قرآن .

((آيا پنداشتيد كه ما شما را بيهوده آفريديم و به سوى ما باز نمى گرديد))؟
.
((مـا آسـمـان و زمين و آنچه را كه ميان آنهاست به باطل نيافريده ايم اين گمان كسانى است كه كـافـر شـده اند و واى بركافران از آتش آيا كسانى را كه ايمان آوردند و كار شايسته كردند همانند فساد كنندگان در زمين قرار دهيم ؟
آياپرهيزگاران را چون بدكاران قرار دهيم ؟
)).
((آيـا آنـان كـه مـرتكب بديها مى شوند مى پندارند آنان را در شمار كسانى قرار مى دهيم كه ايمان آورده و كارهايى شايسته كرده اند؟
و آيا زندگى و مرگشان يكسان است ؟
چه بد داورى مى كنند و خدا آسمانها و زمين را به حق بيافريد تاهر كسى را برابر كارى كه كرده است پاداش دهد و به آنان ستم نشود)).
تفسير:.
گـفـتـه خـداى مـتعال : ((آيا پنداشتيد كه ما شما را بيهوده آفريديم ـ تا آيه ـ خداوندگار عرش كـريم )) :بعد از آن كه خداوند آنچه را كفار با آن روبه رو خواهند شد,از احوال مرگ و سپس درنگ در بـرزخ وبـعـد از آن بـرانـگـيخته شدن براى حسابرسى و كيفر, توضيح داد,آنان را به خاطر اين پـنـدارشـان كـه بـرانـگـيخته نخواهند شد توبيخ مى كند, چرا كه نسبت دادن كار بيهوده به خدا گـسـتاخى به اوست بعد از اين توبيخ به برهان بعث اشاره مى فرمايد : آيه ((آيا پنداشتيد )) به اين مـعـناست : با آن كه شما را از حسرت خوردن در هنگام مشاهده مرگ و سپس درنگ در گورها و بـعـد بـرانـگـيخته شدن براى حساب و پاداش آگاه ساختيم , آيا باز هم گمان مى بريد كه شما را بيهوده آفريديم و بدون آن كه هدف جاودانى درآفرينش شما باشد زندگى مى كنيد و مى ميريد و همه چيز تمام مى شود و به سوى ما باز نمى گرديد؟
.
آيـه ((پـس , بـرتـر اسـت خـداونـد مالك و برحق خدايى جز اونيست خداوندگار عرش بزرگوار اسـت )),اشاره به برهانى دارد كه از طريق تنزيه (خدا از كار عبث ) رستاخيز را اثبات و عقيده آنها در انـكـار بـعـث را رد مـى كـنـد خداى تعالى در يك جمله تنزيهى خود را به چهار وصف توصيف مى كند:.
فـرمـانـرواسـت , حـق اسـت , خـدايـى جـز او نيست و خداوندگار عرش بزرگوار است بنابراين , چون فرمانرواى حقيقى است هر حكمى درباره هر چيزى براند, چه ايجاد باشد چه برگرداندن , چه مرگ باشدو چه زندگى و رزق , حكمش نافذ و فرمانش روان است و هر حكمى صادر كند, جز حق نـيـسـت , زيـرا اوحـق اسـت و از حـق از آن جهت كه حق است جز حق سر نمى زند و از بطلان و بيهودگى مبراست .

از آن جـا كـه مـمـكـن اسـت تـصـور شـود در كـنـار خـدا مـصـدر حـكم ديگرى هم باشد كه با صـدورحـكـم ,حـكـم خـدارا بـاطـل و بـى اثـر سـازد, لذا خود را به صفت يگانگى و اين كه الهى ـ يـعـنـى مـعبودى ـجزاونيست موصوف ساخت , زيرا اله به اين جهت معبود است كه داراى ربوبيت است , بنابراين معبودى جز او نيست و او خداوندگار عرش بزرگوار ـ عرش عالم ـ است وزمام امور همه در دست اواست و احكام و فرمانهاى جارى در آن از او سر مى زند.
چـكـيـده سـخـن ايـن كـه خداوند است كه هر حكمى از او صادر مى شود و هر چيزى از ناحيه او هـسـتـى مـى گـيـرد و او جز به حق , حكم صادرنمى كندو جز حق ,كارى انجام نمى دهد بنابراين , مـوجـودات هـمگى به سوى او برمى گردند و به وجود او باقيند و گرنه بيهوده و باطل بودند در صورتى كه بيهودگى و بطلان در آفرينش و صنع خدا راه ندارد.
دلـيـل ايـن كـه خداوند به اين اوصاف چهارگانه متصف مى باشد اين است كه او خدايى است كه هستى ذاتى اوست و هستى بخش ماسوا است .

آيه : ((و ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنهاست به باطل نيافريديم )) تا آخر آيه :چون سخن به روز حـسابرسى رسيد رشته توضيح را متوجه آن ساخت و در اثبات آن دو دليل اقامه فرمود : يكى از آن دو هـمـيـن اسـت كـه در ايـن آيه ((و ما آسمان )) مطرح شده و از طريق غايت داشتن موجودات اسـتـدلال مـى كـنـد چـه اگـر آفـريـنش آسمان و زمين و آنچه ميان آنهاست ـ كه براى زمانى معين آفريده و سپس نابود مى شوند ـ به يك غايت ثابت و پايدار و به سر نيامدنى نمى انجاميد, كارى بـاطـل بـودو بـاطل , به معناى آنچه كه غايت و پايانى ندارد, در موجودات عالم تحقق پذير نيست چنين كارى ازحكيم سر نمى زند و در حكيم بودن خداى تعالى هم شكى نيست .

گـاهـى اوقـات از به كار بردن واژه ((باطل )) لعب و بازى اراده مى شود اگر در اين آيه هم مراد از باطل همين معنا باشد, در آن صورت آيه مورد بحث به معناى اين آيه است : ((و ما آسمانها و زمين و آنچه راميان آنهاست از روى بازى نيافريديم ما آن دو را جز به حق خلق نكرديم )).
بـه قـولـى ايـن آيـه بـه حـسب معنا عطف بر آيه پيش از خود است لذا گويا گفته شده است : از هـواى نفس پيروى مكن , زيرا موجب گمراهى تو مى شود و زيرا خداى تعالى جهان را براى پيروى از هـوا كـه بـاطل و نادرست مى باشد, نيافريده بلكه به خاطر توحيد و پيروى از شرع خلقش كرده است .

امـا ايـن سـخـن اسـتـوار نمى نمايد, زيرا آيه بعد, يعنى (( آيا كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى شـايـسـتـه كـردند, همانند فساد كنندگان در زمين قرار دهيم )) با معناى گفته شده سازگار نيست .

آيـه ((اين گمان كسانى است كه كافر شدند, پس واى بر كافران از آتش )) : يعنى اين كه جهان به بـاطـل آفـريـده شـده و غـايتى ندارد و از روز حساب كه در آن نتيجه حسابرسى به اعمال آشكار مـى شـود, خـبرى نيست , گمان كسانى است كه معاد را باور ندارند چنين كسانى در آتش دوزخ معذب خواهند بود.
آيـه ((آيـا كـسـانـى را كـه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند, مانند كسانى قرار دهيم كه در زمـيـن فـساد كردند؟
آيا پرهيزگاران را چون بدكاران قرار دهيم ؟
)) استدلال دوم است بر اثبات معاد بدين شرح كه انسان نيز همانند ديگر انواع موجودات مى تواند به كمال برسد و كمال آدمى به ايـن اسـت كـه در علم وعمل از قوه به فعليت برسد به اين ترتيب كه اعتقادات درست پيدا كند و كـارهـاى نـيك و شايسته انجام دهد,دو عنصرى كه فطرت درست و سالم آدمى او را به سوى آنها راهنمايى مى كند, به سوى ايمان به حق و انجام كارهاى شايسته كه موجب اصلاح و درستى جامعه انـسـانـى در روى زمـين مى شوند بنابراين ,كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى نيك انجام دهند ـ يعنى همان پرهيزگاران ـ انسان كامل هستند وتباهكاران در روى زمين به سبب فاسد بودن اعتقاد و عملشان ـ يعنى همان بدكاران ـ از لحاظ انسانيتشان براستى ناقص و زيان ديده اند مقتضاى اين كمال و نقص اين است كه به ازاى كمال , حياتى سعادتمندانه و زندگيى خوش وجود داشته باشد و به ازاى نقص و عدم كمال , حيات وزندگى ضد آن .

پـيـداسـت كـه ايـن زندگى دنيا كه هر دو گروه ـ كاملان و ناقصان ـ در آن مشتركند زير نفوذ اسباب وعوامل مادى است و از اين نظر براى فرد كامل و ناقص و مؤمن و كافر يكسان مى باشد لذا كـسـى كـه كارنيك انجام دهد و عوامل و اسباب مادى نيز با او سازگارى نشان دهد, به زندگى خوش و سعادتمندانه اى دست مى يابد و هر كس خلاف آن باشد, بدبختى و زندگى تنگ و ناگوار دامنگيرش مى شود.
اگـر زنـدگى به همين زندگى دنيوى كه براى هر دو گروه نسبت يكسان داردمحدود و منحصر بـاشد وزندگى ديگرى وجود نداشته باشد كه متناسب با حال و روز هر يك به آنها اختصاص يابد, در آن صـورت ايـن امر با عنايت الهى در رساندن هر ذيحقى به حقش و دادن مقتضيات اعمال به افراد منافات خواهد داشت .

بـه عـبـارت ديـگر : با هر دو گروه به يكسان عمل كردن
((2)) و ناديده گرفتن آنچه پاكى اين و ناپاكى آن اقتضا مى كند, برخلاف عدالت خداى متعال است .

اما اين آيه ـ همچنان كه ملاحظه مى شود ـ به نفى يكسان بودن حال مؤمن و كافر نمى پردازد بلكه به مقابله و مقايسه ميان كسى كه ايمان آورد و عمل صالح كند و كسى كه چنين نيست , خواه غير مـؤمـن بـاشـديـا مـؤمن ناصالح باشد, مى پردازد به همين دليل دوباره پرهيزگاران را در مقابل بدكاران قرار مى دهد.


 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در یک شنبه 18 بهمن 1388  ساعت 12:12 AM نظرات 0 | لينک مطلب


Powered By Rasekhoon.net