تو را دیده ام بارها؛ یا اباالفضل!   تو، از آب، می آمدی، مشک بر دوش- و من، در تو، غرق تماشا؛ اباالفضل!   اگر دست می داد، دل می بریدم به دست تو، از هر دو دنیا، اباالفضل!   دل- از کودکی- از فرات، آب می خورد و تکلیف شب:" آب، بابا، اباالفضل."   تو- لب تشنه- پرپرشدی، شبنم اشک- به پای تو می ریزم، اما، اباالفضل!   فدک، مادری می کند کربلا را؛ غریبی، تو- هم- مثل زهرا، اباالفضل!   تو را هر که دارد، زغم، بی نیاز است؛ وفا- بعد از این- نیست تنها، اباالفضل!   تو با غیرت و، آب و، دست بریده: قیامت، به پا می کنی؛ یا اباالفضل!   "ابوالقاسم حسینجانی" روی دست آب ها مانده است   روز میلاد تو هم دیدیم چشم ها در کربلا مانده است   زخم هایت تا همیشه داغ در دل و در جان ما مانده است   رفته اید و رود و دریا نیز تشنه روی شما مانده است   گریه ات از ظهرعاشورا در نگاه نینوا مانده است   خلق را سوزانده اندوهت سرخ در خون خدا مانده است   تو ابوالفضلی تو سقایی با تو دریا هم صدا مانده است   تلخ می سوزد فرات از درد بعد از تو در بلا مانده است   آب می گوییم و می گرییم چشم تو در آب ها مانده است   "عزیزالله زیادی" خون گریه کن ای عشق علمدار نیامد   در خیمه برباد کسی زار چنین گفت: " شد وعده علمدار به دیدار نیامد"   امشب عطش نور به رقص آمده با خاک اما مه موعود شب تار نیامد   دیریست که من دوخته ام چشم به راهش دانست که من منتظرم یار نیامد   ای وای به ما شب زدگان، وای به ما، آه خورشید چرا صبح پدیدار نیامد؟!   با داغ تو می خواست دلم شعر بگوید اشک آمدم از دیده و گفتار نیامد   "بهروز قزلباش" ماه تشنه خیمه گاه تشنه تر ماه از میان نخل های شرمگین گذشت چشمهای مست مرگ مشک و ماه را به خواب دید مشک سیر تشنه خیمه گاه منتظر ماه دستهای خویش را به آب داد چشم های خویش را به آفتاب مرگ همچنان به مشک خیره مانده بود تیری از کمان پرید مشک مرد و ماه تشنه جان سپرد خیمه گاه، بغض کودکان خویش را به آسمان سپرد مرگ مانده بود و  ماه می گذشت شط        - هنوز تا همیشه-              روسیاه می گذشت. "سید ضیاء الدین شفیعی"سوگواره حضرت اباالفضل علیه السلام

دست و دریا
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل!
سقا تشنه لب
دست تو در نهر جا مانده است
علمدار نیامد
آن ماه پری روی پری وار نیامد
مرگ و مشک و ماه
مشک تشنه
 مىنویسند زیبایى ، آدرس خانه خدا است و حسین یعنى زیبا كه از حسن و زیبایى صادر مىشود . اگر زیبایى با آزادگى ممزوج شود، تندیسى جاودان خواهد ساخت كه نظیرى براى آن نتوان یافت. در این گلگشت مىخواهیم درباره كسى بنویسیم كه به قول عقاد پیامبرش او را «سرور جوانان بهشتى» نامید؛او را به «پسر من» خطاب مىكرد و دربارهاش مىفرمود: «آیا نمىدانى كه گریهاش مرا مىآزارد.» عظمت واقعه عاشورا و قهرمانانش چنان است كه بسیارى از متفكران جهان آن را ستوده، دربارهاش سخنان نغز گفتهاند. با توجه به حوصله این نوشتار توجه به نمونههایى از آن سودمند مىنماید: 2- حسین پیشواى انسانها، م . اكبرزاده . 3- زندگانى امیرالمؤمنین على (ع)، عماد زاده . 4- الامام الحسین ابوالشهداء، عباس محمود عقاد، ترجمه محمد كاظم معزى . 5- على (ع) و دو فرزند بزرگوارش، طه حسین، ترجمه احمد آرام، ج2. 6- واقعه كربلا، عباس محمود عقاد، ترجمه مسعود انصارى . 7- سلسله سخنرانى 79- 1378، محمد رضا سنگرى .معنای حسین (ع) در نظر اندیشمندان جهان

كاپیتان هانیبلت:
آن شب (شب عاشورا) هنگامى كه آتش اردوها در اطراف او در بیابان برق مىزد، پیروان خویش را به اطراف خود جمع كرد و طى یك سخنرانى طولانى و قلب نواز با آنها سخن گفت و بیعت خود را از آنها برداشت؛ آنها را از اتفاقات صبح فردا آگاه كرد و فرمود: یقینا قتل عام انجام خواهد شد و كسانى كه با من بمانند یقینا شهید خواهند شد . سپس عمل بسیار زیبایى انجام داد كه نشانه آگاهى كامل او از ضعف بشرى و قدرت روح  فداكارى وى و علامت قلب رئوف آن بزرگوار بود . تمام چراغهاى اردو را خاموش كرد و سپس به پیروان خود گفت: هر كس جرات و قلب ایستادگى و شهادت را در خود نمىبیند، در تاریكى به طور ناشناس و بدون خجلت برود. صبح روز عاشورا، در حالى كه ابرهاى ارغوانى در آسمان شرق جمع مىشد، تمام یاران آن شب با ایمان دور امام را گرفتند و همگى آماده مرگ و شهادت بودند.(1)
جرح جرداق (مسیحى):
فرق على (ع) با معاویه این است كه اصحاب معاویه فریفته جاه و زر و زور، مقام و منصب بودند، ولى یاران امام على (ع) فریفته اخلاق و فضیلت و كرامت او شدند و نمونه آن در اصحاب فرزندانش پدیدار بود كه وقتى یزید مردم را تشویق به قتل امام حسین (ع) و مامور به خونریزى مىكرد، یاران یزید مىگفتند: «كم تهب لنا؛ یعنى چقدر و چه مبلغ مىدهى تا او را بكشیم» اما انصار امام حسین (ع) به او مىگفتند: «یا حسین نموت معك؛ ما با تو هستیم و با تو مىمیریم .» از جمله حبیب این پیر حافظ قرآن به امام حسین (ع) در شب عاشورا گفت: اگر هفتاد بار كشته شویم، سوزانده شویم و پراكنده شویم و سپس جمع شویم و از نو زنده شویم، باز مىخواهیم در ركاب تو جنگ كنیم و كشته شویم .(2)
ونستان (امریكایى):
تا وقتى مسلمانان مثلث جاودانهاى چون: قرآن كه تلاوت شود و پیامهایش پیروى گردند، كعبهاى كه قصد شود و ایجاد همدلى و وحدت كند و حسینى كه یاد شود و از او الهام گرفته شود دارند، هیچ كس قدرت نفوذ و تسلط كامل بر آنها را نخواهد داشت.(3)
عباس محمد عقاد (مصرى):
جنبش امام حسین (ع) و رفتن او از مكه به سوى كشور عراق حركتى نیست كه با سنجش حوادث امروز و با پیش آمدهاى روزانه معمولى به آسانى بتوان در آن قضاوت كرد؛ زیرا جنبش امام حسین (ع) یكى از بى نظیرترین  جنبشهاى تاریخى است كه تاكنون در زمینه دعوتهاى دینى و یا نهضتهاى سیاسى پدیدار شده است . (4)
ماربین (آلمانى):
امام حسین بن على (ع) كه از دختر محبوب پیامبر (ص) فاطمه (س) متولد شد، تنها كسى است كه در چهارده قرن پیش دربرابر حكومت جور و ظلم قد علم كرد . . . موضوعى را كه نمىتوان نادیده گرفت این است كه حسین (ع) اول شخص سیاستمدارى بود كه تا به امروز احدى چنین سیاست مؤثرى اختیار ننموده است . حسین (ع) به شعار همیشگى خود مىگفت: من در راه حق و حقیقت كشته مىشوم و دست به ناحق نخواهم داد.(5)
علامه علائلى، (نویسنده مصرى):
تاریخ هر ملتى واقعا تاریخ بزرگان آن است . پس هر ملتى كه رجال بزرگ ندارد تاریخ سترگ ندارد یا اصلا تاریخش شایسته نگارش نیست؛ و ما چون حسین (ع) را میان رجال تاریخ داریم نه تنها بزرگوارى را مانند رجال تاریخى دیگر در نظر داریم، بلكه بزرگترین رجال تاریخ است كه همه را كوچك كرده و شخصیت خود را سرمقاله همه آنان پدید آورده و این عجیب نیست؛ زیرا همه مردان عالم را كه تاریخ شناخته، عمر خود را در تحصیل مجد و بزرگوارى زمین صرف كردهاند؛ ولى حسین (ع) مجد آسمان را طلبید و جان خود را فداى آن كرد.(6)
دكتر طه حسین (مصرى):
ابن زیاد چنان مىپنداشت كه با كشتن حسین (ع) فتنه را ریشه كن و شیعه را نومید خواهد ساخت و به این ترتیب آنان را وادار خواهد كرد كه دست از آرزوها بشویند و به آنچه ناچار باید به آن گردن نهند سرفرود آورند . ابن زیاد فتنه را گداخته تر كرد و كار بد او كارهاى بد دیگرى را سبب شد و خونهاى ریخته شده و شكنجههایى كه به كودكان و زنان داده شد همه بر خلاف آن چه ابن زیاد مىخواست نتیجه به بار آورد.(7)
ابن ابى الحدید معتزلى (شارح معروف نهج البلاغه) در خصوص واقعه كربلا، مىنویسد:
سرور مردانى كه داراى حس امتناع بودند، آن كسى كه حمیت به مردم آموخت و به آنان فهماند كه زیر سایه شمشیر مردن از پستى و مذلت بهتر است، حسین بن على (ع) است . به او و یارانش پیشنهاد امان شد، ولیكن نپذیرفت و زیر بار ذلت نرفت و فرمود: آگاه باشید كه ناكس فرومایهاى به من اتمام حجت فرستاده و مرا میان كشته شدن و تسلیم شدن مخیر ساخته، لیكن ذلت از حضرت من دور است . نه خدا راضى است كه من ذلیل شوم نه پیامبرش و نه مردان با ایمان دنیا و نه آن دامن پاكى كه مرا پرورش داده و نه آن روح با مناعت كه من دارم . من هرگز طاعت لئیمان را بر كشته شدن به شرافت ترجیح نخواهم داد .
پی نوشت ها:
1- نور دانش، سال 2، شماره 3، ص6 .
 درباره فرهنگ عاشورا و حضرت سیدالشهداء اقدامات انجام شده و ناتمام و كارهایى كه باید انجام شود، فراوان است. اما اقیانوس بیكران عاشورا آن قدر عمیق و بزرگ و پر حادثه است، كه گوهرهاى آن پایان نمىپذیرد و جز با كشتى نجات حسینى نمىتوان در آن راه پیمود. تنها حسین علیه السلام است كه مىتواند بشریت را به ساحل كربلا برساند و از گردابهاى فكرى و اجتماعى رهایى بخشد. در این ورطه كشتى فرو شد هزار كه پیدا نشد تختهاى بر كنار عاشورا و حسین علیه السلام و كربلا، هزاران مسئله تاریخى، سیاسى، فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى، اخلاقى، عبادى، فقهى، عرفانى و نظامى دارد، كه اگر آب دریاها مركب و درختان گیتى قلم شود، تا ابعاد و آثار و اهداف این حادثه عظیم را ترسیم كند، توان بررسى و ارائه تصویرى جامع از آن را ندارد. نفوذ بیكران عاشورا و سیدالشهدا در اعماق تاریخ و گستره جهان؛ تاثیر نام و قیام حسینى در عوالم پیدا و پنهان و مرزهاى غیب و شهود؛ حضور مداوم فرشتگان و ساكنان ملا اعلى در بارگاه قدسى امام؛ اشك و آه زمین و زمان و جن و ملك در عزاى سرور آزادگان جهان؛ آفاق روشن محبت دو سویه نبوى و حسینى و تداوم هدایت بشریت به بركت بعثت و عاشورا؛ نقش آب و خاك كربلا در شفا بخشى و امنیت آفرینى؛ عزت و استقلال امت اسلام در پرتو سیره و سخن حسینى؛ نقش امام حسین علیه السلام در ترویج و تبلیغ معارف آسمانى؛ افشاى همیشگى خط نفاق در پرتو عاشوراى حسینى؛ فلسفه قیام و جهاد پرشكوه ابا عبدالله علیه السلام، پیوند قطعى قیام مهدوى عجل الله تعالى فرجه الشریف با قیام و فرهنگ عاشورا؛ و سرانجام درسهاى عشق وعرفان حسینى، همه و همه میدانهایى محدود از محورهاى گسترده پژوهش و تبلیغ و تدریس فرهنگ عاشورا است كه امروز هم همچون همیشه بدان نیازمندیم . عاشورا، بى تفاوتى حكومتها نسبت به سه مسئله مهم «حقیقت» ، «عدالت» و «فضیلت» را محكوم مىكند و حمایت دولتمردان از باطل و بیداد و فساد را بزرگترین منكرات اجتماعى مىداند، كه امام شهیدان در برابر آن بپاخاسته و همه رنج را در مقابله با این منكر بزرگ و بنیادى تحمل كرده است. نهضت حسینى، حركتى از سر سیرى و جهانگردى و سفر تفریحى و تجارى و ورزشى و حتى سفرى به قصد انجام حج و عمره و جهانگردى مذهبى و زیارتى نیست. سفر كربلاى سیدالشهدا علیه السلام هجرتى دفاعى، عبادى، زیارتى و تبلیغى به منظور انجام وظیفهاى دشوار و بزرگ و جهانى و جهادى است. از مراسم عاشورایى كه ما برگزار مىكنیم تا عاشوراى معرفت حسینى، فرهنگها فاصله است؛ گرچه شبیه عاشورا هم مغتنم است و براى بیدادگران وحشتانگیز. ازعبادت كربلایى تا عادت كربلایى تفاوت از زمین تا آسمان است؛ گرچه نفس حضور و زیارت سرور شهیدان شیرین و دلنشین و مسئولیت آفرین است. از شورعاشورایى تا شعور و عرفان حسینى تفاوت از زمین تا آسمان است. از امامى كه برخى ترسیم مىكنیم كه گریزان و هراسان و صامت و آرام است، تا امام قیام و جهاد و فریاد و عزت و اعتراض و وارث پیامبر و امین خدا، مسافتى از غرب تا شرق عالم است. عاشورا، درسها، عبرتها و جلوههایى دارد كه همه ساله از زبان عالمان دین و مبلغان متعهد و فداكار و مداحان مخلص و شاعران كربلایى تكرار مىشود، اما امروز از عاشورا چه درسهایى را باید فرا گیریم و چه معارفى را بیاموزیم؟عاشورا و نیازهاى امروز

پیام عاشورا
عاشورا، فریاد بلند مقاومت در برابر تحریف اسلام است. عاشورا، فریادى علیه بى تفاوتى و بى طرفى در جنگهاى حق و باطل سراسر تاریخ است. عاشورا، آواى اعتراض سیدالشهداء به نشستن ناصالحان بر كرسى حكومت امت اسلامى است.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
   زندانى كردن «نور» در حصار شب، شیوه كهن ستمگران حاكم، در برخورد و مقابله با «حق» بوده است. خط فكرى و سیاسى امامان شیعه، از همین رو همواره از سوى قدرتها، مورد تضییق و محدود یت و انزواى تحمیلى قرار گرفته بود. طبیعى است كه در چنان شرایط، نوشتن و گفتن و سرودن و نشر تفكر و راه و خط آنان، از اسلوبهاى مؤثر شیعه به حساب مىآمد و پیروان حق، با زبان و قلم و شعر و مرثیه و اشك و عزادارى، در «احیاء امر ائمه» و زنده نگهداشتن حماسهها و بیان فضایلشان تلاش مىكردند. در آن عصر خفقان، طرح «خط امامان» ، نوعى مبارزه سیاسى اجتماعى بود و خطرها در پى داشت. جلسات انس و دیدار شیعیان، وسیلهاى براى الهام گیرى و یافتن محورهاى «وحدت مكتبى» به حساب مىآمد و شعر و مرثیه و نوحه و گریستن و عزادارى بر شهیدان كربلا و سید الشهدا و مظلومیت اهل بیت علیهم السلام در آن عصر «نتوانستن» ها، ابعادى از مسأله زنده نگهداشتن مشعل حق و دعوت به «نور» و «ایمان» بود. سرودههاى موضع دار شاعران شیعى در آنچه كه به اهل بیت مربوط مى شد، به طور عمده  دو محور اساسى داشت: مدایح و مراثى. استفاده از مدح و مرثیه، همواره به عنوان اهرمى در دفاع از حق و مبارزه با حكومتهاى جور، مورد استفاده قرار مىگرفت. برپایى مراسم سوگوارى براى ائمه و احیاى خاطره شكوهمند و الهام بخش حیات و جهاد و شهادتشان، همواره در تاریخ، حركت آفرین و بیدارگر بوده است. سنت شعر گفتن و مرثیه خواندن و گریستن و گریاندن در مجالس سوگ اهل بیت نیز، مورد تشویق و دستور امامان بود، چرا كه عزادارى، رساندن صداى مظلومیت آل على به گوش مسلمانان بود و رسالتى عظیم داشت. اقامه مجالس به یاد آنان، بیان رنجهاى جانكاه پیشوایان حق و خون دلهاى ائمه عدل، فاش ساختن و آشكار كردن ناله مظلومانه آنان در هیاهوى پرفریب اغواگران بود و عزادارى براى شهید، انتقال فرهنگ شهادت به نسلهاى آینده تلقى مىشد... و این خط همچنان ادامه یافت، تا اكنون. در اینگونه مجالس، احساس و عاطفه، به كمك شعورمىآید و مكتب عاشورا زنده مىماند و اشك، زبان گویاى احساسهاى عمیق یك انسان متعهد و پاى بند به خط حسینى و كربلایى است.اشك، دلیل عشق است و نشانه پیوند. اشك، زبان دل است و شاهد شوق. دلى كه به حسین علیه السلام و اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم عشق دارد، بى شك در سوگ آنان مىگرید و با این گریه، مهر و علاقه درونى خود را نشان مىدهد و گریه بر حسین علیه السلام تجدید بیعت با «كربلا» و فرهنگ شهادت است و امضاى راه خونین شهیدان. اشك، خون مىسازد و مجاهد و شهید مىپرورد. جبهههاى گرم ایران اسلامى در سالهاى «دفاع مقدس» ، گویاترین و زنده ترین سندى است كه نشان مىدهد چگونه عشق عاشورایى و مراسم نوحهخوانى و اشك ریختن بر سالار شهیدان، محرم را ماه «پیروزى خون بر شمشیر» مىسازد و اشك را به سلاحى كارى و مؤثر تبدیل مىكند. سابقه عزادارى و سوگوارى بر مظلومیت خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بسیار دیرینه است و خود پیامبر و على و فاطمه و...علیهم السلام و فرشتگان و كروبیان و جن و انس بر مظلومیت «آل الله» گریسته و مجالس عزا و گریه بر پا كردهاند. حتى انبیاى گذشته هم اشكى ریزان و دلى سوزان و توسل و توجهى به خاندان عصمت و اسوههاى شهادت داشتهاند. شبهه آفرینیهاى كج فهمان یا مغرضان نسبت به مسأله گریستن و عزادارى و توسل و اقامه مراسم و شعائر دینى در سوگ امامان مظلوم و شهید، جز از بى خبرى آناناز تعالیم اسلام و دستورها و سنتهاى پیامبر اسلام، نشأت نمىگیرد. این مجموعه چهل حدیث كه پیش رو دارید، برخى از احادیث مربوط به این سنت ارزشمند و سازنده را در بردارد.امید است كه آشنایى با فرهنگ دینى و عمل به آن، وسیله نجات ما و سبب شفاعت «اهل بیت» از ما در روز قیامت گردد.  چهل حدیث عزادارى
عزادارى، احیاء خط خون و شهادت


ادامه مطلب
 خوارزمی می گوید: دومین سخنرانی امام(ع) در روز عاشورا بدین صورت بود: پس از آن که هر دو سپاه کاملاً آماده گردید و پرچم های لشکر عمر سعد برافراشته شد و صدای طبل وشیپورشان طنین افکند و سپاه دشمن از هر طرف خیمه های حسین بن علی را احاطه کردند و مانند حلقه انگشتری در میان خود گرفتند، آن حضرت از میان لشکر خویش بیرون آمد و در برابر صفوف دشمن قرار گرفت و از آنان خواست تا سکوت کنند و به سخنان وی گوش فرا دهند؛ ولی آن ها همچنان سر و صدا و هلهله می نمودند که حسین بن علی(علیهما السلام ) با این جملات به آرامش و سکوتشان دعوت نمود:" ویلکم ما علیکم أن تنصتوا إلی فتسمعوا قولی...؛ وای بر شما! چرا گوش فرا نمی دهید تا گفتارم را- که شما را به رشد و سعادت فرا می خوانم- بشنوید که هر کس از من پیروی کند خوشبخت و سعادتمند است و هر کس عصیان و مخالفت ورزد از هلاک شدگان است و همه شما  سرکشی هستید، و با دستور من مخالفت می کنید که به گفتارم گوش فرا نمی دهید. آری، در اثر هدایای حرامی که به دست شما رسیده و در اثر غذاهای حرام و لقمه های غیرمشروعی که شکم های شما از آنها انباشته شده، خدا این چنین بر دل های شما مهر زده است. وای بر شما! آیا ساکت نمی شوید؟" چون سخن امام(ع) بدین جا رسید لشکریان عمرسعد همدیگر را نگاه نمودند که چرا سکوت نمی کنند و همدیگر را وادار به استماع سخنان آن حضرت نمودند. چون سکوت بر صفوف دشمن حاکم گردید امام(ع) در ادامه سخنانش چنین فرمود:" تباً لکم أیتها الجماعة و ترحاً!...؛ ای مردم! ننگ و ذلت و حزن و حسرت بر شما باد که با اشتیاق فراوان ما را به یاری خود خواندید و آن گاه که به فریاد شما جواب مثبت دادیم و به سرعت به سوی شما شتافتیم، شمشیرهایی را که از خود ما بود علیه ما به کار گرفتید و آتش فتنه ای را که دشمن مشترک برافروخته بود، علیه ما شعله ور ساختید، به حمایت و پشتیبانی دشمنانتان و علیه پیشوایانتان به پا خاستید، بدون این که این دشمنان قدم عدل و دادی به نفع شما بردارند یا امید خیری از آنان داشته باشید مگر طعمه حرامی از دنیا به شما رسانیده اند و مختصر عیش و زندگی ذلت باری که چشم طمع به آن دوخته اید. قدری آرام! وای بر شما! که روی از ما برتافتید و از یاری ما سرباز زدید بدون این که خطایی از ما سرزده باشد یا رأی و عقیده نادرستی از ما مشاهده کرده باشید. آن گاه که تیغ ها در غلاف و دل ها آرام و رأی ها استوار بود، مانند ملخ از هر طرف به سوی ما روی آوردید و چون پروانه از هر سو فرو ریختید. رویتان سیاه که شما از سرکشان امت و از ته ماندگان احزاب فاسد هستید که قرآن را پشت سرانداخته اید، از دماغ شیطان درافتاده اید و ازگروه جنایتکاران و تحریف کنندگان کتاب و خاموش کنندگان سنن می باشید که فرزندان پیامبران را می کشید و نسل اوصیا را از بین می برید. شما از لاحق کنندگان زنا زادگان به نسب و اذیت کنندگان مؤمنان و فریادرس پیشوای استهزا گرانید که به استهزای قرآن می پردازند." " شما اکنون به ابن حرب و پیروانش اتکا و اعتماد نموده و دست از یاری ما برمی دارید. آری، به خدا سوگند! خذل و غدر از صفات بارز شماست که رگ و ریشه شما بر آن استوار، تنه و شاخه شما آن را به ارث برده و دل هایتان با این عادت نکوهیده رشد نموده و سینه هایتان با آن مملو گردیده است. شما به آن میوه نامبارکی می مانید که در گلوی باغبان رنج دیده اش گیر کند و در کام سارق ستمگرش شیرین و لذت بخش باشد. لعنت خدا بر پیمان شکنان! که پیمان خویش را پس از تأکید و محکم ساختن آن می شکنند و شما خدا را بر پیمان های خود کفیل و ضامن قرار داده بودید و به خدا سوگند! که همان پیمان شکنان هستید. آگاه باشید که این فرومایه( ابن زیاد) و فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهی شمشیر و ذلت قرار داده است  و هیهات که ما به زیر بار ذلت برویم؛ زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از این که ما ذلت را بپذیریم ابا دارند و دامن های پاک مادران ما و مغزهای باغیرت و نفوس با شرافت پدران ما روا نمی دارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه کرام و نیک منشان مقدم بداریم. آگاه باشید که من وظیفه نصحیت و موعظه خود را انجام دادم و آگاه باشید که من با این گروه کم و با قلت یاران و پشت کردن کمک دهندگان، بر جهاد آماده ام". آن گاه امام (ع) این اشعار را خواند. " اگر ما بر دشمن پیروز گردیم در گذشته هم پیروزمند بوده ایم و اگر شکست بخوریم باز هم شکست از آن ما و ترس از شؤون ما نیست؛ ولی اینک حوادثی برای ما رخ داده  و ظاهراً سودی به دیگران رسیده است. شماتت کنندگان ما را بگو بیدار باشید که آنان نیز مثل ما با شماتت کنندگان مواجه خواهند گردید که مرگ هر وقت شتر خویش را از کنار دری بلند کرد، در کنار در دیگری خواهد خوابانید". آن گاه فرمود:" آگاه باشید! به خدا سوگند! پس از این جنگ به شما مهلت داده نمی شود که سوار بر مرکب مراد خویش گردید مگر همان اندازه که سوارکار بر اسب خود سوار است تا این که آسیاب حوادث شما را بچرخاند و مانند مدار سنگ آسیاب مضطربتان گرداند و این ، عهد و پیمانی است که پدرم علی(ع) از جدم رسول خدا(ص) بازگو نموده است. پس با هم فکران خود دست به هم بدهید و تصمیم باطل خود را، پس از آن که امر بر شما روشن گردید، درباره من اجرا کنید و مهلتم ندهید، من به خدا که پروردگار من و شماست توکل می کنم که اختیار هر جنبنده ای در ید قدرت او، و خدای من بر صراط مستقیم است". سپس آن حضرت دست های خود را به سوی آسمان برداشت و لشکریان عمر سعد را این چنین نفرین نمود:" خدایا! قطرات باران را از آنان قطع کن وسال هایی (سخت) مانند سال های یوسف بر آنان بفرست و غلام ثقفی را بر آنان مسلط کن تا با کاسه تلخ ذلت، سیرابشان سازد و کسی را در میانشان بدون مجازات نگذارد: در مقابل قتل، به قتلشان برساند و در مقابل ضرب، آنان را بزند و از آنان انتقام من و انتقام خاندان و پیروانم را بگیرد؛ زیرا اینان ما را تکذیب نمودند و در مقابل دشمن، دست از یاری ما برداشتند و تویی پروردگار ما، به تو توکل می کنیم و بازگشت ما به سوی توست."  سخنرانی امام حسین  (ع ) در عاشورا


ادامه مطلب
 إنی رأیت رسول الله (ص) فی المنام فقال لی: إنک صائر إلینا عن قریب... ارکب بنفسی أنت یا أخی حتی تلقاهم فتقول لهم ما لکم و ما بدا لکم و تسألهم عما جاء بهم... ارجع إلیهم فإن استطعت أن تؤخرهم إلی غدوة و تدفعهم عنا العشیة نصلی لربنا اللیلة و ندعوه و نستغفره فهو یعلم انی أحب الصلاة و تلاوة کتابه و کثرة الدعاء و الاستغفار. بنا به نقل طبری عصر پنجشنبه نهم محرم، عمرسعد فرمان حمله داد و لشکر به حرکت درآمد. امام(ع) در آن ساعت در بیرون خیمه به شمشیرش تکیه نموده و خواب خفیفی بر چشمانش مستولی شده بود. چون زینب کبری علیها السلام سر و صدای لشکر عمرسعد را شنید و جنب و جوش آنها را دید به نزد امام آمد و عرضه داشت: برادر! اینک دشمن به خیمه ها نزدیک شده است. امام (ع) سربرداشت اول این جمله را گفت:" إنی رأیت رسول الله...؛ اینک جدم رسول خدا را در خواب دیدم که به من فرمود: فرزندم به زودی به نزد ما خواهی آمد." سپس خطاب به برادرش ابوالفضل(ع) چنین گفت: جانم به قربانت! سوارشو و با این ها ملاقات کن و انگیزه و هدف آنان را بپرس. طبق فرمان امام(ع) حضرت ابوالفضل با بیست تن، که زهیربن قین و حبیب بن مظاهر نیز در میان آنان دیده می شد، به سوی دشمن حرکت نمود و در مقابل آنان قرار گرفت و انگیزه حرکتشان را سؤال کرد. لشکریان عمرسعد در جواب او گفتند: اکنون از سوی امیر( ابن زیاد) حکم تازه ای رسیده است که باید شما بیعت کنید وگرنه همین الآن وارد جنگ خواهیم شد. حضرت ابوالفضل به سوی امام برگشت و پیشنهاد آنان را به عرض آن حضرت رسانید. امام در پاسخ وی چنین فرمود: به سوی آنان بازگرد و اگر توانستی همین امشب را مهلت بگیر و جنگ را به فردا موکول کن تا ما امشب را به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم؛ زیرا خدا می داند که من به نماز و قرائت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شدید دارم. ابوالفضل (ع) برگشت و تقاضای مهلت یک شبه نمود. عمر سعد چون در قبول این پیشنهاد مردد بود، از این رو موضوع را با فرماندهان لشکر مطرح و نظر آنان را جویا گردید. یکی از فرماندهان به نام عمرو بن حجاج گفت: سبحان الله! اگر این ها از ترک و دیلم بودند و چنین مهلتی را از تو درخواست می کردند باید به آنان جواب مثبت می دادی حال آنکه  که اینان فرزندان پیامبر هستند. قیس بن اشعث، یکی دیگر از فرماندهان گفت: به نظر من هم باید به درخواست حسین جواب مثبت داد؛ زیرا این درخواست نه برای عقب نشینی آنها از جبهه و نه برای تجدیدنظر است؛ بلکه به خدا سوگند! فردا این ها پیش از تو به جنگ شروع خواهند نمود. عمرسعد گفت: اگر چنین است پس چرا شب را به آنان مهلت بدهیم؟ به هر حال، پس از گفتگوی زیاد، پاسخ عمرسعد به حضرت ابوالفضل(ع) این بود: ما امشب را به شما مهلت می دهیم اگر تسلیم شدید و به فرمان امیر گردن نهادید به نزد او می رویم و اگر امتناع کردید ما هم شما را به حال خود باقی نخواهیم گذاشت و جنگ است که سرنوشت شما را تعیین خواهد نمود. بدین گونه با درخواست امام(ع) موافقت و شب عاشورا به وی مهلت داده شد. و از این جاست که در زیارت نامه امام آمده است:" و أشهد أنک قد أقمت الصلاة و آتیت الزکاة وأمرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و أطعت الله و رسوله حتی أتاک الیقین." منبع : کتاب سخنان حسین بن علی علیهما السلام ، از مدینه تاکربلا ، محمد صادق نجمی ، ص 196.گفتار امام درعصر تاسوعا

اهمیت نماز
از این درخواست امام(ع) می توان به اهمیت نماز و دعا و نیایش و تلاوت قرآن پی برد که آن حضرت تا آن جا به این مسائل علاقه دارد که از دشمن ناجوانمردش درخواست مهلت می کند تا یک شب دیگر از عمر خویش را با این اعمال بگذراند. و چرا چنین نباشد که حسین(ع) برای ترویج و زنده ساختن نماز و قرآن و شعارهای الهی بدین جا آمده است و مناجات و نیایش با پروردگار بهترین و لذت بخش ترین دقایق زندگی اوست و باید هر ملتی که برای خدا قیام می کند، همین اعمال را شعار و ملاک عمل خویش قرار بدهد.
 کربلا واحه واحه عطشانی است، با گیاهانی آوار و درختانی که دیریست سقط شده می رویند. کربلا با گودالی که بلندترین قله جغرافیا، و ظهری که مقدس ترین لحظه تاریخ است. کربلا مزار مزرعه های سرسبز است. پرستوهای از ییلاق آمده در دیروزهای گمشده و فرداهای بلند بیتوته کرده اند، شمشیرها لبخند می زنند و پژواک صدای شیطان منزل به منزل آسمان را توفان می کند. امروز عاشوراست، برف سیاه می بارد، خورشید خواب آلوده بیدارمان نکرده است، ما در سایه بلند کربلا راه می رویم، چون آنقدر بزرگ نشده ایم که در سایه درختان، ایستاده بنشینیم. کربلا در انتظاری سرخ، زیر عاشق ترین آفتاب تاریخ قدم می زند و بزرگ می شود، آنقدر که خاکش را مهر می کنیم. کربلا ایستگاه آغازین تمام مسافرانی است که به مقصد خدا جاری اند. هر چند دلهایشان را در عاشوار جا گذاشته باشند. اینجا کربلاست، این گودال سربلند آبروی جغرافیاست، این تل خاک جاری، فردا را ورق خواهد زد، و " فرا زنی" خطبه اش، خواب شبها را آوار خواهد کرد. اینجا کربلاست، سرزمینی که رگهایش عطشانی می نوشند، و ذره ذره خاکش بهشت را برابر است کربلا سرچشمه تمام گردبادهای مقدس، تمام توفانهای زهد و خاستگاه پرندگانی است که حداقل پروازشان از خاک، از خود تا خداست. با نام کربلا هزار توفان نوح در دلت گریه می کند، اندوه سرازیری چشمهایت را می پوشاند و لباست سیاه می شود. و امروز عاشوراست، سربریده خورشید منزل به منزل خدا را تلاوت می کند و فردا چوب آن قدر جسور است که بر لبهایی که قرآن آیه آیه بر آن باریده، نازل می شود. از آسمان زنجیر می بارد و دست، و هیچ کوهی نیست که لالی ام را پژواک نشده باشد. امروز عاشوراست، و مادربزرگم باز هم برای سلامتی امام حسین سفره نذر می کند و برای مسلمان شدن شمر صلوات می فرستد. عاشورا، واژه ای که دلها را تا چشمها بالا می آورد، و چشم را تا زمین ناگزیر می کند. واژه ای که مترادف با" حسین" است. امروز شیرین ترین فرهاد تاریخ، عشق را به حماسه می خواند، هر چند 72 رکعت عشق هم، تشنگی کربلا را جواب نمی شود. کربلا و " حسین"، حرکتی را آغاز و انجامند که از آدم تا دم آخر حیات جریان دارد. "حسین " واژه ای است که تاریخ را به حرکت در آورده است و جغرافیا شرمنده از آن است که جا پایش را گنجایش نمی شود. " حسین" واژه ای است که آرامش جانها را به توفان می سپارد، و درختان به احترامش قیام می کنند و شقایق ها داغدار تنهایی وی اند. حسین گلی است که جهان با بوی وی، بودن را شروع کرده است و ادامه خواهد داد. نام حسین لحظه ایست بارانی، شفاف، که روشنت می کند و تا"نمی دانم کجا" می کشاندت. وقتی "حسین" بر زبانت می وزد سلولهایت آفتاب می شوند. تمام آبشارهای جهان به سمتت می دوند، آرامشت را به توفان می سپاری، نام کوچک تمام گلها را به یاد می آوری و چون به لاله می رسی، بلند می شوی، کلاهت را برمی داری و شرمندگی ات را در یقه پالتویت پنهان می کنی.   وقتی "حسین" برزبانت جریان می یابد، به حرکت می آیی و به اولین کسی که دنبال دلش می گردد، سلام می کنی، ناگهان چشم هایت را به یاد می آوری، حالا دیگر باران می بارد. نام " حسین" دستت را می گیرد تا" شهرخدا"، تا" شهرآفتاب"، تا " ناکجاآباد" و روشن ترین" اتوپیا" می کشاندت. آنگاه دوست داری به احترام "حسین" بمیری. نام "حسین " ایل به ایل، "او به " به "اوبه" می گردد، و با ذکرش توفان در رگهای زلال ایلیات و روشنای جاری قنات ریشه می دواند. نام " حسین" خورشید را به انفعال می کشد، چه رسد به " یزید" که یارای دیدن ستاره ای را هم ندارد. این" حسین" کیست که تمام رودهای جاری جهان از شط عطشان گلویش متولد شده اند و سیراب می شوند و هر روز لبریز از آفتاب و آینه، شرمنده گودالی می شوند که سربلندتر از تاریخ است؟ این "حسین " کیست که عشقش شرحه شرحه ام می کند و تمام شروه سرایان "هیهات من الذله اش" را به آواز می گویند دست خدا عاشق ترینش بود؟ این " حسین" کیست که تمام زنجیرها و سنج ها او را گریه می کنند، و تمام رودخانه ها او را روزه دارند؟ ای "حسین!" نام تو پرواز را به یاد پرندگان می آورد و عشق تو، آغاز شدنی است که خنجر،  انجام آن است. عطشانی تو چه کرده است که تمام آبهای روزه دار را به یاد تو می نوشیم و قاتلانت لایق لعنت می شوند؟ ای حسین! کدام آتش را به نظاره بایستم که قد کشیدن سرخ خیمه های عصرعاشورایت را تداعی نکند؟ کدام عصر را تماشا شوم که غربت عصر عاشورا را در خود نپرورانده باشد؟ تو کیستی که دشت ماریه، جنگلی از نیزه و شمشیری است که تو را پاره پاره عاشقند؟ ای حسین! از کدام جام نوشیده ای که شادابی ات، مستی تمام شمشیرها را کفاف شده است و باران تیر را به تنهایی قامت بسته ای؟ کدام اسب سفیدی است که نژادش به ذوالجناح برسد؟ کدام بیابان است که پریشانی و پراکندگی کودکانت را دل به مویه نسپرده باشد؟ کدام شمشیر است که پرواز دستهای علقمه را شرمنده نشده باشد؟ شب از آن تاریک است که از نژاد شمر است و سپیده تا از تبار سپیدی گلوی توست، آفتاب هدیه می دهد. محرم ماه "حسین" است "سر سال از محرم آفریدند" امروز تاسوعاست. ستارگان عرق کرده اند و شب در انتظاری سرخ در چهار چوبه فردا مردد است.   فردا آفتاب هم عرق خواهد کرد در برابر خورشیدی که خدا را قرائت خواهد شد و شاید اشک خواهد ریخت برگلویی که آسمان از آن متولد می شود. فردا آب بخیل است و دریا مد شدن را به یاد نمی آورد. فردا فرات عطشانی" رقیه" را کفاف نمی کند. فردا قنداقه ای در پی آب در آسمانی نه چندان دور، آوار خواهد شد و خدا از نازکترین گلوی تاریخ پژواک می شود. فردا کسی که عشق در زیر پوستش بیتوته کرده است، عاشق مردی که "دستی به جام باده دارد و دستی به زلف یار"  و فرات را تا خیمه گاه از خود دویده است، ناگهان دستهایش، سرختر از خورشید، آسمان را وسعت می بخشد، افق را می دود، تاریخ را روشن می کند، دستی بزرگ با فرات به دریا می رسد و تمام اقیانوسها آرام می شوند. فردا کسی تاریخ را ورق خواهد زد که نشان مزار مادرش بی نشانی است، مزاری که به وسعت جغرافیا بزرگ است، آنکه عشق ، خاک پای اوست و نمی از غیرتش سالها سماع هفت دریا را کفاف می دهد. کسی که پدرش تا فراز شانه های وحی عروج کرده است و " آبروی ذوالفقار از سعی دست اوست." حالا عصر عاشورا است. دو خورشید در مقابل هم راه می روند، طبلها همچنان می کوبند، و کودکان ستارگان گمشده صحرایند. محمود اکرامیظهور دو خورشید در آسمان


"حسین" سرخترین نامی است که در تاریخ ، سرسبز مانده است.
 "بسم الله الرحمن الرحیم. هذا ما أوصی به الحسین بن علی إلی أخیه محمد بن الحنفیة إن الحسین یشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له و أن محمداً عبده و رسوله جاء بالحق من عنده و أن الجنة حق و النار حق و الساعة آتیة لاریب فیها و أن الله یبعث من فی القبور و أنی لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و إنما خرجت لطلب الإصلاح فی امة جدی(صلی الله علیه و آله ) أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدی و أبی علی بن أبی طالب فمن قبلنی یقبول الحق فالله أولی بالحق و من رد علی هذا أصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم و هو خیرالحاکمین، و هذه وصیتی إلیک یا أخی! و ما توفیقی إلا بالله، علیه توکلت و إلیه أنیب. امام حسین علیه السلام هنگام حرکت از مدینه به سوی مکه این وصیت نامه را نوشت و با مهر خویش ممهور ساخت و به برادرش محمد حنفیه تحویل داد: " بسم الله الرحمن الرحیم...؛ این وصیت حسین بن علی است به برادرش محمد حنفیه. حسین گواهی می دهد به توحید و یگانگی خداوند و این که برای خدا شریکی نیست و محمد(ص) بنده و فرستاده اوست و آئین حق( اسلام) را از سوی خدا( برای جهانیان) آورده است و شهادت می دهد که بهشت و دوزخ حق است و روز جزا بدون شک به وقوع خواهد پیوست و خداوند همه انسان ها را در چنین روزی زنده خواهد نمود." امام در وصیت نامه اش پس از بیان عقیده خویش درباره توحید و نبوت و معاد، هدف خود را از این سفر این چنین بیان نمود: " من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم؛ بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواسته ام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و احیای سنت و قانون جدم، رسول خدا(ص) و راه و رسم پدرم، علی بن ابی طالب(ع) است. پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد( و از من پیروی کند) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند( و از من پیروی نکند) من با صبر و استقامت( راه خود را) در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و بنی امیه حکم کند که او بهترین حاکم است. و برادر! این است وصیت من به تو و توفیق از طرف خداست، بر او توکل می کنم و برگشتم به سوی اوست." اگر آنان از من تقاضای بیعت هم نکنند من باز هم آرام و ساکت نخواهم نشست؛ زیرا اختلاف من با دستگاه خلافت تنها بر سر بیعت با یزید نیست که با سکوت آنان در موضوع بیعت، من نیز سکوت اختیار کنم؛ بلکه وجود یزید و خاندان وی موجب پیدایش ستم و گسترش فساد گشته است . و من برای امربه معروف و نهی از منکر و احیای قانون جدم رسول خدا(ص) و زنده کردن راه و رسم پدرم علی(ع) و بسط عدل و داد به پاخیزم و ریشه این نابه سامانی ها، یعنی خاندان بنی امیه را قلع و قمع نمایم و همه جهانیان بدانند که حسین جاه طلب، طالب مقام و ثروت، شرور، مفسد و اخلالگر نبود و این حالت از روز اول تا ساعت آخر و تا لحظه آخر در روح حسین(ع) متجلی و متبلور بود.  منبع : سخنان حسین بن علی علیه لسلام از مدینه تا کربلا ، محمد صادق نجمی ، ص 54.وصیت نامه امام حسین(ع)

انگیزه های قیام حسین(ع)
امام(ع) در سخنان خود در پاسخ ولید و مروان اولین انگیزه قیام و مبارزه و علت مخالفت خود با یزید بن معاویه را بیان کرد و اکنون به هنگام حرکت از مدینه در وصیت نامه خود به انگیزه دیگریا به علت اصلی قیام خود، یعنی امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با مفاسد وسیع و مسائل ضداسلامی و ضدانسانی حکومت یزیدی و اموی، اشاره می کند و می فرماید:
 برگرفته از مقاله حسين بن علي "راز خداست"، نوشته آنه ماري شيمل . من هنوز تاثير عميقي را كه خواندن اولين شعر فارسي مربوط به وقايع جانگداز کربلا بر من نهاد، به ياد مي آورم. آن شعر يکي از مرثيه هاي قاآني بود که با اين کلمات شروع مي شد:  بارد چه ؟ خون زديده ، چه سان؟ روز و شب ، چرا؟ از غم ، كدام غم؟ غم سلطان اولياء اين شعر همراه با سبک حيرت آور پرسش و پاسخ خود، بيشتر به بيان وقايع غمبار و احساسات زاهدانه شاعر مي پردازد. اين زماني است که شاعر به شهادت فرزند محبوب رسول خدا به دست سپاهيان بني اميه مي انديشد. موضوع رياضت و شهادت از قديم الايام نقش مهمي در تاريخ مذهبي از زمان هاي اوليه ايفا نموده است. پيش از اين در افسانه هاي خاور نزديک ما از قهرماني مي شنيديم که کشته مي شود ولي با مرگش احياي زندگي را تضمين مي نمايد: اسامي آتيس (Attis) و اوزيريس (Osiris) به ترتيب از سنن تمدن بابلي و مصري بهترين مثال براي بينش مردمان عصر باستان است که بيان مي کند: بدون مرگ هيچ راهي براي ادامه زندگي وجود ندارد و يا اين که خونريزي براي يک هدف مقدس از هر چيز ديگري با ارزش تر است. از خود گذشتگي و جانبازي وسايلي براي دستيابي به مقام هاي رفيع تر در زندگي هستند. از آن جمله مي توان به موارد زير اشاره نمود:  مثلا زماني که شخصي تمام دارايي خويش را مي بخشد و يا زماني که اعضاي خانواده  شخص قرباني، مي شوند تا به درجات معنوي بالاتري دست يابند، همچنين داستاني در قرآن و كتاب مقدس پيرامون ابراهيم عليه السلام آمده است و بيان مي دارد که ايشان بدون سوال و با اعتماد کامل به فرمان پروردگار قصد قرباني کردن تنها پسر خويش را داشته و اين خود نشان دهنده اهميت چنين فداکاري بزرگي است. اقبال کاملاً حق داشته زماني که دو مقوله قرباني شدن اسماعيل عليه السلام و شهادت امام حسين عليه السلام را با يکديگر در شعري معروف در بال جبرائيل ( 1936) ادغام نموده است. چرا که هر دوي آنها به نوعي آغازگر و همچنين تمام کننده داستان کعبه بوده اند. با توجه به اهميت فداکاري و ر نج کشيدن در راه پرورش انسان، دور از انتظار نيست كه تاريخ اسلام نقشي محوري براي کشته شدن حسين عليه السلام  فرزند محبوب پيامبر، درعرصه منازعه حق و باطل قائل شده است و همچنين اغلب اين موضوع را با شهادت برادر بزرگترش امام حسن عليه السلام که توسط زهر به شهادت رسيد، ادغام نموده است. در ادبيات عوام ما به کرات شاهديم که حسنين عليهما السلام به نحوي ظاهر مي شوند که گويي هر دو در نبرد کربلا شرکت جسته اند، که البته اين مطلب از ديدگاه تاريخي صحيح نيست، اما از ديدگاه روحي- رواني کاملاً  واضح است.  اين مقاله جايي براي موشکافي مبحث مرثيه و تعزيه در ادبيات فارسي زبان و "هند و ايراني" و يا سنن رايج ترک نيست، اما بهتر است که نگاهي اجمالي به اشعار مربوط به آداب و رسوم اسلامي در سنن اسلامي مشرق زمين بيندازيم که غالبا توسط شاعران سني بيان مي شوند. در اين ميان بيشتر به سمت اشعاري مي رويم که به سرنوشت امام حسين عليه السلام مي پردازند. همچنين گرايش هاي صوفيانه را نيز در مورد امام حسين عليه السلام مورد بررسي قرار مي دهيم. لازم به ذکر است صوفيان امام حسين عليه السلام را نمادي از رياضت کشيدن مي دانند که اين امر در مسلک صوفي گري نقش مهمي در پرورش روح دارد. نام حسين عليه السلام بارها در کارهاي اولين شاعر بزرگ صوفي ايران، سنايي غزنوي ( وفات ه.ق 1131) ظاهر شده است. در اشعار سنايي نام شهيد قهرمان را مي توان در هر زمان آميخته با شجاعت و از خود گذشتگي ديد، و سنايي، حسين عليه السلام را به عنوان اولين نمونه بارز شهدا تلقي نموده و مقام او را مهم تر و بالاتر از همه شهداي جهان دانسته است .  دين حسين  توست... ( ديوان سنايي، ص 655)   آنه ماري شيمل شعر فوق را اين چنين تحليل مي کند: اين بدان معناست که انسان به چنان مرحله پستي هبوط کرده که فقط به هدف هاي خود پرستانه و آرزوهاي دنيوي خويش مي انديشد و هر کار را براي دستيابي به جلوه هاي ظاهري زندگي خويش انجام مي دهد و اين زماني است که بخش معنوي زندگي او و دين او نه تنها بارور نشده است بلکه رو به زوال مي رود. مثال بارز آن حسين عليه السلام و شهداي کربلا هستند که با زبان تشنه به شهادت رسيدند و هيچ کس توجه نداشت که در آن صحراي سوزان به آنها آب بدهد. اين عقيده قدرتمندانه در ديگر اشعار سنايي در ديوان و نيز درحديقة الحقيقة  نمود مي يابد.  نکته اي که بايد بدان توجه نمود اين است که در مورد مطالب فراواني که در حديقة الحقيقة در باب ستايش از اعمال حسين عليه السلام و توصيف وقايع کربلا ذکر شده  بايد دقت مضاعفي نمود چرا که ظاهراً در نسخ قديمي، اين مطالب مفقود شده اند و ممکن است که در موارد بعدي گنجانده شده باشند، به هر حال اين موضوع در اينجا به ما مربوط نمي شود. نام قهرمان، حسين عليه السلام در يکي از اشعار اصلي ديوان سنايي يافت مي شود که در آن شاعر مظاهر شکوهمند ترقي و پيشرفت و دوران طولاني رنج و مشقتي را به تصوير مي کشد که هر موجودي در حين رسيدن به کمال بايد آن را سپري کند. درست در همين جاست است که او در طريق تدين (street of Religion) شهدايي را مي بيند که مرده بودند اما زنده اند و كساني كه که مثل سيد الشهدا از دم تيغ گذشتند و يا كساني که مثل امام حسن عليه السلام با زهر به شهادت رسيدند. تمايل نگرش به امام حسين عليه السلام  به عنوان نماد شهادت و شجاعت به خصوص در اشعاري که پس از سنايي توسط صوفي مسلکان ايراني و ترک سروده ادامه پيدا کرد ...  به ويژه سطري در ديوان عطار آمده که رهروي نوپاي طريقت را در راه تکامل به ره پويي به سوي هدف مي خواند و به او خطاب مي کند: "يا حسين باش و يا منصور." منظور او حسين بن منصور حلاج، صوفي شهيد بزرگ اسلامي است که در سال 922 به طرز بي رحمانه اي در بغداد به دار آويخته شد. او همچون هم نامش "حسين بن علي" تبديل به نمادي براي صوفي گري شد. او محب رياضت کشيدن بود و نام او در تعدادي از اشعار صوفي در کنار حسين عليه السلام آورده شده است. هر دو محبوب خدا بودند، هر دو خود را در راه  عشق الهي قرباني کردند، آنها کمال مطلوب خداخواهي بودند و براي همين همه پارسايان  آنها را سرمشق قرار دادند. قلب استادانه در قصيده توحيد خود به اين اتحاد (وحدت) اشاره مي کند: خداوند سرچشمه هاي عاشقي مثل حسين عليه السلام و منصور را در کنار چوبه دار نگه مي دارد و محاربيني که با ايمان در ستيزند را پراکنده مي سازد. حسين و علي را در معرض شمشيرها و نيزه ها قرار مي دهد و آنها پس از شهادت به زندگي لايزال در شادماني و خرسندي دست مي يابند و مبدل به شاهدان قدرت اسرار آميز الهي مي شوند. اين سنت در ادبيات ترک نيز، مشخصاً در جايي که اسامي هر دو حسين در سروده هاي صوفيانه ذکر مي گردند انسجام يافته و نيرومند است. رويکرد ترک، به خصوص فرقه بکتاشيه ي متأخر، عميقاً مرهون شيعه اسلامي است؛ ولي به نظر مي رسد در ميان برخي از اشعار صوفيانه جديد که به زبان ترکي سروده شده اند، به ويژه آنهايي که توسط يونس امره در اواخر قرن 13 و اوايل قرن 14 به نگارش درآمدند از اهميت بيشتري برخوردارند. در اين اشعار حسن و حسين عليهما السلام به عنوان سرچشمه هاي شهادت و ايثار، سرشکهاي پاک و جگر گوشه هاي بي بي فاطمه (س) ياد شده اند. از هر دوي آنها به عنوان پادشاهان هشت بهشت نام برده اند که در کنار حوض کوثر ايستاده و در تقسيم آب به تشنگان کمک مي کنند و اين پاداشي است به جا در ازاي عطش صحراي سوزان کربلا. بنابر روايتي، جبرائيل روزي بر پيغمبر نازل شد و دو جامه سبز و سرخ براي فرزندان پيامبر آورد. او رسول اکرم را مطلع ساخت که اين دو جامه مربوط به نحوه شهادت اين دو بزرگوار است که به ترتيب با زهر و شمشير به شهادت مي رسند. اين موضوع در اشعار قديمي ترک لحاظ شده است ، طوري که بخش اعظم سيندي منقبت که هنوز در دره هند خواهنده مي شود، از همين روايت شکل گرفته است. همچنين اين داستان در دو فرهنگ يکسان ذکر شده است که چگونه دو برادر بر شانه هاي پيامبر سوار مي شدند و چگونه پيامبر آنها را نوازش مي کرد. بدينسان حسنين عليهما السلام در مناظري مشابه و فراوان در اشعار قديم ترک ظاهر مي شوند ولي با توجه به نقش بسيار مهم ايشان، يونس امره اين دو معصوم را زينت هاي سرير الهي ناميده است. با افزايش پيروان شيعي فرقه بکتاشي در قرون بعدي، خيال پردازي هاي شاعرانه نيز متنوع تر شده و قالبي آييني تر و شاعرانه تر مي يابند: حسين بن علي"راز خداست"... ( سحر ابدال قرن 16) و همچنين معاصر او " حيرتي" در مرثيه اي زيبا او را جانباز جهاد اکبر مي خواند.کربلا و امام حسين(ع) درادبياتايران و هند اسلامي


منبع:
برگرفته از مقاله حسين بن علي "راز خداست"، نوشته آنه ماري شيمل، الصراط، شماره 12، 1986.
       جامعه اسلامي در ايام رخداد کربلا، نسبت به آخرين سال حيات پيامبر(ص) تغييرات فراواني يافته بود. درست است که سير پيدايش انحراف تدريجي بود، اما پايه هاي آن در ديد بسياري از محققان از همان سال هاي اوليه بعد از رحلت پيامبر(ص) به وجود آمده بود. انحرافات مزبور در زمينه هايي بود که اهل سياست مي توانستند به راحتي از آنها بهره گيري کرده و در تحميق مردم و نيز توجيه استبداد و زورگويي خود از آنها استفاده کنند. بني اميه در پيدايش و گسترش اين انحرافات، نقشي عظيم داشتند. به ويژه نحوه روي کار آمدن يزيد نشان داد که بني اميه هيچ اصالتي براي اسلام قائل نبوده و اعتقاد بدان تنها پوششي براي توجيه و پذيرش حاکميت آنها، توسط مردم بود.     امام حسين(ع)   علاوه بر اين که بني اميه را متهم به ظلم و عداوت مي کرد،(1) آنها را کساني مي دانست که « طاعت شيطان را پذيرفته، طاعت خداوند را ترک گفته، فساد را ظاهر ساخته، حدود الهي را تعطيل و به بيت المال تجاوز کرده اند».(2) ، در عبارات ديگر نيز امام فرمود: « الا ترون أن لا يعمل به و أن الباطل لايتناهي عنه »(3) همچنين امام فرموده بود:« فإن السنة قد أميتت و إن البدعة قد أحييت»، (4) آنها علاوه بر ايجاد فساد و تعطيل حدود، بسياري از مفاهيم ديني را تحريف کرده و يا در مجاري غير مشروع از آنها بهره گيري مي کردند. در اينجا نمونه هايي از اين مفاهيم را که در جريان کربلا و ايجاد آن مؤثر بوده است، همراه با شواهد تاريخي، بيان مي کنيم. ادامه در ادامه مطلبانحرافات ديني و کربلا

ادامه مطلب
 شهادت مظلومانه سيدالشهدا و يارانش در كربلا، تأثير بيدارگر و حركت آفرين داشت و خونى تازه در رگ هاى جامعه اسلامى دواند، جو نامطلوب را شكست و امتداد آن حماسه، در طول تاريخ ، جاودانه ماند. حتى در همان سفر اسارت اهل بيت عليهم السلام  نيز، تأثيرات سياسى اين حادثه در انديشه هاى مردم آشكار شد. گروهى از اسرا را كه به شام مى بردند، چون به "تكريت" رسيدند، مسيحيان آنجا در كليساها جمع شدند و به نشان اندوه بر كشته شدن حسين عليه السلام، ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند. به شهر" لينا" نيز که رسيدند، مردم آنجا همگى گرد آمدند و بر حسين(ع ) و دودمانش سلام و درود فرستادند، امويان را لعن كردند و سربازان را از آنجا بيرون كردند. چون خبر يافتند كه مردم " جهينه" هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند وارد آن نشدند. به قلعه " كفر طاب " رفتند، به آنجا نيز راهشان ندادند. به "حمص" كه وارد شدند، مردم تظاهرات كردند و شعار دادند:" اكفرا بعد ايمان و ضلالا بعد هدى؟" و با آنان درگير شدند و تعدادى را كشتند. برخى از تأثيرات حماسه عاشورا از اين قرار است: 1ـ قطع نفوذ دينى بنى اميه بر افكار مردم . 2ـ احساس گناه و شرمسارى در جامعه، به خاطر يارى نكردن حق و كوتاهى در اداى تكليف. 3ـ فرو ريختن ترس و رعب ها از اقدام و قيام بر ضد ستم. 4ـ رسوايى يزيديان و حزب حاكم اموى. 5 ـ بيدارى روح مبارزه در مردم. 6ـ تقويت و رشد انگيزه هاى مبارزاتى انقلابيون. 7ـ پديد آمدن مكتب جديد اخلاقى و انسانى ( ارزش هاى نوين عاشورايى و حسينى ). 8ـ پديد آمدن انقلاب هاى متعدد با الهام از حماسه كربلا. 9ـ الهام بخشى عاشورا به همه نهضت هاى رهايى بخش و حركت هاى انقلابى تاريخ . 10ـ تبديل شدن "كربلا" به دانشگاه عشق، ايمان ، جهاد و شهادت براى نسل هاى انقلابى شيعه. 11ـ به وجود آمدن پايگاهي نيرومند، عميق و گسترده تبليغى و سازندگى در طول تاريخ ، بر محور شخصيت و شهادت سيد الشهدا عليه السلام. از نهضت هاى شيعى پس از عاشورا، مىتوان "انقلاب توابين"، "انقلاب مدينه" ، " قيام مختار"، " قيام زيد" ،... و حركت هاى ديگر را نام برد. تأثير حماسه عاشورا را در انقلاب هاى بزرگى كه در طول تاريخ، بر ضد ستم انجام گرفته، چه در عراق و ايران و چه در كشورهاى ديگر، نبايد از ياد برد. " فرهنگ شهادت" و انگيزه جهاد و جانبازى كه در انقلاب اسلامى ايران و هشت سال دفاع مقدس در جبهه ها جلوه گر بود، گوشه اى از اين تأثير پذيرى است. يكى از نويسندگان محقق، نتايج نهضت كربلا را عبارت مىداند از: 1ـ پيروزى مسأله اسلام و حفظ آن از نابودى . 2ـ هزيمت امويان از عرصه فكرى مسلمين. 3ـ شناخت اهل بيت (ع ) به عنوان نمونه هاى پيشوايى امت. 4ـ تمركز شيعه از بُعد اعتقادى بر محور امامت. 5ـ وحدت صفوف شيعه در جبهه مبارزه. 6ـ ايجاد حس اجتماعى در مردم. 7ـ شكوفايى موهبت هاى ادبى و پديد آمدن ادبيات عاشورايى. 8 ـ منابر وعظ و ارشاد، به عنوان وسيله آگاه کردن مردم. 9ـ تداوم انقلاب به صورت زمينه سازى نهضت هاى پس از عاشورا. حادثه كربلا، گشاينده جبهه اعتراض عليه حكومت امويان و سپس عباسيان شد، چه به صورت فردى كه روح هاى بزرگ را به عصيان و افشاگرى واداشت، و چه به شكل مبارزه هاى گروهى و قيام هاى عمومى در شهرى خاص يا منطقهاى وسيع. خون او تفسير اين اسرار كرد    ملت خوابيده را بيدار كرد   1. کليات اقبال لاهوري، ص 75. 2. برگرفته از کتاب فرهنگ عاشورا، جواد محدثي، ص 21.آثار و نتايج نهضت عاشورا

پىنوشت ها:
   بعضى از یاران امام علیهالسلام به سبب جراحات در میدان افتاده و سپاه عمر بن سعد آنها را به قتل نرساندند و این افراد عبارت بودند از: 1- سوار بن حمیر جابرى: او را در حالى كه مجروح شده بود از معركه قتال بیرون بردند، و بعد از گذشت شش ماه در اثر آن جراحات در گذشت. 2- عمرو بن عبدالله:او نیز در میدان جنگ در اثر جراحات افتاده بود كه او را انتقال دادند و بعد از یك سال از دنیا رفت. 3- حسن بن الحسن:او فرزند امام حسن مجتبى علیهالسلام و در كنار عموى گرامیش امام حسین علیهالسلام با سپاه كوفه مبارزه نمود تا در اثر جراحات به زمین افتاد، و چون اصحاب عمربن سعد براى جدا نمودن سرها آمدند او را دیدند كه رمقى در بدن دارد، مردى به نام اسمأ بن خارجه كه از اقوام مادرى او بود از كشتن او مانع شد او را با خود به كوفه برد و جراحات او را معالجه كرد تا این كه التیام یافت، آنگاه از كوفه به مدینه منتقل گردید.(25)   سماوى نقل كرده است كه در كربلا 9 نفر شهید شدند كه مادران آنان نیز در كربلا حضور داشتند: 1- عبدالله بن الحسین علیهالسلام، مادرش رباب است. 2 - عون بن عبدالله بن جعفر، مادرش زینب كبرى است. 3 - قاسم بن الحسن علیهالسلام، مادرش رمله است. 4 - عبدالله بن الحسن علیهالسلام، مادرش دختر شلیل بجلى است. 5 - عبدالله بن مسلم، مادرش رقیه دختر على علیهالسلام است.   7 - عمرو بن جناده كه مادرش او را امر به جنگ با دشمنان مىكرد.   8 - عبدالله كلبى كه او نیز بر اساس آنچه طاووسى ذكر كرده است مادرش او را ترغیب به جهاد مىكرد.   9 - على بن الحسین علیهالسلام، مادرش لیلى است كه در خیمه ایستاده بود و دعا مىكرد، بر اساس آنچه در بعضى از اخبار آمده است، و هنگامى كه آن بزرگوار را شهید كردند او شاهد شهادت فرزندش بود.(26)   و در تنقیح المقال آمده است كه منجح به همراه مادرش حسنیه نیز در كربلا حضور داشته است.(27) ادامه در ادامه مطلب  اصحاب مجروح امام علیهالسلام
مادران شهدایی كه در كربلا بودند
ادامه مطلب
 امام حسین علیهالسلام در روز جمعه دهم محرم سال 61 هجرى بعد از نماز ظهر به شهادت رسید و در آن هنگام از سن مباركش 56 سال و چند ماه گذشته بود.(1) بلاذرى نقل كرده است كه: شهادت آن حضرت روز شنبه بوده است مصادف با عاشورا، و گفته شده كه روز جمعه بوده است.(2) و ابن شهر آشوب نیز روز شنبه دهم محرم را روز شهادت آن بزرگوار نقل نموده، سپس مىگوید: گفته شده است كه روز جمعه بعد از نماز ظهر بوده، و گفته شده كه روز دوشنبه بوده است.(3)       روایت شده است كه در پیراهن آن بزرگوار یكصد و چند نشانه از تیر و نیزه و شمشیر مشاهده شد، و از امام صادق علیهالسلام نقل شده كه: بر بدن امام حسین علیهالسلام جاى سى و سه زخم نیزه و سى و چهار زخم شمشیر پیدا كردند.(4)     گفتهاند: پس از شهادت امام علیهالسلام، سپاه دشمن براى به یغما بردن لباسهاى امام از یكدیگر سبقت گرفتند. طبرى از ابو مخنف نقل كرده است كه: لباسهاى امام را از بدن مباركش بیرون آوردند! سراویل آن حضرت را بحر بن كعب تمیمى گرفت! (در الملهوف روایت نموده كه او زمینگیر و پاهاى او خشك شد و از حركت ماند)، و پیراهن او را اسحاق بن حیاة حضرمى برداشت و پوشید (پس موى او ریخت و پیسى گرفت)، و عمامه آن بزرگوار را احبش بن مرثد و یا جابر بن یزید بر سر بست (و دیوانه شد)، و برنس آن حضرت را كه از خز بود مالك بن بشیر كندى به یغما برد و چون همسرش از این جریان آگاه یافت بین ایشان نزاع در گرفت (او نیز فقیر و مستمند باقیمانده عمرش ار زندگى كرد)، و زره «بترأ» آن بزرگوار را عمر بن سعد برداشت! و چون مختار او را كشت آن زره را به قاتل او ابى عمره واگذار نمود. و زره دیگر آن حضرت را مالك بن نمیر گرفت و پوشید (و مجنون گردید)، قطیفه آن بزرگوار را قیس بن اشعث برداشت كه از جنس خز بود و پس از آن او را قیس قطیفه نامیدند (و خوارزمى نقل كرده است او به مرض جذام گرفتار شد و افراد خانوادهاش از او كناره مىگرفتند و او را در مزبله انداختند تا این كه مرد و سگها گوشت بدن او را قبل از مرگ خوردند). و كفش آن حضرت را مردى از قبیله بنى اود برداشت كه او را اسود مىگفتند، و شمشیر او را مردى از قبیله بنى نهشل گرفت و پس از آن به دست حبیب بن بدیل افتاد، و در الملهوف آمده كه این شمشیر به غارت رفته غیر از ذوالفقار است كه آن از ذخائر نبوت و امامت است. ابن شهر آشوب مىگوید: كمان آن حضرت و متعلقاتش را دحیل بن خثیمه جعفى بن شبیب حضرمى و جریر بن مسعود و ثعلبة بن اسود اوسى برداشتند، و انگشتر آن حضرت را - آنگونه كه در اكثر مقاتل آمده است - بجدل بن سلیم كلبى برداشت و انگشت آن حضرت را با انگشتر قطع نمود! و این انگشتر غیر از آن انگشترى است كه از ذخائر نبوت است زیرا آن را امام حسین علیهالسلام آن طورى كه شیخ صدوق از محمد بن مسلم نقل كرده است در دست حضرت على بن الحسین علیهالسلام نمود. محمد بن مسلم مىگوید: از امام صادق علیهالسلام درباره خاتم امام حسین علیهالسلام سؤال نمودم كه بعد از ایشان به دست چه كسى رسید؟ و به امام عرض كردم كه گویا انگشتر آن بزرگوار را دشمن برده است. فرمود: چنین نیست كه مىگویند، به درستى كه حسین علیهالسلام به فرزندش على بن الحسین وصیت نمود و خاتم خود را در انگشت او نمود و امر را به او واگذار كرد.(5) ابن زائده مىگوید: دیگر شهدا و اصحاب و اهلبیت آن بزرگوار را نیز سپاه كوفه عریان نموده و لباسشان را به یغما بردند!(6)  
تعداد زخمهاى امام علیهالسلام
پس از شهادت

ادامه مطلب
 آنگاه عمر بن سعد فریاد برآورد و به سپاه كوفه گفت: مادامى كه حسین در كنار خیمهها با اهلبیت خود مشغول وداع است بر او حمله كنید! كه اگر از آنان فارغ شود شما را از هم به طورى پراكنده كند كه میمنه از میسره باز شناخته نشود! پس بر آن حضرت حمله كرده و او را تیر باران نمودند به گونهاى كه تیرها از میان طناب چادرها و خیمهها مىگذشت و پیراهن بعضى از زنان را پاره مىكرد، پس امام علیهالسلام بر سپاه دشمن حمله كرد و همانند شیرى خشمگین بر آنان تاخت در حالى كه از هر طرف باران تیر مىبارید و آن بزرگوار سینهاش را سپر آن تیرها قرار مىداد.(299) در این هنگام امام علیهالسلام به سپاه كوفه فرمود: براى چه با من مقاتله مىكنید؟ آیا حقى را ترك كردم یا سنتى را تغییر دادهام؟ و یا شریعتى را تبدیل كردهام؟! آن جماعت پاسخ دادند: نه! ولى با تو قتال مىكنیم به خاطر كینهاى كه از پدرت داریم! و آنچه با پدران و بزرگان ما در روز بدر و حنین كرده است.(300) چون امام علیهالسلام این سخن را از آن گروه شنید به سختى گریست و بعد به طرف راست و چپ نگریست ولى كسى از انصارش را ندید مگر این كه خاك بر پیشانى آنها نشسته و شهید شده بودند.(301)   امام علیهالسلام ایستاد تا لحظهاى استراحت نماید در حالى كه در اثر مبارزه و شدت گرما توانش كم شده بود، ناگاه سنگى بر پیشانى مباركش اصابت كرد، پس لباس خود را گرفت كه خون را از صورتش پاك نماید تیرى سه شعبه آهنین و مسموم بر سینه مباركش - و بر اساس بعضى از روایات - بر قلب مبارك حضرتش نشست. امام حسین علیهالسلام فرمود: «بسم الله و بالله و على ملة رسول الله» و سر به سوى آسمان برداشت و گفت: خدایا! تو مىدانى اینان كسى را مىكشند كه روى زمین فرزند پیامبرى جز او نیست؛ سپس تیر را گرفته از پشت بیرون آورد و خون همانند ناودان جارى شد، آنگاه دستش را زیر آن زخم گرفته، چون از خون لبریز شد به آسمان پاشید و از آن خون قطرهاى باز نگشت، باز دست مباركش را از خون پر كرده و بر صورت و محاسنش مالید و فرمود: همین گونه باشم تا جدم رسول خدا را ملاقات كنم و بگویم: اى رسول خدا! مرا این گروه كشتند.(302) ادامه در ادامه مطلبیورش وحشیانه
تیر سه شعبه
ادامه مطلب
























