1- درس عبادت و بندگى
امام حسين عليه السلام و اصحابش درس عبادت و بندگى كامل را به بشريت آموختند، خيلى ها ادعا مى كنند ما خداوند را عبادت و بندگى مى كنيم ولى هنگام امتحان مردود مى شوند.
اين شعار را مى دهيم ، اى كاش ما در كربلا بوديم ، امام حسين عليه السلام را يارى مى كرديم و سينه خود را سپر نماز قرار مى داديم ، اما گويا واقعا اينطور هستيم . خود را امتحان كنيم .
2- اهميت نماز اول وقت
سيد الشهداء، در سخت ترين شرايط و در حين جنگ ، نماز را در اول وقت اقامه نموده و هيچ چيز نتوانست مانع نماز اول وقت ايشان شود، نمى گويد اول جنگ و بعد نماز، او اين درس را از پدر بزرگوارش على عليه السلام آموخت . كه روزى در جنگ صفين حضرت على عليه السلام در حالى كه مشغول جنگ بود مرتب به خورشيد نگاه مى كرد، ابن عباس عرض كرد: يا اميرالمومنين ! اين چه كارى است كه شما انجام مى دهيد؟
حضرت فرمود: نگاه مى كنم تا موقع فرا رسيدن ظهر، نماز را (در اول وقت ) بخوانم .
ابن عباس گفت : آيا حالا وقت نماز است ؟ ما مشغول جنگ هستيم .
حضرت فرمود: مگر ما براى چه چيزى مى جنگيم ؟ به درستى كه ما براى نماز جنگ مى كنيم .
ابن عباس گفت : نماز شب على عليه السلام حتى در ليلة الهرير هم ترك نشد
بياييم مثل اصحاب امام حسين عمل كنيم ، هنگام ظهر بشتابيم به سوى نماز، و نماز را به ياد بياوريم تا مشمول دعاى امام حسين عليه السلام شويم : ذكرت الصلوة جعلك الله من المصلين الذاكرين ؛ نماز را ياد كردى خدا تو را از نمازگزاران قرار بدهد
3- اقامه نماز
اقامه نماز اشاره به اين است كه نه تنها خودشان نماز مى خوانند بلكه كارى مى كنند كه اين رابطه محكم با پروردگار همچنان و در همه جا برپا باشد. در زيارت نامه امام حسين عليه السلام مى خوانيم .
اشهد انك قد اقمت الصلوة و اتيت الزكوة ؛ گواهى مى دهم كه با كشته شدنت نماز را برپا كردى .)) و در زيارت مخصوص آن حضرت آمده است كه سلام بر تو اى فرزند گرامى پيامبر! گواهى مى دهم كه تو نماز را آن چنان كه حقيقت آن مى باشد به پا داشتى و زكات را پرداختى و به حق و حقيقت فرا خواندى و از تباهى و ناپسندى ها نهى كردى و قرآن را چنانكه بايد تلاوت نمودى و در راه خدا چنانكه شايسته بود جهاد كردى
او به راستى نماز را به صورت بى نظيرى به پا داشت ، به گونه اى كه مخصوص او بود و نه ديگرى .
4- برپايى نماز جماعت
سالار شهيدان ، در سرزمين كربلا با همه مشكلات و در مقابل چند هزار دشمن و ناله هاى زن و بچه ها، نماز جماعت را اقامه كرد، امام مى توانست نماز را كنار فرزندانش در داخل خيمه به فرادى بخواند، و بعد به ميدان برود، و در ضمن از تيرهاى دشمن نيز محفوظ مى ماند و چند لحظه اى را هم كنار فرزندانش لذت مى برد؛ ولى امام ، نماز جماعت را ترجيح داد و آن را در مقابل دشمن برپا نمود و يكى از اصحابش سينه خود را سپر قرار داد و به خاطر نماز به شهادت رسيد.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
رهنمودها، نداها و امدادهاي غيبي در حادثه عاشورا ادامه در ادامه مطلب

حادثه كربلا، هر چند با تدبير انديشمندانه امام حسين عليه السلام، حضرت سجادعليه السلام و زينب كبري عليها السلام به خوبي آغاز و پايان يافت، امّا اين قيام الهي را گام به گام، بلكه لحظه به لحظه دست عنايت الهي به صورت مستقيم و غير مستقيم ياري نمود.
گاه پيشگوييها و غيبگوييهاي پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله، گاه خوابهاي صادق و گاه نداهاي غيبي به امداد امام حسين عليه السلام و ياران ايشان مي رسيد. آنچه پيش رو داريد، جمع آوري اهم مواردي است كه اين هدايتها، و نداهاي غيبي را منعكس مي كند.
لحظه وداع با قبر پيامبرصلي الله عليه وآله
امام حسين عليه السلام، شب هنگام به حرم نبوي به منظور وداع مشرّف شد. بعد از نماز به سجده افتاد و لحظه اي به خواب رفت و خود را در آغوش رسول خداصلي الله عليه وآله ديد كه حضرت ميان چشمان اورا مي بوسد و مي فرمايد: "پدرم فداي تو باد! تو را مي بينم كه در خون خود آغشته مي شوي، در ميان مردمي كه اميد به شفاعت من دارند؛ ولي براي آنها بهره اي از شفاعت من نخواهد بود. اي فرزندم! تو به زودي نزد پدر و مادر و برادرت خواهي آمد و آنها مشتاق ديدار تواند. "وَاِنَّ لَكَ فِي الْجَنَّةِ دَرَجاتٍ لا تَنالُها اِلَّا بِالشَّهادَةِ؛ به درستي كه براي تو درجاتي در بهشت است كه جز با شهادت به آن مقام نخواهي رسيد."
حضرت از خواب بيدار شد و به شدّت گريه كرد و بعد از بازگشت از مزار پيامبر، خواب خود را براي خانواده بيان نمود. (1)
شب بود و سكوت مرگباري كه مپرس
او بود و چشم اشكباري كه مپرس
مي رفت و صداي شيون مادر او
مي گشت بلند از مزاري كه مپرس(2)
نداي هاتف غيبي
خبر حركت كاروان حسيني بر زنان هاشمي سخت ناراحت كننده بود. آن چنان ناله مي كردند كه امام حسين عليه السلام مجبور شد آنان را دعوت به صبر نمايد؛ ولي آنها در جواب گفتند: "چگونه گريه نكنيم در حالي كه امروز در نظر ما همانند روزي است كه رسول خدا رحلت كرده بود و لحظاتي را تداعي مي كند كه علي عليه السلام و فاطمه عليها السلام و حسن عليه السلام ما را تنها گذاردند. اي محبوب پاكان! خداي ما را به فداي تو گرداند!"
در اين لحظات يكي از عمّه هاي امام عليه السلام گفت: از هاتفي از غيب شنيدم كه مي گفت: "وَاِنَّ قَتِيلَ الطَّفِّ مِنْ آلِ هاشِمٍ اَذَلَّ رِقاباً مِنْ قُرَيْشٍ فَذَلَّتْ؛ كشته كربلا كه از آل هاشم است، سران قريش را خوار و ذليل نمود، پس آنها ذليل گشتند."
امام او را به صبر و شكيبايي دعوت نمود و فرمود: اين تقدير حتمي خداوند است و مسلّماً به وقوع خواهد پيوست." (3)
ادامه مطلب
اسوه هاى تربيتى و اخلاقى در نهضت حسينى
سيد حسن مدرسى
ايرانيان همچون ديگر ملتها دين اسلام را به اين دليل پذيرفتند كه دينى آسمانى است و فرامين آن خدايى و پيام آن با پيام فطرت سازگار است. در اين مكتب است كه ارزشهايى نظير شهادت و جهاد معنى مى دهد و شهيد قداست و ظمت خاصى مى يابد و شهادت به كام مجاهد شيرين تر از عسل مى گردد. و به كوشش كنندگان راه حق مژده هدايت داده مى شود: «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» (بقره /132) و مظاهر اين مكتب ارج مى يابند و شايسته ترين خويهاى آسمانى: ايثار، بيداردلى، ثبات بر طريق حق، فداكارى، مروت، وظيفه شناسى تجلى مى نمايد. نظر به اين كه در اين مقال سخن از اسوه هاى تربيتى و اخلاقى است.
نخست تربيت و اخلاق را به اجمال تعريف مى كنيم سپس به معرفى مظاهر و نمونه هاى تربيت و اخلاق در نهضت حسينى مى پردازيم: تربيت عبارت است از پرورش و تقويت استعدادهاى مثبت و كاهش استعدادهاى منفى و ايجاد هماهنگى لازم بين آنها. «اخلاق جايگزينى عادتهاى شايسته به جاى ناشايسته است عادتهايى كه شرع مقدس اسلام جزئيات آن را مشخص كرده است » (1) اخلاق بخشى از حكمت عملى است كه در حوزه فرهنگ اسلامى عبارت از اين است كه امور مربوط به خود و خانواده و جامعه و سياست برنامه ريزى شود و چنين اخلاقى را كتاب و سنت مى سازد. و در رفتار بزرگان تبلور پيدا مى كند.» (2) در زندگى امامان شواهد بسيارى داريم كه آنان در عين حال كه تعاليم انسان دوستانه را ياد مى دادند «خود نيز در مقاطع مختلف: در گرماى ظهر و سرماى سخت نيمه شب، دست به عمل زده در هر مقياس كه ممكن بوده است خوراك و وسيله زندگى براى بينوايان حمل مى كرده اند.» (3) و پيروان خود را عملا تعليم مى داده اند. خاندان ولايت و ياران باوفاى حسين عليه السلام در قضيه كربلا نيز همان طور كه در رعايت آداب و دستورات اخلاقى و انجام امور شايسته مظاهر اخلاق بودند و در تدبير و سياست و اجراى احكام عبادى و تربيتى نيز بهترين سرمشق به شمار مى آمدند. آنان به جهانيان آموختند كه فرامين قرآنى تنها براى گفتن و نوشتن و شنيدن نيست بلكه براى اجرا و عمل است.» (4) آنان در صحنه پيكار حضور يافتند و با آفريدن حماسه اى عظيم تعهد خود را به انجام رسانيدند.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
فریادرسیِ مظلومان

تکلیف، همواره بر اساس «توانایی» و «دانایی» است. هر کس که نداند یا نتواند، مسوولیتی هم ندارد. هر کس که آگاهتر و تواناتر باشد، تکلیفش سنگینتر است. مسلمانی که فریادخواهی و استغاثه دیگری را بشنود و بتواند یاری کند، ولی اهمیت ندهد و به نصرت و ياري مظلوم و گرفتار نشتابد، مسلمان نیست. حدیث معروف «مَن سَمعَ رَجُلاً یُنادی یا لَلمُسلِمین فَلَم یُجِبهُ فَلَیسَ بِمُسلِمٍ.» (1) شاهد این تکلیف است (آن کس که بشنود کسی مسلمانان را به یاری میطلبد و پاسخش ندهد، مسلمان نیست).
وقتی از سویی استغاثه باشد، تکلیف اغاثه بر دوش انسان میآید و نمیتوان بیتفاوت بود.
امام حسین علیهالسلام علاوه بر تکلیفی که نسبت به مقابله با حکومت جور و احیای معالم دین داشت، با نصرتخواهی شیعیان کوفه مواجه بود و آن همه دعوت و اظهار اطاعت و پیروی. حجت بر امام تمام بود و پاسخ به این دعوتها لازم. آن حضرت در سخنی که به کوفیان داشت فرمود:
«اِنّی لَم آتِکُم حَتّی اَتتنی کُتُبُکُم و قَدِمَت عَلیَّ رُسُلکُم اَن اَقدِم عَلَینا فَاِنّهُ لَیسَ لَنا اِمامٌ» (2)؛ من نزد شما نیامدم، مگر پس از آن که نامهها و فرستادههایتان به من رسید که نوشته بودید: بیا، که ما امام و پیشوایی نداریم.
در نامهای هم که به بزرگان کوفه نوشت، به همین استمدادشان استناد کرد و فرمود:
«هانی و سعید، نامههایتان را به من رساندند. همه آنچه را نوشته بودید دریافتم. نوشتهاید که «ما امامی نداریم، نزد ما بشتاب، باشد که خداوند بر محور تو ما را بر هدایت و حق گرد آورد.» اینک من پسرعمویم را نزد شما میفرستم... اگر نوشت که نظرتان مثل نامههایتان است، نزدتان خواهم شتافت.» (3)
شیعیان، گرفتار ظلم یزید بودند. امام را به فریادرسی خواندند. امام هم در پاسخ آنان راهی کوفه شد. خود امام، در مسیر راه خویش به کوفه، در راه از اشخاص مختلف مدد خواست. بعضی ندایش را پاسخ داده به او پیوستند، مانند زهیر بن قین، برخی هم عذر و بهانه آوردند و اوضاع بحرانی کوفه را یادآور شدند.
امام به آنان میفرمود: اگر یاری نمیکنید، لااقل از این منطقه دور شوید، چرا که هر که فریاد دادخواهی ما را بشنود ولی به یاری نیاید، گرفتار دوزخ خواهد شد: «مَن سَمِعَ واعِیتَنَا او رَای سَوادَنا فَلَم یُجِبنا و لَم یُغِثنا کانَ حقّاً عَلی اللهِ عَز و جلَّ اَن یُکِبّهُ عَلی مِنخَرَیهِ فِی النار.» (4)

ندای «هل من ناصر» امام حسین علیهالسلام نیز در روز عاشورا، خطاب به همه کسانی بود که یارای دفاع از حریم و حرم اهلبیت را داشتند. فریاد استغاثه آن حضرت که به «هَل مِن مُغیثٍ» و «هَل مِن ذابٍّ» (5) بلند بود، از همه آیندگان، لبیک اجابت میطلبد.
شهید بزرگ عاشورا برای نجاتبخشی گرفتاران در حکومت جور، خود را فدا کرد، تا هم خود آنان را از ظلم برهاند، هم اندیشههایشان را از حیرت و ضلات نجات بخشد. همچنان که در زیارت اربعین آن حضرت میخوانیم:
«وَ بَذَل مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ و حَیرَةِ الضَّلالِة.» (6)
(خدایا! امام حسین،) خون خود را در راه تو نثار کرد، تا بندگانت را از نادانی و سرگشتگی گمراهی نجات بخشد.
امروز نیز مسلمانان و مستضعفان جهان، گرفتار سلطههای ستمگرند و برخی هم در راه نجات خویش، مبارزه میکنند و فریاد استغاثه آنان بلند است. رسالت اغاثه و پناه دادن و یاری رساندن، وظیفه عاشوراییان است که به مدد آنان بشتابند، حتی در جبهههای نبرد.
این یاری رساندن و جهاد برای رهایی مستضعفان، رهنمود قرآن کریم است، که میفرماید:
«چرا در راه خدا و در راه (نجات) مردان و زنان و کودکان مستضعفی جهاد نمیکنید که میگویند: پروردگارا ما را از این آبادی که حاکمانش ستمگرند بیرون آور و از سوی خود، برای ما سرپرست و یاوری قرار بده.» (7)
پينوشتها:
1- بحارالانوار، ج 71، ص 339.
2- وقعة الطف، ص 169.
3- ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 39.
4- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 369.
5- حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 274.
6- مفاتیحالجنان، زیارت اربعین، ص 468.
7- نساء، آیه 75.
منبع:
پيامهاي عاشورا، جواد محدثي .
شهادت طلبی

در شرایطی که انسانها اغلب برای زنده ماندن بیشتر تلاش میکنند، کسانی هم هستند که درک متعالیتری از فلسفه حیات و کسب مقام والایی که شهیدان راه خدا دارند، حاضرند جان خود را فدا کنند و از شهادت در راه مکتب و دین خود استقبال کنند. به چنین روحیهای که همراه با رهایی از تعلقات دنیوی است، «شهادت طلبی» گفته میشود. مرگ در راه خدا، معاملهای پر سود با آفریدگار است، یعنی جان فدا کردن و به بهشت جاوید رسیدن.
اسلام با مسلح کردن پیروان با ایمان خویش به دیدگاه «اِحدَی الحُسنَيَین»، آنان را چنان بار میآورد که در میدانهای جنگ نیز، چه بکشند و چه کشته شوند، پیروز باشند و به نیکویی دست یابد. اولیاء دین و پیروان خالص آنان این روحیه را داشتند، از این رو از بذل جان در راه اسلام مضایقه نمیکردند.
صحنه عاشورا، شهادت طلبی یاران با ایمان امام حسین علیهالسلام، در عمل تجلی یافت. خود آن حضرت نیز پیشتاز و الگوی این میدان بود. وقتی امام میخواست از مکه حرکت کند، با خواندن خطبهای که از زیبایی مرگ در راه خدا برای جوانمردان سخن میگفت، از افراد خواست هر کس شهادت طلب است و آمادگی بذل جان و خون دارد، همراه ما بیاید: «مَن کانَ باذِلاً فینا مُهجَتَهُ فَلیَرحَل مَعَنا.» (1)
در میان راه، وقتی در پی دیدن خوابی و گفتن «انا لله و انا الیه راجعون»، در گفتگویی که پسرش علی اکبر علیهالسلام با پدر داشت، علی اکبر علیهالسلام به او گفت: وقتی ما بر حقیم، پس چه باک از مرگ؟ «اِذاً لا نُبالی بِالمَوتِ.» این سخن علی اکبر علیهالسلام نیز از تفکر شهادت طلبانه فرزند امام حکایت دارد.
تعبیر امام حسین علیهالسلام از این که اگر ناچار، مرگ برای همگان حتمی است، پس چه بهتر که به صورت شهادت باشد: «فَاِن تَکنِ الاَبدانُ لِلمَوتِ اُنشِاَت، فَقَتلُ امرِءٍ بِالسَّیفِ فِی اللهِ اَفضَلُ» (2) شاهد دیگری از این روحیه در امام است.
پس از برخورد با حُر و ممانعت او از رفتن حضرت به کوفه، با استشهاد به شعری چنین اظهار کرد:
سَاَمضی وَ ما بِالمَوتِ عارٌ عَلی الفَتی اِذا مانَوی خیراً و جاهَدَ مُسلِماً (3)
پیش میروم و مرگ، برای یک جوانمرد ننگ نیست، وقتی که انگیزه خیر داشته باشد و مسلمانانه جهاد کند.
در نقل دیگری آمده است که پس از اشاره به آن اشعار، ضمن آسان شمردن مرگ در راه عزت و احیای حق، فرمود: آیا مرا از مرگ میترسانی؟ تیرت به خطا رفته و گمانت بیهوده است! شما بیش از این نیست که مرا بکشید؛ آفرین به مرگ در راه خدا «... مَرحباً بِالقَتلِ فی سَبیل اللهِ» (4) شعار جاودانه «لا ارَی المَوتَ اِلاّ سَعادَةً (5) نیز کلام نورانی سیدالشهدا علیهالسلام است.
عاشورا، فرهنگ شهادتطلبی را در پیروان اهلبیت زنده ساخت.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
زندگیهای بیمرگ

با آن که شهید نیز جان میدهد و کشته میشود، از نوعی حیات برتر برخوردار و به تعبیر قرآن، زنده جاوید میشود و نزد خداوند، روزی میخورد: «... بَل اَحیاءُ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ» (1) برای همه، جان دادن لحظه پایان زندگی محسوب میشود، اما برای شهدا، نه تنها لحظه پایان نیست، بلکه آغاز مرحلهای متعالیتر و برخوردار از رزق پروردگار است.
آنان که در راه خدا زندگی خود را فدا میکنند، به «زندگی بیمرگ» دست مییابند. به تعیبیر امام خمینی «قدسسره»:
شهادت در راه خداوند، زندگی افتخارآمیز ابدی و چراغ هدایت برای ملتهاست. (2)
اگر انسانها در دوران حیات مادی، منشا اثر و حرکت و بیداری و ارشادند، مرگ شهیدان همین تاثیر را دارد و جان باختگان راه خدا، پس از شهادت نیز همچنان مشعل هدایت و راهگشای انسانها و الهام بخش حرکتاند این نیز نوعی زندگی بیمرگ است که از عاشورا میتوان الهام گرفت. باز به تعبیر حضرت امام درباره این زندگانی بیمرگ:
اینک ما شاهد آنیم که سبکبالان عاشق شهادت، بر توسن شرف و عزت به معراج خون تاختهاند و در پیشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع به شهود و حضور رسیدهاند و بر بسیط ارض، ثمرات رشادتها و ایثارهای خود را نظاره میکنند که از همت بلندشان جمهوری اسلامی ایران پایدار و انقلاب ما در اوج قله عزت و شرافت، مشعلدار هدایت نسلهای تشنه است و قطرات خونشان سیلابی عظیم و طوفانی سهمناک را برپا کرده است. (3)
خداوند، بقای نام و یاد شهیدان را تضمین کرده است. ماندگاری راه و رسم شهدای کربلا نیز در همین مسیر است. فردای عاشورا که اسرای اهلبیت را از کربلا کوچ میدادند، زینب کبری کاروانیان را دلداری و مژده میداد که مردمی به دفن این اجساد مطهر خواهند شتافت و در کربلا نشانی برافراشته خواهد شد و آثار قبر حسین علیهالسلام با گذشت شب و روز هرگز محور و نابود نخواهد گشت و به رغم تلاش سخت سردمداران کفر و پیروان گمراهی برای محو آن، پیوسته آثار آن برجستهتر و والاتر خواهد شد. (4)
حضرت زینب عليهاالسلام، بار دیگر در شام و بارگاه یزید، به همین نکته اشاره فرمود و در سخنرانی پرشور و افشاگرانهاش بعد از بر شمردن جنایتهای سپاه یزید و دشمنان اهلبیت، خطاب به آن طاغوت کرد و فرمود:
«فَکِد کَیدَکَ وَ اسعَ سَعیَکَ و ناصِب جُهدَکَ فَوَاللهِ لا تَمحُو ذِکرَنا وَ لا تُمیتُ وَحیَنا...» (5)
هر چه میتوانی نقشه بکش و تلاش کن و بکوش، به خدا سوگند یاد ما محو شدنی نیست و وحی ما را هم نمیتوانی از میان برداری!
پينوشتها:
1- آل عمران، آیه 169.
2- صحیفه نور، ج 10، ص 110.
3- صحیفه نور، ج 20، ص 59.
4- مقتل الحسین، مقرم، ص 399.
5- مقتل الحسین، مقرم، ص 464.
منبع:
پيامهاي عاشورا، جواد محدثي .
دنیا خواب است و آخرت بیداری

هم دنیا در حقیقت، رویایی بیش نیست و عالم بیداری در آخرت است، هم اغلب انسانها در دنیا خوابند و چون بمیرند، بیدار میشوند. معیار سعادت و خوشبختی در آخرت است که حیات واقعی آنجا است، نه در دنیا که به خواب شبیهتر است. امام حسین علیهالسلام، تلخ و شیرین دنیا را خواب، و بیداری حقیقی را در آخرت میداند و فوز و رستگاری یا شقاوت و تیرهبختی را نسبت به آخرت حساب میکند: «انَّ الدُّنیا حُلوُها و مُرُّها حُلُمُ و الاِنتِباهُ فی الاخرةِ والفائِزُ مَن فازَ فیها و الشَّقیُّ مَن شَقی فیها.»(1)
بر اساس این دیدگاه، آن که به وسعت آخرت دل ببندد، دنیا را تنگ و محدود میبیند و مرگ را پل عبور از تنگنای دنیا به گستره آخرت میشناسد و تلاش خویش را مصروف آن مرحله میسازد. سیدالشهدا علیهالسلام نیز به اصحاب خویش، ضمن دستور به پایداری و صبر، یادآور میشد که مرگ، پل عبور به آخرت است و پس از گذر از آن، به بهشت گسترده و نعمتهای بیپایان میرسند: «فَمَا المَوتُ اِلاّ قَنطَرَةٌ تَعبُرُ بِکُم عَنِ البُوسِ و الضَّراءِ اِلی الجَنانِ الواسِعَةِ وَ النَّعیمِ الدّائِمِةِ.» (2)
آنان که آخرت را نشناسند یا نبینند، انتقال از دنیا به آخرت نیز برایشان دشوار است. اما اگر بصیرت و بینش باشد و انسان در همین دنیا، آخرت را مشاهده کند، این بینش شهودی، انتقال به آخرت را آسان میسازد و آخرتگرایی، بر دنیازدگی چیره میشود. نحوه شناخت از دنیا و آخرت و پیوند این دو، سهم عمدهای در نحوه عمل انسان دارد.
سیدالشهداء علیهالسلام از کربلا، در نامهای که به محمد حنفیه و بنیهاشم مینویسد، چنین میفرماید:
«... اَمّا بَعدُ فَکاَنَّ الدُّنیا لَم تَکُن و کَاَنَّ الاخِرَةَ لَم تَزَل وَ السّلامُ»(3) ؛ گویا دنیا از اول نبوده است و گویا آخرت همواره بوده است!
شناختی اینگونه نسبت به دنیا و آخرت، و سریان دادنِ جلوههای آخرت حتی به دنیا، سبب میشود که آن حضرت دنیا را آنگونه ناپایدار و غیرقابل اعتماد ببیند که برای کوچیدن از آن، لحظه شماری کند.
پینوشتها:
1- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 398.
2- نفس المهموم، ص 135.
3- بحارالانوار، ج 45، ص 87.
منبع:
پيامهاي عاشورا، جواد محدثي .
نقش انتخاب در زندگي

سرشت انسان همراه با نیروی انتخاب و اختیار است. در راه حق و باطل، خیر و شر نیز از سوی خداوند روشن شده است و گزینش راهی که به سعادت میانجامد یا به شقاوت، بر عهده انسان نهاده شده (1) و این قدرت که «امانت الهی» است، مورد سوال نیز قرار خواهد گرفت. در واقع، شخصیت فردی و اجتماعی هر کس و سعادت و شقاوت او و بهشت و دوزخ وی، در گرو انتخابی است که در زندگی دارد و هر لحظه و هر روز، انسان در مسیر یک آزمون الهی است، تا از راههای گوناگون کدام را برگزیند و از دعوت و ندای «عقل» و «نفس» و جاذبه «دنیا» و «آخرت» و کششهای «خدایی» یا «نفسانی» به کدام یک پاسخ مثبت دهد.
در مقابل دعوت انبیای الهی نیز، انسانها از «ایمان» و «کفر» و «تصدیق» و «تکذیب»، یکی را بر میگزیدند و نوع گزینش بستگی به آن داشت که به دعوت عقل و منطق پاسخ دهند یا کشش نفسانیات را بر ندای عقل، حاکم سازند.
ابلیس، در برابر فرمان الهی، انتخاب بدی کرد و مطرود شد. مومنان و کافران نیز پیوسته در معرض آزمایش «بهتر گزینی» و «حسن انتخاب» بودند.
از حلقههای طولانی انتخابهای تاریخی عبور میکنیم و به نهضت عاشورا میرسیم. همه صحنههای این قیام جاودانه، چه در جبهه حق و چه باطل، انتخاب بود، چه از سوی امام حسین علیهالسلام و یارانش، چه از سوی عبیدالله بن زیاد و فرماندهان و سربازانش. خود کوفیان نیز در معرض یک آزمایش بزرگ قرار گرفتند. انتخاب یاری حسین علیهالسلام هر چند به شهادت بینجامد، یا انتخاب زیستن و عاقبت و فرمانبرداری از حکومت جور، هر چند به کشتن سیدالشهدا علیهالسلام بیانجامد.
امام حسین علیهالسلام میتوانست بیعت با یزید را برگزیند و حادثه کربلا پیش نیاید، ولی شهادت را برگزید، آن هم با لب تشنه. در روایت امام رضا علیهالسلام آمده است که فرشتگان الهی امام حسین علیهالسلام را میان دنیا و آنچه در آن است و پیروزی بر دشمن و میان شهادت و پر کشیدن روحش به سوی ملکوت مخیر ساختند، حضرت، شهادت را انتخاب کرد. (2)
ادامه درادامه مطلب
ادامه مطلب
مفهوم زندگی

عاشورا، جلوهای از «عمق حیات» و «جوهر زندگی» است. زندگی تنها نفس کشیدن و زنده بودن نیست و در محدوده «دنیا» هم خلاصه نمیشود.
شناخت جوهر ناب زندگی انسانی در سایه عاشورا است. این که «حیات طیبه» چیست؟ حیات ابدی با چیست؟ گذر از مرحله «مرگ» و رسیدن به «خلود» چگونه به دست میآید؟ سعادت، عزت، شخصیت، حیات، عمر حقیقی، پیروزی در چیست و به چیست؟ حیات و مرگ فردی و اجتماعی را با چه معیاری میتوان شناخت؟ «عقیده» و «ایمان» در جهتگیری و شکلگیری تلاشهای انسان چه نقشی دارد؟ مرز میان «حیات انسانی» و «حیات حیوانی» چیست؟ و امثال اینگونه پرسشها، در «عاشورا» جواب مییابد و پیام عاشورا داشتن و یافتن حیاتی برتر در سایه جهاد و شهادت و فنا در راه خدا و حق و عقیده الهی است، تا زندگیها از پوچی و کم محتوایی نجات یابد.
از مهمترین سوالهای زندگی که انسانهای متعهد و هوشمند را به خود مشغول ساخته است، این است که «چگونه باید زیست؟» جواب این سوال وقتی روشن میگردد که انسان پاسخی برای این سوال که «چرا زندگی میکنیم؟» یافته باشد. در واقع، چرایی زندگی است که به چگونگی آن جهت میبخشد. آنان هم که به یک زندگی حقیر و حیوانی بسنده میکنند و به درکهای متعالیتر از زندگی نمیرسند و افقهای دور دستتری را در نظر ندارند، ریشه این حقارت نفس و زندگیشان در آن است که «فسلفه حیات» را نشناختهاند و آن را در محدوده ولادت تا مرگ، آنها هم تنها از بعد مادی خلاصه میبینند.

عمر اصلی انسان، با عملهای شایستهای سنجیده میشود که انجام داده است، نه با سالهایی که سپری کرده است. عمر عملی، نه عمر زمانی. آنچه از سرمایه این دنیا برای آبادی آخرت صرف شود، همان میزان عمر حقیقی انسان است.
شناخت دنیا، به بصیرت عملی انسان نیز در زندگی میافزاید. آن کس برای دنیای ناپایدار میکوشد، بازنده است. آن کس برای آخرت پایدار تلاش میکند، برنده است. حسین بن علی علیهماالسلام دنیا را همچون ته مانده ظرفی که دیگران از آن نوشیدهاند، یا باقی مانده چراگاهی که پیشینیان از آن چریدهاند میداند که خیری در آن نیست و در معرض زوال و دگرگونی است. این سخن را هنگام عزیمت به کربلا میفرماید:
«انَّ هذهِ الدُّنیا قَد تَغَیّرَت و تَنَکَّرت واَدبَرَ مَعرُوفُها فَلم یَبقَ مِنها اِلا صُبابَةَ کَصُبابَةُ الاِناءِ و خَسیسُ عَیشٍ کَالمَرعَی الوَبیل...» (1)
با این دیدگاه، شوق آخرت پیدا میکند و زندگی دنیا را زیر سلطه جباران و ستمگران مایه دلتنگی و شومی شمرده، آن را «بَرَم» میداند «وَ الحَیاةَ مَعَ الظالِمینَ اِلاّ بَرَماً» همان زندگی تلخ و ناگوار و منحطی که کوردلان و دنیا پرستان، آن را شیرین مییابند و برای ادامهاش تن به هر خفت و خواری و زبونی میدهند. اما زندگی در نظر اولیاء خدا که در عاشورا هم جلوه اعظم آن رخ نمود، جهاد در راه عقیده و مرگ در راه عزت و شرف و شهادت در راه خدا است. اینان به لحاظ درک والاتری از حیات، زندگی ذلیلانه را بَرَم و مایه شکنجه و عذاب و غیر قابل تحمل میدانند.
پينوشتها:
1- تحف العقول، ص 245.
منبع:
پيامهاي عاشورا، جواد محدثي .
عقیده و زندگی

زندگی در صورتی جلوهای از کمال و حقیقت دارد که بر اساس معتقدات راستین و صحیح باشد. بعضی عقیده صحیحی ندارند، برخی هم عقاید ناب و صحیح را در زندگی خویش دخالت نمیدهد و بر خلافت باورهای خویش عمل میکنند. و این یا ریشه در نفاق دارد، یا در ضعف نفس و نداشتن اراده.
در عاشورا، آنچه در جبهه امام حسین علیهالسلام دیده میشد، تاثیرگذاری عقیده در عمل آنان بود. اگر به خدای یگانه عقیده داشتند، رضای او را حتی با شهادت، میجستند. اگر به معاد باور داشتند، به سعادت اخروی میاندیشیدند، هر چند در دنیا خودشان کشته شوند و خانوادههایشان به اسارت گرفته شود.
در نقطه مقابل، تلوّن مزاج و رنگ عوض کردن و پیمان شکستن و به جنگ امام حق آمدن که در جبهه کوفیان دیده میشد، نتیجه ضعف عقیده یا قوت دنیاطلبی آنان بود.
البته بعضی هم جاهلانه و متعصبانه بر باورهای نادرست خود پای میفشارند و در آن راه، حتی کشته هم میشوند اما آنچه ارزشمند است، جهاد و مبارزه در راه عقاید حق و باورهای صحیح است و جمله معروف «ان الحیاة عقیدة و جهاد» نیز در صورتی پذیرفتنی است که عقیده، حق و صحیح باشد تا کمال زندگی هم جهاد در راه آن باشد. (1)
پينوشتها:
1- انتساب این جمله به امام حسین علیهالسلام ماخذی ندارد. به گفته برخی، این جمله مصرعی از شعر «احمد شوقی» است:
قِف دونَ رَایکَ فی الحیاة مجاهداً انّ الحیاة عقیدة و جهاد
در این زمینه ر. ک: مقاله «پژوهشی درباره شعار معروف «ان الحیاة عقیدة و جهاد» در «چشمه خورشید»، دفتر اول، ص 51 (مجموعه مقالات کنگره امام خمینی (ره) و فرهنگ عاشورا).
منبع:
پيامهاي عاشورا، جواد محدثي .
شرافت شهادت

نحوه تلقی انسانها از زندگی و مفهوم «حیات»، جهت دهنده عمل و موضع آنان است. در دید عاشوراییان، حیات در محدوده تولد تا مرگ خلاصه نمیشود، بلکه امتداد وجودی انسان به دامنه قیامت و ابدیت کشیده میشود. با این حساب، فرزانه کسی است که به سعادت آن دنیا بیندیشد و نعمت ابدی را به برخورداری موقت این دنیا ترجیح دهد.
از همین رهگذر، حمایت و یاری دین و اطاعت از ولی خدا، زمینهساز سعادت ابدی است. شرافت در حمایت از حجت خدا است، هر چند به کشته شدن در این راه باشد.
حبیب بن مظاهر یکی از صاحبان این دید و بصیرت است. وقتی در کربلا از امام حسین علیهالسلام اجازه میگیرد که به میان قبیله خود (بنی اسد برود و آنان را به نصرت امام فرا خواند و امام اجازه میدهد، شبانه نزد آنان رفته و میگوید: من بهترین چیزی را که هر کس برای قوم خودش به ارمغان میبرد، برای شما هدیه آوردهام، دعوتتان میکنم که پسر دختر پیامبرتان را یاری کنید... . سپس ضمن ترسیم وضعیت کربلا و در محاصره بودن امام، به آنان میگوید: «در راه نصرت او از من اطاعت کنید تا به شرافت دنیا و آخرت برسید. به خدا سوگند هر یک از شما در راه خدا در رکاب پسر پیامبر شهید شود، در درجات عالی همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله خواهد بود.» آنان هم تصمیم میگیرند که به یاری امام آیند، ولی با سپاه عمر سعد رو به رو شده، موفق به یاری امام نمیگردند. (1)
این دیدگاه حبیب، نسبت به حیات و شرافت و معنی بخشیدن به زندگی است.
قرآن کریم، از کسانی که با فداکاری، جان خود را در راه خدا فدا میکنند، به عنوان «وفا کنندگان به پیمان» و «صادقان بر سر عهد الهی» یاد میکند: «مِنَ المُومنینَ رجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیهِ.»(2)
این نیز شرافتی است که شهیدان از آن برخوردارند و آگاهدلان عمری برای دست یافتن به آن لحظه شماری میکنند. نمونهای دیگر از این باور را در کلام یاران امام میبینیم. وقتی حضرت از آنان خواست که هر کس میخواهد برود، سخن جملگی آنان این بود:
«اَلحَمدُللهِ الذی اَکرَمنا بِنَصرِکَ و شَرَّفنا بِالقَتلِ مَعَکَ، اَوَلا تَرضی اَن نَکُونَ مَعَکَ فی دَرَجَتِکَ یابنَ رَسُولِ اللهِ؟» (3)
خدایی را سپاس که کرامت یاری تو را به ما عطا کرد و ما را به وسیله کشته شدن در رکاب تو شرافت بخشید. ای پسر پیامبر! آیا نمیپسندی که ما نیز در درجه و رتبه تو باشیم؟
حُر بن یزید، نمونه دیگری از این بصیرت را در صبح عاشورا نشان داد. وقتی برایش قطعی شد که سپاه عمر سعد با حسین علیهالسلام خواهند جنگید، خود را در بین بهشت و دوزخ دید. لذا بهشت را برگزید و تصمیم گرفت به امام بپیوندد، هر چند در این راه، جانش را بدهد.
پينوشتها:
1- بحارالانوار، ج 44، ص 387.
2- احزاب، آیه 23.
3- کامل، ابن اثیر، ج 2، ص 563.
منبع:
پيامهاي عاشورا، جواد محدثي .
زندگی، صحنه آزمون

فلسفه آزمایش، روشن ساختن صدق و توانایی و جوهره ناب و قابلیتهای نهفته در انسانها است. ادعای ایمان و حقجویی در صحنه عمل و در بوته آزمایش است که حقانیت و صدق خود را نشان میدهد. از اینرو، انسانهای والا، پیوسته برای موفقیت در امتحان زندگی میکوشند.
آزمون نیز به وسیله سختیها، شهادتها، فقدان عزیزان، از کف رفتن مال و جان و بستگان یا گذشتن از عزیزترین چیزها انجام میگیرد.
قرآن کریم، هشدار میدهد که مردم گمان نکنند با گفتن این که «ایمان آوردیم»، رها میشوند، بلکه باید آزموده شوند، همچون پیشینیان، تا راستگویان از دروغگویان باز شناخته شوند. (1)
میدان جهاد، یکی از بهترین صحنههای آزمون ایمان و اخلاص و صدق انسانهاست. کربلا نیز از شاخصترین میدانهای نبرد حق و باطل بود که صادقان را به حضور و نثار جان میطلبید. بسیاری از آزمون کربلا مردود شدند. جمعی هم که به حیات ابدی و فوز عظیم دست یافتند، شهدای کربلا بودند که نقد جان را در بازار جانان به کف گرفته، با عروس شهادت همآغوش شدند.
امام خمینی (ره) میفرماید:
کارنامه نورانی شهادت و جانبازی عزیزان شما، گواه صادقی بر کسب بالاترین امتیازات و مدارج تحصیلی معنوی آنان است که با مهر رضایت خدا امضا شده است و کارنامه شما در گرو تلاش و مجاهدت شماست. زندگی در دنیای امروز، زندگی در مدرسه اراده است و سعادت و شقاوت هر انسانی به اراده همان انسان رقم میخورد. (2)
یاران امام حسین علیهالسلام که شب عاشوار خود را میان «ماندن» و «رفتن» مخیر دیدند، با انتخاب ماندن و جنگیدن و شهید شدن در رکاب امام حسین علیهالسلام، بالاترین امتیاز را در این آزمون حیاتی به دست آوردند. امام نیز صدق و وفای آنان را ستود و به «بیهمتا» بودن اصحاب خویش، همان شب شهادت داد. ولی آیا همه انسانها در لحظه انتخاب، میتوانند از آزمون رو سفید و موفق بیرون آیند؟ شیرینی زندگی در انتخابهای عالی و موفقیت در این آزمونها است.
پينوشتها:
1- عنکبوت، آیه 1 و 2.
2- صحیفه نور، ج 21، ص 25.
منبع:
پيامهاي عاشورا، جواد محدثي
پیروزی و شکست در زندگي

از اموری که در زندگی انسانها نقش ایفا میکند، نوع دریافت و دیدگاه نسبت به مفاهیم پیروزی و شکست است. در یک مبارزه هدفدار، وقتی اهداف مبارزان تامین شود پیروزند، هر چند خودشان فتح نظامی به دست نیاورند. تحقق هدفها هر چند در زمانی دیرتر یا حتی برای نسل آینده صورت پذیرد، برای مبارزان، پیروزی است. از سوی دیگر، در هر مقطع زمانی، تکلیفی که بر دوش انسان است اگر عملی شود، (عمل به وظیفه) نیز یک پیروزی است هر چند به شکست ظاهری پایان پذیرد.
امام حسین علیهالسلام هدفی جز اعتلای حق و بقای دین و نهی از منکر و مبارزه در راه عزت و کرامت انسانی نداشت. به این هدف نیز رسید، هر چند خود و یارانش در عاشورا به شهادت رسیدند. رسوا ساختن چهره تزویرگرانه امویان، شکستن جو رعب و وحشت در قیام علیه سلطه جور، دمیدن روح احساس تعهد و مسوولیت در برابر اسلام و مسلمین، پدید آمدن انگیزههای جهاد و مبارزه در راه حق، همه از اهداف حسینی در نهضت عاشورا بود و اینها همه تحقق یافت. پس امام حسین، چهره پیروز نبرد عاشورا است.

پس چنان نیست که پیروزی، تنها غلبه نظامی باشد. پیروزی خون بر شمشیر از همین نوع پیروزیهای راستین است. روزی در مدینه، ابراهیم بن طلحه از امام زینالعابدین علیهالسلام سوال کرد که در ماجرای عاشورا چه کسی غالب و پیروز است؟ امام فرمود:
اِذا دَخَلَ وَقتُ الصَّلوةِ فَاَذِّن و اَقِم، تَعرِفُ مَنِ الغالِبُ» (1)؛ چون وقت نماز فرا رسید، اذان و اقامه بگو، خواهی شناخت که پیروز کیست!
این همان پیروزی در قالب تحقق اهداف است، هر چند دیدگان ظاهربین آن را پیروزی نبینند.
از منظر دیگر، آنان که زندگی را همراه با عقیده پاک و درست میگذرانند و در راه آن عقیده فداکاری هم نشان میدهند، اینان پیروزند و به تعبیر قرآن به «اِحدَی الحُسنَيَینِ»- یکی از دو پیروزی - میرسند، چه کشته شوند، چه غلبه یابند. (2)
در دید عاشورایی، شهیدان این راه پیروزند، چون شهادت، فوز اکبر و رستگاری عظیم است و بازماندگان از کاروان شهادت، حیات بی فتح دارند، چرا که از نصرت حق کوتاهی کردهاند و چه شکستی تلختر از این؟
سیدالشهداء علیهالسلام هنگام خروج از مدینه، قلم و کاغذی طلبید و جملهای کوتاه که یک دنیا عظمت و پیام بلند در آن نهفته بود، نگاشت. نامه، پس از نام خدا خطاب به بنیهاشم، تنها همین جمله بود:
«... فَاِنَّ مَن لَحِقَ بی مِنکُم اُستُشهِدَ و مَن تَخَلَّفَ لَم یَبلُغِ الفَتحَ، والسّلام.» (3)
هر که به من بپیوندد، به «شهادت» میرسد و هر کس هم تخلف کند و بازماند، به «فتح» نمیرسد، والسلام!
پينوشتها:
1- امالی، شیخ طوسی، ص 66.
2- مضمون آیه 52 سوره توبه.
3- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 76.
منبع:
پيامهاي عاشورا، جواد محدثي .
یاد خدا در كربلا

ذکر و یاد خدا، در همه مراتب و مراحلش، امری پسندیده و مورد تاکید اسلام است. در آیات قرآن توصیه به یاد فراوان خدا شده است. (اذکروا اللهَ ذِکراً کَثیراَ). (1)
یاد، که یک مرتبهی بلند عرفانی است، آن است که انسان پیوسته خدا را در یاد داشته باشد و او را حاضر و ناظر بر خویش ببیند و در تنهاترین حالات هم او را از یاد نبرد و در شداید و مصیبتها و برخورداریها و نعمتها، ربوبیت و ولایت الهی را فراموش نکند. زنده بودن چراغ «یاد خدا» در دل، هم سبب پیشگیری از گناه میشود، هم مقاومت انسان را در سختیها و گرفتاریها میافزاید و هم انسان به سرمستی و غرور نمیافتد و هم زمینهساز ارتقاء روحی و تصفیه اخلاق از رذایل و خالی شدن خانه دل از غبار است.
ذکر، هم مرحله قلبی دارد، هم مرتبه زبانی. ذکر کامل آن است که هم زبان انسان به نام و صفات خدا گویا باشد و حمد و تسبیح بگوید و نام آن محبوب برین را پیوسته بر زبان آورد، هم همراه «ذکر لسانی»، قلبش متوجه ذات خداوند باشد و او را از یاد نبرد و خدا را تکیهگاه و پناهگاه و نیروبخش و بینا و شنوای کارها و حرفهایش بداند.
این که نماز در قرآن به عنوان «ذکر خدا» مطرح است، چون هم مشتمل بر حمد و شکر و تسبیح الهی است، هم در بردارنده توجه قلبی به معبود.
عاشورا، مظهری روشن از «یاد خدا» است که در گفتار و رفتار و حالات امام حسین علیهالسلام و یاران او دیده میشود. این خصلت دستپروردگان مکتب قرآن است که هرگز خدا را در هیچ حالی از یاد نمیبرند.
سیدالشهداء علیهالسلام در بحرانیترین حالات و پیشامدها، با یاد خدا آرامش مییابد و این اطمینان قلبی را به یاران و خانوادهاش نیز منتقل میکند. خطبههایش با نام و یاد خدا است، داغ شهیدان و شهادت بستگان، زمینه ذکر خدا میشود. به نمونههایی از سیره او در عرصه کربلا توجه کنید:
وقتی برای اصحابش خطبه میخواند، آغاز خطبه با ثنا و حمد خدا است:
«اُثنی عَلَی اللهِ اَحسَنَ الثَّناء وَ اَحمَدُهُ عَلَی السَّراءِ والضّراءِ» (2)؛ خدا را به نیکوترین ستایش، میستایم و او را در حالت سرور و غم و راحتی سپاس میگویم.
در صبح عاشورا، وقتی سپاه دشمن به سوی او میآید، میفرماید:
«اللهمَّ اَنتَ ثِقَتی فی کُلِّ کَربٍ» (3) ؛ خدایا در هر گرفتاری، تو تکیهگاه منی.
امام و یاران پاکباز او، شب عاشورا را که مهلت گرفتند، تا صبح به نماز و قرآن و ذکر خدا پرداختند.

امام در روز عاشورا، در اوج سختیهای توانسوز و مدهوشساز، یک لحظه از یاد خدا غافل نبود و گویا خویش را در معرض نگاه پر مهر خدای خود میدید و پیوسته نام آن محبوب را بر زبان میراند و قطره وجودش را به دریای الهی متصل میساخت. این که گفتهاند روز عاشورا امام حسین علیهالسلام پیوسته و مداوم، خدا را یاد میکرد و زیاد میگفت: «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» (4)، شاهد این ارتباط قلبی دوستدار با دوست است. حتی برای تحملپذیر کردن سختترین مصیبتها هم، از اهرم ذکر خدا بهره میگرفت. وقتی کودک شیرخوارش را روی دستانش به تیر زدند و شهید کردند، فرمود: آن چه تحمل این مصیبت و درد را آسان و همواره میسازد، این است که جلوی چشم خداوند است و او میبیند و شاهد است «هَوَّن عَلَیَّ ما نَزَل بی اَنَّهُ بِعَینِ اللهِ.» (5)
مناجاتهای عاشقانه امام حسین علیهالسلام با معبودش در آخرین لحظات حیات نیز، تداوم همین حالات روحانی و عرفانی را میرساند. به تعبیرهای مختلف، نجواهای گوناگونی از آن حضرت در واپسیندم نقل کردهاند، ولی قدر مشترک آنها این است که وقتی از زنده ماندن مایوس شد و یارانش همه به شهادت رسیدند و خود در قتلگاه بر زمین افتاد، خدا را میستود و یاد میکرد و مراتب تسلیم و رضای خویش را ابراز مینمود و خدا را به عظمت یاد میکرد «اللهمَ مُتعالی المَکان، عَظیمُ الجَبروتِ... .»(6)
آمیختن حماسه و عرفان و جهاد و یاد خدا، از درسهای عاشورا است. دستپروردگان امام عاشورا نیز چنین بودند. یک نمونه، مسلم بن عقیل بود. وقتی دستگیر شد و او را برای کشتن به بالای دارالاماره میبردند، زبانش به ذکر حق گویا بود و دلش به یاد معبود، و میگفت: «الحمدُللهِ عَلی کُلِّ حالٍ» و پیوسته «الله اکبر» میگفت و از خدا مغفرت میطلبید و بر فرشتگان و فرستادگان الهی، صلوات و درود میفرستاد. (7)
پیش از او نیز وقتی «هانی» را به جرم پناه دادن به مسلم و همکاری با او بر ضد خلیفه دستگیر کردند، پیش از شهادت، باز یاد خدا در زبان و دلش بود و میگفت:
«بازگشت به سوی خداست، پروردگارا به سوی رحمت و رضوان تو پر میگشایم!» (8)
«استرجاع»، یکی از شاخصههای ذکر است، یعنی در برخورد با حوادث تلخ و مصائب، انسان خود را از خدا و برای خدا و به سوی خدا بداند و با گفتن «انا لله و انا الیه راجعون»، این خط سیر «از اویی و به سوی اویی» را اعلام دارد. به تعبیر قرآن، این ازاوصاف صابران است که درمواجهه با مصیبت و حادثه ناگوار،چنین میگویند. (9)
سیدالشهدا علیهالسلام در مسیر کربلا، وقتی خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را در کوفه شنید، چنین گفت: «انا لله و انا الیه راجعون، رحمة الله علیهما.» (10) جز این بار، بارهای دیگر هم آن حضرت در طول راه استرجاع نمود.
از سوی دیگر غفلت از یاد پروردگار و «خدا فراموشی» عامل مهمی در کشیده شدن به گناهان و مفاسد و ظلم است. امام حسین علیهالسلام درباره سپاه کوفه که به کشتن او کمر بسته بودند، روی این نکته تاکید فرموده که شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است: «لقدِ استَحوَذَ عَلَیکُمُ الشَیطانُ فَانساکُم ذِکرَ اللهِ العَظیم» (11) و این اقتباس از قرآن کریم است که خداوند، از ویژگیهای حزب شیطان، «خدا فراموشی» را برمیشمارد که زمینه سپردن زمام طاعت به دست شیطان میشود. (12)
اینگونه است که «یاد خدا»، هم سازنده اخلاق و تعالی بخش روح و جان است، هم سدّی در برابر رخنه شیطان به قلعه دل و سلطه هوای نفس بر اراده و نیت و عمل انسان.
پینوشتها:
1- احزاب، آیه 41؛ جمعه، آیه 10.
2- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 395.
3- همان، ص 414.
4- همان، ص 485.
5- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 477.
6- همان، ص 519- 510.
7- وقعة الطف، ص 139.
8- الی الله المعاد، اللهم الی رحمتک و رضوانک (وقعة الطف، ص 142).
9- و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون (بقره / آیه 155).
10- ارشاد، شیخ مفید، ص 74.
11- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 416.
12- استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکرالله اولئک حزب الشیطان (مجادله، آیه 19).
منبع:
پیامهای عاشورا، جواد محدثی .
مقام رضا و تسلیم در كربلا

از مراحل بالای عرفان و توحید، «رضا» است. «رضا» هم نشان دهنده اوج محبت و دلدادگی به خداوند است و هم نشانه اخلاص کمال و نداشتن هیچ انگیزهای جز پسند و خواست مولی.
اهلبیت علیهمالسلام در مقابل خواست خدا و تقدیر او کاملا راضی بودند و این را برای خود، کمال میدانستند و با پشتوانه «رضا»، هر مشکل و بلا و مصیبتی را صبورانه و عاشقانه تحمل میکردند. در مسائل اجتماعی نیز هرگز پسند و رضایت مردم را بر رضای الهی ترجیح نمیدادند و آنچه تکلیف بود عمل میکردند، مهم رضای الهی بود، هر چند به خشم مردم میانجامید.
این نکته در تعالیم قرآن و احادیث بسیار مطرح است. امام حسین علیهالسلام که برای رضای الهی قدم در این راه گذاشته بود، روحیه کوفیان را چنین ترسیم میکرد که آنان خواستههای دل خویش را بر رضای الهی ترجیح دادهاند: «لا اَفلَحَ قَومٌ آثَروا مَرضاةَ انفُسِهم عَلی مَرضاةِ الخالق.» (1) امام سجاد علیهالسلام نیز در انتقاد از خطیبی که در کاخ یزید و نزد اسرای اهلبیت، از یزید ستایش میکرد و از دودمان علی علیهالسلام به زشتی یاد میکرد، بر سر او فریاد کشید که:
وای بر تو، رضای مردم را به قیمت خشم خدا خریدهای!؟ «اِشتریتَ مَرضاة المخلوقِ بِسَخَطِ الخالق.» (2)
اما آنچه که در این بحث و بخش مورد نظر است، همان بعد متعالی عرفانی «رضا» است که ملاک عمل موحدان راستین است و عاشورا جلوهای از این فضیلت به شمار میرود.
یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد
نمونههای دیگری از مقام «رضا» را در کربلا با هم مرور میکنیم:
در مسیر راه کوفه، ابا عبدالله علیهالسلام پس از برخورد با فرزدق و آگاهی از اوضاع کوفه، فرمود:
همواره کار دست خدا بوده و هست. اگر قضای الهی بر چیزی نازل شود که دوست داریم و میپسندیم، خدا را بر نعمتهایش سپاس میگوییم و اگر فضای الهی میان ما و امیدمان فاصله انداخت، باز هم از کسی که نیتش حق و شیوهاش تقوا باشد دور نیست (که آن را بپسندد). (3)
شعار «رِضا اللهِ رضانا اهلَ البیت» از کلمات نورانی امام و خاندان او در این سفر بود. این کلام را هم هنگام خروج از مکه به سمت کربلا در ضمن خطبهای بیان فرمود، (4) هم واپسین کلماتی بود که در قتلگاه از حنجر خونین آن امام شنیده شد که «الهی رِضیً بِقَضائک.» خواهر خویش را نیز به تسلیم و رضا دعوت میکرد «اِرضی بِقَضاءِ الله» تا پس از شهادتش بیتابی و نارضایی از خود نشان ندهد. وقتی هم که میخواست از مدینه خارج شود، هنگام وداع با قبر رسول خدا از خداوند طلب کرد که آنچه که رضای تو است، برایم انتخاب کن: اسئلکَ ... ما اختَرتَ مِن اَمری هذا ما هُوَ لَکَ رِضیً.» (5)

این روحیه معنوی در سایر عاشوراییان هم بود. حضرت مسلم بن عقیل در کوفه وقتی گرفتار شد، باز دم از رضای الهی میزد و به داوری خدا راضی بود و در هر حال، خدا را حمد میگفت. (6)
سیدالشهدا علیهالسلام وقتی به کربلا میرفت، به سرانجام و سرنوشت ماجرا راضی بود، هر چه را که خدا مقدر کرده باشد برای خود «خیر» میدید و میفرمود:
چه کشته شویم، چه پیروز گردیم، آنچه را خدا بر ایمان مقدر کرده باشد، آن را خیر میبینیم.» (7)
رضای عبد از خدا و رضای خدا از عبد، اوج این کمال است؛ پسند دو جانبه و رضای از هر دو سو. در متون زیارتنامه هم به این مقام و مرتبه شهدای کربلا اشاره و ارج نهاده شده است.
در زیارتنامه حضرت مسلم است: شهادت میدهم که تو اقامه نماز و زکات کردی و جهاد کرده به شهادت رسیدی در حالی که خداوندت از تو راضی بود «لَقَیتَ اللهَ عز و جلَ و هُو عَنکَ راضٍ.» (8) در زیارتنامه هانی میخوانیم که جان خویش را در راه رضای الهی فدا کردی (بَذَلتَ نَفسَکَ فی ذاتِ اللهِ و مَرضاتِهِ.) (9) در همین متن، به رضایت خدا از او هم اشاره شده است.
این که یک انسان به مقامی برسد که خشم و رضای او خشم و رضای خدا باشد، مقام والاتری است. سیدالشهدا علیهالسلام، با این وصف در زیارت مطرح شده است:
«یا مَن رِضاهُ مِن رِضی الرّحمانِ و سَخَطُه مِن سَخَطِ الرّحمان.» (10)
خاندان امام نیز چنین بودند و پیشامدهای ناگوار کربلا را به حساب خدا گذاشته به امید اجر او، آنها را تحمل میکردند و همه را «زیبا» میدیدند. این کلام حضرت زینب علیهاالسلام است که وقتی در مجلس ابن زیاد در کوفه، والی مغرور با طعنه خطاب به آن بانوی قهرمان گفت: کار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟ زینب کبری علیهاالسلام پاسخ داد: جز زیبا چیزی ندیدم؛ «ما رایتُ الاّ جَمیلا» (11) و این سخن به شدت والی کوفه را عصبانی ساخت.
کار برای رضای خدا و داشتن مرتبه «رضا»، سرمایه عظیمی است که هم وجدان انسانها را همواره آرام و خرسند میسازد، هم امیدآفرین و حرکتزا است و هم ایجاد انگیزه قوی میکند. ملت ایران در سالهای انقلاب و جنگ، به خاطر رضای الهی به میدان رفتند و از شهادت استقبال کردند. بستگان و خانوادههای شهدا و جانبازان هم با روحیه رضامندی، تحمل مشکلات کردند. امام خمینی (قدسسره) فرمود:
کسی که دنبال حق میرود و برای رضای خدا کار میکند، نباید به فکر این باشد که به او چه گفتهاند، یا چه میگویند؛ باید خدا را در نظر بگیرد و برای خدا کار کند، هر کس هر چی میخواهد بگوید. (12)
در زمینه افزایش قدرت روحی برای تحمل سختیها و شهادتها هم فرمود:
ملتی که برای رضای حق تعالی انقلاب کرد و برای ارزشهای معنوی و انسانی به پا خاسته است، چه باک دارد از شهادت عزیزان و آسیب دیدن نور چشمان و تحمل سختیها؟ (13)
پینوشتها:
1- مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 239 (در بحارالانوار، بجای «انفسهم» کلمه «المخلوق» است: ج 44، ص 383).
2- بحارالانوار، ج 45، ص 137.
3- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 226.
4- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 328.
5- همان، ص 287.
6- وقعة الطف، ص 139.
7- انی لارجو ان یکون خیرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا (اعیان الشیعه، ج 1، ص 597).
8- مفاتیحالجنان، زیارت حضرت مسلم، ص 402.
9- همان، ص 403.
10- همان، زیارت مطلقه امام حسین علیهالسلام، ص 4260 (زیارت ششم).
11- بحارالانوار، ج 45، ص 116.
12- صحیفه نور، ج 19، ص 142.
13- همان، ص 276.
منبع:
پیامهای عاشورا، جواد محدثی .

