خواب آب
(حضرت علی اصغر علیه السلام)

شمع سان پروانهها گشتند آب از تشنگی بر لب دریا ز کف دادند تاب از تشنگی
ای دریغا! ای دریغا! سوختند و سوختند ماه رویان همچو قرص آفتاب از تشنگی
کودک شش ماهه در دامان مادر بارها گشت همچون ماهی دریا کباب از تشنگی
دیدهی دُردانهی زهرا اگر آید به هم لحظه لحظه آب میبیند به خواب از تشنگی
لالههای داغدار بوستان بوتراب سینه بنهادند بر روی تراب از تشنگی
طایری بی بال و پر جان داده زیر خارها بر لبش مانده نوای آب آب از تشنگی
هر چه او را در بیابان میزند زینب صدا نیست در لعل لبش تاب جواب از تشنگی
تا دهان خشک خود را با گلابی تَر کند نیست حتی در گِل چشمش گلاب از تشنگی
آفتاب کربلا شد دود در چشم حسین داشت از بس در وجودش التهاب از تشنگی
آب هم تا حشر، میثم! از پیمبر شد خجل بس که دیدند آل پیغمبر عذاب از تشنگی
"غلامرضا سازگار"
بی من مرو
(حضرت علی اکبر علیه السلام)

ای مرا آشفته کرده حال تو دیده و جان و دلم دنبال تو
عزم وصل حق تعالی کردهای ترک جان یا ترک بابا کردهای
روح من با این شتاب از تن مرو ای تمام عمر من بی من مرو
کم ز هجر خویش قلبم چاک کن باز گرد از دیده اشکم پاک کن
راه غم بر قلب تنگم باز شد غربتم با رفتنت آغاز شد
ای دل صد پارهام پیراهنت اشک ثارالله وقف دامنت
میروی این قوم سنگت میزنند گرگهای کوفه چنگت میزنند
صبر کن بابا تماشایت کنم سِیر حسن و قدّ و بالایت کنم
بعدِ عمری حاصل من داغ توست جان بابا قاتل من داغ توست
عهد من با دوست عهدی محکم است هر چه بینم داغ در این ره کم است
عهد بستم تا که قربانت کنم غرق خون تقدیم جانانت کنم
عهد بستم تا که در راه خدا عضو عضوت را کنند از هم جدا
زخم تو مشکل گشایی میکند مرگ از تو دلربایی میکند
من خلیل الله، تو اسماعیل من داغ تو تسبیح من تهلیل من
جسم مجروحت گلستان من است فرق خونین تو قرآن من است
خون گلاب و خاک صحرا مُشک توست آبروی من دهان خشک توست
زخم ما را خنده بر شمشیرهاست چشم ما چشم انتظار تیرهاست
گرچه خشک از تشنگی لبهای توست رو که جدم مصطفی سقای توست
ما به راه دوست هستی باختیم بعد از آن در قلب دشمن تاختیم
"غلامرضا سازگار"
ای یاس چیده

ای یاس چیده، ای گل نقش چمن، علی! قرآن آیه آیهی پامال من، علی
مانند قلب من دهنت پر ز خون شده خون گلوت گشته روان از دهن، علی
چسبانده خون به هم، دو لبت را ز گفتگو با چشم خویش حرف برایم بزن، علی
لب تشنه، چشم بسته، نفس مانده در گلو زخم تو گشته با دل من هم سخن، علی
تو مثل لالهای که همه گشته برگ برگ من مثل شمع سوخته در انجمن، علی
جایی برای بوسه نمانده به قامتت از بس که زخمت آمده بر زخم تن، علی
ممکن نشد ز روی زمینت کنم بلند از بس که پاره پاره شده این بدن، علی
لیلا در انتظار تو چشمش بُوَد به راه زینب چگونه بی تو رود در وطن، علی
در حیرتم چگونه ز خونت خضاب شد ماه جمال و زلف شکن در شکن، علی
فریاد من بلند ز اشعار میثم است سوزد ز سوز او دل هر مرد و زن، علی
"غلامرضا سازگار"
جامهی خونین
(حضرت قاسم علیه السلام)

این تن غرقه به خون مصحف پامال من است این عزیز دل زهرا و حسین و حسن است
اِرباً اربا شده مثل علی اکبر، پسرم پیرهن از تن و تن پارهتر از پیرهن است
خونِ سر آب وضو، سنگِ عدو مهر نماز اشک در دیده و خون جگرش در دهن است
زخم شمشیر کجا، جای سم اسب کجا؟ اسبها از چه نگفتید که این قلب من است؟
کاش یک بار دگر اسم عمو را میبرد حیف کز خون دو لبش بسته، خموش از سخن است
اشک میریزم و با دیدهی خود مینگرم که گلم دستخوش باد خزان در چمن است
سیزده سالهی من، ماه شب چاردهم از چه دور بدنت این همه شمشیرزن است
بر تن پاک تو ای حجلهنشین یم خون پیرهن جامهی خونین شده، خلعت کفن است
بزم دامادی تو دامن صحرای بلاست خونِ رخساره حنا، شاخهی گل زخم تن است
میثم آتش به شرار جگرت ریختهاند آه جانسوز تو سوز دل هر مرد و زن است
"غلامرضا سازگار"
دریا و عباس

دریا صدا زد ای لبت عطشان، من آبم آبی بنوش ای آتشت کرده کبابم
عباس گفت ای آب حاشا کز تو نوشم آید صدای نالهی اصغر به گوشم
دریا صدا زد ساقی عطشان که دیده؟! ای بحر را هم داده آب از اشک دیده
عباس گفت ای آب آتش شو به کامم پیداست در تو عکس لبهای امامم
دریا صدا زد تا کنی یاریّ عترت از من دهانی تَر کن ای دریای غیرت
عباس گفت از تشنگان شرمنده هستم آخر نگاه فاطمه باشد به دستم
دریا صدا زد تو همه هستِ حسینی نیرو بگیر از من که خود دستِ حسینی
عباس گفتا اوست مولا، من غلامم بی او بُوَد آب روان آتش به کامم
دریا صدا زد ای زده آتش به هستم من چون تو بر داغ لب تو تشنه هستم
عباس گفتا تشنهتر از تو رباب است در سینهاش آتش به جای شیر ناب است
دریا صدا زد گر نمینوشی ز من آب آب از چه همره میبری با این تب و تاب
عباس گفتا وعده دادم بر سکینه تا آب آرم بهر گلهای مدینه
دریا صدا زد ای همه ایثار و صبرت زیبد که تا محشر بگردم دور قبرت
سنگباران
(حضرت مسلم علیه السلام)

دوست دارم بارها از تن جدا گردد سر من تا شود تقدیم خاک پات، خون حنجر من
دوست دارم عضو عضوم طعمهی شمشیر گردد تا تو لبخندی زنی بر زخمهای پیکر من
دوست دارم وقت جان دادن به بالینم بیایی تا بیفتد بر گل رویت نگاه آخر من
دوست دارم در هجوم خندههای تلخ دشمن بر تو ریزد همچو باران، اشک از چشم تر من
دوست دارم تا به جرم عشق تو، کوچه به کوچه از فراز بامها آتش بریزد بر سر من
دوست دارم در کنار دختر مظلومهی تو صورت خود را کند تقدیم سیلی، دختر من
دوست دارم دور عباس علمدارت بگردم تا شود امالبنین، فردای محشر مادر من
دوست دارم تا به جرم عشق گردم سنگباران سنگها گردند بین کوچهها، هم سنگر من
دوست دارم طوعه بعد از کشتنم آید سراغم در کنار پیکرم گرید به جای خواهر من
دوست دارم تا بریزد بحر بحر از چشم میثم اشک خونین بر من و بر لالههای پرپر من
"غلامرضا سازگار"
ورود به کربلا

اینجا بهشت سرخ بدنهای بی سر است اینجا نگارخانهی گلهای پرپر است
اینجا منا و مشعر و بیت الحرام ماست اینجا حریم قرب شهیدان داور است
اینجاست قتلگاه شهیدان راه حق اینجا مزار قاسم و عباس و اکبر است
اینجا به جای جامهی احرام ما به تن زخم هزار نیزه و شمشیر و خنجر است
اینجا دو طفل زینبم افتد به روی خاک اینجا به روی سینهی من قبر اصغر است
اینجا برای پیکر صد چاک عاشقان گرد و غبار کرب و بلا مُشک و عنبر است
اینجا چو آفتاب سرم بر فراز نی بر کودکان در به درم سایه گستر است
اینجا تنم به زیر سم اسب، توتیا اینجا سرم به دامن شمر ستمگر است
اینجا به جای جای گلوی بریدهام گلبوسههای زینب و زهرای اطهر است
اینجا به یاد العطش کودکان من هر صبح و شام دیدهی میثم، ز خون تر است
"غلامرضا سازگار"
شَبیب مَولی حَرث بن سریع همدانی جابری

وقتی «سیف» پسر «حرث» و «مالک» پسر «عبدالله» به امام حسین علیه السلام ملحق شدند،«شبیب» غلام حرث هم آنها را همراهی میکرد. ایشان مردی شجاع و جنگاور بود. (1)
شهادت شبیب
ابن شهر آشوب گزارش کرده که شبیب در حمله نخستین به شهادت رسیده است. وی پیش از ظهر روز دهم محرم، همراه جمعی از یاران امام به شهادت رسید. (2)
پینوشتها:
1- ابصارالعین، ص133.
2- همان .
منبع:
ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني .
عَمرو بن جُنادَه

«عمرو» فرزند «جناده» شهید کربلا است.(1) او در حالی که یازده سال بیش نداشت، پس از شهادت پدرش به خدمت امام آمد تا اذن جهاد بگیرد. حضرت او را اذن میدان نداد و فرمود: پدر این نوجوان در اولین حمله کشته شده است. شاید مادرش کشته شدن او را خوش نداشته باشد.(2) نوجوان گفت: مادرم مرا به جهاد امر کرده است.(3) پس از آن امام به او اجازه جنگیدن داد.
او در هنگام ورود به میدان این بیت را ترنم میکرد:امیری حسین و نعم الامیر سرور فواد البشیر النذیر
علی و فاطمه والداه و هل تعلمون له من نظیر(4)
سالارم حسین است و چه نیک امیری، که نشاط دل پیامبر و مژده دهنده (به سعادت) و بیم دهنده (از انحراف و دوری از حق) است. علی و فاطمه پدر و مادر اویند و آیا مانند او کسی را میشناسید؟
شهادت عمرو
پس از اجازه امام «عمرو» بیدرنگ به میدان رفت و پس از کارزاری نه چندان طولانی به شهادت رسید. این نوجوان نیز همانند پدرش در زیارت ناحیه مقدسه مورد سلام امام زمان(عج) است: السلام علی جنادة بن کعب الانصاری الخزرجی، و ابنه عمرو بن جناده؛ سلام بر جناده پسر کعب انصاری خزرجی و فرزندش عمرو پسر جناده.
درسی که میتوان گرفت: این نوجوان یازده ساله سرمشق خوبی برای نونهالان ماست تا که از همه چیز خود در راه احیای دین حق بگذرند.

بَحریَّة دختر مسعود خزرجی
پس از شهادت «عمرو»، دشمن سرِ جدا شده او را به سمت امام حسین علیه السلام پرتاب کرد. مادرش «بَحریه» دختر «مسعود خزرجی» سر نوجوانش را برداشت و خون از آن برگرفت و به طرف مردی که در نزدیکی او قرار داشت پرتاب کرد که ضربه سر، او را در جا کشت.(5) پس از آن، این مادر شهید که همسر شهید نیز بود، به خیمهگاه بازگشت و ستون خیمه را از جای کند و این اشعار را میخواند:
انی عجوز فی النساء ضعیفة خاویي بالیة نحیفة
اضربکم بضربة عنیفة دون بنی فاطمة الشریفة
من در بین زنان، ضعیف، خرد شده، پوسیده، و لاغرم. اما شما را در راه حمایت فرزندان فاطمه گرامی، ضربتی سخت میزنم.
پس از آن، تیرک خیمه را به جانب لشکر «ابن سعد» پرتاب کرد و دو نفر را مورد اصابت قرار داد. امام آن زن را به خیمهگاه بازگرداند. (6)
درسی که میتوان گرفت: شوهر بَحریه گفت وفای به عهد و پیمان را به وارث خویش ارث مینهم. وفای به عهد، پس از فرزندش «عمرو بن جنادة» به وارث دیگرش «بحریه» رسید. در حمایت از مقام رفیع اسلام، امام و ولایت، مرد و زن و بزرگ و کوچک برابرند و هر کس در حد توان خویش، موظف به دفاع از این حریم است. البته این، مستلزم شعور و معرفتی بالاست تا انسان به عرصههای جهاد و جانبازی راه یابد.
پینوشتها:
1- کتاب الفتوح، ج5، ص110.
2- مقتل الحسین علیه السلام مقرم، ص253.
3- ابصارالعین، ص159.
4- مناقب آل ابی طالب، ج4، ص104.
5- مناقب آل ابی طالب، ج3، ص219/ مقتل الحسین علیه السلام مقرم، ص112/ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص22.
6- بحارالانوار، ج45، ص 28.
منبع:
ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني .
عبدالله بن عُمیر

عبدالله بن عُمیر(1)
«عبدالله» فرزند «عمیر»(2) از قبیله «بنی علیم» است.(3) «ابو مخنف» میگوید ابوجناب به من گزارش کرد که «عبدالله بن عمیر» از ما بود. او پیش از این به کوفه آمده بود و نزدیک چاه «جعد» از همدان سکنی گزیده بود. او همسری داشت از «نمر بن قاصد» که او را «ام وهب» دختر «عبد» مینامیدند. علامه مجلسی میگوید: روایتی دیدهام که در آن اینگونه گزارش شده: «جناب وهب پیش از این نصرانی بود. او به همراه مادرش به دست اباعبدالله الحسین علیه السلام اسلام آورده بود.»(4) او مردی شریف و شجاع در بین قوم خود با قامتی بلند و بازوانی پر توان و مهارتی در رزم بود. او از شیعیان مخلص و شجاع امام حسین علیه السلام به شمار آمده است.(5)
او پیش از آن، در کوفه ساکن بود ولی هنگامی که لشکر «ابن زیاد» از کوفه برای جنگ با امام حسین علیه السلام عازم کربلا شد، او نیز به اتفاق همسر خود رهسپار کربلا شد و توفیق یافت به سپاه امام ملحق شود.(6)
حرکت عبدالله به سوی امام
ابن مخنف میگوید: روزی «عبدالله بن عمیر» متوجه گروهی شد که همگی به اردوگاه «نُخَیلة» رو نهادهاند تا از آنجا به سوی امام حسین علیه السلام بروند. «عبدالله» جلو آمد و از آنها پرسید که چه عزمی دارند. به او گفتند که به سوی حسین فرزند فاطمه دختر رسول خدا بسیج میشوند. عبدالله گفت: «سوگند به خدا برای جهاد با اهل شرک حریص هستم. من امیدوارم که ثواب جهاد کسانی که با پسر و دختر پیامبرشان قصد جنگ دارند، از جهاد با مشرکان آسانتر به دست آید». او نزد همسرش رفت و آن چه شنیده بود و قصد خویش را به او باز گفت. همسرش گفت: «به واقع رسیدهای. امیدوارم که خدای تعالی به تو روی کند و در کارهایت رشد یابی! آری، چنین کن و مرا نیز با خود از این شهر خارج ساز.» او شبانه همراه همسرش از شهر خارج شد تا به امام حسین علیه السلام برسد و با او در قیام شرکت کند. (7)
مبارزه عبدالله
عبدالله برای پاسخگویی «یسار» و «سالم» از جای برخاست. امام او را اجازه داد و فرمود: او را برای مبارزه با همتای خود نگه داشتهام، اگر مایلی (برای جنگ) خارج شو!
لحظاتی بعد، او وارد میدان شد. آن دو پرسیدند: تو که هستی؟ عبدالله خود را معرفی کرد. آنها گفتند: ما تو را نمیشناسیم. باید برای کارزار با ما افرادی چون «زهیر»، «حبیب» و یا «بُرَیر» بیایند. در حالی که «یسار» فاصله چندانی با «عبدالله» نداشت، گفت:« ای حرامزاه، آیا مایلی با من مبارزه کنی؟» سپس با شمشیر به او حملهور شد. در این درگیری «سالم» از جانبی دیگر به عبدالله روی آورد که دوستانش فریاد برآوردند: «عبدالله» به هوش باش، غلام خونت را نریزد» اما او اعتنایی نکرد و «سالم» با شمشیر به او حمله کرد. «عبدالله» هنگامی به خود آمد که دیر شده بود. او به ناچار دست چپ خود را جلو آورد تا از خود دفاع کند، ولی انگشتان دستش قطع شد. عبدالله به «سالم» نزدیک شد، پیش از این که او خود را جمع کند او را به قتل رساند. دیری نگذشت که «عبدالله» روی به سوی امام حسین علیه السلام کرد و شعار پیروزی سر میداد در حالی که هر دو را کشته بود.(8)
«اگر مرا نمیشناسید من پسر کلب هستم، آری من شخصی قوی و سخت هستم و در سختیها هرگز تسلیم نخواهم شد.»(9)

حمله ناجوانمردانه سپاه ابن سعد
پس از آن «عبدالله بن عمیر» نزد امام درنگ چندانی نداشت که ناگاه «عمرو بن حجاج» به طرف راست سپاه امام حملهور شد در این حال «عبدالله» بر اسب سوار شد و با نیزه خود به استقبال آنها رفت، آری او یک تنه جلوی آن موج را گرفت تا دیگران فرا رسیدند و آنها را به عقب پس راندند.(10)
شهادت عبدالله
گفته شده «عبدالله» یک تنه 19 سوار و 16 پیاده را به قتل رسانید.(11) بنا بر گزارش مجلسی وی و مادرش ابتدا نصرانی بودند، ولی به دست مبارک امام حسین علیه السلام مسلمان شدند، و توانست در روز عاشورا 12 سوار و 24 پیاده را از پای درآورد.(12) او پس از آن به دست دشمن به اسارت افتاد و به دستور عمر سعد سرش را از تن جدا کردند و سر مطهر وی را به جانب امام حسین پرتاب کردند؛ همسرش سر مطهر و پاک او را گرفت و خاک را از سر و صورت او زدود و چنین گفت بهشت گوارایت باشد.(13) سپس ستون خیمه را از جای کند و به طرف دشمنان حمله کرد امام پیش آمد و او را برگردانید و فرمود: خدا رحمتت کند، از شما جهاد برداشته شده است. (14) او بازگشت، در حالی که میگفت: «پروردگارا! امیدم را ناامید مکن.» امام حسین فرمود: «خداوند، امیدت را ناامید نخواهد کرد.» (15)
پینوشتها:
1- شیخ طوسی ایشان را از یاران حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام شمرده است. رجال شیخ طوسی، ص 78.
2- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص429. فضیل بن زبیر نام وی را «عبدالله بن عمر بن عیاش» دانسته است. تسمیة من قتل مع الحسین علیه السلام، ش 76.
3- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 429.
4- بحارالانوار، ج 45، ص 17.
5- ابصارالعین، ص 179، مقصد 9.
6- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 429.
7- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 429.
8- مقتل الحسین مقرم، ص293.
9- الارشاد، ج2، ص101.
10- الارشاد، ج2، ص 102.
11- مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 101.
12- بحارالانوار، ج45، ص17.
13- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص438.
14- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص430، علامه مجلسی عبارت امام را قدری ظریفتر آورده اند: ای اموهب، برگرد، تو و پسرت با رسول خدا (محشور) هستید. بحارالانوار، ج45، ص17.
15- مقتل الحسین مقرم، ص 298.
منبع:
یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی .
ام وهب، همسر عبدالله بن عمیر

«ام وهب» دختر «عبدالله» و همسر «عبدالله بن عمیر الکلبی» و مادر «وهب نمریه قاسطیه» است.(1) او وارد معرکه جنگ شد، در حالی که به شوهر خود میگفت: «پدر و مادرم فدای تو، آری، تو ای مرد در راه پاکان نسل محمد(صلی الله علیه و آله) مبارزه کن» عبدالله،- شوهر او هر چه کرد تا همسرش را به خیمه برگرداند موفق نشد. آن زن پیراهن همسرش را میکشید و میگفت: «تو را رها نمیکنم تا با تو کشته شوم.» امام با مشاهده او فرمود: از خاندان پیامبرتان جزای خیر ببینید، به خیمه برگرد چون بر زنان و بانوان جهاد واجب نیست. پس او به جانب خیمهگاه بازگشت.(2)
روز عاشورا پس از حمله شمر و یارانش به جانب چپ سپاه امام، «عبدالله بن عمیر کلبی» به اسارت گرفته شد و به شهادت رسید. بعد از شهادت وی ناگهان همسر باوفایش، ام وهب خود را به بالین او رسانید و در کنار او نشست. خون از صورت او برگرفت و این گونه میگفت: «بهشت بر تو گوارا باد، از خداوندی که بهشت را روزی تو گردانید طلب میکنم که مرا همنشین با تو قرار دهد.»(3)
شهادت ام وهب
شمر «رستم» غلام خود را صدا زد تا با عمود به فرق زن بزند. آن غلام با عمود آهنین حملهور شد و اموهب در دم جان داد. او اولین بانوی شهید از یاران حسین است که در روز عاشورا در میدان جهاد، جسم پاکش به خون نشست.(4)
درسی که میتوان گرفت: اگر وهب تازه مسلمان باشد و اسلامنمایان مدعی در جبهه مخالف، غرورهای زشت، آخرالامر ما را در کدام جبهه قرار میدهد؟
مبادا به هنگام ظهور مهدی(عج) تازه مسلمانان با صلابتتر از ما به میدان آیند!
پینوشتها:
1- ابصار العین، ص227.
2- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص430؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص564؛ اعیان الشیعه، ج1، ص603، وقعه الطف، ص218؛ الارشاد، ج2، ص101.
3- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص438.
4- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص438/ مقتل الحسین مقرم، ص298/ ابصارالعین، ص227.
منبع:
ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني .
عبدالله بن یزید بن ثُبیط

عَبُدالله بن یَزید بن ثُبَیط (1)
«عبدالله» برادر «عبیدالله» است. آنها از فرزندان «یزید بن ثُبیط» و از شیعیان اهل بصره بودهاند.
شهادت عبدالله بن یزید
بنابر نقل سروی، عبدالله در حمله نخستین به فوز شهادت نائل آمده است. (2)
پینوشتها:
1- الامام الحسین فی کربلا، ج 4، ص 258، ش 30.
2- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 113.
منبع:
یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی .
مالکِ بن عَبداللهِ بنِ سُریع

«مالک» پسر «عبدالله» فرزند «سُرَیع» برادر مادری «سیف بن الحارث» است. در واقع مالک با سیف پسرعمو نیز بوده است.(1) و هر دو از تیره همدان بودهاند.(2) هنگامی که این دو برادر به خدمت امام مشرف شدند، شبیب که غلام آنها بود نیز همراه آنها به اردوگاه امام آمد(3) و در روز عاشورا، این دو یار دلاور قدم پیش نهادند و در محضر امام سخت گریستند. حضرت علت گریه آنان را جویا شد و فرمود: «ای پسران برادرانم! چه چیز شما را به گریه آورده است؟ پس به خدا قسم، پس از ساعتی هر دوی شما چشمتان روشن خواهد شد.» آن دو در پاسخ گفتند: «خداوند ما را فدای شما کند، نه، به خدا قسم ما برای خود گریه نمیکنیم. گریه ما بدین سبب است که این گونه گرفتارها بر شما وارد میشود، در حالی که ما قادر به رساندن هیچ نفعی به شما نیستیم.» امام فرمود: «ای دو پسرعمو! خداوند به سبب مواسات و خیرخواهی شما بهترین پاداش اهل تقوا را به شما عنایت فرماید.»(4)
شهادت مالک بن عبدالله
امام حسین علیه السلام هر دو یار را دعا کرده بود. آنها در کنار امام به جهاد پرداختند، تا این که پس از مبارزه ای سخت به مقام شهادت نائل آمدند.(5) این دو دلاور در زیارت ناحیه مقدسه مورد درود و سلام امام واقع شده اند.(6)
پینوشتها:
1- «سیف بن الحارث» شهید دیگر کربلا است که بعد از «مالک بن عبدالله» به شرح حال ایشان خواهیم پرداختم.
2- انساب الاشراف، ج3، ص 198/ تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص443 .
3- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 443/ ابصارالعین، ص132.
4- الکامل فی التاریخ، ج2، ص 568 .
5- مقتل الحسین مقرم، ص 294/ تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 443/ اعیان الشیعه، ج1، ص607/ وقعه الطف، ص 234/ بحارالانوار، ج 45، ص31.
6- اقبال الاعمال، ج3، ص 79.
منبع:
ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني .
سَیف بن حارِثِ بن سُرَیع جابِری

«سیف» فرزند «حارث» فرزند «سریع» از قبیله همدان است.(1) او به همراه برادر مادری خود «مالک بن عبد بن سریع» که پسرعموی او نیز بود در کربلا حضور یافت و در حمایت از امام و اهداف زنده او به شهادت رسید. (2)
شهادت سیف بن حارث
پیش از ورود به میدان نبرد، او و پسرعمویش «مالک» متوجه امام حسین علیه السلام شدند و عرض کردند: السلام علیک یابن رسول الله؛ ای پسر پیامبر! سلام بر تو باد. امام در پاسخ فرمود: و علیکما السلام و رحمة الله؛ بر هر دوی شما سلام و رحمت الهی باد.(3)
این یاور فداکار در «زیارت رجبیه» و در زیارت ناحیه مقدسه مورد سلام امام واقع شده اند.(4)
ابومخنف حادثهای را نقل فرموده که خواندنی است: این دو برادر (سیف و مالک) در خدمت امام بودند. به ناگاه «حنظلة بن اسعد» پیشی گرفت و به موعظه قوم پرداخت و جنگید تا به شهادت رسید.(5) در این هنگام بود که این دو مرد از دیگران پیشی گرفتند و به خدمت امام آمدند و اذن نبرد گرفتند. پس از آن، هر کدام از دیگری حمایت میکرد و هوادار او میبود تا این که هر دو به شهادت رسیدند.(6)
درسی که میتوان گرفت: مومنان دو گونهاند: برخی امام را برای منافع خود میخواهند و برخی خود و تمام هستی خویش را برای امام میخواهند. گروه اول، خودپرستانیاند که از امام و دینشان برای خود و دنیای خویش سرمایه میاندوزند، ولی گروه دوم، به حق مسلماناند و امام را پیشوا و رهبر واقعی خود دانستهاند. و از این راه، اهل ولایت و معرفتاند.
پینوشتها:
1- سماوی نام پدر «سیف» را «حرث» ضبط کرده است. ابصار العین، ص132.
2- الکامل فی التاریخ، ج2، ص568.
3- بحارالانوار، ج45، ص31.
4- اقبال الاعمال، ج3، ص345.
5- پس از این درباره «حنظله بن اسعد» و موعظه او سخن خواهیم گفت.
6- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 443/ مثیرالاحزان، ص66.
منبع:
یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی .
عبدُالله بن عُروةِ بنِ حِرّاقِ غَفّاری

«عبدالله» فرزند «عروه» بوده که او فرزند «حراق» و از قبیله «بنی غفّار» است. «عبدالله» از شیعیان امام علی علیه السلام و از بزرگان قوم خود به شمار میآمده است. جدّ ایشان حراق از اصحاب حضرت امیرالمومنین علیه السلام بوده که در سه جنگ (صفین، جمل و نهروان) شرکت داشته است. (1)
شهادت عبدالله
ماجرای شهادت «عبدالله» بدین گونه است که عبدالله و برادرش در روز عاشورا نزد امام آمدند و گفتند: «ای اباعبدالله! سلام ما بر شما باد، دشمن به شما نزدیک شده در حالی که دوست داریم در کنار شما بجنگیم، دشمن را از شما دور کنیم و مانع آنها بشویم.» امام فرمود: «آفرین بر شما، نزدیک شوید.»(2) آن دو نزدیک شدند و با دشمن جنگ سختی کردند و به شهادت رسیدند.(3) سروی شهادت عبدالله را در حمله نخستین دانسته است. (4)
در زیارت ناحیه آمده:«السلام علی عبدالله و ... ابنی عروة بن حراق الغفاریین؛ سلام بر عبدالله و ... دو پسران عروه پسر حراق غفاری.» (5)
پینوشتها:
1- ابصارالعین، ص 175، مقصد 8.
2- موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 448.
3- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 442/ وقعة الطف، 234/ البدایة و النهایة، ج8، ص 200.
4- مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 113.
5- اقبال الاعمال، ج 3، ص78/ بحارالانوار، ج3، ص78/ بحارالانوار، ج45، ص71.
منبع:
ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني .

