پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

تحريف سيره و سنت پيامبر(ص) توسط معاويه

از ميان دشمنان اسلام تنها طايفه اى كه لحظه اى دست از عداوت و دشمنى با پيامبر و مسلمانان برنداشت, طايفه بنى اميه بود. سركرده اين طايفه ابوسفيان بود; او كسى بود كه تا پيش از فتح مكه, يكى از دشمنان سرسخت اسلام و مسلمانان به حساب مىآمد. او كسى بود كه جنگ بدر, احد و احزاب را به قصد نابودى اسلام راه اندازى كرد و تا فتح مكه لحظه اى عقب ننشست و فرزندش معاويه ـ كه در فساد, طغيان و بى دينى, كمتر از پدر خود نبود ـ از همان اول بناى مخالفت با پيامبر و اهل بيت او را گذاشت. پس از شهادت اميرمومنان(ع) بدترين فشارها را عليه شيعيان و پيروان آن حضرت روا داشت.

و مى توان گفت كسى كه بيش ترين لطمه را به پيكره اسلام و مسلمانان وارد كرد, معاويه بود; چرا كه او طى پنجاه سالى كه برمسلمانان مسلط شده بود, نه تنها بسيارى از حرمت ها را شكست بلكه در تحريف سيره و سنت پيامبراكرم(ص) تلاش زيادى كرد.

اميرمومنان كه بهتر از هركس ديگرى سابقه ديرينه اين طايفه و على الخصوص معاويه را مى دانست, طى نامه اى به مردم عراق به اين مسئله اشاره كرده و چنين خاطر نشان مى سازد:

((بدانيد كه شما مردم عراق با كسانى رو به رو شده ايد كه طلقإ (آزاد شدگان) و فرزندان طلقإ هستند, و با گروهى مى جنگيد كه به زور و به اكراه اسلام آورده اند. آنان از دشمنان خدا و سنت پيامبر و قرآن مجيد و پيروان احزاب و بدعت ها مى باشند. ))(1)

و در خطبه ديگرى به هنگام تشويق ياران خود به هنگام رفتن به جنگ عليه معاويه فرمود:

((پيش به سوى دشمنان خدا و سنت و قرآن مجيد; به سوى باقى ماندگان احزاب و قاتلان مهاجران و انصار.))(2)

روش هاى معاويه در تحريف سيره نبوى

برخوردهاى زشت و زننده معاويه بن ابى سفيان با راويان حديث نبوى, نشان دهنده عمق كينه توزى و حقد و حسد او نسبت به پيامبر و يارانش مى باشد.

او گاهى با شنيدن حديثى از پيامبر, با نشان دادن حركات زشتى از خود, راوى و روايت را به باد مسخره و استهزإ مى گرفت كه نمونه هاى زير بهترين گواه ما است:

تمسخر سعد

علامه امينى از طبرى از ابن إبى نجيح نقل كرده: وقتى كه معاويه جهت اداى مراسم حج به مكه آمده بود, پس از طواف به سوى دارالندوه رفت در حالى كه سعد بن ابى وقاص او را همراهى مى كرد.

معاويه او را بر تخت در كنار خود نشانيده و شروع به دشنام دادن به على(ع) كرد. سعد گفت: مرا در كنار خود نشانيده و على(ع) را دشنام مى دهى؟! به خدا سوگند اگر يكى از صفات على(ع) در من بود, برايم بهتر بود از آنچه كه آفتاب بر آن بتابد... (3)

علامه امينى در ادامه اين ماجرا, از ابن عايشه و ديگران نقل كرده: وقتى سعد چنين گفت, بلافاصله از جاى خود برخاسته تا برود, معاويه بادى از خود خارج كرده و گفت: بنشين تا جواب خود را دريافت كنى, تاكنون در نزد من اين گونه پست و فرومايه جلوه نكرده بودى. اگر چنين است كه تو مى گويى, پس چرا با او بيعت نكردى در حالى كه اگر من چنين چيزى از پيامبر شنيده بودم تا زنده بودم خدمتگزارش مى بودم...(4)

تمسخر ابوقتاده

و آن روزى كه معاويه وارد مدينه شد, ابوقتاده با او رو به رو گشت. معاويه گفت: اى ابوقتاده! به جز شما گروه انصار, همه مردم با من ديدار كردند. چه چيز مانع شد كه به ديدنم نياييد؟ ابوقتاده گفت: چهارپايانمان همراه ما نبود. معاويه گفت: پس شتران شما چه شدند؟ ابوقتاده گفت: آن ها را در آن روزى كه در پى تو و پدرت در جنگ بدر بوديم, پى كرديم. سپس گفت: پيامبر به ما فرمود كه ما پس از او سختى ها و مشكلاتى خواهيم ديد. معاويه گفت: در اين صورت به شما چه دستورى داده است؟

ابوقتاده گفت: ما را به صبر و شكيبايى دستور داده است.

معاويه گفت: پس صبر كنيد تا وى را ملاقات كنيد.(5)

اهانت و اخراج

روزى ابوبكره در مجلس معاويه حاضر شد. معاويه گفت: اى ابابكره! براى ما حديث بگو. إبوبكره گفت: از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: سى سال, خلافت است و سپس, پادشاهى خواهد شد. عبدالرحمن بن ابى بكره گويد: من نيز در آن موقع همراه پدرم بودم, پس معاويه با شنيدن اين حديث, دستور داد تا با پس گردنى ما را از آن جا بيرون كردند.(6)

تهديد ناقلان حديث

از جمله كارهايى كه معاويه در رابطه با منع و جلوگيرى از احاديث رسول الله انجام داد, اين بود كه برخى از ياران رسول خدا(ص) را در صورت نقل روايت, به كشتن تهديد كرده بود.

نصربن مزاحم مى نويسد: معاويه كسى را به سراغ عبدالله بن عمر فرستاده, به او گفت: اگر بشنوم كه حديثى را نقل كرده باشى, گردن تو را خواهم زد.(7)

برخورد با سيره و سنت پيامبر(ص)

حقد و كينه ديرينه معاويه او را وامى داشت كه به سخنان درربار پيامبر نيز نگاه ديگرى كند, بدين جهت از همان اول بنا را بر اين گذاشت كه سخنان و سنت پيامبر(ص) را جعل و تحريف و تغيير و همچنين با تجاهل و تغافل و انكار بلكه اظهار رإى در برابر سنت پيامبر و ده ها برنامه ديگر براى محو سنت, و تلاش مستمر و پى گير براى از بين بردن سيره و سنت پيامبر(ص) داشته باشد, به عنوان نمونه:

1. توبيخ راويان و به فراموشى سپردن روايات

معاويه از كسانى بود كه بر خلاف سنت رسول الله(ص), بازار رباخوارى را در شام رواج داده بود و اگر فردى در اين باره سخن مى گفت, در برابرش سخت موضع مى گرفت. و در برخى موارد از راوى مى خواست تا از ذكر حديث نبوى خوددارى كند.

آورده اند كه: عباده بن الصامت در شام ديد كه كه شاميان در داد و ستد خود ظرف نقره اى را با دو برابر با ظرف نقره اى ديگر مى فروشند. به نزد آن ها رفته, اظهار داشت: اى مردم! هركه مرا مى شناسد كه مى شناسد و هركه مرا نمى شناسد, من عباده بن الصامت هستم; بدانيد كه در شب پنج شنبه در آخرين ماه رمضان از پيامبر شنيدم كه مى فرمود:

((طلا بايد با طلا به وزن يكديگر بدون هيچ زيادى داد و ستد شود, پس هرچه زياد باشد ربا مى باشد...))

مردم پس از شنيدن اين حديث از اطراف او پراكنده شده و رفتند. به معاويه خبر دادند كه عباده چنين گفته است. معاويه پى او فرستاده و گفت: اگر تو پيامبر را همراهى و مصاحبت كردى, ما نيز از صحابه و ياران او بوديم و نيز از او شنيديم.

عباده گفت: من او را ديدم و همراهش بودم و از او شنيدم. معاويه گفت: اين چه حديثى بود كه از او نقل كردى؟! عباده همان حديث را كه از پيامبر(ص) در باره ربا شنيده بود, نقل كرد. معاويه گفت: از اين حديث چشم پوشى كن و ديگر جايى آن را نقل ننما. عباده گفت: آرى من اين حديث را نقل مى كنم گرچه بر خلاف ميل معاويه باشد.(8)

2. اظهار رإى در برابر سنت پيامبر(ص)

وقاحت و بى شرمى معاويه به حدى بود كه اگر به چيزى كه بر خلاف سنت رسول الله بود و او عمل مى كرد, نه تنها به هيچ وجه حاضر نبود از كار خلافش دست بردارد بلكه با اظهار رإى خود در برابر سنت رسول الله(ص) مى گفت: به نظرم اين كار اشكالى ندارد.

نسائى در سنن خود از قتيبه از مالك از زيد بن إسلم از عطإ بن يسار نقل مى كند كه معاويه ظرفى از طلا يا دينارى را به بيشتر از وزن خود فروخت, ابودردإ گفت: از پيامبرخدا(ص) شنيدم كه از همانند چنين چيزى نهى مى كرد مگر به مثل خود (بدون هيچ كم و زيادى.)(9)

روشن نيست كه نسائى فقط به همين قسمت اكتفا كرده يا بعدها بخشى از اين گفت و گو از كتابش حذف گرديده است. زيرا علامه امينى از مالك و از نسائى همين مطلب را نقل كرده با اضافه مطلبى كه در نسخه خطى سنن نسائى موجود نمى باشد.

وى آورده است كه وقتى ابودردإ اين حديث را از پيامبر نقل كرد, معاويه گفت: به نظر من اين معامله اشكالى ندارد. ابودردإ گفت: چه كسى سخن من را درباره معاويه مى پذيرد؟ (عجيب اين است) كه من از رسول خدا(ص) به او خبر مى دهم و او از رإى و نظر خود برايم مى گويد! سپس اظهار داشت: هرگز در سرزمينى كه تو در آن حكمرانى, زندگى نمى كنم...(10)

3. تحريف مقصود پيامبر(ص)

بسيارى از ياران پيامبر(ص) از لبان مباركش در باره عمار بن ياسر(ره) شنيده بودند كه مى فرمود: ((إما انك ستقتلك الفئه الباغيه))

در جنگ صفين كه عمار به دست معاويه و هوادارانش به شهادت رسيد, برخى از پيروان معاويه از جمله عمروبن عاص, وحشت زده به نزد معاويه رفته, معاويه پرسيد: براى چه آمدى؟ عمرو خبر شهادت عمار را به او داد. معاويه گفت: حال چه شده؟ عمرو گفت: از پيامبر(ص) شنيدم كه مى فرمود: ((تقتله الفئه الباغيه))

معاويه گفت: آيا ما او را كشتيم؟! بلكه اين على و يارانش بودند كه او را كشتند. زيرا, عمار را به اين جا آورده و در برابر نيزه ها و شمشيرهايمان قرارش دادند.(11)

عجيب اين است كه اين مكار و حيله گر در چند نوبت از شكست حتمى در جنگ, نجات يافت از جمله وقت شهادت عمار بن ياسر بود كه مى رفت برخى از دوستان و همفكران و همرزمان خود را از دست بدهد كه با تحريف فرمايش رسول الله(ص) همفكران خود را فريب داد.

شبلنجى در نورالابصار اضافه مى كند: وقتى كه اين سخن به گوش على(ع) رسيد, فرمود: اگر من قاتل عمار باشم با اين بيان, پس بايد پيامبر(ص) حمزه را كشته باشد هنگامى كه او را به سوى كفار فرستاده و در اين راه كشته شد.(12)

آيه الله فيروزآبادى(ره) پس از نقل اين جريان, اظهار مى دارد: اگر چنين باشد كه على(ع) قاتل عمار باشد چون او را به جنگ با معاويه فرستاده است; پس بايد خداوند عده اى از پيامبران را كشته باشد چرا كه آن ها را براى ارشاد و هدايت كفار به سوى آنان فرستاده و در اين راه كشته شدند.(13)

4 . صرف بيت المال براى تطميع

از جمله خيانت هاى معاويه نسبت به سيره و سنت پيامبر(ص) اين بود كه اموال زيادى را از بيت المال برداشته و در جيب افرادى منحرف و كينه توز سرازير مى كرد تا با شإن نزول آيات كه از زبان پيامبر(ص) شنيده شده, بازى كرده و آن ها را تغيير دهند.

محدث قمى از ابوجعفر اسكافى نقل مى كند كه روايت شده: معاويه صدهزار درهم به سمره بن جندب داد تا از پيامبر روايت كند كه آيه (و من الناس من يعجبك قوله) در شإن على(ع) نازل شده و آيه (و من الناس من يشرى نفسه ابتغإ مرضاه الله) در شإن ابن ملجم ـ لعنه الله عليه ـ نازل شده است. پس او حاضر نشد كه چنين روايتى را به دروغ از زبان رسول خدا(ص) نقل كند. معاويه براى اين كه او را به چنين كارى حاضر كند, مبلغ را افزوده و دويست هزار درهم به او پيشنهاد كرد. اما بازهم قبول نكرد. معاويه مبلغ سيصدهزار درهم را پيشنهاد كرد. اما بازهم نپذيرفت تا اين كه به مبلغ چهارصد هزار درهم راضى شد و دست به چنين جنايتى زد.(14)

5. انكار سنت پيامبر(ص)

هرچيزى را كه معاويه نمى پسنديد و يا برخلاف ايده اش بود, بى درنگ آن را رد مى كرد, و اگر آن چيز از پيامبر(ص) رسيده و يا سنت و روش او هم بود, فورا انكار مى كرد كه چنين چيزى از پيامبر نرسيده است.

در گفت و گويى كه ميان عباده بن الصامت و معاويه در باره فروش طلا به طلا و گندم به گندم و جو به جو... آمده است, وى با نقل حديثى از پيامبر(ص) اين خريد و فروش را مگر به مساوى نهى كرد. معاويه در مقام انكار اين حديث به خشم آمده, اظهار داشت: چرا برخى از مردان, احاديثى را از پيامبر(ص) نقل مى كنند در حالى كه ما نيز از صحابه پيامبر بوديم ولى آن ها را از او نشنيده ايم؟! عباده كه اين سخن را از معاويه شنيد, از جاى برخاسته بارديگر حديث را نقل كرد و گفت: ما آنچه را كه از پيامبر شنيده ايم, نقل خواهيم كرد گرچه برخلاف ميل و رغبت معاويه باشد. (15)

6. ميراندن سنت و احياى بدعت

معاويه بن ابى سفيان در ميراندن سنت هاى نبوى و احياى بدعت ها, اهتمام فراوانى داشت كه تاريخ بخشى از آن ها را به ثبت رسانده است.

علامه امينى در كتاب الغدير بر 27 مورد از آن ها اشاره كرده است; از جمله:

1. معاويه اولين كسى بود كه فساد و فحشا را در بين مسلمانان رواج داد.

2. اولين كسى بود كه ربا را حلال كرد و خورد.

3. اولين كسى بود كه نماز را در سفر تمام خواند.

4. اولين كسى بود كه بدعت اذان را در نماز عيدين (فطر و قربان) پايه گذارى كرد.

5. اولين كسى بود كه جمع بين دو خواهر را جايز شمرد.

6. اولين كسى بود كه سنت پيامبر(ص) را در ديات, تغيير داد و آنچه كه از سنت نبود, اضافه كرد.

7. اولين كسى بود كه تكبير گفتن را قبل و پس از ركوع, ترك كرد.

8. اولين كسى بود كه در نماز عيد خطبه را بر نماز مقدم داشت.

9. اولين كسى بود كه حكم فرزندان نامشروع را نقض كرد.

10. اولين كسى بود كه انگشتر را در دست چپ كرد.

11. اولين كسى بود كه سب و دشنام به على(ع) را آغاز كرد و آن را به عنوان سنت برقرار كرد.

12. اولين كسى بود كه بيت المال را صرف تحريف كتاب خدا كرد.

13. اولين كسى بود كه شرط بيعت كردن با او را سب على بن ابى طالب(ع) قرار داد.

14. اولين كسى بود كه سرمقدس صحابى پيامبر(ص) عمروبن حمق را نزد او بردند.

15. اولين كسى بود كه ياران عادل رسول الله(ص) را به قتل رسانيد.

16. اولين كسى بود كه زنان پيروان اهل بيت پيامبر را به قتل رسانيد.

17. اولين كسى بود كه خلافت اسلامى را به پادشاهى تبديل كرد.

18. اولين كسى بود كه لباس ابريشم به تن كرد و در ظرف طلا و نقره آب نوشيد.

19. اولين كسى بود كه آواز و غناى حرام شنيد و اموال را بر آن صرف كرد.

20. اولين كسى بود كه بر شهر پيامبر حمله ور شد و مردم آن ديار را ترساند. (16)

پى نوشت ها:

1. شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحديد, ج 2, ص 32.

2. صفين, ص 105.

3. الغدير, ج 1, ص 257.

4. همان, ص 258.

5. تاريخ الخلفإ, ص 134.

6. الغدير, ج 10, ص 283.

7. وقعه صفين, ص 220.

8. الغدير, ج 1, ص 185 و اسدالغابه, ج 3, ص 107.

9. سنن نسائى, ج 7, ص 279.

10. الغدير, ج 10, ص 184.

11. سبعه من السلف, ص 284.

12. نورالابصار, ص 89.

13. سبعه من السلف, ص 289.

14. سفينه البحار, ج 1, ص 654.

15. سنن نسائى, ج 7, ص 275.

16. الغدير, ج 11, ص 72.

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

حضرت محمد (ص) انساني نمونه براي جهانيان

بيش از هزار و چهار صد سال پيش در 17 ربيع الاول ( برابر 25آوريل 570 ميلادي ) کودکي در شهر مکه چشم به جهان گشود. پدرش عبد الله در بازگشت از شام در شهر يثرب ( مدينه ) چشم از جهان فروبست . زن عبد الله ، مادر " محمد " آمنه دختر وهب بن عبد مناف بود.

بنابر رسم خانواده هاي بزرگ مکه " آمنه " محمد را به دايه اي به نام حليمه سپرد تا در بيابان و دور از آلودگي هاي شهر پرورش يابد. " حليمه " به اين کودک دلبستگي زيادي پيدا کرده بود و لحظه اي از پرستاري او غفلت نمي کرد. کسي نمي دانست اين کودک يتيم که دايه هاي ديگر از گرفتنش پرهيز داشتند ، روزي پيامبر خواهد شد و نام بلندش تا ابد با عظمت و بزرگي بر دل و زبان جاري بوده و مايه افتخار جهان و جهانيان خواهد بود .

" حليمه " بر اثر علاقه و اصرار مادرمحمد ، وي را که به سن پنج سالگي رسيده بود به مکه باز گرداند . دو سال بعد که " آمنه " براي ديدار پدر و مادر و آرامگاه شوهرش عبد الله به مدينه رفت ، فرزند دلبندش را نيز همراه برد . پس از يک ماه ، آمنه با کودکش به مکه برگشت ، اما دربين راه ، در محلي بنام " ابواء " درگذشت و محمد در سن شش سالگي از پدر و مادر هر دو يتيم شد .

سپس زني به نام ام امين اين کودک يتيم را همراه خود به مکه برد . از آن زمان محمد در دامان پدر بزرگش " عبد المطلب " پرورش يافت . " عبد المطلب " نسبت به نوه خود که آثار بزرگي در پيشاني تابناکش ظاهر بود ، مهرباني عميقي داشت . دو سال بعد بر اثر درگذشت عبد المطلب ، محمد از سرپرستي پدر بزرگ نيز محروم شد . به ناچار " محمد " در سن هشت سالگي به خانه عموي خويش ( ابوطالب ) رفت و تحت سرپرستي وي قرار گرفت . " ابوطالب " پدر " علي " بود .

ابو طالب تا آخرين لحظه هاي عمرش ، يعني تا چهل و چند سال با نهايت لطف و مهرباني ، از برادرزاده اش پرستاري و حمايت کرد . به طوري که حتي در سخت ترين و ناگوارترين پيشامدها که همه اشراف قريش و گردنکشان سيه دل ، براي نابودي"محمد" دست در دست يکديگر نهاده بودند ، جان خود را براي حمايت برادرزاده اش سپر بلا کرد و از هيچ چيز نهراسيد و ملامت ملامتگران را نشنيده گرفت .

آرامش و وقار و سيماي متفکر " محمد " از زمان نوجواني در بين همسن و سالهايش کاملا مشخص بود . به قدري ابوطالب او را دوست داشت که هميشه مي خواست با او باشد و دست نوازش بر سر و رويش کشد و نگذارد درد يتيمي او را آزار دهد .
در سن 12سالگي بود که عمويش ابو طالب او را همراه خود به سفر تجارتي - که آن زمان در حجاز معمول بود - به شام برد . درهمين سفر در محلي به نام " بصري " که از نواحي شام ( سوريه فعلي ) بود ، ابو طالب به " راهبي " مسيحي که نام وي " بحيرا " بود برخورد کرد . بحيرا هنگام ملاقات محمد از روي نشانه هايي که در کتابهاي مقدس خوانده بود ، با اطمينان دريافت که اين کودک همان پيغمبر آخر الزمان است .
باز هم براي اطمينان بيشتر او را به لات و عزي - که نام دو بت از بتهاي مکه بود - سوگند داد که در آنچه از وي مي پرسد جز راست و درست بر زبانش نيايد . محمد با اضطراب و ناراحتي گفت ، من اين دو بت را که نام بردي دشمن دارم . مرا به خدا سوگند بده !
بحيرا يقين کرد که اين کودک همان پيامبر بزرگوار خداست که بجز خدا به کسي و چيزي عقيده ندارد . بحيرا به ابو طالب سفارش کرد تا او را از شر دشمنان بويژه يهوديان محافظت ، زيرا او در آينده مأموريت بزرگي به عهده خواهد گرفت .

محمد دوران نوجواني و جواني را گذراند . در اين دوران که براي افراد عادي ، سن ستيزه جويي و آلودگي به شهوت و هوسهاي زودگذر است ، براي محمد جوان ، سني بود همراه با پاکي ، راستي و درستي ، تفکر و وقار و شرافتمندي و جلال . در راستي و درستي و امانت بي مانند بود . صدق لهجه ، راستي کردار ، ملايمت و صبر و حوصله در تمام حرکاتش ظاهر و آشکار بود . از آلودگيهاي محيط آلوده مکه بر کنار ، دامنش از ناپاکي بت پرستي پاک و پاکيزه بود ، به حدي که موجب شگفتي همگان شده بود ، آن اندازه مورد اعتماد بود که به " محمد امين " مشهور شد.

ازدواج محمد ( ص )
وقتي امانت و درستي محمد ( ص ) زبانزد همگان شد ، زن ثروتمندي از مردم مکه بنام خديجه دختر خويلد که پيش از آن دوبار ازدواج کرده بود و ثروتي زياد و عفت و تقوايي بي نظير داشت ، خواست که محمد ( ص ) را براي تجارت به شام بفرستد و از سود بازرگاني خود سهمي به وي بدهد . محمد ( ص ) اين پيشنهاد را پذيرفت . خديجه " ميسره " غلام خود را همراه محمد ( ص ) فرستاد .
وقتي " ميسره " و " محمد " از سفر پر سود شام برگشتند ، ميسره گزارش سفر را جزء به جزء به خديجه داد و از امانت و درستي محمد ( ص ) حکايتها گفت . خديجه شيفته امانت و صداقت محمد ( ص ) شد و مدتي بعد خواستار ازدواج با محمد شد . محمد ( ص ) نيز اين پيشنهاد را قبول کرد . در اين موقع خديجه چهل ساله بود و محمد ( ص ) بيست و پنج سال داشت .
خديجه تمام ثروت خود را در اختيار محمد ( ص ) گذاشت و غلامانش را نيز به او بخشيد . محمد ( ص ) بي درنگ غلامانش را آزاد کرد و اين اولين گام پيامبر در مبارزه با بردگي بود . محمد ( ص ) مي خواست در عمل نشان دهد که مي توان ساده و دور از هوسهاي زود گذر و بدون غلام و کنيز زندگي کرد .
محمد امين بيشتر اوقات فراغت را به خارج مکه مي رفت و مدتها در دامنه کوهها و ميان غار مي نشست و در آثار صنع خدا و شگفتيهاي جهان خلقت به تفکر مي پرداخت و با خداي جهان به راز و نياز سرگرم مي شد . سالها بدين منوال گذشت ، خديجه نيز مي دانست که هر وقت محمد ( ص ) در خانه نيست ، در " غار حرا " بسر مي برد . غار حرا در شمال مکه در بالاي کوهي قرار دارد که هم اکنون نيز مشتاقان بدان جا مي روند و خاکش را توتياي چشم مي کنند . اين نقطه دور از غوغاي شهر و آلودگيهاي آن روز ، محل راز و نيازهاي محمد ( ص ) بوده است .

آغاز بعثت
محمد امين ( ص ) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز ونياز با آفريننده جهان مي پرداخت و در عالم خواب رؤياهايي مي ديد راستين و برابر با عالم واقع . روح بزرگش کم کم براي پذيرش وحي آماده مي شد . درآن شب بزرگ جبرئيل فرشته وحي مأمور شد آياتي از قرآن را بر محمد ( ص ) بخواند و او را به مقام پيامبري مفتخر سازد .
سن محمد ( ص ) در اين هنگام چهل سال بود . در سکوت و تنهايي و توجه خاص به خالق يگانه جهان ، جبرئيل از محمد ( ص ) خواست اين آيات را بخواند : " اقرأ باسم ربک الذي خلق . خلق الانسان من علق ...
يعني : بخوان به نام پروردگارت که آفريد . او انسان را از خون بسته آفريد . بخوان به نام پروردگارت که گرامي تر و بزرگتر است . خدايي که نوشتن با قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت آنچه را که نمي دانست .
محمد ( ص ) که امي و درس نخوانده بود گفت : من توانايي خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست که " لوح " را بخواند .
اما همان جواب را شنيد - در دفعه سوم - محمد ( ص ) احساس کرد مي تواند " لوحي " را که در دست جبرئيل است بخواند . اين آيات سرآغاز مأموريت وي بود .

نخستين مسلمانان
پيامبر ( ص ) دعوت به اسلام را از خانه اش آغاز کرد . ابتدا همسرش خديجه و پسرعمويش علي به او ايمان آوردند . سپس کسان ديگر نيز به محمد ( ص ) و دين اسلام گرويدند . دعوتهاي نخست بسيار مخفيانه بود . محمد ( ص ) و چند نفر از ياران خود ، دور از چشم مردم ، در گوشه و کنار نماز مي خواندند .
سه سال از بعثت گذشته بود که پيامبر ( ص ) بعد از دعوت خويشاوندان ، پيامبري خود را براي عموم مردم آشکار کرد .
بلال - ياسر و زنش سميه ، خباب، أرقم ، طلحه ، زبير، عثمان و سعد از جمله و نخستين مسلمانان بودند ، روي هم رفته در سه سال اول ، تعداد پيروان محمد ( ص ) به بيست نفر رسيدند .

معراج
پيش از هجرت به مدينه که در ماه ربيع الاول سال سيزدهم بعثت اتفاق افتاد، دو واقعه در زندگي پيامبر مکرم (ص ) پيش آمد . در سال دهم بعثت "معراج " پيغمبر اکرم (ص ) اتفاق افتاد و آن سفري بود که به امر خداوند متعال و به همراه امين وحي (جبرئيل ) انجام شد. پيامبر (ص ) اين سفر با شکوه را از خانه "ام هاني" خواهر امير المومنين علي (ع ) آغاز کرد و طي آن به سوي بيت المقدس يا مسجد اقصي روانه شد و از بيت اللحم که زادگاه حضرت مسيح است و منازل انبيا (ع ) ديدن فرمود. سپس سفر آسماني خود را آغاز و از مخلوقات آسماني و بهشت و دوزخ بازديد به عمل آورد، و در نتيجه از رموز و اسرار هستي و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بي پايان حق تعالي آگاه شد و به "سدرة المنتهي " رفت و آنرا سراسر شکوه و جلال و عظمت ديد. سپس از همان راهي که آمده بود به زادگاه خود "مکه " بازگشت .
در همين سال و در شب معراج خداوند دستور داده است که امت پيامبر خاتم (ص ) هر شبانه روز پنج وعده نماز بخوانند و عبادت پروردگار جهان نمايند، که نماز معراج روحاني مؤمن است .

هجرت به مدينه
مسلمانان با اجازه پيامبر مکرم (ص ) به مدينه رفتند و در مکه جز پيامبر و علي (ع ) و چند تن که يا بيمار بودند و يا در زندان مشرکان بودند کسي باقي نماند.
وقتي بت پرستان از هجرت پيامبر (ص ) با خبر شدند، در پي نشست ها و مشورت ها قرار گذاشتند چهل نفر از قبايل را تعيين کنند، تا شب هجرت به خانه پيامبر بريزند و آن حضرت را به قتل رسانند، تا خون وي در بين تمام قبايل پخش شود و بني هاشم نتوانند انتقام بگيرند و درنتيجه خون آن حضرت پايمال شود.
اما فرشته وحي رسول مکرم (ص ) را از نقشه شوم آنها با خبر کرد. آن شب که آدمکشان قريش مي خواستند اين خيال شوم و نقشه پليد را عملي کنند، علي بن ابيطالب (ع ) بجاي پيغمبر خوابيد و آن حضرت مخفيانه از خانه بيرون رفت .
ابتدا به غار ثور (در جنوب مکه ) پناه برد و از آنجا به همراه ابوبکر به سوي "يثرب " يا "مدينة النبي " که بعدها به "مدينه " شهرت يافت ، هجرت فرمود.
به هنگام ورود به مدينه وقتي پيامبر اکرم (ص ) آن همه استقبال و شادي و شادماني را از مردم مدينه ديد، اولين اقدام وي ساخت مسجدي براي مسلمانان بود .
مسجد تنها محلي براي خواندن نماز نبود. در مسجد تمام کارهاي قضائي و اجتماعي مربوط به مسلمانان انجام مي شد.
مسجد مرکز تعليم و تربيت و اجتماعات اسلامي از هر قبيل بود. مسلمانان در کنار هم و پيامبر اکرم (ص ) در کنار آنها با عشق و علاقه به ساختن مسجد پرداختند. پيامبر اکرم (ص ) خود سنگ بر دوش مي کشيد و مانند کارگر ساده اي کار مي کرد. اين مسجد همان است که اکنون با عظمت برجاست و بعد از مسجد الحرام ، دومين مسجد جهان است .
پيامبر بين دو قبيله "اوس " و "خزرج " که سالها جنگ بود، صلح و آشتي برقرار کرد. بين "مهاجران " و مردم مدينه که مهاجران را در خانه هاي خود پذيرفته بودند يعني "انصار"، پيمان برادري برقرار کرد. پيامبر (ص )، توحيد اسلامي و پيوند اعتقاد و برادري را جايگزين روابط قبيلگي کرد. با منشوري که صادر فرمود، در حقيقت "قانون اساسي " جامعه اسلامي را در مدينه تدوين کرد و مردم مسلمان را در حقوق و حدود ، برابر اعلام فرمود. طوايف يهود را که در داخل و خارج مدينه بسر مي بردند امان داد.
بطور خلاصه ، پيامبر (ص ) از مردمي کينه توز، بي خبر از قانون و نظام اجتماعي و گمراه ، جامعه اي متحد، برادر، بلند نظر و فداکار بوجود آورد.

تغيير قبله
در همين سال از سوي خداوند متعال ، دستور آمد مسلمانان از سوي "بيت المقدس "بسوي "کعبه " نماز بگزارند. علت اين امر آن بود که ، يهوديان نداشتن قبله ديگري را براي دين کامل اسلام ، نقص شمردند و به جهاني بودن اسلام باور نداشتند. مسجد
ذوقبلتين (داراي دو قبله ) يادگار آن واقعه مهم است .

نامه هاي رسول اکرم ( ص ) به پادشاهان
مي دانيم که به موجب آيات قرآن ، دين اسلام ، دين جهاني و پيامبر خاتم (ص )، آخرين سفير الهي به جانب مردم است . بنابراين مأموريت ، حضرت محمد (ص ) به سران معروف جهان ، مانند خسرو پرويز (پادشاه ايران )، هرقل (امپراطور روم )، مقوقس (فرمانرواي مصر) و... نامه نوشت و آنها را به دين اسلام دعوت کرد.
نامه هاي حضرت که هم اکنون موجود است ، روشن و قاطع و کوتاه بود. اين نامه ها را مأموراني با ايمان ، فداکار و با تجربه براي فرمانروايان مي بردند. در اين نامه ها پيامبر (ص ) آنها را به اسلام و کلمه حق و برادري و برابري دعوت مي کرد و در صورت نافرماني ، آنها را از عذاب خداوند بيم مي داد. همين پيامها زمينه گسترش جهاني اسلام را فراهم آورد.

حجة الوداع " آخرين سفر پيامبر ( ص ) به مکه "
چند ماه از عمر پربار پيامبر عاليقدر اسلام (ص ) باقي نمانده بود. سال دهم هجرت بود. پيامبر (ص ) اعلام فرمود: مردم براي انجام مراسم عظيم حج آماده شوند. بيش از صد هزار نفر گرد آمدند.پيامبر مکرم (ص )، براي اولين و آخرين بار مراسم و مناسک حج را، به مسلمانان آموخت . اين سفر بزرگ نمايشگر ثمرات بزرگ و تلاشهاي چند ساله پيغمبر اکرم (ص ) بود که جان و مال و زندگي خود را، خالصانه در راه تحقق آرمانهاي اسلامي و فرمانهاي الهي بذل کرد و پيامهاي الهي را به مردم جهان رساند. پيامبر (ص ) در سرزمين عرفات ، پس از نماز ظهر و عصر، هزاران نفر از مسلمانان پاک اعتقاد را، مخاطب قرار داد و با اعلام اين که ممکن است اين آخرين سفر وي باشد مردم را به برابري و برادري فراخواند ، به رعايت حقوق بانوان سفارش کرد، از شکستن حدود الهي بيم داد ، از ستمکاري و تجاوز به حقوق يکديگر بر حذر داشت و به تقوي توصيه کرد.

قرآن و عترت
حديثي از پيامبر گرانقدر اسلام (ص ) نقل شده است : "اني تارک فيکم الثقلين ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا: کتاب الله و عترتي
اهل بيتي ". يعني : من در ميان شما دو چيز گرانبها مي گذارم ، تا از آن دو پيروي نماييد،
هرگز گمراه نمي شويد. اين دو چيز گرانبها عبارتند از: کتاب خدا (قرآن ) و عترتم (اهل بيت من ).


رفتار و خلق و خوي پيامبر ( ص )
خوي پيامبر (ص ) و رفتار آن بزرگوار و کردار آن حضرت ، سرمشق مسلمين و بلکه نمونه عالي همه انسانهاست و در حقيقت تجسم اسلام . پيغمبر (ص ) به همه مسلمانان با چشم برادري و با نهايت مهر و محبت رفتار مي کرد. آن چنان ساده و بي پيرايه لباس مي پوشيد و بر روي زمين مي نشست و در حلقه ياران قرار مي گرفت که اگر ناشناسي وارد مي شد، نمي دانست پيغمبر (ص ) کدام است . در عين سادگي ، به نظافت لباس و بدن خيلي اهميت مي داد. وضوي پيامبر (ص ) هميشه با مسواک کردن دندانها همراه بود. از استعمال عطر دريغ نمي فرمود. هميشه با پير و جوان مؤدب بود. هميشه در سلام کردن پيش دستي مي کرد. تبسم نمکيني هميشه بر لبانش بود، ولي از بلند خنديدن پرهيز داشت . به عيادت بيماران و تشيع جنازه مسلمانان زياد مي رفت . مهمان نواز بود. يتيمان و درماندگان را مورد لطف خاص قرار مي داد.
دست مهر بر سر يتيمان مي کشيد. از خوابيدن روي بستر نرم پرهيز داشت و مي فرمود: "من در دنيا همچون سواري هستم که ساعتي زير سايه درختي استراحت کند و سپس کوچ کند". با همه مهر و نرمي که با زيردستان داشت در برابر دشمنان و منافقان بسيار شدت عمل نشان مي داد. در جنگها هرگز هراسي به دل راه نمي داد و از همه مسلمانان در جنگ به دشمن نزديکتر بود. از دشمنان سرسخت مانند کفار قريش در فتح مکه عفو فرمود و آنها هم مجذوب اخلاق پيامبر (ص ) شدند و دسته دسته به اسلام روي آوردند.
از زر و زيور دنيا دوري مي کرد. اموال عمومي را هرچه زودتر بين مردم تقسيم مي کرد و با آن که فرمانروا و پيامبر خدا بود، هرگز سهمي بيش از ديگران براي خود برنمي داشت . براستي آن وجود مقدس مظهر و نمونه و سرمشق براي همگان بود.

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

خورشيد آسمان نبوت

چه شده است ؟ چه خبر است؟ چه اتٿاقي اٿتاده است؟ زماني كه عيسي متولد شد شياطين از 3 آسمان منع شدند ولي امروز از تمامي آسمانها منع شده اند چه شده كه بتها همگي به رو اٿتادند كنگره هـايي از ايــوان كســري ٿرو ريخت و طاق كسري شكست و چه شده كه موبد موبدان خواب ديد كه شتران عــرب شتـــران عجم را عـقـب رانده اند و از دجله رد شده اند چه شد كه علم كائنـــان از بين رٿت و سحـــر ساحران باطـــل شد چه شد كه نداي قدسي «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا» سراسر علم وجود را گرٿت ؟ چه شد كه شيطان در ميان اولاد خود ٿرياد كشيد كه بر روي زمين برويد و ببينيد كه چه قوغايي در زمين است؟ برويد و تٿحس كنيد پس رٿتند چيزي نياٿتند خود رٿت و به جانب حرم روان شد ملائكه در آنجا جمع شده بودند لذا بر او بانگ زدند و او خود را كوچك كرد تا به اندازه ي گنجشگي شد و از جانب كوه حرا وارد شد جبريئل بر او بانگ زد و گٿت برگرد ملعون شيطان گٿت سوالي از تو دارم، جبرئيل به او گٿت بگو شيطان گٿت بگو كه چه شده است جبرئيل گٿت حضرت محمد (ص) به دنيا آمده
شيطان گٿت كار من در او اثر دارد؟ پاسخ شنيد نه گٿت در امت او چطور شنيد آري گٿت راضي شدم او را نزد جدش ابوطالب بردند و او نيز خداوند را براي اين ٿرزند پاك شكر گذاشت. مگر محمد كيست كه اجدادش تا ابراهيم همه از اخيارند از قرار «عدنان» سيد و مهتر عرب و سيد سلسله ي خود كه خداوند به او عطا كرد 10 ٿرزند را كه در ميان آنها «معد» نور همايوني پيامبري در جبينش داشت و او را نيز 4 پسر بود كه در ميان آنها « نزار» نور پيامبري داشت و نزار هم 4 پسر داشت كه رد ميان آنها « مضر» كه نام اصلي او « عمرو» بود و مادرش سوده نام داشت نور پدر در صورت داشت و براي ترويج دين ابراهيم تمام جهد خود را انجام داد خداوند او. را به دو 2 تكريم كرد و كه نور پيامبري به «الياس» رسيد و الياس را 3 پسربود كه در ميان آنها نور پيامبري به به عمرو رسيد و او نيز 2 پسر داشت كه نور نبوت به « حزيمه» منتقل شد و او نيز 3 پسر داشت كه در ميان آنها «كنانه» نور پيامبري داشت و او را نيز 3 پسر بود در ميان ٿرزندان او نيز به« نضر» رسيد و او تنها 1 پسر داشت به اسم « ٿهر» كه پيامبر گونه بود او 4 ٿرزند ذكور داشت كه در ميان آنها « غالب» نور پيامبري در جبين داشت و غالب2 پسر داشت كه در ميان اين دو « لوي» نور پيامبري رادر خود داشت و او رانيز 4 پسر بود كه اين نور به « كعب » رسيد و كعب را نيز 3 پسر بود كه هماي پيامبري بر صورت « مره » نمايان بود و نور پيامبري به ٿرزندش « قصي » رسيد كه او را 4 پسر بود كه او نيز در ميان 4 ٿرزند ذكروش نور پيامبري را براي عبد مناٿ به ارث گذاشت كه او داراي 2 پسر بود و نور پيامبري را هاشم بر جبين داشت كه بني هاشم از نسل اويند از هاشم حضرت «عبدالمطلب» كه 10 پسر داشت به دنيا آمد سالار اولاد او عبدالله بود كه داراي نشانه هاي از نبوت بود او همان پدر آخرين انبياء الهي بود كه در جواني جان به جان آٿرين تسليم نمود و محمد اين ستوده عبد خدا را در جهاني پر از ظلمت تنها گذاشت تا رسولي باشد براي عالميان و امير باشد براي ارضيان و سمائيان؛ اوست كه ختم المرسلين است و صراط مستقيم صاحب قرآن و حديث ٿرمانرواي قلوب حق خواهان و حق شناسان خار بر چشم نا پاكان او بزرگ پيامبران است و آخرين آنها و كتابش حقي است كه تغير نكند چراغي است كه روشنائیش به خاموشي نمي انجامد دارويي است كه دردي از خود بر جاي نمي نهد.
تولد رسول خاتم ، حضرت محمد مصطٿي (ص) را بر تمامي مسلمين تبريك عرض مي نماييم


 

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

چشم پوشى پيامبر (ص) از ناپسنديها

پيامبر صلى اللّه عليه و اله نرمخو، خوش ظاهر و خوش باطن بود و خشم و رضايتش در چهره اش پيدا بود. (540) وقتى كه زياد خوشحال بود بيشتر دست به محاسن مى كشيد. (541) آنچه را نمى پسنديد، به كسى رو در رو به زبان نمى آورد. مردى بر آن حضرت وارد شد كه لباس سياهى بر تن داشت ، پيامبر صلى اللّه عليه و اله از ديدن او ناراحت شد ولى چيزى نگفت . وقتى كه از خانه بيرون رفت ، به يكى از افراد فرمود: ((خوب بود شما به اين مرد مى گفتيد اين لباس را از تن بيرون كند.))(542) مرد بيابان نشينى در حضور پيامبر صلى اللّه عليه و اله ميان مسجد، بول مى كرد، اصحاب به او اعتراض ‍ كردند، فرمود: بولش را قطع نكنيد، سپس گفت : ((اين مسجدها جاى نجاست و بول و ادرار كردن نيست .)) و در روايتى آمده است كه فرمود: ((نزديكش برويد اما از جا بلندش نكنيد.))(543)

روزى مرد بيابان نشينى نزد آن حضرت آمد و چيزى خواست او مرحمت كرد و سپس فرمود: به تو احسان كردم ؟ آن مرد عرب گفت : نه ، هيچ خوبى نكردى ! راوى مى گويد: مسلمانان خشمگين شدند و به او حمله بردند، پيامبر صلى اللّه عليه و اله به ايشان اشاره كرد كه متعرضش نشويد سپس جا برخاست و وارد منزل شد و دنبال آن مرد فرستاد و كمك بيشترى كرد، آنگاه فرمود: آيا به تو احسان كردم ؟ مرد بيابان نشين گفت : آرى ، خداوند از خانواده و قبيله ات به تو جزاى خير دهد، پس پيامبر صلى اللّه عليه و اله به آن مرد گفت : تو آنچه را خواستى گفتى ولى در دل ياران من كدورتى پيدا شده است حال اگر مايلى چيزى را كه نزد من گفتى ، در حضور ايشان بگو تا كدورت از دل آنها بيرون رود، گفت : مى گويم ، همين كه فردا شد و با شامگاه ، آن مرد آمد؛ پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرمود: اين مرد صحرانشين گفت آنچه گفت ولى بعد كه ما بيشتر به او عطا كرديم راضى شد. مرد بيابانى گفت : آرى ، خداوند از خانواده و قبيله ات به تو جزاى خير دهد. آنگاه پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((مثل من و اين مرد صحرانشين بمانند آن مردى است كه شترى داشت كه رم كرد و مردم به دنبال شتر مى دويدند و اين عمل جز اين كه شتر را بيشتر فرارى كند، فايده ديگرى نداشت . از اين رو صاحب شتر صدا زد: اى مردم ، بين من و شترم فاصله نشويد، چون من به حال شتر خود واردتر و آشناترم ، آنگاه صاحب شتر از مقابل ، رو به شتر رفت ، مقدارى خار و خاشاك از زمين برداشت و آرام ، آرام او را بازگرداند، تا آن جا كه شتر آمد و زانو زد و باربر روى آن بست و خود هم بر آن سوار شد، و من اگر شما را به حال خود گذاشته بودم - وقتى كه آن مرد گفت آنچه گفت - شما او را مى كشتيد و او داخل آتش دوزخ مى شد.))(544)

پي نوشت :
540- اين حديث را صدوق در معانى ، ص 81 و عيون ، باب سى ام ضمن حديثى طولانى از حسن بن على از دايى اش نقل كرده مى گويد: پيامبر صلى اللّه عليه و اله همواره گشاده رو و نرمخو و خوش ‍ برخورد بود و هيچ گاه ، خشن و درشتخو نبود - و نيز - در آن حديث آمده است ، هرگاه خشمگين مى شد، صورتش را بر مى گرداند و اظهار نفرت مى كرد و هرگاه خشنود مى شد، چشمش را مى بست . و در صحيح بخارى ، ج 4، ص 229 و 230 نظير اين حديث آمده است .
541- اين حديث را ابوالشيخ با سند نيكو - به طورى كه در (( المغنى )) آمده - از عايشه نقل كرده است .
542- اين حديث را ابوداوود، در ج 2، ص 550 و ترمذى در (( الشمائل ، )) ص 25 نقل كرده اند.
543- اين حديث را نسائى در ج 1، ص 175 و بخارى در ج 1، ص 63 نقل كرده اند.
544- اين حديث را به تفصيل ابوالشيخ و بزاز از قول ابوهريره با سند ضعيف - چنان كه در (( المغنى )) آمده - نقل كرده اند.

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

پیامبر اکرم (ص) نماد اخلاق است

هدف از بعثت پیامبران ایجاد اخلاق حسنه و نیکو بود، حضرت محمد (ص) نیز به عنوان خاتم پیامبران مبعوث شد تا فضایل اخلاقی و خلقیات نیکو را تحقق بخشیده و رذایل اخلاقی را یادآور شود، شک نیست یکی از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام، اخلاق نیکو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود .
به گزارش خبرنگار مهر، رسول اکرم(ص) کاملترین انسان و بزرگ و سالار تمام پیامبران است. در عظمت پیامبر اسلام همین بس که خداوند متعال در قرآن آن حضرت را با "یا ایها الرسول" و "یا ایها النبى" مورد خطاب قرار داده و او را به عنوان انسانى الگو براى تمام جهانیان معرفى می کند، حضرت محمد(ص) به حق داراى اخلاقى کامل و جامع تمام فضایل و کمالات انسانى است .

شک نیست یکی از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام، اخلاق نیکو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود. در طول زندگى او هرگز دیده نشد وقتش را به بطالت بگذراند . در مقام نیایش همیشه می گفت: «خدایا از بیکارگى و تنبلى و زبونى به تو پناه می برم» و مسلمانان را به کار کردن تشویق می کرد.

او همیشه جانب عدل و انصاف را رعایت می کرد و در تجارت به دروغ و تدلیس متوسل نمی شد، هیچگاه در معامله سختگیرى نمی کرد، با کسى مجادله و لجاجت نداشت و کار خود را به دیگری واگذار نمی کرد .

پیامبر اسلام(ص) صدق گفتار و اداى امانت را قوام زندگى می دانست و می فرمود: این دو در همه تعالیم پیغمبران تأکید و تأیید شده است. در نظر پیامبر اسلام(ص) همه افراد جامعه، موظف به مقاومت در برابر ستمکاران هستند و نباید نقش تماشاگر داشته باشند.

محمد(ص) که خاتم الانبیا است در برابر کسانى که با وى مشاجره می کردند تنها به خواندن آیاتى از قرآن اکتفا می کرد و یا عقیده خویش را با سبکى ساده و طبیعى می فرمود و به جدل نمی پرداخت .

پیامبر اکرم(ص) چنان متواضع بود که تمام خودخواهان، مغروران متکبران را به اعجاب وا می داشت. زندگی آن حضرت، رفتار و خصوصیات اخلاقی وی، محبت، قدرت، خلوص، استقامت و بلندى اندیشه و زیبایى روح را الهام می بخشید.

سادگى رفتار، نرمخویى و فروتنی حضرت محمد(ص) از صلابت شخصیت و جذبه معنویت وی نمی کاست. هر دلى در برابرش به خضوع می نشست و هر غرورى از شکستن در پاى عظمت زیبای او سیراب می شد.

پیامبر اسلام (ص) علاوه بر این که ارزش‏هاى اخلاقى را بسیار ارج ‏مى ‏نهاد، خود در سیره عملى‏ برجسته فضایل اخلاقى و ارزش ‏هاى والاى ‏انسانى بود، او در همه ابعاد زندگى با چهره ‏اى شاد و کلامى ‏دلاویز با حوادث برخورد مى ‏کرد.

تلاش برای تحقق انسانیت

وجود رسول خدا(ص) براى همه مردم مایه رحمت بود و هیچ کس را به سبب رنگ و جنس از شمول آن مستثنى نمی کرد. همه مردم نزد او روزى خور خداوند بودند.

آن حضرت عموم مردم را به رشد و اعتلای انسانیت، صلح، گذشت و بخشش دعوت می کرد . از این رو، مشاهده می کنیم که جنگهاى او همگى براى اهداف والاى انسانى بوده و به منظور تحقق انسانیت انجام می شده است.

بخشایش و گذشت

بد رفتارى و بى حرمتى به شخص خود را با نظر اغماض می نگریست، کینه کسى را در دل نگاه نمی داشت و در صدد انتقام برنمی آمد. روح بلند آن حضرت عفو و بخشایش را بر انتقام ترجیح می داد.

در جنگ احد با آن همه قصاوت و اهانتی که به پیکرعمویش حمزه روا داشته بودند و از مشاهده آن به شدت متألم بود، دست به عمل متقابل با کشتگان قریش نزد و بعدها که به مرتکبین آن و از آن جمله هند زن ابوسفیان دست یافت، در مقام انتقام برنیامد .

حریم قانون

آن حضرت از بد رفتارى و آزارى که به شخص خود می شد عفو و اغماض می نمود ولى در مورد اشخاصى که به حریم قانون تجاوز می کردند گذشت نمی کرد و در اجراى عدالت و مجازات متخلف، هر که بود، مسامحه روا نمی داشت.
زیرا قانون عدل، سایه امنیت اجتماعى و حافظ کیان جامعه است و نمی شود آن را بازیچه دست افراد بی کفایت قرار داد و جامعه را فداى فرد نمود.

احترام به افکار عمومى

رسول خدا(ص) در موضوعاتى که به وسیله وحى و نص قرآن، حکم آن معین شده بود، اعم از عبادت و معاملات، چه براى خود و دیگران، حق مداخله قائل نبود و این دسته از احکام را بدون چون و چرا به اجرا در می آورد، زیرا تخلف از آن احکام، کفر به خداست اما در موضوعات مربوط به کار و زندگى، اگر جنبه فردى داشت و در عین حال یک امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأى و آزادى عمل داشتند.

از نظر حضرت محمد(ص) کسى حق مداخله در کارهاى خصوصى دیگرى را نداشت و هر گاه مسئله ای مربوط به جامعه بود حق اظهار رأى را براى همه محفوظ مى دانست و با اینکه به واسطه فکر سیال و هوش سرشار خود در تشخیص مصالح امور بر همگان برترى داشت، هرگز به تحکم و استبداد رأى رفتار نمى کرد و به افکار مردم بى اعتنایى نمی نمود بلکه نظر مشورتی دیگران را مورد مطالعه قرار می داد .

پیامبر اکرم (ص) نماد اخلاق است

حجت الاسلام سید ابوالحسن نواب رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب قم با اشاره به لزوم بعثت نبی اکرم (ص) اظهار داشت: در عصر جاهلیت مبعوث شدن حضرت محمد (ص) بسیار لازم و ضروری بود، چرا که در این دوران اعراب می بایست صفات زشت و ناپسند را در خود کشته و صفات مثبت و پسندیده را طراحی کنند و آن را به کار گیرند.

رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب قم یاد آور شد: پیامبر اکرم (ص) زمانی که تفاخر، غرور، تکبر، حیله، نیرنگ و انواع فسادهای اخلاقی و تکثر طلبی فزونی گرفته بود، زمانی که دختران را زنده به گور می کردند، به بعثت رسید و تحولاتی اساسی و بسیار چشمگیر ایجاد کرد.

حجت الاسلام سید ابوالحسن نواب با بیان اینکه پیامبر مبارزات خود را با صفات منفی شروع کرد، افزود: پیامبر چنان در این زمینه از اخلاق بهره گرفت که وقتی عرب از در می آمد، نمی دانست کدامیک از حاضران پیامبر است و کدامیک یار او . پیامبر با رفتار خود به گونه ای فوق العاده با تفاخر و غرور مبارزه و همه را به تعجب وا می داشت .

وی گفت: با مطالعه اخلاق جاهلیت می توان دریافت که پیامبر(ص) صفات بد را رفع و در مقابل صفات خوب را جایگزین و بنیانگذاری کرد، حضرت محمد(ص) مکارم اخلاقی را به گونه ای اعجاب انگیز گسترش داد.

حضرت محمد (ص) فضایل اخلاقی را تحقق بخشید

حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در گفتگو با خبرنگار مهر با اشاره به شیوه آموزش فضایل اخلاقی از سوی حضرت محمد (ص) اظهار داشت: پیامبر اکرم(ص) هنگامی که قصد داشت خلقیات نیکو را در جامعه پیاده کند، جامعه آن زمان را با هیچ چیز قیاس نمی کرد بلکه از شیوه ها و روشهای خاص آن دوران استفاده و از روشی بهره می برد که از خداوند بلند مرتبه فراگرفته بود تا در سایه آن رذایل اخلاقی اعراب دوران جاهلیت را به فضایل اخلاقی نزدیک کند.

حجت الاسلام خسروپناه با اشاره به اینکه یکی از اهداف بعثت انبیاء الهی ایجاد اخلاق حسنه و نیکوست، گفت: پیامبر اکرم (ص) مبعوث شد تا فضایل و مباحث اخلاقی را تحقق بخشد و از رذایل اخلاقی برحذر دارد.

وی با بیان اینکه حضرت محمد (ص) با دارا بودن ویژگیهای برجسته و توانمندیهای خاص مردم را به سوی دین جذب می کرد و با یک عمل روانشناسانه فعالیتهای خود را ادامه می داد، تصریح کرد: در سوره توبه آیه 128 آمده است که بدانید که خداوند از جنس خودتان برای شما پیامبری می فرستد که رنج افتادن شما برای او سخت و نسبت به هدایت شما بسیار حریص است. در آیه ای دیگر می فرماید که پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر و نزدیکتر است، یعنی بیشتر از مؤمنان به آنها دلسوز است و می خواهد که آنها هدایت شوند.

"سعه صدر" از ویژگیهای بارز پیامبر اکرم (ص) است

حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات و ادیان مذاهب قم در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار داشت: اخلاق حضرت محمد (ص) همان اخلاقیاتی بوده است که پیامبران و انبیاء الهی دیگر نیز داشته اند، اما آنچه که در حضرت محمد (ص) به عنوان خاتم الانبیاء وجود داشت، کاملتر و جامعتر از دیگر انبیاء بوده است.

وی گفت: بزرگترین ویژگی حضرت محمد(ص) سعه صدر است که در آیات قرآن به این خصیصه اشاره شده است. این در حالی است که وقتی پیامبر (ص) بر انگیخته شد از خداوند متعال خواست تا به او سعه صدر دهد که این ویژگی به عنوان ویژگی مثبت و بارز و برجسته در آن حضرت نمایان شده است.

وی با تأکید بر اینکه پیامبر اکرم(ص) بسیار ساده و به دور از تکبر، غرور و فخر می زیست، یاد آور شد: او به گونه ای رفتار می کرد که خود را با کمترین افراد یکسان می دانست و به خاطر پیامبر بودن خود را برتر از دیگران نمی شمارد تا جائیکه می گفت در راه رفتن، ایستادن، زندگی کردن، خوابیدن و خوردن مانند دیگر بندگان خدا هستم.

سید حسن اسلامی افزود: آنچه همیشه در پیامبر زبانزد بوده، لطافت و نرمی طبع او است که زمینه ساز جذب پیروان خاص خود را فراهم آورد، زیرا اگر لطافت و نرم خویی در پیامبر اکرم(ص) نبود یاران از اطراف او پراکنده می شدند، به دلیل القاب و صفات خاص ایشان بود که مسلمانان گروه گروه به وی ملحق شده و به آن حضرت تمسک می جستند .

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

سيماي رسول خدا از منظر نهج البلاغه

خلقت پاكيزه پيامبر
علي عليه السّلام چنين گواهي ميدهد :
وَ اَشهَدُ أنّه عدلٌ عَدَل، و حكَمٌ فصَلَ، و أشهَدُ أنّ محمّداً عبدُهُ و رسولُه و سَيّدُ عِبادِه، كُلَّما نسَخَ اللهُ الخلقَ فِرقَتَينِ جَعَلَهُ في خَيرِ هما. لم يُسهِمْ فيه عاهِرٌ، و لا ضَرَبَ فيه فاجِرٌ.
و من گواهي ميدهم كه قضاوت خدا عادلانه است و حكومتش قاطعانه، و نيز گواهي ميدهم محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم بنده و فرستاده خدا و برگزيده و سرور بندگانش است.
هر پدري كه خواست از دنيا برود و فرزنداني داشت، خداوند نطفه محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم را در فرزند بهتر قرار دارد به گونهاي كه در انتقال نطفة محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم نه جنايتكار نقشي داشت و نه معصيت كار سهمي پيدا نمود.
و قرآن نيز اين معنا را تأييد ميكند، آنجا كه ميفرمايد :
وَ تَقَلُّبَكَ في الساجدين 1
او خدايي است كه به دوران انتقال نطفة تو در اهل سجود از اصلاب شامخه به ارحام مطهّره آگاه است.
امامان باقرين عليهما السّلام در توضيح اين آيه فرمودهاند كه منظور اصلاب پيامبران است، يكي پس از ديگري از حضرت آدم عليه السّلام ، تا آنكه رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم متولّد گرديد. 2
و اين چنين است كه امام علي عليه السّلام در وصف رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود :
«او از شجرة پاكيزة پيامبران آفريده شده و از مشكات درخشاني كه نور هدايت درستكاري از آنان تابناك بوده، انتخاب گشته است. او از مركز سرزمين مكّه و از دل بطحاء و از ميان چراغهاي فروزاني كه در تاريكيها راهنماي سرگشتگان است، برگزيده شده، او از سرچشمههاي حكمت كه همه داراي دين و شريعت بوده و ديگران علم و حكمت را از آنها ميآموختند، گزينش شده است». 3
بدينسان خلقت همة پيامبران پاكيزه بوده و آفرينش آنها از نطفههاي پاك و مطهّر بوده است، و رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم از همين سلسة پاك نهاد، آفريده شده است. اين معنا در موضعي ديگر نيز در كلام امام علي عليه السّلام آمده است:
فاستَودَعَهم في أفضل مُستَودَع، و أقرَّهم في خَيرِ مستقرّ، تناسخَتْهُم كرائم الاصلاب الي مُطهَّراتِ الارحام، كُلَّما مَضي مِنهم سَلَفٌ، قام مِنهم بدين اللهِ خَلَفٌ .
خداوند نطفة پاك پيامبران را در بهترين جايگاه به وديعت گذارد، و در بهترين مكان آنها را مستقر ساخت و از صلب كريمانة پدران، به رحم پاك مادران منتقل نمود. هر زمان كه يكي از آنان بدرود حيات ميگفت، ديگري براي پيشبرد دين خدا به پا ميخواست.
حتّي أفضَتْ كرامَةُ الله سبحانَه و تعالي' محمّدٍ، صلّي الله عليه و آله و سلّم ، فأخرجَهُ مِن أفضَلِ المعادِن مَنبِتاً، و أعَزَّ الارماتِ مَغرِساً، مِن الشجرَةِ التي صَدَعَ مِنها أنبيائه، و انتَجَبَ منها اُمَنائَه.
تا آنكه اين منصب بزرگ به محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم منتهي شد، پس خداي نهاد اصلي وي را از بهترين معادن استخراج كرد، و نهال وجودش را در اصيلترين و عزيزترين سرزمينها غرس نمود، و شاخه هستي او را از همان درختي كه پيامبران را از آن آفريد به وجود آورد، از همان شجرهاي كه امينان درگاه خود را از آن برگزيد.
عترَتُه خيرُ العِتَر، و اُسرَتُه خيرُ الاُسَر، و شجرتُهُ خيرُ الشَّجَر، نبتَتْ في حَرَمٍ و بَسَقَتْ في كرمٍ، لَها فروعٌ طِوال، و ثَمَرٌ لا يُنال، فهو إمامُ مَن اتّقي'، و بصيرَةُ مَن اهتَدي'، سِراجٌ لَمَعَ ضَوْؤُه، و شِهابٌ سَطَعَ نورُه، و زَندٌ بَرَقَ لَمعُه . 4
عترت او بهترين عترتها، خاندانش بهترين خاندانها و درخت وجودش از بهترين درختان بود، در حرم امن الهي روئيد، و در آغوش خانوادة بزرگواري رشد نمود كه شاخههاي بلندي دارد و دست فرومايگان به ميوههاي آن نرسد. او پيشواي پرهيزكاران و وسيلة بينائي هدايت خواهان است، چراغي است نورش درخشان، ستارهاي است فروزان و آتش افروزي است كه بارقهاش زبانه ميكشد.
آنچنان كه خداوند در پاسخ ابراهيم عليه السّلام فرمود :
لا يَنالُ عَهدي الظالمين.
اين مقام رفيع به ستمگران ذريّة تو نخواهد رسيد و فرومايگان از آن بهرهاي نخواهند برد.

بهترين سرمشق
فَتَأَسَّ بنَبيّكَ الاَطْيَبِ الاَطْهَر صلّي الله عليه و آله و سلّم فَإنَّ فيه أُسوَةً لِمَنْ تَأسّي' و عَزاءً لِمَن تَعَزّي' و أحَبُّ العباد الي اللهِ المُتَأسّي بنَبيّه و المُقْتَصُّ لاِ ثرِه.
از پيامبر پاك و پاكيزهات صلّي الله عليه و آله و سلّم پيروي كن، زيرا راه و رسمش سرمشقي است براي آن كس كه بخواهد تأسّي جويد و نسبت او انتسابي است عالي براي كسي كه بخواهد منتسب گردد، و محبوبترين بندگان نزد خداوند كسي است كه از پيامبرش سرمشق گيرد و قدم به جاي قدم او گذارد.
اين سخن امام علي عليهالسّلام نيز برگرفته از اين آية شريفه است :
لقد كان لكم في رسول الله اُسوةٌ حَسَنةٌ لِمَن كان يرجواللهَ و اليوم الا´خِر و ذكر اللهَ كثيراً. 5
البته شما در مورد رسول خدا سرمشق نيكويي داريد، براي آن كس كه به پاداش خدا و روز رستاخيز اميدوار باشد و بسيار ياد خدا كند.
چنين كسي محبوب خداست، چرا كه آيه شريفه قرآن دوستي خداوند را در تبعيّت و پيروي از پيامبرش ميداند كه آمرزش گناهان را نيز در پي دارد. بنگريد :
قل إن كنتم تحبّون الله فاتبعوني يُحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم و الله غفورٌ رحيم. 6
بگو اي پيامبر، اگر خدا را دوست داريد، مرا پيروي نماييد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشد كه خداوند آمرزنده و مهربان است.
پيامبري كه اشرف پيامبران است، راه و رسمش نيز بهترين و نيكوترين سرمشق خواهد بود. اين معنا را نفس پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم كه عزيزترين فرد نسبت به اوست، يعني اميرمؤمنان عليه السّلام در كلامي چنين فرموده است:
... و اقتَدَوا بِهَدْيِ نبيّكم، فانّه أفضلُ الهَدْي و استَنُّوا بسُنَّتِه فإنَّها أهَدي السُّنَن 7
... هان اي مردم، به راهنمايي پيامبرتان اقتدا كنيد، زيرا بهترين هدايتهاست و به روش و سنّت وي عمل نماييد، چرا كه بهترين فرمانها و نيكوترين روشهاست.

و نيز آن جناب فرمود :
سيرتُه القصد، و سنَّتُه الرُّشد، و كلامُهُ الفَصْل، و حُكمُه العدل. 8
راه و رسم او معتدل و روش او صحيح و متين، و سخنانش روشنگر حق از باطل، و داوري و حكمش عادلانه است.

و باز ميفرمايد:
إعمَلوا رَحِمَكُمُ اللهعلي أعلامٍ بيّنةٍ، فالطريقُ نَهجٌ يدعو الي دار السلام و أنتم في دارٍ مُستَعْتَبٍ علي مَهَلٍ و فَراغٍ، و الصُّحُفُ منشورَة، و الاقلامُ جاريَةٌ و الابدان صحيحةٌ، و الالسُنُ مُطلَقَةٌ، و التَوبَةُ مَسموعَة، و الاعمال مقبولة. 9
خدا شما را رحمت كند، بر طبق نشانههاي روشن و سيره و سنت واضح او عمل كنيد كه راه روشن است و شما را به خانه امن و امان فرا ميخواند.
هم اكنون فرصت را مغتنم شماريد، چون در منزلگاهي هستيد كه ميتوانيد با مهلت و فرصتي كه داريد رضايت خدا را جلب نماييد. پروندهها هنوز گشوده است و قلمها آماده نوشتن، بدنها سالم است و زبانها گويا و آزاد، و توبه نيز پذيرفته است و اعمال مورد قبول واقع ميگردد.

تواضع پيامبر
امام علي عليهالسّلام وصف فروتني پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم را چنين بيان ميدارد :
و لقد كان صلّي الله عليه و آله و سلّم يأكل علي الارض و يجلس جِلسَةَ العبد، و يَخصِفُ بيده نعلَه، و يرقَعُ بيده ثوبَه، و يركَبُ الحمارَ العاري و يردِفُ خلفَه. 10
رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم روي زمينِ بدون فرش مينشست و غذا ميخورد، و با تواضع همچون بردگان جلوس ميكرد، با دست خويش كفش و لباسش را وصله ميفرمود و بر مركب برهنه سوار ميشد و حتي كسي را پشت سر خويش سوار مينمود.

زهد پيامبر
توصيف امام عليهالسّلام از وارستگي پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم اينگونه است :
قد حقّر الدنيا و صغّرها، و أهوَنَ بها و هَوَّنها، و عَلِمَ أنَّ الله زواها عنه اختياراً، و بَسَطها لِغيره احتقاراً، فَاَعرَضَ عن الدنيا بقلبه، و أمات ذِكرَها عن نفسِه، و أَحَبَّ أن تَغيبَ زينَتُها عن عَينه، لكَيْلا يتّخِذَ منها رياشاً، أو يرجُوَ فيها مَقاماً. بَلَّغَ عن رَبّه مُعذِراً، و نَصَحَ لاِ مَّتِهِ مُنذِراً، و دعا الي الجنّة مُبَشِّراً و خَوَّفَ مِن النار مُحَذِّراً. 11
محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم دنيا را به هيچ ميانگاشت و آن را در نظر ديگران بيمقدار و حقير معرّفي ميكرد. به دنيا بي اعتنا بود و آن را پست و بي ارزش نشان ميداد.
او ميدانست كه خدا دنيا را به ميل خويش از او دور گردانيده، و چون فرومايه است، آن را در نظر ديگران جلوه داده و نصيب آنان كرده است، بدين جهت رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم با ميل و علاقة قلبي خود از دنيا دوري كرده و حتي نام آن را از جان خويش بيرون رانده بود.
محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم دوست ميداشت كه زينت و آرايش دنيا را به چشم نبيند تا از آن لباس آراسته نخواهد، يا به مقامي چشم ندوزد و اقامت در آن را آرزو نكند. هدف او تنها اين بود كه نهايت كوشش خود را در امر تبليغ بكار بندد و امّت خويش را از عذاب الهي ترسانيده، پند و اندرزشان دهد، و به آنان مژدة بهشت دهد و از آتش دوزخ بر حذرشان دارد.
و اين آموزة قرآن بود، آنجا كه فرموده است :
لا تَمُدَّنَّ عينَيكَ الي ما مَتَّعنا به أزواجاً منهم و لا تَحزَنْ عليهم و اخفِضْ جناحَكَ لِلمؤمنين و قل إنّي انا النذير المبين. 12
اي رسول ما چشم از متاع ناقابل دنيوي كه به طايفهاي از مردم كافر (براي آزمودنشان دادهايم)، بپوش و بر اينان اندوه مخور، تو اهل ايمان را زير بال و پر علم و حكمت خود گير و با كمال حسن خُلق آنان را بپروران، و بگو من فرستاده خدايم كه براي اندرز و ترسانيدن خلق از عذاب قهر الهي با دليلي روشن آمدهام...
و در جايي ديگر نيز تأكيد ميكند :
ولا تمدَّنَّ عينَيْكَ الي ما متَّعنا به أزواجاً مِنهم زَهَرةَ الحيوة الدنيا لِنَفْتِنَهم فيه و رِزقُ رَبِّكَ خيرٌ و أبقي، و أمُر أهْلَكَ بالصلوةِ و اصْطَبِر عليها، لا نَسئَلُكَ رِزقاً نحن نرزُقُك و العاقبة للتقوي'. 13
اي رسول ما ! هرگز به متاع ناچيزي كه به قومي كافر و جاهل در جلوة حيات دنيوي فاني و به انگيزه آزمايش به ايشان دادهايم، چشم آرزو مگشا كه رزق خداي تو بسي بهتر و پايندهتر است، تو اهل بيت خود را به نماز و طاعت خدا امر كن و خود نيز بر آن صبور باش، ما از تو روزي كسي را نميطلبيم، بلكه ما به تو و ديگران روزي ميدهيم و آگاه باش كه عاقبت نيكو ويژه پرهيزكاري و پارسايي است.
و پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم نيز چنين كرد، و هرگز به متاع دنيا چشم آرزو ندوخت و كار را به حدّي رساند كه امام علي عليهالسّلام وي را چنين توصيف نمود :
بيش از حداقلِ نياز از متاع دنيا استفاده نكرد و به آن تمايلي نشان نداد. پهلويش از همه لاغرتر و شكمش از همه گرسنهتر بود. دنيا به وي عرضه شد تا آنچه را ميخواهد انتخاب كند، اما او از پذيرش آن امتناع ورزيد. او از آنچه مبغوض خداوند است، آگاهي داشت، از اين رو خود نيز آنها را منفور ميشمرد و آنچه خداوند آن را حقير شمرده بود، او نيز حقير ميدانست. اينك اگر در ما چيزي جز محبّت آنچه مورد غضب خدا و رسول اوست و بزرگداشت آنچه خداوند و پيامبرش آن را كوچك شمردهاند نباشد، همين خود براي مخالفت ما با خدا و سرپيچي از فرمانش كافي است. 14
به راستي اگر دنيا و زخارف آن نزد خداوند ارزشمند بود، پروردگار عالم آن را براي بهترين بندگان خود ميپسنديد و آنان را نسبت به بهرهوري هرچه بيشتر از دنيا ترغيب ميكرد.
اينچنين است كه اميرمؤمنان عليه السّلام به پيروانش توصيه ميكند كه :
و لقد كان في رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم كافٍّ لك في الاُسوة، و دليلٌ لكَ علي ذمّ الدنيا و عَيبها و كثرة مخازيها و مساويها، اِذ قُبضَتْ عنه أطرافُها و وُطِّئَتْ بغيره أكنافُها و فُطِم عن رِضاعها، و زُوِيَ عن زَخارفها. 15
كافي است كه روش پيامبر را سرمشق خويش قرار دهي و او را در مذمّت و بي ارزشي دنيا و ديدن عيوب و كثرت رسواييها و بدي هايش راهنماي خود بداني، چه اين كه دنيا از او گرفته شد و براي ديگران آماده گشت، از نوشيدن لذتهاي آن منع گرديد و از آرايشهاي آن دور گردانده شد.
و آنگاه كه پردهاي را بر در اطاقش ديد كه روي آن تصويرهايي بود، همسرش را ندا داد و فرمود :
غيّبيه عنّي فانّي اذا نظرتُ اليه، ذكرتُ الدنيا و زَخارِفَها. 16
آن را از نظرم پنهان كن! كه هرگاه چشمم به آن ميافتد، دنيا و آرايشهاي آن را به ياد ميآورم.
آنگاه امام عليهالسّلام در ادامه ميفرمايد :
فأَعرَضَ عن الدنيا بقلبه، و أمات ذكرَها من نفسه، و أحبَّ أن تغيبَ زينَتُها عن عينه، لكيلا يتّخذَ منها رياشاً و لا يَعتَقِدَها قراراً، و لا يرجو فيها مُقاماً، فَأخرجَها من النفس، و أشخصَها عن القلبِ، و غَيَّبها عن البَصَر و كذلك مَن أبغَضَ شيئاً أبغضَ أن ينظُرَ اليه، و أن يُذكَر عندَه.17
او با تمام قلب خويش از آرايش و زيور دنيا دوري كرده ، و ياد آن را در وجودش ميراند، او سخت علاقمند بود كه زينتهاي دنيا از چشمش پنهان گردد، تا از آن لباس زيبايي تهيه نكند و آن را قرارگاه هميشگي نداند، و اميد اقامت دايم در آن نداشته باشد. از اين رو آن را از روحش بيرون راند و از قلبش دور ساخت و از چشمش پنهان نمود. آري، چنين است كسي كه امري را منفور ميدارد، نگاه كردن و ياد آوردن آن را نيز منفور ميشمارد.
و لقد كان في رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم ما يَدُلُّكَ علي مَساوي الدنيا و عيوبها اذ جاع فيها مع خاصّته، و زُوِيَت عنه زَخارِفُها مع عظيم زُلفَته، 18
به راستي در زندگي رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم اموري است كه تو را به عيوب و كاستيهاي دنيا واقف ميسازد، چه اين كه او و نزديكانش در آن گرسنه بودند، و با اينكه منزلت و مقام عظيمي در پيشگاه خداوند داشت، امّا خداوند زينتهاي دنيا را از او دريغ فرمود.
سپس اميرمؤمنان عليه السّلام با چنين استدلالي راه هر گونه بهانهاي را بر پيروانش ميبندد و ميفرمايد :
بنابراين هر كس با عقل خويش بايد بنگرد كه آيا خداوند با اين شيوه، پيامبر خود را گرامي داشته يا به او اهانت نموده است؟ اگر كسي بگويد: او را تحقير كرده كه به خدا سوگند، اين دروغ محض است، و اگر بگويد او را گرامي داشته، بايد بداند خداوند ديگران را كه زينتهاي دنيا را به آنها عطا نموده، گرامي نداشته است، چه اينكه دنيا را براي آنها گسترده اما از نزديكترين خاصّان خويش، دريغ داشته است. آري كسي كه بخواهد نيكبختي واقعي پيدا كند، بايد به اين فرستادة خداوند اقتدا و تأسي نمايد، گام در جاي گامهايش نهد و از هر مدخلي كه او داخل شد، وارد شود، كه اگر چنين نكند، از هلاكت ايمن نخواهد بود. 19
... فما أعظَمَ مِنَّةَ اللهِ عِندنا حين أنعَمَ علينا به سَلَفاً نتَّبِعُه، و قائداً نَطَأُ عَقِبَه. 20
پس چه بسيار بزرگ است منّت و احسان خدا به ما ! از اينكه نعمت وجود پيامبر را به ما ارزاني داشته كه براي ما پيشروي است تا پيروي اش كنيم و پيشوايي است كه گام در جاي پاي او نهيم.
چنانچه خداوند نيز بدين احسان و منت، مؤمنين را گوشزد نموده فرموده است:
لقد مَنّ الله علي المؤمنين اذ بعث فيهم رسولاً من أنفسهم يتلوا عليهم آياته و يُزكّيهم و يُعلِّمُهُم الكتاب و الحكمة و إن كانوا من قبلُ لفي ضلال مبين. 21
اينك از زبان همان امام همام عليه السّلام خداي را بر اين منّت سپاس ميگوييم و از او چنين ميطلبيم :
پروردگارا ! در ساية لطف خود براي آن بزرگوار منزل با وسعتي بگشاي؛
و از فضل و كرمت چندين برابر پاداشش ده !
خداوندا ! كاخ پرشكوه او را از هر بنايي برتر، و مقام او را در پيشگاه خودت گرامي دار؛
آفريدگارا ! نورش را كامل گردان، و پاداش رسالتش را پذيرش شفاعت و قبول شهادت وگفتار وي قرار بده، او كه داراي منطق عالمانه و طريقي بود كه جدا كننده حق از باطل بود؛
بار خدايا ! بين ما و پيغمبرت در جائي كه نعمتش جاويدان، زندگياش خوش، آرزوهايش مطلوب، و خواستههاي آن بر آمده است، در كمال آرامش، و در نهايت اطمينان، همراه با مواهب و هداياي با ارزش خويش جمع گردان ! 22

پاورقيها:
12- سوره حجر آيات 88 و 89 .
15- نهج البلاغه خطبه 159.
11- نهج البلاغه خطبه 108.
16- نهج البلاغه خطبه 159.
14- نهج البلاغه خطبه 159.
13- سوره طه ، آيات 131 و 132.
10- نهج البلاغه خطبه 159.
1-سوهر شعراء آيه 219.
17- نهج البلاغه خطبه 159.
19- نهج البلاغه خطبه 159.
18- نهج البلاغه خطبه 159.
21- سوره آل عمران ،آيه 164.
20- نهج البلاغه خطبه 159.
22- نهج البلاغه خطبه 71.
2- تفسير كنز الدقائق ج 9 ، ص 516.
3- نهج البلاغه خطبه 107.
4- نهج البلاغه خطبه 93.
5- سوره احزاب ، آيه 21 .
6- سوره آل عمران ،آيه 31.
7- نهج البلاغه خطبه 109.
8- نهج البلاغه خطبه93.
9- نهج البلاغه خطبه 93.

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

پيامبر (ص) از زبان بــلال

روزى بلال را در شهر حلب(2) ديدم، از او پرسيدم: بلال! به من بگو ببينم، انفاقهاى پيامبر چگونه بود؟

بلال گفت: انفاقى نبود پيامبر داشته باشد، مگر اين كه مرا در انجام آن مأمور مى‏كرد.

همواره روش پيامبر اينگونه بود كه: هرگاه مسلمانى به نزدش مى‏آمد و پيامبر او را برهنه و فقير مى‏يافت، قبل از اين كه او از پيامبر چيزى بخواهد، پيامبر اگر چيزى آماده داشت كه به او بدهد، مى‏داد، و اگر چيزى آماده نداشت به من مى‏فرمود: بلال برو پولى قرض كن و برايش لباس و غذا تهيه كن.

من هم مى‏رفتم مقدارى پول قرض مى‏كردم و با آن، قدرى غذا و لباس و ساير لوازم را تهيه مى‏كردم. و آن شخص را با اين پول، هم مى‏پوشانديم و هم غذا مى‏داديم.

روزى يكى از مشركين(3) مدينه جلوى مرا گرفت كه:

بلال! من از تو تقاضايى دارم. گفتم: بگو. گفت: من فردى پولدارم، دلم مى‏خواهد از امروز به بعد فقط از من قرض بگيرى. هرگاه خواستى چيزى تهيه كنى، به نزد من بيا تا پول در اختيارت بگذارم. چون پيشنهاد از طرف او بود، من هم پذيرفتم و از آن روز به بعد هر وقت نياز بود به سراغ او مى‏رفتم و از او پول قرض مى‏گرفتم و حاجت نيازمندان را با آن برآورده مى‏كردم. تا اين كه يك روز وضو گرفته بودم و خود را آماده مى‏كردم كه به مسجد بروم و اذان(4) بگويم، ناگهان آن مشرك را با جمعى از دوستان تاجرش كه در حال عبور بودند ديدم. آن مشرك تا چشمش به من افتاد با لحنى تند و با بى‏ادبانه فرياد زد:

هَى...، حبشى، هيچ مى‏دانى تا اول ماه چقدر مانده؟

گفتم: بله مى‏دانم، خيلى نمانده!

گفت: خواستم يادت بياورم كه بدانى تا اول ماه چهار شب بيشتر نمانده، حواست جمع باشد كه حتما سر ماه به سراغت خواهم آمد و طلبم را خواهم گرفت.

من از سخنان آن مشرك بُهتم زده بود و سخت متعجب شده بودم؛ او هم يكسره جسارت و بلندپروازى مى‏كرد كه: من اين پولها را به خاطر بزرگى دوستت (پيامبر) و يا بزرگى خود تو قرض نداده‏ام. بلكه مى‏خواستم با اين كار، تو بنده من باشى تا مثل قبل از اسلام آوردنت تو را بفرستم گوسفند چرانى!

هرچه با خود فكر كردم، خدايا چه پاسخى به او بدهم. ديدم بهتر است با بى‏اعتنايى از آن بگذرم.

آنها رفتند، و من هم به سوى مسجد روان شدم. اما خيلى ناراحت.

لحظه‏اى از فكر آن مشرك و حرفهايش غافل نمى‏شدم؛ گويى شهر مدينه روى سرم مى‏چرخيد؛ افكار رنگارنگ رهايم نمى‏كردند؛ به مسجد رسيدم، اذان گفتم، نماز عشاء را هم بجاى آوردم، صبر كردم تا همه متفرق شدند. و پيامبر از مسجد به سوى منزل حركت كرد، داخل خانه شد؛ دنبالش روان شدم، اجازه ورود خواستم، پيامبر اجازه فرمودند.

داخل شده، سلام كردم. در كمال خضوع عرض كردم: اى رسول خدا، پدر و مادرم به فداى شما باد، همان مشركى كه قبلاً به شما گفته بودم از او پول قرض مى‏كنم، امروز مرا در مسير مسجد ديد و با من اينگونه رفتار كرد. در حال حاضر نه شما پولى دارى و نه من، او هم كه بناى آبروريزى دارد، لطفا اجازه دهيد به ميان محله‏هاى مسلمانها سرى بزنم، بلكه خداوند عنايتى كند و بتوانيم بدهى خود را بپردازيم.

اين سخنان بگفتم و از محضر پيامبر خارج شدم. پاسى از شب گذشته و شهر كاملاً خلوت شده بود، همه شام شب را گذاشته و خوابيده بودند. به سوى خانه‏ام روان شدم.

به خانه رسيدم. حوصله هيچ كارى را نداشتم، شمشير و نيزه و كفشم را بالاى سرم گذاشتم. و طاق باز روى بام دراز كشيدم كه بخوابم. دستانم را زير سر گذاشتم و به آسمان نيلگون خيره شدم.

هرچه سعى كردم بخوابم، اما از فرط ناراحتىِ كارِ آن مشرك، خواب از چشمانم ربوده شده بود. راستى شبى سخت و سنگين بود.

سرانجام سحرگاهان بلند شدم كه مهيا شوم براى رفتن به مسجد. ديدم يكى نفس‏زنان به سويم مى‏آيد. و صدا مى‏زند: بلال، بلال...

از بالاى بام بيصبرانه فرياد زدم: چه مى‏گويى؟

گفت: زود بيا، كه پيامبر تو را مى‏خواهد.

فورا لباس پوشيدم، و به سرعت سوى خانه پيامبر حركت كردم. به نزديك خانه پيامبر رسيده بودم، ديدم، چهار شتر پر از بار، كنار خانه پيامبر زانو زده، استراحت مى‏كنند.

در زدم، اجازه خواستم، وارد شدم، سلام كردم.

پيامبر با تبسم فرمود: بلال خوشحال باش، خداوند حاجت تو را برآورده كرد.

من هم حمد خداى بجا آوردم.

پيامبر فرمود: آيا آن چهار شتر را با بار بيرون خانه نديدى؟

عرض كردم: چرا يا رسول اللّه‏.

پيامبر فرمود: هم بار شترها و هم خود آنها، براى تو، بار آنها لباس و طعام است. آنها را يكى از بزرگان فدك(5) هديه كرده، بارها را برگير و قرضهايت را با آنها بپرداز.

خوشحال از شنيدن اين خبر، با عجله به سراغ شترها رفتم، اول بارشان را پياده كردم. بعد هم خودشان را محكم بستم و به سوى مسجد رفتم براى گفتن اذان.

منتظر شدم تا پيامبر نماز گزارد. پس از نماز رفتم به طرف بقيع(6)، آنجا بساط كردم و انگشتانم را درب گوشهايم گذاشتم و با صداى بلند فرياد زدم:

هركه از پيامبر طلبى دارد فورا بيايد. و يكسره مشغول فروش اجناس و پرداخت بدهى بودم. به بعضى‏ها پول و به بعضى‏ها جنس مى‏دادم.

همه طلب خود را گرفتند. دو دينار اضافه آمد.

رفتم مسجد. پيامبر تنها در مسجد نشسته بود.

سلام كردم، پيامبر فرمود: چه كردى بلال؟

عرض كردم: خداوند آنچه بر عهده پيامبرش بود ادا نمود.

پيامبر فرمود: آيا چيزى هم اضافه آمد؟

عرض كردم: دو دينار.

پيامبر فرمود: دلم مى‏خواهد اين دو دينار را هم به مستحق بدهى و مرا از وجود آن راحت كنى.

بلال، من از مسجد بيرون نمى‏روم، تا تو اين دو دينار را هم خرج كنى.

آن روز فقيرى را نيافتم. پيامبر شب را در مسجد خوابيد و روز هم در مسجد ماند.

اواخر روز دو سواره از دور پيدا شدند.

به استقبال آنها شتافتم. آنها را غذا و لباس دادم و نماز عشا را هم با پيامبر خواندم. پس از نماز، پيامبر مرا صدا زدند، خدمت رسيدم.

فرمود: بلال چه كردى؟

عرض كردم خداوند شما را از فكر آن دو درهم هم راحت كرد. پيامبر خوشحال شد و تكبير گفت و حمد خداى بجا آورد كه: سپاس خداوندى را كه نمردم و زنده بودم تا اين دو درهم، به اهلش رسيد.

پيامبر به سوى خانه حركت كرد و من هم او را مشايعت مى‏كردم تا داخل خانه شد.

آرى برادر، اين بود چيزى كه درباره‏اش از من سؤال كردى.

اين چنين بود انفاق پيامبر!(7)

محمد نقدى-ميقات حج شماره 10





--------------------------------------------------------------------------------
پي نوشت :
بِلال بن رِباح، از اصحاب خوب پيامبر، و از سابقينِ در پذيرفتن اسلام است، اصل او حبشى است، در مكه اسلام آورد و در پذيرفتن اسلام متحمل رنجها و شكنجه‏هاى بسيار شد؛ تا سرانجام به سفارش پيامبر اكرم، ابوبكر او را خريد و آزاد كرد. او مؤذّن پيامبر در سفر و حضر بود، در بيشتر جنگهاى پيامبر شركت جست، و در جنگ بدر، هنگامى كه چشم بلال به «امية بن خلف» همان كافرى كه به دست او بارها در مكه شكنجه شده بود افتاد، با فرياد، توجه مسلمانان را به او جلب نمود و او را به قتل رساندند.

بلال، بعد از رحلت پيامبر، حاضر نشد كه براى ديگران اذان بگويد، به همين خاطر به شام هجرت نمود. و در سن شصت و سه سالگى در اثر مرض وبا، در سال بيستم هجرى درگذشت. تهذيب الكمال، ج 4، ص 290.

مدفن او، در قبرستان «باب‏الصغير» در شهر دمشق در كشور سوريه است.

ـ حلب يكى از شهرهاى مهم سوريه است كه در شمال آن كشور قرار دارد.

ـ ظاهرا منظور از افراد، اهل كتابى است كه آن زمان در مدينه در كنار مسلمانان زندگى مى‏كردند؛ و همواره مسلمانان را آزار مى‏دادند.

ـ در اين كه «بلال» اولين مؤذن در اسلام است، هيچ اختلافى نيست؛ او از ابتداى تشريع اذان، افتخار مؤذنى پيامبر را داشت، اما بعد از رحلت پيامبر، حاضر نشد كه براى ديگران اذان بگويد: مگر دوبار.

بار اول در فاصله كمى پس از رحلت پيامبر و به تقاضاى حضرت فاطمه ـ سلام اللّه‏ عليها ـ كه با شروع اذان، صداى ضجه و ناله حضرت فاطمه بلند شد، تا جايى كه وقتى بلال به كلمه «أشهدُ أنّ محمّدا رسول اللّه‏» رسيد، حضرت به حال غش افتاد، همه از ادامه اذان گفتنش جلوگيرى كردند و گفتند: ممكن است فاطمه ـ عليها سلام ـ جان تهى كند.

قاموس الرجال، ج 2، ص 394 و 395.

بار دوم زمانى بود كه بلال از شام براى زيارت قبر پيامبر به مدينه آمد. امام حسن و امام حسين را در حرم پيامبر ديد، آنها را بغل كرد و به سينه چسبانيد و بسيار گريست، مردم مدينه از او خواستند كه به ياد زمان پيامبر اذان بگويد.

با بلند شدن صداى اذان بلال، مدينه به خود لرزيد و با يادآورى خاطره زمان پيامبر، شهر مدينه، يكپارچه عزا و ماتم شد.

ـ «فَدَك» نام قريه‏اى است آباد و مشهور كه داراى آب فراوان و نخلستانهاى پربار مى‏باشد و بين مكه و مدينه قرار دارد، فاصله آن تا شهر مدينه 2 يا سه روز راه است.

اين قريه در اختيار يهود خيبر بود كه در سال هفتم هجرى بدون جنگ و خونريزى به پيامبر بخشيده شد.

هنگامى كه آيه «فَاتِ ذَالْقُربْى حَقَّه» سوره اسراء آيه 17، نازل شد، پيامبر فدك را يكجا به حضرت فاطمه بخشيد. و همواره در دست او بود تا اين كه پيامبر از دنيا رفت و سپس با زور، از فاطمه گرفته شد. مجمع‏البحرين، ج 5، ص 283 و معجم‏البلدان، ج 4، ص 240 ـ 238.

ـ «بقيع» نام قبرستان مشهور شهر مدينه است، كه نزديك مسجدالنبى و در وسط شهر مدينه واقع شده است. قبر مطهر چهار امام معصوم، فرزندان پيامبر، همسران او و بسيارى از صحابى گرانقدر پيامبر در آنجا قرار دارد.

7 ـ شرح اين ماجرا در كتاب دلائل النبوه بيهقى، ج1، ص 350 ـ 348، چاپ دارالكتب العلميه، بيروت. و البداية و النهايه، ابن اثير، ج 6 ، ص 55 ذكر شده.

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صلوات رمز محبت و وفادارى به پيامبر اکرم و خاندانش

 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

پيام جهان هستى‏
يكى از اذكار مهمى كه انسان را به خدا نزديك مى‏كند و در مسير حق ثابت‏قدم نگاه مى‏دارد، صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله و آل اوست.
درود و صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله موجب علوّ درجات و ثواب براى فرستندگان آن خواهد بود و ديگر اين ‏كه فرستادن صلوات سبب مى‏شود نام و ياد پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله براى هميشه زنده و جاويد بماند. به همين دليل آفريدگار عالم هستى و تمام فرشتگانى كه تدبير اين جهان به فرمان حضرت حق بر عهده آن‏ها گذارده شده است، بر او درود مى‏فرستند. اكنون كه چنين است تمام انسان‌ها بايد با اين پيام جهان هستى هماهنگ شوند و بر او درود بفرستند:
«اِنَّ اللهَ وَ ملائكَتَهُ يُصَلُّونَ على النّبىَّ يا ايّها الّذين آمنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلَّمُوا تسليماً» (1)؛ خدا و فرشتگان بر پيامبر درود مى‏فرستند؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، بر او درود فرستيد و سلام گوييد و كاملاً تسليم (فرمان او) باشيد.»
درباره كيفيت صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله، در روايات بى‏شمارى كه از طرق اهل سنت و اهل‏بيت ‏عليهم‌السلام رسيده، صريحاً آمده است كه «آل محمد» را به هنگام صلوات بر «محمد» بايد افزود در غير اين صورت صلوات ابتر و ناتمام خواهد بود. پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله فرمودند: بر من درود ناقص نفرستيد. گفتند: اى رسول خدا! درود ناقص چيست؟ حضرت فرمودند: اين كه بگوييد: اللّهُمَّ صَلّ على محمّدٍ.
بلكه بگوييد: اللّهُمَّ صَلّ على محمّدٍ وَ آلِ محمّدٍ.
پيامبر صلى الله عليه و آله، گوهر گران‏قدر در عالم آفرينش است و اگر به لطف الهى در دسترس انسان‌ها قرار گرفته، نبايد ارزانش بشمارند و ارج و مقام او را در پيشگاه پروردگار و نزد فرشتگان فراموش كنند. او انسانى است كه از ميان انسان‏ها برخاسته، ولى نه يك انسان عادى، بلكه انسانى كه يك جهان در وجودش خلاصه شده است.(2)
ابوحمزه ثمالى از يكى از ياران پيامبرصلى الله عليه و آله به نام "كعب ابن عجوه" چنين نقل مى‏كند:
هنگامى كه آيه 56 سوره احزاب نازل شد، عرض كرديم "يا رسول الله! سلام بر تو را مى‏دانيم، ولى صلوات بر تو چگونه است؟" فرمود، بگوييد:
«خدايا! صلوات و بركات خود را بر محمد عليه السلام و آل محمد عليهم السلام قرار بده همچنان كه بر ابراهيم و آل ابراهيم(ع) قرار دادى. همانا تو ستوده و بخشنده‏اى و بر محمد صلى الله عليه و آله و آل محمد عليهم السلام بركت ببخش چنان كه بر ابراهيم‏ عليه السلام و آل ابراهيم بخشيدى كه تو ستوده و بزرگوارى.» (3)
رسول خدا فرمودند: «اِنَّ اولىَ النّاسَ بى‏ يَوْمَ القيامةِ أَكْثَرُهُمْ عَلىَّ صَلاةً»؛ سزاوارترين مردم در روز قيامت به من آن كسى است كه بيشتر بر من درود فرستد.»

كيفيت صلوات‏
درباره كيفيت صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله، در روايات بى‏شمارى كه از طرق اهل سنت و اهل‏بيت ‏عليهم‌السلام رسيده، صريحاً آمده است كه «آل محمد» را به هنگام صلوات بر «محمد» بايد افزود در غير اين صورت صلوات ابتر و ناتمام خواهد بود. پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله فرمودند: بر من درود ناقص نفرستيد. گفتند: اى رسول خدا! درود ناقص چيست؟ حضرت فرمودند: اين كه بگوييد: اللّهُمَّ صَلّ على محمّدٍ.
بلكه بگوييد: اللّهُمَّ صَلَّ على محمّدٍ وَ آلِ محمّدٍ.(4)
امام صادق ‏عليه السلام نقل مى‏كند كه روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام پرسيدند: آيا نمى‏خواهى مژده‏اى به تو بدهم؟ آن حضرت جواب داد: چرا، پدر و مادرم فداى تو كه هميشه مژده ‏دهنده به همه خيرها هستى. پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله فرمود: چند لحظه پيش جبرئيل ‏عليه السلام چيز عجيبى به من گفت: اميرالمؤمنين‏ عليه السلام پرسيد: چه گفت: اى رسول خدا!، پيامبر صلى الله عليه و آله جواب دادند: جبرئيل ‏عليه‌السلام به من گفت: اگر شخصى بر من صلوات بفرستد و پس از آن بر اهل‌بيت من نيز صلوات فرستد، درهاى آسمان براى او گشوده شده و فرشتگان هفتاد صلوات براى او مى‏فرستند و اين عمل باعث ريختن گناهان مى‏شود. آنگاه همانگونه كه برگ از درخت مى‏ريزد، گناهان نيز از او مى‏ريزند و خداوند متعال مى‏فرمايد: خواسته تو را اجابت نمودم و كامروا و سعادتمند هستى. آنگاه خطاب به فرشتگان مى‏فرمايد: فرشتگانم! شما هفتاد صلوات بر او مى‏فرستيد و من هفتصد صلوات. پيامبر اضافه كرد: اما هنگامى كه بر من صلوات مى‏فرستد، پس از آن بر اهل‏بيتم صلوات نفرستد، بين آن صلوات و آسمان، هفتاد حجاب است و خداى بزرگ مى‏فرمايد:
خواسته تو را نپذيرفتم و سعادتمند و كامروا نگشتى. فرشتگانم! دعاى او را بالا نبريد مگر زمانى كه عترت پيامبر صلى الله عليه و آله را به صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله ملحق سازد و همچنان اين دعا بالا نمى‏رود تا زمانى كه عترت من در صلوات به من ملحق شوند.(5)
همچنين در روايات سخت تأكيد شده است كه در هر روز جمعه بر محمد و اهل‏بيت او هزار مرتبه صلوات بفرستيد و در روزهاى ديگر صد مرتبه و نيز امام محمد باقرعليه السلام فرمود: هيچ عبادتى در روز جمعه نزد من محبوب‏تر از صلوات بر محمد و آل محمد عليهم السلام نيست.

زمان و مكان صلوات‏
صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله محدوديت زمانى و مكانى ندارد اما در احاديث و روايات تأكيد شده است كه مناسب‏ترين زمان براى درود و صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله روز جمعه و شب جمعه است. پيامبر صلىالله عليه و آله فرمودند:
«اذا كانَ يَوْمُ الجُمُعَةِ وَ لَيْلَةُ الجُمُعَةِ فَاَكْثِروُا الصَّلاةَ عَلىَّ»(6)؛ چون روز جمعه و شب جمعه شود، بسيار بر من صلوات و درود بفرستيد.
همچنين در روايات سخت تأكيد شده است كه در هر روز جمعه بر محمد و اهل‏بيت او هزار مرتبه صلوات بفرستيد و در روزهاى ديگر صد مرتبه(7) و نيز امام محمد باقرعليه السلام فرمود:
«ما مِنْ شَى‏ءٍ يُعْبَدُ اللهُ بِهِ يَوْمَ الجُمُعَةِ اَحَبُّ اِلىَّ مِنَ الصّلاةِ عَلى‏ مُحمّدٍ وَ آلِ محمّدٍ»(8)؛ هيچ عبادتى در روز جمعه نزد من محبوب‏تر از صلوات بر محمد و آل محمد عليهم السلام نيست.
همچنين در احاديث و روايات تأكيد شده است كه در تمام مكان‏ها (جز موارد محدود) زبان مى‏تواند به ذكر صلوات مشغول باشد. باز پيامبر صلى الله عليه و آله در اين زمينه فرموده‏اند:

«حيثُما كُنْتُمْ فَصَلُّوا عَلىَّ فَاِنَّ صلاتَكُمْ تَبْلُغُنى»(9)؛ هر كجا باشيد بر من صلوات بفرستيد؛ زيرا صلوات شما در هر مكانى به من مى‏رسد.

مهم‏ترين زمان‏ها و مكان‌هايى كه به فرستادن صلوات در آنها تأكيده شده به شرح زير است:
1. در هر مكانى كه نام پيامبر صلى الله عليه و آله ذكر شود.
2. در ابتداى هر كلامى كه داراى قدر و ارزش است؛ مثل خطبه‏ها، سخنرانى‏ها و... كه بهتر است با صلوات آغاز شود.
3. در ابتدا و انتهاى وضو.
4. هنگام ورود يا عبور از كنار مسجد.
5. در تعقيب نمازها، مخصوصاً نمازهاى صبح و مغرب.
6. قبل و بعد از دعا.
7. در خطبه‏هاى نماز جمعه، عيدين و روز عيد غدير.
8. در هر شبانه‏روز.
9. در ماه مبارك رجب، مخصوصاً روز عيد مبعث.
10. در ماه‏هاى شعبان و رمضان.
11. هنگام بوييدن گل و ريحان.
12. بعد از عطسه كردن خود يا ديگرى.
13. هنگام ذكر و به يادآوردن نام خداوند.
14. هنگام اراده سفر.
15. هنگام سوارشدن بر مركب.
16. هنگام طى مسيرى كه به صورت سرازيرى است.
17. بعد از گفتن «اللّهم لبيك» در احرام حج.
18. هنگام داخل ‏شدن در مسجدالحرام.
19. هنگام استلام حجر اسماعيل.
20. هنگام انجام طواف و سعى بين صفا و مروه.
21. هنگام وداع در ميان ركن و باب در روز عرفه.
22. هنگام وقوف در مشعر.
23. هنگام ذكر و به يادآوردن نام خداوند متعال.
24. هنگام ذبح قربانى و بريدن سر حيوانات.
25. هنگام طى مسافت راه مدينه.
26. هنگام مشاهده مدينه منوّره و حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله.
27. هنگام توجه به قبر مقدس رسول خدا در بين قبر و منبر.
28. در ابتداى درس حديث.
29. در ابتداى موعظه، هدايت و راهنمايى ديگران.
30. هنگام برخاستن از مجلس.
31. هنگام مصافحه با برادر مسلمان.

پي نوشت‌ها:
1- احزاب، 56.
2- تفسير نمونه، ج‏17، ص ‏418.
3- آثارالصادقين، آيت‏الله احسان‏بخش، ج‏11، ص‏210.
4- نقل روايت از مرحوم فيض‏الإسلام در ترجمه صحيفه سجاديه.
5- ثواب الاعمال، شيخ صدوق، ص‏377.
6- آثارالصادقين، ج‏11، ص‏211.
7- اصول كافى، كلينى، ج‏3، ص‏416.
8- همان، ص‏213.
9- كنزالعمال، ج‏1، ص ‏489.
--------------------------------------------------------------------------------
پي نوشت :
مكتب اسلام، شماره 6، 1382 .
"اسماعيل نساجى زواره"
ارسالي از کاربر گرامي
"محمدمهدي آزاد"
لينک مقالات مرتبط:
- دو چهره از دو دين
- پيامبر اكرم (ص) از نگاه امام صادق عليه السلام
- صد دانه مرواريد از اقيانوس كلام نبي
- تسبيح عرشيان و فرشيان

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

پيامبر اكرم(ص) از نگاه امام صادق(ع)

در طول تاريخ بشريت، كم تر انسانى وجود دارد كه مانند پيامبراسلام تمام خصوصيات زندگى اش به طور واضح و روشن بيان و ثبت‏شده‏باشد.
خداوند متعال در قرآن كريم كتابى كه خود حافظ اوست (1) و بدون‏هيچ تغييرى تا قيامت‏باقى است‏با زيباترين عبارات و كامل‏ترين‏بيانات، آن حضرت را معرفى نموده و با عالى‏ترين صفات ستوده است.
خداوند متعال مى‏فرمايد: «انك لعلى خلق عظيم‏»; (2) اى پيامبر!
تو بر اخلاقى عظيم استوار هستى.
نيز مى‏فرمايد: «محمد رسول‏الله و الذين معه اشداو على الكفاررحماء بينهم. » (3) محمد(ص) فرستاده خداست و كسانى كه با اوهستند در برابر كفار سر سخت و در ميان خود مهربانند.
محققان، تاريخ نويسان و دانشمندان در ابعاد گوناگون زندگى حضرت‏محمد(ص) سخن گفته‏اند.
اما ائمه عليهم السلام با نگاهى ژرف و دقيق سيماى آن شخصيت‏بى‏نظير و در يكتاى عالم خلقت را به تماشا نشسته، به معرفى زندگى،مبارزات و آموزه‏هاى آن حضرت پرداختند.
در اين نوشتار بر آنيم تا گوشه هايى از زندگى و شخصيت‏حضرت‏محمد(ص) را از نگاه امام صادق(ع) به تماشا بنشينيم.

تولد نور
امام صادق(ع) به نقل از سلمان فارسى فرمود: پيامبر اكرم(ص)فرمود: خداوند متعال مرا از درخشندگى نور خودش آفريد (4) نيز امام صادق(ع) فرمود: خداوند متعال خطاب به رسول اكرم(ص)فرمود: «اى محمد! قبل از اين كه آسمان‏ها، زمين، عرش و دريا راخلق كنم. نور تو و على را آفريدم...». (5)
ثقه‏الاسلام كلينى(ره) مى‏نويسد: امام صادق(ع) فرمود: «هنگام ولادت‏حضرت رسول اكرم(ص) فاطمه بنت اسد نزد آمنه (مادر گرامى پيامبر)بود. يكى از آن دو به ديگرى گفت: آيا مى‏بينى آنچه را من‏مى‏بينم؟
ديگرى گفت: چه مى‏بينى؟ او گفت: اين نور ساطع كه ما بين مشرق ومغرب را فرا گرفته است! در همين حال، ابوطالب(ع) وارد شد و به‏آن‏ها گفت:
چرا در شگفتيد؟ فاطمه بنت اسد ماجرا را به گفت. ابوطالب به اوگفت: مى‏خواهى بشارتى به تو بدهم؟ او گفت: آرى. ابو طالب گفت:
از تو فرزندى به وجود خواهد آمد كه وصى اين نوزاد، خواهد بود (6)

نام‏هاى پيامبر
كلبى، از نسب شناسان بزرگ عرب مى‏گويد: امام صادق(ع) از من‏پرسيد: در قرآن چند نام از نام‏هاى پيامبر خاتم(ص) ذكر شده است؟
گفتم: دو يا سه نام.
امام صادق(ع) فرمود: ده نام از نام‏هاى پيامبر اكرم در قرآن‏آمده است: محمد، احمد، عبدالله، طه، يس، نون، مزمل، مدثر، رسول‏و ذكر.

سپس آن حضرت براى هر اسمى آيه‏اى تلاوت فرمود. نيز فرمود:
«ذكر» يكى از نام‏هاى محمد(ص) است و ما (اهل‏بيت) «اهل ذكر»هستيم. كلبى! هر چه مى‏خواهى از ما سؤال كن.
كلبى مى‏گويد: (از ابهت صادق آل محمد(ع‏» به خدا سوگند! تمام‏قرآن را فراموش كردم و يك حرف به يادم نيامد تا سؤال كنم. (7)
برخى چهارصد نام و لقب پيامبر(ص) كه در قرآن آمده است، را برشمرده‏اند. (8)

عظمت نام محمد(ص)
جلوه نام محمد(ص) براى امام صادق(ع) به گونه‏اى بود كه هر گاه‏نام مبارك حضرت محمد(ص) به ميان مى‏آمد، عظمت و كمال رسول‏خدا(ص) چنان در وى تاثير مى‏گذاشت، كه رنگ چهره‏اش گاهى سبز وگاهى زرد مى‏شد، به طورى كه آن حضرت در آن حال، براى دوستان نيزنا آشنا مى‏نمود. (9)
امام صادق(ع) گاهى بعد از شنيدن نام پيامبر(ص) مى‏فرمود: جانم‏به فدايش. اباهارون مى‏گويد: روزى به حضور امام صادق(ع) شرفياب‏شدم. آن حضرت فرمود: اباهارون! چند روزى است كه تو را نديده‏ام.
عرض كردم: خداوند متعال به من پسرى عطا فرمود. آن حضرت فرمود:
خدا او را براى تو مبارك گرداند چه نامى براى او انتخاب‏كرده‏اى؟ گفتم: او را محمد ناميده‏ام.
امام صادق(ع) تا نام محمد را شنيد (به احترام آن حضرت) صورت‏مباركش را به طرف زمين خم كرد، نزديك بود گونه‏هاى مباركش به‏زمين بخورد.
آن حضرت زيرلب گفت: محمد، محمد، محمد. سپس فرمود: جان خودم،فرزندانم، پدرم و جميع اهل زمين فداى رسول خدا(ص)باد! او رادشنام مده! كتك نزن! بدى به او نرسان! بدان! در روى زمين‏خانه‏اى نيست كه در آن نام محمد وجود داشته باشد، مگر اين كه آن‏خانه در تمام ايام مبارك خواهد بود.

سيماى محمد(ص) (10)
امام جعفر صادق(ع) فرمود: امام حسن(ع) از دائى‏اش، «هند بن ابى‏هاله‏» (11) كه در توصيف چهره پيامبر(ص) مهارت داشت، در خواست‏نمود تا سيماى دل آراى خاتم پيامبران(ص) را براى وى توصيف‏نمايد. هند بن ابى هاله در پاسخ گفت: «رسول خدا(ص) در ديده‏هابا عظمت مى‏نمود، در سينه‏ها مهابتش وجود داشت .قامتش رسا، مويش‏نه پيچيده و نه افتاده، رنگش سفيد و روشن، پيشانيش گشاده،ابروانش پرمو و كمانى و از هم گشاده، در وسط بينى برآمدگى‏داشت، ريشش انبوه، سياهى چشمش شديد، گونه هايش نرم و كم‏گوشت.دندان هايش باريك و اندامش معتدل بود. آن حضرت هنگام راه‏رفتن با وقار حركت مى‏كرد. وقتى به چيزى توجه مى‏كرد به طور عميق‏به آن مى‏نگريست، به مردم خيره نمى‏شد، به هر كس مى‏رسيد سلام‏مى‏كرد، همواره هادى و راهنماى مردم بود.
براى از دست دادن امور دنيايى خشمگين نمى‏شد. براى خدا چنان غضب‏مى‏نمود كه كسى او را نمى‏شناخت. اكثر خنديدن آن حضرت تبسم بود،برترين مردم نزد وى كسى بود كه، بيشتر مواسات و احسان و يارى‏مردم نمايد...» (12)

سعدى با الهام از روايات، در اشعار زيبايى آن حضرت را چنين‏توصيف نمود:
ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نرويد به اعتدال محمد قدر فلك را كمال ومنزلتى نيست در نظر قدر با كمال محمد وعده ديدار هر كسى به قيامت ليله اسرى شب وصال محمد آدم و نوح و خليل و موسى وعيسى آمده مجموع در ظلال محمد عرصه گيتى مجال همت او نيست روز قيامت نگر مجال محمد و آنهمه پيرايه بسته جنت فردوس بو كه قبولش كند بلال محمد شمس و قمر در زمين حشر نتابد نور نتابد مگر جمال محمد همچو زمين خواهد آسمان كه بيفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمد شايد اگر آفتاب و ماه نتابد پيش دو ابروى چون هلال محمد چشم مرا تا بخواب ديد جمالش خواب نميگيرد از خيال محمد سعدى اگر عاشقى كنى و جوانى عشق محمد بس است و آل محمد (13)

اوصاف پيامبر در تورات و انجيل
خداوند متعال در وصف پيامبر(ص) فرمود:«الذين ءاتينهم الكتب‏يعرفونه كما يعرفون ابناءهم و ان فريقا منهم ليكتمون الحق و هم‏يعلمون‏» (14)
كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داديم، او را همچون فرزندان خودمى‏شناسند; (ولى) جمعى از آنان، حق را آگاهانه كتمان مى‏كنند.
امام صادق(ع) فرمود:«يعرفونه كما يعرفون ابناءهم‏» زيراخداوند متعال در تورات و انجيل و زبور، حضرت محمد(ص)، مبعث،مهاجرت، و اصحابش را چنين توصيف نمود:«محمد رسول‏الله و الذين‏معه اشداء على الكفار رحماء بينهم...»
محمد(ص) فرستاده خداست; و كسانى كه با او هستند در برابر كفارسرسخت و شديد و در ميان خود مهربانند. پيوسته آن‏ها را در حال‏ركوع و سجود مى‏بينى، در حالى كه همواره فضل خدا و رضاى او راطلبند. نشانه آن‏ها در صورتشان از اثر سجده نمايان است. اين،توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است... . (15)
امام صادق(ع) فرمود: اين، صفت رسول خدا(ص) و اصحابش در تورات وانجيل است. زمانى كه خداوند پيامبر خاتم(ص) را به رسالت مبعوث‏نمود اهل كتاب (يهود و نصارى) او را شناختند اما نسبت‏به اوكفر ورزيدند، همان گونه كه خداوند متعال فرمود: «فلما جاءهم‏ما عرجوا كفروا به‏» (16) هنگامى كه اين پيامبر نزد آن‏ها آمد كه(از قبل) او را شناخته بودند، به او كافر شدند. (17)
خداوند متعال در قرآن كريم، در وصف پيامبر(ص) مى‏فرمايد: «و ماارسلناك الا رحمه للعالمين‏» (18) ما تو را جز براى رحمت جهانيان‏نفرستاديم. قرآن نيز مى‏فرمايد:اشداء على الكفار رحماءبينهم...»، در برابر كفار سرسخت و شديد و در ميان خود مهربانند. اين دوچگونه با هم جمع مى‏شوند؟
توجه به اين آيه براى طرفدارى انديشه تسامح و تساهل ضرورى است.
آيا ممكن است كامل‏ترين انسان، كه با كامل‏ترين كتاب آسمانى براى‏هدايت تمام جهانيان مبعوث گرديده است در مقابل دشمنان دين هيچ‏عكس العملى جز مهربانى نداشته باشد؟!
براى اداره جامعه دينى و بقاى آن بايد در مقابل دشمنان دين‏ايستاد شدت عمل نسبت‏به كافران و مبارزه با آن‏ها براى از بين‏بردن موانع هدايت عين رحمت است.

برترين مخلوق
حسين بن عبدالله مى‏گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: آيا رسول‏خدا(ص) سرور فرزندان آدم بود؟ آن حضرت فرمود: قسم به خدا، اوسرور همه مخلوقات خداوند بود. خدا هيچ مخلوقى را بهتر ازمحمد(ص) نيافريد (19)
امام صادق(ع) در حديث ديگرى فرمود: چون رسول خدا(ص) را به‏معراج بردند جبرئيل تا مكانى با وى همراه بود و از آن به بعداو را همراهى نمى‏كرد. پيامبر(ص) فرمود: جبرئيل، در چنين حالى‏مرا تنها مى‏گذارى؟! جبرئيل گفت: تو برو. سوگند به خدا در جايى‏قدم گذاشته‏اى كه هيچ بشرى قدم نگذاشته و بيش از تو بشرى به آن‏جا راه نيافته است (20)
معمر بن راشد مى‏گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه فرمود: يك نفريهودى خدمت رسول خدا(ص) رسيد و به دقت او را نگريست.

پيامبر اكرم(ص) فرمود: اى يهودى! چه حاجتى دارى؟ يهودى گفت:
آيا تو برترى يا موسى بن عمران; آن پيامبرى كه خدا با او تكلم‏كرد و تورات و انجيل را بر او نازل نمود، و به وسيله عصايش‏دريا را براى او شكافت و به وسيله ابر بر او سايه افكند؟
پيامبر(ص) فرمود: خوش آيند نيست كه بنده خود ستايى كند ولكن(در جوابت) مى‏گويم كه حضرت آدم(ع) وقتى خواست از خطاى خود توبه‏كند، گفت: «اللهم انى اسالك بحق محمد و آل محمد لما غفرت لى‏»،خدايا! به حق محمد و آل محمد از تو مى‏خواهم كه مرا عفو نمايى.
خداوند نيز توبه‏اش را پذيرفت. حضرت نوح(ع) وقتى از غرق شدن دردريا ترسيد گفت «اللهم انى اسالك بحق محمد و آل محمد لماانجيتنى من‏الغرق‏»; خدايا به حق محمد و آل محمد از تو در خواست‏مى‏كنم. مرا از غرق شدن نجات بدهى. خداوند نيز او را نجات داد.
حضرت ابراهيم(ع) در داخل آتش گفت:«اللهم انى اسالك بحق محمد وآل محمد لما انجيتنى منها»; خدايا! به حق محمد و آل محمد ازتو مى‏خواهم كه مرا از آتش نجات دهى. خداوند نيز آتش را براى اوسرد و گوارا نمود.
حضرت موسى(ع) وقتى عصايش را به زمين انداخت و در خود احساس ترس‏نمود گفت: «اللهم انى اسالك بحق محمد و آل محمد لما امنتنى‏»;خدايا! به حق محمد و آل محمد از تو در خواست مى‏نمايم كه مراايمن گردانى. خداوند متعال به او فرمود:«لاتخف انك انت‏الاعلى‏» (21) نترس. مسلما تو برترى.
اى يهودى، اگر موسى(ع) امروز حضور داشت و مرا درك مى‏كرد و به‏من و نبوت من ايمان نمى‏آورد. ايمان و نبوتش هيچ نفعى به حال اونداشت.
اى يهودى! از ذريه من شخصى ظهور خواهد كرد به نام مهدى(ع) كه‏زمان خروجش عيسى بن مريم براى يارى او فرود مى‏آيد و پشت‏سر اونماز مى‏خواند. (22)

سياستمدارى پيامبر(ص)
در عرف جهانى امروز «سياست‏» را به معناى نيرنگ و دروغ براى‏كسب قدرت و سلطه بر مردم تعريف مى‏كنند، اما «سياست‏» در لغت،به معناى «اداره كردن امور مملكت و حكومت كردن است‏». خداوندمتعال پيامبر خاتم(ص) جانشينان بر حق او، ائمه معصومين را ازبهترين سياستمداران شمرده است در زيارت جامعه، در وصف ائمه‏عليهم السلام كه پرورش يافتگان مكتب نبوتند، آمده است: «وساسه‏العباد».
فضيل بن يسار مى‏گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه به بعضى ازاصحاب قيس ماصر فرمود: خداوند عز و جل پيغمبرش را تربيت‏كرد و نيكو تربيت فرمود. چون تربيت او را تكميل نمود، فرمود:
«انك لعلى خلق عظيم‏»; تو بر اخلاق عظيمى استوارى. سپس امر دين‏و امت را به او واگذار نمود تا سياست و اداره بندگانش را به‏عهده بگيرد، سپس فرمود: «ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم‏عنه فانتهوا» (23) ، آنچه را رسول خدا براى شما آورد، بگيريد،(و اجرا كنيد) و از آنچه نهى كرد، خود دارى نماييد. رسول‏خدا(ص) استوار، موفق و مويد به روح القدس بود و نسبت‏به سياست‏و تدبير خلق هيچ گونه لغزش و خطايى نداشت و به آداب خدا تربيت‏شده بود،... . (24)

زهد و وارستگى
حضرت محمد(ص) هرگز نسبت‏به دنيا و لذايذ زودگذر آن ميلى نشان‏نداد و به آن، توجهى نكرد. آن حضرت براى هدايت مردم و رساندن‏آن‏ها به سعادت دنيا و آخرت وارد عرصه سياست‏شد.
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: روزى رسول خدا(ص) در حالى كه محزون‏بود، از منزل خارج شد فرشته‏اى بر او نازل شد، در حالى كه كليدگنج‏هاى زمين را به همراه داشت. فرشته گفت: اى محمد(ص)، اين‏كليدهاى گنج‏هاى زمين است. پروردگارت مى‏فرمايد: اين كليدها رابگير و در گنج‏هاى زمين را باز كن و آنچه مى‏خواهى از آن استفاده‏نما. بدون اين كه نزد من ذره‏اى از آن‏ها كم شود.
پيامبر(ص) فرمود: دنيا خانه كسى است كه خانه (واقعى) ندارد.
كسانى دور آن جمع مى‏شوند كه عقل ندارند.
فرشته گفت: به آن خدايى كه تو را به حق مبعوث نمود! وقتى درآسمان چهارم كليدها را تحويل مى‏گرفتم، همين سخن را از فرشته‏ديگرى شنيدم. (25)
ابن سنان مى‏گويد: امام صادق(ع) فرمود: مردى نزد پيامبر(ص) آمد،در حالى كه آن حضرت روى حصيرى نشسته بود كه زبرى آن بر بدن آن‏حضرت اثر گذاشته بود، و بر بالشى از ليف خرما تكيه نموده بود،كه بر گونه‏هاى گلگونه‏اش نفوذ كرده بود. آن مرد در حالى كه‏جاهاى اثر كرده را مسح مى‏نمود، گفت: كسرى و قيصر (پادشاهان‏ايران و روم) هرگز چنين راضى نمى‏شوند و بر حرير و ديبامى‏خوابند و تو (كه سرور مخلوقات خدايى) بر اين حصير!
پيامبر(ص)فرمود: به خدا من از آن‏ها برتر و گرامى‏تر هستم. من‏كجا و دنيا كجا! مثال زورگذر بودن دنيا، مثال شخصى است كه بردرختى سايه دار عبور مى‏كند، لحظه هايى از سايه درخت استفاده‏مى‏كند و وقتى سايه تمام شد، از آن جا كوچ مى‏كند و درخت را رهامى‏كند. (26)
هيچ زمينه‏اى از زندگى پيامبر(ص) نيست، مگر اين كه امام صادق(ع)در آن زمينه سخنانى با ارزش دارد.
به عنوان حسن ختام، به ذكر خطبه‏اى از آن حضرت در توصيف‏پيامبر(ص) اكتفا مى‏كنيم.

خطبه امام صادق(ع) در وصف حضرت محمد(ص)
برد بارى، وقار و مهربانى خدا سبب شدتا گناهان بزرگ و كارهاى‏زشت مردم مانع نشود كه دوست‏ترين و شريف‏ترين پيغمبرانش، يعنى‏محمد بن عبدالله(ص) را براى مردم بر گزيند.
محمد بن عبدالله(ص) در حريم عزت تولد يافت: در خاندان شرافت‏اقامت گزيد، حسب و نسبش آلوده نگشت، صفاتش را دانشمندان بيان‏كردند و حكميان در وصفش انديشه نمودند، او پاكدامنى بى نظير،هاشمى نسبى بى مانند و بى مانندى از اهل مكه بود.
حيا صفت او بود و سخاوت طبيعتش، بر متانت‏ها و اخلاق نبوت سرشته‏شده بود. اوصاف خويشتن دارى‏هاى رسالت‏بر او مهر شده بود تا آن‏گاه كه مقدرات و قضا و قدر الهى عمر او را به پايان رسانيد وحكم حتمى پروردگار او را به سرانجامش منتهى ساخت. هر امتى، امت‏پس از خود را به آمدنش مژده داد. نسل به نسل از حضرت آدم تاپدر بزرگوارش، عبدالله، هر پدرى او را به پدر ديگر تحويل داداصل و نسبش به ناپاكى آميخته نشد و ولادت او با ازدواج نا مشروع‏پليد نگشت. ولادتش در بهترين طايفه، گرامى‏ترين نواده (بنى‏هاشم)، شريف‏ترين قبيله (فاطمه مخزوميه) و محفوظترين شكم باردار (آمنه دختر وهب) و امانت دارترين دامن بود.
خدا او را برگزيد، پسنديد و انتخاب كرد سپس كليدهاى دانش وسرچشمه‏هاى حكمت را به او داد. او را مبعوث نمود تا رحمت‏بربندگان و بهار جهانيان باشد.
خداوند كتابى را بر او نازل كرد، كه بيان و توضيح هر چيزى درآن است و آن را به لغت عربى، بدون هيچ انحرافى قرار داد، به‏اميد اين كه مردم پرهيزكار شوند. آن را براى مردم بيان كرد ومعارف آن را روشن ساخت و با آن، دينش را آشكار ساخت و واجباتى‏را لازم شمرد و حدودى را براى مردم وضع نمود و بيان كرد. آن‏هارا براى مردم آشكار نمود و آن‏ها را آگاه ساخت. آن حضرت در آن‏امور، راهنمايى به سوى نجات و نشانه‏هاى هدايت‏به سوى خدامى‏باشد.
رسول خدا(ص) رسالتش را تبليغ كرد، ماموريتش را آشكار ساخت،بارهاى سنگين نبوت را كه به عهده گرفته بود، به منزل رسانيد وبه خاطر پرورگارش صبر كرد و در راهش جهاد نمود.
با برنامه‏ها و انگيزه‏هايى كه براى مردم پى ريزى نمود و مناره‏هايى كه نشانه‏هاى آن را بر افراشت، براى امتش خير خواهى كرد، وآن‏ها را به سوى نجات و رستگارى فرا خواند و به ياد خدا تشويق وبه راه هدايت دلالت كرد، تا مردم پس از او گمراه نشوند. آن حضرت‏نسبت‏به مردم دلسوز و مهربان بود.



احمد محيطى اردكانى

--------------------------------------------------
پى نوشت‏ها:
1- حجر، آيه‏9. «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون‏»
2- قلم، آيه 4.
3- فتح، آيه‏29.
4- مصباح الشريعه، ترجمه زين العابدين كاظمى، ص‏126.«خلقنى‏الله من صفوه نوره...»
5- جلاء العيون. ص 11.
6- همان، ص‏36.
7- بحار الانوار، ج‏16، ص‏101.
8- مناقب، ج 1، ص 150.
9-سفينه البحار، ج 1، ص‏433.
10- بحار الانوار، ج‏17، ص 30،
11- هند بن ابى هاله، فرزند حضرت خديجه(س) از شوهر قبلى اش بودكه در خانه پيامبر اسلام رشد و نمو نمود.
12- بحار الانوار، ج‏16، ص 147148.
13- كليات سعدى، فصل طيبات، ص‏533 532.
14- بقره، آيه‏146.
15- فتح، آيه‏29.
16- بقره، آيه‏89.
17- تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 138 و ج 5، ص‏77.
18- انبياء، آيه‏107.
19- اصول كافى، ترجمه سيد جواد مصطفوى، ج 2، ص 325.
20- همان، ص 321.
21- طه، آيه 68.
22- بحار الانوار، ج‏16، ص‏366. به نقل از جامع الاخبار،ص 98.
23- حشر، آيه‏7.
24-اصول كافى،ج 2 ص 5 و 6.
25-بحارالانوار،ج 16 ص 266.
26-بحارالانوار،ج 16 ص 282 و 283.
27-اصول كافى ج 2 332 و 333.
--------------------------------------------------------------------------------
پي نوشت :
سايت بلاغ

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

مبر(ص) و حقوق انسان

يكي از اصولي كه پيامبرگرامي اسلام (ص)همواره بدان توجه خاص مي كردند حق مردم (حق الناس) است. آنچنان كه در آموزه هاي ديني آمده ، حق الهي قابل بخشش است اما حق الناس جز به رضايت مردمان قابل بخشش نيست. چنين مكتبي امروزه در مقابل انواع اتهام ها قرار گرفته است.


يكي از اصولي كه پيامبرگرامي اسلام (ص)همواره بدان توجه خاص مي كردند حق مردم (حق الناس) است. آنچنان كه در آموزه هاي ديني آمده ، حق الهي قابل بخشش است اما حق الناس جز به رضايت مردمان قابل بخشش نيست. چنين مكتبي امروزه در مقابل انواع اتهام ها قرار گرفته است. نويسنده باتوجه به انواع پيمان نامه هاي پيامبر اكرم(ص) به دنبال اثبات اين امر است كه مسلمانان از ديرباز به دنبال تحقق حقوق اقليت ها و حتي اقوام شكست خورده و در يك كلام حقوق بشر بوده اند.

تاريخ 185 مكتوب(1) را از رسول گرامي اسلام به يادگار گذاشته است. اين مكتوبات كه شامل پيمان نامه ها، دعوت امراء و رؤساي قبايل به اسلام، فرمان هاي حكومتي، ارشادنامه ها، امان نامه ها و برخي مكتوبات ديگر پيرامون موضوعات مختلف است، تصويري كامل از اخلاق سياسي و اجتماعي پيامبر را به تماشا مي گذارد. اهميت اين نامه ها در برجسته بودن موضع گيري هاي حقوقي و سياسي پيامبر اسلام است و گرچه در برخي از متون آن، ارشادات اخلاقي و حتي تبيين جهان بيني نيز وجود دارد، اما حتي اين موارد در پرتو اخلاق سياسي- اجتماعي پيامبر مورد توجه قرار گرفته اند. همچون متفاوت بودن نامه هايي كه پيامبر به پادشاهان مسيحي چون «مقوقس» و «هرقل» نوشته و در آن به آيه مشهور «قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمه سواء بينناء و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لايتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون» (?) استناد مي كنند با نامه به كساني چون «خسرو پرويز» كه پيامبر لحني متفاوت را در برخورد با اين پادشاه برمي گزينند.
نقد و تحليل موشكافانه اين مكتوبات مي تواند سيره و سنت رسول گرامي اسلام را در تمامي ابعاد سياسي- اجتماعي و حقوق تبيين ساخته و خود سرمايه و منبعي براي تدوين پروتكل هاي حقوقي جهان اسلام در تمامي ابعاد آن از يك سو و ارائه آن به سازمان ها و نهادهاي حقوقي و سياسي جهان امروز- به ويژه تمدن غرب- از ديگر سو باشد و اين البته نيازمند تحقيق و تطبيق حكما و متفكران تواناي اسلامي در قاموس موازين حقوق جهان حقوق محور امروز است. استخراج و استنباط موازين پيشرفته و مدرن حقوق بشر در اسلام با عنايت به سنت و سيره رسول گرامي اسلام نه تنها جهان اسلام را در برخورد و مواجهه با مسائل مستحدثه جهاني توانا مي سازد بلكه به عنوان، محك و معياري در جهت تصحيح و تنقيح موازين حقوقي امروز، آن هم در عصر و دوره «جهاني سازي» و «دهكده جهاني» عمل مي كند.
جهان اسلام، نيازمند يك حركت جدي و تحول برانگيز در متن انديشه هاي خويش است. شاخصه هاي اين حركت بايد دو محور اساسي باشد: تحقيق و تطبيق. در وهله اول جهان اسلام نياز به انديشمندان و محققاني دارد كه با نگاهي ژرف و با استناد به روش هاي مدرن و شيوه هاي تحقيقي مطلوب، عمق جان اين دين را بكاوند و حقايق آن را استنباط و استخراج نمايند و در مرحله دوم به شدت نيازمند حكمايي است كه ابزار و قدرت تطبيق اين حقايق و موازين را با موازين مقبول و معقول جهان امروز- كه در اعلاميه هايي چون اعلاميه حقوق بشر به عنوان مانيفست حقوقي جهان امروز به ويژه در عصر جهاني سازي- متجلي است، دارا باشند. البته اين تحقيق و به ويژه تطبيق، با نيت استحاله و تحويل و تبديل موازين حقوقي دين اسلام با موازين جديد صورت نمي گيرد بلكه هدف، تدوين حقوق نامه اي جهاني است كه در ذات خود داراي جامعيت باشد و نه تنها دربرگيرنده حقوق و تكاليف انسان، بلكه نماياننده جهت و مقصد معنوي او در بهره مندي از حقوق انساني خويش نيز باشد.
به نظر مي رسد جهاني كه به عنصر حق بيش از تكليف بها مي دهد و در پناه و پوشش حقوق، تكاليف و وظايف انسان و جامعه انساني را ناديده گرفته و يا در حاشيه قرار مي دهد به همان آسيب ها و خطراتي دچار مي شود كه جوامع صرفاً تكليف محور بدان دچار مي شوند. حقوق اسلامي، قدر و قيمت حق را در كنار حد مي سنجد و هرگز نه حق را فداي تكليف و نه تكليف را فداي حق مي كند.

نقد انديشمندان و متفكران جهان امروز به روند حقوقي حاكم بر مانيفست ها، پروتكل ها و پيمان نامه هاي حقوقي در عرصه جهاني، انتقاد از روند صرفاً حقوق محور آن است. در حالي كه از بديهي ترين حقوق انساني آن است كه انديشمندان و برنامه نويسانش نه تنها حقوق او را با جامعيتي كه مستلزم برنامه نويسي براي انسان ذوابعاد امروز است بنگارند بلكه در كنار حقوق انسان، وظايف و تكاليف او را نيز مشخص سازند. انسان تا خود را در مقابل مرجعي مكلف نداند قطعاً نمي تواند با مفهوم و معناي ذاتي حقوق خويش آشنا باشد. ادراك حقوق منوط به رعايت حدود و رعايت حدود مشروط به برخورداري از حقوق است. حدود و تكاليفي كه عامل رسيدن به آن حقوق است و نه در مقابل آن.

ما معتقديم، اين جامعيت در متن آيات قرآني و سنت نبوي و علوي وجود دارد. نگارنده اين مقاله از ميان پيمان نامه ها و مكاتيب كثير پيامبر تنها يك نمونه را در جهت تأييد اصول فوق و نيز بيان وجهي از وجوهات اهميت اسلام به حقوق بشر برگزيده است. يعني پيمان رسول اكرم با مسيحيان نجران. اين پيمان نامه كه متن آن در «خراج» ابويوسف، «خراج» ابوعبيد، «فتوح البلدان» بلاذري، «زادلمعاد» ابن قيم، «امتاع» مقريزي، «وثائق السياسيه اليمنيه» محمدبن اكوع حوالي، «سنن ابي داوود» ، «تاريخ يعقوبي» و ديگر منابع اسلامي آمده است در سال نهم هجرت و پس از داستان مشهور مباهله(?) بين پيامبر اسلام و مسيحيان نجران- منطقه اي مصفا با هفتاد دهكده در مرز ميان حجاز و يمن- امضا شده و خود تنها يك نمونه از اصول حاكم بر اخلاق سياسي- حقوقي پيامبر در رعايت حقوق بشر است. پيامبر در اين پيمان نامه، در قبال تأمين امنيت مردم نجران و نيز حفاظت از اموالشان حكم به پرداخت مبلغي به عنوان جزيه مي كند اما در قبال آن، ضمن ارائه نمونه بي نظيري از رحمت، رأفت و عدالت اسلامي، حقوق متقابل مردم نجران را تضمين و تعهد مي نمايند. نمونه اين رحمت و رأفت را در بند اول پيمان نامه مي توان دريافت. در اين بند تصريح شده است كه مسيحيان نجران به دليل آن كه در جريان مباهله به هر دليل از ادامه مذاكره و مباهله صرف نظر نموده و حكم در مورد ميوه ها، زر و سيم و بردگان خود را به پيامبر واگذارده بودند، پيامبر همه را به ايشان مي بخشد و تنها به وضع مالياتي اندك (آن هم نه بدين دليل كه غالب شده اند بل به دليل تعهداتي كه در بندهاي بعدي پيمان نامه مبني بر تأمين جان و تضمين مال نجرانيان مي كنند) بسنده مي نمايند.
بخش مهم اين پيمان نامه در جهت حفظ حقوق مردم نجران، شامل موارد زير است:
الف- پيامبر متعهد مي شوند هر آن چه از اموال جنگي نجرانيان كه به صورت امانت به سپاه اسلام _ در جهت غلبه بر فتنه هاي محلي- سپرده شده است چنان چه آسيب ببيند يا نابود شود توسط فرستادگان و نمايندگان آن حضرت جبران شود: «و به عهده ايشان است كه چون در يمن درگيري و عذر و مكري پيش آيد به مسلمانان سي زره و سي اسب و سي شتر عاريه دهند و هرچه از آن زره ها و اسب و شترها و كالاهاي ديگر كه نابود شود فرستادگان و نمايندگان من ضامن خواهند بود كه به ايشان بپردازند.» (?)
ب- پيامبر حقوق مردم نجران را در حفظ آئين خود، امنيت جان و پاسداشت مال به رسميت مي شناسند. ايشان پناه و عهد خداوند و نيز پيمان خود را، پناهگاه جان و مال و آيين مردم نجران قرار مي دهند. در اين بخش از پيمان نامه با اين كه حقانيت رسالت پيامبر در جريان مباهله بر سران مسيحي آشكار شده و پيامبر در موقعيت يك فاتح و غالب مي توانستند از آن بالاترين بهره را در مسلمان نمودن اين مسيحيان ببرند، اما رسول گرامي اسلام نه تنها هيچ تلاشي در جهت الزام آنها بر تبعيت از دين خود ندارند، بلكه بر حفظ آيين و جان و مال نجرانيان، عهد و پناه خداوند و پيمان خود را گواه مي گيرند: «و براي مردن نجران و اطراف آن پناه و عهد خداوند و پيمان محمد رسول خدا در مورد اموال و جان هايشان و آيين ايشان و در مورد غايب و شاهد و عشيره و پرستشگاه ها و آنچه از كم و بيش در اختيار ايشان است خواهد بود.»

ج- پيامبر، حق راهبان و كاهنان و كشيشان مسيحي را در داشتن وظيفه و مقام راهبي و كشيشي خود به رسميت شناخته و تصريح مي نمايند كه اينان همچنان بر سر كار خود باقي مانده و از كار بركنار نخواهند شد: «هيچ اسقف و راهب و كاهني از شغل و مقام خود بركنار نخواهد شد.»
د- پيامبر با ذكر قاعده اي حقوقي، نجرانيان را از پرداخت خون بهاي خون هايي كه در جاهليت ريخته اند معاف مي دارد: «و بر ايشان هيچ گونه تعهدي و پرداخت خون بهاي خون هايي كه در جاهليت ريخته شده است نخواهد بود.»

ه- پيامبر گرامي اسلام، اساسي ترين حقوق سياسي يك ملت را كه همانا، حق زندگي در سرزمين خود و نيز بهره مندي از امنيت است را در مورد نجرانيان تعهد و تضمين مي نمايند: «آنان را از سرزمين خودشان تبعيد نخواهند كرد و از آنان يك دهم گرفته نمي شود و سرزمين ايشان پايكوب نخواهد شد و لشكر به آن كشيده نمي شود. هر كس از ايشان حقي مطالبه كند در كمال انصاف بدون اين كه بر آنان ستم شود يا ستم كننده باشند بررسي خواهد شد.»
در پايان اين پيمان نامه، شرايطي براي استدام و استحكام اين پيمان نامه ذكر شده است، كه گرچه به ظاهر شرط است اما در اصل تأكيد بر اهميت اصولي وحياني و عقلاني است كه در متن اعتقادات مسيحيان- و من جمله مسيحيان نجران- نيز وجود دارد: «از اين پس و در آينده هر كس رباخواري كند ذمه و عهد من از او برداشته است و هيچ كس را به گناه ديگري مؤاخذه نخواهند كرد. بر آنچه در اين عهدنامه است جوار خدا و ذمه محمد رسول خدا حكم فرما است تا هنگامي كه ايشان خيرانديش و نيكوكار باشند و كار خود را با ستم سنگين نكنند و تا هنگامي كه خداوند فرمان خود را در اين باره ابلاغ فرمايد.» (?) بدين صورت شرطي بودن اين موارد سبب اين سوءتفسير و تعبير نخواهد بود كه اين شرايط تحميل شده است زيرا كه در تعاليم حضرت مسيح(ع) نيز اين شرايط لزوم پاك رفتاري و درستكاري انسان است.
پيامبر گرامي شرط استدام اين ذمه و عهد را عدم رباخواري مي دانند و اين تحميل پيامبر نيست، ارجاع مسيحيان به رعايت يك قاعده در مذهب مسيحيت است. نيكوكاري و خيرانديشي نيز كه در پايان پيمان نامه اساس استدام تعهدات آن، ذكر شده خود دليلي ديگر بر غايت رعايت حقوق در جامعه انساني است، بدين معنا كه عدم رباخواري، خيرانديشي و نيكوكاري ضامن رعايت حقوق و اجراي حدود در جوامع انساني است.

پانوشت ها:
1ـ در تعداد اين مكتوبات بين انديشمندان و مورخان اختلاف وجود دارد. صاحب «مكاتيب الرسول» ??? نامه و دكتر حميدالله در «وثائق» ??? نامه و پيمان نامه را ذكر مي كنند. رجوع شود به «مكاتيب الرسول» ، علي بن حسينعلي الاحمدي، نشر يس، بهمن ???? تهران و «مجموعه الوثائق السياسيه» ، دكتر محمد حميدالله، ترجمه و تحشيه دكتر محمود مهدوي دامغاني، نشر بنياد ???? تهران.

2ـ قرآن مجيد، سوره آل عمران آيه ??

3ـ براي آشنايي با جريان مباهله به تفسير آيه مشهور به آيه مباهله (آيه ?? آل عمران) در تفاسير مختلف و همچنين كتب سيره و سنت رسول گرامي اسلام مراجعه شود.
4ـ مجموعه الوثائق السياسيه، دكتر محمد حميدالله، ص ???

5ـ متن كامل اين پيمان نامه به شرح زير است:


بسم الله الرحمن الرحيم

اين عهدي است كه محمد نبي و رسول خدا(ص) براي مردم نجران نوشته است چون در مورد ميوه ها و زر و سيم و بردگان خود صدور حكم را برعهده او (يعني پيامبر) واگذارده بودند، تمام آن بديشان بخشيد و براي آنان رها فرمود به شرط آن كه ساليانه دو هزار حله كه ارزش هر يك چند وقيه باشد بپردازند (حله گرانبها و نوع خوب آن) در هر ماه رجب هزار حله و در هر ماه صفر هزار حله و بايد ارزش هر حله چند وقيه نقره باشد. آن چه افزون يا كمتر از ميزان خراج ايشان باشد محاسبه و منظور خواهد شد و آنچه از زره و اسب و مركوب و كالا بپردازند نيز از حساب ايشان گرفته خواهد شد. (يعني هيچ چيز بدون محاسبه و به زور و ستم از ايشان گرفته نخواهد شد.) هزينه فرستادگان من در مدت بيست روز و كمتر از آن به عهده مردم نجران است و نبايد فرستادگان مرا بيش از يك ماه (براي پرداخت جزيه) معطل گذارند و به عهده ايشان است كه چون در يمن درگيري و عذر و مكري پيش آ يد به مسلمانان سي زره و سي اسب و سي شتر عاريه دهند و هر چه از آن زره ها و اسب و شترها و كالاهاي ديگر كه نابود شود فرستادگان و نمايندگان من ضامن خواهند بود كه بايشان بپردازند و براي مردم نجران و اطراف آن پناه و عهد خداوند و پيمان محمد رسول خدا در مورد اموال و جانهايشان و آيين ايشان و در مورد غايب و شاهد و عشيره و پرستشگاه ها و آنچه از كم و بيش در اختيار ايشان است خواهد بود. هيچ اسقف و راهب و كاهني از شغل و مقام خود بركنار نخواهد شد. و برايشان هيچ گونه تعهدي و پرداخت خون بهاي خون هايي كه در جاهليت ريخته شده است نخواهد بود. آنان را از سرزمين خودشان تبعيد نخواهند كرد و از آنان يك دهم گرفته نمي شود و سرزمين ايشان پايكوب نخواهد شد و لشكر به آن كشيده نمي شود. هركس از ايشان حقي مطالبه كند در كمال انصاف بدون اين كه بر آنان ستم شود يا ستم كننده باشند بررسي خواهد شد. از اين پس و در آينده هر كس رباخواري كند، ذمه و عهد من از او برداشته است و هيچ كس را به گناه ديگري مؤاخذه نخواهند كرد.
بر آنچه در اين عهدنامه است جوار خدا و ذمه محمد رسول خدا حكم فرما است تا هنگامي كه ايشان خيرانديش و نيكوكار باشند و كار خود را با ستم سنگين نكنند و تا هنگامي كه خداوند فرمان خود را در اين باره ابلاغ فرمايد. ابوسفيان بن حرب و غيلان بن عمرو و مالك بن عوف كه از خاندان بني نصر است و اقرع بن حابس حنظلي و مغيره بن شعبه گواهند و اين نامه را عبدالله پسر ابوبكر براي ايشان نوشت.

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 - 7 - 8 - 9 - 10 - > -
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 288055
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
اسفند 1388
آذر 1388
دی 1388
مهر 1388
آبان 1388
بهمن 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom