(نام : حسن دومين امام كه به امر خداوند تعيين شده است)
كنيه : ابو
محمد
لقب
:
مجتبى ، زَكّى ، سبط،
پدر : حضرت على بن ابى طالب (ع
)
مادر : حضرت فاطمه (س
)
تاريخ ولادت : سه شنبه 15 رمضان ، سال سوم هجرى (بقولى سال دوم هجرى
)
مكان
ولادت : مدينه
مدت عمر : 48 سال
علت شهادت : مسموميت براثر زهرى كه همسر
ايشان ، جَعده دختر اشعث بن قيس ، به سبب وسوسه و دسيسه معاويه به ايشان خورانده
بود
.
قاتل : جَعده
زمان شهادت : پنجشنبه 28 صفر (بقولى هفتم صفر و بقولى
چهارم جمادى الثانى ) ، سال 50 هجرى (بقولى سال 49 هجرى
)
مكان شهادت و دفن : در
مدينه به شهادت رسيدند و در قبرستان بقيع در نهايت مظلوميت به خاك سپرده شدند
.
و اما داستان ولادت به گونهاى كه در
روايات شيخ صدوق(ره)در امالى و علل و عيون اخبار الرضا(ع)و روايات ديگر محدثين شيعه
و اهل سنت آمده و از امام سجاد(ع)روايت شده اين گونه است كه فرمود
:
چون فاطمه(س)فرزندش حسن را به دنيا
آورد،به پدرش على(ع)عرض كرد:نامى براى او بگذار،على (ع)فرمود:من چنان نيستم كه در
مورد نامگذارى او به رسول خدا پيشى گرفته و سبقت جويم.در اين وقت رسول
خدا(ص)بيامد،و آن كودك را در پارچه زردى پيچيده،به نزد آن حضرت بردند.حضرت
فرمود:مگر من به شما نگفته بودم كه او را در پارچه زردنپيچيد؟سپس آن پارچه را به
كنارى افكند و پارچه سفيدى گرفته و كودك را در آن پيچيد،آنگاه رو به على(ع)كرده
فرمود:آيا او را نامگذارى كردهاى؟
عرض كرد:من در نامگذارى وى به شما
پيشى نمىگرفتم
!
رسول خدا(ص)فرمود:من هم در نامگذارى
وى بر خدا سبقت نمىجويم
!
در اين وقت خداى تبارك و تعالى به
جبرئيل وحى فرمود كه براى محمد پسرى متولد شده،به نزد وى برو و سلامش برسان و تبريك
و تهنيت گوى و به وى بگو:براستى كه على نزد تو به منزله هارون است از موسى،پس او را
به نام پسر هارون نام بنه
!
جبرئيل از آسمان فرود آمد و از سوى
خداى تعالى به وى تهنيت گفت و سپس اظهار داشت:خداى تبارك و تعالى تو را مأمور كرده
كه او را به نام پسر هارون نام بگذارى.رسول خدا(ص)پرسيد :نام پسر هارون چيست؟عرض
كرد:«شبر».فرمود:زبان من عربى است؟عرض كرد:نامش را«حسن»بگذار،و رسول خدا(ص)او را
حسن ناميد
... (2)
و در برابر اين روايت،روايات ديگرى هم
در كتابهاى علماى شيعه و اهل سنت آمده كه چون حسن(ع)به دنيا آمد،على(ع)او
را«حرب»ناميد،و چون رسول خدا(ص)اطلاع يافت به على(ع)دستور داد آن نام را
به«حسن»تغيير دهد
... (3)
و يا اينكه على(ع)نام اين نوزاد
را«حمزه»گذارد و چون حسين به دنيا آمد نام او را«جعفر»گذارد،و پس از آن رسول
خدا(ص)على(ع)راطلبيده و به او فرمود:به من دستور داده شده كه نام اين فرزند خود را
تغيير دهم،سپس به على(ع)دستور داد كه نام آن دو را«حسن»و«حسين»بگذارد،و على(ع)نيز
به دستور آن حضرت عمل كرد
... (4)
ولى همان گونه كه صاحب كشف الغمه گفته
است،اين مطلب بعيد به نظر مىرسد،و خلاف مشهور و ضعيف است،و مشهور همان است كه در
روايت بالا ذكر شد،و باقر شريف در كتاب حياة الحسن اين گونه روايات را از موضوعات و
جعليات دانسته و دليلهايى بر اين مطلب ذكر كرده كه بهتر است براى اطلاع بيشتر به
همان كتاب مراجعه نماييد
. (5)
و در روايات بسيارى از طريق اهل سنت
آمده كه اين دو نام شريف«حسن»و«حسين»در جاهليت سابقه نداشته و از نامهاى بهشتى
است،و متن يكى از آن روايات كه طبرى در كتاب ذخائر العقبى روايت كرده،اين گونه است
كه عمران بن سليمان گفته
:
«
الحسن و الحسين اسمان من اسماء اهل
الجنة،ما سميت بهما فى الجاهلية
» (6)
(حسن و حسين دو نام از نامهاى اهلبهشت است كه در زمان جاهليت سابقه نداشته است.)
ذکر
امام حسن عليه السلام در قرآن
:
قرآن
مجيد
مشتمل است بر يادکردي از شخصيتها، از خوبان يا از بدان، ليکن اين يادکرد
گاهي همراه با ذکر نام است(همانند آنچه درباره موسي و
فرعون
ذکر شده است) و گاه فقط با توصيف، و
بدون ذکر نام.( همانند آنچه درباره امام علي عليهالسلام نازل شده است.) درباره
امام حسن عليه السلام نيز آياتي به صورت توصيف و بدون ذکر نام نازل شده است؛ همانند
آيه
تطهير
،
آيه
ذوي القربي
و آيه اولي الامر
.
شاگردان
و ياران امام
نام بيش از 30 نفر از شاگردان و ياران آن حضرت در تاريخ
ثبت شده است
.
همسران
امام
بررسي موضوع زنان امام حسن عليه السلام بسيار لازم است زيرا
زشتترين تهمتي که به حضرت از طرف دشمنان و دوستان نادان زده شده است، کثرت
اغراقآميز ازدواجها و طلاقهاي اوست؛ تا جايي که برخي، تعداد همسران آن حضرت را
400
نفر گفتهاند
.
مجموعه زناني که نام خود و پدرشان در تاريخ ثبت است و به
عنوان همسر حضرت ذکر شدهاند، صحيح يا ناصحيح، به ده نفر نميرسد؛ و در حقيقت
بنياميه خواستهاند با تهمت لذتطلبي مفرط به آن حضرت، صلح او را به صورتي
تحريفيافته تفسير کنند
.



فرزندان
امام
کمترين عددي که درباره فرزندان حضرت نوشتهاند 7 نفر و بيشترين
عدد 23 نفر است
.
شيخ
مفيد
،
فرزندان
حضرت
را 15 نفر ميداند( هشت پسر و هفت دختر
.)
از دختران حضرت 4 نفر و
از پسرانش نيز 4 نفر صاحب فرزند شده اند. البته دو تن از پسران، فرزند پسر نياوردند
و به همين جهت نسل تمامي سادات حسني به آن دو پسر ديگر که فرزند پسر آورده اند
زيد
و
حسن
مثنّي
)
منتهي ميگردد. در سلسله سادات حسني، دانشمندان، سلاطين، محدّثان و
انقلابيون متعددي وجود دارد
.
گزيده
سخنان امام
عليرغم شخصيت منحصر به فرد امام حسن عليهالسلام،
متأسفانه مقدار سخناني که از حضرتش باقي مانده، اندک است و اين به خاطر فشارهاي
غاصبان خلافت و بنياميه بوده است
.
سخناني که از حضرت به دست ما رسيده، در سه
قالب
اشعار
،
احتجاجات
واحاديث
است که گونه سوم، گاه به صورت سخنراني و گاه به صورت پاسخ به سؤالي يا جواب
نامهاي بوده است
.
1--
اشعار
امام حسن عليه السلام
2--
احتجاجات امام حسن عليه السلام
3--
احاديث
امام حسن عليه السلام
اشعار امام حسن عليه السلام
از امام حسن عليه السلام اشعاري در تاريخ به ثبت رسيده است که به برخي از آنها
اشاره ميشود
:
ذري کــدر الايام ان صفائـها *** تولـي بايام السـرور
الذواهب
و کيف يغر الدهر من کان بينه *** و بين الليالي محکمات التجارب
به رنج هاي روزگار اعتنا مکن، زيرا ايام خوش نيز ميگذرد. (پس ايام
سختي هم سپري ميشود.) کسي که داراي تجربههاي محکمي است، در سختگيهاي روزگار،
چگونه فريب ميخورد؟
قل للمقيـم بغيرداراقامـه *** حان الـرحيـل فودع
الاحبـابـا
ان الذين لقيتهم وصحبتـهم *** صاروا جميعا في القبور
به آن کس که در غير جايگاه خود، رحل خويش را افکنده است بگو زمان
کوچيدن فرا رسيد. پس دوستان را بدرود گوي، زيرا آنان که تو با ايشان همنشين بودي
نيز همگي در قبرهايشان آرميدهاند
.
يااهل لذات دنيا لابقاءلها *** ان
المقـام بظـل زائـل حمـق
اي خو کردگان به لذت هاي زودگذر دنيا! اقامت
در زير سايهاي گذران نابخردي است
.
لکسره من خسيس الخبز تشبعني
***
وشربه من قراح الماء يکفيني
من رقيق الثوب تسترني *** حياوان مت
يکـفينـي لتکفيني
پاره ناني بي ارزش سيرم مي کند و جرعه آبي اندک
سيرابم مي سازد. لباسي مندرس و کهنه تا وقتي زنده ام بدنم را مي پوشاند، و پس از
مرگم همان براي کفنم کفايت ميکند
.
نحن انـاس نوالنـا خضل *** يرتع فيه
الرجاء والامـل تجودقبل
السوال انفسنا *** خوفاعلي ماء وجه من يسل
لوعلم الجر فضل نائلنا *** لغاض من بعد فيـضه خجـل
ما مردمي
هستيم که بخششمان همچون سبزهزاري تازه است که اميد و آرزو در آن ميچرد. پيش از
اينکه کسي تقاضا کند، نفوس ما ناخودآگاه ميبخشند تا مبادا آبروي سائل ريخته شود
.
اگر دريا فراواني بخشش ما را ميدانست، پس از بالا آمدن، بيترديد، با خجالت فروکش
ميکرد
.
6)
اني السخاء علي العباد فريضه *** للـه يقـرء فــي کتـاب
محـکم
وعـدالعـبادالاسـخـياء جنـانه *** واعـد للبـخـلاء نـار جـهـنـم
من کـان لاتـندي يـداه نبـائل *** للـراغـبين فلـيس ذاک بمسـلم
بخشش از طرف خدا بر بندگان واجبي است که در کتابي محکم (قرآن) خوانده
ميشود. خداي متعال بندگان بخشنده اش را نويد بهشت داده و براي بخيلان، آتش جهنم را
آماده ساخته است. هر کس که دستش به بخشش بر سائلان گشوده نميگردد، بهراستي مسلمان
نيست
.
--
عربي با عصبانيت نزد
رسول
خدا
رفت و خواست از پيامبر سوالاتي کند
.
پيامبر فرمود:«اگر مي خواهي يکي از
اعضايم جوابت را مي دهد
.»
گفت:«مگر عضو بدن پاسخ مي دهد؟
»
پيامبر
فرمود:«آري.» آنگاه به حسن بن علي عليه اسلام که کودکي خردسال بود فرمود:«برخيز و
پاسخش را بده
.»
عرب گفت:«خودش هيچ نميگويد و از بچهاي ميخواهد با من سخن
بگويد
.»
پيامبر فرمود:«بهزودي ميبيني که او دانا به پاسخ سوالات توست
.»
حسن عليه السلام فرمود:«اي مرد عرب، اندکي صبر کن.» و سپس چنين سرود
:
ماغـبيـا سالت وابـن غبـي *** بل فقيها اذن وانت الجهول
فـان
تک قدجهـلت فان عندي *** شفاء الجهل ماسـال مسؤول
وبحـر الا تقـسـمه
الدوالي *** ثـراثا کـان ورثـه رسول
تو نه از شخص کودني سوال کردهاي،
و نه از فرزند شخص کودني. بلکه از شخصي دانا پرسش نمودهاي. اگر کسي از من چيزي
بپرسد، درد نادانياش را شفا ميبخشم. نزد من اقيانوسي از دانش است که در ظرفها
نميگنجد، و اين درياي دانش ميراثي است که از رسول خدا رسيده است
.



8)
مردي
نزد حضرت امام حسن عليه السلام رفت و اشعاري گفت به اين مضمون که:«براي من چيزي که
حتي يک درهم ارزش داشته باشد، باقي نمانده، و شاهدم پريشانحالي من است. آري، آنچه
براي من باقي مانده، آبرويم است که آن را نفروختم ولي اينک ميبينم فروشش به تو
ميارزد
.»
امام به خادم خود گفت:«چقدر پول داريم؟
»
گفت:«دوازده هزار درهم
.»
امام فرمود:«همهي آن را به اين مرد فقير بده. من از او خجالت مي کشم که بيش از
اين ندارم
.»
خادم گفت:«چيزي براي خودمان نميماند
.»
فرمود:«همه را بده، و
به کرم خدا خوشبين باش
.»
سپس اشعاري بر وزن اشعار او سرود
:
عاجـلتنا فـاتک وابـل بـرنا *** طلـا ولـوامهـلتنا لـم تـمطر
فخذ القليل وکن کانک لم تبع *** ماصـنته و کـاننـا لـنـشتر
«
با عجله از ما تقاضا کردي، و لذا باران شديد بخشش ما به صورت باراني کم و
پراکنده بر تو باريد، و اگر ما را مهلت مي دادي چنين بر تو نميباريد. پس اين اندک
را بپذير و چنان باش که گويا چيزي را که براي خود نگه داشته بودي (آبرويت) نفروخته
اي و ما نيز آن را نخريدهايم
.»
مناظره امام حسن با معاويه و يارانش
·
سنت اجتماع در ميان ائمه -ع
-
·
توطئه دشمنان بر
عليه امام حسن و ترس از رسوايي
·
اهانت هاي معاويه و اطرافيانش
به امام
·
برشماري فضائل علي -ع- و خودش
·
ذکر مطاعن معاويه
·
ذکر مطاعن اطرافيان معاويه
و رسوايي آنها
سنت اجتماع در ميان ائمه -ع
-
امامان
شيعه
از سنت حسنه
اجتماع واستدلال بسيار استفاده مي کردند چنانکه خداي متعال به رسولش فرمود: « ادع
الي سبيل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه وجادلهم بالتي هي احسن
. »
(
بسوي پرورگارت
مردم را بخوان با حکمت (برهان) و وعظ و خطابه نيکو و با آنان جدالي عملي بنحوي نيکو
کن
. )
امام حسن عليه السلام نيز در طول عمر و به ويژه پس از جريان صلح مناظراتي
دارد که شيرين ترين آنها مناظره اي است که در حضور معاويه و با حضور ارکان حکومتي
او انجام شده است و خلاصه آن اينست
:
توطئه دشمنان بر عليه امام حسن و ترس از رسوايي
عمرو پسر عثمان، عمر
بن عاص، عتبه پسر سفيان برادر معاويه، وليد پسر عقبه، مغيره پسر شعبه در نزد معاويه
گرد آمدند و گفتند: حسن را احضار کن تا او را دشنام دهيم و خوار کنيم زيرا او مورد
احترام مردم است و بر ما که دشمن او هستيم اهانت کردنش لازم است
.
معاويه گفت
:
مي ترسم لباس عاري بر قامتتان بپوشد در طول تاريخ بر تنتان بماند گفتند: عجبا آيا
ميترسي باطل بر حق، غلبه کند؟ هرگز چنين نخواهد شد
.
پيام رسان معاويه حضرت را
طلبيد حضرت فرمود چه کساني نزد اويند؟ وقتي نام برده شدند آنها را نفرين کرد
.
اهانت هاي معاويه و اطرافيانش به امام
حضرتش بحضور معاويه رسيد پس از
احوالپرسي معاويه گفت اينان ترا خواسته اند که به تو بگويند
عثمان
مظلوم کشته شد و کشنده اش پدرت بود و تو هم بدون واهمه از موقعيت من پاسخشان را بده
و سپس به سخن گفتن پرداختند و هر يک مطلبي گفتند که خلاصه اش اين است
:
1)
بني اميه درجنگ
بدر
نوزده
کشته داده اند که بايد انتقامشان را از
بني هاشم
گرفته شود
.
2)
تولياقت خلافت
را نداري
.
3)
پدرت
ابوبکر
را
مسموم کرد و طرح قتل
عمر
را ريخت و عثمان را کشت
.
4)
عثمان بنا حق توسط پدرت کشته شد و ولي دم او
امروز معاويه است و ما مي توانيم ترا بجاي پدرت قصاص کرده بکشيم
.
5)
شما در
عيان چيزهائي بوده ايد که حقيقت ندارد
.
امام عليه السلام شروع کرد به پاسخ دادن
و پاسخهاي حضرت در سه محور بود
.
1)
برشماري فضائل
علي
عليه السلام
و خودش
.
2)
برشماري مطاعن معاويه به عنوان محور اصلي و مطاعن
پدرش ابوسفيان
.
3)
پاسخ تک تک افراد جلسه با افشاگري سابقه سياه هريک
.



برشماري فضائل علي -ع- و خودش
در محور اول فرمودند: علي عليه السلام
در جنگها پرچمدار سپاه رسول خدا بود و در شب هجرت به جاي رسول خدا خوابيد و خود را
طعمه شمشيرهاي گرسنه کرد و در جنگ
خيبر
پيامبر فرمود: پس از دو روز شکست ابوبکر و عمر پرچم را بدست کسي مي دهم که محب و
محبوب خداست و فردا علي را خواست و پرچم را بدو داد و او هم با پيروزي برگشت، علي
هموست که بارها او را پيامبر جانشين خود خواند و در حقش فرمود
:
خدايا دوست دار
علي را دوست بدار دشمنش را دشمن و
. . .
ذکر مطاعن معاويه
در محور دوم که ذکر مطاعن معاويه بود فرمود: پيامبر
اکرم صلي الله عليه واله و سلم بارها ترا نفرين کرد و يکبار از خدا خواست که هيچگاه
سير نشوي آيا تو همان نبودي که آن هنگام که پدرت خواست اسلام بياورد با اشعار او را
از اين کار منع کردي و آيا پدرت همان نبود که لحظه اي بخدا ايمان نياورد و حتي پس
از خلافت عثمان به خانه او رفت و در جمع بني اميه که امري غير از آنها نبود گفت
:
خلافت را همانند توپي در دستهايتان بچرخانيده که قسم به آنچه ابوسفيان بدان قسم مي
خورد (يعني بتها) نه بهشتي است و نه دوزخي و
. . .
و در محور سوم که ذکر مطاعن
حضار جلسه بود فرمود: اما تو اي عمر و پسر عثمان آن قدر احمقي که لياقت پاسخگويي را
نداري تو از تبار همان بني اميه هستي که رسول خدا بزرگشان را وزغ (قورباغه) ناميد
.



ذکر مطاعن اطرافيان معاويه و رسوايي آنها
اما تواي عمروعاص! تو سگي و
مادرت زناکار بود که بر سر تو پنج نفر به مخاصمه برخاستند تا پست ترين آنها از جهت
نسب ترا به خود ملحق نمود تو هماني که رسول خدا را با 70 بيت شعر هجو کردي و رسول
خدا صلي الله عليه واله و سلم ترا نفرين کرد و فرمود خدايا در برابر هر بيت شعر او
را يکبار لعنت کن
.
اما تو اي وليد بن عقبه! تو بايد با علي پدرم دشمن باشي
مگر علي نبود که پدرت را در جنگ بدر کشت و خودت را هشتاد ضربه تازيانه بخاطر شراب
خوردنت نواخت، تو هماني که خداوند در قرآن ترا فاسق خواند
.
اصلا تو پدرت معلوم
نيست و مادرت اين مطلب را به خودت به صراحت گفت اما تو اي عتبه پسر ابي سفيان! ترا
چه با ياد از علي کردن ؟! اما اينکه گفتي مرا مي کشي بسيار خنده دار است چرا آن نفر
را بر روي زنت افتاده بود و با او مشغول مجامعت بود نکشتي؟ آيا اگر او را که آبرويت
را ريخت مي کشتي بهتر نبود؟
!
اما تو اي مغيره بن شعبه! تو هماني که زنا
کرده بودي و عمر بالطائف الجبل حد زنا را از تو دفع کرد ولي عذاب آخرت که قابل دفع
نيست، تو هماني که
فاطمه
دختر رسول خدا صلي الله عليه واله وسلم را چنان زدي که فرزند در شکمش را سقط کرد با
اينکه فاطمه بزرگ زنان بهشت است و تو اينکار را فقط به خاطر خوار کردن رسول خدا صلي
الله عليه واله وسلم انجام دادي
.
در اين حال ،امام حسن عليه السلام برخاست و
بيرون رفت در حالي که شکست تلخ را با پيروزي خود کام معاويه و ارکان حکومتي اش باقي
نهاده بود
.
احاديث امام حسن عليه السلام
احاديثي که از
امام
حسن مجتبي
(
عليه السلام) روايت شده است با مناسبتهاي گوناگوني روايت شده است،
گاه در جواب نامه بوده است و گاه سخنراني در جمع مردم به مناسبتي و گاه پاسخ سوالي
يا دفع سخن باطل دشمني
.
به هر حال به برخي از اين سخنان اشاره مي کنيم
:
·
پاسخ
امام حسن عليه السلام به نامه تسليت دخترش
·
گريه
امام حسن عليه السلام هنگام رحلت
·
روايتي
در باب پول خواستن
·
پاسخ
امام حسن عليه السلام به طعنه مرد يهودي
·
سخنان
امام حسن عليه السلام در حضور اميرالمومنين
·
نصايح
امام حسن عليه السلام قبل از وفات
·
سخنان
امام مجتبي عليه السلام پس از شهادت پدر
پاسخ
امام حسن عليه السلام به نامه تسليت دخترش
يکي از دختران
امام
حسن عليه السلام
از دنيا رفت. گروهي از اصحاب، نامه تسليتي براي امام نوشتند و
امام در جوابشان چنين نوشت:«نامه شما در تسليت دخترم به دستم رسيد. اجر مصيبت او را
از خدا ميطلبم و تسليم قضاي الهي و صابر بر بلاي اويم. مصائب زمانه و مفارفت
دوستاني که با ايشان مأنوس بوديم، و برادراني که از ديدارشان دلشاد ميشديم، دل ما
را به درد آورده
.
آري مصائب روزگار ناگهان بر ايشان فرود آمد و مرگ، آنان را به
لشگر مردگان کوچ داد. آنان اينک در قبرستان، در عين نزديکي ظاهري به يکديگر، هيچ
معاشرتي با يکديگر ندارند. بلي، آنان از خانههاي خويش و از دوستانشان در دنيا دور
شده اند و در خانههايي وحشتزا (قبرها) منزل گزيده اند تا آرام آرام بپوسند
.
باري، اين دختر من نيز کنيزي بود ملک پروردگار، که به راه گذشتگان رفت؛ همان
راهي که آيندگان نيز آن را خواهند پيمود. والسلام
.»
گريه
امام حسن عليه السلام هنگام رحلت
امام
حسن عليه السلام
در بستر احتضار گريه کرد
.
به او گفتند:« شما ديگر چرا گريه
مي کنيد؟ با اينکه فرزند
رسول
خدا صلي الله عليه و اله و سلم
هستيد و پيامبر در وصف شما سخنان بسياري فرموده
است. علاوه بر اينکه 20 بار پياده به حج رفتهايد و سه بار تمام دارايي خويش را در
راه خدا تقسيم کردهايد
.»
فرمود:« به دو دليل گريانم: ترس از موقف مطلع، جايي
که پروردگار در محضر همه، بر پرونده انسانها اطلاع مي يابد؛ و نيز جدايي از دوستان
و آشنايانم
.»
روايتي
در باب پول خواستن
مردي نزد
امام
حسن عليه السلام
رفت و پولي درخواست کرد
.
امام فرمود
:«
پول خواستن
جز در
سه مورد روا نيست
:
1)
پرداخت
ديه خون
(
خون بهاي کشتن انسان
)
2)
بدهکاري اي که شخص را از پا درآورد
.
3)
فقر بسيار شديد
.»
مرد گفت:«برخي
از اين موارد دربارهي من صدق ميکند
.»
امام حسن عليه السلام نيز امر کرد به او
پنجاه دينار بدهند
.
پاسخ
امام حسن عليه السلام به طعنه مرد يهودي
روزي
امام
حسن عليه السلام
با لباسي آراسته و خوشبو از خانه خارج شد. در ميان راه يکي از
گدايان يهودي امام را نگه داشت و گفت:«اي حسن! انصاف بده، مگر جدت،
رسول
خدا صلي الله عليه و آله وسلم
، نفرمود:"الدنيا سجن المومن و جنه الکافر."(دنيا
زندان مؤمن و
بهشت
کافر است؟
)»
امام فرمود:«آري
.»
گفت:«پس چرا الآن نسبت من و تو برعکس است. من با اين حال
گرسنگي و فقر، گويي در زندان به سرميبرم و تو با اين رفاه و آراستگي، در بهشتي؟
»
امام فرمود:«اي يهودي، اگر هم اينک با چشم دلت به عالم آخرت بنگري و ببيني
خداوند چه عذابهايي را براي تو، و چه ثوابها و نعمتهايي را براي من مهيا کرده
است، يقين ميکني که تو اکنون نسبت به آن عذابهاي اخروي در بهشت هستي و من نسبت به
آن نعمتهاي اخروي در زندان به سر ميبرم
.»
سخنان
امام حسن عليه السلام در حضور اميرالمومنين
روزي
امام
علي عليه السلام
به فرزندش،
امام
حسن عليه السلام، فرمود:«پسرم برخيز و سخنراني کن که ميخواهم سخنت را بشنوم
.»
حسن فرمود:«پدرجان چگونه سخن بگويم در حالي که شما را ميبينم؟ نه، من حيا
ميکنم
.»
علي عليه السلام زنان داخل خانه را جمع کرد و خود به اتاق ديگري رفت؛
به نحوي که صداي حسن را مي شنيد. آنگاه امام حسن عليه السلام برخاست و چنين سخنراني
کرد
:
«
سپاس مخصوص پروردگاري است که يگانه است و در اين يگانگي نظير ندارد. او
جادوانه است اما نه به دست کسي ديگر؛ زمام امور را به دست دارد اما بيهيچگونه
مشقت، و آفريننده است بي هيچگونه زحمت. وصفش پايان نمي پذيرد و معرفتش نهايت
ندارد. عزيزي است که ازلي بوده است. همه دلها از هيبتش لرزان و ترسان، همه خردها
از عزتش حيران، و همه موجودات در برابر قدرتش خاضع اند
.
بر قلب هيچ انساني
بلنداي جبروت و قدرت او خطور نمي کند و مردم به عمق جلال و عظمتش پي نمي برند. کسي
قادر نيست از بزرگياش پرده برگيرد و دانشمندان را کجا توان آن است که با خردهايشان
به آن دست يابند. آگاهترين مردم به او کسي است که او را محدود به صفتي نکند. او
چشمها را ميبيند اما چشمها او را نميبينند. او خداوند نافذ و آگاه است
.
اما
بعد: همانا علي عليه السلام دري است که هر که از راه او وارد شود مومن و هر که از
راه او خارج شود کافر است. من اين سخنان را مي گويم در حالي که براي خود و شما از
پروردگار بزرگ آمرزش ميطلبم
.»
در اين هنگام امير مؤمنان علي عليه السلام
از پشت پرده در آمد و پيشاني حسن را بوسيد و اين آيه را تلاوت فرمود
:«
ذريته
بعضها من بعض و الله سميععليم
» (
ذريه و تباري که از يکديگرند و خداوند شنوا و
داناست)
نصايح
امام حسن عليه السلام قبل از وفات
·
عيادت جناده از امام حسن عليه
السلام
·
موعظه امام )آمادگي براي سفر
آخرت
)
·
خصوصيات همنشين
نيک
عيادت جناده از امام حسن عليه السلام
جناده
بن ابي اميه
ميگويد
:
پس از مسموميت
امام
حسن عليه السلام
نزد او رفتم و ديدم در مقابلش طشتي است که در آن خون استفراغ
ميکند
.
عرض کردم:« مولاي من! چرا خود را درمان نمي کنيد؟
»
گفت:« مرگ را با
چه معالجه کنم؟
»
من گفتم:« انالله و انا اليه راجعون.»( ما همه از آن خداييم و
به سوي او رهسپاريم
.)
امام نگاهي به من نمود و فرمود:« قسم به خدا
رسول
خدا صلي الله عليه و آله و سلم
با ما عهد نمود که امامت بر عهدهي 12 نفر از
فرزندان
علي
و
فاطمه
است و همهي ما دوازه امام يا با شمشير کشته ميشويم يا با زهر، مسموم
.»
آن گاه
گريست
.
موعظه امام )آمادگي براي سفر آخرت)
به امام گفتم:« اي پسر رسول خدا،
مرا موعظه کنيد
.»
فرمود:« مهياي سفر آخرت شو و توشه آن سفر را پيش از رسيدن اجل
به دست آور؛ و بدان که تو در طلب دنيايي در حالي که مرگ هم در طلب توست. اندوه روزي
را که نيامده بر روي اندوه امروزت بار مکن و بدان که هر چه از مال دنيا، بيش از قوت
خودت، به دست آوري، خزينهداري ديگران (وارثانت) را کردهاي. بدان که در
حلال
دنيا حساب است و
در حرام آن عقاب. پس دنيا را نزد خود، مرداري فرض کن و از آن نستان، مگر به قدر
ضرورت، که اگر حلال باشد، زهد ورزيدهاي و اگر
حرام
باشد، گناهي نکردهاي، زيرا آن مقدار
که گرفتهاي بر تو حلال است؛ همان طور که گوشت مرده، در حال ضرورت، حلال است و اگر
عتابي باشد، عتابش کمتر است. براي دنياي خود چنان کار کن که گويا هميشه خواهي بود و
براي آخرت خود چنان که گويا فردا خواهي مرد. اگر ميخواهي بدون قوم و قبيله عزيز
باشي و بدون سلطنت، اقتدار داشته باشي، از ذلت معصيت خدا به سوي عزت اطاعت او حرکت
کن
.
خصوصيات همنشين نيک
و هر گاه به همشيني با کسي نيازمند شدي، با چنين
فردي همنشيني کن: کسي که همنشيني با او مايه سربلندي تو باشد و اگر به او خدمت
کردي، هوايت را داشته باشد. چنان که کمکي خواستي به ياريت بشتابد و اگر سخني گفتي
تصديقت کند. اگر در کاري همت به خرج دادي، با تو همسو و هماهنگ باشد و اگر خطايي
کردي، آن را جبران کند. اگر کار نيکي از تو ديد، فراموش نکند. اگر از او خواسته اي
داشتي، برآورده سازد و اگر چيزي نخواستي، خود به تو ببخشد. اگر به تو مشکلي
طاقتفرسا رسيد، ناراحت شود. دوست تو بايد کسي باشد که از او به تو زياني نرسد،
برايت دشواري نسازد، حق تو زير پا نگذارد و اگر اختلاف مالي پيدا کرديد، ايثار کند
و تو را مقدم دارد
.
سخنان
امام مجتبي عليه السلام پس از شهادت پدر
پس از شهادت
حضرت
علي عليه السلام،
حضرت
امام مجتبي عليه السلام
به خطبه ايستاد و خدا را ستود و بر او ثنا گفت و بر
پيامبر
درود فرستاد و سپس گفت: امشب مردي درگذشت که پيشينيان به حقيقت او نرسيده اند و
آيندگان هرگز مانند او را نخواهند ديد؛ کسي که چون نبرد مي کرد
جبرئيل
در
طرف راست و ميکائيل* در طرف چپ او بودند
.
به خدا سوگند، در همان شبي وفات
يافت که
موسي
بن عمران
در گذشت و
عيسي
به آسمان برده شد و قرآن, نازل گرديد
.
بدانيد که او زر و سيمي از خود بر جا
نگذاشت مگر هفتصد درهم که از مقرري او پس انداز شده بود و مي خواست با آن براي
خانواده اش خادمي بخرد
.
ميکائيل يکي از چهار فرشته مقرب خداست که مأمور روزي رساندن به مخلوقات است
.
منابع
فروغ ولايت، ص 782 - 781