بن‏مايه‏ها و درون‏مايه‏هاى رخداد عاشورا

حسن حضرتى

در سال 61ق، پنجاه سال بعد از رحلت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم، جامعه اسلامى شاهد سانحه‏اى بسيار اسف‏بار بود; نوه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به طرز فجيعى به همراه ياران اندك خود به شهادت رسيد و اهل بيت او به اسارت رفتند. چرا عاشورا اتفاق افتاد؟ اين پرسشى است كه نوشته حاضر به منظور يافتن پاسخى قانع‏كننده به آن، بر آمده است.

بر همين اساس مباحث ذيل را در اين مقاله مورد توجه و مداقه قرار داده‏ايم: بافت اجتماعى جزيرة‏العرب قبل از بعثت‏به عنوان مرده ريگ جاهليت، رخداد سقيفه به عنوان اولين انحراف بنيادين در حركت اسلامى كه در آن عقيده، فداى قبيله شد و نتايجى كه از اين اجتماع شتاب‏آلود برآمد، سياست مالى خلفاى نخستين; به ويژه دوره عمر و عثمان و بدعت‏ها و انحرافاتى كه در اين زمينه به وقوع پيوست، انحرافات فكرى كه معاويه و جانشين او يزيد ابداع كردند (همانند: جعل حديث، تبديل خلافت‏به سلطنت، احياى عروبت و فروداشت موالى) و بالاخره تقويت جريان‏هاى فكرى انحرافى همانند مرجئه كه مشروعيت‏بخش رفتار غير دينى امويان بودند.

مكتبى كه مى‏رفت‏با كجروى‏هاى تفاله جاهليت ... با شعار «لا خبر جاء و لا وحى نزل‏» محو و نابود شود ... ناگهان شخصيت عظيمى . .. قيام كرد و با فداكارى بى‏نظير و نهضت الهى خود، واقعه بزرگى را به وجود آورد.

(امام خمينى، صحيفه‏نور، ج 12، ص 181)

مقدمه

سانحه عاشورا و ابعاد مختلف آن، تحقيقات علمى فراوانى را به خود اختصاص داده است، اما به نظر مى‏رسد به يكى از وجوه اين پديده تاريخى كه در حوزه «تاريخ اسلام‏» - به‏طور اخص - و در «تاريخ انسانى » - به‏طور اعم - اهميت‏به‏سزايى دارد، كمتر توجه شده است و آن بررسى تاريخى «چرايى‏» رخداد كربلاست. چرا پس از گذشت پنجاه سال از رحلت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم حاكمان جامعه اسلامى به آسانى به قتل و عام و اسارت خاندان او اقدام مى‏كنند و چنين مصيبت عظيمى را بر آل محمد روا مى‏دارند؟ چرايى اين واقعه را در كجا بايد جست‏وجو كرد؟ در نوشتار حاضر در حد توان به اين پرسش پاسخ داده شده‏است.

1) مرده ريگ جاهليت

بى‏ترديد بخشى از علل و عوامل رخداد حادثه كربلا را بايد در عصر جاهليت جزيرة العرب و مناسبات فرهنگى، اقتصادى و سياسى حاكم بر زندگى اعراب و قبايل ساكن در آن جست‏وجو كرد. اطلاق واژه جاهليت‏براى دوره مورد نظر، خود گوياى واقعيت‏هاى غير قابل انكارى است. به جز عده معدودى از صاحب‏نظران كه نكات برجسته فكرى و مدنى براى عرب عصر جاهلى قائل‏اند، (1) بيشترين آن‏ها كاربرد واژه جاهليت را براى اين دوره بسيار با مسما مى‏دانند. بى‏شك استعمال اين مفهوم داراى محدوديت زمانى و مكانى خاصى است; به اين معنا كه از نظر زمانى، مفهوم جاهليت دوران دويست‏ساله قبل از بعثت را شامل مى‏شود، چرا كه در قرون پيش‏تر، آن سرزمين مهد تمدن‏هاى مختلف بشرى بوده‏است كه ما به وسيله قرآن از وجود آن‏ها آگاه شده‏ايم.

از نظر جغرافيايى نيز بايد اطلاق مفهوم جاهليت را محدود ساخت ، زيرا بخش‏هايى از شبه جزيره عربستان، به‏ويژه جنوب آن (يمن يا عربستان خوشبخت) به دلايل اقليمى و جغرافيايى كه بسيار حاصلخيز و مناسب براى كار كشاورزى بود و هم‏چنين به دليل ارتباط نزديكى كه با كشورهاى همجوار به‏ويژه ايران داشت و تاثيرى كه از فرهنگ‏هاى پيرامونى گرفته بود، نسبت‏به منطقه حجاز از وضعيت مناسب‏ترى برخوردار بود . بنابراين با توجه به قراين و شواهد موجود، اطلاق مفهوم جاهليت‏بر اين قسمت از جزيرة العرب قابل قبول نيست. شايد كامل‏ترين توصيف از جامعه عرب پيش از بعثت، سخن على‏عليه السلام است كه مى‏فرمايد:

همانا خدا محمد را برانگيخت تا مردمان را بترساند و فرمان خدا را چنان‏كه بايد رساند. آن هنگام شما اى مردم عرب! بهترين آيين را برگزيده بوديد و در بدترين سراى خزيده. منزلگاهتان سنگستان‏هاى ناهموار، همنشينتان گرزه‏هايى زهردار، آبتان تيره و ناگوار، خوراكتان گلو آزار، خون يكديگر را ريزان، از خويشاوند بريده و گريزان، بتهاتان‏همه جا بر پا، پاى تا سر آلوده به خطا. (2)

طبرى نيز در گزارش خود از زندگى عرب آن زمان مى‏نويسد:

قوم عرب خوارترين، بدبخت‏ترين و گمراه‏ترين قوم بود كه در لانه‏اى محقر و كوچك ميان دو بيشه شير(ايران و روم) زندگى مى‏كرد. سوگند به خدا، در سرزمين عرب چيزى موجود نبود كه مورد طمع و يا حسد بيگانگان قرار گيرد. هر آن كس از اعراب كه مى‏مرد يكسره به دوزخ مى‏رفت و هر آن كه زندگى مى‏كرد و حيات داشت، گرفتار خوارى و مشقت‏بود و ديگران لگدمالش مى‏كردند. سوگند به خدا كه در سراسر سرزمين قومى را نمى‏شناسم كه خوارتر و تيره بخت‏تر از عرب باشد. وقتى اسلام در ميان ايشان ظاهر شد آنان را صاحب كتاب، قادر بر جهان، داراى روزى و مالك‏الرقاب كرد. (3)

شاخصه‏هاى فرهنگى عرب جاهلى در «شعر و شاعرى‏»، «علم الانساب‏»، «علم الايام‏» و آشنايى به «علوم انواء» خلاصه مى‏شود. شعرى كه عرب مى‏سرود داراى قالبى دلنشين و آراسته اما خالى از محتوا بود و صرفا در وصف گل و گياه و سبزه يا شب و شراب و شمشير محدود مى‏ماند. رويكرد اين قوم به علم الانساب و علم الايام براى ارضاى تمايلات فخرطلبانه فردى و قبيله‏اى بود، نه به عنوان علمى از علوم، چنان‏كه احمد امين درباره وضعيت علوم در بين اعراب جاهلى مى‏نويسد:

آن‏ها از علم و فلسفه بهره نداشتند، زيرا زندگانى اجتماعى آن‏ها در خور علم و فلسفه نبود. علم آن‏ها منحصر به معرفت انساب يا شناختن اوضاع جوى بود. بنابر بعضى از اخبار هم، اطلاع اندكى از علم طب داشتند ولى آن‏چه را كه مى‏دانستند كافى نبود و علم محسوب نمى‏شد. بسى خطاست كه مانند آلوسى آن‏ها را عالم و دانشمند بدانيم كه مى‏گويد: «اعراب علم طب و معرفت احوال جوى و اخترشمارى را كاملا مى‏دانستند. (4)

در حوزه سياست، تنها واحد سياسى موجود و مطرح در جامعه عرب جاهلى «قبيله‏» بود كه نه تنها شالوده حيات و بقاى تمام پيوستگى‏هاى فردى و اجتماعى به شمار مى‏رفت، بلكه تمام اركان شخصيت و مظاهر فكرى و عقلى او را نيز شكل مى‏داد. (5) قبيله تنها جغرافياى سياسى‏اى بود كه عرب آن را مى‏شناخت و براى آن تلاش مى‏كرد و بيرون از آن براى او حكم سرزمين «غير» را داشت. نظام سياسى قبيله بر شيخوخيت و ريش سفيدى مبتنى بود و در آن، عرف به عنوان قانون نانوشته، تعيين كننده نوع و چگونگى روابط اجتماعى افراد در درون و بيرون از قبيله بود. «جنگ‏هاى فجار» و «حلف الفضول‏» به عنوان دو پديده مهم در عصر جاهلى مى‏تواند مثبت نبود قانون عام و فراگير در آن دوره باشد. در نظام ارزشى عصر جاهلى، نسب و ثروت تعيين كننده پايگاه اجتماعى افراد بود; آن‏كه از نسب بالاتر و ثروت و مكنت‏بيشترى برخوردار بود در جرگه اشراف قرار مى‏گرفت و در تمامى تصميم‏هاى قبيله‏اى و امور مختلف اجتماعى تاثيرگذار بود.

كار مهمى كه پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم انجام داد تغيير همين نظام ارزشى غلط بود. برخلاف جامعه جاهلى در جامعه اسلامى، تقوا و پرهيزكارى افراد بود كه آن‏ها را در پايگاه انسانى بالايى قرار مى‏داد. گرچه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم بيست‏وسه‏سال بى وقفه در اين راستا تلاش كردند اما آن‏چه مسلم است‏يك دوره بيست‏وسه ساله براى منسوخ كردن يك فرهنگ جاهلى ديربنياد، دوره بسيار اندكى است. لذا بعد از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم جامعه اسلامى آرام آرام به سوى تفكرات جاهلى بازگشت، تا آن‏جا كه در سال 61 ق منظومه فكرى دشمنان امام حسين‏عليه السلام كاملا در چهارچوب عصبيت قبيله‏اى منحصر بود و همه چيز را از دريچه شعب و منافع شعبى خود مى‏ديدند.

مسئله ديگرى كه به عنوان ميراثى شوم از عصر جاهليت‏به دوره اسلامى منتقل شده بود و در جريان‏هاى سياسى و اجتماعى بسيار تاثيرگذار بود، منازعات درون قبيله‏اى تيره‏هاى قريش بود كه با مرگ عبدمناف و آغاز رياست‏يكى از فرزندان او به نام عمرو(هاشم) شروع شده بود. عبدمناف، فرزند سرشناس قصى‏بن‏كلاب بود كه نسل رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم به قصى از طريق او منتقل مى‏شود. غير از عمرو (هاشم)، عبد شمس، مطلب، ابوعمرو و ابوعبيد پسران ديگر او بودند. با فوت عبدمناف، مناصب اجتماعى او بين هاشم و عبدشمس تقسيم شد; بدين صورت كه منصب رفادت (اطعام حجاج) و سقايت‏به هاشم و منصب قيادت (فرماندهى جنگ‏ها و شاخه نظامى قريش) برعهده عبدشمس گذاشته شد. علاوه بر اين، به‏طور كلى رياست قريش بعد از عبدمناف به هاشم واگذار شد. ابن اسحاق در بيان علت اين تصدى نوشته است: على‏رغم آن‏كه عبدشمس برزگ‏تر از هاشم بود، ولى چون وى همواره سفر مى‏كرد و كمتر در مكه اقامت داشت و علاوه بر اين مردى عيالمند و تنگدست‏بود، هاشم متصدى اين امر شد. (6) از همين زمان قبيله قريش به دو شاخه مهم بنى‏هاشم و بنى‏عبدشمس تقسيم مى‏شود كه در عرصه‏هاى مختلف سياسى، اقتصادى و اجتماعى، رقابت فشرده‏اى را با هم شروع مى‏كنند.

در زمان هاشم، تيره او در دو زمينه، نسبت‏به تيره عبدشمس برترى قابل توجهى داشت: نخست اين‏كه شخص هاشم نسبت‏به عبدشمس داراى مال و منال زيادى بود و علاوه بر آن در عرصه اقتصاد و تجارت مكه با اقوام همجوار، منشا تحولات مهمى شده بود. راه‏اندازى سفرهاى تجارى زمستانى و تابستانى از مكه به مدينه و شام و به عكس، از ابتكارات او به شمار مى‏رود. دومين برترى هاشم به كرامت نفس و بذل و بخشش‏هاى زياد او برمى‏گردد كه حسادت رقباى او را به همراه داشت. در اين ميان اميه - فرزند متمول عبد شمس - بيش از هر كس به موقعيت اجتماعى هاشم حسادت مى‏ورزيد. كينه‏ورزى‏هاى او نسبت‏به عمويش منشا افسانه پردازى‏هاى بسيارى شده بود كه صد البته در درون خود واقعيت‏هايى را نهفته دارند. چنان‏كه در گزارش ابن هشام آمده‏است:

اميه كه مردى ثروتمند بود كوشيد تا خود را در نيكوكارى به هاشم برساند ولى موفق نشد. بنابراين گروهى از قريش او را شماتت كردند و به حسد اميه افزودند. اميه از هاشم خواست تا حكمى تعيين كنند تا در باب آن دو راى بدهد. هاشم اين پيشنهاد را به اين شرط پذيرفت كه بازنده محكوم به پرداخت پنجاه ماده شتر براى كشتن در مكه و ده سال تبعيد از مكه گردد. اميه شروط هاشم را پذيرفت و هر دو براى حكميت نزد كاهن بنى‏خزاعه رفتند. كاهن به شرافت هاشم راى داد و اميه به ناگزير شترها را كشت و خود نيز براى ده سال تبعيد به شام رفت. اين حكميت آغاز دشمنى ميان بنى‏هاشم و بنى‏اميه بود. (7)

بعد از فوت هاشم، تيره بنى‏اميه بر اقتدار اقتصادى خود افزود و روز به روز تفوق مالى خود را نسبت‏به تيره‏ها و قبايل ديگر افزايش مى‏داد، در حالى كه تيره بنى هاشم بعد از فوت رئيس خود از نظر اقتصادى در سراشيبى افول و نزول قرار گرفت، چرا كه فوت هاشم در خارج از مكه و ماندن شيبه، تنها فرزندش در غربت، و سپس تحت‏سرپرستى مطلب قرار گرفتن وى و فقدان نبوغ اقتصادى نزد جانشينان هاشم و به‏ويژه عبدالمطلب، از عواملى بودند كه دست در دست هم دادند تا بنى‏هاشم فقط به خوشنامى خود ببالد و ديگر توان رقابت اقتصادى با بنى‏اميه را نداشته باشد. تنگدستى ابوطالب - سرشناس‏ترين پسر عبدالمطلب - نيز مى‏تواند از افول اقتصادى عبدالمطلب حكايت كند.

از آن‏چه گفته شد دو نتيجه به دست مى‏آيد :

1- عبدالمطلب پس از مرگ هاشم (پدر) تمام اقتدار اقتصادى او را پيدا نكرد;

2- بنى اميه با حفظ مقام قيادت و نفوذ فوق‏العاده در دارالندوه، منزلت اجتماعى روز افزونى در مكه يافتند تا آن‏كه در زمان ظهور اسلام، به خصوص پس از جنگ بدر به رياست و سرورى قريش و مكيان رسيدند. (8)

رقابت اين دو تيره سرشناس قريش با بعثت پيامبر كه خود نيز از تيره بنى هاشم بود، نه تنها به پايان نرسيد، بلكه صورت جدى‏ترى به خود گرفت، چرا كه بنى‏اميه حتى ادعاى نبوت حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم را هم در راستاى رقابت تيره‏اى تفسير مى‏كرد و در صدد خنثا كردن آن بود. نه تنها ابوسفيان - رئيس تيره بنى‏اميه - در زمان بعثت پيامبر اين نگرش را داشت، بلكه يزيدبن‏معاويه، نوه او نيز در سال 61ق دراين منظومه فكرى سير مى‏كرد تا جايى كه يزيد آن‏گاه كه اهل‏بيت عصمت را در شام بر وى وارد كردند با چوب بردندان‏هاى مطهر امام حسين‏عليه السلام مى‏زد و اين شعر را برزبان مى‏راند:

لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحى نزل (9)

قبيله بنى‏هاشم با سلطنت‏بازى كردند پس نه خبرى آمد و نه وحى‏اى نازل شد.




ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 عاشورا در زمان جاهليت و ميان قريش‏:

در سنن دارمى روايت شده كه رسول خدا(ص) فرمود:

اين روز روز عاشوراست و قريش اين روز را در جاهليت روزه مى‏گرفتند پس هر كدام شما (مسلمين) دوست دارد روزه بگيرد، بگيرد و هر كدام دوست دارد روزه را ترك كند ترك كند.(1)

در كتاب موطأ مالك آمده:إن عائشة قالت: كان يوم عاشوراء يوما تصومه قريش فى الجاهلية و كان رسول الله(ص) يصومه فى الجاهلية...(2)

در صحيح بخارى نقل شده:إن قريشا كانت تصوم يوم عاشوراء فى الجاهلية ثم أمر رسول الله(ص) بصيامه حتى فرض رمضان ...(3)

در كتاب نيل الاوطار آمده:أن اهل الجاهلية كانوا يصومون يوم عاشوراء و إن رسول الله(ص) صامه و المسلمون قبل أن يفرض رمضان.(4)

 

عاشورا بعد از اسلام و قبل از وجوب روزه ماه رمضان‏

در صحيح بخارى از ابن عمر نقل شده: صام النبى(ص) عاشوراء و أمر بصيامه فلما فرض رمضان ترك(5)

و نيز در صحيح بخارى از عايشه نقل شده:

رسول خدا به روزه روز عاشورا امر كرد تا هنگامى كه روزه ماه رمضان واجب شد. آنگاه فرمود : هر كس مى‏خواهد، روز عاشورا را روزه بگيرد و هر كسى مى‏خواهد افطار كند.(6)

در كتاب جامع احاديث الشيعه از كتاب من لا يحضره الفقيه از امام باقر(ع) نقل شده: محمد بن مسلم و زراره از آن حضرت از روزه روز عاشورا سؤال كردند، فرمود: كان صومه قبل شهر رمضان فلما نزل شهر رمضان ترك.(7)

 

ادامه در ادامه مطلب 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 با توجه به مفهوم پيروزى و شكست ، به اين نتيجه مى رسيم كه پيروزى آن نيست كه انسان از ميدان نبرد سالم به در آيد و يا دشمن خود را به خاك هلاكت افكند، بلكه پيروزى آن است كه هدف خود را پيش ببرد و دشمن را از رسيدن به مقصود خود باز دارد. اميرالمؤمنين (ع) در اين خصوص فرموده است : «ما ظفر من ظفر الاثم به ، و الغالب بالشر مغلوب» (1) كسى كه گناه بر او پيروز شد، شكست مى خورد و كسى كه از راه بدى بر دشمن ظفر يافت در واقع مغلوب است ». از اين رو اگر چه امام حسين (ع) و يارانش پس از يك نبرد خونبار و قهرمانانه به نور عظيم شهادت رسيدند، اما آنها هدف مقدس خود را به تمام معنى از آن شهادت پر افتخار گرفتند. و هدف اين بود كه به تكليف عمل شده و ماهيت حكومت ارتجاعى و ضد اسلامى اموى آشكار شود و افكار عمومى مسلمين بيدار گردد، كه اين هدف به خوبى انجام گرفت . 

 

رسوايى سران اموى و قاتلان امام حسين (ع) به حدى بالا گرفت كه سرانجام پس از گذشت چند سال نه تنها هيچ كس از آل اميه جرأت نداشت نسبت خود را آشكار سازد بلكه بدنهاى مردگان آنها را هم از قبر بيرون كشيدند و با آتش سوزاندند . آرى، راه پيشرفت و پيروزى كه داشت با سرعت فراوان براى آن دودمان كثيف در بين امت هموار مى شد، بعد از واقعه كربلا يكباره درهم ريخت و با رسوايى بسيار، بساط ابوسفيانيان برچيده گشت.

«استادنيكلسون » گويد: «حادثه كربلا، حتى مايه پشيمانى و تأسف امويان شد، زيرا اين واقعه، شيعيان را متحد كرد و براى انتقام امام حسين، هم صدا شدند و صداى آنان در همه جا و مخصوصاً عراق و ايرانيانى كه مى‏خواستند از نفوذ عربها آزاد شوند انعكاس يافت».(2)

 

يكى ديگر از شواهد شكست يزيديان و بنى اميه ، زمانى است كه امام سجاد (ع) در كوفه خطبه خواند و ماهيت پليد دشمنان خدا را براى مردم خفته و فريب خورده آشكار كرد. لذا مردم يك زبان عرض كردند:

«اى فرزند رسول خدا (ص) ، همه ما شنوا و مطيع و حافظ عهد و پيمان تو هستيم ، از تو روى بر نگردانده و تو را ترك نخواهيم كرد، پس خدا تو را رحمت كند، به ما دستور بده كه همانا با دشمن تو دشمن و با دوست تو دوستيم ، تا يزيد را بگيريم و از كسانى كه به تو و ما ظلم نمودند، دورى بجوييم » .(3)

آرى ، امام حسين را كشتند، اما حسين كه فقط جسم نيست، امام حسين يك مكتب است كه بعد از مرگش زنده‏تر شد. و اگر چه در كربلا قيام قامت امام حسين (ع) را در خون كشيدند ، و ناى حقيقت گوى او را بريدند، اما در حقيقت امام حسين زنده‏تر شد، او بزرگ مردى است كه با شهادتش حركتى عظيم و تحولى بزرگ در تاريخ ايجاد كرد و يزيد و يزيديان را رسوا نمود.

 

پی نوشتها :

1-      نهج البلاغه , صبحى صالح , حكمت 333

2-      ترجمه تاريخ سياسى اسلام , ج 1 ص 352. به نقل از كتاب ماهيت قيام مختار , ص 201

3-      بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 45 ص 112

 

 





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

نقش آمار در ارائه سيماى روشن‏تر از هر موضوع و حادثه،غير قابل انكار است.ليكن‏در حادثهكربلا و مسائل قبل و بعد از آن،با توجه به اختلاف نقلها و منابع،نمى‏توان در بسيارى از جهات،آمار دقيق و مورد اتفاق ذكر كرد و آنچه نقل شده،گاهى تفاوتهاى‏بسيارى با هم دارد.در عينحال بعضى از مطالب آمارى،حادثه كربلا را گوياتر مى‏سازد. 

به همين دليل به ذكر نمونه‏هايى از ارقام و آمار مى‏پردازيم: مدت قيام امام حسين‏«ع‏»ازروز امتناع از بيعت با يزيد،تا روز عاشورا 175 روزطول كشيد :12 روز در مدينه ،4 ماه و 10 روزدر مكه،23 روز بين راه مكه تا كربلا و8 روز در كربلا (2 تا 10 محرم) . 
منزلهايى كه بين مكه تا كوفه بود و امام حسين آنها را پيمود تا به كربلا رسيد18 منزلبود(معجم البلدان). 
فاصله منزلها با هم سه فرسخ و گاهى پنج فرسخ بود. 
منزلهاى ميان كوفه تا شام 14 منزل بود كه اهل بيت را در حال اسارت از آنها عبوردادند. 
نامه‏هايى كه از كوفه به امام حسين‏ «ع‏» در مكه رسيد و او را دعوت به آمدن كرده‏بودند 12000نامه بود (طبق نقل شيخ مفيد). 
بيعت كنندگان با مسلم بن عقيل در كوفه 18000 نفر،يا 25000 نفر و يا 40000 نفرگفته شدهاست. 
شهداى كربلا از اولاد ابى طالب كه نامشان در زيارت ناحيه آمده است 17 نفر . 
شهداى كربلا از اولاد ابى طالب كه نامشان در زيارت ناحيه نيامده 13 نفر .سه نفر هم‏كودكان بنى هاشم شهيد شدند،جمعا 33 نفر .اين افراد به اين صورت‏اند : 
امام حسين‏«ع‏» 1 نفر ، اولاد امام حسين 3 نفر ، اولاد على‏«ع‏» 9 نفر ،اولاد امام حسن 4 نفر ، اولاد عقيل ‏12 نفر ،اولاد جعفر 4 نفر.

 

غير از امام حسين ‏«ع‏» و بنى هاشم ،شهدايى كه نامشان در زيارت ناحيه مقدسه وبرخى منابع ديگر آمده است 82 نفرند .غير از آنان ،نام 29 نفر ديگر در منابع متاخرتر آمده‏است . 
  جمع شهداى كوفه از ياران امام 138 نفر .تعداد 14 نفر از جمع اين جناح حسينى ،غلام بوده‏اند .
شهدايى كه سرهايشان بين قبايل تقسيم شد و از كربلا به كوفه بردند 78 نفر بودند . 
تقسيم سرها به اين صورت بود : قيس بن اشعث،رئيس بنى كنده 13 سر ،شمر رئيس‏هوازن 12سر ،قبيله بنى تميم 17 سر، قبيله بنى اسد 16 سر، قبيله مذحج 6 سر ،افرادمتفرقه از قبايلديگر 13 سر . 

 ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

ثمره نهضت کربلا چه بود

شهادت مظلومانه سيد الشهدا و يارانش در كربلا،تأثير بيدارگر و حركت آفرين داشت و خونى تازه در رگهاى جامعه اسلامى دواند و جو نامطلوب را شكست و امتدادهاى آن حماسه،در طول تاريخ،جاودانه ماند.حتى در همان سفر اسارت اهل بيت نيز تأثيرات سياسى اين حادثه در انديشه‏هاى مردم آشكار شد.گروهى از اسرا را كه به شام مى‏بردند، چون به تكريت رسيدند،مسيحيان آنجا در كليساها جمع شدند و به نشان اندوه بر كشته شدن حسين«ع»،ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند.به شهر«لينا»نيز رسيدند.مردم آنجا همگى گرد آمدند و بر حسين و دودمانش سلام و درود فرستادند و امويان را لعن كردند و سربازان را از آنجا بيرون كردند.چون خبر يافتند كه مردم«جهينه»هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند وارد آن نشدند.به قلعه«كفر طاب»رفتند،به آنجا نيز راهشان ندادند.به حمس كه وارد شدند،مردم تظاهرات كردند و شعار دادند:«اكفرا بعد ايمان و ضلالا بعد هدى؟»و با آنان درگير شدند و تعدادى را كشتند.(1)

 

برخى از تأثيرات حماسه عاشورا از اين قرار است:

1ـ قطع نفوذ دينى بنى اميه بر افكار مردم‏

2ـ احساس گناه و شرمسارى در جامعه،بخاطر يارى نكردن حق و كوتاهى در اداى تكليف‏

 

3ـ فرو ريختن ترسها و رعبها از اقدام و قيام بر ضد ستم‏

ادامه در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

آثار سیاسی عاشورا – بقای شریعت اسلام 

 بقاى شريعت اسلام 

او كشته شد كه دين خدا جاودان شود     جان جهان فداش كه بى مثل و گوهر است

اوضاع عمومى اسلام و مسلمين بسيار ناراحت كننده بود . فعاليت‏ها و تبليغات مسموم بنى اميه عليه حضرت على (ع) و خاندانش ، و نيز تحريفات و بدعتهايى كه زيركانه در اسلام داخل كرده بودند، شرايط را جهت نابودى اسلام و محو نام حضرت محمد (ص) آماده كرده بود. خلافت الهى به حكمت سلطنتى و ديكتاتورى تبديل شده بود . روح شريعت اسلام يعنى پرهيزگارى و عدالت، در اجتماع ديده نمى‏شد و از احكام اجتماعى دين فقط جمعه و جماعت، آن هم به صورت تشريفات وجود داشت؛ و گاهى همين صورت تشريفاتى نيز به بدعت و بلكه فسق و فجور مى‏گراييد . اكثر قريب به اتفاق نسل مسلمان كه آن روزها در شبه جزيره عربستان زندگى مى‏كرد، در پايان خلافت عمر متولد و در عصر عثمان پرورش يافته و در آغاز حكومت معاويه وارد اجتماع شده بودند، لذا پيامبر اكرم (ص) را زيارت نكرده و شايد بتوان گفت مقام و منزلت خاندان وحى را درك نكرده بودند.

 

در رأس جامعه‏اى كه دچار بى‏ارادگى و ضعف نفس شده بود، حاكمى فاسق و فاجر چون يزيد لقب شريف اميرالمؤمنين و خليفه مسلمين را به ناحق با خود يدك مى كشيد. يك جوان قمار باز و شرابخوار، بى‏بند و بار و صد در صد اهل دنيا و خوشگذرانيهاى آن بر مردم حكومت مى كرد يك مغز الكلى كه از نظر افكار ، نسبت به اسلام و مقدسات اسلام كمترين عقيده‏اى نداشت، و ميمون بازى و هوسبازى از كارها و تفريحات روزانه‏اش بود . انسانهاى خطرناك و دنيا طلب به فرمان او در تمام استانها و شهرستانها بر اوضاع مسلط و بر دوش مسلمانان سوار بودند.

 ادامه در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

  نهضت ‏عاشورا و اهداف آن

به دنبال طرح موضوع آگاهی حضرت امام‏حسین (ع) از سرنوشت‏حرکت و نهضت‏خویش و شبهه‏ای که یکی از نویسندگان در تحلیل حرکت‏حضرت و علم ایشان به سرانجام شهادت ایجاد کرده بود و پیرو پرسشهایی که برخی روحانیون در این خصوص از محضر علامه سید محمد حسین طباطبایی «قدس سره‏» کردند، ایشان رساله‏ای کوتاه را در باره علم امام نوشتند و در آن زمان منتشر شد. این رساله همان گونه که آیة‏الله رضا استادی در مجموعه «بیست مقاله‏» که به همت ایشان منتشر شده، آورده‏اند، «در عین اختصار و کوتاهی از اتقان و استحکام فوق‏العاده‏ای برخوردار است.» البته همان نویسنده همان زمان بر این رساله خرده‏گیری کرده و نقد نوشت ولی علامه طباطبایی قدس‏سره با پاسخهای خویش، بر مطالب رساله تاکید ورزیدند. نقد و پاسخ نیز در همین مجموعه، پس از اصل رساله آمده است.
بخش اول این رساله در موضوع علم امام (ع) است که علاقه‏مندان می‏توانند برای مطالعه آن به این مجموعه مراجعه کنند. مرحوم علامه عالی‏مقام، در ادامه رساله با عنوان «نهضت‏سیدالشهدا (ع) و هدف آن‏» به تحلیل کوتاه قیام حضرت (ع) پرداخته‏اند. شخصیت علمی و استحکام تحلیل ایشان که در عین اختصار، نگاشته شده، ما را بر آن داشت که در سرآغاز مقاله‏های این دفتر ویژه نامه متن آن را عینا از مجموعه یاد شده، برای خوانندگان ارجمند بازگو کنیم.

 

با یک سیر اجمالی در وضع عمومی آن روز، می‏توان نسبت‏به تصمیم و اقدام سیدالشهدا (ع) روشن شد. تیره‏ترین و تاریک‏ترین روزگاری که در جریان تاریخ اسلام به خانواده رسالت و شیعیانشان گذشته، دوره حکومت‏بیست‏ساله معاویه بود.

ادامه در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 هدف عاشورا - زنده کردن عزت اسلام

وجه تمايز شيعيان جهان در طول تاريخ اسلامي با ديگر مسلمانان الگوپذيري از امامان معصوم، و مقتدا قرار دادن اين رهروان راستين شريعت محمدي ـ صلي الله عليه و آله ـ و عشق و ايمان حقيقي به اين مشعلان فروزان جامعه بشري بوده است. به دليل اعتقاد به مشروعيت انحصاري امام معصوم و منصوص بود كه در نزد شيعه تا قبل از غيبت، تمامي قدرتهاي حاكم صراحتاً نامشروع تلقي مي‌شوند و از زمان غيبت به بعد نيز سازش و همراهي با حكومت‌هايي كه جامع شرائط نيابت از امام غايب نبوده‌اند اگر نه ناممكن بلكه همواره دشوار بوده است.

 

شيعيان همواره در اقتدا به امامان خويش در سازش‌ناپذيري با حاكمان جور شهره بوده‌اند و عزت و افتخار خود را در قيام بر عليه باطل جستجو مي‌كرده‌اند. در بررسي و تبيين بهتر اين مسئله توجه به دلايل قيام امام حسين ـ عليه السّلام ـ براي درك بهتر نوع الگوپذيري شيعيان از ايشان در كسب عزت و افتخار اسلامي ضروري است كه در اينجا با توجه به حفظ اختصار تنها به ذكر دو نمونه اكتفا مي‌كنيم:

ادامه در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

آثار سیاسی عاشورا –احیای امر بمعروف و نهی از منکر

تفسير و احياى اسلام و امر به معروف و نهى ازمنكر

از جمله آثار مهم سياسى - اجتماعى قيام و نهضت حياتبخش حسينى كه به جاى مانده، آشكار ساختن اسلام صحيح و احياى امر به معروف و نهى از منكر بود تا بطلان اسلام انحرافى اموى كه پس از زمان رحلت نبى اكرم (ص) صورت گرفت، روشن شود.

خاندان بنى اميه در تبليغات خود، خويش را از خاندان رسول خدا (ص) قلمداد كرده و اسلام را وارونه به مردم نشان داده بودند و ايشان را در امور دين به ادعاى اينكه اولى الامر واجب الاطاعه هستند در حيرت و سرگردانى گذاشته بودند؛ اما امام حسين (ع) با قيام خود همه اين توطئه‏ها را بهم ريخت و اسلام اموى و دين يزيدى را از اسلام ناب محمدى جدا ساخت، و با نماز خونين خود در ظهر عاشورا، نماز را اقامه كرده عملاً معنا نمود.

چنانكه در زيارت وارث مى‏خوانيم: «اشهد انك قد اقمت الصلوة و اتيت الزكوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر».

 

  بنابراين، نهضت و شهادت سيدالشهداء (ع) دو معنى داشت:

1-      نفى آنچه به نام اسلام مطرح بود،

2-      اثبات آنچه از اسلام فراموش گشته و انكار شده بود - مانند امر به معروف و نهى ازمنكر - و اين هر دو با هم، يعنى «احياى اسلام محمدى».  

ادامه در ادامه مطلب 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

  بيدارى خفتگان

از جمله آثار و بركات كه قيام و شهادت سيدالشهدا (ع) در بعد سياسى - اجتماعى داشت، بيدار شدن خفتگان و انتقال روح مبازره جويى بر عليه ظلم و ستم بوده و هست.

براى تنوير ذهن و تصوير مطلب، لازم است به طور اجمال اشاره‏اى به وضعيت جامعه اسلامى آن دوران داشته باشيم . مردم آن زمان به چند دسته تقسيم مى شوند:

 

  دسته اول: كه قسمت عمده مردم را تشكيل مى داد، كسانى بودند كه در مقابل فساد معاويه ، اراده خود را از دست داده بودند و به پستى و خوارى ناشى از فساد كه پيرامون خلافت اسلامى را فرا گرفته بود تن در داده بودند.

دسته دوم : كسانى بودند كه منافع خصوصى خود را بر رسالت و امامت ترجيح مى دادند. اين دسته بر خلاف دسته اول فارغ از ظلم و انحراف بنى اميه بودند و آن را احساس نمى‏كردند.

ادامه در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 آثار عاشورا ، نترسیدن از مرگ

عزّت چه به عنوان خصلت فردي يا روحية جمعي به معناي مقهور عوامل بيروني نشدن، شكست‌ناپذيري، صلابت نفس، كرامت و والايي روح انساني و حفظ شخصيّت است. به زمين سفت و سخت و نفوذناپذير، «عُزاز» گفته مي‌شود. آنان كه از عزّت برخوردارند، تن به پستي و دنائت نمي‌دهند، كارهاي زشت و حقير نمي‌كنند، و براي حفظ كرامت خود و دودمان خويش، گاهي جان مي‌بازند.

ستم‌پذيري و تحمّل سلطة باطل و سكوت در برابر تعدّي و زير بار مِنّت دونان رفتن و تسليم فرومايگان شدن و اطاعت از كافران و فاجران، همه و همه از ذلّت نفس و زبوني و حقارت روح سرچشمه مي‌گيرد.


 

 خداوند عزيز است و عزّت را براي خود و پيامبر و صاحبان ايمان قرار داده است.(1)

در احاديث متعدّد، از ذلّت و خواري نكوهش شده و به يك مسلمان ومؤمن حق نداده‌اند كه خود را به پستي و فرومايگي و ذلّت بيفكند. به فرمودة امام صادق ـ عليه السّلام ـ :

«اِنَّ الله فَوَّضَ اِلَي المؤمنِ امرَهُ كلَّهُ و لم يُفَوِّضْ اِليه انْ يكونَ ذليلاً...»(2)

خداوند همة ‌كارهاي مؤمن را به خودش واگذاشته، ولي اين‌كه ذليل باشد، ‌به او واگذار نكرده.

ادامه در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 يكى از آثار و بركات سياسى - اجتماعى سيدالشهدا (ع) اين بود كه نه فقط با حرف كه در عرصه عمل هم روح استقامت و پايدارى وآزاديخواهى و حفظ كرامت و عزت نفس را در كالبد بى‏روح مسلمين در همه اعصار دميد.

سالار شهيدان در برابر نيروى مهيب ستم و قوه قاهره بنى اميه، بالاترين استقامت و مهمترين پايدارى و شهادت را به خرج داده و در مقابل آنان مقاومت كرده و به انسانها درس حريت و آزادگى آموخت. آن حضرت در آخرين لحظات حماسه كربلا با بدنى مجروح و خونين، دشمن را طرف خطاب قرار داده و فرمود: «اى پيروان ابوسفيان، اگر دين نداريد پس در دنيا آزاد مرد باشيد».

 

حماسه عاشورا سراسر، شعارهاى آزادى‏طلبى و استقامت و عزت نفس است. چنانكه آن حضرت در روز عاشورا ضمن گفتارهاى گرم و آتشين خود فرياد مى‏زد: «اين ناپاك و فرزند ناپاك، مرا بين دو كار مخير ساخت: يا ذلت را بپذيرم و در برابر يزيد تسليم شوم، و يا اينكه كشته گردم و به حكم شمشير تن دهم! اما از ما خاندان پيغمبر ذلت بدور است، نه خدا براى ما ذلت مى‏خواهد و نه پيامبر او و نه مردان پاك دل و مؤمن و نه آن دامنهاى منزهى كه ما را در ميان خود پرورانده است» (1).

آرى، رمز موفقيت و راز پيروزى انسان در هميشه تاريخ بستگى به استقامت و پايدارى در مقابل سختى‏هاى راه دارد و امام حسين (ع) با استقامت خود در برابر بناى شرك و اساس كفر و الحاد و بذل جان و تمام هستى خود در اين راه مقدس، باعث دميده شدن روح پايدارى و آزادگى در بين مردم گشت، به طورى كه در قيامهاى بعد از آن حضرت اين امر به خوبى مشهود است .

ادامه در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 آثار و نتایج عاشورا : آزادگی 

 

آزادي در مقابل بردگي، اصطلاحي حقوقي و اجتماعي است، امّا «آزادگي» برتر از آزادي است و نوعي حريّت انساني و رهايي انسان از قيد و بندهاي ذلّت آور و حقارت بار است. تعلّقات و پاي‌بندي‌هاي انسان به دنيا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند و... در مسير آزادي روح او، مانع ايجاد مي‌كند. اسارت در برابر تمنّيات نفساني و علقه‌هاي مادّي،نشانة ضعف ارادة بشري است.

 

وقتي كمال و ارزش انسان به روح بلند و همّت عالي و خصال نيكوست، خود را به دنيا و شهوات فروختن، نوعي پذيرش حقارت است و خود را ارزان فروختن.

ادامه در ادامه مطلب

 

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
.: Weblog Themes By Rasekhoon:.