آيا انسان براي مصرف كردن به دنيا آمده است؟ آيا انسان براي استفاده از اين جهان پا به هستي گذاشته است؟ در ابتداي امر سوال ساده اي به نظر مي رسد، اما با كمي تأمل مي توان فهميد كه اين پرسش ما را بسوي حقايق عميق تري رهنمون مي كند پيش از اين زياد درباره آنها به تفكر و تعمق نپرداخته ايم و از تأثيراتشان بر هستيمان زياد آگاه نبوده ايم. در اين مجال سعي دارم به اجمال به ماهيت مصرف و انواع آن و تأثيراتش بر زندگي انسان بپردازم.

تعريف «مصرف » و «مصرف گرايي»

پيش از هر بحثي بايد مصرف كردن را تعريف كنيم. مصرف كردن در معناي عادي و هنجار آن يعني استفاده درست و به اندازه از منابع طبيعي براي زنده ماندن و زندگي كردن. اگر كمي خط سير تاريخي تمدن بشري را دنبال كنيم در مي يابيم كه قسمت عمده ستيز و جنگ هاي بشر نيز از زماني شروع شد كه انسان توانايي ذخيره منابع طبيعي و چيزهاي با ارزش را پيدا كرد. اين زمان بر دوران نوسنگي و انقلاب اقتصادي نخستين انسان منطبق است. پس با اين تعريف كمتر كسي فكر منفي درباره مصرف كردن به ذهن راه مي دهد و تقريبا همه موافق اين نوع مصرف هستند.

اما زماني كه درباره واژه مصرف گرايي صحبت مي كنيم معناي كلمه از ظاهر آن به ما رخ مي نمايد. اين واژه بر رسم و آيين و راه و روشي در زندگي دلالت مي كند كه وجود انسان را فرا گرفته است و تأثير عميقي بر تفكرات و رفتار و در نهايت خوشبختي انسان مي گذارد. در اينجا مصرف كردن با آنچه در پاراگراف قبل مطرح كرديم تفاوتي ماهوي دارد و نماينده فرهنگي جديد و قدرتمند در زندگي انسان است كه نخستين رگه هاي آن را مي توان از انقلاب صنعتي در جهان غرب پيگيري كرد.

پس تا اينجا بايد دريافته باشيد كه بنده دو نوع مصرف خوب و بد را در نظر دارم و وجه تمايزي بين معاني مختلف اين كلمه قايلم. اما ادعاي اين تفاوت را بنده از كجا آورده ام؟ بايد بگويم كه اين تمايز را مي توان با يررسي دو عامل مهم به صورت دو سوال اساسي استنباط كرد:

1- چه چيزي مصرف مي كنيم؟
2- در كل به چه علتي مصرف مي كنيم؟

 

چه چيزي مصرف مي كنيم

اين روزها همه شما با ورود به يك فروشگاه زنجيره اي بزرگ در يك رديف مواد شوينده يا بهداشتي در برابر خيل عظيمي از محصولاتي قرار مي گيريد كه شايد يك قرن پيش اثري ا آنها وجود نداشته است.

مطلبي كه مي خواهم عنوان مي كنم با اشاره به تنوع محصولات آرايشي و بهداشتي رنگ و بوي بهتري مي گيرد. به عنوان مثال اينهمه لوازم آرايشي كه هر كدام براي هدف خاصي در صورت، طراحي شده اند ! يا به طور خاص تر اينهمه كرم هاي ضد آفتاب با عصاره هاي شير و عسل و بادام و گل رز و گل هميشه بهار و...! در حقيقت محصولاتي هستند كه بود و نبودشان در اين حجم و تنوع وسيع، خللي در زندگي وارد نمي كند.

پس چرا اين محصولات با اينهمه تنوع وجود دارند و هر روز هم بر تنوعشان افزوده مي شود؟

در اينجا نقل قول مي كنم از اريك فروم انديشمند بزرگ كه مساله را به گونه اي شفاف و تكان دهنده بيان مي كند. عقيده كلي وي در اين زمينه بر اين اساس قرار دارد كه جامعه صنعتي امروز و غول هاي اقتصادي و شركت هاي بزرگ براي رسيدن به مقاصد خود از انسان اين عصر يك مصرف كننده تمام عيار مي سازند و با قدرت عظيم تبليغات مسخ كننده خود در انسان نيازهاي غيرواقعي و زايد بوجود مي آورند و به موازات آن با عرضه محصولات به ظاهر متفاوت و در اصل يكسان كه قسمت اعظم آنها واقعا به درد انسان نمي خورد، مردم را به خريد اين محصولات وا مي دارند. در جامعه امروز اگر فلان يا بهمان محصول استفاده نكني و بدتر اينكه آنرا زايد بداني با انتقادات تندي مواجه مي شوي كه بي كلاس ! و متحجر و عقب افتاده خطابت مي كنند.

نظام عظيم تبليغات امروزه بطور غير مستقيم آدم هاي شاد و موفق و خوشبخت را به عنوان يك مصرف كننده خوب و تمام عيار معرفي مي كند.اگر لبخندهاي پرمعني و لحظات شاد و فضاي دلنشين پوسترهاي تبليغاتي را بياد بياوريد به معناي آنچه من مد نظر دارم نزديك تر مي شويد.

بدترين اتفاقي كه بوسيله تبليغات پرحجم و ممتد و همه جانبه توسط همه رسانه ها اتفاق مي افتد تغيير آرام و تدريجي نظام هاي ارزشي و باورهاي فردي و اجتماعي ما درباره شيوه هاي زيستن است. آنچه امروز در سراسر دنيا تبليغ مي شود اين است كه انسان بايد مصرف كند، چه چيز را؟ آنچه ما توليد مي كنيم صرف نظر از اينكه آيا واقعا انسان امروز به آن احتياج دارد يا خير. در حقيقت انسان در اين كارزار به مصرف كننده بي اراده اي تبديل شده كه به خيال خام خود در انتخاب آزاد است. البته آزاد است كه در انتخاب يك محصول بجاي فلان كارخانه از بهمان كارخانه خريد كند اما معمولا آگاه نيست كه در خريد آن محصول مختار نيست و صرف نظر از ماركي كه خريد مي كند آن محصول رل حتما بايد بخرد. اوج اين بايدها را در خريدهاي جهيزيه مي توانيد به عينه ببينيد.

انسان امروز به درجات مختلف آلت دست قدرت طلبي و زياده خواهي شركت هاي بزرگ شده است كه با قدرت رسانه ها و مسخ تبليغاتي كم كم روي عادات و ارزش هاي دروني ما سوار شده اند و شيوه زندگي و آنچه مصرف مي كنيم را از راه دور كنترل مي كنند.

پس مهم است كه چه مصرف مي كنيم. چون رابطه مستقيمي بين آن و زير سلطه و كنترل بودن رواني ما دارد.
اگر واقعا به سراغ محصولاتي برويم كه نيازهاي حقيقي ما را جوابگو هستند هنوز انسانيم و به آلت دست تبديل نشده ايم. براي اين منظور نگاهي به زندگي بزرگان ديني و انديشمندان و فلاسفه انداختن بسيار سودمند است. كداميك از مردان خدا در زمانه خود اين طرز فكر امروزي ما را قبول داشتند و رواجش مي دادند؟ كدام انسان آزاده اي قبول مي كند كه به چنين كنش پذيري و انفعالي كشانده شود كه تمام زندگيش را با دست هايي نامريي كنترل كنند؟ مسلما تفكر عميق در اينباره مي تواند راهگشا باشد.

چرا مصرف مي كنيم؟

انساني كه در يك ماشين قوي اجتماعي -كه لازمه زندگي صنعتي امروز است- به يك مهره تبديل شده باشد هويت و اصالت فردي خود را از دست مي دهد.انسان امروز در درون احساس تنهايي شديدي مي كند و براي فرار از اين تنهايي به كل هاي بزرگ مي پيوندد و تكه اي مي شود از يك سازمان، باشگاه و...و خود را در آن حل مي كند تا آسوده شود. سورن كركگور فيلسوف ديني دانماركي در اين رابطه مي گويد: «... به واسطه بي همتي و بزدلي در برابر هست بودن است كه مردم امروز مي خواهند ذوب و منحل در جمع و توده بشوند و چون لياقت اين را ندارند كه خود كسي بشوند اميدوارند كه زير لواي كثرت و تعدد «چيزي» گردند.»
اين احساس تنهايي وجودي همواره انسان را در طول تاريخ رنج داده است و عكس العمل هاي زيادي را در جوامع گوناگون برانگيخته است كه شرح و بسط آن خارج از حوصله اين مجال است.
تاكيد ما بيشتر بر عكس العملي است كه انسان تنهاي امروز با پناه بردن به مصرف از خود نشان مي دهد. اين زياده خواهي در مصرف كه در واقع چراغ سبزي است به زياده خواهان و طماعان براي سوءاستفاده از انسان، ناشي از اين احساس در انسان است كه آن آزادي و هويت از دست رفته را مي تواند با مصرف كردن به دست بياورد و با مصرف كردن اطمينان بيابد كه هنوز به معناي روحي و رواني كلمه هست و مي زيد. انتخاب يك محصول در ميان محصولات مختلف وي را از داشتن آزادي دروني آسوده مي كند و نمي گذارد به كنه انفعال و بي ارادگي خود پي ببرد.

نتيجه گيري
آنچه امروز اتفاق مي افتد اين است كه قدرت هاي بزرگ صنعتي كه فرامليتي و جهاني شده اند براي انسان تصميم مي گيرند كه چه چيز خوب است و چه چيز بد و با قدرت عظيم رسانه اي و تبليغات مجهز به آخرين فنون روانشناختي آنرا به خورد مردم مي دهند. شايد مقصر عمده خود ما باشيم كه با پناه بردن به مصرف گرايي و مسخ خودخواسته براي فرار از رنج هاي وجودي و نگراني هاي ريشه دار در هستي مان، به اين غول هاي صنعتي و اقتصادي قدرت بخشيده ايم و هر روز نيز از محصولات متنوع و بي فايده شان استقبال مي كنيم و سعي داريم پوچي و يكنواختي زندگيمان را با مصرف اين محصولات متنوع جديد جبران كنيم. مثال ساده اش را در مدل هاي جديد تلفن همراه ببينيد كه در واقع هيچ فرق عمده اي با قبلي ها ندارند و فقط روزمرگي ما را جوابگو هستند.
بازخورد ما در برابر اين توليد كنندگان طماع كه فقط به فروش محصولاتشان فكر مي كنند و البته در راه آن مي گويند كه ما خود را فداي شما و نيازهايتان كرده ايم !!، بسيار مهم است. شناخت انسان از آنچه مي تواند بيافريند، شكوفايي نيروهاي خلاقه انسان و احساس هويت و معنا در زندگي مي تواند ما را از اين تخدير و خماري مصرف بيرون بكشد و وادارمان كند به نيازهاي اساسي خود فكر كنيم و در راستاي تحقق آنها گام برداريم. اينگونه مي شود كه واژه مصرف گرايي براي بسياري از ما بي معنا خواهد شد.