قرآن .
((و بـامـدادان از ميان كسان خويش بيرون آمدى تا مؤمنان را در آن جايها كه مى بايست بجنگند, بگمارى و خدا شنواى داناست )).
ـ ابـن مـسعود : در جنگ احد زنان در پشت جبهه مسلمانان بودند و مجروحان را مداوامى كردند ابـوسـفـيان آمد و شعار ((اعل هبل , پيروز باد هبل )) را سر داد پيامبر خدا(ص )به مسلمانان فرمود :شما بگوييد ((اللّه اعلى و اجل )) و مسلمانان شعار ((اللّه اعلى و اجل )) را سردادند ابو سفيان شعار داد : ((لـنـا الـعـزى و لا عزى لكم , ما عزى را داريم و شما عزايى نداريد))پيامبر خدا به مسلمانان فرمود : شما هم بگوييد : ((اللهم مولانا و الكافرون لا مولى لهم ((12)) )).
ـ انس : در جنگ احد, دندان پيشين پيامبرخداشكست و سر آن حضرت شكاف برداشت ودر حالى كه از فرقش خون جارى بود مى فرمود :چگونه رستگار شوند مردمى كه فرق پيامبرخود را كه آنان را بـه خدا دعوت مى كند, شكافتند و دندان پيشينش راشكستند؟
پس ,خداوندعزوجل اين آيه رافرو فرستاد : ((تو را در اين كارها دستى نيست )).
ـ چـون پـيـامـبـر(ص ) از جـنـگ احـد بـرگـشـت و وارد مـديـنـه شـد, جـبـرئيـل (ع ) بـر آن حضرت فرودآمدوگفت : اى محمد! خداوند فرمانت مى دهد كه اين قوم (مشركان ) را تعقيب كنى وكـسـى جـز افـراد مـجـروح همراه تو نيايد! پس , پيامبر خدا(ص ) به جارچيى فرمود تا جار زند : اى گـروه مـهـاجـران و انصار! هر كس جراحتى دارد بيرون بيايد و هر كس مجروح نيست بماند آنـان شـروع بـه مـر هـم نـهـادن بـر زخـمـهـاى خود و مداواى آنها كردند و خداوند اين آيه را بر پيامبرش نازل فرمود : ((و در دست يافتن به آن قوم سستى مكنيد اگر شما درد مى كشيد آنها نيز چـون شـمـادرد مـى كـشـند ولى شما از خدا چيزى را اميد داريد كه آنان اميد ندارند)) و خداى عـزوجل فرمود :((اگر به شما زخمى رسيده به آن قوم نيز مانند شما زخمى رسيده است )) پس , مسلمانان با وجوددرد و جراحتى كه داشتند (براى تعقيب مشركان ) بيرون رفتند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : خدايا! قوم مرا ببخشا, زيرا آنان مردمى نادانند.
ـ خـشـم خدا سخت است بر مردى كه پيامبر خدا(ص ) او را بكشد, خشم خدا سخت است برمردى كه خود را شاه شاهان مى نامد, حال آن كه پادشاهى جز خدا نيست .
ـ خشم خدا سخت است بر مردمى , كه چهره پيامبر خدا را مجروح كردند.
ـ ابـو سعيد : در جنگ احد چهره پيامبر خدا(ص ) شكاف برداشت و دندان پيشين او شكست در آن روز پـيـامـبـر خدا(ص ) ايستاد و دستهاى خود را به آسمان بلند كرد و گفت : خداوند بر يهودكه گـفـتـنـد : عـزير پسر خداست , بشدت خشم گرفت و بر نصارا كه گفتند: مسيح پسر خداست , سـخـت خشم گرفت و خشم خدا سخت است بر كسى كه خون مرا ريخت و با آزردن خاندانم , مرا آزرد.
ـ ابـو حـمـيـد سـاعـدى : هـنـگـامى كه پيامبر(ص ) از مدينه به قصد احد بيرون آمد, در عبور از ثـنية الوداع با يك گردان سراپا مسلح برخورد كرد پرسيد:اينهاكيستند؟
عرض كردند: عبداللّه بن ابـى اسـت بـا ششصد تن از يهوديان بنى قينقاع و هم پيمان خود فرمود: آيا اسلام آورده اند؟
عرض كـردنـد : نه , اى پيامبر خدا حضرت فرمود : بگوييدبرگردند, زيرا ما در برابر مشركان از مشركان كمك نمى گيريم .
ـ امـام عـلـى (ع ) : در جنگ احد هنگامى كه مردم از گرد پيامبر خدا پراكنده شدند, من در ميان كشتگان نگاه كردم , اما پيامبر خدا(ص ) را نديدم با خود گفتم : به خدا قسم او اهل فرار نبود و در مـيـان كـشته ها هم نمى بينمش فكر مى كنم خداوند از اين رفتار ما به خشم آمده و پيامبرش را به آسمان برده است پس ,وجود من ديگر بى فايده است و بايد بجنگم تا كشته شوم لذا غلاف شمشيرم را شـكـستم و به دشمن حمله كردم و آنان از برابر من دور شدند و ناگاه ديدم كه پيامبر خدا(ص ) در ميان آنهاست .
((و بـامـدادان از ميان كسان خويش بيرون آمدى تا مؤمنان را در آن جايها كه مى بايست بجنگند, بگمارى و خدا شنواى داناست )).
ـ ابـن مـسعود : در جنگ احد زنان در پشت جبهه مسلمانان بودند و مجروحان را مداوامى كردند ابـوسـفـيان آمد و شعار ((اعل هبل , پيروز باد هبل )) را سر داد پيامبر خدا(ص )به مسلمانان فرمود :شما بگوييد ((اللّه اعلى و اجل )) و مسلمانان شعار ((اللّه اعلى و اجل )) را سردادند ابو سفيان شعار داد : ((لـنـا الـعـزى و لا عزى لكم , ما عزى را داريم و شما عزايى نداريد))پيامبر خدا به مسلمانان فرمود : شما هم بگوييد : ((اللهم مولانا و الكافرون لا مولى لهم ((12)) )).
ـ انس : در جنگ احد, دندان پيشين پيامبرخداشكست و سر آن حضرت شكاف برداشت ودر حالى كه از فرقش خون جارى بود مى فرمود :چگونه رستگار شوند مردمى كه فرق پيامبرخود را كه آنان را بـه خدا دعوت مى كند, شكافتند و دندان پيشينش راشكستند؟
پس ,خداوندعزوجل اين آيه رافرو فرستاد : ((تو را در اين كارها دستى نيست )).
ـ چـون پـيـامـبـر(ص ) از جـنـگ احـد بـرگـشـت و وارد مـديـنـه شـد, جـبـرئيـل (ع ) بـر آن حضرت فرودآمدوگفت : اى محمد! خداوند فرمانت مى دهد كه اين قوم (مشركان ) را تعقيب كنى وكـسـى جـز افـراد مـجـروح همراه تو نيايد! پس , پيامبر خدا(ص ) به جارچيى فرمود تا جار زند : اى گـروه مـهـاجـران و انصار! هر كس جراحتى دارد بيرون بيايد و هر كس مجروح نيست بماند آنـان شـروع بـه مـر هـم نـهـادن بـر زخـمـهـاى خود و مداواى آنها كردند و خداوند اين آيه را بر پيامبرش نازل فرمود : ((و در دست يافتن به آن قوم سستى مكنيد اگر شما درد مى كشيد آنها نيز چـون شـمـادرد مـى كـشـند ولى شما از خدا چيزى را اميد داريد كه آنان اميد ندارند)) و خداى عـزوجل فرمود :((اگر به شما زخمى رسيده به آن قوم نيز مانند شما زخمى رسيده است )) پس , مسلمانان با وجوددرد و جراحتى كه داشتند (براى تعقيب مشركان ) بيرون رفتند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : خدايا! قوم مرا ببخشا, زيرا آنان مردمى نادانند.
ـ خـشـم خدا سخت است بر مردى كه پيامبر خدا(ص ) او را بكشد, خشم خدا سخت است برمردى كه خود را شاه شاهان مى نامد, حال آن كه پادشاهى جز خدا نيست .
ـ خشم خدا سخت است بر مردمى , كه چهره پيامبر خدا را مجروح كردند.
ـ ابـو سعيد : در جنگ احد چهره پيامبر خدا(ص ) شكاف برداشت و دندان پيشين او شكست در آن روز پـيـامـبـر خدا(ص ) ايستاد و دستهاى خود را به آسمان بلند كرد و گفت : خداوند بر يهودكه گـفـتـنـد : عـزير پسر خداست , بشدت خشم گرفت و بر نصارا كه گفتند: مسيح پسر خداست , سـخـت خشم گرفت و خشم خدا سخت است بر كسى كه خون مرا ريخت و با آزردن خاندانم , مرا آزرد.
ـ ابـو حـمـيـد سـاعـدى : هـنـگـامى كه پيامبر(ص ) از مدينه به قصد احد بيرون آمد, در عبور از ثـنية الوداع با يك گردان سراپا مسلح برخورد كرد پرسيد:اينهاكيستند؟
عرض كردند: عبداللّه بن ابـى اسـت بـا ششصد تن از يهوديان بنى قينقاع و هم پيمان خود فرمود: آيا اسلام آورده اند؟
عرض كـردنـد : نه , اى پيامبر خدا حضرت فرمود : بگوييدبرگردند, زيرا ما در برابر مشركان از مشركان كمك نمى گيريم .
ـ امـام عـلـى (ع ) : در جنگ احد هنگامى كه مردم از گرد پيامبر خدا پراكنده شدند, من در ميان كشتگان نگاه كردم , اما پيامبر خدا(ص ) را نديدم با خود گفتم : به خدا قسم او اهل فرار نبود و در مـيـان كـشته ها هم نمى بينمش فكر مى كنم خداوند از اين رفتار ما به خشم آمده و پيامبرش را به آسمان برده است پس ,وجود من ديگر بى فايده است و بايد بجنگم تا كشته شوم لذا غلاف شمشيرم را شـكـستم و به دشمن حمله كردم و آنان از برابر من دور شدند و ناگاه ديدم كه پيامبر خدا(ص ) در ميان آنهاست .