((كردار نيك و بد هر انسانى را به گردنش آويخته ايم و روز قيامت براى او نامه اى بيرون مى آوريم كه آن را گشوده مى يابد بخوان نامه ات را امروز تو خود براى رسيدگى به حسابت بسنده اى )).
((چـون بـه كنار آتش آيند, گوش و چشمها و پوستهايشان , به آنچه مى كرده اند گواهى دهند به پـوستهاى خود گويند :چرا بر ضد ما شهادت داديد؟
گويند : آن خدايى كه هر چيزى را به سخن مـى آورد, ما را به سخن آورد و هموست كه نخستين بار شما را آفريد و به سوى او باز مى گرديد از اين كه گوش شما و چشمها و پوستهايتان بر ضد شما گواهى دهند, چيزى نهان نمى داشتيد (كه مبادا گواهى دهند) بلكه مى پنداشتيد كه خدا بر بسيارى از كارهايى كه مى كنيد آگاه نيست )).
((در اين روز, زمين خبرهاى خويش را حكايت مى كند از آنچه پروردگارت به او وحى كرد)).
ـ امام على (ع ) : بدانيد اى بندگان خدا كه ديده بانانى از خود شما و جاسوسانى از اعضاى بدن شما و نـگـهـدارنـدگـان راسـتـگـويـى كـه كـردارهاى شما و شمار نفسهايتان را حفظ مى كنند, بر شماگماشته شده اند.
ـ آنـچه را كه بندگان در شب و روز خود انجام مى دهند بر خداوند پاك و بزرگ پوشيده نيست به كـوچكترين كارشان آگاه و به كردارشان داناست و احاطه دارد اعضاى بدن شما گواهان اويندو اندامهايتان سپاهيان او و ضميرهايتان جاسوسان او و نهانيهاى شما نزد او آشكار است .
ـ امـام باقر(ع ), درباره آيه ((كردار نيك و بد هر كس به گردن او آويخته شده است )), فرمود :هر جا كه باشد نيك و بد او نيز با اوست ونمى توانداز آنهاجداشود,تا آن كه در روز قيامت نامه اعمالش به او داده مى شود.
ـ امـام صـادق (ع ), دربـاره آيه ((بخوان نامه ات را امروز تو براى رسيدگى به حسابت بسنده اى )), فرمود : تمام كارهايى را كه بنده انجام داده و آنچه براى او نوشته شده است , به اويادآورى مى شود به طورى كه گويى در همان لحظه انجامشان داده است به همين دليل مى گويند: ((واى بر ما! اين چه نوشته اى است كه هيچ كوچك و بزرگى را از قلم نينداخته است )).
ـ چـون روز قـيامت شود نامه انسان به او داده مى شود و مى گويند : آن را بخوان (راوى مى گويد :)عـرض كـردم :آنـچـه را در آن نـامـه هست مى شناسد؟
حضرت فرمود : هيچ نگاهى نكرده و هيچ كـلـمه اى نگفته و هيچ قدمى برنداشته و هيچ كارى انجام نداده باشد, مگر اين كه در آن نامه ذكر شده است و او آنها را به ياد آورد به طورى كه گويى همان لحظه آنها را انجام داده است به همين دليل مى گويند : ((واى بر ما! اين چه نوشته اى است كه )).
ـ امـام عـلـى (ع ) : دهـانـهـا مهر شوند و سخن نگويند و دستها به سخن آيند و پاها گواهى دهند وپوستها آن چه را انجام داده اند, بازگو كنندوهيچ سخنى را براى خدا ناگفته نگذارند.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : روز قـيـامـت بـا دهـانـهـاى لـگـام زده مـى آييد و نخستين عضوى كه ازانسان سخن مى گويد ران و كف دست اوست .
ـ امـام صـادق (ع ) ـ دربـاره آيـه ((از ايـن كـه گـوش شـمـا و چـشمها و پوستهايتان بر ضد شما گـواهـى دهـند, چيزى (گناه ) را پنهان نمى داشتيد)) ـ : مقصود از پوستها, آلات تناسلى و رانها مى باشد.
ـ امام على (ع ) ـ در سفارشش به پسر حنفيه ـ : خداوند تعالى فرموده است : ((از اين كه گوش شما و )), مقصود از پوستها, آلات تناسلى است .
ـ سـپـس خـداى مـتـعـال وظـيفه اى را كه بر گوش و چشم و آلت تناسلى مقرر فرمود, در يك آيـه فـراهـم آورد و فـرمـود : ((از ايـن كـه گـوش شـمـا و چـشـمـهـا و پوستهايتان بر ضد شما گواهى دهندچيزى را پنهان نمى داشتيد, بلكه گمان مى كرديد كه خدا بسيارى از كارهايى را كه مى كنيدنمى داند)), مقصود از پوستها در اين جا آلات تناسلى است .
ـ پيامبر خدا(ص ) چون آيه ((امروز زمين خبرهاى خود را باز مى گويد)) را تلاوت كرد, فرمود: آيا مـى دانـيـد خـبـرهـاى آن چـيست ؟
عرض كردند : خدا و رسولش بهتر مى دانند حضرت فرمود: خـبـرهـاى آن ايـن اسـت كـه بـه هـر كـارى كـه هـر بـنـده اى از مـرد و زن , بـر روى آن انجام داده است ,گواهى مى دهد و مى گويد : چنين و چنان كرد.
ـ خـداى عزوجل را بر هر بنده اى مراقبانى است از همه آفريدگان او و فرشتگانى است كه ازپيش رو و پـشت سر او به فرمان خدا, وى را نگهدارى مى كنند و كرده ها و گفته ها و كلمات ونگاههاى او را نگه مى دارند و جاهايى كه او را در خود مى گيرند گواهان پروردگار اويند كه به سود يا زيان وى گواهى مى دهند شبها و روزها و ماهها گواهان پروردگار اويند كه به سود يازيان او شهادت مـى دهـنـد سـايـر بـنـدگان مؤمن خدا گواهان اويند كه به سود يا زيان وى شهادت مى دهند و فـرشـتـگـان حـافـظ او كـه اعمالش را مى نويسند, گواهان پروردگار اويند كه به سود يازيان او گواهى مى دهند.
ـ امـام صادق (ع ) ـ هنگاميكه از ايشان سؤال شد : آيا بهتر است انسان نمازهاى مستحبى خودرا در يـك جـا بـخواند يا در جاهاى گوناگون ؟
: اين جا و آن جا بخواند, زيرا (آن مكانها) روزقيامت به سود او گواهى مى دهند.
ـ هيچ روزى بر فرزند آدم نيايد مگر اين كه آن روز بگويد : اى پسر آدم ! من روزى نو هستم و من بر تـو گواهم پس با من خوبى كن و در من كار نيك انجام ده , تا روز قيامت به سود تو گواهى دهم , چرا كه ديگر مرا هرگز نخواهى ديد.
تفسير:.
آيه ((و نخرج له يوم القيامة كتابا يلقاه منشورا)), چگونگى اين نامه را آيه بعد آن يعنى ((اقراكتابك كـفى بنفسك اليوم عليك حسيبا)) توضيح مى دهد, زيرا نشان مى دهد كه اولا : نامه اى كه برايش گـشوده مى شود, نامه اعمال خود اوست و نه متعلق به ديگرى ثانيا : آن نامه حقايق اعمالى را كه در دنيا مى كرده است , تماما در خود جاى داده و چيزى از آنها را فروگذار نكرده است چنان كه در آيه ديگر آمده است : ((مى گويند : واى بر ما! اين چه نامه اى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى را از قـلم نينداخته است )) ثالثا : حقايق اعمالى را كه در آن نامه شماره شده است , از خوشبختى يا بدبختى و نتايج خوب يا بد آنها همگى در آن آشكار است چندان كه جاى هيچ گونه كتمان و عذر و بـهانه اى باقى نمى گذارد خداى تعالى مى فرمايد : ((تو از اين غافل بودى ما پرده ات را از برابر تو برداشتيم و امروز چشمانت تيزبين شده است )).
از آيـه ((روزى كه هر كس كارهاى نيك و كارهاى بد خود را حاضر بيند)) پيداست كه اين نامه در بر دارنده خود اعمال و حقيقت آنهاست ,نه خطوط و نوشته ها آن گونه كه در نوشته هاى ما در دنيا مـعـمـول و مـتـداول است آنچه در آن نامه مى باشد خود اعمال است كه خداوند آنها را آشكارا به انسان نشان مى دهد و دليلى قويتر از ديدن و مشاهده نيست .
بـدين سان آشكار مى شود كه مراد از ((طائر)) و ((كتاب )) در آيه , يك چيز است و آن عملى است كـه انسان انجام مى دهد اما اين كه خداوند سبحان فرمود: ((و نخرج له يوم القيامة كتابا)) و كتاب را از طائرجدا كرد و نفرمود : ((و نخرجه )) براى آن است كه اين توهم را به وجود نياورد كه در روز قيامت عمل انسان به صورت نامه و نوشته درمى آيد و پيش از آن طائر است و نامه و نوشته نيست يا ايـن تـوهـم راپيش نياورد كه طائر تا پيش از روز قيامت مخفى و پوشيده است و بيرون نمى آيد و بنابراين , با آويخته بودن آن به گردن انسان سازگار نيست .
بـارى , جـمـلـه ((ونخرج له )) اشاره به اين است كه نامه اعمال كه حقايق آنها در اوست از ادراك انـسـان پوشيده است و در پس پرده غفلت نهان مى باشد و خداوند سبحان روز قيامت آن را بيرون مى آورد وانسان را از جزئيات آن آگاه مى سازد و مقصود از جمله ((يلقاه منشورا)) همين معناست .
ايـن نـكـتـه نـشـان مى دهد كه اين كار براى انسان آماده شده و از آن غفلت نشده است بنابراين , تـاكـيدى است بر جمله ((و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه )), زيرا حاصل سخن آن كه نتيجه و پـيـامد عمل انسان لاجرم به او مى رسد, چون اولا :عمل انسان همراه اوست و از وى جدا نمى شود, ثانيا : در نامه اى نوشته مى شود و آن نامه براى اوآشكارمى گرددوآن راگشوده مى يابد.
آيـه ((اقـرا كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا)) يعنى به او گفته مى شود : بخوان نامه ات را الى آخر در جمله ((كفى بنفسك )) حرف با زايد و براى تاكيد است و در اصل ((كفت نفسك )) بوده اسـت علت آن هم كه فعل به صورت مؤنث (كفت ) نيامده اين است كه فاعل مؤنث مجازى است و فـاعـلى كه مؤنث مجازى باشد, در فعل آن هر دو وجه (مذكر و مؤنث ) جايز است بعضى آن را اسم فعل به معناى ((اكتف )) و با را غير زايد دانسته اند شايد توجيهات ديگرى هم باشد.
آيـه مـذكـور بـر ايـن نكته نيز دلالت دارد كه حجت اين نامه حجتى قاطع است و خواننده اش در آن شـك نمى كند, گرچه خواننده خود مجرم و گنهكار باشد, چگونه چنين نباشد حال آن كه در آن نامه نفس عمل ديده مى شود و بر اساس آن پاداش داده مى شود؟
خداى تعالى مى فرمايد : ((در آن روز پوزش مخواهيد جز اين نيست كه شما برابر كارى كه مى كرديد, پاداش داده مى شويد)).
از آنچه در وجه ارتباط آيه ((و يدع الانسان بالشر )) با قبلش گفتيم , وجه ارتباط اين دو آيه يعنى آيه ((و كل انسان الزمناه طائره حسيبا)) روشن مى شود.
حـاصـل مـعـنـاى آيـات ـ با توجه به اين كه سياق آيات , سياق توبيخ و سرزنش مى باشد ـ اين است كـه خـداونـد سـبـحان قرآن را براى راهنمايى بشر به سوى آيينى فرستاد كه , در هدايت مردم به سـوى يـكتاپرستى و عبوديت و خوشبخت كردن رهيافتگان و بدبخت كردن گمراهان , استوارتر از هـرآيـين ديگرى شيوه وسنت الهى رامى پويدو در آن مسير حركت مى كند اما انسان , خوب و بد را از هـم تـمـيـيـز نـمـى دهـد و مـيـان سـودمـنـد و زيـانـبـار فرق نمى گذارد, بلكه دنبال هوس و خواهشهاى خودمى شتابدوخوب و بد را يكسان مى جويد در صورتى كه كار, چه خوب باشد چه بد, با صـاحـب خودهمراه است و از او جدا نمى شود همچنين در نامه و نوشته اى محفوظ مى ماند و روز قـيـامـت براى اوبيرون آورده مى شود و در برابرش گشوده مى گردد و بر اساس آن به حسابش رسيدگى مى شود حال كه چنين است , پس انسان نبايد به سوى هوس و خواهشهاى خود بشتابدو در كـام آنـهـا فرو رود, بلكه بايد در كارها درنگ و انديشه كند, تا آنها را از هم باز شناسد وخوب و بدش را از يكديگر جدا سازد و كارهاى خوب را به كار بندد و از كارهاى بد دورى كند.