عَلِیّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِیّ عَنْ عَلِیّ بْنِ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِیدِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى عَلِیّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ فَأَجَابَ ثُمّ عَادَ لِیَسْأَلَ عَنْ مِثْلِهَا فَقَالَ عَلِیّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع مَكْتُوبٌ فِی الْإِنْجِیلِ لَا تَطْلُبُوا عِلْمَ مَا لَا تَعْلَمُونَ وَ لَمّا تَعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ فَإِنّ الْعِلْمَ إِذَا لَمْ یُعْمَلْ بِهِ لَمْ یَزْدَدْ صَاحِبُهُ إِلّا كُفْراً وَ لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اللّهِ إِّا بُعْداً

 


مردى خدمت امام چهارم
علیه السلام آمد و از او مسائلى پرسید و آنحضرت جواب داد سپس بازگشت تا همچنان بپرسد حضرت فرمود: در انجیل نوشته است كه: تا بدانچه دانسته‏اید عمل نكرده‏اید از آنچه نمیدانید نپرسید، همانا علمى كه به آن عمل نشود جز كفر (ناسپاسى) داننده و دورى او را از خدا نیفزاید.


اصول كافى جلد 1 ص :56 روایة: 4

 



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در پنج شنبه 22 بهمن 1388  ساعت 12:10 AM نظرات 0 | لينک مطلب
                     
مکمل نام  
   علی ابن حسین

ترتیب                 چہارم

جانشین             حضرت امام محمد باقر علیہ السلام

تاریخ ولادت          5 شعبان، 38 ہجری

لقب                 زین العابدین، سجاد

کنیه                 ابو محمد

والد                  حسین علیہ السلام

والدہ                بی بی شہربانو

وجه وفات          شهادت
 

نام مبارك امام چهارم علی است و مشهورترین القاب آن حضرت زین العابدین و سجّاد می باشد و مشهورترین كنیه ایشان ابامحمد و ابوالحسن است. مدّت عمر آن بزرگوار پنجاه و هفت سال است. ایشان پانزدهم جمادی الاول سال سی و هشتم هجری به دنیا آمد. تولد آن بزرگوار دو سال قبل از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام است و تقریباً بیست و سه سال با پدر بزرگوار زندگی كرد و بعد از 34 سال امامت، در سن 57 سالگی به شهادت رسید..
حضرت سجّاد علیه السلام پدری چون حسین دارد و مادرش دختر یزدگرد پادشاه ایران است كه دست عنایت حق به طور خارق العاده این دختر را به امام حسین می رساند. شرافت این زن آن است كه مادر نُه نفر از ائمه طاهرین می شود و چنانچه امام حسین علیه السلام «اب الائمه» است. این زن نیز «ام الائمه» است .

گرچه امام سجاد علیه السلام با اهل بیت علیهم السلام در همه فضایل وجه اشتراك دارند و هیچ فرقی میان آنان از نظر صفات و فضایل انسانی نیست، اما از نظر گفتار و كردار شباهت تامّی به جدشان امیرالمؤمنان علی علیه السلام دارد.

آن حضرت بعد از شهادت پدر استراتژی خاصی را دنبال کردو به حفظ دستاوردهای نهضت عاشوراء پرداخت. او در عبادت بگونه ای بود که زینت عبادت کنندگان لقب گرفت. 

  منبع 

(*1) شهيدى،جعفر. زندگانى على بن الحسين (ع)، ص 107 

 




 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در سه شنبه 8 دی 1388  ساعت 1:12 AM نظرات 0 | لينک مطلب

 


 

اسم مبارك آن بزرگوار علي است و مشهورترين القاب آن حضرت زين العابدين و سجّاد است و مشهورترين كنية او ابامحمد وابوالحسن است. مدّت عمر آن بزرگوار مثل پدر بزرگوارش پنجاه و هفت سال است زيرا پانزدهم جمادي الاول سال سي و هشت از هجرت به دنيا آمد. تولد آن بزرگوار دو سال قبل از شهادت اميرالمؤمنين (ع) است و تقريباً بيست و سه سال به پدر بزرگوار زندگي كرد. پس مدت امامت آن بزرگوار سي و چهار سال است.

حضرت سجّاد (ع) پدري چون حسين دارد و مادرش دختر يزدگرد پادشاه ايران است كه دست عنايت حق بطور خارق العاده اين دختر را به امام حسين مي رساند. شرافت اين زن آن است كه مادر نه نفر از ائمة طاهرين مي شود و چنانچه حسين (ع) اب الائمه است. اين زن نيز ام الائمه است. و اما از نظر فضايل انساني: امام سجّاد (ع) گرچه با اهل بيت عليهم السلام وجه اشتراك در همة فضايل دارند و هيچ فرقي ميان آنان از نظر صفات و فضايل انساني نيست، اما از نظر گفتار و كردار شباهت تامّي به جدشان اميرالمؤمنين عليه السلام دارد.

ايمان امام سجاد (ع)

اميرالمؤمنين (ع) در دعاي صباح مي گويد: يا من دل علي ذاته بذاته.

«اي كسي كه برهان وجود خود هستي.»

حضرت سجّاد نيز در دعاي ابوحمزة ثمالي مي گويد: بك عرفتك وانت دللتني عليك وعويني اليك ولولا انت لم أدرما انت.

«تو را به خودت شناختم و تو دلالت نمودي مرا بر خودت و دعوت نمودي به خودت و اگر نبودي، ترا نمي شناختم.»

اين گونه كمات منتهاي ايمان را مي رساند و اين همان ايمان شهودي است كه اميرالمؤمنين مي فرمايد: لو كشفت لي الغطاء ما ازددت يقينا.

«اگر بر فرض محال ممكن بود خدا را بر اين چشم ظاهري ديد و مي ديدم بر يقين من كه الآن به ذات مقدس حق دارم افزوده نمي شد.».

علم امام سجّاد (ع)

اگر اميرالمؤمنين عليه السلام مي گويد: «از من بپرسيد هرچه مي خواهيد كه به خدا قسم تمام وقايع را تا روز قيامت مي دانم، حضرت سجاد نيز مي گويد: «اگر نمي ترسيدم كه مردم در حق ما غلوّ كنند، وقايع را تا روز قيامت مي گفتم.»

 

تقواي امام سجاد (ع)

اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمود: والله لو اعطيت الاقاليم السبعة وما تحت افلا كها علي ان اعصي في نملة اسلبها جلب شعيرة ما فعلت.

«به خدا قسم اگر تمام عالم هستي را به من دهند كه به مورچه اي ظلم كنم و بيجهت پوست جوي را از دهان آن بگيرم، نمي كنم.»

حضرت سجّاد نيز مي فرمود:

تعصي الاله وانت تظهر حبّه                                    هذا لعمري في الفعال بديع

لو كنت تظهر حبه لأطعته                                      ان المحب لمن يحب مطيع

«خداوند را معصيت مي كني و ادعا مي كني كه او را دوست داري. به جان من اين ادعا از عجايب امور است. اگر راستي خدا را دوست داشتي او را اطاعت مي كردي، زيرا محّب هميشه مطيع محبوب است.»

در اين اشعار نيز امام سجاد مي گويد محال است كه خداوند را معصيت كنم، زيرا او را دوست دارم.

عبادت امام سجاد (ع)

دربارة اميرالمؤمنين گفته شده است كه روزها به ايجاد باغ و قنات براي فقرا و محتاجين مشغول بود، و تا به صبح عبادت مي كرد. حضرت سجّاد نيز چنين بود چه بسيار باغها و قنوات كه به دست ايشان براي ديگران آباد يا ايجاد شد. عبادت و سجدة او به حدي بود كه به زين العابدين و سجّاد ملقّب شد.

از رسول اكرم روايت شده كه روز قيامت خطاب مي شود: «كجا است زين العابدين؟» و مي بينم كه فرزندم علي بن الحسين جواب مي دهد و مي آيد. از امام باقر روايت شده كه: «پدرم را مي ديدم كه از كثرت عبادت پاهاي او ورم كرده، و صورت او زرد، و گونه هاي او مجروح، و محل سجدة او پينه بسته بود.»

سخاوت، فتوت و رأفت امام سجّاد (ع)

در تاريخ است يكي از كارهاي اميرالمؤمنين (ع) اداره كردن فقرا بطور مخفيانه بوده است. اميرالمؤمنين شبها خوراك، پوشاك و هيزم به خانة بينوايان مي برد، و آن بينوايان حتي نمي دانستند كه چه كسي آنها را اداره مي كند. همچنين ميان مورخين مشهور است كه امام سجاد (ع) چنين بوده است.

راوي مي گويد: در محضر امام صادق (ع) بوديم كه از مناقب اميرالمؤمنين (ع) صحبت شد و گفته شد هيچ كس قدرت عمل اميرالمؤمنين را ندارد و شباهت هيچ كس به اميرالمؤمنين، بيشتر از علي بن الحسين نبوده است كه صد خانواده را اداره مي كرد. شبها گاهي هزار ركعت نماز مي خواند.»

از طريق اهل تسنن روايت شده است كه چون حضرت سجاد شهيد گشت روشن شد كه آن حضرت صد خانواده را بطور مخفي اداره مي كرده است.

زهد امام سجّاد (ع)

چنانچه اميرالمؤمنين (ع) زاهد به تمام معني بوده است و دلبستگي به مالي و به كسي جز به خداي متعال نداشته است. همچنين بوده است امام سجاد (ع). لذا به اصحاب خود سفارش مي فرمود: اصحابي، اخواني، عليكم بدار الآخرة ولا اوصيكم بدار الدنيا فانكم عليها وبها متمسكون اما بلغكم ان عيسي عليه السلام قال للحواريين. الدنيا قنطرة فاعبروها ولا تعمروها. وقال: من يبني علي موج البحر داراً؟ تلكم الدار الدنيا ولا تتخذوها قراراً.

«اي ياران من، برادران من، مواظب خانة آخرت باشيد من سفارش دنيا را به شما نمي كنم زيرا شما بر آن حريص هستيد و به آن چنگ زده ايد. آيا نشنيده ايد كه حضرت عيسي به حواريون مي گفت: دنيا پل است، از روي آن بگذريد و به تعميرش نپردازيد! چه كسي روي موج آب خانه مي سازد؟ موج دريا اين دنيا است، به آن دلبستگي نداشته باشيد.»

شجاعت اميرالمؤمنين (ع)

شجاعت اميرالمؤمنين (ع) زبانزد خاص و عام است. و اگر گفتار امام سجاد (ع) را در مجلس ابن زياد و در مجلس يزيد و مخصوصاً خطبة آن بزرگوار را در مسجد شام در نظر بگيريم شجاعت اين بزرگوار نيز بر ما روشن مي شود.

اميرالمؤمنين شجاعت خود را در ميدان براي افرادي مثل عمروبن عبدود و مرحب خيبري به كار مي برد و فرزند گرامي او امام سجّاد، شجاعت را در مجلس ابن زياد و مجلس يزيد و روي منبر در مسجد شام به كار برده است.

سياست امام سجّاد (ع)

اميرالمؤمنين به اقرار همة مورخين از سنّي و شيعه پاسدار اسلام بود و رأي و تدبير او فوق العاده مفيد بود، چنانكه عمر بيشتر از هفتاد مورد گفته است: لولا علي لهك عمر، يعني: «اگر علي نبود عمر هلاك شده بود.»

امام سجاد عليه السلام در مدت سي و پنج سال پاسدار شيعه بود. مورخين معتقدند كه تدبير امام سجّاد، مدينه را و بسياري از شيعيان را از دست كساني چون يزيد و عبدالملك مروان نجات داد.

 

حلم امام سجاد (ع)

دربارة اميرالمؤمنين گفتاري نقل شده و ايشان فرمودند: «برآدم بيخردي گذشتم كه به من بد مي گفت. از او صرف نظر كردم گويي كه او حرفي نزده است.» دربارة امام سجاد نيز گفتاري نقل شده است و ايشان فرمودند: «بر كسي گذشتم كه به من بد مي گفت. بدو گفتم كه اگر راست مي گويي خداوند متعال مرا رحمت كند، و اگر دروغ مي گويي خدا تو را بيامرزد!»

تواضع امام سجاد (ع)

آن حضرت با فقرا مي نشست، با آنان غذا مي خورد، از آنان دلجويي مي كرد، به آنان لطف داشت و پناه آنان بود، براي آنان كار مي كرد و از آنان پذيرايي مي نمود، و دربارة آنان به ديگران سفارش مي كرد.

تاريخ نويسان اقرار دارند كه امام سجاد (ع)، دوست داشت فقيران، يتيمان و بينوايان سر سفره اش باشند و با آنها بنشيند، غذا براي آنها آماده كند و حتي غذا در دهن آنان بگذارد.

فصاحت و بلاغت امام سجّاد (ع)

فصاحت به معني خوب سخن گفتن، مجاز، كنايه، لطايف و مثالها را به كار بردن است. و بلاغت سخن خوب گفتن، بجا سخن گفتن، از طول كلام بي فايده پرهيز داشتن است. فصاحت و بلاغت اميرالمؤمنين مورد اقرار همه است آنچنانكه دربارة نهج البلاغه گفته شده:

دون كلام الخالق وفوق كلام المخلوق.

«پايين تر از كلام خالق و بالاتر از كلام مخلوق است.»

امام سجّاد صحيفة كامله سجاديه را به جهان عرضه داشت. صحيفه اي كه چون آن نيامده و نخواهد آمد. صحيفه اي كه در ضمن دعا، معارف اسلام، سياست اسلام، اخلاق اسلام، اجتماعيات اسلام، حقانيت شيعه، حقانيت اهل بيت، انتقاد از ظلم و ظالم، سفارش به حق و حقيقت، و بالاخره يك دوره معارف اسلامي را آموزش مي دهد. صحيفه اي كه محققين اسم آن را اخت القرآن، انجيل اهل بيت، زبور آل محمد نهاده اند. صحيفه اي كه ابلهي با فصاحت ادعا كرد كه مي تواند چون آن بياورد چون قلم به دست گرفت و نتوانست، دق كرد و مرد.

جهاد امام سجاد (ع)

اميرالمؤمنين عليه السلام بزرگترين مجاهد اسلام است كه توانست اسلام را از دست كفار و مشركين نجات دهد. ولي فرزندش امام سجّاد گرچه در كربلا كشته نشد اما وجودش، بقايش و اسارتش عامل بقاي اسلام بوده است. قيام ابي عبدالله الحسين (ع) درختي بود كه در كربلا كاشته شد و آبياري و به ثمر رساندن و نگاهداري از آن به دست امام سجاد (ع) به دست زينب كبري انجام گرفت.

تدبير امام سجاد در اسارت، گريه هاي امام سجاد در مدينه، نوحه خواني و روضه خوانيهاي آن حضرت در مدت سي و پنج سال سخنرانيش، به موقع جهادي بود فوق العاده مفيد و ثمربخش كه تحليل سياسي تاريخ، اين مطالب را نشان مي دهد.

عفو و جوانمردي امام سجّاد (ع)

اگر تاريخ دربارة اميرالمؤمنين (ع) مي گويد كه چگونه از ابن ملجم مواظبت كرد و هنگامي كه ظرف شيري را براي حضرت مي آوردند نيمي را مي خورد و نيم ديگر را براي او مي فرستاد، و دربارة او وصيّت و سفارش فراوان نمود، دربارة امام سجّاد نيز منقول است كه: فرماندار مدينه كه دل امام سجاد را خون كرده بود، از طرف عبدالملك مروان معزول شد و امر شد كه او را به درختي ببندند و مردم بيايند و به او توهين كنند. امام سجاد (ع) اصحاب خود را خواست و سفارش فرمود كه مبادا به او توهين شود! امام سجاد نزد او رفت و او را دلداري داد و نزد عبدالملك مروان وساطت او را كرد كه از اين خواري نجات يابد.

آن فرماندار معزول مي گفت از علي بن الحسين و يارانش ترس دارم زيرا به آنها ظلم بسيار كردم.

ابهت و شخصيت امام سجّاد (ع)

دربارة اميرالمؤمنين (ع) گفته شده كه بسيار متواضع بود، ولي بزرگي شخصيّت آن بزرگوار ميان همه محفوظ بود. همچنين است فرزند عزيزش امام سجاد (ع).

در تاريخ ضبط است كه هشام بن عبدالملك به حج آمده بود و كثرت جمعيت مانع شدكه حجر الاسود را استلام كند. پس در گوشه اي براي او فرشي انداخته و نشسته بود كه امام سجّاد وارد طواف شد و وقتي به حجر الاسود رسيد، مردم كنار رفتند و حضرت مكرّر استلام نمود. هشام فوق العاده ناراحت شد. يكي از اطرافيان پرسيد: اين مرد كيست كه مردم چنين به او احترام دارند؟ هشام تجاهل كرد و گفت نمي دانم. فرزدق آنجا بود، في البداهة قصيدة مفصلي دربارة امام سجاد سرود. ما چند بيت از آن قصيده را مي آوريم: تمام قصيده در مناقب ابن شهر آشوب موجود است:

هذا الذي تعرف البطحاء وطاته                           والبيت يعرفه والحل والحرم

ما قال لاقط الا في تشهده                                 لولا التشهد كانت لانه نعم

 

يغضي حياء ويغضي من مهابته                       فما يكلم الا حين يبتسم

من معشر حبهم دين وبغضهم                  كفر وقربهم منجي ومقتصم

مقدم بعد ذكر الله ذكرهم                      في كل فرض ومختوم به الكلم

«اين مردي است كه حجاز، خانة خدا، حل، حرم او را مي‌شناسند.

نه، در كلامش نيست ـ حاجت سائل را هميشه برآورده مي كند جز در تشهد ـ كه لا اله الا الله مي گويد. و اگر تشهد در نماز نبود، نه او، هميشه آري بود: هنگام برخورد با مردمان چشمها را فرو مي بندد براي آنكه حيا دارد، و ديگران چشم فرو مي بندد به جهت ابهتي كه او دارد. و سخن با او نمي گويند مگر كه آن بزرگوار تبسّم كند. روز قيامت حب آنها دين است و بغض آنها كفر است و قرب و نزديكي به آنان پناه و نجات انسانها است. در نمازها ياد آنها و اسم آنها مقدم بر هر چيزي است بعد از اسم خداي متعال. و نمازها به اسم آنان تمام مي شود ـ يعني در نماز بعد از اسم خدا در اقامه، اسم اهل بيت است و آخر مطلب كه در تشهد آخر گفته مي شود باز اسم اهل بيت است. گفته شده كه فرزدق به اين اشعار آمرزيده شده است و به گفتة جامي اگر اهل عالم به اين اشعار آمرزيده شوند جا دارد.

زندگي امام سجاد (ع)
مي دانيم زندگي اميرالمؤمنين (ع) پر تلاطم بود در نهج البلاغه مي فرمايد: صبرت وفي العين قذي وفي الحلق شجي. يعني: «صبر نمودم در مصايب نظير كسي كه خاري در چشم و استخواني در گلو داشته باشد.» ولي زندگي امام سجّاد عليه السلام از زندگي اميرالمؤمنين عليه السلام بسيار پرتلاطم تر بود. آن حضرت در بحبوحة جنگ صفين به دنيا آمد: در زمان معاويه و آن جناياتش پرورش پيدا كرده. معاويه را با كشتارهاي دسته جمعي شيعيان، با اشاعة سبّ اميرالمؤمنين در خطبه ها و بعد از نمازها ديده است. بعداً حماسة كربلا و اسارت، كه هر روزي از آن چند بار مرگ است، مجلس ابن زياد و مجلس يزيد را با اهل بيت پدرش پشت سر نهاد. قضية حره كه ننگي است بر دامن مسلمانان را مشاهده كرد.

يزيد سال دوم سلطنت، شخصي را با پنج هزار لشگر به مدينه فرستاد و دستور قتل عام داد و سه روز مدينه را براي لشگريان خود مباح اعلام نمود.

او شاهد قضية عبدالله بن زبير است ـ كه همة بني هاشم و من جمله محمد بن حنفيه را در شعب ابي طالب جمع نمود كه بسوزاند و چون دشمن رسيد موفق نشد ـ شاهد مروان بن حكم بود كه دشمن سرسخت اهل بيت بود. شاهد حكومت عبدالملك مروان با فرماندارش حجاج بن يوسف ثقفي است. زنداني زندان حجاج بن يوسف است كه در ميان بياباني، پنجاه هزار زنداني در آن زندان بود و دميري در حياة الحيوان مي گويد خوراك آنها دو قرصه نان بود كه بيشتر آن خاكستر بود. شاهد كشتار بيشتر از صد هزار نفر بود به جرم دوستي با اهل بيت. پنجاه و هفت سال در اين دنيا زندگي كرد ولي هر روز از آن براي آن بزرگوار قتلگاهي بود.

والسلام عليه يوم ولد ويوم استشهد ويوم يبعث حياً.

 





 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در سه شنبه 8 دی 1388  ساعت 1:11 AM نظرات 0 | لينک مطلب

و عباد الرحمن الذين يمشون على الأرض هونا

و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما.و الذين يبيتون لربهم سجدا و قياما.و الذين يقولون ربنا اصرف عنا عذاب جهنم إن عذابها كان غراما.ساءت مستقرا و مقاما.إذا أنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما...و الذين لا يشهدون الزور و إذا مروا باللغو مروا كراما (1) .

آيه‏هايى كه نوشتيم در پايان سوره فرقانست.خدا در اين آيات صفت مؤمنان گزيده را شمرده است.از آنچه در فصل‏هاى آينده خواهيد خواند، مى‏بينيد همه نشانه‏هايى را كه براى بندگان كامل پروردگار «عباد الرحمن» معين شده در على بن الحسين (ع) آشكار است.در چنان دوره تاريك براى جويندگان انسانيت بحقيقت چراغى روشن بود.با رفتار و گفتار خود سيرت فراموش شده جد و پدر و خاندان رسالت را زنده كرد.و مردمى كه سالها با عصر نبوت فاصله داشتند نمونه تربيت اسلامى را بچشم خود ديدند.پرستش خدا، نرم خوئى، محاسبه نفس تا حد رياضت .خود شكنى براى حق، دستگيرى مستمندان، بخشش، پرهيزگارى.و ...

جاحظ در رساله‏اى كه در فضائل بنى هاشم نوشته در باره او گفته است :

اما على بن الحسين (ع)، در باره او خارجى را چون شيعه و شيعه را چون معتزلى ومعتزلى را چون عامى و عامى را چون خاص ديدم و كسى را نديدم كه در فضيلت او شك داشته باشد و يا در مقدم بودن او سخنى گويد (2)

او نه تنها با خويشان، دوستان، آشنايان، بزرگوارانه رفتار مى‏كرد، مهربانى وى بدان درجه بود كه بر دشمنان درمانده نيز شفقت داشت، و بر جانوران سايه مرحمت مى‏افكند.داستان پناه بردن مروان پسر حكم بدو و پذيرفته شدن خواهش وى از جانب امام در فصل گذشته نوشته شد .

طبرى نوشته است چون خبر مرگ يزيد به حصين بن نمير رسيد، به شام بازگشت.سر راه خود خسته و كوفته و نگران به مدينه آمد.اسب او ناتوان و سوار از اسب ناتوان‏تر.در مدينه على بن الحسين (ع) از او پذيرائى كرد (3)

مجلسى از سيد بن طاوس و او باسناد خود از امام صادق (ع) آورده است كه چون ماه رمضان مى‏رسيد على بن الحسين (ع) خطاهاى غلامان و كنيزان خود را مينوشت كه فلان غلام يا فلان كنيز چنين كرده است.در آخرين شب ماه رمضان آنان را فراهم مى‏آورد و گناهان آنانرا برايشان مى‏خواند كه تو چنين كردى و من تو را تأديب نكردم و آنان مى‏گفتند درست است.سپس خود در ميان آنان مى‏ايستاد و مى‏گفت بانگ خود را بلند كنيد و بگوئيد: على بن الحسين (ع) ! چنانكه تو گناهان ما را نوشته‏اى پروردگار تو گناهان تو را نوشته است.و او را كتابى است كه بحق سخن ميگويد.گناهى خرد يا كلان نكرده‏اى كه نوشته نشده باشد.چنانكه گناهان ما بر تو آشكارست، هر گناه كه تو كرده‏اى بر پروردگارت آشكار است، چنانكه از پروردگار خود اميد بخشش دارى ما را به بخش و از خطاى ما در گذر.و چنانكه دوست دارى خدا تو را عفو كند از ما عفو كن تا عفو و رحمت او را در باره خود به بينى !

على بن الحسين (ع) ! خوارى خود را در پيشگاه پروردگارت بياد آر! پروردگارى كه باندازه خردلى ستم نميكند .

على بن الحسين (ع) ! به بخش! و در گذر تا خدا تو را به بخشد و از تو در گذرد چه او مى‏گويد

و ليعفوا و ليصفحوا ألا تحبون أن يغفر الله لكم (4) اين چنين مى‏گفت ومى‏گريست و نوحه ميكرد و آنان گفته او را تكرار ميكردند.سپس مى‏گفت پروردگارا ما را فرموده‏اى بر كسى كه بر ما ستم كرده است به بخشيم.ما چنين كرديم و تو از ما بدين كار سزاوارترى.فرموده‏اى خواهنده را از در خانه خود نرانيم.ما خواهنده و گدا بدر خانه تو آمده‏ايم و بر آستانه تو ايستاده‏ايم و ملازم درگاه تو شده‏ايم و عطاى ترا مى‏خواهيم.بر ما منت گذار و محروممان مساز كه تو بدين كار از ما سزاوارترى.خدايا مرا در زمره آنان در آور كه بدانها انعام فرموده‏اى.سپس به كنيزان و غلامان خود مى‏گفت من از شما گذشتم.آيا شما هم از رفتار بدى كه با شما كرده‏ام در ميگذريد؟ من مالك بد كردار و پست ستمكارى هستم كه مالك من بخشنده و نيكوكار و منعم است.آنان مى‏گفتند آقاى ما تو بما بد نكرده‏اى و ما از تو گذشتيم.ميگفت بگوئيد خدايا چنانكه على بن الحسين (ع) از ما گذشت از او در گذر و چنانكه ما را آزاد كرد از آتش دوزخ آزادش كن .

ـ مى‏گفتند آمين !

ـ برويد من از شما گذشتم و باميد بخشش و آزادى شما را در راه خدا آزاد كردم و چون روز عيد مى‏شد بدانها پاداش گران مى‏بخشيد .

در پايان هر رمضان دست كم بيست تن برده و يا كنيز را كه خريده بود در راه خدا آزاد ميكرد .چنانكه خادمى را بيش از يكسال نزد خود نگاه نميداشت و گاه در نيمه سال او را آزاد مى‏ساخت (5)

مجلسى به سند خود آورده است كه: على بن الحسين (ع) روزى يكى از بندگان خود را تازيانه زد، سپس بخانه رفت و تازيانه را آورد و خود را برهنه كرد و خادم را گفت بزن على بن الحسين (ع) را.خادم نپذيرفت و او ويرا پنجاه دينار بخشيد (6)

روزى گروهى در مجلس او نشسته بودند، از درون خانه بانگ شيونى شنيده شد.امام بدرون رفت بازگشت و آرام بر جاى خود نشست حاضران پرسيدند: مصيبتى بود؟

ـ آرى! بدو تسليت دادند و از شكيبائى او به شگفت درماندند.امام گفت: ـ ما اهل بيت، خدا را در آنچه دوست ميداريم اطاعت ميكنيم و در آنچه ناخوش ميداريم سپاس ميگوئيم (7) .

فرزندى از او مرد و از وى جزعى نديدند پرسيدند چگونه است كه در مرگ پسرت جزعى نميكنى ! امام گفت چيزى بود كه منتظر آن بوديم (مرگ) و چون در رسيد آنرا ناخوش نداشتيم (8)

چنانكه نوشتيم در آن سالها چند تن از بزرگان تابعين به فقاهت و زهد مشهور بودند و در مدينه مى‏زيستند چون: ابن شهاب (9) سعيد بن مسيب (10) ابو حازم (11) همه اينان فضيلت و بزرگوارى على بن الحسين (ع) را بمردم گوشزد ميكردند.سعيد بن مسيب ميگفت : على بن الحسين (ع) سيد العابدين است (12) زهرى مى‏گفت هيچ هاشمى را فاضل‏تر از على بن الحسين (ع) نديدم (13) از عبد العزيز بن خازم نيز همين اعتراف را نقل كرده‏اند (14) روزى در مجلس عمر بن عبد العزيز، كه در آن سالها حكومت مدينه را بعهده داشت حاضر بود .چون بر خاست و از مجلس بيرون رفت عمر از حاضران پرسيد :

ـ شريف‏ترين مردم كيست؟ حاضران گفتند :

ـ تو هستى !

ـ نه چنين است.شريف‏ترين مردم كسى است كه هم اكنون از نزد من بيرون رفت همه مردم دوست دارند بدو پيوسته باشند و او دوست ندارد به كسى پيوسته باشد (15)

اين سخنان كسانى است كه تنها فضيلت ظاهرى او را مى‏ديدند، و از درك عظمت معنوى وى و شناسائى مقام ولايت او محروم بودند.ساده‏تر اين كه اينان كه او رااين چنين ستوده‏اند، على بن الحسين (ع) را امام نميدانستند، و مى‏بينيم كه تا چه حد برابر ملكات نفسانى او خاضع بوده‏اند .

على بن الحسين (ع) كنيزكى را آزاد كرد سپس او را به زنى گرفت.عبد الملك پسر مروان از ماجرا آگاه شد و اين كار را براى وى نقصى دانست.بدو نامه نوشت كه چرا چنين كردى؟ او بوى پاسخ داد :

« خداوند هر پستى را با اسلام بالا برده است.و هر نقصى را با آن كامل ساخته و هر لئيم را با اسلام كريم ساخته.رسول خدا كنيز و زن بنده خود را بزنى گرفت .

عبد الملك چون اين نامه را خواند گفت :

آنچه براى ديگران موجب كاهش منزلت است براى على بن الحسين (ع) سبب رفعت است (16)

روزى يكى از بندگان خود را براى كارى خواست و او پاسخ نداد و بار دوم و سوم نيز، سرانجام از او پرسيد :

ـ پسرم آواز مرا نشنيدى؟

ـ چرا .

ـ چرا پاسخ مرا ندادى؟

ـ چون از تو نمى‏ترسم .

ـ سپاس خدا را كه بنده من از من نمى‏ترسد (17)

از او پرسيدند چرا ناشناس با مردم سفر ميكنى؟ گفت :

خوش ندارم بخاطر پيوند با رسول خدا چيزى بگيرم كه نتوانم مانند آنرا بدهم (18)

و روزى بر گروهى از جذاميان گذشت بدو گفتند :

ـ بنشين و با ما نهار بخور گفت :

ـ اگر روزه نبودم با شما مى‏نشستم.چون بخانه رفت سفارش طعامى براى‏آنان داد و چون آماده شد براى ايشان فرستاد و خود نزدشان رفت و با آنان طعام خورد (19)

چون ميخواست به مستمندى صدقه دهد نخست او را مى‏بوسيد، سپس آنچه همراه داشت بدو ميداد (20)

نافع بن جبير او را گفت :

تو سيد مردمى و نزد اين بنده ـ زيد بن اسلم ـ ميروى و با او مى‏نشينى؟ گفت :

ـ علم هر جا باشد بايد آنرا دنبال كرد (21) در روايت مجلسى از مناقب است كه :

ـ من نزد كسى مى‏نشينم كه همنشينى او براى دين من سود داشته باشد (22)

و چون او براى خدا و طلب خشنودى خدا با بندگان خدا چنين رفتار ميكرد،

خدا حشمت و بزرگى او را در ديده و دل مردم مى‏افزود .

او را گفتند تو از نيكوكارترين مردمى.نديديم با مادرت هم خوراك شوى.گفت ميترسم دست من به لقمه‏اى دراز شود كه او چشم بدان دارد و مرا عاق كند (23)

او براى خدا و تحصيل رضاى پروردگار، با آفريدگان خدا، اين چنين با فروتنى رفتار ميكرد، و خدا حرمت و حشمت او را در ديده بندگان خود مى‏افزود.دشمنان وى

ـ اگر دشمنى داشته است ـ مى‏خواستند قدر او پنهان ماند و مردم او را نشناسند، اما برغم آنان شهرت وى بيشتر مى‏گشت، كه خورشيد را بگل نميتوان اندود و مشك را هر چند در ظرفى بسته نگاهدارند، بوى خوش آن دماغ‏ها را معطر خواهد كرد .»(*1)

پى‏نوشت‏
 

1. بندگان رحمان كه در زمين آرام راه مى‏روند.و چون نادانان با آنان نابخردانه سخن گويند به نيكوئى بدانها پاسخ دهند.و آنانكه شب را بر پاى و در سجده بسر مى‏برند.و آنانكه ميگويند پروردگارا عذاب دوزخ را از ما بگردان! كه عذاب دوزخ پايان نيافتنى است، و بد آرامگاه و بد جاى اقامتى است.و آنانكه چون انفاق ميكنند، نه اسراف ميكنند و نه بر خود تنگ ميگيرند و ميانه را مى‏گزينند، و آنانكه بدروغ گواهى نميدهند و چون ناپسندى ببينند بزرگوارانه از آن مى‏گذرند. (الفرقان: 63ـ 73 ) .

2. عدة الطالب ص 160

3. تاريخ طبرى ج 7 ص 432

4. به بخشند و در گذرند آيا دوست نداريد كه خدا شما را بيامرزد (نور: 22 )

5. بحار ج 46 ص 103ـ 105

6. بحار ج 46 ص 92

7. حلية الاولياء ج 3 ص 138.مناقب ج 4 ص 166 و نگاه كنيد به كشف الغمه ج 2 ص 103

8. كشف الغمه ج 2 ص 102ـ 103

9. محمد بن مسلم زهرى متوفى به سال 124 ه.ق

10. متوفاى سال 94 ه.ق

11. ابو حازم از تابعين است .

12. كشف الغمه ج 2 ص 86

13. انساب الاشراف ج 2 ص 146 نسب قريش ص 58 از يحيى بن سعيد.علل الشرايع ج 2 ص 232

14. ارشاد ج 2 ص 142.حليئة الاولياء ج 3 ص 141

15. مناقب ج 4 ص 167

16. عقد الفريد ج 7 ص 121ـ مناقب ج 4 ص 162. عيون الاخبار ج 4 ص 8 و نگاه كنيد به المعارف ص 215

17. ارشاد ج 2 ص 147.مناقب ج 4 ص 157. كشف الغمه ج 2 ص 87 اعلام انورى ص 261ـ 262

18. كشف الغمه ج 2 ص 108

19. اصول كافى ج 2 ص 123.الامام على بن الحسين ص 345

20. حلية الاولياء ج 3 ص .137

21. كشف الغمه ج 2 ص 78ـ 79

22. ج 46 ص 31

23. مناقب ج 4 ص 162

منبع  

 

(*1) شهیدی،جعفر  .   زندگانى على بن الحسين (ع)، ص 107



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در سه شنبه 8 دی 1388  ساعت 1:10 AM نظرات 0 | لينک مطلب

 

و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما (1)

مؤمنان چنين‏اند، اگر ببينند مردم نادان سخن زشت گويند، آنان راه مسالمت پويند، بزرگوارانه پاسخ دهند، تا از شر ايشان برهند. گفتار آنان استوار است و پذيرفته گردكار، بر جاهلان نمى‏تازند، و با مهربانى درونشان را آرام مى‏سازند. ادب قرآن چنين است و دستور پيغمبر اين، و خاندان رسول اين ادب را از جد خود ميراث بردند كه «و انك لعلى خلق عظيم » (2) .

روزى به مردمى گذشت كه از او بد مى‏گفتند فرمود :

اگر راست مى‏گوييد خدا از من بگذرد و اگر دروغ مى‏گوئيد خدا از شما بگذرد . (3)

روزى مردى برون خانه او را ديد و بدو دشنام داد. خادمان امام بر آن مرد حمله بردند .

ـ على بن الحسين گفت :

ـ او را بگذاريد. سپس بدو گفت :

آنچه از ما بر تو پوشيده مانده بيشتر از آنست كه ميدانى. آيا حاجتى دارى؟ مرد شرمنده شد و امام گليمى را كه بر دوش داشت بر او افكند و فرمود هزار درهم به او بدهند .

مرد از آن پس ميگفت گواهى ميدهم كه تو فرزند پيغمبرى (4)

از زهرى پرسيدند،

على بن الحسين را ديدى؟ گفت :

ـ آرى. و كسى را از او فاضلتر نديدم . بخدا نديدم در نهان دوستى و در آشكارا دشمنى داشته باشد .

ـ چگونه چنين چيزى ممكن است؟

ـ چون هر كس دوست او بود، از دانستن فضيلت بسيار وى بر او حسد مى‏برد و اگر كسى با او دشمن بود بخاطر روش مسالمت‏آميز وى دشمنى خود را آشكار نميكرد . (5)

هشام بن اسماعيل كه از جانب عبدالملك حاكم مدينه بود بر مردم ستم بسيار كرد چون از كار بركنارش كردند، مقرر شد براى تنبيه وى او را برابر مردم برپا بدارند تا هر كس هر چه ميخواهد بدو بگويد. هشام ميگفت جز على بن الحسين از كسى نمى‏ترسم. هشام از تيره بنى‏مخزوم است و اين تيره از ديرزمان با بنى‏هاشم دشمن بودند و اين مرد در مدت حكومت خود در مدينه على بن الحسين ( ع) را فراوان آزار ميكرد و بخاندان پيغمبر (ص) سخنان زشت مى‏گفت. روز عزل او امام كسان خود را گفت مبادا به هشام سخن تلخى بگوئيد و چون خود بدو رسيد بر وى سلام كرد هشام گفت: «الله اعلم حيث يجعل رسالته » (6) (7) .

روزى مردى او را دشنام گفت. على بن الحسين خاموش ماند و بدو ننگريست. مرد گفت :

ـ با توام! و امام پاسخ داد :

ـ و من سخن تو را ناشنيده ميگيرم ! (8)

روزى مردى از خويشاوندانش نزد وى رفت و چندانكه توانست او را دشنام داد. امام در پاسخ او خاموش ماند چون مرد بازگشت به كسانى كه نزد او نشسته بودند گفت :

ـ شنيديد اين مرد چه گفت؟ مى‏خواهم با من بيائيد و پاسخى را كه بدو ميدهم بشنويد! گفتند :

ـ مى‏آئيم و دوست ميداشتيم همين‏جا پاسخ او را ميدادى .

امام نعلين خود را پوشيد و براه افتاد و ميگفت: «و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين » (9) همراهان او دانستند امام سخن زشتى بدان مرد نخواهد گفت چون بخانه وى رسيد گفت :

ـ بگوئيد على بن الحسين است. مرد بيرون آمد و يقين داشت امام به تلافى نزد او آمده است . چون نزد او رسيد على بن الحسين گفت :

ـ برادرم! ايستادى و چنين و چنان گفتى! اگر راست گفتى خدا مرا بيامرزد. اگر دروغ گفتى خدا ترا بيامرزد .

مرد برخاست و ميان دو چشم او را بوسيد و گفت :

ـ آنچه درباره تو گفتم از آن مبرائى . و من بدان سزاوارم! و راوى حديث گويد، آن مرد حسن بن الحسن بود (10) ميگفت هيچ خشمى را گواراتر از آن خشم كه بدنبال آن شكيبائى باشد نديدم. و آنرا با شتران سرخ مو عوض نميكنم . (11)

مردى كه پيشه مسخرگى داشت و با خنداندن مردم از آنان چيزى مى‏ستد به گروهى گفت: على بن حسين مرا عاجز كرد. هر كار ميكنم نميتوانم او را بخندانم و من بايد او را بخندانم !

روزى امام با دو بنده خود براهى مى‏رفت آن مرد پيش رفت و رداى امام را از دوشش برداشت . امام برجاى خود ايستاد و ديده از زمين برنمى‏داشت. بندگان او در پى مسخره دويدند و ردا را از او گرفتند و برگرداندند. امام پرسيد :

ـ اين مرد كه بود؟

ـ مرد مسخره‏اى است كه مردم را مى‏خنداند و از آنان چيزى ميگيرد .

ـ بدو بگوئيد خدا را روزى است كه در آن روز مسخره‏پيشگان زيانكارانند و جز اين چيزى نگفت . (12)

از يكى از موالى خود ده هزار درهم وام خواست. مرد گروگان طلبيد. على بن الحسين پرزه‏اى از رداى خود كند و بدو داد و گفت اين گروگان تو !

مرد چهره درهم كشيد. على بن الحسين پرسيد :

من بيشتر پاى بند گفته خود هستم يا حاجب بن زراره؟

ـ تو !

چگونه است كه كافرى چون حاجب بن زراره كمان خود را كه پاره چوبى است گروگان ميدهد (13) و به وعده خود وفا ميكند و من به وعده خود وفا نميكنم؟

مرد پذيرفت و مال را باو داد پس از چندى گشايشى در كار امام پديد آمد. وامى را كه بعهده داشت نزد آن مرد برد و گفت :

ـ اين طلب تو. گروگان مرا بده !

ـ فدايت شوم آنرا گم كردم !

ـ در اين صورت حقى بمن ندارى آيا ذمه چون منى را خوار ميشمارى؟

ـ مرد آن پرزه را از حقه‏اى كه داشت بيرون آورد و بدو داد. على بن الحسين پرزه را گرفت و مال را بدو سپرد . (14)

و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين . (15)

خشم خود را بر خود چيره نكردن، بخشودن خطاكاران و شفقت بر ناتوانان از خصلت خاص و شناخته رسول خدا بود، تا آنجا كه قرآن او را بدين خوى نيكو ستود و إنك لعلى خلق عظيم (16) همه فرزندان او كه پيشوايان امت‏اند، ازين مزيت برخوردارند، و على بن الحسين (ع) چهره درخشان اين صفت عالى انسانى است .

روزى كنيزك او آفتابه‏اى داشت و بر دست او آب مى‏ريخت. ناگاه آفتابه از دستش افتاد و جراحتى بر امام وارد ساخت كنيزك گفت :

ـ خدا مى‏فرمايد آنانكه خشم خود را مى‏خورند !

ـ خشم خود را فرو خوردم !

ـ و بر مردم مى‏بخشايند .

ـ خدا از تو بگذرد !

ـ و خدا نيكوكاران را دوست ميدارد !

ـ و تو را در راه خدا آزاد كردم (17)

روزى چند تن مهمان او بودند. خادم وى سيخ كبابى را بر دست داشت و با شتاب مى‏آمد پايش لغزيد و سيخ بر سر فرزندى از امام كه زير پلكان ايستاده بود افتاد و طفل كشته شد. غلام سرآسيمه ماند. امام بدو گفت :

ـ تو در اين كار قصدى نداشتى! تو در راه خدا آزادى! سپس بدفن طفل پرداخت . (18)

مزرعه‏اى از آن خود را به يكى از بندگانش سپرده بود. پس از چندى دانست آنمرد بدان مزرعه زيان فراوانى رسانده است. در خشم شد و تازيانه‏اى را كه در دست داشت بر او زد .

چون بخانه بازگشت بنده را طلبيد. وى نزد او رفت امام را ديد كه تازيانه بر دست دارد و برهنه است. سخت ترسيد. على بن الحسين تازيانه را برداشت و به سوى او دراز كرد و گفت :

ـ اى مرد! كارى كردم كه پيش از اين نكرده‏ام. خطائى از من سرزد اكنون اين تازيانه را بگير و از من قصاص كن! بنده گفت :

ـ بخدا گمان مى‏كردم مى‏خواهى مرا كيفر بدهى من سزاوار عقوبت هستم چگونه از تو قصاص كنم؟

ـ زود باش قصاص كن !

ـ پناه بر خدا من از تو گذشتم چون اين گفتگو بدراز كشيد و غلام نپذيرفت فرمود :

ـ حال كه چنين است آن مزرعه صدقه تو باشد (19) .

امام باقر گويد :

پدرم روزى غلامى را پى‏كارى فرستاده بود. غلام دير برگشت. پدرم تازيانه‏اى بدو زد غلام گريست و گفت :

ـ على بن الحسين! از خدا بترس! مرا پى‏كارى ميفرستى سپس مرا ميزنى؟ ! پدرم بگريه افتاد و گفت پسركم! نزد قبر رسول خدا برو! دو ركعت نماز بكن و بگو خدايا روز رستاخيز گناه على بن الحسين را ببخش سپس به غلام گفت تو در راه خدا آزادى (20) او نه تنها بر انسانها، بر جانداران نيز مهربان بود .(*1)

پى‏نوشت‏

1 . القلم: 5

2 . الفرقان: 62

3 .مناقب ج 4 ص 158

4. كشف الغمه ج 2 ص 81 و نگاه كنيد به صفة الصفوه ج 2 ص 56

5. علل الشرايع ص 230

6 .خدا ميداند رسالت خود را كجا قرار ميدهد. انعام: 124

7 .تاريخ يعقوبى ج 3 ص .28 طبقات ج 5 ص 163 مناقب ج‏4 ص .163 كشف الغمه ج 2 ص 100 تاريخ طبرى ج 8 ص .1184 ارشاد ج 2 ص 147

8 . مناقب ج 4 ص .157 كشف الغمه ج 2 ص 101 الصواعق المحرقه 201

9. و فروخورندگان خشم و بخشندگان مردم. و خدا نيكوكاران را دوست ميدارد. (آل عمران: 134 )

10. ارشاد ج 2 ص .146 اعلام الورى ص 261 و نگاه كنيد به مناقب ج 4 ص 157 و صفة الصفوة ج 2 ص .54

11 . بحار ص 74 ج 46 از امالى شيخ طوسى، شتران سرخ مو نزد عرب بسيار گرانبهاست .

12. بحار ص 68 از امالى صدوق

13. داستان كمان حاجب بن زراره و گرو گذاردن آن نزد كسرى در عرب مثل شده است. و آن چنانست كه انوشروان بنى تيمتم را از در آمدن به چراگاههاى عراق ممانعت كرد و گفت آنان در اين سرزمين فساد خواهند كرد، حاجب ضامن قوم خود شد و كمان خودش را نزد كسرى بگروگان نهاد . براى تفصيل رجوع به شرح حال حاجب در كتابهاى تذكره و از جمله رجوع به لغت نامه شود .

14. مناقب ج 4 ص 131

15 . و فروخورندگان خشم و بخشايندگان بر مردم، و خدا نيكوكاران را دوست ميدارد (آل عمران : 134 )

16. القلم: 4

17 . ارشاد ج 2 ص 146 ـ .147 كشف الغمه ج 2 ص .87 مناقب ج 4 ص 157 اعلام الورى ص 262

18. صفة الصفوة ج 2 ص .56 كشف الغمه ج 2 ص 81

19 . مناقب ج 4 ص 158

20 .بحار ص 92


منبع 

(*1) شهيدى  ،جعفر.زندگانى على بن الحسين، صفحه



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در سه شنبه 8 دی 1388  ساعت 1:09 AM نظرات 0 | لينک مطلب

بارالها 

من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری ،من چون تویی دارم و تو چون خود نداری 

                                                 امام زین العابدین (ع)  

 



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در سه شنبه 8 دی 1388  ساعت 1:08 AM نظرات 0 | لينک مطلب


Powered By Rasekhoon.net