نگاهى ديگر به تحريفات عاشورا
 

محمدرضا طاهرى

مراسم سوگوارى حضرت سيدالشهدا(ع) از ديرباز نقشى اساسى و غير قابل انكار به فرهنگ جامعه شيعى داشته و مؤلفه‌هاى بزرگى از هويت مذهبى شيعيان ايران و جهان را شكل داده است.

متأسفانه در طول سالهاى اخير ـ و شايد به دليل بي‌توجهى و كم‌كارى هنرمندان و شاعران طراز اول شيعه ـ شاهد برخى از انحرافات و عدول از اهداف راستين اين نهضت بزرگ، به‌ويژه در امر مداحى و سينه‌زنى بوده‌ايم. مقاله حاضر به صورت اجمالى به نقد و بررسى برخى از اين موارد پرداخته است.

امام علي(ع) در يكى از سخنان خود خطاب به كميل مي‌فرمايد: «هيچ حركتى نيست كه انجام دهى مگر آنكه براى آن محتاج به معرفت و شناخت هستى (تحفه العقول ص 17) اين امر دليل روشنى دارد، رسول اكرم(ص) در اين باره چنين فرموده است: «كسى كه كار انجام مي‌دهد و در آن آگاهى و شناخت لازم را ندارد، آنچه را كه خراب مي‌كند، بيش از آن چيزى است كه اصلاح مي‌نمايد.» اين دستور دينى كه غالباً در زندگى روزمره و در امور جزيى به كار گرفته مي‌شود، گاه در مسائل بسيار مهم به دست فراموشى سپرده مي‌شود از نمونه‌هاى برجسته آن كه در اينجا مورد بررسى قرار مي‌گيرد، عزادارى براى امام حسين(ع) است. برگزاركنندگان مراسم عزادارى براى سيدالشهدا(ع) بايستى شناخت و معرفت كامل نسبت به اين امام همام و نهضت عاشورايى آن حضرت داشته باشند اما فقدان اين شناخت موجب شده تا بسيارى از مجالس سوگوارى امروزى هر چه كه پرشورتر مي‌شود، از هدف خود دورتر شود همچنان كه امام صادق(ع) فرموده «كسى كه عملى را بدون بصيرت و آگاهى انجام دهد، مانند رهروى است كه راه را اشتباه پيموده است. لذا هر چه تندتر رود، از مقصود دورتر مي‌شود. (اصول كافي، ج 1، ص 54) اثبات اين ادعا چندان دشوار نيست. اشعار و نوحه‌هايى كه امروزه در مجالس عزادارى امام حسين(ع) خوانده مي‌شود، دليل روشنى بر صدق دعوى ماست. در ابتدا ويژگيهاى مشترك اين اشعار را به اختصار بيان نموده و سپس به بررسى آنها مي‌پردازيم.

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر


مقدمه

به دنبال طرح مسئله آسيب‌شناسي و آفت زدايي از مراسم عزاداري توسط حجت الاسلام و المسلمين سيد احمد خاتمي‌در اجلاسيه اخير مجلس خبرگان رهبري و اشاره رهبر انقلاب به آن، اظهار نظرهاي متفاوتي درباره علل و انگيزه‌هاي طرح اين مسئله در شرايط كنوني از سوي صاحب‌نظران و گروه‌هاي مختلف سياسي به عمل آمد. حجت‌الاسلام و المسلمين سيد احمد خاتمي، ‌به درخواست پايگاه اطلاع رساني رسا، متن كامل اين سخنان را در اختيار اين پايگاه قرار داده است كه به همراه توضيحات از سوي ايشان، ‌در ادامه مي‌آيد.

متنى كه ملاحظه مى‏فرماييد، متن سخنرانى اينجانب در مجلس خبرگان رهبرى است كه به پيشنهاد كميسيون‏ سياسى ـ اجتماعى مجلس خبرگان و تصويب هيأت‏رئيسه آن مجلس ايراد شده است. اين سخنرانى از چند ويژگى برخوردار بود:

1. علاوه بر مطالعات قبلى، براي اين سخنرانى حدود چهل ساعت مطالعه نمودم؛

2. با چهار تن از مراجع عظام تقليد و نيز هيأت‏رئيسه محترم خبرگان و برخى از خبرگان در رابطه با مباحث‏مطروحه مشورت و رايزنى كردم؛

3. سخنرانى تماماً مستند بود هم آيات و روايات و هم فتاوى مراجع عظام؛

4. در اين سخنرانى تنها به بيان مشكل اكتفاء نشده، در حد توان راهكار هم ارائه شده است؛

5. در جمع فرهيختگان برجسته، دين شناسان بزرگ كشور اعضاي محترم خبرگان رهبرى ايراد شد؛

6. به شدت مورد استقبال اعضاء محترم آن مجلس قرار گرفت هم در جلسه و هم بعد از آن اينجانب را موردلطف قرار دادند و برخى اين سخنرانى را مصاديق بارز احياء امر اهلبيت(ع) ناميدند؛

7. هيأت رئيسه مجلس خبرگان رهبرى اين سخنرانى را غيرمحرمانه اعلام كرد و دستور انتشار آن را داد.

با اين همه به صراحت مى‏گويم اين سخنرانى كاستيهاى فراوانى دارد كه بايد برطرف گردد اين در حقيقت گامى‏در مسير آسيب زدائى در مراسم دينى است. بايد همه دست به دست هم دهيم تا اين مجالس و محافل دينى تريبون‏گسترده اسلام ناب شده و از اين كانال حقايق دينى منتشر شود.(آن چنان كه بحمدالله بسيارى از مجالس ما اين چنين‏است.) پيش از آنكه به مطالعه اين سخنرانى بپردازيد تذكر چند نكته را لازم مى‏دانم:

1. درست است محور اين سخنرانى مراسم عزادارى است ليكن آسيب‌ها عام است، آسيب‌هايى است مربوط به‏همه مجالس دينى چه عزاداريها چه مراسم جشن و چه مراسم ديگر.

2. روى سخن در اين سخنرانى آسيبها است، قشر خاصى به عنوان آسيب رسان معرفى نشده‏اند ممكن است‏اين آسيبها توسط برخى از خطباء يا برخى از مداحان يا برخى از برنامه سازان صدا و سيما باشند. اين را بدين‌جهت‏متذكر شدم كه مطمئنم كسانى فرداى انتشار اين سخنرانى، آنرا سخنرانى عليه مداحان تلقى كنند(آنچنانكه بدنبال‏گزارش سخنرانى خبرگان برخى از روزنامه‏ها چنين تيتر زدند كه البته با تذكر اينجانب روز بعد اصلاح كردند).

اين برداشت را از سخنرانى‏ام غلط و نادرست مى‏دانم، گرچه در جاى جاى اين سخنرانى تلاش كرده‏ام حساب‏مداحان مخلص و ارزشى را از غير آن‏ها جدا كنم ولى در اين مقدمه هم تأكيد مى‏كنم بهيچ وجه محور نقد در اين‏سخنرانى فقط مداحان نيستند، اگر نقدى هست عام است و اگر ستايش هم هست عام است. اينجانب از نزديك‏بسيارى از مداحان ارزشى را مى‏شناسم و تلاش مخلصانه آن‏ها را در جهت احياء مكتب سيدالشهداء ـ ع ـ و احياءارزشهاى انقلاب ارج مى‏نهم و بر اين باورم كه بيش از همگان مداحان مخلص ارزشى از اين آسيبها رنج برده و به شدت‏از حضور نااهلان در اين كسوت محترم ناراحتند.

3. در پايان بار ديگر تأكيد مى‏كنم كه محافل و مجالس دينى تريبونهاى گسترده مذهب است كه بايد هر روز بيش‏از گذشته با نشاطتر و با كيفيت بالاتر برگزار گردد و بخصوص مراسمى كه مربوط به اهلبيت عليهم السلام است چه‏عزاداريها، چه شاديها، در اين سخنرانى بر اين نكته تكيه داشتم كه نبايد بگونه‏اى انتقاد كنيم كه خداى ناكرده اصل‏عزادارى زير سؤال رفته يا خطباى ارزشى و مداحان مخلص زير سؤال روند. و از اين عزيزان نيز مى‏خواهم كه اين‏آسيبها را جدى بگيرند و كمك كننده تا آسيب زدائى شده و اين مجالس نورانى آنچنان كه براى آسمانيان‏درخشندگى دارد براى زمينيان نيز روشنگر باشد انشاءالله.

اينك اين شما و اين متن سخنرانى‏.

والسلام عليكم و رحمه الله ـ سيد احمد خاتمى 21/6/84 ـ 7 شعبان 1426


ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 
آيت الله معرفت: از رواج خرافات در مجالس اهل بيت انتقاد كرد

آيت الله معرفت از اساتيد برجسته حوزه علميه قم در گنگره فاطمه شناسي از رواج خرافات در مذهب و نقل مطالب مبالغه آميز درمورد اهل بيت(ع) انتقاد كرد.

به گزارش خبرگزاري شبستان از قم، گنگره فاطمه شناسي با حضور علما ، فضلا و انديشمندان در مدرسه علميه امام خميني قم افتتاح شد.

آيت الله معرفت در اين گنگره ضمن انتقاد شديد از رواج خرافات در مجالس اهل بيت(ع) افزود: خرافه پرستي فكر و شيوه علمي نداشته و هر جا خرافات باشد پاي يهوديان نيز در ميان است.

وي افزود: وقتي منبري ها بگونه اي حرف بزنند كه عوام پسند باشد خرافات رواج پيدا مي كند.

آيت الله معرفت ضمن توصيه به روحانيون در جهت خودداري از نقل مطالب عوام پسند اظهار داشت: تا صدق و روايت را از معصومين در كتب خاصه نديده ايد در جايي نقل نكنيد.

اين استاد حوزه علميه ضمن هشدار نسبت به انتساب مطالب غير صحيح به اهل بيت افزود: گاهي نقل نامناسب، دروغين و مبالغه آميز باعث نفرت مردم از معصومين(ع) مي شود.

آيت الله معرفت در ادامه به حديث شان نزول آيه هل اتي اشاره كرد و اظهار داشت: اينكه گفته مي شود اهل بيت(ع) سه روز افطار خود را به مسكين و يتيم و اسير دادند. به هيچ وجه صحيح نيست.

وي با اشاره به روايتي از امام صادق(ع) گفت: بر طبق اين حديث حضرت زهرا(س) مقداري حلوا درست كرده بودند كه هنگام افطار مسكين و يتم و اسير در يك روز به اين خانه مراجعه مي كنند و حضرت علي(ع) نيز اين حلوا را بين اين سه نفر تقسيم كره و به آنها اعطا مي كنند.

آيت الله معرفت زيارات و ادعيه را دانشگاه علمي دانست و خاطر نشان كرد: اين زيارات و ادعيه شيعه پرور است و دانشگاهي است تا شيعه با اصول عقائد مذهب آشنا شود.

وي فاطمه زهرا(س) را داراي مقامي والا عنوان كرد و افزود: حضرت زهرا(س) شايستگي داشت تا از تمام اسرار نبوت آگاه شود.

منبع: خبرگزاري شبستان






نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 
تعظيم شعائر حسيني به دور از خرافات

آيت الله مكارم شيرازى

آيت‌الله العظمي ‌مكارم شيرازي در ديدار مديرعامل و تني چند از اعضاي خبرگزاري دانشجويان ايران، تاكيد كرد كه مسلمانان بايد دست به دست هم دهند و رسانه‌هاي بسيار قوي ايجاد كنند تا بتوانند سم‌پاشي بيگانگان را خنثي كنند.

آيت‌الله العظمي ناصر مكارم شيرازي در اين ديدار به اهميت كار رسانه اشاره و تاكيد كرد كه الان در دنيا حرف اول را كارهاي رسانه‌اي مي‌زنند.

وي اظهار داشت: كار رسانه‌اي كار بسيار مهم، مشكل و پيچيده‌اي است و به يك معنا الان در دنيا حرف اول را كارهاي رسانه‌اي مي‌زنند.

اين مرجع تقليد افزود: متاسفانه الان تبليغات زيادي عليه مسلمانان وجود دارد و همه را به عنوان تروريست معرفي مي‌كنند در حالي كه ما مي‌دانيم يك عده محدودي به نام القاعده وجود دارند كه مسلمانان آنها را جزو خودشان نمي‌دانند و اين نيست مگر به خاطر رسانه‌هاي مسموم و دروغين آنها.

مكارم شيرازي خاطرنشان كرد: در مورد مساله‌ي هسته‌يي نيز شاهد هستيم كه ما شب و روز مي‌گوييم نمي‌خواهيم بمب اتم بسازيم اما آنها شب و روز اين دروغ را مي‌گويند و چون زمام رسانه‌هاي دنيا بيشتر در دست آنهاست، سم‌پاشي خود را ادامه مي‌دهند و با دروغ، سيطره‌ي خود را بر دنيا حفظ كرده‌اند، پايبند به راست و دروغ هم نيستند به همين دليل ما بايد واقعيت‌ها را قوي‌تر از گذشته به دنيا برسانيم.

اين مرجع تقليد اظهار داشت: در اين شرايط، مسلمانان بايد دست به دست هم بدهند و رسانه‌هاي بسيار قوي ايجاد كنند كه بتواند سم‌پاشي بيگانگان را خنثي كنند.

وي با بيان اين كه كار خبري كار پيچيده و مشكلي است عنوان كرد: دليل اين مساله اين است كه رعايت بي‌طرفي كار آساني نيست چرا كه هركسي بالاخره جزو يك گروه اجتماعي است و كساني‌كه در رسانه‌ها كار مي‌كنند، در عين اين‌كه مي‌توانند وابسته به گروه خاص اجتماعي باشند، گروه‌شان را ناديده بگيرند و واقعيت‌ها را بيان كنند نه اين‌كه آن‌چه به نفع گروه‌شان است بگويند و آن‌چه به ضررشان است، نگويند.

مكارم شيرازي خاطرنشان كرد: البته رسانه‌هاي خارجي چون هيچ‌گونه تقوايي ندارند، گاه از كنار مهم‌ترين خبرها با يك اشاره مي‌گذرند اما كوچك‌ترين خبرها را به اندازه‌ي كوه مي‌كنند، حذف مي‌كنند، سانسور مي‌كنند، كوچك و بزرگ مي‌كنند، تفسير غلط مي‌كنند. آنها با شيطنت‌هاي رسانه‌اي خيلي خوب آشنا هستند و هرجا لازم باشد از آن شيطنت‌ها استفاده مي‌كنند اما ما مسلمان هستيم، خود را متعهد به واقعيت‌ها مي‌دانيم لذا بايد سعي كنيم واقعيت‌ها را بگوييم؛ چه به نفع خودمان باشد و چه نباشد. اين دستوري است كه اسلام به ما داده است، امام علي (ع) نيز مي‌فرمايند «از علامت مومن آن است كه حق را آن‌جا كه به ضررش است نسبت به باطل كه سودش است مقدم بدارد.»

اين مرجع تقليد، درباره‌ي دليل رواج خرافات، اظهار داشت: هميشه يكي از مزاحمت‌هاي ديني در طول تاريخ خرافه‌ي خرافه‌سازان بوده است كه چهره‌ي دين را در نظر افراد عاقل دگرگون مي‌كند يعني به همان اندازه كه دشمنان قسم خورده‌ي دين به ضرر دين كار مي‌كنند خرافه‌سازان و خرافه‌پرستان هم به همان اندازه لطمه وارد مي‌كنند.

وي افزود: سرچشمه‌ي خرافات هم گاهي جهل است يعني نمي‌دانيم كه اسلام چه گفته است و گاهي يك مشت اوهام و تبليغات سوء است كه بعضي‌ها عمدا و از روي غرض به ‌آن دامن مي‌زنند براي اين‌كه چهره‌ي دين را بد كنند. ما بايد دين اصيل اسلام را از قرآن و سنت ثابت شده و كلمات معصومين (ع)، براي مردم معرفي كنيم و از هر كاري كه بر ضد آنهاست جلوگيري كنيم.

وي ادامه داد: متاسفانه الان مشاهده مي‌كنيم در مسايل مربوط به حضرت ولي‌عصر (عج)، بعضي‌ها دارند سوءاستفاده و ادعاهايي مي‌كنند، گاه خود را نايب امام زمان (عج)، گاه مرتبط با ايشان و گاه خود امام زمان(عج) مي‌دانند كه نمونه‌هايي در اين اواخر پيدا شده است، البته مقامات مسوول هم به موقع خيلي‌ها را جمع كردند و معلوم شد سرنخ‌ها، گاه ممكن است به خارج از كشور برگردد يا اين كه در مواردي فرد مي‌خواهد سوءاستفاده كند و سفره‌اي پهن كند و از احساسات پاك مردم سوءاستفاده ‌كند.

اين مرجع تقليد، يكي ديگر از دلايل رواج خرافات را عدم ارتباط مرد با محافل ديني و علماي اسلام برشمرد و افزود: در حال حاضر به حمدالله وسايل ارتباطي زياد شده است و مردم مي‌توانند از طريق اينترنت سوال‌هايي را مطرح كنند كه اين مساله خرافات است يا واقعيت دارد كه پاسخ داده مي‌شود لذا مردم وقتي چيزي مي‌شنوند بايد به مراجع ديني اطلاع ‌دهند مثلا يك خرافه‌اي است كه هر سال تكرار مي‌شود و من 40 سال است كه مي‌شنوم كه شخصي [كه معلوم نيست وجود دارد يا ندارد] به نام شيخ احمد، خادم حرم پيامبر (ص)، گفته است كه به زودي چنان و چنين خواهد شد و بايد چه‌كار كنيد كه از اين كار جلوگيري كنيد، هر سال اين خواب را مي‌بيند و از دنيا هم نمي‌رود اين شيخ احمد نام يا گاه مي‌گويند هركس بايد اين نامه را 40 مرتبه بنويسد و پخش كند و اگر ننويسد زندگي بدي خواهد داشت. وقتي مردم از ما در اين باره سوال مي‌كنند ما مي‌گويم مطلقا به اين مسائل اعتنا نكنيد و خواب حجت نيست. اميدواريم بتوانيم به صورت ظريف با خرافات مبارزه كنيم. كاري نكنيم كه با تحريك احساسات بعضي از افراد بازي شود.

آيت‌الله العظمي مكارم شيرازي در مورد ورود خرافات در مداحي‌ها، گفت: تعظيم شعائر حسيني از افضل شعائر است و شعائر امام حسين(ع) نه تنها تشيع بلكه اسلام را زنده نگه داشته است اما بايد از كارهايي كه موجب وهن مذهب مي‌شود و هم‌چنين غلو جلوگيري كرد.

وي افزود: چندي پيش جلسه‌اي با حضور مداحان در قم تشكيل شد كه من 14 اصل را براي آنها ذكر كردم،

مقام معظم رهبري نيز درباره‌ي گزافه‌گويي بعضي از مداحان انتقاد كردند و به حمدالله يك مقدار اوضاع بهتر شد. معتقدم اين كارهاي نادرست به واسطه‌ي عدم آموزش است و مداحان هم بايد جلسات آموزشي داشته باشند.

اين مرجع تقليد خاطرنشان كرد: مداحان بايد از كلمات غلو و كفرآميز، آهنگ‌هاي نامتناسب و از دعوت مردم به لخت و برهنه شدن بپرهيزند. حتي اگر خانم‌ها در آن جلسه حضور نداشته باشند، زيرا اين در شأن مسلمان‌ها نيست كه مردم را تشويق كنند كه به بدنشان لطمه بزنند.

وي در پايان با ابراز اميدواري براي موفقيت اهالي ايسنا، توصيه كرد به مقدار توان راجع به مفاسد فرهنگي كه نسبت به سابق بيشتر شده است، كار شود.

منبع:خبرگزارى ايسنا






نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار مداحان به مناسبت ميلاد حضرت فاطمه(سلام الله عليها)
 
17/05/1383 بسم الله الرحمن الرحيم

 اولاً اين روز بزرگ و اين عيد مسعود را تبريك عرض مى‏كنيم و به شما برادران عزيز - ذاكران، مداحان، گويندگان، سرايندگانِ در مدح و منقبت و مصائب اهل بيت (عليهم‏السّلام) - خوشامد عرض مى‏كنيم و اميدواريم كه اين تلاشها و نفسهاى گرم و احساسات پاك شما مقبول و منظور و مورد توجه بانوى دنيا و آخرت - فاطمه‏ى زهرا (سلام‏اللَّه‏عليها) - قرار بگيرد.

اين توسلها خيلى قيمت دارد. اين گوهر محبت اهل بيت، بخصوص فاطمه‏ى زهرا (سلام‏اللَّه‏عليها) كه ميان همه‏ى اين خاندان با عظمت، عزيز است، خيلى ارزش دارد. حقيقتاً روز ولادت اين بزرگوار -  كه گوهر صدف نبوت و ولايت است - براى شيعيان، محبان و فرزندان معنوى و جسمانى آن بزرگوار عيد بزرگى است.

يكى از آقايان كه اشاره كردند كه دشمنان اسلام و مسلمانان اين روز شيرين را با حوادث عراق و نجف تلخ كردند، راست است. لعنت خدا بر اين قدرتهاى مستكبر و ظالم و منافق و دروغگو و شياد و افزون‏طلب كه براى آنها اصلاً نه حيثيت مردم، نه عقايد مردم، نه حقوق مردم، نه استقلال كشورها و نه عزت ملتها مطرح است. اگر كسى فكر كند كه با تملق و نزديك شدن و تسليم در مقابل اينها مى‏تواند كارى از پيش ببرد، خطا كرده است. علاج اينها جز با ايستادگى و جز با كوبيدن شمشير برّان منطق حق و عزم ثاقب نيست و علاج كار اينها فقط با اراده‏ى قوى، منطق قوى و مشت قوى است؛ اينها امروز در دنيا در مقابل اين مسائل درمانده‏اند. آن چيزى كه در عراق اين لقمه‏ى چرب و نرم را براى آنها گلوگير كرده و دارد خفه‏شان مى‏كند، همين ايمان و اراده‏ى يك مشت مردم بى‏پناه و مستضعف است. عراقيها نه پول دارند، نه سلاح، و نه پشتيبان بين‏المللى؛ اما با عزم، با ايمان و با ايستادگى نگذاشتند كه آنها به خيال خوش خودشان و خواب خوشى كه ديده بودند، اين لقمه‏ى چرب و نرم را فرو بدهند. من مكرر گفته‏ام، باز هم مى‏گويم: امريكاييها در بن‏بستند. اگر جلو بروند، ضربه مى‏خورند؛ اگر عقب هم بيايند، ضربه مى‏خورند؛ هرچه ادامه بدهند، برايشان مايه‏ى ضربه است؛ عقب‏نشينى هم بكنند، مايه‏ى ضربه است؛ در مخمصه گير افتاده‏اند. گرگى كه در يك تله گير مى‏كند، داد و فريادش ممكن است عده‏يى را بترساند، يا پنجه‏اش كسى را كه نزديك برود، زخمى كند؛ اما گير افتاده است. اميدواريم كه خداوند شر اينها را از سر دنياى اسلام كم كند، و به ملت مسلمان عراق و شيعيان در هر نقطه‏يى از عالم، و به همه‏ى ملتهاى مسلمان و مؤمن، توفيق اعمال آن اراده‏ى شرافت‏آميزى را كه قرآن از ما خواسته، به آنها عنايت كند.


ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 
بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار مداحان اهل بيت (عليهم السلام)
05/ 05/ 84 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خيلى استفاده كرديم. خيلى ممنون و متشكر از عزيزانى كه اين محفل را به ذكر نام مبارك فاطمه ى زهرا (سلام اللَّه عليها) منور و معطر كردند. شعر و اجرا و ادا و همه چيز بحمداللَّه امروز در بخش هاى مختلف اين برنامه جمع بود.

يك نكته درباره ى مناسبتى كه به خاطر سالروز ولادت بانوى دو جهان و سرور زنانِ اولين و آخرين در كشور ما مقرر شده، عرض كنيم؛ يعنى موضوع روز زن. روز زن، يعنى نگاه درست و مبتنى بر منطق به زنان، كه نيمى از جمعيت بشر را تشكيل مى دهند؛ آن هم نيمى كه اگر نگاه كاوشگر انسان بخواهد نقش آن را با نقش هاى ديگر مقايسه كند، خواهد ديد كه نقش اين نيم، حساس ترين، ظريف ترين، ماندگارترين و مؤثرترين نقش ها در حركت تاريخ انسان و در سير بشريت به سوى كمال است. خدا زن را اين گونه آفريده. اگر بناى آفرينش انسان و جهان را به دو بخشِ كارهاى ظريف و ريزه كارى و بخشِ كارهاى مستحكم - و به تعبير سازندگان بناها، سفتكارى - بگذاريم، بخش اول كه ظريف كارى ها و ريزه كارى ها و رشته رشته پروردن احساسات و عواطف بشر است، در اختيار زن است. گناه بزرگ تمدن مادى، تضعيف و گاهى به فراموشى سپردن اين نقش است. هرجا سخن از تضعيف خانواده است، نقش اين بخشِ مهم ناديده گرفته شده. هرجا سخن از بى اعتنايى به هنر مادرى و هنر تربيت فرزند در آغوش پُر مهر و محبت مادر است، اين نقش ناديده گرفته شده. دنياى غرب اين جرم بزرگ را دارد كه اين نقش را تضعيف كرده و در مواردى ناديده گرفته است. بخشى از بزرگىِ اين گناه به اين مربوط است كه اين حركت فاجعه آميز را با نام «حمايت از زن» انجام مى دهد؛ در حالى كه اين حمايت از زن نيست؛ اين خيانت به زن و خيانت به انسان است. نقش مادر از دوران حمل و باردارى شروع مى شود و تا آخر زندگى انسان ادامه دارد. مردى كه به دوران جوانى رسيده يا از دوران جوانى هم عبور كرده، باز تحت تأثير عطوفت و محبت و شيوه هاى خاص مادرانه ى مادر است. اگر زنان ما از لحاظ رتبه ى معرفتى و بينش و معلومات، سطح خود را ارتقاء دهند، اين نقش با هيچ نقش ديگرى، با هيچ مؤثر ديگرى از مؤثرات فرهنگى و اخلاقى تا آخر قابل مقايسه نيست. يك وقت مادرى از لحاظ معرفت سطح اش پايين است؛ البته اين نمى تواند در دوران بزرگى اثرگذارى كند؛ اين گناهِ كم بودن معلومات يك انسان است؛ اين نقصِ تأثير مادرى نيست. مادر است كه فرهنگ و معرفت و تمدن و ويژگى هاى اخلاقىِ يك قوم و جامعه را با جسم خود، با روح خود، با خُلق خود و با رفتارِ خود، دانسته و ندانسته به فرزند منتقل مى كند.

همه تحت تأثير مادران هستند. آن كه بهشتى مى شود، پايه ى بهشتى شدنش از مادر است؛ كه «الجنة تحت اقدام الأمهات». البته نقش زن به عنوان همسر هم داستان بسيار طولانىِ ديگرى است. دنيايى كه زن را از داخل خانواده جدا مى كند و با وعده هاى توهم آميز بيرون مى كشد و او را در مقابل نگاه و حركت هرزه ى جامعه، بى پناه و بى دفاع مى كند و ميدان را براى تعرض به حقوق او باز مى كند، هم زن را تضعيف مى كند، هم خانواده را نابود مى كند، هم نسل هاى آينده را به خطر مى اندازد. هر تمدن و هر فرهنگى كه اين منطق را داشته باشد، دارد فاجعه ايجاد مى كند؛ و اين امروز در دنيا اتفاق افتاده است و روزبه روز هم دارد بيشتر مى شود. و به شما عرض كنم؛ اين از آن سيل هاى خطرناكى است كه آثار تخريبى آن در بلندمدت ظاهر مى شود و بناى تمدن غرب را در هم خواهد كوبيد و فرو خواهد ريخت. در كوتاه مدت چيزى فهميده نمى شود؛ اينها چيزهايى است كه صد ساله و دويست ساله خودش را نشان مى دهد؛ و نشانه هاى اين بحران هاى اخلاقى در غرب الان دارد بروز مى كند.

اسلام به معناى واقعى زن را تكريم كرده است. اگر روى نقش مادر و حرمت مادر در درون خانواده تكيه مى كند، يا روى نقش زن و تأثير زن و حقوق زن و وظايف و محدوديت هاى زن در داخل خانواده تكيه مى كند، به هيچ وجه به معناى اين نيست كه زن را از شركت در مسائل اجتماعى و دخالت در مبارزات و فعاليت هاى عمومى مردم منع كند. عده يى بد و يا كج فهميدند؛ يك عده ى مغرض هم از اين كج فهمى استفاده كردند؛ كأنّه يا بايد زن، مادر خوب و همسر خوبى باشد يا بايد در تلاش ها و فعاليت هاى اجتماعى شركت كند؛ قضيه اين طورى نيست؛ هم بايد مادرِ خوب و همسر خوبى باشد، هم در فعاليت اجتماعى شركت كند. فاطمه ى زهرا (سلام اللَّه عليها) مظهر چنين جمعى است؛ جمع بين شؤون مختلف. زينب كبرى  نمونه ى ديگر است. زن هاى معروف صدر اسلام و زن هاى برجسته، نمونه هاى ديگرند؛ اينها در جامعه بودند و حضور داشتند. نفهميدنِ مفهوم تكريم زن در اسلام، همراه شده است با بدآموزى هاى القاء شده ى به عنوان تكريم زن در تمدن غرب؛ اينها با هم آميخته شده و يك جريان غلط ذهنى و فكرى به وجود آورده. زن در داخل خانواده، عزيز و مكرّم و محور مديريت درونى خانواده است؛ شمع جمع افراد خانواده است؛ مايه ى انس و سكينه و آرامش است. كانون خانواده - كه حوضچه ى آرامش زندگىِ پُرچالش و پُرتلاش هر انسانى است - به وجود زن آرام مى گيرد و سكينه و اطمينان پيدا مى كند. آن وقت نقش او به عنوان همسر، به عنوان مادر، به عنوان دختر خانواده، هر كدام يك فصل طولانى در تكريم دارد. بنابراين حقيقتاً بايد در زمينه ى ارزش و كرامت زن در نظر اسلام، بازنويسى و بازگويى و بازبينى كرد.

مطلب ديگر اين است كه ما اين بزرگوار را با زبان هاى ناقصِ خودمان توصيف مى كنيم. امروز هم شعراى عزيز ما همين مضمون را بارها تكرار كردند، كه ما با اين بيان ناقص و با اين ديد قاصر، فاطمه ى زهرا (سلام اللَّه عليها) را توصيف مى كنيم. اين ديد، ناظر به آن مقامات معنوى نيست. چون به آنها دسترسى نداريم، آنها را نمى فهميم و درك نمى كنيم. گاهى تعبيراتى گفته مى شود كه خيلى هم دقيق نيست. مثلاً «عرش خدا زير پاى تو» يعنى چه؟ عرش خدا چيست؟ اينها خيلى روشن نيست؛ همين طور يك تعبيرى است. چون مى خواهند تكريم و تعظيم كنند، اما واقعيت مطلب در ذهن كوچك ما نمى گنجد، از چنين تعبيراتى استفاده مى شود؛ گاهى خوب است، گاهى هم خوب نيست؛ گاهى درست است، گاهى هم درست نيست.

بخشى از قضيه براى ما قابل فهم است. من مى خواهم روى نكته ى كوتاهى از اين بخش تكيه كنم. مى خواهم عرض كنم كه ارزش فاطمه ى زهرا (سلام اللَّه عليها) به عبوديت و بندگى خداست. اگر بندگى خدا در فاطمه ى زهرا (سلام اللَّه عليها) نبود، او صديقه ى كبرى  نبود. صدّيق يعنى چه؟ صدّيق كسى است كه آنچه را مى انديشد و مى گويد، صادقانه در عمل آن را نشان دهد. هرچه اين صدق بيشتر باشد، ارزش انسان بيشتر است؛ مى شود صدّيق؛ «اولئك مع الذين انعم اللَّه عليهم من النبيين و الصديقين». «صدّيقين» پشت سر «نبيين»اند. اين بزرگوار صديقه كبرى  است؛ يعنى برترين زن صديق. اين صديق بودن به بندگى خداست. اگر بندگى خدا نمى كرد، صدّيقه ى كبرى  نمى شد. اساس، بندگى خداست. نه فقط فاطمه ى زهرا (سلام اللَّه عليها)، بلكه پدر فاطمه هم - كه مبدأ و سرچشمه ى فضائل همه ى معصومين اوست و اميرالمؤمنين و فاطمه ى زهرا (سلام اللَّه عليها) قطره هايى هستند از درياى وجود پيغمبر - ارزشش پيش خدا به خاطر عبوديت است؛ «اشهد ان محمداً عبده و رسوله»؛ اول، عبوديت اوست؛ بعد رسالت او. اصلاً رسالت - اين منصب والا - به او داده شد، به خاطر عبوديت؛ چون خدا صنيعِ دست و مخلوقِ خود را مى شناسد. مگر در زيارت حضرت زهرا عرض نمى كنيم: «امتحنك اللَّه الذى خلقك قبل ان يخلقك»؟ در علم خداى متعال معلوم است كه عمل من و شما چيست. ما در مقابل گناه و هوس و پول و نام نيك قرار مى گيريم؛ آيا به خاطر به دست آوردن اينها حاضريم از شرف و ايمان و تكليفِ خود و امر و نهى الهى درباره ى خود صرف نظر كنيم يا نه؟ اين اختيار ماست. چه راهى را انتخاب خواهيم كرد؟ وقتى گفتن سخنى براى انسان ضرر مادى دارد، وقتى حركتى هوس هاى گناه آلود انسان را برآورده مى كند، ما سر دو راهى قرار مى گيريم. كدام راه را انتخاب خواهيم كرد؟ راه هوس و گناه و پول را، يا راه پاكدامنى و تقوا و بندگى خدا را؛ يكى از اين دو را انتخاب خواهيم كرد. انتخاب و اختيارِ ماست، اما خداى متعال مى داند كه ما چه راهى را اختيار خواهيم كرد؛ اين در علم الهى هست. اگر شما انسانى هستيد كه اين قدرت در شما وجود دارد كه در مقابل كوهى از ارزش هاى مادى و برآورنده ى هوس ها محكم بايستيد و تكان نخوريد، خداوند براى شما شايستگى هايى در نظر مى گيرد. «و مريم ابنة عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا»؛ خداى متعال بيهوده به مريم اين قدر لطف نمى كند. اين، كلام قرآن است. او با همه ى وجود پاكدامنى خود را حفظ كرد، لذا شايسته ى اين شد كه مادر عيسى  شود. حضرت يوسف در عين جمال و جوانى و برخوردارى از عزت مادى در خانه ى عزيز مصر، روى هوس خود پا گذاشت؛ لذا شايسته ى مقام والايى شد كه خدا به او داد؛ يعنى پيغمبرى. خدا اين را مى داند كه اين بنده چنين جوهرى دارد و اين چنين اراده ى خود را صرف راه او خواهد كرد؛ لذا براى او مسؤوليت هاى بزرگ و سنگين ديگرى - كه هر كدام باز به نوبه ى خود اجرهاى بزرگى دارد - در نظر مى گيرد. «امتحنك اللَّه الذى خلقك قبل ان يخلقك فوجدك لما امتحنك صابرة»؛ خداى متعال مى داند كه فاطمه ى زهرا در دوران زندگى چگونه انتخاب و اختيار خواهد كرد و چگونه قدم خواهد برداشت. عبوديت خدا معيار است. اين شد براى ما خط روشن.

برادران و خواهران عزيز! من و شما بايد دنبال عبوديت خدا باشيم. تمجيد از فاطمه ى زهرا نتيجه اش بايد اين باشد. شما برادران عزيز مداح كسانى هستيد كه از زبان و حنجره ى شما امواج نورانى و معطر مديحه ى دختر پيغمبر و ائمه ى هدى  (عليهم السلام) ساطع مى شود و در دل مخاطبانتان مى نشيند؛ اين خيلى ارزش است. الان بيست وچند سال است كه ما اين جلسه را با همين دوستان آقاى سازگار و بقيه ى دوستان داريم؛ به نظرم از سال 62 و 63 اين جلسه هر سال در چنين روزى برقرار است. من بارها اين مطلب را به شما عرض كرده ام كه رتبت مداحى و منبر مداحى يكى از باشرافت ترين رتبه ها و منبرهاست. در اين زمينه ما خيلى صحبت كرده ايم، كه ديگر نمى خواهيم تكرار كنيم. امروز هم بحمداللَّه اقبال مردم و جوان ها به نواى مداحان، اقبال خوبى است. مى بينيد مردم، استقبال مى كنند، علاقه نشان مى دهند، اجتماع مى كنند، صحبت مى كنند، پول مى دهند؛ اين يك موقعيت است. موقعيت وقتى حساس شد، وظيفه حساس و خطير مى شود. اول جلسه، قارى عزيزمان آياتى را تلاوت كردند كه خيلى مهم است و من چند آيه قبل از آن را عرض مى كنم. «يا نساء النبى من يأت منكنّ بفاحشة مبيّنة يضاعف لها العذاب ضعفين» - خطاب به زنان پيغمبر است - هر كه از شما گناه كند، عذابش دو برابر است.چرا؟ زن پيغمبر چون زن پيغمبر است، اگر گناه كرد، عذابش دو برابر است. «و كان ذلك على اللَّه يسيرا». «و من يقنُت منكنّ للَّه و رسوله و تعمل صالحا نؤتها اجرها مرّتين»؛ آن طرف قضيه هم همين طور است: اگر عبادت كرديد، اگر كار خوب كرديد، اگر عمل صالح انجام داديد، دو برابر مردمِ ديگر به شما اجر مى دهيم. يعنى نماز زن پيغمبر به طور معمولى دو برابر نماز ديگران اجر دارد؛ عبادتش دو برابر عبادت ديگران اجر دارد. اگر هم خداى نكرده غيبت كسى را بكند، غيبتش دو برابر غيبت ديگران گناه دارد. بعد، آيه يى كه اين قارى خواندند، از اين جا شروع مى شود: «يا نساء النّبى لستنّ كأحد من النّساء اِن اتّقيتن»؛ شما اگر تقوا پيشه كنيد، مثل ديگر زنها نيستيد؛ از بقيه ى زنهاى ديگر امتياز داريد. آن وقت بعد دنباله اش مى فرمايد: «فلا تخضعن بالقول فيطمع الّذى فى قلبه مرض و قلن قولا معروفا». اين، خطاب به زنهاى پيغمبر است. اما زنهاى پيغمبر خصوصيتى ندارند؛ خصوصيت زنهاى پيغمبر، انتصاب به پيغمبر است. من و شما هر كدام انتصاب بيشتر و موقعيت خطير و ممتازى در جامعه داشته باشيم، همين خصوصيت در ما هم هست. البته نمى گويم دو برابر - اين را ادعا نمى كنم - اما با ديگر مردم فرق داريم، و من از شما بيشتر. اگر ما خطايى انجام دهيم، خطاى ما مثل خطاى مردمِ عادى نيست؛ سنگين تر و سخت تر است. اگر ما خداى نكرده كسى را به وادى ضلالت و گمراهى انداختيم، با عمل مشابهِ ديگرى تفاوت دارد. مداح ها بدانند چه مى خوانند و چه مى گويند. صداى خوش، آهنگ قشنگ، موقعيت ممتاز، تريبون خوب، اقبال فراوان؛ امروز هم كه جوانها بحمداللَّه جامعه و كشور ما را با صفاى دلِ خودشان مصفا كرده اند - اين همه جوان در اين كشور وجود دارد - همه متوجه شماست. شما چه مى خواهيد به مردم بدهيد؟ اين كه من هميشه روى آنچه مى خوانيد و آن چنان كه مى خوانيد - در جلسه ى مداح ها و با افراد گوناگون - تأكيد مى كنم، به خاطر اين حساسيت است.

چيز ديگرى كه بنده در بعضى از خوانندگان جلسات مداحى اطلاع پيدا كردم، استفاده ى از مدح ها و تمجيدهاى بى معناست، كه گاهى هم مضر است. فرض كنيد راجع به حضرت اباالفضل (سلام اللَّه عليه) صحبت مى شود؛ بنا كنند از چشم و ابروى آن بزرگوار تعريف كردن؛ مثلاً قربون چشمت بشم! مگر چشم قشنگ در دنيا كم است؟ مگر ارزش اباالفضل به چشمهاى قشنگش بوده؟! اصلاً شما مگر اباالفضل را ديده ايد و مى دانيد چشمش چگونه بوده؟! اينها سطح معارف دينى ما را پايين مى آورد. معارف شيعه در اوج اعتلاست

. معارف شيعى ما معارفى است كه يك فيلسوفِ در غرب پرورش يافته ى با مفاهيم غربى و بزرگ شده ى آشناى با معارف فلسفىِ غرب مثل هانرى كُربن را مى آورد دو زانو جلوى علامه ى طباطبايى مى نشاند؛ او را خاضع مى كند و مى شود مروج شيعه و معارف آن در اروپا. مى شود معارف شيعه را در همه ى سطوح عرضه كرد؛ از سطوح ذهن متوسط و عامى بگيريد تا سطوح بالاترين فيلسوف ها. ما با اين معارف نبايد شوخى كنيم.

ارزش اباالفضل العباس به جهاد و فداكارى و اخلاص و معرفت او به امام زمانش است؛ به صبر و استقامت اوست؛ به آب نخوردن اوست در عين تشنگى و بر لب آب، بدون اين كه شرعاً و عرفاً هيچ مانعى وجود داشته باشد. ارزش شهداى كربلا به اين است كه از حريم حق در سخت ترين شرايطى كه ممكن است انسان تصورش را بكند، دفاع كردند.

انسان حاضر است در يك جنگ بزرگ و مغلوبه برود و احياناً در حرارت جنگ كُشته هم بشود - كه البته مقام خيلى والايى است، همه هم حاضر نيستند، شهدا و مجاهدان فى سبيل اللَّه معدودند؛ در زمان ما هم بحمداللَّه شهداى برجسته يى داشته ايم - اما شهيد شدنِ اين طورى در آن ميدان جنگ، با شهيد شدن در صحنه ى كربلا، با آن غربت، با آن فشار، با آن تشنگى، با آن تهديد به اذيت و آزار كسان انسان، خيلى تفاوت دارد. انسان خيلى اوقات مى گويد من حاضرم در اين ميدان جانم را بدهم؛ اما چه كار كنم، بچه ام دارد از گرسنگى يا از بى دارويى مى ميرد؛ اين مى شود يك بهانه براى انسان. انسان گاهى ملاحظه ى ناموس خودش را بيشتر از جانش مى كند؛ ملاحظه ى بچه ى شيرخوارش را بيشتر از جانش مى كند. انسان در اين ميدان برود، بچه ى شيرخوارش هم باشد، زنش هم باشد، مادرش هم باشد، ناموس اش هم باشد، همه ى اينها هم در معرض خطر قرار بگيرند و پايش نلرزد؛ ارزش اباالفضل، ارزش حبيب بن مظاهر، ارزش جُون در اينهاست، نه در قد رشيدش يا بازوى پيچيده اش. قد رشيد كه خيلى در دنيا هست؛ ورزشكارهاى زيبايى اندام كه خيلى هستند؛ اينها كه در معيار معنوى ارزش نيست. گاهى روى اين تعبيرها تكيه هم مى شود! حالا يك وقت شاعرى در يك قصيده ى سى، چهل بيتى اشاره يى هم به جمال حضرت اباالفضل مى كند؛ آن يك حرفى است؛ ما نبايد خيلى خشكى به خرج دهيم و سختگيرى كنيم؛ اما اين كه ما همه اش بياييم روى ابروى كمانى و بينى قلمى و چشم خمار اين بزرگواران تكيه كنيم، اين كه مدح نشد؛ در مواردى ضرر هم دارد؛ در فضاهايى اين كار خوب نيست.

نبايد بگذاريد منبرِ ده دقيقه يى يا بيست دقيقه يى شما از معارف خالى بماند. امسال ديدم بعضى از برادران مداح در ماه محرم و در دهه ى فاطميه بحمداللَّه اين نكته را رعايت كرده بودند. در منبر مداحى حتماً در اول، فصلى اختصاص بدهيد به نصيحت يا بيان معارف به زبان زيباى شعر

. اصلاً رسم مداحى از قديم اين طورى بوده است؛ الان يك مقدار آن رسم ها كم شده. مداح در اول منبر يك قصيده، يك ده بيت شعر - كمتر، بيشتر - فقط در نصيحت و اخلاق، با الفاظ زيبا خطاب به مردم بيان مى كرد؛ مردم هم مى فهميدند و اثر هم مى گذارد. من يك وقت گفتم كه گاهى شعر يك مداح از يك منبر يك ساعتىِ ما اثرش بيشتر است. البته هميشگى نيست؛ گاهى است.اگر خوب انتخاب و اجرا شود، اين طورى خواهد بود.

يك وقت يكى از برادران مداح مى گفت ما اگر از شعرهاى خوب و شعراى بزرگ شعرى انتخاب كنيم، مردم نمى فهمند؛ بنابراين مجبوريم از اين شعرها استفاده كنيم. اين طورى نيست؛ من اين را قبول ندارم. وقتى با زبان شعر با مردم حرف بزنيد، هرچه شعر پيچيده هم باشد، وقتى مداح با هنر مداحى خود توانست اين را كلمه كلمه به مردم القاء و مخاطبه كند، در دل مردم اثر مى گذارد. ما غزليات زيادى داريم. شما به ديوان صائب نگاه كنيد. من يك وقت چند بيت از اين اشعار را تصادفى انتخاب كردم و به بعضى از برادرهاى مداح گفتم روى اينها كار كنيد.

ديوان صائب غزلهاى بسيار خوب و مفيدى دارد كه در دلها اثر مى گذارد. ديگران هم از اين گونه اشعار دارند. بعضى از شعرا - كه امروز هم بحمداللَّه در شعرها آمده بود - درباره ى عبادت و خضوع و جهاد و تضرع و انفاق و جهاد ائمه (عليهم السّلام) بيانات خيلى خوب و زيبايى داشتند. شعر را از لحاظ هنرى، سطح خوب انتخاب كنيد؛ چون اثرگذار است. شعر خوب و شعر هنرى، همان خاصيت عمومى هنر را دارد. خاصيت عمومى هنر اين است كه بدون اين كه خود گوينده حتّى در خيلى از موارد توجه داشته باشد و غالباً بدون اين كه مستمع توجه داشته باشد، اثر مى گذارد. تأثير شعر، نقاشى، بقيه ى انواع هنر، صداى خوش و آهنگ هاى خوب - كه اينها همه هنر است - روى ذهن مخاطب، من حيث لايشعر به وجود مى آيد؛ يعنى بدون اين كه مخاطب متوجه باشد، آن اثر را در او مى بخشد؛ اين بهترين نوع اثرگذارى است. شما ببينيد خداى متعال براى بيان عالى ترين معارف، فصيح ترين بيان را انتخاب كرد؛ يعنى قرآن. مى شد خداى متعال مثل حرفهاى معمولى، قرآن و معارف اسلامى را با بيان معمولى بگويد؛ اما نه، خدا اين را در قالب فصيح ترين و زيباترين بيان هنرى ريخته، كه خود قرآن هم مى گويد نمى توانيد مثل لفظ و ساخت هنرىِ آن را بياوريد؛ معنايش كه معلوم است.

به خطبه هاى نهج البلاغه نگاه كنيد؛ آيت زيبايى است. اميرالمؤمنين مى شد معمولى حرف بزند؛ اما نه، از بيان هنرى استفاده مى كند؛ «و بعد فنحن امراء الكلام». خود اين بزرگوارها گفته اند كه ما اميران سخن ايم. واقعاً هم امير سخن بوده اند. امير سخن، يعنى بيان را به بهترين و شيواترين وجه انتخاب كنيد؛ شعر خوب، شاعر خوب - كه الحمدللَّه كم هم نداريم - مفاهيم خوب.

نكته ى آخر هم آهنگ است. من شنيده ام در مواردى از آهنگ هاى نامناسب استفاده مى شود. مثلاً فلان خواننده ى طاغوتى يا غيرطاغوتى شعر عشقىِ چرندى را با آهنگى خوانده؛ حالا ما بياييم در مجلس امام حسين و براى عشاق امام حسين، آيات والاى معرفت را در اين آهنگ بريزيم و بنا كنيم آن را خواندن؛ اين خيلى بد است. خودتان آهنگ بسازيد. اين همه ذوق و اين همه هنر وجود دارد. يقيناً در جمع علاقه مندان به اين جريان كسانى هستند كه مى توانند آهنگ هاى خوبِ مخصوص مداحى بسازند؛ آهنگ عزا، آهنگ شادى.

اين را هم عرض بكنم كه آهنگ شادى از آهنگ عزا جداست. الان معمول شده كه براى روزهاى عيد جلساتى تشكيل مى دهند. بنده مخالف اين كار نيستم؛ بد هم نيست كه دست مى زنند. البته اگر از راديو بشنويم - كه بنده خودم گاهى از راديو شنيده ام - و شعر را درست گوش نكنيم، خيال مى كنيم دارند سينه مى زنند! هم لحن، سينه زنى است؛ هم آن دستى كه مى زنند، مثل زدن روى سينه است. اين چه شادى يى شد؟! اگر براى روزهاى شادى، آهنگ هاى مناسب - نه آهنگ هاى مبتذل، نه آهنگ هاى طاغوتى، نه آهنگ هاى حرام - و شيوه هاى خوب انتخاب كنند، مؤثرتر و بهتر است. اين طور نباشد كه چون به روضه خوانى عادت كرده ايم، روز شادى هم كه مى خواهيم حرف بزنيم، لحنمان بشود لحن روضه خوانى.

قديم ها مى گفتند فلانى هرچه مى خواند، مثنوى درمى آيد؛ هر آهنگى را كه شروع كند، مثنوى مى شود! اين طورى نباشد.

به هرحال ميدان شما، ميدان وسيعى است؛ ميدان كار و اثرگذارى است. امروز مداحان جوان بحمداللَّه خيلى هستند؛ اقبال جوانها هم خيلى زياد است. اين مزرع، بسيار مستعد و قابل بذرافشانى است. اگر خوب بذرافشانى شود، تأثيرات و محصولش فوق العاده باارزش خواهد بود. از اين فرصت استفاده كنيد، استفاده كنيم، نظام اسلامى استفاده كند - شعر خوب، آهنگ خوب، مضمون خوب، اجراى خوب، صداى خوب - اين يك چيز استثنايى و فوق العاده خواهد بود.

خداوند ان شاءاللَّه به همه ى شما توفيق دهد. از برادرانى كه تشريف آوردند، خيلى متشكريم؛ بخصوص آقايانى كه از راه هاى دور تشريف آوردند؛ آقاى مؤيد، آقاى كلامى، آقاى اكبرزاده و بقيه ى دوستان.

و السّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته






نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر


نقش اهل بيت‏ سيد الشهداء در تبليغ نهضت‏ حسينى(ع)

براى بحث راجع به نقش اهل بيت مكرم سيد الشهداء در تبليغ نهضت ‏حسينى و اسلام،ابتدا بايد دو مقدمه را به عرض شما برسانم.

يكى اينكه طبق روايات و همچنين بر اساس معتقدات ما-كه معتقد به امامت‏حضرت سيد الشهداء هستيم-تمام كارهاى ايشان از روز اول حساب شده بوده است و ايشان بى حساب و منطق و بدون دليل كارى نكرده‏اند،يعنى نمى‏توانيم بگوييم كه فلان قضيه اتفاقا و تصادفا رخ داده، بلكه همه اينها روى حساب بوده است.

و اين مطلب گذشته از اينكه از نظر قرائن تاريخى روشن است،از نظر منطق و روايات و بر اساس اعتقاد ما مبنى بر امامت‏حضرت سيد الشهداء نيز تاييد مى‏شود.

 

چرا ابا عبد الله اهل بيتش را همراه خود برد؟

يكى از مسائلى كه هم تاريخ در باره آن صحبت كرده و هم اخبار و احاديث از آن سخن گفته‏اند اين است كه چرا ابا عبد الله در اين سفر پر خطر اهل بيتش را همراه خود برد؟خطر اين سفر را همه پيش بينى مى‏كردند،يعنى يك امر غير قابل پيش بينى حتى براى افراد عادى نبود. لهذا قبل از آنكه ايشان حركت كنند تقريبا مى‏شود گفت تمام كسانى كه آمدند و مصلحت انديشى كردند،حركت دادن اهل بيت‏به همراه ايشان را كارى بر خلاف مصلحت تشخيص دادند،يعنى آنها با حساب و منطق خودشان كه در سطح عادى بود و به مقياس و معيار حفظ جان ابا عبد الله و خاندانش،تقريبا به اتفاق آراء به ايشان مى‏گفتند:رفتن خودتان خطرناك است و مصلحت نيست‏يعنى جانتان در خطر است،چه رسد كه بخواهيد اهل بيتتان را هم با خودتان ببريد.ابا عبد الله جواب داد:نه،من بايد آنها را ببرم.

به آنها جوابى مى‏داد كه ديگر نتوانند در اين زمينه حرف بزنند،به اين ترتيب كه جنبه معنوى مطلب را بيان مى‏كرد،كه مكرر شنيده‏ايد كه ايشان استناد كردند به رؤيايى كه البته در حكم يك وحى قاطع است. فرمود:در عالم رؤيا جدم به من فرموده است:«ان الله شاء ان يراك قتيلا» (1) .گفتند:پس اگر اين طور است،چرا اهل بيت و بچه‏ها را همراهتان مى‏بريد؟پاسخ دادند:اين را هم جدم فرمود:«ان الله شاء ان يراهن سبايا» (2) .

اينجا يك توضيح مختصر برايتان عرض بكنم:اين جمله‏«ان الله شاء ان يراك قتيلا»يا«ان الله شاء ان يراهن سبايا»يعنى چه؟اين مفهومى كه الآن من عرض مى‏كنم معنايى است كه همه كسانى كه آنجا مخاطب ابا عبد الله بودند آن را مى‏فهميدند،نه يك معمايى كه امروز گاهى در السنه شايع است.كلمه مشيت‏خدا يا اراده خدا كه در خود قرآن به كار برده شده است،در دو مورد به كار مى‏رود كه يكى را اصطلاحا«اراده تكوينى‏»و ديگرى را«اراده تشريعى‏»مى‏گويند. اراده تكوينى يعنى قضا و قدر الهى كه اگر چيزى قضا و قدر حتمى الهى به آن تعلق گرفت، معنايش اين است كه در مقابل قضا و قدر الهى ديگر كارى نمى‏شود كرد.

معناى اراده تشريعى اين است كه خدا اين طور راضى است،خدا اينچنين مى‏خواهد.مثلا اگر در مورد روزه مى‏فرمايد: يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر (3) يا در مورد ديگرى كه ظاهرا زكات است مى‏فرمايد: يريد ليطهركم (4) مقصود اين است كه خدا كه اينچنين دستورى داده است،اين طور مى‏خواهد،يعنى رضاى حق در اين است.

خدا خواسته است تو شهيد باشى،جدم به من گفته است كه رضاى خدا در شهادت توست. جدم به من گفته است كه خدا خواسته است اينها اسير باشند،يعنى اسارت اينها رضاى حق است،مصلحت است و رضاى حق هميشه در مصلحت است و مصلحت‏يعنى آن جهت كمال فرد و بشريت.

در مقابل اين سخن،ديگر كسى چيزى نگفت‏يعنى نمى‏توانست‏حرفى بزند.پس اگر چنين است كه جد شما در عالم معنا به شما تفهيم كرده‏اند كه مصلحت در اين است كه شما كشته بشويد،ما ديگر در مقابل ايشان حرفى نداريم.همه كسانى هم كه از ابا عبد الله اين جمله‏ها را مى‏شنيدند،اين جور نمى‏شنيدند كه آقا اين مقدر است و من نمى‏توانم سر پيچى كنم.ابا عبد الله هيچ وقت‏به اين شكل تلقى نمى‏كرد.اين طور نبود كه وقتى از ايشان مى‏پرسيدند چرا زنها را مى‏بريد،بفرمايد اصلا من در اين قضيه بى اختيارم و عجيب هم بى اختيارم،بلكه به اين صورت مى‏شنيدند كه با الهامى كه از عالم معنا به من شده است،من چنين تشخيص داده‏ام كه مصلحت در اين است و اين كارى است كه من از روى اختيار انجام مى‏دهم ولى بر اساس آن چيزى كه آن را مصلحت تشخيص مى‏دهم.لذا مى‏بينيم كه در موارد مهمى،همه يك جور عقيده داشتند،ابا عبد الله عقيده ديگرى در سطح عالى داشت،همه يك جور قضاوت مى‏كردند،امام حسين عليه السلام مى‏گفت:اين جور نه،من جور ديگرى عمل مى‏كنم.معلوم است كه كار ابا عبد الله يك كار حساب شده است،يك رسالت و يك ماموريت است.اهل بيتش را به عنوان طفيلى همراه خود نمى‏برد كه خوب،من كه مى‏روم،زن و بچه‏ام هم همراهم باشند.غير از سه نفر كه ديشب اسم بردم،هيچيك از همراهان ابا عبد الله،زن و بچه‏اش همراهش نبود.انسان كه به يك سفر خطرناك مى‏رود،زن و بچه‏اش را كه نمى‏برد.اما ابا عبد الله زن و بچه‏اش را برد،نه به اعتبار اينكه خودم مى‏روم پس زن و بچه‏ام را هم ببرم(خانه و زندگى و همه چيز امام حسين عليه السلام در مدينه بود)بلكه آنها را به اين جهت‏برد كه رسالتى در اين سفر انجام بدهند.اين يك مقدمه.

 

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

فلسفه ذكر مصيبت اهلبيت(ع)

 هر مكتبى اگر چاشنيى از عاطفه نداشته باشد و صرفا مكتب و فلسفه و فكر باشد،آنقدرها در روحها نفوذ ندارد و شانس بقا ندارد،ولى اگر يك مكتب چاشنيى از عاطفه داشته باشد،اين عاطفه به آن حرارت مى‏دهد.معنا و فلسفه يك مكتب،آن مكتب را روشن مى‏كند،به آن مكتب منطلق مى‏دهد،آن مكتب را منطقى مى‏كند.بدون شك مكتب امام حسين منطق و فلسفه دارد،درس است و بايد آموخت اما اگر ما دائما اين مكتب را صرفا به صورت يك مكتب فكرى بازگو كنيم حرارت و جوشش گرفته مى‏شود و اساسا كهنه مى‏گردد.

اين،بسيار نظر بزرگ و عميقانه‏اى بوده است،يك دورانديشى فوق العاده عجيب و معصومانه‏اى بوده است كه گفته‏اند براى هميشه اين چاشنى را از دست ندهيد،چاشنى عاطفه،ذكر صيبت‏حسين بن على عليه السلام يا امير المؤمنين يا امام حسن يا ائمه ديگر و يا حضرت زهرا(سلام الله عليها).اين چاشنى عاطفه را ما حفظ و نگهدارى كنيم.

مجموعه آثار جلد 16 صفحه 57

استاد شهيد مرتضى مطهرى

 

 ذكر مصيبت

سنتى در جهت احياى ياد و نام ائمه و مطرح نگه داشتن حادثه عاشورا.در اين برنامه،چه بصورت مقطع پايانى سخنرانى و موعظه و چه بصورت مستقل،حوادث كربلا وكيفيت‏شهادت امام حسين‏«ع‏»و ياران او و نيز امامان ديگر بصورتى سوزناك نقل مى‏شودكه سبب تحريك عواطف و گريستن بر سيد الشهدا مى‏گردد.نقل حوادث بر اساس مقتلهاانجام مى‏گيرد و شايسته است كه از منابع معتبر و شعرهاى خوب استفاده مى‏شود تاموجب وهن به مقام معصومين و خاندان عصمت نگردد.

امام سجاد«ع‏»كه بيست‏سال به ياد عاشورا مى‏گريست،مى‏فرمود ياد شهادت فرزندان‏فاطمه چشمانم را پر اشك مى‏كند: «انى لم اذكر مصرع بنى فاطمة الا خنقتنى لذلك‏عبرة‏» (1) با اين حساب،ياد حادثه و يادآورى آن مظلوميتها خودش كافى است تا مستمعان‏را بگرياند و نيازى به آميختن دروغ يا نقل حرفهاى بى‏اساس در ذكر مصيبت و مرثيه‏خوانى نيست.

ذكر مصيبت،سبب تعميق نهضت‏حسينى و پيوند عاطفى و قلبى شيعه باسيد الشهداست و نقشه دشمنان اهل بيت را كه كوشش در محو جنايات خويش داشتند،نقش بر آب مى‏كند و جامعه را هوادار اهل بيت و خصم ظالمان مى‏پرورد. (2) البته بايد ذاكران و مرثيه خوانان،هم شايستگى اين منصب حساس را داشته باشند وهم در محتواى مرثيه‏خوانى خود دقت داشته باشند و نصايح بزرگان را در آداب آن به كاربندند.

پى‏نوشتها

1-بحار الانوار،ج 45،ص 109.

2-ر.ك:«نقش انقلابى ياد و يادآوران‏»،شريعتى.بحار الانوار،ج 44،ص 278،احاديث گريستن و عزادارى برسيد الشهداء را آورده است.

فرهنگ عاشورا صفحه 179 جواد محدثى

 





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر


1- در مرثیه خوانی به «خدا» توکل کنیم.
2- در مرثیه خوانی توسل به معصومان و کمک از آنان بویژه حضرت فاطمه‏ی زهرا و امام حسین و حضرت مهدی - علیهم‏السلام - را فراموش نکنیم.
3- در مرثیه خوانی، از خاندان عصمت و طهارت - علیهم‏السلام - با احترام یاد کنیم، مثلا برای مرد (علیه‏السلام) و برای زن (علیهاالسلام) را به کار بریم.
4- از خدا بخواهیم تا خاندان عصمت و طهارت بویژه حضرت مهدی - علیهم‏السلام - به جلسات مرثیه خوانی ما عنایت کنند و در این گونه مجالس تشریف بیاورند و چشمان گنهکار ما را به جمال دل آرای خویش نورانی بفرمایند.
5- اگر به مرثیه خوانی علالقه داریم از خاندان عصمت و طهارت بویژه حضرت فاطمه‏ی زهرا و امام حسین و امام زمان - علیهم‏السلام - بخواهیم تا ما را در زمره‏ی مرثیه خوانان واقعی خود قرار دهند.
6- مرثیه خوانی از نعمتهایی است که خداوند و خاندان عصمت و طهارت - علیهم‏السلام - به دوستان خود عطا می‏کند، پس آن را دست کم نگیریم و کم ارزش نکنیم.

7- می‏توانیم ثواب مرثیه خوانی خود را به معصومان - علیهم‏السلام - یا مراجع تقلید - رضوان الله علیهم - و یا پدر و مادر و فامیل و مانند آن هدیه کنیم.
8- خواندن مرثیه را به عنوان انجام عبادت و وظیفه‏ی شرعی بدانیم.
9- در هنگام مرثیه خوانی با طهارت و با نظافت باشیم.
10- می‏توانیم پیش از مرثیه خوانی دو رکعت نماز بخوانیم و از خدا بخواهیم تا ما را در مرثیه خوانی موفق بدارد.
11- شایسته است پیش از خواندن مرثیه جمله‏ی «یا اباعبدالله ادرکنا» یا جمله‏ی «یا صاحب الزمان ادرکنا» و یا جمله‏ی «یا فاطمة الزهراء ادرکینا» را از قلب خود بگذرانیم و یا بر زبانمان جاری نماییم.
12- پیش از مرثیه خوانی درباره‏ی آن فکر نماییم که چگونه آن را آغاز کنیم، چگونه آن را ادامه دهیم و چگونه آن را به پایان بریم و بطور کلی چگونه آن را بیان نماییم.
13- مرثیه را با نام و حمد خدا و درود و صلوات بر پیامبر گرامی اسلام - صلی الله علیه و آله - و ائمه‏ی معصومین - علیهم‏السلام - و بیزاری از دشمن آنان آغاز کنیم. مثلا بگوییم: «بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمن، ثم الصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا ابی‏القاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین».
14- می‏توانیم مرثیه را نیز با نام خدا و یاد صفات خدا آغاز کنیم. مثلا بگوییم: «بسم الله الرحمن الرحیم، یا رحمان یا رحیم...».
15- پس از ذکر نام و صفات و حمد خدا و درود بر معصومان می‏توانیم چند بیت شعر بخوانیم و یا خاطره و داستانی را ذکر کنیم و سپس اصل مرثیه را بازگو نماییم.
16- اگر شعر یا خاطره و یا داستانی پیش از خواندن اصل مرثیه مورد استفاده قرار می‏گیرد، سعی شود آن قدر طولانی نگردد که از اصل مرثیه بیشتر شود و اصل مرثیه و هدف و محتوای آن را تحت الشعاع خود قرار دهد.


ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر


امام ایستاد و خطبه ای كربلایی خواند : « اما بعد... می بینید كه كار دنیا به كجا كشیده است ! جهان تغییر یافته ، منكَر روی كرده است و معروف چهره پوشانده و ازآن جز ته مانده ظرفی، خرده نانی و یا چراگاهی كم مایه باقی نمانده است . » «زنهار ! آیا نمی بینید حق را كه بدان عمل نمی شود و باطل را كه ازآن نهی نمی گردد تا مؤمن به لقای خدا مشتاق شود؟ پس اگر اینچنین است ، من درمرگ جز سعادت نمی بینم و در زندگی با ظالمان جز ملالت . مردم بندگان حلقه به گوش دنیا هستند و دین جز بر زبانشان نیست؛ آن را تا آنجا پاس می دارند كه معایش ایشان از قِبَل آن می رسد ، اگر نه ، چون به بلا امتحان شوند ، چه كم هستند دینداران .»

 

 

راوی

آه از رنجی كه دراین گفته نهفته است ! و اما سرّالاسرار این خطبه در این عبارت است كه « لِیَرغَبَ المؤمن فی لقاء رَبِّه ـ تا مؤمن به لقای خدا مشتاق شود.‌» یعنی دهر بر مراد سفلگان می چرخد تا تو در كشاكش بلا امتحان شوی و این ابتلائات نیز پیوسته می رسد تا رغبت تو در لقای خدا افزون شود... پس ای دل ، شتاب كن تا خود را به كربلا برسانیم! می گویی : مگر سر امام عشق را برنیزه ندیده ای و مگر بوی خون را نمی شنوی ؟ كار از كار گذشته است . قرن هاست كه كار ازكار گذشته است ... اما ای دل ، نیك بنگر كه زبان رمز ، چه رازی را با تو باز می گوید :‌كلّ ارض كربلا و كلّ يوم عاشورا. يعني اگرچه قبله در كعبه است، اما فَاَينَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ اللهِ. یعنی هر جا كه پیكر صد پاره تو بر زمین افتد ، آنجا كربلاست ؛ نه به اعتبار لفظ و استعاره ، كه در حقیقت . و هر گاه كه عَلَم قیام تو بلند شود عاشوراست ؛باز هم نه به اعتبار لفظ و استعاره . و اگر آن قافله را قافله عشق خواندیم در سفر تاریخ ، یعنی همین.

لیرغب المؤمن فی لقاء ربه ... عجب رازی در این رمز نهفته است ! كربلا آمیزه كرب است و بلا ... و بلا افق طلعت شمس اشتیاق است . و آن تشنگی كه كربلاییان كشیده اند ، تشنگی راز است. و اگر كربلاییان تا اوج آن تشنگی ـ كه می دانی ـ نرسند ، چگونه جانشان سرچشمه رحیق مختوم بهشت شود؟ آن شراب طهور كه شنیده ای بهشتیان را می خورانند ،‌میكده اش كربلاست و خراباتیانش این مستانند كه اینچنین بی سرودست و پا افتاده اند . آن شراب طهور را كه شنیده ای ، تنها تشنگان راز را می نوشانند و       ساقی اش حسین است ؛ حسین از دست یار می نوشد و ما از دست حسین.

الا یا ایها الساقی ادر كأساً و ناولها

كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلها

عمر بن سعد ابی وقاص نخست مایل نبود كه امر میان او و امام حسین(ع) به پیكار كشد... هر كسی را لیله القدری هست كه در آن ناگزیر ازانتخاب خواهد شد وعمر سعد را نیز ساعتی اینچنین فراخواهد رسید . اما اكنون او می گریزد و دهر نیز در كمینش ، كه او را به این لیله القدر بكشاند. عمربن سعد فرزند سعد ابی وقاص است ، فاتح قادسیه ، و یكی از آن ده تنی كه می گویند رسول خدا هنگام مرگ از آنان رضایت داشته است . هنوز نیم قرن از رحلت رسول خدا نگذشته ، این پسر سعد ابی وقاص است كه در برابر فرزند رسول الله(ص) و وصی او ایستاده است . ابن سعد تلاشی بسیار كرد تا كارش به پیكار با حسین بن علی(ع) نكشد ، اما دهر هیچ كس را نا آزموده رها نمی كند ؛ صبورانه در كمین می نشیند تا تو را به دام امتحان درآرد و كارت را یكسره كند كه ان ربك لبالمرصاد . از گفت و گوهایی كه پیش از تاسوعا بین ابی سعد و امام گذشته است خوب می توان دریافت كه او كیست . امام می فرماید :« مگر از خدای پروا نداری ؟ خدایی كه معادت به سوی اوست. عزم پیكار بامن كرده ای حال آنكه مرا نیك می شناسی و می دانی كه فرزند كیستم . بیا و این قوم را واگذار و با من همراه شو تا به خدا نزدیك شوی.» ابن سعد گاهی مایملكش را بهانه كرد و گاهی خانواده اش را ... تا اینكه امام امید از او بازگرفت و برخاست كه بازگردد در حالی كه می گفت :« چه می اندیشی ؟ آیا نمی دانی كه به زودی تو را در بستر خواهند كشت و در قیامت نیز رحمت خدا از تو دریغ خواهد شد؟امیدوارم كه از گندم عراق جز اندك زمانی بهره مجویی .» و این سخن دامی است كه دهر در كمین ابن سعد گسترده است تا لب به تمسخر بگشاید كه :« اگر به گندم دست نیافتم ، جو كه هست !» و با این سخن به پرتگاه لعنت خدا در افتد . آیا هنوز عمرسعد را امید نجاتی هست؟ تلاش امام برای آنكه عمرسعد را از ورطه ای كه در آن گرفتار افتاده بود نجات بخشد به جایی نرسید . در تاریخ ها آمده است كه امام تا پیش از عصر تاسوعا بارها با او به گفت و گو نشست و اگر چه از آنچه دراین دیدارها گذشته است جز همان مختصر كه ذكر شد هیچ چیز نمی دانیم ، اما سیره سیاسی امام حسین(ع) از آنچنان روشنایی و صفایی برخوردار است كه هیچ جای شبهه ای باقی نمی گذارد.

 

 

راوی

پر روشن است كه امام حسین(ع) در مرداب وجود عمر سعد به جست و جوی كدام گوهر نابی آمد است : شاید در این مرداب كه روزگاری با اقیانوس های آزاد پیوند داشته است هنوز نشانی از حیات باشد، شاید در این مدفن تاریكی كه عمرسعد فطرت الهی خویش را در آن به خاك سپرده است هنوز روزنه ای رو به آفتاب گشوده باشد .امام آفتاب كرامتی است كه خود را از ویرانه ها نیز دریغ نمی كند. آسمان را دیده ای كه چگونه در گودال های حقیر آب نیز می نگرد؟ آب را دیده ای كه چگونه پست ترین دره ها را نیز از یاد نمی برد؟ چگونه می توان كار پاكان را قیاس از خود گرفت ؟‌ امام رابا خداوند عهدی است كه غیر او را در آن راهی نیست ، و بر همین پیمان است كه امام پای می فشارد .نه ، این راز نه رازی است كه با من و تو درمیان نهند . ولایت امام بر مخلوقات ولایت خداست، یعنی همه ذرات عالم ، از پای تا سر ، بقایشان به جذبه عشقی است كه آنان را به سوی امام می كشد، اما خود از این جذبه بی خبرند . اگر او كشكشانه ما را به كوی دوست نكشد و بر پای خویش رهایمان كند، یاران ، همه از راه باز می مانیم . آسمان را دیده ای كه از او بلندتر هیچ نیست ، اما درگودال های حقیر آب نیز می نگرد؟ امام در مرداب وجود عمرسعد در جست و جوی نشانی از دریاست، دریای آزاد ، دریایی كه به اقیانوس راه دارد. زهیر بن قین هر چند خود نمی خواست، اما امام آن عهد فراموش شده را با او تازه كرد.

عمرسعد نمی خواست كه كار او با امام به پیكار بینجامد . این حقیقت از مَطلع نامه ای كه برای ابن زیاد نگاشته معلوم است :« خداوند آتش را خاموش كرد و اتفاق برقرار شد و كار امت به صلاح آمد .»... با این همه قصد دارد كه باطن خویش را از ابن زیاد كتمان كند. اما ابن زیاد زیرك تر از آن بود كه فریب عمرسعد را بخورد و گفت :« این نامه مرد خیرخواهی است كه امیر خویش را اندرز گفته و دل بر قوم خویش سوزانده است.» دست تقدیر همه لوازم را یكجا گرد آورده است تا آنچه باید، به انجام رسد . «شمر بن ذی الجوشن » نیز حاضر است تا ابن زیاد را با سخنان خویش در آنچه قصد كرده است تشجیع كند... اگر خداوند انسان را رها كند ،‌دهر نیز با او همداستان می شود. اما به راستی مگر تا كجا می توان شرور بود كه خداوند انسان را در كاری اینچنین زشت یاری كند؟ شمر از جانب ابن زیاد مأمور شد تا امریه او را به عمر سعد برساند و اگر آن شوربخت از جنگ با حسین سرباز زد، خود به جای او بنشیند و عمرسعد را گردن بزند و سرش را برای ابن زیاد بفرستد . او نامه ابن زیاد را به عمرسعد رساند و منتظر ماند تا جواب آن را دریافت كند. ابن زیاد نوشته بود :« من تو را به جانب حسین نفرستاده ام كه دست از او برداری و وقت را بیهوده بگذرانی . بنگر كه اگر حسین و اصحابش تسلیم رأی من شدند ، آنان را به مسالمت نزد من گسیل دار و اگر نه ... برآنان حمله بر و خونشان را بریز و پیكرشان را مُثله كن كه حق آنها این است . آنگاه كه حسین كشته شد، او را زیر سم ستوران بینداز و بر سینه و پشتش اسب بتاز ، كه ناسپاس است و مخالف . من می دانم كه این كار پس ازمرگ او را زیانی نخواهد رساند ، اما عهد كرده ام كه با او اینچنین كنم . چنان كه به امرما عمل كنی ، پاداشت پاداش كسی است كه مطیع فرمان بوده است ، و اگر نه ، از مقام خود كناره گیر و امر لشكر را به شمر بن ذی الجوشن بسپار كه باقی را او خود می داند .»

عمر بن سعد به روشنی دریافت كه شمربن ذی الجوشن در این میانه چه كرده است .او می دانست كه حسین بن علی تسلیم نخواهد شد . این جمله ای است كه از او در وصف حسین نقل كرده اند كه خطاب به شمر گفته است :« والله همان دلی را كه علی داشت در میان دو پهلوی پسرش نهاده اند.» آنگاه فرماندهی لشكر پیاده را به او سپرد و آماده جنگ شد.» شامگاه تاسوعا عمربن سعد چون قصد كرد كه حمله آغاز كند فریاد كرد :« یا خیل الله ، اركبی و ابشری ! ـ لشكرخدا سوار شوید؛‌ مژده باد شما را به بهشت .» و عجبا! این همان كلامی است كه پدرش سعد ابی وقاص در جنگ قادسیه بر زبان آورده بود . آیا به راستی عمر بن سعد نمی داند كه چه می كند‌ ، یا خود را به نادانی زده است؟

 

 

راوی

هنوز نیم قرن از حجه الوداع نگذشته ، امت محمد(ص) تیغ بر اوصای او كشیده اند و با نام اسلام ، قلب اسلام را كه امام است ، می درند! اجسامشان به جانب قبله نماز می گزارند ، اما ارواحشان هنوز همان اصنامی را می پرستند كه ابراهیم شكسته بود. اجسامشان به جانب قبله نماز می گزارند، اما ارواحشان با باطن قبله كه امامت است، پیكار می كنند. جاهلیت ریشه در درون دارد و اگر آن مشرك بت پرست كه در درون آدمی است ایمان نیاورد ، چه سود كه بر زبان لااله الا الله براند؟ آنگاه جانب عدل و باطن قبله را رها می كندو خانه كعبه را عوض از صنمی سنگی می گیرد كه روزی پنج بار در برابرش خم و راست شود و سالی چند روز گرداگردش طواف كند. و ای كاش تا همین جا بسنده می كرد و قلب قبله را با تیغ نمی درید! عجبا! جهان را ببین كه چه سان وارونه می شود! افمن یمشی مكبا علی وجهه اهدی امن یمشی سویا علی صراط مستقیم ؟





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر



محرم

هنوز نوای دلنشین سرآمد جوانان اهل فردوس حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام در شب عاشورا، خطاب به یارانش در گوش تاریخ طنین انداز است. آنجا كه فرمود: «من یارانی بهتر و با وفاتر از یاران خویش سراغ ندارم.»(1)

 

آنگاه كه نیك می نگری از كودك شیرخواره تا پیرمرد نود ساله را در اوج قله فتح و ایثار كربلا می بینی. تو گویی عاشورا مكتب انسان سازی برای هر نسل و هر فصل است و برای همگان از كوچك و بزرگ و از هر دسته و مقام، الگویی ماندگار آفریده است. اوراق زرین تاریخ سراسر رشادت و شهادت كربلا مشحون از تجلیات زیبای خدایی است كه نقش حساس و وصف ناپذیر «یاران جوان» امام حسین علیه السلام بسی برجسته و مشعشع است. به گواه تاریخ از فرزندان مبارك امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام، شش جوان در كربلا به شهادت رسیدند كه یكی از آنها حضرت علی اكبر علیه السلام بود كه در سن هجده سالگی در ركاب پدر در نهایت شهامت جنگید تا شهد نوشین شهادت را نوشید.

در صدر آنان، سیمای دلربای آقا قمر بنی هاشم اباالفضل العباس علیه السلام می درخشد. آن حضرت كه علمدار و سقای سپاه حق بود در حادثه عاشورا سی و چهار سال داشت. در تاریخ آمده است كه امام علی علیه السلام - پس از شهادت ام الائمه حضرت فاطمه زهراسلام الله علیها- از برادر بزرگوارشان عقیل - كه عالم به علم انساب عرب بود- خواست تا همسری برای آن حضرت انتخاب كند كه فرزندانی شجاع و دلاور بیاورد. عقیل، فاطمه دختر حزام را معرفی نمود و عرض كرد: در عرب شجاع تر از پدران او كسی را نمی شناسم.(2)

 

امیرالمؤمنین با فاطمه دختر حزام ازدواج كرد كه ثمره این پیوند مقدس چهار پسر به نام‌های عباس، عبدالله، عثمان و جعفر بود. از آن پس فاطمه، «ام البنین» - مادر پسران- لقب گرفت و به وجود این چهار پسر و یادگار از امیرالمؤمنین مباهات می ورزید و هر چهار پسر را در راه خدا و در ركاب حسین علیه السلام تقدیم نمود.

 

«عباس» در لغت به معنای «شیر بیشه» است كه دیگر شیران از او بترسند(3) و قامت استوار و رشید و چهره زیبا و شجاعت كم نظیر«ماه بنی هاشم» خود گویای این حقیقت بود كه وجود آن حضرت در سپاه برادر بزرگوارش و امام زمانش خود محكم ترین پشتوانه برای سید الشهداء علیه السلام محسوب می شد. چه این كه آنگاه كه امام حسین علیه السلام بر سر پیكر پاره پاره برادر رشیدش ابوالفضل حاضر شد فریاد بر آورد كه : "اكنون دیگر كمرم شكست و دشمن بر من جسور گشت."(4)

 

شخصیت والای حضرت عباس بن علی علیه السلام از آنچنان جایگاهی در نزد اهل بیت برخوردار است كه امام زین العابدین علیه السلام فرمود: «خداوند رحمت كند عمویم عباس را، او خود را فدای برادرش حسین علیه السلام كرد. تا این كه هر دو دست او قطع شد و خداوند به او همانند جعفر طیار دو بال عطا نمود كه در بهشت با فرشتگان پرواز كند. برای عباس نزد خدا متعال منزلت و درجه‌ای است كه تمام شهیدان در قیامت به آن مقام و منزلت غبطه می خورند.»(5)

 

و امام صادق نیز فرمود: «عموی ما عباس، دارای بصیرت و شناختی نفوذ ناپذیر و ایمانی محكم و پایدار بود و در ركاب امام حسین علیه السلام جهاد نمود و نیكو مبارزه كرد تا به شهادت رسید.»(6)

 

حضرت اباالفضل علیه السلام نماد و اسوه اطاعت و فرمانبری و همچنین وفاداری نسبت به امام، رهبر و مقتدای خویش است.

 

زیباترین گواه بر وفاداری او، حماسه‌ای است كه آن حضرت در كنار نهر فرات و در میان خیل عظیم سپاهیان باطل آفرید. آنگاه كه مشك خویش پر از آب ساخت، از شدت تشنگی و بی اختیار قصد نوشیدن آب نمود، اینجا بود كه به یاد تشنگی مولایش امام حسین علیه السلام افتاد و آب را بر آب ریخت و در بازگشت به خیام، شهد شیرین شهادت را نوشید.(7)

 

بنازم غیرت و عشق و وفا را كه عطشان بر لب دریاست عباس

 

هنوز از تشنه كامان شرمگین است ببین در علقمه تنهاست عباس

 

پنج فرزند دیگر امام علی علیه السلام كه در كربلا حضور داشتند و به شهادت رسیدند عبارتند از: عبدالله بن علی علیهماالسلام با بیست و پنج سال، عثمان بن علی علیهماالسلام با بیست و سه سال، جعفربن علی علیهماالسلام با نوزده سال، ابوبكر بن علی علیهماالسلام با بیست و پنج سال و ابراهیم بن علی علیهماالسلام با بیست سال سن.(8)

 

از امام حسن مجتبی علیه السلام نیز یادگاری جوان و رزم آوری دلاور در كربلا حاضر بود كه عاشقان اهل بیت عصمت علیه السلام در سوگ شهادت او هماره عزا دارند و او حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام است که در سن شانزده سالگی مرگ شیرین تر از عسل را در آغوش كشید.(9)

 

دیگر سردار دلیر و شجاع سپاه حق، خورشید جوانان كربلا است كه در عنفوان جوانی و در هجده سالگی در ركاب پدر و امام زمانش در نهایت شهامت جنگید تا شهد نوشین شهادت را از دستان جد بزرگوارش رسول خدا صلی الله علیه و آله نوشید و او جوان زیبا و رعنای امام حسین علیه السلام، حضرت علی اكبر علیه السلام است.(10)

بی شك، آل عقیل بن ابی طالب علیهماالسلام در روز عاشورا نقش به سزایی در رسوایی جبهه شیطانی باطل ایفا نمودند كه عبدالله بن عقیل با سی و سه سال، عبدالرحمن بن عقیل با سی و پنج سال، جعفر بن عقیل با سی و دو سال، ابی سعید بن عقیل با بیست و هفت سال، عبدالله بن مسلم ابن عقیل با بیست و شش سال و محمد بن مسلم بن عقیل با بیست و هفت سال سن از آن جمله اند.(11)

 

دیگر جوان حماسه عاشورا، عمروبن جناده انصاری است. او كه یازده سال بیش نداشت، پس از به شهادت رسیدن پدر بزرگوارش - جناده بن حادث انصاری خزرجی - از سالار شهیدان اجازه میدان خواست. اما آن حضرت امتناع ورزیده، فرمودند: «پدرش در میدان نبرد كشته شده است، چه بسا مادرش از این كار ناخشنود باشد.»(12) آن كودك با شنیدن این فرمایش امام، بلافاصله عرضه داشت: "یا بن رسول الله! مادرم به من فرمان داده است كه به میدان بروم." هنگامی كه امام این سخن را شنید به او اجازه داد پس به میدان رفت و شهید شد. دشمنان سر مباركش را از تن جدا نمودند و به سوی امام پرتاب كردند! مادرش سر را گرفت و خاك و خون را از آن پاك كرد و آن را بر سر مردی از كفار كوبید و او را به هلاكت رساند. آنگاه به خیمه بازگشت و شمشیری برگرفت و به جبهه باطل حمله ور شد و دو نفر از دشمنان را به هلاكت رسانید.(13)

 

آری، بدون تردید معنویت و رشادت‌ها و شهادت‌های جوانان این دیار که در خلق بزرگترین انقلاب مردمی تاریخ و در هشت سال دفاع جوانمردانه مقدس بسیار موثر بوده، تنها در گرو الگو پذیری و الهام از راه و مرامی بود كه حضرت سید الشهدا علیه السلام پیش روی بشریت نهاد. جوانان امروز نیز با تأسی به جوانان بصیر آگاه و فداكار كربلا و اقتدا به این اسوه‌های ماندگار، صفحات مبارك دیگری، مشحون از حماسه ایثار خواهند آفرید.

 

 

 

پی نوشت‌ها:

 

1- الارشاد، مفید 2/91 .

 

2- ابصار العین/56 .

 

3- لغت نامه دهخدا.

 

4- مقتل خوارزمی2/30 .

 

5- ابصار العین/56 .

 

6- حضال شیخ صدوق

 

7- الارشاد، مفید2/95.

 

8- ابصار العین /56.

 

9- لباب الانساب1/397.

 

10- مقاتل الطابین/115.

 

11- لباب الالباب1/397 .

 

12- ابن شهر اشوب4/104.

13- بحار الانوار45/28 .





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر



محرم

مهلت شب عاشورا

 

بعد از ظهر روز نهم محرم بود. روز به آخر می‏رسید، اما به نظر می‏رسید كه جنگ، اجتناب ناپذیر است. آفتاب می‏رفت تا چهره خونرنگ خود را در نقاب مغرب پنهان سازد و غروبی غمگین از افق اشكار شود.

 

در میان سپاه كوفه هلهله ‏ای بود كه صدای آن به گوش یاران امام هم می‏رسید. گویا برای حمله آماده می‏شدند. آنان می‏پنداشتند كه می‏توانند حسینیان را به سازش و تسلیم وا دارند، در حالی كه جبهه حق، سعادت را در شهادت و بهشت را زیر سایه شمشیرها می‏دانستند:« الجنّةُ تحت ظِلال السُّیوفِ.»

 

عمرسعد (فرمانده سپاه كوفه) فرمان حمله داد. نیروهای دشمن آماده شدند، جمعی هم به طرف اردوگاه امام حسین(ع) تاختند. صدای سم اسب هایشان هر چه نزدیك‏تر می‏شد.

امام كه درون خیمه بود، برادرش «عباس» را مأموریت داد تا از هدف و خواسته آنان كسب اطلاع كند. این سرور جوانان بهشت، پاره تن پیامبر و سالار شهیدان عالم به برادرش فرمود: جانم فدایت عباس! سوار شو، برو ببین اینان چه می گویند، چه می‏خواهند، برای چه به این سو تاخته ‏اند.

 

عباسِ رشید همراه بیست تن از یاران، بیرون شتافتند و برای گفتگو با مهاجمان به آن سوی رفتند. عباس پیام امام را رساند و هدفشان را جویا شد. آنان گفتند: حسین بن علی یا باید تسلیم شود و سر بر فرمانِ امیر كوفه نهد و با یزید بیعت كند یا آماده نبرد باشد.

 

عباس با شتاب، عنان كشید تا حرف آنان را به امام برساند. در این فاصله برخی از همراهان عباس از جمله زهیربن قین و حبیب بن مظاهر با آنان به گفتگو پرداختند و نصیحتشان كردند كه دست از جنگ با حسین بردارند و دامان خود را به ننگ كشتنِ فرزند پیغمبر نیالایند، اما آنان گوش شنوایی برای این گونه حرف ها نداشتند.

 

امام پاسخ داد: بیعت و سازش كه هرگز، اما برای جنگ آماده ‏ایم؛ ولی برادرم عباس، برو و اگر بتوانی از اینان امشب را مهلت بگیر تا فردا صبح، می‏خواهم امشب را به عبادت خدا و نماز و دعا بپردازم؛ من نماز و تلاوت قرآن و دعا و استغفار را بسی دوست می‏دارم.

 

و... مهلت داده شد. یك واحد از سواران عمرسعد، در شمال كاروان حسین(ع) موضع گرفتند و به نوعیبهمحاصره پرداختند، شاید برای آن كه مانع رسیدن نیروهای امدادی به اردوی امام شوند یا مانع برداشتن آب یا مانع فرار... .

 

سپاه كوفه و فرماندهان آن، با خیالی خام، همچنان امید داشتند كه فردا شود و حسین بن علی تسلیم گردد و او را نزد امیر خود، عبیدالله بن زیاد ببرند.

 

عباس، جانِ جدایی ناپذیر از حسین بود. در همین ایام، در دیدار شبانه امام حسین(ع) و عمر سعد، كه در محلی میان دو اردوگاه انجام گرفت و امام می‏كوشید كه عمر سعد را از دست زدن به جنگ باز دارد، امام به همه همراهان فرمود كه بروند؛ تنها عباس و علی اكبر را با خود داشت. عمر سعد هم فقط پسر و غلام خود را در كنار خویش داشت. حضور عباس در كنار امام حسین(ع) در دیدار و مذاكره ‏ای با آن حساسیت، جایگاه والای او را نزد امام نشان می‏دهد. او دل به امام سپرده و عاشق امام بود. تصور جدایی از امام در ذهن او راه نداشت:

دل رهاندن ز دست تو مشكل

 

جان فشاندن به پای تو آسان


بندگانیم جان و دل بر كف


چشم بر حكم و گوش بر فرمان


 

و او هم دل به امام باخته بود و هم گوش به فرمانش سپرده بود.

 

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر



محرم

«گریه» مظهر شدیدترین حالات احساسى انسان است، و علت‌ها و انگیزه‏هاى مختلفى دارد كه هر یك از آنها نشان‌دهنده حالتى خاص است. در روایات، بعضى از انواع گریه تحسین شده و از صفات پسندیده بندگان پاكدل خداوند به حساب آمده است، و بعضى از انواع گریه مذموم شمرده شده است.

 

گریه، از حالات و انفعالات انسانى است كه با مقدمه‏اى از اندوه و ناراحتى روانى به طور طبیعى به ظهور مى‏رسد، و گاه ممكن است انگیزه‏اش هیجانات تند روانى باشد. مثل شوق و ذوقى كه از دیدار محبوب پس از زمانى طولانى ناشى مى‌شود. همچنین گاهى هم گریه كردن حاكى از عقاید مذهبى انسان است با این توصیف، از آنجایى كه گریه عملى طبیعى و اى بسا غیر ارادى است؛ لذا نمى‌شود مورد امر و نهى و حسن و قبح قرار گیرد، بلكه آنچه كه مورد حسن و قبح است، مقدمات و انگیزه‏هاى گریه مى‏باشد. چنانكه گفته‏اند: «تو آنى كه در بند آنى.»

 

در اینجا براى این كه بدانیم گریه بر سیدالشهدا علیه السلام چگونه گریه‏اى است و چه تأثیرات و بركاتى مى‏تواند داشته باشد، بهتر آن است كه اشاره‏اى به انواع گریه كنیم تا بعد از آن، نوع گریه بر آن حضرت برایمان معلوم گردد.

1- گریه طفولیت: زندگى انسان با گریه شروع مى‌شود كه همان گریه، نشانه سلامت و تندرستى نوزاد است، و در واقع گریه در آن زمان، زبان طفل است .

 

2- گریه شوق: مانند گریه مادرى كه از دیدن فرزند گمشده خویش پس از چندین سال سرداده مى‏شود . و این گریه‏اى است كه از روى هیجان و احیاناً جهت سرور و شادى به انسان دست مى‏دهد.

 

3- گریه عاطفى و محبت: محبت از عواطف اصیل انسانى است كه با گریه انس دیرینه دارد. مثلاً محبت حقیقى به خداوند حسن آفرین است و براى قرب به او باید اشك محبت ریخت.

 

4- گریه معرفت و خشیت: انجام عبادات خالصانه و تفكر در عظمت آفرینش و كبریایى خداوند، و همچنین اهمیت تكالیف و مسئولیت‌هاى انسانى باعث مى‏گردد كه نوع خاصى از خوف، در درون انسان ایجاد شود و این خوف، خوفى است كه از روى معرفت به خداوند و تهذیب نفس به دست مى‏آید كه «خشیت» نامیده مى‌شود.

 

5- گریه ندامت: از عوامل اندوه‌زدایى كه منجر به گریه مى‏گردد، محاسبه نفس و حسابرسى شخصى است، و همین حسابرسى باعث مى‏شود كه انسان به گذشته خود فكر كند و با حسابرسى، جبران كوتاهى و خطاها را بكند و اشك حسرت و ندامت از چشمانش جارى نماید، این گریه، نتیجه توبه و بازگشت به خداست.

 

اشك می‌غلتد به مژگانم به جرم رو سیاهى         اى پناه بى پناهان، مو سپید روسیاهم

 

روز و شب از دیدگان اشك پشیمانى فشانم         تا بشویم شاید از اشك پشیمانى گناهم

 

6- گریه پیوند با هدف:گاهى قطره‏هاى اشك انسان، پیام آور هدف‌هاست. گریه بر شهید از این نوع گریه است. گریه بر شهید خوى حماسه را در انسان زنده مى‏كند و گریستن بر سیدالشهدا علیه السلام خوى حسینى را در انسان احیا مى‏كند، و خوى حسینى چنان است كه نه ستم مى‏كند و نه ستم مى‏پذیرد. آن كسى كه با شنیدن حادثه كربلا قطره اشكى از درون دل بیرون مى‏فرستد، صادقانه این پیوند با هدف والاى سیدالشهدا علیه السلام را بیان مى‏كند.

 

7- گریه ذلت و شكست:گریه افراد ضعیف و ناتوانى كه از رسیدن به اهداف خود مانده‏اند و روح و شهامتى براى پیشرفت در خود نمى‏بینند.

 

با ذكر این مطلب، حال باید بررسى كرد كه گریه بر حسین علیه السلام از چه نوع گریه است. هر كس با اندك توجهى خواهد دانست كه گریه بر حسین علیه السلام گریه محبت است، آن محبتى كه در دل‌هاى عاشقانش به ثبت رسیده است. گریه بر او، گریه شوق است، زیرا قسمت زیادى از حماسه‏هاى كربلا، شوق آفرین و شورانگیز است و به دنبال آن سیلاب اشك شوق به خاطر آن همه رشادت، فداكارى، شجاعت و سخنرانی‌هاى آتشین مردان و زنان به ظاهر اسیر، از دیدگان شنونده سرازیر مى‏گردد و نیز گریه معرفت و پیوند با هدف متعالى و انسان ساز او است؛ و به تعبیر امام خمینى(ره) گریه سیاسى است كه فرمود: «ما ملت گریه سیاسى هستیم، ما ملتى هستیم كه با همین اشك‌ها، سیل جریان مى‏دهیم و سدهایى را كه در مقابل اسلام ایستاده است خرد مى‏كنیم.»

 

هزار سال فزون شد ز وقعه عاشورا        ولى ز تعزیه هر روز، روز عاشوراست

 

هیهات كه گریه بر حسین علیه السلام گریه ذلت و شكست باشد، بلكه گریه پیوند با سرچشمه عزت است، گریه امت نیست، كه گویا است، گریه سرد كننده نیست، كه حرارت بخش است، گریه بزدلان نیست، كه گریه شجاعان است، گریه یأس و ناامیدى نیست كه گریه امید است، و بالاخره گریه معرفت است و گریه معرفت در عزاى حسین علیه السلام از انحراف و تحریف در قیام آن حضرت جلوگیرى مى‌كند و شاید به همین جهت باشد كه در فضیلت گریه بر سیدالشهدا علیه السلام روایات متعددى وارد شده است. از آن جمله، روایتى است كه امام صادق علیه السلام فرمود: «گریه و بى‌تابى در هر مصیبت براى بنده مكروه است، مگر گریه بر حسین بن على علیه السلام كه اجر و ثواب نیز دارد.»(1)

 

گریه و عزادارى براى سیدالشهدا علیه السلام داراى آثار و بركات مهمى است كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:


ادامه در ادامه مطلب




ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر



محرم

اگر چه قبر حقیقى سیدالشهدا علیه السلام در دل‌ها و قلب‌هاست كه بناى آن از دوران كودكى در سرزمین دل شیعیان و عاشقانش گذارده شد؛ اما مرقد شریف آن حضرت همواره از آثار و بركات متعددى برخوردار بوده است .

 

ضریح مقدس و حرم مطهر امام حسین علیه السلام یادگارى از جان نثارى و فداكارى او و یارانش در راه خدا مى‏باشد. مرقدى كه جاى عترت آدمیان براى ابد و دوام خواهد بود، و سزاوار است كه این بارگاه شریف و غم‏انگیز و شور آفرین، همواره زیارتگاه مردم جهان شده و انسان‌ها، فداكارى و عشق و صفا را از خفتگان این مرقدهاى شریف، سرمشق گیرند.

 

حرم حسین كعبه دل‌هاست. و این كعبه طوافگاه زائران و قبله امیدواران و دارالشفاى دردمندان و پناهگاه توبه كنندگان و گنهكاران است.

 

آرى، عاشقان كویش و دلباختگان رویش، پروانه‏وار خود را در اطراف ضریح مطهرش گردانیده و به آتش عشق و محبت او، پر و بال خویش را مى‏سوزانند و اشك شوق و اشتیاق بر چهره و رخسار مى‏افشانند، و بر مظلومى و مصیبت‌هاى او و خاندانش ناله سر مى‏دهند به راستى «این چه شمعى است كه جان‌ها همه پروانه اوست.»

 

بر گرد حریم تو، كه دست طلب ماست         چون دامن شمعى است، كه پروانه بگیرد

 

فضل و شرافت كربلا و مرقد مطهر سیدالشهدا علیه السلام چنان است كه امام صادق علیه السلام فرمود: «قبر ابى عبدالله الحسین علیه السلام از آن روزى كه در آنجا دفن شد، باغى از باغ‌هاى بهشتى است.»(1)

با ذكر این مختصر، شایسته است جهت آگاهى و آشنایى با چگونگى حرم و مرقد شریف امام حسین علیه‌السلام و تحولات عمارت شریف، مطالبى به طور اجمال ذكر گردد.

 

محل دفن آن حضرت كه همان گودال قتلگاه است، اكنون داراى سقفى است كه روى آن صندوق مبارك نهاده شده و روى صندوق، ضریح در میان روضه منوره، و روضه نیز در بین مسجد (مسجد بالا سر و مسجد پشت سر) و در طرف پایین پا در زاویه روضه قبور شهدا مى‏باشد این مجموعه هم اكنون حرم امام حسین علیه السلام را تشكیل مى‏دهد، و حرم نیز میان رواق و رواق در وسط صحن و صحن محور آبادانى زمین كربلا بوده و مى‏باشد.

 

ضریح مقدس در وسط واقع است و از نقره خالص ساخته شده كه در پیش روى آن با طلا و به خط نسخ نوشته شده: «ولا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»، و در بالاى سر، «آیه نور» نوشته شده است .

 

صحن مطهر حسین علیه السلام داراى هفت باب است كه عبارتند از: 1- باب قبله كه ساعتى بر فراز آن نصب است، 2- باب قاضى الحاجات 3- باب زینبیه كه در حدود تل زینبیه قرار دارد 4- باب سلطانى 5- باب بازار بزازها 6- باب سدره كه در شمال صحن بوده و به بازار و اطراف راه دارد 7- باب صافى كه به در بین‌الحرمین نیز معروف است.

 

از اخبار چنین بر مى‏آید كه بارگاه حسینى هفت مرتبه - به غیر از عمارت موجود - بنا نهاده شده است .

 

عمارت اول: بارگاه سیدالشهدا علیه السلام پس از ساختن قبر شریف آن حضرت براى اولین بار در دوران بنى امیه بنا گردید، اخبار و روایات بسیارى آمده كه در زمان بنى امیه سقفى بر روى مزار امام و مسجدى (ظاهراً توسط بنى اسد) نزدیك آن ساخته شد و تا زمان هارون الرشید (سال 193 ) همچنان باقى بود.

 

عمارت دوم: بعد از تخریب مرقد شریف، توسط هارون، در زمان مأمون خلیفه عباسى، عمارت دوم بنا شد، و تا سال 232 باقى بود . اما از آن سال تا سال 247 متوكل چهار بار امر به خرابى و انهدام قبر كرد، و اوقاف حایر مبارك را برد و ذخایر آن را تاراج كرد.

 

عمارت سوم: سومین بار مرقد مطهر امام به دست «منتصر» تجدید بنا شد، و تا سال 273 باقى بود.

 

عمارت چهارم: تجدید بناى مرقد امام براى چهارمین بار به دست محمد بن زید بن حسن بن محمد بن اسماعیل بن زید بن على بن الحسین بن على بن ابیطالب، ملقب به «داعى صغیر» پادشاه طبرستان انجام گرفت.

 

عمارت پنجم: بناى عضدالدوله دیلمى بود، كه در سال 369 بنا شد، و در زمان او بود كه رواقى به دست عمران بن شاهین معروف به «رواق عمران» در حایر حسین ساخته شد.

 

عمارت ششم: ششمین بار بارگاه امام حسین به دست حسن بن مفضل بن سهلان ابومحمد رامهرمزى، وزیر سلطان الدوله دیلمى نوسازى شد.

 

عمارت هفتم: عمارت موجود است كه در سال 767 بعد از سرنگونى دولت آل بویه به سال 310 به دستور سلطان اویس ایلخانى ساخته شد، و در سال 786 فرزندش احمد بن اویس در تكمیل آن كوشید و تاریخ آن در بالاى محراب و نزدیك سر شریف آن حضرت نگاشته شده است.(2)

 

و اما آثار و بركات مرقد شریف و حرم مطهر سیدالشهدا علیه السلام عبارتند از:

 

مرقد حسینى، نیروبخش است

 

با ذكر اجمالى از تحولات كه در عمارت مرقد مطهر امام حسین علیه السلام صورت گرفته است به خوبى معلوم مى‏گردد كه زیارت قبر آن حضرت در مبارزه با حكومت بنى عباس تأثیر مهمى داشته است، و به همین دلیل بود كه عباسیان قبر آن امام را دشمن خود مى‏دانستند و به ویرانى آن دست مى‏زدند، زیرا این قبر شریف به مركز تجمع مخالفان و مبارزان تبدیل شده بود.

 

مشاهده مزار و مرقد شهیدان كربلا و به نظر در آوردن آن مصائب جانگذار، حالت بیننده را دگرگون ساخته و استقامت حال او را به هم زده و وارونه مى سازد، كه چگونه عده‏اى قلیل در مقابل جمعى كثیر و سپاهى مجهز و مهیا تن به مرگ داده و روى عقیده و ایمان خود ثبات قدم داشته و تا آخرین قطره خون خود مبارزه و جانفشانى نمودند.

 

محل نزول فرشتگان الهى

 

امام صادق علیه السلام فرمود: «ما بین قبر حسین علیه السلام تا آسمان، محل رفت و آمد فرشتگان الهى است.»(3)

 

و نیز فرمود: «قبر حسین بن على علیه السلام بیست ذراع در بیست ذراع است. آن باغى از باغ‌هاى بهشت، و محل عروج فرشتگان به آسمان مى‏باشد هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسلى نیست جز آن كه از خدا مى‏خواهد كه او را زیارت كند پس گروهى فرود مى‏آیند و گروهى بالا مى‏روند.»(4)



نماز قبول مى‏شود

 

اگر انسان زائر، حق امام را شناخته و با معرفت و ولایت او در كنار قبر مطهرش نماز گزارد، مورد قبول حق تعالى قرار مى‏گیرد. چنانكه امام صادق علیه السلام در شأن و مقام كسى كه به مرقد و بارگاه شریف حضرت مشرف شده و نماز بخواند، فرمود: «خداوند متعال اجر نمازش را قبولى آن قرار مى‏دهد.»(5)



تمام خواندن نماز

 

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: «نماز در چهار مكان كامل خوانده مى‏شود (یعنى اگر چه از حد مسافت شرعى هم بیشتر باشد اما شكسته نمى‏شود): 1- مسجد الحرام (مكه)، 2- مسجدالرسول (مدینه)، 3- مسجد كوفه، 4- حرم امام حسین علیه السلام.»(6)

 

و نیز روایت شده كه «ابن شبل» از امام صادق علیه السلام پرسید: آیا قبر امام حسین علیه السلام را زیارت كنم؟ فرمود: پاك و خوب زیارت كن و نمازت را در حرمش تمام بخوان. پرسید نمازم را تمام بخوانم؟ فرمود: تمام. عرض كرد: بعضى از اصحاب و شیعیان شكسته مى‏خوانند؟ فرمود: اینان دو چندان عمل مى‏كنند.»(7)

 

لذا چنانكه در رساله‏هاى عملیه نیز آمده است، در حرم امام حسین علیه السلام مى‏توان نماز را، هم شكسته خواند و هم به بركت آن حضرت تمام بجا آورد.



اجابت دعا و برآورده شدن حاجت

 

خداوند سبحان در ازاى ایثار و فداكارى سیدالشهدا علیه السلام و تحمل هرگونه سختى چون تشنگى و غم و اندوه فراوان براى حفظ اسلام، در مرقد شریفش بركاتى را قرار داده كه از جمله آنها اجابت دعا و برآورده شدن حاجات است. چنانكه امام صادق علیه السلام فرمود: «هر كس دو ركعت كنار قبر حسین علیه السلام نماز بخواند، از خداوند چیزى را مسئلت نكند جز این كه به او عطا شود.»(8)

 

و نیز فرمود: «خداوند در عوض قتل امام حسین علیه السلام، امامت را در ذریه آن حضرت، شفا را در تربتش، اجابت دعا را در كنار مرقدش قرار داده، و ایام زیارت كنندگان او از عمرشان حساب نمى‏شود.»(9)

 

 

 

 

پى‌نوشت‌ها:

 

1- سیره امامان (ترجمه اعیان الشیعه)، علامه سید محسن امین، ص 220 / و زندگانى چهارده معصوم،

 

عمادزاده، ج 2، ص 137.

 

2- وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 10، ص 323.

 

3- منتخب كامل الزیارات، ابن قولویه، ص 195.

 

4- منتخب كامل الزیارات، ابن قولویه، ص 252.

 

5- وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 10، ص 549.

 

6- كامل الزیارات، ابن قولویه، ص 248.

 

7- كامل الزیارات، ابن قولویه، ص 123.

 

8- امالى شیخ طوسى، ص 317.

9- امالى شیخ طوسى، ص 319.





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

محرم

سجده بر خاك تو شایسته بود وقت نماز       اى كه از خون جبینت به جبین آب وضوست

 

فضیلت و آثار و بركاتى كه براى تربت حسینى است، براى هیچ تربتى و قطعه‏اى از قطعات زمین نیست. خاك كربلا قطعه‏اى از بهشت است كه خداوند قادر متعال به واسطه قدردانى از یك فداكار در راه دین كه تمام هستى خود را فدا كرده، در آن خاك، بركت و فضیلت و شفا قرار داده است .

 

كربلایش قطعه‏اى از جنت است       باب نور و باب لطف و رحمت است‏

 

اما در این كه چرا تنها این خاك داراى چنین ویژگی‌ها و آثار و بركات است؟ باید گفت: هر چیزى كه در این عالم، شرافت ظاهرى و یا معنوى پیدا مى‏كند، یا به خاطر انتساب آن به خداوند سبحان و شرافت ذاتى است، و یا به خاطر وقوع امر خارق‌العاده و مهمى است كه به آن شرافت و بركت داده است .

 

در تربت كربلاى سیدالشهدا علیه السلام هر دو امر محقق شده است، زیرا خاك كربلا بنا بر روایاتى، هم شرافت ذاتى و خدادادى، و هم امر عظیم و واقعه‏اى مهم در آنجا واقع گردیده كه آن شهادت حسین بن على علیه السلام و یاران وفادارش مى‏باشد، لذا داراى فضیلت و آثارى خاص است .

 

آمده است كه چون بر قبر امام حسین علیه السلام آب بستند، پس از چهل روز آب فرو نشست و اثر قبر محو گردید، یكى از اعراب بنى اسد آمد و از خاك قبضه قبضه برداشت و بویید تا بر قبر حسین رسید، و چون او را مى‏بوسید گریه مى‏كرد و مى‏گفت: پدر و مادرم به فدایت، چه قدر خوشبویى كه قبر و تربت تو چنین خوشبو است، سپس شروع كرد به سرودن:

 

خواهند نهان سازند قبرش ز حبیبش‏       خوشبویى خاك قبر گردیده دلیلش‏

 

آرى خاك مزار حسین علیه السلام سرمه چشم عاشقان و شیفتگانش بوده و ایشان را مجنون وار به سوى خود مى‏كشاند.

 

از آنجایى كه هدف این كتاب بر شمردن آثار و بركات سیدالشهدا علیه السلام است، از تفصیل در مطلب پرهیز كرده و علاقه‏مندان به این مقوله را به كتاب‌هاى مربوط ارجاع مى‏دهد.

 

و اما آثار و بركاتى كه مى‌توان براى تربت پاك حسینى برشمرد عبارتند از:



تأثیر تماس اعضاى بدن با تربت

 

یكى از آثار و بركات تربت سیدالشهدا علیه السلام این است كه متبرك نمودن بدن و صورت با آن تربت شریف تأثیر معنوى زیادى بر انسان خواهد گذاشت، از این رو از بعضى بزرگان دین و امامان معصوم نقل شده كه بعد از نماز، بدن و صورت خویش را با مهر كربلا متبرك مى‌كنند. و نیز دستور داده‏اند كه قبل از خوردن تربت جهت شفا گرفتن، آن را بوسیده و با اعضاى بدن تماس داده شود.

 

امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند متعال تربت جدم حسین علیه السلام را شفاى هر درد، و ایمنى از هر خوفى قرار داده است؛ پس هرگاه یكى از شما خواست از آن خاك تناول كند، ببوسد و آن را به چشم گذارد و بر سایر اعضاى بدنش تماس دهد...»(1)



سجده بر تربت

 

یكى دیگر از بركات و آثار خاك مزار امام حسین علیه السلام این است كه سجده بر آن تربت پاك حجاب‌هاى ظلمانى را كنار زده و در توجه حق تعالى به نمازگزار مؤثر است. امام صادق علیه السلام در این باره مى‏فرماید: «همانا سجود بر تربت حسین علیه السلام حجاب‌هاى هفتگانه را پاره مى‌كند.»(2)

 

لازم به ذكر است كه مراد از «حجاب» در كتاب و سنت، همان حجاب‌هایى است كه بین بنده و خالق حایل شده و او را از شهود خداوند محجوب مى‌سازد كه در مرحله اول، حجاب‌هاى ظلمانى و در مرحله دوم، حجاب‌هاى نورانى برطرف مى‏شود اما مراد از حجاب‌هاى هفتگانه، ظاهراً حجاب‌هاى ظلمانى است. سجده بر تربت حضرت سیدالشهدا علیه السلام این خاصیت را دارد كه در صورت معرفت به حق حضرت و ولایت او، حجاب‌ها را دریده و راهگشاى وصول به كمالات انسانى باشد.

 

سجده بر خاك سر كوى تو آرند خلایق      جان فداى تو كه هم قبله و هم قبله نمایى

 

و اما در خصوص این كه در میان شیعه معمول است از خاك مقدس كربلا یعنى تربت كنار قبر سیدالشهدا علیه السلام خاك برداشته و با آن مُهر درست كرده و غالباً در نماز، به آن سجده مى‏كنند بدین خاطر است كه از خاك زمین بوده و به تمامى خاك‌ها مى‏توان سجده كرد، و از طرفى خاك كربلا به لحاظ شهادت امام حسین علیه السلام و یاران با وفایش شرافت پیدا كرده است، به طورى كه اهل‌بیت علیهم السلام نیز به ما فرموده‏اند در هر نمازى كه سجده بر تربت كربلا باشد خداوند آن نماز را به خاطر آن حضرت قبول مى‏كند. چنانكه حضرت صادق علیه السلام از خاك كربلا درون كیسه‏اى ریخته و در سجاده همراه داشت، در هنگام نماز آن كیسه را باز مى‏كرد و بر آن سجده مى‏نمود.

 

شفا یافتن

 

از جمله آثار و بركات قطعى تربت پاك سیدالشهدا علیه السلام شفا بودن آن براى دردها و آلام انسان است. روایاتى كه دلالت بر این امر دارند به سه دسته تقسیم مى‏شوند:

 

1- روایاتى است كه شفا بودن را براى تربتى كه از خود قبر شریف برداشته شود مخصوص كرده است، چنانكه امام صادق علیه السلام فرمود: «به درستى كه نزد سر حسین علیه السلام تربت سرخى است كه شفاى هر دردى غیر از مرگ مى‌باشد.»(3)

 

2- روایاتى است كه با تعبیرات مختلف توسعه‏اى از بیست ذراع تا پنج فرسخ و یا ده میل را براى آن قائل است. چنانكه امام صادق علیه السلام فرمود: «حریم مزار حسین علیه السلام پنج فرسخ از چهار جانب قبر است.»(4)

 

3- روایاتى است كه به طور مطلق جنبه شفا بودن تربت را مطرح نموده‏اند. چنانكه امام صادق علیه السلام فرمود: «خاك مزار امام حسین علیه السلام براى هر دردى شفاست.»(5)

 

تا شفا بخشد روان و جسم هر بیمار را       در حریم وصل خود خاك شفا دارد حسین‏

 

و نیز امام رضا علیه السلام فرمود: «خوردن گِل، مانند خوردن مردار و خون و گوشت خوك، حرام است مگر گِل مزار حسین علیه السلام، به درستى كه در آن شفاى هر درد و امنیت از هر ترسى است.»(6)



حكایت

 

عالم زاهد پرهیزگار حجةالاسلام والمسلمین مرحوم آقاى حاج شیخ محمدحسن عالم نجف آبادى(ره) نقل فرمودند: «من در زمان مرجعیت مرحوم آیة الله آخوندى خراسانى (ره) كه در نجف اشرف مشغول تحصیل بودم مریض شدم و این بیمارى مدتى طول كشید و پرستارى مرا بعضى از طلاب در همان حجره مدرسه بر عهده داشتند. پس از چندى بیمارى من به قدرى شدید شد كه اطبا از شفا یافتنم مأیوس شدند و دیگر براى معالجه‏ام نیامدند، و من در حال تب شدید گاهى بیهوش مى‏شدم و گاهى به هوش مى‌آمدم.

 

یكى از رفقا كه مرا پرستارى مى‏كرد شنیده بود كه عالم زاهد مرحوم آیة الله آقاى حاج على محمد نجف آبادى قدس سره مقدارى از تربت اصلى حضرت سیدالشهدا علیه السلام را دارد. او به منزل معظم له رفته و از وى خواسته بود كه قدرى از آن تربت را بدهد كه به من بخورانند تا شفا یابم. ایشان فرموده بود: من به قدر یك عدس تربت دارم و آن را گذاشته‌ام كه بعد از مرگم در كفنم بگذارند. آن آقا ناراحت شده و گفته بود: حالا كه ما از همه جا مأیوس شده و به شما پناه آورده‏ایم شما هم از دادن تربت خوددارى مى‏كنید؟ این بیمار در حال احتضار است و مى‏میرد.

 

مرحوم آیة الله آقاى حاج على محمد، دلش به حال بیمار سوخته و قدرى از آن تربت كه از جان خودش عزیزترش مى داشت به آن شخص داده بود. تربت را با آب مخصوصى كه وارد شده در آب حل كرده و به حلق من ریخته بودند. من كه در حال بیهوشى به سر مى‏بردم، ناگهان چشمان خود را باز كرده و دیدم رفقا اطراف بسترم نشسته‏اند، خوب دقیق شدم و آنان را شناختم و قصه تربت را كه به حلقم ریخته بودند برایم شرح دادند.

 

كم كم در خود احساس نیرو و نشاط كردم و حركتى به خود داده، نشستم، دیدم نشاط بیشترى دارم برخاستم و ایستادم، و چون یقین كردم كه به بركت تربت مقدس امام حسین علیه السلام شفا یافتم حال خوشى پیدا كردم و به رفقا گفتم: از شما خواهش مى‌كنم كه از حجره بیرون بروید، چون مى‏خواهم زیارت عاشورا را بخوانم رفقا از حجره بیرون رفتند و من در حجره را بستم و بدون احساس ضعف با آن حال خوشى كه قابل وصف كردن نیست مشغول خواندن زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام شدم.»(7)

 

آرى، شفاى بیماران به وسیله تربت آن حضرت یكى از بركاتى است كه خداوند متعال در عوض شهادت امام حسین علیه السلام به وى عطا فرموده است .



تأثیر كام برداشتن اطفال با تربت

 

كام برداشتن اطفال با تربت امام حسین علیه السلام موجب ایمنى كودك مى‌شود چنانكه امام صادق علیه‌السلام فرمود:

 

«كام فرزندانتان را با تربت حسین علیه السلام باز كنید كه آن امان است.»(8)



تأثیر تربت حسین ، همراه جنازه

 

صاحب كتاب «مدارك الاحكام» مى‌نویسد: در زمان حضرت صادق علیه السلام زن زاینه‏اى بود، بچه‏هایى كه از زنا به دنیا مى‌آورد در تنور مى‏انداخت و مى‏سوزانید. وقتى كه مُرد، پس از غسل و كفن او را به خاك سپردند، اما زمین جنازه‏اش را بیرون انداخت. جاى دیگر او را دفن كردند باز زمین او را نپذیرفت تا سه مرتبه، آنگاه مادرش به امام صادق علیه السلام متمسك شد: اى پسر پیغمبر به فریادم برس.

 

فرمود: كارش چه بود؟ عرض كردند زنا و سوزاندن بچه‏هاى حرامزاده. فرمود: هیچ مخلوقى حق ندارد مخلوقى را بسوزاند، سوزاندن به آتش مخصوص خالق است عرض كرد حالا چه كنم؟ فرمود: مقدارى از تربت حسین علیه السلام با او در قبر بگذارید. تربت حسین علیه السلام امان است. همراهش گذاشتند زمین او را پذیرفت.

 

در توقیع مبارك حضرت حجة بن الحسن(عج) نیز اذن داده شده است. یكى از شیعیان به حضرت (در زمان غیبت صغرى توسط نایب خاص حضرت) مى‏نویسد: آیا جایز است ما تربت حسین علیه السلام را با میت در قبر بگذاریم، یا با تربت حسین روى كفن بنویسیم؟

 

حضرت در پاسخ مرقوم مى‏فرمایند: هر دو كار پسندیده است. البته باید رعایت احترام تربت بشود. مُهر یا تربت، مقابل یا زیر صورت میت باشد، بلكه به بركت خاك قبر حسین علیه السلام قبر میت محل امنى از هر بلا و آفت و عذابى گردد.(9)



تسبیح تربت

 

از حضرت صاحب الزمان(عج) روایت شده كه فرمود: «هر كس تسبیح تربت امام حسین علیه السلام را در دست گیرد و ذكر را فراموش كند، ثواب ذكر براى او نوشته مى‏شود.»(10)

 

و امام صادق فرمود: «یك ذكر یا استغفار كه با تسبیح تربت حسین علیه السلام گفته شود برابر است با هفتاد ذكر كه با چیز دیگر گفته شود.»

 

 

 

پى‌نوشت‌ها:

 

1- وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 4، ص 1033.

 

2- كافى، مرحوم كلینى، ج 4، ص 588.

 

3- كامل الزیارات، ابن قولویه، ص 272.

 

4- مكارم الاخلاق، طبرسى، ج 1، ص 360.

 

5- كافى، مرحوم كلینى، ج 1، ص 360.

 

6- تهذیب الاحكام، شیخ طوسى، ج 6، ص 74.

 

7- نقل از كتاب "سیدالشهدا"، آیت الله شهید دستغیب، ص 166.

 

8- وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 4، ص 1033.

 

9- وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 4، ص 1033.

10- بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 44، ص 280.

 





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
(تعداد کل صفحات:15)      [ <>   [ 6 ]   [ 7 ]   [ 8 ]   [ 9 ]   [ 10 ]   [ 11 ]   [ 12 ]   [ 13 ]   [ 14 ]   [ 15 ]  

.: Weblog Themes By Rasekhoon:.