 |
خواب دربان باشي و شفاعت حضرت جواد از او نزد پدر بزرگوارش |
|
قل نمود صديق معظم فخرالواعظين حاج شيخ عباسعلي معروف [1] . به محقق که مرحوم ميرزا مرتضي شهابي که زمان سابق دربان باشي کشيک سوم آستان قدس رضوي بوده ده شب مجلس روضهخواني فراهم نمود. و والد مرا با حاج شيخ مهدي واعظ و مرا هم به واسطهي پدرم براي منبر رفتن دعوت کرد و سفارش کرد که همهي شما هر شب بايستي متوسل شويد به امام نهم حضرت جوادالائمه عليه و عليهمالسلام و بايد ذکر مصيبت آن حضرت بشود و من چون تازه کار [ صفحه 82] بودم و معلوماتم در منبر کم بود بر من دشوار بود و هر چند گفتند که جهت توسل به امام جواد عليهالسلام هر شب چيست ميگفت اکنون باشد و من در آخر کار به شما خواهم گفت اين بود که ما هر شب توسل به آن بزرگوار ميشديم تا ده شب تمام شد آن گاه شب ديگر ما اهل منبر را براي شام خوردن دعوت نمود آن وقت گفت جهت توسل من در هر ده شب به امام جواد عليهالسلام اين بود که من در روز کشيک و خدمت خود در صحن مطهر به رسم و عادتي که داشتم با دربانان مشغول جاروب کردن صحن کهنه ميشديم و جوي آبي که از صحن ميگذشت و دوطرف آن نهر يک پله پائين مردم از زائر و مجاور لب آن آب مينشستند به جهت وضو ساختن يک روز همان قسمي که مشغول جاروب کردن بوديم. نزديک سقاخانهي اسماعيل طلائي برابر گنبد مطهر ديدم چند نفر از زائرين نشستهاند و مشغول خوردن خربزه ميباشند و تخمهاي خربزه را آن جا ريخته و کثيف کردهاند من اوقاتم تلخ شد و گفتماي آقايان اين جا که جاي خربزه خوردن نيست لااقل ميبايست پوستها و تخمهاي خربزه را در جوي آب بريزيد تا زير پاي کسي نيايد ايشان از سخن من متغير شدند و گفتند مگر اين جا خانهي پدر تست که چنين ميگوئي و دستور ميدهي من نيز عصباني و متغير شدم و با پاي خود بقيهي خربزه و پوستها و تخمها را ميان جوي آب ريختم. ايشان برخاستند و رو به حضرت رضا عليهالسلام نموده گفتند اي امام رضا ما خيال کرديم اين جا خانهي توست که آمديم و اگر ميدانستيم خانهي پدر اين مرد است نميآمديم اين سخن را گفتند و رفتند من هم عقب کار خود رفتم و چون شب شد و خوابيدم در عالم خواب ديدم در ايوان طلا جنجال و غوغائي است نزديک رفتم که بفهمم چه خبر است ديدم آقاي بزرگواري وسط ايوان ايستاده است و يک سه پايهاي در وسط ايوان گذاشته شده چون آن زمان رسم بود که شخص مقصر را به سه پايه ميبستند و شلاق ميزدند. پس آن آقاي بزرگوار فرمود بياوريدش تا اين امر از آن سرور صادر شد مامورين آمدند و مرا گرفتند و نزد سه پايه آوردند و بستند که شلاق بزنند من بسيار متوحش [ صفحه 83] شدم و عرض کردم مگر گناه من چيست و چه تقصير کردهام فرمود مگر صحن خانهي پدر تو بود که زائرين مرا ناراحت کردي و با پا خربزهي ايشان را به جوي آب ريختي خانه خانهي من و زوار هم مهمان منند تو چرا چنين کردي از اين فرمايش آن حضرت چنان حال انفعالي به من روي داد که نميتوانم بيان کنم و مأمورين تا خواستند مرا بزنند من از ترس و وحشت اين طرف و آن طرف نگاه کردم که شايد آشنائي پيدا شود که واسطهي نجات من گردد در آن حال متوجه شدم که يک آقاي جواني پهلوي آن حضرت ايستاده و ديدم آن جوان حال وحشت مرا که ديده به آقا عرض کرد اي پدر اين مقصر را به من به بخشيد تا اين سخن را گفت مرا آزاد کردند آن گاه نگاه کردم نه سه پايهاي ديدم و نه شلاقي پرسيدم اين جوان که بود گفتند اين آقازاده پسر آن حضرت امام جواد است. پس من از خواب که بيدار شدم به فکر آن زائرين افتادم و روزش در جستجوي ايشان بر آمدم و به هر زحمتي بود ايشان را پيدا کردم و بسيار عذرخواهي نمودم و هم ايشان را دعوت کردم و پذيرائي نمودم و از خود راضي کردم حال شما آقايان بدانيد که من آزاده شدهي حضرت جوادم و از اين جهت بود که ده شب متوسل به آن بزرگوار شدم. حقير گويد: و اين ناتوان هم به اين چند بيت در مصيبت آن حضرت توسل ميجويم. کنم چو ياد من از حالت امام جواد شود کباب دل از محنت امام جواد ز زهر معتصم دون چو گشت زار و ملول نگه نداشت کسي حرمت امام جواد نه مونسي نه انيسي نه يار و غمخواري که تا دمي کند او رأفت امام جواد جوان و گوشهي بغداد و شهر پر دشمن فغان ز بيکسي و غربت امام جواد به وقت دادن جان دوستي نبود برش که پرسد از غم و از کربت امام جواد و بدان که نجل جليل مرحوم دربان باشي جناب حاج غلامرضا شهابي که خادم کشيک [ صفحه 84] اول آستان قدي رضوي است اين قضيهي والد خود را به خط خود براي حقير مروج مرقوم فرموده با يک معجزه و کرامتي که براي خودش روي داده بود مفصلا و مختصرش اين است که پسر سه سالهاش در حوض آب افتاده و چون فهميدند و بيرونش آوردند مشرف به مردن بوده و پدر با حال اضطرار توجه به امام هشتم عليهالسلام نموده و به نظر مرحمت آن حضرت از مردن نجات يافته از اين نحوه کرامات هميشه شب و روز از آن حضرت بروز نموده و مينمايد. و اين ضعيف در اين جا خدمت حضرت جواد صلوات الله عليه عرض مينمايد که يا جواد الائمه به حق پدر بزرگوارت همان نحوي که دربارهي مقصر مذکور شفاعت فرمودي دربارهي تقصيرات من نيز نزد خداي رحيم شفاعت فرما تا پروردگار منان مرا به سه پايهي غضب نه بندد و به شلاق نزند و از عذاب و آتش آزاد فرمايد و با شما خانواده محشور سازد.
| |
|
|
 |
آمار و اطلاعات |
|
| |