صبح،موهات می زند بیرون
که پس از گشتن تمامِ شهر
روی یک شانه سر بلند شود
پیش من هم بیا ولی آرام
پیچ و خم های تند گردنه ام
به تو شاید علاقه مند شود
خاکریزیم و منتظر هستیم
بتکانی لباس زبرت را
تا بیوفتیم روی نارنجک
منِ مجروح سالها دوری
پشت این خاکریز و گردنه ها
دوست دارم تو را ولی با شک
خواب خار است توی چشمی که
در تمامِ شب تو بیدار است
-شبِ این شانه را معطر کن-
زیر قولت زدی و آمده ای
شانه ی کم تحملی دارم
لطفا این بار روسری سر کن
صفِ موهایِ در پیاده رو ات
مثل سرباز های یک شطرنج
شاه را میشود که مات کنند؟؟
باد وقتی که می زند موهاات
ناگزیرند در خیابان ها
بر علیه ام تظاهرات کنند
*
موی تو رد پای آبی نیست
شب زمانی که تو بخوابی نیست
شوم و نزدیک،پر کلاغی باش
اتفاق است شانه ی بی مو
اتفاق است موی بی شانه
مثل این بند، اتفاقی باش!
شب شده گردنه پر از دزد است
دستِ خالی م دوستت دارد
قایمم کن میان پستووهات
جمع کن خاطر مرا از شب
به اتاقت برو ولی آرام
و دوباره بخواب با موهاات
.: Weblog Themes By Pichak :.

این وبلاگ تا مدتی جاییست برای کمی شعر!!!