ان كان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی
اگر دین محمد جز با كشته شدن من بر پا نمی ماند پس ای شمشیر ها مرا در خود بگیرید .
انی لا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما
من مرگ در راه خدا را جز خوشبختی چیزی نمی دانم و زندگی كردن با ستمكاران را جز نكبت چیزی نمی شمارم .
موت فی عز خیر من حیاه فی ذل
مرگ با عزت و شرافتمندانه بهتر از زنده ماندن در حال نكبت و خواری است .
الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما دارت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون
مردم نوعا بندگان دنیا و اسیر خواستهای حیوانی خویش اند , دین ومسائل مربوط به آن چیزی است كه تنها بر زبانشان می گذرد تا آنجا كه گذران آنها اقتضا می كند به آن توجه خواهند كرد , اما هنگامی كه به مرحله آزمایش در آیند آنگاه روشن می شود كه دینداران راستین چه كم اند و كیانند
انی احب من دنیا كم ثلاث : الامر بالمعروف و النهی عن المنكر و اقامه حدود الله
من از دنیا سه چیز را دوست دارم . امر به معروف و نهی از منكر و اجرای دستورات الهی
شر خصال الملوك الجبن من الاعداء و القسوه علی الضعفاء و البخل علی الاعطاء
بدترین خصوصیات حكمرانان ترس از دشمن ,ظلم بر ضعیفان و جلوگیری از بخشش است .
ایها الناس اتقو الله جل ذكره ما خلق العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه و اذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عباده ما سواه
ای گروه مردم , پروا پیشه كنید بخاطر خدا كه یادش بزرگ باد , او نیافریده است بندگان را مگر برای شناخت او . هر كسی او را شناخت , باید كه بندگی او كند و زمانی كه بندگی او كردند از بندگی غیر او آزاد می شوند.
شخصی به محضر مبارك امام حسین (ع) رسید و پس از سلام گفت : ای فرزند پیامبر (ص) سؤالی دارم . امام فرمود: بپرس .
او پرسید: بین ایمان و یقین ، چقدر فاصله است ؟. امام فرمود: به اندازه چهار انگشت .
پرسید: چگونه ؟ امام فرمود: ایمان ، آن چیزی است كه شنیده
باشیم ، و یقین چیزی است كه آن را ببینیم ، و بین گوش و چشم ، چهار انگشت فاصله است .
پرسید: بین زمین و آسمان ، چقدر فاصله است ؟ امام فرمود: به مقدار استجابت یك دعا.

پرسید: بین مشرق و مغرب چقدر فاصله است ؟. امام فرمود: به اندازه سیر یك روز خورشید.
پرسید: عزت انسان در چیست ؟. امام فرمود: در بی نیازی از مردم .
پرسید: زشت ترین چیزها چیست ؟ امام فرمود: فسق و گناه در پیرمرد، سختگیری و تندی در فرمانروا، دروغ از افراد سرشناس و بزرگ ، بخل از ثروتمند، و حرص و آز، از دانشمند.
عرض كرد: ای فرزند پیامبر (ص) راست فرمودی ، اینك از تعداد امامان آگاهم ساز. امام فرمود: آنها همانند برگزیدگان بنی اسرائیل ، دوازده نفر می باشند.
او عرض كرد: نام آنها را بشمار.
امام حسین (ع) اندكی درنگ نمود و سپس سرش را بلند كرد و فرمود: ای برادر عرب ، نام آنها را برای تو می شمارم امام و خلیفه بعد از رسول خدا (ص)
1- امیر مؤمنان علی بن ابیطالب 2- و برادرم حسن 3- و خودم و 9 فرزندم می باشیم كه آن 9 نفر عبارتند از: 4- پسرم علی 5- محمد بن علی 6- جعفر بن محمد 7- موسی بن جعفر 8- علی بن موسی 9- محمد بن علی 10- علی بن محمد 11- حسن بن علی و پس از او فرزندش مهدی (ع) كه نهمین فرزند من است و در آخرالزمان برای زنده كردن دین ، قیام خواهد كرد.
داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي
* حوادت روز عاشورا
ابن قولویه از امام صادق (ع) نقل مي كند: حسین بن علي (ع) صبح روز شهادتش با یاران خود نماز خواند و فرمود 'گواهي مي دهم كه به شهادت شما اجازه داده شد. پس اي گروه! تقوا داشته باشید و مقاومت كنید.'
* امام قاتل خود را در خواب می بیند
ابن اعثم گوید: سحرگاهان امام حسین (ع) را خوابي مختصر ربود و چون بیدار شد فرمود 'مي دانید هم اینك در خواب چه دیدم؟ سگ هایي را دیدم كه بر من حمله آورده اند و مرا مي درند. در میان آنها سگ خال خالي بود كه بر من بیشتر حمله مي آورد. فكر مي كنم آن كه قاتل من است؛ مردي لك و پیس دار از این گروه است.'
امام سپس فرمود: پس از آن جدم رسول خدا را دیدم كه با گروهي از اصحاب خود بود و به من مي فرمود پسرم! تو شهید آل محمدي. آسمانیان و ملكوتیان مژده آمدنت را مي دهند. شبانگاه امشب مهمان ما خواهي بود. بشتاب و تاخیر مكن. اینك این فرشته توست كه از آسمان فرود آمده تا خون تو را در شیشه اي سبز بگیرد. این خوابي بود كه دیدم. آن لحظه فرا رسیده و زمان كوچ از این دنیا نزدیك شده است و شكي در آن نیست.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
اين روح،از روز اول تا لحظه آخر در وجود مقدس حسين بن على عليه السلام متجلى بود،به قول خودش جزء خون و حياتش شده بود،امكان نداشت از حسين جدا شود.در لحظات آخر[حيات]ابا عبد الله،وقتى در آن گودى قتلگاه افتاده است و قدرت حركت كردن ندارد،قدرت جنگيدن با دشمن ندارد،قدرت ايستادن بر سر پا ندارد و به زحمت مىتواند حركت كند،باز مىبينيم از سخن حسين غيرت مىجهد،عزت تجلى مىكند،بزرگوارى پيدا مىشود.
لشكر مىخواهند سر مقدسش را از بدن جدا كنند ولى شجاعت و هيبتسابق اجازه نمىدهد،بعضى مىگويند نكند حسين حيله جنگى به كار برده كه اگر كسى نزديك شد،حمله كند و در مقابل حمله او كسى تاب مقاومت ندارد.
نقشه پليد و نا مردانهاى مىكشند،مىگويند اگر به سوى خيمههايش حمله كنيم او طاقت نمىآورد.امام حسين افتاده است.من نمىتوانم آن حالت ابا عبد الله را مجسم كنم.لشكر به طرف خيام حرمش حمله مىكند. يك نفر فرياد مىكشد:حسين،تو زندهاى؟!به طرف خيام حرمتحمله كردند!امام به زحمت روى زانوهاى خود بلند مىشود،به نيزهاش تكيه مىكند و فرياد مىكشد:
«ويلكم يا شيعة آل ابى سفيان،ان لم يكن لكم دين و لا تخافون المعاد فكونوا احرارا فى دنياكم» (1)
اى مردمى كه خود را به آل ابوسفيان فروختهايد،اى پيروان آل ابوسفيان!اگر خدا را نمىشناسيد،اگر به قيامت ايمان و اعتقاد نداريد،حريت و شرف انسانيتشما كجا رفت؟!
شخصى مىگويد:ما تقول يابن فاطمة؟
پسر فاطمه چه مىگويى؟فرمود:«انا اقاتلكم و انتم تقاتلوننى و النساء ليس عليهن جناح»طرف شما من هستم،اين پيكر حسين حاضر و آماده استبراى اينكه آماج تيرها و ضربات شمشيرهاى شما واقع شود. ولى روح حسين حاضر نيست او زنده باشد و ببيند كسى به نزديك خيام حرم او مىرود.
و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم،و صلى الله على محمد و اله الطاهرين.
پىنوشت:
1) اللهوف،ص 50.
بعد از مدتی که امام (ع) کارزار نمود و هیچ کس قدرت مقابله با آن حضرت را نداشت، امام باقر(ع) می فرماید: بیش از هفتاد و دو زخم بر پیکر امام(ع) وارد کردند.
ایشان خسته شدند، لحظه ای برای استراحت ایستادند، ملعونی سنگی پرتاب نمود و پیشانی مبارک حضرت را شکست، پس از اصابت سنگ به پیشانی امام(ع) ، حضرت پیراهن را بالا زدند تا خون پیشانی راپاک کنند.
در این لحظه حرمله تیر سه شعبه ای به سمت حضرت رها کرد و تير به سينه حضرت نشست. آنگاه امام(ع) سر به آسمان بلند کردند و فرمودند: «خداوندا ! تو می دانی این لشکر کسی را می کشند که جز او پسر دختر پیامبری بر روی زمین نیست.» مدتی پیکر نیمه جان امام روزی زمین افتاده بود و کسی جرئت نزدیک شدن به آن ذات نورانی را نداشت.
هلال بن نافع می گوید: به خدا قسم کشته به خون آغشته ای را بهتر و خوشتر از او هرگز ندیده بودم...و چنین با خدا نجوا می کرد:
«الهی رِضاً بِرِِضِاکَ، صََبراً عَلی قَضائِک یا رََبََََّ لا الهَ سِواکَ...» خدایا! راضی به رضای تو هستم و در برابر قضای تو صبر می کنم.
ای پروردگار من معبودی جز تو ندارم، ای پناه پناه آورندگان، ای خدایی که همیشه هستی و پایان نداری، ای زنده کننده مردگان، ای کسی که بر هر کسی بر اساس عمل او حکم می کنی، بین من و این مردم حکم کن که تو بهترین حاکمی و فرمود:
تمام خلق را در راه عشق تو ترک کردم و راضی به یتیمی کودکانم شدم تا تو را ببینم و اگر در راه عشقت مرا قطعه قطعه کنی، دلم به غیر تو اشتیاقی ندارد.
شرح شمع صفحه233-235
در روز عاشورا حسين عليه السلام حد آخر مقاومت را هم مى كند.ديگر وقتى است كه به كلى توانايى از بدنش سلب شده است.يكى از تير اندازان ستمكار،تير زهر آلودى را به كمان مىكند و به سوى ابا عبد الله مىاندازد كه در سينه ابا عبد الله مىنشيند و آقا ديگر بى اختيار روى زمين مى افتد.
چه مىگويد؟
آيا در اين لحظه تن به ذلت مىدهد؟آيا خواهش و تمنا مىكند؟نه،بلكه بعد از گذشت اين دوره جنگيدن رويش را به سوى همان قبلهاى كه از آن هرگز منحرف نشده است مىكند و مىفرمايد:
«رضا بقضائك و تسليما لامرك و لا معبود سواك يا غياث المستغيثين» (1) .
اين است حماسه الهى، اين است حماسه انسانى.
پىنوشت:
1) نظير اين عبارت در قمقام زخار، ص 364 و مقتل الحسين مقرم، ص 753 ذكر شده است.
نويسنده: شهيد مطهرى
بخشنده و بزرگوار
1 - روزى یك اعرابى نزد امام حسین آمد و عرض كرد: اى فرزند رسول خداصلىاللهعلیهوآله من پرداخت دیه اى كامل را ضمانت كرده ام امّا از اداى آن ناتوانم. با خود گفتم كه از بزرگوارترین مردم، آن را تقاضا میكنم و از خاندان رسول اللَّه كسى را بزرگوارتر و بخشنده تر نیافتم.
پس امام حسین به وى فرمود: "اى برادر عرب از تو سه پرسش مىكنم اگر یكى از آنها را پاسخ گفتى ثلث آن دیه را به تو میدهم و اگر دو پرسش را جواب دادى دو ثلث آن را به تو مىپردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ گفتى تمام مالى را كه مىخواهى به تو مىدهم".
اعرابى عرض كرد: آیا كسى مانند تو كه اهل علم و شرف است از چون منى مىخواهد بپرسد؟
حضرت فرمود: "آرى. از جدّم رسول خدا صلىاللهعلیهوآله شنیدم كه مىفرمود.معروف به اندازه معرفت است".
اعرابى عرض كرد: آنچه مىخواهى بپرس اگر پاسخ دادم (كه هیچ) و گرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوة الا باللَّه.
امام علیه السلام پرسید: "برترین اعمال چیست؟"
اعرابى گفت: ایمان به خدا.
آنحضرت براى ترغیب مردم به جود و سخاوت این اشعار را میخواند: - چون دنیا به تو بخشید تو نیز همه آن را پیش از آنكه از بین برود، بر مردم ببخش
حضرت سؤال كرد: "راه رهایى از نیستى و نابودى چیست؟"
اعراى گفت: اعتماد به خداوند.
امام حسین پرسید: "زینت دهنده انسان چیست؟"
اعرابى گفت: علم همراه با حلم.
امام پرسید: "اگر این نشد؟"
اعرابى گفت: مال همراه با مروّت.
حضرت پرسید: "اگر این نشد؟"
اعرابى گفت: "فقر همراه با صبر".
حضرت پرسید: "اگر این نشد؟"
اعرابى گفت: در این صورت صاعقهاى از آسمان بر او فرود آید و بسوزاندش كه او سزاوار آن است.
آنحضرت براى ترغیب مردم به جود و سخاوت این اشعار را میخواند: - چون دنیا به تو بخشید تو نیز همه آن را پیش از آنكه از بین برود، بر مردم ببخش.
آنگاه امام حسین علیه السلام خندید و كیسهاى كه در آن هزار دینار بود، به او داد و انگشترى خود را كه نگین آن به دویست درهم مىارزید، بدو بخشید و فرمود: "اى اعرابى این طلا را به طلبكارانت بده و انگشترى رابه مصرف خود برسان."
اعرابى تمام آنها را گرفت و گفت: "خدا داناتر است كه رسالتش را در كجا نهد."(1)
2 - انس بن مالك گوید: پیش امام حسین علیه السلام بودم كه كنیز آنحضرت داخل شد و در حالى كه دسته اى گل براى آن حضرت آورده بود، به وى سلام داد. امام به او فرمود: "تو را در راه خدا آزاد كردم".
عرض كردم: او به شما با دستهاى گل سلام كرد. این امر براى آن كنیز چندان مهم نبود كه آزادش كردى؟!
فرمود: "خداوند ما را چنین ادب آموخته است. او فرمود: "چون بهشما تحیّت فرستادند شما نیز تحیّتى بهتر از آن یا همانند آن بفرستید".بهتر از تحیّت این زن، آزاد كردنش بود".(2)
یاور ضعیفان
این صفت در حقیقت به مثابه شاخهاى از صفات پسندیده بخشش و كرم آنحضرت است. زیرا هر گاه نفس به بلنداى صفات پاك و والابرسد نسبت به دیگران مهر مىورزد همچنان كه ابر بر زمین و خورشید بردیگر ستارگان مهربانى و محبّت مىبخشد.
1 - پس از ماجراى عاشورا، بر شانه آن حضرت زخمى عمیق مشاهدهكردند. به نظر مىرسید كه این زخم در اثر ضربت چند شمشیر بر شانه آن حضرت پیدا شده است. كسانى كه این زخم را دیدند دریافتند كه این، زخمى عادى نیست. از امام سجادعلیه السلام در این باره پرسش كردند. آنحضرت پاسخ داد: "این زخم در اثر حمل توبرهاى بود كه حسین علیه السلام آن را بردوش مىگرفت و به منزل بیوه زنان و یتیمان و بیچارگان مىبرد".(3)
3 - آنحضرت براى ترغیب مردم به جود و سخاوت این اشعار رامىخواند:
- چون دنیا به تو بخشید تو نیز همه آن را پیش از آنكه از بین برود، بر مردم ببخش.
- پس بخشش، نابود كننده آن نعمت هاى رسیده نیست و بخل نمىتواند آن نعمتهاى از دست رفته را نگاه دارد.
در حقیقت او پیش از آنكه گوینده خصال نیك باشد، عامل بدان هابود. داستان زیر از همین ویژگى امام حسینعلیه السلام حكایت مىكند.
شجاعت و دلاورى
ما شیعیان بر این باوریم كه ائمه معصوم علیهم السلام به قلّه همه كمالات انسانى رسیده و در رسیدن به هر كمالى از همگان گوى سبقت ربوده بودند.امّا شرایط خاصّ اجتماعى كه هر یك از ائمه علیهم السلام در آن به سر مىبردهاند، موجب مىشده تا صفتى مخصوص به همان اوضاع و شرایط در آن نمود بیشترى پیدا كند.
بنابر این مىتوان گفت كه هر كدام از آنان صفتى متفاوتاز دیگرى داشتهاند. صفت برجسته امام حسینعلیه السلام، كه وى را از دیگر ائمه متمایز ساخته، همانا شجاعت و دلاورى آنحضرت است.
هر گاه انسان واقعه كربلا را با آن صحنههاى شگفت انگیز به خاطرمىآورد صحنههایى كه در آنها خون با اشك و بردبارى با مروّت و همدلىبا فداكارى آمیخته بود، چهره قهرمان یكى از دلیر مردان این میدان یعنىحسین بن علىعلیه السلام در شكوهمندترین و درخشانترین شكل خود نمایانمىشود به گونهاى كه اگر از تواناییهاى جنگى آن حضرت كه آن را دست بهدست و سینه به سینه از پدران خویش به ارث برده بود آگاهى نداشتیم و یاآنكه در این باره مدارك و اسناد قطعى تاریخى در دست نداشتیم و اگر براین باور و اعتقاد نبودیم كه رهبران معنوى مىبایست آیت خلقت و معجزه خداوند باشند، چه بسا در بسیارى از حقایق ثابتى كه عقل و اندیشه و ضمیر ما در برابر آنها سر تعظیم فرود آورده، گرفتار گمان و تردید مىشدیم.
امام حسینعلیه السلام در واقعه عاشورا در هر مناسبتى به میدان نبرد گام مىنهاد و در میان تاخت و تاز اسبان براى یافتن جسد صحابى یا هاشمىكه شهید شده بود به جستجوى مىپرداخت. و چه بسا تا رسیدن بر سر جسد یاران خود درگیریهاى بس خونین میان او و دشمنانش در مىگرفت.
هر یك از این درگیریها و نبردها، خود یورشى بى همتا و دشوارمحسوب مىشد. مصیبت، خود از نیروى انسان و اراده او مىكاهد. گرسنگى وتشنگى او را فرسوده و ضعیف مىكند و توان او را كاهش مىدهدو گرماى شدید خود عامل دیگرى است كه تلاش بیشترى از وى مىطلبد.
شكیبایى آن است كه انسان در سخت ترین شرایط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بىگمان امام در روز عاشورا در دشوارترین وسختترین حالتى بوده كه انسان در برابر ظلم و ستم پایدارى كرده است. امّا با این همه آنحضرت شكیبایى ورزید، آن گونه كه حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دلیرانه و قدرت اراده و عزم پولادین وى به شگفت آمدند
شكیبایى آن است كه انسان در سخت ترین شرایط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بىگمان امام در روز عاشورا در دشوارترین وسختترین حالتى بوده كه انسان در برابر ظلم و ستم پایدارى كرده است. امّا با این همه آنحضرت شكیبایى ورزید، آن گونه كه حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دلیرانه و قدرت اراده و عزم پولادین وى به شگفت آمدند
تمام این موارد، در روز عاشورا براى امام حسین به وجود آمده بود. امّابا این حال او نیم زرهى در بركرده بود و با یورشهاى شجاعانه خویش بردشمن درنده خوى مىتاخت. همچون صاعقهاى بود كه چون فرود مىآمد،دلاوران سپاه دشمن را مانند برگ درخت، در اطراف خود به خاكوخون مىنشاند.
یكى از كسانى كه در صحنه عاشورا حضور داشت، مىگفت:
"هیچ كس را دلیرتر از حسین ندیدم. چون یورش مىآورد، دشمنان مانند حیوان ضعیفى كه از پیش روى شیر مىگریزد، از مقابل او مىگریختند. بعلاوه اینكه فصیحتر از ایشان كسى وجود نداشت".
عقاد در این باره مىنویسد: "در میان نوع انسان هیچ كس دلدارتر ازحسینعلیه السلام در روز عاشورا یافت نمىشود."(4)
بردبار حكیم
1 - شكیبایى آن است كه انسان در سخت ترین شرایط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بىگمان امام در روز عاشورا در دشوارترین وسختترین حالتى بوده كه انسان در برابر ظلم و ستم پایدارى كرده است. امّا با این همه آنحضرت شكیبایى ورزید، آن گونه كه حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دلیرانه و قدرت اراده و عزم پولادین وى به شگفت آمدند.
2 - یكى از خادمان آنحضرت مرتكب عملى شد كه بر وى مجازات لازم بود. امام دستور داد او را حد بزنند. خادم گفت: مولاى من(وَالْكَاظِمِینَ الْغَیْظَ )(و آنهایى كه خشم و غضب خود فرو نشانند) امام فرمود: رهایش كنید. خادم گفت: (وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ) (و از بدى مردم در گذرند) امام فرمود: از تو گذشتم. خادم گفت:
(وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ)(و خداوند نیكو كاران را دوست مىدارد) امام فرمود: "تو در راه خدا آزادى و دو برابر مبلغى كه پیش از این به تو مىدادم، به تو خواهم داد".(5)
پینوشتها:
1 - اعیان الشیعه - سیّد محسن امین، ص40 - 29.
2 - أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد.
3 - اعیان الشیعة، ج4، ص132.
4 - أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد، ص46.
5 - الفصول المهمّة، ص159.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع:
هدایتگران راه نور؛ زندگانى امام حسین علیه السلام آیة الله سید محمد تقى مدرسى؛ مترجم : محمد صادق شریعت
امام حسین (ع) در خانه اش مشغول نماز بود، یك نفر اعرابی (بادیه نشین) كه از فقر به تنگ آمده بود، به مدینه وارد شد و یكراست به در خانه امام حسین (ع) آمد و در را زد و این دو شعر را خواند:
حرك من خلف بابك الحلقه
فانت ذوالجود، انت معدنه
ابوك قد كان قاتل الفسقه
امروز كسی كه امید به تو داشته باشد و حلقه در خانه تو را حركت دهد نا امید نخواهد شد، تو سخاوتمند و معدن عطا و كرم هستی ، پدرت كشنده فاسقان بود. امام حسین (ع) نماز خود را كوتاه كرد و پس از نماز به سوی آن اعرابی بیرون آمد آثار فقر و تهیدستی را از چهره او مشاهده كرد آنگاه بازگشت و قنبر را صدا زد، قنبر پیش دوید امام علی (ع) به او فرمود: از مخارج زندگی ما چقدر در نزد تو باقی مانده است ؟ قنبر گفت : دویست درهم باقی مانده كه به من فرمودی آن را بین بستگانت تقسیم كنم . امام فرمود: آن را بیاور، كسی كه از آن ها سزاوارتر است آمده ، قنبر رفت و آن را آورد، امام حسین (ع) آنرا گفت و به آن اعرابی داد، و در جواب شعر او، انی سه شعر را خواند:
و اعلم بانی علیك ذو شفقه
لوكان فی سیرنا الغداه عصا
كانت سمانا علیك مندفقه
لكن ریب الزمان ذونكد
والكف منا قلیله النفقه
این پول را از من بگیر، و از تو معذرت می خواهم و بدان كه من به تو مهربانم و تورا دوست دارم ، اگر دست ما پر بود، تو را همواره بهره مند می كردیم ، ولی سختیهای زمانه كم عطا شده ، و دستمان خالی است . اعرابی آن را گرفت و با كمال خوشحالی اشعاری را به عنوان تشكر خواند و رفت. طبق نقل بعضی از روایات وقتی كه اعرابی آن پولها را گرفت سخت گریه كرد حضرت فرمود: گویا عطای ما را كم شمردی ؟ اعرابی گفت : نه بلكه ، گریه ام برای آن است كه دست با این جود و سخا، چگونه رواست كه زیر خاك برود؟
داستان هاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)/ محمد محمدي اشتهاردي
ظهر عاشورا نزدیك می شد، سی نفر از اصحاب حسین علیه السّلام ر جریان یك درگیری و تیراندازی كه بوسیله دشمن انجام گرفت به خاك و خون غلطیدند. بقیه در انتظار جانبازی لحظه شماری می كردند و بی قراری می نمودند. ناگهان مردی از اصحاب اباعبدالله به نام ابو ثمامه صید اوی ؛ متوجه شد كه ظهر شده است به خدمت امام علیه السّلام شتافت و عرض كرد: یا ابا عبدالله ! وقت نماز فرا رسیده است و ما دلمان می خواهد برای آخرین در زندگی ، نماز جماعتی با شما بخوانیم . حضرت سر سوی آسمان برداشت و فرمود: ذَكَرْتَ الصَّلوهَ جَعَلَكَ اللّهُ مِنَ الْمُصَلّین ؛ نماز را یاد كردی ، خداوند تو را از نماز گزاران قرار دهد. فرمود: از این قوم بخواهید تا دست از جنگ بردارند تا ما نماز گذاریم . حصین بن تمیم چون این بشنید فریاد برداشت كه نماز شما مقبول درگاه خدا نیست . حبیب بن مظاهرعلیه السّلام ا صدای بلند فرمود: نماز پسر رسول خداصلّی اللّه علیه و آله قبول نمی شود و از تو قبول خواهد شد. امام در همان میدان جنگ به نماز ایستاد و اصحاب هم به آن حضرت اقتدا كردند. (نمازی كه در اصطلاح فقه اسلامی نماز خوف نامیده می شود یعنی دارای دو ركعت به مانند نماز مسافر). نیمی از یاران در مقابل دشمن ایستادند و نیمی به جماعت اقتدا كردند. نمازگزاران می بایست یك ركعت از نماز را با امام بخوانند و ركعت دیگر را خود بجا آوردند تا زودتر پُست را از دوستان تحویل گرفته و آنها نیز فضیلت جماعت و نماز خواندن با حسین علیه السّلام را در یابند. امام و یارانش از دشمن چندان دور نبودند و در حمله ناجوانمردانه ای كه دشمن انجام داد اصحابی كه خود را مقابل خصم سپر ساخته بودند مورد اصابت تیرهای دشمن قرار گرفتند. وقتی كه امام نمازش تمام شد یكی از رادمردان را در خاك و خون غلطان یافت . سعید بن عبدالله حنفی بود. امام خودش را به بالین او رساند، سعید تا متوجه شد كه آقا به بالینش آمده ، عرض كرد: یا ابا عبدالله ! اوفیتُ؛ آیا من حق وفا را بجا آورده ام ؟
نماز خوبان / علي احمد پور ترکماني
به میدان رفتن امام ـ علیه السلام ـ
خوارزمی گوید: امام حسین ـ علیه السلام ـ برخاست و بر اسب خویش سوار شد و در مقابل آن گروه ایستاد. شمشیرش را در دست گرفته بود، از خود نا امید شده و آهنگ شهادت داشت، در حالی كه میفرمود:
من فرزند علی نیك رفتارم، از دودمان هاشم و آنگاه كه فخر كنم، همین افتخار مرا بس.
جدم رسول خداست، بهترین انسان از گذشتگان و ما چراغ فروزان خدا در زمینیم.
مادرم فاطمه، دختر پیامبر پاك است و عمویم را جعفر طیار گویند.
كتاب خدا در خاندان ما آشكارا نازل شده است و در خاندان ما از هدایت و وحی به نیكی یاد میشود.
ماییم پیشوایان خدایی بر همه مردم و این حقیقت را پنهان و آشكار، در میان مردم باز میگوییم.
ماییم سرپرستان حوض كوثر كه به دوستدارانمان جام میدهیم و آن حوض، كوثری برای سیراب ساختن است.
در رستاخیز، دوستداران ما سعادتمندند و روز قیامت، دشمنان ما زیان میكنند.
سپس (آن گونه كه گفتهاند) چنین خواند:
این قوم كافر شدند و از دیرباز از پاداش خدا كه پروردگار جن و انس است، رویگردان بودند.
پیش از این علی ـ علیه السلام ـ و فرزندش امام حسن نیكورفتار ـ علیه السلام ـ را به شهادت رساندند و اینك به جنگ حسین آمدهاند.
پدرم پس از جدم بهترین انسانها بود. پس من فرزند دو بهترینم.
سلامی در تاریخ خود آورده است كه حسین ـ علیه السلام ـ این اشعار بی نظیر را سروده است:
اگر در دنیا ارزشمند به شمار آید، سرای پاداش الهی والاتر و ارجمندتر است.
اگر پیكرها برای مرگ پدید آمدهاند، پس كشته شدن انسان به شمشیر در راه خدا برتر است.
اگر روزیها تقسیم شده و مقدر است، پس كم آری انسان در راه كسب، زیباتر است.
اگر گردآوری اموال برای وانهادن و رفتن است، پس انسان چرا نسبت به این واگذاشتنی بخل ورزد؟
خواهم رفت و مرگ برای جوانمرد، ننگ و عار نیست، آنگاه كه رفتن و شهادتش در راه خدا باشد.
سپس آن حضرت مردم را به مبارزه طلبید. پیوسته هركس از چهرههای سرشناس به او نزدیك میشد، از دم تیغ میگذراند تا آنكه گروه عظیمی از آنان را به هلاكت رساند.[1]
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
وقتی از امام حسین (ع) سوال می شود 'شریف ترین مردم كیست؟'، آن حضرت می فرماید: 'كسی كه پیش از آن كه او را پند دهند از پیشامدها پند گیرد و قبل از آن كه دیگران او را نسبت به امور آگاه سازند، در نتیجه تیزهوشی و خودسازی خود بیدار شود و به امور اطلاع پیدا كند.'
** گرفتاری دوستان اهل بیت(ع)
بسیاری از افراد بر این گمانند كه هركس بیشتر پایبند ارزش های الهی باشد و رفتارهای خود را با احكام دینی تطبیق دهد و همین طور رابطه قوی تری با اهل بیت(ع) داشته باشد، حتما باید در رفاه و آسایش و امنیت باشد.
در حالی كه از مجموعه رهنمودهای اولیای الهی چنین بر می آید كه چون انتخاب این مسیر زمینه ساز كمال انسان است و معمولا كمالات با خواست های نفسانی خود انسان و منافع دیگران در تعارض است، لذا برای انسان مشكلاتی را در پی دارد.
بر این اساس همواره ائمه اطهار(ع) به پیروان خود یادآوری می كردند كه پیروی از اوامر الهی و سیره معصومین(ع) خالی از سختی نیست.
امام حسین (ع) در این باره می فرماید: 'سوگند به خدا بلا و تهیدستی و قتل، بسیار زود دامنگیر دوستان ما می شود. بلاها همانند اسبان تیزتك مسابقات و سیلاب ها آنها را به طور ناگهانی فرا می گیرند.'
** نكوهش پوشیدن لباس شهرت
از جمله اموری كه در روایات اهل بیت(ع) از آن منع شده لباس شهرت است؛ یعنی لباسی كه انسان به واسطه پوشیدن آن انگشت نمای دیگران یا مورد تمسخر آنها واقع می شود. امام حسین(ع) در این باره می فرمایند: 'كسی كه لباس شهرت بپوشد خداوند متعادل در روز واپسین به او بی اعتنایی می كند و از او روی بر می گرداند.'
** شرط سخن گفتن
برای موثر واقع شدن سخن شرایط و زمینه هایی لازم است كه رعایت آنها موجب نتیجه گیری بهتر و عدم توجه به آنها چه بسا موجب بی تاثیر شدن سخن انسان می شود.
امام حسین (ع) در این باره می فرماید: 'در آنچه به تو ارتباطی ندارد سخنی بر زبان جاری مكن؛ چرا كه ممكن است به سبب آن در روز قیامت باز خواست شوی و حتی در آنچه مربوط به توست سخن مگو، مگر این كه جا و موقعیت مناسبی پیدا كنی؛ زیرا چه بسیار سخن گویانی كه گرچه به حق سخن گفته اند، اما چون محل و موقعیت آن را در نظر نگرفته اند مورد تمسخر دیگران واقع شده اند.'
** فایده صله رحم
كسی كه دوست دارد عمر طولانی داشته باشد و روزی اش زیاد شود، به صله رحم و ارتباط با خویشاوندان بیشتر بپردازد.
** اهمیت مدارا با مردم
كسی كه بر اثر روی آوردن مشكلات و گرفتاری ها دچار سرگردانی شود، كلید حل مشكلش نرمی و مدارا با مردم است.
** ادب چیست؟
ادب آن است كه هر وقت از منزلت بیرون رفتی و به هركس كه برخوردی او را از خودت بهتر بدانی.
** احسان به همگان
مردی در حضور امام حسین (ع) گفت: نیكوكاری در حق نااهل آن را هدر و ضایع می سازد. امام حسین(ع) خطاب به آن مرد فرمودند: چنین نیست؛ بلكه احسان همانند باران است كه به همه افراد، چه خوب باشند یا بد، سود می رساند.
** خطر نعمت زیاد
اگر خداوند متعال در نتیجه ناسپاسی بنده ای بخواهد به تدریج او را غافل گیر سازد، نعمت فراوان به او می دهد و توفیق سپاسگزاری را از او سلب می كند.
** لزوم پرهیز از كارهای ناپسند
از هر كرداری كه موجب عذرخواهی است پرهیز كن كه یقینا انسان مومن نه بدی می كند و نه عذرخواهی؛ اما انسان منافق پیوسته بدی می كند و به دنبال آن مجبور به عذرخواهی می شود.
برای شناخت ماهیت وجودی هر شخصی، باید به نزدیکترین کسان او رجوع کرد و با شنیدن گفتههایی که در آن تنها صدق گفتار مشاهده میشود، میتوان افراد شناخت. بر همین اساس، پناه بردن به کلام معصومین(ع) بهترین مرجع و منبع برای شناخت امامان معصوم(ع) است.
امام حسین (ع) نیز به دلیل اثرگذاری خاصی که در مکتب شیعه دارد، و چگونگی زندگی، قیام و شهادتی که داشت، بسیار مورد سؤال امامان بعد از خود قرار گرفت تا شناخت شیعیان از امام سوم خود، بیشتر شود و هر یک از اولاد معصوم ایشان نیز به دنبال ارائه بهترین توصیف در باره شخصیت نورانی سیدالشهدا(ع) بودند. در این نوشتار به صورت خلاصه، سعی شده تا به مناسبت اربعین حسینی، اظهارات حضرت ولی عصر(عج) در باره جد شهیدشان برای بازشناسی شخصیت امام حسین (ع) ارائه شود.
از بهترین توصیفاتی که راجع به حضرت امام حسین (ع) شده، زیارتنامهای است منسوب به حضرت ولی عصر(عج). مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب گرانسنگ خود «نفس المهموم» عباراتی از این زیارت را بدون هیچ تردیدی به حضرت مهدی(عج) نسبت میدهد، آنجا که امام مهدی(عج) می فرماید:
«کُنتُ لِلرَّسُولِ وّلَداً و لِلقُرآن سَنَداً وَ للاُمَّة عَضُداً وَ فِی الّاعَهة مُجتَهِداً حافِظاَ لِلعَهد وَ المیثاق ناکِباَ عَن سُبُلِ الفُسّاق تَناوه تأوه المَجهُود طَوِیل الرُکُوع وَ السُّجُود زاهِداَ فِی الدُّنیا ژُهدَ الرّاحِل عَنها ناظِراَ بِعَین المُستَوحِشِینَ مِنها»؛ تو ای حسین! برای رسول خدا فرزند و برای قرآن سند و برای امت بازویی بودی، در طاعت خدا تلاشگر و نسبت به عهد و پیمان حافظ و مراقب بودی، از راه فاسقان سر بر میتافتی، آه میکشیدی، آه آدمی که به رنج و زحمت افتاده، رکوع و سجود تو طولانی بود، زاهد و پارسای در دنیا بودی، زهد و اعراض کسی که از دنیا رخت برکنده است، با دیده وحشتزدگان بدان نگاه میکردی.
حضرت مهدی(عج) در این عبارات، جد بزرگوار خویش را با ۱۰ عنوان توصیف میکند:
۱. امام حسین(ع)، فرزند سول خدا (ص) بود، او نواده پیامبر اکرم به شمار میرفت، و رسول خدا او را فرزند خویشتن میخواند.
۲. او سند و پشتوانه قرآن بود. قرآن، با اتکا به وجود مقدس امام حسین(ع)، در جهان استقرار و گسترش یافت و هر آنچه را که قرآن کریم، در قالب الفاظ، بیان فرموده در وجود مطهر حسین(ع) رؤیت و مشاهده میشود.
۳. آن حضرت بازوی امت بود، امت اسلامی با وجود حضرت حسین(ع) دارای بازویی پر توان و قدرتمند بوده و هست و به همین دلیل میتواند همه قدرتهای ضد خدایی را در هم بشکند و نابود سازد.
۴. امام حسین(ع) در راه اطاعت پروردگار، سخت کوش و تلاشگر بود. دعا، نیایش، ابتهال، نماز و مناجات شبانه وی در تاریخ، ضبط شده و خود مایه اعجاب آدمی است.
۵. آن بزرگوار نگهدار عهد و میثاق بود. عهد و پیمان با خداوند یا با مردم را هرگز نقض نکرد و ثابت و استوار روی پیمان خویشتن میماند و وفا میکرد.
۶. او از راه و روش فاسقان و فاجران رویگردان بود. هرگز روی به آنان نیاورد و تمایل به سوی آنان نکرد و چطور ممکن است کسی که فناءفیالله پیدا کرده به مخالفان فرمان پروردگار روی بیاورد و به آنان تمایل پیدا کند؟!
۷. امام حسین (ع) دردمندانه آه میکشید، چون ناله کسی که سخت به رنج و زحمت افتاده و بار سنگینی از غصه و اندوه در دل دارد و در سینهاش جراحتی التیامناپذیر است.
۸. رکوعها و سجدههای طولانی داشت، مدتها در حال رکوع و سجود میماند و ذکر خدا میکرد. به نظر میرسد که این جمله، رمز شوق عمیق و ریشهدار آن بزرگوار به معبود و محبوب حقیقیاش خداوند متعال است و چون از خلوت با خدا و انس به ذات لایزال او لذت میبرد از این رو سجده را ـ که خلوت با خداست ـ طول میداده و احساس خستگی نمیکرده است.
۹. سیدالشهداء (ع) نسبت به دنیا زاهد، بیرغبت و بیعلاقه بود دنیا در نظر مبارک و خدابین آن حضرت، جلوه و جلا و فروغ و بهایی نداشت، چنان از دنیا اعراض کرده بود که گویا به کلی از آن برکنده شده و قدم در سرای ابدی و جهان آخرت گذاشته است.
۱۰. آنجا که نظر دیگران نظر خریداری و نگاه عاشقانه بود، نظر آن بزرگوار به دنیا نظر انسان وحشتزده بود و نگاهش، نگاه دلبریدگان از آن، و بالاخره او از دنیا و زرق و برق آن در فرار بود که این چیزها در چشم انسان دریادلی چون امام حسین(ع) کمترین فروغی ندارد.
منبع: فارس
ح س ی ن فریاد می زند: "هل من ناصر ینصرنی؟"
و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم:
لبیک یا ح س ی ن! لبیک...
ح س ی ن نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند...
و من باز می گویم: لبیک یا ح س ی ن!
ح س ی ن شمشیر می خورد من سر پدرم داد می زنم و می گویم:
لبیک یا ح س ی ن!
ح س ی ن سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم: لبیک یا ح س ی ن! لبیک...ح س ی ن از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس خنده های مستانه ام فریاد میزنم: لبیک...ح س ی ن رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟
من به دوستم دروغ میگویم و باز فریاد می زنم: لبیک...ح س ی ن سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است، ح س ی ن به من نگاه می کند می گوید: تنهایم یاریم کن...
من گناه می کنم و باز فریاد می زنم: لبیک...
خورشید غروب کرده است...
من لبخندی می زنم و می گویم:
اللهم عجل لولیک الفرج...
ح س ی ن به مهدی نگاه می کند و می گوید:
"مهدی من کسی را نداشتم که بگوید سرباز توئم من کسی نبود یاریم کند و ادعا کننده ای هم نبود تو از من مظلوم تری..."
به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم:
"دوستت دارم تنهایت نمی گذارم..."مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند...
مهدی تنهاست...ح س ی ن تنهاست...
کربلایی دیگر در راه است...
دانشمند شهید و واعظ شهیرمرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد کافی خراسانی (ره) فرمود :
مرحوم حاج شیخ مهدی مازندرانی (ره) درکربلا زندگی می کرد و پنجاه سال در رواق حــرم امـام حسین (ع) منبرمی رفت . او چند جلد کتاب به نام های کوکب الدّری ، معال السبطین ، شجرۀ طوبی وآثارالحسین (ع) نوشته است . درکتاب آثار الحسین (ع) آورده است که :
در مازندران فردی به نام ملاعبّاس چاووش بود كه هر سال پرچمی بر دوش می گرفت و باعـدّه ای از مردم دنبال این پرچم چاووشیش به طرف کربلا می رفتند .
او یک سال چون گرفتاری ای برایش پیش آمده بود تصمیم گرفت که به کربلا نرود . سی و دو نفر از جوانان اطراف ده اش آمدند وگفتند : ملا عبّاس بیا به کربلا برویم . ملا عبّاس گفت : من امسال گرفتاری ای دارم که نمی توانم بیایم . جوانان به اوکمک کردند تا گرفتاری اش برطرف شد .
ملا عبّاس چاووش پرچم را برداشت و گفت : هرکِه دارد هوس کربُبَلا بسم الله . ملا عبّاس چاووش به راه افتاد ، جمعّیتی ازمردم از اطراف جمع شدند وشهر به شهر آمدند تا نزدیکی های کربلا رسیدند . درمنزلگاهی توّقف کردند و دور هم نشستند . سرشب ملا عبّاس گفت : رفقا امشب چـه شبـی است ؟
گفتند : امشب شب جمعه است . گفت : رفقا آن چــراغها را می بینید ؟ گفتنــد : آری . گفت : آن چراغهــا گلدسته های حرم امام حسین (ع) است . یک منزل بیشتر نمانده ، می دانم خسته اید امّا بیایید چون امشب شب جمعه است این منزل دیگر را هـم برویم تا شب جمعه امام حسین (ع) را زیارت کنیم .
همه داخل صحن امام حسین(ع) شدند ، همین که رسیدند جوانان دورش را گرفتند ، گفتند : ملا عبّاس شب های جمعه که ما در مازندران در ده مان بودیم ، دورت جمع می شدیم و تـو نـوحه می خـواندی ما هم برای امام حسین (ع) سینه می زدیم . حالا شب جمعه درکربلا به صحن وسرایش آمدیم .
گفت : چَشْم ، امشب هم برایتان نوحه می خوانم .
ملا عبّـاس می گـوید : مــن بــاخــودم گـفتـم بـه حـرم امـام حسین (ع) مـی روم و بــرایـشان زیـارت می خوانم ، بعد بالای سرامام حسین (ع) می رویم و دفترچۀ نوحه ام را بازمی کنم ، هرنوحه ای آمد همان را می خوانم . گفت : بالای سرامام حسین (ع) آمدم دفترچه را درآوردم ، وقتی بازش کردم دیدم سرصفحه نوحۀ علی اکبر(ع) آمد ، فهمیدم این اشارۀ خودِ ابی عبدالله (ع) است .گفت : نوحۀ علی اکبر(ع) خواندم ، حالا شما مناسبت ها را ببینید ؛ این جوانان ، سفر اوّلشان ، حرم امام حسین (ع) ، دل شب جمعه و نوحه علی اکبر(ع) ، چه حالی پیداکردیم . بعد به رفقا گفتم بس است ، برویم استراحت کنیم . همه به سرا آمدیم ، خسته و مانده افتادیم وخوابمان برد .
ملا عبّاس می گوید : تا خوابم برد ، در عالم رؤیا دیدم کسی در سـرا را مـی زنـد . من برخــاستم کـه ببینم کیست . دیـدم غـلام سیـاهی است ، به مـن سلام کرد وگفـت : ملّا عبّـاس چـاووش شمـایید ؟ گفتم : بله . گفت : آقا فرمودند به رفقا بگویید آماده شوند ، ما می خواهیم به دیدن شما بیاییم . گفتم : آقا کیست ؟
گفت : آقا کیست ، آقا همانی است که این همه راه را به عشق و علاقۀ او آمده اید . گفتم : آقـا امـام حسین (ع) را می گویی . گفت : آری .
گفتم : امام حسین (ع) می خواهند اینجا بیایند . گفت : آری .
گفتم : کجا هستند ؟ ما برای پا بوسی شان می رویم . گفت : نه آقا فرموده من خودم می آیم .
ملا عبّاس می گوید : در عـالم رؤیا رفقـایم را خبرکردم و همه مؤدّب نشـستیم کـه الآن آقا می آیند .
طولی نکشید که دیدم درسرا باز شد . مثل اینکه خورشید طلوع کرده بود ، نوری ظاهرشد . من و رفقایم آمدیم بلند شویم که آقا اشاره کرده و فرمودند : ملا عبّاس شما را جان حسین (ع) بنشینید !
شما خسته اید ، تازه رسیده اید راحت باشید . احوال یک یک ما را پرسیدند . ناگاه فرمودند : ملّا عبّاس .
گفتم : بله آقاجان . فرمود : می دانی چرا امشب اینجا آمدم ؟ گفتم : نه آقـاجـان . فـرمود : من بـا شمـا سه کار داشتم . گفتم : آقا جانم چیست ؟
فرمود : اولاً بدان هرکِه زائر ما باشد به دیدنش می رویم .
فرمود : ملّا عبّاس کار دوّم این است که شب های جمعه وقتی در مــازندران هستیـد و جلســه دارید و دور جمع می شوید پیرمردی دم درمی نشیند وکفش ها را مرتّب می کند ، سلام حسین (ع) را به او برسان !
امام (ع) فرمود : ملا عبّاس کار سوّم هم این است که آمدم به تو بگویم : اگردو مرتبه رفقایت را شب جمعه به حرم آوردی . گفتم : بله آقا . دیدم بغض راه گلویشان را گرفـت . گفتم : آقـا چیـه ؟ فـرمـود : ملا عبّـاس اگر دو مرتبه رفقایت را شب جمعه به حرم آوردی و خواستی نوحه بخوانی ، دیگر نوحۀ علی اکبر (ع) را نخـوان . گفتـم : چرا نخـوانم ، مگر بد خـواندم ، غلـط خـواندم ؟ ! فـرمود : نه . گفتم : پس چـرا نخـوانم ؟
فرمود : ملا عبّاس ، مگر نمی دانی شب های جمعه مادرم فاطمه زهرا (س) به کربلا می آید .
آیــد بــه دشت کربلا گـوید حسین(ع) من چـه شد ؟
گردد به دور خیمـــه گـاه ، آیــد میــان قتلگـــاه
گوید حسین(ع) من چه شد ، نور دو عین من چه شد ؟
« اَللَّهُمَ ارزُقنَا شِفَاعَة جَدِّه وَ زِیارةِ قَبره » « اِلهی آمین »

حضرت حسین علیه السلام
کتاب خدا بر چهار چیز استوار است: عبارات، اشارات، لطایف و حقایق. عبارات آن برای توده مردم، اشارات و رموز از آنِ خواص و بندگانِ ویژه، لطایف آن برای اولیای خدا و حقایق آن برای پیامبران و انبیا است.
خبرگزاری شبستان: پیوند میان امام حسین (علیه السلام) و قرآن، بسیار مستحکم و عمیق است. آن حضرت، سخت شیفته قرآن بود، به گونهای که قرآن مونس و همدم شب و روزش بود. این جایگاه ویژه را از میان فرمودههای آن بزرگوار، درباره قرآن و واکنشهای ایشان در برابر آن کتاب عظیم، میتوان دریافت.
حضرت اباعبدالله(علیه السلام) و معارف عمیق قرآن
امام حسین(علیه السلام) در روایتی مراتب و معارف قرآن کریم را این گونه بیان میفرماید: کتاب اللّه (عز و جل) علی أربعة أشیاء: علی العبارة و الاشارة و اللطایف و الحقایق. فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للأولیاء و الحقایق للأنبیاء.[1] کتاب خدا بر چهار چیز استوار است: عبارات و رمزها (اشارهها) و لطایف و حقایق. عبارات آن برای توده مردم است. اشاره و رموزات، از آنِ خواص و بندگانِ ویژه است. لطایف آن برای اولیا است و حقایق آن برای پیامبران و انبیا است. در این حدیث، امام حسین(علیه السلام) ضمن بیان این که قرآن، دارای معارف عمیقی است، بهرهمندی از آن را برای همگان میسر میداند. مقصود از «عبارات»، شناخت مفاهیم در حدِ ترجمه و دانستن معانی لغات است که تودههای مردم در آن سهم دارند.
مقصود از «اشارات قرآن» فهم قرآن، در حد تفسیرِ آن است که در حوزه صلاحیت متخصصان قرآن و مجتهدان تفسیر است که به ابزار تفسیر مجهزند. منظور از «لطایف قرآن»، نکات و برداشتهایی است که از حد فهمِ بیشتر علمای تفسیر، فراتر بوده، شرط ولایت الهی را طلب میکند، آنان که دل به خدا سپردهاند و خدا سرپرستی آنان را بر عهده گرفته است و از یاران و حواریون خاص پیشوایان معصومند، به حوزه لطایف قرآن راه یافته، از آن بهرهمند میشوند. مقصود از «حقایق قرآن»، ذات قدسی و مکنون ملکوتی قرآن است که اتصال و تماس با آن، معصوم را میسزد و دست دیگران، از آن حوزه، کوتاه است: (لایمَسُّـهُ إِلاّ المُطَهَّـرُونَ).[2]
تجلیل عجیب امام از معلم قرآن
شدت علاقه حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) به قرآن کریم را تا اندازهای میتوان از حرمت نهادن و تکریم آموزگاران قرآن شناخت، به گونهای که گاهی مورد انتقاد اطرافیان قرار میگرفت. نقل است یکی از فرزندان امام حسین(علیه السلام) نزد معلمی به نام عبدالرحمان در مدینه آموزش میدید. روزی معلم، سوره حمد را به او آموخت. هنگامی که فرزند، سوره را برای پدر قرائت کرد، امام (علیه السلام)، معلم را فرا خواند و هزار دینار و هزار حلّه به او پاداش داد. وقتی به امام ـ به سبب پاداش زیاد ـ اعتراض شد، فرمود: «هدیه من کجا با تعلیم حمد برابر است».[3]
قرآن را بخوان حتی اگر ایستاده...
بشر بن غالب اسدی نقل میکند که روزی خدمت امام حسین(علیه السلام) رسیدم و آن حضرت درباره ارزش و ثواب خواندن قرآن فرمود: «کسی که یک آیه از قرآن را ایستاده بخواند، برای هر حرفی صد پاداش نیکو برای او نوشته میشود. اگر در غیر نماز بخواند، خداوند به هر حرفی، ده پاداش نیکو به او عطا میکند. پس اگر قرآن را بشنود، به هر حرفی یک پاداش نیکو به او عطا میکند و اگر کسی تمام قرآن را در شب بخواند، فرشتگان بر او تا صبح درود میفرستند و اگر در روز ختم کند، فرشتههای نگهبان تا شب بر او درود میفرستند و دعای او بر آورده است و به اندازه آنچه میان آسمان و زمین است، به او پاداش داده میشود». پرسیدم: این ثواب خواننده قرآن است اما کسی که نمیتواند قرآن بخواند چه؟ فرمود: «ای برادر بنی اسد! در شگفت مباش زیرا خداوند، بخشنده،ستایش کننده و بزرگوار است. اگر آنچه را از قرآن میداند، بخواند، خدا این اجر را بهاو میدهد».[4]
افتخار کردن حضرت به آموختن قرآن
حضرت امام زین العابدین(علیه السلام) میفرماید: «شب عاشورا شنیدم پدرم به یارانش میفرمود: أثنِی علی اللّه أحسن الثناء و أحمده علی السرّاء و الضّرّاء اللّهمّ إنّی أحمدک علی أن أکرمتنا بالنبوّة و علّمتنا القرآن … .[5] ؛ خداوند را با بهترین ثناها، ثناگویم و او را بر فراخی و تنگی ستایش میکنم. خدایا! تو را به سبب این که ما را با انتخاب پیامبر، از میان ما گرامی داشتی و قرآن را به ما آموختی، ستایش میکنم. در این خطبه، حضرت با افتخارِ به پیامبر(صلی الله علیه وآله) و قرآن، به همگان میفهماند که هرکس قرآن را داشته باشد، شدیدترین و سختترینِ مشکلات، پیش چشم او آسان خواهد شد.
پی نوشت ها :
[1]. بحارالانوار، ج 89، ص 20
[2]. واقعه آیه 79
[3]. مستدرک الوسائل، ج 13، ص 117
[4]. کافی، ج 6، ص 420
[5]. بحارالانوار، ج 44، ص 392

