فوز و رستگاری در كربلا

امام حسین ع

انسان وقتی تلاش‌هایش در زندگی، او را به «هدف خلقت» برساند، «فائز» و رستگار است. فوز در فرهنگ دینی آن است که انسان با بهره‌گیری از نعمت‌های خدا و عمر خویش بتواند سعادت جاودانه را که کامیابی ‌آخرت و بهشت است به دست آورد. فوز عظیم و رستگاری کامل، رسیدن به کامروایی اخروی است. به تعبیر حضرت علی علیه‌السلام: «الاخرة فوز السعداء» (1) خود آن حضرت وقتی در سپیده‌دم نوزدهم رمضان ضربت خورد، فرمود: «فزتُ و رب الکعبة»، چرا که برای اولیای الهی، شهادت برترین رستگاری و کامیابی است.

امام حسین علیه السلام در حرکت عاشورایی خویش، فوز و سعادت ابدی خود و یارانش را می‌دید، از این رو مشتاقانه به سوی این هدف می‌شتافت. در راه کوفه، وقتی طرماح با آن حضرت ملاقات و ایشان را از رفتن به کوفه پر آشوب منع کرد، امام فرمود:

ما با آنان قول و قراری داریم که دوست ندارم خلف وعده کنم. اگر خداوند شر و فتنه را از ما دفع کرد، که لطف دیرینه اوست و اگر هم آن پیش آید که گریزی از آن نیست، آن هم فوز و شهادت است: «... و اِن یَکُن ما لابُدَّ مِنهُ فَفَوزٌ و شهادةٌ اِن شاءالله.» (2)

در سخن دیگری که از آن حضرت نقل شده است، در شب عاشورا خطاب به همراهان گوشه‌هایی از فرهنگ حیات و فلسفه مرگ و زندگی و سعادت اخروی را بیان فرمود، سپس افزود:

بدانید که تلخ و شیرین دنیا همه‌اش خواب و خیال است، بیداری و هشیاری در آخرت است. فائز و رستگار کسی است که در آخرت به سعادت برسد و بدبخت کسی است که به شقاوت آخرت گرفتار آید: «... و الفائز مَن فازَ فیها و الشَّقیُّ مَن شَقی فیها.» (3)

سخن معروف امام حسین علیه‌السلام: فاِنّی لا اَری المَوتَ اِلاّ سَعادَةً (4) نیز گویای بینش امام در مورد مفهوم و ماهیت سعادت و رستگاری است که امام آن را در سایه شهادت در راه خدا می‌داند.

این باور حقیقت، به اهل ایمان شوق به آخرت و بهشت می‌بخشد و وابستگی‌هاشان را به دنیا می‌کاهد و سبکبال و شهادت‌طلب می‌شوند و به راحتی جان فدای مکتب و قرآن و ولی خدا می‌کنند و شایسته‌ترین چهره‌هایی که عنوان «فائزین» را به خود اختصاص داده‌اند شهدای کربلایند. امام حسین علیه‌السلام وقتی به بالین حُر رسید، ضمن ستایش‌هایی که از او کرد، اشعاری در ستایش از ایثار و مواسات و صبر او خواند، از جمله این بیت که:

لقد فازوا الذی نصروا حسینا   و فازوا بالهدایة و الصلاح (5)

آنان که حسین را یاری کردند، رستگار شدند و به هدایت و صلاح، راه یافتند. در زیارتنامه‌های شهدای کربلا و اباعبدالله الحسین علیه‌السلام، به این تعبیر بسیار برمی‌خوریم که آنان را کامیاب و اهل فوز می‌شماریم و نیز آرزوی این که کاش ما هم در کربلا در رکاب آنان بودیم و می‌جنگیدیم و با شهادت، به فوز ابدی می‌رسیدیم. از جمله به این چند نمونه دقت شود:

خدایا شهادت می‌دهم که حسین بن علی به کرامت تو نائل و فائز شده است، او را با شهادت، گرامی داشته‌ای و به او سعادت بخشیده‌ای. (6)

و خطاب به شهدای کربلا می‌گوییم:

«فُزتُم و الله فَوزاً عَظیماً، یا لَیتَنی کنتَ معکُم فَاَفُوز فَوزاً عظیما.»

«اشهدُ انکُم الشُهداءُ و السُّعداءُ و اَنّکمُ الفائِزونَ فی دَرجاتِ العُلی.»(7)

زائر شهدای کربلا که آن به خون خفتگان را شهید و سعید و فائز می‌شمارد، این بینش را به زندگی خود هم سرایت می‌‌دهد و دیدگاهش نسبت به سعادت، فراتر از کامیابی‌های دینوی می‌شود. این برداشت عمیق‌تر از زندگی و اندیشیدن به «فوز»، درسی است که عاشورا به همه می‌دهد: رستگاری، در سایه جهاد و شهادت و جان دادن در راه مکتب و ولایت.

پی‌نوشت‌ها:

1- غرر الحکم.

2- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 364.

3- بحارالانوار، ج 11، ص 150.

4- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 440. برخی این اشعار را به امام سجاد علیه‌السلام نسبت داده‌اند.

5- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 440. برخی این اشعار را به امام سجاد علیه‌السلام نسبت داده‌اند.

6- مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 468.

7- مقاتیح الجنان، زیارت شهدا، ص 440. در زیارتنامه‌های دیگر نیز مانند زیارات روز عرفه، زیارت مطللقه امام حسین و... دیده می‌شود.

منبع:

پیام‌های عاشورا، جواد محدثی .

 





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

عشق به خدا

امام حسین ع

گذشتن از پوسته دین و رسیدن به لبّ و لبابِ مکتب انبیا، در گرو معرفت والاتر و جان پاک‌تر و عشق برتر به «هستی آفرین» است.

در مکتب وحی، آنچه بیشترین و بالاترین جایگاه ارزشی را دارد، «عشق به خدا» است. این محبت، از معرفت سرچشمه می‌گیرد و آن که خدا را شناخت، در او فانی می‌شود و محبت آن محبوب ازلی و ابدی، سلطان اقلیم وجودش می‌شود و اوست که فرمان می‌راند و عبد، عاشقانه و مشتاقانه اطاعت و امتثال می‌کند.

بعد عرفانی دین، دلدادگی ویژه‌ای است که میان بنده و خالق پدید می‌آید و نتیجه آن، «صبر»، «رضا»، «تسلیم»، «شوق»، «اخلاص»، «یقین»، «اطمینان نفس»، «قرب به حق»، و این‌گونه جلوه‌های مقدس است. در سایه این تجلی الهی است که بنده، «خود» را نمی‌بیند و جز «او» را نمی‌شناسد و جز «پسند» او را نمی‌جوید.

عاشورا، به جز بعد حماسی و ظلم‌ستیزی و قیام برای اقامه عدل و قسط، بعد عرفانی دارد و متعالی‌ترین درس‌های عرفان ناب را می‌آموزد و جز در کربلا - و صحنه‌های الهام گرفته از عاشورا - کجا می‌توان تلفیق حماسه و عرفان را یافت؟

برخی از مولفان و مقتل نویسان هم که به حادثه عاشورا پرداخته‌اند، یا شاعرانی که عاشورا را به نظم کشیده‌اند (همچون عمان سامانی در گنجینة الاسرار) از بعد عرفانی به این حماسه نگریسته‌اند. پیام عرفانی عاشورا، راه و رسم سلوک خداپسندانه و منطبق با «خط پیامبران و امامان» را بیان می‌کند و خط بطلانی بر عرفان صوفی منشانه و دور بودن از صحنه حق و باطل و عمل به تکلیف اجتماعی است.

از والاترین و زلال‌ترین حالات جان آدمی، عشق به کمال مطلق و معبود حقیقی، خدای متعال است. پیشوایان الهی این عشق را در بالاترین درجه‌اش داشتند. نحوه حیات و شهادتشان نیز گویای آن است.

صاحبان چنین عشق‌هایی، برای خود، تعیّنی نمی‌بینند و پیوسته در انتظار لحظه رهایی از قفس تن و زندان خاک و پیوستن به خداوندند. چنین عشقی «فنای فی الله» را هم در پی دارد و این فنا و جذبه، سبب می‌شود که جز ذات احدی و جز رضای خالق، چیزی را به حساب نیاورد و از هر چه که مانع این وصال گردد، بگذرد. گذشتن از همه چیز برای خدا، یکی از جلوه‌های همین عشق عرفانی به خدا است. فدا کردن جسم برای تعالی جان، جلوه دیگر آن است.

اگر از آن حضرت، این شعر نقل شده است که:

تَرَکتُ الخَلقَ طُرّاً فی هَواکا                           وَ اَیتَمتُ العِیالَ لِکَی اَراکا

در همین معنا است. مقام سِلم و رضا نیز ثمره همین عشق و مجذوبیت نسبت به آن یگانه محبوب است. برافروخته‌تر شدن چهره امام حسین علیه‌السلام هر چه که به لحظه شهادت نزدیک می‌شد، نشانه دیگری از این عشق ‌برین است. یاران آن حضرت نیز شوق دیدار خدا و جنت را در دل داشتند که آنگونه بی‌صبرانه چشم به راه عروس شهادت بودند.

یکی از شاعران بلند پایه، که به حادثه عاشورای حسینی از زاویه عرفانی و عشق به خدا نگاه کرده است، «عمان سامانی» است. دیوان «گنجینة‌الاسرار» او با همین تحلیل به حماسه حسینی نظر دارد.

عمان، حسین بن علی علیهما‌السلام را سرمست از شراب شوق و عشق الهی می‌بیند و پیاپی جام محبت و بلای بیشتری می‌خواهد. او را موجی برخاسته از دریا می‌داند که محو حقیقت خدا است و می‌خواهد به همان دریا بپیوندد و در این راه، از هر چه جز «او»ست دست می‌شوید و «خود» را قربانی می‌کند و در دیدار با علی‌ اکبر که عازم میدان است، بر این «تعیّن والا» هم غلبه می‌کند و حال که هیچ پرده‌ای از تعیّن و سدّ راهی جز او باقی نمانده است، اجتهادی بیش از اندازه دارد «کَاَنَّ یکی را نیز بردارد ز پیش» و بی حجاب، با خدا رو به رو گردد امام در جدال عقل و عشق، سپاه عشق را غالب می‌سازد و در وداع آخرین با خواهرش زینب، وقتی با آن «زن مردآفرین روزگار» مواجه می‌شود، از او می‌‌خواهد که حجاب وصل نشود:

همچو جان خود در آغوشش کشید              این سخن آهسته در گوشش کشید:

کای عنان‌گیر من، آیا زینبی؟              یا که آه دردمندان شبی؟

پیش پای شوق، زنجیری مکن              راه عشق است این، عنانگیری مکن (1)

سراسر عاشورا و صحنه‌های رزم فرزندان و یاران، جلوه‌ای از این جذبه معنوی و عشق برین است و شهادت یاران و عزیزان، هر کدام «هدیه‌»‌ای به درگاه دوست است، تا رضای او تامین شود و به بزم قرب، بار دهد.

این مشرب عرفانی و عشق به خدا در جبهه‌های دفاع مقدس در ایران نیز تجلی داشت و رزمندگان عارف و صاحبدل، ره صد ساله را یک شبه می‌رفتند و به تعبیر حضرت امام خمینی (قدس سره) که شهادت را در ذائقه اولیای الهی شیرین‌تر از عسل می‌دانست و معتقد بود که از این شراب طهور معرفت و عشق، «جوانان در جبهه‌ها جرعه‌ای از آن را نوشیده و به وجد آمده‌اند» (2) و شهدا را سبکبالان عاشق شهادت می‌‌دانست که  «بر توسن شرف و عزت به معراج خون تاخته‌اند و در پیشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع، به شهود و حضور رسیده‌اند.» (3) و مورد توصیف‌ناپذیری جذبه‌های روحانی بسیجیان عاشق شهادت با قلم و بیان می‌فرمود:

لکن آن بعد الهی عرفانی و آن جلوه معنوی ربّانی که جان‌ها را به سوی خود پرواز می‌دهد و آن قلب‌های ذوب شده در تجلیات الهی را با چه قلم و چه هنر و بیانی می‌توان ترسیم کرد؟ (4)

پی‌نوشت‌ها:

1- گنجینة الاسرار، عمان سامانی، ص 62، چاپ دوم، نشاط اصفهانی، 1372.

2- صحیفه نور، ج 21، ص 203.

3- همان، ج 20، ص 59.

4- همان، ج 18، ص 230.

منبع:

پیام‌های عاشورا، جواد محدثی .





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

نقش اخلاص در كربلا

نقش اخلاص در كربلا

گوهر کمیاب و گرانبهای «اخلاص»، پیام‌ دیگری از عاشورا است. اخلاص در نیت، اخلاص در عمل و مشارکت در نهضت امام حسین علیه‌السلام، اخلاص در جنگیدن در صحنه کربلا، اخلاص در محبت و دوستی و رفتن به زیارت شهدای کربلا، اخلاص در عزاداری، گریستن، مداحی کردن، مجلس گرفتن و ... همه از جلوه‌های قابل بحث است.

آنچه مهم‌ترین عامل ماندگاری نهضت عاشورا در طول قرون و اعصار است، جوهره اخلاص در نهضت عاشوراست. خداوند، وعده فرموده که عمل مخلصان و تلاش مخلصانه را تباه نکند و اجر دنیوی و اخروی آنان را کامل عطا کند.

صحنه‌های جهاد و کشتن و کشته شدن در تاریخ بشری و تاریخ اسلام فراوان است، اما آنچه برخی از این صحنه‌ها را جاودانه کرده، اخلاص و رنگ الهی و خدایی داشتن است؛ «صِبغة الله». این رنگ بی‌زوال، در حماسه عاشورا دیدنی‌تر می‌شود.

امام حسین علیه‌السلام در ضمن خطابه‌ای مفصل که پیش از خروج از مدینه ایراد نمود، هر گونه شائبه دنیاطلبی و ریاست‌خواهی و جنگ قدرت را رد کرده، انگیزه خالص «اصلاح دینی و اجتماعی» را مطرح ساخت:

خدایا! تو می‌دانی که آنچه از ما بود، هرگز نزاع بر سر قدرت و دنبال کالای دنیا رفتن نبود، بلکه می‌خواهیم معالم دین و نشانه‌های مکتب را نشان دهیم و با ایجاد اصلاح در جامعه، مظلومان ایمن شوند و فرائض و سنن تو اجرا شود... . (1)

نظیر این سخن را در سخن دیگری هم فرمود که:

من هرگز به عنوان شورش، خوشگذرانی، سرمستی، فساد انگیزی یا ستم برنخاستم، بلکه برای طلب اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر قیام کردم... . (2)

این در وصیتنامه‌ای بود که قبل از خروج از مدینه، برای برادرش محمد حنفیه نوشت، تا انگیزه‌های دیناطلبانه را از حرکت انقلابی خویش، نفی کند.

چون انگیزه اخلاص، حرکت‌آفرین عاشورا بود، هیچ عاملی نتوانست امام حسین علیه‌السلام و یارانش را از ادامه راه تا رسیدن به شهادت باز دارد.

در این حرکت خالصانه، ناخالصان چه از اول و چه در مسیر راه کربلا، تصفیه شدند تا حاضران در عاشورا، همه یکدست و خالص باشند مخلصین در نیت و محبت، از مدینه همراه حضرت بیرون آمدند. مخلصان دیگری هم در مکه، در طول راه و حتی در کربلا به او پیوستند. اما آنان که انگیزه‌های غیر الهی داشتند، یا از آغاز حرکت، او را همراهی نکردند، یا از میان راه برگشتند، یا حتی فراخوانی خصوصی امام را نسبت به نصرت آل الله‌، با بهانه‌هایی نادیده گرفتند و توفیق شهادت در رکاب سیدالشهدا علیه‌السلام را نیافتند.

نقش اخلاص در كربلا

وقتی در طول راه، اوضاع کوفه و شهادت مسلم بن عقیل گزارش داده شد، جمعی از همراهان، از چپ و راست از پیرامون حضرت متفرق شدند و تنها کسانی ماندند که از مدینه همراه حضرت آمده بودند. (3)

هرثمة بن ابی مسلم، در میان راه به امام برخورد. امام انتظار یاری و همراهی از او داشت. ولی او ناامنی خانواده خود را بهانه کرد و صحنه را ترک نمود. (4)

عبیدالله بن حر جعفی هم در منزلگاه «قصر بنی مقاتل»، به فرستاده امام که او را به نصرت حق فرا می‌خواند، همچنین به دعوت خود امام حسین علیه‌السلام، که بااو دیدار کرد و به یاری فراخواند، پاسخ منفی دادو از این سعادت محروم شد.(5)

طرمّاح بن عدی هم تا چند قدمی این سعادت آمده بود که توفیق همراهی نیافت (6) وقتی خلوص در مبارزات و فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی نباشد، حتی ممکن است تا مراحلی از راه را هم، ناخالصان همراه شوند و چهره شایسته و الهی از خود نشان دهند، اما چون ناخالصی در وجودشان است، امواج حوادث آنها را از دریای جوشان نهضت به کناری می‌افکند و سابقه‌های دراز مدت مبارزاتی نیز به کار نمی‌آید . تاریخ، سرشار از تجربه‌های تلخی است که صاحبان نیت‌های غیر صالح و ناخالص، نتوانسته‌اند تا آخر در مسیر حق، پایدار بمانند.

خالصان، خلوص خود را در شب عاشورا و روز نبرد کربلا نشان دادند و گاهی آن را در رجزها و سخنان خویش بروز می‌دادند.

در صحنه کربلا، خون بود و شمشیر و شهادت، نه مدال و پول و امتیازات اجتماعی. ماندگاران و مقاومان، تنها با نیروی اخلاص به جهاد خود ادامه می‌دادند.

عابس بن ابی شبیب شاکری در نبرد خویش با سپاه کوفه، این‌گونه حمایت خالصانه و الهی خود را از اهل‌بیت پیامبر اظهار می‌کرد:

من با شمشیرم در راه شما تیغ می‌زنم و جهاد می‌کنم تا به دیدار خدا بروم و با این کار، جز به پاداش الهی، چشم ندوخته‌ام و چیزی نمی‌خواهم. (7)

حسین بن علی علیهما‌السلام بنده خالص خدا بود. در زیارت حرم او، به فرموده سید بن طاووس، او را اینگونه خطاب می‌کنیم: «السلام علیک یا خالصة الله.» (8)

دستگاه امام حسین علیه‌السلام، مشتری خلوص در عمل است. آنچه هم ریایی و متظاهرانه باشد و آن که با نیت آلوده، دم از این مجموعه خلوص بزند، خواه ناخواه روزی رسوا می‌شود.

درس عاشورا این است که هدف و انگیزه را در هر عملی خالص سازیم و بدانیم که از دیدگاه خدا، عمل خالص محو و نابود نمی‌شود. همچنان که نهضت عاشورا با گذشت زمان نه تنها کهنه و فراموش نشد، که روز به روز بر جلوه و جاذبه آن افزوده گشت و این به برکت «عنصر خلوص» بود.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- تحف العقول، ص 239 (انتشارات اسلامی)، اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منا تنافسا... .

2- انی لم اخرج اسرا و لا یطرا... (بحارالانوار، ج 44، ص 329.)

3- وقعة الطف، ابومخنف، ص 166.

4- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 379.

5- همان، ص 366.

6- همان، ص 364.

7- وقعة الطف، ص 100.

8- مفاتیح الجنان، آداب حرم مطهر امام حسین، ص 421.

منبع:

پیام‌های عاشورا، جواد محدثی .





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

قیام برای خدا

قیام برای خدا

اخلاص و خدایی بودن نیت و انگیزه، در هر کاری مطلوب و ارزش‌آفرین است، به خصوص در مسائل مبارزاتی که زمینه هوای نفس و انگیزه‌های مادی و جاه‌طلبانه و قدرت‌جویی یا انتقام‌گیری بیشتر است و به عنصر اخلاص، نیاز بیشتری است.

آن کس برای خدا قیام کند، همه همتش عمل به تکلیف و کسب رضای الهی است. بنابراین نه کمی نفرات، در اراده‌اش خلل ایجاد می‌کند و نه شکست ظاهری او را مأیوس و بدبین می‌سازد.

«قیام لِله»، توصیه و موعظه الهی است، آنجا که می‌فرماید:

«قُل اِنّما اَعِظُکُم بِواحِدَةٍ اَن تَقُوموا لِلهِ مَثنی و فُرادی» (1) ؛ بگو شما را به یک چیز موعظه می‌کنم: این که دو تا دو تا و به تنهایی برای خدا قیام کنید.

اگر در یک مبارزه این انگیزه باشد، تضمین بیشتری برای ادامه مبارزه تا نهایت توان و تا پایان عمر است و حتی در تنهایی و بی‌یاوری و کمی امکانات هم تکلیف را از خود ساقط نمی‌داند و با باطل سازش نمی‌کند. امام حسین علیه‌السلام به برادرش محمد حنفیه که از روی نصیحت به آن حضرت سخنانی می‌گفت، فرمود:

« یا اَخی و الله لَوالَم یَکُن فی الدُّنیا مَلجَاً و لا مَاویً لَما بایَعتُ یَزیدَ بنُ مُعاویَةَ» (2)؛ برادرم! اگر در دنیا هیچ پناهگاهی هم نداشته باشم، هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد.

قیام برای خدا

در سخنانی هم در روز عاشورا، ضمن ردّ ذلتِ تسلیم در برابر دشمن فرمود:

«اَلا و اِنّی زاحِفٌ بِهذهِ الاُسرَةِ عَلی قِلَّةِ العَدَدِ و کَثرَةِ العَدُوِّ و خَذلَةِ النّاصِرِ» (3)؛ من با همین گروه اندک، با آن که دشمن بسیار است و یاوران، ترک یاری کرده‌اند، خواهم جنگید.

آنچه برای خدا باشد، ماندگار و پایدار می‌شود. قیام عاشورا چون رنگی خدایی داشت، ابدی و بی‌شکست شد. به تعبیر  امام خمینی:

شکست نبود، کشته شدن سیدالشهداء؛ چون قیام لله بود، قیام لله شکست ندارد. (4)

آگاه بودند که ما آمدیم ادای وظیفه خدایی بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ کنیم. (5)

وقتی قیام برای خدا باشد، هرگز احساس باختن و خسارت هم در کار نیست و رزمنده در هر دو حال شکست یا پیروزی خود را برنده میدان می‌داند. اما امت در مورد بر افروخته شدن چهره سیدالشهداء در روز عاشورا هر چه به ظهر عاشورا نزدیک‌تر می‌شد، می‌فرماید:

برای این که می‌دید جهاد در راه خداست و برای خداست و چون جهاد برای خداست، عزیزانی که از دست می‌دهد، از دست نداده است، اینها ذخایری هستند برای عالم بقا. (6)

درباره تکلیف دفاع در جنگ تحمیلی علیه ایران نیز، امام امت همین دیدگاه را داشت و این سخن اوست:

«ما در جنگ، برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کرده‌ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده‌ایم و نتیجه فرع آن بوده است؟ ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد، به وظیفه خود عمل کرد.» (7)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- سبا، آیه 46.

2- بحارالانوار، ج 44، ص 329.

3- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 110، بحارالانوار، ج 45، ص 83.

4- صحیفه نور، ج 7، ص 37.

5- صحیفه نور، ج 15، ص 55.

6- همان، ج 17، ص 239.

7- همان، ج 21، ص 95.

منبع:

پیام‌های عاشورا، جواد محدثی .

 





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

فدا شدن در راه خدا

فدا شدن در راه خدا

برای انسان‌های موحد، چیزی بالاتر از آن نیست که نعمت وجود را در راه رضای معبود، به کار گیرند و در راه خدا خرج شوند و فدا گردند. آمادگی برای «فدا شدن»، نشانه‌ صدق انسان در راه محبت خدا است خدا مشتری جان‌ها و مال‌هاست و در برابر آن بهشت می‌‌دهد. (1) اولیای خدا در برابر پروردگار، برای خود هیچ شأنی قائل نیستند و اگر دین الهی نیازمند مال و جان و حتی آبروی آنان باشد، از نثار آن مضایقه‌ای ندارند.

عزت و عظمت و ارزش دین، تا حدی است که برای بقای آن، عزیزترین انسان‌های پاک و حجت‌های الهی فدا می‌شوند و این فدا شدن را ادای حق الهی می‌شمارند.

دین خدا عزیزتر است از وجود ما           این دست و پا و چشم و سر و جان فدای دوست

در دوره‌ای که دین خدا در معرض زوال بود و جهالت و غفلت مردم زمینه این اضمحلال مکتب شده بود، امام حسین علیه‌السلام حاضر شد برای بیداری و آگاهی مردم قربانی شود. در زیارت اربعین می‌خوانیم:

«و بَذَلَ مُهجتهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالةِ و حیرَةِ الضّلالة» (2)؛ او خون خویش را در راه تو نثار کرد، تا بندگانت را از نادانی و سرگشتگی گمراهی نجات دهد.

در زیارتنامه مسلم بن عقیل و هانی بن عروه هم (3) از این دو شهید بزرگوار نهضت امام حسین علیه‌السلام، به عنوان کسانی که جان خویش را در راه یاری حجت خدا و فرزند حجت خدا و در راه خدا و رضای او فدا کردند، یاد شده است. یاران دیگر امام نیز همه خود را فدای دین و قربانی راه خدا و احیای اسلام کردند و از زندگی دنیوی به خاطر حق، گذشتند و جاوید شدند.

حفظ دین خدا قربانی می‌خواهد. حسین بن علی علیهما‌السلام و یاران و فرزندانش قربانیان اهل‌بیت در این راه بودند. حضرت زینب علیها‌السلام پس از حضور بر بالین سیدالشهداء و در کنار جسد قطعه قطعه او چنین گفت: «اللهمَ تَقَبَّل مِنّا هذا القُربان» (4)، خدایا این قربانی را از ما بپذیر. در تعابیر دیگری هم از آن حضرت به عنوان «ذبیح» یاد کرده‌اند، چرا که او اسماعیلی بود که در منای حق شهید شد و حیات دین را تضمین کرد.

فدا شدن در راه خدا

برای ملت‌ها هم قربانی شدن و قربانی دادن، رمز عزت و پیروزی است. پیام عاشورا این است: ملتی که در راه «آزادی» گام برداشته و بر می‌دارد، باید قربانیان بسیاری تقدیم آستان حرّیت کند و اگر جامعه‌ای حاضر به فدا کردن عزیرانش در راه عزیزترانش (آرمان و مکتب‌ و آزادی و استقلال) نباشد، هرگز از ذلت به عزت نمی‌رسد. از عظمت قربانی می‌توان به جایگاه رفیع و عظیم چیزی پی برد که قربانی، در راه آن فدا شده است. سیدالشهدا علیه‌السلام و شهدای کربلا در راه دین و حق فدا شدند، پس عظمت دین خدا از آن آشکار می‌شود. امام خمینی‌ «ره» درباره نقش فداکاری امام حسین علیه‌السلام برای احیای دین خدا می‌فرماید:

سیدالشهدا علیه‌السلام، نهضت عاشورا را بر پا نمود و با فداکاری و خون خود و عزیزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنی‌امیه را محکوم و پایه‌های آن را فرو ریخت.» (5)

اسلام، همچون عزیز است که فرزندان پیغمبر، جان خودشان را فدای اسلام کردند... . (6)

امام حسین‌ علیه‌السلام خود و تمام فرزندان و اقربای خودش را فدا کرد و پس از شهادت او اسلام قوی‌تر شد. (7)

تعابیر امام امت درباره فدا شدن و فداکاری سالار شهیدان در راه خدا فراوان است. حضرت امام خمینی، روحیه شهادت‌طلبی و آمادگی برای فدا شدن را که در ایران اسلامی و در میان رزمندگان اسلام بود، بارقه‌ای از همان روح عاشورایی می‌دانست و می‌فرمود:

ملت ما اکنون به شهادت و فداکاری خو گرفته است و از هیچ دشمنی و هیچ قدرتی و هیچ توطئه‌ای هراس ندارد. هراس، آن دارد که شهادت، مکتب او نیست... .(8)

خود امام نیز این شهادت‌طلبی و آمادگی برای فدا شدن بهر دین را از کربلا آموخته بود و می‌فرمود:

من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نموده‌ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم. (9)

من امیدوارم به فوز «احدی الحسنیین» نائل شوم، یا پیشرفت مقصود و اقامه عدل و حق، یا شهادت در راه آن که حق است. (10)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- توبه، آیه 111.

2- مفاتیح الجنان، ص 468.

3- مفاتیج الجنان، ص 402 و 403.

4- حیاة الامام الحسین، ج 2، ص 301.

5- صحیفة نور، ج 4، ص 100.

6- همان، ج 10، ص 30.

7- همان، ج 15، ص 114.

8- همان، ج 13، ص 65.

9- صحیفه نور، ج 20، ص 113.

10- همان، ج 4، ص 279.

منبع:

پیام‌های عاشورا، جواد محدثی .





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

بلا و ابتلا

بلا و ابتلا

بلا، رنج و سختی و گرفتاری‌هایی است که در زندگی و در راه عقیده برای انسان پیش می‌آید. ابتلا، گرفتار شدن به این محنت‌ها و رنج‌ها است و ثمره آن نوعی آزمایش خلوص و پاک شدن از نیت‌های ناسالم و انگیزه‌های غیرالهی است.

غیر از مفهوم درد و رنج و گرفتاری، که باید از آن به خدا پناه برد و از خدا عاقبت طلیبد، و غیر از معنای آزمون و امتحان، که برای تشخیص میزان اطاعت و تبعیت و ایمان افراد است، مفهوم عمیق‌تر و عرفانی‌تری هم دارد و آن عبارت است از دوست داشتن رنج و سختی در راه رضای دوست و تحمل عاشقانه محنت‌ها و شداید، برای دست یافتن به قرب‌ الهی.

این‌گونه بلا، از سوی خداوند، لطفی به بندگانش محسوب می‌شود و تحمل آن نشانه عشق و صدق ایمان عبد نسبت به خدا است و به مفهوم «رضا» و «تسلیم» از بعد عرفانی نزدیک است.

اگر با دیگرانش بود میلی                                چرا جام مرا بشکست لیلی

در روایات بسیاری، بلا برای دوستان خدا مطرح شده است و از این دید، هر که به خدا نزدیک‌تر باشد، محنت و بلای بیشتری هم خواهد چشید:

هر که در این بزم مقرب‌تر است                    جام بلا بیشترش می‌دهند

برای برخی که کم ظرفیت و ناخالص‌اند، بلا و گرفتاری در راه ایمان، آفت است و آنان را از راه حق بیرون می‌برد. اینان کسانی‌اند که حتی دینداری‌شان با انگیزه‌های دنیایی و مادی است. امام حسین علیه‌السلام در اشاره به چنین کسانی می‌فرماید:

بلا و ابتلا

«الناسُ عَبیدُ الدُنیا و الدّین لَعِقٌ عَلی اَلسِنَتِهِم یَحُوطُونَهُ مادَرَّت مَعایِشُهُم فَاِذا مُحِّصُوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّیانُونَ» (1)؛ مردم بنده دنیایند و دین بر زبانشان می‌چرخد و تا وقتی زندگی‌هاشان بر محور دین بگردد، در پی آنند، اما وقتی به وسیله «بلا» آزموده شوند، دینداران اندک می‌شوند.

اما عارفان با ایمان، نه تنها از بلا نمی‌گریزند، بلکه آن را نشانه لطف الهی و سبب پاکی روح و جان و تصفیه عمل‌ها می‌دانند و به خاطر فضیلت و پاداش آن، به استقبالش می‌روند. (2) امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

«اِنَّ اللهِ اِذا اَحَبَّ عَبداً غَتَّهُ بِالبَلاءِ» (3)؛ خداوند هر گاه بنده‌ای را دوست بدارد، او را غرق در بلا می‌کند.

در احادیث، اینگونه بلاها، هدیه‌ای از سوی خدا یا ارتقاء درجه نزد پروردگار محسوب شده و شدت ابتلا به تناسب قوت ایمان بیان شده است و از این رو است كه خدای متعال، حضرت علی علیه‌السلام را به بلاها و رنج‌هایی ویژه مبتلا ساخت که هیچ یک از اولیای خودش را به آن مبتلا نکرده بود. (4) و صبر بر بلا نیز اجر شهید دارد. (5)

از این دیدگاه است که سیدالشهداء علیه‌السلام در روز عاشورا در مناجاتی که در آخرین لحظات حیات با خدا دارد، پروردگار را هم به نعمت‌های سرشارش می‌ستاید، هم به بلای نیکویش: «سابِغُ النِعمَةِ حَسَنُ البَلاءِ.»( 6)

همچنین روز عاشورا، هنگام آخرین وداع با اهل‌بیت خویش، ضمن آن که آنان را آماده تحمل بلا و رنج می‌سازد (اِستَعِدُّوا لِلبَلاءِ)، فرجام خوشی برایشان بازگو می‌کند و می‌فرماید: خداوند، دشمنانتان را با انواع بلاها عذاب می‌کند، ولی به شما در مقابل این بلا و به عوض آن، انواع نعمت‌ها و کرامت‌ها می‌بخشد؛ پس شِکوه نکنید و چیزی بر زبان نیاورید که ارزش شما را بکاهد «و یَعوِّضُکُم عَن هذهِ البَلیَّةِ اَنواعَ النِّعمِ و الکَرامَةِ فَلا تَشکُوا و لا تَقُولوا بِاَلسِنَتِکُم ما یَنقُصُ قَدرَ کُم.» (7)

صاحبان همت‌های بلند و عشق‌های پاک به مبدا و معاد، از بلای الهی با روی خوش استقبال می‌کنند و این گرفتاری را به حساب خدا می‌گذارند و از او انتظار پاداش دارند.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- تحف العقول، ص 245.

2- در بحارالانوار، ج 67، ص 196 «باب شدت ابتلای مومن و علت آن و فضیلت بلاء» دیده شود.

3- سفینة البحار، ج 1 (چاپ جدید)، ص 392.

4- همان، ص 395، به نقل از امالی شیخ طوسی.

5- بحارالانوار، ج 49، ص 51.

6- مقتل الحسین، مقرم، ص 357.

7- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 491.

منبع:

پیام‌های عاشورا، جواد محدثی .





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

نمود غیرت در كربلا

اباعبدالله

یکی از خصلت‌های پسندیده، «غیرت» است. در لغت، غیرت به معنای آن است که سرشت و طبیعت انسان از مشارکت غیر در امر مورد علاقه‌اش نفرت داشته باشد. (1)

در اصطلاح، آن است که کسی نسبت به ناموس خود و همسر یا فرد مورد علاقه‌اش به حدی اهتمام ورزد که به دیگری اجازه تعرض به حریم خویش ندهد. انسان غیور، نمی‌تواند تحمل کند که دیگران با نگاه‌های ناپاک یا انگیزه‌های فاسد، به همسر و بستگان او نزدیک شوند و قصد سوء داشته باشند. غیرت ورزیدن، خُلقی ارزشمند و پسندیده است. «غیرت دینی» نیز سبب می‌شود که انسان از هر نوع سوء قصد و هجوم مخالفان به دین و ارزش‌های مقدس و معتقدات دینی بر آشوبد و عکس‌العمل نشان دهد و در دفع تعرض بکوشد.

پیامبر اکرم صلی ‌الله علیه و آله فرموده است: غیرت از ایمان است؛ «اَلغیرَةُ مِنَ الایمان.»(‌2)

غیرت، نشانه ارزشمندی شخصیت یک انسان محسوب می‌شود. حضرت علی علیه‌السلام فرموده است: «ارزش انسان به قدر همت اوست، صدق او به اندازه جوانمردی اوست، شجاعتش به اندازه پاکدامنی اوست و عفت او به قدر غیرت اوست: «... و عفته علی قدر غیرته.» (3)

و خداوند نیز بندگان غیرتمند خویش را دوست می‌دارد: «انَّ اللهَ یُحبُّ مِن عِبادِهِ الغَیُور.» (4)

بنی‌هاشم، غیرتمندان روزگار خویش بودند و برای عترت پیامبر حرمتی فوق‌العاده قائل بودند. جوانان بنی‌هاشم نیز پیوسته اهل‌بیت ‌امام حسین ‌علیهم‌السلام را در طول سفر به کربلا، محافظت می‌کردند. شب‌ها نیز با حراست این جوانان، به ویژه قمر بنی‌هاشم، زنان حرم آسوده و بی‌هراس می‌خفتند. حسین بن علی علیهما‌السلام در رجز حماسی خویش در روز عاشورا از جمله بر حمایت از ذریه پیامبر و خانواده پدرش تاکید می‌فرمود: «اَحمی عِیالاتِ اَبی، اَمضی عَلی دینِ النَّبی.» (5)

آن حضرت، روز عاشورا خانواده و دختران و خواهر خود را توصیه کرد که پس از شهادتش، گریبان ندرند و چهره مخراشند و آه و زاری و واویلا سر ندهند و پیش دشمنان صدایشان را به گریه بلند نکنند. در واپسین لحظات هم که مجروح بر زمین افتاده بود، وقتی شنید که گروهی از سپاه دشمن قصد حمله به خیمه‌ها و تعرض به زنان و کودکان دارند، بر سرشان فریاد کشید: «اِن لَم یَکُن لکم دینٌ و کُنتُم لا تَخافُونَ المَعادَ فَکُونُوا اَحراراً فی دُنیاکُم...» (6)، ای پیروان آل ابوسفیان، اگر دین ندارید و از معاد نمی‌ترسید، پس در دنیایتان آزاده باشید و اگر عربید، به اصل و تبار خویش برگردید... من با شما می‌جنگم و شما با من می‌جنگید، به زنان که نباید تعرض کرد، تا وقتی من زنده‌ام، طغیان گرانتان را از تعرض نسبت به حرم من باز دارید: «فَامنَعُوا عُتاتِکُم عَنِ التَّعرُّضِ لِحَرَمی ما دُمتُ حَیّاً.» (7)

اباعبدالله

از غیرت امام بود که در همان حال هم از کار ناجوانمردانه سپاه دشمن برآشفت و اعتراض کرد و تا زنده بود نتوانست تحمل کند که نامردان به حریم ناموس او نزدیک شوند. غیرت دینی او و یارانش نیز زمینه‌ساز آن حماسه بزرگ شد. امام، کشته شدن را بر ننگ ذلت و تسلیم، ترجیح داد و این از غیرت و حمیت او بود. یاران شهیدش هم شب عاشورا و در فرصت‌های دیگر تا پای جان ابراز وفاداری کردند و غیرتشان اجازه نداد که امام و اهل‌بیت ايشان را در صحرا و میان انبوه دشمن رها کنند و خود، در پی زندگی و عافیت خویش روند. عباس، امان‌نامه دشمن را رد کرد، خودش تیغ‌ها و شمشیرهای دشمن را بر خواری و مذلت ترجیح داد.

اما فرومایگان، برای کشتن او و به خاطر رضای خاطر والی کوفه و یزید طاغوت، همدست شدند و پس از کشتن عاشوراییان، خانواده آنان را به اسارت بردند.

برآشفتن عبدالله عفیف ازدی در کوفه بر ضد ابن زیاد و اعتراض به اسیر گرفتن خانواده حسین علیه‌السلام و عترت پیامبر، از غیرت او بود. اعتراض حضرت زینب به یزید در شام، که اهل‌بیت پیامبر را در معرض دید و تماشای مردم کوچه و بازار قرار داده (8)، ریشه در غیرت او داشت.

پیروان عاشورا، هم درس عفاف و حجاب را به عنوان «غیرت ناموسی» از کربلا می‌آموزند، هم دفاع از مظلوم و نصرت حق و مبارزه با باطل و بدعت را به عنوان «غیرت دینی» از حماسه آفرینان کربلا الهام می‌گیرند.

 

پي‌نوشت‌ها:

1- مجمع البحرین، واژه «غیر».

2- من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 444 .

3- نهج‌البلاغه، صبحی صالح، حکمت 47 .

4- میزان الحکمة، ج 7، ص 357 .

5- بحارالانوار، ج 45، ص 49 .

6- همان، ص 51 .

7- همان، در وقعة الطف، ص 252، با عبارتی دیگری بیان شده است. «امنعوا رحلی و اهلی من طفاتکم و جهالکم».

8- حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 378.

 

منبع:

پيام‌هاي عاشورا، جواد محدثي .





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

نقش عزت در كربلا

عاشورا

عزت چه به عنوان خصلت فردی یا روحیه جمعی، به معنای مقهور عوامل بیرونی نشدن، شکست ناپذیری، صلابت نفس، کرامت و والایی روح انسانی و حفظ شخصیت است. به زمین سفت و سخت و نفوذناپذیر، «عُزاز» گفته می‌شود. آنان که از عزت برخوردارند، تن به پستی و دنائت نمی‌دهند، کارهای زشت و حقیر نمی‌کنند، و برای حفظ کرامت خود و دودمان خویش، گاهی جان می‌بازند.

ستم‌پذیری و تحمل سلطه باطل و سکوت در برابر تعدی و زیر بار منت دو نان رفتن و تسلیم فرومایگان شدن و اطاعت از کافران و فاجران، همه و همه از ذلت نفس و زبونی و حقارت روح سرچشمه می‌گیرد.

خداوند عزیز است و عزت را برای خود و پیامبر و صاحبان ایمان قرار داده است. (1)

در احادیث متعدد، از ذلت و خواری نکوهش شده و به یک مسلمان و مومن حق نداده‌اند که خود را به پستی و فرومایگی و ذلت بیفکند. به فرموده امام صادق علیه‌السلام:

«انَّ الله فَوَّضَ اِلی المومنِ امرَهُ کلَّهُ و لَم یُفَوِّض اِلیه اَن یکونَ ذلیلاً...» (2) ؛ خداوند همه کارهای مومن را به خودش واگذاشته، ولی این که ذلیل باشد، به او واگذار نکرده است.

چرا که خدا فرموده است عزت از آن خدا و رسول و مومنان است. مومن عزیز است، نه ذلیل؛ مومن سرسخت‌تر از کوه است؛ کوه را با کلنگ و تیشه می‌توان کَند ولی از دین مومن نمی‌توان چیزی جدا کرد!

عزت یک مومن در آن است که چشم طمع به مال دیگری نداشته باشد و مناعت طبع داشته و منت دیگران را نکشد. حتی در فقه، یکی از موارد جواز تیمم با وجود آب، آنجاست که اگر انسان بخواهد از کسی آب بگیرد، كه همراه با منت و ذلت و خواری باشد. در این گونه موارد نمازگزار می‌تواند به جای وضو، تیمم کند و ذلت آب طلبیدن از دیگری را تحمل نکند. (3)

دودمان بنی‌امیه می‌خواستند ذلت بیعت با خویش را بر «آل محمد» تحمیل کنند و به زور هم كه شده، آنان را وادار به گردن نهادن به فرمان یزید کنند و این چیزی نشدنی بود و «آل الله» زیر بار آن نرفتند، هر چند به قیمت شهادت و اسارت.

از آستان همت ما ذلت است دور                   و اندر کنام غیرت ما نیستش ورود

بر ما گمان بردگی زور برده‌اند                   ای مرگ! همتی که نخواهیم این قیود

وقتی والی مدینه، بیعت با یزید را با امام حسین علیه‌السلام مطرح کرد، حضرت با ذلیلانه شمردن آن، آن را نفی کرد و ضمن بر شمردن زشتی‌ها و آلودگی‌های یزید فرمود: «فَمِثلی لا یُبایِعُ مِثلَهُ» (4) کسی همچون من، با شخصی چون او بیعت نمی‌کند! در جای دیگر با رد پیشنهاد تسلیم شدن فرمود:

«لا اُعطیکُم بِیَدی اِعطاءَ الذَّلیلِ» (5) ؛ همچون ذلیلان دست بیعت با شما نخواهم داد.

صبح عاشورا در طلیعه نبرد، ضمن سخنانی فرمود:

به خدا قسم آنچه را از من می‌خواهند (تسلیم شدن) نخواهم پذیرفت، تا این که خدا را آغشته به خون خویش دیدار کنم. (6)

در خطابه پرشور دیگری در کربلا، خطاب به سپاه کوفه، در ردّ درخواست ابن زیاد مبنی بر تسلیم شدن و بیعت، فرمود:

ابن زیاد، مرا میان کشته شدن و ذلت مخیّر قرار داده، هیهات که من جانب ذلت را بگیرم. این را خدا و رسول و دامان‌های پاک عترت و جان‌های غیرتمند و با عزت نمی‌پذیرند. هرگز اطاعت از فرومایگان را بر شهادت کریمانه ترجیح نخواهیم داد. (7)

عاشورا

امام حسین علیه‌السلام، مرگ با عزت را بهتر از زندگی با ذلت می‌دانست. این سخن اوست که: «مَوتٌ فی عِزٍّ خَیرٌ مِن حَیاةٍ فی ذُلٍّ» (8) و همین مفهوم را در رجزخوانی خود در روز عاشورا در میدان جنگ بر زبان می‌آورد که، «مرگ، بهتر از ننگ است»؛ «المَوتُ اَولی مِن رُکُوبِ العار.»(9)

در مورد دیگر، پس از برخورد با سپاه حُر، در شعری که با مطلع «سَاَمضی و ما بِالمَوتِ عارٌ عَلَی الفَتی» خواند، در آخر آن فرمود: «کفی بِکَ ذُلاً اَن تَعیشَ مُرَغّماً» (10) که با این بیان، زندگی تحت فشار دیگران را ذلت‌بار خواند و سپس افزود:

من از مرگ، باکی ندارم. مرگ، راحت‌ترین راه برای رسیدن به عزت است. مرگ در راه عزت، زندگی جاودانه است و زندگانی ذلت‌بار، مرگ بی‌حیات است. مرا از مرگ می‌ترسانی؟ چه گمان باطلی! همتم بالاتر از این است که از ترس مرگ، ظلم را تحمل کنم. بیش از این نمی‌توانید که مرا بکشید. مرحبا به مرگ در راه خدا. ولی شما با کشتنم نمی‌توانید شکوه و عزت و شرف مرا از بین ببرید. چه هراسی از مرگ؟ (11)

این روحیه عزتمند، در فرزندان و برادران و یارانش نیز بود. رد کردن امان‌نامه ابن زیاد، از سوی عباس بن علی و برادرانش نمونه آن بود. اگر امان او را می‌پذیرفتند، ممکن بود جان سالم به در برند، ولی عمری ذلت رها کردن امام و منت امان‌نامه عبیدالله بن زیاد را همراه داشتند. نماد عزتشان نپذیرفتن امان بود، آن هم با شدیدترین و صریح‌ترین وضع ممکن: مرگتت باد ای شمر! لعنت خدا بر تو و امان تو باد. ای دشمن خدا، می‌گویی که گردن به اطاعت طغیان و ستم بنهیم و از یاری برادرمان حسین‌ علیه‌السلام دست برداریم؟ (12)

ستم‌پذیری و تحمل سلطه باطل و سکوت در برابر تعدی و زیر بار منت دو نان رفتن و تسلیم فرومایگان شدن و اطاعت از کافران و فاجران، همه و همه از ذلت نفس و زبونی و حقارت روح سرچشمه می‌گیرد.

حضرت علی ‌اکبر علیه‌السلام نیز همین روحیه را داشت. در رجزی که در میدان نبرد می‌خواند، ضمن معرفی خود و یادآوری پیوندش با پیامبر خدا، از حکومت ناپاک‌زاده بر مسلمانان انتقاد کرد و فرمود:  به خدا سوگند، چنین کسی حاکم ما نخواهد بود: «تَاللهِ لا یَحکُمُ فینَا ابنُ الدَّعِیِّ» (13) و تن سپردن به حکومت آنان را ننگ برای عترت رسول‌ خدا دانست.

عاشورا

خاندان حضرت سید‌الشهدا علیه‌السلام نیز، عزت آل الله را پس از عاشورا، هر چند در قالب اسارت، حفظ کردند و کمترین حرف یا عکس‌العمل یا موضع‌گیری که نشان دهنده ذلت و خواری آن دودمان باشد، از خود نشان ندادند. خطبه‌های امام سجاد علیه‌السلام و حضرت زینب و سکینه و ... همه شاهدی بر عزت آنان بود. حضرت زینب عليهاالسلام سخنان تحقیر‌آمیز ابن زیاد را در کوفه، با عزت و سربلندی پاسخی دندان‌شکن داد. و گستاخی‌های یزید، در کاخ شام را نیز بی‌جواب نگذاشت و در خطبه بلیغی که در کاخ یزید خواند، او را به محاکمه کشید و با گفتن این سخن که «ای یزید، خیال کرده‌ای با اسیر کردن ما و به این سوی و آن سوی کشیدنمان خفیف و خوار می‌شویم و تو کرامت و عزت می‌یابی؟... به خدا سوگند، نه یاد ما محو می‌شود و وحی ما می‌میرد و نه ننگ این جنایت از دامان تو زدوده خواهد شد...» (14) به یزید و حکومت او فهماند که در ذلیل‌ترین و رسواترین حالتند و جنایت‌هاشان ذره‌ای از شکوه و عزت و کرامت خاندان وحی نکاسته است.

 

پي‌نوشت‌ها:

1- و لله العزة و لرسوله و للمومنین (منافقون، آیه 8).

2- میزان الحکمة، ج 6، ص 288 .

3- تحریر الوسیله، امام خمینی، ج 1، ص 104 .

4- مقتل خوارزمی، 184 .

5- ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 98 (چاپ انتشارات اسلامی).

6- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 432 .

7- الا و ان الدعی بن الدعی... (ن، ص 423).

8- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68 .

9- همان.

10- بحارالانوار، ج 45،  238 .

11- اعیان الشیعه، ج 1، ص 581 .

12- بحارالانوار، ج 44، ص 391؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 600 .

13- وقعة الطف، ص 243 .

14- حیاة الامام حسین بن علی، ج 3، ص 380.

 

منبع:

پيام‌هاي عاشورا، جواد محدثي .





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

نقش جهاد با نفس در كربلا

عاشورا

برتر و دشوارتر از جهاد با دشمن بیرونی، مبارزه با تمنیات نفس و کنترل هوای نفس و خشم و شهوت و حب دنیا و فدا کردن خواسته‌های خویش در راه «خواسته خدا» است.

این خودساختگی و مجاهده با نفس، زیربنای جهاد با دشمن بیرونی است و بدون آن، این هم بی‌ثمر یا بی‌ثواب است؛ چون سر از ریا، عُجب، غرور، ظلم و بی‌تقوایی در می‌آورد.

کسی که در «جبهه درونی» و غلبه بر هوای نفس، پیروز باشد، در صحنه‌های مختلف بیرون نیز پیروز می‌‌شود و کسی که تمنیّات نفس خویش را لجام گسیخته و بی‌مهار، برآورده سازد، نفس سرکش انسان را بر زمین می‌زند و به تعبیر حضرت علي علیه‌السلام او را به آتش می‌افکند. (1)

در صحنه عاشورا، کسانی حضور داشتند که اهل جهاد با نفس بودند و هیچ هوا و هوسی در انگیزه آنان دخیل و شریک نبود. از همین رو، بر جاذبه‌های مال، مقام، شهوت، عافیت و رفاه، ماندن و زیستن، نوشیدن و کامیاب شدن و ... پیروز شدند.

عمرو بن قرظه انصاری، از شهدای کربلا، در جبهه امام حسین علیه‌السلام بود و برادرش «علی بن قرظه» در جبهه عمر سعد. (2) اما خودساختگی او سبب شد که هرگز محبت برادرش، سبب سستی در حمایت از امام نشود و دلیرانه در صف یاران امام، ایستادگی و مبارزه کند.

محمد بن بُشر حَضرمی در سپاه امام بود. فرزندش در مرز «ری» اسیر شده بود. با این که امام به او رخصت داد که کربلا را ترک کند و در پی آزاد کردن فرزند اسیرش برود او كه مساله «علاقه به فرزند» را در راه هدفی دینی، حل کرده بود. «حاضر نشد امام را ترک کند» و وفا نشان داد. (3)

نافع بن هلال، شهیدی دیگر از عاشوراییان بود. نامزد داشت و هنوز عروسی نکرده بود. در کربلا هنگامی که می‌خواست برای نبرد به میدان رود، همسرش دست به دامان او شد و گریست. این صحنه کافی بود که هر جوانی را متزلزل کند، و انگیزه جهاد را از او سلب کند. با آن که امام حسین علیه‌السلام نیز از او خواست که شادمانی همسرش را بر میدان رفتن ترجیح دهد، بر این محبت بشری غلبه یافت و گفت: ای پسر پیامبر! اگر امروز تو را یاری نکنم، فردا جواب پیامبر را چه بدهم؟ آنگاه به میدان رفت و جنگید تا شهید شد. (4)

در یکی از شب‌های عطش در کربلا، نافع بن هلال همراه جمعی برای آوردن آب برای خیمه‌های امام، به فرات رفتند. نگهبانان فرات گفتند: می‌توانید خودت آب بخوری ولی حق نداری برای امام، آب ببری. نافع گفت: محال است که حسین و یارانش تشنه باشند و من آب بنوشم! (5)

عاشورا

در کربلا، عبدالله پسر مسلم بن عقیل، به میدان رفت و جنگید. بنا به نقلی، امام به او فرمود: شهادت پدرت مسلم برای خانواده شما بس است، دست مادرت را بگیر و از این معرکه بیرون روید. گفت: به خدا سوگند، من از آنان نیستم که دنیا را بر آخرت برگزینم. (6)

عباس بن علی علیهماالسلام روز عاشورا، وقتی تشنه‌لب وارد شریعه فرات شد، دست به زیر آب برد اما با یاد‌آوری تشنگی امام و اهل‌بیت، آب را بر روی آب ریخت و ننوشید و تشنه بیرون آمد. (7)

این نمونه‌ها هر کدام جلوه‌ای از پیروزی عاشوراییان را در میدان «جهاد نفس» نشان می‌دهد. یکی عُلقه به فرزند یا همسر را در پای عشق به امام، ذبح می‌کند، یکی تشنگی خود را در مقابل عطش امام، نادیده می‌گیرد، دیگری بر زندگی خود پس از امام، خط بطلان می‌کشد، و یکی هم اجازه نمی‌دهد که درد و داغ شهادت پدر بر انجام وظیفه و ادای تکلیف، مانعی ایجاد کند.

وقتی بر عباس بن علی و برادرانش، پیشنهاد «امان‌نامه» می‌دهند و آنان نمی‌پذیرند، وقتی امام به یارانش از شهادت در آینده خبر می‌دهد ولی آنان حاضر به تنها گذاشتن امام نمی‌شوند، وقتی هانی را در کوفه، تحت فشار قرار می‌دهند تا مسلم بن عقیل را تحویل دشمن دهد؛ او شهادت را می‌پذیرد ولی مسلم را تحویل نمی‌دهد، وقتی امام حسین علیه‌السلام در عاشورا دست به نبرد نمی‌زند و مقاومت می‌کند تا آغازگر جنگ نباشد، (8) وقتی مسلم بن عقیل در خانه هانی، به خاطر یادآوردن حدیث پیامبر که از ترور غافلگیرانه و از روی نیرنگ منع می‌کند، از نهانگاه بیرون نمی‌آید تا ابن زیاد، خانه هانی را ترک می‌کند، (9) وقتی زینب کبری علیهاالسلام به خاطر دستور برادر، آن همه داغ و مصیبت را تحمل می‌کند و گریبان چاک نمی‌‌دهد، (10) وبسیاری از اینگونه صحنه‌ها و حادثه‌ها، همه نشانه‌ «جهاد با نفس» یاران و همراهان امام حسین علیه‌السلام در نهضت عاشورا است.

عاشورا

درس عاشورا این است که کسانی قدم در میدان مبارزه با ستم بگذارند که نیت‌هایشان خالص باشد، هوای نفس نداشته باشند، میل به قدرت‌طلبی و شهرت و ریاست‌خواهی و تعلقات دنیوی و محبت دنیا را در وجود خود از بین برده باشد تا بتوانند در خط مبارزه، ثبات قدم و استقامت داشته باشند، وگرنه، خوف رها کردن مبارزه و هدف و خطر افتادن در دام و دامن نفس اماره باقی است.

امام حسین علیه‌السلام از ویژگی‌های پیشوای صالح، این را می‌داند که پایبند دین حق باشد و خود را وقف خدا و راه او کرده باشد؛ «الدائنُ بدین الحقِّ و الحابسُ نفسَهُ علی ذاتِ الله.» (11)

امام خميني (ره) می‌فرماید:

باید خودتان را بسازید تا بتوانید قیام کنید، خود ساختن به این که تبعیت از احکام خدا کنید. (12)

تا در بند خویشتن خویش و هواهای نفسانی خود باشید، نمی‌توانید «جهاد فی سبیل‌الله» و دفاع از «حریم الله» نمایید. (13)

شهدای عاشورا، همه مجاهدان با نفس بودند. پیامشان به آیندگان نیز همین است.

 

پي‌نوشت‌ها:

1- نهج‌البلاغه، خطبه 16.

2- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 442.

3- اعیان الشیعه، ج 1، ص 601.

4- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 447.

5- همان، ص 386.

6- معالی‌السبطین، ج 2، ص 402.

7- بحارالانوار، ج 45، ص 41.

8- ارشاد، ج 2، ص 96، (چاپ آل البیت).

9- وقعة الطف، ص 114.

10- همان، ص 200.

11- ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 39 (چاپ آل‌‌‌‌البیت)

12- کلمات قصار، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 66.

13- کلمات قصار، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 75.

 

منبع:

پيام‌هاي عاشورا، جواد محدثي .





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

عمل به تکلیف‌ در واقعه كربلا

عاشورا

مکتبی بودن یک مسلمان را از اینجا می‌توان شناخت که در همه ابعاد زندگی و کارهای فردی و اجتماعی، نسبت به آنچه «وظیفه دینی» است، متعبد و عامل باشد. تکلیف در شرایط مختلف فرق می‌کند. ممکن است مطابق خواسته قلبی انسان باشد یا مخالف، مورد پسند مردم باشد یا نه. مسلمان چون در برابر خداوند تعهد سپرده است، عملکرد او نیز باید طبق خواسته او باشد و هیچ ‌چیز را فدای «عمل به تکلیف» نکند. در این صورت، هر چند به ظاهر شکست هم بخورد، پیروز است؛ چون در انجام وظیفه کوتاهی نکرده است.

فرهنگ «عمل به تکلیف» وقتی در جامعه و میان افرادی حاکم باشد، همواره احساس پیروزی می‌کنند. به تعبیر قرآن کریم به «اِحدی الحُسنَیَين» (1) دست می‌یابند و در مبارزات هم چه کشته شوند چه به پیروزی نظامی و سیاسی برسند، هر دو صورت برای آنان خوب است.

 امام حسین علیه‌السلام فرموده است:

«اَرجُو اَن یَکونَ خَیراً ما ارادَ اللهُ بِنا، قُتِلنا اَم ظَفِرنا» ؛ امیدوارم آنچه خدا برای ما اراده فرموده است، خیر باشد، چه کشته شویم، چه پیروز گردیم.

 

امامان شیعه، در شرایط مختلف اجتماعی طبق تکلیف عمل می‌کردند. حادثه عاشورا نیز یکی از جلوه‌های عمل به وظیفه بود و تکلیف را هم اقتضای شرایط و شناخت زمینه‌ها تعیین می‌کرد، البته در چهارچوب کلی دین و معیارهای قرآنی. فریاد یا سکوت، قیام یا قعود امامان نیز تابع همین تکلیف بود.

امام حسین علیه‌السلام، امام بر حق بود و خلافت و رهبری را حق خود می‌‌دانست، ولی در برنامه‌ای که به اهل بصره نوشت، فرمود: قوم ما حکومت را برای خود برگزیدند و ما به خاطر آن که تفرقه امت را خوش نداشتیم به آن رضایت دادیم، در حالی که ما خاندان پیامبر می‌دانیم که ما به خلافت و رهبری، شایسته‌تر از کسانی هستیم که آن را بر عهده گرفته‌اند. (2) همان حسین بن علی‌ علیهما‌السلام که یک لحظه هم حکومت یزید را تحمل نکرد، ده سال در حکومت معاویه زیست و دست به قیام نزد، چرا که تکلیف امام در این دو دوره، متفاوت بود. تعبد یک مسلمان به «حکم دین» بسیار مقدس و ستودنی است. در ایامی که مسلم بن عقیل در کوفه و در خانه هانی پنهان بود، روزی «ابن زیاد» به عنوان عیادت هانی به خانه او آمد. نقشه ترور ابن زیاد را کشیده بودند، ولی مسلم برای اجرای برنامه از نهانگاه بیرون نیامد و ابن زیاد از خانه بیرون رفت. وقتی پرسیدند چرا او را نکشتی؟ گفت: دو چیز سبب شد؛ یکی این که هانی خوش نداشت که قتل در خانه او انجام گیرد، دیگر آن که به یاد حدیث پیامبر افتادم که «ایمان، بازدارنده ترور است.» (3)

امام حسین علیه‌السلام وقتی می‌خواست از مکه به سوی کوفه بیرون آید، بعضی از اصحاب، از جمله ابن عباس او را نصیحت می‌کردند که رفتن به سمت عراق، صلاح نیست. ولی امام حسین‌ علیه‌السلام به او فرمود: با آن که می‌دانم تو از روی خیرخواهی و شفقت چنین می‌گویی، اما من تصمیم خود را گرفته‌ام. (4) در منزل «صفاح» نیز پس از ملاقات با فرزدق و گزارش او به امام از اوضاع نامطمئن کوفه، حضرت سخن زیر را فرمود و سپس به حرکت خود ادامه داد:

اگر قضای الهی بر همان چه که دوست می‌داریم نازل شود، خدا را بر نعمت‌هایش سپاس می‌گوییم و از او برای ادای شکر، کمک می‌خواهیم و اگر تقدیر الهی میان ما و آنچه امید داریم مانع شد، پس کسی که نیتش حق و درونش تقوا باشد، از حق تجاوز نکرده است. (5)

اینها همه نشان دهنده آن است که امام، خود را بر انجام تکلیف مهیا کرده بود، نتیجه هر چه که باشد، راضی بود. وقتی دو نفر از سوی والی مکه برای ايشان امان‌نامه آوردند تا از ادامه این سفر بازش دارند، حضرت فرمود: در خواب، پیامبر خدا را دیدم و به چیزی فرمان یافتم که در پی آن خواهم رفت، به زیانم باشد یا به سودم ... «اُمِرتُ فیها بِاَمرٍ اَنَا ماضٍ لهُ، عَلیَّ کانَ اَولی.» (6)

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

صبر و استقامت در كربلا

کربلا

برای مقابله با فشارهای درونی و بیرونی و غلبه بر مشکلات در راه رسیدن به هدف، پایداری و استقامت لازم است. بدون صبر، در هیچ کاری نمی‌توان به نتیجه مطلوب رسید. برای این که مصیبت‌های وارده و دشواری‌های راه، انسان را از پای در نیاورد، باید صبور بود. صبر، دعوت دین در همه مراحل است و در عاشورا نیز با این جلوه عظیم روحی رو به رو هستیم و آنچه حماسه کربلا را به اوج ماندگاری و تاثیرگذاری و فتح معنوی رساند، روحیه مقاومت امام حسین علیه‌السلام و یاران و همراهان او بود.

امام از آغاز، نیروهایی را به همراهی طلبید که مقاوم باشند. در یکی از منزلگاه‌های میان راه فرمود:

«ایها الناس! فَمَن کانَ مِنکُم یَصبِرُ علی حَدِّ السَّیفِ و طَعنِ الاسِنَّةِ فَلیَقُم مَعَنا و اِلا فَلیَنصَرِف عَنّا.» (1)

ای مردم! هر کدام از شما که تحمل تیزی شمشیر و زخم و ضربت نیزه‌ها را دارد همراه ما بماند، و الا باز گردد!

با توجه به این که صحنه کارزار، همراه با زخم و ضربه و مرگ و تشنگی و درگیری و اسارت و صدها خوف و خطر است، امام حسین علیه‌السلام شرط همراهی را «صبر» دانست، تا یاران صبورش تا نهایت کار، بمانند. شعار ایستادگی در خطبه‌های امام و رجزهای آن حضرت و دیگر شهداء دیده می‌شود. از سفارش‌های اکید امام به همرزمان و خواهر خویش و دیگر زن‌ها و دختران حاضر در صحنه، به ویژه در مرحله پس از شهادت، موضوع صبر بود.

روز عاشورا، در خطبه‌ای به یاران خویش فرمود:

«صَبراً بَنیِ الکِرام! فَما المَوتُ الاّ قَنطرةٌ تَعبُرُ بِکم عَنِ البُوُسِ و الضَّراءِ اِلی الجَنانِ الواسِعَةِ و النَّعیمِ الدّائمَةِ» (2)؛

صبر و مقاومت کنید، ای بزرگ زادگان! چرا که مرگ، تنها یکی است که شما را از رنج و سختی عبور می‌دهد  و به سوی بهشت گسترده و نعمت‌های همیشگی می‌رساند.

در توصیه‌ای که حضرت خطاب به خانواده خود داشت فرمود بنگرید، هرگاه که من کشته شدم، به خاطر من گریبان خود را چاک ندهید و صورت مخراشید. (3)

کربلا

روز عاشورا پس از نماز با یاران، باز هم دعوت به صبر داشت: «فَاتَّقوا اللهَ و اصبِروا.» (4) یاران نیز در رجزهای خویش شعار مقاومت و پایداری سر می‌دادند. خالد بن عمر، می‌گفت: ای بنی قحطان! برای کسب رضای رحمان و رسیدن به مجد و عزت صبر کنید. سعد بن حنظله چنین رجز می‌خواند:

صبراً علی الاسیافِ و الاسِنَّه    صبراً عَلیها لِدُخُولِ الجَنَّه (5)

برای رسیدن به بهشت، بر شمشیرها و نیزه‌ها صبر می‌کنم.

از زمزمه‌های عرفانی خود آن حضرت در واپسین دم حیات نیز که بر زمین افتاده بود، همین صبر بر قضای الهی به گوش می‌رسید: «صَبراً عَلی قَضائکَ یا ربِّ، لا اِلهَ سِواکَ... صَبراً عَلی حُکمِکَ یا غِیاثَ مَن لا غِیاثَ لَهُ.»

کسی که صبر داشته باشد، هم تحمل درد و مصیبتش بیشتر می‌شود و هم به دیگران روحیه می‌دهد. حضرت علی علیه‌السلام فرموده است: «اَلصبرُ یُهَوِّنُ الفَجیعَةَ» (6)؛ مقاومت، فاجعه و حادثه ناگوار را آسان و قابل تحمل می‌کند.

سخت‌ترین ضربه‌های روحی و مصیبت شهادت فرزندان و یاران، بر امام حسین‌ علیه‌السلام وارد شد. ولی در همه آنها خود را نباخت و مقاومت و ایستادگی کرد و تن به تسلیم و ذلت نداد. جملات آن حضرت در مورد صبر بر داغ عزیزان و شهادت همراهان بسیار است و از آغاز نیز خود را برای تحمل این پیشامدها آماده کرده بود. هنگام خروج از مکه در خطبه‌ای که خواند و اشاره به آینده حوادث و پیشگویی شهادت خویش داشت، فرمود: «نَصبِرُ عَلی بَلائهِ و یُوَفّینا اُجُورَ الصّابِرین» (7)؛ ما به رضای خدا رضاییم، بر بلای او صبر می‌کنیم، او نیز پاداش صابران را به ما می‌دهد. در شب عاشورا به خواهرش زینب و دیگر بانوان توصیه فرمود: این قوم، جز به کشتن من راضی نمی‌شوند، اما من شما را به تقوای الهی و صبر بر بلا و تحمل مصیبت وصیت می‌کنم. جدمان همین را وعده داده و تخلفی در آن نیست. (8)

روز عاشورا، حضرت علی‌اکبر را به تحمل و مقاومت در برابر تشنگی فرا خواند «اِصبِر یا حَبیبی ...» (9) و نیز فرزند امام حسن را نیز که پس از نبردی، تشنه خدمت امام آمد و آب طلبید، به صبر دعوت کرد «یا بُنیَّ اِصبِر قَلیلاً.» (10)

پس از شهادت قاسم، عموزادگان و اهل‌بیت خود را به صبر دعوت کرد؛ «صَبراً یا بَنی عُمُومَتی، صَبراً یا اَهلَ بَیتی.» (11) در آخرین وداع، دخترش سکینه را نیز به صبر بر تقدیر الهی و زبان نگشودن به شکوه و اعتراض دعوت کرد: «فَاصبِری عَلی قَضاءِ اللهِ و لا تَشتَکی.» (12)

از زمزمه‌های عرفانی خود آن حضرت در واپسین دم حیات نیز که بر زمین افتاده بود، همین صبر بر قضای الهی به گوش می‌رسید: «صَبراً عَلی قَضائکَ یا ربِّ، لا اِلهَ سِواکَ... صَبراً عَلی حُکمِکَ یا غِیاثَ مَن لا غِیاثَ لَهُ.» (13)

در بازماندگان یک مصیبت نیز، داشتن صبر و از کف ندادن قرار و اختیار و تسلیم تقدیر الهی بودن و به حساب خدا گذاشتن، هم پاداش بزرگ دارد، هم تحمل داغ شهادت و فقدان عزیزان را آسان می‌سازد، به خصوص آنجا که ایمان یک بازمانده بالا باشد و اجر خویش را با بی‌صبری و اعتراض، از بین نبرد. عبدالله بن جعفر (همسر حضرت زینب) که در مدینه مانده بود، دو فرزندش در کربلا در رکاب امام حسین عليه السلام شهید شدند. برخی به او زخم زبان می‌زدند. اما او با ایمان و صبر والا، داغ دو جوان را تحمل می‌کرد و می‌گفت: آنچه شهادت این دو فرزند را بر من آسان و قابل تحمل می‌سازد آن است که آن دو، در کنار برادرم و پسر عمویم حسین بن علی علیهما‌السلام کشته شدند، در حالی که نسبت به او مواسات و از جان گذشتگی نشان دادند و در کنار او صبر و مقاومت کردند. (14)

صبر و پایداری شهدای کربلا و بازماندگان آنان به عنوان یک «مقام» و خصلت برجسته و ارزشمند به ثبت رسید. در زیارتنامه‌های آن شهدا، از آنان به عنوان مجاهدانی که صابر بودند یاد شده است. در زیارت امام حسین علیه‌السلام عرض می‌کنیم: «فجاهَدُهُم فیکَ صابِراً مُحتَسِباً حَتی سُفِکَ فی طاعَتِکَ دَمُهُ.» (15)

درباره حضرت عباس علیه‌السلام درخواست اجر الهی برای او به خاطر صبر و احتساب (تحمل سختی‌ها به خاطر خدا و به حساب او و خالصانه) مطرح است. (16) و نیز این تعبیر که «فَنِعمَ الصابِرُ المُجاهِدُ المُحامِی النّاصِر... .» (17)

کربلا

حادثه کربلا آموزگار مقاومت است و فهرمانان عاشورا، الهام دهندگان صبوری و شکیبایی، و خانواده‌های شهدا نیز از صبر زینب کبری صبوری آموختند و پدران و مادران و همسران. داغ جوانان خویش را با الهام از کربلا تحمل کردند.

امام امت، در ترسیم صبر و مقاومت مردم ایران در برابر حملات دشمن به شهرها، از صبر و پایداری آنان ستایش کرده، می‌فرماید:

مبارک باد بر خانواده‌های عزیز شهدا، مفقودین و اسرا و جانبازان و ملت ایران که با استقامت و پایداری و پایمردی خویش به بنیانی مرصوص مبدل گشته‌اند که نه تهدید ابرقدرت‌ها آنان را به هراس می‌افکند و نه از محاصره‌ها و کمبودها به فغان می‌آیند... زندگی با عزت را در خیمه مقاومت و صبر، بر حضور در کاخ‌های ذلت و نوکری ابرقدرت‌ها و سازش و صلح تحمیلی ترجیح می‌دهند.(‌‌18)

 

پي‌نوشت‌ها:

1- ینابیع المودة، ص 406 .

2- نفس المهموم، ص 135 .

3- لهوف،  ص81 .

4- بحارالانوار ج 45، ص 89 .

5- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 101 .

6- غرر الحکم.

7- بحارالانوار، ج 44، ص 367 .

8- موسوعة کلمات الامام حسین، ص 400 .

9- بحارالانوار، ج 45، ص 45 .

10- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 45 .

11- همان، ص 465 .

12- همان، ص 490 .

13- مقتل الحسین، مقرم، ص 357.

14- یهون علی المصاب بهما انهما اصیبامع اخی و ابن عمقی مواسین له، صابرین معه (وقعة الطف، ص 274)

15- مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 468 .

16- همان، زیارت حضرت عباس علیه‌السلام، ص 435 .

17- همان، ص 436 .

18- صحیفه نور، ج 2، ص 59 .

 

منبع:

پيام‌هاي عاشورا، جواد محدثي .





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

جلوه توکل در كربلا

امام حسین

داشتن تکیه‌گاهی قدرتمند و استوار در شداید و حوادث، عامل ثبات قدم و نهراسیدن از دشمنان و مشکلات است. توکل، تکیه داشتن بر نیروی الهی و نصرت و امداد اوست. قرآن کریم دستور می‌دهد که مومنان تنها بر خدا تکیه کنند و در روایات اسلامی آمده است که هر کس به غیر خدا اتکاء و پشت‌گرمی داشته باشد، خوار و ضعیف می‌شود.

امام حسین علیه‌السلام  در آغاز حرکت خویش از مدینه، تنها با توکل بر خدا این راه را برگزید و هنگام خروج از مکه به سوی کوفه، گرچه برای پاسخ‌گویی به دعوت‌نامه‌های کوفیان آهنگ آن دیار کرد، ولی باز هم تکیه‌گاهش خدا بود، نه نامه‌ها و دعوت‌های مردم کوفه. به همین جهت نیز وقتی میان راه خبر بی‌وفایی مردم و شهادت مسلم بن عقیل را شنید، باز نگشت و برای انجام تکلیف با توکل بر خدا، راه را ادامه داد.

حتی توکلش بر یاران همراهش هم نبود. از این رو از آنان نیز خواست که هر کس می‌خواهد برگردد. با این توکل بود که هیچ پیش‌آمدی در عزم او خلل وارد نمی‌کرد در وصیتی که به برادرش محمد حنفیه در آغاز حرکت از مدینه داشت، ضمن بیان انگیزه و هدف خویش از این قیام، در پایان فرمود:

«ما توفیقي الا بالله، علیه توکلت و الیه انیب.» (1)

وقتی در منزل خزیمیّه حضرت زینب علیهاالسلام شعری را از هاتفی شنید که خبر از سرانجام مرگ برای کاروان می‌داد، نگرانی خویش را به امام ابراز کرد. حضرت فرمود: «خواهرم! آنچه تقدیر است، خواهد شد.» (2)

در منزل بیضه، در یک سخنرانی که خطاب به اصحاب خود و سربازان حُر انجام داد، ضمن انتقاد از پیمان‌شکنی کوفیان و نیرنگ آنان که به او نامه نوشته بودند، فرمود: «و سَیُغنیِ اللهُ عَنکُم» (3) و از نصرت آنان اظهار بی‌نیازی کرد و چشم به خداوند دوخت.

صبح عاشورا با شروع حمله دشمن به اردوگاه امام، آن حضرت در نیایشی به درگاه خدا، این اتکال و اعتماد به پروردگارش را در هر گرفتاری و شدت و پیشامد سخت چنین بیان کرد:

«اللهمَّ انتَ ثِقَتی فی کُلّ کَربٍ و انتَ رَجائی فی کلّ شِدةٍ و انتَ لی فی کُلِّ اَمرٍ نَزَلَ بی ثِقَة و عُدة... »(‌‌‌4)

و خدا را هم به عنوان عامل پشت گرمی و اطمینان نفس (ثقه) و هم نیروی حمایتگر و پشتیبان خویش (عُدّه) خواند و اینگونه مناجات در صحنه درگیری و آستانه شهادت، جز از روح‌های متوکل بر نمی‌آید. در سخنرانی‌های دیگری که خطاب به سپاه کوفه داشت، با تلاوت آیاتی که متضمن ولایت و نصرت الهی نسبت به صالحان است، توکل خویش را بر خدا ابراز نمود: «انّ وَلییَّ ‌اللهُ الّذی نَزَّلّ الکتابَ و هو یَتَولّی الصالحینَ.» (5)

قمر بنی هاشم

امام حسین علیه‌السلام  در آغاز حرکت خویش از مدینه، تنها با توکل بر خدا این راه را برگزید و هنگام خروج از مکه به سوی کوفه، گرچه برای پاسخ‌گویی به دعوت‌نامه‌های کوفیان آهنگ آن دیار کرد، ولی باز هم تکیه‌گاهش خدا بود، نه نامه‌ها و دعوت‌های مردم کوفه. به همین جهت نیز وقتی میان راه خبر بی‌وفایی مردم و شهادت مسلم بن عقیل را شنید، باز نگشت و برای انجام تکلیف با توکل بر خدا، راه را ادامه داد.

و در خطبه‌ای در روز عاشورا، جمله «انّی تَوکلتُ عَلی اللهِ رَبّی و ربُّکُم» را بیان کرد که شاهد دیگری بر این روحیه و باور است. (6)

در طول راه نیز در برخورد با ضحّاک بن عبدالله مشرقی، وقتی وی آمادگی کوفیان را برای جنگ با سیدالشهدا علیه‌السلام  اعلام کرد، تنها پاسخ امام این بود:

«حَسبیَ ‌اللهُ و نِعمَ الوَکیل» (7)

این خصلت برجسته در آخرین لحظات حیات حضرت نیز همراه او بود. وقتی زخمی و نیزه خورده بر زمین افتاده بود. در آن مناجات بلند و عارفانه با معبود خویش از این توکل بر ذات قادر متعال دم می‌زد:

«اَستَعینُ بِکَ ضَعیفاً و اَتَوکَّلُ عَلیکَ کافیاً.» (8)

این روحیه توکل بر خدا، هم در آغاز بیرون آمدن از مدینه، در وصیت نامه‌اش به محمد حنفیه به چشم می‌خورد، هم در واپسین لحظات حیات در قتلگاه، توکل در مبدا و نهایت در طول این راه و در اوج شداید و بحران‌های پیش آمده ... در عین حال همه مقدمات لازم و تمهیدات شایسته را نیز در جریان نهضت فراهم ساخته بود، تا توکلش جدای از عمل و استفاده از امکانات در راه هدف نباشد؛ و این است مفهوم راستین توکل!

 

پي‌نوشت‌ها:

1- بحارالانوار، ج 44، ص 330.

2- المقضی هوکائن (موسوعة کلمات الامام الحین، ص 342).

3- موسوعة کلمات الامام حسین، ص 361.

4- ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 96.

5- اعراف، آیه 196.

6- بحارالانوار، ج 45، ص 9.

7- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 378.

8- مقتل الحسین، مقرم، ص 357.

 

منبع:

پيام‌هاي عاشورا، جواد محدثي .





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

ایثار در كربلا

عاشورا

ایثار، مقدم داشتن دیگری بر خود است، چه در مسائل مالی و چه در موضوع جان. این صفت نیک یکی از خصلت‌های ارزشمند اخلاقی است که در قرآن کریم و روایات، مورد ستایش فراوان است و از وارستگی انسان از «خودخواهی» سرچشمه می‌گیرد. قرآن از مومنانی یاد می‌کند که با آن که خودشان نیازمندند، دیگران را بر خویشتن مقدم می‌دارند: «و یُوثِروُنَ عَلی اَنفُسِهِم وَ لَو کانَ بِهِم خَصاصَةٌ. (1)

گذشتن از خواسته‌های خود و نیز چشم پوشیدن از آنچه مورد علاقه انسان است، به خاطر دیگری و در راه دیگری «ایثار» است. اوج ایثار، ایثار خون و جان است. ایثارگر، کسی است که حاضر باشد هستی و جان خود را برای دین خدا فدا کند، یا در راه رضای او از تمنیّات خویش بگذرد.

در صحنه عاشورا، نخستین ایثارگر، سیدالشهدا علیه‌السلام بود که حاضر شد فدای دین خدا گردد و رضای او را بر همه چیز برگزید و از مردم نیز خواست کسانی که حاضرند خون خود را در این راه نثار کنند، و با او همسفر کربلا شوند. (2)

اصحاب آن حضرت نیز، هر کدام ایثارگرانه جان فدای امام خویش کردند. در طول حوادث عاشورا نیز صحنه‌های زیبایی از ایثارگری دیده می‌شود.

وقتی نیروهای ابن زیاد، آگاه شدند که مسلم بن عقیل در خانه‌ هانی بن عروه است، هانی را احضار کردند و از او خواستند که مسلم را تسلیم آنان کند. او می‌توانست با سپردن مسلم به دست آنان، جان خویش را نجات بخشد، اما حاضر شد در راه مسلم کشته شود ولی او را تسلیم نکند. در مقابل درخواست تهدید‌آمیز آنان گفت:

 «به خدا سوگند، اگر تنها و بی‌یاور هم بمانم، هرگز او را تسلیم شما نخواهم کرد، تا آن که در راه حمایت از او بمیرم!» (3)

وقتی مسلم بن عقیل را به دارالاماره بردند، پس از گفت و گوهای تندی که رد و بدل شد و تصمیم به کشتن او گرفتند، مسلم گریست. یکی از حاضران گفت: کسی که در پی چنین خواست‌هایی باشد نباید گریه کند (و باید پیش‌بینی این روزها را هم بکند) مسلم گفت: بر خودم گریه نمی‌کنم، بلکه براي حسین علیه‌السلام و خانواده او می‌گریم. (4)

این نیز ایثارگری او را  نشان می‌دهد که در آستانه شهادت، اگر هم گریه می‌کند نه بر حال خویش، که بر حسین می‌گرید که طبق گزارش او از وضع کوفه، روی به این شهر پرنیرنگ و مردم پیمان شکن نهاده است.

‌‌‌‌‌‌وقتی امام حسین علیه‌السلام به فرزندان عقیل و مسلم بن عقیل فرمود که شهادت مسلم برایتان کافی است، شما صحنه را ترک کنید، یک‌صدا گفتند: به خدا سوگند چنین نخواهیم کرد. جان و مال و خانواده و هستی خود را فدای تو می‌کنیم و در رکابت می‌جنگیم تا شهادت. (5)

عاشورا

اظهارات ایثارگرانه یاران امام در شب عاشورا مشهور است؛ یک به یک برخاستند و آمادگی خود را برای جانبازی و ایثار خون در راه امام اظهار کردند. از آن همه سخن، این نمونه از کلام مسلم بن عوسجه کافی است که به امام عرض کرد:

«هرگز از تو جدا نخواهم شد. اگر سلاحی برای جنگ با آنان هم نداشته باشم، با سنگ با آنان خواهم جنگید تا همراه تو به شهادت برسم.» (6)

سخنان سعید بن عبدالله حنفی، زهیر بن قین و دیگران، جلوه‌های روشن و ماندگاری از این روحیه ایثارگری است. طبق نقلی سخن گروهی از آنان چنین بود: «به خدا قسم از تو جدا نخواهیم شد! جان‌هایمان فدای توست، تو را با ایثار خون، چهره و اعضای بدن حمایت می‌کنیم.» (7)

آری... خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست. حضرت زینب علیهما‌السلام عصر عاشورا هنگام حمله سپاه کوفه به خیمه‌ها و غارت اشیاء چون دید شمر با شمشیر آخته قصد کشتن امام زین‌العابدین را دارد، فرمود: او کشته نخواهد شد مگر آن که من فدای او شوم. (8)

پیشوای نهضت، به پشت‌گرمی حامیان ایثارگر، گام در مراحل دشوار و پرخطر می‌گذارد. اگر آمادگی پیروان برای ایثار مال و جان و گذشتن از راحتی و زندگی نباشد، رهبر تنها می‌ماند و حق، مظلوم و بی‌یاور. در انقلاب کربلا، امام و خانواده و یارانش دست از زندگی شستند، تا دین خدا بماند و کشته و اسیر شدند، تا حق زنده بماند و امت، آزاد شوند، و اصحاب شهید امام، تا زنده بودند، اجازه ندادند از بنی‌هاشم کسی به میدان رود و کشته شود. بنی‌هاشم هم تا زنده بودند، جان فدا کردند و در راه و رکاب امام به شهادت رسیدند و حسین بن علی علیه‌السلام شهید آخرین بود که وقتی به دشت کربلا نگریست، از آن همه یاران و برادران و اصحاب، کسی نمانده بود.

جلوه دیگری از ایثار، در کار زیبای حضرت ابوالفضل علیه‌السلام بود: ابتدا امان ابن زیاد را که شمر آورده بود رد کرد آنگاه در شب عاشورا اظهار کرد که هرگز از تو دست نخواهیم کشید، خدا نیاورد زندگی پس از تو را. روز عاشورا نیز وقتی با لب تشنه وارد شریعه فرات شد تا برای امام و کودکان تشنه آب آورد، پس از پر کردن مشک، دست زیر آب برد تا بنوشد، اما با یادآوری کام تشنه حسین علیه‌‌السلام، ایثارگری و وفای او اجازه نداد که آب بنوشد و امام حسین علیه‌السلام و کودکان تشنه باشند و تشنه‌کام، گام از فرات بیرون نهاد (9) و تشنه لب شهید شد. باز هم در اوج نیاز، آب ننوشیدن و به فکر نیاز دیگران بودن.

                             آب شرمنده ز ایثار عملدار تو شد    که چرا تشنه از او این همه بی‌تاب گذشت

سعید بن عبدالله، جلوه دیگری از ایثار را در کربلا به نمایش گذاشت و هنگام نماز خواندن امام، خود را سپر تیرهایی ساخت که از سوی دشمن می‌آمد. وقتی نماز امام به پایان رسید، او سیزده تیر بر بدن داشت و بر زمین افتاد و شهید شد. (10)

خصلت و صف عاشورایی را کسی دارد که حاضر باشد به خاطر خدا، در راه دیگری فداکاری کند و ایثارگری نماید.

 

پي‌نوشت‌ها:

1- حشر(59)، آیه 9 .

2- بحارالانوار، ج 44، ص 366/ حیاة الامام الحسین بن علی، ج 3، ص 48 .

3- والله لو لم اکن الا واحدا لیس لی ناصر لم ادفعه الیه حتی اموت دونه (وقعة الطف، ص 119) مقتل خوارزمی، ج 1، ص 205 .

4- مقتل خوارزمی ج 1، ص 211 .

5- همان .

6- وقعة الطف، ص 198 .

7- والله لا نفارقک و لکن انفسنا لک الفداء، نقیک بنحورنا و جباهنا و ایدینا... (همان، ص 199)

8- لا یقتل حتی اُقُتل دون (مقتل الحسین، مقوم، ص 387)

9- مقتل الحسین، مقرم، ص 336 .

10- همان، ص 304.

 

منبع:

پيام‌هاي عاشورا، جواد محدثي .





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

نقش وفا در كربلا

کربلا

وفا، پای‌بندی به عهد و پیمانی است که با کسی می‌بندیم. نشانه صداقت و ایمان انسان و مردانگی و فتوت اوست. وفا، هم نسبت به پیمان‌هایی است که با خدا می‌بندیم، هم آنچه با دوستان قول و قرار می‌گذاریم، هم عهدی که با دشمن می‌بندیم، هم تعهدی که به صورت نذر بر عهده خویش می‌گذاریم، هم‌ پیمان و بیعتی که با امام و ولی‌ّ امر می‌بندیم. وفای به عهد در همه این موارد، واجب است و نقض عهد و زیر پا گذاشتن پیمان و بی‌وفایی نسبت به بیعت و قرار دوستی و حقوق برادری نشان ضعف ایمان و از بدترین خصلت‌هاست. خداوند وفای به عهد را لازم شمرده است و از عهد، بازخواست خواهد کرد: «اَوفوُا بِالعَهدِ اِنَّ العَهدَ کانَ مَسوولا.» (1)

در آیات قرآن، به ستایش خداوند از کسانی که صادق الوعد و وفادار بودند مثل حضرت اسماعیل، و به نکوهش الهی از اشخاص و اقوامی که نقض عهد و پیمان‌شکنی کردند، برمی‌خوریم. حضرت علی‌ علیه‌السلام هم «وفا» را جزء گرامی‌ترین خصلت‌ها شمرده است: «اشرَفُ الخَلائِقِ الوَفاء.» (2) و در سخنی دیگر، وفای به عهد را از نشان‌های ایمان دانسته است: «مِن دَلائلِ الایمانِ الوَفاءُ بِالعَهد.» (‌3)

با این مقدمه، وقتی به صحنه عاشورا می‌نگریم، در یک طرف مظاهر برجسته‌ای از وفا را می‌بینیم و در سوی دیگر، نمونه‌های زشتی از عهدشکنی و بی‌وفایی و نقض پیمان و بیعت و زیر پا گذاشتن تعهدات را.

حتی از نقاط ضعفی که امام حسین علیه‌السلام برای معاویه بر می‌شمرد آن است که وی به هیچ یک از تعهداتی که نسبت به امام حسن مجتبی و سیدالشهدا علیهما‌السلام داشته است، وفا نکرد. (4)

از نقاظ ضعف مهم کوفیان نیز بی‌وفایی بود، چه بیعتی که با مسلم بن عقیل کردند و قول یاری دادند و تنهایش گذاشتند، چه نامه‌هایی که به امام حسین علیه‌السلام نوشته، وعده نصرت و یاری دادند، ولی در وقت لازم، نه تنها به یاری امام برنخاستند، بلکه در صف دشمنان او قرار گرفتند و آن نامه‌ها و عهدها و امضاهای خود را زیر پا گذاشتند.

امام حسین علیه‌السلام در منزل بیضه، در سخنی که با لشکریان حُر داشت، ضمن یا‌دآوری نامه‌نگاری‌ها و بیعتی که برای حمایت و یاری بسته بودند، می‌فرماید:

اگر اهل وفا به پیمان نیستید و عهد خویش را شکسته‌اید و بیعت مرا از گردن خود کنار نهاد‌ه‌اید، به جانم سوگند، این روش از شما کوفیان چندان ناشناخته و شگفت نیست، با پدرم، با برادرم و با پسر عمویم مسلم بن عقیل نیز همین کار را کردید... . (5)

در روز عاشورا نیز در خطابه‌ای پرشور و انتقاد‌آمیز، از بیعت و بیعت شکنی، از عهد و بی‌وفایی آنان یاد می‌کند و بر آن همه سست‌رایی و نامردی و زیر پا نهادن تعهدات، ملامتشان می‌کند. (6)

‌در مقابل این همه بی‌وفایی، خود امام حسین علیه‌السلام اهل وفا بود، یارانش تا پای جان وفاداری نشان دادند و به بیعت و تعهد نصرتی که با امام خویش بسته بودند، پایدار ماندند. مقام صدق وفای آن حضرت و یاران شهیدش، در روایات و زیارتنامه‌ها نیز مطرح شده است. به گوشه‌ای از آنها اشاره می‌شود:

شب عاشورا، سیدالشهدا وقتی با اصحاب خود صحبت می‌کند، وفای آنان را می‌ستاید:

«فَاِنّی لا اَعلَُم اَصحاباً اَوفی وَ لا خَیراً مِن اَصحابی...» (7) ؛ من با وفاتر و بهتر از اصحابم، اصحابی را نمی‌شناسم.

روز عاشورا، وقتی بر بالین مسلم بن عوسجه می‌آید، این آیه را می‌خواند:

«فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ و مِنهُم مَن یَنتَظِرُ و ما بَدَّلوُا تَبدیلاً» (8)؛ مردانی که بر عهد خویش با خدا صادق بودند، برخی‌شان به عهد وفا کرده و جان باختند، برخی هم منتظرند و عهد و پیمان را هیچ دگرگون نساخته‌اند.

پیام وفا، از عاشورا به وارثان این راه رسیده است، به عهدی که با خدا و خون شهیدان می‌بندند و بیعتی که با رهبری و مقام ولایت دارند، تا آخر عمر، وفادار می‌مانند و سختی‌های راه و جاذبه‌های دنیوی و سستی‌های همراهان، عاشوراییان را هرگز از تداوم راه باز نمی‌دارد.

وقتی حبیب بن مظاهر کنار مسلم آمد، به او بشارت بهشت داد. مسلم بن عوسجه در همان حال و در دم آخر به حبیب توصیه کرد که: «سفارش می‌کنم که از این مرد - اشاره به امام حسین - دست بر نداری و در راه او کشته شوی...» و جان باخت. (9)

آیه فوق را امام حسین علیه‌السلام بارها در این سفر، به یاد یارانی که در وفای به پیمان شهید شدند تلاوت می‌کرد و وفاداری آنان را می‌ستود. وقتی هنگام آمدن به طرف کربلا، خبر شهادت قیس بن مسهر را هم شنید، این آیه را خواند.

عباس بن علی و برادرانش، وفا نشان دادند و امان‌نامه دشمن را نپذیرفتند و در رکاب امام، به شهادت رسیدند.

یاران امام، با آن که امام بیعت خویش را از آنان برداشت، ولی به مقتضای وفا، در صحنه ماندند و عهد نشکستند. شهدای کربلا جان‌بازی در رکاب آن حضرت را وفای به عهد می‌دانستند و امضای خون بر پیمان خویش می‌زدند. عمرو بن قرظه، روز عاشورا خود را در برابر شمشیرها و تیرهای دشمن قرار می‌داد تا به امام آسیبی نرسد. آن‌قدر جراحت برداشت که بی‌تاب شد. رو به امام حسین علیه‌السلام کرد و پرسید: ای پسر پیامبر! آیا وفا کردم؟ فرمود: آری، تو در بهشت پیش روی منی و زودتر به بهشت می‌روی، سلام مرا به پیامبر برسان. (10)

در زیارت امام حسین علیه‌السلام خطاب به آن حضرت می‌گوییم:

«اَشهدُ اَنّکَ وَفَیتَ بِعَهدِ اللهِ و جاهَدتَ فی سَبیلهِ حَتّی اَتاکَ الیَقینُ» (11)؛ شهادت می‌دهم که تو به عهد خدا وفا کردی و تا رسیدن به یقین (و شهادت) در راه او جهاد کردی.

و نیز می‌‌گوییم:

«اَشهدُ انّکَ قد بَلّعتَ و نَصحتَ و وَفَیتَ و اَوفَیتَ و جاهَدتَ فی سَبیلِ ‌الله.» (12)

که اشاره به ابلاغ پیام و انجام نصیحت و وفای کامل و جهاد در راه خدا دارد.

در زیارت حضرت مسلم بن عقیل می‌خوانیم:

«و اشهدُ اَنّکَ وَفَیتَ بِعَهدِ الله» (13) که اشاره به عهد با خدا است و جان باختن در راه یاری حجت خدا.

و در زیارت عباس بن علی می‌گوییم:

«اشهدُ لکَ بِالتسلیمِ و التَصدیقِ و الوَفاءِ و النَّصیحةِ لِخَلَفِ النَّبی...» (14)

کربلا

که گواهی به اطاعت و تسلیم و تصدیق و وفا و خیرخواهی حضرت اباالفضل نسبت به فرزند پیامبر است و در همین زیارت، از خدا پاداش کامل‌تر کسانی را که به بیعت خویش وفا کرده و دعوت امام را پذیرفته و در اطاعت ولی‌ّ امر بوده‌اند، برای حضرت عباس مسالت می‌کنیم. این فداکاری‌های خونین و همراه با شهادت، همان عهدی بود که شب عاشورا با حجت خدا بستند و خطاب به امام حسین علیه‌السلام گفتند: به خدا سوگند هرگز از تو جدا نمی‌شویم، جانمان فدای جانت! با حنجرها و حلقوم‌ها و دست‌ها و چهره‌های خونین خویش از تو حمایت می‌کنیم، هر گاه کشته شدیم، به عهد خویش و آنچه بر عهده ماست، وفا کرده‌ایم: «... فَاِذا نَحنُ قُتِلنا، کُنّا وَ فَینا وَ قَضَینا ما عَلینا.» (15)

پیام وفا، از عاشورا به وارثان این راه رسیده است، به عهدی که با خدا و خون شهیدان می‌بندند و بیعتی که با رهبری و مقام ولایت دارند، تا آخر عمر، وفادار می‌مانند و سختی‌های راه و جاذبه‌های دنیوی و سستی‌های همراهان، عاشوراییان را هرگز از تداوم راه باز نمی‌دارد.

هر پیشوا و رهبری هم نیازمند یارانی با وفا است تا به اتکاء حمایت و صدق و وفایشان یک حرکت انقلابی و مبارزاتی را رهبری کند و به اهداف مورد نظر برساند.‌

 

پی‌نوشت‌ها:

1- اسراء، آیه 34 .

2- میزان الحکمه، ج 10، ص 602 .

3- همان، ص 603 .

4- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 278 .

5- همان، ص 361 به نقل از تاریخ طبری و کامل ابن اثیر.

6- بحارالانوار، ج 45، ص 8/ مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 110 و منابع بسیار دیگر.

7- موسوعة کلمات الامام الالحسین، ص 395 .

8- احزاب، آیه 23 .

9- مقتل خوارزمی، ج 2، ص 15،  لهوف، ص 46 .

10- اعیان الشیعه، ج 1، ص 605 .

11- مفاتیح‌الجنان، زیارت اربعین، ص 468 .

12- مفایتح‌الجنان، زیارات مطلقه امام حسین، ص 423 .

13- همان، زیارت مسلم بن عقیل، ص 402 .

14- همان، زیارت حضرت عباس، ص 434 .

15- وقعة الطف، ص 199.

 

منبع:

پيام‌هاي عاشورا، جواد محدثي .

 





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

نقش شجاعت در كربلا

کربلا

شجاعت آن است که انسان در برخورد با سختی‌ها و خطرها، دلی استوار داشته باشد. (1) بیشتر کاربرد این واژه، در مسائل مبارزات و جهاد و برخورد با حریف در نبرد و نهراسیدن از رویارویی با دشمن در جنگ‌ها است. این نیروی قلبی و صلابت اراده و قوت روح، سبب می‌شود که انسان هم از گفتن حق در برابر ظالمان نهراسد، هم هنگام نیاز به مقابله و نبرد بپردازد، هم از فداکاری و جانبازی نهراسد. در جایی که اغلب مردم می‌هراسند، شجاعت آن است که انسان علی‌رغم وجود زمینه‌های هراس، نترسد و خود را نبازد و با غلبه بر مشکلات، تصمیم‌گیری حق و درست داشته باشد.

شجاعت عاشوراییان ریشه در اعتقادشان داشت. آنان که به عشق شهادت می‌جنگیدند، از مرگ ترسی نداشتند تا در مقابله با دشمن، سست شوند. از این رو لشکریان دشمن پیوسته از برابرشان می‌گریختند. و چون یارای رزم فردی با این شجاعان را نداشتند، حمله عمومی به یک فرد می‌کردند، یا از دور، یاران امام را سنگباران می‌کردند.

همه رشادت‌ها و حماسه آفرینی‌های میدان‌های جهاد، مدیون دلیری شجاعان در نبرد بوده است و همه در هم شکستن ابهت طاغوت‌ها و قدرت‌های جابر نیز در شجاعت افراد مصمم در رویارویی با آنان نهفته است. نترسیدن از مرگ، یکی از مظاهر آشکار شجاعت است و همین عامل، امام حسین علیه‌السلام و یارانش را به نبرد عاشورا کشاند تا حماسه‌ای ماندگار بیافرینند.

وقتی امام از مکه به سمت کوفه حرکت می‌کرد و در طول راه کسانی با وی برخورد می‌کردند و با طرح اوضاع آشفته عراق و استیلای ابن زیاد بر مردم، او را از عواقب این سفر می‌ترساندند، شجاعت و بی‌باکی امام حسین علیه‌السلام از مرگ بود که این سفر را حتمی می‌ساخت. در برخورد با سپاه حُر فرمود:

«لَیسَ شَانی ‌شَانُ مَن یَخافُ المَوتَ»(2) ؛ شان و موقعیت من، موقعیت کسی نیست که از مرگ بهراسد.

در جایی دیگر فرمود که من نه دست ذلت به اینان می‌دهم و نه چون بردگان فرار یا اقرار می‌کنم.(‌‌‌‌‌3) سخن امام حسین علیه‌السلام و دیگر خاندان او در مواقع مختلف که «اَبِالمَوتِ تُخوّفُنی»؛ (آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟)  نشان‌ دهنده بی‌هراسی این خاندان از مرگ است.

خصلت شجاعت در بنی‌هاشم و خاندان پیامبر، زبانزد بود. امام سجاد علیه‌السلام نیز در سخنرانی شورانگیز خویش در مجلس یزید فرمود که به ما شش چیز داده شده و با هفت چیز از دیگران برتریم؛ و شجاعت را در زمره آنها بر شمرد: «اُعطینا العِلمَ و الحِلمَ و السَّماحَةَ و الشَّجاعَةَ ... .» (4)

بالاتر از همه اینها، شجاعتی است که امام حسین علیه‌السلام و اهل‌بیت او و یارانش در صحنه‌های مختلف عاشورا نشان دادند که خود کتابی مفصل می‌شود؛ مانند رشادتی که مسلم بن عقیل در کوفه هنگام نبرد از خود نشان داد یا شجاعت و رزم‌آوری یاران امام در میدان کربلا، آن ‌چنان بود که فریاد همه را برآورد و یکی از سران سپاه کوفه خطاب به سربازان فریاد زد: ای بی‌خردان احمق! می‌دانید با چه کسانی می‌جنگید؟ با شیران شرزه (تند و تيز و خشمگين)، با گروهی که مرگ آفرین‌اند. هیچ کدامتان به هماوردی آنان به میدان نروید که کشته می‌شوید! (5) دلاوری عبدالله بن عفیف ازدی در مقابل ابن زیاد و سپس درگیری‌اش با سپاه مهاجم به خانه‌اش و صدها نمونه ابن دلیری‌ها. دشمنان امام حسین علیه‌السلام و یاران شجاع او را اینگونه توصیف کرده‌اند: کسانی بر ما تاختند که پنجه‌هاشان بر قبضه شمشیرها بود، همچون شیران خشمگین بر سواره‌های ما تاختند و آنان را از چپ و راست تار و مار کردند و خود را در کام مرگ می‌افکندند... . (6)

عاشورا

شجاعت عاشوراییان ریشه در اعتقادشان داشت. آنان که به عشق شهادت می‌جنگیدند، از مرگ ترسی نداشتند تا در مقابله با دشمن، سست شوند. از این رو لشکریان دشمن پیوسته از برابرشان می‌گریختند. و چون یارای رزم فردی با این شجاعان را نداشتند، حمله عمومی به یک فرد می‌کردند، یا از دور، یاران امام را سنگباران می‌کردند. یکی از راویان حوادث کربلا به نام حمید بن مسلم درباره قوت قلب امام می‌گوید: به خدا سوگند! هیچ محاصره شده‌ای در انبوه مردم را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند و همچون حسین بن علی قوی‌دل و استوار و شجاع باشد. مردان دشمن، او را محاصره کرده بودند، او با شمشیر بر آنان حمله می‌آورد و همه از چپ و راست فرار می‌کردند. شمر چون چنین دید به سواره‌های خود فرمان داد تا به پشتیبانی نیروهای پیاده بشتابند و امام را از هر طرف تیرباران کنند: «واللهِ ما رایتُ مَکثُورا قَد قُتِلَ وُلدَهُ و اهلَ بیتهِ و اصحابهُ اربطُ جَاشاً و لا اَمضی جَناناً مِنهُ علیه‌السلام...» (7)

در زیارتنامه‌های متعدد، به صف شجاعت سیدالشهدا و یاران او اشاره شده است، از قبیل «بَطَلَ المُسلمین»، فُرسانُ الهَیجاء»، «لُیُوثُ الغابات» که آنان را به عنوان قهرمان مسلمانان، تک سواران نبرد، شیران بیشه شجاعت و ... ستوده‌اند. (8)

عاشورا الهام‌بخش شجاعت به مبارزان بوده است و محرم همواره روحیه شهامت و ظلم‌ستیزی به مردم می‌‌داده است. به تعبیر حضرت امام خميني: «ماه محرم ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد، ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطله بر جبهه ستمکاران و حکومت‌های شیطانی زد، ماهی که به نسل‌ها در طول تاریخ، راه پیروزی بر سر نیزه را آموخت... .» (9)

با توجه به این که مایه شهامت و شجاعت، در متن قیام عاشورا و در عمل و گفتار شهدای کربلا موج می‌زند، سزاوار است که این محتوا برای مردم، به ویژه جوانان بیشتر تشریح شود، تا علاوه بر اشکی که بر مظلومیت شهدای کربلا و شهادت حسین بن علی علیهما‌السلام می‌ریزند، از شجاعت آنان نیز درس بگیرند. یادآوری شجاعت روحی حضرت زینب عليهاالسلام در مواجهه با مشکلات و آن همه داغ و شهادت و نیز خطابه‌های آتشین او در کوفه و دمشق در مقابل جباران زمان، بانوان ما را نیز شجاع و دلیر بار می‌آورد.

 

پي‌نوشت‌ها:

1- مجمع‌البحرین، واژه «شجع».

2- احقاق الحق، ج 11، ص 601 .

3- بحارالانوار، ج 45، ص 6.

4- مقتل خوارزمی، ج 2، ص 69 .

5- وقعةالطف، ص 224 .

6- عنصر شجاعت، ج 1، ص 20 .

7- ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 111 .

8- زیارت امام حسین‌ علیه‌السلام در نیمه رجب، (مفاتیح‌الجنان، ص 441و 446).

9- صحیفه نور، ج 3، ص 225.

 

منبع:

پيام‌هاي عاشورا، جواد محدثي .





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
(تعداد کل صفحات:3)      [ 1 ]   [ 2 ]   [ 3 ]  

.: Weblog Themes By Rasekhoon:.