لغت نامه دهخدا

همان گونه که پیداست، لغت نامه مهم ترین و اساسی ترین اثر دهخدا - حتی مهمترین اثر نویسندگی معاصر است و بیشتر شهرت و احترامی که دهخدا داراست، به خاطر لغت نامه ی اوست. بنا به باور بسیاری، چنین کار بزرگ و چنین سرمایه گذاری عظیمی را برای زبان فارسی، به غیر از دهخدا تنها فردوسی انجام داده بود. تالیف لغت نامه دهخدا تاثیر بزرگی در پایداری و جاودانگی زبان فارسی گذاشت. امروز در ایران به هر کتابخانه ای که برویم از میزان مراجعاتی که به لغت نامه می شود و در جستجوی معنای کلمه یا مطلبی علمی، مجلدات لغت نامه دهخدا را ورق می زنند، می توانیم به راحتی ارزش و اهمیت این کتاب را درک کنیم .

همه لغات فارسی و محلی، نام شهرها و روستاها و کلمات علمی و شاخص، حتی لغات عربی را می توان در لغت نامه دهخدا یافت. در جلوی هر کلمه ، معنای لغوی آن، موارد استعمال ، طرز تلفظ صحیح ، اشعاری در رابطه با آن و بسیاری اطلاعات دیگر درباره لغت قرار دارد. لغت نامه دهخدا هم دایرةالمعارف است و هم کتاب مرجع علوم گوناگون و هم لغت نامه. وجود این کتاب در هر خانه یا کتابخانه یا جای دیگری نعمتی بزرگ محسوب می شود.

لغت نامه ای که دهخدا پنجاه سال، یعنی بیشتر عمر خود را صرف آن کرد، از پایه سه چهار میلیون فیشی بنیان یافته است که دهخدا شب و روز به جمع آوری آنها مشغول بوده است. به گفته خود او و نزدیکانش، وی هیچ روزی از کار فیش برداری برای لغت نامه غافل نشد مگر دو روز به خاطر فوت مادرش و دو روز به خاطر بیماری سختی که داشت.

فکر ایجاد لغت نامه ای جامع که هم معنای تمام لغات فارسی را داشته باشد و هم اطلاعات لازم درباره همه چیز را به خواننده بدهد، از همان زمان که دهخدا در یکی از قرای چهارمحال بختیاری منزوی بود به ذهنش خطور کرده بود. آن طور که آگاهان نوشته اند، وی چند میلیون فیش از روی متون معتبر استادان نظم و نثر فارسی و عربی، لغت نامه های چاپی و خطی، کتب تاریخ و جغرافیا، طب، ریاضی، هندسه، هیات، حکمت، کلام، فقه و ... فراهم آورده بود. البته نقل می کنند که او بیشتر یادداشت ها را از ذهن خود می نوشته است . خود وی در یکی از یادداشتهای پراکنده اش برای لغت نامه می نویسد: «همه لغات فارسی زبانان تا کنون احیا و در جایی جمع آوری نشده و چه بسا لغات زیادی است که در کتب دیگر، خصوصا در اشعار آمده است که ما آنها را در اینجا نقل کرده ایم. ولی از سوی دیگر هزاران لغت فارسی وغیر فارسی در تداول به کار می رود که تاکنون کسی آنها را گرد نیاورده یا اگر گرد آورده به چاپ نرسانیده است. ما بسیاری از این لغات را به تدریج از حافظه، نقل و سپس آنها را الفبایی کرده ایم؛ ولی باید دانست که برای به خاطر آوردن چندین هزار کلمه و الفبایی کردن آن عمر هفت کرکس می باید... و این کار به هیچ فصل و قطعی، بیرون از بیماری صعب چند روزه و دو روز رحلت مادرم - رحمه الله علیها-  تعطیل نشد و به جز اتلاف دقایقی چند برای ضروریات حیات در روز، می توانم گفت که بسیار شبها نیز، در خواب و میان نوم و یقظه در این کار بودم . چه بارها که در شب از بستر برمی خاستم و پلیته می کردم و چیز می نوشتم.»

دهخدا در سال 1324 هجری شمسی میلیونها فیشی را که در تهیه لغت نامه فراهم کرده بود، توسط مجلس شورای ملی به ملت ایران هدیه کرد و مجلس نیز قانونی را تصویب کرد که این میراث عظیم چاپ شود و موسسه ای نیز به نام لغت نامه دهخدا برای مدیریت کار چاپ لغت نامه و ادامه راه دهخدا تاسیس شود. مدتی بعد از تصویب طرح چاپ لغت نامه در مجلس شورای ملی، دهخدا فوت کرد . از آن زمان به بعد کار هماهنگی ومدیریت لغت نامه به وصیت خود دهخدا برعهده دکتر محمد معین گذارده شد. او که خود فردی فرهیخته بود و در ادبیات فارسی تبحر فراوان داشت - و کتاب فرهنگ فارسی شش جلدی معین از آثار گرانبهای اوست - به خوبی از عهده  ادامه این کار خطیر برآمد. پس از فوت دکتر معین نیز این کار به وسیله دکتر سید جعفر شهیدی و دکتر دبیر سیاقی و دیگران دنبال شد و به پایان رسید.

تا زمانی که دهخدا زنده بود چهار هزار و دویست صفحه از لغت نامه تهیه شده بود؛ در حالی که لغت نامه ای که امروز وجود دارد در پنجاه جلد و بیست و شش هزار صفحه به چاپ رسیده است. هم چنین به تازگی سی.دی لغت نامه دهخدا نیز توسط موسسه دهخدا که زیرمجموعه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است، تولید و عرضه شده است.

به علت ارزش فرهنگی و علمی لغت نامه و نقش خطیر آن در زبان فارسی، از تولید و عرضه سی.دی یا کتاب لغت نامه دهخدا توسط شرکت ها و اداره های دیگر جلوگیری می شود. همچنین به تازگی مجلس در حال بررسی این طرح است که کتاب لغت نامه را از قانون حقوق مصنفان مجزا نگه دارد؛ زیرا بر اساس این قانون، هر کتابی پس از گذشتن سی سال از زمان چاپش، قابل چاپ شدن توسط هر چاپخانه ای است. اما به خاطر وضعیت خاص لغت نامه دهخدا قرار است قانونی تصویب شود که بر اساس آن به جز موسسه دهخدا، هیچ موسسه دیگری نتواند دست به تولید و توزیع کتاب یا سی. دی لغت نامه دهخدا بزند.



نوشته شده در تاريخ شنبه 9 آبان 1388  ساعت 2:59 PM | نظرات (0)

ادبیات معاصر در ظهور و سقوط سلسله پهلوي

وضع آشفته مالي، نفوذ خارجيان در همه امور حتي گمركات، آغاز شدن جنگ جهاني اول و قرار گرفتن ايران در ميان دو طرف جنگ و سبب شد كه رضاخان مير پنج در 1299ه دست به كودتا زد و در 1302ش رئيس الوزرا شد. احمد شاه به اروپا رفت. در 1304ش مجلس احمد شاه را خلع و حكومت موقت اعلام كرد. رضاخان در 1305ش تاجگذاري كرد و خود را رضاشاه خواند. در 1320ش ايران به وسيله قواي روس و انگليس اشغال شد رضا شاه استعفا كرد و به جزيره موريس تبعيد شد ودر 1323ش در همانجا درگذشت. پسر او محمدرضاشاه در 1320 ه به سلطنت رسيد. قيام مردم در 1357 سبب شد كه شاه فرار كرد و در روز 22 بهمن 1357 انقلاب بزرگ اسلامي ايران به پيروزي بزرگ دست يافت.

اوضاع اجتماعي و ادبي ايران در دوره پهلوي:

رضاشاه در ابتداي سلطنت كارهايي انجام داد. به ايجاد ارتش منظم پرداخت، لباسها را متحدالشكل كرد، امتياز نفت دارسي را ملقي ساخت، راه آهن سراسري كشيد در همه دوره رضاشاه شهرباني در همه روزنامه ها مستقيماً و كاملاً دخالت داشت. مديران جرايد درآن عصر سختي هاي فراوان كشيدند. فّرخي يزدي درزندان جان سپرد. از 1316 فشار بر روزنامه ها بيشترشد. در 1320ش با انتشارخبر ورود متفـّقين، آن ارتش منظم بدون مقاومت فرو پاشيد. آرامشي كه بر اثر خفقان پليسي پديد آمده بود، بهم خورد. ياغياني سر برآوردند. درآذربايجان حكومتي برپاشد.با شروع جنگ جهاني امريكا وارد صحنه شد وتوازن سياست خارجي را بر هم زد. در دوره محمدرضا هم به دلايل واهي فعاليـّت هاي خشونت بار زيادتر شد. در پانزده خرداد 1342 مردم تهران به دنبال سخنراني آتشين امام خميني در عصر عاشورا قيامي شكوهمند كردند. شهرهاي ديگر به دنبال تهران قيام كردند. خفقان بيشتر شد. براي كنترل دانشگاهها گارد دانشگاه به وجود آمد. بسياري از رجال سياسي و روحانيان مبارز زنداني شدندو فعاليت هاي شبه فرهنگي آغاز شد. در 1354 ش تاريخ شاهنشاهي مبناي تاريخ اعلام شد. از 1356 مبارزات مردمي كه از 1342 آغاز شده بود، كاملتر شد. نهضتي كه امام خميني در 1341 آغاز كرده بود، در 1357 به نتيجه نهايي رسيد و سلسله پهلوي به تاريخ پيوست. نثر فارسي پيش و پس از مشروطه با آثار چهار تن به سادگي گراييد. زين العابدين مراغه اي از حيث تازگي موضوع و سادگي زبان كه سياحتنامه ابراهيم بيگ به كاربرد، طالبوف از لحاظ دستيابي به زبان ساده و مسائل تربيتي كه براي اولين بار در ايران مطرح كرد، دهخدا كه با قلم شيرين و طنز گزنده خودكه در چرند و پرند بازتاب داد، و سيد محمدعلي جمال زاده با انتخاب نوع داستان كوتاه و زبان عاميانه يي كه پر از ضرب المثل و اصطلاحات مردمي بود، در ساده شدن نثر فارسي سهم عمده دارند. سادگي سبب شد كه كتاب و كتاب خواني كه قبلاً در اختصاص خواصّ بود، در ميان عوام رواج يابد. نمايشنامه رايج شد و اما شعر بعد از مشروطيـّت دو جريان مختلف يافت و در دو مسير جداگانه به پيش رفت: شعر سنـّت گرا و شعر نو گرا. شعر سنـّت گرا شعري بود كه ازنظر قالب با گذشته فرقي نداشت. قالب قصيده،غزل، قطعه و رباعي و را برگزيده بود، اما موضوع آن حرف هاي تازه بود كه در گذشته در شعر فارسي يافت نمي شد. چهارپاره در قرن اخير معمول شده است. اما شعر نوگرا شعري است كه هم قالب، هم محتواي آن و هم بافت زبان و نحوه بيان و هم ديد و ساخت خاص با شعر سنـّت گرا متفاوت است. بنيان گذار اين شيوه "نيما" است. بعد از 1357 بر اثر انقلاب و جنگ تحميلي سبب شد كه در شعر موضوعهاي ديني، مدح بزرگان اسلام، شهادت و ايثار مورد توجـّه شاعران قرار گيرد. در دوره جمهوري اسلامي ايران قالب مثنوي با اقبال بيشتر روبرو شد. غزل هم قالبي است كه در اين دوره رواج پيدا كرد. اما غزل اين دوره چنان است كه ابيات آت ارتباط منطقي با هم دارند و فضاي آن ديني و حماسي است و به فرهنگ تشيع تكيه دارد.

گويندگان اين عصر:

(توضيح: سخن گفتن در باره همه شاعران اين عصر در گنجايش اين اوراق نيست. تنها به زندگي چند تن به اختصار اشاره خواهد شد)

1: بهار:  محمد تقي ملك الشعراي بهار، فرزند صبوري شاعر در 1304ه.ق. در شهر مشهد به دنيا آمد. لقب ملك الشعرا را مظفرالدين شاه پس از وفات پدر به وي داده بود. ادب فارسي را نزد پدر و محضراديب نيشابوري آموخت. بهار در مشهد به انتشار روزنامه نوبهار و بعد از آن تازه بهار اقدام كرد كه هر دو توقيف شد. بهار به آزادي خواهان پيوست و شعر خود را وقف ستايش از آزادي كرد. به نمايندگي مجلس برگزيده شد. جمعيتي به نام دانشكده تشكيل داد و مجله يي به نام دانشكده منتشر كرد كه يك سال بيش دوام نياورد. چند بار نماينده شد. سرانجام در ارديبهشت 1330ش در تهران درگذشت. بهار علاوه برديوان دو جلدي، كتابي به نام سبك شناسي در تحول نثر فارسي در سه جلد تدوين كرد، تاريخ احزاب سياسي را نوشت. تاريخ سيستان، مجمل التواريخ والقصص و تاريخ بلعمي را تصحيح كرد. مجموعه مقالات او در دو جلد به نام بهار و ادب فارسي جمع شده است. بهار قصيده سراست واز شعر قديم پيروي مي كند. بهار از يك سو شيفته شعر قديم است و از سوي ديگر از تحول زمان بي خبي نيست. او از حيث رواني و هماهنگي ميان مصراعهاي بلند و كوتاه بسيار جالب است. شور حماسي او قصايدش راباشكوه كرده است. اما سردي حرمان و نوميدي هم درقصايد او بي اثر نيست. بهار توانسته است الفاظ عاميانه و ساده را در ميان لغات و تركيبات جا افتاده و كهنه سبك خراساني و عراقي وارد كند. در مثنويهايش لحن بيان نظامي و سنايي و جامي جلوه گر است، امـّا تازگي خاصّي هم درآنهاهست.

2: عارف: ابوالقاسم عارف در 1300ه يا اندكي پيشتر در قزوين زاده شد. پس از تحصيل مقدمات در بحبوحه انقلاب مشروطيـّت به تهران رفت. از آنجا به استانبول سفر كرد و به سرودن تصنيف و شعر پرداخت. آخرين پنج سال عمر خود را در همدان به عزلت گذرانيد و در 52 سالگي در 1312ش درآنجا درگذشت و در كنار آرامگاه ابن سينا به خاك سپرده شد. عارف براي اشعارش ارزشي قائل نبود. به گردآوري آنها نپرداخت. عارف شعر را وسيله يي براي بيان افكار و تهييج مردم مي دانست. ويژگي عمده شعر عارف بدبيني وغم و اندوه است. بعضي اشعار او روي هم رفته روان و سليس است.

3: ايرج: نوه پسري فتحعلي شاه در 1291ه.ق. درتبريز زاده شد. عربي و فارسي را در تبريز آموخت در دارالفنون تبريز كه شعبه تهران بود، زبان فرانسه را فرا گرفت. با قوام السلطنه به اروپا رفت. مدتي مترجم مستشاران بلژيكي بود. آخرين سالهاي حيات را در فقر گذرانيد و در 1304ش بر اثر سكته قلبي درگذشت و در گورستان ظهيرالدوله به خاك سپرده شد. اثر ايرج ديوان اوست كه كمتر از چهار هزار بيت دارد. شعرش ساده و روان است. ايرج درنثر هم كار كرده، نامه هايي از او در دست است كه مهارت او را نشان مي دهد.

4: عشقي: سيد محمد رضا معروف به عشقي در 1312ه.ق. در همدان به دنيا آمد. زبان فارسي و فرانسه را آموخت. در تهران نيش قلم خود را متوجه وثوق الدوله نخست وزير ايران كرد كه قرارداد 1919 را منعقد كرده بود. عشقي آثار منظوم و منثور دارد. اپراي رستاخيز شهرياران ايران تصّوري خيالي از عظمت ايران باستان است، سه تابلوي مريم يكي ديگراز منظومه هاي اوست. عشقي در 1303 ش در خانه خود به دست دو نفر ترور شد و ظهر همان روز در بيمارستان شهرباني درگذشت.

5: فرخّي يزدي: محمد فرزند ابراهيم متخلّص به فرخّي در 1306ه.ق. در يزد به دنيا آمد. تا پانزده سالگي در مدرسه انگليسي هاي تهران تحصيل كرد و فارسي و مقدمات عربي را آموخت. در جواني به آزادي خواهان پيوست. به مناسبت شعري كه در ستايش آزادي گفته بود، به دستور حاكم يزد لبهايش را دوختند. به نمايندگي مجلس انتخاب شد ودست به خودكشي زد. در 1318ش درزندان به طرز فجيعي كشته شد. فرخّي در غزل سياسي سرآمد همه معاصران خويش است. اين مضمون در اشعار او زياد است كه انسان يا نبايد از آزادي سخن به ميان آورد يا از جان نبايد انديشه كند.

6: پروين: دختر يوسف اعتصامي در 1285ه.ش. در تبريز به دنيا آمد. او يكي از مناديان محبـّت و مردي و تقوي در عصر حاضر است. از پروين سه نوع شعر باقي مانده: قصايد كوتاه و بلند، قطعات و مثنويها. قزويني مي گويد از قصايد ناصرخسرو پايين تر نيست. هنر پروين در آن است كه از همه چيز سخن گفته است. او در 1320ش بر اثر ابتلا به بيماري حصبه درگذشت و در قم در كنار پدر به خاك سپرده شد.

 

7: نيما: علي اسفندياري متخلّص به نيما يوشيج فرزند ابراهيم نوري، اعظام السلطنه، در سال 1315ه.ق. برابر 1274ش در روستاي يوش از توابع نور مازندران به دنيا آمد. در كودكي تا پانزده سالگي در ميان چادرنشينان و قبايل كوه نشين زندگي كرد. اين نوع زندگي در افسانه به روشني ديده مي شود.بعد به تهران آمد و در مدرسه سن لوئي ادبيات و زبان فارسي و نقـّاشي آموخت. نظام وفا از شاعران سنـّت گرا او را به شعر و شاعري تشويق كرد. آشنا شدن او با زبان فرانسه او را با قلمرو شعر جديد هم آشنا كرد. در سال 1300ش نام خود را به نيما يوشيج تغيير داد. نيما نام يكي از سپهبدان طبرستان بود و يوش هم نام زادگاه اوست. سلسله مقالاتي به نام ارزش احساسات فراهم كرد. نيما در افسانه كه در بحر رمل(فاعلاتن فعولن فعولن) است، نخستين انحراف خود از اسلوب انديشه و بيان ديرينه شعر هزارساله نشان مي دهد. برخي از سنـّت گرايان به او تاختند و شيوه او را ناشي از ناتواني گوينده آن وانمود كردند. او از پاي ننشست. راه هاي تازه يي در وزن و قافيه جستجو كرد و تصرفاتي درآنها به عمل آورد. وي تساوي افاعيل عروضي را به كنار نهاد و با كوتاه و بلند كردن مصراعها با حفظ اركان عروضي و همچنين آزادي در انتخاب موارد قافيه راهي تازه در شعر پيشنهاد كرد. نيما در 1338ش بر اثر ذات الريه درگذشت. آثار نيما عبارتند از افسانه، خانواده سرباز، ماخ اولا، مانلي و از آثار منثور او مي توان از حرفهاي همسايه، ارزش احساسات و پنج مقاله ديگرنام برد.

8: شهريار: سيـّد محمد حسين متخلّص به شهريار در 1283ش در تبريز به دنيا آمد. در مكتب ده و پيش پدر مقدمات راآموخت. در 1300ه به تهران آمد و در دارالفنون به تحصيل پرداخت. به دانشكده پزشكي رفت و چند سال طّب خواند. در ادارات مختلف خدمت كرد. در 1315 به بانك كشاورزي منتقل شد. نخستين اشعار شهريار از 1310 منتشرشده. او مايه شعر را تأثير و ارتعاش لطيفي مي داند كه بدون اراده بر روي اعصاب انسان نقش مي بندد. مي گويد: علم بديع ساخته شعر است، نه شعر ساخته بديع. مي توان گفت كه اكثراشعار شهريار به مناسبت حال و مقال سروده شده، شهريار در انتخاب قوالب شعر بسيار قوي است. كلمات زيبا و قافيه هاي سنگين را با چالاكي برمي گزيند. اشعار عمده شهريار به فارسي است، اما از سرودن شعر آذربايجاني هم غافل نبوده است. حيدر بابا سلام از اشعارمعروف آذربايجاني اوست. شهريار به شيوه نيمايي هم شعر سروده است. اي واي مادرم، پيام به انيشتين و نقـّاش عزيز ازسروده هاي نيمايي است. شهريار خطّي زيبا داشت. مردي متديـّن و دوستدار اهل بيت رسول اكرم(ص) بود. شهريار در 1367ش درگذشت و در مقبره الشعراي محله سرخاب تبريز به خاك سپرده شد.

9: اخوان ثالث: مهدي اخوان ثالث يا به اختصار م.اميد در 1307ه.ش در مشهد به دنيا آمد. اخوان تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در مشهد به پايان رسانيد و از هنرستان صنعتي فارغ التحصيل شد. اوّلين سروده او در زمينه يكتا پرستي و توحيد بود، كتاب مسالم المحسنين عبدالرحيم طالبوف جايزه آن بود. در انجمن ادبي خراسان عضو شدو تخلّص "اميد" را يكي از شاعران خراسان براي او انتخاب كرده است. اخوان با آنكه در سرودن شعر به شيوه كهن استاد بود و در بيشتر قوالب آن نوع اشعار استادانه دارد، در شعر نيمايي هم از سرشناسان شعرمعاصر است. اخوان مي كوشيد پيوند ميان شعر نيمايي و شعركهن را نشان دهد. دو كتاب بدعتها و بدايع نيما يوشيج و عطا ولقاي نيما يوشيج كوششي در اين زمينه بود. آنچه زبان اخوان را از شيوه ديگر نوپردازان جدا مي كند، زبان استوار و حماسي اوست. مجموعه اشعار اخوان عبارتند از: ارغنون، زمستان، آخر شاهنامه، از دين اوستا، در حياط كوچك پاييز در زندان، زندگي مي گويد، و اكثر آثار منظوم او مقدمه ها و موخره هايي به نثر شيوا دارند. اخوان در شهريور 1369 در تهران درگذشت، جنازه اش به طوس حمل شد و در محوطه آرامگاه فردوسي به خاك سپرده شد.

10: سهراب سپهري: در 1307 ش در كاشان به دنيا آمد. پس از دوره دانشسراي مقدماتي معلّم شد. ديپلم گرفت و به دانشكده هنرهاي زيباي تهران رفت. پس از پايان تحصيل كارگاه نقاشي داير كرد. مـّدتي به هند و اروپا و ژاپن رفت. در سال 1358ش براي معالجه سرطان خون به انگلستان رفت. در 1359 در بيمارستان پارس تهران درگذشت. جنازه اش را در صحن امامزاده سلطان علي در قريه مشهد اردهال كاشان به خاك سپردند. سپهري نقّاش بود. شعر هم مي گفت. سپهري جهان را به چشم و رنگ ديگري مي بيند. شعرش طّراحي لحظه هاي شاعرانه است ونقّاشي اش سرشار از شعر. آثار او در هشت كتاب گردآمده است.

نويسندگان اين دوره:

1: محمد قزويني: علامه محمد بن عبدالوهاب قزويني در 1294ه.ق درتهران به دنيا آمد. نزد استاداني چون شيخ فضل الله نوري وحاج ميرزا حسن آشتياني دانش آموخت و غالباً از محضر حاج شيخ هادي نجم آبادي، اديب پيشاوري و محمد حسين فروغي استفاده كرد. احمد برادر قزويني كه مقيم لندن بود از برادر خواست كه براي استفاده از نسخ خطّي به اروپا برود. قزويني در 26 سالگي به اروپا رفت و سي وشش ماند. ادوارد براون، قزويني را به تصحيح جهانگشاي جويني دعوت كرد. مدتي در پاريس به سر برد. در 1318ش به ايران آمد ودر 1328ش در تهران وفات يافت. قزويني وسعت علمي شرقي رابا روح تحقيق غربي در خود جمع كرده بود. بسيار مي خواند و كم مي نوشت. در تحقيق وسواس داشت. گاهي روزها و ماهها براي يافتن صورت صحيح كلمه يي همه مآخذ رازير و رو مي كرد. علاوه بر تصحيح ديوان حافظ، چهار مقاله نظامي عروضي، مرزبان نامه، تاريخ جهانگشاي جويني و متن هاي ديگر، ده جلد يادداشت دارد كه حاوي نكات تاريخي، جغرافيايي و ادبي است.

2: بديع الزمان فروزانفر: در 1322ه.ق. در بشرويه از توابع طبس در خانواده يي از اهل علم به دنيا آمد. علوم قديميه را درزادگاهش آموخت، در 1338 به مشهد رفت واز محضر اديب نيشابوري ادب و منطق آموخت. در 1303ش به تهران آمد. با بسياري از دانشمندان تهران از جمله محمد قزويني مأنوس بود. در دانشكده معقول و منقول (الهيـّات) به تدريس تاريخ ادبيات فارسي و تصّوف مشغول شد. سفرهاي متعدد به كشورهاي اسلامي، انگليس و امريكا كردو سرانجام در اريبهشت 1349 در 68 سالگي در تهران به سكته قلبي درگذشت. فروزانفر دانشمندي نكته سنج و محقّقي بزرگ بود. در معارف اسلامي اطلاعات بسيار وسيع داشت. بدون آشنايي با فرهنگ و ادب اروپايي توانست از شيوه نقد قدما چيزي موافق نيازهاي عصر خويش پديد آورد. سالهاي آخر عمر خود را صرف تحقيق در آثار مولانا جلال الدين كرد. علاوه بر تأليف رساله يي در باره مولانا و اطرافيان او، كليـّات شمس را تصحيح كرد، معارف سلطان العلما پدر مولانا و فيه ما فيه مولانا را تصحيح كرد. شرح مثنوي را آغاز كرده بود كه متأسفانه ناتمام ماند. دنباله كار ايشان را آقاي دكتر سيـّد جعفر شهيدي به پايان رساندند. سخن و سخنوران، مآخذ قصص و تمثيلات مثنوي، احاديث مثنوي، احوال و تحليل آثار فريدالدين عطّار و از ديگر آثار مرحوم فروزانفر است.

3: دهخدا: عـّلامه علي اكبر دهخدا در حدود 1297ه.ق. در تهران به دنيا آمد. دهخدا ده ساله بود كه پدرش درگذشت. درآن زمان شيخ غلامحسين بروجردي به تربيت دهخدا تعيين شد. به مدرسه عالي علوم سياسي رفت. به تحصيل زبان فرانسه پرداخت. مـّدتي به اروپا رفت. بازگشت او با آغاز مشروطيـّت مقارن بود. دهخدا در روزنامه صوراسرافيل، جالب ترين و نيشدارترين مقالاتش را به نام چرند و پرند مي نوشت. سبك نگارش اين مقاله ها در زبان فارسي بي سابقه بود. پس از به توپ بسته شدن مجلس به وسيله محمد علي شاه، آزادي خواهان هريك به جايي رفتندو دهخدا به اروپا رفت. پس از خلع محمد علي شاه به نمايندگي مجلس انتخاب شد. پس از پايان جنگ جهاني اوّل از كارهاي سياسي كناره گيري كرد و به نوشتن و تحقيق پرداخت. و در 7 اسفند 1334 ش در تهران وفات يافت و در ابن بابويه به خاك سپرده شد. از دهخدا آثار زيادي به صورت ترجمه، تصحيح و تأليف بر جاي مانده است. مهم ترين اثر او لغت نامه است كه مفصّل ترين فرهنگ فارسي است. امثال و حكم در چهار جلد، ترجمه روح القوانين كه تاكنون چاپ نشده است و دهخدا ديواني هم دارد. امـّا مقام دهخدا در نثر بسيار والاست. او باهوش ترين و دقيق ترين طنز نويس زمان خود بود. از هر حادثه اي بهانه يي ساخته تا برخودكامگي بتازد. او در اين مقالات ضمن نشان دادن جهات تاريك زندگي، هرگز جهت روشن و اميد بخش حيات را فراموش نمي كند. نثر امروزي فارسي دنباله رو نثر دهخدا است.

4: سيـّد محمد علي جمال زاده: سيـّد محمد علي پسر سيـّد جمال واعظ خطيب مشهور دوره مشروطيـّت در 1270ش در اصفهان به دنيا آمد. در جواني به بيروت رفت و پس از فراغ از تحصيل روانه سويس و سپس برلين شد. در آنجابا مرحوم علامه قزويني، كاظم زاده ايرانمهر و ابراهيم پورداود آشنا شد. با هم انجمني تشكيل دادند. درآن انجمن بود كه جمالزاده "فارسي شكر است" را خواند كه همه از جمله مرحوم قزويني پسنديدندو طرز جديدي در نثر فارسي آغاز شد. وي در سال 1309ش به ژنو رفت و در دفتر بين المللي كار مشغول شد. در دوره رضاشاه تقريباً بيست سال خاموشي گزيد. از 1320ش دوباره حيات ادبي خود را شروع كرد. امـّا هيچ يك از آثار او مانند يكي بوديكي نبود -كه فارسي شكر است هم درآن كتاب بود- گل نكرد. جمال زاده آثار زيادي دارد. معروف ترين آنها عبارتند از: يكي بوديكي نبود، دارالمجانين، قلتشن ديوان، راه آب نامه، سروته يك كرباس، آسمان و ريسمان و جمال زاده در 1376ش در ژنو درگذشت.

 

5: صادق هدايت: صادق هدايت در 1281ش در خانواده رضاقلي خان هدايت، اديب معروف دوره ناصرالدين شاه به دنيا آمد خيلي زود از خانواده خود بريد و با خدمت دولتي و درآمد ناچيز زندگي مستقلّي آغاز كرد. در 1304ش دوره متوسـّطه را در دارالفنون و مدرسه سن لوئي به پايان رسانيد. به بلژيك اعزام شد. و در رشته راه و ساختمان به تحصيل پرداخت. سال بعد به پاريس رفت و در رشته معماري ثبت نام كرد، امـّا به سير و سياحت پرداخت. در 1309 به تهران بازگشت و تحصيل را ناتمام گذاشت. همراه مجتبي مينوي، بزرگ علوي و مسعود فرزاد گروه چهار نفري به نام "ربعه" تشكيل داد. يك سال به هندوستان رفت. در بمبئي به آموختن زبان پهلوي پرداخت و در همانجا اردشير بابكان و شكند گمانيك ويچار(گزارش گمان شكن) را به فارسي درآورد. بوف كور را تمام كرد. در 1329 ظاهراً براي معالجه به پاريس رفت و در فروردين 1330 در پانسيون خودبا باز كردن شير گاز خودكشي كرد و در گورستان پرلاشز به خاك سپرده شد. هدايت يكي از پركارترين نويسندگان فارسي معاصر است. در داستان نويسي معاصر ايران مقامي دارد. برخي از آثار او به چندزبان خارجي ترجمه شده است. هدايت به زبان فرانسه مسلّط بود و چند اثر خود را به اين زبان نوشته است. بزرگ ترين خصوصّيت نوشته هاي هدايت، روح يأس و بدبيني است. تخيـّل در بسياري از آثار او،  مخصوصاً بوف كور بسيار وسيع است. واقع گرايي صادقانه هدايت، بزرگ ترين خدمت او به ادبيـّات معاصر ايران است. تأثير هدايت در نويسندگان جواني كه پس از او آمده اند، غير قابل انكار است. آثار هدايت در هجده كتاب جمع شده است: سه قطره خون، بوف كور، وغ وغ ساهاب، حاجي آقا، مجموعه نوشته هاي پراكنده در شمار آن هجده كتاب است.


        يكي از نامه هاي صادق هدايت به برادرش
عيسي


6: جلال آل احمد: آل احمد در 1302 در خانواده يي روحاني در تهران به دنيا آمد.پس از به پايان رساندن تحصيلات ابتدايي، پدر او را به كار و كسب در بازار واداشت. پنهان از پدر دبيرستان را تمام كرد و به دانشكده ادبيات رفت و شغل معلّمي را برگزيد. مـّدتي به فعاليت سياسي پرداخت. در همين سالها چند داستان و مقاله نوشت و كتابهايي را از زبان فرانسه به فارسي ترجمه كرد. به بسياري از شهرها و روستاها رفت و در باره آداب و رسوم مردم به تحقيق پرداخت. غرب زدگي را نوشت. به بعضي كشورها سفر كرد و سفرنامه هايي نوشت. دو شماره از كيهان ماه را با همكاري همسرش خانم سيمين دانشور منتشر كرد. آل احمد در زمينه هاي گوناگون به نويسندگي پرداخته است. داستانهاي كوتاه و بلند و نقد ادبي نوشته است. سبكي خاص دارد، نثر او ساده و نزديك به زبان گفتاري است. كنايه و طنز زياد به كار مي برد. تكيه كلامهاي خاصي دارد كه آنها را زياد تكرار مي كند. آل احمد در بيشتر نوشته هايش از نابساماني كشور و فساد حكومت آن دوره انتقاد مي كرد و بدين سبب از انتشار بعضي آثارش جلوگيري مي شد. خانم سيمين دانشور، نثر همسر خود را نثري"حسـّاس، صريح، دقيق، تيزبين، خشمگين، افراطي، منّزه طلب، حادثه طلب و تلگرافي توصيف كرده است. نثري پويا كه به تدريج رايج شد و در بسياري از نويسندگان جوان تأثير گذاشت. آل احمد در 1345 در اسالم گيلان درگذشت. آثار معروف او عبارتند از: مدير مدرسه، ديدوبازديد، نون و القلم، خسي در ميقات، درخدمت و خيانت روشنفكران و

لابد خوانندگان منتظرند كه از نويسندگان و محققان اين دوره، مثلاً از محمدعلي فروغي، احمد بهمنيار، عباس اقبال آشتياني، مجتبي مينوي، جلال الدين همايي، محسن هشترودي، بزرگ علوي، صادق چوبك، عبدالحسين زرين كوب، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، نادرنادرپور، محمد معين، اميرحسين آريان پور، يحيي آرين پور و بسياري ديگر ولو به اختصار مطالبي بخوانند و از مترجمان نامور چون محمد قاضي، احمد آرام، كاظم انصاري و اطلاعي كسب كنند، انشاءالله رساله يي ديگر در اين باره تدوين خواهد شد.



نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 9 مهر 1388  ساعت 10:11 PM | نظرات (0)

ادبيات معاصر

قاجاريه:

با مرگ كريم خان اوضاع آشفته شد. لطفعلي خان نوة برادر كريم خان بر اوضاع مسلّط شد اما به زودي به دست آغامحمد خان نابينا شدو به قتل رسيد. آغامحمدخان كه مردي سفاك بود بر همه غلبه كرد و شهر كوچك تهران را به پايتختي برگزيد و پس از مدتّي به قتل رسيد. برادرزاده اش به نام باباخان با نام فتحعلي شاه برتخت نشست. در زمان او جنگ ايران و روس درگرفت. عباس ميرزا پسر فتحعلي شاه به رغم كوششهايش كاري از پيش نبرد. طي قرارداد تركمان چاي بخش عظيمي از پيكرة ايران جدا شد. پس از فتحعلي شاه، محمد شاه پسرعباس ميرزا به سلطنت رسيد. وزير خود قائم مقام را كه مردي كاردان بود،كشت. حاجي ميرزا آقاسي كه مردي عاري از علوم جديد بود، صدر اعظم شد. محمد شاه پس از چهارده سال كشوري فقير و نا امن بر جاي گذاشت و به بيماري درگذشت. پسر شانزده ساله اش ناصرالدين شاه بر تخت نشست. حاجي ميرزاآقاسي رابركناركرد و ميرزاتقي خان اميركبير را به صدارت برگزيد. امـّا دشمنان كار خود را كردند و سبب شدند كه ناصرالدين شاه دستور قتل آن مرد مصلح را صادر كند. به تحريك انگلستان و اعلام جنگ آن كشور به ايران سبب شد كه دولت ايران استقلال افغانستان را به رسميت بشناسد. ناصرالدين شاه در 1313ه در حضرت عبدالعظيم به دست ميرزا رضاي كرماني به قتل رسيد. پسر پيرو بيمارش مظفرالدين شاه بر تخت نشست. بر اثر پافشاري مردم سرانجام مظفرالدين شاه در 1324ه فرمان مشروطيت را امضا كرد و در همان سال درگذشت. پسرش محمدعلي شاه كه مردي مستبد و بي رحم بود پادشاه شد. بامجلس مخالفت كرد و آن را به توپ بست. چون ستم از حد گذشت، مردم به پا خاستند. مردم تبريز پيشگام بودند. سرانجام محمدعلي شاه به سفارت روس پناهنده شد و پسر دوازده ساله اش احمد شاه به سلطنت رسيد. در سال 1330ه روسها حرم حضرت امام رضا(ع) را به توپ بستند و اموال حرم را غارت كردند. احمدشاه تقريباً در اروپا زندگي مي كردو قحطي و بيماري همه جا را گرفته بود. براثر كودتاي 1299ه رضاخان رئيس تيپ قزاق شمال، سلسله قاجاريه منقرض شد.

اوضاع اجتماعي و ادبي در دوره قاجاريه:

در مـّدت صدوسي و سه سال سلطنت قاجاريـّه هفت پادشاه سلطنت كردند. قتل قائم مقام و ميرزا تقي خان اميركبير كه هر دو مرداني لايق و اصلاحگر بودند از كارهاي شوم و ننگين اين سلسله است. در اين صدوسي و سه سال تحولاتي عظيم روي داده كه پرداختن به همه آنها در حـّد اين رساله نيست. به كارهايي كه به نحوي جنبه فرهنگي دارد، اشاره مي كنيم:

1- تأسيس مدرسه دارالفنون. 2- انتشار روزنامه و كتاب. 3- اعزام دانشجو به خارج. 4- حذف القاب و تعارفات بي معني. 5- رواج زبانهاي خارجي. 6- استخدام معلمان و استادان خارجي. 7- تعليم فنون نظامي و پزشكي. 8- ساختن اسلحه و نظام بخشيدن به نظام و لشكر. 9- محدود كردن نفوذ سفيران خارجي. 10- زيبا سازي شهر تهران. 11- اجباري كردن نظافت حمامها .

 در فاصله مرگ كريم خان (1193ه) و مرگ فتحعلي شاه(1250ه) كه پنجاه و هفت سال است، جهان با دو انقلاب روبرو شد، انقلاب صنعتي در انگلستان در ساختار اقتصادي ايجاد كرد و انقلاب فرانسه (در 1789ه) اين دو انقلاب در جهان موثر شد. ايران هم بي نصيب نماند. مظاهر تمدن غربي وارد ايران شد. بيمارستان و چاپخانه داير گرديد، انتشار روزنامه از اقدامات مهم بود. در لباس پوشيدن تغييراتي پديد آمد، اداره پليس داير گرديد. خلاصه مردم عليه فساد  به پا خاستند. در نظم و نثر هم تحـّولي ايجاد شد. ترجمه آثار ادبي اروپايي سبب شد كه نويسندگان و شاعران با طرز فكر، نوع برداشت و قالب هاي فرنگي آشنا شوند. كاربرد كلمه آزادي كه مترادف دموكراسي غربي است با مشروطه آغاز شد. نثر ساده شد. نوشته هاي آخوند زاده، طالبوف تبريزي، زين العابدين مراغه يي و مخصوصاً چرندو پرند مرحوم دهخدا نمونه هاي نثر ساده فارسي است.

شاعران دوره قاجاريـّه

در اين دوره فتحعلي خان صبا ملك الشعراي دربار فتحعلي شاه شهرت دارد. وي علاوه بر ديوان، شاهنشاه نامه بر وزن شاهنامه دارد كه چهل هزار بيت است. خداوند نامه در معجزات حضرت رسول(ص) و عبرت نامه از مثنويهاي ديگر اوست. آنچه صبا در باره فتحعلي شاه گفته است، هرگز با واقعيت منطبق نيست. صبا در 1283ه در تهران درگذشت. فروغي بسطامي از بهترين غزل سرايان اين دوره است. سوز و گداز و رواني و شيوه بيان سبب شهرت اوست. وي در 1274ه وفات كرده است. سروش اصفهاني هم از شاعران عصر قاجار است. از كارهاي او انتخاب وسرودن اشعاري براي ترجمه هزارويك شب است كه ميرزا عبداللطيف به امر بهمن ميرزا فرمانفرماي آذربايجان انجام داد. سروش در 1285ه در گذشته است. قاآني از شاعراني است كه با عربي وتركي آشنا بود و اولين شاعر فارسي است كه زبان فرانسه و تا اندازه يي انگليسي مي دانست. قاآني به تقليد از گلستان كتابي به نام پريشان تأليف كرده است. سال وفات او 1270ه است. يغماي جندقي درگذشته 1276ه از شاعراني است كه در قالب مرثيه سروده است منشأ سروده هاي دوره مشروطيت همين مرثيه هاست.

 

نويسندگان دوره قاجاريـّه

فرهاد ميرزا معتمد الدوله پسر عباس ميرزا و عموي ناصرالدين شاه از مردان عالم اين عهد است. منشآت دارد و هدايه الّسبيل سفرنامه حج اوست. ترجمه هايي هم دارد. حسنعلي خان امير نظام گروسي هم از مردان با كفايت دوره قاجار است. او هم منشآتي دارد. محمد حسن خان اعتماد در گذشته 1313ه كتابهاي متعددي فراهم كرده است. مرآت البلدان ناصري كتابي در جغرافياست، مطلع الشمس در سه جلد در باره رجال و اماكن خراسان است. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه خاطرات روزانه پانزده سال آخر عمر اوست. ترجمه هايي هم داردو مدتي هم مدير روزنامه هاي مختلف بوده است. ميرزا حبيب اصفهاني شاعر ونويسنده است. او را آزردند به استانبول رفت و به عضويت انجمن معارف عثماني در آمد. اولين بار كلمه دستور را براي صرف و نحو فارسي او به كار برد. در 1313 ه در بروسه(بورسا) درگذشت. داستان حاجي باباي اصفهاني از جيمز موريه را به فارسي ترجمه كرده است تصحيح ديوان ابواسحاق اطعمه و ديوان البسه از نظام قاري شيرازي را انجام داده است.

سيد جمال الدين اسدآبادي: محمدبن صفدرحسيني معروف به سيد جمال الدين اسدآبادي يا اسعدآبادي و افغاني از چهره هاي بسيار معروف اين عهد در عالم اسلام است. برخي او را فيلسوف، نويسنده، خطيب و روزنامه نگار خوانده اند. دوستدارانش او را اسلام شناس بزرگ مي دانند كه مي خواست بين كشورهاي اسلامي وحدت ايجاد كند. سيد جمال نفوذ كلام داشت. شنوندگانش را مجذوب مي كردو به هركشور اسلامي كه مي رفت باعث نهضت و انقلاب سياسي و ادبي مي شدو سيد درنوشتن عربي بسيار زبردست بود. رساله نيچريه از آثار فارسي اوست كه لغات مترادف درآن زياد است. چندكتاب از او چاپ شده، آثار چاپ نشده هم دارد كه مهمترين آنها نامه هاي اوست. سيد روزنامه يي به نام عروه الوثقي منتشر مي كرد. ناصر الدين شاه دو بار اورا تبعيد كرد. در سال 1313ه در استانبول به فرمان سلطان عبدالحميد عثماني مسموم شد و درگذشت.

زين الدين مراغه اي: اثر معروفي به نام سياحتنامه ابراهيم بيگ يا بلاي تعصّب دارد در سه جلد كه از كتابهاي برجسته دوره مشروطيـّت است. اين كتاب در واقع آينه تمام نماي اوضاع ايران در اواخر قرن سيزدهم است كه به قلمي تند نوشته شده است و از نخستين نقدهاي اجتماعي به سبك اروپايي درزبان فارسي است. اين كتاب براي آگاهي از اوضاع و احوال ايران در آن روزگار سندي بي نظيراست. البتّه بايد افزود كه ارزش ادبي كتاب با ارزش اجتماعي و سياسي آن برابري نمي كند. اقامت طولاني مولف در روسيه و عثماني سبب شده است كه لغات تركي استانبولي و روسي وارد كتاب شود

طالبوف تبريزي: عبدالرحيم طالبوف در 1250ه در تبريز زاده است. پدر او ابوطالب مردي نجـّار بود. عبدالرحيم در جواني به تفليس رفت و به تحصيل زبان روسي پرداخت و با تجارت ثروتي به دست آورد. كتابهايي كه در معايب حكومت استبدادي و لزوم برپايي مشروطيـّت نوشت، "الفباي آزادي" خوانده شده است. كتاب احمد گفتگوي پدري با فرزند خيالي به نام احمد است كه در موضوعهاي گوناگون علمي به زباني ساده نوشته شده، مسالك المحسنين سفرنامه خيالي گروهي جوان به قله دماوند است براي گردش علمي. در هر مرحله از سفر مطالب جالب و مفيدي از مسائل اجتماعي و اخلاقي و علمي مطرح شده است. باآنكه طالبوف درزبان فارسي تحصيل نكرده و تبحـّري ندارد براثر ساده نويسي و سبك روان خود توانست در ادبيات فارسي سبك تازه يي به وجود آورد، تا حـّدي كه برخي او را از بنيان گذاران نثر جديد فارسي مي دانند. او در نثر خود لغات علمي بيگانه را كه معادل فارسي نداشته به روسي و يا تركي در نوشته هايش آورده است.

قائم مقام فراهاني : فردي كه پيش از ديگران لازم بود از وي نام مي برديم، ميرزا ابوالقاسم پسر ميرزا عيسي قائم مقام است كه در 1193ه به دنيا آمده است. ميرزا عيسي را قائم مقام اوّل و ميرزا ابوالقاسم را قائم مقام دوّم مي گويند. ميرزا ابوالقاسم نزد پدر تحصيل كرد و در خدمت عباس ميرزا نايب السلطنه به نويسندگي مشغول شد. پدر او در سال 1237ه درگذشت. به دستور فتحعلي شاه پسر با تمام امتيازات جانشين پدر شد و به همين سبب حاجي ميرزا آقاسي كينه او را در دل گرفت. قائم مقام مردي بينا و مغرور بود. او مخالف جنگ ايران و روس بود و معتقد بود كه ايران بايد با روسيه صلح كند. گروهي او را متهـّم به طرفداري از روسيه كردند. معزول شد. چون جنگ ايران و روس به شكست فاحش ايران انجاميد، شاه او را خواست و دلجويي كرد. عهدنامه تركمان چاي در 1243ه به خّط قائم مقام تنظيم و امضا شد. پس از مرگ عباس ميرزا، محمد شاه پسر او وليعهد شد وپس از مرگ فتحعلي شاه بر تخت نشست و قائم مقام را به صدارت برگزيدو به توطئه فاسدان، محمد شاه دستورداد او را در 1251ه در كاخ نگارستان خفه كردند و جنازه اش در حضرت عبدالعظيم به خاك سپرده شد. قائم مقام مردي آگاه و ثابت قدم و سياستمدار بود. او طبع شعر هم داشت و نوشته هايي هم از خود بر جاي گذاشته است. نثر قائم مقام استوار است و تفنـّن در آثار او راه ندارد. گاهي به ضرورت و باشتاب مطالبي نوشته است. ويژگي هاي نثر او رابه ترتيب زيرمي توان خلاصه كرد: 1- بيان او شيرين و الفاظش دلپذير و خوش آهنگ است. 2- جمله ها كوتاه است. 3- قرينه سازي و تكرار ندارد، جز در موارد نادر قرينه سازي نمي كند. 4- در زيبايي تلفيق قرينه هاي سجع دقيق است. 5- الفاظ و عبارات خسته كننده را حذف مي كند. 6- از شاهد آوردن آيات و احاديث پرهيز دارد. 7- صريح اللهجه است. 8- لغات و اصطلاحات جديد و عاميانه به كار مي برد. 9- جامع تر و فشرده تر از منشيان عصر خود مي نويسد. 10- در مواردي صريح تر سخن مي گويد.  قائم مقام در شعر"ثنائي" تخلّص مي كند، و اهميـّت اشعار او درآن است كه به وقايع روزگار خود اشاره مي كند.

 



نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 9 مهر 1388  ساعت 10:10 PM | نظرات (0)

نامه شهریار به انشتین
 
البرت انشـتین در سـال 1879 میلادی در شـهر اولم آلمان متولد شـد. تحصیلات خود را در مونیخ  و آراو  سـویس به پایان برد. او در همانسـال که فرضیهء نسـبیت را طرح کرد (1905 ) از تابعـیت آلمان رو گرداند و به تابعیت سـویس در آمد.
 
سـال 1905 برای انشـتین 26 سـاله سـال انتشـار دو اثـر مهم دیگر در علم فـیزیک اسـت که نظریه « کوانتوم» او باعث شـد در 1921 جایـزه نوبل فـیزیک را در 42 سالگی ببـرد و نیـز مقاله محاسبه انرژی اتمی را که« به معادله انشـتین » معروف اسـت در همین سـال منتشـر سـاخت. انشـتین در فاصله سـالهای 1905 تا 1933 در دانشـگاه های آلمان و سـویس درس میداد و برای سـخنرانی به ممالک اروپایی سـفر میکرد او در 1914 بار دیگر به تابعـیت وطن اولش آلمان درآمد و اسـتاد فـیزیک دانشـگاه برلین شـد. او تا سـال 1933 در آلمان زندگی میکرد و در سـفر انگلسـتان و امریکا بود که نازیها او را به دلیل دینش از کار برکنار کردند آلبرت انشتین،یک آلمانی یهودی بود. در آن سالها وقتی که اخبار مربوط به  کوره های آدم سوزی یهودیان توسط نازی ها منتشر گردید، جنایتی که هیچ ملت متمدنی بدان دست نمی یازد.انشتین این جنایت را تحمل نکرد و در سال1940 میلادی برابر 1319شمسی از آلمان فرار کرد و ناگـزیـر دعوت دانشـگاه پـرینسـتون را پـذیـرفـت و به تابعـیت امریکا در آمد.
 
اینشـتین اولین کسی بود که امریکا را از خطر اتمی شــدن احتمالی آلمان آگاه کرد و امریکا را تشـویق کرد تا به تحقیقات اتمی خود و شـکافتن اتم ادامه دهـد. او در سـال 1939 در نامه به روزولت نوشـت:
« آقای رئیس جمهور اگر امریکا موضوع اتمی شـدن آلمان را جدی نگـیرد بشـریت با فاجعه غیر قابل جبران رو برو خواهـد شــد.»
این نامه باعث شـد که امریکایی ها کارخانه های آب سـنگین آلمان را که در آلمان، نروژ و دنمارک برپا بود شـناسـایی و با بمب هواپیماهایشان منهدم نمایند و به موازات این کار به تحقیقات اتمی خود ادامه دهـند. این تحقیقات منجر به تولید اولین بمب اتمی جهان توسـط امریکا شـد و امریکایی ها با تجربه بمب اتمی روی دو شـهر هـیروشـیما و ناگازاکی فاجعه معـروف به هـیروشـیما را آفـریدند .
 
در سالهای 1325 و 1326 شمسی بار دیگر خطر بمب اتم زبانزد مردم جهان شد. بشریت نگران از پیامدهای این اسلحه مرگبار، آرامش موقت خود را از دست دادند. اگر یکی دیگراز دولت های متخاصم از این اسلحه استفاده بکند، فاتحه دنیا خوانده خواهد شد. هیچ ذی روحی در روی زمین باقی نخواهد ماند. قرن ها طول خواهد کشید تا حیوانی تک سلولی به وجود آید و قرن ها زمان لازم خواهد بود تا زمین به حالت اولیه برگردد. این ها صحبت های روزمره مردم جهان بود.در چنین فضایی چه کسی قادر بود از این فاجعه عظیم جلوگیری کند. اکثریت مردم دست به دعا بودند. عده ای می گفتند که خداوند در قرآن خبر داده است که کوه ها مثل پنبه تافته خواهد شد. آیا این مردم می توانستند افکار و حرف دلشان را انیشتینی که در محاصره  جهان خواران بود، برسانند؟ پس چه باید کرد؟ چگونه می توان این نابغه علم را متوجه اوضاع وخیم و شرایط روحی نامساعد بشر نمود؟
 
در سال 1326 شمسی جمعی از اساتید و  دانشجویان تهران ، دست به دامن  استاد شهریار می شوند ، موضوع را کاملاً شرح می دهند، نگرانی و وحشت مردم جهان را با او در میان می گذارند و یادآوری می کنند که تنها شهریار ، نابغه شعر و ادب مشرق زمین می تواند، انیشتین آن نابغه ریاضی و فیزیک مغرب زمین را متاثر بکند.
 
خود استاد شهریار می فرمودند:
« چنان منقلب شدم که گویی بمب اتم کره زمین را به کلی نابود کرد و پودر آن در فضای بیکران پخش شد. از جسم خاکی رهیدم . در عالمی اعلا به درگاه خداوند متوسّل شدم : خدایا کمکم کن. پروردگارا، قدرتی می خواهم که دل آن سلطان ریاضی را نرم کنم. اکنون که من مامور این امر مهم شده ام ، شرمنده ام مگردان.»
آری، شهریار ادب شرق، توفیق الهی را کسب می کند و همان شب ، شعر « پیام به انشتین» آفریده می شود. این شعر به قدری روان و منسجم و صمیمی و موثر، خلق می شود که گمان نمی رفت هیچ سنگدلی را یارای مقاومت در برابرش باشد.
 
بلافاصله این شعر به زبان های انگلیسی ، آلمانی ، فرانسه و روسی ترجمه می گردد. عده ای به سرپرستی دخترش خانم ]مریم یا شهرزاد[بهجت مامور می شوندکه شعر را به انیشتین برسانند. از مدیر دفترش در اقامتگاهش وقت می گیرند، روز موعود فرا میرسد. ترجمه فصیح انگلیسی شعر را در اقامتگاه انیشتین، برایش می خوانند. آنچنانکه حاضران نقل کرده اند آن بزرگمرد عالم دانش ، دو بار از جای خود برمی خیزد. دو دستش را بر صورتش می نهد و می فشارد. قطرات اشک بر شیشه عینکش نمایان می شود. با چهره ای اندوهگین یکباره ، با صدایی بلند فریاد می زند:« به دادم برسید » بعد سکوت می کند و صورتش را در میان دو دستش می گیرد و غرق در بحر تفکر می گردد. سکوت غم انگیزی فضای اقامتگاهش را پر می کند.دقایقی بعد ، می خواهد که شعر بار دیگر خوانده شود. این بار پس از شنیدن آن به خارج از اتاقش می رود و با وضعیتی مغموم در باغ مخصوص اش قدم می زند. گویا تا آخر عمر هم همیشه غمگین بوده است.
 
پس از ارسال این پیام از سوی شهریار به  اینشـتین ، وی ناگهان متوجه غولی که ازشـیشـه بیـرون آورده بود شــد.پس از پایان جنگ پدر بمب اتم مبدل به یک مبارز طراز اول برای جلوگـیری از توسـعه و تولـید سـلاح اتمی شـد و به اتفاق برتراندراسـل فیلسـوف معـروف انگلیسی نهضت ضد جنگ و محدودیت اسـتفاده از سلاح اتمی را براه انداخت. این کار درست مقارن با حمله صلح اتحاد جماهـیر شـوروی به رهبری استالین بود که هنوز به سـلاح اتمی دسـت نیافـته بود. به این جهت در امریکا انشـتین مورد تعـقیب و پیگیری کمیسـیون واقع شـد که به رهـبری سـناتور « مک کارتی » برای مبارزه با کمونیزم فعالیت داشـت. این کمیسـیون که در آن سـالها کار اصلی اش پرونده سـازی و تشـکیل محاکماتی برای بازجویی از روشـنفکران بود، او را به جاسوسی و داشتن افکار کمونیستی سـاخت اما طبعاً با برنده جایـزه نوبل و پدر تئوریهای پیشرفته فـیزیک کاری نمی توانسـت کرد. خود اینشـتین گاه به طنز میگفت: « خوش حالم زنم از فـیزیک چیزی سـرش نمی شـود و گرنه سـرنوشـت « جولیوس » و « اتل» در انتظار ما هم بود» . واشـاره او به محاکمه معـروف « جولیوس و اتل روزنبرگ» دو دانشـمند فـیزیک امریکایی بود که طی محاکمه محکوم به اعـدام شـدند و« البر کامو» نمایشنامه « روزنبرگ ها نباید بمیرند » را در دفاع از آنان نوشـت. اینشـتین که یک یهودی بود، در آغاز از تمام مواضع صهیونسـتی دفاع می کرد، اما هنگامیکه اسرائیلی ها با خشـونت به تصرف سـرزمین های فلسطینی پرداختند او به یـکی از منتـقدان بزرگ شـیوه های تروریستی آن سـال های « مناخیم بیگین» تبدیل شـد و در مقاله ای در روزنامه نیـویرک تایمز آنها را محکوم سـاخت.
 
با اینهمه بعـد از تشـکیل دولت اسرائیل و پس از مرگ نخسـتین رئیس جمهور این کشـور « ایزروایزمن » درسـال 1952 به او پیشـنهاد شـد که ریاسـت جمهوری اسرائیل را بپـذیـرد و فـیزیک دان فیلسـوف این پیشـنهاد را رد کرد.
 
اینشـتین از 1946 به این طرف یعنی نُـه سـال اخیر عمر خود را به عنوان یک مبارز صلح دوسـت و طرفدار آزادی انسـان سـپـری کرد و شگفت آنکه مخالفانش در برابر حرفهای انسـان دوسـتانه و مبارزات صلح جویانه وی را همواره « بچه پـیرمو فرفری » می خواندند و معـتقد بودند که این موجود اسـتثنایی همچنان در سـالهای کودکی به سـر می برد و هنوز به عقل نرسـیده اسـت.دلیل بزرگی که آنها برای اسـتدلال خود در حق این « پیر کودک » می آورند این بود که او پس از آنکه سـالها در دامن سـرمایه داری بزرگ شـده و پرورش یافـته بود از پول و مال دنیا نه چیزی داشـت نه چیزی می فهمید. همسرش از ترس ولخرجی های او هنگام خروج از خانه به وی پول توجیبی میداد و ای بسا که در باز گشـت متوجه می شـد که او همان پول مختصر را به سـائلی در سـر راه داده یا برای یک دسـته از بچه ها بستنی خریده اسـت و با آنها بسـتنی خورده و خندیده اسـت.اینشـتین در سـال 1955 در شـهر برینسـتون در مرکز دانشـگاهی که پـس از مهاجرت در امریکا در آن مشـغـول به کار شـده بود درگذشـت.
 
متن ارسالی استاد شهریار به انیشتین:
 
پیام به انیشتین
 
انشتن[انیشتین] یک سلام ناشناس البته  می بخشی ،
دوان در سایه روشن های یک مهتاب خلیایی
نسیم شرق می آید، شکنج طرّه ها افشان
فشرده زیر بازو شاخه های نرگش[نرگس] و مریم
از آن هایی که در سعیدیه شیراز می رویند
زچین و موج دریاها و پیچ و تاب جنگل ها
دوان می آید و صبح سحر خواهد به سر کوبید
در خلوت سرای قصر سلطان ریاضی را.
 درون کاخ استغنا، فراز تخت اندیشه
سر از زانوی استغراق خود بردار
به این مهمان که بی هنگام و ناخوانده است، دربگشا
اجازت ده که با دست لطیف خویش بنوازد،
به نرمی چین پیشانی افکار بلندت را
به آن ابریشم اندیشه هایت شانه خواهد زد.
نبوغ شعر مشرق نیز با آیین درویشی
به کف جام شرابی از سبوی حافظ و خیام
به دنبال نسیم از در رسیده می زند زانو
که بوسد دست پیر حکمت دانای مغرب را
انشتن آفرین بر تو ،
خلاء با سرعت نوری که داری ، در نوردیدی
زمان در جاودان پی شد، مکان در لامکان طی شد
حیات جاودان کز درک بیرون بود پیدا شد
بهشت روح علوی هم که دین می کفت،[می گفت] جز این نیست
تو با هم آشتی دادی جهان دین و دانش را
انشتن ناز شست تو!
نشان دادی که جرم و جسم چیزی جز انرژی نیست
اتم تا می شکافد جزو جمع عالم بالاست
به چشم موشکاف اها[اهل] عرفان و تصوّف نیز
جهان ما حباب روی چین آب را ماند
من ناخوانده دفتر هم که طفل مکتب عشقم،
جهان جسم ، موجی از جهان روح می دانم
اصالت نیست در مادّه.
انشتن صد هزار احسن و لیکن صد هزار افسوس
حریف از کشف و الهام تو دارد بمب میسازد
انشتن اژدهای جنگ ....!
جهنم کام وحشتناک خود را باز خواهد کرد
دگر پیمانه عمر جهان لبریز خواهد شد
دگر عشق و محبت از طبیعت قهر خواهد کرد
چه می گویم؟
مگر مهرو وفا محکوم اضمحلال خواهد بود؟
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد؟
مگر یک مادر از دل «وای فرزندم» نخواهد گفت؟
انشتن بغض دارم در گلو دستم به دامانت
نبوغ خود به کام التیام زخم انسان کن
سر این ناجوانمردان سنگین دل به راه آور
نژاد و کیش و ملّیت یکی کن ای بزرگ استاد
زمین، یک پایتخت امپراطوریّ وجدان کن
تفوق در جهان قائل مشو جز علم و تقوا را
انشتن نامی از ایران ویران هم شنیدستی؟
حکیما، محترم می دار مهد ابن سینا را
به این وحشی تمدّن گوشزد کن حرمت ما را.
انشتن پا فراتر نه جهان عقل هم طی کن
کنار هم ببین موسی و عیسی و محمّد را
کلید عشق را بردار و حلّ این معمّا کن
و گر شد از زبان علم این قفل کهن واکن.
انشتن بازهم بالا           
خدا را نیز پیداکن.


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 9 مهر 1388  ساعت 10:07 PM | نظرات (0)

تاريخ بيهقى
چكيده
خواجه ابوالفضل محمدبن حسين بيهقى دبير فاضل و مشهور دربار غزنويان يكى از بزرگ ترين مورّخانى است كه نهايت اهميت را براى صحت ضبط و دقت روايات به كار برده و روش او در نگارش تاريخ، شيوه اى منحصر به فرد بوده است. رعايت امانت او به حد وسواس مى رسد تا جايى كه چيزى را بر كاغذ نمى آورد مگر اين كه آن را بر معاينه ديده يا از معتمدى شنيده و يا در كتاب اطمينان بخشى خوانده باشد. شيوه امانت دارى و دقت و اهتمام او در اين كتاب به شيوه هاى گوناگون بيان شده است كه در اين تحقيق، اين موارد با ذكر منابع و و شخصيتهاى مورد اعتماد با ذكر صفحات كتاب آمده است. شنيدن از اشخاص معتمد، خواندن در اخبار و كتاب هاى گوناگون، نامه ها و مشافهه هايى كه در آغاز ديوان رسالت به همراه داشته است و مشاهده ها و نظريه هاى شخصى، از جمله مواردى است كه شيوه امانت دارى و صداقت و اطلاع و آگاهى تاريخى او را براى خوانندگان و علاقه مندان تبيين مى كند. مبناى اصلى تحقيق، كتاب تاريخ بيهقى به كوشش دكتر خليل خطيب رهبر در سه جلد مى باشد كه در واقع از چاپ استاد دكتر على اكبر فياض استفاده كرده است. در موارد اختلاف به چاپ ديگرى از اين كتاب كه به اهتمام دكتر غنى و دكتر فياض در سال 1324 در تهران چاپ شده رجوع شده است. هم چنين از اثر معروف و تعليقه هاى گرانبهاى استاد سعيد نفيسى بر كتاب تاريخ بيهقى كه به نام تاريخ مسعودى در سال هاى (1319-1332) در تهران به زيور طبع آراسته شده، استفاده شده است.
«محال است چيزى نبشتن كه به ناراست ماند». (بيهقى)
اگر حقيقت را از تاريخ بگيرند. جز قصه بى فايده اى به جا نمى ماند. (بولى بيوس)

 

زندگى نامه
خواجه ابوالفضل محمدبن حسين بيهقى، دبير فاضل و مشهور دربار غزنويان در سال 385 ق در قريه حارث آباد بيهق ولادت يافت و بعد از كسب فضايل در نيشابور، به ديوان رسائل محمودى راه جست و در خدمت خواجه بونصر مشكان به كار پرداخت وى هم چنان در خدمت سلاطين غزنوى به سر مى برد تا در زمان عزالدوله رشيد كه در سال 441ق سلطنت يافته بود، چندى صاحبديوانى انشا كرد، لكن به تهمت حاسدان، معزول و محبوس شد. در سال 443ق كه طغرل كافر نعمت بر عبدالرشيد خروج كرد، او را كشت، بسيارى از خادمان درگاه را در قلاع محبوس ساخت و بيهقى را از حبس سلطان يا به قولى از حبس قاضى غزنين بيرون آورد و به زندان قلعه فرستاد. بيهقى بعد از رهايى از زندان، باقى عمر را در انزوا به سر برد تا در سال 470ق بدرود حيات گفت.2

آثار
«مهم ترين اثر بيهقى، تاريخ مشهور اوست كه در شرح سلطنت آل سبكتكين نوشته شده بود و به سى مجلد بالغ مى شد و در آن از تشكيل دولت غزنوى تا اوايل ايام سلطان ابراهيم بن مسعود سخن رفته بود و اكنون قسمتى از آن درباره سلطنت مسعودبن محمود غزنوى و تاريخ خوارزم از زوال دولت آل مأمون و افتادن آن ولايت به دست سلطان محمود و حكومت آلتون تاش حاجب در آن سامان تا غلبه سلاجقه در دست است».3 از اين تاريخ بزرگ، جز شش مجلد تاكنون به دست نيامده و همين مقدار، دليل روشنى بر شايستگى تاريخ نگار فرزانه و اديب توانايى است كه 85 سال عمر گرامى را در راه دانش اندوزى و مطالعه تاريخ و ادب صرف كرد و به گرد آورى اسناد و مدارك پرداخت.
ابوالحسن بيهقى كتابى ديگر به نام زينة الكتاب در آداب كتابت، به ابوالفضل بيهقى نسبت داده است كه اكنون در دست نيست. هم چنين در يكى از مجموعه هاى خطى كتابخانه ملك چند ورق مشتمل بر شرح پاره اى از لغات است كه به ابوالفضل بيهقى نسبت داده مى شود.4
«تاريخ بيهقى يكى از امهات كتب تاريخ و ادبيات فارسى است. اهميّت تاريخى اين كتاب تنها در آن نيست كه قسمتى از مهم ترين حوادث سياسى دوره غزنوى در آن نگارش يافته، بلكه بيشتر از باب روش كار مؤلف و اتقان و صحت مطالب و دقت بيهقى در نقل حوادث و استفاده او از اسناد و مداركى است كه مقام دربارى او در اختيارش نهاده بود.»5

صداقت و اطلاع
دو شرط عمده مورخ، صداقت و اطلاع است كه بيهقى شايد بيش از خوانندگان خود متوجّه اهميّت آن بوده و بدين جهت در هر فرصتى خاطر خوانندگان را از راست گويى و حقيقت دوستى و هم چنين احاطه و اطلاع خود بر اخبار اطمينان مى دهد ... مندرجات كتاب بيهقى يا از مشهودات خود اوست كه در طى روزگار با دقت تمام تعليق مى كرده يا اطلاعاتى است كه با كنجكاوىِ بسيار، از اشخاص مربوط و مطّلع به دست مى آورده يا منقولاتى است از كتاب ها كه غالباً نام آن ها را ذكر مى كند و حتى راجع به ارزش آن ها نظر خود را اظهار مى دارد. بيهقى از ساليان دراز تأليف اين كتاب را در نظر داشت و با دلبستگى و علاقه مندى تمام به تهيّه مواد آن مشغول بوده و براى اين كار از موقع مساعد خود در دربار استفاده كرده است كه به قول خودش براى ديگر كس ميسر نبوده است».6

امانت و دقت
رعايت اصل امانت و دقت كافى در ضبط و نقل مطالب، شيوه اى پسنديده و مقبول براى اغلب مورخان و محققّان قديم بوده كه نهايت اهميّت را براى صحت ضبط و دقّت روايات قائل بوده اند، اما در اين ميان، روش بيهقى در نگارش تاريخ، شيوه اى منحصر به فرد است و رعايت امانت او به حد وسواس مى رسد تا جايى كه چيزى را بر كاغذ نمى آورد مگر آن را به معاينه ديده باشد يا از معتمدى شنيده باشد و يا در كتاب اطمينان بخشى خوانده باشد. آن چه را كه به صحتش ايمان ندارد تصريح مى كند و آن چه را با ترديد تلقى كرده، ترديد خود را بر زبان مى آورد و اطمينان مى دهد كه: «محال است چيزى نبشتن كه به ناراحت ماند».7
آن چه باعث شده است كه اين اثر ارزش مند مقبول طبع صاحب نظران واقع شود، همين جنبه صداقت و امانت و راست گويى و حقيقت گويى وى مى باشد تا آن جا كه خود مى گويد: «نبايد كه صورت بندد خوانندگان را كه من از خويشتن مى نويسم، و گواه عادل برين چه گفتم، تقويم سال هاست كه دارم با خويشتن همه بذكر اين احوال ناطق».8
بيهقى در نقل روايات و ضبط وقايع، خواه تاريخى و خواه داستانى، همه جا كمال امانت و راستى را به كار برده و همراه با وقايع تاريخى، داستان هايى از هنر سحرآفرين بلاغت و سخن دانى خود مى گنجاند كه خواننده را مسحور و مجذوب مى كند، آن چنان كه اگر ده ها بار هم آن داستان را بخوانند باز هم سير نمى شوند.
به هر حال، امانت دارى و دقت و اهتمام او در اين كتاب به شيوه هاى گوناگون بيان شده است: 1ـ شنيدن از اشخاص معتمد وثقه، 2ـ خواندن اخبار و كتاب هاى گوناگون، 3ـ نامه ها و مشافهاتى كه در آغاز كار ديوان رسالت به همراه داشته است، 4ـ مشاهدات و نظريه هاى شخصى، 5ـ مواردى بدون ذكر مبنع و مأخذ، 6ـ مواردى از زبان خود بيهقى.

1 ـ شنيدن از اشخاص معتمد وثقه
بيهقى آن چه را از افراد موثق و مورد اعتماد شنيده بازگو نموده و آرزو مى كرده: «هميشه مى خواستم آن را بشنوم از معتمدى كه آن را به رأى العين ديده باشد».9 در جاى ديگر مى گويد: «و من كه اين تاريخ پيش گرفته ام، التزام اين قدر بكرده ام كه آن چه نويسم، يا از معاينه من است يا از سماع درست از مردى ثقة».10 اينك اين افراد را معرفى مى كنيم:
الف ـ وى در درجه اول از استادش، ابونصر مشكان كه مدت نوزده سال در ديوان رسالت زير نظر او به خدمت ديوانى اشتغال داشته، اخبارى نقل كرده است. با بررسى مقايسه اى بيشترين نقل قول بيهقى از استادش بوده است كه او را با نام هاى: خواجه بونصر، استادم، بونصر مشكان در هيجده مورد ذكر نموده است.11
ب ـ پس از استادش بونصر مشكان بيشترين نقل قول هاى او از خواجه بوسعيد عبدالغفار از دبيران كافى و از معتمدان سلطان مسعود بوده كه با لقب حميد اميرالمؤمنين (ستوده فرمانرواى گرويدگان) از او ياد نموده و حدود 24 صفحه از اين كتاب را گفته هاى او تشكيل مى دهد.12
ج ـ استاد عبدالرحمن قوال خنياگر و سرودگوى دربار كه خود را عبدالرحمن فضولى (ياوه گو) ناميده نيز از افراد مورد اعتماد او بوده كه در شش مورد گفته هاى وى را ذكر نموده است.13
د ـ ديگر افرادى كه از آنان مطلبى را شنوده و در سمت دبيرى، مستوفى، وكيلِ در و پرده دار، بوده اند عبارت اند از: 1ـ خواجه طاهر دبير، (ص 1) 2ـ خواجه احمد عبدالصمد (ص 470 و 1112) 3ـ مسعدى (ص 51) 4ـ ابوعبدالله (ص 268) 5ـ معتمد عبدوس (ص 228) 6ـ خواجه عميد عبدالرزاق (ص 232) 7ـ ابوعلى اسحق (ص 53) 8ـ عبدالملك مستوفى (ص 249، 251، 638، 748) 9ـ ابوالحسن على بن احمد (ص 246، 678، 686) 10ـ اسمعيل بن شهاب (ص 220) 11ـ ابوالمظفر بن احمد (ص 247) 12ـ خواجه بو منصور ثعالبى (ص 1102) 13ـ ابوالحسن حريلى (ص 235) 14ـ مستى زرين مطربه (ص 624) 15ـ عنديب (ص 651) 16ـ حاجب نوشتگين و لوالجى (ص 711) 17ـ عبدالملك نقاش مهندس (ص 722) 18ـ حسن تبانى (ص 1122).
گاهى همين افراد سخن را از ديگران شنيده و براى بيهقى نقل كرده اند، چنان كه مى گويد:«از عبدالملك مستوفى شنيدم و از احمد بو عمر نقل مى كند».14 در جاى ديگر مى نويسد: «اسمعيل بن شهاب گويد از احمد بن ابى داود شنيدم».15

2 ـ خواندن اخبار و كتاب هاى گوناگون
«در اين اخبار فوايد و عجايب بسيار است، چنان كه خوانندگان و شنوندگان را از آن بسيار بيدارى و فوايد حاصل شود».16 بيهقى آن چه را در كتاب هاى مورد اعتماد و اطمينان بخش ديده، خوانده و همانند امانت دارى حقيقت گو آن را نقل كرده است: «و من كه بوالفضلم كتاب بسيار فرو نگريسته ام، خاصه اخبار كه از آن التقاط ها كرده و در ميانه اين تاريخ چنين سخن ها را براى آن آرم تاخفتگان و به دنيا فريفته شدگان بيدار شوند و هر كس آن كند كه امروز و فردا او را سود دارد».17
وى در مقايسه كتاب ارزش مند خود با ديگر منابع مى گويد: «در تاريخ مى خوانند كه فلان پادشاه، فلان سالار را به جنگ فرستاد و فلان روز صلح كردند و اين آن را يا او اين را بزد و برين بگذاشتند، اما من آن چه واجب است به جاى آرم».18 اخبار و كتاب هايى كه از آنان به عنوان مأخذ خود استفاده كرده چنين است:
1ـ اخبار خلفا (ص 24، 220، 241، 640، 988)
2ـ اخبار ملوك عجم ترجمه ابن مقفع (ص 159) كتاب سير ملوك عجم (ص 1098)،
3ـ اخبار خلفاى عباسيان (ص 159، 973)، 4ـ اخبار رؤسا (ص 189)، 5ـ اخبار عمر وليث (ص 445)، 6ـ اخبار خلفاء عباسيان (ص 735)، 7ـ اخبار معتضد اميرالمؤمنين (ص 1102)، 8ـ كتاب ابوريحان (ص 1103)، كتابى به خط ابوريحان (ص 1100) و تعليقات همين كتاب: (چنين نوشت ابوريحان در مشاهير خوارزم)، 9ـ اخبار آل بويه در كتاب تاجى كه ابواسحاق دبير ساخته (ص 241)، 10ـ اخبار يعقوب ليث (ص 397)، 11ـ كعب احبار گفته (ص 515)، انوشيروان گفته (ص 515)، «اين حال ها محمود ورّاق سخت نيكو شرح كرده است در تاريخى كه كرده است» (ص411).
وى در فايده اين كتاب هاى و اخبار گفته است: «و غرض من از نبشتن اين اخبار آن است تا خوانندگان را از من فايده اى حاصل آيد و مگر كسى را از اين به كار آيد». (ص 226) «فايده كتب و حكايات و سير گذشته اين است كه آن را به تدريج بر خوانند و آن چه بيايد و به كار آيد بردارند.» (ص 30) و «تاريخ ها ديده ام بسيار كه پيش از من كرده اند پادشاهان گذشته را خدمت كاران ايشان كه اندران زيادت و نقصان كرده اند و بدان آرايش آن را خواسته اند (ص 162) اما در تاريخ بيش از اين كه راندم، رسم نيست.» (ص 163).

3 ـ نامه ها و مشافهات
بخش ديگرى از اين تاريخ گرانبها، مزيّن به نامه ها و مشافهات و نسخه هايى است كه در زمان بيهقى در ديوان رسالت نگهدارى مى شده و اين مورّخ نامى در هنگام نگارش تاريخ خود از آن استفاده كرده است: «و نامه ها و مشافهات اين جا ثبت كنم تا بر آن واقف شده آيد.»(ص 257). وى با جمع آورى اين نوشته ها اولا، يك مجموعه نفيس از نثر پارسى را به يادگار گذاشته و ثانياً، همچون مورخى صريح و شجاع، تمام رويدادهاى عمر خود را جمع آورى كرده است.19 عنوان نامه ها و مشافهات به قرار زير است:
1ـ نامه حشم تگينا باد به مسعود (ص5). اين نامه درباره اركان دولت محمودى بوده كه در آغاز مجلد پنجم آمده است،
2ـ نامه به قدرخان (ص 64)، محتواى نامه در باب دوستى با قدرخان است،
3ـ نامه امير به آلتونتاش (ص 73) در باب دريافت دل وى و جواب نامه آلتونتاش به اميرى (ص 76)،
4ـ مشافهه اولى (ص 259) تقاضاى وصلت، 5 ـ مشافهة الثانيه (ص 262) درباره شرح وليعهدى مسعود،
6ـ نامه القائم به مسعود (ص 446)، 7ـ نسخه العهد (بيعت نامه) (ص 452)، 8ـ نامه تركمانان در باب صلح (ص 713)، 9ـ نامه به ارسلان خان، 10ـ نامه مسعود به خوارزم شاه آلتونتاش و نامه سلطان مسعود به قدرخان (ص 258)، 11ـ نامه مسعود به آلتونتاش (ص 467)، 12ـ نامه تركمانان به سورى (ص 693).

4 ـ مشاهدات و نظريه هاى شخصى
«آن چه گويم از معاينه گويم و از تعليق كه دارم و يا از تقويم».20 بيهقى در چند مورد، مطالبى را از زبان خود مى گويد و يا با ذكر: «چنين آورده اند، گويند، چنان خوانند» اشاره اى صريح به ذكر منبع و مأخذ نموده است كه به اين صورت بيان گرديده است: «چنين گويد ابوالفضل بيهقى»21، «همى گويد ابوالفضل محمد بن الحسين بيهقى»،22 «چنين آورده اند: حكايت فضل و سهل ذوالرياستين با حسين مصعب»23 و «چنان خواندم».24

5 ـ مواردى بدون ذكر منبع و مأخذ
با توجه به اين كه بيهقى مى گويد: «من مى خواستم كه اين تاريخ بكنم هر كجا نكته اى بودى در آن آويختى»25 مطالبى را بدون ذكر منبع آورده است كه برخى از آن ها را يادآور مى شويم:
الف ـ «شنودم به درست كه اين سرهنگان را پوشيده سلطان مسعود فرموده بود كه گوش به يوسف مى دادند و نيز شنودم كه طغرل حاجبش را بر وى در نهان مشرف كرده بود تا انفاس يوسف مى شمرد.» (ص 57)
ب ـ «پس از آن شنيدم كه قريب 10 فرسنگ فروغ آن آتش بديده بودند.» (ص 666)
ج ـ «حديث كرد يكى از فقهاى بلخ.» (ص 254)
د ـ «از ثقات او (خواجه احمد حسن ميمندى) شنيدم.» (ص 205)
هـ ـ «از چند ثقة زاولى شنيدم.» (ص 411).
«اين حكايات بى فايده نيست و تاريخ به چنان حكايات آراسته گردد.» (ص 475). «و شرط آن است كه گوينده بايد كه ثقه و راست گوى باشد و نيز خرد گواهى دهد كه آن خبر درست است و نصرت دهد كلام خدا آن را كه گفته اند: «لا تُصَدِقَنّ مِنَ الاَخبار ما لا يستقيم فيه الرأى»; راست مشمار از خبرها آن چه براى (خرد) درست نيايد». (ص 1099) «زيرا روا نيست در تاريخ تحريف و تغيير و تبذير كردن.» (ص 678)
و اين، رازِ امانت دارى و صداقت و راست گويى اين مورخ بزرگ و اديب نامور است كه باعث شده اثر ارزش مند او در بين آثار ديگرى كه به امانت پاى بندند همچون: وفيات الاعيان ابن خلّكان، تاريخ عالم آراى عباسى، كتاب مشهور منية الفضلاى ابن طباطباء، تجارت الامم ابوعلى مسكويه و... از اعتماد بيشترى برخوردار شود.

6 ـ مواردى از زبان خود بيهقى
در نگاه اوّل، شايد تصور شود كه اين موارد همان مشاهدات و نظريه هاى شخصى است كه در بخش چهارم به آن پرداخته شده، اما در آن جا هم از طريق معاينه يا تعليق يا يادداشت هايى بوده كه بدون ذكر منبع و مأخذ بوده است كه در بخش پنجم همان موارد با ذكر منابع و مآخذ روشن ترى آورده شده است. اما مواردى در اين اثر گرانبها وجود دارد كه در واقع، تحليل و تجزيه حوادث و وقايع روزگار دوران اوست و به قول استاد دكتر على اكبر فياض: «هيچ كس به قدر بيهقى معناى تاريخ را درست نفهميده و به شرايط و آداب تاريخ نويسى استشعار نداشته است. ابداعى كه بيهقى در اين فن آورده حتى در نظر خود او بى سابقه بوده است. خود او مى گويد: «در ديگر تواريخ چنين طول و عرض نيست كه احوال را آسان تر گرفته اند و شمّه اى بيش ياد نكرده اند، امّا چون من اين كار را پيش گرفتم مى خواهم كه داد اين تاريخ را به تمامى بدهم و گرد زوايا و خبايا برگردم تا هيچ از احوال پوشيده نماند».26
مزّيت عمده اين كتاب بر تاريخ هاى ديگر اين است كه خواننده همه جا خود را با نويسنده اى حقيقت گو و امانت دار از يك سو، و عباراتى بليغ و گويا از ديگر سو، روبه رو مى بيند. با اين كه بيهقى مانند همه خوانندگان و شنوندگان از مظلوميت حسنك وزير سخت به خود مى پيچد، هيچ گاه تحت تأثير احساسات، عنان اختيار خِرد و عقل سليم را از كف نمى دهد و از رعايت جانب امانت و بيان حقيقت فروگذارى نمى كند.
اين نويسنده توانا براى آرايش و زينت تاريخ خود، اشعار عربى و فارسى و حكايات و امثالى را آورده كه بيشتر در موارد پند و اندرز و بى اعتبارى دنياست. درباره مأخذ اين اشعار و نام گوينده آنان هم امانت دارى را رعايت نموده و به جز چند مورد نادر، اسامى شعرا و گويندگان را ذكر كرده است. برابر كتاب مذكور، 321 بيت به عنوان شاهد آورده شده كه طبق تصحيح استاد سعيد نفيسى 327 بيت و يك مصراع مى باشد. گوينده هاى اين اشعار عبارت اند از:

الف اشعار پارسى
1ـ رودكى، 32 بيت (ص 49، 235، 285، 502، 930);
2ـ لبيبى، 5 بيت (ص 60-61);
3ـ دقيقى طوسى، 11 بيت (513 و 523);
4ـ ابوطيب مصعبى، 14 بيت (ص 513-517);
5ـ ابوالعباس ربنجنى، 3 بيت، در چاپ خطيب رهبرى 4 بيت (ص 514);
6ـ معروفى بلخى، 1 بيت (ص 690);
7ـ مسعودى رازى، 2 بيت (ص 925);
8ـ عنصرى، 2 بيت (ص 1111);
9ـ ابوحنيفه اسكافى، 243 بيت كه طبق چاپ مرحوم نفيسى شش بيت اضافه در چهار قصيده دارد.(ص 424 ـ 432، 516 ـ 522، 966 ـ 973);
10ـ گوينده پنج بيت معلوم نيست كه سه بيت آن در صفحه هاى 639 و 640 در تاريخ بيهق آمده و از شيخ ابوالمظفر عبدالجبار است و دو بيت باقيمانده در صفحه 236.

ب ـ اشعار عربى
59 بيت عربى به عنوان شواهد شعرى و به تناسب موضوعى آمده كه نام گوينده تعدادى را ذكر نكرده است: 1ـ عتابى، 2 بيت (ص 49); 2ـ ابن رومى، 2 بيت (ص 49); 3ـ ابى سهل زوزنى، 4 بيت (ص 178); 4ـ عبدالله زبير، 4 بيت (ص 238 ـ 239). دو بيت از اين اشعار به نقل از حصين بن الحمام ذكر شده است; 5 ـ ابن الانبارى، 21 بيت (ص 242 ـ 243); 6ـ سديف، 1 بيت (ص 285); 7 ـ ابوالفتح بستى، 3 بيت (ص 253); 8 ـ حُطيئه، 1 بيت (ص 284); 9 ـ متنبى، 1 بيت (ص 285); 10ـ ابو العتاهيه، 1 بيت (ص 285);
ابيات نامعلوم: 1 بيت در (ص 22، 30، 62 و 243) و دو بيت در (ص 52، 63، 156، 235 و 272). بيت هاى بدون ذكر نام گوينده در (ص 240) كه دو بيت آن از فضل بن عبدالصمد زناشى، و يك بيت در (ص 252) از ابوعبدالله العزيز و يك بيت در (ص 30) از متنبى شاعر معروف عرب مى باشد.

ج ـ حكايات و داستان ها
19 داستان به تناسب موضوع و براى عبرت گيرى خوانندگان در اين اثر ارج مند آمده است:
1ـ داستان فضل بن ربيع و مأمون (ص 24); 2ـ حديث ملطفه ها و مأمون (ص 29); 3ـ قصه نصر احمد در علاج خشم خود (ص 161); 4ـ حكايت فضل سهل ذوالرياستين با حسين مصعب (ص 189); 5ـ داستان مأمون و امام رضا(عليه السلام) (ص 191); 6ـ حكايت افشين و بودلف (ص 220); 7ـ قصه عبدالله بن زبير (ص 236); 8ـ قصه هارون الرشيد و جعفر برمكى (ص 240); 9ـ قصه بردار كردن ابن بقيه (ص 241); 10ـ داستان امير رضى و عمش عبدالعزيز (ص 246); 11ـ قصه سبكتكين (ص 249); 12ـ حكايت موسى با بره گوسفند (ص 250); 13ـ داستان زندانى شدن بوذرجمهر (ص 472); 14ـ حكايت ابوالمظفر برغشى (ص 494); 15ـ حكايت فضل برمكى و هارون الرشيد (ص 640); 16ـ حكايت عمروليث در مرگ فرزند (ص 698); 17ـ داستان هارون الرشيد با دو زاهد: ابن سماك و عبدالعزيز (ص 736); 18ـ حكايت جعفر بن يحيى بن خالد برمكى (ص 988); 19ـ حكايت خوارزم شاه ابوالعباس (ص 1100).
با پايان يافتن كتاب رشحات جادويى و سحرآميز اين اثر بزرگ، خواننده را بر بال هاى خيال به تماشاى قرون و اعصار گذشته مى برد و آن چه تاكنون درباره او گفته و نوشته اند، به نظر حقير و ناچيز مى آيد و اين نويسنده بزرگ حق دارد بگويد:
امّا غرض من آن است كه تاريخ پايه اى بنويسم و بنايى بزرگ افراشته گردانم، چنان كه ذكر آن تا آخر روزگار باقى ماند و توفيق اتمام آن را از حضرت صمّديت خواهانم.27
و به قول اديب پيشاورى:
در شكر غلطد چو طوطى هر كه خواند اين كتاب *** هين بخوان اى خواجه تا بر قول من ايقان كنى

پی نوشت:

1 دكترى ادبيات فارسى، استاديار.
2 . ذبيح الله صفا، تاريخ ادبيات در ايران، ج 2، ص 891.
3 . ابوالحسن على بن زيد بيهقى، تاريخ بيهق، تصحيح احمد بهمن يار، ص 175.
4 . ذبيح الله صفا، همان، ج 2، ص 891 .
5 . همان، ص 892 .
6 . خواجه ابوالفضل بيهقى، تاريخ بيهقى، به كوشش دكتر خليل خطيب رهبر، مقدمه، ص 4 .
7 . همان، ص 161.
8 . همان، ص 886.
9 . همان، ص 162 .
10 . همان، ص 1100 .
11 . ر.ك: همان، ص 43، 54، 70، 195، 200، 277، 288، 455، 456، 479، 666، 670، 674، 679، 691، 700، 873 و 890 .
12 . ر.ك: همان، ص 164 ـ 188.
13 . ر.ك: همان، ص 5، 58، 61 ـ 62 و 689.
14 . همان، ص 249 .
15 . همان، ص 20 .
16 . همان، ص 1102 .
17 . همان، ص 241 .
18 . همان، ص 491 .
19 . محمد شفيعى، «تراژدى تاريخ بيهقى»، يادنامه ابوالفضل بيهقى، ص 374 .
20 . بيهقى، همان، به كوشش خليل خطيب رهبر، ص 204.
21 . همان، ج 5، ص 83.
22 . همان، ص 149، 186، 869 و 199.
23 . همان، ص 189 .
24 . همان، ص 284، 472 و 634.
25 . همان، ص 470 .
26 . ابوالفضل محمدبن حسين بيهقى، تاريخ بيهقى، تصحيح على اكبر فياض، ص 11.
27 . بيهقى، همان، به كوشش خليل خطيب رهبر، ص 149.
منبع: سایت قبس



نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 1 مهر 1388  ساعت 4:56 PM | نظرات (0)