قرآن .

((مـى پنداريد كه بهشت خواهيد رفت در صورتى كه آنچه بر سر گذشتگان آمده هنوز بر سر شما نـيـامـده است ؟
به ايشان سختى و رنج رسيد و متزلزل شدند تا آن جا كه پيامبر و مؤمنانى كه با او بودند گفتند : پس يارى خدا كى مى رسد؟
بدان كه يارى خدا نزديك است )).
ـ امـام باقر(ع ), درباره آيه ((مى گويد مال فراوانى را تباه كردم )), فرمود : منظور عمرو بن عبدود است كه على بن ابى طالب در روز خندق پذيرفتن اسلام را به او پيشنهاد كرد و او گفت :پس آن هـمه مالى كه در راه مبارزه با شما خرج كردم چه مى شود؟
او براى مبارزه با راه خدا مالى را خرج كرده بود در اين هنگام على (ع ) او را كشت .

ـ امـام صـادق (ع ) : هـنـگـامـى كـه پـيـامـبـر خـدا(ص ) خـنـدق را مى كند مسلمانان به مانعى برخوردندپيامبر خدا(ص ) كلنگ را از دست اميرالمؤمنين يا از دست سلمان گرفت و ضربه اى بر آن فـرودآورد كـه سـه تـكـه شـد در ايـن هنگام پيامبر خدا(ص ) فرمود : خداوند با اين ضربه من گنجهاى كسرى و قيصر را برايم گشود يكى از افراد به رفيقش گفت : وعده گنجهاى كسرى و قـيـصر را به ما مى دهد, در حالى كه هيچ يك از ما (از بيم دشمن ) قادر نيست براى قضاى حاجت بيرون رود!.
ـ برا بن عازب : هنگامى كه پيامبر خدا(ص ) به ما دستور حفر خندق را داد, در قسمتى ازخندق به سـنـگ بـسيار بزرگ و سختى برخورديم كه تيشه ها در آن كارگر نبود موضوع را به عرض پيامبر خـدا(ص ) رسـانـديم پيامبر(ص ) آمد و چون سنگ را ديد, لباسش را در آورد وكلنگ را گرفت و فـرمـود : بـه نـام خـدا و آن گـاه ضربه اى زد كه يك سوم تخته سنگ شكست وگفت : اللّه اكبر, كليدهاى شام به من داده شد, به خدا قسم كه هم اينك كاخهاى سرخ آن رامى بينم ! سپس ضربه دوم را زد و يـك سـوم ديگر تخته سنگ شكسته شد و گفت : اللّه اكبر,كليدهاى ايران به من داده شد به خدا سوگند كه كاخهاى سفيد مداين را مى بينم ! آن گاه ضربه سوم را فرود آورد و گفت : به نام خدا در اين هنگام باقيمانده سنگ شكست و گفت : اللّه اكبر,كليدهاى يمن به من داده شد, به خدا سوگند هم اينك از همين جا دروازه هاى صنعا را مى بينم .

ـ ابى بن عباس بن سهل به نقل از پدر خود از جدش نقل مى كند : در روز خندق با پيامبرخدا(ص ) بـوديـم كـه آن حـضـرت تـيـشـه را گرفت و ضربه اى زد كه به سنگى برخورد و صدا كردپيامبر خـدا(ص ) خـنديد عرض شد : اى پيامبر خدا! از چه مى خنديد؟
فرمود : از مردمى خنده ام گرفت كه بسته در بند از خاور زمين آورده و با زور به سوى بهشت كشانده مى شوند!.
ـ بـرا : در جـنـگ احـزاب پـيـامـبـر خـدا(ص ) به همراه ما خاك مى كشيد و در حالى كه گرد و غبارسفيدى شكم آن حضرت را پوشانده بود, مى گفت :.
به خدا سوگند اگر تو نبودى ما هدايت نمى شديم .

و زكات نمى داديم و نماز نمى خوانديم .

پس بر ما آرامش فرو فرست .

همانا آنان (مشركان ) از ما سر پيچيدند.
برا مى گويد : گاهى هم مى فرمود:.
همانا اين جماعت از ما سرپيچى كردند.
آن گاه كه خواهان فتنه و گمراهى شدند ما امتناع كرديم .

حضرت اين اشعار را با صداى بلند مى خواند.
ـ يزيد بن اصم : چون خداوند احزاب را درهم شكست و پيامبر(ص ) به خانه اش برگشت وشروع به شـستن سر و صورت خود كرد, جبرئيل نزد آن حضرت آمد و گفت : خدا از تودرگذرد, سلاح به زمين گذاشته اى در حالى كه فرشتگان آسمان هنوز آن را به زمين نگذاشته اند؟
در محل دژ بنى قريظه نزد ما بيا پس , پيامبر خدا(ص ) جار زد و كنار دژ به آنان پيوست .



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در سه شنبه 20 بهمن 1388  ساعت 11:57 PM نظرات 0 | لينک مطلب


Powered By Rasekhoon.net