عزیز ! خسته ام ؛ اما نه از انتظار ...كه می دانم عاقبت این انتظار تلخ وجانكاه ، چندان شیرین است كه همه این رنج ها در برابرش چیزی نیست . آری عزیز ! خسته ام ، اما نه از انتظار ، كه از پریشانی ...
پریشان مانده ام میان این همه دانایی كه به روشنی نمی رسد ؛ میان این همه راه كه به رستگاری ختم نمی شود ؛ میان این همه دانایی و این همه راه كه با نام تو مُهر خورده ، اما از تو ، هیچ رنگ و بویی ندارد .
همه از تو و طرح هایشان از تعجیل در ظهورشان می گویند ...كسی را نمی شناسم یا مذهبی را یا گروه و مكتبی را كه از تو نگوید و تو را وعده ندهد . « موعود» ، حتی تنها همین واژه تنها ، آن قدر مقدس است كه با آن ، می توان كارهای غریب(!) كرد .
می توان مردم را به خواب و خیال فریفت و همه چیزشان را ربود . می توان خلایق را به بوی انتظار ، تشنه نگاه داشت و آب را از آنان دریغ كرد . می توان ناسره ای را به تو منسوب دانست و به بهانه آن كسی را از ساحت قدسی ات خبر ندارد ، آن را به جماعت قبولاند .
می توان زمل واسطرلاب و وردهای ساختگی را گوهر و جان مایه دین كرد و دینداری را به ختوم اذكار ، تاویل و تحویل ساخت .
آری ؛ می توان با نام تو و با عشق انتظارت ، كارهای غریب بسیاری كرد .
غریب ترین وجه انتظار تو همین است كه نامت ، اقامه قامت رستن به بالای بلند تو نیست . چه اندك هستند آنان كه رمز وعده ظهورت را دریافته و آن را كلید رستگاری دانسته اند .
مگر نه این است كه رمز این وعده شگرف ، نجات انسان است ؟ پس چرا این مدعیان كه از تو دم می زنند ، جز اندكی از این همه انبوه ، به هر چیز می اندیشند جز نجات انسان از این وادی غریبی ؟ چرا در معادلات این جماعت ، همه چیز جای خود را دارد الا دقت به فرامینی كه خود فرموده ای ؟ و بارها و بارها گوشزد كرده اید !
مگر بنا نیست با آمدنت ، آزادی و آگاهی و عدالت برای همه آدمیان و برای هر چه در جهان است تحقق یابد ؟ این راه كه ما می رویم ، آیا به درستی تحقق و آمادگی برای ظهور آن منجی است ؟
چه زیبا گفت آن بزرگ مرد : « آنان كه در انتظار مصلح هستند ، باید خود صالح باشند .»
به طعنه می گویند : « فلان و بهمان معتقدند باید آن قدر گناه كنی تا جهان را تباهی و سیاهی فراگیرد و آفتاب موعود از پس ابر غیبت سر برن آرد . » این را به طعنه می گوید و راست هم نمی گویند ؛ اما این را به طعنه نمی گویم و راست هم می گویم كه این جماعت ، خود همین كار را شب و روز می كنند .
همین كه انسان را با دریای كرامتش ، در مشت حقیر خود می گیرند و می فشارند با نام كمك به منجی و با معیارهای تنگ و كودكانه می خواهند این گستره ژرفناك را بسنجند و بر او ارزش نهند ، نشان می دهد كه اصلاً نمی دانند تو كیستی و تا كنون این ره كه می رفتن گویی به تركستان بود .
و اصلاً چرا انتظارت را می كشند و تو چرا خواهی آمد ؟؟؟
آری محبوب من ! پریشانم در این طوفان كه هر روز ، خار و خسی را به هوا می پراكند و آن را رایت هدایتی وانمود می كند . اكنون دیگر آنقدر مجرب شده ام كه دل به حرف و حدیثی نبندم .دیگر دانسته ام كه گوهر دین ، انسان است . قران كه با نام انسان ختم می شود ، به من می گوید كه دنباله رو قران و منجی باید راه را از همین خاتمه پی گیرد .
هر شعار و اندیشه و مرام و باوری كه با عزت انسان رقم نخورد و دردش همان درد بزرگ و مشترك انسانی نباشد ، موعودا به تو شباهت ندارد.
دینی كه از تو می گوید و به انتظار آمدنت ، مردم را مژده می دهد همه را بسوی كعبه خوانده و آن گاه ، او را فراتر از كعبه بر نشانده است .
من از نام تو آموخته ام كه باید این وعده بزرگ را برآورد . روزی كه انسان را به راستی خلیفه خدا بدانیم و برای او كرامتی فراتر از كعبه برشمریم ، آن روز تو خواهی آمد .
این كمترین شرایط ظهور است و تو آن قدر بزگ هستی كه به كمترین رضایت می دهی .
می ستایمت ای امام غریب ....