• English / العربیة / French  
  •  

     


     

     


     

     


     

     


     

     


       

      صفحه خانگي خود كنید !   ایمیل به مدیر !   اضافه کردن به علاقه مندیها !   سال89،کـــار و همت مضــاعف

       



    وقف ‏نامه‏ي مسجد و مدرسه‏ي محموديه‏ي تهران‏

    مرتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه



    نويسنده:عليرضا ميرزا محمد
    وقف ‏نامه‏ي مسجد و مدرسه‏ي محموديه‏ي تهران‏
    مقدمه
    وقف‏نامه‏ي مسجد و مدرسه‏ي محموديه از معدود وقف‏نامه‏هاي جامع و مانعي است که در عهد سلطنت مظفرالدين شاه قاجار با خط نستعليق به سلک کتابت درآمده و در نهايت دقت و رزانت تدوين يافته است. اين وقف‏نامه در 1324 هق، همراه با کتاب جواهرالاخلاق، نوشته‏ي واقف، به قطع رحلي و درصد نسخه چاپ سنگي شده است. محل کنوني مسجد و مدرسه‏ي محموديه که اين وقف‏نامه مختص بدان است، در خيابان چراغ برق بين چهارراه سرچشمه و سه‏راه امين حضور واقع است که به گذر ميرزا محمود وزير نيز شهرت دارد.
    بنابر وقف‏نامه، اين مسجد و مدرسه از نظر موقعيت جغرافيايي «در راسته‏ي خيابان دولتي، قرب گذر سرچشمه، محله‏ي عودلاجان من محلات دارالخلافه‏ي طهران که در آن مجراي آب روان قنات مرحوم خلدمکان حاج علي‏رضا، طاب ثراه، مي‏باشد» قرار دارد و محدود بدين حدود است: حد شرقي به خانه‏ي والده‏ي حاجي محمد خان، معروف به باجي اصفهاني. حد غربي به خانه‏ي علي نقي خان. حد شمالي به خيابان دولتي که عبور ترامواه مي‏شود. حد
    جنوبي به خانه‏ها.
    از نام و نسب مؤلف وقف‏نامه ذکري نرفته است. اما واقف موقوفات مزبور، آقا سيد محمود طهراني معروف به جواهري است که از ادبا و فضلاي سده‏ي سيزدهم هجري قمري بوده است؛ چنان که شيخ آقا بزرگ طهراني پس از ياد کرد کتاب جواهر الاخلاق وي، او را چنين معرفي کرده است:
    و هو الباني والواقف للمدرسة المحمودية و ما يتعلق بهامن الموقوفات الواقعة في طهران في محلة سرچشمه (1)در اهميت مدرسه‏ي محمديه همين بس که بزرگاني چون شيخ عبدالنبي نوري از فقيهان برجسته و سرشناس تهران در اين مدرسه به تدريس اشتغال داشت، و در همين مدرسه بود که فقيه بزرگوار، آيت‏الله مرعشي در 1342 ه ق پس از بازگشت از نجف و سکونت در تهران به جلسات درس فقه و اصول شيخ مي‏شتافت و بهره مي‏گرفت (2)
    ميرزا کوچک خان هم پيش از آنکه زعامت انقلابيون جنگل را بر عهده گيرد، در اين مدرسه که گويا به کلبه‏ي علوم قديم شهرت داشت، کسب دانش مي‏کرد. (3)اين وقف‏نامه از جهاتي حايز اهميت است که به طور اجمال اين موارد را دربر مي‏گيرد:
    الف.ترغيب و تأکيد بر کارهاي نيک و احداث مراکز تعليم و تربيت و ايجاد آثار و ابنيه‏ي عام‏المنفعه به عنوان باقيات و ذخيره‏ي روز رستخيز و معاد؛
    ب.روش صحيح بهره‏برداري از موقوفات و مصرف مناسب و بجاي آنها براساس ضابطه‏اي استوار، آن‏سان که امکان بروز هرگونه خلاف و سوءاستفاده از دست‏اندرکاران سلب شود و تصور خطا و خيانت در اداره‏ي امور نرود.
    ج.کيفيت سکونت طلاب علوم ديني در مدارس علميه و شيوه‏ي تدريس و تحصيل و معيشت، به انضمام برنامه‏ي تحصيلي خاص و انواع کتب مورد استفاده در اين گونه مدارس که مشتمل است بر: قرآن کريم، کتب ادعيه، تفاسير مختلف، صرف و نحو عربي، فرهنگ‏هاي لغت عربي و فارسي، کتاب‏هاي حديث و اخلاق، فقه و اصول، رجال و تاريخ، و متون نظم و نثر فارسي؛
    د.تبيين تکاليف متصديان و کارکنان شامل کتاب‏دار، مدرس، امام جماعت، معلم، مشاق، قاري، مؤذن، خادم، متولي، ناظر و نيز حوزه‏ي فعاليت و ميزان حقوق هر يک از آنان؛
    ه.دستورالعمل برگزاري روضه‏خواني در ماه‏هاي رجب و شعبان و رمضان، عزاداري در ايام ماه‏هاي محرم و صفر، مصارف روز عيد غدير، اطعام فقرا و مساکين و نيز موارد مشابه ديگر؛
    و.شناخت محدوده‏ي تهران در عهد قاجاريه و آشنايي با محلات و مناطق آن، که گذرها، بازارها، مساجد، قنوات، کاروان‏سراها، خيابان‏ها، و ديگر اماکن را دربر مي‏گيرد (رک: فصل پنجم وقف‏نامه).
    ز.اطلاع يافتن از وسايل و اشيا و تعبيراتي که در آن روزگار معمول بوده و امروزه نام يا کاربرد برخي از آنها تقريبا منسوخ شده است و اسامي برخي از آنها را مي‏توان تنها از زبان سال‏خوردگان اصيل تهراني شنيد. اين واژگان غالبا مختص به اسباب و لوازمي است که معمولا در منازل و مساجد مورد استفاده قرار مي‏گرفته و بعضا به اماکن و ابنيه و اشياي يگر تعلق داشته و از ديدگاه مردم‏شناسي درخور توجه و مطالعه است (رک: فصل هشتم يا يازدهم وقف‏نامه).
    ح.آگاه شدن از برنامه‏ريزي فرهنگي و شيوه‏ي اجرا و نظارت تا حصول نتيجه؛ بر اين اساس، محصلان علوم ملزم بوده‏اند که در کسب دانش نهايت جديت را روا دارند و به موازات پيشرفت علمي به تهذيب نفس بپردازند تا در علم و عمل مقامي شايسته يابند. در اين راستا، تدوين مقررات مربوط به استفاه‏ي طلاب از حجره‏هاي مدرسه و نحوه‏ي پيشرفت تحصيلي و تشويق محصلان برجسته قابل ملاحظه است. تعيين ضوابط خاص براي کتاب‏داران و روش معمول کتاب‏داري و امانت گرفتن کتاب در آن زمان، از جمله مسائل فرهنگي چشم‏گير در اين وقف‏نامه است. ارتباط استاد و شاگرد از نظر رفتاري و نيز دقت در نگهداري از اموال و چگونگي استعمال ظروف و اسباب و وسايل موقوفه از اهميتي بسزا برخوردار است. عنايت به آموزش و پرورش و تأکيد بر رعايت اصول اخلاقي در تمام مباحث وقف‏نامه از دانش و بينش کافي واقف و تعهد الهي وي در احياي ارزش‏هاي فرهنگي اسلام حکايت دارد که با مطالعه‏ي آن مي‏توان بدين امر وقوف يافت.
    در مجموع مي‏توان گفت که اين وقف‏نامه، نظام‏نامه‏ي جامعي است که فرهنگ تعليم و تربيت اسلامي را در حوزه‏هاي علميه به شيوه‏ي سنتي تبيين مي‏کند و چه بسا اين وجه، گذشته از سنت وقف و ارزش‏هاي مترتب بر آن، از مميزات برجسته‏ي چنين وقف‏نامه‏اي به شمار آيد.
    فصول و شعب وقف‏ نامه‏
    اين وقف‏نامه مشتمل بر يک مقدمه و بيست و هشت فصل است که فصل ششم خود بيست و سه شعبه دارد. مقدمه با حمد الهي ونعت رسول اکرم (ص) وائمه‏ي اطهار آغاز شده وسپس از مباحثي بدين شرح سخن به ميان
    آمده است: «فضيلت انسان و ترغيب او به تأسيس آثار خيريه»؛ «همت و توفيق واقف و بنيان‏گذار مسجد و مدرسه‏ي محموديه»؛ «مکان و کيفيت ساخت مسجد و مدرسه‏ي محموديه و معلم خانه‏ي اطفال» و «موقوفات مسجد و مدرسه‏ي محموديه و وجوه مصارف آنها».
    خصايص رسم‏الخطي‏
    در رسم‏الخط اين وقف‏نامه گاهي نشانه‏هايي از شيوه‏ي کتابت قديم به چشم مي‏خورد؛ چنان که في‏المثل کاتب در سراسر متن «گ» را به صورت «ک» و کلمات «حيات» و «صلاة» را به شکل «حيوة» و «صلوة» تحرير کرده است. در برخي موارد رسم‏الخط واژه‏ها به دو گونه ضبط شده است، مانند: هيأت و هيئت، ششماه و شش ماه، از اين و ازين، در اين و درين، شمايل و شمائل، شعائر و شعاير، جهت و جهة و جز آن‏ها که به منظور هماهنگي، و شيوه‏ي متداول کنوني انتخاب شد.
    همچنين کلمات مختم به هاي غير ملفوظ، هنگام الحاق به «ي» نکره به صورت «ه» نگارش يافته است. الحاق «به» حرف اضافه به اسما، و الحاق حرف تأکيد يا زينت به افعال، و اتصال حرف ربط «که» و فعل ربطي «است» به اسم ماقبل آنها از ديگر اختصاصات رسم‏الخط اين وقف‏نامه است. کلمات مختوم به «اء» غالبا با علامت مد و حرف «آ» در بسياري از واژگان بدون مد آورده شده است.
    روش مختار ما در کتابت و استنساخ کلمات و حروف ياد شده، حتي‏الامکان رعايت قواعد رسم‏الخط رايج امروزين است تا قرائت متن براي خوانندگان به سهولت انجام پذيرد. در تصحيح متن وقف‏نامه‏ي حاضر، بدون توسل به هرگونه حدس و گمان يا ذوق و سليقه در حفظ امانت کوشيده‏ايم و در نهايت سعي و دقت به ضبط متن پرداخته‏ايم. منتها در پاره‏اي موارد، به منظور رفع نقايص جزئي دستوري، الزاما کلمه‏اي به متن افزوده شده که ميان دو قلاب[]قرار گرفته است.
    شيوه‏ي نثر وقف ‏نامه‏
    قبل از آنکه از موضوعات مهم و متعدد درباره‏ي شيوه‏ي نگارش اين اثر سخن به ميان آيد و مطالب دستوري و زبان‏شناسي با ذکر مثال مورد امعان نظر قرار گيرد، ياد کرد کلياتي در اين باب لازم به نظر مي‏رسد.
    1.مقدمه‏ي وقف‏نامه با نثري متين و غالبا موزون و مسجع تحرير شده است، مانند:
    پس لازم است کسي را که دست قدرت ايزد به قامت وجودش خلعت حيات انسانيت پوشانيد و فرقش را به تاج کرامت (و لقد کرمنا) مزين گردانيد، مانند حيوانات حاصل زندگاني خود را خوردن و خفتن نداند و روزگار خويش را به تن‏آسايي و غفلت و کاهلي و کسالت نگذراند....
    2.استشهاد به آيات شريفه‏ي قرآني و استناد به احاديث و روايات؛
    3.جز در چند مورد معدود، در اين متن از شعر فارسي اثري نمي‏توان ديد.
    4.کلمات، ترکيبات، نعت‏ها و عبارات عربي در متن، فراوان به کار رفته است.
    5.کاربرد مترادفات، تتابع اضافات، تکرار الفاظ از ديگر ويژگي‏هاي اين وقف‏نامه است.
    مشروح خصايص نثر اين اثر بدين قرار است:
    روش جمع بستن کلمات‏
    جمع کلمات فارسي و عربي به گونه‏هاي مختلف، در اين متن چشم‏گير و قابل ملاحظه است که به نمونه‏هايي از هر کدام اشاره مي‏شود:
    1.جمع‏هاي مکسر:
    مساکن، جاهر، زواهر، علوم، حقايق، اشيا، ابواب، قواعد، فوايد، مراتب، نفايس، فنون، اوصيا، اصفيا، اولاد، شموع، قوا، مدارک، نتايج، اصوات، وظايف، تجار، امنا، دراويش، عجزه، عميان، مدارس، اهالي، اصناف، تکاليف، اوراق، خدام، مدارج، مصايب، متاعب، حوادث، نوايب، آثار، فقرا، ايتام، مساجد، اسباب، جلايل، اعمال، شمايل، اطهار، انبيا، اطفال، ازمنه، شوايب، فتن، شعاير، شرايع، توابع، لواحق، حدود، مجالس، طلبه، اجلا، علما، اعلام، فصول، شرايط، دکاکين، قنوات، مصارف، سهام، اشعار، امثال، احوال، رؤسا، اوصاف، ايام، اعيان، همم، حوايج، طلاب، ارحام، کتب، خطوط، اساتيد، تواريخ، حکما، شعرا، ظروف، مرافق، صفوف، اوقات، اطعمه، املاک، منافع، ليالي، عطايا، ادعيه، اقربا، اشخاص، اوقاف؛
    2.جمع با «ات»:
    مقامات، تحيات، تسليمات، زاکيات، حيوانات، ترقيات، درجات، خيرات، مبرات، مأکولات، ملبوسات، توفيقات، جاريات، طاعات، عبادات، برکات، محلات، حجرات، ساعات، متعلقات، رقبات، مستغلات، آلات، مضافات، محذورات، قطعات، سادات، تعميرات، تقلبات، تصرفات، سعادات، ثقات، خدمات، شعبات، سنوات، اتفاقات، حضرات، ترتيبات، مسطورات؛
    3.جمع با «ين»:
    متعلمين، واصلين، عارفين
    محصلين، طالبين، مهندسين، واعظين، مصلين، مدعوين، مأمومين، مجانين، ساکنين؛
    4.جمع بستن کلمات عربي با «ان»: واقفان، ساکنان، جاهلان، غافلان، معماران؛
    5.جمع بستن کلمات عربي با «ها»: خاطرها، طرح‏ها، قرآن‏ها، کتاب‏ها، اعمي‏ها، متولي‏ها؛
    6.جمع بستن کلمات جمع عربي با «ات»: لوازمات، امورات، شروطات، مصارفات، مخارجات؛
    7.جمع بستن کلمات جمع عربي با «ان» و «ها»: اولادان، خدام‏ها؛
    8.جمع بستن کلمات مرکب عربي - فارسي با «ان» و «ها»: وظيفه‏خواران، پست‏فطرتان، عروسي‏خانه‏ها، مريض‏خانه‏ها.
    9.جمع بستن کلمات فارسي با «ان»: راهنمايان، پيشوايان، خردمندان، مردمان، همگنان، پيغمبران، نمازگزاران، ديگران، آقايان؛
    10.جمع بستن کلمات فارسي با «ها»: راه‏ها، پل‏ها، زبان‏ها، زيلوها، قاليچه‏ها، خانه‏ها، يخچاوان‏ها، ايوان‏ها، دالان‏ها، خنچه‏ها، چيزها، دهليزها، بام‏ها، شب‏ها، چراغ‏ها، کارها، مهماني‏خانه‏ها.
    11.جمع بستن کلمات مختوم به هاي غيرملفوظ با «ان»: فرزانگان، از پاي افتادگان، خليفگان.
    استعمال کلمه‏ي تثنيه‏ي عربي‏
    کلمات مثناي عربي ندرتا در پاره‏اي از عبارات اين اثر ديده مي‏شود که گاهي کلمه‏ي «دو» پيش از آنها به کار رفته است مانند: از هر يک از دو دکه‏ي جنبين درب دالان بزرگ سراي خدايي که در سمت شمال راسته بازار واقع است... (فصل پنجم)؛ از هر يک از دو باب دکان‏هايي که جنبين دکه‏هاي مزبوره‏ي درب دالان کوچک سراي خدايي است... (فصل پنجم)؛ سيد اسدالله و آقا سيد جواد ولدان واقف... (فصل بيست و هشتم).
    مطابقه‏ي صفت و موصوف‏
    غالبا صفت و موصوف در عبارات عربي ز جهت افراد و جمع يا تذکير و تأنيث با هم مطابقت دارند مانند: حکومت کامله، نفس ناطقه، قدرت شامله، سعادت دنيويه، نعمت اخرويه، نقطه‏ي منوره، رحمت ربوبيه، مدرسه‏ي ميمونه، مدرسه‏ي مبارکه، همت عليا، عزيمت عظمي، سلسله‏ي جليله، مسجد مبارک، مکان شريف، توفيق رباني، تأييد سبحاني، سعي کامل، اهتمام بليغ، سهم مزبور، فوايد جليله، مراتب جميله، قواي عاليه، مدارک ساميه، نتايج عظيمه، حدود اربعه، علوم دينيه، فصول مسطوره، مصارف معينه، ليالي متبرکه، کتب علميه، زواياي مزبوره، اعمال لغويه، اوصاف مذکوره، همم عاليه، حوايج لازمه، املاک موقوفه، ترقيات کامله، درجات عاليه، خيرات اجاريه، مقامات عاليه، مستغلات مشروحه، تعميرات لازمه، ترتيبات مذکوره، سنوات عديده، تسليمات زاکيات، خيرات جاريات، جواهر زواهر، طلاب ساکنين.
    البته گاهي نيز کلمات عربي به شيوه‏ي زبان فارسي، يعني عدم انطباق صفت و موصوف در متن وقف‏نامه به کار رفته است مانند: روضه‏ي مقدس، همت عالي، سعادت کامل، علوم رباني، امورات جزئي، شروطات مخصوص، سعادات اخروي، اولاد اطهر.
    لغات و ترکيبات و عبارات عربي‏
    کاربرد کلمات و جملات و نعت‏هاي عربي از جمله خصايص آشکار و چشم‏گير اين اثر است. البته گاهي بخشي از عبارت را جمله‏اي عربي تشکيل مي‏دهد و نيز بعضا واژه‏هايي تنوين‏دار در اين متن ديده مي‏شود که اين موارد در اين باره قابل توجه است:
    ترکيبات عربي
    صراط المستقيم، قرةالعين، دارخلافه، رب العالمين، رفيع البنيان، خاتم النبيين، مال‏الاجاره، بعبارة اخري، بالفعل، اطعام المساکين، عين‏الحياة، حق‏التوليه، حق‏النظاره، حق‏المباشر، حق‏التدريس، فوق‏العاه، محتاج اليه، من غير حق، عندالله، عندالرسول، بلاامساک، خيرالبشر، کلام‏الله، سليم النفس، ذوي‏الحقوق، ظاهر الصلاح، مغشوش الحال، موقوف عليهم، بنفسه، قليل البضاعه، حتي‏المقدور، نفس‏الامر، بلامالک، في‏الجمله، حسب‏الشرط، في صحة سکونه، مرجع الانام، ابوالارامل والايتام، حجةالاسلام، بالمشاورة والمشارکة، الي آخر، حسب المقرر، بالمناصفه، هکذا.
    جمله‏هاي نعتي
    جلت عظمته، دام اقباله العالي، عليه‏السلام، طاب ثراه، صلي الله عليه و آله و سلم، عليه
    آلاف التحية والثناء، معزي اليه، ادام الله ظلهم العالي، عزو علا؛
    جملات و عبارات عربي
    جملات عربي که گاهي مختصر است و گاه مطول، به صورت مستقل يا مکمل عبارات فارسي متن به کار رفته است مانند:
    الحمدلله الواقف علي ضماير العباد الموفق للخيرات الجاريات ليوم المعاد المفيض للبرکات التامات الباقيات الي يوم الميعاد؛ والصلاة والسلام علي خير خلقه محمد و آله شفعاء الخلق يوم يناد المناد (مقدمه) / و صلوات بلا انتها و تحيات لاتعد و لا تحصي نثار مرقد اقدس و روضه‏ي مقدس بسط نور شهود... محمد مصطفي عليه من الصلوات ازکاها و من التحيات انماها مادام البحر محيطا والارض بسيطا. (مقدمه) /... وقف مؤبد و حبس مخلد نمود قربة الي الله و طلبا لمرضاته يک باب مسجد مبارک و مدرسه‏ي ميمونه‏ي مسماة بمحموديه و معلم‏خانه‏ي اطفال فقرا و ايتام را... (مقدمه) / ان شاء الله. (فصل دوازدهم) / مهما امکن. (فصل شانزدهم) / مادام الحياة. (فصل بيست و هشتم) / اولا متولي را مي‏بايد مناف املاک را صرف در آبادي آن کند، ولو به سنوات عديده، حتي يکمل البناء و يتم العمارة. (فصل بيست و چهارم) / و همچنين در شروطات مخصوص ديگر در حق امام جماعت و مدرس و غير ذلک من الشروط الاخر که عدم آنها صلاح باشد يا اصلح، متولي مأذون است. (فصل بيست و پنجم) / و صيغه‏ي وقف بالعربية و الفارسية جامعة لجميع الشرايط والارکان به نحو خلود و دوام جاري و واقع گرديد. (فصل بيست و هشتم)؛
    کلمات تنوين‏دار
    مستمرا، تخمينا، منفردا، مشروحا، مفصلا، معجلا، غاصبا، اقلا، تبرعا، ابدا، توضيحا، مقررا، اشتباها؛
    استعمال لغات عربي
    احصا، تحفه، مدرس، تعليم، استعداد، تحصيل، تمهيد، مرقد، اقدس، بسط، اعجاز، شهود، حکمت، حضرت، خليفه، وجود، ذوالجلال، هيکل، مظهر، کرامت، غفلت، موجد، مورث، امتياز، مفهوم، تشريف، سفينه، شراع، جود، مشرع، شريعت، منبع، حقيقت، غره، مقدم،اطهر، خبير، بصير، مضمون، خلعت، حيات، فسق، فجور، مستعار، مؤبد، مخلد فوز، محمدت، مغفرت، فيض، کافل، مستطاب، مفاد، اختتام، سبحان، نحوست، توسيع، تسهيم، تفويض، مشاق، مکبر، مؤذن، مسطور، کم و کيف، موقوف، اطعام، حصه، منسهم، متعه، عاق، مشتغل، حزب، وظيفه، منوط، مناجات، احيا، فهيم، ازاله، جهول، ظلوم، تقريب، تفتيش، تعظيم، تفخيم، اقتفا، امتثال، انعقاد، اعانت، مجلس، مشوق، حراست، نهج، مباحثه، جهر، تحکم، فريضه، مأذون، توليت، خلود، ميمنت، مأثور، تفريغ، فخامت؛
    افعال مرکب از کلمات عربي و مصادر فارسي
    عاجز آمدن، قرار دادن، خلق فرمودن، مزين گردانيدن، احداث نمودن، تأسيس فرمودن، مفروش کردن، مجتمع بودن، متوجه داشتن، مذکور گرديدن، به عمل آمدن، وقف نمودن، بيتوته کردن، توسط نمودن، مضايقه کردن، مناجات کردن، اخراج کردن، موقوف شدن، قرائت کردن، عايد گرديدن، باقي ماندن، موضوع نمودن، منظور داشتن، تکبير گفتن، محافظت نمودن، وکالت کردن، مقرر شدن، سکني دادن، مراجعت کردن، معطل گذاردن، خرج کردن، ضبط شدن، تخلف نمودن، تشکيل دادن، تفريط شدن، معين شدن، جمع کردن، متهم بودن، انتخاب نمودن، عطا کردن، تسهيم نمودن، منقسم گشتن، مطالبه نمودن، اصلاح نمودن، تفصيل دادن، شرح دادن، تعلق يافتن؛
    استعمال مصادر مرکب از کلمات عربي با پسوند «يت»
    شرعيت، مسجديت، صلاحيت، قابليت، انسانيت، مرغوبيت، اکبريت، وقفيت؛
    ديگر کلمات مرکب عربي - فارسي
    حق‏شناسي، پست‏فطرت، وظيفه‏خوار، هواپرستي، مريض‏خانه، معلم‏خانه، تعليم‏خانه، روضه‏خواني، مفسده‏جويي، لغوگويي، تکبيرگويي، کتاب‏خانه، کتاب‏دار، کتاب‏داري، کتابچه، رضامندي، صواب‏ديد، صلاح‏ديد، وقف‏نامه، قسط بندي، قدردان، محکم کاري.
    تکرار کلمات و جملات‏
    يکي از خصايص نثر اين وقف‏نامه، تکرار کلمات در عبارات و عدم حذف آنها به قرينه است. ما اين تکرارها را با توجه به نوع کلمات مکرر به اين شرح دسته‏بندي کرده‏ايم:
    تکرار اسم
    ...و همچنين جاي تجير مسجد و جاي چادري که براي صحن مدرسه درست مي‏شود ان شاء الله، و جاي چراغ و فانوس‏هاي مسجد و جاي از اين قبيل چيزهاست. (فصل سيم) /... من جمله، روضه‏ي ليله‏ي نيمه‏ي
    شهر رجب و ليله‏ي نيمه‏ي شهر شعبان و... (مقدمه) / و دالاني که... درب آب‏انبار و راه شير آب‏انبار در آن است. (فصل سيم) /... و بعد در غره‏ي شهر شوال غره‏ي شهر صفر به طلاب بدهد. (فصل شانزدهم) / مدرسي را که متولي و ناظر تعيين مي‏نمايد، بايد... همه روزه... دو درس و سه درس بدهد. (فصل هفدهم) / و شرط است که شخص مدرس... ياد خيري از واقف و والدين واقف و ذوي‏الحقوق او بکند. (فصل هفدهم) /... و هر قدر با زهد و تقوي باشند و هر قدر طرف قبولي عامه را داشته باشند، امامت جماعت مسجد محموديه را حق ندارند. (فصل هيجدهم) / و مقرر است که هميشگي عدد تا به سي و شش نفر رسد از اطفال فقرا و اطفال ايتام بي‏باعث و بي‏باني. (فصل نوزدهم) / و سهامي را که براي نيمه‏ي شهر رجب و نيمه‏ي شهر شعبان و... معين گرديده... (فصل بيست و سيم) / هرگاه از اشياي متعلق به مسجد و مدرسه و از اسباب و ظروف مسينه‏ي طلاب و ظروف مسينه‏ي روضه‏خواني و اسباب عاشورا و اسباب و اثاث روضه‏ي شهر صفر و کتب و زيلو و قاليچه و غيره و غيره چيزي معيوب و مفقود شده باشد، اصلاح يا تحصيل آن را متولي بنمايد. (فصل بيست و پنجم)؛
    تکرار فعل
    ...براي هرچه باشد و هر که باشد. (فصل يازدهم) / و تعيين واعظ ماه مبارک رمضان موقوفه به ميل امام جماعت است، مشروط بر آنکه بايد واعظي را اختيار نمايد که معروف‏ترين واعظين باشد و راستگو و متدين و طرف قبول عامه باشد و خوش‏بين باشدو متهم نباشد. (فصل هيجدهم) / بايد آن معلم ظاهرالصلاح و متدين و متقي و پرهيزکار باشد، و به يک درجه صاحب خط باشد. (فصل نوزدهم) / وليکن هرگاه به واسطه‏ي کثرت نمازگزاران صفوف جماعت برود در صحن و بام و در هر کجاي مدرسه - که بخواهند نمازگزارند - خاصه در ماه مبارک رمضان، که در تمام حجرات و مدرس هم جايز است نمازگزارند. (فصل دويم)؛
    تکرار حرف
    الف.حرف «از»: از معبر از ابتداي دالان بزرگ تا به صحن سراي خدايي و از دو راه‏پله‏ي بالاخانه‏ها و بام واقعه‏ي زير طاق بزرگ واقع در دالان بزرگ سراي خدايي و از دکه‏ي زير طاق بزرگ که جاي دالان‏دار است، از هر يک دو دانگ و يک ربع سهم از چهل و شش سهم از يک دانگ. (فصل پنجم) / و هرگاه از مدت زيارت اماکن و از مدت معين حج بگذرد... (فصل هفدهم).
    ب.حرف «بر»:... بر طلبه‏ي علوم دينيه و بر اطفال فقرا و ايتام. (مقدمه)؛
    ج.حرف «ياء»: هيچ کس را در سهم ديگري در هيچ حال و زماني حقي و بهره و نصيبي نيست. (فصل ششم) /... ديگر هيچ کس را حقي و سهمي و بهره‏اي نمي‏باشد. (فصل بيست و چهارم)؛
    د.حرف «نزد»: کتاب‏دار کتبي را که در مدرسه نزد طلاب يا نزد هر کس هست جمع کرده در کتاب‏خانه نگاه دارد. (فصل شانزدهم)؛
    تکرار جمله و اجزاي آن
    ...و ديگر عندالله و عندالرسول حرام است بر ايشان زيست در مدرسه و مسجد محموديه؛ و حرام است بر ايشان از منافع املاک موقوفه اگرچه حبه و ديناري باشد؛ و حرام است بر ايشان دخالت در اموراتي که دخالت به عمل مسجد و مدرسه‏ي محموديه دارد. (فصل ششم) / سهم و حق قاري که در شب‏هاي جمعه و ليالي متبرکه در اطاق مدرس يا در مسجد تلاوت قرآن مي‏کند و در شهر رمضان قرائت قرآن مي‏کند. يک سهم و نصف يک سهم است. (فصل ششم)
    تکرار پيشوند «بي»
    ...اطفال ايتام بي‏باعث و بي‏باني. (فصل نوزدهم)؛
    تکرار حاصل مصدر
    صورت اشيا و اسبابي که براي روضه‏خواني دهه‏ي عاشورا و روضه‏خواني دهه‏ي آخر صفر و روضه‏خواني رجب و شعبان و رمضان و تهيه‏ي روز غدير وقف شده[است](فصل يازدهم).
    حذف‏
    خصوصيت ديگر نثر اين اثر حذف انواع کلمات به قرينه است که در ابعاد گوناگون بدين شرح قابل بررسي است:
    حذف رابطه و فعل
    زيرا که بي‏شک آدمي از اين ديار مستعار و دو روزه عمري که در گذر است و ناپايدار، به اندک مدتي مانند برق و باد روي به وادي عدم خواهد نهاد. (مقدمه)[به جاي: ناپايدار است]/ دو دست حياط که يکي اندروني و ديگري بيروني و محل سکناي خود واقف است. (فصل پنجم)[به جاي:يکي اندروني است و ديگري بيروني است]/ از يک باب حجره‏اي که واقعه‏ي در سمت‏
    جنوبي صحن سراي خدايي است و وصل به راه بام و راه بالاخانه‏هاي دالان کوچک. (فصل پنجم)[به جاي: کوچک است]/ زير موقوفه حق محصلين علوم است، نه طعمه‏ي هر جهول ظلوم. (فصل پانزدهم)[به جاي: ظلوم است]/... ولو خرد باشد يا بزرگ. (فصل بيست و سيم)[به جاي: بزرگ باشد]. يکي از وظيفه خواران که مدرس باشد يا امام مسجد يا مؤذن و غيره... (فصل ششم)[به جاي: يا امام مسجد باشد...]/... يا طبابت يا روضه‏خواني يا وکالت مي‏کنند. (فصل دوازدهم)[به جاي: يا طبابت مي‏کنند...]/ هرگاه چيزي مفقود يا معيوب يا اسقاط شده باشد.. (فصل بيست و پنجم)[به جاي: مفقود شده باشد...]/ بايد... در صحن مدرسه نيز در تمام شب‏هاي ماه رمضان چهار چراغ دالان و جلوخان و بالوعه روشن نمايند و شش عدد چراغ گل دسته تا قريب سحر. (فصل بيست و دويم)[به جاي: چراغ گل دسته روشن نمايند]/ کتاب‏دار بايد زاهد و متقي و سليم‏النفس و عالم و خبير و بصير در کار کتب علميه و فقهيه باشد. (فصل شانزدهم)[به جاي: زاهد باشد...]/ در ساعتي سعيدترين ساعات و زماني شريف‏ترين ازمنه‏ي با برکات که سعادت کامل حاصل و نحوست زايل و شوايب فتن مرتفع واسباب رفاهيت مجتمع بود... (مقدمه)[به جاي: حاصل بود...]/ و هرگاه از مدت زيارت اماکن و از مدت معين حج بگذرد... (فصل هفدهم)[به جاي: اماکن بگذرد].
    حذف اسم
    ...من جمله، روضه‏ي ليله‏ي نيمه‏ي شهر رجب و ليله‏ي نيمه‏ي شهر شعبان... (مقدمه)[به جاي: روضه‏ي ليله‏ي نيمه شهر شعبان]/ معلم‏خانه‏اي براي اطفال فقرا و ايتام تأسيس فرمود. (مقدمه) [به جاي: و اطفال ايتام]/.. و ديگر مصارف بريه از روضه‏ي نيمه‏ي شهر رجب و نيمه شهر شعبان و يک شب از ليالي متبرکه شهر رمضان... (فصل پنجم) به جاي: روضه نيمه‏ي شهر شعبان... / و مدت توقف هر طلبه در حجرات مدرسه‏ي محموديه، دوازده سال است و علاوه از اين حق زيست در اين مدرسه ندارد. (فصل چهاردهم)[به جاي: علاوه از اين، طلبه...]/ و بر عهده‏ي کتاب‏دار است که نگذارد کتب موقوفه را، خواه از اهل مدرسه و خواه از خارج، احدي بي‏اذن متولي و ناظر و اطلاع مدرس و چند نفر از ثقات طلبه بيرون ببرد. (فصل شانزدهم)[به جاي: خارج مدرسه]/ و تعيين واعظ ماه مبارک رمضان موقوفه به ميل امام جماعت است، مشروط بر آنکه بايد واعظي را اختيار نمايد که معروف‏ترين واعظين باشد. (فصل هيجدهم)[به جاي: بايد امام جماعت ]؛
    حذف حرف
    الف.حرف «از»:... ياد خيري از واقف و پدر و مادر و ذوي‏حقوق او بنمايند. (فصل چهاردهم)[به جاي: از پدر...]؛
    ب.حرف «به»: همت عليا و عزيمت عظمي را به احاطه‏ي مراسم خيرات و نشر جلايل مبرات متوجه داشته. (مقدمه)[به جاي: به نشر]؛
    ج.حرف «در»: و هرگاه در مسجد و مدرسه و متعلقات آنها و معلم‏خانه‏ي اطفال نقصي واقع شود... (فصل بيست و چهارم)[به جاي: در مدرسه...]؛
    د.حرف «با»: با عزمي راسخ و همتي عالي آن مکان شريف را تالي روضه‏ي رضوان نمود. (مقدمه)[به جاي: با همتي عالي]؛
    ه.حرف «را»: و مقرر شد که در هر حجره‏اي زياده از يک شاگرد نگاه ندارند. (فصل دوازدهم)[به جاي: شاگرد را]/ و متولي در آخر هر شش ماه بعد از تفريغ حساب‏هاي مذکور، سهمي که براي اين سه نفر طلبه معين شده به شرح فصل ششم بايد به ايشان برساند. (فصل بيست و ششم)[به جاي: سهمي را]/ چنين کس حق سکون در اين مدرسه ندارد. (فصل دوازدهم)[به جاي: مدرسه را]؛
    و.حرف «براي»: رقبات مستغلات مشروحه را... وقف نمودند براي مصارف لازمه‏ي اين بناي شريف و طلاب و امام جماعت و مدرس و معلم‏خانه‏ي اطفال و قاري و خادم و مؤذن و چراغ و از جهت خيرات بريه. (مقدمه)[به جاي: براي طلاب...]؛
    ز.حرف «جهت»: و آثار و بناي خيريه‏اي بر پاي کند از اجراي خيرات جهت تربيت و تعليم اطفال فقرا و ايتام و ساختن راه‏ها و پل‏ها و مريض‏خانه‏ها و مساجد و مدارس و احداث کارخانجات مأکولات و ملبوسات که اسباب فايده‏ي عمومي نوع او بود. (مقدمه)[به جاي: جهت ساختن...]؛
    ح.حرف «جز به»: و بديهي است که تحصيل اين مراتب نشود جز به کوشش نفس و مشقت بدن و کشيدن بار مصايب و متاعب بسيار و تحمل حوادث و نوايب روزگار. (مقدمه)[به جاي: جز به مشقت بدن...]؛
    ط.بايد متذکر شد که در پاره‏اي موارد، حرف اضافه حذف و کسره جايگزين آن شده است مانند: در طلب امري برآيد که منتج نتايج عظيمه باشد. (مقدمه)[به جاي: منتج به]/ متولي بايد حساب خود را جمع و خرج کرده و ثبت دفتر نموده و ضبط کتاب‏خانه شود. (فصل بيست و ششم)[به جاي: ثبت در دفتر و ضبط در کتاب‏خانه]؛
    حذف اجزاي جمله
    امامت جماعت... بايد در تمام فصول در صورت امکان و دسترس، سه وقت را در شبانه‏روز، وگرنه براي نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا، در مسجد حاضر باشد. (فصل هيجدهم)[به جاي: در شبانه روز در مسجد حاضر باشد]/ چنانچه فصل تابستان باشد، کلاه و پيراهن و شلواري؛ و هرگاه هنگام زمستان باشد، لباده‏ي ماهوتي به آن اشخاص عطا کنند. (فصل نوزدهم)[به جاي: شلواري به آن اشخاص عطا کنند]؛
    در موارد معدود ديگري نيز ندرتا حذف کلمه‏اي به قرينه وجود دارد که به بيان نمونه‏اي از هر کدام اکتفا مي‏شود:
    حذف پيشوند «بي»
    اطفال بي‏باعث و باني. (مقدمه) [به جاي: بي‏باني]/ و تربيت و تعليم درباره‏ي او بي‏سود و ثمر است (فصل نوزدهم)[به جاي: بي‏ثمر]؛
    حذف «مصدر»
    ساختن راه‏ها و پل‏ها و مريض‏خانه‏ها و مساجد و مدارس... (مقدمه)[به جاي: ساختن پل‏ها...]؛
    حذف «قيد»
    امثال اين اشخاص حق دارند هر وقت بخواهند در حجره‏ي جلو کتاب‏خانه به قدر رفع حاجت و رفع خستگي توقف نمايند. (فصل شانزدهم)[به جاي: به قدر رفع خستگي]؛
    حذف و اثبات‏
    گاهي مشاهده مي‏شود که در جمله يا عبارتي حذف و اثبات کلمه توأما صورت گرفته است مانند: و بعد، به ترتيبي که مرقوم مي‏گردد، رقبات مستغلات مشروحه را نيز از کاروان‏سراي خدايي.
    حرف
    مابين چهارسوق بزرگ و کوچک و يخچال و يخچاوان‏ها و دکاکين و خانه‏ها و از قنوات و غيره بر وجه صحيح شرعي، قربة الي الله، وقف نمودند. (مقدمه)[به جاي: از يخچال، از يخچاوان‏ها، از دکاکين، از خانه‏ها، از غيره]؛
    اسم
    و شرط است هرکس امامت مسجد محموديه را مي‏نمايد، بر اولاد او حرام است امامت جماعت اين مسجد را کنند، هرچند اولاد او عالم و عادل باشند و هر قدر با زهد و تقوي باشند و هرقدر طرف قبولي عامه را داشته باشند، امامت جماعت مسجد محموديه را حق ندارند. (فصل هيجدهم)[به جاي: و هر قدر اولاد او با زهد و تقوي باشند و هر قدر اولاد او طرف قبولي عامه را داشته باشند]؛
    فعل ربطي
    ...بايد واعظي را اختيار نمايد که معروف‏ترين واعظين باشد و راستگو و متدين و طرف قبول عامه باشد و خوش‏بيان باشد. (فصل هيجدهم)[به جاي: و راستگو باشد و متدين باشد].
    استعمال مترادفات‏
    علاوه بر تکرار کلمات که قبلا از آن سخن رفت، واژه‏هاي مترادف نيز در متن اين وقف‏نامه کاربردي نسبتا وسيع و قابل توجه دارد که بدين شرح بيان مي‏شود:
    دو لفظ مترادف عربي مفرد
    و فسق و فجور و هواپرستي را پيشه‏ي خويشتن قرار ندهد. (مقدمه) / گوي مسابقت و مسارعت از همگنان ربوده... (مقدمه) / تا برکات آن جاري و ساري بوه (مقدمه) / الحق از بذل مال به هيچ‏وجه مضايقه و امساک ننمود. (مقدمه) / وقف مؤبد و حبس مخلد نمود. (مقدمه) / در صورتي که... محل رأفت و مرحمت شوند. (فصل پانزدهم) / و شرط است کتاب‏دار... بنفسه مواظب و مراقب در کار کتاب‏داري باشد. (فصل شانزدهم) / شرط است که کتب کتاب‏خانه را حفظ و حراست نمايد. (فصل شانزدهم) / و بايد در حفظ و ضبط کتب اهتمام بليغ نمايد. (فصل شانزدهم) / و قدر تقسيم مابين فقراي ارحام يا نتايج وقف، موقوف به مقدار فقر و فاقه‏ي هريک است (فصل بيست و پنجم)
    €دو لفظ مترادف عربي جمع
    و بديهي است که تحصيل اين مراتب نشود جز به کوشش نفس و مشقت بدن و کشيدن بار مصايب و متاعب بسيار و تحمل حوادث و نوايب روزگار. (مقدمه) / وقف مؤبد نمود... يک باب مسجد مبارک و مدرسه... را با توابع و لواحق و متعلقات آنها... براي کليه‏ي طاعات و عبادات و نماز گزاردن و مجالس روضه و ديگر خيرات و مبرات. (مقدمه)؛
    €دو لفظ مترادف عربي و فارسي
    ...لب به محمدت و ستايش او برگشايند و برايش از خداوند طلب مغفرت و
    بخشايش نمايند و سال‏ها ذکر او به خير و خوبي بر زبان‏ها جاري گرد. (مقدمه) / بايد آن معلم ظاهرالصلاح و متدين و متقي و پرهيزکار باشد. (فصل نوزدهم) / بايد پيوسته مواظب نظافت و پاکيزگي مسجد و مدرسه باشند. (فصل بيست و دويم) / و براي ارحام واقف نيز حصه و رسدي بدهند. (فصل بيست و پنجم)؛
    €دو لفظ مترادف فارسي
    هر دو متولي بايد همپا و همراه و هم‏پشت بالمشاورة و المشارکة... امورات را انجام دهند. (فصل بيست و هشتم).
    €تتابع اضافات‏
    استعمال اضافات متتابع از جمله خصايص نگارشي است که در اين متن به خوبي مشهود است. نمونه‏هايي از اين گونه اضافات بدين قرار است:
    واقفان ملأ اعلي؛ ساکنان مساکن بالا؛ کتاب علوم شناسايي حقايق اشيا؛ زبان گوياي نفس ناطقه؛ استعداد تحصيل حق‏شناسي؛ تمهيد قواعد بندگي؛ روضه‏ي مقدس بسط نور شهود؛ نفايس فنون تسليمات زاکيات؛ عنوان ديوان بينش؛ فهرست کتاب آفرينش؛ اقصي مدارج ترقيات کامله؛ تحصيل مقامات عالي حق‏شناسي؛ احاطه‏ي مراسم خيرات؛ نشر جلايل مبرات. (مقمه) / تهيه‏ي اوقات شريف تعزيه‏داري حضرت سيدالشهدا؛ جاي خنچه‏هاي زير اطعمه‏ي زمان تعزيه‏داري حضرت سيدالشهدا. (فصل سيم).
    €عدم تطابق فعل و فاعل‏
    ويژگي ديگر نثر اين وقف‏نامه، رعايت نشدن مطابقت فعل و فاعل از حيث مفرد و جمع بودن در پاره‏اي از موارد است. اين موارد در متن حاضر اصلاح شده است.
    در متن حاضر واژه‏هاي مستقلات، چاپ، دکاکين و مشتقات مصدر گذاردن در مواردي که به اشتباه به کار رفته به مستغلات، چاپي، دکاکين و گزاردن تبديل شده است.
    €متن وقف ‏نامه
    صورت وقف‏نامه‏ي مسجد و مدرسه‏ي مبارکه‏ي محموديه و موقوفاتي که براي آن و مصارف معينه است؛ از املاک و کتب فقهيه و قرآن‏ها و کتاب‏هاي فارسي و ظروف و اسباب و اثاث براي مسجد و مدرسه و مصارف روضه و غيره به شرح مفصل مسطور در ذيل:
    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمدلله الواقف علي ضماير العباد الموفق للخيرات الجاريات ليوم المعاد المفيض للبرکات التامات الباقيات الي يوم الميعاد؛ والصلاة والسلام علي خير خلقه محمد و آله شفعاء (4) الخلق (يوم يناد المناد) (5) جواهر زواهر حمد و ستايش بي‏حد و عد که واقفان ملأ اعلي و ساکنان مساکن بالا از احصاي آن عجز آيند، تحفه‏ي بارگاه حضرت حکيمي است، جلت عظمته، که به حکمت کامله‏اش در مدرس تعليم (و علم آدم الأسماء کلها) (6) نوع بني‏آدم را کتاب علوم شناسايي حقايق اشيا بر دامن نهاد و زبان گوياي نفس ناطقه را مفتاح ابواب دانش و هوش قرار داد تا متعلمين علوم رباني به مقصد واصلين و مقامات عارفين شتابند و به توسط استعداد تحصيل حق‏شناسي و تمهيد قواعد بندگي، فوايد جليله و مراتب جميله‏ي علم و عمل را دريابند و صلوات بلا انتها و تحيات لاتعد و لا تحصي نثار مرقد اقدس و روضه‏ي مقدس بسط نور شهود، غايت نمايش وجود، معني اعجاز، مفهوم امتياز، سرور راهنمايان دين، مهتر پيشوايان اهل يقين، ميوه‏ي نورس باغ «کنت نبيا و آدم بين الماء والطين (7)
    «اورنگ آراي (و ما أرسلناک الا رحمة للعالمين) (8)، زيبنده‏ي تشريف (ولکن رسول الله و خاتم النبيين) (9) محمد مصطفي عليه من الصلوات أزکاها و من التحيات أنماها مادام البحر محيطا والأرض بسيطا. و نفايس فنون تسلمات زاکيات بر صراط المستقيم(10) مطلق و خليفه‏ي بر حق، شراع سفينه‏ي جود، کشتي درياي جود، مشرع شريعت، منبع حقيقت، غره‏ي اوصيا، قرةالعين اصفيا، عنوان ديوان بينش، فهرست کتاب آفرينش، معلم آدم، مقوم عالم، معماي ايزد ذوالجلال، مسماي اسماي جلال و جمال، علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام.
    علي بنده‏ي خاص جان‏آفرين
    ولي در حقيقت جهان آفرين‏
    جهان‏آفرين را مهين بنده اوست
    وليکن جهان آفريننده اوست‏
    و سلام و صلاة بيش از عد و حد و بي‏مر بر يازده تن اولاد اطهر آن سرور که خليفگان و شموع خاندان
    خيرالبشرند باد. و بعد، بر فرزانگان بينش‏ور و خردمندان صاحب‏نظر خبير و بصير به مضمون آيه‏ي وافي هدايه‏ي (و لقد خلقنا الانسان في أحسن تقويم) (11)ظاهر و روشن و آشکار و معين است که خداي تعالي به مقتضاي حکمت کامله و قدرت شامله، هيکل قابليت جنس بشر را مظهري اتم و اکمل و از ساير موجودات ممتاز و افضلش خلق فرمود. پس لازم است کسي را که دست قدرت ايزد به قامت وجودش خلعت حيات انسانيت پوشانيد و فرقش را به تاج کرامت (و لقد کرمنا) (12)مزين گردانيد، مانند حيوانات حاصل زندگاني خود را خوردن و خفتن نداند و روزگار خويش را به تن‏آسايي و غفلت و کاهلي و کسالت نگذراند و خوي جاهلان و روش پست‏فطرتان پيش نگيرد و فسق و فجور و هواپرستي را پيشه‏ي خويشتن قرار ندهد تا زمانش در دنيا سرآيد و بميرد؛ زيرا که بي‏شک آدمي از اين ديار مستعار و دو روزه عمري که درگذر است و ناپايدار، به اندک مدتي مانند برق و باد روي به وادي عدم خواهد نهاد و کسي که فکر زرين و چشم پيش‏بين دارد بايد قواي عاليه و مدارک ساميه را که در طبيعت او وديعت موجد کل (13)است؛ بهترين مدد و قوي‏ترين مساعد داند و در طلب امري برآيد که منتج نتايج عظيمه باشد و او را به اقصي مدارج ترقيات کامله و اعلي مقامات بزرگواري و شرف که موجب مزيد رتبت و سعادت دنيويه و مورث فوز به درجات عاليه و نيل راحت و نعمت اخرويه است، رساند. و بديهي است که تحصيل اين مراتب نشود جز به کوشش نفس و مشقت بدن و کشيدن بار مصايب و متاعب بسيار و تحمل حوادث و نوايب روزگار. پس کسي که طالب شرف خود باشد، بايد به هر نوع که بتواند و به هر قدر که در حوصله‏ي امکان خود داند، يادگاري از خويش در اين رهگذر ليل و نهار به جاي نهد؛ يعني مؤسس اساس حسنه‏اي شود و آثار و بناي خيريه‏اي برپاي کند از اجراي خيرات جاريه، جهت تربيت و تعليم اطفال فقرا و ايتام و ساختن راه‏ها و پل‏ها و مريض‏خانه‏ها و مساجد و مدارس و احداث کارخانجات مأکولات و ملبوسات که اسباب فايده‏ي عمومي نوع او بود و در صدد دستگيري از پاي افتادگان برآيد و براي غافلان، تصنيف و تأليف کتب نمايد و از خدمت به خلق که عين طاعت و عبادت خالق است، کوتاهي نفرمايد و آنچه در وسع طاقت اوست، در جلايل اعمال بکوشد تا خود را به نقطه‏ي منوره‏اي رساند که در حيات و ممات به نزد مردمان کامل و قدردان، آن رتبه و قابليت به هم رساند (14) که چون هيکل و شمايل او را ببينند، لب به محمدت و ستايش او برگشايند و برايش از خداوند طلب مغفرت و بخشايش نمايند و سال‏ها ذکر او به خير و خوبي بر زبان‏ها جاري گردد؛ چنان که مضمون آيه‏ي شريفه است: (واجعل لي لسان صدق في الاخرين) (15) يعني حضرت خليل به رب جليل عرض نمود: بگردان زبان مردمان را پس از من ثناگوي و نيکوگوي من. البته، چنين کس تا نام و آثارش از لوحه‏ي خاطرها محو و سترده نگردد، زنده است نه مرده.
    کي ميرد آن که زنده به نيکي است نام او
    ثبت است بر جريده‏ي عالم دوام او (16)
    زين گلستان کسي ببرد آستين گل
    کو مي‏کند تحمل خار[ي]از کام او (17)
    چون فيض ازليه‏ي ايزد متعال و رحمت ربوبيه‏ي خداي لايزال تعلق بر آن يافته بود که توفيق و سعادت سرمدي شامل حال و کافل احوال خجسته مآل، جناب مستطاب فخامت نصاب، آقاي آقا سيد محمود، دام اقباله العالي، گردد از آنجا که به توسط استعداد ذاتي تحصيل مقامات عاليه‏ي حق‏شناسي نموده و عيش ابدي «مالا عين رأت و لا أذن سمعت (18)«را نصب‏العين فرموده و به مفاد آيه‏ي کريمه (و سارعوا الي مغفرة من ربکم) (19) گوي مسابقت و مسارعت از همگنان ربوده و همواره به واسطه‏ي توسل به اهل‏بيت اطهار مؤيد به تأييدات و موفق به توفيقات پروردگار گرديده و در مقام خيرات جاريات والباقيات الصالحات (20)که افضل طاعات و عبادات است، برآمده تا برکات آن مستمرا جاري و ساري بوده و در (يوم لاينفع مال و لابنون) (21) ذخيره‏ي روز درماندگي وي باشد؛ لذا پس از اختتام کتاب جواهرالاخلاق بنا به خبري که رسيده از بهترين انبيا و سفير پادشاه علي الاطلاق «من بني مسجدا في الدنيا أعطاه الله بکل ذراع منه مسيرة أربعين ألف عام مدينة في الجنة من ذهب و فضة و در و ياقوت و زمرد و زبرجد و لؤلؤ (22)«و نيز حديثي که از حضرت ابوعبدالله جعفر الصادق، عليه‏السلام، مأثور است «من بني‏مسجدا کمفحص قطاة (23) بني الله له بيتا في الجنة (24) «، محض رضاي خداي سبحان و اطمينان به وعده‏ي خاتم پيغمبران مکاني را در راسته‏ي خيابان دولتي، قرب گذر سرچشمه، محله‏ي عودلاجان (25)من محلات دارالخلافه (26) طهران که در آن مجراي آب روان قنات مرحوم خلدمکان حاج علي‏رضا، طاب ثراه، مي‏باشد انتخاب و ابتياع نمودند براي بناي مسجدي که محل ستايش و نيايش حضرت رب‏العالمين باشد، و احداث مدرسه‏اي که خدمت به دين مبين بود و اقامت محصلين و طالبين علوم شريعت خاتم‏النبيين، صلي الله عليه و آله و سلم، در آن شود، و برپا ساختن دبستان تربيت و معلم‏خانه‏اي از جهت اطفال بي‏باعث و باني فقرا و ايتام. و از آن پس، از روي نقشه و رسم و طرح‏هاي مهندسين کامل عيار و معماران
    شيده آثار (27) سنمار کردار(28)بناي آن به شکلي خوب و بسيار خوش و در نهايت امتياز و مرغوبيت به هيأت درآورده و مبلغي خطير از مال خويش صرف نموده بنا و بنيان آن را در نهايت محکم کاري، و به قدري که بايد و شايد سعي و اهتمام در استحکام آن نموده تا انجام يافت. الحق از بذل مال به هيچ وجه مضايقه و امساک ننمود. مسجدي رفيع‏البنيان برافراشت و همت عالي بر توسيع آن گماشت و مدرسه‏اي در کمال صفا و وسعت فضا احداث نمود و معلم‏خانه‏اي براي اطفال فقرا و ايتام تأسيس فرمود و به توفيق رباني و تأييد سبحاني با عزمي راسخ و همتي عالي آن مکان شريف را تالي روضه‏ي رضوان نمود. و بعد از اتمام آن بناي فردوس مکان و مفروش کردن تمام مسجد و حجرات و معلم‏خانه‏اي براي اطفال فقرا وايتام تأسيس فرمود و به توفيق رباني و تأييد سبحاني با عزمي راسخ و همتي عالي آن مکان شريف را تالي روضه‏ي رضوان نمود. و بعد از اتمام آن بناي فردوس مکان و مفروش کردن تمام مسجد و حجرات و معلم‏خانه‏ي اطفال به زيلوهاي يزدي و قاليچه‏هاي عراقي در ساعتي سعيدترين ساعات و زماني شريف‏ترين ازمنه با برکات که سعادت کامل حاصل و نحوست زايل و شوايب فتن مرتفع و اسباب رفاهيت مجتمع بود، همت عليا و عزيمت عظمي را به احاطه‏ي مراسم خيرات و نشر جلايل مبرات متوجه داشته به تقريب وسيله‏ي رضا و تمهيد قاعده‏ي رجا و تفتيش طريق قرب و جلب نعمت قبول و تعظيم شعاير و تفخيم شرايع و اقتفاي به شرع هدي و امتثال اوامر خدا، حيث قال عزوعلا (والباقيات الصالحات خير عند ربک ثوابا و خير أملا) (29) و چنان که رسول خدا، محمد مصطفي، صلي الله عليه و آله و سلم، مي‏فرمايد: «من أعان طالب العلم ولو بالقلم المکسور فکأنما زار الکعبة سبعين مرة (30)» و علي مرتضي، عليه‏السلام مي‏فرمايد: «خير المال ما أنفق في سبيل الله (31)«، وقف مؤبد و حبس مخلد نمود، قربة الي الله و طلبا لمرضاته، يک باب مسجد مبارک و مدرسه‏ي ميمونه‏ي مسماة بمحموديه و معلم‏خانه‏ي اطفال فقرا و ايتام را با توابع و لواحق و متعلقات آنها - که محدود به حدود اربعه است: حد شرقي به خانه‏ي والده‏ي حاجي محمدخان، معروفه به باجي اصفهاني؛ حد غربي به خانه‏ي علي‏نقي خان؛ حد شمالي به خيابان دولتي که عبور ترامواه (32)مي‏شود؛ حد جنوبي به خانه‏ها - براي کليه‏ي طاعات و عبادات و نمازگراردن و مجالس روضه و ديگر خيرات و مبرات، و بر طلبه‏ي علوم دينيه و بر اطفال فقرا و ايتام. و پس از اجراي صيغه‏ي وقف جمعي از اجلاء علماي اعلام را مقرر داشتند که در آن محوطه‏ي مينونشان دعوت نماند براي تحيل و تکاليف ايشان به شرحي که در فصول مسطوره مذکور گرديده؛ با تحقق کافه‏ي شرايط صحت و شرعيت، اجراي صيغه‏ي وقف به عمل آمد. و بعد، به ترتيبي که مرقوم مي‏گردد، رقبات (33) مستغلات مشروحه را نيز از کاروان‏سراي خدايي مابين چهارسوق بزرگ و کوچک و يخچال(34) و يخچاوان‏ها (35) و دکاکين و خانه‏ها و از قنوات و غيره بر وجه صحيح شرعي، قربة الي الله، وقف نمودند براي مصارف لازمه‏ي اين بناي شريف و طلاب و امام جماعت و مدرس و معلم‏خانه‏ي اطفال و قاري و خادم و مؤذن و چراغ و از جهت خيرات بريه (36)من جمله، روضه‏ي ليله‏ي نيمه‏ي شهر رجب و ليله‏ي نيمه شهر شعبان و يک شب از سه ليالي متبرکه‏ي شهر رمضان و مصارف يوم غدير و روضه‏ي دهه‏ي عاشورا و روضه و اطعام دهه‏ي آخر شهر صفر مخصوص فقرا و سهم ارحام و غيرها. و نيز وقف صحيح شرعي نمودند کتب علميه و قرآن‏هاي خطي خطوط اساتيد و قرآن‏هاي چاپي کتاب‏هاي خطي خطوط اساتيد و کتب چاپي تواريخ و حکماي شعرا و غيرها را به شرحي که در فصل هفتم ذکر گرديده براي کتاب‏خانه‏ي مدرسه‏ي محموديه. و نيز وقف نموده‏اند بيست و هفت فرد زيلوي يزدي و ظروف مسينه‏آلات جهت استعمال مجالس روضه‏خواني به شرح فصل يازدهم و قاليچه‏هاي عراقي مخصوص مدرس و کتاب‏خانه و ساير اسباب واثاث مسجد و مدرسه و معلم‏خانه‏ي اطفال و غيره را به ترتيبي که در بيست و هشت فصل مسطور و مزبور است. به تاريخ شهر رجب قوي‏ئيل (37) يکهزار و سيصد و بيست و پنج هجري (1325) (38) به مبارکي و ميمنت، علماي اعلام، أدام الله ظلهم العالي، به وکالت شفاهيه از جانب جناب مستطاب آقا سيد محمود واقف، دام اقباله العالي، اجراي صيغه‏ي وقف را به شرحي که ذگر گرديد، نمودند.
    فصل اول: در تعيين مسجد است که احکام مسجديت بر آن جاري است و آن از جايي است که سنگ نصب شده و تخمينا به فاصله‏ي يک ذرع و نيم از نهر آب جاري - که در صحن مدرسه مي‏باشد - به طرف جنوب برود، وقف شده است براي مسجد به نحو صحيح شرعي، به انضمام پشت بام مسجد که مخصوصا مسطح ساخته شده براي نماز گزاردن.
    فصل دويم: مدرسه مشتمل است بر هشت حجره که سمت مشرق و مغرب اوست و اطاق بزرگ سمت شمال که محل تدريس مدرس است و فضاي صحن و دهليز (39) و نهر جاري و حوض و آب‏انبار و ايوان‏هاي جلو حجرات و دالان‏ها و مطبخ و راه‏پله‏ي بام که در زاويه‏ي شرقي مدرسه است و دالاني که درب آب‏انبار راه شير آب‏انبار در اوست و به حياط مبال (40) مي‏رود و بالوعه (41)که در زاويه‏ي غربي مدرسه مي‏باشد و بالاخانه‏ي روي دالان مزبور و دو انبار که يکي در مسجد است و ديگر جنب راه شير آب‏انبار و درب آن در حياط بالوعه مي‏باشد و ساير مضافات (42) و مرافق(43) مدرسه که تمام آنها وقف شده بر وجه صحيح شرعي به عنوان مدرسه که هر نوع در آنها مداخله بشود، محذورات
    مسجدي در آنها نمي‏رود، وليکن هرگاه به واسطه‏ي کثرت نمازگزاران صفوف جماعت برود در صحن و بام و در هر کجاي مدرسه - که بخواهند نماز گزارند - خاصه در ماه مبارک رمضان؛ که در تمام حجرات و مدرس هم جايز است نماز گزارند. و طلاب در يک ماهه‏ي رمضان در صورت ضيق مکان مصلي، حق ممانعت نمازگزاران را ندارند.
    فصل سيم: صورت تقسيم هشت حجره و اطاق بزرگ مدرس است و بنابر توابع و لواحق مدرسه‏ي مبارکه‏ي محموديه که از قرار تفصيل معين شده، سه حجره واقع در سمت مشرق مدسه و چهار حجره از سمت مغرب متعلق به طلاب است که بايد در اين هفت حجره به تعيين متولي و ناظر چهاره نفر طلبه سکني داشته با شند، مقررا هر حجره‏اي دو نفر و يک حجره‏ي ديگر از سمت مشرق مدرسه که جنب مسجد واقع شده و عقب آن اطاق کتاب‏خانه‏ي مدرسه مي‏باشد، مخصوص است به يک شخص کتاب‏دار و يک اطاق بزرگ که طرف شمال صحن مدرسه واقع است و جنب مطبخ مي‏باشد، محل تدريس طلاب است و آن اطاق، مخصوص است به مدرس و اختيارش با خود اوست. و مطبخ واقع در زاويه‏ي شرقي مدرسه، جهت طبخ طلبه و جهت طباخي و تهيه‏ي اوقات شريفه‏ي تعزيه‏داري حضرت سيدالشهدا، عليه آلاف التحية والثنا، و کساني که بخواهند لبه را در مدرسه اطعام نمايند و مصارف بريه و خيرات عمومي که به هم رسد، معين شده. و دالاني که در زاويه‏ي غربي مدرسه مي‏باشد و به حياط بالوعه يعني مبال مي‏رود که درب آب انبار راه شير آب‏انبار در آن است و بالاخانه‏ي روي آن دالان که مخصوص منزل خدام‏هاي مسجد و مدرسه‏ي محموديه و محل سکون ايشان است. و دو انبار که يکي واقع در مسجد است، فقط جاي زيلويي[است]که در غير شهر رمضان در مسجد زياده از کفاف مصلي است و بايد جمع کنند ودر آن انبار بگذارند و همچنين جاي مسينه‏آلات موقوفه‏ي حضرت سيدالشهدا، عليه‏السلام، همچنين جاي تجير (44) مسجد و جاي چادري که براي صحن مدرسه درست مي‏شود ان شاء الله، و جاي چراغ و فانوس‏هاي مسجد و جاي از اين قبيل چيزها[ست]؛ و يک انبار ديگر که جنب راه شري آب‏انبار است، جاي خنچه(45)هاي زير اطعمه‏ي زمان تعزيه‏داري حضرت سيدالشهدا، عليه‏السلام، و همچنين جاي غليان‏هاي زمان تعزيه‏داري و از اين قبيل چيزها[ست]. و فضاي صحن و حوض و نهر آب جاري و آب‏انبار و بالوعه و دهليزها و راه شير آب‏انبار و غيره وقف بر عموم مردم است، وليکن به اندازه‏اي که اسباب پريشاني حواس طلاب و بازماندن ايشان از کار و تحصيل نشود و به اين اندازه حق جلوگيري، سواي از مردمان مصلي، از ديگران را دارند.
    فصل چهارم: اطاق بزرگ سمت شمالي مدرسه که مخصوص دبستان و تعليم‏خانه‏ي اطفال فقرا و ايتام است، آن را از هيأت حاليه، کسي نبايد به هيچ وجه تغيير و تبديلي بدهد، حتي درهاي آن را از وضع حاليه هيچ کس حق ندارد بخواهد به وضع ديگر قرار بدهد؛ و اطاق، مخصوص است از براي سي و شش نفر اطفال که هميشه بايد در آن تحصيل کنند به شرحي که در فصل نوزدهم مسطور است.
    فصل پنجم: در تعيين مستغلات و املاک موقوفه است که منافع و مال‏الاجاره‏ي آن بر[اي]مسجد و مدرسه‏ي ميمونه‏ي محموديه و معلم‏خانه‏ي اطفال فقرا و ايتام و ديگر مصارف بريه از روضه‏ي نيمه‏ي شهر رجب و نيمه‏ي شهر شعبان و يک شب از ليالي متبرکه‏ي شهر رمضان و مصارف يوم غدير و روضه‏ي دهه‏ي عاشورا و روضه‏ي اطعام المساکين ده شبه‏ي آخر شهر صفر و ديگر فقرات به شرحي که در فصل ششم ذکر گرديده بايد صرف شود: از يک باب محوطه‏ي دستگاه حصيربافي و تيرفروشي و از هر يک سه باب دکاکين متصل به آن در سمت شمالي خيابان دولتي واقعه در جنب کارخانه‏ي چراغ گاز، دو سهم از هفت سهم از کل شش دانگ. / هفت باب دکاکين متصل به مدرسه‏ي محموديه، هر يک شش دانگ. / از خانه‏ي سرچشمه‏ي مقابل حمام معروف به حاجي عبدالکريم، سه دانگ از کل شش دانگ. / شش باب دکاکين و يک باب دکه‏ي متصل به يکديگر واقعه در طرف غربي بازار سرچشمه محاذي کوچه‏ي مسجد مرحوم حاجي ميرزا عباس قلي به انضمام هر يک فوقاني و تحتاني آنها، هر يک شش دانگ.
    از يک باب‏خانه در سمت غربي شش باب دکاکين و يک دکه‏ي واقع در بازار سرچشمه‏ي مرقوم در متن که خانه وصل است به دکاکين مزبوره و دکه، يک دانگ و نيم از شش دانگ و حدود اربعه‏ي دکاکين و خانه از قرار ذيل است: شرقي به شارع عام بازار سرچشمه؛ غربي به خانه‏ي عيال حاجي منظم الملک؛ جنوبي به دکان سمساري سر کوچه مرحوم حاجي ميرزا عباس قلي و به کوچه‏ي مزبور؛ شمالي به خانه‏ي حاجي سيد محمدعلي. / از هر يک از پنج باب دکاکين متصل به يکديگر واقعه در طرف شرقي بازار سرچشمه سرکوچه‏ي مسجد مرحوم حاجي ميرزا عباس قلي، يک دانگ و نيم. / چهار باب دکاکين متل به يکديگر و دو بالاخانه‏ي فوقاني دکاکين سمت غربي بازار سرچشمه مقابل دکاکين وقفي پشت تکيه‏ي سرچشمه، هر يک شش دانگ / يک باب زورخانه‏ي محل رياضت (46) واقعه در جنب کاروان سراي محله‏ي دانگي، شش دانگ. / دو دست حياط که يکي اندروني و ديگري بيروني و محل سکناي خود واقف
    است، محدود به حدود اربعه، هر يک شش دانگ: حد شرقي به کوچه‏ي خاص؛ غربي به خانه‏ي حاجي ميرزا حبيب‏الله مجدالاطبا؛ شمال به قراول خانه‏ي (47)دولتي؛ جنوب به خانه‏هاي ملکي خود جناب واقف. / يک دکه و دو باب دکان متصل به يکديگر، وصل به جلوخان (48) خانه‏ي مزبور وقفي واقف، هر يک شش دانگ. / چهار باب دکاکين متصل به يکديگر به انضمام حق پاچوب قصابي واقعه در سر سه‏راه پايمنار محدود به حدود اربعه، هر يک شش دانگ: حد شرقي به قراول خانه‏ي دولتي؛ غربي به خانه و دکاکين حاجي ميرزا حبيب‏الله مجدالاطبا؛ جنوبي به خانه‏ي وقفي واقف، شمالي به سه‏راه بازار محله‏ي پايمنار. / از سه باب دکاکين واقعه در قرب سه‏راه محله‏ي حياط شاهي (49)، از هر يک سه دانگ از شش دانگ. / از يک باب دکان کوچک گذر محله‏ي يهودي‏ها، دو سهم از پنج سهم از شش دانگ. / از يک باب دکان بقالي عودلاجان واقع سر کوچه‏ي معروف به حاجي‏ها، سه دانگ از شش دانگ. / از يک باب دکان که مقابل دکان بقالي مزبور است در راسته‏ي عودلاجان سر کوچه‏ي معروف به حاجي‏ها، يک دانگ و نيم. / از يک باب دکان نجاري بزرگ واقع در سمت شمال سر سه‏راه بازار آهنگران در راسته بازاري (50) که به طرف چهارسوق مي‏رود، يک دانگ و نيم از شش دانگ. / از يک باب دکان لوافي (51) که متصل است به دکان مزبور سر سه راه آهنگران، سه دانگ از شش دانگ. / از يک باب دکان رزازي (52) بزرگ واقع در سمت جنوب راسته بازاري که به طرف چهارسوق مي‏رود؛ قرب سه راه آهنگران، سه دانگ از شش دانگ./ از يک باب دکان واقع در راسته بازار پشت کاروان سراي حاجي نادعلي، سه ربع از يک دانگ از شش دانگ که يک سهم از هشت سهم از يک باب دکان باشد. / از يک باب دکان وصل به درب کارون سراي نو، معروف به کاروان سراي قزويني‏ها، دو سهم از پنج سهم از شش دانگ. / از يک باب دکان قنادي واقع در سمت جنوبي راسته بازار پشت کاروان سراي حاجي عبدالوهاب، قرب سه‏راه کوچه‏ي غريبان، يک دانگ و نيم از سه دانگ.
    صورت سهمي و حق موقوفه‏ي مسجد و مدرسه‏ي محموديه و غيرها از دالان بزرگ سراي خدايي و متعلقات آن که واقع در سمت شمال بازاري است که از چهارسوق بزرگ به طرف سوق کوچک مي‏رود: از هر يک از دو دو دکه‏ي جنبين درب دالان بزرگ سراي خدايي که در سمت شمال راسته بازار واقع است، دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر که بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ باشد. / از هر يک از چهار باب حجرات سمت مشرقي واقعه در دالان بزرگ سراي خدايي از حجره‏ي اول دالان متصل به يکديگر تا چهار باب به انضمام فوقاني از هر يک از آنها که فوقاني دارد، دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر که بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ باشد. / از هر يک از سه باب حجرات و يک دکه‏ي متصل به يکديگر در سمت شرقي دالان بزرگ سراي خدايي از حجره‏ي زير طاق بزرگ سراي خدايي از اول دالان الي آخر دالان به انضمام فوقاني از هر يک از آنها که فوقاني دارد، دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر؛ بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ. / از يک باب انبار بزرگ آخر دالان بزرگ مقابل درب دالان که دو سه حجره بوده و بالفعل يک انبار است، به انضمام از هر يک از فوقاني آنها، دو دانگ و يک ربع و يک سهم از چهل و شش سهم از يک دانگ./از هر يک از دو باب حجره‏ي سمت شمال دالان کوچکي که از دالان بزرگ به صحن سراي خدايي مي‏رود، که يکي از آن دو حجره دو روي است به صحن مزبور، و از هر يک فوقاني آن، يک دانگ و نيم از شش دانگ. /از هر يک از دو باب حجره‏ي سمت جنوب دالان کوچکي که از دالان بزرگ به صحن سراي خدايي مي‏رود، که يکي از آن دو حجره دوروي است به صحن مزبور، و از هر يک فوقاني آن دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيک از يک دانگ ديگر، بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ. / از معبر از ابتداي دالان بزرگ تا به صحن سراي خدايي و از دو راه‏پله‏ي بالاخانه‏ها و بام واقعه‏ي زير طاق بزرگ واقع در دالان بزرگ سراي خدايي و از دکه‏ي زير طاق بزرگ که جاي دالان‏دار است، از هريک دو دانگ و يک ربع و يک سهم از چهل و شش سهم از يک دانگ.
    صورت سهمي و حق موقوفه‏ي مسجد و مدرسه‏ي محموديه و غيرها از صحن سراي خدايي و متعلقات آن؛ از هر يک از سه باب انبار زاويه که مابين سمت شرقي و شمالي صحن سراي خدايي است و متصل است به يکديگر دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم دانگ ديگر؛ بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ / از هر يک از نه باب حجره‏ي متصل به يکديگر واقعه در سمت شمال صحن سراي خدايي و از آب‏انبار و راه شير زير آنها، دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر؛ بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ./از هر يک از سه باب انبار زاويه که ما بين سمت شمالي و غربي صحن سراي خدايي است و متصل است به يکديگر، دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر؛
    بعبارة اخير چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ./ از يک باب حجره‏ي واقعه در سمت غربي صحن سراي خدايي وصل به زواياي مزبوره، دو دانگ و ربع دانگ و يک سهم از چهل و شش سهم از يک دانگ. / از هر يک از دو باب حجره‏ي واقعه در سمت غربي صحن سراي خدايي، يک دانگ و نيم از شش دانگ. / از هر يک از سه باب حجره‏ي بزرگ و يک باب حجره‏ي کوچک متصل به يکديگر الي راه بام واقعه در سمت جنوبي صحن سراي خدايي و از هر يک فوقاني آنها، يک دانگ و نيم از شش دانگ / از يک باب حجره‏اي که واقعه در سمت جنوبي صحن سراي خدايي است و وصل به راه بام و راه بالاخانه‏هاي دالان کوچک؛ و اين حجره جزو دالان کوچک است و مانند حجرات سمت شرقي دالان کوچک منقسم مي‏شود، سه دانگ و شش سهم و نيم از يازده سهم و نيم از يک دانگ سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر؛ بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ. /از هر يک از يک باب انبار زاويه و از يک باب حجره‏ي واقعه در زاويه‏ي مابين سمت جنوبي و شرقي صحن سراي خداي، دو دانگ و هيجده سهم از سي و چهار سهم و نيم از يک دانگ ديگر؛ بعبارة اخري چهارده سهم و نيم از سي و چهار سهم و نيم از کل شش دانگ./ از حياط صحن و راهرو بام‏ها از دو طرف دالان کوچک و حوض و بالوعه‏ي واقعه در پشت حجرات سمت غربي صحن و بهاربند (53) و غيره، دو دانگ و نيم.
    صورت سهمي و حق موقوفه‏ي مسجد و مدرسه‏ي محموديه و غيرها از حجرات دالان کوچک و متعلقات آن: از هر يک از دو دکه‏ي جنبين درب دالان کوچک سراي خدايي واقعه در راسته بازار، سه دانگ و شش سهم و نيم از يازدهم سهم و نيم از يک دانگ ديگر. / از هر يک از سه باب حجره‏ي متصل به يکديگر واقعه در سمت مشرقي دالان کوچک و از هر يک از فوقاني آنها، سه دانگ و شش سهم و نيم از يازدهم سهم و نيم از يک دانگ ديگر. / از يک باب حجره‏ي اول دالان کوچک واقعه در سمت غربي و از فوقاني آن، يعني از هر يک، سه دانگ و شش سهم و نيم از يازده سهم و نيم از يک دانگ ديگر. / از هر يک از دو باب حجره‏ي واقعه در سمت غربي دالان کوچک سراي خدايي و از هر يک از فوقاني آنها، يک دانگ و نيم از شش دانگ. / از دکه‏ي آخر دالان کوچک نزديک صحن سمت غربي، يک دانگ و نيم از شش دانگ. / از دکه‏ي آخر دالان کوچک نزديک صحن سمت شرقي، سه دانگ و شش سهم و نيم از يازده سهم و نيم از يک دانگ ديگر. / از هر يک از دو باب دکان‏هايي که جنبين دکه‏هاي مزبوره‏ي درب دالان کوچک سراي خدايي است واقعه در راسته بازار، سه دانگ و شش سهم و نيم از يازده سهم و نيم از يک دانگ ديگر. / يک باب دکان بزرگ قرب دالان کوچک سراي خدايي و مقابل درب دالان اول سراي حاجي حسن، شش دانگ. / از يک باب دکان راسته بازار واقع در پشت حمام حاجي سيد محسن، دو دانگ و ربع يک دانگ از شش دانگ، ليکن بالفعل آن را از باقي يک باب دکان مجزا کرده‏اند و دکه شده که بزاز در آن سکني دارد، شش دانگ تمام است. / از يک باب دکان رسته بازار قرب چهارسوق کوچک، پشت کاروان‏سراي حاجي سيد محسن که دو دانگ از شش دانگ است، ليکن بالفعل آن را از باقي يک باب دکان مجزا کرده‏اند و بزاز در آن سکني دارد، شش دانگ تمام است. / از مجراي قنات عين‏الحياة که دو رشته است موسوم به عين الحياة و کريم‏خاني، شش ساعت و نيم از بيست و چار ساعت يک شبانه‏روز در گردش شش شبانه‏روز؛ بعبارة اخري شش سهم و نيم از يک صد و چهل و چهار سهم (54)از کل مجراي قنات. / از مجراي قنات سردار که آن نيز دو رشته است، چهار ساعت و نيم دقيقه از بيست و چهار ساعت يک شبانه‏روز در گردش شش شبانه‏روز؛ و بعبارة اخري چهار سهم و نيم دقيقه علاوه از يک صد و چهل و چهار سهم از کل مجراي قنات. / از هر يک از دو يخچاوان و دو آبچاوان (55)و از يک گود يخچال معروف به سنگي و از هر يک از دو فقره اراضي متعلقه‏ي به آن که تخمينا دو قطعه اراضي بياض (56) و يخچال و يخچاوان‏ها قريب هيجده هزار ذراع (57) مي‏شود، سه دانگ و محدود به حدود اربعه‏ي ذيل: حد شرقي به ديوارخانه‏ي جناب مجدالملک؛ غربي به کوچه‏اي که بالفعل درب يخچال در آن است؛ شمالي به نهر آب قنات مرحوم سردار و خيابان دولتي؛ جنوبي به باغ قديم سادات اخوي.
    فصل ششم: صورت منافع و مال‏الاجاره‏ي کل املاک موقوفه است که بعد از وضع (58)دو عشر حق‏التوليه و حق‏النظاره و حق مباشر املاک، به يک صد و بيست سهم مساوي تقسيم و تسهيم مي‏گردد بر بيست و سه شعبه به شرح ذيل، که تقسيم و تسهيم گرديده:
    شعبه‏ي اول: سهام چهارده نفر طلبه که در هفت حجره‏ي شرقي و غربي مدرسه سکني دارند، سي و يک سهم و نصف يک سهم، که سهم هر نفر طلبه دو سهم و ربع يک سهم مي‏شود.
    شعبه‏ي دويم: سهم و حق‏التدريس مدرس مدرسه‏ي مبارکه‏ي محموديه، هفت سهم و نصف يک سهم است.
    شعبه‏ي سيم: سهم و حق امامت جماعت مسجد مبارک محموديه، هفت سهم و نصف يک سهم است.
    شعبه چهارم: سهم و حق کتاب‏دار که منفردا حجره‏ي کتاب‏خانه تفويض بدوست، سه سهم و سه ربع يک سهم است.
    شعبه‏ي پنجم: سهم و حق معلم و مشاق که تعليم دهنده‏ي اطفال فقرا و ايتام در مدرسه‏ي محموديه است، شش سهم.
    شعبه‏ي ششم: سهم و حق قاري که در شب‏هاي جمعه و ليالي متبرکه در اطاق مدرس يا در مسجد تلاوت قرآن مي‏کند و در شهر رمضان قرائت قرآن مي‏کند، يک سهم و نصف يک سهم است. اصلح آن است که معلم و مشاق اطفال و قاري يک نفر باشد، والا متعدد، موقوف به نظر متولي است.
    شعبه‏ي هفتم: حق و سهم مؤذن گل‏دسته‏ي سر درب مدرسه و اذان و اقامه‏گوي و مکبر مسجد محموديه، سه سهم.
    شعبه‏ي هشتم: حق و سهم دو نفر خادم مسجد و مدرسه‏ي محموديه، شش سهم.
    شعبه‏ي نهم: سهم و حق چراغ که هر ماهه (59) بعد از مصرف نفت چراغ‏هاي مسجد و مدرسه و جلوخان و بالوعه و گل‏دسته به شرط تا سه ساعتي شب سوختن آنها؛ و در ماه رمضان تا نزديک سحر؛ و به شرحي که در فصل بيست و دويم مسطور و معين گرديده؛ و اجرت تعمير چراغ‏هاي فانوس و خود فانوس؛ و بعد هرچه اضافه آيد، بايد نفت خريده و به هفت حجره‏ي طلاب و يک حجره‏ي کتاب‏دار به نحو تساوي قسمت نمايند، هار سهم و نصف يک سهم است.
    شعبه‏ي دهم: سهم و حق عطاياي متولي و ناظر به طلابي که قابل و محصلند و در وقت امتحان کامل و درست عيار باشند؛ چنان که در فصل پانزدهم شرح آن مشروحا مسطور است؛ و هرگاه طلبه‏اي از طلاب اين مدرسه مريض شود و مرض او به طول انجامد وبي‏مدد معاش ماند، متولي و ناظر را رسد که از اين سهم به او اعانتي کنند تا ان شاء الله صحت يابد، و شرطا عطا و اعانت به هر کس به مقدار شايستگي پايه‏ي علم و فقر اوست و به اختيار متولي و ناظر در کم و کيف، سه سهم.
    شعبه‏ي يازدهم: سهم و حق سه نفر طلبه‏اي که در آخر هر شش ماه به حساب متولي و مباشر به حکم قرعه رسيدگي مي‏نمايند؛ چنان که شرح آن در فصل بيست و پنجم ذکر شده، يک سهم.
    شعبه‏ي دوازدهم: سهم و حق عطاياي متولي و ناظر به اطفالي که در معلم‏خانه‏ي مدرسه‏ي محموديه تحصيل مي‏کنند؛ چنان که در فصل نوزدهم شرح آن مفصلا مسطور است، و ترقي فوق‏العاده در تحصيل کرده‏اند و نيز هر طفلي که از اطفال اين معلم‏خانه مريض شود و مرض او به طول انجامد و بي‏باعث و باني باشد که بي‏مدد معاش ماند، متولي و ناظر را سد که از اين سهم به او اعانتي کنند تا ان شاء الله صحت يابد، و شرطا اعطا و اعانت به هر که باشد، موقوف به شايستگي اوست و اختيار متولي و ناظر در کم و کيف، دو سهم.
    شعبه‏ي سيزدهم: سهم و حق از براي خريد کتب جهت اطفال و کاغذ و قلم و مرکب و يخ تابستاني ايشان و زغال‏سنگ زمستاني و تعمير پرده و حصير معلم‏خانه، يک سهم و نصف يک سهم.
    شعبه‏ي چهاردهم: سهم و حق از براي خريد کتب علميه که محتاج‏اليه طلاب ساکن مدرسه‏ي محموديه باشد، يا کتب ادعيه و قرآن که شرط و مقرر است هر شش ماه به کتاب‏خانه‏ي مدرسه‏ي محموديه تحويل دهند؛ چنان که شرح آن در فصل هفتم مسطور است، دو سهم و نصف يک سهم.
    شعبه‏ي پانزدهم: سهم و حق به جهت حصير مسجد و اطاق‏هاي مدرسه به شرط لزوم، و جارو و پاروي مدرسه، يک سهم و نصف يک سهم.
    شعبه‏ي شانزدهم: سهم و حق واعظ ماه مبارک رمضان؛ چنان که در فصل هيجدهم ذکر اوصاف او شده، سه سهم.
    شعبه‏ي هفدهم: سهم و حق روضه و ختم قرآن و اطعام به طلاب در شب نيمه‏ي رجب، يک سهم و نصف يک سهم.
    شعبه‏ي هيجدهم: سهم و حق روضه و ختم قرآن و اطعام به طلاب در شب نيمه‏ي شعبان، يک سهم و نصف يک سهم.
    شعبه‏ي نوزدهم: سهم و حق روضه و ختم قرآن به طلاب در يک شب قدر از سه ليالي رمضان هر يک که ممکن باشد، يک سهم و نصف يک سهم.
    شعبه‏ي بيستم: سهم و حق از براي يوم غدير که بايد نصف از اين سهم را جنس ناشور(60) و امثال آن خريداري کرد و به اندازه‏ي پيراهن وشلوار قطعات کرده (61) و نصف ديگرش را پول نقد موجود آورده در مسجد و مدرسه‏ي محموديه يوم غدير به سادات فقير مستحق يا فقير مستحق غير سادات (62) بدهند و حصه و رسدي (63)براي ارحام فقير واقف
    بفرستند، و به هرکس هرچه دهند، به مقدار شايستگي او و به اختيار و نظر متولي و ناظر است در کم و کيف، و هرگاه طلبه‏اي از طلاب مدرسه فقير و مستحق باشد به او هم چيزي بدهند، شش سهم.
    شعبه‏ي بيست و يکم: سهم و حق از براي روضه‏خواني دهه‏ي عاشورا که چاي و غليان و اجرت درويش مداح و روضه‏خوان است، و ساير لوازمات آن که بايد در مسجد و يا مدرسه‏ي محموديه اقامه‏ي اين تعزيه‏داري شود، شش سهم و ربع يک سهم است.
    شعبه‏ي بيست و دويم: سهم و حق از جهت ده شب روضه‏خواني در دهه‏ي آخر ماه صفر، از ذکر روضه‏خواني و اطعام و چاي و غليان و قهوه و غيره به فقرا و طلاب مدارس و عمله‏جات و اعمي‏ها و سادات فقير و اصناف از اهل کسبه که بي‏بضاعتند، پانزدهم سهم.
    شعبه‏ي بيست و سيم: سهم و حق ارحام فقير و اقرباي مستحق واقف، و خداي نخواسته هرگاه نتايج (64) واقف فقير شوند، احسان به هر يک موقوفه به شايستگي او و به نظر مولي و ناظر است، وليکن خداي نخواسته[هرگاه]نتايج واقف فقير باشند، حق و اولي بر ساير ارحامند، دو سهم ونصف يک سهم.
    توضيحا آنکه منافع و مال‏الاجاره‏ي املاک موقوفه به شرحي که به يک صد و بيست سهم به نحو تساوي منسهم (65) و منقسم گشته در هيچ وقت و هيچ حال سهم هر يک از وظيفه‏خواران (66) و غيره بر نهجي که مذکور شده[قابل تغيير و تصرف نباشد و]هيچ کس را در سهم ديگري در هيچ حال و زماني حقي و بهره و نصيبي نيست، خواه کلي و خواه جزئي، خواه غايب باشد و خواه حاضر، خواه سهم غديري باشد[و]بخواهند به مصرف روضه‏ي عاشورا يا خرج آخر صفر رسانند؛ يا به عکس، از مخارج دهه‏ي عاشورا و مخارج دهه‏ي آخر صفر را بخواهند يوم غدير بدهند؛ يا زماني باشد که در املاک خرابي و تعميرات کلي به هم رسيده باشد (67)و به طلاب يا غير طلاب چيز مختصر برسد[و]بخواند دست‏اندازي به سهم ديگر نمايند. خداوند لعنت کند آن کساني را که اين نوع طمع و تقلبات و تصرفات من غير حق را بخواهند بنمايند. و البته، آن کساني که اين نوع طمع و تقلبات را داشته باشند عاق واقف هستند، و ديگر عندالله و عندالرسول حرام است بر ايشان زيست در مدرسه و مسجد محموديه؛ و حرام است بر ايشان از منافع املاک موقوفه اگرچه حبه و ديناري باشد؛ و حرام است بر ايشان دخالت در اموراتي که دخالت به عمل مسجد و مدرسه‏ي محموديه دارد؛ يعني حرام است منافع موقوفه‏ي مسطوره بر اشخاصي که بخواهند حق ديگران را ببرند. و اجراي صيغه‏ي وقف نيز به همين طريق گرديده مگر آنکه از افول يکي از وظيفه‏خواران که مدرس باشد يا امام مسجد يا مؤذن و غيره تا طلوع ديگري، وظيفه‏ي او (68)بلامالک مانده باشد،[که]به عهده‏ي متولي است که به اطلاع ناظر آن را جزء سهام اقرباي واقف کرده و به آنها برساند و يا به نتايج واقف که خداي نخواسته فقير باشند بدهند.
    فصل هفتم: صورت کتب کتاب‏خانه‏ي مدرسه‏ي مبارکه‏ي محموديه از قرآن‏هاي خطي و کتاب‏هاي خطي و کتاب‏هاي چاپي عربي و کتب فارسي از تواريخ و اشعار حکما و غيره:
    قرآن خط استاد - 2 جلد. / قرآن خطي - جلد. / قرآن، چاپ اعتمادالسلطنه با شرح کشف‏الايات - جلد. / قرآن رحلي چاپي - جلد./ قرآني که صفي علي شاه ترجمه‏ي شعري نموده - جلد. / صحيفه‏ي سجاديه، خط استاد - جلد. / زادالمعاد خطي که قريب به زمان خود مجلسي (ره) نوشته شده - جلد. / صحيفه‏ي سجاديه، چاپي - جلد / کتاب مفتاح‏الجنان، ادعيه - جلد./ کتاب منهاج‏العارفين - جلد. / تفسير ملا فتح‏الله، معروف به منهج‏الصادقين - 3 جلد./ شصت پاره قرآن خطي به انضمام جعبه‏ي آن - يک دستگاه.
    صورت کتب علميه در کتاب‏خانه: قرآن چاپ بمبئي - 10 جلد. / مطول - 3 جلد. / مغني - 3 جلد / جامي - 3 جلد. / سيوطي - 3 جلد. / تصريح - 2 جلد./ شرح[سيد]رضي، نحو -2 جلد./ جامع‏الشواهد - 2 جلد. / شمني - جلد. / دماميني -جلد. / مجمع‏البحرين -2 جلد / قاموس - 2 جلد / منتهي الارب -2 جلد / تفسير مجمع‏البيان - دوره / تفسير صافي - جلد. / جلال‏الدين سيوطي - جلد. / تفسير امام فخر - دوره. / تفسير کشاف - دوره. / تفسير برهان - دوره. / روح‏البيان - دوره. / شرح مطالع - 2 جلد. / جوهر النضيد - جلد. / منطق الاشارات - جلد. / گوهر مراد - جلد./ شرج شمسيه - جلد. / شوارق، جلد اول و دويم - 2 جلد. / وسائل - دوره / اصول کافي - جلد / فروع کافي - دوره / من لا يحضره الفقيه - جلد./ تهذيب - جلد. / استبصار - جلد./ بحارالأنوار - دوره./ امالي صدوق - جلد. / احياء العلوم - دوره. / اکمال‏الدين - جلد. / مناقب ابن‏شهر آشوب - دوره. / مرآة العقول مشيرالسلطنه - دوره. / رجال ابوعلي - جلد. / خلاصة الرجال -جلد./ معالم الاصول - 3 جلد. / شرح لمعه، ول و دويم - 4 جلد. / قوانين - 5 جلد. / شرح کبير، اول و دويم - 4 جلد. / مکاسب مرحوم شيخ - 5 جلد. / رسائل مرحوم شيخ (ره) - 5 جلد./ طهارت شيخ (ره) - 4 جلد. / جواهر - دوره. / فصول مرحوم شيخ محمدحسين (ره) - 4 جلد. / شرح[سيد]رضي، صرف - جلد./ برهان قاطع - جلد. / برهان جامع - جلد.
    صورت کتب فارسي از تواريخ و اشعار حکما و ادبيات و غيرها در اخلاق: کليات شيخ سعدي، خط استاد، مذهب طلا، مفصل خيلي اعلاست، يعني از جوهرات است - جلد. / کتاب خواجه حافظ، خط استاد - جلد. / کتاب جناب الخلود، خطي - جلد./ مجالس المؤمنين، تأليف قاضي نورالله (ره) - جلد. / کتاب اخلاق ناصري - جلد. / کتاب شرح ديوان امير (ع)، مبيدي - جلد. / کتاب اشعار جناب ولايت مآب - جلد. / تاريخ روضةالصفا، از هبوط آدم تا سلطنت قاجاريه - ده جلد در سه جلد. / ناسخ التواريخ، هبوط آدم، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواريخ، متعلق به حضرت عيسي (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواريخ، متعلق به حضرت رسول (ص)، چاپ اول - جلد / ناسخ التواريخ، احوال خلفا، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواريخ، حالات حضرت امير (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواريخ، احوال حضرت فاطمه (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواريخ، حالات حضرت حسن (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواريخ، احوال حضرت سيدالشهدا (ع)، چاپ اول - جلد./ ناسخ التواريخ، حالات حضرت سيد سجاد (ع)، چاپ اول - 2 جلد. / ناسخ التواريخ، احوال حضرت باقر (ع) -جلد. / کتاب انوارالسهيلي، خطي - جلد. / ديوان وصال، در مراثي و قصايد و غيره - جلد. / بستان السياحة - جلد. / تاريخ نگارستان - جلد./ کليات شيخ سعدي - جلد. / خمسه‏ي نظامي گنجوي - جلد. / حديقه‏ي سنائي - جلد. / ناصر خسرو علوي -جلد./ قابوس‏نامه - جلد / فيض الدموع، تأليف مرحوم بدايع نگار - جلد./ شاهنامه، چاپ بمبئي، اعلا - جلد./ مثنوي مولوي، چاپ مرحوم علاءالدوله - جلد./ کتاب مجمع الفصحاء، اول و دويم - 2 جلد. / کتاب جواهرالاخلاق که بايد در خود کتاب‏خانه ضبط باشد - يک صد جلد./
    فصل هشتم: صورت اسباب موقوفه‏ي متعلق به مسجد محموديه که از مسجد نبايد خارج شود: زيلوي يزدي - 16 پارچه. / چراغ شيشه‏ي آويز که سواي دو عدد چراغ برق است - 20 عدد. / پيت (69) آهني جاي نفط - عدد. / شمعدان مس و گلگير آهني جهت کنار محراب امام جماعت - عدد. / پرده‏ي کرباس جهت درهاي مسجد در زمستان - 3 عدد. / منبر چوبي - عدد. / پيراهن منبر که از ماهوت سرمه‏اي است - عدد./ تجير براي حايل ساختن بين مردان و زنان هنگام نماز جماعت - دو پارچه که چهارده تخته است. / فانوس شيشه‏اي روي شمعدان کنار محراب جهت امام جماعت، که هرگاه در تابستان امام جماعت شب‏ها را بخواهد روي بام نماز گزارد، خادم بايد شمعدان کنار محراب را با فانوس ببرد به بام براي کنار محراب - عدد./
    فصل نهم: صورت اسباب موقوفه‏ي متعلق به مدرسه‏ي محموديه که[آنها را]از مدرسه نبايد خارج کنند؛ و آنچه[را که]متعلق به طلاب است، سواي زمان حاجت استعمال، بايد باقي اوقات در صندوق‏خانه‏ي اطاق خود گزارده محافظت نمايند.
    چراغ و لنتر (70) بلور جهت جلوخان مدرسه - دستگاه. / چراغ و فانوس شيشه‏ي بزرگ جهت دالان مدرسه - عدد./ چراغ شيشه متعلق به صحن مدرسه - 4 عدد. / چراغ شيشه متعلق به بالوعه - عدد./ چراغ شيشه‏ي گل‏دسته‏ي سر درب مدرسه - 8 عدد. / زيلوي حجرات متعلق به طلاب - 7 پارچه./ زيلي متعلق به اطاق مدرس - يک پارچه. / زيلوي متعلق به کتاب‏خانه - 2 پارچه./ قاليچه‏ي عراقي متعلق به کتاب‏خانه - 2 پارچه./ قاليچه‏ي عراقي متعلق به اطاق مدرس - پارچه./ مجموعه (71) و سيني مس بزرگ جهت شام و ناهار طلاب و کتاب‏دار - 8 عدد. / ديزي مس جهت آبگوشت‏پزي و آش‏خوري طلاب و کتاب‏دار - 8 عدد./ بشقاب مس جهت طعام‏خوري طلاب و کتاب‏دار - 8 عدد./ روغن داغ‏کن مس - 2 عدد./ آفتابه‏ي آهني جهت حجرات طلاب و کتاب‏دار و مدرس - 9 عدد./ طشت آهني جهت زير آفتابه‏ي اطاق طلاب و مدرس و کتاب‏دار - 9 عدد.
    فصل دهم: صورت اسباب و اشياي موقوفه‏ي متعلق به معلم‏خانه‏ي اطفال فقرا و ايتام: زيلوي بزرگ يزدي - يک پارچه./ قرآن چاپ بمبئي - 10 جلد./ کتاب تعليم الاطفال - 10 جلد./ کتاب ليلي و مجنون - جلد./ کتاب پريشان قاآني - جلد./ کتاب فرمايشات حضرت امير (ع) - جلد./ کتاب ديوان مغربي - جلد./ کتاب گلستان شيخ - 2 جلد./ کتاب جامع‏التمثيل - جلد. / کتاب رياض الحکايات - جلد./ کتاب حافظ - جلد. / ترجمه‏ي جنت - جلد. / کتاب عين‏الحياة - جلد./ کتاب کليات شيخ - جلد. / کتاب توسل - 2 جلد./ کتاب حليةالمتقين - جلد./ کتاب يوسفيه - جلد./ کتاب ينابيع الحکم - جلد./ لوح حلبي جهت مشق اطفال - 11 عدد./ دوات مرکب - 36 عدد./ شيشه‏ي مرکب - عدد./ طقار (72)زرگ رحلي جهت قرائت قاري، ليالي جمعه و شب‏هاي متبرکه - جلد.
    فصل يازدهم: صورت اشيا و اسبابي که براي روضه‏خواني دهه‏ي عاشورا و روضه‏خواني دهه‏ي آخر صفر ور وضه‏خواني رجب و شعبان و رمضان و تهيه‏ي (73)روز غدير وقف شده و استعمال آنها در غير موارد مذکوره حرام است، براي هرچه باشد و هرکه باشد: ديگ مس بزرگ که شش من برنج پلو مي‏دهد - عدد./ ديگ مس که سه من برنج پلو مي‏دهد - عدد. / ديگ مس که دو من برنج پلو مي‏دهد - عدد./ ديگ مس که يک من برنج پلو مي‏دهد - عدد./ ديگ مس که سه چهاريک (74) برنج پلو مي‏دهد - عدد./ پاطيل (75)مس بزرگ براي خورش‏پزي - عدد./ طشت مسي بزرگ - عدد./ باطيه‏ي مس بسيار بزرگ براي برنج خيس کردن و شربت‏خانه - 2 عدد./ آبکش مس بزرگ جهت چلو صاف‏کني - 8 عدد./ مجموعه‏ي مس بزرگ - 10 عدد./ قاب (76)مس بزرگ براي پلو و چلو - 16 عدد./ قدح (77) مس بزرگ براي افشره (78) 78 عدد./ کاسه‏ي مس آش‏خوري - 16 عدد. / وزيري (79) مس خورش‏خوري - 16 عدد. / بشقاب مس جهت بوراني (80) 16عدد. / بشقاب مس جهت پنير و سبزي - 16 عدد. / بشقاب مس جاي خربزه - 16 عدد. / بشقاب مس زيردستي - 16 عدد./ ترشي‏خوري مس - 16 عدد./ قاشق افشره - 16 عدد. / نمکدان بلور جفتي - 16 عدد./ قاشق آش‏خوري - 16 عدد. / کفگير و ملاغه (81) مس - 2 عدد./ ماهي‏تابه‏ي مس بسيار بزرگ - عدد. / آفتابه و لگن مس نوظهور - 2 دست./ آفتابه و لگن معمولي مس يزدي - 2 دست./ ساطور قيمه‏کني (82)و تخته‏ي زير ساطور - 2عدد./ روغن داغ‏کن مس - عدد. / خوانچه که ميز غذاخوري است - 6 عدد. / سفره‏ي چلوار روي ميز غذاخوري - 4 پارچه.
    صورت اسباب چاي و قهوه و غليان: سماوار (83) بسيار بزرگ جهت روضه‏ي دهه‏ي عاشورا و غيره - عدد. / سماوار برنج متعارف - عدد./ سيني مس زير اسباب چاي - 2 عدد./ سيني مس زير فنجان چاي - 12 عدد./ استکان و نعلبکي دو دست - 24 عدد./ قاشق چاي - 12 عدد./ قوري بزرگ - 2 عدد./ قندان مس - عدد./ سيني برنجي بزرگ جهت زير سماوار - عدد. / تنگ‏روي - زوج./ جام برنج‏پاي سماوار - عدد./ چاي‏دان مس - عدد./ سماوار قهوه‏پزي - 2 عدد. / سيني برنجي زير سماوار قهوه و زير فنجان قهوه‏خوري - 2 عدد./ فنجان قهوه‏خوري - 20 عدد./ غليان، کوزه و ميانه - 30 عدد./ سرغليان مشکي و بادگير مسوار (84) 30 عدد./ تخته‏ي زير سرغليان - 2 عدد./ ظرف تنباکو - عدد. / کفگير آهني آتش‏گذاري سرغليان - 2 عدد./ انبر آهني - 2 عدد./ منقل آهني يزدي - عدد.
    فصل دوازدهم: در شرايط سکناي طلبه است در حجرات مدرسه‏ي مبارکه‏ي محموديه به شرحي که داده شد. در حجره‏اي دو نفر طلبه به تعيين متولي و ناظر بايد ساکن باشند که اقل مقام علمي ايشان درس مغني و مطول و مافوق آن باشد، و طلبه بايد متقي و طالب علم و مشغول به تحصيل علوم فقهيه‏ي شرعيه و بالغ و عاقل باشد. و شرط است تحصيل او حکمت فقط نباشد، که چنين کسي حق سکون در اين مدرسه ندارد، مگر آنکه يک دوره فقه و اصول را ديده باشد؛ و هرگاه يک دوره فقه و اصول را نديده باشد، نمي‏تواند در اين مدرسه حکمت بخواند. و نيز جمعي که خود را به شکل طلبه مي‏نمايند و شغلشان معلمي در خانه‏هاي مردم است، يا طبابت يا روضه‏خواني يا وکالت مي‏کنند، حق سکون در اين مدرسه ندارند. و همچنين کساني که غالبا اوقات خود را به رفتن[به]مجالس فاتحه و يا روضه يا مهماني خانه‏هاي مردم بدون دعوت و رفتن به عروسي خانه‏ها صرف مي‏نمايند، يا طلبه‏اي که هم او مصروف اشعار و لهو و لعب و اعمال لغويه است؛ و همچنين اشخاصي که مصدر شرارت و مفسده‏جويي هستند، سکون امثال اين جماعت در مدرسه‏ي مبارکه‏ي محموديه حرام است و خلاف شرع مقدس مي‏باشد؛ و در صورتي که اشتباها از اين قبيل مردم را به مدرسه سکني و منزل داده باشند، بعد از تبين احوال، متولي و ناظر مي‏بايد او را معجلا از مدرسه خارج نمايند. و لعنت خداوند ان شاء الله بر اشخاصي باد که از اين جماعت حمايت کنند يا توسط نمايند(85) براي توقف و زيست ايشان در اين مدرسه. و مقرر شد که در هر حجره‏اي زياده از يک شاگرد نگاه ندارند و مهمان در حجره زياد از دوازده ساعت حق زيست ندارد و طلبه نيز حق نگاه‏داري از او ندارد. و همچنين هر طلبه‏اي که در اين مدرسه متعه (86) بياورد، در روز يا شب، متولي و ناظر را رسد (87) که او را اخراج نمايند از حجرات اين مدرسه.
    فصل سيزدهم: در شرط تعطيل طلبه است تا چهل روز در ايام سال (88)، چنانچه بخواهند به وطن خود بروند براي صله‏ي ارحام و سرکشي به خانمان با اذن متولي و ناظر؛ و هرگاه از چهل روز بگذر و مراجعت نکرده باشند به حجره‏ي خويش، متولي بايد طلبه‏اي ديگر مشتغل محصل علم را سکني دهد. و نيز شرط شد در هر حجره‏ي مدرسه که مشتمل است بر سکناي دو نفر طلبه، هرگاه خود آن دو طلبه بخواهند يک نفر طلبه‏ي عاريه[را]منزل دهند که محصل علم و ساعي در طلب علم باشد، متولي حق ممانعت آن يک نفر طلبه‏ي عاريه‏ي طالب علم را ندارد، وليکن شخص غير مشتغل و محصل علم را (89)به هيچ وجه هيچ کس اذن سکني دادن در حجرات مدرسه ندارد. و نيز شرط شد در هر حجره‏اي که دو نفر طلبه سکني دارند، بدون آنکه عذر شرعي داشته باشند، اقلا يک نفر از آن دو نفر شب را بايد در حجره بيتوته کند. و بدون عذر شرعي هرگاه در اکثر ماه هر کس از طلاب در مدرسه نباشد، حق وظيفه‏ي آن ماه را ندارد؛ و
    همچنين زماني که به وطن خود و جاي ديگر برود و در مدرسه نيست، حق مطالبه کردن وظيفه را ندارد و متولي بايد وظيفه او را بين طلاب ساکن مدرسه به تساوي قسمت کند.
    فصل چهاردهم: در تکليف طلاب ساکنين مدرسه است. هر طلبه در شبانه‏روزي، حسب‏الشرط في صحة سکونه، بر عهده‏ي اوست که اقلا يک حزب کلام‏الله مجيد تلاوت کند براي کسب سعادات اخروي؛ و خواهشمند است نظر به ارتباط معنوي که سلسله‏ي مسلمانان را با يکديگر است، بعد از فراغت از تلاوت کلام‏الله به همت عليا ياد خيري از واقف و پدر و مادر و ذوي حقوق او بنمايد؛ و مدت توقف هر طلبه در حجرات مدرسه‏ي محموديه، دوازده سال است و علاوه از اين حق زيست در اين مدرسه ندارند.
    فصل پانزدهم: در امتحان طلاب. بر متولي و ناظر حتم و لازم است که در هر سال يک مرتبه با حضور اساتيد و علما و رؤساي علوم، طلاب مدرسه را امتحان نمايند و ترقيات ايشان را در تحصيل علوم مذکوره در مدرسه بسنجند. بعد از رسيدگي، در صورتي که ترقي ايشان فوق‏العاده و مورد مدح مقرر شود و محل رأفت و مرحمت شوند، به قدر لياقت هرکس (90) متولي بايد از سهم مخصوص که در فصل ششم و شعبه‏ي دهم معين شده به او عطايي بنمايد که موجب تشويق ديگران شود، و مقدار آن منوط به نظر متولي و ناظر است نسبت به اشخاص و ترقيات ايشان در علم. و بديهي است کسي که يک سال در مدرسه زيست کرده به اسم آنکه تحصيل مي‏کند، وظيفه‏ي مدرسه را گرفته و خورده و براي او ترقي حاصل نشده باشد، ديگر ماندن او در مدرسه و موقوفه‏ي مدرسه بر او حرام[است]و بايد از مدرسه اخراج شود، زيرا موقوفه حق محصلين علوم است، نه طعمه‏ي هر جهول ظلوم (91)
    فصل شانزدهم: در تکاليف کتاب‏دار. اولا کتاب‏دار بايد در هر عصري از اعصار يک نفر از سلسله‏ي جليله‏ي سادات اخوي باشد که او را متولي و ناظر انتخاب نمايند. و ثانيا کتاب‏دار بايد زاهد و متقي و سليم‏النفس و عالم و خبير و بصير در کار کتب علميه و فقيه باشد؛ و در صورت فقدان اين شرايط در اشخاص اين طايفه از سادات، بايد متولي و ناظر شخصي از طلاب را که موصوف به اين اوصاف باشد، انتخاب نمايند. و شرط است کتاب‏دار حق تعيين نايب قرار دادن به جاي خود نداشته باشد و خو او بنفسه مواظب و مراقب در کار کتاب‏داري باشد و سواي ايامي که تعطيل است براي طلاب، بقيه‏ي ايام را همه روزه از صبح الي دو ساعتي شب در کتاب‏خانه حاضر باشد. و متولي و ناظر و امام جماعت و امثال اين اشخاص حق دارند هر وقت بخواهند در حجره‏ي جلو کتاب‏خانه به قدر رفع حاجت و رفع خستگي توقف نمايند. و هر کس کتاب‏دار باشد، اولاد او حق کتاب‏داري ندارند بعد از پدر؛ مگر به انتخاب ناظر و متولي شخص ديگر از اين طايفه يا غير اين طايفه منتخب شود با اوصاف مذکوره و تکاليف کتاب‏داري که - به نهجي که ذکر شد - متولي و ناظر تعيين مي‏نمايند براي کتاب‏داري کتاب‏خانه‏ي مدرسه‏ي مبارکه‏ي محموديه.[و]شرط است که کتب کتاب‏خانه را حفظ و حراست نمايد و با مهر منگنه (92) اسم واقف که در کتاب‏خانه هست، موقوفه را مهر نمايد و دفتري داشته باشد که کتب موقوفه را با آنچه حسب‏الشرط متولي بايد در هر شش ماه خريداري کند که بر کتب کتاب‏خانه بيفزايد، کتاب‏دار ثبت و ضبط در آن دفتر نمايد. و بر عهده‏ي کتاب‏دار است[که]نگذارد کتب موقوفه از ميانه برود، و در هر شش ماه يک مرتبه مي‏بايد متولي و ناظر و چند نفر از ثقات طلبه را بر اعيان کتب موقوفه مطلع سازد. و بر عهده‏ي کتاب‏دار است که نگذارد کتب موقوفه را، خواه از اهل مدرسه و خواه از خارج، احدي بي‏اذن متولي و ناظر و اطلاع مدرس و چند نفر از ثقات طلبه بيرون ببرد، و با اذن و اطلاع نيز بيش‏تر از يک شبانه‏روز در خارج نگاه ندارند؛ و بايد کتاب را بدون قبض به کسي از طلبه و غيره ندهد، مگر با شرايط مزبوره، وق بض هم از او دريافت نمايد و طلاب را نگذارد در دادن کتاب به يکديگر مضايقه کنند که مهما امکن کتب را معطل نگذارند؛ و بايد در حفظ و ضبط کتب اهتمام بليغ نمايد. و شرط است که در سالي دو وقت يکي در آخر شعبان و يکي در آخر شهر ذي‏الحجه کتاب‏دار کتبي را که در مدرسه نزد طلاب يا نزد هر کس هست جمع کرده در کتاب‏خانه نگاه دارد، به واسطه‏ي تعطيل درس طلاب؛ و بعد در غره‏ي (93) شهر شوال و غره‏ي شهر صفر به طلاب بدهد و در هر شبانه‏روزي اقلا يک حزب تلاوت کلام الله مجيد نمايد، و به همان ترتيب و خواهشي که از آقايان طلاب شده از او هم مي‏شود به همان نهج. و ضبط کتب اطفال، آنچه اضافه از کفاف ايشان باشد نيز بر عهده‏ي کتاب‏دار است تا به وقت حاجت به ايشان بدهد؛ و مهمان را بيش از دوازده ساعت حق نگاه‏داري در حجره ندارد و مهمان نيز نمي‏تواند بيش از زمان مزبور بماند.
    فصل هفدهم: در تکاليف مدرس است؛ يعني مدرسي را که متولي و ناظر تعيين مي‏نمايند، بايد سواي ايام پنج‏شنبه و جمعه و قتل و اعياد و ايام (94) تعطيلي که معمول است براي تعطيل، و غير (95)ايام مرض، باقي روزها همه روزه دو مجلس درس، صبح و عصر، به جهت طلاب داشته باشد، و دو درس و سه درس بدهد، و با کمال خوش‏خويي و خوش‏خلقي و خوش‏رويي به طلاب اظهار مهرباني نمايد و مشوق ايشان باشد؛ و در صورتي که اظهار اشتباه خود
    را کنند، به ملايمت رفع اشتباه ايشان را بنمايد. و طلاب مدرسه‏ي محموديه مادامي که مدرس صلاحيت تدريس از براي ايشان دارد، حق ندارند براي مباحثه به جاي ديگر بروند؛ و هرگاه مدرس با اذن و اجازه‏ي متولي و ناظر به زيارت اماکن متبرکه و سفر مکه برود، زمان غيبت او وظيفه‏اش حق ارحام واقف است؛ چنان که در آخر فصل ششم ذکر گرديده؛ و هرگاه از مدت زيارت اماکن و از مدت معين حج بگذرد و بعد بيايد، مداخله‏ي او در کار تدريس مدرسه‏ي محموديه موقوفه به اذن جديد متولي و ناظر است. و شرط است که شخص مدرس اقلا هر شبانه‏روزي يک حزب کلام‏الله مجيد تلاوت نمايد؛ و خواهشمند است بعد از فراغت از تلاوت کلام‏الله، به همم عاليه و قربة الي الله ياد خيري از واقف والدين واقف و ذي‏الحقوق او بکند. و شرط است که امامت مسجد مبارک محموديه و تدريس طلاب مدرسه‏ي ميمونه‏ي محموديه در هيچ زماني با يک نفر نباشد و شغل هر يک منحصر به فرد باشد.
    فصل هجدهم: در تکاليف امام جماعتي است که براي مسجد محموديه، ناظر و متولي تعيين مي‏نمايند. از جهت امامت بايد در تمام فصول در صورت امکان و دسترس، سه وقت را در شبانه‏روز، وگرنه براي نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشا، در مسجد حاضر باشد و ساعتي باشد که نماز در زمان فضيلت و اول وقت گزارده شود که مورث خير دنيا و آخرت و موجب خشنودي حضرت عزت و اسباب رضامندي شارع مقدس (96) صلوات الله عليه و آله، است. و هرگاه امام جماعت با اذن و اجازه‏ي متولي و ناظر به زيارت اماکن متبرکه و سفر مکه برود، زمان غيبت او وظيفه‏اش حق ارحام واقف است، چنان که در آخر فصل ششم ذکر گرديده، و هرگاه از مدت زيارت اماکن و از مدت معين زيارت حج بگذرد و بعد بيايد، مداخله‏ي او در امامت مسجد محموديه موقوف به اذن جديد متولي و ناظر است. و شرط است که در مسجد هر شبانه‏روز اقلا يک حزب کلام‏الله مجيد تلاوت نمايد؛ و خواهشمند است بعد از فراغت از قرائت کلام‏الله، به بذل عطا قربة الي الله ياد خيري از واقف و والدين و ذوي‏الحقوق واقف بنمايد. و شرط است هر کس امامت مسجد محموديه را مي‏نمايد، بر اولاد او حرام است امام جماعت اين مسجد را کنند، هرچند اولاد او عالم و عادل باشند؛ و هر قدر با زهد و تقوي باشند و هر قدر طرف قبولي عامه را داشته باشند، امامت جماعت مسجد محموديه را حق ندارند؛ و بايد متولي و ناظر شخص ديگري را که صلاح دانند از براي امامت جماعت دعوت نمايند. و تعيين واعظ ماه مبارک رمضان موقوف به ميل امام جماعت است، مشروط بر آنکه بايد واعظي را اختيار نمايد که معروف‏ترين واعظين باشد و راستگو و متدين و طرف قبول عامه باشد و خوش‏بيان باشد و متهم نباشد.
    فصل نوزدهم: در تکاليف معلم و مشاقي است که براي درس و مشق اطفال، متولي و ناظر معين مي‏فرمايند. بايد آن معلم ظاهرالصلاح و متدين و متقي و پرهيزکار باشد، و به يک درجه صاحب خط باشد که بتواند از عهده‏ي تعليم دادن اطفال و مشق ايشان برآيد، و مواظبت حال ايشان را بنمايد و مشوق باشد اطفال را بر اينکه اوقات خود را صرف درس و مشق نمايند. و معلم بايد همه روزه رسيدگي به حال هر يک از اطفال داشته باشد که همگي مشغول درس و مشق باشند، و سواي ايام جمعه و اعياد و قتل، ديگر روزها جز براي حوايج لازمه از معلم‏خانه به جايي نرود که کار اطفال خرسک بازي شود(97) و نبايد غفلت از حال اطفال داشته باشد، و نگذارد ايشان مشغول صحبت و لغوگويي باشند. و مقرر است که هميشگي (98)عدد تا به سي و شش نفر رسد از اطفال فقرا و اطفال ايتام بي‏باعث و بي‏باني؛ چنان که از نسل سادات باشند، البته اولويت دارند بر غير سادات؛ و در صورت حاضر نبودن سادات، غير سادات هم باشند قبول نمايند که در اين معلم‏خانه مشغول درس و مشق باشند؛ و کتاب و درس و کاغذ مشق و قلم و مرکب و يخ تابستان و آتش زمستان ايشان مجاني داده شود ان شاء الله. و شرط است که هر يک از اين سي و شش نفر طفل، زمان ورود به معلم‏خانه از هشت سال کمتر و از يازده سال علاوه نباشد؛ مدت تحصيلي و زيست هر طفلي در اين معلم‏خانه سه سال تمام است که سي و شش ماه باشد. پس هر طفلي که در اين معلم‏خانه سي و شش ماه تحصيل کرده باشد،در ماه آخر که او را اخراج مي‏نمايند، در همان ماه يکي ديگر به جاي او بياورند[و]بايد قبول کنند که عدم مدام سي و شش نفر باشد. و بر عهده‏ي متولي است که در آخر هر شش ماه دو نفر از طلاب مدرسه را اختيار و انتخاب نمايد که با حضور معلم و مشاق درس و مشق ايشان را امتحان نمايند و کتابچه‏اي بردارند[و]درس هر يک در آن ثبت نموده و خطوط همه را ضبط فرموده که در شش ماه بعد که درس و مشق ايشان امتحان مي‏شود، معلوم باشد که هرچند نفر از ايشان ترقي فوق‏العاده کرده باشند و مورد تحسين واقع شوند و شايستگي رأفت و رحمت را دارند، چنانچه فصل تابستان باشد کلاه و پيراهن و شلواري؛ و هرگاه هنگام زمستان باشد، لباده‏ي (99) ماهوتي به آن اشخاص عطا کنند که موجب تشويق ديگران گردد؛ و چنانچه در ميان ايشان معلوم شود در امتحان که طفلي کودن و بدخوست که ابدا زحمت معلم در وجود او اثر ندارد و تربيت و تعليم درباره‏ي او بي‏سود و ثمر است، بايد فورا او را از اين معلم‏خانه اخراج نموده و طفل ديگر بر جاي او برقرار کنند. و شرط است هرگاه کسي از طلاب شکايتي داشته باشد به بهانه‏ي
    اينکه اطفال قيل و قال دارند و به واسطه‏ي اصوات آنها ملول است، و بخواهد تغييري در وضع اطفال بدهد، حق ندارد؛ و هرگاه اصراري در اين باب داشته باشد، زيست او در اين مدرسه حرام است و غاصبا در اين مدرسه منزل دارد. بلي، مي‏تواند از متولي و اساتيد اطفال خواهش کند که به اطفال بسپارند چندان صداها را به جهر بلند نکنند، ولي بيش از اين طلاب به اطفال تحکمي ندارند.
    فصل بيستم: در تکاليف قاري است که از جهت قرائت کلام‏الله مجيد رباني، متولي، و ناظر تعيين مي‏نمايند. و بر عهده‏ي اوست که در شب‏هاي جمعه و ليالي متبرکه بعد از فريضه‏ي جماعت الي دو ساعتي شب در اطاق مدرس يا در مسجد نشسته به صورت جهر و آواز خوش تلاوت قرآن نمايد. و در ماه رمضان از دو ساعت به ظهر تا وقتي که امام جماعت مسجد مبارک محموديه براي نماز حاضر مي‏شود، شخص قاري مجلس قرائت در همان اطاق مدرس ترتيب دهد و مشغول تلاوت قرآن باشند؛ وخواهشمند است بعد از قرائت ياد خيري از واقف و الدين و ذوي‏الحقوق او بنمايد.
    فصل بيست و يکم: در تکاليف مؤذن است که به اذن متولي و ناظر براي مسجد و مدرسه‏ي مبارکه‏ي محموديه معين مي‏شود. شرط است مؤذن خوش صوت با صافي حنجره و به صداي جهر اذان گويد و مناجات نمايد؛ و بايد از نيم ساعت قبل از صبح در گل‏دسته‏ي مدرسه حاضر باشد و به صورت اعلامي (100) قدري مناجات کند و بعد از دخول وقت، اذان بگويد. و هرگاه امام از براي نماز حاضر باشد، مؤذن برود در مسجد اذان و اقامه را نيز بگويد، و همچنين اول ظهر و مغرب اذان گويد، و در شب‏هاي جمعه و ليالي متبرکه، در اول شب مناجات کند؛ و زماني که حاضر مي‏شود براي اذان و اقامه و تکبيرگويي در مسجد براي نماز امام، بايد مواظب جماعت مصلين در وقت نماز باشد، از صفوف راست کردن (101) و مهر نماز به مردم دادن؛ و هنگامي که امام مشغول نماز است، تکبير گويد و مردم را اطلاع دهد از حالت قيام و رکوع و سجود امام؛ و مؤذن مي‏تواند در موقع نماز طفلي را به جاي خود قرار دهد براي تکبير گفتن، و خود مشغول نماز شود؛ و چنانچه مؤذن به وظيفه‏ي مراتبي که مسطور شده عمل نداشته باشد، بايد متولي و ناظر او را اخراج کنند و مؤذن ديگر که موصوف به اوصاف مزبوره باشد، بياورند.
    فصل بيست و دويم: در تکاليف دو نفر خادم است که متولي و ناظر تعيين مي‏فرمايند. بايد پيوسته مواظب نظافت و پاکيزگي مسجد و مدرسه باشند، و اقلا روزي يک مرتبه برحسب حتم بايد مسجد و مدرسه و مدرس و ساير مضافات مدرسه را جاروب کنند و ازاله‏ي خاکروبه‏ي آن را بنمايند، و چراغ‏هاي مسجد و مدرسه را هميشه پاک و تميز نگاه دارند. و مادامي که چراغ برق در مسجد هست، به جز شب‏هاي جمعه و ليالي متبرکه که چهار چراغ بر چراغ‏هاي برق[چنان که]معمول است، افزوده مي‏شود در مسجد، چراغ ديگر اضافه کردن لازم ندارد؛ وليکن هرگاه چراغ برق موقوف شود (102)، در تمام شب‏ها سه عدد چراغ در مسجد روشن شود و در شب‏هاي جمعه و ليالي متبرکه چهار چراغ ديگر اضافه شود بر آن سه چراغ؛ و همه شب يک چراغ دالان مدرسه و دو چراغ در صحن مدرسه و يک چراغ گل‏دسته چنان که معمول است تا سه ساعتي شب، و در بالوعه يک چراغ - پيش از غروب آفتاب زودتر بگذارند - تا صبح روشن باشد و در شب‏هاي جمعه و ليالي متبرکه چراغ جلوخان را چنان که معمول است، بگذارند. و بايد دو نفر شخص خادم، امين و پرهيزکار و مسأله‏دان (103) باشند و در غير اوقات نماز جماعت، اطفال غير مميز هرزه گرد و مجانين و مردمان مشغوش‏الحال را از دخول[به]مدرسه و مسجد منع نمايند و کمال مواظبت را از مؤمنين و خدمات ايشان داشته باشند و حفظ اسبابي که مصلي با خود دارد، از قبيل کفش و غيره بنمايند؛ و ديگر چراغ ماه رمضان مسجد را مادامي که چراغ برق هست، هر شبي چهار چراغ بر آن بيفزايند و در سه شب احيا (104) تمام چراغ‏هاي مسجد را بايد روشن کنند تا سحر، و در صحن مدرسه نيز در تمام شب‏هاي ماه رمضان چهار چراغ به انضمام چراغ دالان و جلوخان و بالوعه روشن نمايند و شش عدد چراغ گل‏دسته تا قريب به سحر. و در ماه محرم و صفر براي تهيه‏ي تعزيه‏داري يا شب‏هايي که طلاب طبخي دارند، چراغ مطبخ را بدهند و در صورت انعقاد نماز جماعت در بام مسجد محموديه بايد يک چراغ در راه بام و دو چراغ در خود بام مسجد بگذارند و شمعدان و فانوس شيشه‏اي کنار محراب را جهت امام جماعت مواظب باشند و بگذارند، و در خدمات[به]طلاب کوتاهي نداشته باشند، آنچه محتاج‏اليه طلاب باشد در مدرسه. و مقرر است که در شب‏هاي جمعه و ليالي متبرکه و در شهر رمضان دو چراغ براي قاري و قرائت کنندگان قرآن که در شب مشغول قرائت مي‏شوند، منظور دارند.
    فصل بيست و سيم: در تکاليف مباشري است که متولي و ناظر تعيين مي‏فرمايند براي سرکشي و رسيدگي به امورات جزئي و کلي مسجد و مدرسه‏ي مبارکه‏ي محموديه و املاک موقوفه‏ي مسطوره‏ي مشروحه‏ي فصل پنجم و جمع‏آوري منافع و مال‏الاجاره‏ي آنها. بايد شخصي باشد عاقل و کامل و امين و متدين و با تقوي و فهيم و هوشيار و باکفايت و
    کاردان و کارگزار که رسيدگي کامل به کارهاي مسجد و مدرسه به همه نوع و همه قسم داشته باشد، حتي ازاله‏ي برف زمستان و رسانيدن يخ طلاب و اطفال يتيم دبستان به تابستان و غيره و غيره؛ و از سرکشي و رسيدگي به املاک موقوفه و مباشري آنها دقيقه‏اي نبايد غفلت داشته باشد و مال‏الاجاره و منافع املاک موقوفه را آنچه شهريه است، ماه به ماه و آنچه قسط بندي است، در موقع آن و هرچه يوميه است، روز به روز بدون آنکه امور امروز را به فردا گذارد، جمع‏آوري کرده بعد از وضع دو عشر که حق‏التوليه و حق‏النظاره و حق‏المباشر است،بقيه را به يک صد و بيست سهم درآورده هيجده سهم آن را که متعلق به دو نفر خادم و معلم اطفال و کتب و کاغذ اطفال و روشنايي چراغ است، بر کار تعمير مقدم داشته و بدهد، به نهجي که در فصل بيست و چهارم مقرر شده، و بقيه را هرگاه خرابي يا تعميرات لازمه‏اي در مسجد و مدرسه‏ي محموديه و يا در عين املاک موقوفه به هم رسيده باشد، با اذن و اجازه‏ي متولي و ناظر مشغول به تعمير و اصلاح آن شود و از منافع و مال‏الاجاره‏ي املاک موقوفه مصارف آن کند با نهايت سعي و کمال اهتمام، تا آن را انجام دهد و به حالت اوليه رساند و آباد و داير گرداند؛ و بعد در آخر هر ماه هرگاه چيزي از عايدي و منافع و اجاره‏ي املاک باقي ماند، آن را بايد به يک صد و دو سهم ديگر درآورده به شرح شعبات فصل ششم مابين بقيه‏ي موقوف عليهم تقسيم و تسهيم نمايد. آنچه حقوق اهل وظايف شود، به هر يک برساند بدون طمع حبه و ديناري؛ ولو تبرعا به او چيزي دهند، نبايد قبول کند؛ و سهامي را که براي نيمه‏ي شهر رجب و نيمه‏ي شهر شعبان و يک شب از سه ليالي متبرکه‏ي رمضان و يوم غدير و روضه‏ي دهه‏ي عاشورا و روضه و اطعام ده شب آخر صفر معين گرديده هر قدر بشود، هرگاه موقع مخارج و مصارف بعض يا همگي آن نباشد، در نزديک نفر از تجار امين بگذارد با اذن و اجازه‏ي متولي و ناظر، تا موقع مصارف آن رسيده آن[را]گرفته به مصرف رساند؛ و هرگاه اميني از امناي تجار را (105) که محل اطمينان متولي و ناظر باشد، نشناسد، بايد آن وجه را به استحضار متولي و اطلاع ناظر در صندوق آهني که در کتاب‏خانه براي اين کار معين شده بگذارد، و ضبط باشد تا زمان مصارف آن رسيده مصرف نمايند؛ و دفتري بايد مهيا دارد و آخر هر شش ماه يک مرتبه با حضور متولي و ناظر و کتاب‏دار و طلبه‏اي که به شرح فصل بيست و ششم معين و مقرر است، براي رسيدگي به حساب و به جمع و خرج منافع موقوفه برسند؛ و بعد از دو عشر حق‏التوليه و حق‏النظاره و حق مباشر که بايد در اعمال دخل و خرج املاک از جمع عايدي موضوع نمايند (106)؛ و بعد، مصارف تعميرات يا بنايي هرگاه به هم رسيده باشد، معين کنند و اخراج نمايند، و باقي را که به يک صد و بيست سهم منقسم گشته در آن دفتر ثبت نموده در کتاب‏خانه به اذن متولي ضبط باشد و خداوند قاهر منتقم، جلت عظمته، را حاضر و ناظر دانسته خلاف و خيانتي در کارهاي خود روا ندارند. و شرط است بر متولي که اين شخص مباشر را در کارهاي شخصي خود به امري رجوع نفرمايد و جز عمل موقوفه هيچ عملي از اعمال شخصي خود را به او رجوع ننمايد، ولو خرد باشد يا بزرگ.
    فصل بيست و چهارم: در وضع تقسيم منافع املاک موقوفه‏ي مسطوره است حسب‏المقرر آنچه در هر ماه از منافع املاک موقوفه عايد مي‏گردد. اولا بايد دو عشر از آن جدا شود و آن را چهار سهم نمايند: دو سهم حق دو نفر متولي و يک سهم حق ناظر و يک سهم حق مباشري که املاک موقوفه سپرده به اوست؛ و بعد بايد وظيفه‏ي دو نفر خادم مسجد و مدرسه و معلم اطفال و کتب و کاغذ ايشان و روشنايي چراغ مسجد و مدرسه را که هيجده سهم از يکصد و بيست سهم مي‏شود، به شرحي که در فصل ششم و شعبات آن معين گشته، ماه به ماه به ايشان برسانند و صرف براي روشنايي چراغ نمايند و بر کار تعميرات مقدم دارند، و بعد بنايي و تعميرات لازمه‏ي مسجد و مدرسه و املاک موقوفه را مقدم دارند و بر ساير وظيفه‏خوران و سهامي که براي هرگونه مصارف معينه‏ي در فصل ششم است، زيرا که بايد عين املاک موقوفه هميشه داير و آباد باشد؛ و ازاله‏ي برف مسجد و مدرسه و تعمير تلمبه‏ي آب حوض واقعه در صحن مدرسه، جزء تعميرات است. و هرگاه در مسجد و مدرسه و متعلقات آنها و معلم‏خانه‏ي اطفال نقصي واقع شود يا در آبادي آن کند، ولو به سوات عديده، حتي يکمل البناء و يتم‏العمارة؛ و مادام که بناي مسجد و مدرسه و متعلقات آنها و معلم‏خانه‏ي اطفال و املاک موقوفه به حالت اولي (107)نرسد و داير نشود، جز متولي و ناظر و مباشر و خادم و معلم اطفال و[جز براي]کتب و کاغذ و قلم و مرکب اطفال و روشنايي چراغ مسجد و مدرسه، ديگر هيچ کس را سهمي و حقي و بهره‏اي نمي‏باشد، و بايد بعد از تعميرات لازمه آنچه از عايدي باقي ماند، به يک صد و دو سهم ديگر مساوي درآورده و به شرح فصل ششم مابين بقيه‏ي موقوف عليهم تسهيم و تقسيط کرده قسط هر ماه را از روي سهام طلبه و امام جماعت مسجد محموديه و مدرس و کتاب‏دار و غيره و غيره آنچه شود، در آخر شود برسانند؛ و ساير سهام که به مصارف خيرات و مبرات و مخارجات بريه‏ي معينه به شرح ذيل بايد برسد: متولي بايد در نزد اميني از امناي تجار با اطلاع ناظر بسپارد تا زمان مخارج آن و موقع صرف آن گرفته و به مصرف رساند و هرگاه اميني که محل اطمينان
    متولي باشد، از امناي تجار به هم نرسد، بايد آن وجه را در صندوق آهني که در کتاب‏خانه براي اين مسأله معين شده، به اطلاع ناظر بگذارد و ضبط باشد تا زمان مصرف آن رسيده مصرف نمايند.
    توضيح آنکه مال‏الاجاره‏ي يخچال در سال وجه نقد معيني است و به علاوه، معمول است مستأجر همه ساله دوازده خروار به وزن تبريز (108)يخ بدهد و بايد دو خروار آن را براي معلم‏خانه‏ي اطفال فقرا و ايتام منظور دارند در فصل تابستان؛ و بقيه‏ي آن که ده خروار مي‏شود، به نحو تساوي يک سهم به امام جماعت مسجد محموديه و يک سهم به مدرس مدرسه‏ي محموديه و هشت سهم به هفت حجره‏ي طلاب و يک حجره‏ي کتاب‏دار تقسيم نمايند.
    فصل بيست و پنجم: در تکاليف متولي است. بر عهده‏ي اوست که به اطلاع ناظر[از]سهامي که در فصل ششم و شعبات آن معين شده به شرح مسطور از براي روضه‏خواني در شب نيمه‏ي رجب و نيمه‏ي شعبان و يکي از سه شب نوزده يا بيست و يکم يا بيست و سيم شهر رمضان، بايد (109) در مسجد و مدرسه‏ي محموديه جمعي از طلاب را دعوت کند از کلام‏الله مجيد رباني را از قرآن شصت پاره‏اي که خود واقف وقف کرده تلاوت و ختم (110) کنند،[که]البته بهتر است، و در صورت غير دسترسي به آن، از شصت پاره‏هاي وقفي ديگران؛ و پس از ختم يک کلام‏الله، اقامه‏ي روضه‏خواني شود و بعد از ختم روضه، ايشان را اطعام کنند و انعام تلاوت قرآن را بدهند و بروند؛ و چنانچه متولي عذر شرعي نداشته باشد، در اين سه شب بايد خود او حاضر باشد. و نيز بر عهده‏ي متولي است که به اطلاع ناظر از سهامي که در فصل ششم معين شده به شرح مسطور از جهت يوم غدير، تهيه‏ي غديريه را بايد بدين نهج کند: آنچه وجه سهم غدير باشد نصف آن را جنس ناشور و امثال آن خريداري نمايد و آن را قطعات پيراهن و شلوار کرده و نصف ديگر آن را پول نقد (111) يوم غدير در مسجد و مدرسه‏ي محموديه حاضر نموده و بين فقرا تقسيم نمايد به فراخور حال هرکس، موقوف به اختيار متولي؛ و براي ارحام واقف نيز حصه و رسدي بفرستند، و هرگاه از طلاب مدرسه‏ي محموديه هرچند که فقير و مستحق باشند، به هر يک از ايشان سهم و رسدي بدهند. و نيز بر عهده‏ي متولي است که در حفظ و حراست اشيا و اسباب و ظروف موقوفه نهايت سعي و اهتمام را داشته باشد و هر سالي يک مرتبه رسيدگي به ظروف و اشيا و اسباب موقوفه بنمايد. چنانچه فقدان يا نقصاني روي داده باشد؛ يعني چيزي تفريط شده يا معيوب شده يا اسقاط شده تحصيل يا اصلاح آن را بکند، من جمله قبل از عاشورا رسيدگي به اسباب چاي از سماوار و فنجان نعلبکي و غليان و غيره به شرحي که در سياهه‏ي (112) اسباب دهه‏ي عاشورا ثبت شده بنمايد. هرگاه چيزي تفريط شده يا اسقاط شده يا معيوب شده، از وجه همان سهامي که از جهت عاشورا معين شده تحصيل يا اصلاح آن را بکند و به اطلاع ناظر، تدارکات - تعزيه‏داري را ديده - از دعوت روضه‏خوان‏هاي صحيح معتبر و درويش مداح و قند و چاي و تنباکو و زغال (113) و غيره - که از صبح اول عاشورا اقامه‏ي مجلس تعزيه‏داري حضرت سيدالشهدا، عليه‏السلام، را در مسجد و مدرسه‏ي محموديه بنمايد. و همچنين بر عهده‏ي متولي است که در اوايل شهر صفر رسيدگي به اسبابي[که]متعلق است به روضه‏خواني و اطعام به فقرا بکند، از مسينه آلات و اسباب سفره و ظروف خوانچه. هرگاه چيزي مفقود يا معيوب يا اسقاط شده باشد، از وجه همان سهامي که از جهت اطعام مساکين و روضه‏ي شهر صفر معين شده در فصل ششم، تحصيل و يا اصلاح آن را بنمايد و به اطلاع ناظر، تدارکات روضه‏خواني را از قبيل برنج و هيزم و روغن و ادويه‏جات و قند و تنباکو و چاي و قهوه و زغال و ساير لوازمات ده شبه را ديده، از شب اربعين مخصوصا شروع به روضه‏خواني نمايند، لغايت ده شب که خاتمه‏ي ليل بيست و نهم باشد در مسجد و مدرسه‏ي محموديه؛ و مدعوين مجلس فقرا و دراويش و عجزه و عميان و طلاب مدارس گمنام و عمله‏جات و سادات فقير و اهالي اضافي که قليل‏البضاعه هستند، آمده استماع ذکر مصيبت کرده چاي و غليان و قهوه و طعام صرف نموده بروند؛ و هرگاه غير ممکن باشد، روضه دهه‏ي عاشورا در عاشورا و هه‏ي آخر صفر را در آخر صفر، در هر يک از اين شش دهه‏ي محرم و صفر که ممکن باشد، بخوانند، ليکن حتي‏المقدور در عاشورا و آخر ماه صفر بايد خوانده شود، چنان که ذکر شد. و بر عهده‏ي متولي است که به اطلاع ناظر سهمي را که معين شده در فصل ششم از جهت خريد کتب علميه که محل حاجت طلاب باشد يا کتب ادعيه‏ي (114) محتاج‏اليه و قرآن، در آخر هر شش ماه خريداري کرده تحويل کتاب‏دار بدهد و او به مهر مخصوص کتاب‏خانه برساند و ضبط کتاب‏دار گردد؛ و در آخر سال، خود متولي به اطلاع ناظر و حضور چند نفر ازثقات طلاب و مدرس مدرسه‏ي محموديه رسيدگي به کتب کتابخانه از روي دفتر متولي و فتر کتاب‏خانه نموده چنانچه کتابي تفريط شده يا معيوب شده يا اسقاط شده باشد، تحصيل يا اصلاح آن را بنمايد.
    توضيحا هرگاه از اشياي متعلق به مسجد و مدرسه و از اسباب و ظروف مسينه‏ي طلاب و ظروف مسينه‏ي روضه‏خواني و اسباب عاشورا و اسباب و اثاث روضه‏ي شهر صفر و کتب و زيلو و قاليچه و غيره و غيره چيزي معيوب
    و مفقود شده باشد، اصلاح يا تحصيل آن را متولي بنمايد. مقصود آن است که به توسط هر کس يا در نزد هر کس هر چيز که مفوقد يا معيوب يا تفريط شده باشد، متولي بايد براي تحصيل يا اصلاح آن شي‏ء قيمت آن ر از معيوب کننده و مفقود کننده و تفريط کننده دريافت دارد و يا آنکه بعد از اصلاح و تحصيل از وظايف آن شخص کسر بگذارد، مگر آنکه معلوم شود از روي حقيقت و واقع و نفس‏الامر که آن شخص در نهايت، سعي و جهد خود را در حفظ و ضبط آن نموده وليکن بيرون از قوه‏ي اختيار بازوي او عملي شده از معيوب و مفقود و اسقاط و فاسد شده؛ در اين صورت، آن شخص معفو است و بايد از وجهي که در هر فصل مقرر شده متولي جبران آن را بنمايد. و بر عهده‏ي متولي است که به اطلاع ناظر سهام ارحام فقير واقف را به شرحي که در فصل ششم معين شده[مابين ايشان تقسيم و تسهيم نمايد]، و همچنين هرگاه چيزي از سهام وظيفه‏خواران منافع موقوفه به واسطه‏ي حاضر نبودن ايشان بلامالک مانده باشد؛ چنان که در آخر فصل ششم ذکر شده بر سهام ارحام فقير واقف افزوده، مابين ايشان تقسيم و تسهيم نمايد؛ و هرگاه خداي نخواسته از نتايج خود واقف، فقير باشند اولي هستند بر ديگران از ارحام؛ و قدر تقسيم مابين فقراي ارحام يا نتايج واقف، موقوف به مقدار فقر و فاقه‏ي هريک (115) است نسبت به ديگري که متولي و ناظر ملاحظه نمايند. و بر عهده‏ي متولي است که در حفظ اشيا و اسباب و کتب متعلق به مسجد و مدرسه‏ي محموديه سعي کامل و اهتمام بليغ داشته باشد، من جمله (116) بيست و هفت فرد زيلوي مسجد و حجرات مدرسه معلم‏خانه‏ي اطفال؛ به اين معني که در ماه مبارک رمضان‏ها که مسجد به زيلو مفروش مي‏شود؛ بعد از ماه رمضان آنچه اضافه از کفايت مأمومين و نمازگزاران با امام جماعت است، بفرمايد جمع کرده در انبار گذارند، و همچنين از حجره‏هاي طلاب و اطاق مدرس و کتاب‏خانه و معلم‏خانه‏ي اطفال در فصل تابستان که حصير مطبوع‏تر است، بفرمايد زيلوي آنها را جمع کرده و در انبار گذارند؛ تا زماني که هوا سرد شود و فرش غير حصير لازم باشد، حجرات طلاب و اطاق مدرس و کتاب‏خانه و معلم‏خانه‏ي اطفال را مفروش نمايند. و متولي به اطلاع ناظر همه‏ساله بايد رسيدگي به وضع زيلوها و قاليچه‏هايي که مخصوص کتاب‏خانه و مدرس است، بنمايد؛ چنانچه فاسد يا اسقاط يا معيوب شده باشد، از اصل منافع املاک موقوفه تحصيل يا اصلاح نمايند، مانند تعميرات املاک؛ چنان که در فصل بيست و چهار مسطور است و حکمتش آن است که هم همگي وظيفه‏خواران مسجد و مدرسه مصروف بر آن باشد، وجد و جهد تمام داشته باشند که زيلوها را کسي ضايع ننمايد و معيوب نسازد، وگرنه از سهم ايشان جبران مي‏شود. و ديگر در امورات جزئي که بعضي شروطات شده، چنانچه پاره‏اي اتفاقات روي دهد که ترک آن موجب صلاح و فعل آن مورث فساد باشد، متولي وقت اختيار دارد که في‏الجمله تغييري در آن مورد بدهد؛ مانند شروطي که در حق ساکنان مدرسه، حضرات طلاب و محصلين مذکور گرديده که زياده از چهل روز در سال حق مهاجرت ندارند و بيشتر از دوازده سال حق زيست در مدرسه ندارند. البته، طلبه‏ي قابل فاضل محصلي صاحب زهد و تقوي که وجود او مايه‏ي اعتبار و برکت اين مدرسه باشد، در اين مدرسه سکني داشته باشد، چهل روز را تا شصت روز و دوازده سال را علاوه بر آن نمايد درباره‏ي آن يک نفر. و همچنين در شروطات مخصوص ديگر، در حق امام جماعت و مدرس و غير ذلک من الشروط الأخر که عدم آنها صلاح باشد يا اصلح، متولي و مأذون است.
    فصل بيست و ششم: از تکاليف متولي است که در آخر هر شش ماه به حکم قرعه سه نفر از چهارده نفر طلاب مدرسه‏ي محموديه را که واقف از جهت مفتشي مقرر نموده که بايد به حساب مباشر رسيدگي نمايند (117)، تعيين نمايد و در آخر شش ماه دويم که آخر سال است، بر همين نهج سه نفر طلبه‏ي ديگر از يازده نفر بقيه‏ي طلاب را که در حساب قرعه نيامده‏اند، به حکم قرعه تعيين نمايد و بعد از تفريغ (118) حساب مباشر، خود متولي بايد مجلسي تشکيل دهد[و]به اطلاع ناظر و حضور همان سه نفر طلبه و مدرس مدرسه‏ي محموديه و امام جماعت و کتاب‏دار، محاسبات کل عمل يک ساله‏ي گذشته منافع موقوفه را که يک صد و بيست سه است، به شرح فصل ششم جمع و خرج نمايد و در دفتري ثبت نموده به مهر و امضاي حضرات مفصله (119)رسانيد. در کتاب‏خانه ضبط باشد و خداوند سبحان، جلت عظمته، را حاضر و ناظر دانسته از قرارداد واقف تخلف ننمايد. و هکذا شش ماه ثالث براي حساب مباشر، سه نفر ديگر از هشت نفر بقيه‏ي طلابي[را]که داخل قرعه نيامده‏اند، به حکم قرعه انتخاب نمايد و در شش ما رابع که آخر دو سال است، سه نفر ديگر از بقيه‏ي طلاب مدرسه که پنج نفرند، به حکم قرعه انتخاب و اختيار شوند و به شرح مزبور، خود متولي بايد حساب خود را جمع و خرج کرده و ثبت دفتر نموده و ضبط کتاب‏خانه شود تا دوره‏ي چهارده نفر طلبه‏ي مدرسه‏ي محموديه در اين عمل سرآيد؛ چنانچه در وجود همگي طلاب اين کفايت و استعداد موجود نباشد، اقلا در دوازده نفر ايشان حکم قرعه را مجرا دارند (120) و بعد تجديد مطلع کنند و به طور دور از سر گيرند. و متولي در آخر هر شش ماه بعد از تفريغ حساب‏هاي مذکور، سهمي[را]که براي اين سه نفر طلبه معين شده به شرح فصل ششم بايد به ايشان برساند.
    فصل بيست و هفتم: در تعيين و تکليف ناظر است. ناظر بايد در امور مسجد و مدرسه و معلم‏خانه‏ي اطفال و فقرا و ايتام و املاک موقوفه به نهجي که در اين دفتر مسطور است، و به منافع آن يک صد و بيست سهم باشد به شرح بيست و سه شعبه که در فصل ششم مذکور شده، و به مصرف هر فقره نظر داشته باشد؛ و بدون استحضار و صواب‏ديد ناظر، متولي در هيچ زمان حق مداخله‏ي در کارها ندارد و متولي و ناظر بايد به صلاح‏ديد يکديگر و مراعات و صلاح‏ديد حال موقوفه، امورات را انجام بدهند. و هرگاه در امور متعلقه به مسجد و مدرسه‏ي محموديه و املاک و مصارفات منافع املاک موقوفه اختلافي در ميان ناظر و متولي واقع شود، متولي مستقل است و نظارت مسجد و مدرسه‏ي محموديه و املاک موقوفه‏ي آن به شرح و بسطي که در اوراق وقف‏نامه مسطور است، و مخارجات آن که به يک صد و بيست سهم منسهم گشته به ترتيبات مذکوره، و تکاليف نظارت به تفصيلي که داده شده تا زماني که خود واقف حيات دارد، با خود اوست؛ و بعد از واقف، با جناب مستطاب مرجع‏الانام، ابولارامل والايتام، حجت‏الاسلام، متولي متصرف مدرسه‏ي فخريه؛ که مدرسه‏ي مرحوم حاجي محمد حسين خان مروي باشد. در هر دوري از ادوار و هر عصري از اعصار هر که باشد هم جناب ايشانند ناظر مسجد و مدرسه‏ي محموديه.
    فصل بيست و هشتم: در تعيين متولي است. توليت مسجد و مدرسه‏ي مبارکه‏ي محموديه و معلم‏خانه‏ي اطفال فقرا و ايتام و املاک مستغلات از دکاکين و کاروان‏راي خدايي و يخچال و يخچوان‏ها (121) و خانه‏ها و از دو رشته قنات مرحوم سردار و عين‏الحياة خود جناب واقف، معزي‏اليه، با خود ايشان است. و نظارت نيز چنان که شرح داه شد در فصل فوق با خود ايشان است، و خود جناب واقف را در زمان توليت حقي در عايدي حق‏التوليه و حق‏النظاره نمي‏باشد و آن سهم تقسيط مي‏شود بر ساير سهام بيست و سه شعبه‏ي فصل ششم. و تعيين امام جماعت و مدرس و کتاب‏دار و طلاب و معلم و مشاق اطفال ايتام و قاري قرآن و مؤذن و خدام و مباشر مادام‏الحياة با خود واقف و بعد از ايشان به اختيار متولي‏هاي مزبور در ذيل است. و بعد از واقف، توليت با حاجي سيد حمد، اخوي واقف است و علياجاه مسطوره واقع شود در امور متعلقه‏ي به مسجد و مدرسه‏ي محموديه و املاک موقوفه در تغيير دادن املاک موقوفه از وضعي به وضع ديگر و در مصارف منافع آن، والده‏ي سيف‏الله خان استقلال دارد. و بعد از جناب حاجي سيد احمد، آقا سيد اسدالله و آقا سيد جواد، ولدان جناب واقف، هر کدام (122) که صلاحيت و رشد او بيشتر است و عليا مخدره‏ي مزبوره انتخاب و اختيار نمايد، متولي است با عليا جاه معلومه؛ و همچنين در مورد اختلاف، استقلال با علياجاه است و يا[اگر]امر به عکس واقع شود،[توليت]با حاجي سيداحمد است، و آقا سيد اسدالله و آقا سيد جواد، هر کدام که صلاح و رشد بيشتر دارد، و حاجي سيد احمد و علياجاه مزبوره، توليت با سيف‏الله خان، ولد علياجاه و يک نفر منتخب شده از اولادان واقف[است]به شرحي که ذکر شد؛ و در صورت اختلاف، استقلال با اولاد واقف[است]. و بعد از اين دو نفر به همين ترتيب توليت با يک نفر از اولاد ذکور واقف به شرط اکبريت سن و رشد، و يک نفر[از]اولاد ذکور علياجاه، صبيه‏ي واقف به شرط اکبريت در سن و رشد [است]؛ و در مورد اختلاف، استقلال با اولاد واقف[است]. و چنانچه يکي از اين دو نفر متولي که تعيين شده، در هر دوره‏اي از ادوار زمان بعد از خود واقف الي آخر، بخواهد از (123) کارهايي که متعلق به متولي است، به شرحي که در اوراق وقف‏نامه درج شده، بدون عذر شرعي پهلو تهي (124)نمايد و خود را کنار کشد و کارها را به عهده‏ي متولي ديگر اندازد و در سر تقسيم منافع موقوفه مطالبه‏ي حق نمايد، به هيچ وجه حق ندارد؛ مگر آن که هر دو متولي بايد همپا و همراه و هم‏پشت بالمشاورة و المشارکة در کارهاي روضه‏ي عاشورا و روضه‏ي دهه‏ي آخر شهر صفر که اطعام به فقراست، امورات را انجام دهند و حق‏التوليه را بالمناصفه (125) ببرند؛ وگرنه، «مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد (126) و خداي نخواسته، در صورت انقراض يکي از اين دو سلسله، توليت با سلسله‏ي ديگر[است]که دو نفر باشند به شرط اکبريت در سن و رشد. و چنانچه اولاد ذکور در آن سلسله منحصر به يک نفر شود، همان يک نفر متولي است به شرط صلاح. و خداي نخواسته، در صورت انقراض هر دو سلسله، توليت با متولي و نظارت با ناظر متصرف مدرسه‏ي فخريه[است]، که مدرسه‏ي مرحوم حاجي ميرزا حسين خان مروي باشد. و صيغه‏ي وقف بالعربية والفارسية جامعة لجميع الشرايط والارکان، به نحو خلود و دوام جاري و واقع گرديد و به تصرف وقف داده شد و احکام وقفيت بر تمام مسطورات مترتب گرديد، (فمن بدله بعد ماسمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه) (127) و بعد از اجراي صيغه‏ي شرعيه، به مبارکي و ميمنت در مسجد مبارک محموديه به عنوان مسجديت نماز گزارده شد. اميد است که خير دنيا و آخرت براي جناب واقف معزي اليه، دام اقباله العالي، حاصل شود، به تاريخ شهر رجب قوي‏ئيل سنه‏ي يک هزار و سيصد و بيست و پنج هجري (1325) (128) غشکه (129)
    سجلات و حواشي
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    قد وقع الوقف المؤبد من الواقف المسدد، ابي مع شرايط الصحة و اللزوم والقبض و الاقباض و غيرها حسبما فصل في هذه الاوراق. مصرفا و تولية و موقوفا عليهم و غيره وفقا... (130) مادامت السموات والارضين في الثامن والعشرين رجب الاصب 1325 (اثر دو مهر ناخوانا).
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    قد اجريت صيغة الوقف والتولية حسبما رقم في خمسة و عشرين صفحة و ستة اسطر و حاشيتين في يوم السبت ثامن والعشرين رجب الاصب 1325. سجل و مهر جناب آقاي محمدتقي سلمه الله.
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    قد اجريت صيغة الوقف علي النهج المقررة في الشريعة المطهرة النبوية المطهرة علي مشرعها آلاف الصلوات والتحية حسبما فصل في مراتب الثمانية و العشرين فصلا و في طي الخمسة والعشرين صفحة و سطور الست من التولية والنظارة والمصرف مع الشروط المرقومة فيها و له حاشيتين في رجب الاصب و الاصم سنة 1325 و انا الاحقر «جمال‏الدين الحسني» (مهر ناخوانا).
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    قد وقع الوقف المسطور علي الرقبات والکتب و الاشياء المرقومة في طي الخمسة والعشرين صفحة و ستة اسطر المشتملة علي الثمانية والعشرين فصلا حسبما فصل متنا و هامشا في محلين تولية و نظارة و قبضا و اقباضا لدي الاحقر في الثمانية والعشرين من رجب الاصب سنة 1325. من الاحقر «مرتضي الغروي عفي عنه» (مهر درست خوانده نمي‏شود).
    «يک دانگ[و]نيم از شش باب دکاکين و يک دکه، و يک دانگ[و]نيم از خانه را اين جانب فروخته‏ام؛ در حضور داعي وقف شده صحيح است. و انا الجاني. ابوالقاسم الحسني اللاريجاني». (مهر ناخوانا)
    توضيح آنکه يک صد جلد کتاب جواهرالاخلاق مرقوم در متن که بايد در کتاب‏خانه ضبط باشد، مقصود آن است که تا سي سال از حال تحرير حبس باشد و پس از سي سال، هر ده سال که بگذرد، ده جلد آن را به اهل آن يعني اشخاصي که صلاحيت دارند از علما و مردمان معروف باديانت و امانت يا روضه‏خوان‏هاي موصوف بدين اوصاف بدهند. لغايت نه ده سال که نود سال باشد، نود جلد آن را به شرح مزبور مجاني بدهند و ده جلد اخير در خود کتاب خانه ابدالدوام بماند.
    پي نوشت:
    1-الذريعة الي تصانيف الشيعة، ج 5، ص 260.
    2-مستفاد از مصاحبه‏ي فرزند آيت‏الله مرعشي با پدر بزرگواشان، راديو ايران، 9 / 6 / 1369.
    3-رک: ايران در جنگ بزرگ، ص 384.
    4-در متون اسلامي راجع به شفاعت رسول اکرم (ص) و ائمه‏ي اطهار، عليهم‏السلام، و نيز انبياي سلف و اولياي کامل و علماي عامل و شهدا و مؤمنان راستين، روايات بسياري نقل و ضبط شده است که براي مزيد اطلاع مي‏توان بحث‏هاي مفيد و مفصل قرآني، روايي، فلسفي و اجتماعي را در الميزان في تفسير القرآن (ج 1، صص 186-155) ذيل آيه‏ي 48 از سوره‏ي بقره مورد امعان نظر قرار داد. همچنين رک: تفسير ابوالفتوح رازي، ج 2، ص 224. الخلق (يوم يناد المناد) (5)مأخوذ از سوره‏ي ق (50) آيه‏ي 41: (و استمع يوم يناد المناد من مکان قريب).
    5-مأخوذ از سوره‏ي ق (50) آيه‏ي 41: (و استمع يوم يناد المناد من مکان قريب).
    6-اشاره به قسمتي از آيه‏ي مبارکه‏ي 31 از سوره‏ي بقره (2) است.
    7-نگارنده در کتب حديثي که در دسترس داشت، حديثي با اين الفاظ نيافت، اما در متون عرفاني به همين صورت به رسول اکرم (ص) نسبت داه شه است.(تمهيدات عين‏القضاة، ص 162؛ و مرصاد العباد، صص 80-79. اين حديث در متون حديثي بدين‏گونه ضبط شده است: «کنت نبيا و آدم بين الروح والجسد»: الجامع الصغير، ج 2، ص 97؛ کنوز الحقايق، ج 2، ص 43؛ فيض القدير، ج 5، ص 53، و در حاشيه‏ي صفحه‏ي 54 اثر اخير آمده است: اين حديث به صورت «کنت نبيا و آدم بين الماء والطين» مشهور است که من بر آن دست نيافتم. در تفسير کشف الاسرار، ج 10، ص 294، حديثي تلفيق يافته از دو حديث مزبور وجود دارد که به نظر مي‏رسد توسط مؤلف آن صورت گرفته باشد. سعدي نيز ضمن نعت رسول اکرم (ص) در بوستان، با اقتباس از اين حديث گويد:
    بلند آسمان پيش قدرت خجل
    تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل‏
    (کليات، ص 204).
    8-سوره‏ي انبيا (21) آيه‏ي 107.
    9-اشاره به بخشي از آيه‏ي شريفه‏ي 40 از سوره‏ي احزاب (33) است.
    10-«صراط المستقيم»: چون «مستقيم» صفت «صراط» است. و بايد از نظر تعريف و تنکير با آن مطابقت داشته باشد، ضبط صحيح آن «صراط مستقيم» يا «الصراط المستقيم» است. اما وجه تسميه‏ي امام علي (ع) به «صراط مستقيم» مأخوذ از احاديث و اخباري است که از معصومين، عليهم‏السلام، در تفسير «صراط مستقيم» روايت شده و غالبا از باب جري و تطبيق به مصداق است.
    11-سوره‏ي تين (95)، آيه‏ي 4.
    12-مقتبس از آيه‏ي 70 از سوره‏ي اسرا (17) است.
    13-«موجد کل»: «موجد»، اسم فاعل از مصدر ايجاد و به معني ايجاد کننده و پديدآورنده است و مراد از «موجد کل» ذات اقدس حضرت باري تعالي، جلت عظمته، است که به قدرت مطلقه‏ي خويش کل هستي
    14-«به هم رساند»: به هم رساندن در اينجا به معني به دست آوردن است (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ج 1، ص 614).را ابداع فرمود.
    15-سوره‏ي شعرا (26)، آيه‏ي 84.
    16-اين بيت به اقتضاي بيت مشهور حافظ سروده شده است:
    هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق
    ثبت است بر جريده‏ي عالم دوام ما
    (ديوان، ص 22)..
    17-ناظر است بدين بيت از خواجه‏ي شيراز:
    ترسم کزين چمن نبري آستين گل
    کز گلشنش تحمل خاري نمي‏کني‏
    (ديوان، ص 946).
    18-بخشي از حديث شريف نبوي است (رک: الجامع الصغير، ج 2، ص 80؛ فيض القدير، ج 4، ص 473؛ تمهيدات عين القضاة، صص 136 و 291؛ و با اضافه شدن عبارت «ذخرا بله ما أطلعتم عليه» مختصر صحيح البخاري، ص 412). اين حديث به صورت‏هاي ديگر نيز روايت شده است که براي مزيد اطلاع مي‏توان بدين مأخذ مراجعه کرد: الجامع الصغير، ج 1، ص 92، و ج 2، ص 50؛ فيض القدير، ج 2، ص 467 و ج 4، ص 243؛ مثنوي معنوي،دفتر پنجم، صص 827 و 998.
    19-اشاره به قسمتي از آيه‏ي مبارکه‏ي 133 از سوره‏ي آل‏عمران (3) است.
    20-ترکيب وصفي «الباقيات الصالحات» مأخوذ از سوره‏ي کهف (18)، آيه‏ي 46 است: (المال والبنون زينة الحياة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربک ثوابا و خير أملا).
    21-سوره‏ي شعرا (26)، آيه‏ي 88.
    22-اين حديث در وسائل الشيعة، ج 3، ص 486 و مستدرک سفينة البحار، ج 4، ص 424، آمده است؛ با اين اختلاف جزئي که بعد از «أعطاه الله» عبارت «بکل شبر منه أوقال» اضافه و عبارت «في الجنة» حذف شه است. مضمون اين حديث با عبارتي کوتاه‏تر بدين گونه روايت شده است: «من بني لله مسجدا بني الله له قصرا في الجنة من در و ياقوت و زبرجد» (کنز العمال، ج 7، ص 654). در همين مأخذ، صورتي ديگر از اين حديث را نيز مي‏توان ملاحظه کرد.
    23-نسخه: قطاة. صحيح، آن است که اين کلمه به فتح قاف خوانده شود؛ چنان که در اقرب الموارد، ج 2، ص 1017، آمده است: «القطاة: طائر في حجم الحمام، صوته قطا قطا و قد يطلق الحمام عليه لمشابهة و هو نوعان: الجوني والکدري».
    24-اين حديث عينا در وسائل الشيعة، ج 3، ص 486، ذيل حديث شماره‏ي 2 و 6 نقل شده است؛ ليکن در جوامع حديثي اهل تسنن با اندکي تفاوت از رسول اکرم (ص) روايت شده است: رک: سنن ابن‏ماجه، ج 1، ص 244؛ کنز العمال، ج 7، ص 650؛ فتح الباري، ج 1، ص 545؛ فتح الباري، ج 1، ص 545؛ مستدرک سفينة البحار، ج 4، ص 424؛ الجامع الصغير، ج 2، ص 168؛ فيض القدير، ج 6، ص 96؛ کنز العمال، ج 7، ص 650.
    25-عودلاجان، يکي از محلات جنوب قسمت مرکزي شهر تهران کنوني، و قسمت شرقي تهران قديم است (رک: دايرةالمعارف فارسي، ج 2، ص 699؛ نيز: نقشه‏ي دارالخلافه‏ي طهران، در همين مأخذ، ج 1، صص 697 - 696 و 701-700).
    26-دارالخلافه، عنوان شهر تهران در عهد قاجاريه بوده است؛ چنان که در عهد ناصرالدين شاه تهران را دارالخلافه‏ي ناصري مي‏ناميدند (رک: فرهنگ فارسي معين، ج 5، ص 495؛ براي اطلاع بيشتر از اوضاع شهر تهران در ادوار تاريخي، خصوصا در عهد قاجاريه، و آشنايي با مختصات جغرافيايي آن رک: دايرةالمعارف فارسي، ج 1، صص 703-695).
    27-شيده، به کسر ال و سکون ثاني مجهول و فتح دال، نام يکي از شاگردان سنمار است که به جهت بهرام گور خورنگه و سه دير ساخت (رک: برهان قاطع، ص 1321).
    28-سنمار، معماري است رومي که قصر خورنق را براي نعمان بن منذر بساخت. (رک: برهان قاطع، ص 1181؛ فرهنگ فارسي معين، ج 5، ص 814).
    29-سوره‏ي کهف (18)، آيه‏ي 46؛ نيز رک: حواشي ذيل شماره‏ي 19.،
    30-در جوامع حديثي فريقين يافت نشد. اما قريب بدين مضمون حديث است از امام صادق (ع) که فرمود: «مشي المسلم في حاجة أخيه المسلم خير من سبعين طوافا بالبيت» (رک: مصادقة الاخوان، ص 46)؛ در کنز العمال، ج 9، ص 9، نيز آمده است: «لأن أعين أخي المؤمن علي حاجته، أحب الي من صيام شهر و اعتکافه في المسجد الحرام»، امام صادق (ع) به صفوان بن جمال که حاجت حاجتمندي را برآورده بود، فرمود: «أما انک أن تعن أخاک المسلم أحب الي من طواف أسبوع بالبيت مبتدئا» (رک: الکافي، ج 2، ص 198؛ مصادقة الاخوان، ص 49). اين احاديث همگي عموميت مفهومي دارد که طبعا طالب علم يکي از مصاديق آن مي‏تواند باشد. با اين وصف راجع به جلوس در محضر علما و زيارت ايشان از امام علي (ع) حديثي جامع مضامين احاديث مزبور بدين‏گونه روايت شده است: «جلوس ساعة عند العلماء أحب الي الله من عبادة ألف سنة. والنظر الي العالم أحب الي الله من اعتکاف سنة في البيت الحرام. و زيارة العلماء أحب الي الله من سبعين طوافا حول البيت. و أفضل من سبعين حجة و عمرة مقبولة مبرورة - الخ» (رک: مستدرک سفينة البحار، ج 7، ص 345).
    31-اين حديث عينا در مجاني الأدب، ج 2، ص 68، آمده و با اختلاف اندک نيز در قالب مثل ضبط شده است: «خير المال ما أنفق منه» (رک: کتاب الامثال ثعالبي، ص 9).
    32-ترامواه، همان ترامواي (tramway) انگليسي است که به طور اعم به معني راه‏آهن است واگون برقي يا جز آن از روي آن عبور مي‏کند و مسافرين را از نقطه‏اي به نقطه‏ي ديگر شهري مي‏رساند، واگون برقي، واگون شهري، خط آهن شهري. صاحب فرهنگ نظام، ذيل تراموي آرد: ارابه‏ي اسبي يا آتشي يا برقي که روي خط آهن راه مي‏رود. در ابتدا که در تهران راه مذکور را ساختند، آن را تراموي و تراموه مي‏گفتند (رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا، ذيل واژه‏ي «ترامواي»).
    33-رقبات: جمع رقبة، در اينجا يعني حق مالکيت نسبت به زمين (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «رقبه»).
    34-يخچال، در اينجا يعني گودال بزرگ و سقف‏دار که در فصل زمستان يخ‏ها را در آن انبار مي‏کردند تا در تابستان به مصرف رسانند. در گذشته جهت ذخيره‏ي يخ، برکه‏هاي کوچکي تعبيه مي‏کردند و در فصل سرما آب در برکه‏ها مي‏انداختند. پس از يخ زدن آب‏ها تکه‏هاي يخ را در محلي که در جهت ذخيره‏ي يخ در مجاورت برکه ساخته بودند انبار مي‏کردند. اين محل ذخيره‏ي يخ، عبارت از گودال عظيم دايره مانندي بود که سقفي مخروطي شکل و عظيم بر روي آن ساخته بودند، اين محل را به نام يخدان يا يخچال مي‏ناميدند (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «يخچال»).
    35-يخچاوان، يخدان، يخچال. لغت‏نامه‏ي دهخدا (رک: حواشي، ذيل شماره‏ي 33). در فرهنگ فارسي، محمد معين، ج 4، ص 5250، کلمه‏ي يخچائون با اندک اختلاف در معني نيز بدين شرح آمده است: «گودالي است وسيع و عريض و کم عمق که در يخچال‏هاي طبيعي احداث مي‏کردند و در شب‏هاي سرد زمستان در آن آب مي‏انداختند تا بر اثر برودت منجمد شود و سپس يخ‏هاي گرفته شده را در گود يخچال مي‏ريختند». از قياس اين کلمه با يخچال مشخص مي‏شود که يخچائون همان برکه‏هايي است که آب در آنها مي‏انداختند تا يخ بزند. تعبير ديگر، يخچائون جاي يخ زدن آب است و يخچال محل ذخيره و انبار کردن يخ.
    36-بريه، مؤنث بري و منسوب به بر، يعني بر سبيل نيکي و نکوکاري.
    37-قوي‏ئيل: يکي از دوازده سال دوره‏ي سنوات ترکان؛ سال گوسفند.
    38-در نسخه، عدد 1325 روي کلمه‏ي سيصد نوشته شده است.
    39-دهليز: دالان اندروني، ميان‏خانه و در، راهرو تنگ در بنا. اين واژه به معني راهرو ميانه‏ي ايوان و اتاق يا دالان و خانه است (رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا، ذيل «دهليز»؛ فرهنگ واژه‏هاي فارسي در زبان عربي، ص 267).
    40-مبال: جايي که در آن پيشاب ريزند، محل بول (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «مبال»).
    41-بالوعه: چاهي که در آن آب باران و آب‏هاي فاسد ريخته شود، چاه فاضلاب، آبريز (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين). در زبان عربي دو کلمه‏ي بلاعة و بلوعه نيز به همين معني به کار رفته است (رک: اقرب الموارد، ج 1، ص 59)؛ همچنين رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا، ذيل «بالوعه».
    42-مضافات: جمع مضافه، در اينجا به معني متعلقات و ضمايم (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين).
    43-مرافق، جمع مرفق، در اينجا يعني وسايل آسايش. (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين).
    44-تجير، پرده‏ي بزرگ و ضخيم که آويخته نيست و بر ستون‏هاي چوبين استوار است و در وسط حياط يا اتاق برپا کنند تا قسمتي از آن از قسمت ديگر جدا شود (رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا؛ فرهنگ عميد) اين گونه پرده‏ها غالبا در مساجد و تکايا و حسينيه‏ها برپا مي‏شده تا حايلي ميان جماعت مردان و زنان باشد.
    45-خنچه، خوانچه، در اينجا به معني سفره است، نه خنچه‏ي عقد و عروسي؛ چنان که بنابر مدلول عبارت متن، خنچه را زير اطمعه‏ي زمان تعزيه‏داري حضرت سيدالشهدا مي‏نهاده‏اند. از اين گذشته، در فصل يازدهم همين وقف‏نامه، ضمن برشمردن اسباب و وسايلي که براي روضه‏خواني در پاره‏اي از ايام محرم و صفر و رجب و شعبان و رمضان و براي تهيه‏ي روز غدير وقف شده است، از خوانچه نيز با تعريف آن چنين ياد شده است: خوانچه که ميز غذاخوري است.
    46-رياضت، در اينجا به معني ورزش کردن است. (رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا، ذيل «رياضت»).
    47-قراول‏خانه، مکاني بلند قريب يک فرسنگ بيرون شهر که شب و روز سربازان در آن مراقب بودند و چون سپاه دشمن را از دور مي‏ديدند، براي اطلاع مردم شهر آتشي روشن مي‏کردند يا به وسيله‏اي آنان را آگاه مي‏ساختند (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «قراول‏خانه»).
    48-جلوخان، پيشگاه خانه و ميدانگاه جلو در خانه (رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا، ذيل «جلوخان»).
    49-جلوخان، پيشگاه خانه و ميدانگاه جلو در خانه (رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا، ذيل «جلوخان»).
    50-راسته بازار، بازار دراز که در دو طرف آن دکان باشد (رک: فرهنگ عميد، ذيل «راسته بازار»).
    51-لوافي، زيلوبافي، گليم بافي (رک: اقرب الموارد، ج 2، ص 1172).
    52-رزازي: برنج فروسي.
    53-بهاربند، در اينجا يعني خانه‏ي هوادار که فصل بهار در آن نشينند (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «بهاربند»).
    54-گردش شش شبانه‏روز، 144 ساعت مي‏شود. بنابراين اگر هر ساعت را يک سهم فرض کنيم، شش ساعت و نيم در گردش شش شبانه‏روز، شش سهم و نيم از يک صد و چهل و چهار سهم خواهد بود.
    55-آب چاوان، با توجه به معني يخچاوان که ذيل تعليقه‏ي شماره‏ي 34 آورده شد، احتمالا به معني گودال يا انبار سقفداري است که در آن آب مي‏انداختند تا خنک بماند؛ مانند آب انبار که قبلا در منازل وجود داشت.
    56-اراضي بياض، زمين‏هايي که در آنها اثري از عمارت و گياه نيست؛ چنان که در اقرب الموارد، ج 1، ص 70، آمده است: «الارض البيضاء: التي الانبات فيها»؛ و در المنجد، ص 56، نيز مذکور است: «بياض الارض: أي ما لاعمارة فيه».
    57-ذراع، واحد طول، و آن عبارت از ابتداي ساعد دست (مرفق) تا سر انگشتان است (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «ذراع»).
    58-وضع، در اينجا به معني کاستن و کم کردن است.
    59-نسخه: در هر ماهه. کلمه‏ي در زايد مي‏نمود و حذف شد.
    60-ناشور، قسمتي پارچه‏ي سفيد پنبه‏اي لطيف‏تر از کرباس و شبيه به متقال. پارچه‏اي لطيف‏تر از کرباس و خشن‏تر از چلوار (رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا).
    61-قطعات کرده، قطعات جمع قطعة است و قطعات کردن يعني قطعه قطعه کردن، تکه تکه کردن، بريدن.
    62-نسخه: غير سادات باشد. کلمه‏ي باشد با توجه به معني جمله زايد مي‏نمود و حذف شد.
    63-رسد: در اينجا يعني سهم و حصه‏اي که به کسي مي‏رسد. (رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا).
    64-نتايج، جمع نتيجه، در اينجا به معني پشت سيم از اولاد بدين ترتيب: فرزند، ولد؛ نوه، نواده؛ نتيجه، فرزند نوه (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين؛ لغت‏نامه‏ي دهخدا).
    65-منسهم: اين کلمه که اسم فاعل از مصدر انسهام است، در فرهنگ‏ها استعمال نشده است، اما از آنجا که در متن، مترادف با کلمه‏ي منقسم آورده شده است، مي‏توان آن را به معني سهم سهم شده و بخش بخش شده دانست.
    66-وظيفه‏خوران، آنان که مقرري و مستمري گيرند؛ حقوق بگيران.
    67-به هم رسيده باشد، به هم رسيدن در اينجا يعني پيدا شدن، به وجود آمدن، پديد شدن است.
    68-نسخه: و وظيفه‏ي او؛ که «و» با توجه به معني جمله زايد مي‏نمود و حذف شد.
    69-نسخه: پيپ. به قياس معني جمله اصلاح شد.
    70-نسخه: لنطر. در معني اين کلمه گفته‏اند: لنتر: نوعي چراغ از شيشه به بزرگي کاسه‏اي بزرگ که در آن روغن يا پيه کنند و فتيله‏اي دارد و آن را با دو زنجير از سقف آويزند. شايد اين کلمه از لاتيني لانترنا (Lanterna) مأخوذ باشد. چراغي آويختني چون قنديل (رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا؛ فرهنگ فارسي، محمد معين). بلور جهت جلوخان مدرسه - دستگاه. / چراغ و فانوس شيشه‏ي بزرگ جهت دالان مدرسه - عدد./ چراغ شيشه متعلق به صحن مدرسه - 4 عدد. / چراغ شيشه متعلق به بالوعه - عدد./ چراغ شيشه‏ي گل‏دسته‏ي سر درب مدرسه - 8 عدد. / زيلوي حجرات متعلق به طلاب - 7 پارچه./ زيلي متعلق به اطاق مدرس - يک پارچه. / زيلوي متعلق به کتاب‏خانه - 2 پارچه./ قاليچه‏ي عراقي متعلق به کتاب‏خانه - 2 پارچه./ قاليچه‏ي عراقي متعلق به اطاق مدرس - پارچه./ مجموعه 71-مجموعه، در اينجا يعني قسمي سيني بزرگ مدور مسين که در آن ظروف غذا را جا دهند و حمل کنند. اين کلمه به صورت مجمعه نيز به کار مي‏رود (رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا؛ فرهنگ فارسي محمد معين، ذيل «مجمعه»).
    72-همان تغار است: تشت گلين که در آن آب کنند، ظرف آب. (رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا). اين کلمه، ترکي است و به شکل تقار، طغار و تغار ضبط شده است. اما صورت رايج آن، همان تغار است که علاوه بر معناي موافق اين مقال، معاني ديگري نيز دارد که براي مزيد اطلاع مي‏توان اين منابع را از نظر گذراند: فرهنگ اصطلاحات ديواني دوران مغول، صص 94-92؛ لغت‏نامه‏ي دهخدا؛ فرهنگ فارسي، محمد معين، معرب اين واژه تيغار است که «ياء» آن زايد است (رک: اقرب الموارد، ج 1، ص 77؛ فرهنگ واژه‏هاي فارسي در زبان عربي، ص 139).
    73-تهيه: در اينجا يعني آنچه براي پيشرفت کار و انجام آن آماده و حاضر کنند (رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا).
    74-سه چهار يک، سه چارک که از قرار هر چارک ده سير، در مجموع سي سير مي‏شود و به عبارت ديگر سه چهارم يک من است.
    75-همان پاتيل است: ظرف بزرگ مسين و جز آن که دهانه‏ي آن فراخ‏تر از شکم است و در آن چغندر و آش‏هاي بزرگ و فرني و امثال آن پزند، ديگ حلواپزان (رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا).
    76-قاب، در اينجا يعني دوري بزرگ کوچک‏تر از لنگري که در آن چلو و پلو و جز آن کنند، بشقاب بزرگ لب تخت (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين؛ فرهنگ عميد ذيل «قاب»).
    77-قدح، ظرفي که در آن چيزي بياشامند، کاسه، کاسه‏ي بزرگ. در النقود العربية، ص 39، آمده است: کلمه‏ي قدح از کلمه‏ي Cadus لاتيني گرفته شده است آن را نخست از خزف مي‏ساختند و سپس از چوب و سپس از مس نيز معمول گرديد (رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا؛ فرهنگ عميد).
    78-افشره، هر چيز که آن را افشره باشند و به عربي عصاره گويند، آبي که از فشردن ميوه‏ها گيرند، عصاره‏ي مايعي که به وسيله‏ي فشار از ميوه‏ها استخراج کنند (رک: برهان قاطع؛ فرهنگ فارسي، محمد معين).
    79-وزيري، در اينجا به معني ظرفي پهن و کوچک‏تر از دوري است (فرهنگ فارسي، محمد معين).
    80-نسخه: براني. در معني اين کلمه آمده است: بوراني: نان خورشي که از اسفناج و کدو و بادمجان با ماست و کشک سازند، خوراکي که از اسفناج درست مي‏کنند، اسفناج آب‏پز يا اسفناج که پس از آب‏پز کردن در روغن سرخ کنند، از بادنجان نيز درست مي‏کنند (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين؛ فرهنگ عميد). معرب اين واژه‏ي بورانيه است و فيروزآبادي نيز زير لغت بورانيه پختن اين خوراک را به بوران، دختر حسن بن سهل نسبت داده است: فرهنگ واژه‏هاي فارسي به عربي، ص 103.
    81-همان ملاقه است. مأخوذ از واژه‏ي عربي ملعقه و محرف آن است و در فرهنگ‏ها بدين شکل ثبت شده است. (رک: برهان قاطع، ذيل «ملعقه»؛ فرهنگ فارسي، محمد معين ذيل واژه‏ي «ملاقه»).
    82-قيمه‏کني، قيمه کردن يعني ريز کردن، خرد کردن (گوشت و جز آن را) (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين).
    83-سماوار، سماور، اين واژه، بيگانه و مأخوذ از زبان روسي است و ظاهرا در گذشته با افزودن الف بعد از «و» تلفظ و تحرير مي‏شده است.
    84-مسوار، فلزي مخلوط است. قسمت عمده‏ي آن را مس تشکيل مي‏دهد که با فلزي ديگر آميخته است. رنگ آن، به رنگ طلاست و کمتر زنگ مي‏زند و تيره مي‏شود. از مسوار در صنايع مختلفه، از قبيل صنايع الکتريکي ساختن پوکه‏ي فشنگ‏ها و سيم برق استفاده مي‏کنند. در قديم سماورهاي عالي را از ورشو يا مسوار مي‏ساختند (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين؛ لغت‏نامه‏ي دهخدا).
    85-توسط نمايند، توسط کردن، يعني وساطت و ميانجي‏گري کردن.
    86-متعه، نوع خاصي از عقد نکاح است که در آن زن براي مدت معيني در مقابل مهر معين به زوجيت مردي در مي‏آيد. (فرهنگ فارسي، محمد معين). (رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا).
    87-رسد، در اينجا به معني سزاوار باشد (رک: برهان قاطع).
    88-نسخه: سال را. کلمه‏ي «را» با در نظر گرفتن معني جمله، زايد مي‏نمود و حذف شد.،
    89-در نسخه، کلمه‏ي «را» بعد از واژه‏ي «مدرسه» آمده بود و جمله مبهم مي‏نمود که با تغيير جاي اين کلمه، جمله اصلاح شد.
    90-نسخه: او. به قياس معني عبارت اصلاح شد.
    91-جهول ظلوم: مأخوذ است از آيه‏ي کريمه‏ي (انا عرضنا الأمانة علي السموات والأرض الجبال فأبين أن يحملنها و أشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا). سوره‏ي احزاب (33)، آيه‏ي 72..
    92-مهر منگنه، ظاهرا نوعي مهر بوده است که بدون استفاده از مرکب، در اثر فشار نام کس يا نقش چيزي را بر کاغذ ثبت مي‏کرده‏اند.
    93-غره، در اينجا يعني روز اول ماه قمري؛ مقابل سلخ. اين کلمه غالبا در قالب ترکيب اضافي با نام ماه قمري به کار مي‏رود، مانند غره‏ي شوال، غره‏ي صفر و نظاير آن.
    94-نسخه: در ايام، کلمه‏ي «در» با توجه به صدر عبارت زايد مي‏نمود حذف شد.
    95-نسخه: در غير. کلمه «در» به قياس معني عبارت زايد مي‏نمود و حذف شد.
    96-شارع مقدس رسول اکرم (ص)، لقب حضرت خاتم الانبياء صلوات الله عليه است.
    97-کار اطفال به خرسک بازي شود، اين جمله مقتبس از کلام سعدي است که در گلستان آمده است:
    استاد معلم چو بود بي‏آزار
    خرسک بازند کودکان در بازار
    (کليات، ص 155).؛
    98-هميشگي، در اينجا يعني هميشه، همواره.
    99-لباده، قسمي جامه‏ي مردانه دراز است که روي ديگر جامه‏ها پوشند، بالاپوش که در روزهاي باراني پوشند: لباده‏ي برک، لباده‏ي ماهوت ((رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا؛ فرهنگ فارسي، محمد معين).
    100-صوت اعلامي، صدايي که به وسيله‏ي آن مردم را از امري مطلع وباخبر سازند.
    101-راست کردن، در اينجا يعني انتظام دادن، مرتب کردن ((رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا).
    102-موقوف شود، موقوف شدن در اينجا يعني قطع شدن، خاموش شدن.،
    103-مسأله‏دان، کسي که از احکام شرعي، اعم از عبادات و معاملات و جز آنها اطلاع کافي داشته باشد.
    104-سه شب احيا، احيا در اينجا يعني شب زنده‏داري کردن؛ و منظور از سه شب احيا، شب نوزدهم، بيست و يکم و بيست و سوم ماه مبارک رمضان است.
    105-در نسخه، «از امناي تجار را» قبل از «نشناسد» آمده بود که با تغيير جاي اين کلمات، عبارت اصلاح شد.
    106-موضوع نمودن، کسر کردن، کاستن.؛
    107-نسخه: اولي. با توجه به سياق کلام در تطبيق صفت و موصوف از جهت تذکير و تأنيث اصلاح شد.
    108-خروار به وزن تبريز، برابر است با يک صد من تبريز؛ و يک من تبريز برابر است با 40 سير برابر است با 970ر2 کيلوگرم - 5464ر6 پوند انگليسي. بنابراين، يک خروار به وزن تبريز برابر است با 297 کيلوگرم برابر است با 64ر654 پوند انگلسي (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ذيل «من» و «خروار»).
    109-نسخه: بايد متولي. کلمه‏ي «متولي» به جهت تکرار زايد مي‏نمود و حذف شد.
    110-در نسخه، کلمه‏ي «ختم» در آغاز جمله، قبل از «يک کلام‏الله» آمده بود که با تغيير جاي اين کلمه و افزودن «و» قبل از آن، جمله اصلاح شد.
    111-نسخه: متولي، کلمه‏ي «متولي» به جهت تکرار زايد مي‏نمود و حذف شد.
    112-سياهه، نوشته‏اي که در آن تفصيل رخوت و اسباب و اسامي مردم و کتاب و امثال آن باشد و اقلام دخل و خرج و مانند آن را نويسند (رک: برهان قاطع؛ فرهنگ فارسي، محمد معين).
    113-نسخه: ذغال.
    114-نسخه: ادعيه. صورت صحيح اين کلمه، ادعيه بدون تشديد باشد که جمع دعاست.
    115-نسخه: او. به قياس معني عبارت اصلاح شد.
    116-نسخه: من جمله از. کلمه‏ي «از» با توجه به معني جمله زايد مي‏نمود و حذف شد.
    117-نسخه: در آخر هر شش ماه تعيين نمايند. کلمات «در آخر هر شش ماه» با توجه به تکرار زايد مي‏نمود و حذف شد.،
    118-تفريغ حساب، پرداخت حساب و فارغ شدن از آن؛ واريز کردن حساب و فراغت از آن (رک: لغت‏نامه‏ي دهخدا؛ فرهنگ فارسي، محمد معين).
    119-حضرات مفصله، آقاياني که نامشان به تفصيل بيان شده است. از اين اشخاص در عبارت پيشين بدين شرح سخن رفته است: متولي، ناظر، سه نفر طلبه، مدرس، امام جماعت و کتاب‏دار.
    120-مجرا دارند، يعني اجرا کنند، به مرحله‏ي اجرا درآورند.
    121-يخچوان‏ها، ظاهرا مخفف يخچاوان است (رک: حواشي، ذيل شماره‏ي 34).
    122-نسخه: يک نفر از ايشان را. به قرينه‏ي عبارت بعدي اصلاح شد.
    123-نسخه: در، به قياس معني جمله اصلاح شد.
    124-پهلو تهي نمايد، پهلو تهي کردن يعني کناره کردن از کاري، پرهيز کردن، کناره گرفتن.
    125-بالمناصفه، نصفانصف، نيمي از آن و نيمي از اين (رک: فرهنگ فارسي، محمد معين، ج 4، بخش 2، ص 41). اين کلمه قيد است، و مناصفه خود به تنهايي، مصدر باب مفاعله و به معني «چيزي را با کسي دو نيم کردن» است (رک: دستورالاخوان، ج 1، ص 611).
    126-اين مصراع از سعدي است که بيت کامل آن در مواعظ چنين آمده است:
    نابرده رنج گنج ميسر نمي‏شود
    مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
    (کليات، ص 712).
    127-سوره‏ي بقره (2)، آيه‏ي 181.
    128-در نسخه، عدد 1325 روي کلمه‏ي «سنه» نوشته شده است.
    129-غشکه، به حساب جمل، عدد 1325 مي‏شود که سال تحرير وقف‏نامه است..
    130-در اينجا کلمه‏اي کتابت شده که ناخواناست.

    منبع:ميراث جاويدان (شماره 29)






    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در چهارشنبه 19 خرداد 1389  ساعت11:59 PM   |