تشریح انگیزه های واقعه عاشورا، در حقیقت مبین مبانی فکری این اقدام الهی توسط امام حسین(ع) است این نوشتار کوتاه به تبیین و ارزیابی چند تفسیر بعضا متخالف از علل این قیام عاشورایی می پردازد.
تشریح انگیزه های واقعه عاشورا، در حقیقت مبین مبانی فکری این اقدام الهی توسط امام حسین(ع) است. استاد عادل ادیب دربارهی موضع امام حسین(ع) در قبال یزید و پس از مرگ معاویه ، نوشته است که امام(ع) چهارراه زیر را جهت انتخاب به شرح زیر در پیش روی داشت:
1. نخست بیعت با یزید، همانسان که پدرش با ابوبکر ، عمر و عثمان بیعت نمود.
2. خودداری از بیعت و باقی ماندن در مکه یا مدینه در حرم پیامبر(ص) تا خدا چه پیش آورد.
3. پناه بردن به یکی از نقاط جهان اسلام همانطور که محمد بن حنفیه توصیه میکرد که به یمن عزیمت فرماید و در آنجا به کمک دیگران ، جامعه ای اسلامی تشکیل دهد و از آن به بعد اعلام جدایی [خودمختاری] کند
4 . رد کردن بیعت و رفتن به کوفه و پذیرفتن دعوت کسانی که او را به کوفه دعوت میکردند و رسیدن به درجهی شهادت.
امام (ع) مجبور بود یکی از این چهار راه را برگزیند .
شایان ذکر است که پس از امتناع شدید امام (ع) از بیعت ، تضاد و مبارزهی شدید ایشان با دستگاه جور آغاز می شود. با اصرار فوق العادهی حکومت یزید مبنی بر ضرورت بیعت و انکار دائم امام (ع)، ایشان مجبور می شوند که به مکه مهاجرت کنند. پس از اقامت یکی دو ماهه در مکه با اطلاع مردم کوفه از این قضایا ، آنها امام را دعوت به کوفه می نمایند و آمادگی خویش را جهت بیعت و همراهی با وی اعلام می کنند. بدین ترتیب برخلاف تصور اشتباه برخی ، قیام امام حسین(ع) عامل دعوت مردم کوفه بود نه اینکه بعد از دعوت کوفیان ، امام(ع) قیام کرده باشد.
علامه شهید مطهری بر این باور است که در نهضت حسینی مجموعا سه عامل مؤثّر بوده است: یک؛ امتناع از بیعت ، دوم؛ پذیرش دعوت کوفیان، و سوم که از آن دو مستقل است؛ امر به معروف و نهی از منکر؛ که به اعتقاد استاد، هدف اسلامی و والا و غایت قیام ایشان بوده است. مقصدی که حسین بن علی(ع) جان خویش و یاران باوفایش را در این نهضت بر سر آن گذاشت.
از دید شهید مطهری سه تفسیر از علل قیام امام(ع) بین عوام و خواص رایج است که دو تفسیر اوّلِ آن، باطل و تفسیر سوم صحیح است. این سه تفسیر به شرح زیر است:
1. قیام امام حسین(ع) یک قیام عادی بود، معمولی بود و العیاذ باللّه برای هدف و منفعت شخصی بود. این تفسیر مقبول هیچکس نبوده و حتی واقعیات و مسلّمات تاریخی آن را تصدیق نمیکند.
2. امام (ع) قیام کرد و به شهادت رسید تا گناهان امت بخشیده شود و شهادت آن حضرت کفارهی گناهان امت واقع گردید. همانطور که مسیحیان مصلوب شدن عیسی (ع) و بالای دار رفتن وی را به غلط تعبیر میکنند که نوعی کفاره و بازخرید گناهان مسیحیان است.
این نوع نگرش به علل قیام امام (ع) نیز مستند به هیچیک از اقوال و سیرهی نظری و عملی امام (ع) و سایر ائمهی هدی نیست.
3. قیام امام حسین (ع) قیامی جهت احیای حق و حقیقت و حفظ اسلام بود، نه اینکه مبتنی بر مساله و اختلاف شخصی امام(ع) با یزید و دستگاه حکومت باشد.
همانطور که گفته شد استاد شهید ، علل اخیر را علت العلل قیام امام حسین(ع) دانسته و دو مورد ابتدایی را مستدلاً نفی میکند.
امام حسین(ع) در بسیاری از بیانات خویش علت اصلی قیام خود را انجام فریضهی مزبور اعلام نموده است . مهمترین بیان امام در این زمینه خطاب سفارش گونه ای است که ایشان هنگام حرکت از مدینه به سوی مکه به برادرشان محمد حنفیه نوشتند که از آن به وصیتنامه هم یاد شده است.امام (ع) پس از بیان اعتقاد خویش دربارهی توحید و نبوت و معاد؛ هدف خود را از سفر این چنین بیان نمودهاند:
« و من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج می گردم بلکه هدف من از این سفر ، امر به معروف و نهی از منکر و خواسته ام از این حرکت ، اصلاح مفاسد است و احیاء و زنده کردن سنت و قانون جدم رسول خدا (ص) و راه و رسم پدرم علی بن ابی طالب(ع) است. پس هرکس این حقیقت را از من بپذیرد (و از من پیروی کند) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند (و از من پیروی نکند) من با صبر و استقامت (راه خود را) در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و این افراد حکم کند که او بهترین حاکم است. و برادر! این است وصیت من بر تو و توفیق از طرف خدا است، بر او توکل می کنم و برگشتم به سوی اوست».(مقتل خوارزمی ،ج1،ص188)
تکه هایی از کتاب حسین وارث ادم
ما داستان کربلا را از روز تاسوعا می دانیم و عصر عاشورا ختمش می کنیم؛ بعد دیگر نمی دانیم چه شد! داستان کربلا, نه از آغاز تاسوعا و یا محرم شروع می شود و نه به عصر عاشورا و اربعین تمام می شود. این است که از دو طرف قیچی اش کردیم و آن را از معنی انداختیم, مثل قلبی که از داخل بدن در بیاوریم, که دیگر قلب نیست. باید قلب را در این سینه و اندام بزرگ بشری و در تسلسل عظیم یک دست تاریخ انسان بگذاریم؛ و آن وقت تپش پیدا می کند و آن وقت خون "حسین", خون می شود. اما الان از آن ماده تخدیری درست کرده ایم.
در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی میکنند اما برای حسینی که آزاده زندگی کرد٬میگریند.
حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.
دیدم عده ای مرده متحرک که بر زنده ی همشه جاوید عزاداری میکردند!
اگر در جامعه ای فقط یک حسین و یا چند ابوذر داشته باشیم هم زندگی خواهیم داشت هم آزادی هم فکر و هم علم خواهیم داشت و هم محبت هم قدرت و سرسختی خواهیم داشت و هم دشمن شکنی و هم عشق به خدا...
آنان که رفتند، کاری حسینی کردند. آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدیاند.
از کودک حسین (ع) گرفته تا برادرش، و از خودش تا غلامش، و از آن قاری قرآن تا آن معلم اطفال کوفه، تا آن مؤذن، تا آن مرد خویشاوند یا بیگانه، و تا آن مرد اشرافی و بزرگ و باحیثیت در جامعه خود و تا آن مرد عاری از همه فخرهای اجتماعی، همه برادرانه در برابر شهادت ایستادند تا به همه مردان، زنان، کودکان و همه پیران و جوانان همیشه تاریخ بیاموزند که باید چگونه زندگی کنند .
این که حسین (ع) فریاد میزند:آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی داند که کسی نیست که او را یاری کند و انتقام گیرد؟ این سؤال، سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست.
حسینعلیه السلام زنده جاویدی است که هر سال، دوباره شهید میشود و همگان را به یاری جبهه حق زمان خود، دعوت میکند .
امام حسین علیه السلام یک شهید است که حتى پیش از کشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلکه در درون خانه خویش، از آن لحظه که به دعوت ولید - حاکم مدینه - که از او بیعت مطالبه مى کرد، «نه» گفتُ .این، «نه» طرد و نفى چیزى بود که در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است.
فتواى حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست.
حسین ضعیفی که باید برای او گریست نبود... آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در توانستن مى فهمند و به همه آنها که پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد که شهادت نه یک باختن، که یک انتخاب است؛ انتخابى که در آن، مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى شود و حسین «وارث آدم» - که به بنىآدم زیستن داد - و «وارث پیامبران بزرگ» - که به انسان چگونه باید زیست را آموختند ...
مقتدایان امام حسین علیه السلام کسانى هستند که از مایه جان خویش در راه خدا نثار مىکنند و به راستى حسین آموزگار بزرگ شهادت است که هنر خوب مردن را در جان بىتاب انسانهاى عاشق، تزریق می کند.
"آنها که تن به هر ذلتى مى دهند تا زنده بمانند، مرده هاى خاموش و پلید تاریخند و ببینید آیا کسانى که سخاوتمندانه با حسین به قتلگاه خویش آمده اند و مرگ خویش را انتخاب کرده اند - در حالى که صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندن شان بود - توجیه و تأویل نکرده اند و مرده اند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها که براى ماندنشان تن به ذلت و پستى، رها کردن حسین و تحمل کردن یزید دادند، کدام هنوز زنده اند؟
اکنون شهیدان کارشان را به پایان رساندهاند. و ما شب شام غریبان میگرییم، و پایانش را اعلام میکنیم و میبینیم چگونه در جامعه گریستن بر حسین (ع)، و عشق به حسین (ع)، با یزید همدست و همداستانیم؟
حجت الاسلام و المسلمين سيدحسن حائري رئيس سابق دانشگاه الهيات فردوسي
قيام امام حسين همه حركتهاي سرنگوني ظلم وستم جهان راشامل مي شود
همه ميدانيم كه قيام حضرت سيدالشهدا(ع) يك حركت وانقلاب همه جانبه است،از جمله مي توان به جنبه هاي اعتقادي،فرهنگي ،سياسي وغيره اشاره داشت.
براي انجام اصلاحات گسترده آن حضرت اين پيام را در موارد گوناگون مطرح فرمود،از جمله وصيت نامه خويش كه در آستانه حركت درمدينه بودند فرمود:حركت من براي تفريح وسرگرمي نيست.من براي اصلاح طلبي درامت جدم پيامبر(ص) و براي انجام وظيفه بزرگ امر به معروف ونهي از منكرحركت مي كنم.
از ابعاد سياسي واجتماعي قيام هاي آن حضرت ميتوان به اين نكته توجه كرد كه،درراستاي سرنگوني ستم وستم پيشگان وتحقق وتشكيل حكومت ونظام مبتني بر عدالت گام نهادند.
به همين دليل در مقام تشريح فلسفه قيام خويش فرمود:آيا نمي بينيد به حق وعدالت عمل نمي شود و از باطن دوري مي شود.
كدامين زبان وكدامين قلم مي خواهد حتي گونه اي ازآثار وبركات واقعه كربلا را بازگوكند.
درزيارت آن حضرت مي خوانيم (اشهد انك قد اقمت الصلاة و آتيت الزكاة) ازاين رو باقاطعيت مي توان گفت:اگراين قيام عظيم صورت نمي گرفت،امروز اثري از آثاراسلام ومسلماني درهيچ عرصه اي باقي نمي ماند.
پس باجرات مي توان گفت:امروز آنچه داريم ازحسين(ع) وكربلا است،به راستي كدام كارصورت گرفته كه با بركات عاشورا همراه نبوده باشد.
يكي از بزرگترين آثار عاشورا انقلاب عظيم اسلامي ايران به رهبري امام خميني (قده) مي باشد كه همگي شاهدآن بوديم اين نهضت با عاشورا شروع شد،با عاشورا استمراريافت وبا عاشورابه پيروزي رسيد واميد است پايدارنيزبماند.
به جرات مي توان گفت:تبليغات وجوسازي هاي بني اميه آنقدرخطرناك وگسترده بودكه اگر حركت ونهضت حضرت امام حسين (ع) نبودچهره كريه بني اميه به هيچ وجه برملا نمي شد واسلام ومسلمين سرنوشتي جزآنچه امروز دارند،راداشتند.
آنچه در دوران امام حسين(ع) اتفاق افتاد
قيام حسين بن علي براي امر به معروف و نهي از منكر بود
حجت الاسلام سيد سليماني
حجتالاسلام سيد سليماني در گفتگو با پايگاه اطلاعرساني حرم مطهر با بيان اين مطلب كه دوره سياسي حضرت سيدالشهدا و حركت آن حضرت با دوران سياسي امام حسن(ع) بسيار تنگاتنگ است، افزود: از 20 سال حكومت معاويه، 10 سال آن در زمان امامحسن(ع) و 10 سال ديگر در زمان امام حسين(ع) بوده است.
وي اظهار داشت: براي آنكه شخصيت واقعي معاويه كه فردي دورو و كذاب بود، رسوا شود، نياز بود كه امام حسن(ع) صلح كند.
اين واعظ توانا علت حكومت 20 ساله معاويه را شناخت. وي از بني هاشم دانست و افزود: معاويه جلسهاي را در مدينه تشكيل داد تا از امام حسين(ع) براي يزيد بيعت بگيرند و آن حضرت را در صورت استنكاف تهديد به مرگ كردند.
ولي حضرت اباعبدا... در آن جلسه حرفي نزد، زيرا هدف امام فقط گسترده شدن موضوع نبود، بلكه هدف ديگري را دنبال ميكرد.
حجت الاسلام سليماني با بيان اينكه ائمه اطهارشجاع بودند و نه متمور، افزود: نمود حركتي است بدون عقل، بنابراين مصلحت بود كه امام حسين(ع) در مجلس بيعت براي يزيد، سكوت كند تا عقبه اسلام و شيعه باقي بماند.
وي با بيان اينكه قبل از آنكه معاويه در 10 رجب سال 60 به درك برسد، 2 وصيت براي ماندگاري حكومت به يزيد داشت و گفت: درگير نشدن به صورت رسمي با خاندان بني هاشم و حفظ كردن شواهد و ظواهر از جمله اين وصايا بود كه يزيد به آنها عمل نكرد.
حجت الاسلام سيدسليماني ادامه داد: حضرت سيدالشهدا، هنگامي كه يزيد به حكومت رسيد، بزرگان شام را فرمان داد، ديواري از يزيد داشته باشند تا متوجه شدند او رسما فسق و فجور مي كند امام آنها حرف حسين(ع) را قبول نكردند و بعد از وفات ايشان به اين مسأله پي بردند.
اين واعظ توانا دو ماجراي سال 62 و 63 را كه بعد از واقعه عاشورا رخ داد، دليلي بر ناداني مردم آن زمان و دوستي حركت امام حسين(ع) دانست.
وي گفت: حضرت در كنگره حج سال 60، رسما به مسلمانان جايگاه يزيد را افشاگري كرد و فرمودند: «پروردگارا، اين حركت ما نه به خاطر حكومت و قدرت و نه به منظور به دست آوردن مال دنياست، بلكه به خاطر آن است كه نشانههاي دين را به مردم نشان دهيم و اطلاعات را در كشورهاي اسلامي اجرا كنيم تا بندگان ستم ديده از چنگ ظالمان در امان باشند و واجبات احكام و سنتهاي تو اجرا گردد.»
اينك شما بزرگان امت اگر مرا ياري نكنيد، ستمگران بر شما چيره ميگردند و در پي خاموش ساختن نور پيامبرتان ميكوشند.
وي امر به معروف و نهي از منكر را دليلي بر قيام حسين بن علي دانست و افزود: درخواست بيعت براي يزيد و آوردن فشار به حضرت و دعوت مردم كوفه از حضرت براي حضور در عراق، از جمله مسايلي ديگري است كه امام حسين(ع) قيام كرد.
انگيزه اصلي قيام امام حسين(ع) اصلاح امت جدشان نبي اكرم(ص) بود
حجه الاسلام واعظ موسوي گفت: دليل اصلي قيام امام حسين(ع) در كنار پاسخ به دعوت كوفيان و درخواست آنان براي رفتن امام حسين(ع) به كوفه، امر به معروف و نهي از منكر با اصلاح امت جدشان رسولا...(ص) بود.
وي با بيان انحراف امت پيامبر در زمان امام حسين(ع) كه به اوج رسيده بود افزود: امام حسين(ع) مشكل انحراف آن را با امر به معروف و نهي از منكر به وسيله گفتار قابل حمل ندانست و جامعه را آنچنان دچار ضعف اساسي ديد كه تنها با جانبازي و خون دادن توانست به جامعه سروسامان دهد.
وي در خصوص اصرار يزيد در بيعت گرفتن با امام حسين(ع) اذعان داشت: بعد از مرگ معاويه به دليل مشروعيت بخشيدن به حكومت يزيد از استاندار خواست كه با امام حسين(ع) بيعت بگيرد اما امام سرباز زدند.
وي تصريح كرد: امام حسين(ع) به اين دليل با يزيد بيعت نكردند كه بيعت با وي تأييد حكومت او و در معناي نفي اسلام و باورهاي اسلامي بود و اينكه آن فرد فاسد در جايگاه پيامبر تكيه زده و حريم اسلام را شكسته بود.
وي با اشاره بر سخن امام حسين(ع) در پاسخ به اين درخواست يزيد تصريح كرد: امام حسين(ع) ميفرمودند فاتحه اسلام را بايد خواند كه يزيد حاكم بر مسلمانان باشد و در اين حال امام چارهاي جز قيام بر عليه باطلي كه آنها ساخته بودند نداشتند.
حجه الاسلام واعظ موسوي اظهار داشت: از ديدگاه امام حسين(ع) يكي از مصاديق امر به معروف و نهي از منكر اجراي آن در مورد رهبران ديني است زيرا در صورت فساد آنها بدترين منكرها اتفاق خواهد افتاد.
ايرانيان همچون ديگر ملتها دين اسلام را به اين دليل پذيرفتند كه دينى آسمانى است و فرامين آن خدايى و پيام آن با پيام فطرت سازگار است. در اين مكتب است كه ارزشهايى نظير شهادت و جهاد معنى مىدهد و شهيد قداست و ظمتخاصى مىيابد و شهادت به كام مجاهد شيرينتر از عسل مىگردد. و به كوششكنندگان راه حق مژده هدايت داده مىشود: «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» (بقره /132) و مظاهر اين مكتب ارج مىيابند و شايستهترين خويهاى آسمانى: ايثار، بيداردلى، ثبات بر طريق حق، فداكارى، مروت، وظيفهشناسى تجلى مىنمايد. نظر به اين كه در اين مقال سخن از اسوههاى تربيتى و اخلاقى است. نخست تربيت و اخلاق را به اجمال تعريف مىكنيم سپس به معرفى مظاهر و نمونههاى تربيت و اخلاق در نهضتحسينى مىپردازيم: تربيت عبارت است از پرورش و تقويت استعدادهاى مثبت و كاهش استعدادهاى منفى و ايجاد هماهنگى لازم بين آنها. «اخلاق جايگزينى عادتهاى شايسته به جاى ناشايسته است عادتهايى كه شرع مقدس اسلام جزئيات آن را مشخص كرده است» (1) اخلاق بخشى از حكمت عملى است كه در حوزه فرهنگ اسلامى عبارت از اين است كه امور مربوط به خود و خانواده و جامعه و سياستبرنامهريزى شود و چنين اخلاقى را كتاب و سنت مىسازد. و در رفتار بزرگان تبلور پيدا مىكند.» (2) در زندگى امامان شواهد بسيارى داريم كه آنان در عين حال كه تعاليم انسان دوستانه را ياد مىدادند «خود نيز در مقاطع مختلف: در گرماى ظهر و سرماى سخت نيمهشب، دستبه عمل زده در هر مقياس كه ممكن بوده استخوراك و وسيله زندگى براى بينوايان حمل مىكردهاند.» (3) و پيروان خود را عملا تعليم مىدادهاند. خاندان ولايت و ياران باوفاى حسينعليهالسلام در قضيه كربلا نيز همانطور كه در رعايت آداب و دستورات اخلاقى و انجام امور شايسته مظاهر اخلاق بودند و در تدبير و سياست و اجراى احكام عبادى و تربيتى نيز بهترين سرمشق بهشمار مىآمدند. آنان به جهانيان آموختند كه فرامين قرآنى تنها براى گفتن و نوشتن و شنيدن نيستبلكه براى اجرا و عمل است.» (4) آنان در صحنه پيكار حضور يافتند و با آفريدن حماسهاى عظيم تعهد خود را به انجام رسانيدند. نهضت عاشورا هنگامى آغاز شد كه مردم كوفه از ناروايىها، نامردمىها و خودسرىهاى دستگاه بنىاميه به ستوه آمده بودند و حمايتخود را با هزاران نامه اعلام داشتند. امام با اين كه بىوفايى و سستعنصرى مردم عصر خلافت پدر و امامتبرادر خود را تجربه كرده بود، اما «وى براى تعليم امت جدش رسول الله و اتمام حجت و حاكميت فرمان الهى امر به معروف و نهى از منكر، دعوت آنان را پذيرفت و مسلم بن عقيل را با نامهاى روانه كوفه كرد.» (5) اسوههاى تربيتى و اخلاقى در نهضتحسينى
سيد حسن مدرسى
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
نقش اهل بيت سيد الشهداء در تبليغ نهضت حسينى(ع)
براى بحث راجع به نقش اهل بيت مكرم سيد الشهداء در تبليغ نهضت حسينى و اسلام،ابتدا بايد دو مقدمه را به عرض شما برسانم.
يكى اينكه طبق روايات و همچنين بر اساس معتقدات ما-كه معتقد به امامتحضرت سيد الشهداء هستيم-تمام كارهاى ايشان از روز اول حساب شده بوده است و ايشان بى حساب و منطق و بدون دليل كارى نكردهاند،يعنى نمىتوانيم بگوييم كه فلان قضيه اتفاقا و تصادفا رخ داده، بلكه همه اينها روى حساب بوده است.
و اين مطلب گذشته از اينكه از نظر قرائن تاريخى روشن است،از نظر منطق و روايات و بر اساس اعتقاد ما مبنى بر امامتحضرت سيد الشهداء نيز تاييد مىشود.
چرا ابا عبد الله اهل بيتش را همراه خود برد؟
يكى از مسائلى كه هم تاريخ در باره آن صحبت كرده و هم اخبار و احاديث از آن سخن گفتهاند اين است كه چرا ابا عبد الله در اين سفر پر خطر اهل بيتش را همراه خود برد؟خطر اين سفر را همه پيش بينى مىكردند،يعنى يك امر غير قابل پيش بينى حتى براى افراد عادى نبود. لهذا قبل از آنكه ايشان حركت كنند تقريبا مىشود گفت تمام كسانى كه آمدند و مصلحت انديشى كردند،حركت دادن اهل بيتبه همراه ايشان را كارى بر خلاف مصلحت تشخيص دادند،يعنى آنها با حساب و منطق خودشان كه در سطح عادى بود و به مقياس و معيار حفظ جان ابا عبد الله و خاندانش،تقريبا به اتفاق آراء به ايشان مىگفتند:رفتن خودتان خطرناك است و مصلحت نيستيعنى جانتان در خطر است،چه رسد كه بخواهيد اهل بيتتان را هم با خودتان ببريد.ابا عبد الله جواب داد:نه،من بايد آنها را ببرم.
به آنها جوابى مىداد كه ديگر نتوانند در اين زمينه حرف بزنند،به اين ترتيب كه جنبه معنوى مطلب را بيان مىكرد،كه مكرر شنيدهايد كه ايشان استناد كردند به رؤيايى كه البته در حكم يك وحى قاطع است. فرمود:در عالم رؤيا جدم به من فرموده است:«ان الله شاء ان يراك قتيلا» (1) .گفتند:پس اگر اين طور است،چرا اهل بيت و بچهها را همراهتان مىبريد؟پاسخ دادند:اين را هم جدم فرمود:«ان الله شاء ان يراهن سبايا» (2) .
اينجا يك توضيح مختصر برايتان عرض بكنم:اين جمله«ان الله شاء ان يراك قتيلا»يا«ان الله شاء ان يراهن سبايا»يعنى چه؟اين مفهومى كه الآن من عرض مىكنم معنايى است كه همه كسانى كه آنجا مخاطب ابا عبد الله بودند آن را مىفهميدند،نه يك معمايى كه امروز گاهى در السنه شايع است.كلمه مشيتخدا يا اراده خدا كه در خود قرآن به كار برده شده است،در دو مورد به كار مىرود كه يكى را اصطلاحا«اراده تكوينى»و ديگرى را«اراده تشريعى»مىگويند. اراده تكوينى يعنى قضا و قدر الهى كه اگر چيزى قضا و قدر حتمى الهى به آن تعلق گرفت، معنايش اين است كه در مقابل قضا و قدر الهى ديگر كارى نمىشود كرد.
معناى اراده تشريعى اين است كه خدا اين طور راضى است،خدا اينچنين مىخواهد.مثلا اگر در مورد روزه مىفرمايد: يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر (3) يا در مورد ديگرى كه ظاهرا زكات است مىفرمايد: يريد ليطهركم (4) مقصود اين است كه خدا كه اينچنين دستورى داده است،اين طور مىخواهد،يعنى رضاى حق در اين است.
خدا خواسته است تو شهيد باشى،جدم به من گفته است كه رضاى خدا در شهادت توست. جدم به من گفته است كه خدا خواسته است اينها اسير باشند،يعنى اسارت اينها رضاى حق است،مصلحت است و رضاى حق هميشه در مصلحت است و مصلحتيعنى آن جهت كمال فرد و بشريت.
در مقابل اين سخن،ديگر كسى چيزى نگفتيعنى نمىتوانستحرفى بزند.پس اگر چنين است كه جد شما در عالم معنا به شما تفهيم كردهاند كه مصلحت در اين است كه شما كشته بشويد،ما ديگر در مقابل ايشان حرفى نداريم.همه كسانى هم كه از ابا عبد الله اين جملهها را مىشنيدند،اين جور نمىشنيدند كه آقا اين مقدر است و من نمىتوانم سر پيچى كنم.ابا عبد الله هيچ وقتبه اين شكل تلقى نمىكرد.اين طور نبود كه وقتى از ايشان مىپرسيدند چرا زنها را مىبريد،بفرمايد اصلا من در اين قضيه بى اختيارم و عجيب هم بى اختيارم،بلكه به اين صورت مىشنيدند كه با الهامى كه از عالم معنا به من شده است،من چنين تشخيص دادهام كه مصلحت در اين است و اين كارى است كه من از روى اختيار انجام مىدهم ولى بر اساس آن چيزى كه آن را مصلحت تشخيص مىدهم.لذا مىبينيم كه در موارد مهمى،همه يك جور عقيده داشتند،ابا عبد الله عقيده ديگرى در سطح عالى داشت،همه يك جور قضاوت مىكردند،امام حسين عليه السلام مىگفت:اين جور نه،من جور ديگرى عمل مىكنم.معلوم است كه كار ابا عبد الله يك كار حساب شده است،يك رسالت و يك ماموريت است.اهل بيتش را به عنوان طفيلى همراه خود نمىبرد كه خوب،من كه مىروم،زن و بچهام هم همراهم باشند.غير از سه نفر كه ديشب اسم بردم،هيچيك از همراهان ابا عبد الله،زن و بچهاش همراهش نبود.انسان كه به يك سفر خطرناك مىرود،زن و بچهاش را كه نمىبرد.اما ابا عبد الله زن و بچهاش را برد،نه به اعتبار اينكه خودم مىروم پس زن و بچهام را هم ببرم(خانه و زندگى و همه چيز امام حسين عليه السلام در مدينه بود)بلكه آنها را به اين جهتبرد كه رسالتى در اين سفر انجام بدهند.اين يك مقدمه.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
در س هايي از مکتب امام حسين عليه السلام ادامه در ادامه مطلب
پنج انگيزه امام حسينعليهالسلام از قيام عاشورا
تنظيم كننده: نفيسه حقيقى

الحمد للّه الذى جعل الحمد مصباحاً لذكره وسببا لمزيد من فضله ودليلاً على آلائه و عظمته، ثم الصلاة والسلام على حبيبه وخيرته حافظ سره و مبلّغ رسالاته سيدنا و نبينا ابى القاسم المصطفى محمد و على آله الطيبين الطاهرين المنتجبين لا سيما بقية اللّه فى الارضين.
قال اللّه تبارك و تعالى: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصادِقِين»؛(1)
حادثه عاشورا در ساعاتى محدود در سرزمين تفتيده عراق و نبردى نابرابر بين دو جبهه عزت و ذلت، دو جبهه كرامت و رذالت، دو جبهه ارزش و ضد ارزش برگزار شد. از آن حادثه زمانها و سالهاى زيادى گذشته است. هر كس اين حادثه كوتاه از نظر زمان؛ اما بلند از نظر پيام، محدود در سرزمين كوچك؛ اما بزرگ و گسترده در همه عالم، از طريق خودش و برداشت خودش، به بررسى و تبيين آن پرداخته است. بهترين راه شناخت اهداف امام حسينعليهالسلام، انگيزه ايشان و جرياناتى كه منجر به اين واقعه خونين و ماندگار شد، كلمات خود امام حسينعليهالسلام است. قبل از هر كس و هر جريانى مىتوانيم با مراجعه به سخنان خود ابا عبداللّهعليهالسلام تحليل اين قيام و تحليل اين حادثه را از خود امام دريافت كنيم.
من اجازه مىخواهم در اين محضر شريف به 5 انگيزه مهم ابا عبداللّهعليهالسلام با ذكر 5 شاهد مثال از كلمات امام حسينعليهالسلام يا كلمات ائمّه معصومينعليهمالسلام بپردازم.
ادامه مطلب
بزرگترين فلسفه قيام حسينى

با توجه به اينكه حسين عليه السلام از قدرت بنى اميه و از ضعـف و زبونى مـردم زمـان مـطلع و آگـاه بود و رفتاركوفـيان را با پدرش على عليه السلام و برادرش امام مجتبى ديده بود، پس چرا قيام كرد و مانند برادرش حضرت امام حسن عليه السلام با حكومت وقت كنار نيامد؟
1 ـ ريشه كن كردن مظالم حكومت اموى
يكى از بزرگترين فلسفه قيام حسينى ايستادگى در برابر ظلم و ستم بى حساب حكومت اموى مخصوصا نسبت به شيعيان و تصفيه حساب حكومت با شيعه بود .
مـظالم حكومت اموى بى حد و حصر و در شمار نمى آيد كه ما فقط به چند نمونه آن اشاره مى كنيم :
الف ـ سلب امنيت :
حكام امـوى براى آنكه بيشتر بر مردم مسلط گردند و حق نفس كشيدن را حتى از مردم سلب كنند در سراسر كشور اسلامـى چنان ترس و وحشتى به وجود آورده بودند كه فوق آن مـتـصور نبود، افـراد بى گناه را به جاى گناهكار و مطيع را به جاى مخالف مجازات مى كردند، با ظن و گـمـان و تـهمت افراد را تحت فشار قرار مى دادند، نيكان و خوبان را بدون مـحاكمه به زندان مى انداختند.
هيچـكس بر مـال و جان خود ايمن نبود و لذا حسين عليه السلام قيام كرد تا اين ستمها و ظلم ها را ريشه كن نمايد.
ب ـ تحقير امت اسلامى :
يكى از كارهاى خطرناك حكومت اموى تحقير و اذلال و خوار ساختن مؤمنان مخصوصا شيعيان امـيرالمؤمنين حضرت على بن ابيطالب عليه السلام بوده است ، و يكى از نشانه هاى اين تحقير داغ نهادن بر صورت و گردن برخى از شيعيان يعنى همان طورى كه دامها را به مـنظور شناسائى بر گونه و سر و گوش آنها داغ مى نهند و يا غلامان زر خريد حبشى را عـلامـت بردگى با داغى نشان مى گذاشتند، با شيعيان و مؤمنين راستين و دوستان على عليه السلام چنين مى كردند حسين عليه السلام قيام كرد تـا باب عـزت و آزادى را بر روى آنان بگشايد و از اين كابوس خـطرناكى كه حيات و زندگـى آنان را در گرداب عميقى قرار داده است نجات بخشد، چـنانكه در تـاريخ ثـبت است حجاج بن يوسف ثـقـفـى، گـردن انس بن مـالك و سهل بن سعد و دست جابر بن عبدالله انصارى را به جرم دوستى با على عليه السلام داغ نهاد.1
2ـ دفع ظلم از شيعه
حسين عـليه السلام از مـشاهده ظلم هايى كه از ناحيه معاويه بر شيعيانش مي گذشت در رنج بود كه ستـم بر آنان را به حد اعـلا رسانيدند، خـونهايشان را بدون دليل مـى ريخـتـند، حتى بزرگانى را كه نمى توانستند مستقيما با آنها مواجه گردند و عـلنا آنها را بكشند ترور مى كردند، و در اين زمينه بى شرمى را بجايى رسانيدند كه مـعـاويه به كشتن ياران على افتخار مى كرد، چنانچه به حسين عليه السلام اظهار داشت : يا ابا عبدالله مى دانى كه ياران پدرت را كشتيم و آنان را حنوط كرديم و كفن نموديم و بر آنها نماز خوانديم و دفن كرديم ، حسين در جواب معاويه فرمود: ليكن، اگر دوستان شمـا را بكشم نه آنها را غسل مى دهيم و نه كفن مى كنيم و نه دفن خواهيم كرد (حسين عليه السلام با اين جمـله مـعاويه را محكوم كرد يعنى معاويه دوستان على را مؤمن و مسلمان مى داند كه احكام اسلامـى را درباره شان اجرا مى كند و با اين عقيده آنها را بدون جرم به قـتـل مى رساند) معاويه منتهى درجه كوشش خود را در دشمنى با دوستان على بكار برد و به هر نحو ممكن با آنها تصفيه حساب كرد كه ما به چند نمونه از آنها اشاره مى كنيم :

1 ـ بزرگـان آنان را مـانند حجربن عـدى و عـمـرو بن حمـق خـزاعـى و صيفـى بن فسيل را اعدام كرد.
2 ـ عده اى را مانند ميثم تمار به دار آويخت و مثله كرد.
3 ـ عده اى را زنده بگور كرد.
4 ـ خانه افرادى از شيعيان على عليه السلام را خراب كرد.
5 ـ براى زنان شيعه ايجاد ترس و رعب مى نمود مخصوصا زنانى كه در جنگ صفين با على عليه السلام بودند مانند: زرقاء دختر عدى بن حاتم و ام الخير با رقيه و سوده بنت عـمـاره و ام البراء و بكاره هلاليه ، اروى بنت حارث و دارميه حجونيه ، به فرماندارانش نوشت كه زنان را جلب كرده به شام بفرستد، معلوم است براى يك زن چقدر سخت مى گـذرد كه او را از شهرى به شهرى آنهم با وسائل آن روز جلب كنند به ويژه آنكه وسيله مامورين مرد انجام گيرد.
6 ـ به استانداران و فرمانداران اعلان كرد: گواهى دوستان على را در محاكم نپذيرند.
7 ـ همـچـنين طى بخـشنامـه اى دستـور داد حقـوق ياران عـلى را از بيت المال قطع كنند.
8 ـ حدود پنجاه هزار نفر از شيعيان را به خراسان يعنى ايران امروز تبعيد نمود.
چون حسين عليه السلام از رفتار معاويه احساس خطر بيش از حد را نمود آن نامه تاريخى را براى معاويه نگاشت كه در آن اعمال و خلافكاري هايش را يادآور شد و او را به اعمالش توبيخ كرد. 2
3 ـ احياى اهل بيت
يكى از كارهاى مـعـاويه اين بود كه به هر طريق مـمـكن مـى كوشيد تـا نام و ياد اهل بيت رسول اللّه را مـحو و نابود كند و آثـار و فضايل و مناقب آنان را ريشه كن نمايد، از جمله راه هايى كه معاويه براى رسيدن به اين هدف در پيش گرفته بود اينهاست :

1 ـ وضع و جعل اخبار و احاديث از زبان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در پائين نشان دادن مقام آنان .
2 ـ مى كوشيد تا جامعه مخصوصا نسل نو را دشمن خاندان پيغمبر تربيت كند.
3 ـ هر كه فـضائل على عليه السلام و خاندانش را ذكر مى كرد با سخت ترين عقوبات كيفر مى داد!
4 ـ به استـانداران و فـرمـانداران دستور داده بود تا بر منابر و خطبه هاى نماز جمعه اهل بيت را لعن و سبّ (دشنام ) نمايند!
حسين عـليه السلام در كنفـرانس سياسى بزرگـى كه در مـكه مـكرمـه تـشكيل داد و مـسلمـانان سراسر كشور اسلامى آن روز شركت داشتند مردم را از هدف شوم معاويه كه مى خواهد موقعيت اسلامى اهل بيت را ساقط نمايد آگاه ساخت .
حسين عـليه السلام كه شنيدن سبّ پدر بزرگوارش در منابر از هزار بار مردن برايش دشوارتـر بود براى رسيدن به مـيدان جهاد و شهادت در راه خدا پر ميكشيد و لحظه شمارى ميكرد، پس حسين عليه السلام قيام كرد تا آثار نبوت و خاندان پيامبر را احيا كند و موقعيت اسلامى آنان را بازگرداند. 3
4 ـ از بين بردن بدعت
يكى ديگـر از كارهاى حكومت اموى در برابر اسلام ايجاد بدعت و نشر آن بود تا بدين وسيله اسلام را تـحريف و از مـسير صحيح منحرف نمايد و روش حكومت اموى در اين مسير بدعـت هاى جاهلى را زنده مى كرد تا در مقابل ، سنت هاى اسلام را از بين ببرد چنانكه امام عليه السلام در نامه اى كه براى مردم بصره نگاشت به اين حقيقت اشاره كرد:
فـانّ السنة قـد امـيت و البدعـة قـد احييت همـانا سنت رسول خـدا را بدست فـرامـوشى سپـردند و بدعـت ها را زنده كردند، يا در نقـل ديگـرى است ؛ فانى ادعوكم الى احياء معالم الحق و اماتة البدع ; شما را به زنده كردن مـعـارف اسلامـى و از بين بردن بدعـتـها دعـوت مـى كنم .4 و بهمين دليل حسين عـليه السلام قـيام كرد تـا رسوم جاهليت را ريشه كن ساخته و سنت جدش رسول خدا صلى الله عليه و آله را احيا نموده و در ميان جامعه اسلامى رواج دهد.
تهيه و تنظيم: گروه دين و انديشه تبيان
پىنوشتها:
1. پيامبر و ياران ج 2 ص 135.
2. تـاريخ يعـقـوبى ج 2 ص 206 - حياه الحسين ج 2 ص 176 و 178 - شرح ابن ابى الحديد ج 3 ص 16.
3. ابن ابى الحديد ج 3 ص 15.
4. حيات الحسين ج 2 ص 264 - بلاغة الحسين ص 64.
منبع: آنچه در كربلا گذشت، آيت الله محمد على عالمى
تولد دوباره اسلام با قيام امام حسين (عليه السلام)

اين سؤال در ذهن بسيارى از افراد به وجود مي آيد: كه با توجه به اينكه حسين عليه السلام از قدرت بنى اميه و از ضعـف و زبونى مـردم زمـان مـطلع و آگـاه بود پس چرا قيام كرد و مانند برادرش حضرت امام حسن عليه السلام با حكومت وقت كنار نيامد؟
که در اينجا به چند مورد از علل قيام اشاره مي کنيم:
1 ـ حمايت از دين
حسين عـليه السلام با حكومت اموى آنهم با حاكمى چون يزيد با اعتقادى كاملا بر ضد اسلام و مـنكر آئين قـرآن مواجه شده چنانكه از اين شعر يزيد عقيده فاسدش كاملا آشكار ميگردد:
|
لعبت هاشم بالملك فلا
|
| خبر جاء و لا وحى نزل |
« خاندان هاشم سر حكومت بازى كردند وگرنه وحى و خبرى از ناحيه غيب نيامده »
اين شعر نشانگر آن است كه يزيد بن معاويه به همان عقيده جاهليت و بت پرستى باقى بود و مـعـتـقـد به بهشت و دوزخ نيست و پر واضح است كه يزيد با اين عقيده براى نابودى اسلام و قـرآن مـى كوشد و لذا حسين، جان خود و يارانش را فداى اسلام كرد تا باقى بمـاند كه اگر خون حسين نبود از اسلام نشانى و از قرآن نامى نمى ماند و تمام زحمات پيامبر اسلام نابود مى شد، بنابراين خون حسين و اهلبيت و يارانش ، پيغمبر و زحماتش را احيا كرد چـنانكه فـرمـايش رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره حسين كه فـرمود: « حسين منى و انا من حسين »
به همين معنى اشاره دارد زيرا همانطورى كه حسين از رسول خـدا تـولد يافـت با شهادت حسين هم رسول خدا و تمام اهداف مقدسش تولدى دوباره يافت .
2 ـ حفظ مقام خلافت
خـلافـت در اسلام عـبارت است از جانشينى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم يعنى خـليفـه بايد نمـونه رسول خدا و متصف به اوصاف و اخلاق پيامبر اسلام باشد، زيرا خليفه و جانشين بنيانگذار حكومت اسلامى مى بايستى وسيله اى براى تحقق عدالت اسلامى و قـضاوت عـليه تـخـلفـاتـى باشد كه انجام مى گيرد، بنابراين اگر خليفه فرد شايسته بود جامعه را به صلاح و سعادت سوق مى دهد و چنانچه منحرف شد، مسير جامعه را هم به انحراف مى كشاند، از اينجا است كه اسلام اهميت فراوانى به موقعيت خليفه داده و براى كسى كه متصدى مقام خلافت مى شود سه شرط اساسى قرار داده است :
1 ـ عدالت
2 ـ امـانت
3 ـ خـبرويّت نسبت به امور اقتصادى ، ادارى ، سياسى ، و همه آنچه را كه جامعه بدان نياز دارد.
حسين عـليه السلام در اولين نامـه اى كه به مـردم كوفه نوشت به اين شرط اشاره فرمود:
«به جانم قـسم امـام نيست مـگـر آنكه به كتـاب خـدا عمل كند و به عدل و قسط رفتار نمايد و بر حسب قانون و حق مجازات كند و خود را در مسير رضاى خدا قرار دهد. »
پـس خـلافـت تـنها يك سلطه ارضى نيست بلكه خـلافـت نيابت از رسول خـدا است ليكن حسين عـليه السلام مى بيند كه مقام جدش در اختيار فردى قرار گـرفـتـه كه تـمـام اوقـاتـش را به مـيگـسارى و عياشى و شكار و تفريح نامشروع مى گـذارند و جز رسيدن به شهوات نفـسانى هدفى ندارد و بى شرمانه مقام خلافت را بازيچـه و مـلعـبه هواى نفس قرار داده است لذا قيام كرد تا خلافت اسلامى را به جايگاه اصليش برگرداند.
حسين عـليه السلام در اولين نامـه اى كه به مـردم كوفه نوشت به اين شرط اشاره فرمود: «به جانم قـسم امـام نيست مـگـر آنكه به كتـاب خـدا عمل كند و به عدل و قسط رفتار نمايد و بر حسب قانون و حق مجازات كند و خود را در مسير رضاى خدا قرار دهد»
3 ـ آزادسازى اراده امت
در زمـان حكومـت مـعـاويه و پـسرش يزيد از مردم سرزمين اسلامى سلب اراده و اختيار شده بود، اجسادى بى روح و كالبدى بى اراده گشته بودند كه به تعبير اميرالمؤمنين على عليه السلام « اشباح الرجال و لا رجال »

بودند، آنچنان قيد و بند نه تنها بر دست و پاى آنان بلكه بر قلب و فكر و اراده آنان زدند كه قدرت تفكر را حتى از جامعه سلب كرده بودند، حكومـت امـوى مـسلمـانان را آنچنان تحذير كرده بود كه هر گونه تحرك برخلاف ميل و خواسته حكومت از آنان زايل گشته بود و لذا در تاريخ مكرر مى خوانيم كه مـردم به حسين عـليه السلام مـتـمـايل بودند امـا كوچـكتـرين اقـدامـى برخـلاف امـيال حكومـت از مـردم صادر نمى شد و بدون اراده همچون بندگان و بردگان زر خريد، فرامين حكومت را بدون چون و چرا اجرا مى كردند و از فرماندهانشان پيروى مى نمودند و حسين عليه السلام قدم به ميدان كارزار و جهاد اسلامى نهاد تا روح عزت و كرامت انسانى را به جامعه اسلامى بدمد و اراده و فكر و انديشه مسئوليت فردى و اجتماعى را كه از مردم سلب شده بود به آنان باز گرداند.
حسين تن به شهادت داد تا جامعه اسلامى به كيان خود بازگردد، لذا شهادت آن حضرت نقطه تحولى در تاريخ اسلام و مسلمين گرديد، و مسلمانان به كيان خود بازگشتند و به نيروى انديشه و عـزم و اراده مـسلح شدند و تمام قيودى را كه بر دست و پا و زبان و قـلبشان زده بودند گسستند و ترس و خوف و انقياد و اطاعت بى چون و چرا به تحرك و قـيام و انقلاب مبدل گشت ، قيام ها و نهضت ها با شعار « يا لثارات الحسين » شروع شد و اين شعـار آنچـنان كوبنده بود كه پايه هاى حكومت اموى را به لرزه در آورد و سرانجام آنرا از بيخ و بن بركند.
4 ـ پيشگيرى از ترور
حسين عـليه السلام احساس كرده بود كه يزيد قصد نابودى او را دارد چنانكه خواهد آمد حتـى اگـر با امويان كنار مى آمد باز هم او را رها نمى كردند تا آنكه خونش را بريزند زيرا:
1 ـ حسين بزرگترين شخصيت اسلامى بود كه در دلهاى مردم قرار داشت و از اعماق قلب وى را دوست مى داشتند و مسلم است كه وجود چنين شخصيتى بر امويان گران است كه حكومت و قـدرت در دست آنان باشد ليكن حسين در دل مردم جاى داشته باشد و اين موقعيت حقد و حسادت امـويان را بر مـى انگـيخـت تـا حسين را به هر شكل ممكن از ميان بردارند.

2 ـ اصولا بنى اميه نه تنها با حسين يا پدرش على و برادرش حسن دشمن بودند بلكه با رسول خـدا صلى الله عـليه و آله و اسلام دشمنى ريشه دار داشتند كه در جنگ بدر عـده زيادى از آنان را كشتـه و آنها را شكست داد و اين سابقه فراموش نشده بود، بلكه يزيد انتـظار مـى كشيد تـا انتـقـام اقـوام و بستـگـان خـود را از ذريّه رسول خدا بگيرد و در تاريخ ثبت شده است كه يزيد گفته است :
« از خـنذف نيستـم اگر از فرزندان احمد (پيامبر) انتقام آنچه را كه او انجام داد نگيرم . »
و بعد از آنكه انتقام خود را گرفت چنين مى سرايد:
«سادات و بزرگان قوم را كشتيم و كشتار بدر را جبران كرديم . »
و به همين دليل حسين عليه السلام اعلان كرد: بنى اميه از او دست نمى كشند تا او را به شهادت برسانند چنانكه به برادرش محمدبن الحنفيه فرمود:
« اگـر در سوراخ جانورى پـناه ببرم هر آينه مـرا بيرون خـواهند آورد تـا به قتل برسانند. »1
و نيز به جعفر بن سليمان صنبعى فرمود:
« به خدا قسم دست از من برنمى دارند تا آنكه قلب مرا از درونم خارج كنند. »
با اين مـقـدمات حسين يقين داشت بالاخره به هر شكلى شده او را خواهند كشت منتهى ممكن است به گـونه اى كشته شود كه قاتلش معلوم نگردد و خونش هدر برود لذا قيام كرد تا با كشته شدن در ميدان جنگ و اختيار كردن مرگ با عزت پايه هاى حكومت ستم پيشه بنى اميه را به لرزه درآورد و به اهداف مقدس اسلامى برسد.
تهيه و تنظيم: گروه دين و انديشه تبيان
پىنوشت:
1. اعيان الشيعة ج 1 ص 593
منبع: آنچه در كربلا گذشت، آيت الله محمد على عالمى
مسئوليت ديني اجتماعي در قيام امام حسين (عليه السلام)

اين سؤال در ذهن بسيارى از كسانى كه از مقررات و وظائف اسلامى و حقايق تاريخى بى اطلاعـند، به وجود مي آيد: كه با توجه به اينكه حسين عليه السلام از قدرت بنى اميه و از ضعـف و زبونى مـردم زمـان مـطلع و آگـاه بود و با شناختى كه از مردم كوفه داشت و تـجربه كرده و ديده بود كوفـيان با پدرش على عليه السلام و برادرش امام مجتبى چـگـونه رفـتار كردند و اين شناخت و آگاهى از گفته هايش كاملا آشكار مى گردد چنانكه فـرمـود :« مردم برده و بنده دنيايند، دين چرخش زبان آنها است به هر سو كه نفعشان ايجاب كند مى چرخد، هنگام گرفتارى دينداران اندك ميشوند.»
پس چرا قيام كرد و مانند برادرش حضرت امام حسن عليه السلام با حكومت وقت كنار نيامد؟
1 ـ مسئوليت دينى حسين عليه السلام
اسلام عزيز هر فرد مسلمان را در برابر حوادثى كه براى مردم و جامعه اش پيش مى آيد كه با دين آنها ضديت دارد، يا مخالف مصالح اقتصادى ، اجتماعى و... مى باشد وظيفه دار و مـسئول مـى داند، چـنانكه رسول گـرامـى اسلام فـرمـود :
كلّكم راع و كلّكم مـسئول عـن رعـيّتـه«همـه شمـا سلطانيد و همـه تـان در رابطه با رعيت مواخذه مي شويد.»
همه شما نسبت به هم مسئوليد.و حسين عـليه السلام كه مى داند مسلمانان در فقر و سختى بسر مى برند اما يزيد كه خود را حاكم بر مردم و خليفه مسلمين قلمداد مى كند محرمات الهى را مرتكب مى شود، شراب مـى خـورد و قـمـار مـى بازد و بر سگـها و مـيمـونها خلخال طلا ميپوشد و با سنت پيامبر مخالفت مى ورزد، وظيفه و مسئوليت دينى اش او را وادار به قـيام عـليه چنين حكومت طاغى و ياغى و جبارى نمود، چنان كه حضرت در برابر حر و لشكريانش به سخنرانى پرداخت و فرمود:
«اى مردم ! همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه سلطان ستمكارى را ببيند كه مـحرمات الهى را حلال مى شمارد و با خدا پيمان شكنى مى كند و با سنت و روش رسول خـدا مـخـالفـت مى ورزد، در ميان بندگان خدا به گناه و ستم رفتار مى كند، قولا يا عملا بر او ايراد نگيرد بر خدا است كه او را با همان سلطان محشور گرداند و در جايگاه ستمكاران جاى دهد! »
از اين رو و به ويژه با آن همه نامه ها كه به حسين عليه السلام نوشتند و بيعت مردم با او، عذرى براى حسين باقى نمى گذاشت و در تاريخ مورد انتقاد قرار مى گرفت .

ممكن است گفته شود كه چرا امام حسن عليه السلام قيام نكرد؟
مـا در شرح امـام مجتبى علل كنار آمدن وى را با معاويه نگاشته ايم و در اينجا به اختصار مـى گـوييم عـلاوه بر آنكه اكثـر فرماندهان سپاه امام حسن به معاويه پيوستند و حتى برخـى از اطرافـيان امـام مـجتـبى به مـعـاويه نوشتند كه حاضرند امام را دست بسته تحويل وى دهند، و از طرفى معاويه با سياست مكارانه اش ظاهر اسلام را رعايت مى كرد و مـانند پـسرش نبود كه عـلنا به فـسق و فـجور اشتـغـال ورزد، و شرابخـورى و قـمـاربازى و ساير اعـمـال مـنافـى اسلام به ظاهر از او ديده نمى شد از اينرو امام مجتبى براى حفظ دين و جلوگيرى از سفك دماء مسلمين با وى كنار آمد.
2 ـ مسئوليت اجتماعى امام حسين عليه السلام
حسين عـليه السلام به لحاظ مـوقـعـيت اجتـمـاعـيش خـود را در برابر امـت اسلامـى مـسئول مـى بيند تا در مقابل ظلم و بيدادگرى كه از ناحيه حكومت اموى وارد مى شود به دفـاع برخيزد، گرچه اين مسئله هر فرد مسلمانى است ولى بطور طبيعى در مورد امام حسين عـليه السلام با توجه به امامت او از يكسو و انتسابش به پيامبر از سوى ديگر تاكيد بيشترى پيدا مى كند و توقع جامعه اسلامى را بيشتر برمى انگيزد، و امام عليه السلام اين مـسئوليت را احساس مى كرد و سكوت در برابر جنايات يزيد را جايز نمى شمرد، از اين رو براى ايفاء اين مسئوليت بزرگ و خطير به پاخاست تا آنكه شخص شخيص خود و همـه اهل بيتش را در اين راه فدا كرد و عدالت اسلامى و حكم قرآن را در ميان مردم به اجرا در آورد.
3 ـ اقامه حجت بر امام عليه السلام
با توجه به اينكه نامه هاى بسيارى تا حدود دوازده هزار نامه براى حسين عليه السلام نوشتـند و آمـادگـى خود را براى كمك با لشكر صدهزار نفرى اعلان نمودند، آنهم از شهر كوفـه كه بزرگـتـرين شهر نيرو خـيز اسلامـى است ، تـا آنجا كه او را مـسئول به حساب آوردند كه اگـر امامت و خلافت را نپذيرد در پيشگاه خدا با او احتجاج خـواهند كرد، و معلوم است كه اگر حسين عليه السلام اجابت نمى كرد در برابر خدا و امت اسلامـى مـسئول و مـؤاخـذ بود و تـاريخ هم حسين عـليه السلام را مـسئول مـى شمـرد و او را مـؤاخـذه مـى نمـودند، بنابراين حجت بر امام تمام شد و عذرى برايش باقى نگذاشت .
تهيه و تنظيم: گروه دين و انديشه تبيان
منبع:آنچه در كربلا گذشت، آيت الله محمد على عالمى
احياي اقامه نماز در عاشورا نـهـضـت حـسـينى براى احياء دين در همه مظاهر و جلوههايش از جمله (نماز) بود. بُعد معنوى و عبادى زنـدگـى، بـرتـريـن بـُعد حيات است و نماز، بارزترين نشانه حيات معنوى مسلمانان است. با توجّه به اثرات سازنده و تربيتى و بازدارنده اين ارتباط با خدا از مفاسد و منكرات، در اسلام اهميّت ويژهاى دارد. امـام حـسـيـن (عليه السلام) در نهضت عاشورا اهتمام بسيارى به نماز مىداد. مهلت شب عاشورا را آن حضرت و يـارانـش بـه نـمـاز و تـضـرّع بـه درگـاه خداوند گذراندند و از تكيهگاه خدايى براى نبرد عـاشـورا، مـدد گـرفـتـنـد. عـشـق بـه نـمـاز و نـيـايـش و تـلاوت قـرآن و اسـتـغـفـار و دعـا در دل امـام آن چـنـان بـود كـه بـه بـرادرش عـباس گفت: "از اين گروه بخواه تا نبرد را به فردا بـيندازند و امشب به تاخير افتد، باشد كه به نماز و دعا و استغفار بپردازيم. خدا مىداند كه من پيوسته علاقه به نماز و تلاوت آيات الهى داشتهام: «لَعـَلَّنـا نُصَلّى لِرَبِّنَا اللَّيْلَةَ وَ نَدْعوُهُ و نَسْتَغْفِرُهُ فَهُوَ يَعْلَمُ اَنّى كُنْتُ اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَ تَلاوَةَ كِتابِهِ وَ كَثْرَةَ الدُّعاءِ وَالاِْسْتِغْفارَ.»(1) بـه نـقـل تاريخ، شب عاشورا از خيمه اصحاب امام حسين (عليه السلام)، آواى مناجات و زمزمه دعا و تلاوت به گوش مىرسيد. امام روز عـاشـورا پـس از نـمـاز صـبـح، بـا يـاران سـخن گفت و آماده نبرد شدند. ظهر عاشورا وقتى ابـوثـمامه صائدى وقت نماز را به ياد او آورد، حضرت فرمود: نماز را به ياد آوردى! خداوند تـو را از نـمـازگـزاران و ذاكـران قـرار دهـد. آرى ايـنـك اوّل وقـت نـمـاز است. سپس فرمود: از اينان بخواهيد تا دست از جنگ بردارند تا نماز بگزاريم.(2) سـعـيـد بن عبدالله حنفى نيز هنگام نماز امام، جلوى او ايستاد و همه تيرهاى دشمن را كه به سوى امـام مـىآمـد بـه جـان خريد تا آنجا كه نماز امام پايان يافت و او غرق در خون شد و اوّلين شهيد نماز در جبهه كربلا شد.(3) عـشـق بـه نـمـاز، در پـيـروان راستين ابا عبداللّه الحسين (عليه السلام) بود. عبدالله بن عفيف ازدى كه در كوفه مىزيست و در مسجد كوفه آن اعتراض تند را عليه ابن زياد، نسبت به كشتن امام حسين (عليه السلام) كـرد و در نـهـايـت هـم در راه ايـن دفـاع، بـه شـهـادت رسـيـد، بـه نقل مورّخان پيوسته در مسجد بزرگ كوفه بود و تا شب نماز مىخواند.(4) اگـر امـام حـسـيـن (عليه السلام) را احـيـاگر فرهنگ نماز راستين بدانيم ـ آنگونه كه در زيارتنامههاى آن حـضـرت آمـده اسـت ـ سـخـنـى بجاست. امام، هم خودش عبادتى مخلصانه داشت و هم شعائر دين را اقامه مىكرد. در زيارت او مىخوانيم: «اَشـْهـَدُ اَنَّكَ قـَدْ اَقـَمـْتَ الصَّلاةَ و آتـَيـْتَ الزَّكـاةَ ... وَ عـَبـَدْتـَهُ مـُخـْلِصـاً حـَتـّى اَتـاكَ الْيَقينُ.»(5) در زيـارت مـسـلم بـن عـقـيـل نـيـز ايـن تعبير ديده مىشود.(6) همچنين در بسيارى از زيـارتهـاى سـيـدالشـهـدا(عليه السلام) بـه ايـن نـكته برمىخوريم. اين جايگاه والاى نماز را در نهضت عاشورا و حماسه آفرينان آن نشان مىدهد. پـيـام عـاشـورا، پـيـام اقـامـه نـمـاز و تـربـيـت نـسـلى نـمـاز خـوان و خـدادوسـت و اهـل تـهـجّد و عرفان است. عزاداران حسينى نيز بايد (اقامه نماز) را در درجه نخست اهتمام خويش قرار دهند تا تبعيّت و پيروى خويش را از مولايشان نشان دهند. امام خمينى(ره) در تاكيد بر همين مساله، از عاشوراى حسينى اينگونه ياد مىكند: «سـيـدالشـهـدا(عليه السلام) در هـمـان ظـهـر عـاشـورا كـه جـنـگ بـود و آن جـنـگ بزرگ بود و همه در معرض خـطـر بـودنـد، وقـتـى يكى از اصحاب گفت كه ظهر شده است، فرمود كه ياد من آورديد نماز را و خـدا تـو را از نمازگزاران حساب كند و ايستاد در همان جا نماز خواند. نگفت كه ما مىخواهيم جنگ بكنيم، خير، جنگ را براى نماز كردند.»(7) پينوشتها: 1- ارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص91 . 2- اعيان الشيعه، ج1، ص 606 . 3- وقعة الطّف، ص 232 . 4- همان، ص 266 . 5- التهذيب، ج 6، ص 67 (زيارت وارث) . 6- مفاتيح الجنان، ص 401 . 7- صحيفه نور، ج 12، ص 148 . برگرفته از پيامهاي عاشورا، جواد محدثي . منبع:تبیان


احیاى شعائر دین در عاشورا حـیـات بـخـشـیدن به نماز و زكات و امر به معروف و نهى از منكر، بُعد دیگرى از احیاگرى قیام عاشوراست. هم در سخنان امام حسین (علیه السلام) مطرح است، هم در زیارتنامه آن حضرت و شهیدان دیگر، تـعـابـیـرى چـون اقـامـه نـماز، ایتاء زكات، امر به معروف و نهى از منكر، اطاعتِ خدا، جهاد فى سـبـیل الله، دعوت به سبیل الله، نصرتِ فرزند پیامبر، ایمان به خدا و ... دیده مىشود. این فراز معروف در زیارت امام حسین(علیه السلام) گویاى این حقیقت است : «اَشـْهـَدُ اَنَّكَ قـَدْ اَقـَمْتَ الصَّلاةَ و آتَیْتَ الزَّكاةَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْروُفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تَلَوْتَ الْكِتابَ حَقَّ تِلاوتِه وَ جاهَدْتَ فىِ اللهِ حَقَّ جِهادِهِ.»(1) مـشابه این جمله، در زیارت حضرت مسلم بن عقیل، زیارت وارث، زیارت عاشورا، و زیارتنامههاى دیگر هم آمده است . تـكـریـم و تـعـظـیم شعائر الهى، مایه حیات دین است. آنچه در سایه قیام حسینى به دست آمد، تـفـكـیـك صـف كـسـانـى بـود كه با جوهر دین و حقیقت نماز و قرآن مانوس بودند، از آنان كه با پـرداخـتـن بـه شـكـل ظـاهـرى ایـن برنامهها، باطن و حقیقت دین را زیر پا گذاشته بودند. نماز راسـتـیـن آن است كه پیوندى عاشقانه میان بنده و خدا ایجاد كند و نمازگزار را در (صراط دین) قرار دهد. در سپاه كوفه و مجموعه خلافت اموى هم گرچه بظاهر نماز و تلاوت قرآن و رفتن به حج و امثال اینها بود، ولى در عین حال، غرق در فساد و گناه و عیّاشى بودند و دستانشان به خون پـاكـان آلوده بـود. ایـن نـشـان مـىداد كه نماز و حج و عبادت و تلاوتشان فاقد روح و حقیقت است. حـسـیـن بـن عـلى (علیه السلام) بود كه به این شعائر و سنن دینى روح و حیات بخشید و حق آنها را ادا كرد. ایـن كـه در زیـارت او مـىخـوانـیم "تَلَوْتَ الْكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِه"؛ یعنى آن كه دیگران هم تلاوت قـرآن مـىكـردنـد، ولى از حقیقت قرآن فاصله داشتند. تلاوت واقعى قرآن، تلاش براى احیاى تـعالیم آن در متن جامعه است، كه امام حسین (علیه السلام) به آن پرداخت و دستاورد نهضت عاشورا بود. در سایه طرح صحیح دین و قرآن از زبان عاشورائیان، آن باطلهاى آراسته و فریبهاى رنگ آمیزى شده به دین هم رنگ باخت . امام خمینى (ره) مىفرماید: «سـیدالشهدا چون دید اینها دارند مكتب اسلام را آلوده مىكنند، با اسم خلافت اسلام، خلافكارى مـىكـنـنـد و ظـلم مـىكـنـنـد و ایـن مـنـعـكـس مـىشـود در دنـیـا كـه خـلیـفـه رسـول الله اسـت كـه دارد ایـن كارها را مىكند، حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) تكلیف براى خودشان دانستند كه بروند و كشته هم بشوند و محو كنند آثار معاویه و پسرش را.»(2) نیز از سخنان اوست: «شهادت حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) مكتب را زنده كرد، خودش شهید، مكتب اسلام زنده شد و رژیم طاغوتى معاویه و پسرش را دفن كرد.»(3) و در این كه نهضت كربلا احیاگر دین بود، مىفرماید: «سیدالشهدا(علیه السلام) به داد اسلام رسید، سیدالشهدا(علیه السلام) اسلام را نجات داد.»(4) پینوشتها: 1- مفـاتـیـح الجـنـان، زیـارت امـام حـسـیـن (علیه السلام) در شبهاى قدر، ص 444 . این جمله با تفاوتهاى جزئى در زیارتنامههاى گوناگون آن حضرت دیده مىشود . 2- صحیفه نور، ج 8 ، ص 12 . 3- همان . 4- همان، ص 69 . برگرفته از پیامهای عاشورا، جواد محدثی . منبع:تبیان

احیاى كتاب و سنّت در عاشورا در قـیـام كـربلا هـدف آن اسـت كـه بـا مجاهداتِ عاشوراییان، دین اسلام عزّت خویش را باز یابد و حرمتهاى الهى دیگر بار محترم شمرده شوند و دین خدا یارى شود. در سخنان سیدالشهدا(علیه السلام)، هم نمونههایى از مرگ سنتها و حیات بدعتها و جاهلیّتها مطرح است، هم نكتههایى از بازآفرینى ارزشهاى فراموش شده و احیاگرى نسبت به اصولِ از رمق افتاده . امام حسین(علیه السلام) در نامهاى كه خطاب به مردم بصره مىنویسد، مىفرماید: «وَ اَنـَا اَدْعـُوكـُمْ اِلى كـِتـابِ اللّهِ وَ سـُنَّةِ نـَبـِیِّهِ(صلی الله علیه و آله) فـَاِنَّ السُّنَّةَ قـَدْ اُمـیـتـَتْ وَ اِنَّ الْبدعَةَ قَدْ اُحْیِیَتْ، وَ اِنْ تَسْمَعُوا قَوْلى وَ تُطیعُوا اَمْرى اَهْدِكُمْ سبیلَ الرَّشادِ»(1)؛ مـن شـمـا را بـه كـتـاب خدا و سنّت پیامبر فرامىخوانم. سنّت مرده و بدعت زنده شده است. اگر سخنم را بشنوید و فرمانم را پیروى كنید، شما را به راه درست، هدایت مىكنم . در جایى هم حضرت، از انگیزه نامهنگارى و دعوت كوفیان، اینگونه یاد مىكند: «اِنَّ اَهـْلَ الْكـُوفـَةِ كـَتـَبـُوا اِلَىَّ یَسالُونَنى اَنْ اُقْدِمَ عَلَیْهم، لِما اَرْجُوا مِنْ اِحْیاءِ مَعالِمِ الْحَقِّوَ اِماتَةِ الْبِدَعِ»(2) ؛ كوفیان به من نامه نوشته و از من خواستهاند كه نزد آنان روم، چرا كه امیدوارم معالم و نشانههاى حق زنده گردد و بدعتها بمیرد. در مسیر راه، وقتى به فرزدق بر مىخورد، اوضاع را چنین ترسیم مىكند: «اى فـرزدق ! ایـن جـمـاعت، اطاعت خدا را واگذاشته، پیرو شیطان شدهاند، در زمین به فساد مىپـردازنـد، حـدود الهـى را تـعـطـیـل كـرده، بـه مـیـگـسـارى پـرداخـتـه و امـوال فـقـیـران و تـهـیدستان را از آنِ خویش ساختهاند. من سزاوارترم كه براى یارى دین خدا بـرخـیـزم، بـراى عـزّت بـخـشـیـدن بـه دیـن او و جـهـاد در راه او، تـا آن كـه "كـلمة الله" برتر باشد.»(3) ایـن هـدف و فـلسـفـه قـیـام را از زبـان فـرسـتـاده امـام، حـضـرت مـسـلم بـن عقیل هم در كوفه مىشنویم. وقتى مسلم بن عقیل را دستگیر كرده و به دارالاماره آوردند، ابن زیاد او را به شورشگرى و تفرقه افكنى متّهم ساخت. مسلم با شهامت او را چنین پاسخ داد: «چـنـان نـیـسـت كـه مـىگـویـى! مردم این شهر بر این باورند كه پدرت نیكمردانشان را كشته و خـونهـاشـان را ریـخـتـه و هـمچون شاهان ایران و روم رفتار كرده است. ما آمدیم تا به عدالت دعوت كنیم و به كتاب خدا فراخوانیم.»(4) این تهمت و دفع آن، در مورد خود امام حسین (علیه السلام) هم گفته شده است. عمرو بن سعید، پس از بیرون آمدن امام حسین (علیه السلام) از مكّه و عزیمت به سوى كوفه، نامهاى به او نوشت و از او خواست كه از این مسیر برگردد و تفرقهافكنى نكند كه هلاك شود. حضرت در پاسخ او نوشت: «كـسـى كـه دعـوت بـه سـوى خـدا كـنـد و عـمـل صالح انجام دهد و بگوید من از مسلمانانم، هرگز دشمنى و مخالفتى با خدا و رسول نكرده است.» (5) و بدینگونه حركت خویش را، حركتى خداجویانه و اصلاحگرانه خواند، نه شورشى تفرقه انگیز، تا بهانه كشتن او به حساب آید. پینوشتها: 1- تاریخ طبرى، ج 4، ص 266 . 2- الاخبار الطوال، دینورى، ص 246 . 3- تذكرة الخواص، سبط بن الجوزى، ص 217 . 4- تاریخ طبرى، چاپ قاهره، ج 4 ، ص 282 . 5- تاریخ طبرى، چاپ قاهره، ج 4، ص 292 (امّا بعد، فانّه لم یشاقِقِ الله و رسولَهُ مَنْ دعا الى الله عزوجّل و عَمِلَ صالحاً و قال إنّنى من المسلمین ... .) برگرفته از كتاب پیامهای عاشورا، جواد محدثی .


پيامهاى احياگرى عاشورا با گذشت زمان، اغلب ظواهرى از يك حركت انقلابى و نمودهايى سطحى از آن باقى مىماند و اهداف اصلى و درونمايه حقيقى آن متروك و منزوى يا كمرنگ مىشود و در بدترين شرايط، بـرخـى (بـدعت)ها جايگزين (سنّت)ها مىشود و روح دين مسخ گشته، اسكلتى بى جان باقى مىماند. در اينجا رسالتِ (احياگرى) و (بدعت ستيزى) پيشوايان دينى و عالمانِ ربّانى ايجاب مىكند كـه در جـهـت زنـده سـاختن دوبـاره شـعارها، اهداف و جوهره اصلى دين، قيام و اقدام كنند و بدعتها و بدعتگزاران را بـشناسانند تا راه دين، بى ابهام و بى غبار، باقى بماند و روندگان اين صراط، به حيرت و ضلالت گرفتار نشوند. امامان شيعه، يكايك رسالتِ احياگرى دين را داشتهاند و هر يك از مظاهر اسلام را كه از ياد مىرفته يا تحريف مىشده است، در چهره راستين و بىتحريفش مىنماياندهاند. حتّى درباره امام زمـان (عج) نـيـز تـعـبـيـر (مـحـيى شريعت) و از بين برنده (بدعت) به كار رفته است و در دعا از خـداوند مىخواهيم كه به دستِ آن منجىِ موعود، آنچه را كه به دست ظالمان از معالم و نشانههاى ديـن و ديـنـدارى از مـيـان رفـتـه و مـرده اسـت، زنده سازد: (وَ اءَحْىِ بِهِ ما اَماتَهُ الظّالِمُونَ مِنْ مَعالِمِ ديـنـِكَ). (1) در دعـاى ديـگـرى خـواسـتـار ظهور آن حضرت و احياء سنّتهاى پيامبران و تجديد ابعاد از ميان رفته دين و احكام تغيير يافته مىشويم.(2) عاشوراى حسينى، برنامهاى احياگرانه نسبت به دين و جلوههاى گوناگون آن بود، تا در سـايـه بذل خون و نثار جان، دين بر پا شود و سيره پيامبر اسلام سرمشق عملى مسلمانان گردد. و عزّت دين خدا به جامعه بازگردد.(3) تـلاش و برنامههاى احـيـاگـرانـه ائمـه مـعـصـومـيـن (عليهم السلام) و پـيروانشان در احياگرى نسبت به اصـل حـادثـه عـاشورا و ارزشهاى آن و مقابله با سياستِ دشمن در كتمان واقعه و مسخ جريان و به فـرامـوشـى سـپـردن خـونهاى مطهّر عاشورايى، برنامه ديگرى در راستاى دين احياگرى است و پـيـامـش، ضـرورت تـبـيـين اهداف و روشنگرى اذهان و زنده نگهداشتن شعائر و حماسهها و يادها و خاطرههاست . احياگرى در بـسـيـارى از نـهـضـتها، پس از مدتى كه از دوران آغازين آن مىگذرد و كسانى به ناروا بر مـسـنـد قـدرت و ريـاسـت تكيه مىزنند، هدفهاى نخستين و ارزشهاى متعالى كه در شعارهاى نهضت مطرح مىشده، كمرنگ مىشود، يا فراموش مىگردد. آنچه از دين نيست (بدعت) وارد دين مىشـود و آنـچـه از پـايههاى اصلى و اوّليه انقلابِ دينى و مكتبى است، از ياد مىرود و رويّههايى مغاير با سنتهاى نخستين رايج مىشود و قانون و حكم الهى نقض مىشود. مـردم نـيـز بـتـدريـج، بـه ايـن انـحـرافهـا و بدعتها خـو مىگيرند و عـكـس العـمـل چـندانى از خود نشان نمىدهند. گاهى از شعائر و برنامه ها و سنّتها، اسكلتى بى روح و تشريفاتى ظاهرى بر جاى مىماند كه چندان اثرگذار هم نيست . در چنين موقعيّتهايى، دلسوزان آن نهضت يا وارثان آن مكتب و دين، براى احياى مجدّد پيامها و محتواها و دعوتها و هدفهاى آغازين، دست به كار مىشوند، تا جامعه خفته را بيدار كنند و به اصـول مكتـب و بايدهاى دين توجّه دهند. اين كار، گاهى با فدا شدن و بذل مال و جان همراه است و احياگران سنّتهاى دينى بايد خود را فدا كند تا جامعه بيدار و دين احيا شود. نهضت كربلا هم يك حركت احياگرانه نسبت به اساس دين و احكام الله بود. در مطالعه سخنان امام حـسـيـن (عليه السلام)، تـكـيـه فـراوانـى روى احـياى دين و اجراى حدود الهى و احياى سنّت و مبارزه با بدعت و فساد و دعوت به حكم خدا و قرآن ديده مىشود. پينوشتها: 1- صحيفه سجاديه، دعاى 47 . 2- وَ اَحـْىِ به سُنَنَ المُرسَلينَ و دارِسَ حُكْمِ النَّبَيّينَ وَ جَدِّدْ به ما اَمْتَحى مِنْ دينكِ و بُدِّلَ مـن حـُكـمـِكَ حـتـّى تُعيدَ دينَكَ به و على يَدَيْهِ جديداً غَضَّاً مَحْضاً صحيحاً لاعِوَجَ فيه ولا بِدْعَةَ مَعَه. (مفاتيح الجنان، ص 541، دعا براى امام زمان) . 3- در زيارت آل ياسين خطاب به امام زمان (عليه السلام): (وَ اَظْهِرْ بهَ دين نَبيّكَ) (مفاتيح الجنان، ص 525) و در زيارت ديگرى مىگوييم: اَللّهُمَّ و اَعِزَّ بِه الدّينَ بَعْدَ الخُمُولِ وَ اَطْلِعْ بِهِ الْحَقَّ بَعْدَ الاُفُولِ (همان، ص 527) . و در دعاى افتتاح هست: اَللّهُمَّ وَ اظْهِرْ به دينَكَ وَ سُنَّةَ نَبِيِّكَ ... . منبع: پيامهاي عاشورا، جواد محدثي . منبع:تبیان



