پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

قانون ، نیاز فطرى بشر ( پیام غدیر )

انسان بر اساس فطرت خود، خواهان زندگى دسته جمعى است ؛ از تنهایى مى گریزد و به جامعه پناه مى آورد. یك فرد، به تنهایى نمى تواند همه خواسته هاى خویش را برآورده سازد. جامعه انسانى مانند بدن است ، همان طور كه اعضاى مختلف بدن مثل قلب ، دستگاه گوارش ، دستگاه تنفس ، كلیه ، مغز و اعصاب ، هر كدام وظیفه مشخصى دارند ولى در عین حال با یكدیگر ارتباط و همبستگى دارند، انسانها نیز، هر چند، هر كدام فعالیت مشخصى دارند، لیكن كار و فعالیتشان بر جامعه اثر مى گذارد .
براى اینكه تمام افراد بشر، بدانند كه محدودیتها و مسئولیتهایى دارند و باید بدان عمل كنند، لازم است . نیروى باشد كه جامعه را كنترل كرده و برابرى را در آن پیاده كند . تا حد و حدود كارها و تكالیفى كه افراد جامعه به عهده مى گیرند، حفظ و مشخص شود. در این صورت مى توان جامعه را به نظم و پیشرفت و پیروزى رساند و از ایجاد هر گونه به هم ریختگى و شورش ‍ جلوگیرى كرد. این نیروى كنترل كننده همان قانونى است كه بر جامعه حاكم است
.
این قانون ، افراد جامعه را به سوى انسانیت و رشد و تكامل سوق مى دهد و باعث مى شود كه تك تك اعضاى آن احساس مسئولیت كنند و عدالت در اجتماع ، حفظ شود و اجراى قانون ، سبب مى شود، نظم و انظباط در اجتماع ، حفظ شود و اجراى قانون ، سبب مى شود، نظم و انظباط در اجتماع رعایت شود و اوضاع جامعه ، با شرایط و خصوصیات و نیازهاى مساوى و معنوى انسان ، منطبق گشته ، تمام حالات و خواسته هاى مختلف انسان مورد توجه ، قرار گیرد. بنابراین قانون باید طورى باشد كه حق و حقوق همه مردم را حفظ كند، تا جامعه ، بطور متعادل و یكسان و برابر به حركت درآید .

اگر قانون مورد نیاز جامعه را انسان تدوین كند، ناقص خواهد بود، زیرا عقل و اندیشه انسان ، كامل نیست و اطلاعات و مهارت كافى ، نسبت به جنبه هاى مادى و معنوى بشر ندارد و علم او نیز محدود و ناقص است و تمایلات نفسانى بر او تاثیر مى گذارد، بنابراین ، قانون را به نفع خود وضع مى كند ؛ مثلا چند سال پیش در پارلمان فرانسه قانونى تصویب شد كه براساس آن تمام داراییهاى میت به تصرف دولت در مى آمد تا صرف مصالح عمومى شود. با تصویب این قانون ، بازماندگان اقتصادى و تجارى بشدت كاهش یافت ، چرخهاى صنعتى كند رشد و صادرات مملكت تفاوت چشمگیر پیدا كرد، بگونه اى كه نزدیك بود از بین برود، هفتاد درصد تلاش اقتصادى پایین آمد و بیم آن مى رفت كه اقتصاد فرانسه براى همیشه سقوط كند و كشور ورشكسته شود. اعضاى دولت دچار ترس و وحشت شدند و براى یافتن علت آن جلسه هاى پى در پى گرفتند و سرانجام ، معلوم شد كه قانون الغاى ارث ، كه حاصل افكار ناپخته نمایندگان مجلس بود، كشور را به این گرداب انداخته است (1) زیرا مردم براى كار و فعالیت باید انگیزه داشته باشند و خود انگیزه مالكیت نیز در حیات شخص و مالكیت وارث بعد از مرگ ، موثر است و در جامعه ، شور و شوق و تحرك ایجاد مى كند. اگر این انگیزه نباشد، ركود و سقوط گریبانگیر جامعه خواهد شد. از این رو، قانون باید بر اساس ارزشها و اصول انسان واقعیات اجتماعى و مصالح فرد و جامعه بنا نهاده شود تا سعادت فرد و اجتماع را به ارمغان آورد .

پی نوشتها:

1- شهید عبدالكریم هاشمى نژاد، مناظره دكتر و پیر، ص 75

منبع: كتاب پیام غدیر

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

ولایت چیست ؟ ( ولی کیست؟ )

این ولایت ، بالاتر از محبت و دوستى و عشق است ؛ كه عشق على در دل دشمنان او هم خانه داشت . آنها كه شكوه و وقار كوه و زیبایى دشت و عظمت كویر و دریا و جلوه طلوع و غروب ، اسیرشان مى كند و چشمشان را مى گیرد و دلشان را به بند مى كشد، چگونه مى شود شكوه و عظمت آن روح بزرگتر از كوه ، زیبایى و گستردگى آن قلب وسیع تر از هستى و عظمت و ناپیدایى آن سینه ناپیدا از كویر و عمیق تر از دریا و جلوه آن طلوع بى غروب ، چشم و دل و عشق و احساسشان را پر نكند .
هر كس به هر مشربى و عقیده اى ، مى تواند دوستدار على باشد
.
در على ، علم و عشق ،

تدبیر و شمشیر،
حریت و عبودیت ، نجواى دل و آتش سخن ،
زمزمه شب و فریاد روز،
قدرت و عزت و تواضع و ذلت (1)
نرمش و آشنایى و خشونت و پایدارى ، در على این همه هست و این همه بخاطر حق است و براى اوست و این است كه همه او دوست داشتنى است و حتى دشمنش در دل شیفته اوست و مخالفش در پنهان شیداى او .
ولایت على ، نه على را دوست داشتن كه فقط على را دوست داشتن است (2)

ولایت على ، على را سرپرست گرفتن و از هواها و حرف ها و جلوه ها بریدن است . و این ولایت ، ادامه ولایت حق است و دنباله توحید، (3) آن هم توحیدى در سه بعد؛ در درون و در هستى و در جامعه ؛ كه توحید در درون انسان ، هواها و حرف ها و جلوه ها را مى شكند؛ هواهاى دل و حرف هاى خلق و جلوه هاى دنیا را .
و در جامعه طاغوت ها را كنار مى ریزد

و رد هستى خدایان و بت ها را .
در این حد، موحد، جز خدا كسى را حاكم نمى گیرد. جز وظیفه چیزى او را حركت نمى دهد. هیچ قدرت و ثروت و جلوه اى در روح او موجى نمى آورد و هیچ دستورى او را از جا نمى كند. جز دستور حق و امرالله ، از هر زبانى كه این دستور برخیزد و از هر راهى كه این امر برسد
.
و هنگامى كه روحى به آزادى رسید و جز امر حق امرى نداشت و جز خواست او خواهشى نداشت ، این روح به ولایت مى رسد و به سرپرستى مى رسد و دستور او و حتى نگاه او در دل هاى موحد عاشق ، حركت مى آفریند
.
و این است كه رسول به ولایت رسید و به اولویت رسید؛ كه النبى اولى بالمؤمنین من انفسم (4)

و این است كه على به ولایت مى رسد؛ كه : من كنت مولا فهذا على مولاه (5) این هم پس از آن جمله استفهامى و اقرارى الست اولى بكم من انفسكم ؟ و این است كه پیشوایان دیگر به ولایت مى رسند؛ كه به عصمت و آزادى و آگاهى رسیده بودند . اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا (6)   و این معانى ولایت است .
ولایت یعنى تنها على را حاكم گرفتن و تنها او را دوست داشتن و این و ولایت و سرپرستى است كه معاویه و احمد حنبل و جرج جرداق و و و از آن بهره اى ندارند، كه حاكم در درون آنها و محرك در وجود آنها امر على و دستور على نیست ؛ كه هواها و حرف ها و جلوه ها در آنها حكومت دارند .

معاویه گرچه على را دوست دارد، ولى سلطنت را بیشتر از على خواهان است و دوستدار آن است .
و احمد حنبل گرچه براى على شعر مى سراید اما حكومت دیگرى را به عهده دارد
.
و جرج جرداق گر چه از چه از على مى نویسد، اما براى على نمى نویسد؛ كه محركى دیگر دارد و عاطفه اى فقط او را به چرخ انداخته است
.
اما مالك ؟

این مالك است كه ولایت على را به عهده دارد و این بار گران را به آسانى مى كشد .
مالك چند سال براى نابودى معاویه رنج كشیده و كوشش كرده است . خویش و فامیل و قبیله اش را به خون كشیده ، شب ها و روزها را بر روى لبه تیغ و سر نیزه ها گذرانده و شمشیر زده و شمشیر زده تا این كه لشگر شام را عقب رانده و معاویه را به حركت وادار كرده و در بیرون از خیمه آماده فرار نموده ، هان چیزى نمانده تا این بت بزرگ بشكند و این طاغوت سركش ‍ بمیرد و یا فرارى شود و مالك به هدف نهایى ، به پیروزى محبوب دست بیابد و در میان قومش و در میان تمام مردم به بزرگى معرفى شود و بر رقیب خودش . اشعث و بر قبیله رقیبش ، كنده ، پیروز شود
.
درست در این هنگام ، در این هنگام ، على او را مى خواند، على او را مى طلبد. على مى گوید كه برگرد
.
و این از مرگ سخت تر و این از مرگ جانكاه تر است
.
مخالفت یك هوى ، مخالفت یك هوس ، مخالفت با یك حرف و گذشتن از حرفهاى خلق ، مخالفت با یك جلوه از جلوه هاى دنیا ما را مى شكند، ما را از پاى در مى آورد. ما از راه حق با یك حرف با یك فحش با یك پشیز باز مى گردیم و اما مالك ؟ و اما مالك ؟

او از تمام هواهاى چند ساله و تمام حرف هاى مردها و زن هاى عرب و از زمزمه خفیف زبان ها بر سر راه مردان فاتح و از نگاه هاى شیفته سرداران و پیروز و از تمام جلوه هاى دنیا، از این همه مى گذرد و باز مى گردد و به على این سرپرست آگاه ملحق مى شود. چرا؟ چون در درون مالك ، دیگر هواها و غریزه ها حرف ها و زمزمه هاى زن هاى عرب جلوه هاى پررنگ و برق دنیا حاكم نیست ، اینها كوچكتر از این هستند كه در روح بزرگ مالك موجى و حركتى ایجاد كنند .
این بادهاى بى رمق بیچاره تر از این است كه در این دریاى بزرگ ، طوفانى بپاكند: مالك از هواها از حرف ها از جلوه هاى دنیا بزرگتر است و عظمت او اسیر این حقارت ها نیست . او در سطح غریزه نیست . او انسانى است كه در حد وظیفه زندگى مى كند و زندگى و مرگ او با این معیار مى خواند، او كوه است از طوفان نمى لرزد. او كاه نیست تا با نسیمى از دهنى زیر و رو شود
.
او به ولایت رسیده و از نعمت ولایت برخوردار است . نشستن و ایستادن و آمدن و رفتن و دوست داشتن و دشمن داشتن او همه از سمت ولى كنترل مى شود؛ نه از طرف هواها و حرف ها و جلوه ها . مالك این را یافته كه على این مرد آزاد از غیر حق و این انسان آگاه حق ، بیش از مالك به مالك علاقه دارد و بیش از مالك از مصالح و منافع مالك آگاهى دارد و بیشتر از مالك به منافع او مى اندیشد و بهتر به منافع او مى اندیشد؛ پس دیگر جاى درنگ نیست و جاى سركشى نیست ؛ كه سركشى ها حماقت هاى زیان آورى بیش ‍ نیستند. جاى تسلیم است و اطاعت و پیروى و تشیع و دنباله روى .

پی نوشتها:
1- اذله على المؤمنین اعزة على الكافرین ، مائده ، 54
2- لا التغى بك بدلا و لا اتخذ من دونك ولیا - مفاتیح الجنان ، زیارت امام زمان (عج (
3- كلمة لا اله الا الله حصنى و ولایت على بن ابیطالب حصنى ، این ؛ دو، حصن و پاسدار انسان هستند و جلوگیر از ضایع شدن ها و از دست رفتن ها. ولایت ادامه توحید است و خود توحید

4- احزاب ، 6
5- كافى ، ج 1، ص 294، ح 3
6- اشاره به آیه 33 از سوره احزاب

منبع: کتاب غدیر

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

دلایل صریح بر خلافت مولای متقیان على (ع ) ( پاسخ به شبهات اهل سنت درباره غدیر )

ادلـه اى كـه بـا صـرف نـظـر از حـدیـث غـدیـر, خود به طور مستقل و به طور صریح بر خلافت و رهبرى امیرالمؤمنین على بن ابى طالب (ع ) دلالت دارند, به اندازه اى است كه ذكر تمام آنها نیاز به فرصتى فراخ وتالیفى پربرگ و بار دارد اینك جز ذكر چند مورد, فرصت و مجال نیست .
پیشتر یادآور مى شود كه هر چند جامعه اسلامى پس از پیامبر مكرم اسلام (ص ) در تعیین رهبر خود بـه اشـتـبـاه رفـت و خـلـیـفه برحق پیامبر اكرم (ص ) را مدت بیست و پنج سال از دخالت در امور مـسـلـمـیـن بـازداشـت , ولى چیزى از ارزش ذاتى آن حضرت نكاست , بلكه تنها خود را از رهبرى مـعـصـوم , محروم كردچرا كه ارزشها و فضایل آن حضرت وابسته به منصب ظاهرى خلافت نبود, بـلكه ارزش منصب خلافت به تصدى آن حضرت بستگى داشت , یعنى هر گاه غیر او در این منصب نشست , این منصب تنزل یافت و تنها زمانى به ارزش واقعى خود رسید كه على (ع ) بر آن تكیه زد.
نوشته اند:.
وقـتـى امـیـرالـمـؤمـنـین على (ع ) وارد كوفه شد, مردى پیش آمد و عرض كرد: به خدا قسم اى امیرالمؤمنین !خلافت از تو زینت یافت , نه تو از خلافت وجود تو این منصب را بالا برد, نه اینكه تو با آن برترى یافته باشى خلافت به تو محتاج بود نه تو به خلافت (1)
عبداللّه فرزند امام احمدبن حنبل مى گوید: روزى پیش پدرم نشسته بودم گروهى از اهل كوفه واردشدند و درباره خلافت خلفا صحبت كردند, ولى درباره خلافت حضرت على كلام طولانى شد پـدرم سربلند كرد و گفت : چقدر درباره على و خلافت بحث مى كنید! خلافت على را زینت نداد, بلكه على خلافت را زینت داد (2)

1ـ حدیث یوم الدار

خـلافـت پـیـامبر مكرم اسلام (ص ) و رهبرى جامعه اسلامى مسئله اى نبود كه پیامبر اكرم (ص ) تا آخـریـن روزهـاى عـمـر شریف خود آن را مسكوت گذاشته تكلیف جامعه اسلامى را نسبت به آن روشن نكندپیامبر اكرم از همان روزى كه مامور شد رسالت خود را علنى كند, موظف شد جانشین خود را نیزمعرفى كند.
هـنـگـامى كه آیه شریفه و انذر عشیرتك الاقربین (3) در سال سوم بعثت نازل شد, آن حضرت عـلى (ع )را خواند و فرمود: خدایم دستور داده است خویشان نزدیك خود را به اسلام دعوت كنم غـذایـى تـهیه كن و قدحى از شیر فراهم آور, و فرزندان عبدالمطلب را دعوت كن , تا من ماموریت خـویـش را بـه انجام رسانم حضرت على (ع ) مى فرماید: من تمام بنى عبدالمطلب را كه حدود چـهـل نـفـر بـودنـد دعـوت كردم و غذایى را كه فراهم كرده بودم پیش آوردم غذا خوردند و شیر نـوشـیـدنـد, ولى غذا و شیر به همان حال خود باقى ماند هنگامى كه پیامبر(ص ) مى خواست با آنها صـحـبـت كند, ابولهب گفت : محمد شما راسحر كرده است و مجلس از هم پاشید فرداى آن روز حـضـرت بـه مـن دستور داد دوباره آنها را دعوت كنم و غذا و شیرى تهیه نمایم هنگامى كه جمع شدند و غذا خوردند, حضرت لب به سخن گشوده فرمود:اى فرزندان عبدالمطلب به خدا قسم در عـرب جـوانـى را نمى شناسم كه براى قوم خود بهتر از آنچه من براى شما آورده ام آورده باشد: من براى شما خیر دنیا و آخرت را آورده ام و خدایم به من فرموده است شما را به آن بخوانم كدامیك از شما مرا در این كار یارى مى كند من (على ) كه در آن ایام از همه جوانتربودم گفتم : اى پیامبر خدا مـن تـو را یارى مى كنم حضرت گردن مرا گرفت و فرمود: این برادر, وصى وخلیفه من در میان شما مى باشد, از او بشنوید و او را اطاعت كنید در این هنگام اهل مجلس همه برخاستند و در حالى كه مى خندیدند به ابوطالب گفتند: به تو دستور مى دهد كه از على اطاعت كنى (4)
طبق روایتى پیامبر اكرم (ص ) سه بار پیشنهاد خود را تكرار كرد و هیچ كس جز على (ع ) او رااجابت نكرد (5)

2ـ حدیث منزلت

دلـیـل دیـگـرى كـه بـر خـلافت حضرت على (ع ) دلالت دارد, حدیث منزلت است حدیث منزلت ازمـشـهـورتـریـن احـادیـثـى است كه از پیامبر اكرم (ص ) صادر شده و بسیارى از اصحاب رسول خـدا(ص) آن راروایت كرده اند ابن عساكر در تاریخ دمشق (6) این حدیث را از 23 نفر از صحابه بـه طرق و اسنادمختلف روایت كرده است به طورى كه از قراین استفاده مى شود, این كلام شریف چندین بار ازرسول خدا(ص ) صادر شده است , ولى مشهورترین مورد آن در غزوه تبوك است .
در غـزوه تـبـوك پـیـامبر اكرم (ص ) خود فرماندهى سپاه را به عهده گرفته از مدینه خارج شد و عـلـى (ع ) رابه جانشینى خود در مدینه گمارد این تنها جنگى است كه على (ع ) پیامبر را همراهى نكرده است , به همین جهت براى آن حضرت مشكل بود كه در مدینه بماند و پیامبر خدا(ص ) راهى مـیـدان نـبـرد شـودهنگام حركت سپاه , خدمت پیامبر اكرم (ص ) رسیده عرض كرد: مرا با زنان و كودكان در مدینه مى گذارید؟


حضرت در جواب فرمود:.
اما ترضى ان تكون منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى (7)
آیـا نـمـى خـواهـى كـه نـسـبت به من همانند هارون نسبت به موسى باشى ؟
با این فرق كه بعد از من پیامبرى نمى آید.
از قـرآن كـریـم چـنـیـن بـرمـى آیـد كه جناب هارون نسبت به حضرت موسى , پنج سمت داشته است :برادر, شریك نبوت , وزیر و یاور, پشتیبان (8) خلیفه و جانشین (9)
بـنـابراین حضرت على (ع ) نیز همین پنج نسبت را با پیامبر اكرم (ص ) دارد برادر اوست , چون او را بـه بـرادرى بـرگزید و فرمود: در دنیا و آخرت تو برادر منى (10) در ابلاغ پیام الهى شریك اوسـت , چـون فـرمود: جز من و على كسى از جانب من پیامى نمى رساند (11) وزیر اوست , چـون خـود فـرمود: على وزیر من است (12)  پشتیبان اوست , چون خداوند او را با على (ع ) یارى كرد (13) و خلیفه اوست , چون خود او را به خلافت برگزید (14)

3ـ حدیث وصایت و وراثت

پیامبر اكرم فرمود:.
لكل نبى وصى و وارث و ان علیا وصیى و وارثى (15)
هر پیامبرى وصى و وارثى دارد و على وصى و وارث من است .
و فرمود:.
انا نبى هذه الامة و على وصیى فى عترتى و اهل بیتى و امتى من بعدى (16)
من پیامبر این امتم و على بعد از من در میان خانواده و امتم وصى من است .
و فرمود:.
على اخى و وزیرى و وارثى و وصیى و خلیفتى فى امتى (17)
على برادر, وزیر, وارث , وصى و خلیفه من در میان امت من است .
در ایـن روایـات دو عـنـوان وصى و وارث مورد تاكید قرار گرفته است هر یك از این دو عنوان به تنهایى برخلافت امیرالمؤمنین على (ع ) دلالت دارند.

پی نوشتها:

1- تاریخ دمشق , ج 3, ص 145, و ینابیع الموده 344
2- تاریخ دمشق , ج 3, ص 146, حدیث 1163, و تاریخ بغداد, ج 1, ص 135
3- سوره شعرا, آیه 214
4- كنزالعمال , ج 13, ص 131, حدیث 36419 و ص 149, حدیث 36465, و تاریخ طبرى , ج 2, ص 62
5- فرائدالسحطین , ج 1, ص 85, باب 16, حدیث 65
6- همان , ج 1, ص 306 تا ص 394 حدیث 336 تا 456
7- مـسـنـد امـام احـمـد بـن حـنـبـل , ج 1, ص 177 و الـصـواعق المحرقه , ص 187, حدیث 1 و فـرائدالـسـحطین , ج 1, ص 122, باب 21, حدیث 85تا 89 و كنزالعمال , ج 13, ص 158, حدیث 9 و 36488 و تـاریـخ دمشق , ج 1, ص 177, حدیث 150 و مناقب ابن مغازلى , ص 27 تا 37,حدیث 40 تا 55
8- سوره طه , آیه 29 تا 32: واجعل لى وزیرا من اهلى هارون اخى اشددبه ازرى و اشركه فى امرى , از خـانواده ام وزیرى براى من قرار ده ,برادرم هارون را, پشتم را با او محكم كن و در كارم شریكش كن
9- سـوره اعـراف , آیـه 142: و قـال موسى لاخیه هارون اخلف فى قومى و اصلح و لا تتبع سبیل المفسدین , موسى به برادرش گفت : درمیان قومم تو جانشین من باش و اصلاح كن و از اهل فساد پیروى نكن
10- كنزالعمال , ج 13, ص 114, حدیث 36370 و 105 حدیث 36345
11- الصواعق المحرقه ص 188, حدیث 6 و سنن ابن ماجه , ج 1, ص 44, باب 11, حدیث 119.
12- فـرائدالـسـحطین , ج 1, ص 311, باب 57, حدیث 249 و ص 315 باب 58 حدیث 250 و تاریخ دمشق , ج 1, ص 130, حدیث 155 و157 و 158
13- تاریخ بغداد, ج 11, ص 173 و فرائدالسحطین , ج 1, ص 235, باب 46, حدیث 183 تا 185
14- كنزالعمال , ج 13, ص 131, حدیث 36419 و تاریخ طبرى , ج 2, ص 62
15- تاریخ دمشق , ج 3, ص 5, حدیث 1030 و 1031 و مناقب ابن مغازلى , ص 200, حدیث 238
16- فرائدالسحطین , ج 1, ص 272, باب 52, حدیث 211
17- فرائدالسحطین , ج 1, ص 315, باب 58, حدیث 25

منبع: كتاب غدیر از دیدگاه  اهل سنت

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

تبليغات اموي سدي در برابر اصلاحات علوي

علي (ع) دشمن زياد داشت و اين از ويژگيهاي مردان بزرگ است، اما دشمني معاويه با علي (ع) ديگر گونه بود! معاويه تا سرحد امكان از رويارويي نظامي با علي (ع) دوري مي كرد و در مواردي نيز كه ناگزير از برخورد نظامي شد، چنانكه در صفين واقع شد، تا سرحد شكست پيش رفت.

بنابراين موفقيت نهايي او در تصدي خلافت را بايد مرهون اصول و شيوه هاي تبليغاتي بسيار مفيد و مؤثري كه بكار گرفته بود، دانست. و جالب اينكه ويژگيهاي حاكم بر تبليغات معاويه همان اصول و ويژگيهاي «تبليغات رفتاري نوين» است كه براي تحصيل موفقيت با «حداكثر تأثير» و در «حداقل زمان» بهترين نوع تبليغات شناخته شده است و تجارب تبليغاتي قرن حاضر گواه اين مطلب است.

اميد كه آشنايي با اين توطئه ها ما را نسبت به حركتهاي تبليغي دشمنان فعلي فرهنگ علوي هشيارتر گرداند.

سياستهاي تبليغي معاويه در مقابله با حضرت علي (ع)

- مرحله پيش تبليغات :

اين مرحله با هدف ايجاد حالت تحريك پذيري و آماده سازي مخاطب براي ايجاد تحريك لازم در زمان مناسب و وارد نمودن او به رفتار دلخواه است.

1- منع آگاهي

بهره برداري از عنصر «جهل مردم» يكي از محورهاي اصلي حركتهاي تبليغاتي نوين است. اولين گامي كه معاويه در راستاي اجراي برنامه هاي فرهنگي خود با هدف معرفي خودش بره عنوان نمونه اسلام مجسم برداشت، «حصر كامل فرهنگي شام» بود كه بهترين اقدام او در جهت تحقق كامل اين حصر فرهنگي عبارت بود از :

«بستن گوش دل شاميان بر احاديث نبوي» كه طي مراحل زير به اين هدف نايل آمد :

الف- جلوگيري از رفت و آمد محدثين ساير بلاد اسلامي به حوزه حكومتي خود يعني شام

ب- جلوگيري از خروج و اقامت شاميان در خارج از شام به مدت طولاني

ج- جلوگيري از كتابت و نقل احاديث نبوي در شام و ترويج علوم و فنون ديگر همچون داستان سرايي بجاي علم حديث [كه منشأ ورود بسياري از اسرائيليات و فرهنگ ساختگي يهود به كتب اسلامي شد.]

طي اين مرحله معاويه موفق شد هر آنچه را كه صلاح حكومت خود مي ديد تحت پوشش اسلام به مردم شام كه تازه با اسلام آشنا شده بودند القاء نمايد، او از اين حصر فرهنگي بسيار بهره گرفت كه جريانهاي دردآور تاريخ گواه اين مطلب است :

- از يكي از خردمندان شام پرسيدند: اين ابوتراب – علي (ع)- كه خطيب او را بر فراز منبر لعن   مي كند كيست؟

شامي پاسخ داد: گمان مي كنم سارقي از سارقان فتنه انگيز باشد.

- در نبرد صفين حين مبارزه ، بين نوجواني شامي و يكي از اصحاب علي (ع) گفتگويي صورت مي گيرد كه موجب توبه او مي شود و به نوبه خود نشانگر ناآگاهي مردم شام از واقعيات حوزه اسلامي است. او مي گفت:

[[با شما مي جنگم چرا كه به من گفته اند يارتان (علي (ع)) نماز نمي خواند و شما نيز نماز نمي خوانيد و يارتان خليفه ما را كشته است]]

اين برخورد معاويه با مردم شام است. اما برخورد علي (ع) با جهل مردم عراق آنگونه است كه معاويه پس از شهادت علي (ع) و به دست گرفتن خلافت با ناراحتي مي گويد :

((هيهات اي اهل عراق همانا علي بن ابيطالب شما را بيدار كرده است، پس تاب و تحمل كار مرا نداريد.))

اما معاويه در قلمرو خود يكصد هزار ياراني داشت كه مي توانست نماز جمعه را با ايشان در روز  چهارشنبه اقامه كند، افرادي كه از خويشاوندي علي (ع) با پيامبر (ص) آگاه نبودند و معاويه را كاتب وحي پيامبر مي شناختند.

2- تشنج آفريني فكري و نظامي

از آنجا كه ميزان تلقين پذيري فرد و جامعه در شرايط بحراني و آشوب زده به مراتب افزايش مي يابد معاويه براي دستيابي بهتر به اهدافش با طرح «قتل خليفه مظلوم» و اتهام آن به علي (ع) حوزه اسلامي را دچار آشوب فكري عجيبي نمود. در حركت بعدي خود – يعني تشنج آفريني نظامي- ابتدا با ايراد خطبه هايي در شام، امام را به عنوان فاتحي معرفي نمود كه با كشورگشايي خود قصد به اسارت بردن زنان و كودكان مسلمانان را دارد. و بدين طريق آشوبي در ميان مردم خويش به پا كرد كه طي آن بيش از 80 هزار سپاهي به قصد خونخواهي خليفه مظلوم و دفاع از قلمرو شام و زن فرزندشان با او بيعت كردند.

از سوي ديگر همين احساس عدم امنيت را به گونه اي ديگر در قلمرو علي (ع) ايجاد كرد. او با تجهيز سپاهياني كه به صورت وحشيانه اي به شهرهاي مختلف تحت حكومت امام (ع) حمله      مي بردند به كشتار و غارت اموال مردم پرداخت و به شدت روحيه مردم اين مناطق را تضعيف و درجه تلقين پذيري و نارضايتي آنان را بالا برد.

3- اسطوره سازي

در اين شيوه، معاويه با توجه به فرهنگ جامعه عصر خود ، در ابتدا با انتساب احاديث ساختگي به رسول خدا (ص) ، تصويري اسطوره اي و هدايت يافته از عثمان و سپس از خويش و در نهايت از سرزمين شام مي سازد. و سپس با در خطر نشان دادن اين سرزمين اسطوره اي مردم را تحريك و به رفتار دفاعي و همسو با نيات خود وادار مي نمايد.

مرحله تبليغات فعالي

اين مرحله شامل يك سري «تبليغات تثبيتي» در راستاي جذب مخاطبين به سوي دستگاه تبليغاتي معاويه و يك سري «تبليغات تخريبي» براي جذب مخاطبين منتها از طريق انتساب جنبه هاي منفي به رقيب و طرد مخاطبين او مي باشد كه باختصار به آنها اشاره مي گردد.

الف- تبليغات تثبيتي معاويه

1- بهره گيري از گرايش اجتماعي ثروت و مال اندوزي

معاويه آگاهي كاملي از روحيه مادي حاكم بر جامعه و اشراف و سردمداران امور داشت و از كارايي الاي تطميع در يك چنين جامعه اي به عنوان وسيله اي براي دستيابي به اهداف خود به خوبي آگاه بود. از اين رو شعار دستگاه خود را «لكل عمل اجر» قرار داده بود و اين شعار را نقش خاتم خود ذكر كرده بود و مي گفت: هزاران هزار درهم و دينار را براي بقاي حكومت خويش به اين و آن ميدهم تا از شروع جنگي كه بيش ا زاينها برايم هزينه خواهد داشت جلوگيري كنم.

افراد بسياري تحت تأثير اين سياست معاويه از مساوات وعدل علوي گريخته و به دنياي اموي روي آوردند د رحالي كه بسياري از آنها دلشان، با علي (ع) بود و اعتقادشان به عمل علي (ع) ، اما چه سود كه دست و چشمشان به دنبال بذل و بخشش معاويه بود. يكي از اين افراد عقيل برادر علي ابن ابيطالب است. او كه موفق به دريافت سهم بيشتر بيت المال از برادر خويش نشد نزد معاويه رفت و معاويه نيز يكصد هزار درهم به او داد و گفت: بر فراز منبر برو و آنچه را علي با تو كرد و آنچه را من با تو كردم بازگو كن. عقيل نيز بر منبر   مي رود و پس از حمد و ثناي الهي     مي گويد :

اي مردم خبرتان دهم كه از علي چيزي برخلاف دينش خواستم ولي او دينش را بر من ترجيح داد. و از معاويه برخلاف دينش خواستم و او مرا بر دينش ترجيح داد.

2- بهره گيري از گرايش خواص به مقام

- سوء استفاده از جاه طلبي طلحه و زبير و تحريك آنان براي به دست گرفتن عراق با نوشتن نامه به ايشان و دادن وعده بيعت مردم شام با آنان.

- قراردادن ولايت مصر به عنوان پاداش همكاري عمر وعاص، كسي كه معاويه جهت غلبه بر علي (ع) خود را سخت محتاج تزويرهاي او مي ديد.

-          وعد و وعيدهاي معاويه به سران ياران علي (ع) و بذل و بخششهاي بي اندازه او بر ايشان.

او به همه فهمانده بود كه هر كس در راستاي اهداف او مشاركت فعال يا حتي منفعل داشته باشد از مال و مقام بههرهمند خواهد شد ولي در عين حال خود را فردي بي طرف تابع افكار عمومي معرفي مي نمود تا در نظر مردم از هر گونه شائبه قدرت طلي و مقام دوستي مصون باشد و او را تنها به عنوان مجري آراء عمومي مردم بشناسند.

3- تحريك احساسات مذهبي

در اولين مرحله او از خود اسطوره اي مذهبي و مدافع ارزشهاي ديني ساخت و در اين راستا به جعل احاديثي از رسول خدا پرداخت :

خداوند جبرئيل و من و معاويه را بر وحي خود امين دانست و نزديك بود كه معاويه به خاطر فراواني حلمش و امين بودنش بر كلام خدا به پيامبري مبعوث شود.

او علاوه بر نقل يك چنين احاديثي پيرامون فضايل خود جهت جلب قلوب مردمي كه دينشان را از معاويه مي گرفتند به سوء استفاده از آيات و روايات پرداخت به عنوان مثال حديث منزلت را كه ضمن آن رسول خدا به علي (ع) فرموده بود: «انت مني بمنزله هارون من موسي» خطاي شنونده قلمداد و «انت مني بمنزله قارون من موسي» به مردم معرفي نمود. آيه شريفه «ومن الناس من يشري نفسه ابتغا مرضاه الله» را در شأن ابن ملجم مي خواند. در مراحل بعدي او ضمن قصد تملك عصاي رسول خدا و خريد برده ايشان به 40000 درهم جهت به دستگيري علائم خلافت و ايجاد ظاهري شبيه تر به رسول الله تصميم به انتقال منبر ايشان از مدينه به شام گرفت، كه با تكان دادن منبر خورشيد گرفتگي حاصل شد  مردم وحشت زده شدند و معاويه بهانه آورد كه بيم داشته موريانه آنرا خورده باشد.

ب- تبليغات تخريبي معاويه

در اين قسمت تنها به برخي اتهاماتي كه جهت تخريب جايگاه اميرالمؤمنين در اذهان مردم شايع نمودند اشاره مي گردد:

1- طرح اتهام قتل رسول خدا ، عثمان، عمار ياسر و ... به حضرت علي (ع)

2- نماز نخواندن علي (ع)

تأثير اين اتهام معاويه تا آنجا بود كه پس از رسيدن خبر شهادت  علي (ع) در مسجد كوفه و در حال نماز، مردم شام تعجب كردند كه مگر علي نماز هم مي خوانده است!؟

3- ملك خواهي ، حسد، فتنه گري و گمراهي

4- شوخ ، مزاح و هرزه و بولهوس

معاويه با طرح اين اتهامات توانست كسي را كه پيامبر ياد و ذكر او را عدالت مي دانست و مي فرمود «ذكر علي عباده» ، فردي خارج از دين معرفي نموده دستور لعن او را بر منابر صادر كند تا به قول خودش «كودكان با اين عقيده بزرگ شوند و جوانان پير گردند.»

و بالاخره پس از سالها خونريزي و مكر و حيله با پيروزي تبليغاتي به هدف خويش يعني دستيابي به خلافت سرزمينهاي اسلامي نايل آمد.

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

اصلاحات اقتصادي علي (ع)

برخي از مهمترين برنامه هاي علي (ع) در زمينه اصلاحات اقتصادي به شرح ذيل است :

1- فقرزدايي و عدالت اجتماعي :

اسلام دين آزادي است. آزاد كردن انسان از همه بندها و تنها بسته كمند حق ساختنش، چگونه ميتوان سخن از آزادي انسان گفت در حاليكه اسير فقر است. علي (ع) آنگاه كه بر مصدر حكومت قرار گرفت مبارزه اي بنيادي عليه فقر سازمان داد و عليرغم همه مشكلات و موانع، موفق گرديد در حوزه حكومتي خود تا اندازه اي به آرمان فقرزدايي و عدالت اجتماعي دست يابد، چنانچه خود مي فرمايد :

 كسي در كوفه نيست كه در رفاه بسر نبرد.

حتي پايين ترين افراد نان گندم مي خورند و سر پناه دارند و از آب فرات مي آشامند. (بحارالانوار- ج 40- ص 327)

  مبارزه امام عليه فقر را ميتوان از سه زاويه مورد بحث قرار داد :

الف- همدردي مسئولين با فقرا :

از يك طرف امام از خود و كارگزارن خود شروع كرده ، به مواسات و همدردي با فقرا مي پردازند و معتقدند كه :

خداي تعالي بر پيشوايان حق واجب فرموده است كه خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا رنج فقير تنگدست را پريشان و نگران نسازد همچنين ثروتمندان بوسيله ثروتشان سركشي و طغيان ننمايند.

 ب- برخورد با انگلهاي اقتصادي :

از طرف ديگر از جايگاه حكومتي مبارزه اي سخت عليه زالو صفتاني كه با مكيدن خون مردم متورم شده اند آغاز مي نمايد.

امام صادق (ع) در حديث زيبايي در مورد كاهش فاصله طبقاتي و تعيين حد فقر چنين مي فرمايند :

خداوند در اموال ثروتمندان نگريست، آنگاه به فقرا نظر كرد، پس در اموال ثروتمندان آنقدر براي مستمندان قرار داد كه زندگي ايشان به رفاه باشد و اگر به آن حد نرسد بايد افزايش دهند تا جايي كه بخورد و بياشامد و بپوشد و ازدواج كند و صدقه دهد و به حج برود.

از اين كلام روشن است كه تا كسي به اين حد از امنيت اقتصادي و رفاه  نرسد، فقير محسوب مي شود و بايد تلاش كرد تا با زدن ريشه هاي اجتماعي، زمينه شكوفايي عدالت اجتماعي فراهم گردد و انسان فقير و نيازمند، آسوده از دغدغه گذران معاش در بستر آسايش مادي به سوي كمال حقيقي سير كند.

برخي از اساسي ترين اقدامات حضرت در جهت ريشه كن كردن فساد اقتصادي به شرح ذيل       مي باشد :

1- بازگرداندن ثروتهاي بادآورده و نامشروع

به خدا سوگند، بيت المال تاراج شده را در هر كجا بيابم به صاحبان اصلي آن باز مي گردانم، گرچه با آن ازدواج كرده يا كنيزاني خريده باشند، زيرا در عدالت گشايش براي عموم است و آنكس كه عدالت بر او گران آيد، تحمل ستم براي  او سخت تر است. (نهج البلاغه- خ 15)

2- جلوگيري از سوء استفاده اطرافيان مسئولين

اي مالك !‌همانا زمامداران را خواص و نزديكاني است كه خودخواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند. ريشه ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشكان و به هيچكدام از ايشان زمين واگذار مكن و بگونه اي با ايشان رفتار كن كه قراردادي به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رساند. (نهج البلاغه- نامه 53)

3- مبارزه با احتكار و گرانفروشي

اي مالك! اين را هم بدان كه در ميان بازرگانان ، كساني هم هستند كه تنگ نظر و بدمعامله و بخيلند و احتكار كننده اند كه تنها با زورگويي به سود خود مي انديشند و كالا را به هر قيمتي كه مي خواهند مي فروشند كه اين سودجويي و گرانفروشي برا ي همه افراد جامعه زيانبار و عيب بزرگي بر زمامدار است. پس از احتكار جلوگيري كن كه رسول خدا (ص) از آن جلوگيري مي كرد. بايد خريد و فروش به سادگي و با موازين عدالت باشد، با نرخهايي كه بر فروشنده و خريدار زياني نرسد. كسي كه پس از منع تو احتكار كند او را كيفر ده تا عبرت ديگران باشد اما در كيفر او اسراف مكن.

ج- توجه به محرومان در تعيين بودجه هاي اقتصادي :

الله ،‌الله في الطبقه السفلي من الذين لا حيله لهم

خداي را، خداي را ،‌در خصوص طبقه پايين جامعه، آن كساني كه دردشان را هيچ چاره اي نيست.

  امير مؤمنان علي (ع) جهت رفع مشكلات محرومان جامعه به مالك اشتر چنين توصيه مي نمايند :

- از بيت المال سهمي براي ايشان قرار بده... هرگز مباد، كه سرمستي رياست، تو را از آنان بازدارد و گمان كني به كارهاي مهمتري اشتغال داري؟

- بويژه امور كساني از اين قشر را بيشتر پرس و جو ن كه چندان كوچك و بي شمارند كه به چشم نمي آيند و نمي توانند به تو دست يابند.

- برخي از افراد مورد اعتماد، خداترس و متواضعت را آزاد بگذار تا گزارش امور ايشان را نزد تو بياورند و سپس در موردشان بگونه اي اقدام كن كه در روز ديدار با خدايت عذرت پذيرفته باشد.

  3- مساوات :

امام در همان سخنراني نخست خود- بر خلاف خلفاي قبلي كه تقسيم بيت المال را بر اساس سوابق اسلامي و تركيب قبائلي قرار داده بودند- با اشاره به آنكه او تنها به كتاب خدا و سيره رسول خدا عمل خواهد كرد، به سياست مالي خود اشاره كرده، فضل مهاجر و انصار را بر ديگران، برتري معنوي خواند كه نزد خدا محفوظ بوده و پاداش آن به نزد خداست، اما در تقسيم بيت المال كسي بر ديگري برتري ندارد. امروز نيز يكي از مشكلات مهم اقتصادي ما ، رعايت اصل مهم عدالت و مساوات است . برخورداري از حقوق و مزاياي يكسان براي افراد هم رتبه، برخورداري از شرايط يكسان جهت فعاليتهاي اقتصادي و گرفتن امكا نات عمومي براي همه افراد جامعه و دهها مرود ديگر مي تواند از مصاديق عدالت و مساوات اقتصادي باشد.

4- ريشه يابي علل تنگناهاي اقتصادي :

كارشناسان اقتصادي معمولاً هنگام بررسي عوامل ركود اقتصادي فقط به مسائل مادي توجه دارند، اما در يك نظام الهي به مسائل معنوي و غير مادي نيز جهت ايجاد رونق و شكوفايي اقتصاد توجه مي شود.

(( آري هنگامي كه بندگان خدا كارنامه اي زشت ارائه دهند خداوند به كاهش ميوه ها و دريغ داشتن بركتها و فروبستن درهاي خزائن خيرات، مبتلاشان مي كند تا شايد كه توبه كاري توبه كند. آري، چنين است كه خداوند استغفار را سببي ساخته است براي روزي رساني و گسترش رحمت.))

 

5- امنيت اقتصادي :

در برنامه ريزيهاي اقتصادي، امنيت عامل مهمي است كه بدون آن توسعه اقتصادي امكان پذير نخواهد بود. مهمترين عامل در ايجاد امنيت اقتصادي، شيوه برخورد دولت با تجار، كسبه، توليد كنندگان و كارگران و برنامه ريزيهاي دولتي در جهت امنيت شغلي آنان است.

((هرگز مبادا كسي را از مايحتاجش باز داريد و از رسيدن به خواسته اش بي بهره نماييد، هرگز مبادا به مال احدي از مردم- از مسلمانان نمازگزار تا اقليتهاي در گرو پيمان (متعهد به قوانين كشور)- دست بيازيد، مگر آنكه اسب و جنگ افزاري بيابيد كه در تجاوز به مسلمانان به كار گرفته شده.))

 

6- اصلاح نظام مالياتي :

امام در نامه 53 نهج البلاغه به نكات مهمي جهت اصلاح نظام مالياتي اشاره مي فرمايند:

الف- ماليات را بگونه اي تنظيم كن كه به صلاح ماليات دهندگان باشد.

ب- تا نظام مالياتي و امور ماليات دهندگان اصلاح نشود،‌امور ديگر اقشار جامعه اصلاح نخواهد شد، زيرا همه مردم نان خور ماليات و ماليات دهندگانند.

ج- بايد هدف آباداني كشور باشد نه جمع آوري ماليات، چرا كه ماليات جز با آباداني فراهم نمي گردد.

د- اگر مردم از سنگيني ماليات، خشكسالي و ... شكايت كردند، به ايشان تخفيف بده تا امورشان سامان گيرد.

هـ- هرگز تخفيف دادن در ماليات تو را نگران نسازد، زيرا اين سبب آباداني شهرها، گسترش عدالت ميان مردم و تعريف و ستايش مردم ازتو مي گردد... و اگر در آينده كاري پيش آيد و بر عهده مرم بگذاري با شادماني خواهند پذيرفت.

7- اهميت به تجارت و صنعت

((ازمن نسبت به تجار و صاحبان صنعت قبول وصيت كن و خوبي به آنان را به زيردستان خويش توصيه كن، از اينها نبايد غافل باشي چرا كه تجار و صنعتگران از سبب منفعت و وسيله امن و آسايش مردمند.)) نهج البلاغه نامه 53

 

8- نظارت بر بازار و رسيدگي به امور آن

 

الف- اقدامات آموزشي :

 

(يا معشر التجار ! الفقه ثم المتجر)

اي جماعت بازرگانان ! ابتدا احكام و قوانين اسلامي تجارت را بياموزيد و سپس اقدام به تجارت نماييد.

آموزش تجارت بدون ربا، پرهيز از گرانفروشي، آموزش اخلاق تجاري (آسان گرفتن معاملات، پرهيز از قسم خوردن، دروغ گفتن و ...) ، رعايت عدل و انصاف و پرهيز از كم فروشي، برخي از اقدامات آموزشي حضرت به تجار و كسبه بازار بود.

 

ب- اقدامات عملي :

1- مشخص كردن گروهي از افراد معتمد جهت نظارت و بررسي مشكلات بازار

2- مجازات گران فروشان ، معتكران و كم فروشان با توجه به گزارش ناظران بازار

3- مجازات بسيار شديد ناظران بازار در صورت تخلف و دريافت رشوه

9- اهميت به بخش كشاورزي :

امير مؤمنان نه تنها خود به كار كشاورزي اشتغال داشت بلكه همواره به كارگزاران خويش رعايت حال كشاورزان را توصيه مي فرمود و با توجه به شرايط آب و هوايي ، از مسؤلان مالياتي        مي خواست تا در شرايط بحراني در ميزان ماليات به ايشان تخفيف دهند.

10- نظام توانمند بيمه و بازنشستگي :

امير مؤمنان هنگامي كه پيرمرد مسيحي نابينايي را مشاهده نمودند كه مشغول گدايي است، فرمودند :

اين مرد را در جواني به كار وادار كرده ايد ، اكنون كه پير و ناتوان گشته است، از معاش محرومش ساخته ايد؟ هزينه زندگي او را از بيت المال بپردازيد.

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

اصلاحات اداري

 اصلاحات اداري ،‌نخستين گام در تحقق اصلاحات در يك جامعه است چرا كه :

فليست تصلح الرعيه الا بصلاح الولاه و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعيه

مردم اصلاح نمي گردند مگر با شايسته شدن زمامداران و زمامداران شايسته نمي گردند مگر با درستگاري مردم.

با نگاهي گذرا به حكومت عدل علوي در اين بخش به مراحل ذيل بر مي خوريم :

1- شايسته سالاري

الف- ملاك گزينش مديران ارشد [دولتمردان] :

بالاترين مقام تنظيم كننده برنامه هاي دولت، وزرا، هستند. از اين رو صلاح، اعتدال و عظمت حكومت با درستگاري و صلاح ايشان ارتباط مستقيم دارد. از نظر امير مؤمنان علي (ع) اين افراد علاوه بر صفاتي كه بقيه كارگزاران دولتي دارند بايد داراي صفات ديگري نيز باشند :

- همكار دولتهاي ستمگر قبلي نباشند :

 

إن شر وزرائك من كان للاشرار قبلك وزيرا

بدترين وزراي تو كساني هستند كه پيش از تو وزير و همكار زمامداران ظالم بوده اند و در گناهانشان شريك و يار

پس نبايد كه اينان رازداران تو باشند، زيرا اينان همكاران گناهكاران و برادران ستمگرانند. در حاليكه تو بهترين جانشين را در اختيار داري ، كساني كه از نظر فكر و نفوذ اجتماعي كمتر از آنان نيستند و در مقابل ،‌بار گناهان آنها را بر دوش ندارند.

برتري نيروهاي حزب الهي بر طاغوتي :

اينان هزينه شان بر تو سبكتر، همكاريشان با تو بهتر، محبتشان نسبت به تو بيشتر، و انس و الفتشان با بيگنگان كمتر است، بنابراين آنها را از نزديكان و رازداران خويش قرار ده.

از ديدگام امام عادلي چون علي (ع) نيروهاي متعهد نيز علاوه بر شرايط خوش فكري،‌داراي نفوذ اجتماعي،‌كارآمد، عاشق انجام وظيفه، دوستدار دولت اسلامي و بيزار از دشمنان و بيگانگان ، بايستي با ضوابط و معيارهاي ديگري نيز گزينش و هر يك به اندازه ظرفيت و تواناييشان  جذب و دفع گردند تا زمينه رشد نابجاي نالايقان و منزوي شدن افراد لايق فراهم نگردد :

پس افرادي را كه در گفتن حق از همه صريحتر و در مساعدت و همراهي نسبت به آنچه خداوند براي اوليائش دوست نمي دارد كمتر به تو كمك مي كنند، مقدم دار خواه موافق ميل تو باشند يا نه.

در حكومت عدل علوي،‌ كارمندي پيشرفت مي كند كه از صراحت و صداقت و پاكي بيشتري برخوردار باشد نه آن كسي كه متملق ، چاپلوس و رياكار، متظاهر، و بله قربان گو است، زيرا وظيفه حاكم جستجوي پاكان و نزديك شدن به راستگويان و صراحت پيشگان است.

ب- ملاك گزينش كارمندان :

امام علي (ع) در نامه 53 نهج البلاغه خطاب به مالك ضمن اشاره به حاكم شدن ضوابط بر روابط در گزينش كارمندان مي فرمايند:

اي مالك در امور كارمندانت دقت كن ، آنها را با امتحان و آزمايش بكار گمار و از روي بخشش و نظر شخصي و با استبداد رأي انتخاب نكن، زيرا اين روش نوعي استبداد و خيانت است.

 

و حضرت در ادامه ضوابط گزينش كارمندان را چنين بيان مي فرمايند :

و توخ منهم اهل التجربه والحيا، من اهل بيوتات الصالحه و القدم في الاسلام المتقدمه

1- داراي تجربه كاري در مسئوليت محوله                           2- حياء و عفت                                                 3- اصالت خانوادگي                                                                 4- پيشگام در نهضت اسلامي

عملكرد علي (ع) در عزل و نصب كارمندان :

1- عزل كارگزاران نالايق : علي (ع) در اولين اقدامش در زمينه اصلاحا ت اداري، آن استانداران خليفه سوم را كه فقط بر اساس روابط منصوب شده، داراي ضوابط ذكر شده نبودند، عزل نمود. بسياري از اطرافيان حضرت ازجمله ابن عباس از سر خير انديشي خواستند كه عزل معاويه را به تأخير بيندازند اما امام كه مي دانست با سازش با ظلم و بيداد نمي توان پايه هاي حكومت عدل و داد را استحكام بخشيد بلكه ريشه هاي نوبنياد آن را هم سست خواهد نمود، پيشنهاد ايشان را نپذيرفت.

2- انتخاب كارگزاران شايسته : اميرمؤمنان علي (ع) تمام تلاش خويش را بكار گرفت تا بر اساس اصل مهم رعايت اهليت يا شايسته سالاري، كارگزاران شايسته اي را براي انجام امور بگمارد. افرادي چون عمار ياسر. مالك اشتر نخعي، محمدبن ابي بكر، كميل بن زياد و ... كه نه تنها افراد لايق و كارآمدي بوده، بلكه از نظر تقوي و صفات عاليه انساني سرآمد مردان روزگار خويش بودند.

2- مشخص نمودن دقيق وظايف كارگزار :

علي (ع) هرگاه فردي را جهت انجام مسئوليتي بر مي گزيد، طي فرماني وظايف او را بطور دقيق مشخص نموده از كوتاهي و خيانت در انجام امور بيم مي داد و بدينوسيله امكان هر گونه بهانه جويي را سلب مي نمود. البته از نظر علي (ع) علاوه بر وظايف اداري، رعايت تقوي، ترس از روز قيامت، عمل به احكام الهي،‌ مدارا با مردم و مهرباني با ايشان، رفع نيازهاي محرومين و دهها نكته اخلاقي ديگر از وظايف اخلاقي و انساني كارگزاران حكومت اسلامي است.

  3- واگذاري مسئويت بر اساس توانائي و دادن اختيارات بر اساس مسئوليت

چون معيار واگذاري مسئوليتها لياقت و توانايي است، لذا در حكومت علي (ع) حتي استانداردهاي حضرت وظايف و اختيارات يكساني نداشتند. آن عده از يارا ن حضرت كه كاملاً مورد ا عتماد بوده و از لحاظ توانايي هاي فكري و اجرائي در حد بالايي بودند، به سمت استانداري مناطق حساس و بزرگ منصوب گشته و حضرت تقريباً تمام اختيارات خويش را به عنوان ولي امر مسلمين در آن مناطق به ايشان تفويض مي نمود و لذا كليه امور مربوط به نظام اداري ، قضائي، اقتصادي، ارتش و حتي بيان امور ديني، در اختيار ايشان بود. افرادي چون قيس بن سعد، محمد بن ابي بكر و مالك اشتر در مصر، عثمان بن حنيف و ابن عباس در بصره و خديجه در يمن چنين اختياراتي داشتند. مابقي كارگزاران بر اساس امور محوله، از اختيارات كمتري بهره مند بودند. حتي گاهي براي كمك به استاندارد يك منطقه، قاضي ، فرمانده ارتش و مأمور جمع آوري ماليات و ... جداگانه از سوي حضرت نصب مي گرديد.

4- تأمين مالي و رفاهي كارمندان

سياست مالي علي (ع) در قبال كارمندان دولتي، دو وجه دارد. مخاطب يك وجه آن مديران ارشد نظامند و مخاطب وجه ديگر آن مابقي كارمندان دولت، امام (ع) در تأمين حقوق كارمندان و تلاش جهت بهبود وضعيت معيشتي ايشان به مالك اشتر چنين دستور مي دهند:

((ثم اسبغ عليهم الا رزاق و ...))

سپس به ايشان (كارمندان) حقوق فراوان بده، زيرا اين كار، آنها را در اصلاح  خويش تقويت مي كند وبه دنبال خيانت و رشوه نمي روند و از خيانت در اموالي كه در اختيار آنهاست    بي نياز مي سازد . به علاوه، چنانچه از دستور تو سرپيچي كردند و در امانت خيانت ورزيدند، حجت بر آنها تمام است و مي تواني متخلف را تنبيه كني.

اما سياست علي (ع) در قبال مديران ارشد نظام ((ان الله فرض علي ائمه العدل ان يقدروا انفسهم بضعفه الناس كيلا يتبيغ بالفقير فقره.)) است. يعني خداوند بر پيشوايان دادگر واجب گردانيده است كه زندگي خود را با طبقه ضعيف تطبيق دهند كه رنج فقر ، مستمندان را ناراحت نكند.

5- نظارت مستمر و دقيق بر عملكرد كارگزاران و اطرافيان ايشان

نظام بازرسي و بازرسان ، چشم حكومت محسوب مي شوند و حكومتي كه نظام بازرسي صحيح و مطمئن نداشته باشد، همانند كوري است كه معايب را نمي بيند و در منجلاب عيوب و مفاسد غوطه ور مي شود. علي (ع) در اينباره به مالك مي فرمايند :

با فرستادن مأموران مخفي راستگو و با وفا، كارهاي آنان را زير نظر بگير ! زيرا بازرسي نهائي در كارشان آنان را به رعايت امانت و نرمي با توده مردم وادار مي سازد.

سپس حضرت در ادامه به او امر مي كنند كه مراقب اطرافيان و دوستان و آشنايانش باشد كه خداي نكرده از قدرت، سوء استفاده نكرده و در امانت خيانت نكنند و حتي نظام بازرسيش را مأمور كند كه مواظب ايشان بوده و هرگونه انحرافي را گزارش دهند. با توجه به حساسيت بخش بازرسي وعليرغم اينكه بفرموده حضرت بايد از افراد راستگو و باوفا استفاده شود امام علي (ع) به اين حد اكتفا نكرده و به مالك فرمان مي دهند كه چند بازرس را مأمور رسيدگي به يك كارگزار قرار بده، تا در صورتيكه همگي آنها خيانت يا فساد را تأييد كردند، حجت برتو تمام شود و بتواني بدون درنگ او را مجازات كني.

6- برخورد با كارگزار مختلف :

سياست علي (ع) در برابر كارگزارانش ، سياست پيشگيري از جرم است. لذا تمام شرايط پيشگيري (گزينش ، مشخص كردن وظايف،‌ تأمين مالي، بازرسي دقيق و ...) را بكار مي گيرد. حال اگر با تمام اين شرايط كسي تخلفي كرد، ديگر هيچ بهانه اي براي عدم برخورد با او وجود ندارد و لذا مي فرمايند :

(هنگامي كه خيانت كارگزار بر تو اثبات شد) فوراً او را احضار كن و زير تازيانه كيفر بگير و به مقدار خيانتي كه كرده است تنبيه كن و رشوه هايي كه گرفته از او پس بگير.

پس اين آدم را به كار مذلت نصب كن (او را از سمت قبلي عزل كن) و داغ خيانت بر پيشانيش بنه (يعني همه مردم او را به عنوان خائن بشناسند) و به گردنش عار تهمت بيفكن. (يعني در اجتماع متهم باشد تا ديگر كسي به او ا عمتاد نكند.)

برخورد شديد امام با ابن هرمه خيانتكار مي تواند الگوي براي مسئولين كشور ما باشد. ابن هرمه يكي از مأمورين مراقب بازار اهواز بوده است. او مرتكب خيانتي شد هنگامي كه بازرسان خبر خيانت وي را به امام (ع) رسانيدند، فوراً نامه اي به اين مضمون به ((رفاعه)) حاكم اهوازنوشت (وقتي كه نامه ام به دستت رسيد و خواندي بلافاصله «ابن هرمه» را از مسئوليت بازار عزل      مي كني. به خاطر حقوق مردم او را زنداني كن و عليه او همه را با خير كن تا اگر شكايتي دارند بگويند و مسأله را به همه كارمندان زيردستت گزارش كن تا نظر مرا بدانند. دراين كار نسبت به ابن هرمه كوتاهي نكني كه هم نزد خدا هلاك خواهي شد و هم به بدترين وجه تو را از كار بركنار مي كنم،‌ به خدا پناهت مي دهم كه در اين كار كوتاهي نشود.

... اي رفاعه ! همه زندانيان را براي تفريح به حياط زندان بياور غير از ابن هرمه، مگر اينكه از جانش بترسي.)

آيا اگر در حكومت اسلامي با كارمندان متخلف اينچنين برخورد شود،‌هيچ وزير يا  استاندار يا مدير كل و حتي مأمور جزء به خود جرأت مي دهد كه خيانت كند يا رشوه بگيرد يا كاري كند؟ هرگز بلكه كار خود را به نحو احسن انجام خواهند داد و رضايت مردم را حاصل خواهند نمود.

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

اصلاحات (تعريف و اركان)

از نظر اسلام، هر گونه اقدم در جهت رفع مفاسد و معايب موجود و يا بهبود و ارتقاء ، نسبت به وضعيت فعلي در راستاي كسب رضايت الهي ، اصلاحات ناميده مي شود و در يك بيان كوتاه اصلاحات حركتي است تكاملي در جهت قرب الي الله.

هدف تمام اولياء و بندگان صالح خدا ايجاد اصلاحات در فرد و جامعه بوده است، از پيامبران الهي گرفته، تا اميرالمؤمنين علي (ع) كه هدف خويش را از به دست گيري حكومت، اصلاحات معرفي كرده، مي فرمايد: و لكن لنرد معالم من دينك و تظهر الاحكام في بلادك و اين مسير ادامه مي يابد تا پرچم اصلاحات نبوي و علوي در دستان با كفايت مصلح كل و منجي بشريت از قيد فساد و تباهي قرار گيرد. با دقت در سيره حكومتي اميرمؤمنان علي (ع) نكاتي چند كه به عنوان اركان اصلاحات محسوب مي گردد- قابل تذكر است :

1- مبناي اصلاحات :

معمولاً اصلاحات در هر جامعه اي بايد بر اساس مباني مورد پذيرش عمومي آن جامعه صورت گيرد. همچنانكه هيچگاه در يك جامعه لائيك و غير ديني،‌ اصلاحات ديني صورت نمي گيرد. در يك جامعه اسلامي نيز هيچگاه برخلاف مباني ديني صورت نخواهد گرفت. و لذا مبناي اصلاحات در جامعه اسلامي از ديگاه اميرالمؤمنين سه ركن زير است :

((كتاب الله و سنه رسوله و اجتهاد رايي))

1- قرآن كتاب خدا      2- سنت رسول الله   3- اجتهاد حاكم اسلامي جامع الشرايط

2- توازن در اصلاحات :

الف : آغاز همزمان اصلاحات در ابعاد مختلف : چون ابعاد مختلف اصلاحات در اجتماع به يكديگر وابسته اند. لذا علي (ع) پس از دستيابي به حكومت، بسياري از ابعاد اصلاحا را بطور همزمان آغاز نمود. در ايجاد اصلاحات اقتصادي،‌عدالت و مساوات را سرلوحه كار خويش قرار داد. بطوريكه همه مردم از سياه و سفيد، عرب و عجم، غلام و ارباب، همه و همه بطور مساوي از بيت المال بهره مند گرديدند. در همان روزهاي نخستين در انجام اصلاحات اداري، به عزل استانداران و واليان ناشايست پرداخت و بجاي ايشان از افراد كارآمد و شايسته استفاده نمود و در ابعاد ديگر اصلاحات نيز همين گونه عمل نمود.

ب- كنترل سرعت اصلاحات : وجود يك مركز مقتدر و انديشمند جهت نظارت و كنترل سرعت اصلاحات امري ضروري است تا خداي نكرده تندي اصلاحات سبب نارضايتي عمومي و كندي آن سبب يأس مردم نگردد. اميرمؤمنان به عنوان رأس حرم حكومت اسلامي، كنترل اصلاحات را خود بر عهده داشت. هر چند از نظرات اطرافيان و افراد معتمد استفاده مي نمود.

ج- مخاطبان اصلي اصلاحات : محور اصلاحات عموم ملتندنه اطرافيان مسئولين، ثروتمندان و گروههاي سياسي، لذا بايد برنامه هاي اصلاحي،‌مصالح عمومي را تأمين كند هر چند با منافع برخي گروهها و اشخاص در تضاد باشد. علي (ع) در نامه نهج البلاغه خطاب به مالك مي فرمايند :      ((بايد محبوبترين كارها نزد تو كارهايي باشد كه با عدالت دمسازتر و خشنودي عامه مردم را در پي داشته باشد.))

سپس حضرت در ادامه اشاره مي كنند كه خواص به موقع خطر و سختي حاكم را تنها مي گذارند اما آن گروهي كه مشكلات و سختيها را در هنگام تنگنا و جنگ تحمل مي كنند عامه مردمند، لذا بايد توجه تو به ايشان بيشتر باشد.

3- جامع بودن اصلاحات :

علي (ع) به مالك اشتر دستور مي دهند كه :

به همراه دانشمندان و برجستگان جامعه به بحث و گفتگو در مورد آنچه مي تواند سرزمينهاي اسلامي اصلاح كند، بپرداز.

 

تا در اثر اين تبادل انديشه ها و انتقال تجارب يك برنامه جامع- كه نظرات مختلف در آن لحاظ گرديده- تدوين گردد.

4- آگاه كردن مردم از اصلاحات :

حضرت علي (ع) در اولين سخنراني خود بعد از بيعت همگاني مردم با ايشان ، برخي از ابعاد اصلاحات را براي مردم روشن مي كنند تا جامعه اي كه نزديك به دو دهه از اختلاف طبقاتي ، فساد، تبعيض ، كسب ثروتهاي نامشروع و در يك كلام دور شدن از سنت و روش رسول گرامي اسلام (ص) رنج مي برد با استشمام عدالت علوي روحي تازه بگيرد و او را در اجراي اين برنامه ها ياري دهد.

5- اجراي بي قيد و شرط به برنامه هاي اصلاحات :

هر برنامه و قانون مفيدي كه بخواهد در اجتماع به اجرا در آيد ، قطعاً منافع عده اي را تهديد خواهد كرد. لذا اگر مجريان اصلاحات بخواهند بر اساس منافع افراد و يا تهديد و تطميع ايشان از اجراي برنامه عقب نشيني كنند، هيچ نقشي از اصلاحات بر پيكره اجتماع بسته نخواهد شد.

[[ علي (ع) به همه حكومت مداران آموخت كه او حكومت را براي اصلاحات مي خواهد نه اصلاحات را براي حكومت. ]]

عدم سپردن مسئوليت به طلحه و زبير ، تقسيم بالسويه بيت المال و عزل معاويه كه دو جنگ جمل و صفين را بر او تحميل نمود، دليل بر اين مدعاست.

6- رشد و اعتلاي فكري و روحي مردم :

در حكومت كوتاه اميرمؤمنان (ع) تمام اركان قبلي اصلاحات به بهترين نحو ممكن محقق گشت، اما آنچه كه باعث شد علي (ع) در اجراي اصلاحاتش تنها بماند،‌ عدم همراهي و دل سپردن مردم به دستورات  و اوامر او بود. مردمي كه بخاطر برقراري عدالت و مساوات و مبارزه با فقر و فساد و تبعيض با علي (ع) بيعت كرده بودند، سرانجام به علت نداشتن تحليل از مسائل، فريب عده اي از زراندوزان و قدرت طلبان را خورده، علي (ع) را مظلومانه تنها گذاشتند.

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

وظايف و مسئوليتهاي شيعه علي عليه السلام

و اما مسئوليت شيعه يا مسئوليت ما :

مسئوليت ما كه شيعه علي هستيم و به آن افتخار مي كنيم،

مسئوليت ما كه شيعه علي هستيم و دنيا ما را به جهت اميرالمؤمنين شناخته است كه :

(و معروفين بتصديقنا إياكم)

مسئوليت ما كه شيعه علي هستيم و خداي را بر تمسك به ولايت اميرالمؤمنين حمد مي كنيم:

الحمدلله الذي جعلنا من المتمسكين بولايه أميرالمؤمنين

آيا همين افتخار و اعتقاد و تمسك ما را بس است و ديگر مسئوليتي بر دوش ما نيست؟

پس علي وار بودن، علي وار زيستن و علي وار مردن چه مي شود؟

آيا همين كه بگوييم علي به عثمان بن حنيف كه از خواص اصحاب اوست فرموده شما     نمي توانيد مثل من عمل كنيد و اينكه امام سجاد زين العابدين در مقابل زهد و عبادت اميرالمؤمنين احساس عجز مي كنند، اينكه امام باقر (ع) مي فرمايد: از ما معصومين هم هيچ كس توان انجام دادن اعمال علي (ع) را ندارد، آيا براي توجيه بي مسئوليتي ما كافي است؟

پس فرمايش علي (ع) چه مي شود، كه مي فرمايد :

 إن لكل مأموم إماماً يقتدي به

هر پيروي را امامي است كه به او اقتدا مي كند و از او پيروي مي نمايد.

علي (ع) خود پاسخ ما را داده است و پس از ذكر سيره خود و ذكر اينكه شما توانايي چنين عمل كردني را نداريد، مي فرمايد :

و لكن أعينوني بورعِ و إجتهادِ و عقهِ و سدادِ

اما با پرهيزكاري و تلاش فراوان و پاكدامني و راستي مرا ياري دهيد.

پس سخن در اين نيست كه ما يا جامعه ما بتواند خود را همگون و همسان با علي بن ابيطالب كند. سخن در پيدا كردن سمت و جهت حركت است،‌يعني :

مسئوليت ما و جامعه شيعي و علوي ما قرار گرفتن در سمت وسويي است كه به علي (ع) منتهي مي شود.

مسئوليت ما قرار گرفتن در جبهه اي است كه علي (ع) علمدار اوست. پس اگر جامعه ما جامعه اي شيعي و حكومت ما حكومتي علوي است،‌با توجه به بارزترين شاخصه هاي اميرالمؤمنين در دوران حكومتش، مسئوليت فعلي ما چيست؟

1- تلاش جهت برقراري عدالت اجتماعي و تبديل آ‌ن به فرهنگ ملي

عدالت اجتماعي يعني يكسان بودن نظر و نگاه حكومت نسبت به آحاد مردم در مقابل قانون، امتيازات و برخوردها از يكسو و يكسان بودن حركت و نگاه و اشاره مسئولين از بالاترين رده ها تا پايين ترين رده ها در پرداختن به مشكلات مردم از سوي ديگر. يعني اينكه همه مردم جامع احساس كنند كه به طور يكسان از بركات نظام اسلامي بهره مند مي گردند و براي رسيدن به چنين مرتبه اي بايد هيچ يك از اصول و ارزشها تحت الشعاع ملاحظه كاري و شخصيت افراد صاحب نفوذ قرار نگيرد. و البته همين عدالت اميرالمؤمنين بود كه موجب شد كساني كه صاحب نفوذ بودند نتوانند او را تحمل كنند و در پايان هم (قتل في محراب عبادته لشده عدله). گر چه توده هاي مردم از عدالت اميرالمؤمنين مسرور بودند اما متاسفانه به علت ضعيف بودن قدرت تحليل مردم، افراد صاحب نفوذ برافكار مردم اثرمي گذاشتند و آنها را به انحراف و مخالفت مي كشيدند.

پس مسئوليت ما اجراي عدالت در هر مقام و منصب به مقدار توان و طاقت است.

بايد عدالتي را كه مي شود اجرا كرد ، به اجرا در آ‌ورد و براي رسيدن به آن ، مردم بايد معناي عالت را بفهماندن تا عدالت به صورت يك فرهنگ در آمده و قابل تحمل شود و مردم براي رسيدن به آن تلاش كنند.

2- علاج بيماريهاي اساسي جامعه اسلامي از طريق زهد علوي

اگر چه اكثريت مردم زمان اميرالمؤمنين كساني بودند كه از لذتهاي دنيا محروم بودند، اما اميرالمؤمنين همچنان بر زهد تأكيد مي كرد و خطابش در اين تأكيد با متمكنين و ثروتمندان جامعه بود. امروز هم اكثريت مردم ما از يك سري امكانات اوليه زندگي محرومند، اما برخورداران از امتيازات دنيا، همچنان هم مورد خطاب كلام مولا علي (ع) مي باشند و كساني كه مسئوليت دولتي دارند،‌بار مسئوليتشان سنگين تر است.

اجراي اين دو سيره، مسئوليتي است كه در پيش روي همه ماست.

اميرالمؤمنين اين دو مشعل را روشن كرده است تا همه تاريخ را روشن كند و اگر كساني سرپيچي كنند خودشان ضرر خواهند ديد.

چرا كه :

 نام علي ، ياد علي و درس علي در تاريخ فراموش نخواهد شد.

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

همسرداري در خانه علي عليه السلام

از آنجا كه همسرداري امري است دو جا نبه، در اين بخش به جاي همسرداري علي (ع) ، عنوان همسرداري در خانه علي (ع) انتخاب گرديد لذا به چند اصل از اصول حاكم در همسرداري خانه علي (ع) و فاطمه زهرا (س) اشاره مي گردد:

1- پرهيز از خواسته هاي مادي و تلاش در جهت جلب رضايت همسر:

- فاطمه جان! آيا غذايي داري تا از گرسنگي بيرون آيم؟

- دو روز است كه در منزل غذاي كافي نداريم آنچه بود به شما و فرزندانم حسن و حسين دادم و خود از غذاي اندك موجود استفاده نكرديم.

- فاطمه جان ! چرا به من اطلاع ندادي تا به دنبال تهيه غذا بروم؟

حضرت زهراي اطهر، نگاه نجيبش را بر زمين انداخت و فرمود:

يا ابا الحسن ! اني لا ستحيي من الهران اكلف نفسك ما لا تقدر عليه

اي اباالحسن! من از خدايم شرم دارم كه از تو چيزي درخواست نمايم كه مقدورت نباشد.

و اينگونه خانه علي و زهرا، كانون مودت و محبت و رحمت مي شود، و عليرغم وجود همه مشكلات و سختيها و مصائب كه در زندگي مشترك علي (ع) و زهرا (س) بيش از هر خانه ديگر وجود داشت، به اعتراف خود اميرالمؤمنان نگاه به چهره همسر كردن باعث زدوده شدن هرگونه غم و اندوه مي گردد:

((سوگند به خدا، من زهرا (س) را تا آن هنگام كه خداوند او را به سوي خود برد، خشمگين و مجبور به كاري ننمودم، او نيز مرا خشمگين نكرد و هيچگاه موجب ناخشنوديمن نشد... من هر گاه به چهره زهرا (س) نگاه مي كردم هرگونه غم و اندوه از من برطرف مي شد...))

آري اين خانه، خانه اي است كه از مظاهر رفاه مادي در آن هيچ يافت نمي كني و ليكن همجواري با همسر و شريك زندگي را مايه آرامش مي يابي.

 

2- تقسيم كار در خانه:

يكي از عوامل شادابي و تكامل خانواده تعيين حدود مسؤوليت افراد در خانواده است.

رسول خدا در اولين شب ازدواج علي (ع) و زهرا (س) كارهاي آنان را به اين شكل تقسيم نمود: خمير كردن آرد و پختن نان و تميز كردن و جارو زدن خانه به عهده فاطمه (س) باشد و كارهاي بيرون منزل از قبيل جمع آوري هيزم و مواد غذايي را علي (ع) انجام دهد.

پس از آن بود كه  حضرت زهرا (س) فرمود:

جز خدا كسي نمي داند كه از اين تقسيم كار تا چه اندازه خوشحال شدم، زيرا رسول خدا (ص) مرا از انجام كارهايي كه مربوط به مردان است،‌ بازداشت.

 

 

3- فرمان پذيري و رعايت حق مديريت شوهر در خانه:

البيت بيتك و المره زوجتك إفعل ما تشاء

علي جان! خانه، خانه توست و من همسر تو هستم، هر آنچه مي خواهي انجام بده.

اين پاسخ زهراي اطهر در جواب درخواست علي (عليه السلام) براي ورود عمر و ابوبكر به خانه و پس از ماجراي به آتش كشيدن در منزل و مصدوم شدن حضرت زهرا (س) است.

4- آرايش و زينت براي همسر

رسيدگي به وضع ظاهري به خاطر همسر از اصول زندگي يك زن و مرد مسلمان است و در زندگي علي (ع) و زهرا (س) نيز اين اصل خود ر به خوبي نشان مي دهد. نقل است پيامبر براي شب عروسي حضرت زهرا (س) دستور داد عطرهايي خوشبو تهيه كنند و زهرا (س) نيز در داخل خانه دائماً معطر بودند.

5- ياري رساندن به همسر

يا رسول الله هر دو دستم به علت آرد كردن گندم با آسياي دستي ورم كرده،‌زخم شده است.

ديشب را تا صبح به آرد كردن گندم مشغول بودم و علي نيز فرزندانم حسن وحسين را نگهداري مي كرد.

و همين همراهي و دلجويي علي (ع) بود كه زهرا (س) را در تحمل مصائب و مشكلات كارهاي خانه ياري كرده و حتي تحمل زخم دست را هم بر او آسان مي كرد. در آن سو هم هنگامي كه علي (ع) از جهاد و جبهه جنگ برمي گشت، فاطمه (س) استقبال گرمي از او مي كرد، شمشير او را گرفته و مي شست. در تمام فعاليتهاي علي (ع) او را همراهي مي كرد و نسبت به مسائل او و جامعه حساسيت نشان مي داد و به اين شكل با همراهي ، همفكري و رغبتي كه در خود نشان مي داد خستگيها و مرارتهاي بيرون را از جسم و روح او دور مي كرد.

 

6- حاكميت روح عاطفي و نگاههاي محبت آميز در خانه

شيرين ترين اوقات زندگي ، لحظاتي است كه انسان چشم به معشوق خود مي دوزد و او را مي نگرد و عاشقانه با او صحبت مي كند و نهايت عشق و عاطفه خود را در كلام و نگاه ابراز مي دارد.

زندگاني علي (ع) و زهرا (س) پر است از اين لحظات عاشقانه و شيرين.

علي (ع) مي گويد:           ((دائماً به او مي نگريستم و از دلم غم و اندوهها برطرف مي شد.))

و فاطمه (س) خطاب به همسرش مي گويد:

علي جان ! جانم فداي تو ! جان و روح من سپر بلاي جان تو ! يا اباالحسن همواره با تو خواهم بود. چه در خير و نيكي به سر ببري، چه در سختي ها و بلاها گرفتار شوي، همواره با تو خواهم بود.

و چه نيكو كلام خود را به اثبات رسانيد و جان خويش را در طبق اخلاص نهاد و فدايي علي (ع) شد.

7- اهميت دادن به تفريح، مزاح و شادي در روابط

اگر چه خانه علي و زهرا، كانون ساده زيستي،‌ زهد، ايثار، انفاق، جهاد، سياست،‌ انديشه، شجاعت و هزاران فضيلت ديگر بود و اگر چه آنها مظلوم ترين انسانهاي عالم هستند و عمري پررنج و مصيبت داشتند !‌و ليكن زندگي آنان خالي از لحظات شيرين و دلپسند تفريح و شادي هم نبود. چرا كه علي (ع) و زهرا (س) هم انسانند و انسان هم به شادي و تفريح احتياج دارد،‌اما از آنجا كه علي و زهار در بالاترين مراتب انسانيت قرار دارند، تفريح و شاديشان هم متناسب با روح متكاملشان و به دور از هر گونه، افراط و تفريط است.

مروري بر چند نمونه زيبا از زندگي سراسر زيباي اين بزرگواران مؤيد مطالب فوق است :

- در شب عروسي شان، اگر چه زنان دف مي زنند و سرودهاي شاد مي خوانند، اما فضاي مجلس خالي از تكبير و سرودهاي معنوي هم نيست.

- در صحنه اي ديگر زهرا (س) را مشاهده مي كنيم كه در حضور علي (ع) با فرزندش حسين مشغول بازي كردن است و به او مي فرمايد :

انت شبيها بأبي                     لست شبيها بعلي

تو به پدر من پيامبر شبيهي و به پدرت علي شباهتي نداري

و اين موجب خنده و تبسم حضرت علي (ع) مي شود.

- در جاي ديگري علي (ع) و زهرا (س) را مشاهده مي كنيم كه به اتفاق به صحرا رفته اند و به هنگام خوردن خرما و در قالب گفتگو و مفاخره اي شنيدني، تفريحي شيرين و دلپسند دارند.

علي (ع) مي فرمايد: اي فاطمه ! رسول خدا ، مرا بيشتر از تو دوست مي دارد. و حضرت زهرا (س) پاسخ مي گويد: از سخن تو تعجب مي كنم ! آيا مي شود پيامبر اكرم (ص) تو را بيش از من دوست داشته باشند، در حاليكه من ميوه دل او و عضوي از پيكرش و شاخه اي از شاخسارش مي باشم و غير از من فرزندي ندارد.

پس از آن به نزد پيامبر رفتند و صحبتشان را در حضور پيامبر ادامه دادند، ابتدا فاطمه (س) پيش دستي كرده و عرض كرد:

اي رسول خدا ! كدام يك از ما دو نفر نزد تو محبوب تريم، من يا علي؟ رسول خدا (ص) فرمود:

تو به من محبوب تري و علي از تو براي من عزيزتر است !

و پس از آن باز هم علي (ع) است و زهرا (س) و مفاخره اي شيرين و شنيدني :

علي (ع)   : آيا من به تو نگفتم كه فرزند فاطمه باتقوايم؟

زهرا (س)  : من نيز دختر خديجه كبرايم

علي (ع)  : من فخر كائناتم

زهرا (س)  : من دختر كسي هستم كه نزد خدا آنچنان گرامي شد كه گويي به فاصله دو كمان يا نزديكتر نسبت به پرودگارش قرار گرفت.

علي (ع)  : خدمتگزارم جبرئيل است.

زهرا (س)  : خطبه ام را در آسمان، راحيل خوانده است و خدمتگرارانم گروههاي فرشتگان يكي پس از ديگري هستند.

علي (ع)  : من در جايگاهي رفيع و بلند زاده شدم.

زهرا (س)  : من هم در مقام والا و بلند مرتبه به ازدواج و همسري تو در آمدم...

علي (ع)  : شيعيان من از دانشم مي نگارند.

زهرا (س)  : ظرف دانش شيعيان من نيز از درياي علمم لبريز مي شود.

علي (ع)  : من كسي هستم كه خداوند اسم مرا از اسم خود مشتق ساخته، او عالي است و من علي.

زهرا (س)  : من نيز چنين ام، او فاطر است و من فاطمه.

و زندگي كوتاه علي (ع) و زهرا (س) پر است از اين قطعات تاريخي و صحنه هاي زيبا و شنيدني كه نشانگر با نشاط و زيبا بودن زندگي ايشان است عليرغم تمام مشكلات و گرفتاريهاي آنان.

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

اصول حاكم بر زندگي علي عليه السلام

اصول حاكم بر زندگي انساني كه نه تنها الگوي ما، بلكه الگوي بزرگترين اولياي الهي،‌امامان معصوم و امام زمان ما است، اصولي قابل توجه و با اهميت اند.، چرا كه اصولي از يك زندگي ايده آل و الگو هستند كه مي تواند تعالي بخش ديگر زندگيها باشد. اما از آنجا كه يك  خانواده ايده ال حاصل تلاش و روابط كليه اعضاي آن خانواده است،‌در اينجا، به بررسي اصول حاكم بر زندگي علي (ع) ،‌ فاطمه (س) و حسينين (ع) و زينبين پرداخته ايم.

1- ساده زيستي و زهد خانوادگي

نحوه ازدواج،‌ مهريه، شروع زندگي خانوادگي در يك خانه اجاره اي و ساده پوشي زهرا (س) و علي (ع) و فرزندانشان نمونه هايي از اهميت اين اصل در زندگي خانوادگي شان است،‌آنچنان كه صحابي جليل القدري چون سلمان را به تعجب واداشت كه :

-           عجبا! دختران پادشاه ايران و قيصر روم بر كرسيهاي طلايي مي نشينند و پارچه هاي زربفت به تن      مي كنند و اين دختر رسول خدا است كه نه چادرهاي گران قيمت بر سر دارد و نه لباسهاي زيبا.

 

2- مشاركت در امور زندگي و اهميت دادن به كار و همكاري در بين اعضاي خانواده

براي مثال علي (ع) بچه داري مي كرد، فاطمه (س) نان مي پخت و يا گندم آسياب مي كرد، ،‌علي (ع) به جهاد مي رفت و زخم برميداشت و فاطمه (س) زخمهاي او را درمان مي كرد و شمشير او را     مي شست به همين دليل هم بود كه علي (ع) در هر بعد از ابعاد زندگي اش بالاترين تلاشها و موفقيتها را داشت و فاطمه زهرا (س) هم در مقام عبادت،‌دفاع از ولايت و كار در خانه و خانه داري و مهمتر از همه تربيت فرزند بالاترين موفقيتها را كسب نمود.

3- ارزشي بودن ازدواج و حاكميت ارزشها بر خانواده

نمونه هايي همچون بخشيدن پيراهن عروسي توسط حضرت زهرا در شب ازدواج آن حضرت با علي (ع)، فراموش نشدن ياد خدا،‌ گفتن تكبير و به نماز ايستادن عروس و داماد در شب اول عروسي و ثمره اينها ايثار و انفاق  خانوادگيشان كه در بالاترين حد آن سوره انسان مورد اشاره قرآن قرار گرفته است، بيانگر حاكميت اين اصل در خانه علي (ع) است.

 

4- حاكمتي روح مشورت بر زندگي

مشورت خواهي و مشاوره با پيامبر اكرم (ص) به عنوان فكر برتر و بهره مندي از راهنماييها و ارشادهاي ايشان بارها و بارها توسط علي (ع) و زهرا (س) صورت گرفت.

5- حاكم بودن روح برنامه ريزي و نظم در خانه

تقسيم كارهاي خانه،‌انجام امور در زمان مناسب،‌ اختصاص مكاني خاص براي عبادت و نماز در خانه و داشتن برنامه جهت تربيت فرزندان از جمله اين موارد است.

6- سياسي بودن، جهاني بودن و فدايي بودن در راه اسلام

گذشته از اميرالمؤمنين كه اسوه جهادي و فدايي بودن و سياستمداري است،‌خطبه ها و فاليتهاي سياسي حضرت زهرا (س) نشان دهنده اين است كه ايشان هم به عنوان يك زن، سرآمد مبارزات سياسي در زمان پيامبر و بعد از فوت آن حضرت بودند. محسن شهيد، فاطمه شهيده، علي زخم خورده، حسن مسموم، حسين سرجدا و زينب و كلثوم به اسارت رفته، همه و همه در اين خانه مي زيسته اند.

7- علم دوستي

نهج البلاغه، صحيفه فاطميه، شاگردپروري، آشنايي با تفسير قرآن و تشكيل كلاسهاي ديني در خانه اميرالمؤمنين و حضرت زهرا نمونه هايي از توجه اين خاندان به علم دوستي است.

8- جذب و رفت و آمد ملائكه و فرشتگان به خانه

در زيارت جامعه آمده است: ((السلام عليكم يا اهل بيت النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائكه...)) چرا كه اين قطعه بهشتي در زمين، محل رفت و آمد ملائكه اي همچون جبرئيل، ميكائيل و اسرافيل بوده است.

 

9- عشق و فاطمه و مهرباني همه اعضا به يكديگر

10- مهمان دوستي، ضيافت در خانه و رسيدگي به احوال خويشاوندان

اميرالمؤمنين مي فرمايند :

اي مردم! انسان هر مقدار كه ثروتمند باشد باز ار خويشاوندان خود بي نياز نيست كه از او با زبان و دست دفاع كنند، خويشان انسان بزرگترين گروهي هستند كه از او حمايت مي كنند و اضطراب و ناراحتي او را مي زدايند و در هنگام مصيبتها نسبت به او پرعاطفه ترين مردم مي باشند.

اگر بيش از شش روز مي گذشت و ميهماني براي علي (ع) نمي رسيد، تأسف مي خورد و   مي ناليد و گاه مي فرمود:

((آن كس كه  دست دهنده خود را از بستگانش بازدارد، تنها يك دست را از آنها گرفته اما دستهاي فراواني را از خويش دور كرده است.))

 

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
1 - 2 - 3 - 4 -
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 288088
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
اسفند 1388
آذر 1388
دی 1388
مهر 1388
آبان 1388
بهمن 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom