نكوهش فريفتگى و غفلت .
ـ خوشا به حال كسى كه فريبهاى كشنده او را نكشته باشد.
ـ مستى غفلت و فريب , ديرتر از مستى مسكرات زايل مى شود.
ـ امـام سـجـاد(ع ) : اى بسا شخص غافل فريفته اى كه روز خود را به هوسرانى و خنده و خوردن و آشـامـيـدن مـى گـذرانـد, بـى خبر از آن كه شايد خشمى از خداوند او را فرا گرفته باشد كه به واسطه آن به آتش دوزخ افكنده شود.
ـ امام على (ع ) : فريبندگى آرزو, عمل را تباه مى گرداند.
ـ نادان به نيرنگهاى باطل , فريب مى خورد.
ـ فريب ثروت , موجب سرمستى مى شود.
ـ در نادانى انسان همين بس , كه فريب خورد.
ـ بدترين حماقت , فريب خوردن است .
ـ خردمند, فريب خورده يافت نمى شود.
ـ گول مهلت را خوردن و به عمل تكيه كردن , جامع همه بديهاست .
ـ اعتماد كردن به دشمن , جامع فريب است .
ـ كسى كه به دروغ فريب اعتماد كند و به دروغ شادى بگرايد, در عواقب امور نينديشيده است .
ـ هر كه فريب مهلت را بخورد, اندوه مرگ گلو گيرش شود.
ـ هر كه فريب آشتى روزگار را بخورد, اندوه رنج و محنتها گلويش را بفشرد.
ـ هر كه فريب سراب (دنيا) را بخورد, ريسمانهاى (سعادت ) او از هم بگسلد.
ـ امـام صـادق (ع ) : هر كه به سه چيز اعتماد كند, گول خورده است : كسى كه آنچه را نمى باشد وشـدنـى نـيـسـت , بـاور كـنـد و بـه كـسـى كـه بدو اعتماد ندارد, تكيه كند و به آنچه به دست نمى آورد,چشم طمع بندد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : در غـفـلت و فريب خوردگى آدمى همين بس كه به هر آنچه نفس در نظرش بيارايداعتماد كند.
ـ تخم گناه كاشتند و با آب غفلت و فريب آبياريش كردند و هلاكت , درويدند.
ـ ميان شما و موعظه , پرده اى از غفلت است .
ـ هـر كـه عاشق چيزى شود, ديده اش را كور و دلش را بيمار گرداند باز دارنده هاى خدا او را (از گـنـاه ومـعصيت ) باز نمى دارد و از اندرزهاى خدا پند نمى گيرد, در حالى كه غافلگير شدگان (مـرگ ) را مـى بـيندكه نه بخشودنى در كار است و نه بازگشتى (مجدد به دنيا تا گناهانشان را جبران كنند).
ـ فريفته دنيا هر چند از اين جهان به بالاترين نصيب و پيروزى دست يابد, همچون كسى نيست كه ازآخرت كمترين بهره اى برده باشد!.
سخنى از ابوحامد غزالى در معناى غرور و فريب .
ابـو حـامـد غزالى مى نويسد : هر چه درباره ارزش دانش و معرفت و نكوهش جهل و نادانى گفته شـده دلـيل بر نكوهيدگى غرور نيز هست , زيرا غرور يكى از انواع جهل و نادانى است , چون جهل عـبـارت ازاين است كه انسان به چيزى بر خلاف آنچه كه در عالم واقع هست باور و اعتقاد داشته باشد و غرور نيزهمان جهل است منتها هر جهلى غرور نيست , بلكه غرور و فريب مستلزم وجود دو چـيـز اسـت : يـكى آنچه كه انسان فريفته آن مى شود و ديگر عامل فريبنده بنابراين , اگر مجهول مـورد اعتقاد و باور ماچيزى باشد كه با هوس و خواهش نفس سازگار باشد و عامل جهل هم يك شـبـهـه و خيال نادرست باشد وما گمان كنيم كه آن دليل است حال آن كه در عالم واقع چنين نـباشد, جهل ناشى از اين امر غرور نام داردپس , غرور عبارت است از اعتماد و تكيه كردن نفس به آنـچـه كـه مـطـابـق هوا و هوس باشد و طبع آدمى ,به خاطر شبهه افكنى و فريب شيطان , به آن گرايش يابد با توجه به اين معنا, كسى كه , بر اثر يك شبهه نادرست و بى اساس , معتقد باشد كه در دنيا يا در آخرت از خير و خوبى برخوردار است , چنين كسى مغرور و فريب خورده است .
بـيـشـتر مردم خيال مى كنند كه آدمهاى خوبى هستند, در صورتى كه در اين پندار و تصور خود دچـارخـطـا هستند پس بيشتر مردم مغرور و فريب خورده اند, گو اين كه نوع غرور آنها متفاوت اسـت ودرجاتشان در اين مورد فرق مى كند و غرور و فريب خوردگى بعضى روشنتر و شديدتر از ديگران مى باشد.