در سال 61ق، پنجاه سال بعد از رحلت پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم، جامعه اسلامى شاهد سانحهاى بسيار اسفبار بود; نوه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به طرز فجيعى به همراه ياران اندك خود به شهادت رسيد و اهل بيت او به اسارت رفتند. چرا عاشورا اتفاق افتاد؟ اين پرسشى است كه نوشته حاضر به منظور يافتن پاسخى قانعكننده به آن، بر آمده است. بر همين اساس مباحث ذيل را در اين مقاله مورد توجه و مداقه قرار دادهايم: بافت اجتماعى جزيرةالعرب قبل از بعثتبه عنوان مرده ريگ جاهليت، رخداد سقيفه به عنوان اولين انحراف بنيادين در حركت اسلامى كه در آن عقيده، فداى قبيله شد و نتايجى كه از اين اجتماع شتابآلود برآمد، سياست مالى خلفاى نخستين; به ويژه دوره عمر و عثمان و بدعتها و انحرافاتى كه در اين زمينه به وقوع پيوست، انحرافات فكرى كه معاويه و جانشين او يزيد ابداع كردند (همانند: جعل حديث، تبديل خلافتبه سلطنت، احياى عروبت و فروداشت موالى) و بالاخره تقويت جريانهاى فكرى انحرافى همانند مرجئه كه مشروعيتبخش رفتار غير دينى امويان بودند. مكتبى كه مىرفتبا كجروىهاى تفاله جاهليت ... با شعار «لا خبر جاء و لا وحى نزل» محو و نابود شود ... ناگهان شخصيت عظيمى . .. قيام كرد و با فداكارى بىنظير و نهضت الهى خود، واقعه بزرگى را به وجود آورد. (امام خمينى، صحيفهنور، ج 12، ص 181) سانحه عاشورا و ابعاد مختلف آن، تحقيقات علمى فراوانى را به خود اختصاص داده است، اما به نظر مىرسد به يكى از وجوه اين پديده تاريخى كه در حوزه «تاريخ اسلام» - بهطور اخص - و در «تاريخ انسانى » - بهطور اعم - اهميتبهسزايى دارد، كمتر توجه شده است و آن بررسى تاريخى «چرايى» رخداد كربلاست. چرا پس از گذشت پنجاه سال از رحلت پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم حاكمان جامعه اسلامى به آسانى به قتل و عام و اسارت خاندان او اقدام مىكنند و چنين مصيبت عظيمى را بر آل محمد روا مىدارند؟ چرايى اين واقعه را در كجا بايد جستوجو كرد؟ در نوشتار حاضر در حد توان به اين پرسش پاسخ داده شدهاست. بىترديد بخشى از علل و عوامل رخداد حادثه كربلا را بايد در عصر جاهليت جزيرة العرب و مناسبات فرهنگى، اقتصادى و سياسى حاكم بر زندگى اعراب و قبايل ساكن در آن جستوجو كرد. اطلاق واژه جاهليتبراى دوره مورد نظر، خود گوياى واقعيتهاى غير قابل انكارى است. به جز عده معدودى از صاحبنظران كه نكات برجسته فكرى و مدنى براى عرب عصر جاهلى قائلاند، (1) بيشترين آنها كاربرد واژه جاهليت را براى اين دوره بسيار با مسما مىدانند. بىشك استعمال اين مفهوم داراى محدوديت زمانى و مكانى خاصى است; به اين معنا كه از نظر زمانى، مفهوم جاهليت دوران دويستساله قبل از بعثت را شامل مىشود، چرا كه در قرون پيشتر، آن سرزمين مهد تمدنهاى مختلف بشرى بودهاست كه ما به وسيله قرآن از وجود آنها آگاه شدهايم. از نظر جغرافيايى نيز بايد اطلاق مفهوم جاهليت را محدود ساخت ، زيرا بخشهايى از شبه جزيره عربستان، بهويژه جنوب آن (يمن يا عربستان خوشبخت) به دلايل اقليمى و جغرافيايى كه بسيار حاصلخيز و مناسب براى كار كشاورزى بود و همچنين به دليل ارتباط نزديكى كه با كشورهاى همجوار بهويژه ايران داشت و تاثيرى كه از فرهنگهاى پيرامونى گرفته بود، نسبتبه منطقه حجاز از وضعيت مناسبترى برخوردار بود . بنابراين با توجه به قراين و شواهد موجود، اطلاق مفهوم جاهليتبر اين قسمت از جزيرة العرب قابل قبول نيست. شايد كاملترين توصيف از جامعه عرب پيش از بعثت، سخن علىعليه السلام است كه مىفرمايد: همانا خدا محمد را برانگيخت تا مردمان را بترساند و فرمان خدا را چنانكه بايد رساند. آن هنگام شما اى مردم عرب! بهترين آيين را برگزيده بوديد و در بدترين سراى خزيده. منزلگاهتان سنگستانهاى ناهموار، همنشينتان گرزههايى زهردار، آبتان تيره و ناگوار، خوراكتان گلو آزار، خون يكديگر را ريزان، از خويشاوند بريده و گريزان، بتهاتانهمه جا بر پا، پاى تا سر آلوده به خطا. (2) طبرى نيز در گزارش خود از زندگى عرب آن زمان مىنويسد: قوم عرب خوارترين، بدبختترين و گمراهترين قوم بود كه در لانهاى محقر و كوچك ميان دو بيشه شير(ايران و روم) زندگى مىكرد. سوگند به خدا، در سرزمين عرب چيزى موجود نبود كه مورد طمع و يا حسد بيگانگان قرار گيرد. هر آن كس از اعراب كه مىمرد يكسره به دوزخ مىرفت و هر آن كه زندگى مىكرد و حيات داشت، گرفتار خوارى و مشقتبود و ديگران لگدمالش مىكردند. سوگند به خدا كه در سراسر سرزمين قومى را نمىشناسم كه خوارتر و تيره بختتر از عرب باشد. وقتى اسلام در ميان ايشان ظاهر شد آنان را صاحب كتاب، قادر بر جهان، داراى روزى و مالكالرقاب كرد. (3) شاخصههاى فرهنگى عرب جاهلى در «شعر و شاعرى»، «علم الانساب»، «علم الايام» و آشنايى به «علوم انواء» خلاصه مىشود. شعرى كه عرب مىسرود داراى قالبى دلنشين و آراسته اما خالى از محتوا بود و صرفا در وصف گل و گياه و سبزه يا شب و شراب و شمشير محدود مىماند. رويكرد اين قوم به علم الانساب و علم الايام براى ارضاى تمايلات فخرطلبانه فردى و قبيلهاى بود، نه به عنوان علمى از علوم، چنانكه احمد امين درباره وضعيت علوم در بين اعراب جاهلى مىنويسد: آنها از علم و فلسفه بهره نداشتند، زيرا زندگانى اجتماعى آنها در خور علم و فلسفه نبود. علم آنها منحصر به معرفت انساب يا شناختن اوضاع جوى بود. بنابر بعضى از اخبار هم، اطلاع اندكى از علم طب داشتند ولى آنچه را كه مىدانستند كافى نبود و علم محسوب نمىشد. بسى خطاست كه مانند آلوسى آنها را عالم و دانشمند بدانيم كه مىگويد: «اعراب علم طب و معرفت احوال جوى و اخترشمارى را كاملا مىدانستند. (4) در حوزه سياست، تنها واحد سياسى موجود و مطرح در جامعه عرب جاهلى «قبيله» بود كه نه تنها شالوده حيات و بقاى تمام پيوستگىهاى فردى و اجتماعى به شمار مىرفت، بلكه تمام اركان شخصيت و مظاهر فكرى و عقلى او را نيز شكل مىداد. (5) قبيله تنها جغرافياى سياسىاى بود كه عرب آن را مىشناخت و براى آن تلاش مىكرد و بيرون از آن براى او حكم سرزمين «غير» را داشت. نظام سياسى قبيله بر شيخوخيت و ريش سفيدى مبتنى بود و در آن، عرف به عنوان قانون نانوشته، تعيين كننده نوع و چگونگى روابط اجتماعى افراد در درون و بيرون از قبيله بود. «جنگهاى فجار» و «حلف الفضول» به عنوان دو پديده مهم در عصر جاهلى مىتواند مثبت نبود قانون عام و فراگير در آن دوره باشد. در نظام ارزشى عصر جاهلى، نسب و ثروت تعيين كننده پايگاه اجتماعى افراد بود; آنكه از نسب بالاتر و ثروت و مكنتبيشترى برخوردار بود در جرگه اشراف قرار مىگرفت و در تمامى تصميمهاى قبيلهاى و امور مختلف اجتماعى تاثيرگذار بود. كار مهمى كه پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم انجام داد تغيير همين نظام ارزشى غلط بود. برخلاف جامعه جاهلى در جامعه اسلامى، تقوا و پرهيزكارى افراد بود كه آنها را در پايگاه انسانى بالايى قرار مىداد. گرچه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم بيستوسهسال بى وقفه در اين راستا تلاش كردند اما آنچه مسلم استيك دوره بيستوسه ساله براى منسوخ كردن يك فرهنگ جاهلى ديربنياد، دوره بسيار اندكى است. لذا بعد از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم جامعه اسلامى آرام آرام به سوى تفكرات جاهلى بازگشت، تا آنجا كه در سال 61 ق منظومه فكرى دشمنان امام حسينعليه السلام كاملا در چهارچوب عصبيت قبيلهاى منحصر بود و همه چيز را از دريچه شعب و منافع شعبى خود مىديدند. مسئله ديگرى كه به عنوان ميراثى شوم از عصر جاهليتبه دوره اسلامى منتقل شده بود و در جريانهاى سياسى و اجتماعى بسيار تاثيرگذار بود، منازعات درون قبيلهاى تيرههاى قريش بود كه با مرگ عبدمناف و آغاز رياستيكى از فرزندان او به نام عمرو(هاشم) شروع شده بود. عبدمناف، فرزند سرشناس قصىبنكلاب بود كه نسل رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم به قصى از طريق او منتقل مىشود. غير از عمرو (هاشم)، عبد شمس، مطلب، ابوعمرو و ابوعبيد پسران ديگر او بودند. با فوت عبدمناف، مناصب اجتماعى او بين هاشم و عبدشمس تقسيم شد; بدين صورت كه منصب رفادت (اطعام حجاج) و سقايتبه هاشم و منصب قيادت (فرماندهى جنگها و شاخه نظامى قريش) برعهده عبدشمس گذاشته شد. علاوه بر اين، بهطور كلى رياست قريش بعد از عبدمناف به هاشم واگذار شد. ابن اسحاق در بيان علت اين تصدى نوشته است: علىرغم آنكه عبدشمس برزگتر از هاشم بود، ولى چون وى همواره سفر مىكرد و كمتر در مكه اقامت داشت و علاوه بر اين مردى عيالمند و تنگدستبود، هاشم متصدى اين امر شد. (6) از همين زمان قبيله قريش به دو شاخه مهم بنىهاشم و بنىعبدشمس تقسيم مىشود كه در عرصههاى مختلف سياسى، اقتصادى و اجتماعى، رقابت فشردهاى را با هم شروع مىكنند. در زمان هاشم، تيره او در دو زمينه، نسبتبه تيره عبدشمس برترى قابل توجهى داشت: نخست اينكه شخص هاشم نسبتبه عبدشمس داراى مال و منال زيادى بود و علاوه بر آن در عرصه اقتصاد و تجارت مكه با اقوام همجوار، منشا تحولات مهمى شده بود. راهاندازى سفرهاى تجارى زمستانى و تابستانى از مكه به مدينه و شام و به عكس، از ابتكارات او به شمار مىرود. دومين برترى هاشم به كرامت نفس و بذل و بخششهاى زياد او برمىگردد كه حسادت رقباى او را به همراه داشت. در اين ميان اميه - فرزند متمول عبد شمس - بيش از هر كس به موقعيت اجتماعى هاشم حسادت مىورزيد. كينهورزىهاى او نسبتبه عمويش منشا افسانه پردازىهاى بسيارى شده بود كه صد البته در درون خود واقعيتهايى را نهفته دارند. چنانكه در گزارش ابن هشام آمدهاست: اميه كه مردى ثروتمند بود كوشيد تا خود را در نيكوكارى به هاشم برساند ولى موفق نشد. بنابراين گروهى از قريش او را شماتت كردند و به حسد اميه افزودند. اميه از هاشم خواست تا حكمى تعيين كنند تا در باب آن دو راى بدهد. هاشم اين پيشنهاد را به اين شرط پذيرفت كه بازنده محكوم به پرداخت پنجاه ماده شتر براى كشتن در مكه و ده سال تبعيد از مكه گردد. اميه شروط هاشم را پذيرفت و هر دو براى حكميت نزد كاهن بنىخزاعه رفتند. كاهن به شرافت هاشم راى داد و اميه به ناگزير شترها را كشت و خود نيز براى ده سال تبعيد به شام رفت. اين حكميت آغاز دشمنى ميان بنىهاشم و بنىاميه بود. (7) بعد از فوت هاشم، تيره بنىاميه بر اقتدار اقتصادى خود افزود و روز به روز تفوق مالى خود را نسبتبه تيرهها و قبايل ديگر افزايش مىداد، در حالى كه تيره بنى هاشم بعد از فوت رئيس خود از نظر اقتصادى در سراشيبى افول و نزول قرار گرفت، چرا كه فوت هاشم در خارج از مكه و ماندن شيبه، تنها فرزندش در غربت، و سپس تحتسرپرستى مطلب قرار گرفتن وى و فقدان نبوغ اقتصادى نزد جانشينان هاشم و بهويژه عبدالمطلب، از عواملى بودند كه دست در دست هم دادند تا بنىهاشم فقط به خوشنامى خود ببالد و ديگر توان رقابت اقتصادى با بنىاميه را نداشته باشد. تنگدستى ابوطالب - سرشناسترين پسر عبدالمطلب - نيز مىتواند از افول اقتصادى عبدالمطلب حكايت كند. از آنچه گفته شد دو نتيجه به دست مىآيد : 1- عبدالمطلب پس از مرگ هاشم (پدر) تمام اقتدار اقتصادى او را پيدا نكرد; 2- بنى اميه با حفظ مقام قيادت و نفوذ فوقالعاده در دارالندوه، منزلت اجتماعى روز افزونى در مكه يافتند تا آنكه در زمان ظهور اسلام، به خصوص پس از جنگ بدر به رياست و سرورى قريش و مكيان رسيدند. (8) رقابت اين دو تيره سرشناس قريش با بعثت پيامبر كه خود نيز از تيره بنى هاشم بود، نه تنها به پايان نرسيد، بلكه صورت جدىترى به خود گرفت، چرا كه بنىاميه حتى ادعاى نبوت حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم را هم در راستاى رقابت تيرهاى تفسير مىكرد و در صدد خنثا كردن آن بود. نه تنها ابوسفيان - رئيس تيره بنىاميه - در زمان بعثت پيامبر اين نگرش را داشت، بلكه يزيدبنمعاويه، نوه او نيز در سال 61ق دراين منظومه فكرى سير مىكرد تا جايى كه يزيد آنگاه كه اهلبيت عصمت را در شام بر وى وارد كردند با چوب بردندانهاى مطهر امام حسينعليه السلام مىزد و اين شعر را برزبان مىراند: لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحى نزل (9) قبيله بنىهاشم با سلطنتبازى كردند پس نه خبرى آمد و نه وحىاى نازل شد.بنمايهها و درونمايههاى رخداد عاشورا
حسن حضرتى
مقدمه
1) مرده ريگ جاهليت
ادامه مطلب
عاشورا در زمان جاهليت و ميان قريش:
در سنن دارمى روايت شده كه رسول خدا(ص) فرمود: اين روز روز عاشوراست و قريش اين روز را در جاهليت روزه مىگرفتند پس هر كدام شما (مسلمين) دوست دارد روزه بگيرد، بگيرد و هر كدام دوست دارد روزه را ترك كند ترك كند.(1) در كتاب موطأ مالك آمده:إن عائشة قالت: كان يوم عاشوراء يوما تصومه قريش فى الجاهلية و كان رسول الله(ص) يصومه فى الجاهلية...(2) در صحيح بخارى نقل شده:إن قريشا كانت تصوم يوم عاشوراء فى الجاهلية ثم أمر رسول الله(ص) بصيامه حتى فرض رمضان ...(3) در كتاب نيل الاوطار آمده:أن اهل الجاهلية كانوا يصومون يوم عاشوراء و إن رسول الله(ص) صامه و المسلمون قبل أن يفرض رمضان.(4) عاشورا بعد از اسلام و قبل از وجوب روزه ماه رمضان در صحيح بخارى از ابن عمر نقل شده: صام النبى(ص) عاشوراء و أمر بصيامه فلما فرض رمضان ترك(5) و نيز در صحيح بخارى از عايشه نقل شده: رسول خدا به روزه روز عاشورا امر كرد تا هنگامى كه روزه ماه رمضان واجب شد. آنگاه فرمود : هر كس مىخواهد، روز عاشورا را روزه بگيرد و هر كسى مىخواهد افطار كند.(6) در كتاب جامع احاديث الشيعه از كتاب من لا يحضره الفقيه از امام باقر(ع) نقل شده: محمد بن مسلم و زراره از آن حضرت از روزه روز عاشورا سؤال كردند، فرمود: كان صومه قبل شهر رمضان فلما نزل شهر رمضان ترك.(7) 
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
با توجه به مفهوم پيروزى و شكست ، به اين نتيجه مى رسيم كه پيروزى آن نيست كه انسان از ميدان نبرد سالم به در آيد و يا دشمن خود را به خاك هلاكت افكند، بلكه پيروزى آن است كه هدف خود را پيش ببرد و دشمن را از رسيدن به مقصود خود باز دارد. اميرالمؤمنين (ع) در اين خصوص فرموده است : «ما ظفر من ظفر الاثم به ، و الغالب بالشر مغلوب» (1) كسى كه گناه بر او پيروز شد، شكست مى خورد و كسى كه از راه بدى بر دشمن ظفر يافت در واقع مغلوب است ». از اين رو اگر چه امام حسين (ع) و يارانش پس از يك نبرد خونبار و قهرمانانه به نور عظيم شهادت رسيدند، اما آنها هدف مقدس خود را به تمام معنى از آن شهادت پر افتخار گرفتند. و هدف اين بود كه به تكليف عمل شده و ماهيت حكومت ارتجاعى و ضد اسلامى اموى آشكار شود و افكار عمومى مسلمين بيدار گردد، كه اين هدف به خوبى انجام گرفت .
رسوايى سران اموى و قاتلان امام حسين (ع) به حدى بالا گرفت كه سرانجام پس از گذشت چند سال نه تنها هيچ كس از آل اميه جرأت نداشت نسبت خود را آشكار سازد بلكه بدنهاى مردگان آنها را هم از قبر بيرون كشيدند و با آتش سوزاندند . آرى، راه پيشرفت و پيروزى كه داشت با سرعت فراوان براى آن دودمان كثيف در بين امت هموار مى شد، بعد از واقعه كربلا يكباره درهم ريخت و با رسوايى بسيار، بساط ابوسفيانيان برچيده گشت. يكى ديگر از شواهد شكست يزيديان و بنى اميه ، زمانى است كه امام سجاد (ع) در كوفه خطبه خواند و ماهيت پليد دشمنان خدا را براى مردم خفته و فريب خورده آشكار كرد. لذا مردم يك زبان عرض كردند: «اى فرزند رسول خدا (ص) ، همه ما شنوا و مطيع و حافظ عهد و پيمان تو هستيم ، از تو روى بر نگردانده و تو را ترك نخواهيم كرد، پس خدا تو را رحمت كند، به ما دستور بده كه همانا با دشمن تو دشمن و با دوست تو دوستيم ، تا يزيد را بگيريم و از كسانى كه به تو و ما ظلم نمودند، دورى بجوييم » .(3) آرى ، امام حسين را كشتند، اما حسين كه فقط جسم نيست، امام حسين يك مكتب است كه بعد از مرگش زندهتر شد. و اگر چه در كربلا قيام قامت امام حسين (ع) را در خون كشيدند ، و ناى حقيقت گوى او را بريدند، اما در حقيقت امام حسين زندهتر شد، او بزرگ مردى است كه با شهادتش حركتى عظيم و تحولى بزرگ در تاريخ ايجاد كرد و يزيد و يزيديان را رسوا نمود. پی نوشتها : 1- نهج البلاغه , صبحى صالح , حكمت 333 2- ترجمه تاريخ سياسى اسلام , ج 1 ص 352. به نقل از كتاب ماهيت قيام مختار , ص 201 
نقش آمار در ارائه سيماى روشنتر از هر موضوع و حادثه،غير قابل انكار است.ليكندر حادثهكربلا و مسائل قبل و بعد از آن،با توجه به اختلاف نقلها و منابع،نمىتوان در بسيارى از جهات،آمار دقيق و مورد اتفاق ذكر كرد و آنچه نقل شده،گاهى تفاوتهاىبسيارى با هم دارد.در عينحال بعضى از مطالب آمارى،حادثه كربلا را گوياتر مىسازد.
منزلهايى كه بين مكه تا كوفه بود و امام حسين آنها را پيمود تا به كربلا رسيد18 منزلبود(معجم البلدان).
فاصله منزلها با هم سه فرسخ و گاهى پنج فرسخ بود.
منزلهاى ميان كوفه تا شام 14 منزل بود كه اهل بيت را در حال اسارت از آنها عبوردادند.
نامههايى كه از كوفه به امام حسين «ع» در مكه رسيد و او را دعوت به آمدن كردهبودند 12000نامه بود (طبق نقل شيخ مفيد).
بيعت كنندگان با مسلم بن عقيل در كوفه 18000 نفر،يا 25000 نفر و يا 40000 نفرگفته شدهاست.
شهداى كربلا از اولاد ابى طالب كه نامشان در زيارت ناحيه آمده است 17 نفر .
شهداى كربلا از اولاد ابى طالب كه نامشان در زيارت ناحيه نيامده 13 نفر .سه نفر همكودكان بنى هاشم شهيد شدند،جمعا 33 نفر .اين افراد به اين صورتاند :
امام حسين«ع» 1 نفر ، اولاد امام حسين 3 نفر ، اولاد على«ع» 9 نفر ،اولاد امام حسن 4 نفر ، اولاد عقيل 12 نفر ،اولاد جعفر 4 نفر.

غير از امام حسين «ع» و بنى هاشم ،شهدايى كه نامشان در زيارت ناحيه مقدسه وبرخى منابع ديگر آمده است 82 نفرند .غير از آنان ،نام 29 نفر ديگر در منابع متاخرتر آمدهاست .
جمع شهداى كوفه از ياران امام 138 نفر .تعداد 14 نفر از جمع اين جناح حسينى ،غلام بودهاند .
شهدايى كه سرهايشان بين قبايل تقسيم شد و از كربلا به كوفه بردند 78 نفر بودند .
تقسيم سرها به اين صورت بود : قيس بن اشعث،رئيس بنى كنده 13 سر ،شمر رئيسهوازن 12سر ،قبيله بنى تميم 17 سر، قبيله بنى اسد 16 سر، قبيله مذحج 6 سر ،افرادمتفرقه از قبايلديگر 13 سر .
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
شهادت مظلومانه سيد الشهدا و يارانش در كربلا،تأثير بيدارگر و حركت آفرين داشت و خونى تازه در رگهاى جامعه اسلامى دواند و جو نامطلوب را شكست و امتدادهاى آن حماسه،در طول تاريخ،جاودانه ماند.حتى در همان سفر اسارت اهل بيت نيز تأثيرات سياسى اين حادثه در انديشههاى مردم آشكار شد.گروهى از اسرا را كه به شام مىبردند، چون به تكريت رسيدند،مسيحيان آنجا در كليساها جمع شدند و به نشان اندوه بر كشته شدن حسين«ع»،ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند.به شهر«لينا»نيز رسيدند.مردم آنجا همگى گرد آمدند و بر حسين و دودمانش سلام و درود فرستادند و امويان را لعن كردند و سربازان را از آنجا بيرون كردند.چون خبر يافتند كه مردم«جهينه»هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند وارد آن نشدند.به قلعه«كفر طاب»رفتند،به آنجا نيز راهشان ندادند.به حمس كه وارد شدند،مردم تظاهرات كردند و شعار دادند:«اكفرا بعد ايمان و ضلالا بعد هدى؟»و با آنان درگير شدند و تعدادى را كشتند.(1) برخى از تأثيرات حماسه عاشورا از اين قرار است: 1ـ قطع نفوذ دينى بنى اميه بر افكار مردم 2ـ احساس گناه و شرمسارى در جامعه،بخاطر يارى نكردن حق و كوتاهى در اداى تكليف 3ـ فرو ريختن ترسها و رعبها از اقدام و قيام بر ضد ستم ادامه در ادامه مطلبثمره نهضت کربلا چه بود

ادامه مطلب
آثار سیاسی عاشورا – بقای شریعت اسلام
او كشته شد كه دين خدا جاودان شود جان جهان فداش كه بى مثل و گوهر است اوضاع عمومى اسلام و مسلمين بسيار ناراحت كننده بود . فعاليتها و تبليغات مسموم بنى اميه عليه حضرت على (ع) و خاندانش ، و نيز تحريفات و بدعتهايى كه زيركانه در اسلام داخل كرده بودند، شرايط را جهت نابودى اسلام و محو نام حضرت محمد (ص) آماده كرده بود. خلافت الهى به حكمت سلطنتى و ديكتاتورى تبديل شده بود . روح شريعت اسلام يعنى پرهيزگارى و عدالت، در اجتماع ديده نمىشد و از احكام اجتماعى دين فقط جمعه و جماعت، آن هم به صورت تشريفات وجود داشت؛ و گاهى همين صورت تشريفاتى نيز به بدعت و بلكه فسق و فجور مىگراييد . اكثر قريب به اتفاق نسل مسلمان كه آن روزها در شبه جزيره عربستان زندگى مىكرد، در پايان خلافت عمر متولد و در عصر عثمان پرورش يافته و در آغاز حكومت معاويه وارد اجتماع شده بودند، لذا پيامبر اكرم (ص) را زيارت نكرده و شايد بتوان گفت مقام و منزلت خاندان وحى را درك نكرده بودند. در رأس جامعهاى كه دچار بىارادگى و ضعف نفس شده بود، حاكمى فاسق و فاجر چون يزيد لقب شريف اميرالمؤمنين و خليفه مسلمين را به ناحق با خود يدك مى كشيد. يك جوان قمار باز و شرابخوار، بىبند و بار و صد در صد اهل دنيا و خوشگذرانيهاى آن بر مردم حكومت مى كرد يك مغز الكلى كه از نظر افكار ، نسبت به اسلام و مقدسات اسلام كمترين عقيدهاى نداشت، و ميمون بازى و هوسبازى از كارها و تفريحات روزانهاش بود . انسانهاى خطرناك و دنيا طلب به فرمان او در تمام استانها و شهرستانها بر اوضاع مسلط و بر دوش مسلمانان سوار بودند. ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
نهضت عاشورا و اهداف آن
به دنبال طرح موضوع آگاهی حضرت امامحسین (ع) از سرنوشتحرکت و نهضتخویش و شبههای که یکی از نویسندگان در تحلیل حرکتحضرت و علم ایشان به سرانجام شهادت ایجاد کرده بود و پیرو پرسشهایی که برخی روحانیون در این خصوص از محضر علامه سید محمد حسین طباطبایی «قدس سره» کردند، ایشان رسالهای کوتاه را در باره علم امام نوشتند و در آن زمان منتشر شد. این رساله همان گونه که آیةالله رضا استادی در مجموعه «بیست مقاله» که به همت ایشان منتشر شده، آوردهاند، «در عین اختصار و کوتاهی از اتقان و استحکام فوقالعادهای برخوردار است.» البته همان نویسنده همان زمان بر این رساله خردهگیری کرده و نقد نوشت ولی علامه طباطبایی قدسسره با پاسخهای خویش، بر مطالب رساله تاکید ورزیدند. نقد و پاسخ نیز در همین مجموعه، پس از اصل رساله آمده است. با یک سیر اجمالی در وضع عمومی آن روز، میتوان نسبتبه تصمیم و اقدام سیدالشهدا (ع) روشن شد. تیرهترین و تاریکترین روزگاری که در جریان تاریخ اسلام به خانواده رسالت و شیعیانشان گذشته، دوره حکومتبیستساله معاویه بود. ادامه در ادامه مطلب
بخش اول این رساله در موضوع علم امام (ع) است که علاقهمندان میتوانند برای مطالعه آن به این مجموعه مراجعه کنند. مرحوم علامه عالیمقام، در ادامه رساله با عنوان «نهضتسیدالشهدا (ع) و هدف آن» به تحلیل کوتاه قیام حضرت (ع) پرداختهاند. شخصیت علمی و استحکام تحلیل ایشان که در عین اختصار، نگاشته شده، ما را بر آن داشت که در سرآغاز مقالههای این دفتر ویژه نامه متن آن را عینا از مجموعه یاد شده، برای خوانندگان ارجمند بازگو کنیم.
ادامه مطلب
هدف عاشورا - زنده کردن عزت اسلام
وجه تمايز شيعيان جهان در طول تاريخ اسلامي با ديگر مسلمانان الگوپذيري از امامان معصوم، و مقتدا قرار دادن اين رهروان راستين شريعت محمدي ـ صلي الله عليه و آله ـ و عشق و ايمان حقيقي به اين مشعلان فروزان جامعه بشري بوده است. به دليل اعتقاد به مشروعيت انحصاري امام معصوم و منصوص بود كه در نزد شيعه تا قبل از غيبت، تمامي قدرتهاي حاكم صراحتاً نامشروع تلقي ميشوند و از زمان غيبت به بعد نيز سازش و همراهي با حكومتهايي كه جامع شرائط نيابت از امام غايب نبودهاند اگر نه ناممكن بلكه همواره دشوار بوده است. شيعيان همواره در اقتدا به امامان خويش در سازشناپذيري با حاكمان جور شهره بودهاند و عزت و افتخار خود را در قيام بر عليه باطل جستجو ميكردهاند. در بررسي و تبيين بهتر اين مسئله توجه به دلايل قيام امام حسين ـ عليه السّلام ـ براي درك بهتر نوع الگوپذيري شيعيان از ايشان در كسب عزت و افتخار اسلامي ضروري است كه در اينجا با توجه به حفظ اختصار تنها به ذكر دو نمونه اكتفا ميكنيم: ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
آثار سیاسی عاشورا –احیای امر بمعروف و نهی از منکر
تفسير و احياى اسلام و امر به معروف و نهى ازمنكر از جمله آثار مهم سياسى - اجتماعى قيام و نهضت حياتبخش حسينى كه به جاى مانده، آشكار ساختن اسلام صحيح و احياى امر به معروف و نهى از منكر بود تا بطلان اسلام انحرافى اموى كه پس از زمان رحلت نبى اكرم (ص) صورت گرفت، روشن شود. خاندان بنى اميه در تبليغات خود، خويش را از خاندان رسول خدا (ص) قلمداد كرده و اسلام را وارونه به مردم نشان داده بودند و ايشان را در امور دين به ادعاى اينكه اولى الامر واجب الاطاعه هستند در حيرت و سرگردانى گذاشته بودند؛ اما امام حسين (ع) با قيام خود همه اين توطئهها را بهم ريخت و اسلام اموى و دين يزيدى را از اسلام ناب محمدى جدا ساخت، و با نماز خونين خود در ظهر عاشورا، نماز را اقامه كرده عملاً معنا نمود. چنانكه در زيارت وارث مىخوانيم: «اشهد انك قد اقمت الصلوة و اتيت الزكوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر». بنابراين، نهضت و شهادت سيدالشهداء (ع) دو معنى داشت: 1- نفى آنچه به نام اسلام مطرح بود، 2- اثبات آنچه از اسلام فراموش گشته و انكار شده بود - مانند امر به معروف و نهى ازمنكر - و اين هر دو با هم، يعنى «احياى اسلام محمدى». 
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
از جمله آثار و بركات كه قيام و شهادت سيدالشهدا (ع) در بعد سياسى - اجتماعى داشت، بيدار شدن خفتگان و انتقال روح مبازره جويى بر عليه ظلم و ستم بوده و هست. براى تنوير ذهن و تصوير مطلب، لازم است به طور اجمال اشارهاى به وضعيت جامعه اسلامى آن دوران داشته باشيم . مردم آن زمان به چند دسته تقسيم مى شوند: دسته اول: كه قسمت عمده مردم را تشكيل مى داد، كسانى بودند كه در مقابل فساد معاويه ، اراده خود را از دست داده بودند و به پستى و خوارى ناشى از فساد كه پيرامون خلافت اسلامى را فرا گرفته بود تن در داده بودند. دسته دوم : كسانى بودند كه منافع خصوصى خود را بر رسالت و امامت ترجيح مى دادند. اين دسته بر خلاف دسته اول فارغ از ظلم و انحراف بنى اميه بودند و آن را احساس نمىكردند. ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
آثار عاشورا ، نترسیدن از مرگ
عزّت چه به عنوان خصلت فردي يا روحية جمعي به معناي مقهور عوامل بيروني نشدن، شكستناپذيري، صلابت نفس، كرامت و والايي روح انساني و حفظ شخصيّت است. به زمين سفت و سخت و نفوذناپذير، «عُزاز» گفته ميشود. آنان كه از عزّت برخوردارند، تن به پستي و دنائت نميدهند، كارهاي زشت و حقير نميكنند، و براي حفظ كرامت خود و دودمان خويش، گاهي جان ميبازند. ستمپذيري و تحمّل سلطة باطل و سكوت در برابر تعدّي و زير بار مِنّت دونان رفتن و تسليم فرومايگان شدن و اطاعت از كافران و فاجران، همه و همه از ذلّت نفس و زبوني و حقارت روح سرچشمه ميگيرد. در احاديث متعدّد، از ذلّت و خواري نكوهش شده و به يك مسلمان ومؤمن حق ندادهاند كه خود را به پستي و فرومايگي و ذلّت بيفكند. به فرمودة امام صادق ـ عليه السّلام ـ : «اِنَّ الله فَوَّضَ اِلَي المؤمنِ امرَهُ كلَّهُ و لم يُفَوِّضْ اِليه انْ يكونَ ذليلاً...»(2) خداوند همة كارهاي مؤمن را به خودش واگذاشته، ولي اينكه ذليل باشد، به او واگذار نكرده. ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
يكى از آثار و بركات سياسى - اجتماعى سيدالشهدا (ع) اين بود كه نه فقط با حرف كه در عرصه عمل هم روح استقامت و پايدارى وآزاديخواهى و حفظ كرامت و عزت نفس را در كالبد بىروح مسلمين در همه اعصار دميد.
سالار شهيدان در برابر نيروى مهيب ستم و قوه قاهره بنى اميه، بالاترين استقامت و مهمترين پايدارى و شهادت را به خرج داده و در مقابل آنان مقاومت كرده و به انسانها درس حريت و آزادگى آموخت. آن حضرت در آخرين لحظات حماسه كربلا با بدنى مجروح و خونين، دشمن را طرف خطاب قرار داده و فرمود: «اى پيروان ابوسفيان، اگر دين نداريد پس در دنيا آزاد مرد باشيد». حماسه عاشورا سراسر، شعارهاى آزادىطلبى و استقامت و عزت نفس است. چنانكه آن حضرت در روز عاشورا ضمن گفتارهاى گرم و آتشين خود فرياد مىزد: «اين ناپاك و فرزند ناپاك، مرا بين دو كار مخير ساخت: يا ذلت را بپذيرم و در برابر يزيد تسليم شوم، و يا اينكه كشته گردم و به حكم شمشير تن دهم! اما از ما خاندان پيغمبر ذلت بدور است، نه خدا براى ما ذلت مىخواهد و نه پيامبر او و نه مردان پاك دل و مؤمن و نه آن دامنهاى منزهى كه ما را در ميان خود پرورانده است» (1). آرى، رمز موفقيت و راز پيروزى انسان در هميشه تاريخ بستگى به استقامت و پايدارى در مقابل سختىهاى راه دارد و امام حسين (ع) با استقامت خود در برابر بناى شرك و اساس كفر و الحاد و بذل جان و تمام هستى خود در اين راه مقدس، باعث دميده شدن روح پايدارى و آزادگى در بين مردم گشت، به طورى كه در قيامهاى بعد از آن حضرت اين امر به خوبى مشهود است . ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
آثار و نتایج عاشورا : آزادگی
آزادي در مقابل بردگي، اصطلاحي حقوقي و اجتماعي است، امّا «آزادگي» برتر از آزادي است و نوعي حريّت انساني و رهايي انسان از قيد و بندهاي ذلّت آور و حقارت بار است. تعلّقات و پايبنديهاي انسان به دنيا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند و... در مسير آزادي روح او، مانع ايجاد ميكند. اسارت در برابر تمنّيات نفساني و علقههاي مادّي،نشانة ضعف ارادة بشري است.

وقتي كمال و ارزش انسان به روح بلند و همّت عالي و خصال نيكوست، خود را به دنيا و شهوات فروختن، نوعي پذيرش حقارت است و خود را ارزان فروختن.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب

