به جهت عظمت ، عمق تأثیرگذاری و گستردگی بازتاب حادثه کربلا ، از سده های نخستین ، حتی در قرن اوّل هجری (که نوشتن تاریخ و سیره به جهت سیاست خلیفه دوم، عمر ممنوع بود) بسیاری از نویسندگان تاریخ و سیره در این باره کتاب نوشته اند . آنان با نگارش آثاری نگذاشتهاند این رویداد مهم به فراموشی سپرده شود ، یا تنها در نقل ها باقی بماند.
اولین تاریخ نگاران واقعه کربلا :
1 – اصبغ بن نباته مجاشعی
از برخی اسناد به دست میآید نخستین کسی که اقدام به ثبت واقعه کربلا کرد، اصبغ بن نباته مجاشعی است . اوکتابی نوشت به نام «مقتل الحسین(ع)».(1) وی از یاران خاص و فداکار امیرمؤمنان علی(ع) به حساب میآمد و از شجاعان عرب بود که که با امام تا مرز کشته شدن بیعت کرد.(2)
درگذشت وی را برخی بعد از قرن اوّل هجری(3) و برخی سال 64هـ به بعد نوشتهاند.(4)
2- جابر بن یزید جعفی
دومین کسی که در مورد حادثه کربلا کتاب نوشته جابر بن یزید جعفی است .کتاب او نیز به نام «مقتل الحسین» است.(5)
روایات زیادی از واقعه کربلا از جابر نقل شده که نوزده روایت آن در کامل الزیارات میباشد.(6) جابر از محدثان سرشناس کوفه و از مراجع علوم دینی زمان خویش در کوفه در اواخر دوره اموی و اوائل دوره عباسی و شاگرد امام باقر است که بیشتر دانش خود را در مدت هیجده سال شاگردی از آن حضرت فراگرفته و محضر امام صادق(ع) را نیز درک کرده است. او در سال 128هـ درگذشته است.(7)
3 - ابو مخنف( لوط بن یحیى)
کسی که به صورت مفصل واقعه کربلا را با عنوان «مقتل الحسین» به نگارش در آورد ابو مخنف لوط بن یحیى بن سعید بن مخنف بن سلیم ازدی غامدی کوفی است. این کتاب مرجع بیشتر مورخان قرار گرفت. وی که در قرن دوم (متوفای 158هـ) میزیست (8) از خاندانی عراقی و از شیعیان و محدثان بزرگ کوفه به شمار میآید.(9) جدش مخنف بن سلیم از یاران امام علی(ع) بود.
کتاب «مقتل الحسین» ابو مخنف وجود ندارد، و آن چه از مطالب آن به دست ما رسیده، گزارشهایی است که در تاریخ طبری، ارشاد شیخ مفید و مقاتل الطالبیین ابو الفرج اصفهانی آمده است.
طبری، مطالب کتاب ابو مخنف را به روایت هشام بن محمد بن سائب کلبی کوفی (متوفای 206هـ) از شاگردان ابو مخنف آورده باشد، ولی محتمل است که مطالب را تلخیص یا ناقص نقل کرده و یا برخی را نیاورده باشد. طبری گزارش کاملی از واقعه کربلا نمیدهد. مطالب زیادی دربارة واقعه کربلا از ابن مخنف نقل شده که منحصر به فرد و با اهمیت است. مجموع روایاتی که طبری از ابی مخنف نقل کرده 586 روایت میباشد.(10)
شیخ مفید نیز بیشترین مطالب ابو مخنف را در ارشاد از طریق هشام بن محمد کلبی نقل کرده است، چون تشابه زیادی با طبری دارد. هر چند تفاوتهایی دیده میشود که میتواند ناشی از استفادة شیخ مفید از متن اصلی مقتل ابو مخنف باشد، همچنان که احتمال میرود شیخ مفید با استفاده از منابع دیگر، جملاتی را بر متن روایات ابو مخنف افزوده باشد.
ابوالفرج اصفهانی نیز در کتاب مقاتل الطالبیین مطالب بسیاری از ابو مخنف آورده است. علاوه مطالبی از این سوی و آن سوی و روایاتی از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بر آن افزوده که در منابع دیگر نیامده است.(11)
مقتل الحسین ابومخنف دارای اهمیت است و میتواند صحیحترین گزارش دربارة رخداد کربلا باشد که به واقع نزدیک است. بسیاری از اخبار ابو مخنف توسط کسانی گزارش شده که در کربلا حضور داشته و یا با یک یا دو واسطه نقل شده است.
به عنوان «مقتل ابو مخنف» مقاتل گوناگونی چاپ و منتشر شده که هیچ کدام «مقتل الحسین» ابو مخنف نیست. تنها مأخذی که روایات ابو مخنف را مبسوط نقل کرده تاریخ طبری است که دانشمند فرزانه، جناب آقای شیخ هادی یوسفی غروی، آن ها را استخراج و به عنوان «وقعة الطف لابی مخنف» منتشر کرده است.
4- ابو منذر، هشام بن محمد بن سائب کلبی کوفی
وی از دانشمندان بزرگ قرن دوم و اوائل قرن سوم، نیز از بزرگانی است که درباره واقعه کربلا، کتاب نوشته است. او، در علم انساب ( نَسَب شناسی) سرآمد عالمان عصر خویش به حساب میآمد. جد وی «بشر» همراه سه فرزندش: سائب، عبید و عبدالرحمن در جنگ جمل و صفین جزو سپاهیان علی(ع) بودند. بیشتر خاندان او اهل دین و دانش و ادب و هوادار خاندان علی(ع) و مخالف بنی امیه بودند. پدر هشام، محمد بن سائب، نیز از عالمان به نام زمان خویش بود. محمد در بصره، تفسیر میگفت. هشام و پدرش به دلیل گرایش های شیعی، مورد طعن فراوان قرار گرفتتد . هشام کتابهای زیادی تألیف کرد که تعداد آن ها از یک صد و پنجاه عنوان، بیشتر است. ابن سعد در طبقات الکبری ، مسعودی در مروج الذهب و طبری در تاریخ الامم و الملوک مطالب زیادی از هشام کلبی نقل کرده و او را موثق دانستهاند. از مأخذ مهم یعقوبی در نقد تاریخ، نوشتههای هشام است. هشام، درباره اخبار اسلام تألیفات زیاد داشته(12) همان طور که از تاریخ طبری استفاده میشود، وی راوی اخبار ابو مخنف شیعی میباشد. هشام، کتابی دارد که در بارة وقایع کربلا نوشته، آن چه از استادش ابو مخنف در این رابطه شنیده، همچنین مطالبی که از استاد دیگرش عوانة بن حکم( متوفی 158) فرا گرفته، در آن جمعآوری کرده است. قدیمی ترین نقل ها دربارة واقعه کربلا، در تاریخ طبری از طریق هشام کلبی نقل شده است . طبری آن ها را در ضمن حوادث سال 60 و 61، در کتاب تاریخ خود نقل میکند. بعد از طبری، از جمله کسانی که بدون واسطه دربارة واقعه کربلا، از هشام کلبی، مطالبی نقل میکند، شیخ مفید در ارشاد است که به نظر میرسد عمده مطالب مربوط به کربلا را، از هشام کلبی نقل میکند، (13) همچنین از مهمترین مصادر بلاذری، در «جمل من انساب الاشراف» نوشتههای هشام کلبی میباشد.(14)
درگذشت او را سال 204 ذکر کردهاند.(15)
کتابهای معتبری که بعدها مورخان، درباره واقعه کربلا نوشتهاند، بیشتر مطالب خود را از افرادی که ذکرشد، گرفتهاند.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------
پینوشتها:
1ـ عبرات المصطفین فی مقتل الحسین، محمدباقر محمودی، ج 1، ص 6؛ الذریعة الى تصاینف الشیعه، ج 22، ص 23 ـ 24.
2ـ قاموس الرجال،محمدتقی تستری، ج 2، ص 166.
3ـ الذریعه الى تصانیف الشیعه، آغا بزرگ طهرانی، ج 22، ص 23.
4ـ عبرات المصطفین، ج 1، ص 6.
5ـ رجال نجاشی، ج 1، ص313 و 315، شماره 330.
6ـ میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجری، دکتر سید حسین مدرسی طباطبایی، ترجمه سید علی قرائی و رسول جعفریان، ص124، 125،141و 142.
7ـ رجال نجاشی، ج1، ص 314.
8ـ وقعة الطف، ص 8.
9ـ رجال نجاشی، ج 2، ص 191، شماره 873.
10ـ تاریخ سیاسی اسلام - سیره رسول خدا، جعفریان، ص 86.
11ـ تأملی در نهضت عاشورا، رسول جعفریان، ص 20.
12ـ هشام ابو منذر، هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ترجمه سید محمدرضا جلالی نایینی، ص 31، 35 و43 .
13ـ وقعة الطف، ص 8.
14 – مقدمه جمل من انساب الاشراف، ج1، ص 1.
15- وفیات الاعیان، ج 6، ص 82 و 84 .
شخصی از بزرگان هند به قصد مجاورت کربلای معلّی به این شهر آمد و مدت شش ماه در آنجا ساکن شد و در این مدت داخل حرم مطهر نشده بود و هر وقت زیارت حضرت امام حسین علیه السلام را اراده میکرد، بر بام منزل خود رفته، به آن حضرت سلام می کرد و او را زیارت مینمود؛ تا این که سرگذشت او را به «سید مرتضی»که از بزرگان آن عصر و مرسوم به «نقیب الاشراف» بود رساندند.
سید مرتضی به منزل او رفت و در این خصوص او را سرزنش نمود و گفت: «از آداب زیارت در مذهب اهلبیت علیه السلام این است که داخل حرم شوی و عقبه و ضریح را ببوسی. این روشی را که تو داری، برای کسانی است که در شهرهای دور میباشند و دستشان به حرم مطهر نمیرسد.»
آن مرد چون این سخن را شنید گفت: «ای نقیب الاشرف» از مال دنیا هر چه بخواهی از من بگیر و مرا از رفتن معذور دار.
هنگامی که سید مرتضی سخن او را شنید بسیار ناراحت شد و گفت: «من که برای مال دنیا این سخن را نگفتم؛ بلکه این روش را بدعت و زشت میدانم و نهی از منکر واجب است.»
وقتی آن مرد این سخن را شنید، آه سردی از جگر پر دردش کشید. سپس از جا برخاست و غسل زیارت کرد و بهترین لباسش را پوشید و پا برهنه و با وقار از خانه خارج شد و با خشوع و خضوع تمام، نالان و گریان متوجه حرم حسینی گردید تا این که به در صحن مطهر رسید .
نخست سجده شکر کرد و عتبه صحن شریف را بوسید. سپس برخاست و لرزان، مانند جوجه گنجشکی که آن را در هوای سرد در آب انداخته باشند، بر خود میلرزید و با رنگ و روی زرد، همانند کسی که یک سوم روحش خارج گشته باشد، حرکت میکرد تا این که وارد کفش کن شد. دوباره سجده شکر به جا آورد و زمین را بوسید و برخاست و مانند کسی که در حال احتضار باشد داخل ایوان مقدس گردید و با سختی تمام خود را به در رواق رسانید.
چون چشمش به قبر مطهر افتاد، نفسی اندوهناک بر آورد و مانند زن بچه مرده، ناله جانسوزی کشید. سپس به آوازی دلگداز گفت: «اَهَذا مَصرَعِ سیدُالشهداء؟ اَهَذا مَقتَلُ سیدُالشهداء؟ ؛ آیا اینجا جای افتادن امام حسین علیه السلام است؟ آیا اینجا جای کشته شدن حضرت سیدالشهداء است؟»
پس فریاد کشید و نقش زمین شد و جان به جان آفرین تسلیم نمود و به شهیدان راه حق پیوست.»
عمر بن دینار گفت حسین ابن علی (ع) به عیادت زید بن اسامه رفت زید در حال مریضی اظهار غم و اندوه فراوان مینمود. فرمود برادر از چه چیز اندوهناكی عرض كرد شصت هزار درهم مقروضم (فقال الحسین (ع) هو علی) فرمود قرضت بعهده من است می پردازم. گفت میترسم تا پرداخت نشده بمیرم فرمود تا من از طرف تو نپردازم نخواهی مرد قبل از در گذشت زید قرضش را پرداخت (و كان یقول: شر خصال الملوك الجبن من الاعداء والقسوه علی الضعفاء والبخل عند الاعطاء) پیوسته میفرمود زشت ترین صفات در پادشاهان ترس از دشمنان و سنگدلی بر بیچارگان و بخل هنگام بخشیدن است. |
||
|
((و بزودى خداوند كار شما را مى بيند)).
ـ امام حسين (ع ) : هر بامداد, اعمال اين امت بر خداى تعالى عرضه مى شود.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : روز دوشنبه و پنج شنبه , كارها عرضه مى شود گناهان آمرزش خواه آمرزيده مى شود و توبه توبه گر پذيرفته مى گردد و كينه هاى كنيه ورزان برگردانده مى شود تاتوبه كنند .
ـ شب نيمه شعبان , خداوند به همه آفريدگانش مى نگرد و جميع خلقش را مى آمرزد, بجزمشرك يا كينه ورز را.
لاتتکلمن فیما یعنیک حتی تری للکلام موضعا
تا زمانی که برای کلامت موقعیت پیدا نکردی از سخن گفتن خودداری کن
.
( امام حسین علیه السلام )
امام حسین علیه السلام فرمودند:
اَلْبُكاءُ مِنْ خَشیةِ اللهِ نَجآةٌ مِنَ النّارِ
گریه از ترس خدا سبب نجات از آتش جهنّم است
حسین علیه السلام
در روز عاشورا، در آخرین خطبهی خود با بیانی بلیغ و رسا،
دشمنان را از شیفتگی به دنیا و مغرور شدن به آن برحذر داشت، و از تاریخ چنین بر می
آید که به فاصله کوتاهی پس از ایراد این خطبه پرشور، به شهادت رسید
:
«
ای بندگان
خدا
!
تقوای
خدا
پیشه سازید و از دنیا حذر کنید. اگر دنیا برای کسی باقی میماند و کسی در
دنیا جاویدان بود، انبیای الهی سزاوارترین مردم به بقا بودند، ولی خدای تعالی دنیا
را برای بلا و آزمایش آفریده و اهل آن را برای فنا خلق فرموده است. هر چیز نو و
تازهی آن، کهنه می شود، نعمتهای آن از بین میرود و شادمانی و سرورش به تلخی مبدل
میشود. دنیا جای ماندن نیست، محل برگرفتن توشه است. پس توشه برگیرید. بهترین
توشهها تقواست، پس تقوای خدا را پیشه سازید تا رستگار شوید
.»
منابع
:
حیاة الامام الحسین علیه السلام، ج 3، ص 282
.
قصه کربلا، ص 364
.
در
روز عاشورا
عباس بن علی علیه السلام هنگامی
که تنهایی
امام
حسین علیه السلام
را مشاهده کرد، نزد او رفت و گفت:«آیا رخصت می دهی تا به
میدان روم؟
»
امام حسین علیه السلام گریه شدیدی کرد و آن گاه فرمود:« ای برادر
!
تو پرچمدار من هستی
.»
عباس گفت:« سینه ام تنگ شده و از زندگی خسته شده ام. می
خواهم از این منافقان خونخواهی کنم
.»
امام حسین علیه السلام فرمود:« برای این
کودکان کمی آب مهیا کن
.»
عباس به میدان رفت و سپاه کوفه را موعظه کرد و
آنها را از عذاب خدا ترساند، ولی اثر نکرد. از این رو برگشت و ماجرا را به برادر
گفت. و وقتی فریاد العطش کودکان را شنید، مشک و نیزه خود را بر گرفت و بر اسب سوار
شد و به سوی
فرات
رفت
.
چهار هزار نفر از سپاه دشمن که بر فرات گمارده شده بودند او را محاصره
کردند و هدف تیر قرار دادند
.
عباس آنها را پراکنده کرد و هشتاد نفر از آنها
را کشت تا وارد فرات شد. وقتی خواست مشتی آب بنوشد یاد تشنگی حسین و اهل بیت و
کودکانش او را از نوشیدن آب باز داشت. آب را ریخت و به قول بعضی راویان این اشعار
را خواند:« ای نفس! زندگی بعد از حسین خواری و ذلت است، و بعد از او نمانی تا این
ذلت را ببینی. این حسین است که شربت مرگ می نوشد و تو آب سرد و گوارا می نوشی؟
!»
و مشک را از آب پر کرد و بر شانه راست خود انداخت و راهی خیمه ها شد
.
منابع
:
·
قصه کربلا، ص 348
.
·
بحارالانوار، ج 45، ص 41،
·
ابصارالعین، ص 40
.

مقام : امام سوم
نام : حسين
لقب : سيدالشهدا
کنيه : ابوعبدالله
نام پدر : علي
نام مادر : فاطمه
مدينه
مدت امامت : 11 سال
مدت عمر : 57 سال



قاتل : پس از آنکه در اثر جراحات فراوان در ميدان نبرد
افتاده بود ، شمر (لعن الله عليه) با دوازده ضربه سر نازنين آن حضرت را جدا کرد .
محل دفن : کربلا
تعداد فرزند : 4 پسر ، 3 دختر(*1)
نمايي از زندگاني امام(ع)
ابو عبد الله حسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام
سومين امام از اهل بيت طاهرين و دومين نواده رسول خدا (ص) و يکي از دو سرور جوانان اهل بهشت و دو گل خوشبوي محمد مصطفي و يکي از پنج نفر اصحاب کساست.او سرور شهيدان نام داشت و مادرش فاطمه دخت رسول الله (ص) بود.
ميلاد شريف امام
در سوم ماه شعبان در شهر مدينه به دنيا آمد.برخي گويند تولد آن حضرت در پنجم شعبان سال سوم يا چهارم هجري بوده است.
حاکم در کتاب مستدرک، از محمد بن اسحاق ثقفي به سند خود از قتاده آورده است که آن حضرت در نيمه اول ماه پنجم از سال ششم هجري تولد يافته است.
گروهي تولد امام را در اواخر ربيع الاول دانستهاند و گروهي ديگر در سوم يا پنجم جمادي الاولي، اما قول مشهور تولد آن حضرت را در ماه شعبان و مدت حمل آن حضرت را شش ماه ذکر ميکند.در سيره امام حسن (ع) به اين روايت اشاره کرديم که ميان ولادت امام حسن و حمل امام حسين يک طهر فاصله و مدت حمل امام حسين شش ماه بوده است، و اين نکته را نيز يادآور شديم که اين روايت با قول مشهوري که در تاريخ ولادت آنها ذکر گرديده هماهنگ نبوده است، زيرا ولادت امام حسن در پانزدهم ماه رمضان، و امام حسين بنا بر قول مشهور در پنجم ماه شعبان بوده و با اين حساب فاصله ميان ميلاد دو برادر همان ده ماه و بيست روز بوده است .



از يک سو ميتوان اين روايت را چنين توجيه کرد که ولادت امام حسين (ع) در اواخر ربيع الاول بوده و از سوي ديگر روايتي است که از تاريخ ولادت امام حسن (ع) و مدت حمل امام حسين (ع) استنباط شده است.به اين ترتيب که فاصله ميان تولد امام حسن و حمل امام حسين يک طهر و مدت حمل امام حسين شش ماه بوده است.و الله اعلم.اما حاکم در مستدرک از محمد بن اسحاق به سند خود از قتاده آورده است که فاطمه (س) يک سال و ده ماه پس از تولد امام حسن (ع) امام حسين (ع) را به دنيا آورد.
همين که امام حسين به دنيا آمد وي را نزد جدش رسول الله (ص) بردند و تولد وي را به ايشان مژده دادند.آن حضرت نيز در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت.و پس از گذشت هفت روز او را حسين ناميد.براي او گوسفندي عقيقه کرد، و به مادر اين کودک دستور داد که موي سر فرزند خود را بتراشد و همانند برادرش امام حسن براي او نيز هموزن موي سرش نقره به مستمندان بدهند.فاطمه (س) اين دستور را به مرحله اجرا درآورد.
زبير بن بکار در کتاب انساب قريش آورده است که رسول الله (ص) امام حسن و امام حسين را در روز هفتم نامگذاري کرد و اسم حسين را از نام حسن گرفت.
حاکم در کتاب، مستدرک، به سند صحيح از ابي رافع روايت کرده است که پيامبر (ص) را مشاهده کردم که وقتي فاطمه (س) حسين را به دنيا آورد، در گوش او اذان گفت.و در جاي ديگر از جعفر بن محمد و او از پدر خود و او نيز از پدر خود و او نيز از علي (ع) به سند صحيح روايت کرده است که رسول الله (ص) به فاطمه (س) امر کرد وزن موي سر امام حسين را تعيين کند و به اندازه آن نقره صدقه دهد، و به وي فرمود: ران گوسفند عقيقه را به قابله ببخش .
و نيز در روايت ديگري مينويسد: رسول خدا (ص) در روز هفتم ميلاد حسن و حسين براي آن دو عقيقه و در همان روز آنها را نامگذاري کرد، و از خدا خواست که رنج و آزار را از آنان دور گرداند.
در روايت ديگري به سند خود از محمد بن علي بن حسين و او نيز از جد خود علي بن ابي طالب (ع) آورده است که رسول الله (ص) گوسفندي را براي امام حسين عقيقه کرد، و به دختر خود فاطمه (س) دستور داد موي سرش را بتراشند و آن را وزن کنند.اگر به اندازه يک درهم بود، مطابق آن نقره صدقه دهند.



کنيه و لقب و نقش انگشتري امام
کنيه آن حضرت را ابو عبد الله و القاب وي را الرشيد، الوفي، الطيب، السيد، الزکي، المبارک، التابع لمرضاة الله، الدليل علي ذات الله، و السبط، نوشتهاند.اما بالاترين لقب همان است که جد بزرگوارش پيامبر (ص) بر او و برادرش امام حسن نهاده و فرمود: حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشتند.و در جاي ديگر رسول الله (ص) امام حسين (ع) را به نام سبط خواند .
در کتاب، الفصول المهمة، نقش انگشتري وي، لکل اجل کتاب آمده، اما در کتاب وافي و غير آن که از امام صادق (ع) نقل گرديده، حسبي الله، و از امام رضا (ع) (ان الله بالغ امره) ذکر شده است و چنين به نظر ميرسد که براي آن حضرت چند انگشتري با عباراتي که بدانها اشاره شد وجود داشته است.
شاعر آن حضرت يحيي بن حکم و جماعتي ديگر را ذکر کردهاند.
دربان امام را اسعد هجري نوشتهاند.
در زمان آن حضرت معاويه و يزيد سلطنت داشتند.



اولاد امام
فرزندان امام حسين (ع) را نه نفر ذکر کردهاند، که شش نفر از آنها پسر و سه نفر دختر بودهاند.به اين ترتيب:
1ـ علي اکبر، که در کربلا به شهادت رسيد.مادرش، ليلي، دختر ابي مرة بن عروة بن مسعود ثقفي نام داشت.2ـ علي اوسط.3ـ علي اصغر زين العابدين، که مادرش به نام شاهزنان يا ملکة النساء دختر کسري يزدگرد پادشاه ايران بود.به گفته شيخ مفيد، علي اکبر زين العابدين بوده و علي اصغر در کربلا به شهادت رسيده است.اما روايت اول که ميگويد علي اکبر به شهادت رسيده مشهورتر است.4ـ محمد.5ـ جعفر که در حيات پدرش از دنيا رفت، و فرزندي از خود برجاي نگذاشت.مادرش از قبيله قضاعيه بود.6ـ عبد الله شير خوار که در دامان پدر خود به وسيله تير به شهادت رسيد .7ـ سکينة، که نام مادر او و مادر عبد الله، رباب، دختر امرئ القيس بن عدي بن اوس بن جابر بن کعب بن عليم که از قبيله کلبيه معديه بوده است.8ـ فاطمه، که مادرش ام اسحاق دختر طلحة بن عبد الله از قبيله تيميه بود.9ـ زينب.
درود و ثنا بر امام زين العابدين (ع) که از ميان فرزندان امام حسين (ع) که نسل آن حضرت از وي باقي مانده و نامش جاويد و سرمدي خواهد بود.(*2)
دوران کودکي و جواني
[امام] حسين [ع] بر اساس بيشتر منابع در مدينه در آغاز شعبان سال 4 ق / ژانويه 626 م متولد شد. بنابراين او هنگام مرگ پيامبر کودکي بيش نبود. از اين رو تنها ميتوانسته خاطراتي بسيار اندک از پدر بزرگ خويش به ياد داشته باشد. شماري از احاديث، به ذکر عبارات محبتآميزي که [حضرت] محمد [ص] در مورد نوههايش به کار برده، پرداختهاند.
به عنوان مثال، " هر کس آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر آن کس باآنها دشمني ورزد مرا دشمن داشته" و "[امام] حسن [ع] و [امام] حسين[ع] سيد جوانان بهشتند". ( اين گفته نزد شيعيان از آن رو که از آن يکي از توجيهات اساسي خود را در مورد حق امامت فرزندان ساختهاند، داراي اهميت زيادي است. سيد شباب الجنه يکي از القابي است که شيعيان به هر يک از دو برادر ميدهند)؛ احاديث ديگري، [حضرت] محمد [ص] را با دو نوهاش که بر زانوان او نشستهاند و يا بر دوش او و يا حتي بر پشت او به هنگام نماز و در حال سجده قرار گرقتهاند نشان ميدهد.1شمار قابل ملاحظهاي از اين گزارشها را عمدتاًاز مجموعههاي حديثي ابن حنبل و ترمذي جمعآوري کرده است). تعدادي از محدثين به اين تصاوير کوچک زيبا و واقع نما، جزيياتي افزودهاند که براي غيرمسلمان عجيب و غريب و در صورت وجود فرشتگان در آنها، خيال پردازانه به نظر ميآيد در حالي که نزد مسلمانان، از آن رو که معتقد به ديدار مستمر جبرئيل با [حضرت] محمد [ص] ميباشند،اينگونه نيست؛ در ديگر اخباري که تحت عنوان "افسانه [ امام] حسين [ع] '' در همين مدخل ميخوانيم، نفوذ شيعه را به وضوح مييابيم. [امام] حسين [ع] دوران جواني را در سايهسار پدرش و با فرمانبرداري از او گذراند. او در جنگهاي پدرش شرکت ميجست.
اسامي و القاب [امام] حسين [ع](1)
خداوند [امام] حسين [ع] را در تورات، "تسبير" و در اناجيل "طب" ناميد. هارون برادر موسي که از نامهايي که خداوند به پسران [امام] علي [ع] داده، اطلاع يافته بود،همان نامها را به پسران خويش داد. براي مطالعه فهرستي بلند و جالب از القاب [امام] حسين [ع] به شکل يک دعا (2) [امام] حسين [ع] و برادرش غالباًبه عنوان"حجت خدا بر زمين" ارجاع داده ميشوند.(3)
آياتي از قرآن که شيعيان تفسير آن را در باره [امام] حسين [ع] دانسته اند:(4)
يک نمونه، آيات 14 و 15 سوره احقاف است که درباره مادري حامله که رنج ميکشد و با درد بچه ميزايد، صحبت ميکند؛ تفسير اين آيه اشاره به [حضرت] فاطمه [س] دارد که [امام] حسين [ع] را حامله شده است و وقتي از [حضرت] محمد [ص] ميشنود که خداوند درباره سرنوشت نوه آيندهاش به او تسلي داده بيشتر ناراحت و غمزده ميشود. حروف مقطعه کهيعص را که سوره نوزدهم با آن آغاز ميشود، خداوند براي زکريا اينگونه توضيح داده: ک= کربلا؛ ه= هلاک العتره؛ ي=يزيد؛ ع= عطشه؛ ص= صنبره. اين توضيح صرفاًجزيي از روايتي نسبتاًغامض است(5) که قسمتي از مجموعهاي از مقايسههاي عجيب و غريب را ميان سرنوشت [امام] حسين [ع] و سرنوشت يحيي فرزند زکريان تشکيل ميدهد(شايد به دليل اين بن مايه که سرهاي بريده در ظرفي نهاده شدهاند): زکريا که نامهاي پنج تن را از جبرئيل شنيده بود از اين واقعيت که هنگام تلفظ نام [امام] حسين [ع] چشمانش پر از اشک ميشد اما هنگام تلفظ ديگر نامها احساس شادي ميکرد،متعجب شده بود خداوند او را از سرنوشت نوه [حضرت] محمد [ص] مطلع کرد،زکريا گريست و هق هق کنان از خداوند خواست تا به او نيز پسري بدهد که او نيز بتواند مصيبتي همچون مصيبتي که خداوند براي [حضرت] محمد [ص] محبوبش مقرر کرده، تحمل نمايد. خداوند به او پسري به نام يحيي اعطا کرد. در هر مرحله از سفر، از مکه به کوفه،[امام] حسين [ع] ،يحيي را به ياد آورد. بر اساس گزارشي ديگر(6) خون [امام] حسين [ع] همچون خون يحيي خواهد جوشيد و خداوند براي خاموش کردن آن 7000 منافق، کافر و مسلمان شرور را خواهد کشت، همانطور که براي يحيي اين چنين کرد.(*3)
پينوشت
اختصارات ذکر شده در این متن :
بل = بلاذری؛ ط.= طبری، ج2؛ ارط= ابن رستم طبری؛ مفـ .= مفید؛ اش.= ابن شهر آشوب، ج3؛ اکث= ابن کثیر، ج8؛ محسن.ا.= محسن امین
1- ارط، ص 73، اش،ص 232
2- نک.اش، ص 232.
3- نک. برای مثال، مف.ص 198
4- قس. مف. ص 199.
5- اش، ص 237
6- اش، ص 238، قس، ص 234
منابع
(*1) ناصري نژاد، ا.السادات. اصول مداحي . جلد اول
http ://64.233.167.104/ search?q=cache:M 95 iM 7 Xam 5 QJ:mz 1370. blogfa.com /
(*2) امين، سيد محسن؛ سيره معصومان، ج 4
http://www.hawzah.net/Hawzah/Articles/Articles.aspx?id =3957