امام حسن مجتبى علیه السلام  خطاب به برادرش سیدالشهدا علیه السلام:  یا اباعبدالله! هیچ روزى (در سختی و بزرگی مصیبت) مانند روز تو نیست.       نه سیدالشهدا، بر جدال طاقت داشت                      نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت کشید پا ز رکاب آن خلاصهی ایجاد                           به رنگ پرتو خورشید بر زمین افتاد هوا ز جور مخالف چو  قیرگون گردید                          عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد                            اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد   بیرقهای خونین عاشورا به علامت حلول روز انتقام مظلوم از ظالم هر چه بیشتر برافراشته كنید. (امام روح الله)   هـر قطـره ی خـون حکایت از دریا گفت یک لب به سخن شکفت و یک دنیا گفت از عشـق بــه جان عـالمی شـور افکنـد شعــری کـه حسـین روز عـاشورا گفت   انسان وقتی در مسأله عاشورا غور می كند،از عظمت تأثیر آن حادثه به دهشت می افتد و فكر می كند كسانی كه از آن محرومند،این خلأ را چگونه می توانند پُر كنند.  (امام خامنه ای)   ذوالجناح آمد نگاهش پرغبار                        ذوالجناح آمد ولیکن بی سوار   از باب استعاره نیست اگر عاشورا را قلب تاریخ گفتهاند. زمان هر سال در محرّم تجدید میشود و حیات انسان هر بار در سیدالشهدا.  (شهید سید مرتضی آوینی) *** کم کم غروب واقعه از راه می رسید یک زن میان دشت، سراسیمه می دوید مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش قطره به قطره سرخ و غریبانه می چکید آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد باید حماسه پشت حماسه می آفرید   امام صادق علیه السلام: مصیبت روز عاشورا از تمام روز هاى دیگر بزرگتر است.     از خروش اسب شاهنشاه عشق زلزله افتاد در خرگاه عشق بانوان از خیمه، بیرون ریختند در زمان، شور نشور انگیختند   تكلیف ما را سیدالشهداء معلوم كرده است در میدان جنگ از قلت عدد نترسید, از شهادت نترسید. (امام روح الله)   ***** آنان را كه از مرگ میترسند از كربلا میرانند... و مگر نه آنكه گردنها را باریك آفریدهاند تا در مقتل كربلای عشق آسانتر بریده شوند؟ و مگر نه آنكه از پسر آدم عهدی ازلی ستاندهاند كه حسین را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشند؟ (شهید سید مرتضی آوینی)   سر قافله ی شام بلایى زینب تو شیر زن کرب و بلایى زینب در عصر به خون نشسته ی عاشورا سرچشمه اى از صبر خدایى زینب   امام باقر علیه السلام: چون یارى خدا بین آسمان و زمین بر حسین بن على نازل شد، حضرت بین یارى و ملاقات خداوند، ملاقات را انتخاب كرد.   حسین مانده و زینب، وداع آخر را گرفته مویهكنان، مركب برادر را كجاست مقصدت؟ ای تكسوار عرصهی عشق! ببین به هر قدمت، دیدگان خواهر را     عاشورا یك حادثه ی تاریخی صرف نبود؛عاشورا یك فرهنگ،یك جریان مستمر و یك سرمشق دایمی برای امت اسلام بود. (امام خامنه ای)  *** ذوالجناحا از چه خود را باختی                             جان زینب را کجا انداختی   صحرای كربلا به وسعت تاریخ است و كار به یك «یالیتنی كنت معكم» ختم نمیشود. اگر مرد میدان صداقتی، نیك در خویش بنگر كه تو را نیز با مرگ انسی اینگونه است یا خیر!... (شهید سید مرتضی آوینی) ***** یا قمر بنی هاشم! یا اباالغوث ادركنی...       از تشنگیت فرات دلخون گردید                                   واللَّه که آبروى آبى عباس   امام سجاد علیه السلام: خدا عمویم عباس را رحمت کند، او خود را فدای برادرش حسین علیه السلام نمود. از جان خود گذشت و هر دو دستش قطع شد.  خداوند همانند جعفر طیّار به او دو بال عطا فرمود که در بهشت با فرشتگان پرواز کند.   تو نخل بند همتی یا عباس تو كوه رفیع غیرتی یا عباس آب از تو خجالت زده شد ای ساقی درهای وجود حاجتی یا عباس   امام صادق علیه السلام: عمویم، عباس بن علی، بصیرتی نافذ و ایمانی محکم و پایدار داشت و در رکاب امام حسین علیه السلام جهادی نیکو کرد تا به شهادت رسید. ای باغ گل کنار رود ای ساقی ! بر سعی و صفای تو درود ای ساقی تا داشتی از علقمه یک قطره ی آب از اسب نیامدی فرود ای ساقی !   ***** تصویر شکسته اش اهورایی بود                          چشمان به خون نشسته، رؤیایی بود یکسو علم و مشک و کناری دیگر                           دستان بریده اش تماشایی بود   امام سجاد علیه السلام: عباس نزد خدای متعال مقامی دارد که تمام شهدا در قیامت به آن غبطه میخورند.   چون مشک اگر چه ناامیدم کردی شرمندة آخرین شهیدم کردی ای دست جدا، دست مریزاد که خوب در محضر عشق، روسپیدم کردی   امام حسین علیه السلام: «یا عباس! ... بنفسی انت یا اخی» برادرم عباس! جانم به فدایت. ***** امام صادق علیه السلام: كسى كه شب عاشورا در كنار مرقد حسین سحر كند، روز قیامت خداوند را در حالى ملاقات مىكند كه آغشته به خونش باشد مانند كسى كه در میدان كربلا و در كنار حسین كشته شده باشد. ***** اجرک الله یا بقیة الله    من از زیارت ناحیه ات خوب دانستم                           كسی شكسته است شیشه ی غرور تو راپیامک های تاسوعا و عاشورا


   سپاه عمر سعد كه قبلاً آرایش و منظم شده بودند بر امام (علیه السلام) یورش بردند، عبدالله بن حوزه تمیمى نیز جزو آنان بود هراسان پیش آمد و با صداى بلند داد مىزد و مىپرسید: حسین در میان شماست؟ (أفیكم حسین؟) كسى به او جواب نمىداد و او باز هم تكرار مىكرد تا در مرتبه سوم كه تكرار كرد یكى از یاران امام حسین (علیه السلام) در حالى كه به او اشاره مىكرد گفت: حسین این است چه میخواهى؟ با كمال پرورئى و بى ادبى جسارت كرد و گفت: یا حسین! تو را به آتش دوزخ مژده باد!!، امام (علیه السلام) در پاسخ او فرمود: تو دروغ مىگویى، من بر خداى آمرزنده كریم و شفاعتپذیر كه امرش مطاع است وارد مىشوم، تو كیستى؟ گفت من پسر حوزه ام. پس از آنكه خودش را معرفى كرد، امام(علیه السلام) دستهایش را بسوى آسمان بلند نمود به اندازهای كه سفیدى زیر بلغش ظاهر شد و او را به تناسب اسمش نفرین كرد: اللهم حزه الى النار خداوندا او را به جانب آتش بكش.(1) پسر حوزه كه نفرین امام را شنید خشمگین شد، تازیانهاى بر اسب خود زد تا از نهرى كه جلویش بود بپرد و به امام حمله كند، با پریدن اسب از پشت زین افتاد و یكى از پاهایش در ركاب گیر كرد، اسب رم كرد و او را به اینطرف و آنطرف زد پایش از چند جا شكست و جدا شد و هنوز پاى دیگرش در ركاب آویزان بود، اسب بدن نیمه جانش را بر هر سنگ و بوتهاى میزد تا از دنیا رفت(2) (و دعاى امام مستجاب گردید). مسروق بن وائل حضرمى نقل مىكند: من از جلوداران و پیشتازان لشكرى بودم كه به جنگ با حسین آماده شده بود، مىخواستم اول كسى بوده باشم كه سر حسین را مىگیرد و براى ابن زیاد جهت گرفتن جایزه هدیه مىبرد. هنگامیكه دیدم چگونه نفرین امام درباره پسر حوزه مستجاب شد فهمیدم این اهل بیت نزد خدا داراى احترام و منزلت خاصى مىباشند، به همین جهت لشكر ابن سعد را ترك كردم و گفتم: من نباید با آنان بجنگم كه اهل جهنم باشم، لا اقاتلهم فأكون فى النار).(3)   پی نوشت ها: 1- حوزه در فارسى بمعناى جانب و ناحیه و كرانه میآمد. لذا امام (علیه السلام) از خداوند تقاضا كرد حزه الى النار یعنى او را به جانب آتش روانه ساز. 2- در بعض تواریخ از قبیل انساب الاشراف و كامل ابن اثیر نوشتهاند: بالاخره اسب به سوى خندقى كه در آن آتش افروخته بودند دوید و بدن تكه تكهاش را در آتش انداخت و بدینوسیله قبل از آتش آخرت، به آتش دنیا نیز گرفتار گردید. ضمناً منابع مزبور و علاوه بر آنها مقتل خوارزمى نیز در ج 1 ص 249 به دنبال دعاى فوق این جمله را افزودهاند: ... و أذقه حرها قبل مصیره الى نار ایخره و مزه آتش دنیا را قبل از آتش آخرت به او بچشان. پس از مشاهده این جریان، امام سر به خاك نهاد و به شكرانه استجابت نفرینش، سجده شكر بجاى آورد. 3- كامل ابن اثیر ج 4 ص27.       منبع: مقتل مقرم، سید عبدالرزاق مقرم (ره)، مترجم: عبدالرحیم عقیقى بخشایشىاجابت نفرین امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا

   امام حسین(علیه السلام) پس از تنظیم صفوف لشكر خود، سوار بر اسب شد و مقدارى راه از خیمهها فاصله گرفت، آنگاه در مقابل لشكر عمر با صداى بلند و رسا به آنان چنین فرمود: ایها الناس! حرف مرا بشنوید، و در جنگ و خونریزى عجله مكنید تا من وظیفه خود را كه موعظه و نصیحت شما است انجام دهم، و تا علت آمدنم را به این سرزمین توضیح دهم، اگر به سخنم گوش دادید و عذر مرا پذیرفتند و با من از در انصاف و عدل وارد شدید معلوم مىشود راه سعادت و خوشبختى را دریافتهاند و دلیلى براى جنگ با من نخواهید داشت، لكن اگر عذرم را بپذیرفتید و از در انصاف و داد و با من وارد نشدید آنگاه مىتوانید همه دست به دست هم بدهید و بدون مهلت تصمیم باطلتان را اجرا كنید ولى در این صورت دیگر امر بر شما مشتبه نمانده است، و پشتیبان من آن خدایى است كه قرآن را نازل كرده و یار و یاور نیكوكاران است. چون سخن امام به اینجا رسید، صداى گریه و شیون از بعضى زنان و اطفال كه صداى امام را مىشنیدند بلند شد. لذا امام (علیه السلام) سخن خود را قطع كرد و به حضرت ابوالفضل و على اكبر دستور داد بروید زنها را ساكت كنید، به خدا قسم هنوز گریههاى بسیارى در پیش دارند فلعمرى لیكثر بكاؤهن. چون زنان و كودكان آرام شدند، امام (علیه السلام) دوباره شروع به سخن كرد و پس از حمد و سپاس خداى تعالى و درود بى پایان بر محمد و آلش، و بر فرشتگان و همه پیامبران چنین فرمود: حمد و سپاس خداى را كه دنیا را محل فنا و زوال قرار داد، دنیا اهل خود را تغییر مىدهد و آنان را دگرگون مىسازد، مغرور كسى است كه گول دنیا را بخورد و بدبخت كسى است كه شیفته و فریفته آن بشود، مردم! دنیا گولتان نزند كه هر كس با او اعتماد كند نا امیدش مىسازد، و هر كس به او چشم طمع نزند بورزد مأیوس و ناامیدش مىكند، من شما را بر امرى مىبینم هم پیمان شدهاید كه خشم خدا را بر ضد خود برانگیختهاید، و بواسطه آن خداوند از شما اعراض كرده و غضبش را بر شما روا داشته و رحمتش را بر شما را حرام كرده است. چه نیكو پروردگارى است خداى ما، و چه بد بندگانى هستید شما، شماایكه به فرمان او اقرار كرده و به پیامبرش محمد(صلى الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردید و سپس براى كشتن اهل بیت و فرزندانش یورش بردید، شیطان بر شما مسلط شده است تا خداى بزرگ را فراموش كردهاید، ننگ بر شما و بر هدف شما، ما براى خدا آفریده شدهایم و به سوى او برمى گردیم. پس از بیان فوق افزود: اینان مردمى هستند كه پس از ایمان به كفر گرائیدند (و چون بخود ستم كردهاند) از رحمت خدا دور باد این قوم ستمگر. در این قسمت از خطبه، امام علت و ریشه انحراف مردم را بررسى مىكند و به آنان گوشزد مىكند كه شما به خاطر طمع دنیا و وعدههایی كه به شما دادهاند حاضر شدید كمر به قتل فرزند پیغمبر ببندید. و خلاصه زرق و برق دنیاست كه موجب شقاوت و بدبختى انسان مىشود.     اى مردم! به من بگوئید من چه كسى هستم؟ آنگاه بخود آئید و خویشتن را نكوهش كنید، و ببینید آیا كشتن و هتك حرمت من براى شما جایز است؟ مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر من فرزند وصى و پسر عموى پیغمبر شما نیستم؟ مگر من پسر كسى نیستم كه او پیش از همه مسلمانان ایمان آورد؟ و پیش از همه، رسالت پیامبر را تصدیق كرد؟ آیا حمزه سید الشهداء، عموى پدر من نیست؟ آیا جعفر طیار عموى خود من نیست؟ مگر شما سخن پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) را درباره من و برادرم نشنیدهاید كه فرمود: این دو، سروران جوانان اهل بهشتند؟ اگر سخنان مرا تصدیق مىكنید، اینها همه حقند و كوچكترین خلاف واقعى، در آنهانیست، زیرا هنوز در طول عمر خود از آن روزى كه فهمیدهام خداوند بر دروغگویان غضب كرده و دروغ را به خودش برمىگرداند، هرگز دروغ نگفتهام. و اگر گفتارم را باور ندارید، اینك هنوز برخى از صحابه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در قید حیات هستند، مىتوانید از آنها بپرسید، از جابر بن عبدالله انصارى، ابو سعید خدرى، سهل بن سعد ساعدى، زید بن ارقم، انس بن مالك از اینان بپرسید اینها همه سخنان پیغمبر را درباره من و برادرم از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) شنیدهاند و بدانید همین یك جمله مىتواند مانع شما گردد تا دست از كشتن و ریختن خون من بردارید. ادامه در ادامه مطلب  نخستین خطبه امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا


ادامه مطلب
   امام حسین(علیه السلام) در آخرین لحظات حیات و زندگى، چشمهایش را باز كرد و به سوى آسمان متوجه شد و براى آخرین بار با پروردگار خود چنین راز و نیاز كرد: اللهم متعالى المكان، عظیم الجبروت، شدیدالمحال، غنى عن الخلائق، عریض الكبریاء، قادر على ما تشاء، قریب اذا دعیت، محیط بما خلقت، قابل التوبه لمن تاب الیك، قادر على ما اردت، تدرك ما طلبت، شكور اذا شكرت، ذكور اذا ذكرت، ادعوك محتاجاً، و ارغب الیك فقیراً، و افزع الیك خائفاً، و آبكى مكروباً، و استعین بك ضعیفاً، اتوكل علیك كافیاً. اللهم احكم بیننا و بین قومنا فأنهم غرونا و خذلونا و غدروابنا و قتلونا، و نحن عتره نبیك و ولد حبیبك محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) اصطفیته بالرساله و ائتمنته على الوحى، فاجعل لنا من امرنا فرجاً و مخرجاً یا ارحم الراحمین.(1) صبراً على قضائك یا رب لا اله سواك یا غیاث المستغیثین(2) مالى رب سواك و لا معبود غیرك صبراً على حكمك یا غیاث من لا غیاث له یا دائماً لا نفاذله، یا محیى الموتى، یا قائماً على كل نفس بما كسبت، احكم بینى و بینهم و انت خیرا الحاكمین.(3)       خداوندا! تو در میان ما و این مردم داورى كن، كه آنها درباره ما مكر و حیله كردند و دست از یارى ما برداشتند، در مورد ما عهد شكنى و خیانت كردند و ما را كه عترت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) و فرزندان حبیب تو محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) هستیم كشتند، پیامبرى كه تو او را به رسالت خویش برگزیدى، و امین وحى خود قرارش دادى، اى ارحم الراحمین در حوادث براى ما گشایش، و در گرفتاریها برایمان رهایى عنایت فرما. و در نهایت مناجات خود را با این كلمات به پایان برد: اى پروردگار! كه جز تو خدائى نیست در مقابل قضا و قدرت شكیبایم، اى فریادرس دادخواهان كه جز تو مرا پروردگارى و معبودى نیست بر حكم و تقدیرت صابر و شكیبایم، اى فریادرس بی كسان! اى همیشه زنده بى پایان! اى زنده كننده مردگان! اى ثابت و برقرارى كه هر كسى را با كردارش مىسنجى! میان من و این مردم حكم كن كه تو بهترین حكم كنندگانى.(4)   پی نوشت ها: 1- مصباح المتهجد و الاقبال. 2- اسرار الشهداء، ص 423. 3- ریاض المصائب، ص 33. 4- پس از آن صورت بر خاك گذاشت و فرمود: بسم الله و بالله و فى سبیل الله و على مله رسول الله (لهوف). بدینسان خون حسین(علیه السلام) و یاران او به زمین ریخت و از آن خون درخت آزادى و آزادگى رویید و بر همه آشكار شد كه دشمنى با حسین (علیه السلام) و یاران او علتى جز پلیدى و پستى اى كه بر نهاد كوفیان چیره گشته و آنان را دشمن نیكمردان و پاك نهادان ساخته بود چندان كه آزار جوانمردان را سرافرازى خویش مىشمردند و آنان را یك نوع سربلندى و افتخار خود مىدانستند چیز دیگرى نبود...!       منبع: مقتل مقرم، سید عبدالرزاق مقرم (ره)، مترجم: عبدالرحیم عقیقى بخشایشىآخرین دعا و آخرین مناجات امام حسین(علیه السلام) در عاشورا

   آنگاه كه امام حسین(علیه السلام) در قتلگاه، در خون خود غوطه ور بود اسب وى آمد دور بدن غرقه به خون و مجروح امام مىگشت و پیشانى خود را به خون مقدسش آغشته مىكرد.(1) عمر سعد كه این حالت را از آن حیوان مشاهده كرد دستور داد: او را بگیرند كه از بهترین اسبهاى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) است، سواران اطراف اسب را محاصره كردند تا آن را دستگیر نمایند ولى اسب بر آنان تاخت و با پاهاى خود چهل نفر پیاده و ده نفر سواره نظام را به درك فرستاد. پس از مشاهده این امر مجدداً عمر سعد دستور داد آنرا آزاد بگذارید تا ببینم چه مىكند، همین كه آن را آزاد گذاشتند نزدیك بدن به خون غلطیده امام (علیه السلام) آمد و پیوسته یال و كاكل خود را بخون شریفش مىمالید و آن را مىبوئید و با صداى بلند شیهه مىكشید.(2) از امام محمد باقر(علیه السلام) روایت شده است: اسب امام در آن حال مىگفت: الظلیمه، الظلیمه، من أمه قتلت ابن بنت نبیها. پس از آنكه سر و گردن خود را بخون آغشته كرد، صیحه كنان و شیهه زنان به سوى خیمهها آمد تا خبر شهادت صاحب خود را به زن و فرزندان امام (علیه السلام) برساند.(3) همین كه زنان حرم نگاهشان به اسب بى صاحب افتاد و دیدند كه با شرمندگى و سرافكندگى، و با زین كج و واژگون بسوى خیمهها می آمد، با موى پریشان و روى گشوده مویه كنان و بر سر و سینه زنان از خیام حرم بیرون دویدند و به سوى قتلگاه روى آوردند(4) خرجن من الخدور، ناشات الشعور، على الخدود لا طمات، و للوجوه سافرات، و بالعویل داعیات، و بعد العز مذللات، والى مصرع الحسین، مبادرات. ام كلثوم شیوه كنان ناله مىزد و مىگفت: وا محمدآه، وا ابتآه، وا سیداه، وا جعفرآه، وا حمزتآه، هذا حسین بالعمر صریح بكربلاء... این حسین است كه در آفتاب سوزان روى زمین افتاده است.(5) زینب (علیها السلام) فریاد مىكشید و مىگفت:وا اخاه! وا سیداه! و اهل بیتاه، لیت السماء أطبقت على الأرض، و لیت الجبال تدكدكت على السهل...(6) اى برادر من! اى پیشواى من! ای كاش طاق آسمان به زمین فرود مىآمد، ای كاش كوهها سیل صفت برسینه دشتها و بیابانها فرو مىریخت، این سخن می گفت و بسوى امام حسین(علیه السلام) مىآمد. وقتى كه نزدیك رسید دید عمر سعد با گروهى از یارانش كنار امام (علیه السلام) ایستادهاند و گروه دیگرى عزیز دلش را هدف تیر و دستخوش شمشیر قرار دادهاند زینب خطاب به عمر سعد كرد و گفت: أیقتل ابو عبدالله و أنت تنظر الیه؟ اى پسر سعد برادرم را مىكشند و تو ایستاده و نگاه میكنى؟! عمر سعد دلش بحال زینب (علیها السلام) سوخت و اشكش جارى شد، در عین حال روى از وى برتافت و چیزى نگفت.(7) و چون حضرت زینب (علیهاالسلام) دید كه عمر سعد اعتنا نكرد صدایش را بلند كرد و گفت: و یحكم أما فیكم مسلم واى بر شما! آیا در تمام شما مردم یك نفر مسلمان نیست؟ باز هم كسى به زینب(علیهاالسلام) جواب نداد.(8) آنگاه كه اضطراب بیش از حد زینب را مشاهده كرد. دستور داد: بى درنگ وارد گودال قتلگاه بشوید و كارش را بسازید، انزلواله و اریحوه. از میان همه، شمر پیشى گرفت و پس از ورود به گودى نخست لگدى بر وى زد، آنگاه روى سینهاش نشست با یك دست محاسن شریفش را گرفت و با دست دیگر دروازه ضربه شمشیر بر بدنش وارد ساخت(9) و در پایان سرش را از بدن جدا كرد. (لعنت خدا بر قوم ستمگر).   پی نوشت ها: 1- امالى صدوق مجلس 30 و مقتل خوارزمى ج 2 ص 37 و تظللم الزهراء ص 128. 2- تظللم الزهراء ص 129. 3- مقتل خوارزمى ج 2 ص 37. 4- زیارت ناحیه مقدسه. 5- مقتل خوارزمى ج 2 ص 27. 6- لهوف ص 73. 7- كامل ابن اثیر ج 4 ص 32. 8- ارشاد مرحوم مفید. 9- مقتل العوالم ص 100 و مقتل خوارزمى ج 2 ص 73.       منبع: مقتل مقرم، سید عبدالرزاق مقرم (ره)، مترجم: عبدالرحیم عقیقى بخشایشىداستان اسب امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا

     امام حسین(علیه السلام) فرمودند: من مرگ را جز خوشبختى نمىدانم و زندگى با ستمكاران را چیزى جز نكبت و رنج نمىشمارم. روز عاشورا تمامش با حزن و اندوه بر اهل بیت (علیهم السلام) گذشت، آثار فجایع بنى امیه در آن روز دل هر شنونده را آب و چشمانش را خونبار مىكند، در آن روز جز فریاد زنانى كه كسان خود را از دست داده بودند، و جز آه و ناله مادران داغدیده و دلسوختههاى محزون صداى دیگرى شنیده نمىشد، و هر كسى جز افراد پریشان مویى كه رنج مصیبت، آنان را از پاى در آورده، و غبار آلودهایى كه خاك بر سر افشانده بودند دیده نمىشد. گروهى بر سر و سینه مىزدند، گویى مردم همه در حال سكر و بى هوشى بسر مىبرند كه نه مست بودند و نه بیهوش ولى سوز و گداز مصیبت، بیش از حد، غم و اندوه، بسیار بزرگ و عظیم بود اگر روزنهاى از عالم بالا بسویت باز شود آنگاه خواهى شنید كه عالم ملكوت غرق در ضجه و ناله و حوران بهشت در غرفههاى آن در آه و فعان و امامان راستین به گریه و شیون در سوگ نشستهاند. آرى چرا چنین نباشد كه یادگار رسالت و خورشید خلافت و نشان امامت، فرزند پیغمبر مصطفى (صلى الله علیه و آله و سلم) و پاره تن فاطمه زهرا و جگر گوشه وصى مرتضى و برادر حسن مجتبى و حجت خدا بر جهانیان، شهید شده است. براى عزاى او گریه كم و غمگسارى اندك است، اگر در این مصیبت بزرگ دلها پاره پاره شود و جانها قالب تهى كنند هنوز كم است و كسى حق آن را اداء نكرده است. چرا این زندگى حیوانى فدا نگردد و حال آنكه سر چشمه حیات اصیل و پاك انسانى را از بین بردهاند، و چرا این اشكهاى ناقابل نریزند و حال آنكه خون مظلوم دنیا، ثارالله را بر زمین ریختهاند و چگونه كشتى آفرینش، لنگر بگیرد و حال آنكه لنگر و لنگرگاه در تلاطم و خروش است؟ آیا مىشود اشك چشم افزایش پیدا نكند و حال آنكه پیوسته مىبیند قربانیان آل محمد را كه سر از بدن جدا و یا بدنهاى پاره پاره روى زمین داغ كربلا عرضه شمشیر بنى امیه گشتهاند و سرهاى مقدسشان را بالاى نیزه نصب كرده، شهر به شهر و دیار به دیار هدیه مىبرند. و مىبیند آنها را كه خود آبروى دنیا و آخرت بودهاند چگونه آب فرات را بر آنها بستند و با لب تشنه شریعه فرات شهیدشان كردند. تمام حیوانات و وحوش بیابان از آن استفاده مىكردند ولى زنان و كودكان اهل بیت پیغمبر از آن ممنوع بودند!! اسبهاى نیرومند و تازه نفسى برگزیدند و بر آن بدنهاى پاك و مطهر تاخت و تاز مىكردند و داستان غمانگیز سینه حسین (علیه السلام) زیر سم ستور گفتنى نیست. پیغمبر عظیم و بزرگ اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) به مجردى كه به یاد حسین و مصیبت او مىافتاد گریه مىكرد، بنابر این كسانى كه مىخواهند به او تأسى كنند و از او پیروى نمایند باید جلسات سوگ بر حسین (علیه السلام) برقرار كنند و همه اهل خانه را وادار كنند بر او گریه نمایند و به یكدیگر تسلیت بدهند و همانطور كه در حدیث از امام باقر (علیه السلام) وارد شده است، هنگام ملاقات به یكدیگر بگویند: عظم الله أجورنا و أجوركم بمصابنا بالحسین و جعلنا و ایاكم من الطالبین بثاره مع ولیه المهدى من آل محمد (صلى الله علیه و آله و سلم).(1)   عبدالله بن سنان روز عاشورا خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید، دید حضرت چهره مباركش گرفته و غمگین است و قطرات اشك از چشمان مباركش مانند مروارید بر گونه هایش مىغلطد. از وى پرسید: براى چه مىگریید یابن رسول الله؟ حضرت فرمود: مگر تو غافلى! و نمیدانى مصیبت ابى عبدالله در امروز بوده است؟ سپس به او دستور داد حال و شكل خود را مانند عزاداران و مصیبت دیدگان درست كند، تا بندها و تكمههاى خود را بگشاید، آستینها را بالا بزند و سر را برهنه نماید، آن روز را روزه كامل نگیرد ساعتى پس از عصر با آب افطار نماید كه در آن لحظات آتش جنگ خاموش شد، اگر پیغمبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) زنده بود او صاحب عزا بود.(2) امام كاظم (علیه السلام) هرگز در ایام دهه محرم خنده بر لبانش دیده نشد و پیوسته حزن و اندوه بر چهرهاش نقش بسته بود، و روز دهم از غم و غصه، و اندوه و مصیبت حضرت بود. امام هشتم على بن موسى الرضا (علیه السلام) مىفرمود: همه باید براى حسین بگریند زیرا در روز شهادت حسین، چشمان ما را جریحه دار و عزیزانمان را در كربلا بى كس و یار كردند. در زیارت ناحیه مقدسه امام زمان (علیه السلام) مىفرماید: (اى جد بزرگوارم) هر صبح و شب در غمت ناله مىزنم و عوض اشك برایت خون مىگریم فلاندبنك صباحاً و مساء و لأبكین علیك بدل الدموع، دما. با توجه به آنچه بیان شد آیا بر ما واجب نیست جامه انس و معمولى را باز كرده و لباس حزن و اندوه و گریه بپوشیم؟ و بدانیم چگونه مىبایست با سرپا كردن مجالس عزا، براى شهید عطشان در عاشوراى او احترام بگذاریم و تعظیم شعائر كنیم!!؟  ادامه در ادامه مطلبعزاداری ائمه اطهار در روز عاشورا


ادامه مطلب
   شب عاشورا یكى از سختترین شبهایى بود كه بر اهل بیت(علیهم السلام) گذشت، شبى بود كه رنجها و سختیها، بلاها و مصیبتها از یك طرف و از طرفى آزمایشها و آینده بسیار تاریك و وحشتناكى كه گرداگرد آنان فرا گرفته بود و پیوسته آژیر خطر روح لطیف و نازك كودكان را سوهان مىكشید، سنگدلى بنى امیه و پیروانشان تمام راهها و روزنههاى امید به حیات را بسته بود، صداى ضجه و ناله زنها، و فریاد جانسوز العطش كودكان و نگرانى بسیار رنج آور همه فضا را پر كرده بود. ضحاك بن عبدالله مشرقى نقل مىكند گروهى از لشكریان گشتى ابن سعد در آن شب عبورشان به ما افتاد یكى از آنها صداى تلاوت قرآن حسین بن على (علیه السلام) را شنید كه مىخواند: ولا تحسبن الذین كفروا انما نملى لهم خیرا لانفسهم، انما نمىلهم لیزدادوا انما و لهم عذاب میهن ما كان الله لیذر المومنین على ما انتم علیه حتى یمیز الخبیث من الطلیب. همین كه آن مرد مضمون این آیه را فهمید كه خداوند افراد خبیث را از افراد طیب جدا مىكند گفت: قسم به پروردگار كعبه نمونه افراد طیب و نیك مائیم كه خداوند تو را جزء طیبین قرار میدهد اگر مىخواهى از طیبین باشى بسوى ما فرا آى، و از آن گناهان بزرگ توبه كن، به خدا قسم ما از طیبین و شما خیشانید. آن مرد با استهزاء و مسخرگى گفت: و انا على ذلك من الشاهدین. 
     ادامه در ادامه مطلب    شعر امام حسین(علیه السلام) در شب عاشورا

 
ادامه مطلب
     حسین جان! بگذار تیرهای جفا، در چشم هایم بماند و به جای اشک، خون از آن ببارد! بگذار دنیا، در مقابل دیدگانم تیره و تار شود و روزگار، در پیش چشم هایم سیاه! بگذار چشم هایم نبیند؛ کودکانی را که از هُرم عطش، پیراهن های خود را بالا زده اند و سینه های خویش را به مشک های خالی چسبانده اند! بگذار چشم هایم نبیند، لب های ترک خورده ی دختر سه ساله ات را که از شدت عطش، اشک های شور عمه ی خویش را می مکد! بگذار چشم هایم نبیند؛ بی تابی های علی اصغر علیه السلام را که چون ماهی کوچک دور افتاده از آبی، دست و پا می زند! بگذار چشم هایم نبیند؛ نگاه منتظر سکینه را که چشم به راه فرات مانده است! بگذار چشم هایم نبیند؛ تن تب دار سجاد علیه السلام را که به آب اشک چشمان زینب علیهاالسلام ، سوز تب خویش را فرو می نشاند! مولای من؛ برادرم، حسین جان! اگر عباس علیه السلام ، تاب دیدن دل های سوخته و لب های خشکیده را داشت که سرانجامش به علقمه و چشم تیر خورده و دست بریده نمی کشید؛ بلکه پای بر دل خویش می گذاشت و علمدار لشکرت می ماند تا هیچ دشمنی نتواند به حریم خیمه هایت چشم طمع بدوزد. حسین جان! اکنون که قصه ی عطش کربلا، به مشک پاره ی سقای تشنه کامان پایان گرفته است، بگذار عباس با شرمساری اش در علقمه بماند و دیدگانش، کمر خمیده ی برادرش را نبیند و گوش هایش، شیون کودکان و زنان اهل حرم را در لحظه ی شکستن عمود خیمه ی علمدار سپاهت، نشنود! آقای مظلومم! بگذار چشم هایم بسته بماند تا آنچه بعد از شهادتم بر سر اهل حرمت می آید را نبینم: دشمنی که به سوی خیمه هایت حمله ور می شود، غل و زنجیری که جسم سجاد علیه السلام را در بر می گیرد، معجر سیاه و موی سپید زینب علیهاالسلام که در آتش خیمه ها می سوزد، قنداقه ی خونی علی اصغر علیه السلام که به غنیمت می رود، گوشواره های شکسته ای که گوش دخترانت را پاره می کند، گریه های نازدانه ای که داغ یتیمی و غم اسیری، دل کوچکش را می آزارد و ... . اما از همه سخت تر، دیدن غم غربت و تنهایی بر چهره ی خسته و خونین توست؛ در غروب غم ـ انگیزی که دیگر هیچ یاری برایت باقی نمانده است! حسین جان! بگذار عباست علیه السلام در علقمه بماند تا نبیند که چگونه لب های ترک خورده ات به خون گلویت تَر می شود و دشمن، بعد از کشتن تو با لب تشنه، آب را آزاد می سازد! بعد از تشنگی تو و کودکانت، همه دریاهای عالم بخشکد! منبع:تبیانبگذار چشم هایم نبیند!

   به تو می اندیشم. پس در خویش می شکنم و فرو می ریزم. به تو می اندیشم و ذوب می شوم در شرمِ خویش و در حقارتِ بزرگم. بر تو آیا چه گذشت، علمدار! آن گاه که بیرقِ سپاهِ کوچکِ برادر، در دستِ تو مانده بود. پس تو دستی برای نگاه داشتنش بر پیکر نداشتی و بیرق بر زمین افتاد. بر تو آیا چه گذشت، سقّا! آن گاه که فغان العطش، از خیمه ها بیرون می پاشید؛ پس تو سقّای کاروان بودی و شرم، خونِ تو را به جوش می آورد. حال تو مانده ای و تنهایی حسین. دیگر سپاهی نمانده است و برادر، تنهاست. همه ی سوارانِ عاشق، یک به یک، دلاورانه خاک را بوسیدند. اینک تویی، سقّا و علمدار، بشتاب که برای برادر یاوری جز تو نمانده است. و هنوز از خیمه ها صدای العطش می تراود. این مشک تهی را بر دوش افکن! بگذار این جماعت، خاطره ی علی را باز هم زنده و ایستاده ببینند. فرزند علی! ذوالفقارت را به آسمان نشانه بگیر و بگذار سُمِ اسبت، زمین را چون قلبِ دژخیمان بلرزاند. چه کسی است که در برابر تو خواهد ایستاد؟ فرات تورا می خوانَد که دیری است منتظرِ دلاوری چون توست. گام هایت، آبِ ساکنِ فرات را توفان می کند. بتاز مرد! آنان که در مقابل تو صف آراسته اند، دندان می نمایند. آیا کدام صف در هجومِ اسطوره وارِ تو، از هم نخواهد پاشید؟ نگهبانانِ آب، مبهوت می نگرند. گردبادی گویی برخاسته است، چنان که نینوا، در تاخت و تازش به هم پیچیده است. پهلوانی نشسته بر اسبی دلیر، تیغ علی در دست، مشکِ حسین بر دوش، راهِ فرات می پیماید. پس هر سربازی به سویی می گریزد. آخر، علمدار آمده است. کجا هستند آنان که سرِ حسین را می خواهند؟ اینک این برادر حسین است که به خونخواهیِ هاشمیان آمده است. راهِ فرات، به غرّش تیغِ اباالفضل گشوده می شود و مشکِ آب، پُر. سقّا، بر فرات نشسته است؛ امّا کفِ دستی نیز آب نمی نوشد. آخر مگر پیش از برادرِ تشنه، پیش از خواهرِ جگر سوخته و کودکانِ بی قرار، مگر می شود آبی نوشید؟ گاهِ بازگشت به سوی خیمه هاست که کودکان، دیری است در انتظارند. مشکِ سنگینِ آب بر دوش و شمشیر بر دست، می جنگد و پیش می آید. و مگر جز به خُدعه و نیرنگ می شود که این چنین، سیل خروشانی را از حرکت بازداشت. پس گُرزِ نیرنگ، از کمینگاه، فرقِ عبّاس را می شکافد و تیغی بی شرم، دستِ سقّا را قطع می کند. تنها یک دست بر پیکرِ علمدار مانده است. شمشیر یا مشکِ آب؟ کدامیک؟ بی شک مشک را می گزیند. اگر چه بی شمشیر، کارزار، میسّر نیست؛ امّا عطشِ کودکانِ لب سوخته را، شمشیر نمی تواند فرو بنشاند. پس آن گاه که دستِ دیگر نیز بریده شد، جز به دندان، آوردن مشک مسیر نیست. که ناگاه، تیری، مشک را می شکافد و قطره قطره، امید سقّا روی زمین می ریزد. حالا نه مشکی مانده، نه دستی، نه شمشیری. سقّا مانده و شرم. علمدار مانده و بیرقِ افتاده. به تنهایی برادر می اندیشد و اسارتِ عطشناکِ قافله. وقتِ رفتن است، سقّا! علی، فرزندش را طلب می کند. پس با دو بال، که جای دست های بریده، می روید، از خاکِ خونین و داغ، آرام و دلواپس، به آسمان بال می گشاید. به تو می اندیشم، علمدار! با دو بالِ اهورایی ات. ای آخرین تکیه گاهِ قافله ی عشق! کدام قلم، کدام واژه و کدام صفحه می تواند تو را بنویسد؟ اینک تو را می گریم و به تو می اندیشم. منبع:تبیانتو مانده ای و تنهایی حسین

من
   عکس ماه، در آب افتاده است. دست در آب بُرد. فرات، بی صبرانه و مشتاق، در کف دستش غلطید. دست را تا آستان لبش بالا بُرد. موج ها برای زیارت لب هایش، از هم سبقت می گرفتند. خنکایِ آب را با تمام وجود حس کرد؛ به زلال آب خیره شُد .... خیمه ها را دید که در عطش می سوزند. کودکان را دید که تشنگی از سرو رویشان می بارد. شیرخواره ای که در گهواره، از شدّت عطش بی تاب شده و دست و پاهای کوچکش را به شدت تکان می دهد و جان مادر را به آتش می کشد. یاس سه ساله ای را دید که رنگ صورت قشنگش از تشنگی زرد شده نگاه تشنه اش را به سمت فرات دوخته و آمدنِ عمو را انتظار می کشد. صدای سکینه را شنید که مُدام زیر لب عمو! عمو! می گوید ... خورشید، همچنان بی رحمانه می تابد و شلاق سوزان عطش را بر سر و روی دشت می زند. ماه، هنوز کتاب آب نشسته؛ گرما و سنگینی زره و اسلحه، امانش را بریده؛ چقدر تشنه است! زمان، کناری متوقف شده و با بُهت، قداست این لحظات آسمانی را می نگرد و تاریخ، این منظره را، دقیق به تماشا نشسته؛ تا مبادا چیزی از قلم بیفتد.       موج ها در کف دست مبارکش تضرّع و استغاثه می کنند و برای رسیدن به آستان لب هایش، دستِ نیاز، دراز می کنند. در آینه ی آب، خیره شُد؛ خورشید را دید که کویر لب هایش، از شدّت عطش ترک خورده است. خورشید را دید، که غریبانه، آمدنِ ماه را انتظار می کشد. خورشید را که از نهایت تشنگی، بی رمق شده. کوه صبر را دید که بر روی تلّ زینبیه، دعای رفع بلا می خواند! مگر می شود این همه را دید و آب نوشید؟! مگر می شود ...؟ غیرت حیدری اش را چه کند؟ ادب و ارادتش را؟ حسین تشنه باشد و عباس سیراب ...؟ هرگز! هرگز! آرام، آب را از کف دستش لغزاند. مشک را سیراب کرد و راه خیمه های تشنه را پیش گرفت. و آن لحظه، همه دیدند که هفت آسمان، پیش پای باب الحوایج به زمین افتاده و سر به سجده نهاد. همه دیدند که سقّای گل های فاطمه، از فرات، تشنه لب برگشت. منبع:تبیانعمو آب!

   در روز هشتم محرم الحرام سال 61 هـجری عمر بن سعد، نامه ای درارتباط با عدم تمایل خود به جنگ با امام حسین علیه السلام، سوی عبید الله بن زیاد فرستاد. هنگامی كه نامه عمر بن سعد مبنی بر مصالحه با امام علیه السلام به دست ابن زیاد رسید، شمر بن ذی الجوشن - که در مجلس وی حضور داشت - او را از این کار باز داشت. عبید الله نیز تحت تأثیر او نامه شدید اللحنی به ابن سعد نوشت و دستور داد تا کار حسین علیه السلام و یارانش را یکسره کند، و به شمر نیز گفت: اگر ابن سعد از این دستور سر باز زد، گردن او را بزن و خود فرماندهی لشکر را به عهده بگیر.(1) شمر نیز نامه ی ابن زیاد را پیش از ظهر روز تاسوعا به کربلا رساند. وقتی عمر بن سعد، نامه عبیدالله بن زیاد را دریافت نمود، تصور كرد، اگر در مبارزه با امام حسین علیه السلام تعلل بورزد، موقعیت خویش را از دست خواهد داد و شمر به جاى او به فرماندهى سپاه خواهد رسید. بدین جهت در عصر تاسوعا بدون هیچ گونه اخطار قبلى و با دست پاچگى تمام فرمان حمله عمومى به سوى خیمه هاى امام حسین علیه السلام را صادر كرد.   وى با گفتن « یا خیل الله اركبى و بالجنة ابشرى » (2) تلاش  نمود تا كردار خویش را بایسته جلوه دهد و روحیات متزلزل سپاهیان خویش را تقویت كند، تا مبادا در نبرد با فرزندزاده رسول خدا صلى الله علیه و آله دچار سردرگمى و سستى و پراكندگى گردند. سپاه كفر پیشه عمر بن سعد، یك پارچه به حركت درآمده و به سوى خیمه هاى امام حسین علیه السلام هجوم آوردند. وقتی حضرت زینب سلام الله علیها صدای خروش لشكر را شنید، نزد برادر دوید و عرض كرد: برادر مگر صدای لشكر را نمیشنوید كه نزدیك شدهاند. حضرت سیدالشهدا  علیه السلام سر از زانو برداشت و به خواهر فرمود: ای خواهر اكنون رسول خدا صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم كه به من فرمود: تو به سوی ما خواهی آمد. وقتی حضرت زینب سلام الله علیها این خبر وحشت اثر را شنید، سیلی بر صورت زد و صدا را به واویلا بلند كرد، امام حسین علیه السلام فرمود: ای خواهر ویل و  عذاب از برای تو نیست، ساكت باش، خدا ترا رحمت كند. سپس عباس علیه السلام به خدمت آن حضرت آمد و عرض كرد برادر لشكر به شما روی آورده. حضرت برخاست و فرمود: ای برادر! عباس! جانم فدای تو باد، سوار شو و برو ایشان را ملاقات كن و بپرس چه شده كه ایشان رو به من آوردهاند. عباس علیه السلام با بیست سوار كه از جمله زهیر و حبیب بودند به سوی ایشان شتافت و از ایشان پرسید كه غرض شما از این حركت و غوغا چیست؟ آنان پاسخ دادند: از امیر عبیدالله بن زیاد فرمان آمده است كه باید بر شما عرضه كنیم و آن این است كه یا در طاعت او درآیید و با وى بیعت كنید و یا آماده نبرد سرنوشت ساز باشید! حضرت عباس علیه السلام فرمود: پس قدرى تامل كنید تا من این گزارش را به سرورم حسین علیه السلام برسانم. حضرت عباس علیه السلام ، پیام دشمن را به امام علیه السلام رسانید. امام حسین علیه السلام به وى فرمود: به سوى ایشان برو و از آنان مهلت بخواه كه امشب را صبر كنند و كار نبرد را به فردا واگذار كنند. چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقدارى بیشتر به نماز و عبادت بپردازم و خدا مى داند كه من به راز و نیاز با وى و نیایش در درگاهش چه قدر علاقمندم .(3) حضرت عباس علیه السلام مجددا پیام امام حسین علیه السلام را به دشمن رسانید. عمر بن سعد كه مظنون به مسامحه كارى شده بود و شمر را رقیب خود مى دید، از درخواست امام حسین علیه السلام سرباز زد و گفت : براى حسین ، دیگر مهلتى نیست. لیكن برخى از فرماندهان سپاه ، از جمله قیس بن اشعث و عمرو بن حجاج بر او اعتراض كرده و گفتند: اگر سپاهیان كفر و شرك از ما مهلت مى خواستند، ما دریغ نمى كردیم ولى از مهلت دادن به فرزندزاده رسول خدا صلى الله علیه و آله دریغ مى ورزیم ؟ لازم است او را مهلت دهید.(4) عمر بن سعد، ناگزیر درخواست امام حسین علیه السلام را پذیرفت و پیام داد كه یك شب را به شما مهلت دادم ولى بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر طاعت فرود نیاورید، فیصله كار را به شمشیر مى سپاریم . در این هنگام ، آرامش نسبى حاكم گردید و هر دو سپاه به خیمه گاه خویش برگشته و منتظر فرا رسیدن روز بعد شدند.(5)   پی نوشت: 1) دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، وقایع روز تاسوعا. 2) بحارالانوار، ج 44، ص 391 ؛[این جمله، شعارى بود كه پدرش سعد بن ابى وقاص در جنگ با ایرانیان (جنگ قادسیه) در آغاز هر نبردى ، سر مى داد.] 3) منتهى الامال، ج 1، ص 337. 4) مقتل الحسین مقرم،ص 212. 5) الارشاد مفید، ج2، ص91. منبع:تبیانفرمان حمله ناگهانی

   شمر، كه فرمانده پیادگان قشون عمر بن سعد و از عناصر كلیدى و پلید واقعه كربلا بود، در عصر روز تاسوعا، امان نامه اى از عمر بن سعد براى چهار فرزند رشید و دلاور ام البنین علیهاالسلام یعنى عباس ، عبدالله ، جعفر و عثمان از برادران پدرى امام حسین علیه السلام آورد تا آنان را از سپاه خداجوى و حقیقت طلب امام حسین علیه السلام جدا سازد. ام البنین ، همسر حضرت على علیه السلام داراى چهار فرزند دلاور و فداكار بود كه همگى در ركاب برادر و امامشان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در كربلا حاضر بودند. حضرت عباس علیه السلام كه بزرگترین آنان است، از شهرت به سزایى برخوردار بود. وى به خاطر جمال زیبا، قامت موزون ، دلاورى ، غیرت و شجاعت بى مانندش ، به «قمر بنى هاشم» معروف شده بود. ام البنین از قبیله بنى كلاب بود كه شمر بن ذى الجوشن نیز به همین قبیله انتساب پیدا مى كرد. بدین جهت در عصر تاسوعا به نزدیكى خیمه گاه امام حسین علیه السلام آمد و با صداى بلند فریاد زد: : «أین بنو اختنا»؛ پسران خواهر ما کجایند؟ ولی آن بزرگواران جواب ندادند. امام حسین علیه السلام كه منظور شمر را دانسته بود، به برادران خود فرمود: پاسخ شمر را بدهید. اگر چه او فاسق است و لیكن با شما قرابت و خویشى دارد. حضرت عباس علیه السلام به همراه سه برادر خود، در جواب فرمودند:چه می گویی؟ شمر گفت : شما خواهرزادگان من هستید. بدانید تا ساعتى دیگر شعله هاى جنگ برافروخته مى گردد و از یاران حسین بن على کسی زنده نمى ماند. من براى شما امان نامه اى از عمر بن سعد آوردم . شما از این ساعت در امان هستید، مشروط بر این كه دست از یارى برادرتان حسین بردارید و تو سپاهیانش را ترك كنید. حضرت عباس علیه السلام كه كانون وفادارى و معدن غیرت بود، بر او بانگ زد: بریده باد دست هاى تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه ات . اى دشمن خدا، ما را دستور مى دهى كه از یاری برادر و مولایمان حسین علیه السلام دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ناپاك آنان درآوریم . آیا ما را امان مى دهى ولى براى فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله امانى نیست ؟ شمر از پاسخ دندان شكن فرزندان ام البنین، خشمناك شد و به خیمه گاه خویش برگشت.(1) هم چنین روایت شده است : در میان سپاه عمر بن سعد، فردى بود به نام «عبدالله بن ابى محل بن حزام » كه برادرزاده ام البنین علیهاالسلام بود. وى هنگامى كه با خبر شد عمه زادگانش (عباس ، عبدالله ، جعفر، عثمان ) در میان سپاهیان امام حسین علیه السلام حضور دارند، امان نامه اى از عمر بن سعد براى آنان گرفت و به واسطه غلامش «كزمان» براى آنان ارسال كرد. كزمان ، فرزندان ام البنین علیهاالسلام را صدا زد و آنان را از امان نامه پسر دایى شان باخبر گردانید. حضرت عباس علیه السلام و برادرانشان به وى گفتند: به پسر دایى ما سلام برسان و بگو كه ما را نیازى به امان نامه شما نیست . امان خدا، بهتر است از امان پسر سمیه.(2)   پی نوشت: 1) بحارالانوار، ج 44، ص 391 ؛ منتهى الامال ، ج 1، ص 337. 2) معالم المدرستین، ج 3، ص 105. منبع:تبیانماجرای امان نامه

 كوثر زلال «عاشورا» در متن زندگى شیعه و در عمق باورهاى پاك او جریان داشته و در طول چهارده قرن سیراب كننده جانها بوده است. اینك نیز عاشورا پرگارى است كه عشق را ترسیم مىكند و كانونى است كه ارزشها، احساسها، عاطفهها، خردها و ارادهها برگردش مىچرخند. بىشك، محتوا، انگیزهها، اهداف و درسهاى آن، حماسه عظیم فرهنگى ناب و الهام بخش را تشكیل مىدهد. از اینرو در حوزه وسیع تشییع و دلباختگان اهل بیت، پیروان عترت همه با «فرهنگ عاشورا» زیستهاند و براى آن جان باختهاند. آنان در آغاز تولد كام نوزاد را با تربت سیدالشهدا(ع) و آب فرات بر مىدارند و هنگام خاكسپارى، تربت كربلا را با میت همراه مىكنند. آنان از روز ولادت تا هنگامه مرگ به حسین بن على(ع) عشق مىورزند و براى شهادتش اشك مىریزند و این مهر مقدس، با شیر وارد جان مىشود و از جان به در نمىرود. عاشورا از دیرباز تجلىگر روز درگیرى حق و باطل و روز فداكارى و جانبازى در راه دین و عقیده، شناخته شده است. حسین(ع) در این روز با یارانى اندك ولى با ایمان و صلابت و عزتى بزرگ و شكوهمند، با سپاه سنگدل و بىدین كومتستم یزیدى به مقابله برخاست و كربلا را به صحنه همیشه زنده عشق خدایى و آزادگى مبدل ساخت. عاشورا اگر چه یك روز بود، اما دامنه تاثیر آن تا ابدیت كشیده شد و چنان در عمق دلها اثر گذاشته است كه همه ساله دهه محرم و به ویژه روز عاشورا، اوج عشق و اخلاص نسبت به معلم حریت و اسوه جهاد و شهادت، حسین بنعلى(ع) مىگردد و حتى غیر شیعیان نیز در مقابل عظمت آن آزاد مردان سر تعظیم فرود مىآورند. عاشورا نشان دهنده معناى «حسین منى و انا من حسین» بود كه دین رسول خدا با خون سید الشهدا آبیارى شد و به تعبیر امام خمینى(ره) عاشورا، قیام عدالتخواهان با عددى قلیل و ایمان و عشقى بزرگ در مقابل ستمگران كاخنشین و مستكبران غارتگر بود.(1)و اگر عاشورا نبود، منطق جاهلیت ابوسفیانیان كه مىخواستند قلم سرخ بر وحى و كتاب بكشند و یزید، یادگار عصر تاریك بتپرستى كه به گمان خود با كشتن و به شهادت كشیدن فرزندان وحى امید داشت اساس اسلام را بر چیند و با صراحت و اعلام «لا خبر جاء و لا وحى نزل» بنیاد حكومت الهى را بر كند نمىدانستیم بر سر قرآن كریم و اسلام عزیز چه مىآمد. (2) حماسه عاشورا را زنان و مردانى ساختند كه مرگ سرخ و شهادت را بر زندگى ذلتبار ترجیح دادند تا گلواژه آزادى و آزادگى همواره در تاریخ سبز بماند. در این حماسه خونین بیشتر به نقش آفرین مردان و یارانى كه در ركاب حضرت به فوز عظیم شهادت نایل شدند توجه شده است و نقش زنان كمتر مورد توجه بوده است. تنها در حماسه عاشورا از اسوه صبر و مقاومت زینب كبرى (س) و نقش وى در پیام رسانى صحبتشده است و نقش دیگر زنان حماسه شعور و شرف و آزادگى مورد غفلت واقع شده است، از این رو در این مقاله به معرفى اجمالى زنان حماسهساز در نهضت عاشورا مىپردازیم. بدون تردید در طول تاریخ اسلام و به ویژه تشییع زنان از سهم بسزایى برخوردار بودهاند و عاشورا نیز برههاى از همین تاریخ سراسر صبر و ایثار و مقاومت و خودآگاهى است. زنان مسلمانان از بدو تولد اسلام به جهانیان نشان دادند كه از آگاهى و شناخت و شعور برخوردارند و بر خلاف آنچه سردمداران دفاع حقوق زن مىپندارند، زن مسلمان نه عروسك حرمسرا و نه موجودى به دور از واقعیتها و مسایل اجتماعى و سیاسى و نظامى است و تاریخ عاشورا بیانگر این واقعیت است، چنانكه زمانى كه افرادى چون عمر سعد در انتخاب صراط مستقیم راه را گم كردند و افرادى چون زهیر بن قین كه در یارى امام دچار تردید شده بودند، زنانى چون دلهم ( همسر زهیر ) شوهرش را به یارى امامش دعوت كرد و او را از تنگناى امتحان سرفراز بیرون آورد. نیز زنانى چون ام وهب و بانوى غیریه قاسطیه كه شجاعت در ركابشان مردانگى آموخت. در حقیقت نقش زنان در حماسه عاشورا همچون خود عاشورا جاوید خواهد ماند و آنان براى همیشه تاریخ بر بار شیعه بهترین الگوى ایمان و ایثار و اخلاص و فداكارى خواهند بود.   نقش زنان در حادثه خونبار عاشورا از ابعاد گوناگونى برخوردار است كه به بعضى از آنها اشاره مىشود: شركت در جبهه پیكار و همدلى با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشاركت در ابعاد مختلف آن، از جلوههاى این حضور است. از همكارى طوعه در كوفه با نهضت مسلم و همراهى همسران برخى از شهداى كربلا گرفته تا اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه كوفه به جنایتهاى شوهرانشان مثل خولى نمونههایى از این دست است. روحیه مقاومت و تحمل زنان در مقابل شهادت مردان اسلام در كربلا از درسهاى نهضت عاشورا بود كه اوج این صبورى در رفتار زینب كبرى(س) جلوهگر شد. آموزش صبر و مقاومت حماسه عاشورا در زنان آگاه و مبارز متجلى شده و در طول جنگ تحمیلى زنان مبارز و فداكار انقلاب اسلامى ایران نشان دادند كه آموزش صبر و مقاومت را از شیر زنان كربلا به خوبى آموختهاند. افشاگرى جنایات یزیدیان چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشتبه مدینه، به معناى پاسدارى از خون شهدا بود. افشاگرى بانوان به دو صورت، خطبه و گفتگوهاى پراكنده صورت پذیرفت، و اگر پیام رسانى زینب كبرى(س) و بقیه زنان نبود، امروز حماسه عاشورا به این روشنى براى شیعه تجلى نمىكرد و چه بسا آن واقعه عظیم عقیم مىماند. یكى از مسایل مهمى كه در هر جنگى مورد توجه بوده است، روحیه جنگاوران است و زنان این مهم را بر عهده داشتند چه در جنگهاى صدر اسلام و چه در جنگهاى دیگر. در كربلا نیز حضور تشویقآمیز زنان در جبهه به رزمندگان روحیه مىبخشید و همسران و مادران شهدا آنها راتشویق به یارى امام معصوم مىكردند، مانند ام وهب كه خودش وارد میدان شد و با سر جگرگوشهاش یكى از یزیدیان را به هلاكت رساند و این روحیه بخشى بعد از چهارده قرن در هشتسال مقاومت جنگ ایران علیه كفر باعثشد كه زنان ایرانى درسى را كه از زینب(س) و زنان عاشورا گرفته بودند، به نحو احسن باز پس دهند. رسیدگى به بیماران و مداواى مجروحان از دیگر نقشهاى زنان در جبههها، از جمله در حماسه عاشورا است.نقش پرستارى و مراقبتحضرت زینب (س) از امام سجاد(ع) یكى از این نمونههاست. بروز صحنههاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شكوفا مىسازد. نقش حضرت زینب (س) در نهضت عاشورا و سرپرستى كاروان اسرا، درس مدیریت در شرایط بحران را مىآموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت كرد و با هر اقدام، خنثى كننده نتایج عاشورا از سوى دشمن مقابله كرد و نقشههاى آنان را خنثى ساخت.   درس دیگر زنان قهرمان در كربلا، حفظ ارزشهاى دینى و اعتراض به هتك حرمتخاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشمهاى آلوده بود. زنان اهل بیت، با آنكه اسیر بودند و لباسها و خیمههایشان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراضكنان، بر حفظ عفاف تاكید مىورزیدند. امكلثوم در كوفه فریاد كشید كه آیا شرم نمىكنید براى تماشاى اهل بیت پیامبر جمع شدهاید؟ وقتى هم در كوفه در خانهاى بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز كنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در كاخ یزید نیز به گرداندن، شهر به شهربانوان، اعتراض كرد و فرمود: «آمن العدل یابن الطلقاء تخد یرك حرائرك و امائك و سوقك بنات رسول الله سبایا قد هتكت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدوبهن الاعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المكاتل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید» اى پسر آزاد شده، آیا در پشت پرده قرار دادن زنان و كنیزان خود و جلو انداختن دختران رسول خدا به صورت اسیر از عدل است. تو پرده آنان را دریدى، چهرههایشان را آشكار ساختى، از شهرى به شهرى مىرانى، رهگذران و بامنشینهابه تماشایشان مىایستند و آشنا و بیگانه و حاضر و غایب به سیماى آنان خیره مىشوند. آنان اسارت را به آزادى تبدیل كردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند و مفهوم اسیر در اذهان را به گونهاى دیگر تغییر دادند. گریهها، شیونها، عزادارى بر شهدا و تحریك عواطف مردم به ماجراى كربلا عمق بخشید و بر احساسات تاثیر گذاشت و از این رهگذار ماندگارتر شد. _________________________________ 1- صحیفه نور. ج9. ص57 2- همان. ج 14. ص 265 ، عوالم (امام حسین) ص3 و 4 ، حیاة الامام الحسین، ج3، ص 378. مرضیه مشكورى منبع:تبیان
. مقدمه

. زنان در عاشورا
1- مشاركت در جهاد
2- آموزش صبر
3- پیام رسانى
4- روحیه بخشى
5- پرستارى
6- مدیریت

7- حفظ ارزشها
8- تغییر ماهیت اسارت
9- عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیك كربلا
 1 عاشورا غنیمت نیست قیمت است قیمت آب و آبرو در پریشانی پرنده و سنگباران سایه ها 2 عاشورا ابتدای عشق است در پایانه تشنگی با بادبانی برافراشته از خون 3 عاشورا بینوائی نیست جهانی نی است و نوا جهانی پر از پرنده و میله های سوخته 4 عاشورا برگ نیست جنگلی است بر پلکهای بهار با سپیداری سرخ ایستاده بر نقش پاییزیان 5 عاشورا غریب نیست در سایه شعله ها شمشیر افتاده ای است ایستاده در انتهای زمان با لبخندی آشنا 6 عاشورا میدان و مرگ نیست مرد است و مرد، میدان است میدان سرنوشت بی سرگذشت در بی قراری زنجیر و دل 7 عاشورا تماشا نیست طاقت است و قیامت غیرت بر قامت زمین 8 عاشورا چشم نیست  اشک است در رقص آبی آزادگان بی حضور باران سرخ تشنگان 9 عاشورا شور گل است شکفته روی شمشیرها و شانه ها        10 عاشورا نام نیست نشان است عاشورا شناسنامه من است با نام تو که در خروش خون تو شمشیر می شود قربان نام تو       "سید علی میر باذل"ده بند عاشورایی

 عباس یعنى تا شهادت یكه تازى عباس یعنى عشق یعنى پاكبازى عباس یعنى با شهیدان همنوازى عباس یعنى یك نیستان تكنوازى عباس یعنى رنگ سرخ پرچم عشق یعنى مسیر سبز پر پیچ و خم عشق با عشق بودن تا جنون، یعنى ابو الفضل خورشید در دریاى خون، یعنى ابوالفضل جوشیدن بحر وفا، معناى عباس لب تشنه رفتن تا خدا، معناى عباس صد چاك رفتن تا حریم كبریائى صد پاره گشتن در مسیر آشنائى بى دست با شاه  شهیدان، دست دادن بى سر، به راه عشق و ایمان سرنهادن بى چشم، دیدن چهره رؤیائى یار جارى شدن در دیده دریائى یار بى لب نهادن لب به جام باده عشق بى کام نوشیدن تمام باده عشق این است مفهوم بلند نام عباس در ساحل بى ساحل آرام عباس یك مشك آب عشق و دریائى طراوت یك بارقه از حق و خورشیدى حرارت وقتى كه از آب گوارا روزه مىكرد دریاى تشنه آب را دریوزه مىكرد وقتى كه اقیانوس را در مشك مىریخت از چشمه چشمان دریا اشك مىریخت در آرزوى نوش یك جرعه از آن لب جان فرات تشنه آتش بود از تب خون على عباس را تقریر مىكرد آیات سرخ عشق را تفسیر مىكرد وقتى ز فرط تشنگى آلاله مىسوخت گلهاى زهرا از لهیب ناله مىسوخت مىسوخت در چنگال شب باغ ستاره مىسوخت جانش از تف داغ ستاره آمد به سوى خیمه، اقیانوس بر دوش آمد نداى خون حق را حلقه برگوش عباس بود و لشگر شب در مقابل عباس بود و مجمر خورشید در دل رگبار تیر كینه بر عباس بارید اختر ز ابر سینه بر عباس بارید وقتى که قامت پیش خورشید آب مىكرد طفل حزین عشق را سیراب مىكرد وقتى ید پورعلى از دست مىرفت تا خلوت ساقى كوثر مست مىرفت وقتى كه چشمش تیر را خوناب مىكرد روى عروس عشق را سیماب مىكرد پایان او آغاز قاموس وفا بود پایان او آغاز كار مصطفى بود با گامهاى شور آهنگى دگر زد بر چهره شب رنگ رخسار سحر زد عباس یعنى یك نیستان تكنوازى هفتاد و دو آهنگ حق را همنوازى   " خلیل شفیعى "ساقى عطشان


