عَبدُالرحمن بن عُروةِ بنِ حِراقِ غَفّاری

«عبدالرحمن» برادر «عبدالله» و دیگر فرزند عروه است. «عبدالرحمن» همانند برادرش «عبدالله» از شیعیان و ارادتمندان امام علی علیه السلام و از بزرگان قبیله «بنی غفار» بوده است.
شهادت عبدالرحمن
این دو برادر، به خدمت امام آمدند و از نزدیک شدن سپاه «عمرسعد» به اردوگاه امام، حضرت را مطلع ساخته و خود در برابر امام در حالی که یکی میجنگید و دیگری او را حمایت میکرد و کار را تمام میکرد به مقابله با دشمن پرداختند تا سرانجام به فوز شهادت نائل آمدند.(1) او همچون برادر شجاعش در زیارت رجبیه و نیز ناحیه مقدسه مورد سلام واقع شده است: «السلام علی عبدالله و عبدالرحمن ابنی عروة بن حراق الغفارییّن.»(2)
شعار حماسی عبدالله و عبدالرحمن
در حین مبارزه، این دو برادر این گونه دشمن را مورد خطاب قرار میدادهاند:
«قد علِمت حقاً بنو غفار و خندف بعد بنی نزار
لنضربنّ معشر الفجّار بکلّ عصب صارم بتّار
یا قوم ذودوا عن بنی الاظهار بالمشر فی و العنا الخطّار»(3)
درسی که میتوان گرفت: تا پای جان، باید در حفظ شخص و شخصیت امام کوشا بود.
پینوشتها:
1- ابصارالعین، مقصد 8، ص 175.
2- اقبال الاعمال، ج3، ص78.
3- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص442.
منبع:
یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی .
عَمرو بن خالدِ اَسدی صَّیداوی

«عمرو» فرزند «خالد» است که چون «حبیب بن مظاهر» و نیز «قیس بن مُسَهَّر» از قبیله «بنیاسد» بوده است. عمرو از مردان شریف اهل کوفه بوده است. او مردی دوستدار اهلبیت علیهم السلام بود که پیش از آن در کوفه همراه «مسلم» قیام کرد تا این که اهل کوفه به سفیر امام خیانت کردند. «عمرو» چارهای جز رفتن به پناهگاهی امن نداشت؛ هنگامی که خبر شهادت «قیس بن مسهر» به گوش او رسید و مطلع شد که اباعبدالله علیهالسلام به «حاجر» رسیده است، به آن سمت حرکت کرد.(1) در این سفر عدهای چون «سعد» غلام او و «مجمع العائذی» و نیز پسرش و «جابر بن حارث سلمانی»(2) و غلام «نافع بجلی» را به همراه داشت. راهنمای اینان «طرِمّاح بن عُدی طائی»(3) بود. چون راهها همگی بسته بود، آنها از بیراهه به سختی و با ترس و خوف گذشتند، تا در «عذیب الهاجانات» به خدما امام رسیدند. پس از سلام و احوالپرسی اشعاری را خدمت آن حضرت خواندند. امام فرمود: «آگاه باشید، به خدا سوگند، امید دارم هر چه خدا برای ما بخواهد خیر در آن باشد، خواه کشته شویم یا پیروز شویم.»
«عباس بن علی» همان گونه که حامی امام است، پاسدار یاران حسین علیه السلام نیز هست. البته این نکته منطقی است که محبت به چیزی محبت به لوازم آن نیز خواهد بود.
ابو مخنف میگوید: «هنگامی که چشم «حرّ» به این مردان تازه وارد افتاد، به امام حسین علیه السلام گفت: این گروهی را که از اهل کوفه هستند از همراهان شما به شمار نمیآورم. من اینها را دستگیر میکنم یا باز میگردانم. امام حسین علیه السلام فرمود: «البته هرچه را از خود دور میکنم از ایشان نیز منع میدارم. اینها همگی یاران و انصار من هستند، تو عهد کردی که به هیچ وجه متعرض ما نشوی تا نامه ابن زیاد به دستت برسد.» حُر گفت: آری، اما اینها با شما نبودهاند. امام فرمود: «آنها یاران من هستند و به منزله کسانی هستند که همراه من آمدهاند، پس اگر به عهد خود وفا کردی با تو کاری ندارم، وگرنه تو را به جزای رفتارت میرسانم.»(4) در نهایت، حر از آنها دست برداشت.(5)
عمروبن خالد در کربلا
«عمرو» قدم پیش نهاد و به امام حسین علیه السلام عرض کرد: «ای اباعبدالله! فدایت شوم. همتم بر این است که به دوستانم ملحق شوم، نفرت از تخلف دارم در حالی که شما را تنها میبینم که همه اهل شما کشته شدهاند»، آن حضرت فرمود: «پیش برو، که ما هم به شما تا ساعتی دیگر ملحق خواهیم شد.» او حرکت کرد. (6)
«عمرو» با گروهی چون غلام خود «سعد»، جابر بن حارث سلمانی»، و «مجمّع بن عبدالله العائذی»، که از اهالی کوفه بودند، به میدان آمدند و عرصه را بر اهل کوفه تنگ کردند. در این درگیری دشمن، یاران حسین علیه السلام را از یکدیگر جدا کرد. پس از این غافلگیری، آنها امام را خواندند و طلب کمک کردند. امام برادرش - قمر بنیهاشم - را برای کمک به آنها فرستاد. با ورود حضرت ابوالفضل علیهالسلام یاران حسین علیه السلام نجات یافتند.(7)

شهادت عمروبن خالد
پس از بازگشت از میدان در حالی که همه مجروح شده بودند، بار دیگر مورد حمله سهمگین دشمن قرار گرفتند. در این محاصره، دیگر تاب مقاومت نداشتند و همگی به مقام شهادت نائل آمدند.(8) پس از شهادت عمرو، حضرت عباس علیه السلام به سوی امام حسین علیه السلام بازگشت تا شهادت یاران را خبر دهد.(9) وقتی امام مطلع شدند بارها برای آنها از خداوند طلب رحمت فرمود.(10) «عمر بن خالد الصیداوی» در زیارت ناحیه مقدسه نیز مورد سلام امام است.(11)
درسی که میتوان گرفت: «عباس بن علی» همان گونه که حامی امام است، پاسدار یاران حسین علیه السلام نیز هست. البته این نکته منطقی است که محبت به چیزی محبت به لوازم آن نیز خواهد بود.
پینوشتها:
1- ابصارالعین، ص115. ذخیره الدارین، ص414.
2- برخی از منابع متاخر گزارشی که برای جابر آمده اشتباهاً به جناده بن حرث نسبت داده اند، در صورتی که جناده بن حرث یکی دیگر از شهدای کربلاست، با توجه به گزارش طبری مبنی بر شهادت جابر به همراه این چند نفر (تاریخ الملوک، ج5، ص446) و نیز گزارش دیگر طبری مبنی بر آمدن چهار نفر از سوی کوفه (تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص404) به نظر می رسد، منابعی که خبر از همراهی جناده با این افراد داده اند، دچار اشتباه شده اند.
3- برخی می پنداشتند که طرماح فرزند عدی، فرزند حاتم طایی است که شهرت به جود داشت. اما حقیقت غیر این است. فرزندان عدی همگی قبل از او در رکاب علی(ع) به فوز شهادت رسیدند و وقتی او را به نداشتن فرزند طعن می زدند در پاسخ می گفت: دوست داشتم که برایم هزار فرزند چون آنها بود که همه را پیش روی امام علی(ع) که به بهشت می فرستادم. ابصارالعین، ص116.
4- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص405- 404 و 446.
5- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص405.
6- اللهوف، 47؛ بحارالانوار، ج45، ص23؛ خوارزمی، مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص24.
7- ابصارالعین، ص116؛ تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص446.
8- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص446؛ مقتل الحسین مقرم؛ اللهوف، ص47؛ مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج2، ص 34؛ بحارالانوار، ج45، ص 23.
9- ابصارالعین،ص115.
10- ابصارالعین، ص116.
11- اقبال الاعمال، ج3، ص79.
منبع:
ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني .
جنادة بن حرث مذحجی مرادی کوفی

«جنادة» پسر «حرث» است که او از مشاهیر شیعه و از اهالی کوفه است.(1) او از صحابه امیرالمومنین علیه السلام بود و در کوفه به همراهی مسلم دست به قیام زد. او دریافت امام حسین علیه السلام تنها شده است. از کوفه به همراهی عدهای چون «عمرو بن خالد الصیداوی» به سوی امام حرکت کرد تا این که در «عذیب الهاجات» به امام ملحق شد. حرّ مانع الحاق آنها به امام شد، اما امام آنها را از خود دانستند و با حرّ برخورد کردند.(2)
شهادت جنادة
جنادة در روز عاشورا بر سایر شهدا پیشی گرفت و در حملهای با عدهای از یاران، صفوف اهل کوفه را از هم گسست. حضرت عباس بن علی علیهماالسلام به یاری آنها شتافت و آنها از دست دشمن خلاصی یافتند؛ اما آنها مایل نبودند که سالم باز گردند و دشمن را نظاره کنند؛ این بود که همگی در یک محلی با دشمن درگیر شدند و به شهادت رسیدند.(3) سلام خدا بر همه آنها باد. شیخ طوسی ایشان را از شهدای کربلا و صحابه امام حسین علیه السلام دانستهاند.(4)
پینوشتها:
1- ابصارالعین، ص144.
2- همان .
3- ابصارالعین، ص144، گفتنی است، اگرچه منابع متاخر همچنان که گذشت گزارشی که مربوط به جابر بن حارث است به جناده نسبت دادهاند؛ با این حال فضیل بن زبیر و بلاذری وی را از شهدای کربلا دانستهاند. (تسمیة من قتل مع الحسین علیه السلام، ش68، انساب الاشراف، ج3، ص 198)
4- رجال شیخ طوسی، ص 74.
منبع:
ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني .
سَعد مَولی عَمرو بن خالد اَسدی صَیداوی

«سعد» غلام «عمرو بن خالد صیداوی» بود. او مردی با شرافت و دارای همتی بلند بود که «عمرو» را با عدهای دیگر از یاران از کوفه تا رسیدن به امام حسین علیه السلام همراهی کرد. «سعد» نیز چون «عمر» از اهالی کوفه بود.
شهادت سعد
«سعد» همراه با «عمرو» و دیگران که همراه آمده بودند، وارد میدان شد و به شهادت رسید.(1) سعد در زیارت ناحیه مقدسه با عنوان سعید مورد سلام امام واقع شده است.(2)
پینوشتها:
1. ابصارالعین،ص117/ تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص446.
2. اقبال الاعمال، ج3، ص79.
منبع:
ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني .
جابر بن حارث سلمانی

«جابر» پسر «حارث سلمانی» دیگر شهید کربلاست. «جابر» از همراهان «عمرو بن خالد صیداوی» و «مجمع» است که به امام حسین علیه السلام ملحق شدهاند.
شهادت جابر
درباره نحوه شهادت جابر گفتهاند که عدهای از یاران با همدیگر به طرف دشمن حمله کردند و مورد حمایت عباس علی علیهماالسلام قرار گرفتند.
منبع:
ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني .
مُجَمِّع بن عَبداللهِ العائِذِی

«مُجمع» پسر «عبدالله بن مجمع بن مالک بن ایاس بن عبد مناة بن سعد» است.(1) پدر مجمع، یعنی «عبدالله» از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است.(2) اما «مُجمع» را از تابعین و یاران امام علی علیه السلام دانستهاند.(3) «مجمع» و پسرش «عائذ» از اهالی کوفهاند. او هنگامی که با خبر شد سفیر امام «قیس بن مسهر صیداوی» به شهادت رسیده و امام حسین علیه السلام در کربلا در محاصره است، به اتفاق گروهی از اهالی کوفه چون «عمرو بن خالد صیداوی»، «سعد» غلام او «جناده بن حرث»، و غلام «نافع بن هلال» از کوفه خارج و رهسپار کربلا شد تا این که در محلی به نام «عذیب الهجانات» به امام حسین علیه السلام ملحق شد.
گزارش ابومخنف بدین گونه است: هنگامی که مجمع امام را ملاقات کرد، آن حضرت از وضع مردم آنجا پرسیدند، او در پاسخ گفت: «اشراف کوفه با رشوههای کلان خریداری شدهاند و همیانهای آنها پر شده، محبت آنها به آن رشوهها تمایل یافته، و خیرخواهی آنها به آن سمت، خالص شده، پس دیگر مردم (غیر اشراف) دلشان به سوی شماست، ولی فردا شمشیرشان به سوی شما آخته است.» امام فرمود: «از رسولی که به سوی شما فرستادم چه خبر؟» مجمع گفت: منظورتان کیست؟ امام فرمود: «قیس بن مسهر» مجمع گفت: بله، او را حصین بن تمیم دستگیر کرد... .(4)
شهادت مجمع بن عبدالله
آری، بنا بر نقل تاریخنگاران و مقتلنویسان «مجمع» و هم پیمانانش در یاری امام هیچ تردید نکردند و در جمع انصار حسین تا روز شهادت (عاشورا) همگی به عهد خود پایدار ماندند. (5)
«مُجمع» در زیارت ناحیه مقدسه نیز مورد سلام واقع شده است. (6)
پینوشتها:
1- الاصابه فی تمییز الصحابه، ج3، ص 94؛ ابصار العین، ص145.
2- ابصارالعین، ص145.
3- مقتل الحسین(ع) مقرم، ص294، به نقل از الاصابه، ج3، ص 94، بخش 3.
4- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص405.
5- ابصارالعین، ص146.
6- اقبال الاعمال، ج3، ص79 و 345.
منبع:
ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني .
سَعد بن حارث (حَرث) انصاری عجلانی

«سعد» فرزند «حارث انصاری» است. سماوی او را فرزند «حرث» دانسته است. (1) او به یقین یکی از سپاهیان لشکر «ابن سعد» و از اهالی کوفه بوده است.
شهادت سعد بن حارث
سعد برای جنگ با امام حسین علیه السلام از کوفه به همراه برادرش «ابوالحتوف» خارج شد. او پیش از آن که امام را یاری رساند از خوارج بود که به اشتباه راه کینه به امیرالمومنین علیه السلام را برگزیده بود، چنان که به معاویه هم ارادتی نداشت. او با شنیدن ندای غربت امام در برابر آن لشکر نابکار و کفرپیشه شمشیر کشید و در حمایت از امام به مقام شهادت فائز شد.(2) آری، سعد همین که صدای امام و پس از آن صدای گریه و ضجه زنان و اطفال خیمهگاه حسینی را شنید، غیرتش به جوش آمد و با لشکر ابن سعد به نبرد پرداخت. این جنگ و درگیری که عدهای کشته و زخمی به همراه داشت، با شهادت سعد پایان یافت. رضوان خداوند بر او و همه جوانمردان روزگار.(3)
درسی که میتوان گرفت: اگر انسان پارهای از راه را به انحراف رفته باشد، با درک حق، باید شهامت و شجاعت تغییر مسیر را داشته باشد.
پینوشتها:
1- ابصارالعین، ص 159 و 222.
2- مقتل الحسین مقرم، ص 295؛ با اندکی تفاوت در تسمیه من قتل مع الحسین(ع)، ش54.
3- الحدائق الوردیه، ج1، ص211. در همین کتاب آمده که سعد و برادرش سه نفر از لشکریان ابن سعد را کشتند.
منبع:
ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني .
اَبوالحُتُوف بن حارثِ انصاری عجلانی

«ابوالحتوف» فرزند «حارث انصاری» و برادر «سعد» منسوب به قبیله «بین عجلان» است. او و برادرش از جمله خوراج بودند که با سپاه «ابن سعد» به کربلا آمده بودند.
شهادت ابوالحتوف
او پیش از ظهر عاشورا، پس از این که امام جانهای پاک را به یاری طلبیدند، به حضرت پیوست و در حمایت از امام به شهادت رسید.(1) ناگفته نماند که سماوی در ابصار العین شهادت سعد و برادرش ابوالحتوف را تحت فائده ششم پس از شهادت امام دانسته است که بعید نیست در ثبت آن سهوی رخ داده باشد.(2)
درسی که میتوان گرفت: انحراف خوارج چنان بالا گرفته بود که امام علی علیه السلام را گنهکار و گاه کافر تلقی میکردند. شگفت این که دعوت بیدار کننده حسینی منحرفان را به راه راست باز آورد تا افراد در ارشاد و هدایت بندگان خدا هرگز مایوس نشوند.
پینوشتها:
1- مقتل الحسین مقرم، ص295.
2- ابصارالعین، ص222.
منبع:
یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی .
مُسلم ابن عَوسَجَه اَسَدی

«مسلم» فرزند «عوسجه»، فرزند «سعد» پسر «ثعلبه بن دوران» است.(1) او از اهالی کوفه و از اصحاب حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بوده است.(2) مسلم چون «حبیب بن مظاهر» از قبیله بنی اسد بود. او مردی شریف، عابد و اهل مروت و سخاوت بود.(3)
تاریخنویسان و سیرهنویسان گفتهاند مسلم بن عوسجه از کسانی بود که از کوفه به امام نامه نگاشت و سپس به امام وفادار ماند. او از زمره مردانی بود که وقتی مسلم بن عقیل به کوفه وارد شد، از مردم برای او بیعت گرفت.(4) اگرچه در تاریخ از دوران پر برکت عمر ایشان به تفصیل سخنی وجود ندارد، ولی بنابر بیان زیارت ناحیه مقدسه، او اول شهیدی است که پیمان خویش با امام حسین علیه السلام را به انجام رسانید و در این زیارت نامه امام معصوم به پروردگار کعبه سوگند یاد کرده که او از رستگاران است.(5)
مسلم بن عوسجه در کوفه
مسلم بن عقیل در کوفه خروج کرده بود. او با مسلم بن عوسجه درباره یک چهارم قبیله «مذحج» و «اسد» پیمان بسته بود که در جنگ با یزید وی را کمک رساند. «ابن قبایل» بر«ابن زیاد» شورید تا این که او را در قصرش زندانی کنند، اما ابن زیاد از راه مکر همه را متفرق ساخت. مسلم از منزل «مختار» خارج شد و به منزل «هانی» رفت. عبیدالله به دنبال کشف محل اختفای مسلم بن عقیل برآمد. بنابراین، به «معقل» غلامش سه هزار درهم داد تا مسلم را بیابد. معقل به مسجد جامع وارد شد و به سوی مسلم بن عوسجه رفت. مسلم بن عوسجه در زاویه مسجد مشغول نماز بود. معقل به انتظار نشست تا نماز مسلم بن عوسجه پایان یافت. به او نزدیک شد و بر او سلام داد و گفت: ای بنده خدا من مردی از اهالی شام غلام ذی کلاع هستم که خداوند به محبت این بیت و محبت دوستانشان بر من منت گذاشته است. اراده کردهام که با این سه هزار درهم ملاقات کنم مردی از اهلبیت را که خبردار شدهام به کوفه قدم نهاده است تا این که با فرزند رسول خدا بیعت کنم. اما کسی را نمیشناسم که مرا به او رهنمون شود. چندی قبل، در مسجد نشسته بودم که کسانی میگفتند: این مردی است که نسبت به اهلبیت علم دارد. پس من خدمت شما آمدم تا این مال را از من بگیرید و مرا بر دوستتان راهنمایی کنید تا با او بیعت کنم، و اگر میخواهید قبل از دیدارشان از من بیعت بگیرید.
مسلم بن عوسجه فرمود: خدای را بر این ملاقات شما سپاس میگویم. آری، خوشحال میشوم که آن چه خواستهای برآورده سازم تا که به برکت آن، اهلبیت رسولش را یاری کند. اما این که تو مرا شناختهای مرا ناراحت میکند. پیش از آن، خوف این دارم که اقتدار این طاغوت رشد یابد. پس از آن قبل از او بیعت گرفت و او را قسمهای بسیار داد که خیرخواهی کند و این سرّ را پوشیده بدارد. مسلم بن عوسجه به معقل گفت: با من چند روز رفت و آمد کن تا برای تو اجازه ملاقات گیرم. معقل هم با مسلم رفت و آمد میکرد تا این که برای او اجازه ملاقات گرفت و نزد مسلم بن عقیل آمد. معقل به عبیدالله بن زیاد مخفیگاه مسلم بن عقیل را نشان داد.(6) گفتهاند: بعد از دستگیری و شهادت مسلم بن عقیل و هانی، مسلم بن عوسجه مدتی مخفی شد و پس از آن با اهل و عیالش به سوی امام حسین علیه السلام گریخت تا در کربلا به خدمت امام رسید و جان پاکش را در راه امام فدا کرد.(7)
درسی که میتوان گرفت: اهل ایمان باید از فریبکاری شیاطین - چون ابن زیاد - همیشه آگاه باشند تا گروهی خود فروخته - چون معقل - به اسرار آنها پی نبرند و در راه ریشهکن کردن اهل ایمان و رهبران آن به کار نگیرند. ای کاش مسلم بن عوسجه مخفیگاه مسلم بن عقیل را به مزدور ابن زیاد نشان نمیداد تا مسلم بن عقیل و هانی شهید نمیشدند و خود از کار خویش شرمنده نمیبود.
ادامه مطلب
مُجَمِّع بن زیاد بن عَمروُ جَهنی

«مُجمع» پسر «زیاد» بود که در منزل «جهینه» در اطراف مدینه منوره میزیسته است. چون حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام از مدینه به سوی مکه معظمه حرکت فرمود مجمع به امام و یارانشان ملحق شد. آری، مردم وقتی از پیروز نشدن ظاهری امام با خبر شدند، تک تک و دسته دسته آن حضرت را رها کردند؛ اما او تا روز عاشورا ملازم رکاب آن حضرت بود و در راه خود ثابتقدم و پایدار ماند.(1)
شهادت مجمع بن زیاد
مُجمع در کربلا در برابر امام حسین علیه السلام به شهادت رسید. (2)
پینوشتها:
1- تنقیح المقال، ج2، ص 53؛ ابصارالعین، ص201.
2- ابصار العین، ص 201، مقصد 15 .
منبع:
یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی .
عُبّاد بن مُهاجر بن اَبی مُهاجر جهنی

«عُباد» چون مُجمع در منازل اطراف مدینه در کنار آبهای «جهینه» میزیسته است و از مدینه به یاوران امام حسین علیه السلام ملحق شده است.(1)
شهادت عباد بن مهاجر
او اجمالاً به ادعای صاحب حدائق الوردیه تا روز عاشورا در خدمت امام بود و در آن روز روح بلندش به آسمان شهادت عروج کرد. (2)
پینوشتها:
1- ذخیرة الدارین، ص455.
2- ابصارالعین، ص 201.
منبع:
ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني
عُقبَه بن صلت جهنی

«عُقبه» فرزند «صلت» بود که در منازل «جهینه» میزیسته و از آنجا امام حسین علیه السلام را همراهی کرده است. او در هنگامی که بسیاری از اطراف امام پراکنده شدند، سرفراز در خدمت امام باقی ماند. (1)
شهادت عقبة بن صلت
او چون عُباد و مُجمع که از یک تیرهاند تا روز عاشورا در رکاب آن حضرت باقی مانده تا به فوز شهادت نائل آمد. (2)
پینوشتها:
1- ابصارالعین، ص202.
2- همان .
منبع:
یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی .
وَهَب بن عبدُالله بن عُمَیر حَبّاب الکَلبی

«وهب» فرزند «عبدالله بن عمیر» از قبیله «بنی کلاب» است. او همراه مادر و همسرش در لشکر امام حضور داشت. از آنجایی که مادرش (ام وهب) او را به جهاد و حمایت از امام و اهداف آن حضرت تشویق کرده بود، رو به میدان، اسب راند. او پس از مبارزه دلیرانه، تعدادی از دشمنان را به خاک و خون کشید و سپس به خیمهگاه، برای دیدار دوباره مادر و همسرش بازگشت. هنگام ملاقات به مادر گفت: آیا شما از من راضی و خشنود شدید؟ مادر پاسخ داد: از تو راضی نخواهم شد تا این که در پیش روی امام حسین علیه السلام شهید شوی.(1) همسر او چون کلام مادر شوهر خود را بشنید به وهب گفت: تو را به خدا سوگند مرا بیشوهر مکن و مپسند که بر مصیبت تو گرفتار آیم. مادر گفت: ای عزیزم! سخن همسرت را دور انداز و به میدان برو و در یاری امام حسین علیه السلام تا مرز شهادت بشتاب تا در روز رستاخیز به شفاعت جدش نائل شوی.(2)
پس از این گفت و گوی کوتاه، وهب بار دیگر به سپاه دشمن رو آورد و این رجز را سر داد:
انی زعیم لک امُ وهب بالطعن فبهم تارة و الضرب
ضرب غلام مومن بالرب حتی یذیق القوم مرَّ الحرب
ای مادر وهب! من خود ضامنم که با ته نیزه و شمشیرگاه ضربه بزنم؛ آن هم ضربت زدن نوجوان مومن در راه پروردگار تا به این گروه تلخی جنگ را بچشاند.
وهب در ستیزی دوباره نوزده سواره و دوازده پیاده دشمن را از پای درآورد، تا این که دو دستش در راه احیای دین خدا قطع شد. (3)
پینوشتها:
1. مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 101/ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص13- 12.
2. مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 13- 12.
3. منتهی الآمال، ج1، ص662-663.
منبع:
ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني .
ابُو الشَّعثاء کِندی

«ابو الشعثاء» نام او «یزید» فرزند «زیاد بن مُهاصِر» و از قبیله «کِنده» و از «بَنی بَهدَلَه» بوده است.(1) او در بدو امر، از سپاه «ابن سعد» بود، ولی هنگامی که مشاهده کرد فرماندهان لشکر یزید شرایط امام را نپذیرفتند، حقیقت را درک کرد و به یاران امام حسین علیه السلام پیوست.(2) او تیرانداز ماهری بود، چنان که گاه در کنار امام به زانو مینشست و در کنار امام صد تیر پی در پی را نشانه میرفت و تنها پنج تیر به هدف نمینشست. حضرت در حق او این گونه دعا فرمود: «اللهم سَدِّد رِمیَتَهُ واجعل ثوابَهُ الجنة؛ خدایا! پرتاب او را محکم و پا برجا و ثواب آن را بهشت قرار ده.(3)
هر تیری که او نشانه میرفت، این شعر را میخواند:
انا ابن بهدله فُرسان العُرجله
منم پسر بهدله؛ شجاع پیاده نظام. (4)
شهادت ابو الشعثاء
هنگامی که تیرهایش پایان یافت، از جای برخاست و گفت: میدانم که پنج نفر از آنها را کشتهام. سپس به سوی دشمن حملهور شد و نُه نفر از آنها را کشت. او در حال رزم این اشعار را میخواند:
انا یزید و ابی مهاصر اشجع من لیث بغیل خادر
یا رب انی للحسین ناصر و لابن سعد تارکٌ و هاجِر
من یزیدم و پدرم مهاصر است، از شیر غران و حیران شجاعترم؛
ای پروردگارم، من یاور حسینم، ابن سعد را رها کردهام.(5)
او این اشعار را میخواند تا این که به درجه رفیع شهادت نائل گشت. (6)
پینوشتها:
1. تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 445.
2. انساب الاشراف، ج3، ص 198/ تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص446- 445.
3. تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 445.
4. ابصارالعین، مقصد 7، ص 172.
5. تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 445، با تفاوت در نقل/ ابصارالعین، مقصد 7، ص172.
6. مقتل الحسین مقرم، ص300/ موسوعه الکلامات الامام الحسین علیه السلام، ص451، به نقل از خوارزمی، مقتل الحسین علیه السلام، ج2، ص 19/ العوالم، ج 17، ص 273.
منبع:
یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی .
حبیب ابن مَظاهر (مُظَهَّر) اَسَدی

«حبیب» فرزند «مظهر بن رئاب بن اشتر بن جخوان» است.(1) برخی به جای «مظاهر» او را «مظهّر» خواندهاند. ایشان از اشراف و چهرههای سرشناس، مورد احترام و اعتماد کوفه و از قبیله «بین اسد» بوده است. (2)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و حبیب
به گزارش کلبی «حبیب» صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را درک کرده است.(3) همه تاریخ نگاران نگاشتهاند که او در دوران امام علی علیه السلام مقیم کوقه شده است.
امام علی علیه السلام و حبیب
تاریخ نگاران گفتهاند که حبیب در دوران امام علی علیه السلام در کوفه سکونت کرد و او همیشه را همراهی کرده است.(4) او از یاران امام علی علیه السلام بود و در تمام جنگها در خدمت حضرت مولی شمشیر میزده است. «حبیب» چنان به امام خود نزدیک بود که از اصحاب سرّ امیرالمومنین و از حاملان علوم آن بزرگوار به شمار آمده است. (5)
حبیب، حامل اسرار الهی
جناب کشّی که بزرگ رجالی شیعه است از فضیل بن زبیر(6) گزارش کرده است.
«میثم تمار در حالی که بر اسب خود سوار بود، در حال عبور بود که حبیب بن مظاهر اسدی در حالی که در مجلس بنیاسد بود او را استقبال کرد؛ سپس حبیب گفت: گویا میبینم شیخی را که جلوی سرش مو ندارد و شکمی بزرگ دارد و نزدیک «دار الرزق» کدو میفروشد؛ او را به سبب محبت به اهلبیت پیامبرش به صلیب و دار آویختهاند. همانگونه که بر چوبه دار است، شکمش را پاره میکنند. پس میثم گفت: و البته من خود بهتر میدانم مردی سرخ و سفید را که دو لگام به دهان او زده میشود. او برای یاری فرزند دختر پیامبر خارج میشود، پس کشته میشود، و سر او را در کوفه میگردانند. سپس هر دو از یکدیگر جدا شدند. اهل آن مجلس گفتند: تا به حال دروغگوتر از این دو مرد ندیدهایم. فضیل گفت: هنوز جلسه به هم نریخته بود که «رُشَید هُجری» سر رسید و سراغ میثم و حبیب را گرفت. مردم گفتند: آن دو از هم جدا شدند و ما شنیدیم که آنها چنین و چنان میگفتند. رشید گفت: خداوند میثم را رحمت کند. او (نکتهای را) فراموش کرد و خود افزود که برای کسی که سر او را بیاورد صد درهم پرداخت خواهد شد. سپس پشت کرد و رفت. آن گروه گفتند: به خدا قسم این از همه آنها دروغگوتر است. گزارشگر گفت: دورانی بیش از گذر شب و روز نگذشت که خود دیدم میثم را در باب «عمرو بن حریث» به دار آویختند و سر حبیب که با حسین علیه السلام کشته شده بود آورده شد و خود دیدم که هر چه گفتند همان شد.»(7)
حبیب و کوفه
پس از مرگ معاویه به اهل کوفه خبر رسید که امام حسین علیه السلام از مدینه خارج شده و از بیعت با یزید سر باز زده است. حرکت امام به سوی مکه بسیار معنا دار بود. شیعیان حضرت در منزل «سلیمان بن صرد خزاعی» جمع شدند. بنا شد که نامههایی به سوی امام نوشته شود و همگی حضرت را به کوفه دعوت کنند. خطبا هم در نماز جمعهها مردم را به این مسئله سوق دهند. از جمله کسانی که به امام نامه نوشت و حضرت را به کوفه دعوت کردند، حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و سلیمان بن صرد ... بودند.(8) اینگونه گفتهاند: هنگامی که مسلم بن عقیل وارد کوفه شد و به منزل مختار فرود آمد، شیعیان رفت و آمد با ایشان را شروع کردند.(9) در برابر او برخی از سخنوران چون عابس بن ابی شبیب شاکری به سخن برخاستند. پس از وی حبیب از جای برخاست و عابس را مدح بلیغی کرد و گفت: خدا رحمتت کند، البته آن چه در باطن داشتی در قالب جملاتی کوتاه بر زبان آوردی! در حالی که به خدایی که جز او معبودی نیست. ما همه بر همان راهی هستیم که تو بر آن استوار گشتهای.» (10)
ورود حبیب به کربلا
حبیب بن مظاهر و دوست بزرگوارش مسلم بن عوسجه پیش از ماجرای کربلا در کوفه، برای یاری امام حسین علیه السلام از مردم بیعت میگرفتند. هنگامی که ابن زیاد به کوفه آمد و بر مردم سخت گرفت، مردم هم مسلم را تنها نهادند و بیعت شکستند، قبیله بنی اسد حبیب و مسلم بن عوسجه را نزد خود پنهان کردند تا به آنها آسیبی نرسد، و هنگامی که امام به کربلا آمد، این دو دوست صمیمی به سوی حضرت رهسپار شدند. در آن اختناق، روزها از چشم جاسوسان و ماموران ابن زیاد پنهان میشدند و شبها طی طریق میکردند تا به اردوی امام ملحق شدند.(11)
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب

