خطي و کتابهاي چاپي عربي و کتب فارسي از تواريخ و اشعار حکما و غيره:
قرآن خط استاد - 2 جلد. / قرآن خطي - جلد. / قرآن، چاپ اعتمادالسلطنه با شرح کشفالايات - جلد. / قرآن رحلي چاپي - جلد./ قرآني که صفي علي شاه ترجمهي شعري نموده - جلد. / صحيفهي سجاديه، خط استاد - جلد. / زادالمعاد خطي که قريب به زمان خود مجلسي (ره) نوشته شده - جلد. / صحيفهي سجاديه، چاپي - جلد / کتاب مفتاحالجنان، ادعيه - جلد./ کتاب منهاجالعارفين - جلد. / تفسير ملا فتحالله، معروف به منهجالصادقين - 3 جلد./ شصت پاره قرآن خطي به انضمام جعبهي آن - يک دستگاه.
صورت کتب علميه در کتابخانه: قرآن چاپ بمبئي - 10 جلد. / مطول - 3 جلد. / مغني - 3 جلد / جامي - 3 جلد. / سيوطي - 3 جلد. / تصريح - 2 جلد./ شرح[سيد]رضي، نحو -2 جلد./ جامعالشواهد - 2 جلد. / شمني - جلد. / دماميني -جلد. / مجمعالبحرين -2 جلد / قاموس - 2 جلد / منتهي الارب -2 جلد / تفسير مجمعالبيان - دوره / تفسير صافي - جلد. / جلالالدين سيوطي - جلد. / تفسير امام فخر - دوره. / تفسير کشاف - دوره. / تفسير برهان - دوره. / روحالبيان - دوره. / شرح مطالع - 2 جلد. / جوهر النضيد - جلد. / منطق الاشارات - جلد. / گوهر مراد - جلد./ شرج شمسيه - جلد. / شوارق، جلد اول و دويم - 2 جلد. / وسائل - دوره / اصول کافي - جلد / فروع کافي - دوره / من لا يحضره الفقيه - جلد./ تهذيب - جلد. / استبصار - جلد./ بحارالأنوار - دوره./ امالي صدوق - جلد. / احياء العلوم - دوره. / اکمالالدين - جلد. / مناقب ابنشهر آشوب - دوره. / مرآة العقول مشيرالسلطنه - دوره. / رجال ابوعلي - جلد. / خلاصة الرجال -جلد./ معالم الاصول - 3 جلد. / شرح لمعه، ول و دويم - 4 جلد. / قوانين - 5 جلد. / شرح کبير، اول و دويم - 4 جلد. / مکاسب مرحوم شيخ - 5 جلد. / رسائل مرحوم شيخ (ره) - 5 جلد./ طهارت شيخ (ره) - 4 جلد. / جواهر - دوره. / فصول مرحوم شيخ محمدحسين (ره) - 4 جلد. / شرح[سيد]رضي، صرف - جلد./ برهان قاطع - جلد. / برهان جامع - جلد.
صورت کتب فارسي از تواريخ و اشعار حکما و ادبيات و غيرها در اخلاق: کليات شيخ سعدي، خط استاد، مذهب طلا، مفصل خيلي اعلاست، يعني از جوهرات است - جلد. / کتاب خواجه حافظ، خط استاد - جلد. / کتاب جناب الخلود، خطي - جلد./ مجالس المؤمنين، تأليف قاضي نورالله (ره) - جلد. / کتاب اخلاق ناصري - جلد. / کتاب شرح ديوان امير (ع)، مبيدي - جلد. / کتاب اشعار جناب ولايت مآب - جلد. / تاريخ روضةالصفا، از هبوط آدم تا سلطنت قاجاريه - ده جلد در سه جلد. / ناسخ التواريخ، هبوط آدم، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواريخ، متعلق به حضرت عيسي (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواريخ، متعلق به حضرت رسول (ص)، چاپ اول - جلد / ناسخ التواريخ، احوال خلفا، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواريخ، حالات حضرت امير (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواريخ، احوال حضرت فاطمه (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواريخ، حالات حضرت حسن (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواريخ، احوال حضرت سيدالشهدا (ع)، چاپ اول - جلد./ ناسخ التواريخ، حالات حضرت سيد سجاد (ع)، چاپ اول - 2 جلد. / ناسخ التواريخ، احوال حضرت باقر (ع) -جلد. / کتاب انوارالسهيلي، خطي - جلد. / ديوان وصال، در مراثي و قصايد و غيره - جلد. / بستان السياحة - جلد. / تاريخ نگارستان - جلد./ کليات شيخ سعدي - جلد. / خمسهي نظامي گنجوي - جلد. / حديقهي سنائي - جلد. / ناصر خسرو علوي -جلد./ قابوسنامه - جلد / فيض الدموع، تأليف مرحوم بدايع نگار - جلد./ شاهنامه، چاپ بمبئي، اعلا - جلد./ مثنوي مولوي، چاپ مرحوم علاءالدوله - جلد./ کتاب مجمع الفصحاء، اول و دويم - 2 جلد. / کتاب جواهرالاخلاق که بايد در خود کتابخانه ضبط باشد - يک صد جلد./
فصل هشتم: صورت اسباب موقوفهي متعلق به مسجد محموديه که از مسجد نبايد خارج شود: زيلوي يزدي - 16 پارچه. / چراغ شيشهي آويز که سواي دو عدد چراغ برق است - 20 عدد. / پيت (69) آهني جاي نفط - عدد. / شمعدان مس و گلگير آهني جهت کنار محراب امام جماعت - عدد. / پردهي کرباس جهت درهاي مسجد در زمستان - 3 عدد. / منبر چوبي - عدد. / پيراهن منبر که از ماهوت سرمهاي است - عدد./ تجير براي حايل ساختن بين مردان و زنان هنگام نماز جماعت - دو پارچه که چهارده تخته است. / فانوس شيشهاي روي شمعدان کنار محراب جهت امام جماعت، که هرگاه در تابستان امام جماعت شبها را بخواهد روي بام نماز گزارد، خادم بايد شمعدان کنار محراب را با فانوس ببرد به بام براي کنار محراب - عدد./
فصل نهم: صورت اسباب موقوفهي متعلق به مدرسهي محموديه که[آنها را]از مدرسه نبايد خارج کنند؛ و آنچه[را که]متعلق به طلاب است، سواي زمان حاجت استعمال، بايد باقي اوقات در صندوقخانهي اطاق خود گزارده محافظت نمايند.
چراغ و لنتر (70) بلور جهت جلوخان مدرسه - دستگاه. / چراغ و فانوس شيشهي بزرگ جهت دالان مدرسه - عدد./ چراغ شيشه متعلق به صحن مدرسه - 4 عدد. / چراغ شيشه متعلق به بالوعه - عدد./ چراغ شيشهي گلدستهي سر درب مدرسه - 8 عدد. / زيلوي حجرات متعلق به طلاب - 7 پارچه./ زيلي متعلق به اطاق مدرس - يک پارچه. / زيلوي متعلق به کتابخانه - 2 پارچه./ قاليچهي عراقي متعلق به کتابخانه - 2 پارچه./ قاليچهي عراقي متعلق به اطاق مدرس - پارچه./ مجموعه (71) و سيني مس بزرگ جهت شام و ناهار طلاب و کتابدار - 8 عدد. / ديزي مس جهت آبگوشتپزي و آشخوري طلاب و کتابدار - 8 عدد./ بشقاب مس جهت طعامخوري طلاب و کتابدار - 8 عدد./ روغن داغکن مس - 2 عدد./ آفتابهي آهني جهت حجرات طلاب و کتابدار و مدرس - 9 عدد./ طشت آهني جهت زير آفتابهي اطاق طلاب و مدرس و کتابدار - 9 عدد.
فصل دهم: صورت اسباب و اشياي موقوفهي متعلق به معلمخانهي اطفال فقرا و ايتام: زيلوي بزرگ يزدي - يک پارچه./ قرآن چاپ بمبئي - 10 جلد./ کتاب تعليم الاطفال - 10 جلد./ کتاب ليلي و مجنون - جلد./ کتاب پريشان قاآني - جلد./ کتاب فرمايشات حضرت امير (ع) - جلد./ کتاب ديوان مغربي - جلد./ کتاب گلستان شيخ - 2 جلد./ کتاب جامعالتمثيل - جلد. / کتاب رياض الحکايات - جلد./ کتاب حافظ - جلد. / ترجمهي جنت - جلد. / کتاب عينالحياة - جلد./ کتاب کليات شيخ - جلد. / کتاب توسل - 2 جلد./ کتاب حليةالمتقين - جلد./ کتاب يوسفيه - جلد./ کتاب ينابيع الحکم - جلد./ لوح حلبي جهت مشق اطفال - 11 عدد./ دوات مرکب - 36 عدد./ شيشهي مرکب - عدد./ طقار (72)زرگ رحلي جهت قرائت قاري، ليالي جمعه و شبهاي متبرکه - جلد.
فصل يازدهم: صورت اشيا و اسبابي که براي روضهخواني دههي عاشورا و روضهخواني دههي آخر صفر ور وضهخواني رجب و شعبان و رمضان و تهيهي (73)روز غدير وقف شده و استعمال آنها در غير موارد مذکوره حرام است، براي هرچه باشد و هرکه باشد: ديگ مس بزرگ که شش من برنج پلو ميدهد - عدد./ ديگ مس که سه من برنج پلو ميدهد - عدد. / ديگ مس که دو من برنج پلو ميدهد - عدد./ ديگ مس که يک من برنج پلو ميدهد - عدد./ ديگ مس که سه چهاريک (74) برنج پلو ميدهد - عدد./ پاطيل (75)مس بزرگ براي خورشپزي - عدد./ طشت مسي بزرگ - عدد./ باطيهي مس بسيار بزرگ براي برنج خيس کردن و شربتخانه - 2 عدد./ آبکش مس بزرگ جهت چلو صافکني - 8 عدد./ مجموعهي مس بزرگ - 10 عدد./ قاب (76)مس بزرگ براي پلو و چلو - 16 عدد./ قدح (77) مس بزرگ براي افشره (78) 78 عدد./ کاسهي مس آشخوري - 16 عدد. / وزيري (79) مس خورشخوري - 16 عدد. / بشقاب مس جهت بوراني (80) 16عدد. / بشقاب مس جهت پنير و سبزي - 16 عدد. / بشقاب مس جاي خربزه - 16 عدد. / بشقاب مس زيردستي - 16 عدد./ ترشيخوري مس - 16 عدد./ قاشق افشره - 16 عدد. / نمکدان بلور جفتي - 16 عدد./ قاشق آشخوري - 16 عدد. / کفگير و ملاغه (81) مس - 2 عدد./ ماهيتابهي مس بسيار بزرگ - عدد. / آفتابه و لگن مس نوظهور - 2 دست./ آفتابه و لگن معمولي مس يزدي - 2 دست./ ساطور قيمهکني (82)و تختهي زير ساطور - 2عدد./ روغن داغکن مس - عدد. / خوانچه که ميز غذاخوري است - 6 عدد. / سفرهي چلوار روي ميز غذاخوري - 4 پارچه.
صورت اسباب چاي و قهوه و غليان: سماوار (83) بسيار بزرگ جهت روضهي دههي عاشورا و غيره - عدد. / سماوار برنج متعارف - عدد./ سيني مس زير اسباب چاي - 2 عدد./ سيني مس زير فنجان چاي - 12 عدد./ استکان و نعلبکي دو دست - 24 عدد./ قاشق چاي - 12 عدد./ قوري بزرگ - 2 عدد./ قندان مس - عدد./ سيني برنجي بزرگ جهت زير سماوار - عدد. / تنگروي - زوج./ جام برنجپاي سماوار - عدد./ چايدان مس - عدد./ سماوار قهوهپزي - 2 عدد. / سيني برنجي زير سماوار قهوه و زير فنجان قهوهخوري - 2 عدد./ فنجان قهوهخوري - 20 عدد./ غليان، کوزه و ميانه - 30 عدد./ سرغليان مشکي و بادگير مسوار (84) 30 عدد./ تختهي زير سرغليان - 2 عدد./ ظرف تنباکو - عدد. / کفگير آهني آتشگذاري سرغليان - 2 عدد./ انبر آهني - 2 عدد./ منقل آهني يزدي - عدد.
فصل دوازدهم: در شرايط سکناي طلبه است در حجرات مدرسهي مبارکهي محموديه به شرحي که داده شد. در حجرهاي دو نفر طلبه به تعيين متولي و ناظر بايد ساکن باشند که اقل مقام علمي ايشان درس مغني و مطول و مافوق آن باشد، و طلبه بايد متقي و طالب علم و مشغول به تحصيل علوم فقهيهي شرعيه و بالغ و عاقل باشد. و شرط است تحصيل او حکمت فقط نباشد، که چنين کسي حق سکون در اين مدرسه ندارد، مگر آنکه يک دوره فقه و اصول را ديده باشد؛ و هرگاه يک دوره فقه و اصول را نديده باشد، نميتواند در اين مدرسه حکمت بخواند. و نيز جمعي که خود را به شکل طلبه مينمايند و شغلشان معلمي در خانههاي مردم است، يا طبابت يا روضهخواني يا وکالت ميکنند، حق سکون در اين مدرسه ندارند. و همچنين کساني که غالبا اوقات خود را به رفتن[به]مجالس فاتحه و يا روضه يا مهماني خانههاي مردم بدون دعوت و رفتن به عروسي خانهها صرف مينمايند، يا طلبهاي که هم او مصروف اشعار و لهو و لعب و اعمال لغويه است؛ و همچنين اشخاصي که مصدر شرارت و مفسدهجويي هستند، سکون امثال اين جماعت در مدرسهي مبارکهي محموديه حرام است و خلاف شرع مقدس ميباشد؛ و در صورتي که اشتباها از اين قبيل مردم را به مدرسه سکني و منزل داده باشند، بعد از تبين احوال، متولي و ناظر ميبايد او را معجلا از مدرسه خارج نمايند. و لعنت خداوند ان شاء الله بر اشخاصي باد که از اين جماعت حمايت کنند يا توسط نمايند(85) براي توقف و زيست ايشان در اين مدرسه. و مقرر شد که در هر حجرهاي زياده از يک شاگرد نگاه ندارند و مهمان در حجره زياد از دوازده ساعت حق زيست ندارد و طلبه نيز حق نگاهداري از او ندارد. و همچنين هر طلبهاي که در اين مدرسه متعه (86) بياورد، در روز يا شب، متولي و ناظر را رسد (87) که او را اخراج نمايند از حجرات اين مدرسه.
فصل سيزدهم: در شرط تعطيل طلبه است تا چهل روز در ايام سال (88)، چنانچه بخواهند به وطن خود بروند براي صلهي ارحام و سرکشي به خانمان با اذن متولي و ناظر؛ و هرگاه از چهل روز بگذر و مراجعت نکرده باشند به حجرهي خويش، متولي بايد طلبهاي ديگر مشتغل محصل علم را سکني دهد. و نيز شرط شد در هر حجرهي مدرسه که مشتمل است بر سکناي دو نفر طلبه، هرگاه خود آن دو طلبه بخواهند يک نفر طلبهي عاريه[را]منزل دهند که محصل علم و ساعي در طلب علم باشد، متولي حق ممانعت آن يک نفر طلبهي عاريهي طالب علم را ندارد، وليکن شخص غير مشتغل و محصل علم را (89)به هيچ وجه هيچ کس اذن سکني دادن در حجرات مدرسه ندارد. و نيز شرط شد در هر حجرهاي که دو نفر طلبه سکني دارند، بدون آنکه عذر شرعي داشته باشند، اقلا يک نفر از آن دو نفر شب را بايد در حجره بيتوته کند. و بدون عذر شرعي هرگاه در اکثر ماه هر کس از طلاب در مدرسه نباشد، حق وظيفهي آن ماه را ندارد؛ و
همچنين زماني که به وطن خود و جاي ديگر برود و در مدرسه نيست، حق مطالبه کردن وظيفه را ندارد و متولي بايد وظيفه او را بين طلاب ساکن مدرسه به تساوي قسمت کند.
فصل چهاردهم: در تکليف طلاب ساکنين مدرسه است. هر طلبه در شبانهروزي، حسبالشرط في صحة سکونه، بر عهدهي اوست که اقلا يک حزب کلامالله مجيد تلاوت کند براي کسب سعادات اخروي؛ و خواهشمند است نظر به ارتباط معنوي که سلسلهي مسلمانان را با يکديگر است، بعد از فراغت از تلاوت کلامالله به همت عليا ياد خيري از واقف و پدر و مادر و ذوي حقوق او بنمايد؛ و مدت توقف هر طلبه در حجرات مدرسهي محموديه، دوازده سال است و علاوه از اين حق زيست در اين مدرسه ندارند.
فصل پانزدهم: در امتحان طلاب. بر متولي و ناظر حتم و لازم است که در هر سال يک مرتبه با حضور اساتيد و علما و رؤساي علوم، طلاب مدرسه را امتحان نمايند و ترقيات ايشان را در تحصيل علوم مذکوره در مدرسه بسنجند. بعد از رسيدگي، در صورتي که ترقي ايشان فوقالعاده و مورد مدح مقرر شود و محل رأفت و مرحمت شوند، به قدر لياقت هرکس (90) متولي بايد از سهم مخصوص که در فصل ششم و شعبهي دهم معين شده به او عطايي بنمايد که موجب تشويق ديگران شود، و مقدار آن منوط به نظر متولي و ناظر است نسبت به اشخاص و ترقيات ايشان در علم. و بديهي است کسي که يک سال در مدرسه زيست کرده به اسم آنکه تحصيل ميکند، وظيفهي مدرسه را گرفته و خورده و براي او ترقي حاصل نشده باشد، ديگر ماندن او در مدرسه و موقوفهي مدرسه بر او حرام[است]و بايد از مدرسه اخراج شود، زيرا موقوفه حق محصلين علوم است، نه طعمهي هر جهول ظلوم (91)
فصل شانزدهم: در تکاليف کتابدار. اولا کتابدار بايد در هر عصري از اعصار يک نفر از سلسلهي جليلهي سادات اخوي باشد که او را متولي و ناظر انتخاب نمايند. و ثانيا کتابدار بايد زاهد و متقي و سليمالنفس و عالم و خبير و بصير در کار کتب علميه و فقيه باشد؛ و در صورت فقدان اين شرايط در اشخاص اين طايفه از سادات، بايد متولي و ناظر شخصي از طلاب را که موصوف به اين اوصاف باشد، انتخاب نمايند. و شرط است کتابدار حق تعيين نايب قرار دادن به جاي خود نداشته باشد و خو او بنفسه مواظب و مراقب در کار کتابداري باشد و سواي ايامي که تعطيل است براي طلاب، بقيهي ايام را همه روزه از صبح الي دو ساعتي شب در کتابخانه حاضر باشد. و متولي و ناظر و امام جماعت و امثال اين اشخاص حق دارند هر وقت بخواهند در حجرهي جلو کتابخانه به قدر رفع حاجت و رفع خستگي توقف نمايند. و هر کس کتابدار باشد، اولاد او حق کتابداري ندارند بعد از پدر؛ مگر به انتخاب ناظر و متولي شخص ديگر از اين طايفه يا غير اين طايفه منتخب شود با اوصاف مذکوره و تکاليف کتابداري که - به نهجي که ذکر شد - متولي و ناظر تعيين مينمايند براي کتابداري کتابخانهي مدرسهي مبارکهي محموديه.[و]شرط است که کتب کتابخانه را حفظ و حراست نمايد و با مهر منگنه (92) اسم واقف که در کتابخانه هست، موقوفه را مهر نمايد و دفتري داشته باشد که کتب موقوفه را با آنچه حسبالشرط متولي بايد در هر شش ماه خريداري کند که بر کتب کتابخانه بيفزايد، کتابدار ثبت و ضبط در آن دفتر نمايد. و بر عهدهي کتابدار است[که]نگذارد کتب موقوفه از ميانه برود، و در هر شش ماه يک مرتبه ميبايد متولي و ناظر و چند نفر از ثقات طلبه را بر اعيان کتب موقوفه مطلع سازد. و بر عهدهي کتابدار است که نگذارد کتب موقوفه را، خواه از اهل مدرسه و خواه از خارج، احدي بياذن متولي و ناظر و اطلاع مدرس و چند نفر از ثقات طلبه بيرون ببرد، و با اذن و اطلاع نيز بيشتر از يک شبانهروز در خارج نگاه ندارند؛ و بايد کتاب را بدون قبض به کسي از طلبه و غيره ندهد، مگر با شرايط مزبوره، وق بض هم از او دريافت نمايد و طلاب را نگذارد در دادن کتاب به يکديگر مضايقه کنند که مهما امکن کتب را معطل نگذارند؛ و بايد در حفظ و ضبط کتب اهتمام بليغ نمايد. و شرط است که در سالي دو وقت يکي در آخر شعبان و يکي در آخر شهر ذيالحجه کتابدار کتبي را که در مدرسه نزد طلاب يا نزد هر کس هست جمع کرده در کتابخانه نگاه دارد، به واسطهي تعطيل درس طلاب؛ و بعد در غرهي (93) شهر شوال و غرهي شهر صفر به طلاب بدهد و در هر شبانهروزي اقلا يک حزب تلاوت کلام الله مجيد نمايد، و به همان ترتيب و خواهشي که از آقايان طلاب شده از او هم ميشود به همان نهج. و ضبط کتب اطفال، آنچه اضافه از کفاف ايشان باشد نيز بر عهدهي کتابدار است تا به وقت حاجت به ايشان بدهد؛ و مهمان را بيش از دوازده ساعت حق نگاهداري در حجره ندارد و مهمان نيز نميتواند بيش از زمان مزبور بماند.
فصل هفدهم: در تکاليف مدرس است؛ يعني مدرسي را که متولي و ناظر تعيين مينمايند، بايد سواي ايام پنجشنبه و جمعه و قتل و اعياد و ايام (94) تعطيلي که معمول است براي تعطيل، و غير (95)ايام مرض، باقي روزها همه روزه دو مجلس درس، صبح و عصر، به جهت طلاب داشته باشد، و دو درس و سه درس بدهد، و با کمال خوشخويي و خوشخلقي و خوشرويي به طلاب اظهار مهرباني نمايد و مشوق ايشان باشد؛ و در صورتي که اظهار اشتباه خود
را کنند، به ملايمت رفع اشتباه ايشان را بنمايد. و طلاب مدرسهي محموديه مادامي که مدرس صلاحيت تدريس از براي ايشان دارد، حق ندارند براي مباحثه به جاي ديگر بروند؛ و هرگاه مدرس با اذن و اجازهي متولي و ناظر به زيارت اماکن متبرکه و سفر مکه برود، زمان غيبت او وظيفهاش حق ارحام واقف است؛ چنان که در آخر فصل ششم ذکر گرديده؛ و هرگاه از مدت زيارت اماکن و از مدت معين حج بگذرد و بعد بيايد، مداخلهي او در کار تدريس مدرسهي محموديه موقوفه به اذن جديد متولي و ناظر است. و شرط است که شخص مدرس اقلا هر شبانهروزي يک حزب کلامالله مجيد تلاوت نمايد؛ و خواهشمند است بعد از فراغت از تلاوت کلامالله، به همم عاليه و قربة الي الله ياد خيري از واقف والدين واقف و ذيالحقوق او بکند. و شرط است که امامت مسجد مبارک محموديه و تدريس طلاب مدرسهي ميمونهي محموديه در هيچ زماني با يک نفر نباشد و شغل هر يک منحصر به فرد باشد.
فصل هجدهم: در تکاليف امام جماعتي است که براي مسجد محموديه، ناظر و متولي تعيين مينمايند. از جهت امامت بايد در تمام فصول در صورت امکان و دسترس، سه وقت را در شبانهروز، وگرنه براي نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشا، در مسجد حاضر باشد و ساعتي باشد که نماز در زمان فضيلت و اول وقت گزارده شود که مورث خير دنيا و آخرت و موجب خشنودي حضرت عزت و اسباب رضامندي شارع مقدس (96) صلوات الله عليه و آله، است. و هرگاه امام جماعت با اذن و اجازهي متولي و ناظر به زيارت اماکن متبرکه و سفر مکه برود، زمان غيبت او وظيفهاش حق ارحام واقف است، چنان که در آخر فصل ششم ذکر گرديده، و هرگاه از مدت زيارت اماکن و از مدت معين زيارت حج بگذرد و بعد بيايد، مداخلهي او در امامت مسجد محموديه موقوف به اذن جديد متولي و ناظر است. و شرط است که در مسجد هر شبانهروز اقلا يک حزب کلامالله مجيد تلاوت نمايد؛ و خواهشمند است بعد از فراغت از قرائت کلامالله، به بذل عطا قربة الي الله ياد خيري از واقف و والدين و ذويالحقوق واقف بنمايد. و شرط است هر کس امامت مسجد محموديه را مينمايد، بر اولاد او حرام است امام جماعت اين مسجد را کنند، هرچند اولاد او عالم و عادل باشند؛ و هر قدر با زهد و تقوي باشند و هر قدر طرف قبولي عامه را داشته باشند، امامت جماعت مسجد محموديه را حق ندارند؛ و بايد متولي و ناظر شخص ديگري را که صلاح دانند از براي امامت جماعت دعوت نمايند. و تعيين واعظ ماه مبارک رمضان موقوف به ميل امام جماعت است، مشروط بر آنکه بايد واعظي را اختيار نمايد که معروفترين واعظين باشد و راستگو و متدين و طرف قبول عامه باشد و خوشبيان باشد و متهم نباشد.
فصل نوزدهم: در تکاليف معلم و مشاقي است که براي درس و مشق اطفال، متولي و ناظر معين ميفرمايند. بايد آن معلم ظاهرالصلاح و متدين و متقي و پرهيزکار باشد، و به يک درجه صاحب خط باشد که بتواند از عهدهي تعليم دادن اطفال و مشق ايشان برآيد، و مواظبت حال ايشان را بنمايد و مشوق باشد اطفال را بر اينکه اوقات خود را صرف درس و مشق نمايند. و معلم بايد همه روزه رسيدگي به حال هر يک از اطفال داشته باشد که همگي مشغول درس و مشق باشند، و سواي ايام جمعه و اعياد و قتل، ديگر روزها جز براي حوايج لازمه از معلمخانه به جايي نرود که کار اطفال خرسک بازي شود(97) و نبايد غفلت از حال اطفال داشته باشد، و نگذارد ايشان مشغول صحبت و لغوگويي باشند. و مقرر است که هميشگي (98)عدد تا به سي و شش نفر رسد از اطفال فقرا و اطفال ايتام بيباعث و بيباني؛ چنان که از نسل سادات باشند، البته اولويت دارند بر غير سادات؛ و در صورت حاضر نبودن سادات، غير سادات هم باشند قبول نمايند که در اين معلمخانه مشغول درس و مشق باشند؛ و کتاب و درس و کاغذ مشق و قلم و مرکب و يخ تابستان و آتش زمستان ايشان مجاني داده شود ان شاء الله. و شرط است که هر يک از اين سي و شش نفر طفل، زمان ورود به معلمخانه از هشت سال کمتر و از يازده سال علاوه نباشد؛ مدت تحصيلي و زيست هر طفلي در اين معلمخانه سه سال تمام است که سي و شش ماه باشد. پس هر طفلي که در اين معلمخانه سي و شش ماه تحصيل کرده باشد،در ماه آخر که او را اخراج مينمايند، در همان ماه يکي ديگر به جاي او بياورند[و]بايد قبول کنند که عدم مدام سي و شش نفر باشد. و بر عهدهي متولي است که در آخر هر شش ماه دو نفر از طلاب مدرسه را اختيار و انتخاب نمايد که با حضور معلم و مشاق درس و مشق ايشان را امتحان نمايند و کتابچهاي بردارند[و]درس هر يک در آن ثبت نموده و خطوط همه را ضبط فرموده که در شش ماه بعد که درس و مشق ايشان امتحان ميشود، معلوم باشد که هرچند نفر از ايشان ترقي فوقالعاده کرده باشند و مورد تحسين واقع شوند و شايستگي رأفت و رحمت را دارند، چنانچه فصل تابستان باشد کلاه و پيراهن و شلواري؛ و هرگاه هنگام زمستان باشد، لبادهي (99) ماهوتي به آن اشخاص عطا کنند که موجب تشويق ديگران گردد؛ و چنانچه در ميان ايشان معلوم شود در امتحان که طفلي کودن و بدخوست که ابدا زحمت معلم در وجود او اثر ندارد و تربيت و تعليم دربارهي او بيسود و ثمر است، بايد فورا او را از اين معلمخانه اخراج نموده و طفل ديگر بر جاي او برقرار کنند. و شرط است هرگاه کسي از طلاب شکايتي داشته باشد به بهانهي
اينکه اطفال قيل و قال دارند و به واسطهي اصوات آنها ملول است، و بخواهد تغييري در وضع اطفال بدهد، حق ندارد؛ و هرگاه اصراري در اين باب داشته باشد، زيست او در اين مدرسه حرام است و غاصبا در اين مدرسه منزل دارد. بلي، ميتواند از متولي و اساتيد اطفال خواهش کند که به اطفال بسپارند چندان صداها را به جهر بلند نکنند، ولي بيش از اين طلاب به اطفال تحکمي ندارند.
فصل بيستم: در تکاليف قاري است که از جهت قرائت کلامالله مجيد رباني، متولي، و ناظر تعيين مينمايند. و بر عهدهي اوست که در شبهاي جمعه و ليالي متبرکه بعد از فريضهي جماعت الي دو ساعتي شب در اطاق مدرس يا در مسجد نشسته به صورت جهر و آواز خوش تلاوت قرآن نمايد. و در ماه رمضان از دو ساعت به ظهر تا وقتي که امام جماعت مسجد مبارک محموديه براي نماز حاضر ميشود، شخص قاري مجلس قرائت در همان اطاق مدرس ترتيب دهد و مشغول تلاوت قرآن باشند؛ وخواهشمند است بعد از قرائت ياد خيري از واقف و الدين و ذويالحقوق او بنمايد.
فصل بيست و يکم: در تکاليف مؤذن است که به اذن متولي و ناظر براي مسجد و مدرسهي مبارکهي محموديه معين ميشود. شرط است مؤذن خوش صوت با صافي حنجره و به صداي جهر اذان گويد و مناجات نمايد؛ و بايد از نيم ساعت قبل از صبح در گلدستهي مدرسه حاضر باشد و به صورت اعلامي (100) قدري مناجات کند و بعد از دخول وقت، اذان بگويد. و هرگاه امام از براي نماز حاضر باشد، مؤذن برود در مسجد اذان و اقامه را نيز بگويد، و همچنين اول ظهر و مغرب اذان گويد، و در شبهاي جمعه و ليالي متبرکه، در اول شب مناجات کند؛ و زماني که حاضر ميشود براي اذان و اقامه و تکبيرگويي در مسجد براي نماز امام، بايد مواظب جماعت مصلين در وقت نماز باشد، از صفوف راست کردن (101) و مهر نماز به مردم دادن؛ و هنگامي که امام مشغول نماز است، تکبير گويد و مردم را اطلاع دهد از حالت قيام و رکوع و سجود امام؛ و مؤذن ميتواند در موقع نماز طفلي را به جاي خود قرار دهد براي تکبير گفتن، و خود مشغول نماز شود؛ و چنانچه مؤذن به وظيفهي مراتبي که مسطور شده عمل نداشته باشد، بايد متولي و ناظر او را اخراج کنند و مؤذن ديگر که موصوف به اوصاف مزبوره باشد، بياورند.
فصل بيست و دويم: در تکاليف دو نفر خادم است که متولي و ناظر تعيين ميفرمايند. بايد پيوسته مواظب نظافت و پاکيزگي مسجد و مدرسه باشند، و اقلا روزي يک مرتبه برحسب حتم بايد مسجد و مدرسه و مدرس و ساير مضافات مدرسه را جاروب کنند و ازالهي خاکروبهي آن را بنمايند، و چراغهاي مسجد و مدرسه را هميشه پاک و تميز نگاه دارند. و مادامي که چراغ برق در مسجد هست، به جز شبهاي جمعه و ليالي متبرکه که چهار چراغ بر چراغهاي برق[چنان که]معمول است، افزوده ميشود در مسجد، چراغ ديگر اضافه کردن لازم ندارد؛ وليکن هرگاه چراغ برق موقوف شود (102)، در تمام شبها سه عدد چراغ در مسجد روشن شود و در شبهاي جمعه و ليالي متبرکه چهار چراغ ديگر اضافه شود بر آن سه چراغ؛ و همه شب يک چراغ دالان مدرسه و دو چراغ در صحن مدرسه و يک چراغ گلدسته چنان که معمول است تا سه ساعتي شب، و در بالوعه يک چراغ - پيش از غروب آفتاب زودتر بگذارند - تا صبح روشن باشد و در شبهاي جمعه و ليالي متبرکه چراغ جلوخان را چنان که معمول است، بگذارند. و بايد دو نفر شخص خادم، امين و پرهيزکار و مسألهدان (103) باشند و در غير اوقات نماز جماعت، اطفال غير مميز هرزه گرد و مجانين و مردمان مشغوشالحال را از دخول[به]مدرسه و مسجد منع نمايند و کمال مواظبت را از مؤمنين و خدمات ايشان داشته باشند و حفظ اسبابي که مصلي با خود دارد، از قبيل کفش و غيره بنمايند؛ و ديگر چراغ ماه رمضان مسجد را مادامي که چراغ برق هست، هر شبي چهار چراغ بر آن بيفزايند و در سه شب احيا (104) تمام چراغهاي مسجد را بايد روشن کنند تا سحر، و در صحن مدرسه نيز در تمام شبهاي ماه رمضان چهار چراغ به انضمام چراغ دالان و جلوخان و بالوعه روشن نمايند و شش عدد چراغ گلدسته تا قريب به سحر. و در ماه محرم و صفر براي تهيهي تعزيهداري يا شبهايي که طلاب طبخي دارند، چراغ مطبخ را بدهند و در صورت انعقاد نماز جماعت در بام مسجد محموديه بايد يک چراغ در راه بام و دو چراغ در خود بام مسجد بگذارند و شمعدان و فانوس شيشهاي کنار محراب را جهت امام جماعت مواظب باشند و بگذارند، و در خدمات[به]طلاب کوتاهي نداشته باشند، آنچه محتاجاليه طلاب باشد در مدرسه. و مقرر است که در شبهاي جمعه و ليالي متبرکه و در شهر رمضان دو چراغ براي قاري و قرائت کنندگان قرآن که در شب مشغول قرائت ميشوند، منظور دارند.
فصل بيست و سيم: در تکاليف مباشري است که متولي و ناظر تعيين ميفرمايند براي سرکشي و رسيدگي به امورات جزئي و کلي مسجد و مدرسهي مبارکهي محموديه و املاک موقوفهي مسطورهي مشروحهي فصل پنجم و جمعآوري منافع و مالالاجارهي آنها. بايد شخصي باشد عاقل و کامل و امين و متدين و با تقوي و فهيم و هوشيار و باکفايت و
کاردان و کارگزار که رسيدگي کامل به کارهاي مسجد و مدرسه به همه نوع و همه قسم داشته باشد، حتي ازالهي برف زمستان و رسانيدن يخ طلاب و اطفال يتيم دبستان به تابستان و غيره و غيره؛ و از سرکشي و رسيدگي به املاک موقوفه و مباشري آنها دقيقهاي نبايد غفلت داشته باشد و مالالاجاره و منافع املاک موقوفه را آنچه شهريه است، ماه به ماه و آنچه قسط بندي است، در موقع آن و هرچه يوميه است، روز به روز بدون آنکه امور امروز را به فردا گذارد، جمعآوري کرده بعد از وضع دو عشر که حقالتوليه و حقالنظاره و حقالمباشر است،بقيه را به يک صد و بيست سهم درآورده هيجده سهم آن را که متعلق به دو نفر خادم و معلم اطفال و کتب و کاغذ اطفال و روشنايي چراغ است، بر کار تعمير مقدم داشته و بدهد، به نهجي که در فصل بيست و چهارم مقرر شده، و بقيه را هرگاه خرابي يا تعميرات لازمهاي در مسجد و مدرسهي محموديه و يا در عين املاک موقوفه به هم رسيده باشد، با اذن و اجازهي متولي و ناظر مشغول به تعمير و اصلاح آن شود و از منافع و مالالاجارهي املاک موقوفه مصارف آن کند با نهايت سعي و کمال اهتمام، تا آن را انجام دهد و به حالت اوليه رساند و آباد و داير گرداند؛ و بعد در آخر هر ماه هرگاه چيزي از عايدي و منافع و اجارهي املاک باقي ماند، آن را بايد به يک صد و دو سهم ديگر درآورده به شرح شعبات فصل ششم مابين بقيهي موقوف عليهم تقسيم و تسهيم نمايد. آنچه حقوق اهل وظايف شود، به هر يک برساند بدون طمع حبه و ديناري؛ ولو تبرعا به او چيزي دهند، نبايد قبول کند؛ و سهامي را که براي نيمهي شهر رجب و نيمهي شهر شعبان و يک شب از سه ليالي متبرکهي رمضان و يوم غدير و روضهي دههي عاشورا و روضه و اطعام ده شب آخر صفر معين گرديده هر قدر بشود، هرگاه موقع مخارج و مصارف بعض يا همگي آن نباشد، در نزديک نفر از تجار امين بگذارد با اذن و اجازهي متولي و ناظر، تا موقع مصارف آن رسيده آن[را]گرفته به مصرف رساند؛ و هرگاه اميني از امناي تجار را (105) که محل اطمينان متولي و ناظر باشد، نشناسد، بايد آن وجه را به استحضار متولي و اطلاع ناظر در صندوق آهني که در کتابخانه براي اين کار معين شده بگذارد، و ضبط باشد تا زمان مصارف آن رسيده مصرف نمايند؛ و دفتري بايد مهيا دارد و آخر هر شش ماه يک مرتبه با حضور متولي و ناظر و کتابدار و طلبهاي که به شرح فصل بيست و ششم معين و مقرر است، براي رسيدگي به حساب و به جمع و خرج منافع موقوفه برسند؛ و بعد از دو عشر حقالتوليه و حقالنظاره و حق مباشر که بايد در اعمال دخل و خرج املاک از جمع عايدي موضوع نمايند (106)؛ و بعد، مصارف تعميرات يا بنايي هرگاه به هم رسيده باشد، معين کنند و اخراج نمايند، و باقي را که به يک صد و بيست سهم منقسم گشته در آن دفتر ثبت نموده در کتابخانه به اذن متولي ضبط باشد و خداوند قاهر منتقم، جلت عظمته، را حاضر و ناظر دانسته خلاف و خيانتي در کارهاي خود روا ندارند. و شرط است بر متولي که اين شخص مباشر را در کارهاي شخصي خود به امري رجوع نفرمايد و جز عمل موقوفه هيچ عملي از اعمال شخصي خود را به او رجوع ننمايد، ولو خرد باشد يا بزرگ.
فصل بيست و چهارم: در وضع تقسيم منافع املاک موقوفهي مسطوره است حسبالمقرر آنچه در هر ماه از منافع املاک موقوفه عايد ميگردد. اولا بايد دو عشر از آن جدا شود و آن را چهار سهم نمايند: دو سهم حق دو نفر متولي و يک سهم حق ناظر و يک سهم حق مباشري که املاک موقوفه سپرده به اوست؛ و بعد بايد وظيفهي دو نفر خادم مسجد و مدرسه و معلم اطفال و کتب و کاغذ ايشان و روشنايي چراغ مسجد و مدرسه را که هيجده سهم از يکصد و بيست سهم ميشود، به شرحي که در فصل ششم و شعبات آن معين گشته، ماه به ماه به ايشان برسانند و صرف براي روشنايي چراغ نمايند و بر کار تعميرات مقدم دارند، و بعد بنايي و تعميرات لازمهي مسجد و مدرسه و املاک موقوفه را مقدم دارند و بر ساير وظيفهخوران و سهامي که براي هرگونه مصارف معينهي در فصل ششم است، زيرا که بايد عين املاک موقوفه هميشه داير و آباد باشد؛ و ازالهي برف مسجد و مدرسه و تعمير تلمبهي آب حوض واقعه در صحن مدرسه، جزء تعميرات است. و هرگاه در مسجد و مدرسه و متعلقات آنها و معلمخانهي اطفال نقصي واقع شود يا در آبادي آن کند، ولو به سوات عديده، حتي يکمل البناء و يتمالعمارة؛ و مادام که بناي مسجد و مدرسه و متعلقات آنها و معلمخانهي اطفال و املاک موقوفه به حالت اولي (107)نرسد و داير نشود، جز متولي و ناظر و مباشر و خادم و معلم اطفال و[جز براي]کتب و کاغذ و قلم و مرکب اطفال و روشنايي چراغ مسجد و مدرسه، ديگر هيچ کس را سهمي و حقي و بهرهاي نميباشد، و بايد بعد از تعميرات لازمه آنچه از عايدي باقي ماند، به يک صد و دو سهم ديگر مساوي درآورده و به شرح فصل ششم مابين بقيهي موقوف عليهم تسهيم و تقسيط کرده قسط هر ماه را از روي سهام طلبه و امام جماعت مسجد محموديه و مدرس و کتابدار و غيره و غيره آنچه شود، در آخر شود برسانند؛ و ساير سهام که به مصارف خيرات و مبرات و مخارجات بريهي معينه به شرح ذيل بايد برسد: متولي بايد در نزد اميني از امناي تجار با اطلاع ناظر بسپارد تا زمان مخارج آن و موقع صرف آن گرفته و به مصرف رساند و هرگاه اميني که محل اطمينان
متولي باشد، از امناي تجار به هم نرسد، بايد آن وجه را در صندوق آهني که در کتابخانه براي اين مسأله معين شده، به اطلاع ناظر بگذارد و ضبط باشد تا زمان مصرف آن رسيده مصرف نمايند.
توضيح آنکه مالالاجارهي يخچال در سال وجه نقد معيني است و به علاوه، معمول است مستأجر همه ساله دوازده خروار به وزن تبريز (108)يخ بدهد و بايد دو خروار آن را براي معلمخانهي اطفال فقرا و ايتام منظور دارند در فصل تابستان؛ و بقيهي آن که ده خروار ميشود، به نحو تساوي يک سهم به امام جماعت مسجد محموديه و يک سهم به مدرس مدرسهي محموديه و هشت سهم به هفت حجرهي طلاب و يک حجرهي کتابدار تقسيم نمايند.
فصل بيست و پنجم: در تکاليف متولي است. بر عهدهي اوست که به اطلاع ناظر[از]سهامي که در فصل ششم و شعبات آن معين شده به شرح مسطور از براي روضهخواني در شب نيمهي رجب و نيمهي شعبان و يکي از سه شب نوزده يا بيست و يکم يا بيست و سيم شهر رمضان، بايد (109) در مسجد و مدرسهي محموديه جمعي از طلاب را دعوت کند از کلامالله مجيد رباني را از قرآن شصت پارهاي که خود واقف وقف کرده تلاوت و ختم (110) کنند،[که]البته بهتر است، و در صورت غير دسترسي به آن، از شصت پارههاي وقفي ديگران؛ و پس از ختم يک کلامالله، اقامهي روضهخواني شود و بعد از ختم روضه، ايشان را اطعام کنند و انعام تلاوت قرآن را بدهند و بروند؛ و چنانچه متولي عذر شرعي نداشته باشد، در اين سه شب بايد خود او حاضر باشد. و نيز بر عهدهي متولي است که به اطلاع ناظر از سهامي که در فصل ششم معين شده به شرح مسطور از جهت يوم غدير، تهيهي غديريه را بايد بدين نهج کند: آنچه وجه سهم غدير باشد نصف آن را جنس ناشور و امثال آن خريداري نمايد و آن را قطعات پيراهن و شلوار کرده و نصف ديگر آن را پول نقد (111) يوم غدير در مسجد و مدرسهي محموديه حاضر نموده و بين فقرا تقسيم نمايد به فراخور حال هرکس، موقوف به اختيار متولي؛ و براي ارحام واقف نيز حصه و رسدي بفرستند، و هرگاه از طلاب مدرسهي محموديه هرچند که فقير و مستحق باشند، به هر يک از ايشان سهم و رسدي بدهند. و نيز بر عهدهي متولي است که در حفظ و حراست اشيا و اسباب و ظروف موقوفه نهايت سعي و اهتمام را داشته باشد و هر سالي يک مرتبه رسيدگي به ظروف و اشيا و اسباب موقوفه بنمايد. چنانچه فقدان يا نقصاني روي داده باشد؛ يعني چيزي تفريط شده يا معيوب شده يا اسقاط شده تحصيل يا اصلاح آن را بکند، من جمله قبل از عاشورا رسيدگي به اسباب چاي از سماوار و فنجان نعلبکي و غليان و غيره به شرحي که در سياههي (112) اسباب دههي عاشورا ثبت شده بنمايد. هرگاه چيزي تفريط شده يا اسقاط شده يا معيوب شده، از وجه همان سهامي که از جهت عاشورا معين شده تحصيل يا اصلاح آن را بکند و به اطلاع ناظر، تدارکات - تعزيهداري را ديده - از دعوت روضهخوانهاي صحيح معتبر و درويش مداح و قند و چاي و تنباکو و زغال (113) و غيره - که از صبح اول عاشورا اقامهي مجلس تعزيهداري حضرت سيدالشهدا، عليهالسلام، را در مسجد و مدرسهي محموديه بنمايد. و همچنين بر عهدهي متولي است که در اوايل شهر صفر رسيدگي به اسبابي[که]متعلق است به روضهخواني و اطعام به فقرا بکند، از مسينه آلات و اسباب سفره و ظروف خوانچه. هرگاه چيزي مفقود يا معيوب يا اسقاط شده باشد، از وجه همان سهامي که از جهت اطعام مساکين و روضهي شهر صفر معين شده در فصل ششم، تحصيل و يا اصلاح آن را بنمايد و به اطلاع ناظر، تدارکات روضهخواني را از قبيل برنج و هيزم و روغن و ادويهجات و قند و تنباکو و چاي و قهوه و زغال و ساير لوازمات ده شبه را ديده، از شب اربعين مخصوصا شروع به روضهخواني نمايند، لغايت ده شب که خاتمهي ليل بيست و نهم باشد در مسجد و مدرسهي محموديه؛ و مدعوين مجلس فقرا و دراويش و عجزه و عميان و طلاب مدارس گمنام و عملهجات و سادات فقير و اهالي اضافي که قليلالبضاعه هستند، آمده استماع ذکر مصيبت کرده چاي و غليان و قهوه و طعام صرف نموده بروند؛ و هرگاه غير ممکن باشد، روضه دههي عاشورا در عاشورا و ههي آخر صفر را در آخر صفر، در هر يک از اين شش دههي محرم و صفر که ممکن باشد، بخوانند، ليکن حتيالمقدور در عاشورا و آخر ماه صفر بايد خوانده شود، چنان که ذکر شد. و بر عهدهي متولي است که به اطلاع ناظر سهمي را که معين شده در فصل ششم از جهت خريد کتب علميه که محل حاجت طلاب باشد يا کتب ادعيهي (114) محتاجاليه و قرآن، در آخر هر شش ماه خريداري کرده تحويل کتابدار بدهد و او به مهر مخصوص کتابخانه برساند و ضبط کتابدار گردد؛ و در آخر سال، خود متولي به اطلاع ناظر و حضور چند نفر ازثقات طلاب و مدرس مدرسهي محموديه رسيدگي به کتب کتابخانه از روي دفتر متولي و فتر کتابخانه نموده چنانچه کتابي تفريط شده يا معيوب شده يا اسقاط شده باشد، تحصيل يا اصلاح آن را بنمايد.
توضيحا هرگاه از اشياي متعلق به مسجد و مدرسه و از اسباب و ظروف مسينهي طلاب و ظروف مسينهي روضهخواني و اسباب عاشورا و اسباب و اثاث روضهي شهر صفر و کتب و زيلو و قاليچه و غيره و غيره چيزي معيوب
و مفقود شده باشد، اصلاح يا تحصيل آن را متولي بنمايد. مقصود آن است که به توسط هر کس يا در نزد هر کس هر چيز که مفوقد يا معيوب يا تفريط شده باشد، متولي بايد براي تحصيل يا اصلاح آن شيء قيمت آن ر از معيوب کننده و مفقود کننده و تفريط کننده دريافت دارد و يا آنکه بعد از اصلاح و تحصيل از وظايف آن شخص کسر بگذارد، مگر آنکه معلوم شود از روي حقيقت و واقع و نفسالامر که آن شخص در نهايت، سعي و جهد خود را در حفظ و ضبط آن نموده وليکن بيرون از قوهي اختيار بازوي او عملي شده از معيوب و مفقود و اسقاط و فاسد شده؛ در اين صورت، آن شخص معفو است و بايد از وجهي که در هر فصل مقرر شده متولي جبران آن را بنمايد. و بر عهدهي متولي است که به اطلاع ناظر سهام ارحام فقير واقف را به شرحي که در فصل ششم معين شده[مابين ايشان تقسيم و تسهيم نمايد]، و همچنين هرگاه چيزي از سهام وظيفهخواران منافع موقوفه به واسطهي حاضر نبودن ايشان بلامالک مانده باشد؛ چنان که در آخر فصل ششم ذکر شده بر سهام ارحام فقير واقف افزوده، مابين ايشان تقسيم و تسهيم نمايد؛ و هرگاه خداي نخواسته از نتايج خود واقف، فقير باشند اولي هستند بر ديگران از ارحام؛ و قدر تقسيم مابين فقراي ارحام يا نتايج واقف، موقوف به مقدار فقر و فاقهي هريک (115) است نسبت به ديگري که متولي و ناظر ملاحظه نمايند. و بر عهدهي متولي است که در حفظ اشيا و اسباب و کتب متعلق به مسجد و مدرسهي محموديه سعي کامل و اهتمام بليغ داشته باشد، من جمله (116) بيست و هفت فرد زيلوي مسجد و حجرات مدرسه معلمخانهي اطفال؛ به اين معني که در ماه مبارک رمضانها که مسجد به زيلو مفروش ميشود؛ بعد از ماه رمضان آنچه اضافه از کفايت مأمومين و نمازگزاران با امام جماعت است، بفرمايد جمع کرده در انبار گذارند، و همچنين از حجرههاي طلاب و اطاق مدرس و کتابخانه و معلمخانهي اطفال در فصل تابستان که حصير مطبوعتر است، بفرمايد زيلوي آنها را جمع کرده و در انبار گذارند؛ تا زماني که هوا سرد شود و فرش غير حصير لازم باشد، حجرات طلاب و اطاق مدرس و کتابخانه و معلمخانهي اطفال را مفروش نمايند. و متولي به اطلاع ناظر همهساله بايد رسيدگي به وضع زيلوها و قاليچههايي که مخصوص کتابخانه و مدرس است، بنمايد؛ چنانچه فاسد يا اسقاط يا معيوب شده باشد، از اصل منافع املاک موقوفه تحصيل يا اصلاح نمايند، مانند تعميرات املاک؛ چنان که در فصل بيست و چهار مسطور است و حکمتش آن است که هم همگي وظيفهخواران مسجد و مدرسه مصروف بر آن باشد، وجد و جهد تمام داشته باشند که زيلوها را کسي ضايع ننمايد و معيوب نسازد، وگرنه از سهم ايشان جبران ميشود. و ديگر در امورات جزئي که بعضي شروطات شده، چنانچه پارهاي اتفاقات روي دهد که ترک آن موجب صلاح و فعل آن مورث فساد باشد، متولي وقت اختيار دارد که فيالجمله تغييري در آن مورد بدهد؛ مانند شروطي که در حق ساکنان مدرسه، حضرات طلاب و محصلين مذکور گرديده که زياده از چهل روز در سال حق مهاجرت ندارند و بيشتر از دوازده سال حق زيست در مدرسه ندارند. البته، طلبهي قابل فاضل محصلي صاحب زهد و تقوي که وجود او مايهي اعتبار و برکت اين مدرسه باشد، در اين مدرسه سکني داشته باشد، چهل روز را تا شصت روز و دوازده سال را علاوه بر آن نمايد دربارهي آن يک نفر. و همچنين در شروطات مخصوص ديگر، در حق امام جماعت و مدرس و غير ذلک من الشروط الأخر که عدم آنها صلاح باشد يا اصلح، متولي و مأذون است.
فصل بيست و ششم: از تکاليف متولي است که در آخر هر شش ماه به حکم قرعه سه نفر از چهارده نفر طلاب مدرسهي محموديه را که واقف از جهت مفتشي مقرر نموده که بايد به حساب مباشر رسيدگي نمايند (117)، تعيين نمايد و در آخر شش ماه دويم که آخر سال است، بر همين نهج سه نفر طلبهي ديگر از يازده نفر بقيهي طلاب را که در حساب قرعه نيامدهاند، به حکم قرعه تعيين نمايد و بعد از تفريغ (118) حساب مباشر، خود متولي بايد مجلسي تشکيل دهد[و]به اطلاع ناظر و حضور همان سه نفر طلبه و مدرس مدرسهي محموديه و امام جماعت و کتابدار، محاسبات کل عمل يک سالهي گذشته منافع موقوفه را که يک صد و بيست سه است، به شرح فصل ششم جمع و خرج نمايد و در دفتري ثبت نموده به مهر و امضاي حضرات مفصله (119)رسانيد. در کتابخانه ضبط باشد و خداوند سبحان، جلت عظمته، را حاضر و ناظر دانسته از قرارداد واقف تخلف ننمايد. و هکذا شش ماه ثالث براي حساب مباشر، سه نفر ديگر از هشت نفر بقيهي طلابي[را]که داخل قرعه نيامدهاند، به حکم قرعه انتخاب نمايد و در شش ما رابع که آخر دو سال است، سه نفر ديگر از بقيهي طلاب مدرسه که پنج نفرند، به حکم قرعه انتخاب و اختيار شوند و به شرح مزبور، خود متولي بايد حساب خود را جمع و خرج کرده و ثبت دفتر نموده و ضبط کتابخانه شود تا دورهي چهارده نفر طلبهي مدرسهي محموديه در اين عمل سرآيد؛ چنانچه در وجود همگي طلاب اين کفايت و استعداد موجود نباشد، اقلا در دوازده نفر ايشان حکم قرعه را مجرا دارند (120) و بعد تجديد مطلع کنند و به طور دور از سر گيرند. و متولي در آخر هر شش ماه بعد از تفريغ حسابهاي مذکور، سهمي[را]که براي اين سه نفر طلبه معين شده به شرح فصل ششم بايد به ايشان برساند.
فصل بيست و هفتم: در تعيين و تکليف ناظر است. ناظر بايد در امور مسجد و مدرسه و معلمخانهي اطفال و فقرا و ايتام و املاک موقوفه به نهجي که در اين دفتر مسطور است، و به منافع آن يک صد و بيست سهم باشد به شرح بيست و سه شعبه که در فصل ششم مذکور شده، و به مصرف هر فقره نظر داشته باشد؛ و بدون استحضار و صوابديد ناظر، متولي در هيچ زمان حق مداخلهي در کارها ندارد و متولي و ناظر بايد به صلاحديد يکديگر و مراعات و صلاحديد حال موقوفه، امورات را انجام بدهند. و هرگاه در امور متعلقه به مسجد و مدرسهي محموديه و املاک و مصارفات منافع املاک موقوفه اختلافي در ميان ناظر و متولي واقع شود، متولي مستقل است و نظارت مسجد و مدرسهي محموديه و املاک موقوفهي آن به شرح و بسطي که در اوراق وقفنامه مسطور است، و مخارجات آن که به يک صد و بيست سهم منسهم گشته به ترتيبات مذکوره، و تکاليف نظارت به تفصيلي که داده شده تا زماني که خود واقف حيات دارد، با خود اوست؛ و بعد از واقف، با جناب مستطاب مرجعالانام، ابولارامل والايتام، حجتالاسلام، متولي متصرف مدرسهي فخريه؛ که مدرسهي مرحوم حاجي محمد حسين خان مروي باشد. در هر دوري از ادوار و هر عصري از اعصار هر که باشد هم جناب ايشانند ناظر مسجد و مدرسهي محموديه.
فصل بيست و هشتم: در تعيين متولي است. توليت مسجد و مدرسهي مبارکهي محموديه و معلمخانهي اطفال فقرا و ايتام و املاک مستغلات از دکاکين و کاروانراي خدايي و يخچال و يخچوانها (121) و خانهها و از دو رشته قنات مرحوم سردار و عينالحياة خود جناب واقف، معزياليه، با خود ايشان است. و نظارت نيز چنان که شرح داه شد در فصل فوق با خود ايشان است، و خود جناب واقف را در زمان توليت حقي در عايدي حقالتوليه و حقالنظاره نميباشد و آن سهم تقسيط ميشود بر ساير سهام بيست و سه شعبهي فصل ششم. و تعيين امام جماعت و مدرس و کتابدار و طلاب و معلم و مشاق اطفال ايتام و قاري قرآن و مؤذن و خدام و مباشر مادامالحياة با خود واقف و بعد از ايشان به اختيار متوليهاي مزبور در ذيل است. و بعد از واقف، توليت با حاجي سيد حمد، اخوي واقف است و علياجاه مسطوره واقع شود در امور متعلقهي به مسجد و مدرسهي محموديه و املاک موقوفه در تغيير دادن املاک موقوفه از وضعي به وضع ديگر و در مصارف منافع آن، والدهي سيفالله خان استقلال دارد. و بعد از جناب حاجي سيد احمد، آقا سيد اسدالله و آقا سيد جواد، ولدان جناب واقف، هر کدام (122) که صلاحيت و رشد او بيشتر است و عليا مخدرهي مزبوره انتخاب و اختيار نمايد، متولي است با عليا جاه معلومه؛ و همچنين در مورد اختلاف، استقلال با علياجاه است و يا[اگر]امر به عکس واقع شود،[توليت]با حاجي سيداحمد است، و آقا سيد اسدالله و آقا سيد جواد، هر کدام که صلاح و رشد بيشتر دارد، و حاجي سيد احمد و علياجاه مزبوره، توليت با سيفالله خان، ولد علياجاه و يک نفر منتخب شده از اولادان واقف[است]به شرحي که ذکر شد؛ و در صورت اختلاف، استقلال با اولاد واقف[است]. و بعد از اين دو نفر به همين ترتيب توليت با يک نفر از اولاد ذکور واقف به شرط اکبريت سن و رشد، و يک نفر[از]اولاد ذکور علياجاه، صبيهي واقف به شرط اکبريت در سن و رشد [است]؛ و در مورد اختلاف، استقلال با اولاد واقف[است]. و چنانچه يکي از اين دو نفر متولي که تعيين شده، در هر دورهاي از ادوار زمان بعد از خود واقف الي آخر، بخواهد از (123) کارهايي که متعلق به متولي است، به شرحي که در اوراق وقفنامه درج شده، بدون عذر شرعي پهلو تهي (124)نمايد و خود را کنار کشد و کارها را به عهدهي متولي ديگر اندازد و در سر تقسيم منافع موقوفه مطالبهي حق نمايد، به هيچ وجه حق ندارد؛ مگر آن که هر دو متولي بايد همپا و همراه و همپشت بالمشاورة و المشارکة در کارهاي روضهي عاشورا و روضهي دههي آخر شهر صفر که اطعام به فقراست، امورات را انجام دهند و حقالتوليه را بالمناصفه (125) ببرند؛ وگرنه، «مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد (126) و خداي نخواسته، در صورت انقراض يکي از اين دو سلسله، توليت با سلسلهي ديگر[است]که دو نفر باشند به شرط اکبريت در سن و رشد. و چنانچه اولاد ذکور در آن سلسله منحصر به يک نفر شود، همان يک نفر متولي است به شرط صلاح. و خداي نخواسته، در صورت انقراض هر دو سلسله، توليت با متولي و نظارت با ناظر متصرف مدرسهي فخريه[است]، که مدرسهي مرحوم حاجي ميرزا حسين خان مروي باشد. و صيغهي وقف بالعربية والفارسية جامعة لجميع الشرايط والارکان، به نحو خلود و دوام جاري و واقع گرديد و به تصرف وقف داده شد و احکام وقفيت بر تمام مسطورات مترتب گرديد، (فمن بدله بعد ماسمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه) (127) و بعد از اجراي صيغهي شرعيه، به مبارکي و ميمنت در مسجد مبارک محموديه به عنوان مسجديت نماز گزارده شد. اميد است که خير دنيا و آخرت براي جناب واقف معزي اليه، دام اقباله العالي، حاصل شود، به تاريخ شهر رجب قويئيل سنهي يک هزار و سيصد و بيست و پنج هجري (1325) (128) غشکه (129)
سجلات و حواشي
بسم الله الرحمن الرحيم
قد وقع الوقف المؤبد من الواقف المسدد، ابي مع شرايط الصحة و اللزوم والقبض و الاقباض و غيرها حسبما فصل في هذه الاوراق. مصرفا و تولية و موقوفا عليهم و غيره وفقا... (130) مادامت السموات والارضين في الثامن والعشرين رجب الاصب 1325 (اثر دو مهر ناخوانا).
بسم الله الرحمن الرحيم
قد اجريت صيغة الوقف والتولية حسبما رقم في خمسة و عشرين صفحة و ستة اسطر و حاشيتين في يوم السبت ثامن والعشرين رجب الاصب 1325. سجل و مهر جناب آقاي محمدتقي سلمه الله.
بسم الله الرحمن الرحيم
قد اجريت صيغة الوقف علي النهج المقررة في الشريعة المطهرة النبوية المطهرة علي مشرعها آلاف الصلوات والتحية حسبما فصل في مراتب الثمانية و العشرين فصلا و في طي الخمسة والعشرين صفحة و سطور الست من التولية والنظارة والمصرف مع الشروط المرقومة فيها و له حاشيتين في رجب الاصب و الاصم سنة 1325 و انا الاحقر «جمالالدين الحسني» (مهر ناخوانا).
بسم الله الرحمن الرحيم
قد وقع الوقف المسطور علي الرقبات والکتب و الاشياء المرقومة في طي الخمسة والعشرين صفحة و ستة اسطر المشتملة علي الثمانية والعشرين فصلا حسبما فصل متنا و هامشا في محلين تولية و نظارة و قبضا و اقباضا لدي الاحقر في الثمانية والعشرين من رجب الاصب سنة 1325. من الاحقر «مرتضي الغروي عفي عنه» (مهر درست خوانده نميشود).
«يک دانگ[و]نيم از شش باب دکاکين و يک دکه، و يک دانگ[و]نيم از خانه را اين جانب فروختهام؛ در حضور داعي وقف شده صحيح است. و انا الجاني. ابوالقاسم الحسني اللاريجاني». (مهر ناخوانا)
توضيح آنکه يک صد جلد کتاب جواهرالاخلاق مرقوم در متن که بايد در کتابخانه ضبط باشد، مقصود آن است که تا سي سال از حال تحرير حبس باشد و پس از سي سال، هر ده سال که بگذرد، ده جلد آن را به اهل آن يعني اشخاصي که صلاحيت دارند از علما و مردمان معروف باديانت و امانت يا روضهخوانهاي موصوف بدين اوصاف بدهند. لغايت نه ده سال که نود سال باشد، نود جلد آن را به شرح مزبور مجاني بدهند و ده جلد اخير در خود کتاب خانه ابدالدوام بماند.
پي نوشت:
1-الذريعة الي تصانيف الشيعة، ج 5، ص 260.
2-مستفاد از مصاحبهي فرزند آيتالله مرعشي با پدر بزرگواشان، راديو ايران، 9 / 6 / 1369.
3-رک: ايران در جنگ بزرگ، ص 384.
4-در متون اسلامي راجع به شفاعت رسول اکرم (ص) و ائمهي اطهار، عليهمالسلام، و نيز انبياي سلف و اولياي کامل و علماي عامل و شهدا و مؤمنان راستين، روايات بسياري نقل و ضبط شده است که براي مزيد اطلاع ميتوان بحثهاي مفيد و مفصل قرآني، روايي، فلسفي و اجتماعي را در الميزان في تفسير القرآن (ج 1، صص 186-155) ذيل آيهي 48 از سورهي بقره مورد امعان نظر قرار داد. همچنين رک: تفسير ابوالفتوح رازي، ج 2، ص 224. الخلق (يوم يناد المناد) (5)مأخوذ از سورهي ق (50) آيهي 41: (و استمع يوم يناد المناد من مکان قريب).
5-مأخوذ از سورهي ق (50) آيهي 41: (و استمع يوم يناد المناد من مکان قريب).
6-اشاره به قسمتي از آيهي مبارکهي 31 از سورهي بقره (2) است.
7-نگارنده در کتب حديثي که در دسترس داشت، حديثي با اين الفاظ نيافت، اما در متون عرفاني به همين صورت به رسول اکرم (ص) نسبت داه شه است.(تمهيدات عينالقضاة، ص 162؛ و مرصاد العباد، صص 80-79. اين حديث در متون حديثي بدينگونه ضبط شده است: «کنت نبيا و آدم بين الروح والجسد»: الجامع الصغير، ج 2، ص 97؛ کنوز الحقايق، ج 2، ص 43؛ فيض القدير، ج 5، ص 53، و در حاشيهي صفحهي 54 اثر اخير آمده است: اين حديث به صورت «کنت نبيا و آدم بين الماء والطين» مشهور است که من بر آن دست نيافتم. در تفسير کشف الاسرار، ج 10، ص 294، حديثي تلفيق يافته از دو حديث مزبور وجود دارد که به نظر ميرسد توسط مؤلف آن صورت گرفته باشد. سعدي نيز ضمن نعت رسول اکرم (ص) در بوستان، با اقتباس از اين حديث گويد:
بلند آسمان پيش قدرت خجل
تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل
(کليات، ص 204).
8-سورهي انبيا (21) آيهي 107.
9-اشاره به بخشي از آيهي شريفهي 40 از سورهي احزاب (33) است.
10-«صراط المستقيم»: چون «مستقيم» صفت «صراط» است. و بايد از نظر تعريف و تنکير با آن مطابقت داشته باشد، ضبط صحيح آن «صراط مستقيم» يا «الصراط المستقيم» است. اما وجه تسميهي امام علي (ع) به «صراط مستقيم» مأخوذ از احاديث و اخباري است که از معصومين، عليهمالسلام، در تفسير «صراط مستقيم» روايت شده و غالبا از باب جري و تطبيق به مصداق است.
11-سورهي تين (95)، آيهي 4.
12-مقتبس از آيهي 70 از سورهي اسرا (17) است.
13-«موجد کل»: «موجد»، اسم فاعل از مصدر ايجاد و به معني ايجاد کننده و پديدآورنده است و مراد از «موجد کل» ذات اقدس حضرت باري تعالي، جلت عظمته، است که به قدرت مطلقهي خويش کل هستي
14-«به هم رساند»: به هم رساندن در اينجا به معني به دست آوردن است (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ج 1، ص 614).را ابداع فرمود.
15-سورهي شعرا (26)، آيهي 84.
16-اين بيت به اقتضاي بيت مشهور حافظ سروده شده است:
هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جريدهي عالم دوام ما
(ديوان، ص 22)..
17-ناظر است بدين بيت از خواجهي شيراز:
ترسم کزين چمن نبري آستين گل
کز گلشنش تحمل خاري نميکني
(ديوان، ص 946).
18-بخشي از حديث شريف نبوي است (رک: الجامع الصغير، ج 2، ص 80؛ فيض القدير، ج 4، ص 473؛ تمهيدات عين القضاة، صص 136 و 291؛ و با اضافه شدن عبارت «ذخرا بله ما أطلعتم عليه» مختصر صحيح البخاري، ص 412). اين حديث به صورتهاي ديگر نيز روايت شده است که براي مزيد اطلاع ميتوان بدين مأخذ مراجعه کرد: الجامع الصغير، ج 1، ص 92، و ج 2، ص 50؛ فيض القدير، ج 2، ص 467 و ج 4، ص 243؛ مثنوي معنوي،دفتر پنجم، صص 827 و 998.
19-اشاره به قسمتي از آيهي مبارکهي 133 از سورهي آلعمران (3) است.
20-ترکيب وصفي «الباقيات الصالحات» مأخوذ از سورهي کهف (18)، آيهي 46 است: (المال والبنون زينة الحياة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربک ثوابا و خير أملا).
21-سورهي شعرا (26)، آيهي 88.
22-اين حديث در وسائل الشيعة، ج 3، ص 486 و مستدرک سفينة البحار، ج 4، ص 424، آمده است؛ با اين اختلاف جزئي که بعد از «أعطاه الله» عبارت «بکل شبر منه أوقال» اضافه و عبارت «في الجنة» حذف شه است. مضمون اين حديث با عبارتي کوتاهتر بدين گونه روايت شده است: «من بني لله مسجدا بني الله له قصرا في الجنة من در و ياقوت و زبرجد» (کنز العمال، ج 7، ص 654). در همين مأخذ، صورتي ديگر از اين حديث را نيز ميتوان ملاحظه کرد.
23-نسخه: قطاة. صحيح، آن است که اين کلمه به فتح قاف خوانده شود؛ چنان که در اقرب الموارد، ج 2، ص 1017، آمده است: «القطاة: طائر في حجم الحمام، صوته قطا قطا و قد يطلق الحمام عليه لمشابهة و هو نوعان: الجوني والکدري».
24-اين حديث عينا در وسائل الشيعة، ج 3، ص 486، ذيل حديث شمارهي 2 و 6 نقل شده است؛ ليکن در جوامع حديثي اهل تسنن با اندکي تفاوت از رسول اکرم (ص) روايت شده است: رک: سنن ابنماجه، ج 1، ص 244؛ کنز العمال، ج 7، ص 650؛ فتح الباري، ج 1، ص 545؛ فتح الباري، ج 1، ص 545؛ مستدرک سفينة البحار، ج 4، ص 424؛ الجامع الصغير، ج 2، ص 168؛ فيض القدير، ج 6، ص 96؛ کنز العمال، ج 7، ص 650.
25-عودلاجان، يکي از محلات جنوب قسمت مرکزي شهر تهران کنوني، و قسمت شرقي تهران قديم است (رک: دايرةالمعارف فارسي، ج 2، ص 699؛ نيز: نقشهي دارالخلافهي طهران، در همين مأخذ، ج 1، صص 697 - 696 و 701-700).
26-دارالخلافه، عنوان شهر تهران در عهد قاجاريه بوده است؛ چنان که در عهد ناصرالدين شاه تهران را دارالخلافهي ناصري ميناميدند (رک: فرهنگ فارسي معين، ج 5، ص 495؛ براي اطلاع بيشتر از اوضاع شهر تهران در ادوار تاريخي، خصوصا در عهد قاجاريه، و آشنايي با مختصات جغرافيايي آن رک: دايرةالمعارف فارسي، ج 1، صص 703-695).
27-شيده، به کسر ال و سکون ثاني مجهول و فتح دال، نام يکي از شاگردان سنمار است که به جهت بهرام گور خورنگه و سه دير ساخت (رک: برهان قاطع، ص 1321).
28-سنمار، معماري است رومي که قصر خورنق را براي نعمان بن منذر بساخت. (رک: برهان قاطع، ص 1181؛ فرهنگ فارسي معين، ج 5، ص 814).
29-سورهي کهف (18)، آيهي 46؛ نيز رک: حواشي ذيل شمارهي 19.،
30-در جوامع حديثي فريقين يافت نشد. اما قريب بدين مضمون حديث است از امام صادق (ع) که فرمود: «مشي المسلم في حاجة أخيه المسلم خير من سبعين طوافا بالبيت» (رک: مصادقة الاخوان، ص 46)؛ در کنز العمال، ج 9، ص 9، نيز آمده است: «لأن أعين أخي المؤمن علي حاجته، أحب الي من صيام شهر و اعتکافه في المسجد الحرام»، امام صادق (ع) به صفوان بن جمال که حاجت حاجتمندي را برآورده بود، فرمود: «أما انک أن تعن أخاک المسلم أحب الي من طواف أسبوع بالبيت مبتدئا» (رک: الکافي، ج 2، ص 198؛ مصادقة الاخوان، ص 49). اين احاديث همگي عموميت مفهومي دارد که طبعا طالب علم يکي از مصاديق آن ميتواند باشد. با اين وصف راجع به جلوس در محضر علما و زيارت ايشان از امام علي (ع) حديثي جامع مضامين احاديث مزبور بدينگونه روايت شده است: «جلوس ساعة عند العلماء أحب الي الله من عبادة ألف سنة. والنظر الي العالم أحب الي الله من اعتکاف سنة في البيت الحرام. و زيارة العلماء أحب الي الله من سبعين طوافا حول البيت. و أفضل من سبعين حجة و عمرة مقبولة مبرورة - الخ» (رک: مستدرک سفينة البحار، ج 7، ص 345).
31-اين حديث عينا در مجاني الأدب، ج 2، ص 68، آمده و با اختلاف اندک نيز در قالب مثل ضبط شده است: «خير المال ما أنفق منه» (رک: کتاب الامثال ثعالبي، ص 9).
32-ترامواه، همان ترامواي (tramway) انگليسي است که به طور اعم به معني راهآهن است واگون برقي يا جز آن از روي آن عبور ميکند و مسافرين را از نقطهاي به نقطهي ديگر شهري ميرساند، واگون برقي، واگون شهري، خط آهن شهري. صاحب فرهنگ نظام، ذيل تراموي آرد: ارابهي اسبي يا آتشي يا برقي که روي خط آهن راه ميرود. در ابتدا که در تهران راه مذکور را ساختند، آن را تراموي و تراموه ميگفتند (رک: لغتنامهي دهخدا، ذيل واژهي «ترامواي»).
33-رقبات: جمع رقبة، در اينجا يعني حق مالکيت نسبت به زمين (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «رقبه»).
34-يخچال، در اينجا يعني گودال بزرگ و سقفدار که در فصل زمستان يخها را در آن انبار ميکردند تا در تابستان به مصرف رسانند. در گذشته جهت ذخيرهي يخ، برکههاي کوچکي تعبيه ميکردند و در فصل سرما آب در برکهها ميانداختند. پس از يخ زدن آبها تکههاي يخ را در محلي که در جهت ذخيرهي يخ در مجاورت برکه ساخته بودند انبار ميکردند. اين محل ذخيرهي يخ، عبارت از گودال عظيم دايره مانندي بود که سقفي مخروطي شکل و عظيم بر روي آن ساخته بودند، اين محل را به نام يخدان يا يخچال ميناميدند (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «يخچال»).
35-يخچاوان، يخدان، يخچال. لغتنامهي دهخدا (رک: حواشي، ذيل شمارهي 33). در فرهنگ فارسي، محمد معين، ج 4، ص 5250، کلمهي يخچائون با اندک اختلاف در معني نيز بدين شرح آمده است: «گودالي است وسيع و عريض و کم عمق که در يخچالهاي طبيعي احداث ميکردند و در شبهاي سرد زمستان در آن آب ميانداختند تا بر اثر برودت منجمد شود و سپس يخهاي گرفته شده را در گود يخچال ميريختند». از قياس اين کلمه با يخچال مشخص ميشود که يخچائون همان برکههايي است که آب در آنها ميانداختند تا يخ بزند. تعبير ديگر، يخچائون جاي يخ زدن آب است و يخچال محل ذخيره و انبار کردن يخ.
36-بريه، مؤنث بري و منسوب به بر، يعني بر سبيل نيکي و نکوکاري.
37-قويئيل: يکي از دوازده سال دورهي سنوات ترکان؛ سال گوسفند.
38-در نسخه، عدد 1325 روي کلمهي سيصد نوشته شده است.
39-دهليز: دالان اندروني، ميانخانه و در، راهرو تنگ در بنا. اين واژه به معني راهرو ميانهي ايوان و اتاق يا دالان و خانه است (رک: لغتنامهي دهخدا، ذيل «دهليز»؛ فرهنگ واژههاي فارسي در زبان عربي، ص 267).
40-مبال: جايي که در آن پيشاب ريزند، محل بول (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «مبال»).
41-بالوعه: چاهي که در آن آب باران و آبهاي فاسد ريخته شود، چاه فاضلاب، آبريز (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين). در زبان عربي دو کلمهي بلاعة و بلوعه نيز به همين معني به کار رفته است (رک: اقرب الموارد، ج 1، ص 59)؛ همچنين رک: لغتنامهي دهخدا، ذيل «بالوعه».
42-مضافات: جمع مضافه، در اينجا به معني متعلقات و ضمايم (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين).
43-مرافق، جمع مرفق، در اينجا يعني وسايل آسايش. (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين).
44-تجير، پردهي بزرگ و ضخيم که آويخته نيست و بر ستونهاي چوبين استوار است و در وسط حياط يا اتاق برپا کنند تا قسمتي از آن از قسمت ديگر جدا شود (رک: لغتنامهي دهخدا؛ فرهنگ عميد) اين گونه پردهها غالبا در مساجد و تکايا و حسينيهها برپا ميشده تا حايلي ميان جماعت مردان و زنان باشد.
45-خنچه، خوانچه، در اينجا به معني سفره است، نه خنچهي عقد و عروسي؛ چنان که بنابر مدلول عبارت متن، خنچه را زير اطمعهي زمان تعزيهداري حضرت سيدالشهدا مينهادهاند. از اين گذشته، در فصل يازدهم همين وقفنامه، ضمن برشمردن اسباب و وسايلي که براي روضهخواني در پارهاي از ايام محرم و صفر و رجب و شعبان و رمضان و براي تهيهي روز غدير وقف شده است، از خوانچه نيز با تعريف آن چنين ياد شده است: خوانچه که ميز غذاخوري است.
46-رياضت، در اينجا به معني ورزش کردن است. (رک: لغتنامهي دهخدا، ذيل «رياضت»).
47-قراولخانه، مکاني بلند قريب يک فرسنگ بيرون شهر که شب و روز سربازان در آن مراقب بودند و چون سپاه دشمن را از دور ميديدند، براي اطلاع مردم شهر آتشي روشن ميکردند يا به وسيلهاي آنان را آگاه ميساختند (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «قراولخانه»).
48-جلوخان، پيشگاه خانه و ميدانگاه جلو در خانه (رک: لغتنامهي دهخدا، ذيل «جلوخان»).
49-جلوخان، پيشگاه خانه و ميدانگاه جلو در خانه (رک: لغتنامهي دهخدا، ذيل «جلوخان»).
50-راسته بازار، بازار دراز که در دو طرف آن دکان باشد (رک: فرهنگ عميد، ذيل «راسته بازار»).
51-لوافي، زيلوبافي، گليم بافي (رک: اقرب الموارد، ج 2، ص 1172).
52-رزازي: برنج فروسي.
53-بهاربند، در اينجا يعني خانهي هوادار که فصل بهار در آن نشينند (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «بهاربند»).
54-گردش شش شبانهروز، 144 ساعت ميشود. بنابراين اگر هر ساعت را يک سهم فرض کنيم، شش ساعت و نيم در گردش شش شبانهروز، شش سهم و نيم از يک صد و چهل و چهار سهم خواهد بود.
55-آب چاوان، با توجه به معني يخچاوان که ذيل تعليقهي شمارهي 34 آورده شد، احتمالا به معني گودال يا انبار سقفداري است که در آن آب ميانداختند تا خنک بماند؛ مانند آب انبار که قبلا در منازل وجود داشت.
56-اراضي بياض، زمينهايي که در آنها اثري از عمارت و گياه نيست؛ چنان که در اقرب الموارد، ج 1، ص 70، آمده است: «الارض البيضاء: التي الانبات فيها»؛ و در المنجد، ص 56، نيز مذکور است: «بياض الارض: أي ما لاعمارة فيه».
57-ذراع، واحد طول، و آن عبارت از ابتداي ساعد دست (مرفق) تا سر انگشتان است (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «ذراع»).
58-وضع، در اينجا به معني کاستن و کم کردن است.
59-نسخه: در هر ماهه. کلمهي در زايد مينمود و حذف شد.
60-ناشور، قسمتي پارچهي سفيد پنبهاي لطيفتر از کرباس و شبيه به متقال. پارچهاي لطيفتر از کرباس و خشنتر از چلوار (رک: لغتنامهي دهخدا).
61-قطعات کرده، قطعات جمع قطعة است و قطعات کردن يعني قطعه قطعه کردن، تکه تکه کردن، بريدن.
62-نسخه: غير سادات باشد. کلمهي باشد با توجه به معني جمله زايد مينمود و حذف شد.
63-رسد: در اينجا يعني سهم و حصهاي که به کسي ميرسد. (رک: لغتنامهي دهخدا).
64-نتايج، جمع نتيجه، در اينجا به معني پشت سيم از اولاد بدين ترتيب: فرزند، ولد؛ نوه، نواده؛ نتيجه، فرزند نوه (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين؛ لغتنامهي دهخدا).
65-منسهم: اين کلمه که اسم فاعل از مصدر انسهام است، در فرهنگها استعمال نشده است، اما از آنجا که در متن، مترادف با کلمهي منقسم آورده شده است، ميتوان آن را به معني سهم سهم شده و بخش بخش شده دانست.
66-وظيفهخوران، آنان که مقرري و مستمري گيرند؛ حقوق بگيران.
67-به هم رسيده باشد، به هم رسيدن در اينجا يعني پيدا شدن، به وجود آمدن، پديد شدن است.
68-نسخه: و وظيفهي او؛ که «و» با توجه به معني جمله زايد مينمود و حذف شد.
69-نسخه: پيپ. به قياس معني جمله اصلاح شد.
70-نسخه: لنطر. در معني اين کلمه گفتهاند: لنتر: نوعي چراغ از شيشه به بزرگي کاسهاي بزرگ که در آن روغن يا پيه کنند و فتيلهاي دارد و آن را با دو زنجير از سقف آويزند. شايد اين کلمه از لاتيني لانترنا (Lanterna) مأخوذ باشد. چراغي آويختني چون قنديل (رک: لغتنامهي دهخدا؛ فرهنگ فارسي، محمد معين). بلور جهت جلوخان مدرسه - دستگاه. / چراغ و فانوس شيشهي بزرگ جهت دالان مدرسه - عدد./ چراغ شيشه متعلق به صحن مدرسه - 4 عدد. / چراغ شيشه متعلق به بالوعه - عدد./ چراغ شيشهي گلدستهي سر درب مدرسه - 8 عدد. / زيلوي حجرات متعلق به طلاب - 7 پارچه./ زيلي متعلق به اطاق مدرس - يک پارچه. / زيلوي متعلق به کتابخانه - 2 پارچه./ قاليچهي عراقي متعلق به کتابخانه - 2 پارچه./ قاليچهي عراقي متعلق به اطاق مدرس - پارچه./ مجموعه 71-مجموعه، در اينجا يعني قسمي سيني بزرگ مدور مسين که در آن ظروف غذا را جا دهند و حمل کنند. اين کلمه به صورت مجمعه نيز به کار ميرود (رک: لغتنامهي دهخدا؛ فرهنگ فارسي محمد معين، ذيل «مجمعه»).
72-همان تغار است: تشت گلين که در آن آب کنند، ظرف آب. (رک: لغتنامهي دهخدا). اين کلمه، ترکي است و به شکل تقار، طغار و تغار ضبط شده است. اما صورت رايج آن، همان تغار است که علاوه بر معناي موافق اين مقال، معاني ديگري نيز دارد که براي مزيد اطلاع ميتوان اين منابع را از نظر گذراند: فرهنگ اصطلاحات ديواني دوران مغول، صص 94-92؛ لغتنامهي دهخدا؛ فرهنگ فارسي، محمد معين، معرب اين واژه تيغار است که «ياء» آن زايد است (رک: اقرب الموارد، ج 1، ص 77؛ فرهنگ واژههاي فارسي در زبان عربي، ص 139).
73-تهيه: در اينجا يعني آنچه براي پيشرفت کار و انجام آن آماده و حاضر کنند (رک: لغتنامهي دهخدا).
74-سه چهار يک، سه چارک که از قرار هر چارک ده سير، در مجموع سي سير ميشود و به عبارت ديگر سه چهارم يک من است.
75-همان پاتيل است: ظرف بزرگ مسين و جز آن که دهانهي آن فراختر از شکم است و در آن چغندر و آشهاي بزرگ و فرني و امثال آن پزند، ديگ حلواپزان (رک: لغتنامهي دهخدا).
76-قاب، در اينجا يعني دوري بزرگ کوچکتر از لنگري که در آن چلو و پلو و جز آن کنند، بشقاب بزرگ لب تخت (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين؛ فرهنگ عميد ذيل «قاب»).
77-قدح، ظرفي که در آن چيزي بياشامند، کاسه، کاسهي بزرگ. در النقود العربية، ص 39، آمده است: کلمهي قدح از کلمهي Cadus لاتيني گرفته شده است آن را نخست از خزف ميساختند و سپس از چوب و سپس از مس نيز معمول گرديد (رک: لغتنامهي دهخدا؛ فرهنگ عميد).
78-افشره، هر چيز که آن را افشره باشند و به عربي عصاره گويند، آبي که از فشردن ميوهها گيرند، عصارهي مايعي که به وسيلهي فشار از ميوهها استخراج کنند (رک: برهان قاطع؛ فرهنگ فارسي، محمد معين).
79-وزيري، در اينجا به معني ظرفي پهن و کوچکتر از دوري است (فرهنگ فارسي، محمد معين).
80-نسخه: براني. در معني اين کلمه آمده است: بوراني: نان خورشي که از اسفناج و کدو و بادمجان با ماست و کشک سازند، خوراکي که از اسفناج درست ميکنند، اسفناج آبپز يا اسفناج که پس از آبپز کردن در روغن سرخ کنند، از بادنجان نيز درست ميکنند (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين؛ فرهنگ عميد). معرب اين واژهي بورانيه است و فيروزآبادي نيز زير لغت بورانيه پختن اين خوراک را به بوران، دختر حسن بن سهل نسبت داده است: فرهنگ واژههاي فارسي به عربي، ص 103.
81-همان ملاقه است. مأخوذ از واژهي عربي ملعقه و محرف آن است و در فرهنگها بدين شکل ثبت شده است. (رک: برهان قاطع، ذيل «ملعقه»؛ فرهنگ فارسي، محمد معين ذيل واژهي «ملاقه»).
82-قيمهکني، قيمه کردن يعني ريز کردن، خرد کردن (گوشت و جز آن را) (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين).
83-سماوار، سماور، اين واژه، بيگانه و مأخوذ از زبان روسي است و ظاهرا در گذشته با افزودن الف بعد از «و» تلفظ و تحرير ميشده است.
84-مسوار، فلزي مخلوط است. قسمت عمدهي آن را مس تشکيل ميدهد که با فلزي ديگر آميخته است. رنگ آن، به رنگ طلاست و کمتر زنگ ميزند و تيره ميشود. از مسوار در صنايع مختلفه، از قبيل صنايع الکتريکي ساختن پوکهي فشنگها و سيم برق استفاده ميکنند. در قديم سماورهاي عالي را از ورشو يا مسوار ميساختند (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين؛ لغتنامهي دهخدا).
85-توسط نمايند، توسط کردن، يعني وساطت و ميانجيگري کردن.
86-متعه، نوع خاصي از عقد نکاح است که در آن زن براي مدت معيني در مقابل مهر معين به زوجيت مردي در ميآيد. (فرهنگ فارسي، محمد معين). (رک: لغتنامهي دهخدا).
87-رسد، در اينجا به معني سزاوار باشد (رک: برهان قاطع).
88-نسخه: سال را. کلمهي «را» با در نظر گرفتن معني جمله، زايد مينمود و حذف شد.،
89-در نسخه، کلمهي «را» بعد از واژهي «مدرسه» آمده بود و جمله مبهم مينمود که با تغيير جاي اين کلمه، جمله اصلاح شد.
90-نسخه: او. به قياس معني عبارت اصلاح شد.
91-جهول ظلوم: مأخوذ است از آيهي کريمهي (انا عرضنا الأمانة علي السموات والأرض الجبال فأبين أن يحملنها و أشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا). سورهي احزاب (33)، آيهي 72..
92-مهر منگنه، ظاهرا نوعي مهر بوده است که بدون استفاده از مرکب، در اثر فشار نام کس يا نقش چيزي را بر کاغذ ثبت ميکردهاند.
93-غره، در اينجا يعني روز اول ماه قمري؛ مقابل سلخ. اين کلمه غالبا در قالب ترکيب اضافي با نام ماه قمري به کار ميرود، مانند غرهي شوال، غرهي صفر و نظاير آن.
94-نسخه: در ايام، کلمهي «در» با توجه به صدر عبارت زايد مينمود حذف شد.
95-نسخه: در غير. کلمه «در» به قياس معني عبارت زايد مينمود و حذف شد.
96-شارع مقدس رسول اکرم (ص)، لقب حضرت خاتم الانبياء صلوات الله عليه است.
97-کار اطفال به خرسک بازي شود، اين جمله مقتبس از کلام سعدي است که در گلستان آمده است:
استاد معلم چو بود بيآزار
خرسک بازند کودکان در بازار
(کليات، ص 155).؛
98-هميشگي، در اينجا يعني هميشه، همواره.
99-لباده، قسمي جامهي مردانه دراز است که روي ديگر جامهها پوشند، بالاپوش که در روزهاي باراني پوشند: لبادهي برک، لبادهي ماهوت ((رک: لغتنامهي دهخدا؛ فرهنگ فارسي، محمد معين).
100-صوت اعلامي، صدايي که به وسيلهي آن مردم را از امري مطلع وباخبر سازند.
101-راست کردن، در اينجا يعني انتظام دادن، مرتب کردن ((رک: لغتنامهي دهخدا).
102-موقوف شود، موقوف شدن در اينجا يعني قطع شدن، خاموش شدن.،
103-مسألهدان، کسي که از احکام شرعي، اعم از عبادات و معاملات و جز آنها اطلاع کافي داشته باشد.
104-سه شب احيا، احيا در اينجا يعني شب زندهداري کردن؛ و منظور از سه شب احيا، شب نوزدهم، بيست و يکم و بيست و سوم ماه مبارک رمضان است.
105-در نسخه، «از امناي تجار را» قبل از «نشناسد» آمده بود که با تغيير جاي اين کلمات، عبارت اصلاح شد.
106-موضوع نمودن، کسر کردن، کاستن.؛
107-نسخه: اولي. با توجه به سياق کلام در تطبيق صفت و موصوف از جهت تذکير و تأنيث اصلاح شد.
108-خروار به وزن تبريز، برابر است با يک صد من تبريز؛ و يک من تبريز برابر است با 40 سير برابر است با 970ر2 کيلوگرم - 5464ر6 پوند انگليسي. بنابراين، يک خروار به وزن تبريز برابر است با 297 کيلوگرم برابر است با 64ر654 پوند انگلسي (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «من» و «خروار»).
109-نسخه: بايد متولي. کلمهي «متولي» به جهت تکرار زايد مينمود و حذف شد.
110-در نسخه، کلمهي «ختم» در آغاز جمله، قبل از «يک کلامالله» آمده بود که با تغيير جاي اين کلمه و افزودن «و» قبل از آن، جمله اصلاح شد.
111-نسخه: متولي، کلمهي «متولي» به جهت تکرار زايد مينمود و حذف شد.
112-سياهه، نوشتهاي که در آن تفصيل رخوت و اسباب و اسامي مردم و کتاب و امثال آن باشد و اقلام دخل و خرج و مانند آن را نويسند (رک: برهان قاطع؛ فرهنگ فارسي، محمد معين).
113-نسخه: ذغال.
114-نسخه: ادعيه. صورت صحيح اين کلمه، ادعيه بدون تشديد باشد که جمع دعاست.
115-نسخه: او. به قياس معني عبارت اصلاح شد.
116-نسخه: من جمله از. کلمهي «از» با توجه به معني جمله زايد مينمود و حذف شد.
117-نسخه: در آخر هر شش ماه تعيين نمايند. کلمات «در آخر هر شش ماه» با توجه به تکرار زايد مينمود و حذف شد.،
118-تفريغ حساب، پرداخت حساب و فارغ شدن از آن؛ واريز کردن حساب و فراغت از آن (رک: لغتنامهي دهخدا؛ فرهنگ فارسي، محمد معين).
119-حضرات مفصله، آقاياني که نامشان به تفصيل بيان شده است. از اين اشخاص در عبارت پيشين بدين شرح سخن رفته است: متولي، ناظر، سه نفر طلبه، مدرس، امام جماعت و کتابدار.
120-مجرا دارند، يعني اجرا کنند، به مرحلهي اجرا درآورند.
121-يخچوانها، ظاهرا مخفف يخچاوان است (رک: حواشي، ذيل شمارهي 34).
122-نسخه: يک نفر از ايشان را. به قرينهي عبارت بعدي اصلاح شد.
123-نسخه: در، به قياس معني جمله اصلاح شد.
124-پهلو تهي نمايد، پهلو تهي کردن يعني کناره کردن از کاري، پرهيز کردن، کناره گرفتن.
125-بالمناصفه، نصفانصف، نيمي از آن و نيمي از اين (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ج 4، بخش 2، ص 41). اين کلمه قيد است، و مناصفه خود به تنهايي، مصدر باب مفاعله و به معني «چيزي را با کسي دو نيم کردن» است (رک: دستورالاخوان، ج 1، ص 611).
126-اين مصراع از سعدي است که بيت کامل آن در مواعظ چنين آمده است:
نابرده رنج گنج ميسر نميشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
(کليات، ص 712).
127-سورهي بقره (2)، آيهي 181.
128-در نسخه، عدد 1325 روي کلمهي «سنه» نوشته شده است.
129-غشکه، به حساب جمل، عدد 1325 ميشود که سال تحرير وقفنامه است..
130-در اينجا کلمهاي کتابت شده که ناخواناست.
منبع:ميراث جاويدان (شماره 29)
مقدمه
وقفنامهي مسجد و مدرسهي محموديه از معدود وقفنامههاي جامع و مانعي است که در عهد سلطنت مظفرالدين شاه قاجار با خط نستعليق به سلک کتابت درآمده و در نهايت دقت و رزانت تدوين يافته است. اين وقفنامه در 1324 هق، همراه با کتاب جواهرالاخلاق، نوشتهي واقف، به قطع رحلي و درصد نسخه چاپ سنگي شده است. محل کنوني مسجد و مدرسهي محموديه که اين وقفنامه مختص بدان است، در خيابان چراغ برق بين چهارراه سرچشمه و سهراه امين حضور واقع است که به گذر ميرزا محمود وزير نيز شهرت دارد.
بنابر وقفنامه، اين مسجد و مدرسه از نظر موقعيت جغرافيايي «در راستهي خيابان دولتي، قرب گذر سرچشمه، محلهي عودلاجان من محلات دارالخلافهي طهران که در آن مجراي آب روان قنات مرحوم خلدمکان حاج عليرضا، طاب ثراه، ميباشد» قرار دارد و محدود بدين حدود است: حد شرقي به خانهي والدهي حاجي محمد خان، معروف به باجي اصفهاني. حد غربي به خانهي علي نقي خان. حد شمالي به خيابان دولتي که عبور ترامواه ميشود. حد
جنوبي به خانهها.
از نام و نسب مؤلف وقفنامه ذکري نرفته است. اما واقف موقوفات مزبور، آقا سيد محمود طهراني معروف به جواهري است که از ادبا و فضلاي سدهي سيزدهم هجري قمري بوده است؛ چنان که شيخ آقا بزرگ طهراني پس از ياد کرد کتاب جواهر الاخلاق وي، او را چنين معرفي کرده است:
و هو الباني والواقف للمدرسة المحمودية و ما يتعلق بهامن الموقوفات الواقعة في طهران في محلة سرچشمه (1)در اهميت مدرسهي محمديه همين بس که بزرگاني چون شيخ عبدالنبي نوري از فقيهان برجسته و سرشناس تهران در اين مدرسه به تدريس اشتغال داشت، و در همين مدرسه بود که فقيه بزرگوار، آيتالله مرعشي در 1342 ه ق پس از بازگشت از نجف و سکونت در تهران به جلسات درس فقه و اصول شيخ ميشتافت و بهره ميگرفت (2)
ميرزا کوچک خان هم پيش از آنکه زعامت انقلابيون جنگل را بر عهده گيرد، در اين مدرسه که گويا به کلبهي علوم قديم شهرت داشت، کسب دانش ميکرد. (3)اين وقفنامه از جهاتي حايز اهميت است که به طور اجمال اين موارد را دربر ميگيرد:
الف.ترغيب و تأکيد بر کارهاي نيک و احداث مراکز تعليم و تربيت و ايجاد آثار و ابنيهي عامالمنفعه به عنوان باقيات و ذخيرهي روز رستخيز و معاد؛
ب.روش صحيح بهرهبرداري از موقوفات و مصرف مناسب و بجاي آنها براساس ضابطهاي استوار، آنسان که امکان بروز هرگونه خلاف و سوءاستفاده از دستاندرکاران سلب شود و تصور خطا و خيانت در ادارهي امور نرود.
ج.کيفيت سکونت طلاب علوم ديني در مدارس علميه و شيوهي تدريس و تحصيل و معيشت، به انضمام برنامهي تحصيلي خاص و انواع کتب مورد استفاده در اين گونه مدارس که مشتمل است بر: قرآن کريم، کتب ادعيه، تفاسير مختلف، صرف و نحو عربي، فرهنگهاي لغت عربي و فارسي، کتابهاي حديث و اخلاق، فقه و اصول، رجال و تاريخ، و متون نظم و نثر فارسي؛
د.تبيين تکاليف متصديان و کارکنان شامل کتابدار، مدرس، امام جماعت، معلم، مشاق، قاري، مؤذن، خادم، متولي، ناظر و نيز حوزهي فعاليت و ميزان حقوق هر يک از آنان؛
ه.دستورالعمل برگزاري روضهخواني در ماههاي رجب و شعبان و رمضان، عزاداري در ايام ماههاي محرم و صفر، مصارف روز عيد غدير، اطعام فقرا و مساکين و نيز موارد مشابه ديگر؛
و.شناخت محدودهي تهران در عهد قاجاريه و آشنايي با محلات و مناطق آن، که گذرها، بازارها، مساجد، قنوات، کاروانسراها، خيابانها، و ديگر اماکن را دربر ميگيرد (رک: فصل پنجم وقفنامه).
ز.اطلاع يافتن از وسايل و اشيا و تعبيراتي که در آن روزگار معمول بوده و امروزه نام يا کاربرد برخي از آنها تقريبا منسوخ شده است و اسامي برخي از آنها را ميتوان تنها از زبان سالخوردگان اصيل تهراني شنيد. اين واژگان غالبا مختص به اسباب و لوازمي است که معمولا در منازل و مساجد مورد استفاده قرار ميگرفته و بعضا به اماکن و ابنيه و اشياي يگر تعلق داشته و از ديدگاه مردمشناسي درخور توجه و مطالعه است (رک: فصل هشتم يا يازدهم وقفنامه).
ح.آگاه شدن از برنامهريزي فرهنگي و شيوهي اجرا و نظارت تا حصول نتيجه؛ بر اين اساس، محصلان علوم ملزم بودهاند که در کسب دانش نهايت جديت را روا دارند و به موازات پيشرفت علمي به تهذيب نفس بپردازند تا در علم و عمل مقامي شايسته يابند. در اين راستا، تدوين مقررات مربوط به استفاهي طلاب از حجرههاي مدرسه و نحوهي پيشرفت تحصيلي و تشويق محصلان برجسته قابل ملاحظه است. تعيين ضوابط خاص براي کتابداران و روش معمول کتابداري و امانت گرفتن کتاب در آن زمان، از جمله مسائل فرهنگي چشمگير در اين وقفنامه است. ارتباط استاد و شاگرد از نظر رفتاري و نيز دقت در نگهداري از اموال و چگونگي استعمال ظروف و اسباب و وسايل موقوفه از اهميتي بسزا برخوردار است. عنايت به آموزش و پرورش و تأکيد بر رعايت اصول اخلاقي در تمام مباحث وقفنامه از دانش و بينش کافي واقف و تعهد الهي وي در احياي ارزشهاي فرهنگي اسلام حکايت دارد که با مطالعهي آن ميتوان بدين امر وقوف يافت.
در مجموع ميتوان گفت که اين وقفنامه، نظامنامهي جامعي است که فرهنگ تعليم و تربيت اسلامي را در حوزههاي علميه به شيوهي سنتي تبيين ميکند و چه بسا اين وجه، گذشته از سنت وقف و ارزشهاي مترتب بر آن، از مميزات برجستهي چنين وقفنامهاي به شمار آيد.
فصول و شعب وقف نامه
اين وقفنامه مشتمل بر يک مقدمه و بيست و هشت فصل است که فصل ششم خود بيست و سه شعبه دارد. مقدمه با حمد الهي ونعت رسول اکرم (ص) وائمهي اطهار آغاز شده وسپس از مباحثي بدين شرح سخن به ميان
آمده است: «فضيلت انسان و ترغيب او به تأسيس آثار خيريه»؛ «همت و توفيق واقف و بنيانگذار مسجد و مدرسهي محموديه»؛ «مکان و کيفيت ساخت مسجد و مدرسهي محموديه و معلم خانهي اطفال» و «موقوفات مسجد و مدرسهي محموديه و وجوه مصارف آنها».
خصايص رسمالخطي
در رسمالخط اين وقفنامه گاهي نشانههايي از شيوهي کتابت قديم به چشم ميخورد؛ چنان که فيالمثل کاتب در سراسر متن «گ» را به صورت «ک» و کلمات «حيات» و «صلاة» را به شکل «حيوة» و «صلوة» تحرير کرده است. در برخي موارد رسمالخط واژهها به دو گونه ضبط شده است، مانند: هيأت و هيئت، ششماه و شش ماه، از اين و ازين، در اين و درين، شمايل و شمائل، شعائر و شعاير، جهت و جهة و جز آنها که به منظور هماهنگي، و شيوهي متداول کنوني انتخاب شد.
همچنين کلمات مختم به هاي غير ملفوظ، هنگام الحاق به «ي» نکره به صورت «ه» نگارش يافته است. الحاق «به» حرف اضافه به اسما، و الحاق حرف تأکيد يا زينت به افعال، و اتصال حرف ربط «که» و فعل ربطي «است» به اسم ماقبل آنها از ديگر اختصاصات رسمالخط اين وقفنامه است. کلمات مختوم به «اء» غالبا با علامت مد و حرف «آ» در بسياري از واژگان بدون مد آورده شده است.
روش مختار ما در کتابت و استنساخ کلمات و حروف ياد شده، حتيالامکان رعايت قواعد رسمالخط رايج امروزين است تا قرائت متن براي خوانندگان به سهولت انجام پذيرد. در تصحيح متن وقفنامهي حاضر، بدون توسل به هرگونه حدس و گمان يا ذوق و سليقه در حفظ امانت کوشيدهايم و در نهايت سعي و دقت به ضبط متن پرداختهايم. منتها در پارهاي موارد، به منظور رفع نقايص جزئي دستوري، الزاما کلمهاي به متن افزوده شده که ميان دو قلاب[]قرار گرفته است.
شيوهي نثر وقف نامه
قبل از آنکه از موضوعات مهم و متعدد دربارهي شيوهي نگارش اين اثر سخن به ميان آيد و مطالب دستوري و زبانشناسي با ذکر مثال مورد امعان نظر قرار گيرد، ياد کرد کلياتي در اين باب لازم به نظر ميرسد.
1.مقدمهي وقفنامه با نثري متين و غالبا موزون و مسجع تحرير شده است، مانند:
پس لازم است کسي را که دست قدرت ايزد به قامت وجودش خلعت حيات انسانيت پوشانيد و فرقش را به تاج کرامت (و لقد کرمنا) مزين گردانيد، مانند حيوانات حاصل زندگاني خود را خوردن و خفتن نداند و روزگار خويش را به تنآسايي و غفلت و کاهلي و کسالت نگذراند....
2.استشهاد به آيات شريفهي قرآني و استناد به احاديث و روايات؛
3.جز در چند مورد معدود، در اين متن از شعر فارسي اثري نميتوان ديد.
4.کلمات، ترکيبات، نعتها و عبارات عربي در متن، فراوان به کار رفته است.
5.کاربرد مترادفات، تتابع اضافات، تکرار الفاظ از ديگر ويژگيهاي اين وقفنامه است.
مشروح خصايص نثر اين اثر بدين قرار است:
روش جمع بستن کلمات
جمع کلمات فارسي و عربي به گونههاي مختلف، در اين متن چشمگير و قابل ملاحظه است که به نمونههايي از هر کدام اشاره ميشود:
1.جمعهاي مکسر:
مساکن، جاهر، زواهر، علوم، حقايق، اشيا، ابواب، قواعد، فوايد، مراتب، نفايس، فنون، اوصيا، اصفيا، اولاد، شموع، قوا، مدارک، نتايج، اصوات، وظايف، تجار، امنا، دراويش، عجزه، عميان، مدارس، اهالي، اصناف، تکاليف، اوراق، خدام، مدارج، مصايب، متاعب، حوادث، نوايب، آثار، فقرا، ايتام، مساجد، اسباب، جلايل، اعمال، شمايل، اطهار، انبيا، اطفال، ازمنه، شوايب، فتن، شعاير، شرايع، توابع، لواحق، حدود، مجالس، طلبه، اجلا، علما، اعلام، فصول، شرايط، دکاکين، قنوات، مصارف، سهام، اشعار، امثال، احوال، رؤسا، اوصاف، ايام، اعيان، همم، حوايج، طلاب، ارحام، کتب، خطوط، اساتيد، تواريخ، حکما، شعرا، ظروف، مرافق، صفوف، اوقات، اطعمه، املاک، منافع، ليالي، عطايا، ادعيه، اقربا، اشخاص، اوقاف؛
2.جمع با «ات»:
مقامات، تحيات، تسليمات، زاکيات، حيوانات، ترقيات، درجات، خيرات، مبرات، مأکولات، ملبوسات، توفيقات، جاريات، طاعات، عبادات، برکات، محلات، حجرات، ساعات، متعلقات، رقبات، مستغلات، آلات، مضافات، محذورات، قطعات، سادات، تعميرات، تقلبات، تصرفات، سعادات، ثقات، خدمات، شعبات، سنوات، اتفاقات، حضرات، ترتيبات، مسطورات؛
3.جمع با «ين»:
متعلمين، واصلين، عارفين
محصلين، طالبين، مهندسين، واعظين، مصلين، مدعوين، مأمومين، مجانين، ساکنين؛
4.جمع بستن کلمات عربي با «ان»: واقفان، ساکنان، جاهلان، غافلان، معماران؛
5.جمع بستن کلمات عربي با «ها»: خاطرها، طرحها، قرآنها، کتابها، اعميها، متوليها؛
6.جمع بستن کلمات جمع عربي با «ات»: لوازمات، امورات، شروطات، مصارفات، مخارجات؛
7.جمع بستن کلمات جمع عربي با «ان» و «ها»: اولادان، خدامها؛
8.جمع بستن کلمات مرکب عربي - فارسي با «ان» و «ها»: وظيفهخواران، پستفطرتان، عروسيخانهها، مريضخانهها.
9.جمع بستن کلمات فارسي با «ان»: راهنمايان، پيشوايان، خردمندان، مردمان، همگنان، پيغمبران، نمازگزاران، ديگران، آقايان؛
10.جمع بستن کلمات فارسي با «ها»: راهها، پلها، زبانها، زيلوها، قاليچهها، خانهها، يخچاوانها، ايوانها، دالانها، خنچهها، چيزها، دهليزها، بامها، شبها، چراغها، کارها، مهمانيخانهها.
11.جمع بستن کلمات مختوم به هاي غيرملفوظ با «ان»: فرزانگان، از پاي افتادگان، خليفگان.
استعمال کلمهي تثنيهي عربي
کلمات مثناي عربي ندرتا در پارهاي از عبارات اين اثر ديده ميشود که گاهي کلمهي «دو» پيش از آنها به کار رفته است مانند: از هر يک از دو دکهي جنبين درب دالان بزرگ سراي خدايي که در سمت شمال راسته بازار واقع است... (فصل پنجم)؛ از هر يک از دو باب دکانهايي که جنبين دکههاي مزبورهي درب دالان کوچک سراي خدايي است... (فصل پنجم)؛ سيد اسدالله و آقا سيد جواد ولدان واقف... (فصل بيست و هشتم).
مطابقهي صفت و موصوف
غالبا صفت و موصوف در عبارات عربي ز جهت افراد و جمع يا تذکير و تأنيث با هم مطابقت دارند مانند: حکومت کامله، نفس ناطقه، قدرت شامله، سعادت دنيويه، نعمت اخرويه، نقطهي منوره، رحمت ربوبيه، مدرسهي ميمونه، مدرسهي مبارکه، همت عليا، عزيمت عظمي، سلسلهي جليله، مسجد مبارک، مکان شريف، توفيق رباني، تأييد سبحاني، سعي کامل، اهتمام بليغ، سهم مزبور، فوايد جليله، مراتب جميله، قواي عاليه، مدارک ساميه، نتايج عظيمه، حدود اربعه، علوم دينيه، فصول مسطوره، مصارف معينه، ليالي متبرکه، کتب علميه، زواياي مزبوره، اعمال لغويه، اوصاف مذکوره، همم عاليه، حوايج لازمه، املاک موقوفه، ترقيات کامله، درجات عاليه، خيرات اجاريه، مقامات عاليه، مستغلات مشروحه، تعميرات لازمه، ترتيبات مذکوره، سنوات عديده، تسليمات زاکيات، خيرات جاريات، جواهر زواهر، طلاب ساکنين.
البته گاهي نيز کلمات عربي به شيوهي زبان فارسي، يعني عدم انطباق صفت و موصوف در متن وقفنامه به کار رفته است مانند: روضهي مقدس، همت عالي، سعادت کامل، علوم رباني، امورات جزئي، شروطات مخصوص، سعادات اخروي، اولاد اطهر.
لغات و ترکيبات و عبارات عربي
کاربرد کلمات و جملات و نعتهاي عربي از جمله خصايص آشکار و چشمگير اين اثر است. البته گاهي بخشي از عبارت را جملهاي عربي تشکيل ميدهد و نيز بعضا واژههايي تنويندار در اين متن ديده ميشود که اين موارد در اين باره قابل توجه است:
ترکيبات عربي
صراط المستقيم، قرةالعين، دارخلافه، رب العالمين، رفيع البنيان، خاتم النبيين، مالالاجاره، بعبارة اخري، بالفعل، اطعام المساکين، عينالحياة، حقالتوليه، حقالنظاره، حقالمباشر، حقالتدريس، فوقالعاه، محتاج اليه، من غير حق، عندالله، عندالرسول، بلاامساک، خيرالبشر، کلامالله، سليم النفس، ذويالحقوق، ظاهر الصلاح، مغشوش الحال، موقوف عليهم، بنفسه، قليل البضاعه، حتيالمقدور، نفسالامر، بلامالک، فيالجمله، حسبالشرط، في صحة سکونه، مرجع الانام، ابوالارامل والايتام، حجةالاسلام، بالمشاورة والمشارکة، الي آخر، حسب المقرر، بالمناصفه، هکذا.
جملههاي نعتي
جلت عظمته، دام اقباله العالي، عليهالسلام، طاب ثراه، صلي الله عليه و آله و سلم، عليه
آلاف التحية والثناء، معزي اليه، ادام الله ظلهم العالي، عزو علا؛
جملات و عبارات عربي
جملات عربي که گاهي مختصر است و گاه مطول، به صورت مستقل يا مکمل عبارات فارسي متن به کار رفته است مانند:
الحمدلله الواقف علي ضماير العباد الموفق للخيرات الجاريات ليوم المعاد المفيض للبرکات التامات الباقيات الي يوم الميعاد؛ والصلاة والسلام علي خير خلقه محمد و آله شفعاء الخلق يوم يناد المناد (مقدمه) / و صلوات بلا انتها و تحيات لاتعد و لا تحصي نثار مرقد اقدس و روضهي مقدس بسط نور شهود... محمد مصطفي عليه من الصلوات ازکاها و من التحيات انماها مادام البحر محيطا والارض بسيطا. (مقدمه) /... وقف مؤبد و حبس مخلد نمود قربة الي الله و طلبا لمرضاته يک باب مسجد مبارک و مدرسهي ميمونهي مسماة بمحموديه و معلمخانهي اطفال فقرا و ايتام را... (مقدمه) / ان شاء الله. (فصل دوازدهم) / مهما امکن. (فصل شانزدهم) / مادام الحياة. (فصل بيست و هشتم) / اولا متولي را ميبايد مناف املاک را صرف در آبادي آن کند، ولو به سنوات عديده، حتي يکمل البناء و يتم العمارة. (فصل بيست و چهارم) / و همچنين در شروطات مخصوص ديگر در حق امام جماعت و مدرس و غير ذلک من الشروط الاخر که عدم آنها صلاح باشد يا اصلح، متولي مأذون است. (فصل بيست و پنجم) / و صيغهي وقف بالعربية و الفارسية جامعة لجميع الشرايط والارکان به نحو خلود و دوام جاري و واقع گرديد. (فصل بيست و هشتم)؛
کلمات تنويندار
مستمرا، تخمينا، منفردا، مشروحا، مفصلا، معجلا، غاصبا، اقلا، تبرعا، ابدا، توضيحا، مقررا، اشتباها؛
استعمال لغات عربي
احصا، تحفه، مدرس، تعليم، استعداد، تحصيل، تمهيد، مرقد، اقدس، بسط، اعجاز، شهود، حکمت، حضرت، خليفه، وجود، ذوالجلال، هيکل، مظهر، کرامت، غفلت، موجد، مورث، امتياز، مفهوم، تشريف، سفينه، شراع، جود، مشرع، شريعت، منبع، حقيقت، غره، مقدم،اطهر، خبير، بصير، مضمون، خلعت، حيات، فسق، فجور، مستعار، مؤبد، مخلد فوز، محمدت، مغفرت، فيض، کافل، مستطاب، مفاد، اختتام، سبحان، نحوست، توسيع، تسهيم، تفويض، مشاق، مکبر، مؤذن، مسطور، کم و کيف، موقوف، اطعام، حصه، منسهم، متعه، عاق، مشتغل، حزب، وظيفه، منوط، مناجات، احيا، فهيم، ازاله، جهول، ظلوم، تقريب، تفتيش، تعظيم، تفخيم، اقتفا، امتثال، انعقاد، اعانت، مجلس، مشوق، حراست، نهج، مباحثه، جهر، تحکم، فريضه، مأذون، توليت، خلود، ميمنت، مأثور، تفريغ، فخامت؛
افعال مرکب از کلمات عربي و مصادر فارسي
عاجز آمدن، قرار دادن، خلق فرمودن، مزين گردانيدن، احداث نمودن، تأسيس فرمودن، مفروش کردن، مجتمع بودن، متوجه داشتن، مذکور گرديدن، به عمل آمدن، وقف نمودن، بيتوته کردن، توسط نمودن، مضايقه کردن، مناجات کردن، اخراج کردن، موقوف شدن، قرائت کردن، عايد گرديدن، باقي ماندن، موضوع نمودن، منظور داشتن، تکبير گفتن، محافظت نمودن، وکالت کردن، مقرر شدن، سکني دادن، مراجعت کردن، معطل گذاردن، خرج کردن، ضبط شدن، تخلف نمودن، تشکيل دادن، تفريط شدن، معين شدن، جمع کردن، متهم بودن، انتخاب نمودن، عطا کردن، تسهيم نمودن، منقسم گشتن، مطالبه نمودن، اصلاح نمودن، تفصيل دادن، شرح دادن، تعلق يافتن؛
استعمال مصادر مرکب از کلمات عربي با پسوند «يت»
شرعيت، مسجديت، صلاحيت، قابليت، انسانيت، مرغوبيت، اکبريت، وقفيت؛
ديگر کلمات مرکب عربي - فارسي
حقشناسي، پستفطرت، وظيفهخوار، هواپرستي، مريضخانه، معلمخانه، تعليمخانه، روضهخواني، مفسدهجويي، لغوگويي، تکبيرگويي، کتابخانه، کتابدار، کتابداري، کتابچه، رضامندي، صوابديد، صلاحديد، وقفنامه، قسط بندي، قدردان، محکم کاري.
تکرار کلمات و جملات
يکي از خصايص نثر اين وقفنامه، تکرار کلمات در عبارات و عدم حذف آنها به قرينه است. ما اين تکرارها را با توجه به نوع کلمات مکرر به اين شرح دستهبندي کردهايم:
تکرار اسم
...و همچنين جاي تجير مسجد و جاي چادري که براي صحن مدرسه درست ميشود ان شاء الله، و جاي چراغ و فانوسهاي مسجد و جاي از اين قبيل چيزهاست. (فصل سيم) /... من جمله، روضهي ليلهي نيمهي
شهر رجب و ليلهي نيمهي شهر شعبان و... (مقدمه) / و دالاني که... درب آبانبار و راه شير آبانبار در آن است. (فصل سيم) /... و بعد در غرهي شهر شوال غرهي شهر صفر به طلاب بدهد. (فصل شانزدهم) / مدرسي را که متولي و ناظر تعيين مينمايد، بايد... همه روزه... دو درس و سه درس بدهد. (فصل هفدهم) / و شرط است که شخص مدرس... ياد خيري از واقف و والدين واقف و ذويالحقوق او بکند. (فصل هفدهم) /... و هر قدر با زهد و تقوي باشند و هر قدر طرف قبولي عامه را داشته باشند، امامت جماعت مسجد محموديه را حق ندارند. (فصل هيجدهم) / و مقرر است که هميشگي عدد تا به سي و شش نفر رسد از اطفال فقرا و اطفال ايتام بيباعث و بيباني. (فصل نوزدهم) / و سهامي را که براي نيمهي شهر رجب و نيمهي شهر شعبان و... معين گرديده... (فصل بيست و سيم) / هرگاه از اشياي متعلق به مسجد و مدرسه و از اسباب و ظروف مسينهي طلاب و ظروف مسينهي روضهخواني و اسباب عاشورا و اسباب و اثاث روضهي شهر صفر و کتب و زيلو و قاليچه و غيره و غيره چيزي معيوب و مفقود شده باشد، اصلاح يا تحصيل آن را متولي بنمايد. (فصل بيست و پنجم)؛
تکرار فعل
...براي هرچه باشد و هر که باشد. (فصل يازدهم) / و تعيين واعظ ماه مبارک رمضان موقوفه به ميل امام جماعت است، مشروط بر آنکه بايد واعظي را اختيار نمايد که معروفترين واعظين باشد و راستگو و متدين و طرف قبول عامه باشد و خوشبين باشدو متهم نباشد. (فصل هيجدهم) / بايد آن معلم ظاهرالصلاح و متدين و متقي و پرهيزکار باشد، و به يک درجه صاحب خط باشد. (فصل نوزدهم) / وليکن هرگاه به واسطهي کثرت نمازگزاران صفوف جماعت برود در صحن و بام و در هر کجاي مدرسه - که بخواهند نمازگزارند - خاصه در ماه مبارک رمضان، که در تمام حجرات و مدرس هم جايز است نمازگزارند. (فصل دويم)؛
تکرار حرف
الف.حرف «از»: از معبر از ابتداي دالان بزرگ تا به صحن سراي خدايي و از دو راهپلهي بالاخانهها و بام واقعهي زير طاق بزرگ واقع در دالان بزرگ سراي خدايي و از دکهي زير طاق بزرگ که جاي دالاندار است، از هر يک دو دانگ و يک ربع سهم از چهل و شش سهم از يک دانگ. (فصل پنجم) / و هرگاه از مدت زيارت اماکن و از مدت معين حج بگذرد... (فصل هفدهم).
ب.حرف «بر»:... بر طلبهي علوم دينيه و بر اطفال فقرا و ايتام. (مقدمه)؛
ج.حرف «ياء»: هيچ کس را در سهم ديگري در هيچ حال و زماني حقي و بهره و نصيبي نيست. (فصل ششم) /... ديگر هيچ کس را حقي و سهمي و بهرهاي نميباشد. (فصل بيست و چهارم)؛
د.حرف «نزد»: کتابدار کتبي را که در مدرسه نزد طلاب يا نزد هر کس هست جمع کرده در کتابخانه نگاه دارد. (فصل شانزدهم)؛
تکرار جمله و اجزاي آن
...و ديگر عندالله و عندالرسول حرام است بر ايشان زيست در مدرسه و مسجد محموديه؛ و حرام است بر ايشان از منافع املاک موقوفه اگرچه حبه و ديناري باشد؛ و حرام است بر ايشان دخالت در اموراتي که دخالت به عمل مسجد و مدرسهي محموديه دارد. (فصل ششم) / سهم و حق قاري که در شبهاي جمعه و ليالي متبرکه در اطاق مدرس يا در مسجد تلاوت قرآن ميکند و در شهر رمضان قرائت قرآن ميکند. يک سهم و نصف يک سهم است. (فصل ششم)
تکرار پيشوند «بي»
...اطفال ايتام بيباعث و بيباني. (فصل نوزدهم)؛
تکرار حاصل مصدر
صورت اشيا و اسبابي که براي روضهخواني دههي عاشورا و روضهخواني دههي آخر صفر و روضهخواني رجب و شعبان و رمضان و تهيهي روز غدير وقف شده[است](فصل يازدهم).
حذف
خصوصيت ديگر نثر اين اثر حذف انواع کلمات به قرينه است که در ابعاد گوناگون بدين شرح قابل بررسي است:
حذف رابطه و فعل
زيرا که بيشک آدمي از اين ديار مستعار و دو روزه عمري که در گذر است و ناپايدار، به اندک مدتي مانند برق و باد روي به وادي عدم خواهد نهاد. (مقدمه)[به جاي: ناپايدار است]/ دو دست حياط که يکي اندروني و ديگري بيروني و محل سکناي خود واقف است. (فصل پنجم)[به جاي:يکي اندروني است و ديگري بيروني است]/ از يک باب حجرهاي که واقعهي در سمت
جنوبي صحن سراي خدايي است و وصل به راه بام و راه بالاخانههاي دالان کوچک. (فصل پنجم)[به جاي: کوچک است]/ زير موقوفه حق محصلين علوم است، نه طعمهي هر جهول ظلوم. (فصل پانزدهم)[به جاي: ظلوم است]/... ولو خرد باشد يا بزرگ. (فصل بيست و سيم)[به جاي: بزرگ باشد]. يکي از وظيفه خواران که مدرس باشد يا امام مسجد يا مؤذن و غيره... (فصل ششم)[به جاي: يا امام مسجد باشد...]/... يا طبابت يا روضهخواني يا وکالت ميکنند. (فصل دوازدهم)[به جاي: يا طبابت ميکنند...]/ هرگاه چيزي مفقود يا معيوب يا اسقاط شده باشد.. (فصل بيست و پنجم)[به جاي: مفقود شده باشد...]/ بايد... در صحن مدرسه نيز در تمام شبهاي ماه رمضان چهار چراغ دالان و جلوخان و بالوعه روشن نمايند و شش عدد چراغ گل دسته تا قريب سحر. (فصل بيست و دويم)[به جاي: چراغ گل دسته روشن نمايند]/ کتابدار بايد زاهد و متقي و سليمالنفس و عالم و خبير و بصير در کار کتب علميه و فقهيه باشد. (فصل شانزدهم)[به جاي: زاهد باشد...]/ در ساعتي سعيدترين ساعات و زماني شريفترين ازمنهي با برکات که سعادت کامل حاصل و نحوست زايل و شوايب فتن مرتفع واسباب رفاهيت مجتمع بود... (مقدمه)[به جاي: حاصل بود...]/ و هرگاه از مدت زيارت اماکن و از مدت معين حج بگذرد... (فصل هفدهم)[به جاي: اماکن بگذرد].
حذف اسم
...من جمله، روضهي ليلهي نيمهي شهر رجب و ليلهي نيمهي شهر شعبان... (مقدمه)[به جاي: روضهي ليلهي نيمه شهر شعبان]/ معلمخانهاي براي اطفال فقرا و ايتام تأسيس فرمود. (مقدمه) [به جاي: و اطفال ايتام]/.. و ديگر مصارف بريه از روضهي نيمهي شهر رجب و نيمه شهر شعبان و يک شب از ليالي متبرکه شهر رمضان... (فصل پنجم) به جاي: روضه نيمهي شهر شعبان... / و مدت توقف هر طلبه در حجرات مدرسهي محموديه، دوازده سال است و علاوه از اين حق زيست در اين مدرسه ندارد. (فصل چهاردهم)[به جاي: علاوه از اين، طلبه...]/ و بر عهدهي کتابدار است که نگذارد کتب موقوفه را، خواه از اهل مدرسه و خواه از خارج، احدي بياذن متولي و ناظر و اطلاع مدرس و چند نفر از ثقات طلبه بيرون ببرد. (فصل شانزدهم)[به جاي: خارج مدرسه]/ و تعيين واعظ ماه مبارک رمضان موقوفه به ميل امام جماعت است، مشروط بر آنکه بايد واعظي را اختيار نمايد که معروفترين واعظين باشد. (فصل هيجدهم)[به جاي: بايد امام جماعت ]؛
حذف حرف
الف.حرف «از»:... ياد خيري از واقف و پدر و مادر و ذويحقوق او بنمايند. (فصل چهاردهم)[به جاي: از پدر...]؛
ب.حرف «به»: همت عليا و عزيمت عظمي را به احاطهي مراسم خيرات و نشر جلايل مبرات متوجه داشته. (مقدمه)[به جاي: به نشر]؛
ج.حرف «در»: و هرگاه در مسجد و مدرسه و متعلقات آنها و معلمخانهي اطفال نقصي واقع شود... (فصل بيست و چهارم)[به جاي: در مدرسه...]؛
د.حرف «با»: با عزمي راسخ و همتي عالي آن مکان شريف را تالي روضهي رضوان نمود. (مقدمه)[به جاي: با همتي عالي]؛
ه.حرف «را»: و مقرر شد که در هر حجرهاي زياده از يک شاگرد نگاه ندارند. (فصل دوازدهم)[به جاي: شاگرد را]/ و متولي در آخر هر شش ماه بعد از تفريغ حسابهاي مذکور، سهمي که براي اين سه نفر طلبه معين شده به شرح فصل ششم بايد به ايشان برساند. (فصل بيست و ششم)[به جاي: سهمي را]/ چنين کس حق سکون در اين مدرسه ندارد. (فصل دوازدهم)[به جاي: مدرسه را]؛
و.حرف «براي»: رقبات مستغلات مشروحه را... وقف نمودند براي مصارف لازمهي اين بناي شريف و طلاب و امام جماعت و مدرس و معلمخانهي اطفال و قاري و خادم و مؤذن و چراغ و از جهت خيرات بريه. (مقدمه)[به جاي: براي طلاب...]؛
ز.حرف «جهت»: و آثار و بناي خيريهاي بر پاي کند از اجراي خيرات جهت تربيت و تعليم اطفال فقرا و ايتام و ساختن راهها و پلها و مريضخانهها و مساجد و مدارس و احداث کارخانجات مأکولات و ملبوسات که اسباب فايدهي عمومي نوع او بود. (مقدمه)[به جاي: جهت ساختن...]؛
ح.حرف «جز به»: و بديهي است که تحصيل اين مراتب نشود جز به کوشش نفس و مشقت بدن و کشيدن بار مصايب و متاعب بسيار و تحمل حوادث و نوايب روزگار. (مقدمه)[به جاي: جز به مشقت بدن...]؛
ط.بايد متذکر شد که در پارهاي موارد، حرف اضافه حذف و کسره جايگزين آن شده است مانند: در طلب امري برآيد که منتج نتايج عظيمه باشد. (مقدمه)[به جاي: منتج به]/ متولي بايد حساب خود را جمع و خرج کرده و ثبت دفتر نموده و ضبط کتابخانه شود. (فصل بيست و ششم)[به جاي: ثبت در دفتر و ضبط در کتابخانه]؛
حذف اجزاي جمله
امامت جماعت... بايد در تمام فصول در صورت امکان و دسترس، سه وقت را در شبانهروز، وگرنه براي نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا، در مسجد حاضر باشد. (فصل هيجدهم)[به جاي: در شبانه روز در مسجد حاضر باشد]/ چنانچه فصل تابستان باشد، کلاه و پيراهن و شلواري؛ و هرگاه هنگام زمستان باشد، لبادهي ماهوتي به آن اشخاص عطا کنند. (فصل نوزدهم)[به جاي: شلواري به آن اشخاص عطا کنند]؛
در موارد معدود ديگري نيز ندرتا حذف کلمهاي به قرينه وجود دارد که به بيان نمونهاي از هر کدام اکتفا ميشود:
حذف پيشوند «بي»
اطفال بيباعث و باني. (مقدمه) [به جاي: بيباني]/ و تربيت و تعليم دربارهي او بيسود و ثمر است (فصل نوزدهم)[به جاي: بيثمر]؛
حذف «مصدر»
ساختن راهها و پلها و مريضخانهها و مساجد و مدارس... (مقدمه)[به جاي: ساختن پلها...]؛
حذف «قيد»
امثال اين اشخاص حق دارند هر وقت بخواهند در حجرهي جلو کتابخانه به قدر رفع حاجت و رفع خستگي توقف نمايند. (فصل شانزدهم)[به جاي: به قدر رفع خستگي]؛
حذف و اثبات
گاهي مشاهده ميشود که در جمله يا عبارتي حذف و اثبات کلمه توأما صورت گرفته است مانند: و بعد، به ترتيبي که مرقوم ميگردد، رقبات مستغلات مشروحه را نيز از کاروانسراي خدايي.
حرف
مابين چهارسوق بزرگ و کوچک و يخچال و يخچاوانها و دکاکين و خانهها و از قنوات و غيره بر وجه صحيح شرعي، قربة الي الله، وقف نمودند. (مقدمه)[به جاي: از يخچال، از يخچاوانها، از دکاکين، از خانهها، از غيره]؛
اسم
و شرط است هرکس امامت مسجد محموديه را مينمايد، بر اولاد او حرام است امامت جماعت اين مسجد را کنند، هرچند اولاد او عالم و عادل باشند و هر قدر با زهد و تقوي باشند و هرقدر طرف قبولي عامه را داشته باشند، امامت جماعت مسجد محموديه را حق ندارند. (فصل هيجدهم)[به جاي: و هر قدر اولاد او با زهد و تقوي باشند و هر قدر اولاد او طرف قبولي عامه را داشته باشند]؛
فعل ربطي
...بايد واعظي را اختيار نمايد که معروفترين واعظين باشد و راستگو و متدين و طرف قبول عامه باشد و خوشبيان باشد. (فصل هيجدهم)[به جاي: و راستگو باشد و متدين باشد].
استعمال مترادفات
علاوه بر تکرار کلمات که قبلا از آن سخن رفت، واژههاي مترادف نيز در متن اين وقفنامه کاربردي نسبتا وسيع و قابل توجه دارد که بدين شرح بيان ميشود:
دو لفظ مترادف عربي مفرد
و فسق و فجور و هواپرستي را پيشهي خويشتن قرار ندهد. (مقدمه) / گوي مسابقت و مسارعت از همگنان ربوده... (مقدمه) / تا برکات آن جاري و ساري بوه (مقدمه) / الحق از بذل مال به هيچوجه مضايقه و امساک ننمود. (مقدمه) / وقف مؤبد و حبس مخلد نمود. (مقدمه) / در صورتي که... محل رأفت و مرحمت شوند. (فصل پانزدهم) / و شرط است کتابدار... بنفسه مواظب و مراقب در کار کتابداري باشد. (فصل شانزدهم) / شرط است که کتب کتابخانه را حفظ و حراست نمايد. (فصل شانزدهم) / و بايد در حفظ و ضبط کتب اهتمام بليغ نمايد. (فصل شانزدهم) / و قدر تقسيم مابين فقراي ارحام يا نتايج وقف، موقوف به مقدار فقر و فاقهي هريک است (فصل بيست و پنجم)
€دو لفظ مترادف عربي جمع
و بديهي است که تحصيل اين مراتب نشود جز به کوشش نفس و مشقت بدن و کشيدن بار مصايب و متاعب بسيار و تحمل حوادث و نوايب روزگار. (مقدمه) / وقف مؤبد نمود... يک باب مسجد مبارک و مدرسه... را با توابع و لواحق و متعلقات آنها... براي کليهي طاعات و عبادات و نماز گزاردن و مجالس روضه و ديگر خيرات و مبرات. (مقدمه)؛
€دو لفظ مترادف عربي و فارسي
...لب به محمدت و ستايش او برگشايند و برايش از خداوند طلب مغفرت و
بخشايش نمايند و سالها ذکر او به خير و خوبي بر زبانها جاري گرد. (مقدمه) / بايد آن معلم ظاهرالصلاح و متدين و متقي و پرهيزکار باشد. (فصل نوزدهم) / بايد پيوسته مواظب نظافت و پاکيزگي مسجد و مدرسه باشند. (فصل بيست و دويم) / و براي ارحام واقف نيز حصه و رسدي بدهند. (فصل بيست و پنجم)؛
€دو لفظ مترادف فارسي
هر دو متولي بايد همپا و همراه و همپشت بالمشاورة و المشارکة... امورات را انجام دهند. (فصل بيست و هشتم).
€تتابع اضافات
استعمال اضافات متتابع از جمله خصايص نگارشي است که در اين متن به خوبي مشهود است. نمونههايي از اين گونه اضافات بدين قرار است:
واقفان ملأ اعلي؛ ساکنان مساکن بالا؛ کتاب علوم شناسايي حقايق اشيا؛ زبان گوياي نفس ناطقه؛ استعداد تحصيل حقشناسي؛ تمهيد قواعد بندگي؛ روضهي مقدس بسط نور شهود؛ نفايس فنون تسليمات زاکيات؛ عنوان ديوان بينش؛ فهرست کتاب آفرينش؛ اقصي مدارج ترقيات کامله؛ تحصيل مقامات عالي حقشناسي؛ احاطهي مراسم خيرات؛ نشر جلايل مبرات. (مقمه) / تهيهي اوقات شريف تعزيهداري حضرت سيدالشهدا؛ جاي خنچههاي زير اطعمهي زمان تعزيهداري حضرت سيدالشهدا. (فصل سيم).
€عدم تطابق فعل و فاعل
ويژگي ديگر نثر اين وقفنامه، رعايت نشدن مطابقت فعل و فاعل از حيث مفرد و جمع بودن در پارهاي از موارد است. اين موارد در متن حاضر اصلاح شده است.
در متن حاضر واژههاي مستقلات، چاپ، دکاکين و مشتقات مصدر گذاردن در مواردي که به اشتباه به کار رفته به مستغلات، چاپي، دکاکين و گزاردن تبديل شده است.
€متن وقف نامه
صورت وقفنامهي مسجد و مدرسهي مبارکهي محموديه و موقوفاتي که براي آن و مصارف معينه است؛ از املاک و کتب فقهيه و قرآنها و کتابهاي فارسي و ظروف و اسباب و اثاث براي مسجد و مدرسه و مصارف روضه و غيره به شرح مفصل مسطور در ذيل:
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله الواقف علي ضماير العباد الموفق للخيرات الجاريات ليوم المعاد المفيض للبرکات التامات الباقيات الي يوم الميعاد؛ والصلاة والسلام علي خير خلقه محمد و آله شفعاء (4) الخلق (يوم يناد المناد) (5) جواهر زواهر حمد و ستايش بيحد و عد که واقفان ملأ اعلي و ساکنان مساکن بالا از احصاي آن عجز آيند، تحفهي بارگاه حضرت حکيمي است، جلت عظمته، که به حکمت کاملهاش در مدرس تعليم (و علم آدم الأسماء کلها) (6) نوع بنيآدم را کتاب علوم شناسايي حقايق اشيا بر دامن نهاد و زبان گوياي نفس ناطقه را مفتاح ابواب دانش و هوش قرار داد تا متعلمين علوم رباني به مقصد واصلين و مقامات عارفين شتابند و به توسط استعداد تحصيل حقشناسي و تمهيد قواعد بندگي، فوايد جليله و مراتب جميلهي علم و عمل را دريابند و صلوات بلا انتها و تحيات لاتعد و لا تحصي نثار مرقد اقدس و روضهي مقدس بسط نور شهود، غايت نمايش وجود، معني اعجاز، مفهوم امتياز، سرور راهنمايان دين، مهتر پيشوايان اهل يقين، ميوهي نورس باغ «کنت نبيا و آدم بين الماء والطين (7)
«اورنگ آراي (و ما أرسلناک الا رحمة للعالمين) (8)، زيبندهي تشريف (ولکن رسول الله و خاتم النبيين) (9) محمد مصطفي عليه من الصلوات أزکاها و من التحيات أنماها مادام البحر محيطا والأرض بسيطا. و نفايس فنون تسلمات زاکيات بر صراط المستقيم(10) مطلق و خليفهي بر حق، شراع سفينهي جود، کشتي درياي جود، مشرع شريعت، منبع حقيقت، غرهي اوصيا، قرةالعين اصفيا، عنوان ديوان بينش، فهرست کتاب آفرينش، معلم آدم، مقوم عالم، معماي ايزد ذوالجلال، مسماي اسماي جلال و جمال، علي بن ابيطالب عليهالسلام.
علي بندهي خاص جانآفرين
ولي در حقيقت جهان آفرين
جهانآفرين را مهين بنده اوست
وليکن جهان آفريننده اوست
و سلام و صلاة بيش از عد و حد و بيمر بر يازده تن اولاد اطهر آن سرور که خليفگان و شموع خاندان
خيرالبشرند باد. و بعد، بر فرزانگان بينشور و خردمندان صاحبنظر خبير و بصير به مضمون آيهي وافي هدايهي (و لقد خلقنا الانسان في أحسن تقويم) (11)ظاهر و روشن و آشکار و معين است که خداي تعالي به مقتضاي حکمت کامله و قدرت شامله، هيکل قابليت جنس بشر را مظهري اتم و اکمل و از ساير موجودات ممتاز و افضلش خلق فرمود. پس لازم است کسي را که دست قدرت ايزد به قامت وجودش خلعت حيات انسانيت پوشانيد و فرقش را به تاج کرامت (و لقد کرمنا) (12)مزين گردانيد، مانند حيوانات حاصل زندگاني خود را خوردن و خفتن نداند و روزگار خويش را به تنآسايي و غفلت و کاهلي و کسالت نگذراند و خوي جاهلان و روش پستفطرتان پيش نگيرد و فسق و فجور و هواپرستي را پيشهي خويشتن قرار ندهد تا زمانش در دنيا سرآيد و بميرد؛ زيرا که بيشک آدمي از اين ديار مستعار و دو روزه عمري که درگذر است و ناپايدار، به اندک مدتي مانند برق و باد روي به وادي عدم خواهد نهاد و کسي که فکر زرين و چشم پيشبين دارد بايد قواي عاليه و مدارک ساميه را که در طبيعت او وديعت موجد کل (13)است؛ بهترين مدد و قويترين مساعد داند و در طلب امري برآيد که منتج نتايج عظيمه باشد و او را به اقصي مدارج ترقيات کامله و اعلي مقامات بزرگواري و شرف که موجب مزيد رتبت و سعادت دنيويه و مورث فوز به درجات عاليه و نيل راحت و نعمت اخرويه است، رساند. و بديهي است که تحصيل اين مراتب نشود جز به کوشش نفس و مشقت بدن و کشيدن بار مصايب و متاعب بسيار و تحمل حوادث و نوايب روزگار. پس کسي که طالب شرف خود باشد، بايد به هر نوع که بتواند و به هر قدر که در حوصلهي امکان خود داند، يادگاري از خويش در اين رهگذر ليل و نهار به جاي نهد؛ يعني مؤسس اساس حسنهاي شود و آثار و بناي خيريهاي برپاي کند از اجراي خيرات جاريه، جهت تربيت و تعليم اطفال فقرا و ايتام و ساختن راهها و پلها و مريضخانهها و مساجد و مدارس و احداث کارخانجات مأکولات و ملبوسات که اسباب فايدهي عمومي نوع او بود و در صدد دستگيري از پاي افتادگان برآيد و براي غافلان، تصنيف و تأليف کتب نمايد و از خدمت به خلق که عين طاعت و عبادت خالق است، کوتاهي نفرمايد و آنچه در وسع طاقت اوست، در جلايل اعمال بکوشد تا خود را به نقطهي منورهاي رساند که در حيات و ممات به نزد مردمان کامل و قدردان، آن رتبه و قابليت به هم رساند (14) که چون هيکل و شمايل او را ببينند، لب به محمدت و ستايش او برگشايند و برايش از خداوند طلب مغفرت و بخشايش نمايند و سالها ذکر او به خير و خوبي بر زبانها جاري گردد؛ چنان که مضمون آيهي شريفه است: (واجعل لي لسان صدق في الاخرين) (15) يعني حضرت خليل به رب جليل عرض نمود: بگردان زبان مردمان را پس از من ثناگوي و نيکوگوي من. البته، چنين کس تا نام و آثارش از لوحهي خاطرها محو و سترده نگردد، زنده است نه مرده.
کي ميرد آن که زنده به نيکي است نام او
ثبت است بر جريدهي عالم دوام او (16)
زين گلستان کسي ببرد آستين گل
کو ميکند تحمل خار[ي]از کام او (17)
چون فيض ازليهي ايزد متعال و رحمت ربوبيهي خداي لايزال تعلق بر آن يافته بود که توفيق و سعادت سرمدي شامل حال و کافل احوال خجسته مآل، جناب مستطاب فخامت نصاب، آقاي آقا سيد محمود، دام اقباله العالي، گردد از آنجا که به توسط استعداد ذاتي تحصيل مقامات عاليهي حقشناسي نموده و عيش ابدي «مالا عين رأت و لا أذن سمعت (18)«را نصبالعين فرموده و به مفاد آيهي کريمه (و سارعوا الي مغفرة من ربکم) (19) گوي مسابقت و مسارعت از همگنان ربوده و همواره به واسطهي توسل به اهلبيت اطهار مؤيد به تأييدات و موفق به توفيقات پروردگار گرديده و در مقام خيرات جاريات والباقيات الصالحات (20)که افضل طاعات و عبادات است، برآمده تا برکات آن مستمرا جاري و ساري بوده و در (يوم لاينفع مال و لابنون) (21) ذخيرهي روز درماندگي وي باشد؛ لذا پس از اختتام کتاب جواهرالاخلاق بنا به خبري که رسيده از بهترين انبيا و سفير پادشاه علي الاطلاق «من بني مسجدا في الدنيا أعطاه الله بکل ذراع منه مسيرة أربعين ألف عام مدينة في الجنة من ذهب و فضة و در و ياقوت و زمرد و زبرجد و لؤلؤ (22)«و نيز حديثي که از حضرت ابوعبدالله جعفر الصادق، عليهالسلام، مأثور است «من بنيمسجدا کمفحص قطاة (23) بني الله له بيتا في الجنة (24) «، محض رضاي خداي سبحان و اطمينان به وعدهي خاتم پيغمبران مکاني را در راستهي خيابان دولتي، قرب گذر سرچشمه، محلهي عودلاجان (25)من محلات دارالخلافه (26) طهران که در آن مجراي آب روان قنات مرحوم خلدمکان حاج عليرضا، طاب ثراه، ميباشد انتخاب و ابتياع نمودند براي بناي مسجدي که محل ستايش و نيايش حضرت ربالعالمين باشد، و احداث مدرسهاي که خدمت به دين مبين بود و اقامت محصلين و طالبين علوم شريعت خاتمالنبيين، صلي الله عليه و آله و سلم، در آن شود، و برپا ساختن دبستان تربيت و معلمخانهاي از جهت اطفال بيباعث و باني فقرا و ايتام. و از آن پس، از روي نقشه و رسم و طرحهاي مهندسين کامل عيار و معماران
شيده آثار (27) سنمار کردار(28)بناي آن به شکلي خوب و بسيار خوش و در نهايت امتياز و مرغوبيت به هيأت درآورده و مبلغي خطير از مال خويش صرف نموده بنا و بنيان آن را در نهايت محکم کاري، و به قدري که بايد و شايد سعي و اهتمام در استحکام آن نموده تا انجام يافت. الحق از بذل مال به هيچ وجه مضايقه و امساک ننمود. مسجدي رفيعالبنيان برافراشت و همت عالي بر توسيع آن گماشت و مدرسهاي در کمال صفا و وسعت فضا احداث نمود و معلمخانهاي براي اطفال فقرا و ايتام تأسيس فرمود و به توفيق رباني و تأييد سبحاني با عزمي راسخ و همتي عالي آن مکان شريف را تالي روضهي رضوان نمود. و بعد از اتمام آن بناي فردوس مکان و مفروش کردن تمام مسجد و حجرات و معلمخانهاي براي اطفال فقرا وايتام تأسيس فرمود و به توفيق رباني و تأييد سبحاني با عزمي راسخ و همتي عالي آن مکان شريف را تالي روضهي رضوان نمود. و بعد از اتمام آن بناي فردوس مکان و مفروش کردن تمام مسجد و حجرات و معلمخانهي اطفال به زيلوهاي يزدي و قاليچههاي عراقي در ساعتي سعيدترين ساعات و زماني شريفترين ازمنه با برکات که سعادت کامل حاصل و نحوست زايل و شوايب فتن مرتفع و اسباب رفاهيت مجتمع بود، همت عليا و عزيمت عظمي را به احاطهي مراسم خيرات و نشر جلايل مبرات متوجه داشته به تقريب وسيلهي رضا و تمهيد قاعدهي رجا و تفتيش طريق قرب و جلب نعمت قبول و تعظيم شعاير و تفخيم شرايع و اقتفاي به شرع هدي و امتثال اوامر خدا، حيث قال عزوعلا (والباقيات الصالحات خير عند ربک ثوابا و خير أملا) (29) و چنان که رسول خدا، محمد مصطفي، صلي الله عليه و آله و سلم، ميفرمايد: «من أعان طالب العلم ولو بالقلم المکسور فکأنما زار الکعبة سبعين مرة (30)» و علي مرتضي، عليهالسلام ميفرمايد: «خير المال ما أنفق في سبيل الله (31)«، وقف مؤبد و حبس مخلد نمود، قربة الي الله و طلبا لمرضاته، يک باب مسجد مبارک و مدرسهي ميمونهي مسماة بمحموديه و معلمخانهي اطفال فقرا و ايتام را با توابع و لواحق و متعلقات آنها - که محدود به حدود اربعه است: حد شرقي به خانهي والدهي حاجي محمدخان، معروفه به باجي اصفهاني؛ حد غربي به خانهي علينقي خان؛ حد شمالي به خيابان دولتي که عبور ترامواه (32)ميشود؛ حد جنوبي به خانهها - براي کليهي طاعات و عبادات و نمازگراردن و مجالس روضه و ديگر خيرات و مبرات، و بر طلبهي علوم دينيه و بر اطفال فقرا و ايتام. و پس از اجراي صيغهي وقف جمعي از اجلاء علماي اعلام را مقرر داشتند که در آن محوطهي مينونشان دعوت نماند براي تحيل و تکاليف ايشان به شرحي که در فصول مسطوره مذکور گرديده؛ با تحقق کافهي شرايط صحت و شرعيت، اجراي صيغهي وقف به عمل آمد. و بعد، به ترتيبي که مرقوم ميگردد، رقبات (33) مستغلات مشروحه را نيز از کاروانسراي خدايي مابين چهارسوق بزرگ و کوچک و يخچال(34) و يخچاوانها (35) و دکاکين و خانهها و از قنوات و غيره بر وجه صحيح شرعي، قربة الي الله، وقف نمودند براي مصارف لازمهي اين بناي شريف و طلاب و امام جماعت و مدرس و معلمخانهي اطفال و قاري و خادم و مؤذن و چراغ و از جهت خيرات بريه (36)من جمله، روضهي ليلهي نيمهي شهر رجب و ليلهي نيمه شهر شعبان و يک شب از سه ليالي متبرکهي شهر رمضان و مصارف يوم غدير و روضهي دههي عاشورا و روضه و اطعام دههي آخر شهر صفر مخصوص فقرا و سهم ارحام و غيرها. و نيز وقف صحيح شرعي نمودند کتب علميه و قرآنهاي خطي خطوط اساتيد و قرآنهاي چاپي کتابهاي خطي خطوط اساتيد و کتب چاپي تواريخ و حکماي شعرا و غيرها را به شرحي که در فصل هفتم ذکر گرديده براي کتابخانهي مدرسهي محموديه. و نيز وقف نمودهاند بيست و هفت فرد زيلوي يزدي و ظروف مسينهآلات جهت استعمال مجالس روضهخواني به شرح فصل يازدهم و قاليچههاي عراقي مخصوص مدرس و کتابخانه و ساير اسباب واثاث مسجد و مدرسه و معلمخانهي اطفال و غيره را به ترتيبي که در بيست و هشت فصل مسطور و مزبور است. به تاريخ شهر رجب قويئيل (37) يکهزار و سيصد و بيست و پنج هجري (1325) (38) به مبارکي و ميمنت، علماي اعلام، أدام الله ظلهم العالي، به وکالت شفاهيه از جانب جناب مستطاب آقا سيد محمود واقف، دام اقباله العالي، اجراي صيغهي وقف را به شرحي که ذگر گرديد، نمودند.
فصل اول: در تعيين مسجد است که احکام مسجديت بر آن جاري است و آن از جايي است که سنگ نصب شده و تخمينا به فاصلهي يک ذرع و نيم از نهر آب جاري - که در صحن مدرسه ميباشد - به طرف جنوب برود، وقف شده است براي مسجد به نحو صحيح شرعي، به انضمام پشت بام مسجد که مخصوصا مسطح ساخته شده براي نماز گزاردن.
فصل دويم: مدرسه مشتمل است بر هشت حجره که سمت مشرق و مغرب اوست و اطاق بزرگ سمت شمال که محل تدريس مدرس است و فضاي صحن و دهليز (39) و نهر جاري و حوض و آبانبار و ايوانهاي جلو حجرات و دالانها و مطبخ و راهپلهي بام که در زاويهي شرقي مدرسه است و دالاني که درب آبانبار راه شير آبانبار در اوست و به حياط مبال (40) ميرود و بالوعه (41)که در زاويهي غربي مدرسه ميباشد و بالاخانهي روي دالان مزبور و دو انبار که يکي در مسجد است و ديگر جنب راه شير آبانبار و درب آن در حياط بالوعه ميباشد و ساير مضافات (42) و مرافق(43) مدرسه که تمام آنها وقف شده بر وجه صحيح شرعي به عنوان مدرسه که هر نوع در آنها مداخله بشود، محذورات
مسجدي در آنها نميرود، وليکن هرگاه به واسطهي کثرت نمازگزاران صفوف جماعت برود در صحن و بام و در هر کجاي مدرسه - که بخواهند نماز گزارند - خاصه در ماه مبارک رمضان؛ که در تمام حجرات و مدرس هم جايز است نماز گزارند. و طلاب در يک ماههي رمضان در صورت ضيق مکان مصلي، حق ممانعت نمازگزاران را ندارند.
فصل سيم: صورت تقسيم هشت حجره و اطاق بزرگ مدرس است و بنابر توابع و لواحق مدرسهي مبارکهي محموديه که از قرار تفصيل معين شده، سه حجره واقع در سمت مشرق مدسه و چهار حجره از سمت مغرب متعلق به طلاب است که بايد در اين هفت حجره به تعيين متولي و ناظر چهاره نفر طلبه سکني داشته با شند، مقررا هر حجرهاي دو نفر و يک حجرهي ديگر از سمت مشرق مدرسه که جنب مسجد واقع شده و عقب آن اطاق کتابخانهي مدرسه ميباشد، مخصوص است به يک شخص کتابدار و يک اطاق بزرگ که طرف شمال صحن مدرسه واقع است و جنب مطبخ ميباشد، محل تدريس طلاب است و آن اطاق، مخصوص است به مدرس و اختيارش با خود اوست. و مطبخ واقع در زاويهي شرقي مدرسه، جهت طبخ طلبه و جهت طباخي و تهيهي اوقات شريفهي تعزيهداري حضرت سيدالشهدا، عليه آلاف التحية والثنا، و کساني که بخواهند لبه را در مدرسه اطعام نمايند و مصارف بريه و خيرات عمومي که به هم رسد، معين شده. و دالاني که در زاويهي غربي مدرسه ميباشد و به حياط بالوعه يعني مبال ميرود که درب آب انبار راه شير آبانبار در آن است و بالاخانهي روي آن دالان که مخصوص منزل خدامهاي مسجد و مدرسهي محموديه و محل سکون ايشان است. و دو انبار که يکي واقع در مسجد است، فقط جاي زيلويي[است]که در غير شهر رمضان در مسجد زياده از کفاف مصلي است و بايد جمع کنند ودر آن انبار بگذارند و همچنين جاي مسينهآلات موقوفهي حضرت سيدالشهدا، عليهالسلام، همچنين جاي تجير (44) مسجد و جاي چادري که براي صحن مدرسه درست ميشود ان شاء الله، و جاي چراغ و فانوسهاي مسجد و جاي از اين قبيل چيزها[ست]؛ و يک انبار ديگر که جنب راه شري آبانبار است، جاي خنچه(45)هاي زير اطعمهي زمان تعزيهداري حضرت سيدالشهدا، عليهالسلام، و همچنين جاي غليانهاي زمان تعزيهداري و از اين قبيل چيزها[ست]. و فضاي صحن و حوض و نهر آب جاري و آبانبار و بالوعه و دهليزها و راه شير آبانبار و غيره وقف بر عموم مردم است، وليکن به اندازهاي که اسباب پريشاني حواس طلاب و بازماندن ايشان از کار و تحصيل نشود و به اين اندازه حق جلوگيري، سواي از مردمان مصلي، از ديگران را دارند.
فصل چهارم: اطاق بزرگ سمت شمالي مدرسه که مخصوص دبستان و تعليمخانهي اطفال فقرا و ايتام است، آن را از هيأت حاليه، کسي نبايد به هيچ وجه تغيير و تبديلي بدهد، حتي درهاي آن را از وضع حاليه هيچ کس حق ندارد بخواهد به وضع ديگر قرار بدهد؛ و اطاق، مخصوص است از براي سي و شش نفر اطفال که هميشه بايد در آن تحصيل کنند به شرحي که در فصل نوزدهم مسطور است.
فصل پنجم: در تعيين مستغلات و املاک موقوفه است که منافع و مالالاجارهي آن بر[اي]مسجد و مدرسهي ميمونهي محموديه و معلمخانهي اطفال فقرا و ايتام و ديگر مصارف بريه از روضهي نيمهي شهر رجب و نيمهي شهر شعبان و يک شب از ليالي متبرکهي شهر رمضان و مصارف يوم غدير و روضهي دههي عاشورا و روضهي اطعام المساکين ده شبهي آخر شهر صفر و ديگر فقرات به شرحي که در فصل ششم ذکر گرديده بايد صرف شود: از يک باب محوطهي دستگاه حصيربافي و تيرفروشي و از هر يک سه باب دکاکين متصل به آن در سمت شمالي خيابان دولتي واقعه در جنب کارخانهي چراغ گاز، دو سهم از هفت سهم از کل شش دانگ. / هفت باب دکاکين متصل به مدرسهي محموديه، هر يک شش دانگ. / از خانهي سرچشمهي مقابل حمام معروف به حاجي عبدالکريم، سه دانگ از کل شش دانگ. / شش باب دکاکين و يک باب دکهي متصل به يکديگر واقعه در طرف غربي بازار سرچشمه محاذي کوچهي مسجد مرحوم حاجي ميرزا عباس قلي به انضمام هر يک فوقاني و تحتاني آنها، هر يک شش دانگ.
از يک بابخانه در سمت غربي شش باب دکاکين و يک دکهي واقع در بازار سرچشمهي مرقوم در متن که خانه وصل است به دکاکين مزبوره و دکه، يک دانگ و نيم از شش دانگ و حدود اربعهي دکاکين و خانه از قرار ذيل است: شرقي به شارع عام بازار سرچشمه؛ غربي به خانهي عيال حاجي منظم الملک؛ جنوبي به دکان سمساري سر کوچه مرحوم حاجي ميرزا عباس قلي و به کوچهي مزبور؛ شمالي به خانهي حاجي سيد محمدعلي. / از هر يک از پنج باب دکاکين متصل به يکديگر واقعه در طرف شرقي بازار سرچشمه سرکوچهي مسجد مرحوم حاجي ميرزا عباس قلي، يک دانگ و نيم. / چهار باب دکاکين متل به يکديگر و دو بالاخانهي فوقاني دکاکين سمت غربي بازار سرچشمه مقابل دکاکين وقفي پشت تکيهي سرچشمه، هر يک شش دانگ / يک باب زورخانهي محل رياضت (46) واقعه در جنب کاروان سراي محلهي دانگي، شش دانگ. / دو دست حياط که يکي اندروني و ديگري بيروني و محل سکناي خود واقف
است، محدود به حدود اربعه، هر يک شش دانگ: حد شرقي به کوچهي خاص؛ غربي به خانهي حاجي ميرزا حبيبالله مجدالاطبا؛ شمال به قراول خانهي (47)دولتي؛ جنوب به خانههاي ملکي خود جناب واقف. / يک دکه و دو باب دکان متصل به يکديگر، وصل به جلوخان (48) خانهي مزبور وقفي واقف، هر يک شش دانگ. / چهار باب دکاکين متصل به يکديگر به انضمام حق پاچوب قصابي واقعه در سر سهراه پايمنار محدود به حدود اربعه، هر يک شش دانگ: حد شرقي به قراول خانهي دولتي؛ غربي به خانه و دکاکين حاجي ميرزا حبيبالله مجدالاطبا؛ جنوبي به خانهي وقفي واقف، شمالي به سهراه بازار محلهي پايمنار. / از سه باب دکاکين واقعه در قرب سهراه محلهي حياط شاهي (49)، از هر يک سه دانگ از شش دانگ. / از يک باب دکان کوچک گذر محلهي يهوديها، دو سهم از پنج سهم از شش دانگ. / از يک باب دکان بقالي عودلاجان واقع سر کوچهي معروف به حاجيها، سه دانگ از شش دانگ. / از يک باب دکان که مقابل دکان بقالي مزبور است در راستهي عودلاجان سر کوچهي معروف به حاجيها، يک دانگ و نيم. / از يک باب دکان نجاري بزرگ واقع در سمت شمال سر سهراه بازار آهنگران در راسته بازاري (50) که به طرف چهارسوق ميرود، يک دانگ و نيم از شش دانگ. / از يک باب دکان لوافي (51) که متصل است به دکان مزبور سر سه راه آهنگران، سه دانگ از شش دانگ. / از يک باب دکان رزازي (52) بزرگ واقع در سمت جنوب راسته بازاري که به طرف چهارسوق ميرود؛ قرب سه راه آهنگران، سه دانگ از شش دانگ./ از يک باب دکان واقع در راسته بازار پشت کاروان سراي حاجي نادعلي، سه ربع از يک دانگ از شش دانگ که يک سهم از هشت سهم از يک باب دکان باشد. / از يک باب دکان وصل به درب کارون سراي نو، معروف به کاروان سراي قزوينيها، دو سهم از پنج سهم از شش دانگ. / از يک باب دکان قنادي واقع در سمت جنوبي راسته بازار پشت کاروان سراي حاجي عبدالوهاب، قرب سهراه کوچهي غريبان، يک دانگ و نيم از سه دانگ.
صورت سهمي و حق موقوفهي مسجد و مدرسهي محموديه و غيرها از دالان بزرگ سراي خدايي و متعلقات آن که واقع در سمت شمال بازاري است که از چهارسوق بزرگ به طرف سوق کوچک ميرود: از هر يک از دو دو دکهي جنبين درب دالان بزرگ سراي خدايي که در سمت شمال راسته بازار واقع است، دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر که بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ باشد. / از هر يک از چهار باب حجرات سمت مشرقي واقعه در دالان بزرگ سراي خدايي از حجرهي اول دالان متصل به يکديگر تا چهار باب به انضمام فوقاني از هر يک از آنها که فوقاني دارد، دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر که بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ باشد. / از هر يک از سه باب حجرات و يک دکهي متصل به يکديگر در سمت شرقي دالان بزرگ سراي خدايي از حجرهي زير طاق بزرگ سراي خدايي از اول دالان الي آخر دالان به انضمام فوقاني از هر يک از آنها که فوقاني دارد، دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر؛ بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ. / از يک باب انبار بزرگ آخر دالان بزرگ مقابل درب دالان که دو سه حجره بوده و بالفعل يک انبار است، به انضمام از هر يک از فوقاني آنها، دو دانگ و يک ربع و يک سهم از چهل و شش سهم از يک دانگ./از هر يک از دو باب حجرهي سمت شمال دالان کوچکي که از دالان بزرگ به صحن سراي خدايي ميرود، که يکي از آن دو حجره دو روي است به صحن مزبور، و از هر يک فوقاني آن، يک دانگ و نيم از شش دانگ. /از هر يک از دو باب حجرهي سمت جنوب دالان کوچکي که از دالان بزرگ به صحن سراي خدايي ميرود، که يکي از آن دو حجره دوروي است به صحن مزبور، و از هر يک فوقاني آن دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيک از يک دانگ ديگر، بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ. / از معبر از ابتداي دالان بزرگ تا به صحن سراي خدايي و از دو راهپلهي بالاخانهها و بام واقعهي زير طاق بزرگ واقع در دالان بزرگ سراي خدايي و از دکهي زير طاق بزرگ که جاي دالاندار است، از هريک دو دانگ و يک ربع و يک سهم از چهل و شش سهم از يک دانگ.
صورت سهمي و حق موقوفهي مسجد و مدرسهي محموديه و غيرها از صحن سراي خدايي و متعلقات آن؛ از هر يک از سه باب انبار زاويه که مابين سمت شرقي و شمالي صحن سراي خدايي است و متصل است به يکديگر دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم دانگ ديگر؛ بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ / از هر يک از نه باب حجرهي متصل به يکديگر واقعه در سمت شمال صحن سراي خدايي و از آبانبار و راه شير زير آنها، دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر؛ بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ./از هر يک از سه باب انبار زاويه که ما بين سمت شمالي و غربي صحن سراي خدايي است و متصل است به يکديگر، دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر؛
بعبارة اخير چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ./ از يک باب حجرهي واقعه در سمت غربي صحن سراي خدايي وصل به زواياي مزبوره، دو دانگ و ربع دانگ و يک سهم از چهل و شش سهم از يک دانگ. / از هر يک از دو باب حجرهي واقعه در سمت غربي صحن سراي خدايي، يک دانگ و نيم از شش دانگ. / از هر يک از سه باب حجرهي بزرگ و يک باب حجرهي کوچک متصل به يکديگر الي راه بام واقعه در سمت جنوبي صحن سراي خدايي و از هر يک فوقاني آنها، يک دانگ و نيم از شش دانگ / از يک باب حجرهاي که واقعه در سمت جنوبي صحن سراي خدايي است و وصل به راه بام و راه بالاخانههاي دالان کوچک؛ و اين حجره جزو دالان کوچک است و مانند حجرات سمت شرقي دالان کوچک منقسم ميشود، سه دانگ و شش سهم و نيم از يازده سهم و نيم از يک دانگ سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر؛ بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ. /از هر يک از يک باب انبار زاويه و از يک باب حجرهي واقعه در زاويهي مابين سمت جنوبي و شرقي صحن سراي خداي، دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر؛ بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ./ از حياط صحن و راهرو بامها از دو طرف دالان کوچک و حوض و بالوعهي واقعه در پشت حجرات سمت غربي صحن و بهاربند (53) و غيره، دو دانگ و نيم.
صورت سهمي و حق موقوفهي مسجد و مدرسهي محموديه و غيرها از حجرات دالان کوچک و متعلقات آن: از هر يک از دو دکهي جنبين درب دالان کوچک سراي خدايي واقعه در راسته بازار، سه دانگ و شش سهم و نيم از يازدهم سهم و نيم از يک دانگ ديگر. / از هر يک از سه باب حجرهي متصل به يکديگر واقعه در سمت مشرقي دالان کوچک و از هر يک از فوقاني آنها، سه دانگ و شش سهم و نيم از يازدهم سهم و نيم از يک دانگ ديگر. / از يک باب حجرهي اول دالان کوچک واقعه در سمت غربي و از فوقاني آن، يعني از هر يک، سه دانگ و شش سهم و نيم از يازده سهم و نيم از يک دانگ ديگر. / از هر يک از دو باب حجرهي واقعه در سمت غربي دالان کوچک سراي خدايي و از هر يک از فوقاني آنها، يک دانگ و نيم از شش دانگ. / از دکهي آخر دالان کوچک نزديک صحن سمت غربي، يک دانگ و نيم از شش دانگ. / از دکهي آخر دالان کوچک نزديک صحن سمت شرقي، سه دانگ و شش سهم و نيم از يازده سهم و نيم از يک دانگ ديگر. / از هر يک از دو باب دکانهايي که جنبين دکههاي مزبورهي درب دالان کوچک سراي خدايي است واقعه در راسته بازار، سه دانگ و شش سهم و نيم از يازده سهم و نيم از يک دانگ ديگر. / يک باب دکان بزرگ قرب دالان کوچک سراي خدايي و مقابل درب دالان اول سراي حاجي حسن، شش دانگ. / از يک باب دکان راسته بازار واقع در پشت حمام حاجي سيد محسن، دو دانگ و ربع يک دانگ از شش دانگ، ليکن بالفعل آن را از باقي يک باب دکان مجزا کردهاند و دکه شده که بزاز در آن سکني دارد، شش دانگ تمام است. / از يک باب دکان رسته بازار قرب چهارسوق کوچک، پشت کاروانسراي حاجي سيد محسن که دو دانگ از شش دانگ است، ليکن بالفعل آن را از باقي يک باب دکان مجزا کردهاند و بزاز در آن سکني دارد، شش دانگ تمام است. / از مجراي قنات عينالحياة که دو رشته است موسوم به عين الحياة و کريمخاني، شش ساعت و نيم از بيست و چار ساعت يک شبانهروز در گردش شش شبانهروز؛ بعبارة اخري شش سهم و نيم از يک صد و چهل و چهار سهم (54)از کل مجراي قنات. / از مجراي قنات سردار که آن نيز دو رشته است، چهار ساعت و نيم دقيقه از بيست و چهار ساعت يک شبانهروز در گردش شش شبانهروز؛ و بعبارة اخري چهار سهم و نيم دقيقه علاوه از يک صد و چهل و چهار سهم از کل مجراي قنات. / از هر يک از دو يخچاوان و دو آبچاوان (55)و از يک گود يخچال معروف به سنگي و از هر يک از دو فقره اراضي متعلقهي به آن که تخمينا دو قطعه اراضي بياض (56) و يخچال و يخچاوانها قريب هيجده هزار ذراع (57) ميشود، سه دانگ و محدود به حدود اربعهي ذيل: حد شرقي به ديوارخانهي جناب مجدالملک؛ غربي به کوچهاي که بالفعل درب يخچال در آن است؛ شمالي به نهر آب قنات مرحوم سردار و خيابان دولتي؛ جنوبي به باغ قديم سادات اخوي.
فصل ششم: صورت منافع و مالالاجارهي کل املاک موقوفه است که بعد از وضع (58)دو عشر حقالتوليه و حقالنظاره و حق مباشر املاک، به يک صد و بيست سهم مساوي تقسيم و تسهيم ميگردد بر بيست و سه شعبه به شرح ذيل، که تقسيم و تسهيم گرديده:
شعبهي اول: سهام چهارده نفر طلبه که در هفت حجرهي شرقي و غربي مدرسه سکني دارند، سي و يک سهم و نصف يک سهم، که سهم هر نفر طلبه دو سهم و ربع يک سهم ميشود.
شعبهي دويم: سهم و حقالتدريس مدرس مدرسهي مبارکهي محموديه، هفت سهم و نصف يک سهم است.
شعبهي سيم: سهم و حق امامت جماعت مسجد مبارک محموديه، هفت سهم و نصف يک سهم است.
شعبه چهارم: سهم و حق کتابدار که منفردا حجرهي کتابخانه تفويض بدوست، سه سهم و سه ربع يک سهم است.
شعبهي پنجم: سهم و حق معلم و مشاق که تعليم دهندهي اطفال فقرا و ايتام در مدرسهي محموديه است، شش سهم.
شعبهي ششم: سهم و حق قاري که در شبهاي جمعه و ليالي متبرکه در اطاق مدرس يا در مسجد تلاوت قرآن ميکند و در شهر رمضان قرائت قرآن ميکند، يک سهم و نصف يک سهم است. اصلح آن است که معلم و مشاق اطفال و قاري يک نفر باشد، والا متعدد، موقوف به نظر متولي است.
شعبهي هفتم: حق و سهم مؤذن گلدستهي سر درب مدرسه و اذان و اقامهگوي و مکبر مسجد محموديه، سه سهم.
شعبهي هشتم: حق و سهم دو نفر خادم مسجد و مدرسهي محموديه، شش سهم.
شعبهي نهم: سهم و حق چراغ که هر ماهه (59) بعد از مصرف نفت چراغهاي مسجد و مدرسه و جلوخان و بالوعه و گلدسته به شرط تا سه ساعتي شب سوختن آنها؛ و در ماه رمضان تا نزديک سحر؛ و به شرحي که در فصل بيست و دويم مسطور و معين گرديده؛ و اجرت تعمير چراغهاي فانوس و خود فانوس؛ و بعد هرچه اضافه آيد، بايد نفت خريده و به هفت حجرهي طلاب و يک حجرهي کتابدار به نحو تساوي قسمت نمايند، هار سهم و نصف يک سهم است.
شعبهي دهم: سهم و حق عطاياي متولي و ناظر به طلابي که قابل و محصلند و در وقت امتحان کامل و درست عيار باشند؛ چنان که در فصل پانزدهم شرح آن مشروحا مسطور است؛ و هرگاه طلبهاي از طلاب اين مدرسه مريض شود و مرض او به طول انجامد وبيمدد معاش ماند، متولي و ناظر را رسد که از اين سهم به او اعانتي کنند تا ان شاء الله صحت يابد، و شرطا عطا و اعانت به هر کس به مقدار شايستگي پايهي علم و فقر اوست و به اختيار متولي و ناظر در کم و کيف، سه سهم.
شعبهي يازدهم: سهم و حق سه نفر طلبهاي که در آخر هر شش ماه به حساب متولي و مباشر به حکم قرعه رسيدگي مينمايند؛ چنان که شرح آن در فصل بيست و پنجم ذکر شده، يک سهم.
شعبهي دوازدهم: سهم و حق عطاياي متولي و ناظر به اطفالي که در معلمخانهي مدرسهي محموديه تحصيل ميکنند؛ چنان که در فصل نوزدهم شرح آن مفصلا مسطور است، و ترقي فوقالعاده در تحصيل کردهاند و نيز هر طفلي که از اطفال اين معلمخانه مريض شود و مرض او به طول انجامد و بيباعث و باني باشد که بيمدد معاش ماند، متولي و ناظر را سد که از اين سهم به او اعانتي کنند تا ان شاء الله صحت يابد، و شرطا اعطا و اعانت به هر که باشد، موقوف به شايستگي اوست و اختيار متولي و ناظر در کم و کيف، دو سهم.
شعبهي سيزدهم: سهم و حق از براي خريد کتب جهت اطفال و کاغذ و قلم و مرکب و يخ تابستاني ايشان و زغالسنگ زمستاني و تعمير پرده و حصير معلمخانه، يک سهم و نصف يک سهم.
شعبهي چهاردهم: سهم و حق از براي خريد کتب علميه که محتاجاليه طلاب ساکن مدرسهي محموديه باشد، يا کتب ادعيه و قرآن که شرط و مقرر است هر شش ماه به کتابخانهي مدرسهي محموديه تحويل دهند؛ چنان که شرح آن در فصل هفتم مسطور است، دو سهم و نصف يک سهم.
شعبهي پانزدهم: سهم و حق به جهت حصير مسجد و اطاقهاي مدرسه به شرط لزوم، و جارو و پاروي مدرسه، يک سهم و نصف يک سهم.
شعبهي شانزدهم: سهم و حق واعظ ماه مبارک رمضان؛ چنان که در فصل هيجدهم ذکر اوصاف او شده، سه سهم.
شعبهي هفدهم: سهم و حق روضه و ختم قرآن و اطعام به طلاب در شب نيمهي رجب، يک سهم و نصف يک سهم.
شعبهي هيجدهم: سهم و حق روضه و ختم قرآن و اطعام به طلاب در شب نيمهي شعبان، يک سهم و نصف يک سهم.
شعبهي نوزدهم: سهم و حق روضه و ختم قرآن به طلاب در يک شب قدر از سه ليالي رمضان هر يک که ممکن باشد، يک سهم و نصف يک سهم.
شعبهي بيستم: سهم و حق از براي يوم غدير که بايد نصف از اين سهم را جنس ناشور(60) و امثال آن خريداري کرد و به اندازهي پيراهن وشلوار قطعات کرده (61) و نصف ديگرش را پول نقد موجود آورده در مسجد و مدرسهي محموديه يوم غدير به سادات فقير مستحق يا فقير مستحق غير سادات (62) بدهند و حصه و رسدي (63)براي ارحام فقير واقف
بفرستند، و به هرکس هرچه دهند، به مقدار شايستگي او و به اختيار و نظر متولي و ناظر است در کم و کيف، و هرگاه طلبهاي از طلاب مدرسه فقير و مستحق باشد به او هم چيزي بدهند، شش سهم.
شعبهي بيست و يکم: سهم و حق از براي روضهخواني دههي عاشورا که چاي و غليان و اجرت درويش مداح و روضهخوان است، و ساير لوازمات آن که بايد در مسجد و يا مدرسهي محموديه اقامهي اين تعزيهداري شود، شش سهم و ربع يک سهم است.
شعبهي بيست و دويم: سهم و حق از جهت ده شب روضهخواني در دههي آخر ماه صفر، از ذکر روضهخواني و اطعام و چاي و غليان و قهوه و غيره به فقرا و طلاب مدارس و عملهجات و اعميها و سادات فقير و اصناف از اهل کسبه که بيبضاعتند، پانزدهم سهم.
شعبهي بيست و سيم: سهم و حق ارحام فقير و اقرباي مستحق واقف، و خداي نخواسته هرگاه نتايج (64) واقف فقير شوند، احسان به هر يک موقوفه به شايستگي او و به نظر مولي و ناظر است، وليکن خداي نخواسته[هرگاه]نتايج واقف فقير باشند، حق و اولي بر ساير ارحامند، دو سهم ونصف يک سهم.
توضيحا آنکه منافع و مالالاجارهي املاک موقوفه به شرحي که به يک صد و بيست سهم به نحو تساوي منسهم (65) و منقسم گشته در هيچ وقت و هيچ حال سهم هر يک از وظيفهخواران (66) و غيره بر نهجي که مذکور شده[قابل تغيير و تصرف نباشد و]هيچ کس را در سهم ديگري در هيچ حال و زماني حقي و بهره و نصيبي نيست، خواه کلي و خواه جزئي، خواه غايب باشد و خواه حاضر، خواه سهم غديري باشد[و]بخواهند به مصرف روضهي عاشورا يا خرج آخر صفر رسانند؛ يا به عکس، از مخارج دههي عاشورا و مخارج دههي آخر صفر را بخواهند يوم غدير بدهند؛ يا زماني باشد که در املاک خرابي و تعميرات کلي به هم رسيده باشد (67)و به طلاب يا غير طلاب چيز مختصر برسد[و]بخواند دستاندازي به سهم ديگر نمايند. خداوند لعنت کند آن کساني را که اين نوع طمع و تقلبات و تصرفات من غير حق را بخواهند بنمايند. و البته، آن کساني که اين نوع طمع و تقلبات را داشته باشند عاق واقف هستند، و ديگر عندالله و عندالرسول حرام است بر ايشان زيست در مدرسه و مسجد محموديه؛ و حرام است بر ايشان از منافع املاک موقوفه اگرچه حبه و ديناري باشد؛ و حرام است بر ايشان دخالت در اموراتي که دخالت به عمل مسجد و مدرسهي محموديه دارد؛ يعني حرام است منافع موقوفهي مسطوره بر اشخاصي که بخواهند حق ديگران را ببرند. و اجراي صيغهي وقف نيز به همين طريق گرديده مگر آنکه از افول يکي از وظيفهخواران که مدرس باشد يا امام مسجد يا مؤذن و غيره تا طلوع ديگري، وظيفهي او (68)بلامالک مانده باشد،[که]به عهدهي متولي است که به اطلاع ناظر آن را جزء سهام اقرباي واقف کرده و به آنها برساند و يا به نتايج واقف که خداي نخواسته فقير باشند بدهند.
فصل هفتم: صورت کتب کتابخانهي مدرسهي مبارکهي محموديه از قرآنهاي خطي و کتابهاي خطي و کتابهاي چاپي عربي و کتب فارسي از تواريخ و اشعار حکما و غيره:
قرآن خط استاد - 2 جلد. / قرآن خطي - جلد. / قرآن، چاپ اعتمادالسلطنه با شرح کشفالايات - جلد. / قرآن رحلي چاپي - جلد./ قرآني که صفي علي شاه ترجمهي شعري نموده - جلد. / صحيفهي سجاديه، خط استاد - جلد. / زادالمعاد خطي که قريب به زمان خود مجلسي (ره) نوشته شده - جلد. / صحيفهي سجاديه، چاپي - جلد / کتاب مفتاحالجنان، ادعيه - جلد./ کتاب منهاجالعارفين - جلد. / تفسير ملا فتحالله، معروف به منهجالصادقين - 3 جلد./ شصت پاره قرآن خطي به انضمام جعبهي آن - يک دستگاه.
صورت کتب علميه در کتابخانه: قرآن چاپ بمبئي - 10 جلد. / مطول - 3 جلد. / مغني - 3 جلد / جامي - 3 جلد. / سيوطي - 3 جلد. / تصريح - 2 جلد./ شرح[سيد]رضي، نحو -2 جلد./ جامعالشواهد - 2 جلد. / شمني - جلد. / دماميني -جلد. / مجمعالبحرين -2 جلد / قاموس - 2 جلد / منتهي الارب -2 جلد / تفسير مجمعالبيان - دوره / تفسير صافي - جلد. / جلالالدين سيوطي - جلد. / تفسير امام فخر - دوره. / تفسير کشاف - دوره. / تفسير برهان - دوره. / روحالبيان - دوره. / شرح مطالع - 2 جلد. / جوهر النضيد - جلد. / منطق الاشارات - جلد. / گوهر مراد - جلد./ شرج شمسيه - جلد. / شوارق، جلد اول و دويم - 2 جلد. / وسائل - دوره / اصول کافي - جلد / فروع کافي - دوره / من لا يحضره الفقيه - جلد./ تهذيب - جلد. / استبصار - جلد./ بحارالأنوار - دوره./ امالي صدوق - جلد. / احياء العلوم - دوره. / اکمالالدين - جلد. / مناقب ابنشهر آشوب - دوره. / مرآة العقول مشيرالسلطنه - دوره. / رجال ابوعلي - جلد. / خلاصة الرجال -جلد./ معالم الاصول - 3 جلد. / شرح لمعه، ول و دويم - 4 جلد. / قوانين - 5 جلد. / شرح کبير، اول و دويم - 4 جلد. / مکاسب مرحوم شيخ - 5 جلد. / رسائل مرحوم شيخ (ره) - 5 جلد./ طهارت شيخ (ره) - 4 جلد. / جواهر - دوره. / فصول مرحوم شيخ محمدحسين (ره) - 4 جلد. / شرح[سيد]رضي، صرف - جلد./ برهان قاطع - جلد. / برهان جامع - جلد.
صورت کتب فارسي از تواريخ و اشعار حکما و ادبيات و غيرها در اخلاق: کليات شيخ سعدي، خط استاد، مذهب طلا، مفصل خيلي اعلاست، يعني از جوهرات است - جلد. / کتاب خواجه حافظ، خط استاد - جلد. / کتاب جناب الخلود، خطي - جلد./ مجالس المؤمنين، تأليف قاضي نورالله (ره) - جلد. / کتاب اخلاق ناصري - جلد. / کتاب شرح ديوان امير (ع)، مبيدي - جلد. / کتاب اشعار جناب ولايت مآب - جلد. / تاريخ روضةالصفا، از هبوط آدم تا سلطنت قاجاريه - ده جلد در سه جلد. / ناسخ التواريخ، هبوط آدم، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواريخ، متعلق به حضرت عيسي (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواريخ، متعلق به حضرت رسول (ص)، چاپ اول - جلد / ناسخ التواريخ، احوال خلفا، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواريخ، حالات حضرت امير (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواريخ، احوال حضرت فاطمه (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواريخ، حالات حضرت حسن (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواريخ، احوال حضرت سيدالشهدا (ع)، چاپ اول - جلد./ ناسخ التواريخ، حالات حضرت سيد سجاد (ع)، چاپ اول - 2 جلد. / ناسخ التواريخ، احوال حضرت باقر (ع) -جلد. / کتاب انوارالسهيلي، خطي - جلد. / ديوان وصال، در مراثي و قصايد و غيره - جلد. / بستان السياحة - جلد. / تاريخ نگارستان - جلد./ کليات شيخ سعدي - جلد. / خمسهي نظامي گنجوي - جلد. / حديقهي سنائي - جلد. / ناصر خسرو علوي -جلد./ قابوسنامه - جلد / فيض الدموع، تأليف مرحوم بدايع نگار - جلد./ شاهنامه، چاپ بمبئي، اعلا - جلد./ مثنوي مولوي، چاپ مرحوم علاءالدوله - جلد./ کتاب مجمع الفصحاء، اول و دويم - 2 جلد. / کتاب جواهرالاخلاق که بايد در خود کتابخانه ضبط باشد - يک صد جلد./
فصل هشتم: صورت اسباب موقوفهي متعلق به مسجد محموديه که از مسجد نبايد خارج شود: زيلوي يزدي - 16 پارچه. / چراغ شيشهي آويز که سواي دو عدد چراغ برق است - 20 عدد. / پيت (69) آهني جاي نفط - عدد. / شمعدان مس و گلگير آهني جهت کنار محراب امام جماعت - عدد. / پردهي کرباس جهت درهاي مسجد در زمستان - 3 عدد. / منبر چوبي - عدد. / پيراهن منبر که از ماهوت سرمهاي است - عدد./ تجير براي حايل ساختن بين مردان و زنان هنگام نماز جماعت - دو پارچه که چهارده تخته است. / فانوس شيشهاي روي شمعدان کنار محراب جهت امام جماعت، که هرگاه در تابستان امام جماعت شبها را بخواهد روي بام نماز گزارد، خادم بايد شمعدان کنار محراب را با فانوس ببرد به بام براي کنار محراب - عدد./
فصل نهم: صورت اسباب موقوفهي متعلق به مدرسهي محموديه که[آنها را]از مدرسه نبايد خارج کنند؛ و آنچه[را که]متعلق به طلاب است، سواي زمان حاجت استعمال، بايد باقي اوقات در صندوقخانهي اطاق خود گزارده محافظت نمايند.
چراغ و لنتر (70) بلور جهت جلوخان مدرسه - دستگاه. / چراغ و فانوس شيشهي بزرگ جهت دالان مدرسه - عدد./ چراغ شيشه متعلق به صحن مدرسه - 4 عدد. / چراغ شيشه متعلق به بالوعه - عدد./ چراغ شيشهي گلدستهي سر درب مدرسه - 8 عدد. / زيلوي حجرات متعلق به طلاب - 7 پارچه./ زيلي متعلق به اطاق مدرس - يک پارچه. / زيلوي متعلق به کتابخانه - 2 پارچه./ قاليچهي عراقي متعلق به کتابخانه - 2 پارچه./ قاليچهي عراقي متعلق به اطاق مدرس - پارچه./ مجموعه (71) و سيني مس بزرگ جهت شام و ناهار طلاب و کتابدار - 8 عدد. / ديزي مس جهت آبگوشتپزي و آشخوري طلاب و کتابدار - 8 عدد./ بشقاب مس جهت طعامخوري طلاب و کتابدار - 8 عدد./ روغن داغکن مس - 2 عدد./ آفتابهي آهني جهت حجرات طلاب و کتابدار و مدرس - 9 عدد./ طشت آهني جهت زير آفتابهي اطاق طلاب و مدرس و کتابدار - 9 عدد.
فصل دهم: صورت اسباب و اشياي موقوفهي متعلق به معلمخانهي اطفال فقرا و ايتام: زيلوي بزرگ يزدي - يک پارچه./ قرآن چاپ بمبئي - 10 جلد./ کتاب تعليم الاطفال - 10 جلد./ کتاب ليلي و مجنون - جلد./ کتاب پريشان قاآني - جلد./ کتاب فرمايشات حضرت امير (ع) - جلد./ کتاب ديوان مغربي - جلد./ کتاب گلستان شيخ - 2 جلد./ کتاب جامعالتمثيل - جلد. / کتاب رياض الحکايات - جلد./ کتاب حافظ - جلد. / ترجمهي جنت - جلد. / کتاب عينالحياة - جلد./ کتاب کليات شيخ - جلد. / کتاب توسل - 2 جلد./ کتاب حليةالمتقين - جلد./ کتاب يوسفيه - جلد./ کتاب ينابيع الحکم - جلد./ لوح حلبي جهت مشق اطفال - 11 عدد./ دوات مرکب - 36 عدد./ شيشهي مرکب - عدد./ طقار (72)زرگ رحلي جهت قرائت قاري، ليالي جمعه و شبهاي متبرکه - جلد.
فصل يازدهم: صورت اشيا و اسبابي که براي روضهخواني دههي عاشورا و روضهخواني دههي آخر صفر ور وضهخواني رجب و شعبان و رمضان و تهيهي (73)روز غدير وقف شده و استعمال آنها در غير موارد مذکوره حرام است، براي هرچه باشد و هرکه باشد: ديگ مس بزرگ که شش من برنج پلو ميدهد - عدد./ ديگ مس که سه من برنج پلو ميدهد - عدد. / ديگ مس که دو من برنج پلو ميدهد - عدد./ ديگ مس که يک من برنج پلو ميدهد - عدد./ ديگ مس که سه چهاريک (74) برنج پلو ميدهد - عدد./ پاطيل (75)مس بزرگ براي خورشپزي - عدد./ طشت مسي بزرگ - عدد./ باطيهي مس بسيار بزرگ براي برنج خيس کردن و شربتخانه - 2 عدد./ آبکش مس بزرگ جهت چلو صافکني - 8 عدد./ مجموعهي مس بزرگ - 10 عدد./ قاب (76)مس بزرگ براي پلو و چلو - 16 عدد./ قدح (77) مس بزرگ براي افشره (78) 78 عدد./ کاسهي مس آشخوري - 16 عدد. / وزيري (79) مس خورشخوري - 16 عدد. / بشقاب مس جهت بوراني (80) 16عدد. / بشقاب مس جهت پنير و سبزي - 16 عدد. / بشقاب مس جاي خربزه - 16 عدد. / بشقاب مس زيردستي - 16 عدد./ ترشيخوري مس - 16 عدد./ قاشق افشره - 16 عدد. / نمکدان بلور جفتي - 16 عدد./ قاشق آشخوري - 16 عدد. / کفگير و ملاغه (81) مس - 2 عدد./ ماهيتابهي مس بسيار بزرگ - عدد. / آفتابه و لگن مس نوظهور - 2 دست./ آفتابه و لگن معمولي مس يزدي - 2 دست./ ساطور قيمهکني (82)و تختهي زير ساطور - 2عدد./ روغن داغکن مس - عدد. / خوانچه که ميز غذاخوري است - 6 عدد. / سفرهي چلوار روي ميز غذاخوري - 4 پارچه.
صورت اسباب چاي و قهوه و غليان: سماوار (83) بسيار بزرگ جهت روضهي دههي عاشورا و غيره - عدد. / سماوار برنج متعارف - عدد./ سيني مس زير اسباب چاي - 2 عدد./ سيني مس زير فنجان چاي - 12 عدد./ استکان و نعلبکي دو دست - 24 عدد./ قاشق چاي - 12 عدد./ قوري بزرگ - 2 عدد./ قندان مس - عدد./ سيني برنجي بزرگ جهت زير سماوار - عدد. / تنگروي - زوج./ جام برنجپاي سماوار - عدد./ چايدان مس - عدد./ سماوار قهوهپزي - 2 عدد. / سيني برنجي زير سماوار قهوه و زير فنجان قهوهخوري - 2 عدد./ فنجان قهوهخوري - 20 عدد./ غليان، کوزه و ميانه - 30 عدد./ سرغليان مشکي و بادگير مسوار (84) 30 عدد./ تختهي زير سرغليان - 2 عدد./ ظرف تنباکو - عدد. / کفگير آهني آتشگذاري سرغليان - 2 عدد./ انبر آهني - 2 عدد./ منقل آهني يزدي - عدد.
فصل دوازدهم: در شرايط سکناي طلبه است در حجرات مدرسهي مبارکهي محموديه به شرحي که داده شد. در حجرهاي دو نفر طلبه به تعيين متولي و ناظر بايد ساکن باشند که اقل مقام علمي ايشان درس مغني و مطول و مافوق آن باشد، و طلبه بايد متقي و طالب علم و مشغول به تحصيل علوم فقهيهي شرعيه و بالغ و عاقل باشد. و شرط است تحصيل او حکمت فقط نباشد، که چنين کسي حق سکون در اين مدرسه ندارد، مگر آنکه يک دوره فقه و اصول را ديده باشد؛ و هرگاه يک دوره فقه و اصول را نديده باشد، نميتواند در اين مدرسه حکمت بخواند. و نيز جمعي که خود را به شکل طلبه مينمايند و شغلشان معلمي در خانههاي مردم است، يا طبابت يا روضهخواني يا وکالت ميکنند، حق سکون در اين مدرسه ندارند. و همچنين کساني که غالبا اوقات خود را به رفتن[به]مجالس فاتحه و يا روضه يا مهماني خانههاي مردم بدون دعوت و رفتن به عروسي خانهها صرف مينمايند، يا طلبهاي که هم او مصروف اشعار و لهو و لعب و اعمال لغويه است؛ و همچنين اشخاصي که مصدر شرارت و مفسدهجويي هستند، سکون امثال اين جماعت در مدرسهي مبارکهي محموديه حرام است و خلاف شرع مقدس ميباشد؛ و در صورتي که اشتباها از اين قبيل مردم را به مدرسه سکني و منزل داده باشند، بعد از تبين احوال، متولي و ناظر ميبايد او را معجلا از مدرسه خارج نمايند. و لعنت خداوند ان شاء الله بر اشخاصي باد که از اين جماعت حمايت کنند يا توسط نمايند(85) براي توقف و زيست ايشان در اين مدرسه. و مقرر شد که در هر حجرهاي زياده از يک شاگرد نگاه ندارند و مهمان در حجره زياد از دوازده ساعت حق زيست ندارد و طلبه نيز حق نگاهداري از او ندارد. و همچنين هر طلبهاي که در اين مدرسه متعه (86) بياورد، در روز يا شب، متولي و ناظر را رسد (87) که او را اخراج نمايند از حجرات اين مدرسه.
فصل سيزدهم: در شرط تعطيل طلبه است تا چهل روز در ايام سال (88)، چنانچه بخواهند به وطن خود بروند براي صلهي ارحام و سرکشي به خانمان با اذن متولي و ناظر؛ و هرگاه از چهل روز بگذر و مراجعت نکرده باشند به حجرهي خويش، متولي بايد طلبهاي ديگر مشتغل محصل علم را سکني دهد. و نيز شرط شد در هر حجرهي مدرسه که مشتمل است بر سکناي دو نفر طلبه، هرگاه خود آن دو طلبه بخواهند يک نفر طلبهي عاريه[را]منزل دهند که محصل علم و ساعي در طلب علم باشد، متولي حق ممانعت آن يک نفر طلبهي عاريهي طالب علم را ندارد، وليکن شخص غير مشتغل و محصل علم را (89)به هيچ وجه هيچ کس اذن سکني دادن در حجرات مدرسه ندارد. و نيز شرط شد در هر حجرهاي که دو نفر طلبه سکني دارند، بدون آنکه عذر شرعي داشته باشند، اقلا يک نفر از آن دو نفر شب را بايد در حجره بيتوته کند. و بدون عذر شرعي هرگاه در اکثر ماه هر کس از طلاب در مدرسه نباشد، حق وظيفهي آن ماه را ندارد؛ و
همچنين زماني که به وطن خود و جاي ديگر برود و در مدرسه نيست، حق مطالبه کردن وظيفه را ندارد و متولي بايد وظيفه او را بين طلاب ساکن مدرسه به تساوي قسمت کند.
فصل چهاردهم: در تکليف طلاب ساکنين مدرسه است. هر طلبه در شبانهروزي، حسبالشرط في صحة سکونه، بر عهدهي اوست که اقلا يک حزب کلامالله مجيد تلاوت کند براي کسب سعادات اخروي؛ و خواهشمند است نظر به ارتباط معنوي که سلسلهي مسلمانان را با يکديگر است، بعد از فراغت از تلاوت کلامالله به همت عليا ياد خيري از واقف و پدر و مادر و ذوي حقوق او بنمايد؛ و مدت توقف هر طلبه در حجرات مدرسهي محموديه، دوازده سال است و علاوه از اين حق زيست در اين مدرسه ندارند.
فصل پانزدهم: در امتحان طلاب. بر متولي و ناظر حتم و لازم است که در هر سال يک مرتبه با حضور اساتيد و علما و رؤساي علوم، طلاب مدرسه را امتحان نمايند و ترقيات ايشان را در تحصيل علوم مذکوره در مدرسه بسنجند. بعد از رسيدگي، در صورتي که ترقي ايشان فوقالعاده و مورد مدح مقرر شود و محل رأفت و مرحمت شوند، به قدر لياقت هرکس (90) متولي بايد از سهم مخصوص که در فصل ششم و شعبهي دهم معين شده به او عطايي بنمايد که موجب تشويق ديگران شود، و مقدار آن منوط به نظر متولي و ناظر است نسبت به اشخاص و ترقيات ايشان در علم. و بديهي است کسي که يک سال در مدرسه زيست کرده به اسم آنکه تحصيل ميکند، وظيفهي مدرسه را گرفته و خورده و براي او ترقي حاصل نشده باشد، ديگر ماندن او در مدرسه و موقوفهي مدرسه بر او حرام[است]و بايد از مدرسه اخراج شود، زيرا موقوفه حق محصلين علوم است، نه طعمهي هر جهول ظلوم (91)
فصل شانزدهم: در تکاليف کتابدار. اولا کتابدار بايد در هر عصري از اعصار يک نفر از سلسلهي جليلهي سادات اخوي باشد که او را متولي و ناظر انتخاب نمايند. و ثانيا کتابدار بايد زاهد و متقي و سليمالنفس و عالم و خبير و بصير در کار کتب علميه و فقيه باشد؛ و در صورت فقدان اين شرايط در اشخاص اين طايفه از سادات، بايد متولي و ناظر شخصي از طلاب را که موصوف به اين اوصاف باشد، انتخاب نمايند. و شرط است کتابدار حق تعيين نايب قرار دادن به جاي خود نداشته باشد و خو او بنفسه مواظب و مراقب در کار کتابداري باشد و سواي ايامي که تعطيل است براي طلاب، بقيهي ايام را همه روزه از صبح الي دو ساعتي شب در کتابخانه حاضر باشد. و متولي و ناظر و امام جماعت و امثال اين اشخاص حق دارند هر وقت بخواهند در حجرهي جلو کتابخانه به قدر رفع حاجت و رفع خستگي توقف نمايند. و هر کس کتابدار باشد، اولاد او حق کتابداري ندارند بعد از پدر؛ مگر به انتخاب ناظر و متولي شخص ديگر از اين طايفه يا غير اين طايفه منتخب شود با اوصاف مذکوره و تکاليف کتابداري که - به نهجي که ذکر شد - متولي و ناظر تعيين مينمايند براي کتابداري کتابخانهي مدرسهي مبارکهي محموديه.[و]شرط است که کتب کتابخانه را حفظ و حراست نمايد و با مهر منگنه (92) اسم واقف که در کتابخانه هست، موقوفه را مهر نمايد و دفتري داشته باشد که کتب موقوفه را با آنچه حسبالشرط متولي بايد در هر شش ماه خريداري کند که بر کتب کتابخانه بيفزايد، کتابدار ثبت و ضبط در آن دفتر نمايد. و بر عهدهي کتابدار است[که]نگذارد کتب موقوفه از ميانه برود، و در هر شش ماه يک مرتبه ميبايد متولي و ناظر و چند نفر از ثقات طلبه را بر اعيان کتب موقوفه مطلع سازد. و بر عهدهي کتابدار است که نگذارد کتب موقوفه را، خواه از اهل مدرسه و خواه از خارج، احدي بياذن متولي و ناظر و اطلاع مدرس و چند نفر از ثقات طلبه بيرون ببرد، و با اذن و اطلاع نيز بيشتر از يک شبانهروز در خارج نگاه ندارند؛ و بايد کتاب را بدون قبض به کسي از طلبه و غيره ندهد، مگر با شرايط مزبوره، وق بض هم از او دريافت نمايد و طلاب را نگذارد در دادن کتاب به يکديگر مضايقه کنند که مهما امکن کتب را معطل نگذارند؛ و بايد در حفظ و ضبط کتب اهتمام بليغ نمايد. و شرط است که در سالي دو وقت يکي در آخر شعبان و يکي در آخر شهر ذيالحجه کتابدار کتبي را که در مدرسه نزد طلاب يا نزد هر کس هست جمع کرده در کتابخانه نگاه دارد، به واسطهي تعطيل درس طلاب؛ و بعد در غرهي (93) شهر شوال و غرهي شهر صفر به طلاب بدهد و در هر شبانهروزي اقلا يک حزب تلاوت کلام الله مجيد نمايد، و به همان ترتيب و خواهشي که از آقايان طلاب شده از او هم ميشود به همان نهج. و ضبط کتب اطفال، آنچه اضافه از کفاف ايشان باشد نيز بر عهدهي کتابدار است تا به وقت حاجت به ايشان بدهد؛ و مهمان را بيش از دوازده ساعت حق نگاهداري در حجره ندارد و مهمان نيز نميتواند بيش از زمان مزبور بماند.
فصل هفدهم: در تکاليف مدرس است؛ يعني مدرسي را که متولي و ناظر تعيين مينمايند، بايد سواي ايام پنجشنبه و جمعه و قتل و اعياد و ايام (94) تعطيلي که معمول است براي تعطيل، و غير (95)ايام مرض، باقي روزها همه روزه دو مجلس درس، صبح و عصر، به جهت طلاب داشته باشد، و دو درس و سه درس بدهد، و با کمال خوشخويي و خوشخلقي و خوشرويي به طلاب اظهار مهرباني نمايد و مشوق ايشان باشد؛ و در صورتي که اظهار اشتباه خود
را کنند، به ملايمت رفع اشتباه ايشان را بنمايد. و طلاب مدرسهي محموديه مادامي که مدرس صلاحيت تدريس از براي ايشان دارد، حق ندارند براي مباحثه به جاي ديگر بروند؛ و هرگاه مدرس با اذن و اجازهي متولي و ناظر به زيارت اماکن متبرکه و سفر مکه برود، زمان غيبت او وظيفهاش حق ارحام واقف است؛ چنان که در آخر فصل ششم ذکر گرديده؛ و هرگاه از مدت زيارت اماکن و از مدت معين حج بگذرد و بعد بيايد، مداخلهي او در کار تدريس مدرسهي محموديه موقوفه به اذن جديد متولي و ناظر است. و شرط است که شخص مدرس اقلا هر شبانهروزي يک حزب کلامالله مجيد تلاوت نمايد؛ و خواهشمند است بعد از فراغت از تلاوت کلامالله، به همم عاليه و قربة الي الله ياد خيري از واقف والدين واقف و ذيالحقوق او بکند. و شرط است که امامت مسجد مبارک محموديه و تدريس طلاب مدرسهي ميمونهي محموديه در هيچ زماني با يک نفر نباشد و شغل هر يک منحصر به فرد باشد.
فصل هجدهم: در تکاليف امام جماعتي است که براي مسجد محموديه، ناظر و متولي تعيين مينمايند. از جهت امامت بايد در تمام فصول در صورت امکان و دسترس، سه وقت را در شبانهروز، وگرنه براي نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشا، در مسجد حاضر باشد و ساعتي باشد که نماز در زمان فضيلت و اول وقت گزارده شود که مورث خير دنيا و آخرت و موجب خشنودي حضرت عزت و اسباب رضامندي شارع مقدس (96) صلوات الله عليه و آله، است. و هرگاه امام جماعت با اذن و اجازهي متولي و ناظر به زيارت اماکن متبرکه و سفر مکه برود، زمان غيبت او وظيفهاش حق ارحام واقف است، چنان که در آخر فصل ششم ذکر گرديده، و هرگاه از مدت زيارت اماکن و از مدت معين زيارت حج بگذرد و بعد بيايد، مداخلهي او در امامت مسجد محموديه موقوف به اذن جديد متولي و ناظر است. و شرط است که در مسجد هر شبانهروز اقلا يک حزب کلامالله مجيد تلاوت نمايد؛ و خواهشمند است بعد از فراغت از قرائت کلامالله، به بذل عطا قربة الي الله ياد خيري از واقف و والدين و ذويالحقوق واقف بنمايد. و شرط است هر کس امامت مسجد محموديه را مينمايد، بر اولاد او حرام است امام جماعت اين مسجد را کنند، هرچند اولاد او عالم و عادل باشند؛ و هر قدر با زهد و تقوي باشند و هر قدر طرف قبولي عامه را داشته باشند، امامت جماعت مسجد محموديه را حق ندارند؛ و بايد متولي و ناظر شخص ديگري را که صلاح دانند از براي امامت جماعت دعوت نمايند. و تعيين واعظ ماه مبارک رمضان موقوف به ميل امام جماعت است، مشروط بر آنکه بايد واعظي را اختيار نمايد که معروفترين واعظين باشد و راستگو و متدين و طرف قبول عامه باشد و خوشبيان باشد و متهم نباشد.
فصل نوزدهم: در تکاليف معلم و مشاقي است که براي درس و مشق اطفال، متولي و ناظر معين ميفرمايند. بايد آن معلم ظاهرالصلاح و متدين و متقي و پرهيزکار باشد، و به يک درجه صاحب خط باشد که بتواند از عهدهي تعليم دادن اطفال و مشق ايشان برآيد، و مواظبت حال ايشان را بنمايد و مشوق باشد اطفال را بر اينکه اوقات خود را صرف درس و مشق نمايند. و معلم بايد همه روزه رسيدگي به حال هر يک از اطفال داشته باشد که همگي مشغول درس و مشق باشند، و سواي ايام جمعه و اعياد و قتل، ديگر روزها جز براي حوايج لازمه از معلمخانه به جايي نرود که کار اطفال خرسک بازي شود(97) و نبايد غفلت از حال اطفال داشته باشد، و نگذارد ايشان مشغول صحبت و لغوگويي باشند. و مقرر است که هميشگي (98)عدد تا به سي و شش نفر رسد از اطفال فقرا و اطفال ايتام بيباعث و بيباني؛ چنان که از نسل سادات باشند، البته اولويت دارند بر غير سادات؛ و در صورت حاضر نبودن سادات، غير سادات هم باشند قبول نمايند که در اين معلمخانه مشغول درس و مشق باشند؛ و کتاب و درس و کاغذ مشق و قلم و مرکب و يخ تابستان و آتش زمستان ايشان مجاني داده شود ان شاء الله. و شرط است که هر يک از اين سي و شش نفر طفل، زمان ورود به معلمخانه از هشت سال کمتر و از يازده سال علاوه نباشد؛ مدت تحصيلي و زيست هر طفلي در اين معلمخانه سه سال تمام است که سي و شش ماه باشد. پس هر طفلي که در اين معلمخانه سي و شش ماه تحصيل کرده باشد،در ماه آخر که او را اخراج مينمايند، در همان ماه يکي ديگر به جاي او بياورند[و]بايد قبول کنند که عدم مدام سي و شش نفر باشد. و بر عهدهي متولي است که در آخر هر شش ماه دو نفر از طلاب مدرسه را اختيار و انتخاب نمايد که با حضور معلم و مشاق درس و مشق ايشان را امتحان نمايند و کتابچهاي بردارند[و]درس هر يک در آن ثبت نموده و خطوط همه را ضبط فرموده که در شش ماه بعد که درس و مشق ايشان امتحان ميشود، معلوم باشد که هرچند نفر از ايشان ترقي فوقالعاده کرده باشند و مورد تحسين واقع شوند و شايستگي رأفت و رحمت را دارند، چنانچه فصل تابستان باشد کلاه و پيراهن و شلواري؛ و هرگاه هنگام زمستان باشد، لبادهي (99) ماهوتي به آن اشخاص عطا کنند که موجب تشويق ديگران گردد؛ و چنانچه در ميان ايشان معلوم شود در امتحان که طفلي کودن و بدخوست که ابدا زحمت معلم در وجود او اثر ندارد و تربيت و تعليم دربارهي او بيسود و ثمر است، بايد فورا او را از اين معلمخانه اخراج نموده و طفل ديگر بر جاي او برقرار کنند. و شرط است هرگاه کسي از طلاب شکايتي داشته باشد به بهانهي
اينکه اطفال قيل و قال دارند و به واسطهي اصوات آنها ملول است، و بخواهد تغييري در وضع اطفال بدهد، حق ندارد؛ و هرگاه اصراري در اين باب داشته باشد، زيست او در اين مدرسه حرام است و غاصبا در اين مدرسه منزل دارد. بلي، ميتواند از متولي و اساتيد اطفال خواهش کند که به اطفال بسپارند چندان صداها را به جهر بلند نکنند، ولي بيش از اين طلاب به اطفال تحکمي ندارند.
فصل بيستم: در تکاليف قاري است که از جهت قرائت کلامالله مجيد رباني، متولي، و ناظر تعيين مينمايند. و بر عهدهي اوست که در شبهاي جمعه و ليالي متبرکه بعد از فريضهي جماعت الي دو ساعتي شب در اطاق مدرس يا در مسجد نشسته به صورت جهر و آواز خوش تلاوت قرآن نمايد. و در ماه رمضان از دو ساعت به ظهر تا وقتي که امام جماعت مسجد مبارک محموديه براي نماز حاضر ميشود، شخص قاري مجلس قرائت در همان اطاق مدرس ترتيب دهد و مشغول تلاوت قرآن باشند؛ وخواهشمند است بعد از قرائت ياد خيري از واقف و الدين و ذويالحقوق او بنمايد.
فصل بيست و يکم: در تکاليف مؤذن است که به اذن متولي و ناظر براي مسجد و مدرسهي مبارکهي محموديه معين ميشود. شرط است مؤذن خوش صوت با صافي حنجره و به صداي جهر اذان گويد و مناجات نمايد؛ و بايد از نيم ساعت قبل از صبح در گلدستهي مدرسه حاضر باشد و به صورت اعلامي (100) قدري مناجات کند و بعد از دخول وقت، اذان بگويد. و هرگاه امام از براي نماز حاضر باشد، مؤذن برود در مسجد اذان و اقامه را نيز بگويد، و همچنين اول ظهر و مغرب اذان گويد، و در شبهاي جمعه و ليالي متبرکه، در اول شب مناجات کند؛ و زماني که حاضر ميشود براي اذان و اقامه و تکبيرگويي در مسجد براي نماز امام، بايد مواظب جماعت مصلين در وقت نماز باشد، از صفوف راست کردن (101) و مهر نماز به مردم دادن؛ و هنگامي که امام مشغول نماز است، تکبير گويد و مردم را اطلاع دهد از حالت قيام و رکوع و سجود امام؛ و مؤذن ميتواند در موقع نماز طفلي را به جاي خود قرار دهد براي تکبير گفتن، و خود مشغول نماز شود؛ و چنانچه مؤذن به وظيفهي مراتبي که مسطور شده عمل نداشته باشد، بايد متولي و ناظر او را اخراج کنند و مؤذن ديگر که موصوف به اوصاف مزبوره باشد، بياورند.
فصل بيست و دويم: در تکاليف دو نفر خادم است که متولي و ناظر تعيين ميفرمايند. بايد پيوسته مواظب نظافت و پاکيزگي مسجد و مدرسه باشند، و اقلا روزي يک مرتبه برحسب حتم بايد مسجد و مدرسه و مدرس و ساير مضافات مدرسه را جاروب کنند و ازالهي خاکروبهي آن را بنمايند، و چراغهاي مسجد و مدرسه را هميشه پاک و تميز نگاه دارند. و مادامي که چراغ برق در مسجد هست، به جز شبهاي جمعه و ليالي متبرکه که چهار چراغ بر چراغهاي برق[چنان که]معمول است، افزوده ميشود در مسجد، چراغ ديگر اضافه کردن لازم ندارد؛ وليکن هرگاه چراغ برق موقوف شود (102)، در تمام شبها سه عدد چراغ در مسجد روشن شود و در شبهاي جمعه و ليالي متبرکه چهار چراغ ديگر اضافه شود بر آن سه چراغ؛ و همه شب يک چراغ دالان مدرسه و دو چراغ در صحن مدرسه و يک چراغ گلدسته چنان که معمول است تا سه ساعتي شب، و در بالوعه يک چراغ - پيش از غروب آفتاب زودتر بگذارند - تا صبح روشن باشد و در شبهاي جمعه و ليالي متبرکه چراغ جلوخان را چنان که معمول است، بگذارند. و بايد دو نفر شخص خادم، امين و پرهيزکار و مسألهدان (103) باشند و در غير اوقات نماز جماعت، اطفال غير مميز هرزه گرد و مجانين و مردمان مشغوشالحال را از دخول[به]مدرسه و مسجد منع نمايند و کمال مواظبت را از مؤمنين و خدمات ايشان داشته باشند و حفظ اسبابي که مصلي با خود دارد، از قبيل کفش و غيره بنمايند؛ و ديگر چراغ ماه رمضان مسجد را مادامي که چراغ برق هست، هر شبي چهار چراغ بر آن بيفزايند و در سه شب احيا (104) تمام چراغهاي مسجد را بايد روشن کنند تا سحر، و در صحن مدرسه نيز در تمام شبهاي ماه رمضان چهار چراغ به انضمام چراغ دالان و جلوخان و بالوعه روشن نمايند و شش عدد چراغ گلدسته تا قريب به سحر. و در ماه محرم و صفر براي تهيهي تعزيهداري يا شبهايي که طلاب طبخي دارند، چراغ مطبخ را بدهند و در صورت انعقاد نماز جماعت در بام مسجد محموديه بايد يک چراغ در راه بام و دو چراغ در خود بام مسجد بگذارند و شمعدان و فانوس شيشهاي کنار محراب را جهت امام جماعت مواظب باشند و بگذارند، و در خدمات[به]طلاب کوتاهي نداشته باشند، آنچه محتاجاليه طلاب باشد در مدرسه. و مقرر است که در شبهاي جمعه و ليالي متبرکه و در شهر رمضان دو چراغ براي قاري و قرائت کنندگان قرآن که در شب مشغول قرائت ميشوند، منظور دارند.
فصل بيست و سيم: در تکاليف مباشري است که متولي و ناظر تعيين ميفرمايند براي سرکشي و رسيدگي به امورات جزئي و کلي مسجد و مدرسهي مبارکهي محموديه و املاک موقوفهي مسطورهي مشروحهي فصل پنجم و جمعآوري منافع و مالالاجارهي آنها. بايد شخصي باشد عاقل و کامل و امين و متدين و با تقوي و فهيم و هوشيار و باکفايت و
کاردان و کارگزار که رسيدگي کامل به کارهاي مسجد و مدرسه به همه نوع و همه قسم داشته باشد، حتي ازالهي برف زمستان و رسانيدن يخ طلاب و اطفال يتيم دبستان به تابستان و غيره و غيره؛ و از سرکشي و رسيدگي به املاک موقوفه و مباشري آنها دقيقهاي نبايد غفلت داشته باشد و مالالاجاره و منافع املاک موقوفه را آنچه شهريه است، ماه به ماه و آنچه قسط بندي است، در موقع آن و هرچه يوميه است، روز به روز بدون آنکه امور امروز را به فردا گذارد، جمعآوري کرده بعد از وضع دو عشر که حقالتوليه و حقالنظاره و حقالمباشر است،بقيه را به يک صد و بيست سهم درآورده هيجده سهم آن را که متعلق به دو نفر خادم و معلم اطفال و کتب و کاغذ اطفال و روشنايي چراغ است، بر کار تعمير مقدم داشته و بدهد، به نهجي که در فصل بيست و چهارم مقرر شده، و بقيه را هرگاه خرابي يا تعميرات لازمهاي در مسجد و مدرسهي محموديه و يا در عين املاک موقوفه به هم رسيده باشد، با اذن و اجازهي متولي و ناظر مشغول به تعمير و اصلاح آن شود و از منافع و مالالاجارهي املاک موقوفه مصارف آن کند با نهايت سعي و کمال اهتمام، تا آن را انجام دهد و به حالت اوليه رساند و آباد و داير گرداند؛ و بعد در آخر هر ماه هرگاه چيزي از عايدي و منافع و اجارهي املاک باقي ماند، آن را بايد به يک صد و دو سهم ديگر درآورده به شرح شعبات فصل ششم مابين بقيهي موقوف عليهم تقسيم و تسهيم نمايد. آنچه حقوق اهل وظايف شود، به هر يک برساند بدون طمع حبه و ديناري؛ ولو تبرعا به او چيزي دهند، نبايد قبول کند؛ و سهامي را که براي نيمهي شهر رجب و نيمهي شهر شعبان و يک شب از سه ليالي متبرکهي رمضان و يوم غدير و روضهي دههي عاشورا و روضه و اطعام ده شب آخر صفر معين گرديده هر قدر بشود، هرگاه موقع مخارج و مصارف بعض يا همگي آن نباشد، در نزديک نفر از تجار امين بگذارد با اذن و اجازهي متولي و ناظر، تا موقع مصارف آن رسيده آن[را]گرفته به مصرف رساند؛ و هرگاه اميني از امناي تجار را (105) که محل اطمينان متولي و ناظر باشد، نشناسد، بايد آن وجه را به استحضار متولي و اطلاع ناظر در صندوق آهني که در کتابخانه براي اين کار معين شده بگذارد، و ضبط باشد تا زمان مصارف آن رسيده مصرف نمايند؛ و دفتري بايد مهيا دارد و آخر هر شش ماه يک مرتبه با حضور متولي و ناظر و کتابدار و طلبهاي که به شرح فصل بيست و ششم معين و مقرر است، براي رسيدگي به حساب و به جمع و خرج منافع موقوفه برسند؛ و بعد از دو عشر حقالتوليه و حقالنظاره و حق مباشر که بايد در اعمال دخل و خرج املاک از جمع عايدي موضوع نمايند (106)؛ و بعد، مصارف تعميرات يا بنايي هرگاه به هم رسيده باشد، معين کنند و اخراج نمايند، و باقي را که به يک صد و بيست سهم منقسم گشته در آن دفتر ثبت نموده در کتابخانه به اذن متولي ضبط باشد و خداوند قاهر منتقم، جلت عظمته، را حاضر و ناظر دانسته خلاف و خيانتي در کارهاي خود روا ندارند. و شرط است بر متولي که اين شخص مباشر را در کارهاي شخصي خود به امري رجوع نفرمايد و جز عمل موقوفه هيچ عملي از اعمال شخصي خود را به او رجوع ننمايد، ولو خرد باشد يا بزرگ.
فصل بيست و چهارم: در وضع تقسيم منافع املاک موقوفهي مسطوره است حسبالمقرر آنچه در هر ماه از منافع املاک موقوفه عايد ميگردد. اولا بايد دو عشر از آن جدا شود و آن را چهار سهم نمايند: دو سهم حق دو نفر متولي و يک سهم حق ناظر و يک سهم حق مباشري که املاک موقوفه سپرده به اوست؛ و بعد بايد وظيفهي دو نفر خادم مسجد و مدرسه و معلم اطفال و کتب و کاغذ ايشان و روشنايي چراغ مسجد و مدرسه را که هيجده سهم از يکصد و بيست سهم ميشود، به شرحي که در فصل ششم و شعبات آن معين گشته، ماه به ماه به ايشان برسانند و صرف براي روشنايي چراغ نمايند و بر کار تعميرات مقدم دارند، و بعد بنايي و تعميرات لازمهي مسجد و مدرسه و املاک موقوفه را مقدم دارند و بر ساير وظيفهخوران و سهامي که براي هرگونه مصارف معينهي در فصل ششم است، زيرا که بايد عين املاک موقوفه هميشه داير و آباد باشد؛ و ازالهي برف مسجد و مدرسه و تعمير تلمبهي آب حوض واقعه در صحن مدرسه، جزء تعميرات است. و هرگاه در مسجد و مدرسه و متعلقات آنها و معلمخانهي اطفال نقصي واقع شود يا در آبادي آن کند، ولو به سوات عديده، حتي يکمل البناء و يتمالعمارة؛ و مادام که بناي مسجد و مدرسه و متعلقات آنها و معلمخانهي اطفال و املاک موقوفه به حالت اولي (107)نرسد و داير نشود، جز متولي و ناظر و مباشر و خادم و معلم اطفال و[جز براي]کتب و کاغذ و قلم و مرکب اطفال و روشنايي چراغ مسجد و مدرسه، ديگر هيچ کس را سهمي و حقي و بهرهاي نميباشد، و بايد بعد از تعميرات لازمه آنچه از عايدي باقي ماند، به يک صد و دو سهم ديگر مساوي درآورده و به شرح فصل ششم مابين بقيهي موقوف عليهم تسهيم و تقسيط کرده قسط هر ماه را از روي سهام طلبه و امام جماعت مسجد محموديه و مدرس و کتابدار و غيره و غيره آنچه شود، در آخر شود برسانند؛ و ساير سهام که به مصارف خيرات و مبرات و مخارجات بريهي معينه به شرح ذيل بايد برسد: متولي بايد در نزد اميني از امناي تجار با اطلاع ناظر بسپارد تا زمان مخارج آن و موقع صرف آن گرفته و به مصرف رساند و هرگاه اميني که محل اطمينان
متولي باشد، از امناي تجار به هم نرسد، بايد آن وجه را در صندوق آهني که در کتابخانه براي اين مسأله معين شده، به اطلاع ناظر بگذارد و ضبط باشد تا زمان مصرف آن رسيده مصرف نمايند.
توضيح آنکه مالالاجارهي يخچال در سال وجه نقد معيني است و به علاوه، معمول است مستأجر همه ساله دوازده خروار به وزن تبريز (108)يخ بدهد و بايد دو خروار آن را براي معلمخانهي اطفال فقرا و ايتام منظور دارند در فصل تابستان؛ و بقيهي آن که ده خروار ميشود، به نحو تساوي يک سهم به امام جماعت مسجد محموديه و يک سهم به مدرس مدرسهي محموديه و هشت سهم به هفت حجرهي طلاب و يک حجرهي کتابدار تقسيم نمايند.
فصل بيست و پنجم: در تکاليف متولي است. بر عهدهي اوست که به اطلاع ناظر[از]سهامي که در فصل ششم و شعبات آن معين شده به شرح مسطور از براي روضهخواني در شب نيمهي رجب و نيمهي شعبان و يکي از سه شب نوزده يا بيست و يکم يا بيست و سيم شهر رمضان، بايد (109) در مسجد و مدرسهي محموديه جمعي از طلاب را دعوت کند از کلامالله مجيد رباني را از قرآن شصت پارهاي که خود واقف وقف کرده تلاوت و ختم (110) کنند،[که]البته بهتر است، و در صورت غير دسترسي به آن، از شصت پارههاي وقفي ديگران؛ و پس از ختم يک کلامالله، اقامهي روضهخواني شود و بعد از ختم روضه، ايشان را اطعام کنند و انعام تلاوت قرآن را بدهند و بروند؛ و چنانچه متولي عذر شرعي نداشته باشد، در اين سه شب بايد خود او حاضر باشد. و نيز بر عهدهي متولي است که به اطلاع ناظر از سهامي که در فصل ششم معين شده به شرح مسطور از جهت يوم غدير، تهيهي غديريه را بايد بدين نهج کند: آنچه وجه سهم غدير باشد نصف آن را جنس ناشور و امثال آن خريداري نمايد و آن را قطعات پيراهن و شلوار کرده و نصف ديگر آن را پول نقد (111) يوم غدير در مسجد و مدرسهي محموديه حاضر نموده و بين فقرا تقسيم نمايد به فراخور حال هرکس، موقوف به اختيار متولي؛ و براي ارحام واقف نيز حصه و رسدي بفرستند، و هرگاه از طلاب مدرسهي محموديه هرچند که فقير و مستحق باشند، به هر يک از ايشان سهم و رسدي بدهند. و نيز بر عهدهي متولي است که در حفظ و حراست اشيا و اسباب و ظروف موقوفه نهايت سعي و اهتمام را داشته باشد و هر سالي يک مرتبه رسيدگي به ظروف و اشيا و اسباب موقوفه بنمايد. چنانچه فقدان يا نقصاني روي داده باشد؛ يعني چيزي تفريط شده يا معيوب شده يا اسقاط شده تحصيل يا اصلاح آن را بکند، من جمله قبل از عاشورا رسيدگي به اسباب چاي از سماوار و فنجان نعلبکي و غليان و غيره به شرحي که در سياههي (112) اسباب دههي عاشورا ثبت شده بنمايد. هرگاه چيزي تفريط شده يا اسقاط شده يا معيوب شده، از وجه همان سهامي که از جهت عاشورا معين شده تحصيل يا اصلاح آن را بکند و به اطلاع ناظر، تدارکات - تعزيهداري را ديده - از دعوت روضهخوانهاي صحيح معتبر و درويش مداح و قند و چاي و تنباکو و زغال (113) و غيره - که از صبح اول عاشورا اقامهي مجلس تعزيهداري حضرت سيدالشهدا، عليهالسلام، را در مسجد و مدرسهي محموديه بنمايد. و همچنين بر عهدهي متولي است که در اوايل شهر صفر رسيدگي به اسبابي[که]متعلق است به روضهخواني و اطعام به فقرا بکند، از مسينه آلات و اسباب سفره و ظروف خوانچه. هرگاه چيزي مفقود يا معيوب يا اسقاط شده باشد، از وجه همان سهامي که از جهت اطعام مساکين و روضهي شهر صفر معين شده در فصل ششم، تحصيل و يا اصلاح آن را بنمايد و به اطلاع ناظر، تدارکات روضهخواني را از قبيل برنج و هيزم و روغن و ادويهجات و قند و تنباکو و چاي و قهوه و زغال و ساير لوازمات ده شبه را ديده، از شب اربعين مخصوصا شروع به روضهخواني نمايند، لغايت ده شب که خاتمهي ليل بيست و نهم باشد در مسجد و مدرسهي محموديه؛ و مدعوين مجلس فقرا و دراويش و عجزه و عميان و طلاب مدارس گمنام و عملهجات و سادات فقير و اهالي اضافي که قليلالبضاعه هستند، آمده استماع ذکر مصيبت کرده چاي و غليان و قهوه و طعام صرف نموده بروند؛ و هرگاه غير ممکن باشد، روضه دههي عاشورا در عاشورا و ههي آخر صفر را در آخر صفر، در هر يک از اين شش دههي محرم و صفر که ممکن باشد، بخوانند، ليکن حتيالمقدور در عاشورا و آخر ماه صفر بايد خوانده شود، چنان که ذکر شد. و بر عهدهي متولي است که به اطلاع ناظر سهمي را که معين شده در فصل ششم از جهت خريد کتب علميه که محل حاجت طلاب باشد يا کتب ادعيهي (114) محتاجاليه و قرآن، در آخر هر شش ماه خريداري کرده تحويل کتابدار بدهد و او به مهر مخصوص کتابخانه برساند و ضبط کتابدار گردد؛ و در آخر سال، خود متولي به اطلاع ناظر و حضور چند نفر ازثقات طلاب و مدرس مدرسهي محموديه رسيدگي به کتب کتابخانه از روي دفتر متولي و فتر کتابخانه نموده چنانچه کتابي تفريط شده يا معيوب شده يا اسقاط شده باشد، تحصيل يا اصلاح آن را بنمايد.
توضيحا هرگاه از اشياي متعلق به مسجد و مدرسه و از اسباب و ظروف مسينهي طلاب و ظروف مسينهي روضهخواني و اسباب عاشورا و اسباب و اثاث روضهي شهر صفر و کتب و زيلو و قاليچه و غيره و غيره چيزي معيوب
و مفقود شده باشد، اصلاح يا تحصيل آن را متولي بنمايد. مقصود آن است که به توسط هر کس يا در نزد هر کس هر چيز که مفوقد يا معيوب يا تفريط شده باشد، متولي بايد براي تحصيل يا اصلاح آن شيء قيمت آن ر از معيوب کننده و مفقود کننده و تفريط کننده دريافت دارد و يا آنکه بعد از اصلاح و تحصيل از وظايف آن شخص کسر بگذارد، مگر آنکه معلوم شود از روي حقيقت و واقع و نفسالامر که آن شخص در نهايت، سعي و جهد خود را در حفظ و ضبط آن نموده وليکن بيرون از قوهي اختيار بازوي او عملي شده از معيوب و مفقود و اسقاط و فاسد شده؛ در اين صورت، آن شخص معفو است و بايد از وجهي که در هر فصل مقرر شده متولي جبران آن را بنمايد. و بر عهدهي متولي است که به اطلاع ناظر سهام ارحام فقير واقف را به شرحي که در فصل ششم معين شده[مابين ايشان تقسيم و تسهيم نمايد]، و همچنين هرگاه چيزي از سهام وظيفهخواران منافع موقوفه به واسطهي حاضر نبودن ايشان بلامالک مانده باشد؛ چنان که در آخر فصل ششم ذکر شده بر سهام ارحام فقير واقف افزوده، مابين ايشان تقسيم و تسهيم نمايد؛ و هرگاه خداي نخواسته از نتايج خود واقف، فقير باشند اولي هستند بر ديگران از ارحام؛ و قدر تقسيم مابين فقراي ارحام يا نتايج واقف، موقوف به مقدار فقر و فاقهي هريک (115) است نسبت به ديگري که متولي و ناظر ملاحظه نمايند. و بر عهدهي متولي است که در حفظ اشيا و اسباب و کتب متعلق به مسجد و مدرسهي محموديه سعي کامل و اهتمام بليغ داشته باشد، من جمله (116) بيست و هفت فرد زيلوي مسجد و حجرات مدرسه معلمخانهي اطفال؛ به اين معني که در ماه مبارک رمضانها که مسجد به زيلو مفروش ميشود؛ بعد از ماه رمضان آنچه اضافه از کفايت مأمومين و نمازگزاران با امام جماعت است، بفرمايد جمع کرده در انبار گذارند، و همچنين از حجرههاي طلاب و اطاق مدرس و کتابخانه و معلمخانهي اطفال در فصل تابستان که حصير مطبوعتر است، بفرمايد زيلوي آنها را جمع کرده و در انبار گذارند؛ تا زماني که هوا سرد شود و فرش غير حصير لازم باشد، حجرات طلاب و اطاق مدرس و کتابخانه و معلمخانهي اطفال را مفروش نمايند. و متولي به اطلاع ناظر همهساله بايد رسيدگي به وضع زيلوها و قاليچههايي که مخصوص کتابخانه و مدرس است، بنمايد؛ چنانچه فاسد يا اسقاط يا معيوب شده باشد، از اصل منافع املاک موقوفه تحصيل يا اصلاح نمايند، مانند تعميرات املاک؛ چنان که در فصل بيست و چهار مسطور است و حکمتش آن است که هم همگي وظيفهخواران مسجد و مدرسه مصروف بر آن باشد، وجد و جهد تمام داشته باشند که زيلوها را کسي ضايع ننمايد و معيوب نسازد، وگرنه از سهم ايشان جبران ميشود. و ديگر در امورات جزئي که بعضي شروطات شده، چنانچه پارهاي اتفاقات روي دهد که ترک آن موجب صلاح و فعل آن مورث فساد باشد، متولي وقت اختيار دارد که فيالجمله تغييري در آن مورد بدهد؛ مانند شروطي که در حق ساکنان مدرسه، حضرات طلاب و محصلين مذکور گرديده که زياده از چهل روز در سال حق مهاجرت ندارند و بيشتر از دوازده سال حق زيست در مدرسه ندارند. البته، طلبهي قابل فاضل محصلي صاحب زهد و تقوي که وجود او مايهي اعتبار و برکت اين مدرسه باشد، در اين مدرسه سکني داشته باشد، چهل روز را تا شصت روز و دوازده سال را علاوه بر آن نمايد دربارهي آن يک نفر. و همچنين در شروطات مخصوص ديگر، در حق امام جماعت و مدرس و غير ذلک من الشروط الأخر که عدم آنها صلاح باشد يا اصلح، متولي و مأذون است.
فصل بيست و ششم: از تکاليف متولي است که در آخر هر شش ماه به حکم قرعه سه نفر از چهارده نفر طلاب مدرسهي محموديه را که واقف از جهت مفتشي مقرر نموده که بايد به حساب مباشر رسيدگي نمايند (117)، تعيين نمايد و در آخر شش ماه دويم که آخر سال است، بر همين نهج سه نفر طلبهي ديگر از يازده نفر بقيهي طلاب را که در حساب قرعه نيامدهاند، به حکم قرعه تعيين نمايد و بعد از تفريغ (118) حساب مباشر، خود متولي بايد مجلسي تشکيل دهد[و]به اطلاع ناظر و حضور همان سه نفر طلبه و مدرس مدرسهي محموديه و امام جماعت و کتابدار، محاسبات کل عمل يک سالهي گذشته منافع موقوفه را که يک صد و بيست سه است، به شرح فصل ششم جمع و خرج نمايد و در دفتري ثبت نموده به مهر و امضاي حضرات مفصله (119)رسانيد. در کتابخانه ضبط باشد و خداوند سبحان، جلت عظمته، را حاضر و ناظر دانسته از قرارداد واقف تخلف ننمايد. و هکذا شش ماه ثالث براي حساب مباشر، سه نفر ديگر از هشت نفر بقيهي طلابي[را]که داخل قرعه نيامدهاند، به حکم قرعه انتخاب نمايد و در شش ما رابع که آخر دو سال است، سه نفر ديگر از بقيهي طلاب مدرسه که پنج نفرند، به حکم قرعه انتخاب و اختيار شوند و به شرح مزبور، خود متولي بايد حساب خود را جمع و خرج کرده و ثبت دفتر نموده و ضبط کتابخانه شود تا دورهي چهارده نفر طلبهي مدرسهي محموديه در اين عمل سرآيد؛ چنانچه در وجود همگي طلاب اين کفايت و استعداد موجود نباشد، اقلا در دوازده نفر ايشان حکم قرعه را مجرا دارند (120) و بعد تجديد مطلع کنند و به طور دور از سر گيرند. و متولي در آخر هر شش ماه بعد از تفريغ حسابهاي مذکور، سهمي[را]که براي اين سه نفر طلبه معين شده به شرح فصل ششم بايد به ايشان برساند.
فصل بيست و هفتم: در تعيين و تکليف ناظر است. ناظر بايد در امور مسجد و مدرسه و معلمخانهي اطفال و فقرا و ايتام و املاک موقوفه به نهجي که در اين دفتر مسطور است، و به منافع آن يک صد و بيست سهم باشد به شرح بيست و سه شعبه که در فصل ششم مذکور شده، و به مصرف هر فقره نظر داشته باشد؛ و بدون استحضار و صوابديد ناظر، متولي در هيچ زمان حق مداخلهي در کارها ندارد و متولي و ناظر بايد به صلاحديد يکديگر و مراعات و صلاحديد حال موقوفه، امورات را انجام بدهند. و هرگاه در امور متعلقه به مسجد و مدرسهي محموديه و املاک و مصارفات منافع املاک موقوفه اختلافي در ميان ناظر و متولي واقع شود، متولي مستقل است و نظارت مسجد و مدرسهي محموديه و املاک موقوفهي آن به شرح و بسطي که در اوراق وقفنامه مسطور است، و مخارجات آن که به يک صد و بيست سهم منسهم گشته به ترتيبات مذکوره، و تکاليف نظارت به تفصيلي که داده شده تا زماني که خود واقف حيات دارد، با خود اوست؛ و بعد از واقف، با جناب مستطاب مرجعالانام، ابولارامل والايتام، حجتالاسلام، متولي متصرف مدرسهي فخريه؛ که مدرسهي مرحوم حاجي محمد حسين خان مروي باشد. در هر دوري از ادوار و هر عصري از اعصار هر که باشد هم جناب ايشانند ناظر مسجد و مدرسهي محموديه.
فصل بيست و هشتم: در تعيين متولي است. توليت مسجد و مدرسهي مبارکهي محموديه و معلمخانهي اطفال فقرا و ايتام و املاک مستغلات از دکاکين و کاروانراي خدايي و يخچال و يخچوانها (121) و خانهها و از دو رشته قنات مرحوم سردار و عينالحياة خود جناب واقف، معزياليه، با خود ايشان است. و نظارت نيز چنان که شرح داه شد در فصل فوق با خود ايشان است، و خود جناب واقف را در زمان توليت حقي در عايدي حقالتوليه و حقالنظاره نميباشد و آن سهم تقسيط ميشود بر ساير سهام بيست و سه شعبهي فصل ششم. و تعيين امام جماعت و مدرس و کتابدار و طلاب و معلم و مشاق اطفال ايتام و قاري قرآن و مؤذن و خدام و مباشر مادامالحياة با خود واقف و بعد از ايشان به اختيار متوليهاي مزبور در ذيل است. و بعد از واقف، توليت با حاجي سيد حمد، اخوي واقف است و علياجاه مسطوره واقع شود در امور متعلقهي به مسجد و مدرسهي محموديه و املاک موقوفه در تغيير دادن املاک موقوفه از وضعي به وضع ديگر و در مصارف منافع آن، والدهي سيفالله خان استقلال دارد. و بعد از جناب حاجي سيد احمد، آقا سيد اسدالله و آقا سيد جواد، ولدان جناب واقف، هر کدام (122) که صلاحيت و رشد او بيشتر است و عليا مخدرهي مزبوره انتخاب و اختيار نمايد، متولي است با عليا جاه معلومه؛ و همچنين در مورد اختلاف، استقلال با علياجاه است و يا[اگر]امر به عکس واقع شود،[توليت]با حاجي سيداحمد است، و آقا سيد اسدالله و آقا سيد جواد، هر کدام که صلاح و رشد بيشتر دارد، و حاجي سيد احمد و علياجاه مزبوره، توليت با سيفالله خان، ولد علياجاه و يک نفر منتخب شده از اولادان واقف[است]به شرحي که ذکر شد؛ و در صورت اختلاف، استقلال با اولاد واقف[است]. و بعد از اين دو نفر به همين ترتيب توليت با يک نفر از اولاد ذکور واقف به شرط اکبريت سن و رشد، و يک نفر[از]اولاد ذکور علياجاه، صبيهي واقف به شرط اکبريت در سن و رشد [است]؛ و در مورد اختلاف، استقلال با اولاد واقف[است]. و چنانچه يکي از اين دو نفر متولي که تعيين شده، در هر دورهاي از ادوار زمان بعد از خود واقف الي آخر، بخواهد از (123) کارهايي که متعلق به متولي است، به شرحي که در اوراق وقفنامه درج شده، بدون عذر شرعي پهلو تهي (124)نمايد و خود را کنار کشد و کارها را به عهدهي متولي ديگر اندازد و در سر تقسيم منافع موقوفه مطالبهي حق نمايد، به هيچ وجه حق ندارد؛ مگر آن که هر دو متولي بايد همپا و همراه و همپشت بالمشاورة و المشارکة در کارهاي روضهي عاشورا و روضهي دههي آخر شهر صفر که اطعام به فقراست، امورات را انجام دهند و حقالتوليه را بالمناصفه (125) ببرند؛ وگرنه، «مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد (126) و خداي نخواسته، در صورت انقراض يکي از اين دو سلسله، توليت با سلسلهي ديگر[است]که دو نفر باشند به شرط اکبريت در سن و رشد. و چنانچه اولاد ذکور در آن سلسله منحصر به يک نفر شود، همان يک نفر متولي است به شرط صلاح. و خداي نخواسته، در صورت انقراض هر دو سلسله، توليت با متولي و نظارت با ناظر متصرف مدرسهي فخريه[است]، که مدرسهي مرحوم حاجي ميرزا حسين خان مروي باشد. و صيغهي وقف بالعربية والفارسية جامعة لجميع الشرايط والارکان، به نحو خلود و دوام جاري و واقع گرديد و به تصرف وقف داده شد و احکام وقفيت بر تمام مسطورات مترتب گرديد، (فمن بدله بعد ماسمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه) (127) و بعد از اجراي صيغهي شرعيه، به مبارکي و ميمنت در مسجد مبارک محموديه به عنوان مسجديت نماز گزارده شد. اميد است که خير دنيا و آخرت براي جناب واقف معزي اليه، دام اقباله العالي، حاصل شود، به تاريخ شهر رجب قويئيل سنهي يک هزار و سيصد و بيست و پنج هجري (1325) (128) غشکه (129)
سجلات و حواشي
بسم الله الرحمن الرحيم
قد وقع الوقف المؤبد من الواقف المسدد، ابي مع شرايط الصحة و اللزوم والقبض و الاقباض و غيرها حسبما فصل في هذه الاوراق. مصرفا و تولية و موقوفا عليهم و غيره وفقا... (130) مادامت السموات والارضين في الثامن والعشرين رجب الاصب 1325 (اثر دو مهر ناخوانا).
بسم الله الرحمن الرحيم
قد اجريت صيغة الوقف والتولية حسبما رقم في خمسة و عشرين صفحة و ستة اسطر و حاشيتين في يوم السبت ثامن والعشرين رجب الاصب 1325. سجل و مهر جناب آقاي محمدتقي سلمه الله.
بسم الله الرحمن الرحيم
قد اجريت صيغة الوقف علي النهج المقررة في الشريعة المطهرة النبوية المطهرة علي مشرعها آلاف الصلوات والتحية حسبما فصل في مراتب الثمانية و العشرين فصلا و في طي الخمسة والعشرين صفحة و سطور الست من التولية والنظارة والمصرف مع الشروط المرقومة فيها و له حاشيتين في رجب الاصب و الاصم سنة 1325 و انا الاحقر «جمالالدين الحسني» (مهر ناخوانا).
بسم الله الرحمن الرحيم
قد وقع الوقف المسطور علي الرقبات والکتب و الاشياء المرقومة في طي الخمسة والعشرين صفحة و ستة اسطر المشتملة علي الثمانية والعشرين فصلا حسبما فصل متنا و هامشا في محلين تولية و نظارة و قبضا و اقباضا لدي الاحقر في الثمانية والعشرين من رجب الاصب سنة 1325. من الاحقر «مرتضي الغروي عفي عنه» (مهر درست خوانده نميشود).
«يک دانگ[و]نيم از شش باب دکاکين و يک دکه، و يک دانگ[و]نيم از خانه را اين جانب فروختهام؛ در حضور داعي وقف شده صحيح است. و انا الجاني. ابوالقاسم الحسني اللاريجاني». (مهر ناخوانا)
توضيح آنکه يک صد جلد کتاب جواهرالاخلاق مرقوم در متن که بايد در کتابخانه ضبط باشد، مقصود آن است که تا سي سال از حال تحرير حبس باشد و پس از سي سال، هر ده سال که بگذرد، ده جلد آن را به اهل آن يعني اشخاصي که صلاحيت دارند از علما و مردمان معروف باديانت و امانت يا روضهخوانهاي موصوف بدين اوصاف بدهند. لغايت نه ده سال که نود سال باشد، نود جلد آن را به شرح مزبور مجاني بدهند و ده جلد اخير در خود کتاب خانه ابدالدوام بماند.
پي نوشت:
1-الذريعة الي تصانيف الشيعة، ج 5، ص 260.
2-مستفاد از مصاحبهي فرزند آيتالله مرعشي با پدر بزرگواشان، راديو ايران، 9 / 6 / 1369.
3-رک: ايران در جنگ بزرگ، ص 384.
4-در متون اسلامي راجع به شفاعت رسول اکرم (ص) و ائمهي اطهار، عليهمالسلام، و نيز انبياي سلف و اولياي کامل و علماي عامل و شهدا و مؤمنان راستين، روايات بسياري نقل و ضبط شده است که براي مزيد اطلاع ميتوان بحثهاي مفيد و مفصل قرآني، روايي، فلسفي و اجتماعي را در الميزان في تفسير القرآن (ج 1، صص 186-155) ذيل آيهي 48 از سورهي بقره مورد امعان نظر قرار داد. همچنين رک: تفسير ابوالفتوح رازي، ج 2، ص 224. الخلق (يوم يناد المناد) (5)مأخوذ از سورهي ق (50) آيهي 41: (و استمع يوم يناد المناد من مکان قريب).
5-مأخوذ از سورهي ق (50) آيهي 41: (و استمع يوم يناد المناد من مکان قريب).
6-اشاره به قسمتي از آيهي مبارکهي 31 از سورهي بقره (2) است.
7-نگارنده در کتب حديثي که در دسترس داشت، حديثي با اين الفاظ نيافت، اما در متون عرفاني به همين صورت به رسول اکرم (ص) نسبت داه شه است.(تمهيدات عينالقضاة، ص 162؛ و مرصاد العباد، صص 80-79. اين حديث در متون حديثي بدينگونه ضبط شده است: «کنت نبيا و آدم بين الروح والجسد»: الجامع الصغير، ج 2، ص 97؛ کنوز الحقايق، ج 2، ص 43؛ فيض القدير، ج 5، ص 53، و در حاشيهي صفحهي 54 اثر اخير آمده است: اين حديث به صورت «کنت نبيا و آدم بين الماء والطين» مشهور است که من بر آن دست نيافتم. در تفسير کشف الاسرار، ج 10، ص 294، حديثي تلفيق يافته از دو حديث مزبور وجود دارد که به نظر ميرسد توسط مؤلف آن صورت گرفته باشد. سعدي نيز ضمن نعت رسول اکرم (ص) در بوستان، با اقتباس از اين حديث گويد:
بلند آسمان پيش قدرت خجل
تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل
(کليات، ص 204).
8-سورهي انبيا (21) آيهي 107.
9-اشاره به بخشي از آيهي شريفهي 40 از سورهي احزاب (33) است.
10-«صراط المستقيم»: چون «مستقيم» صفت «صراط» است. و بايد از نظر تعريف و تنکير با آن مطابقت داشته باشد، ضبط صحيح آن «صراط مستقيم» يا «الصراط المستقيم» است. اما وجه تسميهي امام علي (ع) به «صراط مستقيم» مأخوذ از احاديث و اخباري است که از معصومين، عليهمالسلام، در تفسير «صراط مستقيم» روايت شده و غالبا از باب جري و تطبيق به مصداق است.
11-سورهي تين (95)، آيهي 4.
12-مقتبس از آيهي 70 از سورهي اسرا (17) است.
13-«موجد کل»: «موجد»، اسم فاعل از مصدر ايجاد و به معني ايجاد کننده و پديدآورنده است و مراد از «موجد کل» ذات اقدس حضرت باري تعالي، جلت عظمته، است که به قدرت مطلقهي خويش کل هستي
14-«به هم رساند»: به هم رساندن در اينجا به معني به دست آوردن است (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ج 1، ص 614).را ابداع فرمود.
15-سورهي شعرا (26)، آيهي 84.
16-اين بيت به اقتضاي بيت مشهور حافظ سروده شده است:
هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جريدهي عالم دوام ما
(ديوان، ص 22)..
17-ناظر است بدين بيت از خواجهي شيراز:
ترسم کزين چمن نبري آستين گل
کز گلشنش تحمل خاري نميکني
(ديوان، ص 946).
18-بخشي از حديث شريف نبوي است (رک: الجامع الصغير، ج 2، ص 80؛ فيض القدير، ج 4، ص 473؛ تمهيدات عين القضاة، صص 136 و 291؛ و با اضافه شدن عبارت «ذخرا بله ما أطلعتم عليه» مختصر صحيح البخاري، ص 412). اين حديث به صورتهاي ديگر نيز روايت شده است که براي مزيد اطلاع ميتوان بدين مأخذ مراجعه کرد: الجامع الصغير، ج 1، ص 92، و ج 2، ص 50؛ فيض القدير، ج 2، ص 467 و ج 4، ص 243؛ مثنوي معنوي،دفتر پنجم، صص 827 و 998.
19-اشاره به قسمتي از آيهي مبارکهي 133 از سورهي آلعمران (3) است.
20-ترکيب وصفي «الباقيات الصالحات» مأخوذ از سورهي کهف (18)، آيهي 46 است: (المال والبنون زينة الحياة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربک ثوابا و خير أملا).
21-سورهي شعرا (26)، آيهي 88.
22-اين حديث در وسائل الشيعة، ج 3، ص 486 و مستدرک سفينة البحار، ج 4، ص 424، آمده است؛ با اين اختلاف جزئي که بعد از «أعطاه الله» عبارت «بکل شبر منه أوقال» اضافه و عبارت «في الجنة» حذف شه است. مضمون اين حديث با عبارتي کوتاهتر بدين گونه روايت شده است: «من بني لله مسجدا بني الله له قصرا في الجنة من در و ياقوت و زبرجد» (کنز العمال، ج 7، ص 654). در همين مأخذ، صورتي ديگر از اين حديث را نيز ميتوان ملاحظه کرد.
23-نسخه: قطاة. صحيح، آن است که اين کلمه به فتح قاف خوانده شود؛ چنان که در اقرب الموارد، ج 2، ص 1017، آمده است: «القطاة: طائر في حجم الحمام، صوته قطا قطا و قد يطلق الحمام عليه لمشابهة و هو نوعان: الجوني والکدري».
24-اين حديث عينا در وسائل الشيعة، ج 3، ص 486، ذيل حديث شمارهي 2 و 6 نقل شده است؛ ليکن در جوامع حديثي اهل تسنن با اندکي تفاوت از رسول اکرم (ص) روايت شده است: رک: سنن ابنماجه، ج 1، ص 244؛ کنز العمال، ج 7، ص 650؛ فتح الباري، ج 1، ص 545؛ فتح الباري، ج 1، ص 545؛ مستدرک سفينة البحار، ج 4، ص 424؛ الجامع الصغير، ج 2، ص 168؛ فيض القدير، ج 6، ص 96؛ کنز العمال، ج 7، ص 650.
25-عودلاجان، يکي از محلات جنوب قسمت مرکزي شهر تهران کنوني، و قسمت شرقي تهران قديم است (رک: دايرةالمعارف فارسي، ج 2، ص 699؛ نيز: نقشهي دارالخلافهي طهران، در همين مأخذ، ج 1، صص 697 - 696 و 701-700).
26-دارالخلافه، عنوان شهر تهران در عهد قاجاريه بوده است؛ چنان که در عهد ناصرالدين شاه تهران را دارالخلافهي ناصري ميناميدند (رک: فرهنگ فارسي معين، ج 5، ص 495؛ براي اطلاع بيشتر از اوضاع شهر تهران در ادوار تاريخي، خصوصا در عهد قاجاريه، و آشنايي با مختصات جغرافيايي آن رک: دايرةالمعارف فارسي، ج 1، صص 703-695).
27-شيده، به کسر ال و سکون ثاني مجهول و فتح دال، نام يکي از شاگردان سنمار است که به جهت بهرام گور خورنگه و سه دير ساخت (رک: برهان قاطع، ص 1321).
28-سنمار، معماري است رومي که قصر خورنق را براي نعمان بن منذر بساخت. (رک: برهان قاطع، ص 1181؛ فرهنگ فارسي معين، ج 5، ص 814).
29-سورهي کهف (18)، آيهي 46؛ نيز رک: حواشي ذيل شمارهي 19.،
30-در جوامع حديثي فريقين يافت نشد. اما قريب بدين مضمون حديث است از امام صادق (ع) که فرمود: «مشي المسلم في حاجة أخيه المسلم خير من سبعين طوافا بالبيت» (رک: مصادقة الاخوان، ص 46)؛ در کنز العمال، ج 9، ص 9، نيز آمده است: «لأن أعين أخي المؤمن علي حاجته، أحب الي من صيام شهر و اعتکافه في المسجد الحرام»، امام صادق (ع) به صفوان بن جمال که حاجت حاجتمندي را برآورده بود، فرمود: «أما انک أن تعن أخاک المسلم أحب الي من طواف أسبوع بالبيت مبتدئا» (رک: الکافي، ج 2، ص 198؛ مصادقة الاخوان، ص 49). اين احاديث همگي عموميت مفهومي دارد که طبعا طالب علم يکي از مصاديق آن ميتواند باشد. با اين وصف راجع به جلوس در محضر علما و زيارت ايشان از امام علي (ع) حديثي جامع مضامين احاديث مزبور بدينگونه روايت شده است: «جلوس ساعة عند العلماء أحب الي الله من عبادة ألف سنة. والنظر الي العالم أحب الي الله من اعتکاف سنة في البيت الحرام. و زيارة العلماء أحب الي الله من سبعين طوافا حول البيت. و أفضل من سبعين حجة و عمرة مقبولة مبرورة - الخ» (رک: مستدرک سفينة البحار، ج 7، ص 345).
31-اين حديث عينا در مجاني الأدب، ج 2، ص 68، آمده و با اختلاف اندک نيز در قالب مثل ضبط شده است: «خير المال ما أنفق منه» (رک: کتاب الامثال ثعالبي، ص 9).
32-ترامواه، همان ترامواي (tramway) انگليسي است که به طور اعم به معني راهآهن است واگون برقي يا جز آن از روي آن عبور ميکند و مسافرين را از نقطهاي به نقطهي ديگر شهري ميرساند، واگون برقي، واگون شهري، خط آهن شهري. صاحب فرهنگ نظام، ذيل تراموي آرد: ارابهي اسبي يا آتشي يا برقي که روي خط آهن راه ميرود. در ابتدا که در تهران راه مذکور را ساختند، آن را تراموي و تراموه ميگفتند (رک: لغتنامهي دهخدا، ذيل واژهي «ترامواي»).
33-رقبات: جمع رقبة، در اينجا يعني حق مالکيت نسبت به زمين (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «رقبه»).
34-يخچال، در اينجا يعني گودال بزرگ و سقفدار که در فصل زمستان يخها را در آن انبار ميکردند تا در تابستان به مصرف رسانند. در گذشته جهت ذخيرهي يخ، برکههاي کوچکي تعبيه ميکردند و در فصل سرما آب در برکهها ميانداختند. پس از يخ زدن آبها تکههاي يخ را در محلي که در جهت ذخيرهي يخ در مجاورت برکه ساخته بودند انبار ميکردند. اين محل ذخيرهي يخ، عبارت از گودال عظيم دايره مانندي بود که سقفي مخروطي شکل و عظيم بر روي آن ساخته بودند، اين محل را به نام يخدان يا يخچال ميناميدند (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «يخچال»).
35-يخچاوان، يخدان، يخچال. لغتنامهي دهخدا (رک: حواشي، ذيل شمارهي 33). در فرهنگ فارسي، محمد معين، ج 4، ص 5250، کلمهي يخچائون با اندک اختلاف در معني نيز بدين شرح آمده است: «گودالي است وسيع و عريض و کم عمق که در يخچالهاي طبيعي احداث ميکردند و در شبهاي سرد زمستان در آن آب ميانداختند تا بر اثر برودت منجمد شود و سپس يخهاي گرفته شده را در گود يخچال ميريختند». از قياس اين کلمه با يخچال مشخص ميشود که يخچائون همان برکههايي است که آب در آنها ميانداختند تا يخ بزند. تعبير ديگر، يخچائون جاي يخ زدن آب است و يخچال محل ذخيره و انبار کردن يخ.
36-بريه، مؤنث بري و منسوب به بر، يعني بر سبيل نيکي و نکوکاري.
37-قويئيل: يکي از دوازده سال دورهي سنوات ترکان؛ سال گوسفند.
38-در نسخه، عدد 1325 روي کلمهي سيصد نوشته شده است.
39-دهليز: دالان اندروني، ميانخانه و در، راهرو تنگ در بنا. اين واژه به معني راهرو ميانهي ايوان و اتاق يا دالان و خانه است (رک: لغتنامهي دهخدا، ذيل «دهليز»؛ فرهنگ واژههاي فارسي در زبان عربي، ص 267).
40-مبال: جايي که در آن پيشاب ريزند، محل بول (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «مبال»).
41-بالوعه: چاهي که در آن آب باران و آبهاي فاسد ريخته شود، چاه فاضلاب، آبريز (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين). در زبان عربي دو کلمهي بلاعة و بلوعه نيز به همين معني به کار رفته است (رک: اقرب الموارد، ج 1، ص 59)؛ همچنين رک: لغتنامهي دهخدا، ذيل «بالوعه».
42-مضافات: جمع مضافه، در اينجا به معني متعلقات و ضمايم (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين).
43-مرافق، جمع مرفق، در اينجا يعني وسايل آسايش. (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين).
44-تجير، پردهي بزرگ و ضخيم که آويخته نيست و بر ستونهاي چوبين استوار است و در وسط حياط يا اتاق برپا کنند تا قسمتي از آن از قسمت ديگر جدا شود (رک: لغتنامهي دهخدا؛ فرهنگ عميد) اين گونه پردهها غالبا در مساجد و تکايا و حسينيهها برپا ميشده تا حايلي ميان جماعت مردان و زنان باشد.
45-خنچه، خوانچه، در اينجا به معني سفره است، نه خنچهي عقد و عروسي؛ چنان که بنابر مدلول عبارت متن، خنچه را زير اطمعهي زمان تعزيهداري حضرت سيدالشهدا مينهادهاند. از اين گذشته، در فصل يازدهم همين وقفنامه، ضمن برشمردن اسباب و وسايلي که براي روضهخواني در پارهاي از ايام محرم و صفر و رجب و شعبان و رمضان و براي تهيهي روز غدير وقف شده است، از خوانچه نيز با تعريف آن چنين ياد شده است: خوانچه که ميز غذاخوري است.
46-رياضت، در اينجا به معني ورزش کردن است. (رک: لغتنامهي دهخدا، ذيل «رياضت»).
47-قراولخانه، مکاني بلند قريب يک فرسنگ بيرون شهر که شب و روز سربازان در آن مراقب بودند و چون سپاه دشمن را از دور ميديدند، براي اطلاع مردم شهر آتشي روشن ميکردند يا به وسيلهاي آنان را آگاه ميساختند (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «قراولخانه»).
48-جلوخان، پيشگاه خانه و ميدانگاه جلو در خانه (رک: لغتنامهي دهخدا، ذيل «جلوخان»).
49-جلوخان، پيشگاه خانه و ميدانگاه جلو در خانه (رک: لغتنامهي دهخدا، ذيل «جلوخان»).
50-راسته بازار، بازار دراز که در دو طرف آن دکان باشد (رک: فرهنگ عميد، ذيل «راسته بازار»).
51-لوافي، زيلوبافي، گليم بافي (رک: اقرب الموارد، ج 2، ص 1172).
52-رزازي: برنج فروسي.
53-بهاربند، در اينجا يعني خانهي هوادار که فصل بهار در آن نشينند (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «بهاربند»).
54-گردش شش شبانهروز، 144 ساعت ميشود. بنابراين اگر هر ساعت را يک سهم فرض کنيم، شش ساعت و نيم در گردش شش شبانهروز، شش سهم و نيم از يک صد و چهل و چهار سهم خواهد بود.
55-آب چاوان، با توجه به معني يخچاوان که ذيل تعليقهي شمارهي 34 آورده شد، احتمالا به معني گودال يا انبار سقفداري است که در آن آب ميانداختند تا خنک بماند؛ مانند آب انبار که قبلا در منازل وجود داشت.
56-اراضي بياض، زمينهايي که در آنها اثري از عمارت و گياه نيست؛ چنان که در اقرب الموارد، ج 1، ص 70، آمده است: «الارض البيضاء: التي الانبات فيها»؛ و در المنجد، ص 56، نيز مذکور است: «بياض الارض: أي ما لاعمارة فيه».
57-ذراع، واحد طول، و آن عبارت از ابتداي ساعد دست (مرفق) تا سر انگشتان است (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «ذراع»).
58-وضع، در اينجا به معني کاستن و کم کردن است.
59-نسخه: در هر ماهه. کلمهي در زايد مينمود و حذف شد.
60-ناشور، قسمتي پارچهي سفيد پنبهاي لطيفتر از کرباس و شبيه به متقال. پارچهاي لطيفتر از کرباس و خشنتر از چلوار (رک: لغتنامهي دهخدا).
61-قطعات کرده، قطعات جمع قطعة است و قطعات کردن يعني قطعه قطعه کردن، تکه تکه کردن، بريدن.
62-نسخه: غير سادات باشد. کلمهي باشد با توجه به معني جمله زايد مينمود و حذف شد.
63-رسد: در اينجا يعني سهم و حصهاي که به کسي ميرسد. (رک: لغتنامهي دهخدا).
64-نتايج، جمع نتيجه، در اينجا به معني پشت سيم از اولاد بدين ترتيب: فرزند، ولد؛ نوه، نواده؛ نتيجه، فرزند نوه (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين؛ لغتنامهي دهخدا).
65-منسهم: اين کلمه که اسم فاعل از مصدر انسهام است، در فرهنگها استعمال نشده است، اما از آنجا که در متن، مترادف با کلمهي منقسم آورده شده است، ميتوان آن را به معني سهم سهم شده و بخش بخش شده دانست.
66-وظيفهخوران، آنان که مقرري و مستمري گيرند؛ حقوق بگيران.
67-به هم رسيده باشد، به هم رسيدن در اينجا يعني پيدا شدن، به وجود آمدن، پديد شدن است.
68-نسخه: و وظيفهي او؛ که «و» با توجه به معني جمله زايد مينمود و حذف شد.
69-نسخه: پيپ. به قياس معني جمله اصلاح شد.
70-نسخه: لنطر. در معني اين کلمه گفتهاند: لنتر: نوعي چراغ از شيشه به بزرگي کاسهاي بزرگ که در آن روغن يا پيه کنند و فتيلهاي دارد و آن را با دو زنجير از سقف آويزند. شايد اين کلمه از لاتيني لانترنا (Lanterna) مأخوذ باشد. چراغي آويختني چون قنديل (رک: لغتنامهي دهخدا؛ فرهنگ فارسي، محمد معين). بلور جهت جلوخان مدرسه - دستگاه. / چراغ و فانوس شيشهي بزرگ جهت دالان مدرسه - عدد./ چراغ شيشه متعلق به صحن مدرسه - 4 عدد. / چراغ شيشه متعلق به بالوعه - عدد./ چراغ شيشهي گلدستهي سر درب مدرسه - 8 عدد. / زيلوي حجرات متعلق به طلاب - 7 پارچه./ زيلي متعلق به اطاق مدرس - يک پارچه. / زيلوي متعلق به کتابخانه - 2 پارچه./ قاليچهي عراقي متعلق به کتابخانه - 2 پارچه./ قاليچهي عراقي متعلق به اطاق مدرس - پارچه./ مجموعه 71-مجموعه، در اينجا يعني قسمي سيني بزرگ مدور مسين که در آن ظروف غذا را جا دهند و حمل کنند. اين کلمه به صورت مجمعه نيز به کار ميرود (رک: لغتنامهي دهخدا؛ فرهنگ فارسي محمد معين، ذيل «مجمعه»).
72-همان تغار است: تشت گلين که در آن آب کنند، ظرف آب. (رک: لغتنامهي دهخدا). اين کلمه، ترکي است و به شکل تقار، طغار و تغار ضبط شده است. اما صورت رايج آن، همان تغار است که علاوه بر معناي موافق اين مقال، معاني ديگري نيز دارد که براي مزيد اطلاع ميتوان اين منابع را از نظر گذراند: فرهنگ اصطلاحات ديواني دوران مغول، صص 94-92؛ لغتنامهي دهخدا؛ فرهنگ فارسي، محمد معين، معرب اين واژه تيغار است که «ياء» آن زايد است (رک: اقرب الموارد، ج 1، ص 77؛ فرهنگ واژههاي فارسي در زبان عربي، ص 139).
73-تهيه: در اينجا يعني آنچه براي پيشرفت کار و انجام آن آماده و حاضر کنند (رک: لغتنامهي دهخدا).
74-سه چهار يک، سه چارک که از قرار هر چارک ده سير، در مجموع سي سير ميشود و به عبارت ديگر سه چهارم يک من است.
75-همان پاتيل است: ظرف بزرگ مسين و جز آن که دهانهي آن فراختر از شکم است و در آن چغندر و آشهاي بزرگ و فرني و امثال آن پزند، ديگ حلواپزان (رک: لغتنامهي دهخدا).
76-قاب، در اينجا يعني دوري بزرگ کوچکتر از لنگري که در آن چلو و پلو و جز آن کنند، بشقاب بزرگ لب تخت (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين؛ فرهنگ عميد ذيل «قاب»).
77-قدح، ظرفي که در آن چيزي بياشامند، کاسه، کاسهي بزرگ. در النقود العربية، ص 39، آمده است: کلمهي قدح از کلمهي Cadus لاتيني گرفته شده است آن را نخست از خزف ميساختند و سپس از چوب و سپس از مس نيز معمول گرديد (رک: لغتنامهي دهخدا؛ فرهنگ عميد).
78-افشره، هر چيز که آن را افشره باشند و به عربي عصاره گويند، آبي که از فشردن ميوهها گيرند، عصارهي مايعي که به وسيلهي فشار از ميوهها استخراج کنند (رک: برهان قاطع؛ فرهنگ فارسي، محمد معين).
79-وزيري، در اينجا به معني ظرفي پهن و کوچکتر از دوري است (فرهنگ فارسي، محمد معين).
80-نسخه: براني. در معني اين کلمه آمده است: بوراني: نان خورشي که از اسفناج و کدو و بادمجان با ماست و کشک سازند، خوراکي که از اسفناج درست ميکنند، اسفناج آبپز يا اسفناج که پس از آبپز کردن در روغن سرخ کنند، از بادنجان نيز درست ميکنند (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين؛ فرهنگ عميد). معرب اين واژهي بورانيه است و فيروزآبادي نيز زير لغت بورانيه پختن اين خوراک را به بوران، دختر حسن بن سهل نسبت داده است: فرهنگ واژههاي فارسي به عربي، ص 103.
81-همان ملاقه است. مأخوذ از واژهي عربي ملعقه و محرف آن است و در فرهنگها بدين شکل ثبت شده است. (رک: برهان قاطع، ذيل «ملعقه»؛ فرهنگ فارسي، محمد معين ذيل واژهي «ملاقه»).
82-قيمهکني، قيمه کردن يعني ريز کردن، خرد کردن (گوشت و جز آن را) (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين).
83-سماوار، سماور، اين واژه، بيگانه و مأخوذ از زبان روسي است و ظاهرا در گذشته با افزودن الف بعد از «و» تلفظ و تحرير ميشده است.
84-مسوار، فلزي مخلوط است. قسمت عمدهي آن را مس تشکيل ميدهد که با فلزي ديگر آميخته است. رنگ آن، به رنگ طلاست و کمتر زنگ ميزند و تيره ميشود. از مسوار در صنايع مختلفه، از قبيل صنايع الکتريکي ساختن پوکهي فشنگها و سيم برق استفاده ميکنند. در قديم سماورهاي عالي را از ورشو يا مسوار ميساختند (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين؛ لغتنامهي دهخدا).
85-توسط نمايند، توسط کردن، يعني وساطت و ميانجيگري کردن.
86-متعه، نوع خاصي از عقد نکاح است که در آن زن براي مدت معيني در مقابل مهر معين به زوجيت مردي در ميآيد. (فرهنگ فارسي، محمد معين). (رک: لغتنامهي دهخدا).
87-رسد، در اينجا به معني سزاوار باشد (رک: برهان قاطع).
88-نسخه: سال را. کلمهي «را» با در نظر گرفتن معني جمله، زايد مينمود و حذف شد.،
89-در نسخه، کلمهي «را» بعد از واژهي «مدرسه» آمده بود و جمله مبهم مينمود که با تغيير جاي اين کلمه، جمله اصلاح شد.
90-نسخه: او. به قياس معني عبارت اصلاح شد.
91-جهول ظلوم: مأخوذ است از آيهي کريمهي (انا عرضنا الأمانة علي السموات والأرض الجبال فأبين أن يحملنها و أشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا). سورهي احزاب (33)، آيهي 72..
92-مهر منگنه، ظاهرا نوعي مهر بوده است که بدون استفاده از مرکب، در اثر فشار نام کس يا نقش چيزي را بر کاغذ ثبت ميکردهاند.
93-غره، در اينجا يعني روز اول ماه قمري؛ مقابل سلخ. اين کلمه غالبا در قالب ترکيب اضافي با نام ماه قمري به کار ميرود، مانند غرهي شوال، غرهي صفر و نظاير آن.
94-نسخه: در ايام، کلمهي «در» با توجه به صدر عبارت زايد مينمود حذف شد.
95-نسخه: در غير. کلمه «در» به قياس معني عبارت زايد مينمود و حذف شد.
96-شارع مقدس رسول اکرم (ص)، لقب حضرت خاتم الانبياء صلوات الله عليه است.
97-کار اطفال به خرسک بازي شود، اين جمله مقتبس از کلام سعدي است که در گلستان آمده است:
استاد معلم چو بود بيآزار
خرسک بازند کودکان در بازار
(کليات، ص 155).؛
98-هميشگي، در اينجا يعني هميشه، همواره.
99-لباده، قسمي جامهي مردانه دراز است که روي ديگر جامهها پوشند، بالاپوش که در روزهاي باراني پوشند: لبادهي برک، لبادهي ماهوت ((رک: لغتنامهي دهخدا؛ فرهنگ فارسي، محمد معين).
100-صوت اعلامي، صدايي که به وسيلهي آن مردم را از امري مطلع وباخبر سازند.
101-راست کردن، در اينجا يعني انتظام دادن، مرتب کردن ((رک: لغتنامهي دهخدا).
102-موقوف شود، موقوف شدن در اينجا يعني قطع شدن، خاموش شدن.،
103-مسألهدان، کسي که از احکام شرعي، اعم از عبادات و معاملات و جز آنها اطلاع کافي داشته باشد.
104-سه شب احيا، احيا در اينجا يعني شب زندهداري کردن؛ و منظور از سه شب احيا، شب نوزدهم، بيست و يکم و بيست و سوم ماه مبارک رمضان است.
105-در نسخه، «از امناي تجار را» قبل از «نشناسد» آمده بود که با تغيير جاي اين کلمات، عبارت اصلاح شد.
106-موضوع نمودن، کسر کردن، کاستن.؛
107-نسخه: اولي. با توجه به سياق کلام در تطبيق صفت و موصوف از جهت تذکير و تأنيث اصلاح شد.
108-خروار به وزن تبريز، برابر است با يک صد من تبريز؛ و يک من تبريز برابر است با 40 سير برابر است با 970ر2 کيلوگرم - 5464ر6 پوند انگليسي. بنابراين، يک خروار به وزن تبريز برابر است با 297 کيلوگرم برابر است با 64ر654 پوند انگلسي (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «من» و «خروار»).
109-نسخه: بايد متولي. کلمهي «متولي» به جهت تکرار زايد مينمود و حذف شد.
110-در نسخه، کلمهي «ختم» در آغاز جمله، قبل از «يک کلامالله» آمده بود که با تغيير جاي اين کلمه و افزودن «و» قبل از آن، جمله اصلاح شد.
111-نسخه: متولي، کلمهي «متولي» به جهت تکرار زايد مينمود و حذف شد.
112-سياهه، نوشتهاي که در آن تفصيل رخوت و اسباب و اسامي مردم و کتاب و امثال آن باشد و اقلام دخل و خرج و مانند آن را نويسند (رک: برهان قاطع؛ فرهنگ فارسي، محمد معين).
113-نسخه: ذغال.
114-نسخه: ادعيه. صورت صحيح اين کلمه، ادعيه بدون تشديد باشد که جمع دعاست.
115-نسخه: او. به قياس معني عبارت اصلاح شد.
116-نسخه: من جمله از. کلمهي «از» با توجه به معني جمله زايد مينمود و حذف شد.
117-نسخه: در آخر هر شش ماه تعيين نمايند. کلمات «در آخر هر شش ماه» با توجه به تکرار زايد مينمود و حذف شد.،
118-تفريغ حساب، پرداخت حساب و فارغ شدن از آن؛ واريز کردن حساب و فراغت از آن (رک: لغتنامهي دهخدا؛ فرهنگ فارسي، محمد معين).
119-حضرات مفصله، آقاياني که نامشان به تفصيل بيان شده است. از اين اشخاص در عبارت پيشين بدين شرح سخن رفته است: متولي، ناظر، سه نفر طلبه، مدرس، امام جماعت و کتابدار.
120-مجرا دارند، يعني اجرا کنند، به مرحلهي اجرا درآورند.
121-يخچوانها، ظاهرا مخفف يخچاوان است (رک: حواشي، ذيل شمارهي 34).
122-نسخه: يک نفر از ايشان را. به قرينهي عبارت بعدي اصلاح شد.
123-نسخه: در، به قياس معني جمله اصلاح شد.
124-پهلو تهي نمايد، پهلو تهي کردن يعني کناره کردن از کاري، پرهيز کردن، کناره گرفتن.
125-بالمناصفه، نصفانصف، نيمي از آن و نيمي از اين (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ج 4، بخش 2، ص 41). اين کلمه قيد است، و مناصفه خود به تنهايي، مصدر باب مفاعله و به معني «چيزي را با کسي دو نيم کردن» است (رک: دستورالاخوان، ج 1، ص 611).
126-اين مصراع از سعدي است که بيت کامل آن در مواعظ چنين آمده است:
نابرده رنج گنج ميسر نميشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
(کليات، ص 712).
127-سورهي بقره (2)، آيهي 181.
128-در نسخه، عدد 1325 روي کلمهي «سنه» نوشته شده است.
129-غشکه، به حساب جمل، عدد 1325 ميشود که سال تحرير وقفنامه است..
130-در اينجا کلمهاي کتابت شده که ناخواناست.
منبع:ميراث جاويدان (شماره 29)