پیامک های تاسوعا و عاشورا

امام حسین

 

امام حسن مجتبى علیه السلام  خطاب به برادرش سیدالشهدا علیه السلام:

 یا اباعبدالله! هیچ روزى (در سختی و بزرگی مصیبت) مانند روز تو نیست.

 

 

روایت است که چون تنگ شد بر او میدان                  فتاد از حرکت ذوالجناح وز جَوَلان

 

نه سیدالشهدا، بر جدال طاقت داشت                      نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت

کشید پا ز رکاب آن خلاصه‌ی ایجاد                           به رنگ پرتو خورشید بر زمین افتاد

هوا ز جور مخالف چو  قیرگون گردید                          عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد                            اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

 

بیرق‌های خونین عاشورا به علامت حلول روز انتقام مظلوم از ظالم هر چه بیشتر برافراشته كنید. (امام روح الله)

 

هـر قطـره ی خـون حکایت از دریا گفت

یک لب به سخن شکفت و یک دنیا گفت

از عشـق بــه جان عـالمی شـور افکنـد

شعــری کـه حسـین روز عـاشورا گفت

 

انسان وقتی در مسأله عاشورا غور می كند،از عظمت تأثیر آن حادثه به دهشت می افتد و فكر می كند كسانی كه از آن محرومند،این خلأ را چگونه می توانند پُر كنند.  (امام خامنه ای)

 

ذوالجناح آمد نگاهش پرغبار                        ذوالجناح آمد ولیکن بی سوار

 

از باب استعاره نیست اگر عاشورا را قلب تاریخ گفته‌اند. زمان هر سال در محرّم تجدید می‌شود و حیات انسان هر بار در سیدالشهدا.  (شهید سید مرتضی آوینی)

***

کم کم غروب واقعه از راه می رسید

یک زن میان دشت، سراسیمه می دوید

مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش

قطره به قطره سرخ و غریبانه می چکید

آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد

باید حماسه پشت حماسه می آفرید

 

امام صادق علیه السلام: مصیبت روز عاشورا از تمام روز هاى دیگر بزرگتر است.  

 

از خروش اسب شاهنشاه عشق

زلزله افتاد در خرگاه عشق

بانوان از خیمه، بیرون ریختند

در زمان، شور نشور انگیختند

 

تكلیف ما را سیدالشهداء معلوم كرده است در میدان جنگ از قلت عدد نترسید, از شهادت نترسید. (امام روح الله)

 

*****

آنان را كه از مرگ می‌ترسند از كربلا می‌رانند... و مگر نه آنكه گردن‌ها را باریك آفریده‌اند تا در مقتل كربلای عشق آسان‌تر بریده شوند؟ و مگر نه آنكه از پسر آدم عهدی ازلی ستانده‌اند كه حسین را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشند؟ (شهید سید مرتضی آوینی)

 

سر قافله ی شام بلایى زینب

تو شیر زن کرب و بلایى زینب

در عصر به خون نشسته ی عاشورا

سرچشمه اى از صبر خدایى زینب

 

امام باقر علیه السلام: چون یارى خدا بین آسمان و زمین بر حسین بن على نازل شد، حضرت بین یارى و ملاقات خداوند، ملاقات را انتخاب كرد.

 

حسین مانده و زینب، وداع آخر را

گرفته مویه‌كنان، مركب برادر را

كجاست مقصدت؟ ای تك‌سوار عرصه‌ی عشق!

ببین به هر قدمت، دیدگان خواهر را

 

امام حسین

 

عاشورا یك حادثه ی تاریخی صرف نبود؛عاشورا یك فرهنگ،یك جریان مستمر و یك سرمشق دایمی برای امت اسلام بود. (امام خامنه ای)

 ***

 

ذوالجناحا از چه خود را باختی                             جان زینب را کجا انداختی

 

صحرای كربلا به وسعت تاریخ است و كار به یك «یالیتنی كنت معكم» ختم نمی‌شود. اگر مرد میدان صداقتی، نیك در خویش بنگر كه تو را نیز با مرگ انسی این‌گونه است یا خیر!... (شهید سید مرتضی آوینی)

*****

یا قمر بنی هاشم! یا اباالغوث ادركنی...

 

 

مفهوم بلند آفتابى عباس                                                از گریه کودکان کبابى عباس

 

از تشنگیت فرات دلخون گردید                                   واللَّه که آبروى آبى عباس

 

امام سجاد علیه السلام: خدا عمویم عباس را رحمت کند، او خود را فدای برادرش حسین علیه السلام نمود. از جان خود گذشت و هر دو دستش قطع شد.  خداوند همانند جعفر طیّار به او دو بال عطا فرمود که در بهشت با فرشتگان پرواز کند.

 

تو نخل بند همتی یا عباس

تو كوه رفیع غیرتی یا عباس

آب از تو خجالت زده شد ای ساقی

درهای وجود حاجتی یا عباس

 

امام صادق علیه السلام: عمویم، عباس بن علی، بصیرتی نافذ و ایمانی محکم و پایدار داشت و در رکاب امام حسین علیه السلام جهادی نیکو کرد تا به شهادت رسید.

ای باغ گل کنار رود ای ساقی !

بر سعی و صفای تو درود ای ساقی

تا داشتی از علقمه یک قطره ی آب

از اسب نیامدی فرود ای ساقی !

 

*****

تصویر شکسته اش اهورایی بود                          چشمان به خون نشسته، رؤیایی بود

یکسو علم و مشک و کناری دیگر                           دستان بریده اش تماشایی بود

 

امام سجاد علیه السلام: عباس نزد خدای متعال مقامی دارد که تمام شهدا در قیامت به آن غبطه می‌خورند.

 

چون مشک اگر چه نا‌امیدم کردی

شرمندة آخرین شهیدم کردی

ای دست جدا، دست مریزاد که خوب

در محضر عشق، روسپیدم کردی

 

امام حسین علیه السلام: «یا عباس! ... بنفسی انت یا اخی» برادرم عباس! جانم به فدایت.

*****

امام صادق علیه السلام: كسى كه شب عاشورا در كنار مرقد حسین سحر كند، روز قیامت خداوند را در حالى ملاقات مى‏كند كه آغشته به خونش باشد مانند كسى كه در میدان كربلا و در كنار حسین كشته شده باشد.

*****

اجرک الله یا بقیة الله

 

 من از زیارت ناحیه ات خوب دانستم                           كسی شكسته است شیشه ی غرور تو را

 





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 13 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

اجابت نفرین امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا

امام حسین

 

سپاه عمر سعد كه قبلاً آرایش و منظم شده بودند بر امام (علیه السلام) یورش بردند، عبدالله بن حوزه تمیمى نیز جزو آنان بود هراسان پیش آمد و با صداى بلند داد مى‏زد و مى‏پرسید: حسین در میان شماست؟ (أفیكم حسین؟) كسى به او جواب نمى‏داد و او باز هم تكرار مى‏كرد تا در مرتبه سوم كه تكرار كرد یكى از یاران امام حسین (علیه السلام) در حالى كه به او اشاره مى‏كرد گفت: حسین این است چه میخواهى؟ با كمال پرورئى و بى ادبى جسارت كرد و گفت: یا حسین! تو را به آتش دوزخ مژده باد!!، امام (علیه السلام) در پاسخ او فرمود: تو دروغ مى‏گویى، من بر خداى آمرزنده كریم و شفاعت‏پذیر كه امرش مطاع است وارد مى‏شوم، تو كیستى؟ گفت من پسر حوزه ام.

پس از آنكه خودش را معرفى كرد، امام(علیه السلام) دستهایش را بسوى آسمان بلند نمود به اندازه‏ای كه سفیدى زیر بلغش ظاهر شد و او را به تناسب اسمش نفرین كرد: اللهم حزه الى النار خداوندا او را به جانب آتش بكش.(1)

امام(علیه السلام) دستهایش را بسوى آسمان بلند نمود به اندازه‏ای كه سفیدى زیر بلغش ظاهر شد و او را به تناسب اسمش نفرین كرد: اللهم حزه الى النار خداوندا او را به جانب آتش بكش

پسر حوزه كه نفرین امام را شنید خشمگین شد، تازیانه‏اى بر اسب خود زد تا از نهرى كه جلویش بود بپرد و به امام حمله كند، با پریدن اسب از پشت زین افتاد و یكى از پاهایش در ركاب گیر كرد، اسب رم كرد و او را به اینطرف و آنطرف زد پایش از چند جا شكست و جدا شد و هنوز پاى دیگرش در ركاب آویزان بود، اسب بدن نیمه جانش را بر هر سنگ و بوته‏اى میزد تا از دنیا رفت‏(2) (و دعاى امام مستجاب گردید).

مسروق بن وائل حضرمى نقل مى‏كند: من از جلوداران و پیشتازان لشكرى بودم كه به جنگ با حسین آماده شده بود، مى‏خواستم اول كسى بوده باشم كه سر حسین را مى‏گیرد و براى ابن زیاد جهت گرفتن جایزه هدیه مى‏برد. هنگامیكه دیدم چگونه نفرین امام درباره پسر حوزه مستجاب شد فهمیدم این اهل بیت نزد خدا داراى احترام و منزلت خاصى مى‏باشند، به همین جهت لشكر ابن سعد را ترك كردم و گفتم: من نباید با آنان بجنگم كه اهل جهنم باشم، لا اقاتلهم فأكون فى النار).(3)

 

پی نوشت ها:

1- حوزه در فارسى بمعناى جانب و ناحیه و كرانه میآمد. لذا امام (علیه السلام) از خداوند تقاضا كرد حزه الى النار یعنى او را به جانب آتش روانه ساز.

2- در بعض تواریخ از قبیل انساب الاشراف و كامل ابن اثیر نوشته‏اند: بالاخره اسب به سوى خندقى كه در آن آتش افروخته بودند دوید و بدن تكه تكه‏اش را در آتش انداخت و بدینوسیله قبل از آتش آخرت، به آتش دنیا نیز گرفتار گردید. ضمناً منابع مزبور و علاوه بر آنها مقتل خوارزمى نیز در ج 1 ص 249 به دنبال دعاى فوق این جمله را افزوده‏اند: ... و أذقه حرها قبل مصیره الى نار ایخره و مزه آتش دنیا را قبل از آتش آخرت به او بچشان. پس از مشاهده این جریان، امام سر به خاك نهاد و به شكرانه استجابت نفرینش، سجده شكر بجاى آورد.

3- كامل ابن اثیر ج 4 ص27.

 

 

 

منبع:

مقتل مقرم، سید عبدالرزاق مقرم‏ (ره)، مترجم‏: عبدالرحیم عقیقى بخشایشى

 





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 13 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

نخستین خطبه امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا

امام حسین

 

امام حسین(علیه السلام) پس از تنظیم صفوف لشكر خود، سوار بر اسب شد و مقدارى راه از خیمه‏ها فاصله گرفت، آنگاه در مقابل لشكر عمر با صداى بلند و رسا به آنان چنین فرمود:

ایها الناس! حرف مرا بشنوید، و در جنگ و خونریزى عجله مكنید تا من وظیفه خود را كه موعظه و نصیحت شما است انجام دهم، و تا علت آمدنم را به این سرزمین توضیح دهم، اگر به سخنم گوش دادید و عذر مرا پذیرفتند و با من از در انصاف و عدل وارد شدید معلوم مى‏شود راه سعادت و خوشبختى را دریافته‏اند و دلیلى براى جنگ با من نخواهید داشت، لكن اگر عذرم را بپذیرفتید و از در انصاف و داد و با من وارد نشدید آنگاه مى‏توانید همه دست به دست هم بدهید و بدون مهلت تصمیم باطلتان را اجرا كنید ولى در این صورت دیگر امر بر شما مشتبه نمانده است، و پشتیبان من آن خدایى است كه قرآن را نازل كرده و یار و یاور نیكوكاران است.

چون سخن امام به اینجا رسید، صداى گریه و شیون از بعضى زنان و اطفال كه صداى امام را مى‏شنیدند بلند شد. لذا امام (علیه السلام) سخن خود را قطع كرد و به حضرت ابوالفضل و على اكبر دستور داد بروید زنها را ساكت كنید، به خدا قسم هنوز گریه‏هاى بسیارى در پیش دارند فلعمرى لیكثر بكاؤهن.

مغرور كسى است كه گول دنیا را بخورد و بدبخت كسى است كه شیفته و فریفته آن بشود، مردم! دنیا گولتان نزند كه هر كس با او اعتماد كند نا امیدش مى‏سازد، و هر كس به او چشم طمع نزند بورزد مأیوس و ناامیدش مى‏كند، من شما را بر امرى مى‏بینم هم پیمان شده‏اید كه خشم خدا را بر ضد خود برانگیخته‏اید، و بواسطه آن خداوند از شما اعراض كرده و غضبش را بر شما روا داشته و رحمتش را بر شما را حرام كرده است

چون زنان و كودكان آرام شدند، امام (علیه السلام) دوباره شروع به سخن كرد و پس از حمد و سپاس خداى تعالى و درود بى پایان بر محمد و آلش، و بر فرشتگان و همه پیامبران چنین فرمود:

حمد و سپاس خداى را كه دنیا را محل فنا و زوال قرار داد، دنیا اهل خود را تغییر مى‏دهد و آنان را دگرگون مى‏سازد، مغرور كسى است كه گول دنیا را بخورد و بدبخت كسى است كه شیفته و فریفته آن بشود، مردم! دنیا گولتان نزند كه هر كس با او اعتماد كند نا امیدش مى‏سازد، و هر كس به او چشم طمع نزند بورزد مأیوس و ناامیدش مى‏كند، من شما را بر امرى مى‏بینم هم پیمان شده‏اید كه خشم خدا را بر ضد خود برانگیخته‏اید، و بواسطه آن خداوند از شما اعراض كرده و غضبش را بر شما روا داشته و رحمتش را بر شما را حرام كرده است. چه نیكو پروردگارى است خداى ما، و چه بد بندگانى هستید شما، شماایكه به فرمان او اقرار كرده و به پیامبرش محمد(صلى الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردید و سپس براى كشتن اهل بیت و فرزندانش یورش بردید، شیطان بر شما مسلط شده است تا خداى بزرگ را فراموش كرده‏اید، ننگ بر شما و بر هدف شما، ما براى خدا آفریده شده‏ایم و به سوى او برمى گردیم.

پس از بیان فوق افزود: اینان مردمى هستند كه پس از ایمان به كفر گرائیدند (و چون بخود ستم كرده‏اند) از رحمت خدا دور باد این قوم ستمگر. در این قسمت از خطبه، امام علت و ریشه انحراف مردم را بررسى مى‏كند و به آنان گوشزد مى‏كند كه شما به خاطر طمع دنیا و وعده‏هایی كه به شما داده‏اند حاضر شدید كمر به قتل فرزند پیغمبر ببندید. و خلاصه زرق و برق دنیاست كه موجب شقاوت و بدبختى انسان مى‏شود.

 

امام حسین

 

قسمت سوم خطبه امام (علیه السلام) در روز عاشورا:

اى مردم! به من بگوئید من چه كسى هستم؟ آنگاه بخود آئید و خویشتن را نكوهش كنید، و ببینید آیا كشتن و هتك حرمت من براى شما جایز است؟ مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر من فرزند وصى و پسر عموى پیغمبر شما نیستم؟ مگر من پسر كسى نیستم كه او پیش از همه مسلمانان ایمان آورد؟ و پیش از همه، رسالت پیامبر را تصدیق كرد؟

آیا حمزه سید الشهداء، عموى پدر من نیست؟

آیا جعفر طیار عموى خود من نیست؟

مگر شما سخن پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) را درباره من و برادرم نشنیده‏اید كه فرمود: این دو، سروران جوانان اهل بهشتند؟ اگر سخنان مرا تصدیق مى‏كنید، اینها همه حقند و كوچكترین خلاف واقعى، در آنهانیست، زیرا هنوز در طول عمر خود از آن روزى كه فهمیده‏ام خداوند بر دروغگویان غضب كرده و دروغ را به خودش برمى‏گرداند، هرگز دروغ نگفته‏ام.

و اگر گفتارم را باور ندارید، اینك هنوز برخى از صحابه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در قید حیات هستند، مى‏توانید از آنها بپرسید، از جابر بن عبدالله انصارى، ابو سعید خدرى، سهل بن سعد ساعدى، زید بن ارقم، انس بن مالك از اینان بپرسید اینها همه سخنان پیغمبر را درباره من و برادرم از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) شنیده‏اند و بدانید همین یك جمله مى‏تواند مانع شما گردد تا دست از كشتن و ریختن خون من بردارید.

ادامه در ادامه مطلب

 

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 13 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

آخرین دعا و آخرین مناجات‏ امام حسین(علیه السلام) در عاشورا

امام حسین

 

امام حسین(علیه السلام) در آخرین لحظات حیات و زندگى، چشمهایش را باز كرد و به سوى آسمان متوجه شد و براى آخرین بار با پروردگار خود چنین راز و نیاز كرد:

اللهم متعالى المكان، عظیم الجبروت، شدیدالمحال، غنى عن الخلائق، عریض الكبریاء، قادر على ما تشاء، قریب اذا دعیت، محیط بما خلقت، قابل التوبه لمن تاب الیك، قادر على ما اردت، تدرك ما طلبت، شكور اذا شكرت، ذكور اذا ذكرت، ادعوك محتاجاً، و ارغب الیك فقیراً، و افزع الیك خائفاً، و آبكى مكروباً، و استعین بك ضعیفاً، اتوكل علیك كافیاً.

اللهم احكم بیننا و بین قومنا فأنهم غرونا و خذلونا و غدروابنا و قتلونا، و نحن عتره نبیك و ولد حبیبك محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) اصطفیته بالرساله و ائتمنته على الوحى، فاجعل لنا من امرنا فرجاً و مخرجاً یا ارحم الراحمین.(1)

صبراً على قضائك یا رب لا اله سواك یا غیاث المستغیثین‏(2) مالى رب سواك و لا معبود غیرك صبراً على حكمك یا غیاث من لا غیاث له یا دائماً لا نفاذله، یا محیى الموتى، یا قائماً على كل نفس بما كسبت، احكم بینى و بینهم و انت خیرا الحاكمین.(3)

اى پروردگار! كه جز تو خدائى نیست در مقابل قضا و قدرت شكیبایم، اى فریادرس دادخواهان كه جز تو مرا پروردگارى و معبودى نیست بر حكم و تقدیرت صابر و شكیبایم، اى فریادرس بی كسان! اى همیشه زنده بى پایان! اى زنده كننده مردگان! اى ثابت و برقرارى كه هر كسى را با كردارش مى‏سنجى! میان من و این مردم حكم كن كه تو بهترین حكم كنندگانى

 

 

اى خدائى كه مقامت بس بلند، و قدرتت عظیمف و غضبت شدید، تو كه از مخلوقات خود بى نیازى، و كبریائیت فراگیر است، به آنچه بخواهى توانائى‏ت رحمتت به بندگانت نزدیك، وعده‏ات صادق، نعمت كامل و شامل، امتحانات زیبا، به بندگانت كه تو را بخواهند نزدیك، و بر آنچه آفریده‏اى محیطى، هر كه را كه از در توبه درآید پذیرائى، آنچه را كه اراده كنى توانائى، و آنچه را كه طلب كنى مى‏یابى، شاكرینت را شكرگزارى، یادكنندگانت را یاد آورى، من نیازمندانه تو را خوانم و فقیرانه بسویت روى آرم، و بیمناكانه به پیشگاهت ناله مى‏كنم، و غمگینانه در برابرت مى‏گریم، و ضعیفانه از تو مدد مى‏جویم و خود را به تو واگذار مى‏كنم كه بسنده‏اى.

 

خداوندا! تو در میان ما و این مردم داورى كن، كه آنها درباره ما مكر و حیله كردند و دست از یارى ما برداشتند، در مورد ما عهد شكنى و خیانت كردند و ما را كه عترت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) و فرزندان حبیب تو محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) هستیم كشتند، پیامبرى كه تو او را به رسالت خویش برگزیدى، و امین وحى خود قرارش دادى، اى ارحم الراحمین در حوادث براى ما گشایش، و در گرفتاریها برایمان رهایى عنایت فرما.

و در نهایت مناجات خود را با این كلمات به پایان برد:

اى پروردگار! كه جز تو خدائى نیست در مقابل قضا و قدرت شكیبایم، اى فریادرس دادخواهان كه جز تو مرا پروردگارى و معبودى نیست بر حكم و تقدیرت صابر و شكیبایم، اى فریادرس بی كسان! اى همیشه زنده بى پایان! اى زنده كننده مردگان! اى ثابت و برقرارى كه هر كسى را با كردارش مى‏سنجى! میان من و این مردم حكم كن كه تو بهترین حكم كنندگانى.(4)

 

پی نوشت ها:

1- مصباح المتهجد و الاقبال.

2- اسرار الشهداء، ص 423.

3- ریاض المصائب، ص 33.

4- پس از آن صورت بر خاك گذاشت و فرمود: بسم الله و بالله و فى سبیل الله و على مله رسول الله (لهوف). بدینسان خون حسین(علیه السلام) و یاران او به زمین ریخت و از آن خون درخت آزادى و آزادگى رویید و بر همه آشكار شد كه دشمنى با حسین (علیه السلام) و یاران او علتى جز پلیدى و پستى اى كه بر نهاد كوفیان چیره گشته و آنان را دشمن نیكمردان و پاك نهادان ساخته بود چندان كه آزار جوانمردان را سرافرازى خویش مى‏شمردند و آنان را یك نوع سربلندى و افتخار خود مى‏دانستند چیز دیگرى نبود...!

 

 

 

منبع:

مقتل مقرم، سید عبدالرزاق مقرم‏ (ره)، مترجم‏: عبدالرحیم عقیقى بخشایشى

 





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 13 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

داستان اسب امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا

امام حسین

 

آنگاه كه امام حسین(علیه السلام) در قتلگاه، در خون خود غوطه ور بود اسب وى آمد دور بدن غرقه به خون و مجروح امام مى‏گشت و پیشانى خود را به خون مقدسش آغشته مى‏كرد.(1) عمر سعد كه این حالت را از آن حیوان مشاهده كرد دستور داد: او را بگیرند كه از بهترین اسبهاى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) است، سواران اطراف اسب را محاصره كردند تا آن را دستگیر نمایند ولى اسب بر آنان تاخت و با پاهاى خود چهل نفر پیاده و ده نفر سواره نظام را به درك فرستاد. پس از مشاهده این امر مجدداً عمر سعد دستور داد آنرا آزاد بگذارید تا ببینم چه مى‏كند، همین كه آن را آزاد گذاشتند نزدیك بدن به خون غلطیده امام (علیه السلام) آمد و پیوسته یال و كاكل خود را بخون شریفش مى‏مالید و آن را مى‏بوئید و با صداى بلند شیهه مى‏كشید.(2)

از امام محمد باقر(علیه السلام) روایت شده است: اسب امام در آن حال مى‏گفت: الظلیمه، الظلیمه، من أمه قتلت ابن بنت نبیها. پس از آنكه سر و گردن خود را بخون آغشته كرد، صیحه كنان و شیهه زنان به سوى خیمه‏ها آمد تا خبر شهادت صاحب خود را به زن و فرزندان امام (علیه السلام) برساند.(3)

ام كلثوم شیوه كنان ناله مى‏زد و مى‏گفت: وا محمدآه، وا ابتآه، وا سیداه، وا جعفرآه، وا حمزتآه، هذا حسین بالعمر صریح بكربلاء... این حسین است كه در آفتاب سوزان روى زمین افتاده است

همین كه زنان حرم نگاهشان به اسب بى صاحب افتاد و دیدند كه با شرمندگى و سرافكندگى، و با زین كج و واژگون بسوى خیمه‏ها می آمد، با موى پریشان و روى گشوده مویه كنان و بر سر و سینه زنان از خیام حرم بیرون دویدند و به سوى قتلگاه روى آوردند(4) خرجن من الخدور، ناشات الشعور، على الخدود لا طمات، و للوجوه سافرات، و بالعویل داعیات، و بعد العز مذللات، والى مصرع الحسین، مبادرات.

ام كلثوم شیوه كنان ناله مى‏زد و مى‏گفت: وا محمدآه، وا ابتآه، وا سیداه، وا جعفرآه، وا حمزتآه، هذا حسین بالعمر صریح بكربلاء... این حسین است كه در آفتاب سوزان روى زمین افتاده است.(5)

زینب (علیها السلام) فریاد مى‏كشید و مى‏گفت:وا اخاه! وا سیداه! و اهل بیتاه، لیت السماء أطبقت على الأرض، و لیت الجبال تدكدكت على السهل...(6) اى برادر من! اى پیشواى من! ای كاش طاق آسمان به زمین فرود مى‏آمد، ای كاش كوهها سیل صفت برسینه دشتها و بیابانها فرو مى‏ریخت، این سخن می گفت و بسوى امام حسین(علیه السلام) مى‏آمد.

وقتى كه نزدیك رسید دید عمر سعد با گروهى از یارانش كنار امام (علیه السلام) ایستاده‏اند و گروه دیگرى عزیز دلش را هدف تیر و دستخوش شمشیر قرار داده‏اند زینب خطاب به عمر سعد كرد و گفت: أیقتل ابو عبدالله و أنت تنظر الیه؟ اى پسر سعد برادرم را مى‏كشند و تو ایستاده و نگاه میكنى؟! عمر سعد دلش بحال زینب (علیها السلام) سوخت و اشكش جارى شد، در عین حال روى از وى برتافت و چیزى نگفت.(7)

و چون حضرت زینب (علیهاالسلام) دید كه عمر سعد اعتنا نكرد صدایش را بلند كرد و گفت: و یحكم أما فیكم مسلم واى بر شما! آیا در تمام شما مردم یك نفر مسلمان نیست؟ باز هم كسى به زینب(علیهاالسلام) جواب نداد.(8)

آنگاه كه اضطراب بیش از حد زینب را مشاهده كرد. دستور داد: بى درنگ وارد گودال قتلگاه بشوید و كارش را بسازید، انزلواله و اریحوه. از میان همه، شمر پیشى گرفت و پس از ورود به گودى نخست لگدى بر وى زد، آنگاه روى سینه‏اش نشست با یك دست محاسن شریفش را گرفت و با دست دیگر دروازه ضربه شمشیر بر بدنش وارد ساخت‏(9) و در پایان سرش را از بدن جدا كرد. (لعنت خدا بر قوم ستمگر).

 

پی نوشت ها:

1- امالى صدوق مجلس 30 و مقتل خوارزمى ج 2 ص 37 و تظللم الزهراء ص 128.

2- تظللم الزهراء ص 129.

3- مقتل خوارزمى ج 2 ص 37.

4- زیارت ناحیه مقدسه.

5- مقتل خوارزمى ج 2 ص 27.

6- لهوف ص 73.

7- كامل ابن اثیر ج 4 ص 32.

8- ارشاد مرحوم مفید.

9- مقتل العوالم ص 100 و مقتل خوارزمى ج 2 ص 73.

 

 

 

منبع:

مقتل مقرم، سید عبدالرزاق مقرم‏ (ره)، مترجم‏: عبدالرحیم عقیقى بخشایشى

 





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 13 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

عزاداری ائمه اطهار در روز عاشورا

 

امام حسین

 

امام حسین(علیه السلام) فرمودند:

من مرگ را جز خوشبختى نمى‏دانم و زندگى با ستمكاران را چیزى جز نكبت و رنج نمى‏شمارم.

روز عاشورا تمامش با حزن و اندوه بر اهل بیت (علیهم السلام) گذشت، آثار فجایع بنى امیه در آن روز دل هر شنونده را آب و چشمانش را خونبار مى‏كند، در آن روز جز فریاد زنانى كه كسان خود را از دست داده بودند، و جز آه و ناله مادران داغدیده و دلسوخته‏هاى محزون صداى دیگرى شنیده نمى‏شد، و هر كسى جز افراد پریشان مویى كه رنج مصیبت، آنان را از پاى در آورده، و غبار آلودهایى كه خاك بر سر افشانده بودند دیده نمى‏شد. گروهى بر سر و سینه مى‏زدند، گویى مردم همه در حال سكر و بى هوشى بسر مى‏برند كه نه مست بودند و نه بیهوش ولى سوز و گداز مصیبت، بیش از حد، غم و اندوه، بسیار بزرگ و عظیم بود اگر روزنه‏اى از عالم بالا بسویت باز شود آنگاه خواهى شنید كه عالم ملكوت غرق در ضجه و ناله و حوران بهشت در غرفه‏هاى آن در آه و فعان و امامان راستین به گریه و شیون در سوگ نشسته‏اند.

آرى چرا چنین نباشد كه یادگار رسالت و خورشید خلافت و نشان امامت، فرزند پیغمبر مصطفى (صلى الله علیه و آله و سلم) و پاره تن فاطمه زهرا و جگر گوشه وصى مرتضى و برادر حسن مجتبى و حجت خدا بر جهانیان، شهید شده است.

عبدالله بن سنان روز عاشورا خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید، دید حضرت چهره مباركش گرفته و غمگین است و قطرات اشك از چشمان مباركش مانند مروارید بر گونه هایش مى‏غلطد. از وى پرسید: براى چه مى‏گریید یابن رسول الله؟ حضرت فرمود: مگر تو غافلى! و نمیدانى مصیبت ابى عبدالله در امروز بوده است؟

براى عزاى او گریه كم و غمگسارى اندك است، اگر در این مصیبت بزرگ دلها پاره پاره شود و جانها قالب تهى كنند هنوز كم است و كسى حق آن را اداء نكرده است. چرا این زندگى حیوانى فدا نگردد و حال آنكه سر چشمه حیات اصیل و پاك انسانى را از بین برده‏اند، و چرا این اشكهاى ناقابل نریزند و حال آنكه خون مظلوم دنیا، ثارالله را بر زمین ریخته‏اند و چگونه كشتى آفرینش، لنگر بگیرد و حال آنكه لنگر و لنگرگاه در تلاطم و خروش است؟

آیا مى‏شود اشك چشم افزایش پیدا نكند و حال آنكه پیوسته مى‏بیند قربانیان آل محمد را كه سر از بدن جدا و یا بدنهاى پاره پاره روى زمین داغ كربلا عرضه شمشیر بنى امیه گشته‏اند و سرهاى مقدسشان را بالاى نیزه نصب كرده، شهر به شهر و دیار به دیار هدیه مى‏برند. و مى‏بیند آنها را كه خود آبروى دنیا و آخرت بوده‏اند چگونه آب فرات را بر آنها بستند و با لب تشنه شریعه فرات شهیدشان كردند. تمام حیوانات و وحوش بیابان از آن استفاده مى‏كردند ولى زنان و كودكان اهل بیت پیغمبر از آن ممنوع بودند!! اسبهاى نیرومند و تازه نفسى برگزیدند و بر آن بدنهاى پاك و مطهر تاخت و تاز مى‏كردند و داستان غم‏انگیز سینه حسین (علیه السلام) زیر سم ستور گفتنى نیست.

پیغمبر عظیم و بزرگ اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) به مجردى كه به یاد حسین و مصیبت او مى‏افتاد گریه مى‏كرد، بنابر این كسانى كه مى‏خواهند به او تأسى كنند و از او پیروى نمایند باید جلسات سوگ بر حسین (علیه السلام) برقرار كنند و همه اهل خانه را وادار كنند بر او گریه نمایند و به یكدیگر تسلیت بدهند و همانطور كه در حدیث از امام باقر (علیه السلام) وارد شده است، هنگام ملاقات به یكدیگر بگویند:

عظم الله أجورنا و أجوركم بمصابنا بالحسین و جعلنا و ایاكم من الطالبین بثاره مع ولیه المهدى من آل محمد (صلى الله علیه و آله و سلم).(1)

امام حسین

 

عبدالله بن سنان روز عاشورا خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید، دید حضرت چهره مباركش گرفته و غمگین است و قطرات اشك از چشمان مباركش مانند مروارید بر گونه هایش مى‏غلطد. از وى پرسید: براى چه مى‏گریید یابن رسول الله؟

حضرت فرمود: مگر تو غافلى! و نمیدانى مصیبت ابى عبدالله در امروز بوده است؟ سپس به او دستور داد حال و شكل خود را مانند عزاداران و مصیبت دیدگان درست كند، تا بندها و تكمه‏هاى خود را بگشاید، آستین‏ها را بالا بزند و سر را برهنه نماید، آن روز را روزه كامل نگیرد ساعتى پس از عصر با آب افطار نماید كه در آن لحظات آتش جنگ خاموش شد، اگر پیغمبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) زنده بود او صاحب عزا بود.(2)

امام كاظم (علیه السلام) هرگز در ایام دهه محرم خنده بر لبانش دیده نشد و پیوسته حزن و اندوه بر چهره‏اش نقش بسته بود، و روز دهم از غم و غصه، و اندوه و مصیبت حضرت بود.

امام هشتم على بن موسى الرضا (علیه السلام) مى‏فرمود: همه باید براى حسین بگریند زیرا در روز شهادت حسین، چشمان ما را جریحه دار و عزیزانمان را در كربلا بى كس و یار كردند.

در زیارت ناحیه مقدسه امام زمان (علیه السلام) مى‏فرماید:

(اى جد بزرگوارم) هر صبح و شب در غمت ناله مى‏زنم و عوض اشك برایت خون مى‏گریم فلاندبنك صباحاً و مساء و لأبكین علیك بدل الدموع، دما.

با توجه به آنچه بیان شد آیا بر ما واجب نیست جامه انس و معمولى را باز كرده و لباس حزن و اندوه و گریه بپوشیم؟ و بدانیم چگونه مى‏بایست با سرپا كردن مجالس عزا، براى شهید عطشان در عاشوراى او احترام بگذاریم و تعظیم شعائر كنیم!!؟

 ادامه در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 13 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

شعر امام حسین(علیه السلام) در شب عاشورا

امام حسین

 

شب عاشورا یكى از سخت‏ترین شبهایى بود كه بر اهل بیت(علیهم السلام) گذشت، شبى بود كه رنجها و سختیها، بلاها و مصیبتها از یك طرف و از طرفى آزمایشها و آینده بسیار تاریك و وحشتناكى كه گرداگرد آنان فرا گرفته بود و پیوسته آژیر خطر روح لطیف و نازك كودكان را سوهان مى‏كشید، سنگدلى بنى امیه و پیروانشان تمام راهها و روزنه‏هاى امید به حیات را بسته بود، صداى ضجه و ناله زنها، و فریاد جانسوز العطش كودكان و نگرانى بسیار رنج آور همه فضا را پر كرده بود.

ضحاك بن عبدالله مشرقى نقل مى‏كند گروهى از لشكریان گشتى ابن سعد در آن شب عبورشان به ما افتاد یكى از آنها صداى تلاوت قرآن حسین بن على (علیه السلام) را شنید كه مى‏خواند: ولا تحسبن الذین كفروا انما نملى لهم خیرا لانفسهم، انما نمى‏لهم لیزدادوا انما و لهم عذاب میهن ما كان الله لیذر المومنین على ما انتم علیه حتى یمیز الخبیث من الطلیب. همین كه آن مرد مضمون این آیه را فهمید كه خداوند افراد خبیث را از افراد طیب جدا مى‏كند گفت:

قسم به پروردگار كعبه نمونه افراد طیب و نیك مائیم كه خداوند تو را جزء طیبین قرار میدهد اگر مى‏خواهى از طیبین باشى بسوى ما فرا آى، و از آن گناهان بزرگ توبه كن، به خدا قسم ما از طیبین و شما خیشانید.

آن مرد با استهزاء و مسخرگى گفت: و انا على ذلك من الشاهدین.

امام (علیه السلام) خطاب به خواهر و سایر زنان كرد و فرمود: خواهرم! ام كلثوم، فاطمه، رباب، مواظب باشید هرگاه من كشته شدم، براى من گریبان چاك ندهید، صورت نخراشید، سخن ناهنجار نگوئید

 

 

و در بعضى از مقاتل نوشته‏اند شب عاشورا كه لشكر ابن سعد آرامش خاطر و عبادت ابى عبدالله (علیه السلام) و یارانش را دیدند مجذوب آنها شده و حدود سى و دو نفر همان شب از لشكر ابن سعد جدا و به یاران حسین (علیه السلام) پیوستند.(1)

ادامه در ادامه مطلب

 

 


 

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 13 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

بگذار چشم هایم نبیند!

 

امام حسین

 

حسین جان! بگذار تیرهای جفا، در چشم هایم بماند و به جای اشک، خون از آن ببارد!

بگذار دنیا، در مقابل دیدگانم تیره و تار شود و روزگار، در پیش چشم هایم سیاه!

بگذار چشم هایم نبیند؛ کودکانی را که از هُرم عطش، پیراهن های خود را بالا زده اند و سینه های خویش را به مشک های خالی چسبانده اند!

بگذار چشم هایم نبیند، لب های ترک خورده ی دختر سه ساله ات را که از شدت عطش، اشک های شور عمه ی خویش را می مکد!

بگذار چشم هایم نبیند؛ بی تابی های علی اصغر علیه السلام را که چون ماهی کوچک دور افتاده از آبی، دست و پا می زند!

بگذار چشم هایم نبیند؛ نگاه منتظر سکینه را که چشم به راه فرات مانده است!

بگذار چشم هایم نبیند؛ تن تب دار سجاد علیه السلام را که به آب اشک چشمان زینب علیهاالسلام ، سوز تب خویش را فرو می نشاند!

اگر عباس علیه السلام ، تاب دیدن دل های سوخته و لب های خشکیده را داشت که سرانجامش به علقمه و چشم تیر خورده و دست بریده نمی کشید؛ بلکه پای بر دل خویش می گذاشت و علمدار لشکرت می ماند تا هیچ دشمنی نتواند به حریم خیمه هایت چشم طمع بدوزد

مولای من؛ برادرم، حسین جان!

اگر عباس علیه السلام ، تاب دیدن دل های سوخته و لب های خشکیده را داشت که سرانجامش به علقمه و چشم تیر خورده و دست بریده نمی کشید؛ بلکه پای بر دل خویش می گذاشت و علمدار لشکرت می ماند تا هیچ دشمنی نتواند به حریم خیمه هایت چشم طمع بدوزد.

حسین جان!

اکنون که قصه ی عطش کربلا، به مشک پاره ی سقای تشنه کامان پایان گرفته است، بگذار عباس با شرمساری اش در علقمه بماند و دیدگانش، کمر خمیده ی برادرش را نبیند و گوش هایش، شیون کودکان و زنان اهل حرم را در لحظه ی شکستن عمود خیمه ی علمدار سپاهت، نشنود!

آقای مظلومم!

بگذار چشم هایم بسته بماند تا آنچه بعد از شهادتم بر سر اهل حرمت می آید را نبینم: دشمنی که به سوی خیمه هایت حمله ور می شود، غل و زنجیری که جسم سجاد علیه السلام را در بر می گیرد، معجر سیاه و موی سپید زینب علیهاالسلام که در آتش خیمه ها می سوزد، قنداقه ی خونی علی اصغر علیه السلام که به غنیمت می رود، گوشواره های شکسته ای که گوش دخترانت را پاره می کند، گریه های نازدانه ای که داغ یتیمی و غم اسیری، دل کوچکش را می آزارد و ... .

اما از همه سخت تر، دیدن غم غربت و تنهایی بر چهره ی خسته و خونین توست؛ در غروب غم ـ انگیزی که دیگر هیچ یاری برایت باقی نمانده است!

حسین جان! بگذار عباست علیه السلام در علقمه بماند تا نبیند که چگونه لب های ترک خورده ات به خون گلویت تَر می شود و دشمن، بعد از کشتن تو با لب تشنه، آب را آزاد می سازد!

بعد از تشنگی تو و کودکانت، همه دریاهای عالم بخشکد!

منبع:تبیان

 





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 13 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

تو مانده ای و تنهایی حسین

امام حسین

 

به تو می اندیشم. پس در خویش می شکنم و فرو می ریزم. به تو می اندیشم و ذوب می شوم در شرمِ خویش و در حقارتِ بزرگم.

بر تو آیا چه گذشت، علمدار! آن گاه که بیرقِ سپاهِ کوچکِ برادر، در دستِ تو مانده بود. پس تو دستی برای نگاه داشتنش بر پیکر نداشتی و بیرق بر زمین افتاد. بر تو آیا چه گذشت، سقّا! آن گاه که فغان العطش، از خیمه ها بیرون می پاشید؛ پس تو سقّای کاروان بودی و شرم، خونِ تو را به جوش می آورد.

حال تو مانده ای و تنهایی حسین. دیگر سپاهی نمانده است و برادر، تنهاست. همه ی سوارانِ عاشق، یک به یک، دلاورانه خاک را بوسیدند. اینک تویی، سقّا و علمدار، بشتاب که برای برادر یاوری جز تو نمانده است. و هنوز از خیمه ها صدای العطش می تراود. این مشک تهی را بر دوش افکن! بگذار این جماعت، خاطره ی علی را باز هم زنده و ایستاده ببینند.

فرزند علی! ذوالفقارت را به آسمان نشانه بگیر و بگذار سُمِ اسبت، زمین را چون قلبِ دژخیمان بلرزاند.

چه کسی است که در برابر تو خواهد ایستاد؟

فرات تورا می خوانَد که دیری است منتظرِ دلاوری چون توست.

گام هایت، آبِ ساکنِ فرات را توفان می کند. بتاز مرد! آنان که در مقابل تو صف آراسته اند، دندان می نمایند. آیا کدام صف در هجومِ اسطوره وارِ تو، از هم نخواهد پاشید؟ نگهبانانِ آب، مبهوت می نگرند. گردبادی گویی برخاسته است، چنان که نینوا، در تاخت و تازش به هم پیچیده است. پهلوانی نشسته بر اسبی دلیر، تیغ علی در دست، مشکِ حسین بر دوش، راهِ فرات می پیماید. پس هر سربازی به سویی می گریزد. آخر، علمدار آمده است.

حال تو مانده ای و تنهایی حسین. دیگر سپاهی نمانده است و برادر، تنهاست. همه ی سوارانِ عاشق، یک به یک، دلاورانه خاک را بوسیدند. اینک تویی، سقّا و علمدار، بشتاب که برای برادر یاوری جز تو نمانده است. و هنوز از خیمه ها صدای العطش می تراود. این مشک تهی را بر دوش افکن! بگذار این جماعت، خاطره ی علی را باز هم زنده و ایستاده ببینند

کجا هستند آنان که سرِ حسین را می خواهند؟ اینک این برادر حسین است که به خونخواهیِ هاشمیان آمده است.

راهِ فرات، به غرّش تیغِ اباالفضل گشوده می شود و مشکِ آب، پُر. سقّا، بر فرات نشسته است؛ امّا کفِ دستی نیز آب نمی نوشد. آخر مگر پیش از برادرِ تشنه، پیش از خواهرِ جگر سوخته و کودکانِ بی قرار، مگر می شود آبی نوشید؟

گاهِ بازگشت به سوی خیمه هاست که کودکان، دیری است در انتظارند. مشکِ سنگینِ آب بر دوش و شمشیر بر دست، می جنگد و پیش می آید. و مگر جز به خُدعه و نیرنگ می شود که این چنین، سیل خروشانی را از حرکت بازداشت. پس گُرزِ نیرنگ، از کمینگاه، فرقِ عبّاس را می شکافد و تیغی بی شرم، دستِ سقّا را قطع می کند. تنها یک دست بر پیکرِ علمدار مانده است. شمشیر یا مشکِ آب؟ کدامیک؟ بی شک مشک را می گزیند. اگر چه بی شمشیر، کارزار، میسّر نیست؛ امّا عطشِ کودکانِ لب سوخته را، شمشیر نمی تواند فرو بنشاند. پس آن گاه که دستِ دیگر نیز بریده شد، جز به دندان، آوردن مشک مسیر نیست. که ناگاه، تیری، مشک را می شکافد و قطره قطره، امید سقّا روی زمین می ریزد.

حالا نه مشکی مانده، نه دستی، نه شمشیری. سقّا مانده و شرم. علمدار مانده و بیرقِ افتاده. به تنهایی برادر می اندیشد و اسارتِ عطشناکِ قافله.

وقتِ رفتن است، سقّا! علی، فرزندش را طلب می کند. پس با دو بال، که جای دست های بریده، می روید، از خاکِ خونین و داغ، آرام و دلواپس، به آسمان بال می گشاید.

به تو می اندیشم، علمدار! با دو بالِ اهورایی ات. ای آخرین تکیه گاهِ قافله ی عشق! کدام قلم، کدام واژه و کدام صفحه می تواند تو را بنویسد؟ اینک تو را می گریم و به تو می اندیشم.

منبع:تبیان

 





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 13 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

من

 

عمو آب!

امام حسین

 

عکس ماه، در آب افتاده است.

دست در آب بُرد. فرات، بی صبرانه و مشتاق، در کف دستش غلطید. دست را تا آستان لبش بالا بُرد. موج ها برای زیارت لب هایش، از هم سبقت می گرفتند. خنکایِ آب را با تمام وجود حس کرد؛ به زلال آب خیره شُد .... خیمه ها را دید که در عطش می سوزند. کودکان را دید که تشنگی از سرو رویشان می بارد. شیرخواره ای که در گهواره، از شدّت عطش بی تاب شده و دست و پاهای کوچکش را به شدت تکان می دهد و جان مادر را به آتش می کشد. یاس سه ساله ای را دید که رنگ صورت قشنگش از تشنگی زرد شده نگاه تشنه اش را به سمت فرات دوخته و آمدنِ عمو را انتظار می کشد. صدای سکینه را شنید که مُدام زیر لب عمو! عمو! می گوید ...

خورشید، همچنان بی رحمانه می تابد و شلاق سوزان عطش را بر سر و روی دشت می زند.

ماه، هنوز کتاب آب نشسته؛ گرما و سنگینی زره و اسلحه، امانش را بریده؛ چقدر تشنه است!

زمان، کناری متوقف شده و با بُهت، قداست این لحظات آسمانی را می نگرد و تاریخ، این منظره را، دقیق به تماشا نشسته؛ تا مبادا چیزی از قلم بیفتد.

در آینه ی آب، خیره شُد؛ خورشید را دید که کویر لب هایش، از شدّت عطش ترک خورده است. خورشید را دید، که غریبانه، آمدنِ ماه را انتظار می کشد. خورشید را که از نهایت تشنگی، بی رمق شده. کوه صبر را دید که بر روی تلّ زینبیه، دعای رفع بلا می خواند! مگر می شود این همه را دید و آب نوشید؟! مگر می شود ...؟ غیرت حیدری اش را چه کند؟

 

 

فرشتگان، وسط زمین و آسمان، دل نگران و ملتهب، این صحنه را می نگرد و دست التماس به درگاه خدا بلند کرده و مُدام زیر لب، زمزمه می کنند: خدایا! کاش آقا این آب را بنوشد! ...

 

موج ها در کف دست مبارکش تضرّع و استغاثه می کنند و برای رسیدن به آستان لب هایش، دستِ نیاز، دراز می کنند.

در آینه ی آب، خیره شُد؛ خورشید را دید که کویر لب هایش، از شدّت عطش ترک خورده است. خورشید را دید، که غریبانه، آمدنِ ماه را انتظار می کشد. خورشید را که از نهایت تشنگی، بی رمق شده. کوه صبر را دید که بر روی تلّ زینبیه، دعای رفع بلا می خواند! مگر می شود این همه را دید و آب نوشید؟! مگر می شود ...؟ غیرت حیدری اش را چه کند؟

ادب و ارادتش را؟ حسین تشنه باشد و عباس سیراب ...؟ هرگز! هرگز!

آرام، آب را از کف دستش لغزاند. مشک را سیراب کرد و راه خیمه های تشنه را پیش گرفت.

و آن لحظه، همه دیدند که هفت آسمان، پیش پای باب الحوایج به زمین افتاده و سر به سجده نهاد. همه دیدند که سقّای گل های فاطمه، از فرات، تشنه لب برگشت.

منبع:تبیان

 





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 13 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

فرمان حمله ناگهانی

ثارالله

 

در روز هشتم محرم الحرام سال 61 هـجری عمر بن سعد، نامه ای درارتباط با عدم تمایل خود به جنگ با امام حسین علیه السلام، سوی عبید الله بن زیاد فرستاد. هنگامی كه نامه عمر بن سعد مبنی بر مصالحه با امام علیه السلام به دست ابن زیاد رسید، شمر بن ذی الجوشن - که در مجلس وی حضور داشت - او را از این کار باز داشت. عبید الله نیز تحت تأثیر او نامه شدید اللحنی به ابن سعد نوشت و دستور داد تا کار حسین علیه السلام و یارانش را یکسره کند، و به شمر نیز گفت: اگر ابن سعد از این دستور سر باز زد، گردن او را بزن و خود فرماندهی لشکر را به عهده بگیر.(1)

شمر نیز نامه ی ابن زیاد را پیش از ظهر روز تاسوعا به کربلا رساندوقتی عمر بن سعد، نامه عبیدالله بن زیاد را دریافت نمود، تصور كرد، اگر در مبارزه با امام حسین علیه السلام تعلل بورزد، موقعیت خویش را از دست خواهد داد و شمر به جاى او به فرماندهى سپاه خواهد رسید. بدین جهت در عصر تاسوعا بدون هیچ گونه اخطار قبلى و با دست پاچگى تمام فرمان حمله عمومى به سوى خیمه هاى امام حسین علیه السلام را صادر كرد.

 

وى با گفتن « یا خیل الله اركبى و بالجنة ابشرى » (2) تلاش ‍ نمود تا كردار خویش را بایسته جلوه دهد و روحیات متزلزل سپاهیان خویش را تقویت كند، تا مبادا در نبرد با فرزندزاده رسول خدا صلى الله علیه و آله دچار سردرگمى و سستى و پراكندگى گردند. سپاه كفر پیشه عمر بن سعد، یك پارچه به حركت درآمده و به سوى خیمه هاى امام حسین علیه السلام هجوم آوردند.

وقتی حضرت زینب سلام الله علیها صدای خروش لشكر را شنید، نزد برادر دوید و عرض كرد: برادر مگر صدای لشكر را نمی‌شنوید كه نزدیك شده‌اند. حضرت سیدالشهدا  علیه السلام سر از زانو برداشت و به خواهر فرمود: ای خواهر اكنون رسول خدا صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم كه به من فرمود: تو به سوی ما خواهی آمد. وقتی حضرت زینب سلام الله علیها این خبر وحشت اثر را شنید، سیلی بر صورت زد و صدا را به واویلا بلند كرد، امام حسین علیه السلام فرمود: ای خواهر ویل و  عذاب از برای تو نیست، ساكت باش، خدا ترا رحمت كند. سپس عباس علیه السلام به خدمت آن حضرت آمد و عرض كرد برادر لشكر به شما روی آورده. حضرت برخاست و فرمود: ای برادر! عباس! جانم فدای تو باد، سوار شو و برو ایشان را ملاقات كن و بپرس چه شده كه ایشان رو به من آورده‌اند.

عمر بن سعد كه مظنون به مسامحه كارى شده بود و شمر را رقیب خود مى دید، از درخواست امام حسین علیه السلام سرباز زد و گفت : براى حسین ، دیگر مهلتى نیست

عباس علیه السلام با بیست سوار كه از جمله زهیر و حبیب بودند به سوی ایشان شتافت و از ایشان پرسید كه غرض شما از این حركت و غوغا چیست؟ آنان پاسخ دادند: از امیر عبیدالله بن زیاد فرمان آمده است كه باید بر شما عرضه كنیم و آن این است كه یا در طاعت او درآیید و با وى بیعت كنید و یا آماده نبرد سرنوشت ساز باشید!

حضرت عباس علیه السلام فرمود: پس قدرى تامل كنید تا من این گزارش را به سرورم حسین علیه السلام برسانم.

حضرت عباس علیه السلام ، پیام دشمن را به امام علیه السلام رسانید. امام حسین علیه السلام به وى فرمود: به سوى ایشان برو و از آنان مهلت بخواه كه امشب را صبر كنند و كار نبرد را به فردا واگذار كنند. چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقدارى بیشتر به نماز و عبادت بپردازم و خدا مى داند كه من به راز و نیاز با وى و نیایش در درگاهش چه قدر علاقمندم .(3)

حضرت عباس علیه السلام مجددا پیام امام حسین علیه السلام را به دشمن رسانید. عمر بن سعد كه مظنون به مسامحه كارى شده بود و شمر را رقیب خود مى دید، از درخواست امام حسین علیه السلام سرباز زد و گفت : براى حسین ، دیگر مهلتى نیست.

لیكن برخى از فرماندهان سپاه ، از جمله قیس بن اشعث و عمرو بن حجاج بر او اعتراض كرده و گفتند: اگر سپاهیان كفر و شرك از ما مهلت مى خواستند، ما دریغ نمى كردیم ولى از مهلت دادن به فرزندزاده رسول خدا صلى الله علیه و آله دریغ مى ورزیم ؟ لازم است او را مهلت دهید.(4)

عمر بن سعد، ناگزیر درخواست امام حسین علیه السلام را پذیرفت و پیام داد كه یك شب را به شما مهلت دادم ولى بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر طاعت فرود نیاورید، فیصله كار را به شمشیر مى سپاریم . در این هنگام ، آرامش نسبى حاكم گردید و هر دو سپاه به خیمه گاه خویش برگشته و منتظر فرا رسیدن روز بعد شدند.(5)

 

پی نوشت:

1) دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، وقایع روز تاسوعا.

2) بحارالانوار، ج 44، ص 391 ؛[این جمله، شعارى بود كه پدرش سعد بن ابى وقاص در جنگ با ایرانیان (جنگ قادسیه) در آغاز هر نبردى ، سر مى داد.]

3) منتهى الامال، ج 1، ص 337.

4) مقتل الحسین مقرم،ص 212.

5) الارشاد مفید، ج2، ص91.

منبع:تبیان

 





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 13 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

ماجرای امان نامه

امام حسین

 

شمر، كه فرمانده پیادگان قشون عمر بن سعد و از عناصر كلیدى و پلید واقعه كربلا بود، در عصر روز تاسوعا، امان نامه اى از عمر بن سعد براى چهار فرزند رشید و دلاور ام البنین علیهاالسلام یعنى عباس ، عبدالله ، جعفر و عثمان از برادران پدرى امام حسین علیه السلام آورد تا آنان را از سپاه خداجوى و حقیقت طلب امام حسین علیه السلام جدا سازد.

ام البنین ، همسر حضرت على علیه السلام داراى چهار فرزند دلاور و فداكار بود كه همگى در ركاب برادر و امامشان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در كربلا حاضر بودند.

حضرت عباس علیه السلام كه بزرگترین آنان است، از شهرت به سزایى برخوردار بود. وى به خاطر جمال زیبا، قامت موزون ، دلاورى ، غیرت و شجاعت بى مانندش ، به «قمر بنى هاشم» معروف شده بود.

ام البنین از قبیله بنى كلاب بود كه شمر بن ذى الجوشن نیز به همین قبیله انتساب پیدا مى كرد. بدین جهت در عصر تاسوعا به نزدیكى خیمه گاه امام حسین علیه السلام آمد و با صداى بلند فریاد زد: : «أین بنو اختنا»؛ پسران خواهر ما کجایند؟ ولی آن بزرگواران جواب ندادند.

امام حسین علیه السلام كه منظور شمر را دانسته بود، به برادران خود فرمود: پاسخ شمر را بدهید. اگر چه او فاسق است و لیكن با شما قرابت و خویشى دارد.

حضرت عباس علیه السلام كه كانون وفادارى و معدن غیرت بود، بر او بانگ زد: بریده باد دست هاى تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه ات . اى دشمن خدا، ما را دستور مى دهى كه از یاری برادر و مولایمان حسین علیه السلام دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ناپاك آنان درآوریم . آیا ما را امان مى دهى ولى براى فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله امانى نیست ؟

حضرت عباس علیه السلام به همراه سه برادر خود، در جواب فرمودند:چه می گویی؟ شمر گفت : شما خواهرزادگان من هستید. بدانید تا ساعتى دیگر شعله هاى جنگ برافروخته مى گردد و از یاران حسین بن على کسی زنده نمى ماند. من براى شما امان نامه اى از عمر بن سعد آوردم . شما از این ساعت در امان هستید، مشروط بر این كه دست از یارى برادرتان حسین بردارید و تو سپاهیانش را ترك كنید.

حضرت عباس علیه السلام كه كانون وفادارى و معدن غیرت بود، بر او بانگ زد: بریده باد دست هاى تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه ات . اى دشمن خدا، ما را دستور مى دهى كه از یاری برادر و مولایمان حسین علیه السلام دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ناپاك آنان درآوریم . آیا ما را امان مى دهى ولى براى فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله امانى نیست ؟

شمر از پاسخ دندان شكن فرزندان ام البنین، خشمناك شد و به خیمه گاه خویش برگشت.(1)

هم چنین روایت شده است : در میان سپاه عمر بن سعد، فردى بود به نام «عبدالله بن ابى محل بن حزام » كه برادرزاده ام البنین علیهاالسلام بود. وى هنگامى كه با خبر شد عمه زادگانش (عباس ، عبدالله ، جعفر، عثمان ) در میان سپاهیان امام حسین علیه السلام حضور دارند، امان نامه اى از عمر بن سعد براى آنان گرفت و به واسطه غلامش «كزمان» براى آنان ارسال كرد. كزمان ، فرزندان ام البنین علیهاالسلام را صدا زد و آنان را از امان نامه پسر دایى شان باخبر گردانید. حضرت عباس علیه السلام و برادرانشان به وى گفتند: به پسر دایى ما سلام برسان و بگو كه ما را نیازى به امان نامه شما نیست . امان خدا، بهتر است از امان پسر سمیه.(2)

 

پی نوشت:

1) بحارالانوار، ج 44، ص 391 ؛ منتهى الامال ، ج 1، ص 337.

2) معالم المدرستین، ج 3، ص 105.

منبع:تبیان

 





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 13 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 


. مقدمه

كوثر زلال «عاشورا» در متن زندگى شیعه و در عمق باورهاى پاك او جریان داشته و در طول چهارده قرن سیراب كننده جانها بوده است.

اینك نیز عاشورا پرگارى است كه عشق را ترسیم مى‏كند و كانونى است كه ارزشها، احساسها، عاطفه‏ها، خردها و اراده‏ها برگردش مى‏چرخند.

بى‏شك، محتوا، انگیزه‏ها، اهداف و درسهاى آن، حماسه عظیم فرهنگى ناب و الهام بخش را تشكیل مى‏دهد. از اینرو در حوزه وسیع تشییع و دلباختگان اهل بیت، پیروان عترت همه با «فرهنگ عاشورا» زیسته‏اند و براى آن جان باخته‏اند. آنان در آغاز تولد كام نوزاد را با تربت‏ سیدالشهدا(ع) و آب فرات بر مى‏دارند و هنگام خاكسپارى، تربت كربلا را با میت همراه مى‏كنند. آنان از روز ولادت تا هنگامه مرگ به حسین بن‏ على(ع) عشق مى‏ورزند و براى شهادتش اشك مى‏ریزند و این مهر مقدس، با شیر وارد جان مى‏شود و از جان به در نمى‏رود.

عاشورا از دیرباز تجلى‏گر روز درگیرى حق و باطل و روز فداكارى و جانبازى در راه دین و عقیده، شناخته شده است. حسین(ع) در این روز با یارانى اندك ولى با ایمان و صلابت و عزتى بزرگ و شكوهمند، با سپاه سنگدل و بى‏دین كومت‏ستم یزیدى به مقابله برخاست و كربلا را به صحنه همیشه زنده عشق خدایى و آزادگى مبدل ساخت.

عاشورا اگر چه یك روز بود، اما دامنه تاثیر آن تا ابدیت كشیده شد و چنان در عمق دلها اثر گذاشته است كه همه ساله دهه محرم و به ویژه روز عاشورا، اوج عشق و اخلاص نسبت‏ به معلم حریت و اسوه جهاد و شهادت، حسین بن‏على(ع) مى‏گردد و حتى غیر شیعیان نیز در مقابل عظمت آن آزاد مردان سر تعظیم فرود مى‏آورند.

عاشورا نشان دهنده معناى «حسین منى و انا من حسین‏» بود كه دین رسول خدا با خون سید الشهدا آبیارى شد و به تعبیر امام خمینى(ره) عاشورا، قیام عدالت‏خواهان با عددى قلیل و ایمان و عشقى بزرگ در مقابل ستمگران كاخ‏نشین و مستكبران غارتگر بود.(1)و اگر عاشورا نبود، منطق جاهلیت ابوسفیانیان كه مى‏خواستند قلم سرخ بر وحى و كتاب بكشند و یزید، یادگار عصر تاریك بت‏پرستى كه به گمان خود با كشتن و به شهادت كشیدن فرزندان وحى امید داشت اساس اسلام را بر چیند و با صراحت و اعلام «لا خبر جاء و لا وحى نزل‏» بنیاد حكومت الهى را بر كند نمى‏دانستیم بر سر قرآن كریم و اسلام عزیز چه مى‏آمد. (2)

حماسه عاشورا را زنان و مردانى ساختند كه مرگ سرخ و شهادت را بر زندگى ذلت‏بار ترجیح دادند تا گلواژه آزادى و آزادگى همواره در تاریخ سبز بماند.

در این حماسه خونین بیشتر به نقش آفرین مردان و یارانى كه در ركاب حضرت به فوز عظیم شهادت نایل شدند توجه شده است و نقش زنان كمتر مورد توجه بوده است. تنها در حماسه عاشورا از اسوه صبر و مقاومت زینب كبرى (س) و نقش وى در پیام رسانى صحبت‏شده است و نقش دیگر زنان حماسه شعور و شرف و آزادگى مورد غفلت واقع شده است، از این رو در این مقاله به معرفى اجمالى زنان حماسه‏ساز در نهضت عاشورا مى‏پردازیم.

بدون تردید در طول تاریخ اسلام و به ویژه تشییع زنان از سهم بسزایى برخوردار بوده‏اند و عاشورا نیز برهه‏اى از همین تاریخ سراسر صبر و ایثار و مقاومت و خودآگاهى است. زنان مسلمانان از بدو تولد اسلام به جهانیان نشان دادند كه از آگاهى و شناخت و شعور برخوردارند و بر خلاف آنچه سردمداران دفاع حقوق زن مى‏پندارند، زن مسلمان نه عروسك حرمسرا و نه موجودى به دور از واقعیتها و مسایل اجتماعى و سیاسى و نظامى است و تاریخ عاشورا بیانگر این واقعیت است، چنانكه زمانى كه افرادى چون عمر سعد در انتخاب صراط مستقیم راه را گم كردند و افرادى چون زهیر بن قین كه در یارى امام دچار تردید شده بودند، زنانى چون دلهم ( همسر زهیر ) شوهرش را به یارى امامش دعوت كرد و او را از تنگناى امتحان سرفراز بیرون آورد. نیز زنانى چون ام وهب و بانوى غیریه قاسطیه كه شجاعت در ركابشان مردانگى آموخت.

در حقیقت نقش زنان در حماسه عاشورا همچون خود عاشورا جاوید خواهد ماند و آنان براى همیشه تاریخ بر بار شیعه بهترین الگوى ایمان و ایثار و اخلاص و فداكارى خواهند بود.

 


. زنان در عاشورا

نقش زنان در حادثه خونبار عاشورا از ابعاد گوناگونى برخوردار است كه به بعضى از آنها اشاره مى‏شود:


1- مشاركت در جهاد

شركت در جبهه پیكار و همدلى با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشاركت در ابعاد مختلف آن، از جلوه‏هاى این حضور است. از همكارى طوعه در كوفه با نهضت مسلم و همراهى همسران برخى از شهداى كربلا گرفته تا اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه كوفه به جنایتهاى شوهرانشان مثل خولى نمونه‏هایى از این دست است.


2- آموزش صبر

روحیه مقاومت و تحمل زنان در مقابل شهادت مردان اسلام در كربلا از درسهاى نهضت عاشورا بود كه اوج این صبورى در رفتار زینب كبرى(س) جلوه‏گر شد. آموزش صبر و مقاومت‏ حماسه عاشورا در زنان آگاه و مبارز متجلى شده و در طول جنگ تحمیلى زنان مبارز و فداكار انقلاب اسلامى ایران نشان دادند كه آموزش صبر و مقاومت را از شیر زنان كربلا به خوبى آموخته‏اند.


3- پیام رسانى

افشاگرى جنایات یزیدیان چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت‏به مدینه، به معناى پاسدارى از خون شهدا بود. افشاگرى بانوان به دو صورت، خطبه و گفتگوهاى پراكنده صورت پذیرفت، و اگر پیام رسانى زینب كبرى(س) و بقیه زنان نبود، امروز حماسه عاشورا به این روشنى براى شیعه تجلى نمى‏كرد و چه بسا آن واقعه عظیم عقیم مى‏ماند.


4- روحیه بخشى

یكى از مسایل مهمى كه در هر جنگى مورد توجه بوده است، روحیه جنگاوران است و زنان این مهم را بر عهده داشتند چه در جنگهاى صدر اسلام و چه در جنگهاى دیگر.

در كربلا نیز حضور تشویق‏آمیز زنان در جبهه به رزمندگان روحیه مى‏بخشید و همسران و مادران شهدا آنها راتشویق به یارى امام معصوم مى‏كردند، مانند ام وهب كه خودش وارد میدان شد و با سر جگرگوشه‏اش یكى از یزیدیان را به هلاكت رساند و این روحیه بخشى بعد از چهارده قرن در هشت‏سال مقاومت جنگ ایران علیه كفر باعث‏شد كه زنان ایرانى درسى را كه از زینب(س) و زنان عاشورا گرفته بودند، به نحو احسن باز پس دهند.


5- پرستارى

رسیدگى به بیماران و مداواى مجروحان از دیگر نقشهاى زنان در جبهه‏ها، از جمله در حماسه عاشورا است.نقش پرستارى و مراقبت‏حضرت زینب (س) از امام سجاد(ع) یكى از این نمونه‏هاست.


6- مدیریت

بروز صحنه‏هاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شكوفا مى‏سازد. نقش حضرت زینب (س) در نهضت عاشورا و سرپرستى كاروان اسرا، درس مدیریت در شرایط بحران را مى‏آموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت كرد و با هر اقدام، خنثى كننده نتایج عاشورا از سوى دشمن مقابله كرد و نقشه‏هاى آنان را خنثى ساخت.

 


7- حفظ ارزشها

درس دیگر زنان قهرمان در كربلا، حفظ ارزشهاى دینى و اعتراض به هتك حرمت‏خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشمهاى آلوده بود. زنان اهل بیت، با آنكه اسیر بودند و لباسها و خیمه‏هایشان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض‏كنان، بر حفظ عفاف تاكید مى‏ورزیدند. ام‌كلثوم در كوفه فریاد كشید كه آیا شرم نمى‏كنید براى تماشاى اهل بیت پیامبر جمع شده‏اید؟ وقتى هم در كوفه در خانه‏اى بازداشت ‏بودند، زینب اجازه نداد جز كنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در كاخ یزید نیز به گرداندن، شهر به شهربانوان، اعتراض كرد و فرمود: «آمن العدل یابن الطلقاء تخد یرك حرائرك و امائك و سوقك بنات رسول الله سبایا قد هتكت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدوبهن الاعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المكاتل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید»

اى پسر آزاد شده، آیا در پشت پرده قرار دادن زنان و كنیزان خود و جلو انداختن دختران رسول خدا به صورت اسیر از عدل است. تو پرده آنان را دریدى، چهره‏هایشان را آشكار ساختى، از شهرى به شهرى مى‏رانى، رهگذران و بام‏نشینهابه تماشایشان مى‏ایستند و آشنا و بیگانه و حاضر و غایب به سیماى آنان خیره مى‏شوند.


8- تغییر ماهیت اسارت

آنان اسارت را به آزادى تبدیل كردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند و مفهوم اسیر در اذهان را به گونه‏اى دیگر تغییر دادند.


9- عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیك كربلا

گریه‏ها، شیونها، عزادارى بر شهدا و تحریك عواطف مردم به ماجراى كربلا عمق بخشید و بر احساسات تاثیر گذاشت و از این رهگذار ماندگارتر شد.

_________________________________

1- صحیفه نور. ج‏9. ص‏57

2- همان. ج 14. ص 265 ، عوالم (امام حسین) ص‏3 و 4 ، حیاة الامام الحسین، ج‏3، ص 378.

مرضیه مشكورى

منبع:تبیان

 





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 13 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

ده بند عاشورایی


1 عاشورا غنیمت نیست قیمت است

قیمت آب و آبرو در پریشانی پرنده و سنگباران سایه ها

2 عاشورا ابتدای عشق است در پایانه تشنگی با بادبانی برافراشته از خون

3 عاشورا بینوائی نیست جهانی نی است و نوا جهانی پر از پرنده و میله های سوخته

4 عاشورا برگ نیست جنگلی است بر پلکهای بهار

با سپیداری سرخ ایستاده بر نقش پاییزیان

5 عاشورا غریب نیست در سایه شعله ها

شمشیر افتاده ای است ایستاده در انتهای زمان با لبخندی آشنا

6 عاشورا میدان و مرگ نیست مرد است

و مرد، میدان است میدان سرنوشت بی سرگذشت در بی قراری زنجیر و دل

7 عاشورا تماشا نیست طاقت است و قیامت غیرت بر قامت زمین

8 عاشورا چشم نیست  اشک است در رقص آبی آزادگان بی حضور باران سرخ تشنگان

9 عاشورا شور گل است شکفته روی شمشیرها و شانه ها       

10 عاشورا نام نیست نشان است

عاشورا شناسنامه من است با نام تو که در خروش خون تو شمشیر می شود قربان نام تو

      "سید علی میر باذل"

 





نوشته شده در تاريخ شنبه 12 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

ساقى عطشان



عباس یعنى تا شهادت یكه تازى

عباس یعنى عشق یعنى پاكبازى

عباس یعنى با شهیدان همنوازى

عباس یعنى یك نیستان تكنوازى

عباس یعنى رنگ سرخ پرچم عشق

یعنى مسیر سبز پر پیچ و خم عشق

با عشق بودن تا جنون، یعنى ابو الفضل

خورشید در دریاى خون، یعنى ابوالفضل

جوشیدن بحر وفا، معناى عباس

لب تشنه رفتن تا خدا، معناى عباس

صد چاك رفتن تا حریم كبریائى

صد پاره گشتن در مسیر آشنائى

بى‏ دست‏ با شاه  شهیدان، دست دادن

بى ‏سر، به راه عشق و ایمان سرنهادن

بى ‏چشم، دیدن چهره رؤیائى یار

جارى شدن در دیده دریائى یار

بى ‏لب نهادن لب به جام باده عشق

بى‏ کام نوشیدن تمام باده عشق

این است مفهوم بلند نام عباس

در ساحل بى ‏ساحل آرام عباس

یك مشك آب عشق و دریائى طراوت

یك بارقه از حق و خورشیدى حرارت

وقتى كه از آب گوارا روزه مى‏كرد

دریاى تشنه آب را دریوزه مى‏كرد

وقتى كه اقیانوس را در مشك مى‏ریخت

از چشمه چشمان دریا اشك مى‏ریخت

در آرزوى نوش یك جرعه از آن لب

جان فرات تشنه آتش بود از تب

خون على عباس را تقریر مى‏كرد

آیات سرخ عشق را تفسیر مى‏كرد

وقتى ز فرط تشنگى آلاله مى‏سوخت

گلهاى زهرا از لهیب ناله مى‏سوخت مى‏سوخت

در چنگال شب باغ ستاره

مى‏سوخت جانش از تف داغ ستاره

آمد به سوى خیمه، اقیانوس بر دوش

آمد نداى خون حق را حلقه برگوش

عباس بود و لشگر شب در مقابل

عباس بود و مجمر خورشید در دل

رگبار تیر كینه بر عباس بارید

اختر ز ابر سینه بر عباس بارید

وقتى که قامت پیش خورشید آب مى‏كرد

طفل حزین عشق را سیراب مى‏كرد

وقتى ید پورعلى از دست مى‏رفت

تا خلوت ساقى كوثر مست مى‏رفت

وقتى كه چشمش تیر را خوناب مى‏كرد

روى عروس عشق را سیماب مى‏كرد

پایان او آغاز قاموس وفا بود

پایان او آغاز كار مصطفى بود

با گامهاى شور آهنگى دگر زد

بر چهره شب رنگ رخسار سحر زد

عباس یعنى یك نیستان تكنوازى

هفتاد و دو آهنگ حق را همنوازى

 

" خلیل شفیعى "

 





نوشته شده در تاريخ شنبه 12 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
(تعداد کل صفحات:37)      [ <>   [ 20 ]   [ 21 ]   [ 22 ]   [ 23 ]   [ 24 ]   [ 25 ]   [ 26 ]   [ 27 ]   [ 28 ]   [ 29 ]   [ > ]  

.: Weblog Themes By Rasekhoon:.