کافه مدرن
عکس نوشته و جملات سنگین
قیصر امین پور چه زیبا گفت : مگر ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﺭﻭﺡ ﻭ ﻗﻠﺐ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ کلمه ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ : "ببخشید" ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻋﻤﺮﯼ ﺭﺍ ﻫﺪﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ: " ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ " مگر ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻏﺮﻭﺭ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺧﺮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ی "ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ " ﻏﺮﻭﺭ له ﺷﺪﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﯽ !!؟؟ مگر ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺯﻭﺩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﺑﮕﻮﺋﯽ: " ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ " با ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ : ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩ؟ چه ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺨﺸﯿﺪ؟ گاهی ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﯿﺴﺖ .... کاری ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻣﺮﻫﻢ ﺩﺭﺩ ﺑﺎﺷﺪ، نیست. گذﺷﺖ ﻫﻢ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ، ﻭﻗﺘﯽ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﺎﺭ ﻫﻮﯾﺖ ﻭ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ .... انتظار ﺑﺨﺸﺶ ﻫﻢ ﻧﺎﺑﺠﺎﺳﺖ .... شخصیت ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﺑﻪ ﺁﺷﻮﺏ ﮐﺸﯿﺪﯼ ، ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺁﺭﺍﻡ نمی ﺷﻮﺩ ... آدمها را بفهمید، دل، آلزایمر نمی گیرد...
ارسال شده توسط : حسین
ادامه مطلب
[ یک شنبه 19 اردیبهشت 1395 3:05 PM ] [ حسین ]
حواسمان باشد… ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ! ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ... ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩﮔﺮﻓﺖ! با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ... با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "ﺩﻝ "ﺷﮑﺴﺖ! با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ... با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩ! ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ... ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "جدایی "انداخت! با "زبان" میشود آتش زد! با "زبان" میشود آتش راخاموش کرد... حواسمان به زبانمان باشد: آلوده اش نکنیم...
ارسال شده توسط : حسین
ادامه مطلب
[ یک شنبه 19 اردیبهشت 1395 3:03 PM ] [ حسین ]
مردم گمان مي كنند كه اگر كسي رنج مي‌برد براي اين است كه مثلاً معشوقش يك روز مرده است. و حال آن‌كه رنج حقيقي او جدي‌تر از اين است: رنج مي‌برد چون مي‌بيند كه غصه هم دوام ندارد. حتي درد بي معني است. _کالیگولا_ _آلبر کامو_
ارسال شده توسط : حسین
ادامه مطلب
[ یک شنبه 19 اردیبهشت 1395 11:15 AM ] [ حسین ]
من می دانستم نومیدی هست اما نمی دانستم یعنی چه. من هم مثل همه خیال می کردم که نومیدی بیماری روح است. اما نه، بدن زجر می کشد. پوست تنم درد می کند، سینه ام، دست و پایم. سرم خالی است و دلم به هم می خورد. و از همه بدتر این طعمی است که در ذهنم است. نه خون است نه مرگ نه تب، اما همه ی اینها با هم کافی است زبانم را تکان بدهم تا دنیا سیاه بشود و از همه موجودات نفرت پيدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن... _کالیگولا_ _آلبر کامو_
ارسال شده توسط : حسین
ادامه مطلب
[ یک شنبه 19 اردیبهشت 1395 11:12 AM ] [ حسین ]
🀄️به چیزهایی بله می گوییم که برای ما مهم نیست یا وقت انجامش را نداریم.
 
🀄️تنها برای اینکه کسی را دلخور نکنیم، با او موافقت می کنیم.
 
🀄️به نیاز دیگران بیش از نیاز خود بها می دهید.
 
🀄️نسبت به انجام کاری که صحیح بوده احساس گناه می کنیم زیرا دیگران نظر مخالف دارند.
 
🀄️با نشان ندادن نقاط قوت و نقش مثبت خود، از خود دفاع نمی کنیم.
 
🀄️دایما احساس خود را مخفی نگه می داریم.
 
🀄️آشکارا به دنبال جلب توجه دیگران هستیم.
 
🀄️دایما سعی در خوشحال کردن دیگران داریم.
 
🀄️خود را در احاطه همراهان بد قرار می دهیم.
 
🀄️خود را برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران، بزک می کنیم.

ارسال شده توسط : حسین
ادامه مطلب
[ جمعه 17 اردیبهشت 1395 3:06 PM ] [ حسین ]
بسیاری از ما خودمان را به چالش می کشیم 
تا یک زندگی عادی و آرامی داشته باشیم. 
از تجربیات روزانه خود لذت ببرید و بر آن تمرکز کنید.
بخشی از کلید لذت بردن از زندگی 
این است که همیشه نمی توانیم 100% شاد بمانیم. 
در چالش هایی که پیش رو دارید به یاد داشته باشید که 
زندگی بالا و پایین دارد و همه اینها گذرا است.
 
❤️به زمان اجازه می دهم که با شادمانی بگذرد.

ارسال شده توسط : حسین
ادامه مطلب
[ جمعه 17 اردیبهشت 1395 3:04 PM ] [ حسین ]
🐾 قدم اول:کمتر فکر کنید.  بیشتر احساس کنید.
 
🐾 قدم دوم:کمتر اخم کنید. بیشتر لبخند بزنید.
 
🐾 قدم سوم:کمتر صحبت کنید. بیشتر گوش دهید.
 
🐾 قدم چهارم:کمتر قضاوت کنید. بیشتر بپذیرید.
 
🐾 قدم پنجم:کمتر ببینید. بیشتر انجام دهید.
 
🐾 قدم ششم:کمتر گلایه کنید.  بیشتر سپاسگزارباشید.
 
🐾 قدم هفتم:کمتر بترسید. بیشتر دوست داشته باشید.

ارسال شده توسط : حسین
ادامه مطلب
[ جمعه 17 اردیبهشت 1395 3:04 PM ] [ حسین ]

تنها لحظه ی " اکنون" است...... 
 
که واقعیت دارد.... 
 
باقی...... 
 
یا خاطره است..... 
 
یا خیال....

ارسال شده توسط : حسین
ادامه مطلب
[ جمعه 17 اردیبهشت 1395 3:01 PM ] [ حسین ]

ﻣﮕــــﺮ ﭼﻘـــﺪﺭ ﻋـُـــﻤﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
ﮐﻪ ﺩﯾـــﻮﺍﻧﻪ ﯼ ﻫــمدیگه
ﻧﺒــﺎﺷﯿــــﻢ
ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ
ﺷﻮﺧﯽ ﺷﻮﺧﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺑﯽ ﻓﮑﺮ، ﻗﻠﺒﺶ ﺭﺍ ﺟﺎ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ
ﺟﺪﯼ ﺟﺪﯼ ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ ...
اما دراین میان
آغوش تو
چقدر به من می آید...!
ﮔﺎﻩ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﮔﺮﻓﺖ،
ﻓﻘﻂ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ
ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﺷﺪ
 

ارسال شده توسط : حسین
ادامه مطلب
[ جمعه 17 اردیبهشت 1395 2:58 PM ] [ حسین ]
در هــمــیـــن نـزدیــکـی
کـوچـه بـاغی زیــباست
کـه در آن خـاطـره هـایم پـیـداسـت
آسمانش آبی، جوی آبی جاریست
و شــقایـق که در آن آفــتابی است
من و تو کودک و دلبسته به هم
دســــــــــت ها بــســته بــه هم
چـــشــــم ها بـســـتــه بـه غـــم
غـنچه ای میخـندد، شاخه ای میرقصد
و زمـان در گــذر ثــانـیه جــا می مــانـد
لحــظه هایی زیــباست
خــاطره یــا رویــاســت
هـر چـه هـست در نــظر مـن یـکتاســــت
قــاب یک خـاطـره در آن پــــیداســـــــــت
کــوچه باغ دل من، کوچه باغ دل تو ...
 

ارسال شده توسط : حسین
ادامه مطلب
[ جمعه 17 اردیبهشت 1395 2:57 PM ] [ حسین ]

تعداد کل صفحات : 5 1 2 3 4 5
درباره وبلاگ

لینک دوستان
آمار و بازدید ها
کل بازدید:6816
تعداد کل مطالب : 51
تعداد کل نظرات : 1
تاریخ آخرین بروزرسانی : یک شنبه 19 اردیبهشت 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : یک شنبه 5 اردیبهشت 1395